بحر طویل نوروز

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بحر طویل نوروز

رفقا خاطر خود شاد بدارید و ره غم مسپارید و گل و لاله ببارید و به هر سو بگذارید که یک بار دگر فصل بهار آمد و نوروز در آمد

ز در و کرد طبیعت هنر و ابر برآورد سر و ریخت ز باران گهر و سبز شد از نو شجر و داد نوید ثمر و گشت جنان جلوه گر و یافت زیب و فر و لطف و صفائی دگر و کرد غم از دل به در و می دهدت باد بهاری خبر از طی شدن فصل زمستان،

که کنی ترک شبستان و تو هم چون گل خندان، بزنی خیمه به بستان و ببینی که گلستان، ز گل و لاله و ریحان و ز باریدن باران شده چون روضه ی رضوان همه پر لاله ی نعمان،

همه پر نرگس فتان، همه پر گوهر و مرجان، غرض ای نور دل و جان، منشین زار و پریشان،
که شوی سخت پشیمان چو دهی فرصت عیش و طرب از دست درین فصل دل انگیز و فرح زا که صفا داده به هر باغ و به هر راغ و چنان ساحت فردوس برین کرده جهان را.


ادامه.....

خرید عید

همه جا زمزمه ی سال جدید و همه را شوق شدید و سخن از گردش عید است، گل سرخ و سپید است که بر خاک پدید است،
درین عید سعید است که بس روح امید است که در جسم دمیده است،

ز هر سوی نوید است که بر خلق رسیده است،
ولی من ز زخم رنگ پریده است، که هنگام خرید است و از این فقر شدید است که قلبم ترکیده است و دلم سخت تپیده است،

به یک سوی مجید است که خونم بمکیده است، به یک سوی فریده است، همین خیر ندیده است که پیوسته پریده است به جان من مسکین که برایش بخرم کفش و کلاه و کت و جوراب بدان سان که ز هر باب، فتد دل به تب و تاب، شب از چشم پرد خواب،

ولی سال نوین با همه ی خرج تراشی که کند، مایه ی شادی است، سرآغاز بهار است و زمانی خوش و خرم که به هر سوی و به هر کوی، کنی روی و کشی بوی و ببینی رخ دلجوی و سر و صورت نیکوی و کنی جامه ی نو در بر و از صبح الی شام،

به صد شوق نهی گام، دَرِ خانه ی اقوام، پی دیدن و بوییدن و بوسیدن و لیسیدن دست و سر و روی پدر و مادر و همشیره و داداش و عموجان و فلان دایی و هر عمه و هر خاله و هر حاجی و هر باجی
و لب باز کنی در پی وراجی و بس نغز بگویی و بسی کام بجویی و بخندی چو ببینی همه را خرم و آزاد،
چنان شاخه ی شمشاد، عمومند بسی شاد و ندارند ز غم داد و نیارند ز غم یاد و نباشند به فریاد.

اگر بچه و گر تازه جوانند، پی عیش روانند، و گر پیرزنانند، چو گل خنده زنانند و چنیند و چنانند. به هر حال، بُوَد عیدِ نشاط آورِ نوروز، بدان سان فرح اندوز و طرب ساز و تعب سوز که روشن کند از پرتو امید دل هموطنان را.

ادامه.....

هفت سین


هفت سین چیده شود باز به هر جا و ز نو سبزه درآید به بر سرکه و سیر و سَمَک و سیب و سماق و سمنو،
دور و برش از طرفی سبزه ی سبز و طرفی سیم سپید و طرفی سنبل آبی، طرفی ماهی سرخ است که در آب خورد تاب و زند غوطه و بر گرد چنین منظره ی نغز و فریبنده و زیبنده و پر لطف و صفا، شربت و شیرینی و نقل و شوکولات است،

بسی آب نبات است که چون آب حیات است و برای تو برات است،
غذاهای گواراست، که چون شهد مُهَنّاست، به شیرینی حلواست، چو بادام مُنَقّاست، و یا چون گز اعلاست،
غرض، جان تو فرداست که روز خوشی ماست، هر آن کس که درین جا و در آنجاست، چه پیر است و چه برناست، چه نادار و چه داراست، کند سورچرانی ز چپ و راست.

دگرباره برای به کف آوردن عیدی، قمر و شمسی و هوشنگ و حسین و حسن و اکبر و مسعود برآرند سحر زود سر از خواب و پی نیل به مقصود، به هر کس که غنی بود، بپیچند چنان دود، بسی اسکن موجود که از جیب تو مفقود شود در پی پرداختن عیدی و،

این مسأله در عید چنان رو نقش افزود، که بگشود، در کیسه ی خود مشد آقا محمود، که از بس که کنس بود، نمی دید کسی ز و کرم و جود و برای دو سه تومان عصبی می شد و می بست به دشنام زمین را و زمان را.


