يك سئوال كه به ايميل من اومده (فقهی ) اجازه گفتن برخی مطالب را ندارم!

تب‌های اولیه

22 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
يك سئوال كه به ايميل من اومده (فقهی ) اجازه گفتن برخی مطالب را ندارم!

بسمه تعالی
با عرض سلام
من یک محققئ هستم که به صورت تجربی حدود 10 سال در مورد قدرتروحی انسان
تحقیق میکنم و براساس آن قدرتها مطالب جالبی در مورد عظمت خدا آفرینش
پیامبران امامان وادیان الاهی بدست آورده ام حتی میتوانم بسیاری از مطالب
دینی به صورت علمی شرح دهم حتئ متوانم منشاءقدرت عظیم امام زمان و نحوه
عمکرد قدرت ایشان را به صورت علمی شرح دهم
آن هم در حد ظرفیتم به زندگی ارواح در عالم برزخ تا حدود زیادی تسلط دارم
میتوانم به صورت علمی عذاب قبر توضیح دهم
ولی متاسفانه3مشکل دارم
1 اجازه گفتن بعضئ از مطالب ندارم
2 کتاب معنوی عرفانی دینئ نخوانده ام به همین علت کمی از ارئه این طالب
میترسم چون نمی دانم مطالب من تا چه حد با گفته های بزرگان یکی است
مشکل سوم این است که با عرض شرمندگی به کسی نمئ توانم اعتماد کنم
ولی مطالب من به قدری غنی که می خواهم آنها ر به مردم ارئه بدهم ولی
نمیدانم از کجا شروع کنم
لطفا من راهنمایی کنید که از کجا شروع کنم
باتشکر


كارشناسان عزيز ضمن پاسخگويي يك نسخه از پاسخ را به ايميل پرسشگر هم(
)ارسال فرماييد .
با تشكر

••ostad••;15664 نوشت:
با سلام :Gol:

اگر چه در این سایت یک کاربر ساده هستم اما در این موارد سالهاست که تحقیقات دانشگاهی وحوزوی دارم در این زمینه ها هم کتاب دارم که .... و2 کتاب هم در دست تالیف دارم کلاسهایی را هم در دانشگاه ومراکز دولتی و خصوصی داشته ام (منظورم داشتن تجربه است )البته تخصص بنده در عرفان است و اکنون هم دانشجوی فقه هستم. اگر مدیر محترم صلاح بدانند راه کارهایی در این باره به صورت پستهای هدایت کننده (علمی)داشته باشیم تامورد استفاده ی همگان قرار گیرد .

................................................................. حق یارتان :roz:................................................................

دوست گرامي سركار ••ostad••

بي شك در اين سايت ما افتخار داريم كه از وجود فرهيختگان و اساتيد گرانقدر

از حوزه و دانشگاه بهره منديم و وجود كارشناسان پاسخگو به معناي اظهار

نظر نكردن بزرگواراني مانند حضرتعالي نيست .

بلكه بي صبرانه منتظر نظرات اهل علم و ادب در عرصه دين پژوهي هستيم .

ما پاسخگويي به شبهات و سئوالات ديني را وظيفه اي فراگير ميدانيم .


سلام

بنده هم حدود 6 سال هم به صورت علمی و هم عملی در علوم روحی در خدمت اساتید این علم کار کرده ام منم مشکلم همین مشکل این دوست بزرگواره واقعا نمیدونم چه حدیش رومیتونم باز گو کنم و و چگونه ....

گفتنی ها عرض شد .

باسلام خدمت دوستان گرامی :Gol:

وتشکر از مدیر محترم سایت :Gol:

انشاءالله موضوعات مطروحه وتحقیقی در این باره را با استعانت از قران کریم و روایات و مطالعات وتحقیقات مشایخ عرفان شیعی که خود از برنامه ی دقیق ائمه پیروی میکنند را در این زمینه جهت بررسی خدمت دوستان ارایه خواهم کرد اگر در این زمینه در حین بحث سوالی پیش امد ( لطفا" فقط در چار چوب بحث) در حد توان در خدمت دوستان هستم واگر هم جایی از پاسخ علمم کم بود از دوستان فرهیخته و اگاه تقاضای همکاری دارم.
............................................ حق یارتان :roz:............................................. .

باسلام بر دوستان گرامی :Gol:

بسم الله الرحمن الرحیم

برای هدایت و بررسی مطلب فوق ناگزیر از توضیح و ارتباط چند واژه میباشیم

عالم هستی : شامل دو عالم 1- مجردات 2- ممکنات میباشد
عالم مجردات به عالم ماوراءالطبیعه نیز تعبیر میشود
عالم ممکنات خود به دو بخش ممکتات ماوراء الطبیعی و ممکنات مادیویا طبیعی تقسیم میشود

توضیح انکه عالم مجردات و ماوراءالطبیعه نیز خود به دوبخش عمده قابل تقسیم است یکی مطلقات : مثل ذات خداوند - ازل- ابد- روح الله - و......
ممکنات (مجردات) : مثل انچه خداوند در این عالم خلق کرده مثل ملائکه - روح -بهشت و جهنم و........
در این بین ممکنات ماوراءالطبیعه از نظر حجم وجودی در درجه ی پایین تری از مطلقات ماوراءالطبیعه قرار دارند . {1}

(اصطلاح متا فیزیک را نیز برای عالم ماوراء الطبیعه به کار میبرند. )

دوم ممکنات (مخلوقات ) مادی یا طبیعی:که در حصار وسلطه ی انواع محدودیتها قرار دارد که عمده ی انها محدودیت ها ی زمانی ومکانی هستند. وموجود طبیعی به دلیل همین محدودیتها ارتباطش با عالم متافیزیک یا ماوراء الطبیعه بسیار محدود است.

البته موجودات مادی ویا طبیعی هم به نوبه ی خود دارای درجات وجودی مختلف هستند .که ازپایین ترین درجه به ترتیب عبارتند از:
1- جمادات ( در علم الهیات به انچه بی جان است اصطلاحا" جماد گفته می شود)
2 - نباتات ( در علوم طبیعی به انچه زندگی گیاهی داشته باشد و دارای اجزای ثابت کم تحرک وساده ی زیستی فاقد شعور باشد از تک سلولی تا انبوه سلولی نبات گفته میشود) این موجودات از نظر زیستی دارای جان و زنده هستند زیرا اثار اولیه ی حیات مثل تولید مثل - رشدفیزیکی -وتلاش برای زندگی را دارند.

3 -حیوانات ( در علوم زیستی به موجوداتی که دارای جان هستند وتمام خصوصیات نبات را در حد عالی تر دارا هستند به اضافه ی قدرت درک ابتدایی امور وتجزیه وترکیبی ابتدایی (دارای مغز ابتدایی ) و وسعت حرکت
نامحدود در محیط زندگی خود هستند گفته میشود.

