جمع بندی استدلال قوی برای رد تسلسل علل

تب‌های اولیه

21 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
استدلال قوی برای رد تسلسل علل

سلام دوستان کسی اگر استدلال قوی داره که تمام مشکلاتش رو بررسی کرده و بهش اطمینان داره، اگر به این بنده ی حقیر لطف کنه و برا من ارائه بده تا قانع شما واقعاً ممنون می شم

تسلسل علل را رد کنید! بشتابید! :Gol:

با نام الله

:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:

کارشناس بحث: استاد صادق

سوال بی جواب;493760 نوشت:
سلام دوستان کسی اگر استدلال قوی داره که تمام مشکلاتش رو بررسی کرده و بهش اطمینان داره، اگر به این بنده ی حقیر لطف کنه و برا من ارائه بده تا قانع شما واقعاً ممنون می شم

تسلسل علل را رد کنید! بشتابید! :Gol:


باسلام وتقدیر از همت بلند شما گرامی .:Gol:
در ایتدا باید اشاره شود که آنچه عقلا ی بشر در طول تاریخ در این باره گفته حقیقتی است که می توان آن استدلال قوی تلقی نمود . نکته دیگر این که
هیچ برهانی با صرف این ادعا که « نتیجه اش قابل درک نیست »، مردود نمی شود.آنچه برای یک برهان اهمیت دارد، این است که مقدماتش صحیح باشند. اگر این اتفاق افتاد ، پذیرش نتیجه امری قهریست، خواه تصورش به عقل نزدیک، خواه دور باشد.
اگر یقین به رطوبت و میعان چیزی داشتید و یقین هم داشتید که هر مرطوب مایعی آب است، شک در آب بودن آن چیز، منطقی نخواهد بود، هر چند از نظر تصور عقلی ـ نه یک قاعده مشخص ـ بعید به نظر برسد.
وقتی در مقدمات تسلسل علل، پذیرفتید که فلان علت، ممکن الوجود است، یعنی وجودش را الزاما باید از موجود دیگری گرفته باشد، از نظر عقلی باید بپذیرید که علت فوقش، وجودش را از علت دیگری نگرفته یا یکی از وجودهای فوق او چنین است، یعنی وجود مال خودش است و از دیگری نگرفته است.
بنا بر این اولا ادعا می کنیم که ادامه یک وجود سرگردان دست به دست شده، تصورش سخت تر از تصور موجودی است که وجود سرگردان را از بلاتکلیفی و بی صاحبی نجات دهد.
ثانیا بر فرض که تصور و درک آن سخت باشد، می گوییم آنچه برای صحت و سقم قضایا به عنوان یک امر دقیق و علمی مطرح است، منطقی بودن آن است .علم منطق به این جهت ضرورت پیدا کرد که معیاری برای صحت و سقم قضایا به نام « نزدیکی و دوری از ذهن » معتبر نبود، زیرا این معیار کاملا سلیقه ای و شخصی است. یک قضیه در اذهان گوناگون از نظر نزدیکی و دوری از ذهن، حالات گوناگون دارد.
در بطلان تسلسل آن چه مهم است، صحت مقدمات آن است. اگر این امر محقق شد، مانند هر برهان دیگری، تن دادن به نتیجه امری لازم و قهری است.
فلاسفه هر یک به سهم خود برای ادله ابطال تسلسل اقدام کرده اند، به گونه ای که برخی مانند فخر رازی، برای ‏بحث از ابطال تسلسل، فصل مخصوصی منعقد کرده است . در آن فصل جهت اثبات استحاله تسلسل سه برهان ‏اقامه نموده است. سپس کلیه اشکال هایی که ممکن است بر آن براهین وارد شود، مطرح کرده ؛ با نقض و ابرام ‏فراوان، چنان که شیوه مخصوص وی است، به آن ها پاسخ داده است.‏
کلیه براهین ذکر شده در مورد بطلان تسلسل در علل، هنگامی می تواند بر ‏عدم تناهی تسلسل دلالت داشته باشد که سلسله را در جهت تصاعد و علیت در نظر بگیریم، به این ترتیب هیچ ‏یک از براهین مزبور بر عدم تناهی در جهت تنزل و معلولیت دلالت ندارند. یعنی مفاد براهین بطلان تسلسل این ‏است که سلسله علت ها و معلول ها از ناحیه علت هرگز نمی تواند تا بی نهایت ادامه یابد . ناچار به علتی که خود ‏معلول نیست، منتهی می گردد . در آن جا سلسله قطع می شود. ولی این سلسله از ناحیه معلول حد ايستا ندارد . لازم ‏نیست که سلسله به معلولی معین منتهی گردد و در آن جا رشته تسلسل گسسته شود.‏
دلیل تفاوت این است که در کلیه براهین بطلان تسلسل دو شرط اساسی را که عبارتند از: 1- ترتب 2- اجتماع ‏علل معتبر می دانند؛ زیرا بدون اعتبار این دو شرط برهان ناقص خواهد بود. بنابراین در سلسله تصاعدی علت ها ‏و معلول ها کلیه علل مترتبه بر حسب فرض و مرتبه ذات معلول، موجود می باشند . تقدم آن ها فقط به اعتبار تحلیل ‏عقل است، ولی در سلسله تنازلی معلول ها، کلیه معلول های مترتب در مرتبه ذات علت موجود نیستند. این از ‏آن جهت است که معلول همواره از حیث نقص در وجود و محاط بودن نسبت به علت هرگز نمی تواند در مرتبه ‏ذات علت قرار گیرد؛ ولی علت از جهت کمال وجودی و محیط بودن به مادون خود در مرتبه ذات معلول موجود ‏است و آن را فراگرفته است. به این ترتیب دو شرط اساسی ترتب و اجتماع علل در سلسله تصاعدی از ناحیه علل ‏می تواند معتبر باشد؛ ولی در سلسله تنازلی از ناحیه معالیل نمی تواند تحقق پیدا کند.‏
یکی از ادله ابطال تسلسل قاعده « الزائد علی المتناهی بقدر المتناهی متناهی » است که در این جا به بیان آن بسنده ‏می کنیم:‏
اگر برای ممکنات سلسله ای از علت ها و معلول ها را در نظر بگیریم و آن سلسله به یک مبدا که واجب بالذات ‏است، منتهی نگردد، سلسله ای از علت ها و معلول ها تا بی نهایت به طور بالفعل تشکیل خواهد شد. در این هنگام ‏اگر تعدادی معین از آحاد را که به طور مثال ده عدد است، از سلسله بکاهیم و پس از کاهش ده واحد از سلسله، آن ‏را با حالت پیش از کاهش مورد مقایسه و سنجش قرار دهیم، یکی از سه حالت پیش می آید که به ترتیب عبارتند ‏از‎:‎

