جلوه ها و علل ریزش ها و رویش های فردی و اجتماعی در تاریخ صدر اسلام

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
جلوه ها و علل ریزش ها و رویش های فردی و اجتماعی در تاریخ صدر اسلام

جلوه هاو علل ریزش ها و رویش های فردی و اجتماعی در تاریخ صدر اسلام

ریزش های اجتماعی

علل سقوط انسان و جوامع بشری از دیدگاه نهج البلاغه :
حضرت علی (علیه السلام ) علل « سقوط انسان از راه هدایت » را در یک تقسیم بندی ، سه علّت ذکر می فرمایند:(1)
- دنیا و لذّت گرایی( ... و لذة لاتبقی).
- بی عقلی و بی خردی(...نعوذ بالله... من سبات العقل).
- لغزش و گمراهی ( ... نعوذ بالله ... و قبح الزلل).
- و نیز در جای دیگر نشانه های سقوط انسان (2) را چنین بر می شمارند:
- دنیا پرستی و نادانی (الرکون الی الدنیا مع ما تعاین منها جهل).
- کوتاهی در کردار و زیان کاری ( و التقصیر فی حسن العمل ... غبن).
- اعتماد کردن به انسان ها بدون آزمایش ، ( و الطمأنیة الی کل احد قبل الاختبار له عجز).
- جلوه های پیچیده ی سقوط و هلاکت انسان از نظر امام علی (علیه السلام ) ، ظهور برخی رذایل اخلاقی است؛ از جمله :
- هوی پرستی( طوبی لمن ذل نفسه).
- حرام خواری (و طاب کسبه).
- زشتی درون(و صلحت سریرته).
- بداخلاقی(و حسنت خلیقته).
- بخل ورزی(و انفق الفضل من ماله).
- پر حرفی ( و امسک الفضل من لسانه).
- آزار دیگران (و عزل عن الناس شره).
- دوری از سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم ) که سنت اسلام است(و وسعته السنّة).
- بدعت گذاری ( و لم ینسب الی البدعة).(3)
- افزون طلبی ( و یبتغی الزیادة فیما بقی).
-خوش گذرانی در هنگام سلامت(و ان صحّ امن لاهیا).
- مغرور شدن در عاقبت ها ( یعجب بنفسه اذا عوفی).
- عدم بهره مندی از یقین(و لا یغلبها علی ما یستیقن).
- طغیان گری در گشایش ها( ان استغتی بطر وفتن).
- سستی در عمل(یقصّر اذا عمل).
- اصرار در خواسته های خویش( و یبالغ اذا سأل).
- شتاب کردن در شهوات(ان عرضت له شهوة اسلف المعصیة ).
- بی توجّهی به آخرت جاوید(و یسامح فیما یبقی).
- فریب کاری با نفس خویش(و لنفسه مداهن).
- پی گیری مطالبات شخصی(و یستوفی و لا یوفی).
- ترس از مردم ( و یخشی الخلق فی غیر ربه).(4)
-کوچک شمردن هدایت الهی که به وسیله ی قرآن کریم صورت گرفته است و بی بهره بودن از آن ( و من قرأ القرآن فمات).(5)
هم چنین حضرت در خطبه ی قاصعه به پنج علّت مهم « سقوط جوامع بشری» اشاره می نمایند:
- تفرقه و پراکندگی.
- از بین رفتن مهربانی و دوستی.
- یکی نبودن سخن ها و دل ها.
- جدایی از هم .