4 -انسان (که چه در طبیعت و چه در قران به عنوان اشرف و برتر مخلوقات می باشد ) علاوه بر جان که ملاک زنده بودنشان است دارا ی روح نیز هستند که از عالم مجردات سر چشمه میگیرد . همچنین دارای موهبتها یی
مثل عقل - درک - فهم - شعور - قدرت تجزیه وتحلیل (که هرکدام مرحله ای از مقدمات اعتقادی و دیدگاهی انسان میباشد) و اراده - اختیار - ازادی اندیشه و.... که مقدمات عملی انسان را رقم میزنند.

از طرفی عالم ماده به طور مطلق وجود ندارد بلکه عالمی نسبی است
و در علوم ثابت شده که مرتبا"با انرژی در حال تبادل است یعنی مرتبا" ماده به انرژی و انرژی به ماده تبدیل میشود وماده ثبات ندارد پس یکی از عمده عوامل محدودیت مواد وطبیعت وموجودات مادی(از جمله انسان) میتواند قرار گرفتن در نسبیت حاکم بر عالم ماده باشد.
انشاءالله در پست بعدی به بررسی عوامل جدا کننده ی دو عالم ماده و متافیزیک و احتمال ارتباط بین این دو جهان از دیدگاه قران می پردازیم

با توجه به اینکه مطالب هنوز منتشر نشده زیر هر مطلب نام نویسنده ی کتاب را قرار میدهیم این مطالب خلاصه ای از
کتاب عرفانی لقاءالله فی القلوب المطهرات یا ملاقات با خدا دردلهای ی پاکیزه : نوشته ی ز - فرج زاده است

.............................................. حق یارتان :roz:.........................................

سلام خدمت همه بزرگواران

سوالی داشتم خدمت همه بزرگواران

اجازه هست مطالبی را در ادامه همین مطالب اضافه کنیم؟

با سلام
من مدتها دنبال این مباحث بودم ولی اصلا نمیدونستم استاد و مطلب قابل اعتماد از کجا پیدا کنم.با توجه به حساسیت فوق العاده مدیریت محترم سایت بر صحت و اعتبار مطالب و حضور مبارک خودشون در این پست،از اساتید ارجمند تقاضا میکنم بحث رو ادامه بدید.
ما جونها دوست داریم از منابع معتبر اطلاعات دریافت کنیم
منتظر مطالب گرانقدرتون هستیم

گمنام;15760 نوشت:
سلام خدمت همه بزرگواران

سوالی داشتم خدمت همه بزرگواران

اجازه هست مطالبی را در ادامه همین مطالب اضافه کنیم؟

باسلام بر دوستان گرامی:Gol:

وتشگر از دوستان بزرگوار ی که به صورت علمی واستفاده از متابع معتبر ودلایل وبراهین مستدل در این تاپیک شرکت میکنند بنده به نوبه یخود از این امر استقبال میکنم . منتظر مطالب خوب دوست گرامی مان هستیم .

.................................................................................... حق یارتان :roz:.....................................................................

سلام به اساتید محترم ، جسارتا یک پیشنهادی داشتم

و اون اینه که برای اینکه مطالب در هم و برهم نشود ، می تونیم دو تاپیک دیگه به همین اسم ایجاد کنیم ولی در آخر هر کدام اسم سرکار خانم استاد و جناب گمنام رو بنویسیم مثلا اینطوری

يك سئوال كه به ايميل من اومده (ostad)
يك سئوال كه به ايميل من اومده (گمنام)

اولین پستش هم همین نامه ای باشه که به ایمیل اومده

نظر شما چیه؟؟؟

سلام با اجازه اساتید بنده فقط چند عالم دیگر ر و به این تعریفات زیبا اضافه میکنم

عالم ذر چیست؟ کجاست؟ چگونه است؟


.در مورد «عالم ذر» در میان دانشمندان، مفسران، متكلمان و محدثان، گفت‏وگوهاى زیادى واقع شده است و این، نشانگر پیچیدگى موضوع (عالم ذر) مى‏باشد.
خداى سبحان در قرآن كریم مى‏فرماید: «به خاطر بیاور زمانى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم، «ذریه» آنها را برگرفت و آنان را گواه بر خودشان گرفت و از آنها پرسید: آیا من پروردگار شما نیستم؟ آنان همگى گفتند: آرى، ما گواهى دادیم. این كار را خداوند به خاطر آن انجام داد كه در روز قیامت نگویید ما از این موضوع - توحید و معرفه الله - غافل بودیم». حال، این ظهور و بروز (در عالم ذر) كه واقع شده، به چه صورت انجام گرفته است و منظور از عالم ذر چیست؟ در میان علما آرای مختلفی است از جمله : 1-منظور از عالم «ذر»، عالم «ارواح» است؛ یعنى، خداوند در آغاز، ارواح انسان‏ها را آفرید و مخاطب ساخت و از آنان اقرار بر توحید گرفت.
2-منظور از «ذر»، اجزاى بسیار كوچك نیست؛ بلكه ذر به معناى ذریه (فرزندان) است؛ خواه كوچك و صغیر باشند یا بزرگ و كبیر. بنابراین، سؤال و جواب در میان انسان و خداوند، به وسیله پیامبران و به زبان «قال» مى‏باشد.
3-سؤال و جواب بین انسان و خداوند، به زبان حال، صورت گرفته است؛ آن هم بعد از بلوغ، كمال و عقل.
4- علامه طباطبائى مى‏گوید: موجودات داراى دو نوع وجودند؛ یك وجود جمعى در نزد خدا كه در قرآن به عنوان ملكوت از آن یاد شده است و دیگرى وجودات پراكنده كه با گذشت زمان، به تدریج ظاهر مى‏شوند. به این ترتیب، عالم انسانیت دنیوى، مسبوق به عالم انسانیت دیگرى است كه در آن جا، هر موجودى با شهود باطنى، خدا را مشاهده كرده، به واحدیت او اعتراف مى‏كند و سؤال و جواب در عالم «ذر»، مربوط به آن جا مى‏شود.
برای مطالعه ی بیشتر میتوانید از کتاب معارف قرآن جلد 1 و2 آیت الله مصباح استفاده کنید.

«عوالم جهان خلقت» در تفسير(انا لله وانا اليه راجعون) به نظر بعضي گردونه اي است از هفت عالم که هر انساني اين هفت عالم را طي مي نمايد.
در کتاب رياض الانس جلد دوم ص3 اقاليم سبعه ذکر شده به اين ترتيب: اقليم ذر،اقليم صلب وترائب،اقليم رحم، اقليم فلک دنيوي، اقليم برزخ، اقليم محشر و قيامت، اقليم جنت.
اما اين هفت اقليم يا عالم به نظرکمترين مي رسد عبارت باشند از:
انا لله (همه از اوييم)

وسپس (انا اليه راجعون.)