‏1‏‎- ‎عدد سلسله پس از کاهش ده واحد، با عدد سلسله پیش از کاهش آن، مساوی و برابر است‏‎.‎
‏2‏‎- ‎عدد سلسله پس از کاهش ده واحد، کم تر از عدد سلسله پیش از کاهش آن است‏‎.‎
‏3‏‎- ‎عدد سلسله پس از کاهش ده واحد، بیش تر از عدد سلسله پیش از کاهش آن است‏‎.‎
فرض اول و سوم را عقل نمی پذیرد. زیرا در فرض اول لازم می آید کم تر و بیش تر، یا زائد و ناقص، برابر ‏باشند . در فرض سوم لازم می آید که ناقص بیش تر از کامل باشد . بطلان این دو فرض از نظر عقل بدیهی ‏است. فقط فرض دوم، که عدد سلسله پس از کاهش کم تر از عدد سلسله پیش از کاهش باشد، باقی می ماند. در این ‏صورت ناچار یکی از دو سلسله که فرض نموده ایم، بیش تر از دیگری است و زیادتی نیز به مقدار متناهی ‏است . هر چیزی که به مقدار متناهی بر امر متناهی زائد باشد،َ متناهی خواهد بود‏‎.‎
‎ ‎دلیل قاعده این است که زیادتی به مقدار متناهی با امر متناهی ناچار دارای نسبتی است . این نسبت به همان ‏گونه است که یک امر متناهی نسبت به امر متناهی دیگر دارا می باشدَ، در حالی که بین دو امر غیرمتناهی هرگز ‏نمی تواند همان گونه نسبتی که میان دو امر متناهی است، وجود داشته باشد‏‎.‎
این قاعده در کتاب الالف الصغری ارسطو مورد بحث قرار گرفته است. نخستین فیلسوف عرب یعقوب بن اسحاق ‏کندی در باب ابطال غیرمتناهی بودن زمان از این قاعده استفاده کرده و به آن استدلال نموده است. بیش تر ‏متکلمان اسلامی نیز در مقام ابطال تسلسل و اثبات واجب الوجود بالذات هنگام تقریر برهان تطبیق به این قاعده ‏تمسک نموده اند.‏(1)
اما در باره ارتباط مفهوم ازل و ابد ـ که از آن دو با کلمه سرمدیت تعبیر می شود ـ با مفهوم وجوب وجود که از بحث بطلان تسلسل نتیجه گرفته می شود، باید گفت:
ختم شدن سلسله وجودات به واجب تعالی و علیت تامه او برای موجودات دیگر، فی نفسه به معنای ازلیت نیست، هر چند لازمه آن هست، یعنی برخی از راه های اثبات ازلیت ـ و همچنین ابدیت ـ برای خداوند، اثبات وجوب برای خداست.
اکنون به دو تعریف مهم از سرمدیت، که ارتباط آن را با زمان، در بردارند، هم چنین ادله اثبات این دو صفت برای خداوند متعال، اشاره می کنیم، تا مشخص شود که اثبات وجوب برای خدا ـ چنان که نتیجه گرفته اید ـ به معنای این نیست که خدا از نظر زمان اول دارد، تا نتیجه گرفته شود که خدا تنها ابدی است ، نه ازلی.
ازلیت و ابدیت از صفات ذاتی خداوند هستند ،نه از صفات فعل. بر این اساس همانند دیگر صفات ذاتی خداوند در ذات خود ازلی، ابدی و به عبارت دیگر سرمدی است. ازلی و ابدی دو اسم از اسماي حسنای خداوند سبحان هستند ،در صورتی که حالت مصدری این دو اسم یعنی «ازلیت» و «ابدیت» دو وصف از اوصاف او به شمار می­روند.
در عرف متکلمان ازلیت و ابدیت خداوند به دو گونه تبیین و تفسیر شده­ است:
1. برخی ازلیت و ابدیت خداوند را چنین بیان نموده­اند که: خداوند در همه زمان­ها وجود دارد؛ او در گذشته وجود داشته است، اکنون هست و در آینده نیز وجود خواهد داشت(2).
2. بر اساس تفسیر گروهی دیگر از متکلمان، خداوند فراتر از چارچوب زمان است . در عین حال بر زمان و موجودات زمان­مند احاطه دارد(3).