- پیوستن به احزاب و گروه ها.(6)
جلوه هایی از ریزش های فردی و علل آن

مصقلة بن هبیره شیبانی ؛ اصلاح دنیا با نابودی دین
وی از فرمانداران امام علی(علیه السلام ) در اردشیر خرّه از شهرهای فارس بود که اسیران بنی ناجیه را از معقل بن قیس ، فرمانده ی لشکر امام علی (علیه السلام ) ، خرید و آزاد ساخت . امّا هنگامی که امام (علیه السلام ) پرداخت غرامت ها را به بیت المال از او خواست ، به شام گریخت و حضرت در برخورد با او این گونه موضع گیری کردند : « ... قبح الله مصقله! فعل فعل السادة و فر فرار العبید!» « خداوند روی مصقله را سیاه کند! کار بزرگواران را انجام داد امّا چون بردگان فرار کرد.»(7) و در جایی دیگر خطاب به او فرمودند: «... فلا تستهن بحق ربک و لا تصلح دنیاک بمحق دینک فتکون من الاخسرین اعمالاً ...» « حق پروردگارت را سبک نشمار و دنیایت را با نابودی دینت اصلاح مکن ، که از زیان کارترین افراد خواهی بود.»(8)
عبیدالله بن عباس و سعید بن نمران ؛ فرمانداران شکست خورده
وقتی این دو فرماندار(علیه السلام ) ، در یمن از بسر بن ارطاة که از فرماندهان سفّاک معاویه بود و در حمله به یمن سر فرزندان ابن عباس را برید و سرانجام دیوانه شد و مُرد(9) شکست خوردند و نزد حضرت آمدند تا کار خود را توجیه کنند، حضرت در توصیه ی یارانش به جهاد و عدم مخالفت با دستوراتش به منبر رفت و فرمود: « ... و انی و الله لا ظنّ أنّ هؤلاء القوم سید الون منکم باجتماعهم علی باطلهم و تفرقکم عن حقکم و بمعصیتکم اما مکم فی الحق...» « ... سوگند به خدا که می دانستم مردم شام به زودی بر شما غلبه خواهند کرد . زیرا آن ها در یاری کردن باطل خود وحدت دارند و شما در دفاع از حق متفرّقید! شما امام خود را در حق نافرمانی کردید و آن ها امام خود را در باطل فرمان بردارند!...»(10)
منذر بن جارود؛ دنیاگرایی و نفس پرستی و خیانت اقتصادی
او که از طرف امام علی (علیه السلام ) حکم ران بعضی از شهرهای فارس بود ، به بیت المال خیانت کرد و چهار هزار درهم از مالیات ربودو امام (علیه السلام ) ضمن ستودن پدرش جارود ، که فردی صالح بود و از طرف امام (علیه السلام ) والی فارس شد و سرانجام در جنگ های فارس به شهادت رسید ، منذر را نکوهش نمودند: «... اما بعد ، فان صلاح ابیک غرّنی منک و ظننت انک تتبع هدیه و تسلک سبیله ... تعمر دنیاک بخراب آخرتک و تصل عشیرتک بقطیعة دینک...» «... پس از یاد خدا و درود ! همانا ، شایستگی پدرت مرا نسبت به تو خوشبین کرد و گمان کردم همانند پدرت می باشی و راه او را می روی ...، دنیای خود را با تباه کردن آخرت ، آبادان می کنی و برای پیوستن به خویشاوندانت از دین خدا بریده ای !»(11)
شریح بن حارث؛ قاضی خطاکار و دنیاگرا
او که معروف به « شریح قاضی» بود ، با این که دوران جاهلیت را درک کرده بود ، اما از تابعین پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم ) به شمار می رفت. از زمان خلیفه ی اوّل قاضی شد و امام علی (علیه السلام ) نیز او را در این امر ابقا نمود . او حدود 60 سال قضاوت کرد و جریان خیانت او در قیام عاشورا و تثبیت حاکمیت ابن زیاد و بنی امیه معروف است و تا این که در زمان حجاج بن یوسف استعفا داد. یک بار نیز امام علی (علیه السلام ) او را به « بانقیا» ، « نزدیک کوفه» ، تبعید نمود و پس از آن به کوفه برگردانید.(12) شریح ، در عصر امام علی (علیه السلام ) خانه ای 80 دیناری خرید و امام او را احضار کرد و به تندی به او فرمود: «... فانظر یا شریح لا تکون ابتعت هذه الدار من غیر مالک او نقدت اثمن من غیر حلالک ، فاذا انت قد خسرت دارالدنیا و دار الاخرة ... و الدخول فی ذلّ الطلب و الضّراعة ...» ... ای شریح بنگر که این خانه را از ثروت غیر خود نخریده و یا بهای آن را از غیر مال حلال خود نپرداخته باشی که هم در دنیا و هم در آخرت خود را زیان کار کرده ای !... و به خواری و دنیاپرستی کشانده شده ای...
امام (علیه السلام ) در این نامه او را به چهار نکته ی مهم توجه داد:
- نکوهش تصرّف در بیت المال.
- نکوهش حرام خواری.
- یادآوری آینده ی شوم.
