انصاف علمی

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
انصاف علمی

سلام
شاید برخی اوقات حس همگرایی و انصاف علمی موجب شود که بگوییم: حتما مخالفان ما هم برای خود استدلال و با ورهایی دارند وهمانگونه که ما بر اعتقادات خود پای می فشاریم ، آنها نیز حق دارند اینگونه باشند. تا اینجای موضوع ایرادی ندارد اما برخی اوقات این دیدگاه باعث می شود که ما در مبانی فکری و اعتقادی خود تردید کنیم و دچار نوعی خود باختگی بشویم که اینجا مرز انحراف است.
یکی از موضوعاتی به ما در حل این گونه بحران ها و آفت های مباحث علمی کمک می کند. مطالعه آثار مناظره ای می باشد که در آن مؤلف با ارائه منصفانه استدلالات و سخن دسته مقابل به نقد و تحلیل آنها می پردازد البته در این دسته از آثار پیدا کردن نقاد منصف و دلسوز و دانشمند حرف اول را می زند. به عنوان نمونه آثار دکتر تیجانی در موضوعات اختلافی بین شیعیان و اهل سنت و آثار علامه سید مرتضی عسگری در شناخت زندگینامه ام المؤمنین عایشه ، صحابه ساختگی از بارزترین این دسته ا ز آثار می باشند.
راه دوم مطالعه آثار و منابع دسته اول است. چرا که بعضا هواداران کاسه داغ تر از آش شده و بر موضوعی تأکید می کنند که ارکان و بزرگان آن مذهب هم به آن اعتقاد ندارند.
مثلا : به جای اینکه به مطالعه سخنان و نوشته های جدلی و غیر علمی بپردازیم با راهنمایی اساتید مبرز به مطالعه آثار فاخر و اصیل گروه های مختلف حتی دشمنان خود بپردازیم.
راه سوم: ممکن است در یک مذهب یا مکتب در جزئیاتی اختلاف نظر وجود داشته باشد و یا آنطوریکه ما میخواهیم شفاف نباشد. اما می توان چهار چوب کلی و مسیر یک اندیشه و مذهب را با چهار چوب و مبانی اندیشه دیگر مقایسه نمود. یعنی دسته بندی شاخصه های یک مکتب به اصول و فروع
راه چهارم: تفکیک اندیشه های بنیادین از اندیشه های عامیانه یک مکتب. چرا که برخی یک برنامه کامل و جامع مثل یک دین را با استناد به اندیشه های عامیانه و سطحی پیروان آن دین به چالش می کشند.
راه پنجم: تفکیک راه و رهپویان. به این صورت که ممکن است ما به مذهب خود به دلیل برخی کج اندیشی های شخصی هم کیشان خود خورده بگیریم. مثلا اگر دین ما خوب بود نباید مشکلات اقتصادی و اخلاقی در جامعه ما وجود می داشت یا اینکه فلان دین خوب است چون که پیروانش دارای رفاه و آسایش اند.
این مقایسه ها غیر علمی و عوامانه است چرا که عمل به یک مکتب که پیروانش را خوشبخت یا بد بخت می کند. و در جامعه ای که از مکتب خود به لحاظ عملی و اعتقادی فاصله گرفته است نمی توان سعادت یا شقاوتشان را به دینشان نسبت داد.
و حتی می توان بالعکس نتیجه گرفت اگر جامعه ای از مذهبش فاصله گرفت و سعادتمند شد بیانگر این است که مذهبش عامل عقب ماندگی اش بوده است ولی اگر جامعه ای از مکتبش فاصله گرفت و منحط و گرفتار شد بیانگر این است که عامل عقب ماندگی اش فاصله گرفتن از مذهبش می باشد.