چند نکته در باره تفسیر اول :
الف ) این تفسیر تلقی و برداشت عموم مردم و غالب متکلمان است اما روشن است که تنها تفسیر دوم از سرمدیت خداوند، برداشتی صحیح است ،زیرا مطلق بودن وجود خداوند بدین معناست که ذات او مقید به هیچ حد و قیدی حتی قید زمان نمی­گردد.
ب) زمان از ویژگی­های موجودات مادی و متحرک است ، در حالی که ذات خداوند سبحان از مادیت و حرکت منزه است.
ج) لازمه چنین تفسیری آن است که خداوند موجودی زمان­مند و مقید در چارچوب زمان باشد که بطلان و نادرستی آن آشکار است. چنان که علامه طباطبایی می نویسد: «اگر خداى سبحان ازلى و ابدى زمانى بود، بايد ذات مقدس او هم مانند همه زمانيات، هم در ذاتش و هم در احوالش متغير باشد، چون زمان متغير است، و نسبت به او نيز متجدد مى‏شود،»(4).
اما بنا بر تفسیر دوم، بودن خداوند در زمان گذشته و آینده امری مسامحه­آمیز است. به خاطر محدودیت­های زبان، ناگزیر مسبوق نبودن خداوند به عدم به این صورت بیان می­شود : هیچ زمانی نبوده است که خداوند وجود نداشته باشد. همچنین جاویدان بودن خداوند و لاحق نشدن عدم بر ذات او در زبان و گفتار به این صورت بیان می­شود : خداوند در آینده و در همه زمان­ها وجود خواهد داشت.

دلایل ازلیت و ابدیت خداوند
ازلیت و ابدیت خداوند هم از طریق براهین عقلی قابل اثبات است و هم از طریق ادله نقلی.