- نکوهش ذلّت پذیری.(13)
اشعث بن قیس؛ خیانت های بزرگ
نام اصلی او معدی بن کرب ، پسر قیس ابن اشجع . رییس قبیله ی کِنده بود. در زمان خلیفه ی اوّل مرتد شد زید بن ولید او را اسیر کرد امّا ابوبکر او را بخشید و خواهر خود ، ام فَرَوه که نابینا بود را به ازدواج او در آورد و از این وصلت سه پسر به نام های محمّد ، اسماعیل و اسحق از او به جا ماندند.(14) برای شناخت بهتر او می توان به این موارد اشاره کرد:
ابن ابی الحدید می گوید: هر ناراحتی و اضطرابی که در خلافت علی (علیه السلام ) پیش می آمد ، ریشه ی آن اشعث بود.(15) در لیلة الهریر ( جنگ صفین ) ، این اشعث بود که تدبیر قرآن بر سر نیزه کردن را عنوان کرد و سپس توافق نامه ی تنظیمی خود را در بین سپاهیان قرائت کرد و از سربازان رضایت گرفت ؛ که در آخر این تدبیر او ، به سود معاویه تمام شد.(16) هنگامی که علی (علیه السلام ) بر سر کار آمدند . در شعبان سال 36 هجری ، در کوفه و در ایّام بعد از جنگ جمل و در حالی که اشعث از زمان خلیفه ی سوم حاکم آذربایجان بود ، نامه ای به او نوشتند و در این نامه به علل اصلی انحراف و ریزش او اشاره کردند:
- حکم رانی را وسیله ی به دست آوردن آب و نان کردن(و ان عملک لیس لک بطعمة).
- استبداد دربرخورد با مردم و زیردستان ( لیس لک ان تفتات فی رعیّةٍ).
- ضایع کردن بیت المال ( و فی یدیک مال من مال الله).(17)
پس از آن ، با توجّه به این که اشعث سعی داشت تا هم چنان از منزلت و جاهت اجتماعی خاصی برخوردار باشد ، امام (علیه السلام ) به افشاگری سیاسی علیه او پرداختند ، تا چهره ی زشت و منافقانه ی او بیش از پیش روشن گردد. در همین راستا حضرت در خطبه ای افشاگرانه ، از مردم می خواهند که چهره ی حقیقی او را خوب بشناسند و در خلال خطبه خصوصیات وی را یک به یک بر می شمرند:
- جاهل به مصالح رهبران و جامعه بود(ما یدریک ما علی ممالی).
- مورد لعن و نفرین امام (علیه السلام ) بود( علیک اللعنة الله و لعنة اللاعنین).
- متکبّر و منافق بود( حائک ابن حائک و منافق ابن کافر).
- سابقه ی کفر و اسارت داشت( اسرک الکفر مرة و الاسلام اخری).
- خائن به قبیله ی خویش بود( دل علی قومه السیف).
- مورد خشم نزدیکان خود بود(لحرّی ان یمقته الاقرب).
- مردم نسبت به او بی اعتماد بودند( و لا یأمنه الا بعد).(18)
ابوموسی اشعری ؛ زمینه ساز ریزش های اجتماعی در جنگ صفین
از آن جا که شخصیت تاریخی ابوموسی اشعری در منابع تاریخی صدر اسلام کاملاً روشن است در این جا فقط به علل ریزش او اشاره می گردد: ابوموسی خود می گفت: «... ابن عباس مرا از نیرنگ آن تبهکار برحذر داشته بود ولی من به او اطمینان کردم و خیال می کردم که وی چیزی را بر خیرخواهی امّت ترجیح نمی دهد.»(19) امام علی (علیه السلام ) در جواب نامه ابوموسی علت اصلی فریب خوردن او را عدم استفاده از عقل و تجربه بر می شمارد: «... فان الشّقّی من حرم نفع ما اوتی من العقل و التجربة...» « ... و همانا تیره روز کسی است که از عقل و تجربه ای که نصیب او شده ، محروم ماند...»(20)
زبیر؛ قربانی سستی اراده
زبیر بن عوام که از صحابی پیامبر بزرگ اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم ) بود نیز به نظر امام علی (علیه السلام ) به علّت عمده ای از همراهی با حضرت و امامت علوی ، ریزش کرد و در آخر خود را به هلاکت افکند ، که عبارت بود از :
- سستی اراده و تأثیر پذیری از فرزند خود( عبدالله):
« ما زال الزبیر رجلاً منا اهل البیت حتی نشأ ابنه المشؤوم عبدالله.» « زبیر همواره با ما بود تا آن که فرزند نامبارکش عبدالله ، پا به جوانی گذاشت.»(21) عبدالله بن زبیر از همان ایّام جوانی آرزوی قدرت طلبی و رسیدن به منزلت و وجاهت اجتماعی داشت ابتدا پدر خود را در آغوش قدرت طلبی و فزون خواهی خود سوزاند و سپس خود نیز با سپری کردن روزگاری پر فراز و نشیب ، در کوران آمال طولانی خود سوخت و به قتل رسید و مصداق « خسرالدنیا و الاخره» شد.