خصوصيات هفت اقليم:
اقليم (عالم) ذر: عالم آگاهي ودانش است. همراه با حق انتخاب. البته در اين عالم هوس و خواسته نيست. دنياي تصرف عقل است. به دو دليل:

اقليم (عالم) رحم : عالم رحم حائلي است بين دنياي مادي وعالم ذر. در اين عالم به انسان فراموشي دست ميدهد. هرچه در عالم ذرآموخته فراموش مي کند. تاثيرات محيط و يادگيري شروع مي شود. عالم رحم طبق صريح آيه قران که مي فرمايد" فجعلناه سميعا بصيرا" عالم شنوايي وبينايي است. امروزه درروانشناسي يادگيري و روانشناسي جنين اين مسئله بينا و شنوا بودن کودک در عالمرحم اثبات شده است.
اقليم (عالم) فلک دوار(دنياي خاک): دراين عالم غلبه با احساس است. دنياي خاکي که خواسته ها حاکميت دارد. علم، دين مي تواند ابزاري باشد وهم در راستاي هوسها وخواسته ها حرکت کند. عقل در تعارض با هوسها است. گاهي تاييد و گاهي آنرا رد مي کند. علم آموزي و تفکردوابزاربسيارعالي در حرکت به سوي تکامل است. حق انتخاب در مسير رشد از حقوق اوليه انسان است و اجبار او را پرخاشگرمي سازد. هرچه بخواهد انسان مي تواند انجام دهد. مهلت هرکس به اندازه طول عمر اودردنيا است. همه بيماري ها را مي تواند علاج کند، حتي پيري را، ولي از مرگ گريزي نيست. اين عالم، عالم کشف وشکوفايي استعداد است. ولي نمي توان استعداد را توليد کرد. محيط ، وراثت و يادگيري شما را در کشف و شکوفايي استعداد ياري مي رساند.

1- عالم ذر (عالم خلقت اوليه) 1- اينکه در آيه الست انسان مورد سوال قرار مي گيرد، و پاسخ مي دهد "قالوا بلي اسلمنا" پذيرش و تسليم دال بر آگاهي و حق انتخاب است. تمکين همه انسانها نشان دهنده اين است که هوس و خواسته نفساني نبوده است. به همين خاطر همه تسليم شدند و کسي اعتراض نکرد. 2- عالم رحم ( عالم خلق جسم خاکي و فراموشي از قبل) 3- عالم خاک (عالم حيات مادي) 4- عالم برزخ (عالم حائل با يوم الحشر) 5- عالم حشر(عالم پاسخ گويي) 6- عالم دوزخ (که حد اقلش پل صراط) 7- عالم بهشت (عالم قرب الي الله) 2- اينکه در آيه عهد خداوند در عالم ذر پيمان گرفت تا انسان شيطان را عبادت نکند که اون شيطان دشمن آشکار انسان است. ما مي دانيم که عهد و پيمان بايد همراه با دانايي و آزادي در انتخاب باشد. معلوم مي شود آنجا که شهيد مطهري دررابه با آيه امانت سخن ميگويد مسئله بر مي گردد به شروع خلقت که امانت حق انتخاب را اول آدم گرفت سپس عهد بست و تسليم شد.

باسلام :Gol:
وتشکر از دوست گرامی گمنام بزرگوار:Rose:

البته بنده هم قصد داشتم بسیار مختصر در مورد عالم ذر در این پست توضیح بدهم که دوست بزرگوار زحمت ان را کشیدند
فقط برای تکمیل گفته ی ایشان اشاره ای کوتاه رالازم میدانم وان این است که عالم ذربا احتمال وجودهم به عالمی در«رتبه ی» ونه در (درجه ی) قبل از عالم موجودیت انسان قرار دارد وچون انسان فطرتا" راه کمال را فقط میتواند بپیماید و فقط فطرتا" میتواند مسیر روبرو یا مقابل را بپیماید ( صراط المستقیم ) و حضور در رتبه ی قبل هم نیازمند باز گشت فطری به عقب است پس در بحث ما فعلا" جایگاهی ندارد
البته انسان بر خلاف فطرتش میتواند از شیطان پیروی کند و دچار خسران شود اما شیطان هم نمیتواند انسان را در امور فطری در هیچ جایگاهی مستقر ویا واردش کند
از طرفی مسیر فطری خود؛ همیشه رو به کمال است وباز گشت و ورود به عالم اولیه « ذر» برای انسان ممکن نیست که البته این خود بحث علمی مفصلی را میطلبد گه در جای خو د به طور کامل ومستدل بیان شده .

در مورد ایه ای که دوست گرامی در باره ی عالم « ذر» از ان بهره بردند باید مطلب کوتاهی را پیوست کنم که در جایی از بحث اتی مورد استفاده است

در این ایه سخن از یک پیمان وعهد و میثاق به میان امده که خداوند از انسانها گرفته . در ایه ی172سوره ی اعراف چنین امده که در (عالم ذر) از حقیقت انسان پرسیده میشود:
الست بربکم وان« حقیقت انسانی» با زبان اعتقادی و رفتار حقیقی میگوید بلی شهدنا که اکثریت علماء از ان به اقرار« وجود حقیقی انسان» ویا «روح» به وحدانیت خداوند یاد کرده اند.
از طرفی عده ای از علماء طبق احادیث و روایاتی عالم ذر را عالم استعدادها و به زبان ساده تر امروزی برنامه ریزی فطری انسان تعبیرمی کنند .
واین حقیقت فطری در زمان انعقاد نطفه (وقوع انسان) در حقیقت انسان =«فطرت» انسان ودر واقعیت انسان =«عقل وخرد انسان» به صورت یک حقیقت خود اگاه قرار میگیرد
پس از وقوع تولد شخص ودر مراحل رشد بدنی وشخصیتی فرد این حقایق بر نشانه ها و واقعیات مادی منطبق شده وبا استدلال سالم وبه دور از اشفتگی و الودگی ذهنی و دید گاهی به یگانگی وسایر صفات خداوندی شهادت میدهدوالست بربکم و بلی شهدنا در فطرت انسان خودنمایی میکند گر چه گاهی فطرت انسانی در پس پرده هایی از حجاب قرار میگیرد که بلی شهدنا را فراموش میکند واین اغاز شقاوت وبدبختی است برای انکه از اصل فطری خود جدا میافتد

................................................................ حق یارتان :roz:.......................................................................

سلام علیکم :Gol:

گفتیم که از عالم ذر در مورد بحثمان فقط پذیرش یکتایی خداوند وبستن عهد و پیمان بر سر این موضوع از طرف انسان با خداوندمرتبط میباشد . اما اینجا یک سوال مطرح میشود وان اینکه خداوند در قران میفرماید الست به ربکم و حقیقت انسان پاسخ میدهد بلی شهدنا

و در ایاتی دیگر نیز خداوند میفرماید :
یا بنی اسرائیل اذکرو نعمتی التی..................... واوفو بعهدی واوف بعهدکم........ « سوره ی بقره ایه ی40 »

ماهیت این عهد و پیمان اقرار به یگانگی خداست اما اولا" هویت این عهدو پیمان چیست ثانیا" طرف واقعی این عهد و پیمان کیست؟ اگر به همین بسنده کنیم که خداوند مطلق طرفیت این عهد با انسان است که جای بحثهای طویل دارد