دلیل عقلی
1) برهان از طریق وجوب وجود:
این برهان مبتنی بر پذیرش واجب­الوجود و ضروری­الوجود بودن خداوند است. واجب­الوجود بودن خداوند بدین معناست که ثبوت وجود برای او ضروری و سلب وجود از ذات مقدس او ممتنع و محال است. بنابراین وجوب وجود خداوند مستلزم آن است که سلب وجود از ذات او در هیچ فرضی ممکن نباشد . این بدین معناست که ذات الهی نه مسبوق به عدم است و نه عدم به آن لاحق خواهد شد . این چیزی جز ازلی و ابدی بودن خداوند نیست.
خداوند واجب الوجود بالذات است. هر واجب الوجود بالذاتی باید قدیم و ازلی باشد، چون مفهوم واجب الوجود این است که: حقیقت آن قابلیت برای عدم را ندارد .بنا بر این واجب الوجود بودن با حادث بودن ناسازگار است(5).
خواجه نصیر­الدین طوسی برهان مذکور را با این عبارت کوتاه بیان نموده است: « و وجوب­الوجود یدل علی سرمدیته» یعنی وجوب وجود خداوند دلالت بر سرمدی بودن او می­کند(6).
2) برهان از طریق نفی عدم از ذات خداوند:
اگر قابلیت عدم در ذات خداوند راه داشته باشد، قابلیتش برای وجود و عدم یا مساوی است و یا جانب وجود اولویت دارد.
صورت اوّل برای موجود شدن نیازمند مرجح است که واجب بالغیر می‏شود . با واجب الوجود بودن او نمی‏سازد.
در صورت دوم لازم می‏آید یک شی‏ء در عین حالی که ممکن است(قابلیت عدم و وجود را دارد) بالذات اولویت به سوی وجود را داشته باشد و این هم محال است(7).
اگر فرض کنیم که خداوند ازلی و ابدی نیست، به این معناست که ذات او قابلیت عدم را دارد . این قابلیت به دو صورت قابل تصور است:
الف) وجود و عدم برای ذات خداوند مساوی باشد. یعنی خداوند در مقام ذات نه وجود برایش ضرورت دارد و نه عدم.
اگر وجود و عدم برای خداوند ضروری نباشد، حکم به ممکن الوجود بودن او نموده ایم . در این صورت خداوند نیز مانند هر ممکن الوجودی برای موجود شدن نیازمند به غیر خود است . واجب الوجود بالغیر و محتاج به علت است ،در حالی که خداوند واجب الوجود بالذات و بی­نیاز مطلق است.
ب) وجود برای ذاتش اولویت و ترجیح داشته باشد.
در این صورت با حکم به جایز بودن راه یافتن عدم در ذات خداوند حکم به ممکن­الوجود بودن او نموده ایم. لازم می آید که یک موجود ممکن الوجود در حالی که وجود و عدم برایش ضرورتی ندارد و نسبتش با این دو مساوی است، وجود برایش اولویت داشته باشد .
بنابراین ذات خداوند سبحان ازلی و ابدی است و به هیچ وجهی عدم در ذات او راه نمی یابد.
3. برهان از طریق قاعده علیت: معدوم بودن موجودی در برهه­ای از زمان، نشانه نیازمندی و ممکن­الوجود بودن آن است . از آن جا که واجب­الوجود خود به خود وجود دارد و نیازمند به هیچ موجودی نیست، همیشه موجود خواهد بود.
در این برهان بر خلاف برهان اول از قاعده علیت استفاده شده است، درحالی که برهان اول با تکیه بر وجوب وجود خداوند به اثبات ازلیت و ابدیت او می پردازد.

پی نوشت ها:
1. غلامحسین ابراهیمی دینانی ، قواعد کلی فلسفی در فلسفه اسلامی ، نشر انجمن حکمت و فلسفه، تهران، ۱۳۵۷ ش ، ج 1 ،ص 137 تا 144 و 220 تا 221 و 198 تا 201.
2. سعیدی مهر، آموزش کلام اسلامی، قم، طه، 1383 شمسی، ج 1، ص 253-252؛ ربانی گلپایگانی، علی، عقاید استدلالی، قم، نصایح، 1381 ش، ج 1، ص 152.
3. سبحانی، الالهیات علی هدی الکتاب و السنه و العقل، به قلم محمد مکی عاملی، قم، موسسه امام صادق (ع)، 1417 قمری، ج 1، ص 183.
4. طباطبایی، الميزان في تفسير القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسين حوزه علميه قم، 1417 ق، ج‏19، ص 149
5. علامه حلی، باب حادی عشر، تهران، مرکز نشر کتاب، 1341 ش، ص 45-44؛ الالهیات، ج 1، ص 184؛ علامه حلی، مناهج الیقین فی اصول الدین، تحقیق، یعقوب جعفری مراغی، قم، دارالاسوة، 1415 ق، ص 286؛ سیوری، الاعتماد فی شرح واجب الاعتقاد، تحقیق صفاء الدین بصری، مشهد، مجمع البحوث الدینیة، 1412 ق، ص 55.
6. نصیر الدین طوسی، کشف المراد، تصحیح حسن حسن زاده آملی، قم، موسسه النشر الاسلامی، 1407 ق، ص 315.
7. فخر رازی، المطالب العالیه، ج1، ص327، نشر.