سفر در نوروز

عده ای نیز، از آن پیش که تحویل شود سال نوافتند در اندیشه ی سیر و سفر و گردش و خیزند و گریزند ز شهر خود و رو جانب شهر دگر آرند و

شتابند به قزوین و به گیلان و به نوشهر و به گرگان و به تبریز و به زنجان و به قوچان و فریمان و به سمنان به یزد و به قم و کاشان و به کرمان و صفاهان و خراسان و بروجرد و لرستان و به تبریز و به نیریز و به ترشیز و به هر شهر و به هر قریه

که یک هفته در آن جای بمانند و بسی کام برانند و برآنند که هم خوش گذرانند و هم آخر برهانند گریبان خود از خرج پذیرایی نوروز و گرفتاری سال نو و بر دوش نگیرند چنین بار گران را.

طی سال نو و هر سال که آن راست به دنبال، الهی که به تأیید خداوند مبین، خوش گذرد بر همه از کارگر و رنج بر و پیشه ور و اهل ادارات،

چه اعلی و چه دانی، چه رییس و چه مدیر و چه مشاور و چه مشیر و چه سفیر و چه وکیل و چه وزیر و چه نعیم و چه فقیر و چه نمدمال و چه دلال و چه حمال و چه رمال و چه باحال و چه بیحال و چه بقال و چه عطار و چه سمار و چه بوجار و چه نجار و چه تجار و چه بزاز و چه خباز و چه رزاز و چه لباف و چه طواف،

غرض جمله ی اصناف، که دورند ز انصاف و قریبند به احجاف،
الهی که به زربافی زرباف و به علافی علاف

خداوند در این جامعه جور همه را جور کند،
غصه ز ما دور کند، چاره ی رنجور کند، خرم و مسرور کند خاطر هر پیر و جوان را.

[="blue"]رفقا خاطر خود شاد بدارید و ره غم مسپارید و گل و لاله ببارید و به هر سو بگذارید که یک بار دگر فصل بهار آمد و نوروز درآمد ز در و کرد طبیعت هنر و ابر برآورد سر و ریخت زباران گهر و سبز شد از نو شجر و داد نوید ثمر و گشت جنان جلوه گر و یافت جهان زیب و فر و لطف و صفائی دگرو کرد غم از دل به در و می دهدت باد بهاری خبر از طی شدن فصل زمستان که کنی ترک شبستان و تو هم چون گل خندان بزنی خیمه به بستان و ببینی که گلستان زگل و لاله و ریحان و زباریدن باران شده چون روضه ی رضوان همه پرلاله ی نعمان همه پر نرگس فتان همه پر گوهر و مرجان غرض ای نور دل و جان منشین زار و پریشان که شوی سخت پشیمان چو دهی فرصت عیشو طرب از دست درین فصل دل انگیز و فرح زا که صفا داده به هر باغ و به هر راغ و چنان ساحت فردوس برین کرده جهان را .

همه جا زمزممه ی سال جدید است و همه را شوق شدید است و سخن گردش عید است ، گل سرخ و سپید است که بر خاک پدید است ، درین عید سعید است که بس روح امید است که در جسم دمیده است ، زهر سوی نوید است که بر خلق رسیده است ، ولی من ز رخم رنگ پریده است ، که هنگام خرید است و ازین فقر شدید است که قلبم ترکیده است و دلم سخت تپیده است ، به یک سوی مجید است که خونم بمکیده است ، به یک سوی فریده است ، همین خیر ندیده است که پیوسته پریده است به جان من مسکین که برایش بخرم کفش و کلاه و کت و جوراب بدان سان که زهر باب ، فتد دل به تب و تاب ، شب از چشم پرد خواب ، ولی سال نوین با همه ی خرج تراشی که کند ، مایه ی شادی است ، سرآغاز بهار است و زمانی خوش وخرم که به هر سوی و به هر کوی ، کنی روی و کشی بوی و ببینی رخ دلجوی و سر و صورت نیکوی و کنی جامه ی نو در بر و از صبح الی شام ، به صد شوق نهی گام ، در خانه ی اقوام ، پی دیدن و بوئیدن و بوسیدن و لیسیدن دست و سر و روی پدر و مادر و همشیره و داداش و عموجان و فلان دائی و هر عمه و هر خاله و هر حاجی و هر باجی و لب بازکنی در پی وراجی و بس نغز بگویی و بسی کام بجویی و بخندی چو ببینی همه را خرم و آزاد ، چنان شاخه ی شمشاد ، عمومند بسی شاد و ندارندز غم داد و نسارند زغم یاد و نباشند به فریاد.اگر بچه و گر تازه جوانند ، پی عیش روانند ، وگر پیر زنانند ، جو گل خنده زنانند و چنینید و چنانند . به هر حال بود عید نشاط آور نوروز بدان سان فرح اندوز و طرب سازو تعب سوز که روشن کند از پرتو امید دل هموطنان را.

[="red"]ابوالقاسم حالت[/][/]

رفقا خاطر خود شاد بدارید و ره غم مسپارید و گل و لاله ببارید و به هر سو بگذارید که یک بار دگر فصل بهار آمد و نوروز درآمد...