از طرفی طرح این مطالب در قران کریم هم که برخی انها را ایات ی ناقض میدانند مثل ایه ی 6 سوره ی نساء که دران ابتدا خداوند میفرماید « کفی بالله حسیبا" » (خداوند برای حسابرسی کافی است ) ودر ایه ای دیگر( ایه ی13و14 سوره ی اسراء) میفرماید « ..... وبه او میگوییم کتابت را بخوان!کافی است امروز خود حسابگر خویش باشی» یعنی نفس ادمی را برای حسابر سی کافی میداند.و علی اظاهر با کفی بالله حسیبا" در تناقض میباشد
همچنین نقش پیامبر(ص) به واسطه ا ی میان خداوند و انسانیت که نقشی معنوی - اعتقادی - عملی وسرمدی است. ازطرفی پیامبر (ص) پدر معنوی مسلمانان است وهدایت معنوی انسانها ؛که فقط خاص معصومان است را بر عهده دارد . با تبیین قران ووحی نقش معمار اعتقادی مسلمانان و با طرح بحث خاتمیتش نقش معمار اعتقادی انسانیت را دارد وبا
تشریح احکام شرع نقش طراح داخلی برای موضوع انسانیت را دارا است .که برنامه ی عملی انسان در چندحوزه ی ارتباطی را (ارتباط انسان با خدا - ارتباط انسان با خودش _ ارتباط انسان با اجتماعش و ارتباط انسان با جهان هستی ) را در چار چوب شرع تبین میکند و این برنامه ها مجموعه ای از بعد مادی و بعد معنوی انسان را در بر میگیرد.
اما نقش سرمدی پیامبر (ص) نقشی است که در قیامت دارا است و برای گروهی از امت خود اجازه ی شفاعت دارد . اما ایا این نقش سرمدی وشفاعت تنها مخصوص قیامت است ؟ یادر این دنیا نیز پیامبر(ص)اجازه ی شفاعت دارند ؟ که البته اگر بخواهیم گواهان بر این عهد وپیمان را نیز وارد بحث کنیم وجود مبارک ونورانی پیامبر(ص) اولین و برترین شاهد از جنس خود انسان میباشد. که وکیل انسانیت است .
و او خارق بود واز عوالم ماده بر اموری تسلط داشت که علی الظاهر از حیطه ی عمل مادی انسانی خارج بود .وپس از ایشان نیز ائمه یمعصومین حتی پس از رحلت نیز بارز کراماتی از خرق عادت مادی بوده اند که بنده خود شاهد عینی یکی از این موارد در مشهد مقدس بوده ام و همچنین یکی از ارامنه نیز وقوع این خرق که از ان به معجرات این معصومین تعبیر میشود .

که البته تفاوت ماهیتی است میان معجزه - کرامات - و خرق

به هر حال تکلیف انسان در عالم ماده و جهان هستی روشن شده وان
نیز اقرار به توحید ذاتی و در پی ان پذیرش نور حق و نور رسالت و نور شریعت
است .

این یک برنامه ی تعیین شده برای انسان است که تا به این انوار مجهز نشده انچه از توصیف معرفت دارد فقط وهم است و خیالات واهی

در قران کریم نیز برای موجودیت ارتباط با عالم غیب ( متا فیزیک) مراحل مختلفی ذکر شده عبارت است از وحی - شهود- ا لهام - رویا - که در بحث اتی با استفاده از ایات قران کریم به این مراتب میپردازیم تا به ظرفیتهای پذیرنده ی این مراتب هم بعد از ان مورد بررسی قرار گیرد تا بعد هم ارتباط بحث این پست و ومراتب بعدی بیان شود.

.............................................................. حق یارتان :roz:...................................................................

این ایمیل از یکی از برادران اهل سنت به جیمیل من آمده است کارشناسان بزرگوار و عزیز کلام پاسخ های مناسبی به این کاربر گرامی ارائه کنند و یک نسخه هم به ایمیل نام برده ارسال نمایند
با تشکر ایمیل ایشون (
ahmad.ahmadzai78@gmail.com )

حضرت عمر (رض) یکی از اصحاب پیغمبر ص بود در بسیاری غزوه ها با وی اشتراک کرده بود و از طرف پیغمبر قوماندان هم تعین شده بود و در دنیا برایش بشارت جنت هم داده شده بود پس شما بکدام دلیل به حضرت عمر رض لعنت میگوید در حالیکه مقام شما نسبت به حضرت عمر رض زمین و آسمان فرق دارد او یک صحابی بود و معنای صحابی را شما حتما میدانید ضرور نیست که برای تان تشریح کنم خداوند بر حال تان رحم کند که شما یک صحابی جلیل القدر را لعنت میفرستید برای خداوند توبه کنید تا به کی پیروان تان را به قصه های دروغین بازی میدهد شما که در روز عاشورا خود را لت و کوب میکنید آیا این برایتان جواز دارد اگر دارد جواز آن چیست آیا پیغمبر ص نگفته که برای مسلمان لازم نیست که بارسیدن یک مصیبت برای مسلمان لازم نیست که از سه روز زیاد غمگین باشد آیا نمیدانید که در اسلام وجود خویش را زخمی کردن حرام است چرا راه حق را به جا گذاشته به راه های غیر میروید آیا بغیر از خداوند کسی دیگر است که انسان را کمک کند هر گز نه پس شما چرا از زیارت ها که هیچ کرده نمیتواند کمک میخواهید آیا بالای کمک خدواند اعتبار ندارید من با شما کدام کینه ندارم هر کاری که انسان میکند برای آن یک دلیل شرعی لازم است شما برای زخمی کردن وجود تان چی دلیل شرعی دارید لطفا به ایمیل آدرسم ارسال کنید.وسلام

مدیر سایت;84235 نوشت:
این ایمیل از یکی از برادران اهل سنت به جیمیل من آمده است کارشناسان بزرگوار و عزیز کلام پاسخ های مناسبی به این کاربر گرامی ارائه کنند و یک نسخه هم به ایمیل نام برده ارسال نمایند
با تشکر ایمیل ایشون (
ahmad.ahmadzai78@gmail.com )

حضرت عمر (رض) یکی از اصحاب پیغمبر ص بود در بسیاری غزوه ها با وی اشتراک کرده بود و از طرف پیغمبر قوماندان هم تعین شده بود و در دنیا برایش بشارت جنت هم داده شده بود پس شما بکدام دلیل به حضرت عمر رض لعنت میگوید در حالیکه مقام شما نسبت به حضرت عمر رض زمین و آسمان فرق دارد او یک صحابی بود و معنای صحابی را شما حتما میدانید ضرور نیست که برای تان تشریح کنم خداوند بر حال تان رحم کند که شما یک صحابی جلیل القدر را لعنت میفرستید برای خداوند توبه کنید تا به کی پیروان تان را به قصه های دروغین بازی میدهد شما که در روز عاشورا خود را لت و کوب میکنید آیا این برایتان جواز دارد اگر دارد جواز آن چیست آیا پیغمبر ص نگفته که برای مسلمان لازم نیست که بارسیدن یک مصیبت برای مسلمان لازم نیست که از سه روز زیاد غمگین باشد آیا نمیدانید که در اسلام وجود خویش را زخمی کردن حرام است چرا راه حق را به جا گذاشته به راه های غیر میروید آیا بغیر از خداوند کسی دیگر است که انسان را کمک کند هر گز نه پس شما چرا از زیارت ها که هیچ کرده نمیتواند کمک میخواهید آیا بالای کمک خدواند اعتبار ندارید من با شما کدام کینه ندارم هر کاری که انسان میکند برای آن یک دلیل شرعی لازم است شما برای زخمی کردن وجود تان چی دلیل شرعی دارید لطفا به ایمیل آدرسم ارسال کنید.وسلام