صادق;495790 نوشت:
باسلام وتقدیر از همت بلند شما گرامی .:Gol:
در ایتدا باید اشاره شود که آنچه عقلا ی بشر در طول تاریخ در این باره گفته حقیقتی است که می توان آن استدلال قوی تلقی نمود . نکته دیگر این که
هیچ برهانی با صرف این ادعا که « نتیجه اش قابل درک نیست »، مردود نمی شود.آنچه برای یک برهان اهمیت دارد، این است که مقدماتش صحیح باشند. اگر این اتفاق افتاد ، پذیرش نتیجه امری قهریست، خواه تصورش به عقل نزدیک، خواه دور باشد.
اگر یقین به رطوبت و میعان چیزی داشتید و یقین هم داشتید که هر مرطوب مایعی آب است، شک در آب بودن آن چیز، منطقی نخواهد بود، هر چند از نظر تصور عقلی ـ نه یک قاعده مشخص ـ بعید به نظر برسد.
وقتی در مقدمات تسلسل علل، پذیرفتید که فلان علت، ممکن الوجود است، یعنی وجودش را الزاما باید از موجود دیگری گرفته باشد، از نظر عقلی باید بپذیرید که علت فوقش، وجودش را از علت دیگری نگرفته یا یکی از وجودهای فوق او چنین است، یعنی وجود مال خودش است و از دیگری نگرفته است.
بنا بر این اولا ادعا می کنیم که ادامه یک وجود سرگردان دست به دست شده، تصورش سخت تر از تصور موجودی است که وجود سرگردان را از بلاتکلیفی و بی صاحبی نجات دهد.
ثانیا بر فرض که تصور و درک آن سخت باشد، می گوییم آنچه برای صحت و سقم قضایا به عنوان یک امر دقیق و علمی مطرح است، منطقی بودن آن است .علم منطق به این جهت ضرورت پیدا کرد که معیاری برای صحت و سقم قضایا به نام « نزدیکی و دوری از ذهن » معتبر نبود، زیرا این معیار کاملا سلیقه ای و شخصی است. یک قضیه در اذهان گوناگون از نظر نزدیکی و دوری از ذهن، حالات گوناگون دارد.
در بطلان تسلسل آن چه مهم است، صحت مقدمات آن است. اگر این امر محقق شد، مانند هر برهان دیگری، تن دادن به نتیجه امری لازم و قهری است.
فلاسفه هر یک به سهم خود برای ادله ابطال تسلسل اقدام کرده اند، به گونه ای که برخی مانند فخر رازی، برای ‏بحث از ابطال تسلسل، فصل مخصوصی منعقد کرده است . در آن فصل جهت اثبات استحاله تسلسل سه برهان ‏اقامه نموده است. سپس کلیه اشکال هایی که ممکن است بر آن براهین وارد شود، مطرح کرده ؛ با نقض و ابرام ‏فراوان، چنان که شیوه مخصوص وی است، به آن ها پاسخ داده است.‏
کلیه براهین ذکر شده در مورد بطلان تسلسل در علل، هنگامی می تواند بر ‏عدم تناهی تسلسل دلالت داشته باشد که سلسله را در جهت تصاعد و علیت در نظر بگیریم، به این ترتیب هیچ ‏یک از براهین مزبور بر عدم تناهی در جهت تنزل و معلولیت دلالت ندارند. یعنی مفاد براهین بطلان تسلسل این ‏است که سلسله علت ها و معلول ها از ناحیه علت هرگز نمی تواند تا بی نهایت ادامه یابد . ناچار به علتی که خود ‏معلول نیست، منتهی می گردد . در آن جا سلسله قطع می شود. ولی این سلسله از ناحیه معلول حد ايستا ندارد . لازم ‏نیست که سلسله به معلولی معین منتهی گردد و در آن جا رشته تسلسل گسسته شود.‏
دلیل تفاوت این است که در کلیه براهین بطلان تسلسل دو شرط اساسی را که عبارتند از: 1- ترتب 2- اجتماع ‏علل معتبر می دانند؛ زیرا بدون اعتبار این دو شرط برهان ناقص خواهد بود. بنابراین در سلسله تصاعدی علت ها ‏و معلول ها کلیه علل مترتبه بر حسب فرض و مرتبه ذات معلول، موجود می باشند . تقدم آن ها فقط به اعتبار تحلیل ‏عقل است، ولی در سلسله تنازلی معلول ها، کلیه معلول های مترتب در مرتبه ذات علت موجود نیستند. این از ‏آن جهت است که معلول همواره از حیث نقص در وجود و محاط بودن نسبت به علت هرگز نمی تواند در مرتبه ‏ذات علت قرار گیرد؛ ولی علت از جهت کمال وجودی و محیط بودن به مادون خود در مرتبه ذات معلول موجود ‏است و آن را فراگرفته است. به این ترتیب دو شرط اساسی ترتب و اجتماع علل در سلسله تصاعدی از ناحیه علل ‏می تواند معتبر باشد؛ ولی در سلسله تنازلی از ناحیه معالیل نمی تواند تحقق پیدا کند.‏
یکی از ادله ابطال تسلسل قاعده « الزائد علی المتناهی بقدر المتناهی متناهی » است که در این جا به بیان آن بسنده ‏می کنیم:‏
اگر برای ممکنات سلسله ای از علت ها و معلول ها را در نظر بگیریم و آن سلسله به یک مبدا که واجب بالذات ‏است، منتهی نگردد، سلسله ای از علت ها و معلول ها تا بی نهایت به طور بالفعل تشکیل خواهد شد. در این هنگام ‏اگر تعدادی معین از آحاد را که به طور مثال ده عدد است، از سلسله بکاهیم و پس از کاهش ده واحد از سلسله، آن ‏را با حالت پیش از کاهش مورد مقایسه و سنجش قرار دهیم، یکی از سه حالت پیش می آید که به ترتیب عبارتند ‏از‎:‎