اسامة بن زید؛ اشتباه در فهم و منزلت خواهی موهوم
الف) اشتباه در فهم:
وقتی حضرت علی (علیه السلام ) آگاه شد که اسامة بن زید به همراه تنی چند از صحابه از یاری او در جمل خودداری کرده اند، توسط فرستاده ای او را احضار کرد و علّت را جویا شد. اسامه گفت : « تو گرامی ترین خلق خدا در نزد منی ؛ ولی من با خدا پیمان بسته و عهد کرده ام که با کسی که لا اله الا الله می گوید ، جنگ نکنم.»(22)
ب) منزلت خواهی موهوم:
علّت دیگری را نیز مرحوم شیخ مفید ذکر می کند و آن عبارت است که اسامه در واقع برای حفظ منزلت موهوم خویش پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) تلاش می کرد و زیرا در جریان آخرین لشکرکشی پیامبر فرماندهی لشکر با او بود پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) آن قوم از لشکرگاه برگشتند و او را فریفتند.او هم بیم داشت که مقام و منصبی که دیگران به او داده اند را از دست بدهد ...(23)
عبدالله بن زمعه : هشدار امام (علیه السلام ) و نفی امتیاز خواهی
عبدالله بن زمعه با توجّه به سوابق خانوادگی که داشت،( پدر، عمو و برادرش در جنگ بدر به دست مسلمانان کشته شدند ؛ جدّ او أسود ، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) را آزار می دادو ...) و با تصوّر این که حالا از شیعیان امیرالمؤمنین (علیه السلام ) است ، توقّع داشت که حضرت در تقسیم بیت المال به او توجّه بیشتری نماید. امّا امام (علیه السلام ) با پاسخ قاطع خود او را هشدار داد و بیدار کرد. حضرت در خطبه ای بر نفی امتیازخواهی و توجّه به جایگاه بیت المال اشاره می کند و هشدار می دهد که : « ان هذا المال لیس لی و لالک ... للمسلیمن » بیت المال امری عمومی است. « فان شرکتهم فی حربهم کان لک مثل حظّهم » در تقسیم بیت المال رعایت عدالت شود . « و الاّ فجناة ایدیهم لا تکون لغیر افواههم ...» کسانی که در جنگ شرکت نداشته اند از غنایم بی بهره اند.(24)
حسان بن حسان ؛ بی عملی مردم انبار وهیت
اخوغامد ( سفیان بن عوف غامدی) که از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) بود و سپس به امویان پیوست ، از طرف معاویه به قتل و غارت شهر انبار و هیت پرداخت و نماینده ی امام علی (علیه السلام ) یعنی حسان بن حسان را به شهادت رساند.(25) امام (علیه السلام ) با حالتی غضبناک درباره ی این جریان و علل پیروزی اخوغامد و سستی و بی تدبیری حسان بن حسان در نخلیه خطبه ای خواندند: «...فو الله ما غزی قوم قط دارهم الاذلوا ، فتواکلتم و تخاذلتم حتی شنت علیکم الغارات و ملکت علیکم الاوطان و ...» به خدا قسم هیچ قومی در سرزمین خود نگنجید ، مگر آن که دچار شکست شد . چندان کارها را بر عهده ی یک دیگر گذاشتید و یک دیگر را در سختی ها رها کردید تا از هر سویی شما را تاراج کردند و سرزمینتان را مالک شدند...»(26)
هشدارهای امام (علیه السلام ) به کمیل بن زیاد
انذار حضرت به صحابی برجسته ی خویش ، « کمیل» ، شاید حاکی از آن باشد که در مسیر حق و مبارزه ی بی امان با باطل ، امکان آن هست که حتّی خواص جبهه ی حق نیز از سوی رهبری الهی چون علی (علیه السلام ) مورد انذار و تنبیه قرار گیرند . به خاطر سستی و عدم انجام وظیفه ی پاسداری ، کمیل بن زیاد ، که ازسوی حضرت ، فرماندار هیت در مرز عراق و شام بود در حدی که از شخصیت برجسته ای چون او انتظار می رفت ، لشکریان مهاجم شامی به قرقیسیا حمله کردند و مرتکب خسارات و جنایاتی شدند . امام (علیه السلام ) در نامه ای خطاب به وی هشدارهای لازم را ارایه و 12 علّت عمده را برای آن شکست ذکر می فرمایند:
- سستی در انجام وظیفه ( ... لعجز حاضر).