با سلام و ادب

با توجه به اینکه در ایمیل ایشان چند سؤال گنجانده شده بود با اجازه مدیر محترم سایت، ابتداءً برای راحتی دوستان در پاسخگوئی ابعاد سؤال را تفکیک می کنم:

سؤال اول) دلیل شما شیعیان بدلیل توهین به حضرت عمر (رض) که از صحابی جلیل القدر بوده اند چیست؟

سؤال دوم) آیا شما می دانید صحابه چه کسانی بوده اند و از شأن و منزلت صحابه با خبرید که چرا به برخی صحابه پیامبر توهین می کنید؟

سؤال سوم) چرا برای دفاع از مذهب تان و محکوم کردن خلفای راشدین و عملکرد برخی صحابه با قصه های دروغین مردم را بازی می دهید؟

سؤال چهارم) چه جوازی دارید که در روز عاشورا بعنوان عزاداری به خودتان آسیب می رسانید؟ آیا نمی دانید که در اسلام زخمی کردن خود حرام است؟

سؤال پنجم)
آیا بغیر از خداوند کس دیگری هست که بتواند به انسان کمک و یاری برساند؟ پس چرا شما به زیارت کسانی می روید که به هیچوجه نمی توانند کمکی کنند؟ آیا کمک خداوند برای شما اعتباری ندارد؟

بله دوستان عزیز و کارشناسان محترم، سؤالات برادرمان خارج از چارچوب، این 5 سؤال نبود، انشاءالله با پاسخ های مناسب تان (حتی الامکان کوتاه و مورد به مورد) امکان استفاده بهینه را فراهم سازید.

در صورت امکان چنانکه مدیر محترم سایت فرمودند می توانید پاسخ هر بخش را به ایشان ایمیل کنید.

با تشکر و سپاس:Gol:

صدیق;84250 نوشت:

با سلام و ادب

با توجه به اینکه در ایمیل ایشان چند سؤال گنجانده شده بود با اجازه مدیر محترم سایت، ابتداءً برای راحتی دوستان در پاسخگوئی ابعاد سؤال را تفکیک می کنم:

سؤال اول) دلیل شما شیعیان بدلیل توهین به حضرت عمر (رض) که از صحابی جلیل القدر بوده اند چیست؟

سؤال دوم) آیا شما می دانید صحابه چه کسانی بوده اند و از شأن و منزلت صحابه با خبرید که چرا به برخی صحابه پیامبر توهین می کنید؟

سؤال سوم) چرا برای دفاع از مذهب تان و محکوم کردن خلفای راشدین و عملکرد برخی صحابه با قصه های دروغین مردم را بازی می دهید؟


با سلام

با کمی دقت و تأمل به نظرمی رسد، پاسخی که در ادامه تقدیم می شود نسبتاً ویژگی های پاسخ نسبی و اجمالی به 3 سؤال اول را داراست.

پيش از آنکه به پاسخ اصلي سؤال برادرمان بپردازيم نکاتي را که اساس اين بحث را تشکيل مي دهد را متذکر مي شويم، آنگاه نتيجه حاصل است:

اول) در خصوص ريشه و معناي لغوي اهانت و اقسام آن باید گفت: اهانة از ماده هَوْن به معناي سبک کردن و خوار کردن.[1] اهانة و توهين مصدر است بمعناي خوار کردن، سبک شمردن، پست کردن، سست کردن، ضعيف کردن.[2]

و امّا اقسام اهانت: اهانت را مي توان به دو قسم تقسيم نمود: 1ـ اهانتي که همراه با تنقيص يعني همراه با مذمت کردن، ناقص شمردن، هتک کردن باشد اين سبّ است و سبّ هم حرام است. 2ـ اهانتي که همراه با تنقيص نباشد در اين صورت سبّ نيست.[3]

دوم) سبّ و اهانت از نظر حکم شرعي بر این قرار است: سبّ کردن مؤمن حرام است و بر اين مطلب دليل هاي چهارگانه يعني کتاب و سنت و اجماع و عقل دلالت مي کند.[4]؛ در روايتي از نبي اکرم صلي الله عليه وآله مي خوانيم که فرمود: "سباب المؤمن فسوق، و قتاله کفر، و اکل لحمه معصية و حرمة ماله کحرمة دمه.[5] سبّ کردن مؤمن فسوق و بيرون شدن از فرمان خداست، و جنگ و قتال با کفر است و غيبت کردن او معصيت است، و مالش مثل خونش محترم است."

البته توجه به اين نکته لازم است که در روايات لفظ مؤمن به کار رفته و اين اخص از مسلمان است که بررسي اين مورد به جاي خود موکول مي گردد.

سوم) استثناءات سبِّ حرام: شکي در اين نيست که سبّ کردن مؤمن حرام است، جز اينکه مواردي از اين حکم استثناء شده است که سبّ آنها حرام نيست از جمله آنها مبدع و بدعت گذار است.[6]

بدعت از ماده بَدْع به معناي اختراع تازه که قبلاً نبوده است و در اصطلاح: بدعت در دين يعني چيزي را که جزء دين نيست به دين نسبت دادن و در آن وارد کردن[7] و امّا دليل بر عدم حرمت سبّ مبدع و بدعت گذار:

رواياتي است که در مورد اهل بدعت وارد شده است که دلالت بر عدم حرمت سبّ آنها مي کند.

1. داود بن سرحان از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل مي کند که امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: رسول اللّه ـ صلي الله عليه وآله ـ فرمودند: بعد از من وقتي اهل ريب و بدعت گذار را ديديد اظهار برائت کنيد و از آنها دوري جوئيد و آنها را بيشتر سبّ کنيد اين روايت به وضوح و روشني دلالت مي کند بر اينکه سبّ و دشنام دادن بدعت گذار جايز است.

2. روايت حفص بن عمرو عن ابي عبداللّه عن ابيه عن علي ـ عليهم السلام ـ قال: من مشي الي صاحب بدعة فوقره فقد مشي في هدم الاسلام.[8] علي ـ عليه السلام ـ فرمود: هر کس به طرف صاحب بدعت قدم بردارد و او را احترام کند و محترم بشمارد قطعاً در هدم و ويران کردن اسلام قدم برداشته است.