‏1‏‎- ‎عدد سلسله پس از کاهش ده واحد، با عدد سلسله پیش از کاهش آن، مساوی و برابر است‏‎.‎
‏2‏‎- ‎عدد سلسله پس از کاهش ده واحد، کم تر از عدد سلسله پیش از کاهش آن است‏‎.‎
‏3‏‎- ‎عدد سلسله پس از کاهش ده واحد، بیش تر از عدد سلسله پیش از کاهش آن است‏‎.‎
فرض اول و سوم را عقل نمی پذیرد. زیرا در فرض اول لازم می آید کم تر و بیش تر، یا زائد و ناقص، برابر ‏باشند . در فرض سوم لازم می آید که ناقص بیش تر از کامل باشد . بطلان این دو فرض از نظر عقل بدیهی ‏است. فقط فرض دوم، که عدد سلسله پس از کاهش کم تر از عدد سلسله پیش از کاهش باشد، باقی می ماند. در این ‏صورت ناچار یکی از دو سلسله که فرض نموده ایم، بیش تر از دیگری است و زیادتی نیز به مقدار متناهی ‏است . هر چیزی که به مقدار متناهی بر امر متناهی زائد باشد،َ متناهی خواهد بود‏‎.‎
‎ ‎دلیل قاعده این است که زیادتی به مقدار متناهی با امر متناهی ناچار دارای نسبتی است . این نسبت به همان ‏گونه است که یک امر متناهی نسبت به امر متناهی دیگر دارا می باشدَ، در حالی که بین دو امر غیرمتناهی هرگز ‏نمی تواند همان گونه نسبتی که میان دو امر متناهی است، وجود داشته باشد‏‎.‎
این قاعده در کتاب الالف الصغری ارسطو مورد بحث قرار گرفته است. نخستین فیلسوف عرب یعقوب بن اسحاق ‏کندی در باب ابطال غیرمتناهی بودن زمان از این قاعده استفاده کرده و به آن استدلال نموده است. بیش تر ‏متکلمان اسلامی نیز در مقام ابطال تسلسل و اثبات واجب الوجود بالذات هنگام تقریر برهان تطبیق به این قاعده ‏تمسک نموده اند.‏(1)
اما در باره ارتباط مفهوم ازل و ابد ـ که از آن دو با کلمه سرمدیت تعبیر می شود ـ با مفهوم وجوب وجود که از بحث بطلان تسلسل نتیجه گرفته می شود، باید گفت:
ختم شدن سلسله وجودات به واجب تعالی و علیت تامه او برای موجودات دیگر، فی نفسه به معنای ازلیت نیست، هر چند لازمه آن هست، یعنی برخی از راه های اثبات ازلیت ـ و همچنین ابدیت ـ برای خداوند، اثبات وجوب برای خداست.
اکنون به دو تعریف مهم از سرمدیت، که ارتباط آن را با زمان، در بردارند، هم چنین ادله اثبات این دو صفت برای خداوند متعال، اشاره می کنیم، تا مشخص شود که اثبات وجوب برای خدا ـ چنان که نتیجه گرفته اید ـ به معنای این نیست که خدا از نظر زمان اول دارد، تا نتیجه گرفته شود که خدا تنها ابدی است ، نه ازلی.
ازلیت و ابدیت از صفات ذاتی خداوند هستند ،نه از صفات فعل. بر این اساس همانند دیگر صفات ذاتی خداوند در ذات خود ازلی، ابدی و به عبارت دیگر سرمدی است. ازلی و ابدی دو اسم از اسماي حسنای خداوند سبحان هستند ،در صورتی که حالت مصدری این دو اسم یعنی «ازلیت» و «ابدیت» دو وصف از اوصاف او به شمار می­روند.
در عرف متکلمان ازلیت و ابدیت خداوند به دو گونه تبیین و تفسیر شده­ است:
1. برخی ازلیت و ابدیت خداوند را چنین بیان نموده­اند که: خداوند در همه زمان­ها وجود دارد؛ او در گذشته وجود داشته است، اکنون هست و در آینده نیز وجود خواهد داشت(2).
2. بر اساس تفسیر گروهی دیگر از متکلمان، خداوند فراتر از چارچوب زمان است . در عین حال بر زمان و موجودات زمان­مند احاطه دارد(3).