- انجام عملیات ناروا و بدون محاسبه (... و تکلفه ماکفی).
-حمله ی دشمن به شهر قرقیسیا و رها کردن مرزها (... و ان تعاطیک الغارة علی اهل قرقیسیا ).
- عدم کفایت در پاسداری از مرزها ( و تعطیلک مسالحک التی و لیناک).
- داشتن افکار پراکنده و متشتت( لرأی شعاع).
- وسیله ی غارت دشمن قرار گرفتن(فقد صرت جسراً لمن اراد الغارة).
- عدم برخورداری لازم از شجاعت(... غیر شدید المنکب).
- عدم موفقیّت در ترساندن دشمن(و لا مهیب الجانب).
- عدم موفقیّت در حفظ مرزها ( و لا ساد ثغرة).
- عدم موفقیّت در درهم شکستن شوکت دشمن(و لا کاسر لعدو شوکة).
- دفاع نکردن از حوزه ی استحفاظیّه ی خود( و لا مغن عن اهل مصره).
- عدم توانایی در جلب رضایت مقام ولایت و رهبری(و لا مجز عن امیره).(27)
پی نوشت ها :
1- نهج البلاغه ، ترجمه دشتی ، خطبه 224.
2- همان : حکمت 384.
3- نهج البلاغه : حکمت 123(موارد 1تا 9).
4- همان : حکمت 150.
5- نهج البلاغه : ترجمه دشتی ، حکمت 228.
6- همان : خطبه 192.
7- نهج البلاغه : خطبه 44.
8- همان : نامه 43.
9- نهج البلاغه : ترجمه محمد دشتی ، ص 71.
10- نهج البلاغه : ترجمه محمد دشتی ، خطبه 25.
11- نهج البلاغه : نامه 71.
12- الهامی ، داوود : صحابه از دیدگاه نهج البلاغه ، نشر هجرت ، چاپ اول ، 1374 ، به نقل از اسد الغابه ، ج2 ، ص394 و شرح ابن ابی الحدید ، ج14 ، ص28.
13- نهج البلاغه : نامه 3.
14- شرح ابن ابی الحدید : ج1 ، ص6-293.
15- همان : ص297 و نیز شرح محمد عبده ، ص56.
16- همان : ص297 و نیز همان ، جلد 2 ، ص214.
17- نهج البلاغه : نامه 5.
18- نهج البلاغه : ترجمه محمد دشتی ، خطبه 19.
19- ابن مزاحم : وقعة الصفین ، ... ، ص546.
20- نهج البلاغه : نامه 78.
21- نهج البلاغه : حکمت 453.
22- مفید رحمت الله علیه : نبرد جمل ، ترجمه جلالی خمینی ، نشر نی ، تهران 1367 ، چاپ اول ، ص51.
23- همان ، ص53.
24- نهج البلاغه : خطبه 232.
25- الهامی ، داوود : صحابه از دیدگاه نهج البلاغه ، ... ،صفحات 163-161 به نقل ا الاصابة ، ج3 ، صفحات 106 و 107 و نیز الغارات ، ص321 ، چاپ مؤسسه دارالکتاب الاسلامی ، با تحقیق خطیب عبد الزهرا حسینی .
26- نهج البلاغه : خطبه 27.
27- نهج البلاغه : نامه 61.

کتاب : عاشورا خروش بیداری ، نوروز اکبری زادگان .