کلام اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ درباره بدعتهاي ابوبکر و عمر و عثمان:

سليم بن قيس در کتاب اسرار آل محمد ـ عليهم السلام ـ يک روايت تقريباً طولاني را از اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ درباره بدعت هاي ابوبکر و عمر و عثمان که حديث هيجدهم اين کتاب است نقل مي کند ما از اين روايت آن قسمتي را که مربوط به بحث مان مي شود نقل مي کنيم: سليم بن قيس مي گويد: از اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ شنيدم که برايم حديث نقل مي کرد و مي فرمود: پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ فرمود: دو مريضند که سير نمي شوند... علما دو نوعند.... تا مي رسد به اينجا و مي گويد: سپس حضرت رو به عده اي از اهل بيت و شيعيانش کرد و فرمود: به خدا قسم، از حاکمان قبل از من کارهاي بزرگي سر زده که در آنها عمداً با پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ مخالفت کرده اند. اگر مردم را بر ترک آنها و برگرداندن آنها از موقعيت کنوني به صورتي که در زمان پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ اجرا مي شد وادار کنم لشکر من از اطرافم پراکنده مي شوند بطوري که در لشکرگاه هم جز خود و عدّه کمي از شيعيانم که فضيلت و امامت مرا از روي کتاب خدا و سنّت پيامبرش ـ نه از راه ديگري ـ معتقدند کسي باقي نمي ماند!!

چگونه مي بينيد اگر درباره مقام ابراهيم عليه السلام دستور دهم و آن را به مکاني که پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ در آن قرار دارد برگردانم و فدک را به وارثان فاطمه ـ عليها السلام ـ باز گردانم، وصاع و مدّ پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ را به صورتي که بود برگردانم و زمين هايي که پيامبر صلي الله عليه وآله تعيين کرده بود به اهلش بدهم، و خانه جعفر بن ابي طالب را به وارثان او برگردانم و آنرا از مسجد جدا کرده خراب نمايم. و قضاوت هايي را که حاکمان قبل از من به ظلم قضاوت کرده اند برگردانم و از آنچه از زمين خيبر قسمت شده بازگردانم، و ديوان عطاريان را از بين ببرم و همانگونه که پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ عطا مي فرمود عطا کنم و اموال را بين اغنيا قرار ندهم، و فرزندان بني ثعلب را اسير کنم و به مردم دستور دهم که در ماه رمضان جز نماز واجب را به جماعت نخوانند، در اين صورت بعضي از افراد لشکر ـ که همراه من مي جنگند ـ خواهند گفت: «واي بر اهل اسلام!» همانطوري که گفتند: سنّت عمر را تغيير مي دهي، و ما را از اينکه در ماه رمضان نماز مستحبي بخوانيم منع مي نمايي؟! بطوري که ترسيدم در لشکرم شورش کنند. چه سخت است بر من آنچه از اين امّت بعد از پيامبرشان از اختلاف و اطاعت از رهبران ضلالت و دعوت کنندگان به آتش ديده ام.[9]

از مطالب ياد شده به خوبي استفاده مي شود که ابوبکر و عمر و عثمان در طریق دین اسلام و سنت الهی پیامبر اکرم (ص) بدعت گذار بودند و پرواضح است که بدعت گذار نمي تواند مؤمن باشد. از اینرو سب و توهین ایشان بعنوان بدعت گذار در دین محمدی و سنت آنحضرت نه تنها بلا اشکال بلکه انشاءالله به فضل الهی مقرون به صواب و مورد توصیه نیز هست.

زیرا در روایات دیگر می خوانیم مگر دین چیزی جز حب و بغض است؟ حب مؤمنان و دوستان رسول و آل وی به حکم (قل لا اسئلکم علیه اجراً الا المودة فی القربی) و بغض دشمنان و انحراف پیشه گان در دین خدا و طریقه رسول و ظالمان به حق مؤمنان به حکم آیات بسیاری از قرآن شریف (سؤه ممتحنه، آیه 4؛ غافر آیه 10؛ صف آیه 3 و ...)

زیرا ایشان اولین پایه گذاران و بنیانگذاران بزرگترین انحراف و کجی در دستورات خدا و رسول بودند، ظلمی که با غصب خلافت و جانشینی پیامبر و انحراف در مسیر ولایت و امامت، در حق خدا و رسول و امت رسول الله مرتکب شدند.

البته در همان زمان با توجه به اطلاع اکثر صحابه و نزدیکان پیامبر(ص) از حقانیت خلافت و جانشینی علی (ع) (بنا به دلایل بسیار قرآنی و شنیدن از خود پیامبر)، بی شک، آنها که سکوت اختیار کردند و از حریم ولایت دفاع ننموده و در عوض به همراهی و همگامی با خلفاء وقت پرداخته و از حمایت علی و فاطمه (س) دست برداشتند، نیز به نوعی در ظلم و بدعت ابابکر و عمر و عثمان شریک بودند و حتی کار بدانجا کشید که در ادامه نیز همان طریق را در زمان خلافت علی (ع) در پیش گرفتند و از بانیان جنگ جمل و خوارج و مسَبّبین اوضاع خاص صفین شدند. از اینرو سب و توهین آنها نیز جزو مستثنیات است.

چنانکه می بینیم در ادامه نیز مشی و طریقه و روش ابابکر و عمر و عثمان حتی با شدت و حدت بیشتر توسط فرصت طلبانی دیگر از آل امیه و بنی العباس ادامه و رواج یافت و چه ظلم ها و جنایت ها که این دو گروه در حق دین خدا و در حق محمد و آل محمد (ص) و امت رسول روا نداشتند که از بارزترین آن واقعۀ یوم عاشورا و شهادت اباعبدالله الحسین (ع) و اهل و یاران و اسارت آل الله بود.

موفق باشید ...:Gol:

پاورقی_________________________________________
[1] . محمّد بندر ديگي، فرهنگ جديد (عربي ـ فارسي)، ترجمه منجد الطلاب، تهران، انتشارات اسلامي، ماده همان.
[2] . عميد، حسن، فرهنگ فارسي، ماده الف و ت.
[3] . اقتباس از کتاب المواهب في تحرير احکام المکاسب، استاد جعفر سبحاني، ص 415.
[4] . المواهب، ص 415.
[5] . حر عاملي، وسائل الشيعه، ج8، ص610، ح3، باب 158، از ابواب احکام عشره.
[6] . المواهب، ص418.
[7] . ترجمه منجد الطلاب، ماده بدع، ص 20.
[8] . حر عاملي، وسائل الشيعه، ج11، ص508، ح3، باب 39، از ابواب الامر و النهي.
[9] . انصاري زنجاني، اسماعيل، اسرار آل محمد، ترجمه کتاب سُليم بن قيس هلالي، قم، نشر الهادي، 1416ق، 1375، ص381، ح18، بنقل از پایگاه اندیشه قم.


مدیر سایت;84235 نوشت:
این ایمیل از یکی از برادران اهل سنت به جیمیل من آمده است کارشناسان بزرگوار و عزیز کلام پاسخ های مناسبی به این کاربر گرامی ارائه کنند و یک نسخه هم به ایمیل نام برده ارسال نمایند
با تشکر ایمیل ایشون (
ahmad.ahmadzai78@gmail.com )

حضرت عمر (رض) یکی از اصحاب پیغمبر ص بود در بسیاری غزوه ها با وی اشتراک کرده بود و از طرف پیغمبر قوماندان هم تعین شده بود و در دنیا برایش بشارت جنت هم داده شده بود پس شما بکدام دلیل به حضرت عمر رض لعنت میگوید در حالیکه مقام شما نسبت به حضرت عمر رض زمین و آسمان فرق دارد او یک صحابی بود و معنای صحابی را شما حتما میدانید ضرور نیست که برای تان تشریح کنم خداوند بر حال تان رحم کند که شما یک صحابی جلیل القدر را لعنت میفرستید برای خداوند توبه کنید تا به کی پیروان تان را به قصه های دروغین بازی میدهد....وسلام

شما که اینقدر ملاحظه اصحاب پیامبر و لعن بر آنها را دارید چه پاسخی بر لعن کردن حضرت امیرالمومنین (ع) توسط معاویه دارید .

و اما در مورد لعن عمر بهتر است این لینک را ببینید :

غضب فاطمه بر عمر و ابوبکر که همانا غضب پیامبر از ابوبکر و عمر است
http://www.askdin.com/showthread.php?t=10568

صحابه‌اي كه عمر آنان را لعنت كرده است

مدیر سایت;84235 نوشت:
حضرت عمر (رض) یکی از اصحاب پیغمبر ص بود در بسیاری غزوه ها با وی اشتراک کرده بود و از طرف پیغمبر قوماندان هم تعین شده بود و در دنیا برایش بشارت جنت هم داده شده بود پس شما بکدام دلیل به حضرت عمر رض لعنت میگوید در حالیکه مقام شما نسبت به حضرت عمر رض زمین و آسمان فرق دارد او یک صحابی بود و معنای صحابی را شما حتما میدانید ضرور نیست که برای تان تشریح کنم خداوند بر حال تان رحم کند که شما یک صحابی جلیل القدر را لعنت میفرستید برای خداوند توبه کنید تا به کی پیروان تان را به قصه های دروغین بازی میدهد

با سلام به همه دوستان
اما از این دوستی که ایمیل را فرستادند سوال می کنیم که اگر لعن صحابه درست نیست و شایسته نمی باشد پس چرا خود عمر بعضی صحابه را لعن کرده اند.
دوست عزیز عمر به چه حقی بنا به گفته شما صحابه ای که مقامی داشتند برای خودشان را لعنت کردند؟
صحابه‌اي كه عمر آنان را لعنت كرده است :

اين گروه از صحابه عبارتند از :
سعد بن عباده ، سمره
خدا سعد بن عبادة را بكشد !!!

در صحيح بخاری آمده است که عمر وی را نفرين کرد :
فقال قَائِلٌ منهم قَتَلْتُمْ سَعْدَ بن عُبَادَةَ فقلت قَتَلَ الله سَعْدَ بن عُبَادَةَ
صحيح البخاري ج 6 ص 2506 ش 6442 باب رجم الحبلی
کسی گفت : سعد بن عباده را کشتيد ؛ گفتم : خداوند او را بکشد .
طبري نيز عبارت را به اين صورت ذيل نقل مي‌كند :
وقال قائل حين أوطىء سعد، قتلتم سعداً، فقال عمر: قتله اللّه إنّه منافق.
تاريخ الطبرى، ج 2، ص 460
هنگامي كه سعد ، لگدمال مي‌شد ، كسي گفت : او را كشتيد ؛ عمر گفت : خدا او را بكشد ، او منافق است !!!
شبيه اين عبارت در آدرس هاي ذيل آمده است :
النصائح الكافية لمحمد بن عقيل ص 173 - شرح نهج البلاغة ج 20 ص 21 - العقد الفريد ج 3 ص 62
خدا سمره را بكشد !

عن بن عَبَّاسٍ قال بَلَغَ عُمَرَ أَنَّ سَمُرَةَ بَاعَ خَمْرًا فقال قَاتَلَ الله سَمُرَةَ
صحيح مسلم ج 3 ص 1207 ش 1582
از ابن عباس روايت شده است که به عمر خبر رسيد که سمرة (يکی از صحابه) شراب فروخته است ؛ پس گفت : خدا او را بکشد ...
علماي اهل سنت در ذيل اين روايت او را سمرة بن جندب معرفي كرده‌اند :
الرجل البائع للخمر هو سمرة بن جندب
غوامض الأسماء المبهمة الواقعة في متون الأحاديث المسندة ج 9 ص 604 ، اسم المؤلف: خلف بن عبد الملك بن بشكوال أبو القاسم الوفاة: 578 ، دار النشر : عالم الكتب - بيروت - 1407 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. عز الدين علي السيد , محمد كمال الدين عز الدين
كسي كه شراب فروخته بود ، سمرة بن جندب بود .
ترجمه سمرة :

علماي اهل سنت در مصادر ذيل او را از صحابه شمرده‌اند :
معرفة الصحابة ج 3 ص 1415 ش 1321 ، اسم المؤلف: لأبي نعيم الأصبهاني الوفاة: 430
الاستيعاب في معرفة الأصحاب ج 2 ص 653 ش 1063 ، اسم المؤلف: يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر الوفاة: 463 ، دار النشر : دار الجيل - بيروت - 1412 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : علي محمد البجاوي
أسد الغابة في معرفة الصحابة ج 2 ص 527 ش 2231 ، اسم المؤلف: عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد الجزري الوفاة: 630هـ ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان - 1417 هـ - 1996 م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عادل أحمد الرفاعي

صحابه‌اي كه عمر به آنان دشنام داده است :

خالد بن وليد ، دشمن خدا است !!!

قدم خالد على أبي بكر فقال له عمر يا عدو الله قتلت امرأ مسلما ثم نزوت على امرأته لأرجمنّك
اسد الغابة ج 4 ص 296- تاريخ الاسلام ذهبي ج 3 ص 36.
خالد (پس از بازگشت از تقل مالك بن نويره) نزد ابوبكر آمد پس عمر به او گفت اي دشمن خدا مردي از مسلمانان را كشتي و با همسرش همبستر شدي تو را سنگسار خواهم كرد.
ابوهريره دشمن خدا و قرآن:

عمر به ابو هريره گفت :
يا عدوّ الله وعدوّ كتابه، أسرقت مال الله؟!
الكامل، لابن الأثير ، حوادث سال 23 و الطبقات الكبرى ، ابن سعد ، ج4 ، ص335 و... .
اي دشمن خدا و دشمن كتاب خدا ! مال خدا را سرقت مي‌كني ؟
خطاب به ابوهريره : مادرت تورا براي خرچراني تغوط كرده!!!

ابن عبد ربه در عقد الفريد مي‌نويسد :
قال: ذلك لو أخذتها من حلال وأديتها طائعاً. أجئت من أقصى حجر البحرين يجبي الناس لك لا لله ولا للمسلمين! ما رجعت بك أميمة إلا لرعية الحمر. وأميمة أم أبي هريرة.
عقد الفريد ،‌ ج1 ، ص13 ، باب ما يؤخذ السلطان من الحزم .
عمر گفت : اين مال در صورتي براي تو بود که آن را از راه حلال به دست آورده بودي و کار خود را به صورت اختياري ( و نه از طرف من ) انجام مي‌دادي ؛ آيا تو از دور‌ترين نقاط بحرين ( دوس ) به اينجا آمده‌اي (مسلمان شده‌اي و ولايت به دست گرفته اي ) تا مردم براي تو پول جمع کنند ؟ نه خدا راضي است و نه خلق خدا .
مادرت اميمه تو را تغوط نکرد مگر براي چراندن خرها!!!
سعد بن عبادة منافق است !

وقال قائل حين أوطىء سعد، قتلتم سعداً، فقال عمر: قتله اللّه إنّه منافق.
تاريخ الطبرى، ج 2، ص 460
هنگامي كه سعد ، لگدمال مي‌شد ، كسي گفت : او را كشتيد ؛ عمر گفت : خدا او را بكشد ، او منافق است !!!
شبيه اين عبارت در آدرس هاي ذيل آمده است :
النصائح الكافية لمحمد بن عقيل ص 173 - شرح نهج البلاغة ج 20 ص 21 - العقد الفريد ج 3 ص 62

حاطب بن أبي بلتعة (از اهل بدر) منافق است !

صحيح البخاري ج 3 ص 1095 ش 2845 و ج4 ص 1557 ش 4025 ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا
صحيح مسلم ج 4 ص 1941 ش 2494 بَاب من فَضَائِلِ أَهْلِ بَدْرٍ رضي الله عَنْهُمْ وَقِصَّةِ حَاطِبِ بن أبي بَلْتَعَةَ، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261 ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي
و...
عبيد الله بن ابي‌رافع روايت كرده است كه از علي شنيدم كه مي‌گفت : رسول خدا من و زبير و مقداد را فرستاده و فرمود به سمت فلان باغ رفته در آنجا زني است كه همراه او نامه‌اي است ؛ نامه را از او بگيريد .
ما با سرعت به آنجا رفته و در آنجا آن را ديديم ؛ به او گفتيم نامه را بده ؛ در پاسخ گفت : من نامه‌اي به همراه ندارم ؛‌ به او گفتيم كه يا نامه را مي‌دهي و يا لباس‌هايت را از تنت بيرون آورده (خود جستجو مي‌كنيم) ؛ او نامه را از بين موهاي بافته شده خويش بيرون آورد .
ما نامه را به نزد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) برديم . نامه از طرف حاطب بن ابي بلتعه به گروهي از مشركين مكه بود و در آن خبر بعضي از كارهاي رسول (صلى الله عليه وآله) را داده بود .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به حاطب فرمودند : اين چيست ؟
در پاسخ گفت : اي پيامبر! در مورد من شتاب مكن ؛ من شخصي هستم كه با قريش وصلت كرده و از خود آنان نيستم ؛ مهاجريني كه همراه شما هستند ، در مكه بستگاني دارند كه از خانواده و اموال آنان محافظت مي‌كنند ؛‌ من نيز دوست داشتم كه در مكه ياوري داشته باشم كه از بستگانم حمايت كند ؛ و اين كار را از روي كفر و ارتداد و يا رضايت به كفر بعد از اسلام انجام ندادم .
رسول خدا فرمودند : به شما راست گفت .
عمر گفت : اي رسول خدا ، به من اجازه دهيد گردن اين منافق را بزنم !
حضرت فرمودند : او در بدر حاضر بوده است ؛ و تو چه مي‌داني؟
اميد است كه خدا نظر رحمتي به اهل بدر كرده باشد و گفته باشد كه هرچه مي‌خواهيد بكنيد كه من گناهان شما را بخشيدم !
عبد الله بن ابي منافق و خبيث است !

طبق روايات اهل سنت در صحاح ، رسول خدا ، عبد الله بن أبي را جزو صحابه خويش معرفي مي‌كند و عمر او را منافق و خبيث مي‌شمارد !
بخاري در صحيح خويش مي‌گويد :
صحيح البخاري ج 4 ص 1861 ش 4622 و ص 1863 ش 4624 ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا


از جابر بن عبد الله انصاري روايت شده است كه گفتند : در يكي از جنگ‌ها يكي از مهاجرين با يكي از انصار درگير شد ، انصاري صدا زد «اي مهاجرين به فريادم برسيد» ؛ اصتاري نيز صدا زد «‌اي انصار به فريادم برسيد» ؛ رسول خدا (صلى الله عليه وآله) اين ندا را شنيده و فرمودند : چرا نداي جاهلي را مي‌شنوم ؟
گفتند اي رسول خدا ! يكي از مهاجرين با يكي از انصار درگير شده است .
حضرت فرمودند : اين سخنان را رها كنيد كه چرك آلود است !
خبر به عبد الله بن ابي رسيد ؛ او گفت : آنچه بايد مي‌شد ، شد ! قسم به خدا اگر به مدينه بازگشتيم ، عزيز (ما) ذليل (مهاجرين) را از مدينه بيرون خواهد كرد !
خبر به رسول خدا (ص) رسيد ؛ عمر گفت : اي رسول خدا ! اجازه بدهيد گردن اين منافق را بزنم ! حضرت فرمودند : او را رها كن ، تا مبادا مردم بگويند محمد اصحاب خويش را مي‌كشد !


و در جاي ديگر اين روايت را به صورت ذيل نقل مي‌كند :
صحيح البخاري ج 3 ص 1296 ش 3330، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا
عبدالله بن ابي گفت : آيا بر ضد ما طلب ياري مي خواهند ؟ قسم به خدا خدا اگر به مدينه بازگشتيم ، عزيز (ما) ذليل (مهاجرين) را از مدينه بيرون خواهد كرد !
عمر گفت : اي رسول خدا ! آيا اين شخص خبيث - عبد الله بن أبي- را نكشيم ؟!
حضرت فرمودند : نه ! زيرا مردم خواهند گفت كه محمد ياران خويش را مي‌كشد !

با سلام
كارشناسان فقه لطفا پاسخ مقتضی دهند و یه نسخه از رونوشت پاسخ را به ایمیل كاربر ارسال كنید
با تشكر :Gol:

باسلام نماز و روزه کسی که به زادگاه شوهرش سفر می کند و این سفر در طی سال چند بار می باشداما کمتر از 10 روز کامل است یا شکسته ؟

مدیر سایت;87593 نوشت:
باسلام نماز و روزه کسی که به زادگاه شوهرش سفر می کند و این سفر در طی سال چند بار می باشداما کمتر از 10 روز کامل است یا شکسته ؟

[="red"]با سلام و تشکر از سئوال شما [/]
[="blue"]
زادگاه شوهر حکم وطن را برای زن ندارد در فرض بالا که تعداد سفر های زن موجب کثیر السفر شدنش نمی گردد و قصد اقامت ده روز را هم ندارد ، نماز زن شکسته است و نمی تواند روزه بگیرد (1)[/]

[="indigo"]پی نوشت:
1. منابع موجود در مرکز ملی
[/]

موضوع قفل شده است