چند نکته در باره تفسیر اول :
الف ) این تفسیر تلقی و برداشت عموم مردم و غالب متکلمان است اما روشن است که تنها تفسیر دوم از سرمدیت خداوند، برداشتی صحیح است ،زیرا مطلق بودن وجود خداوند بدین معناست که ذات او مقید به هیچ حد و قیدی حتی قید زمان نمی­گردد.
ب) زمان از ویژگی­های موجودات مادی و متحرک است ، در حالی که ذات خداوند سبحان از مادیت و حرکت منزه است.
ج) لازمه چنین تفسیری آن است که خداوند موجودی زمان­مند و مقید در چارچوب زمان باشد که بطلان و نادرستی آن آشکار است. چنان که علامه طباطبایی می نویسد: «اگر خداى سبحان ازلى و ابدى زمانى بود، بايد ذات مقدس او هم مانند همه زمانيات، هم در ذاتش و هم در احوالش متغير باشد، چون زمان متغير است، و نسبت به او نيز متجدد مى‏شود،»(4).
اما بنا بر تفسیر دوم، بودن خداوند در زمان گذشته و آینده امری مسامحه­آمیز است. به خاطر محدودیت­های زبان، ناگزیر مسبوق نبودن خداوند به عدم به این صورت بیان می­شود : هیچ زمانی نبوده است که خداوند وجود نداشته باشد. همچنین جاویدان بودن خداوند و لاحق نشدن عدم بر ذات او در زبان و گفتار به این صورت بیان می­شود : خداوند در آینده و در همه زمان­ها وجود خواهد داشت.

دلایل ازلیت و ابدیت خداوند
ازلیت و ابدیت خداوند هم از طریق براهین عقلی قابل اثبات است و هم از طریق ادله نقلی.

دلیل عقلی
1) برهان از طریق وجوب وجود:
این برهان مبتنی بر پذیرش واجب­الوجود و ضروری­الوجود بودن خداوند است. واجب­الوجود بودن خداوند بدین معناست که ثبوت وجود برای او ضروری و سلب وجود از ذات مقدس او ممتنع و محال است. بنابراین وجوب وجود خداوند مستلزم آن است که سلب وجود از ذات او در هیچ فرضی ممکن نباشد . این بدین معناست که ذات الهی نه مسبوق به عدم است و نه عدم به آن لاحق خواهد شد . این چیزی جز ازلی و ابدی بودن خداوند نیست.
خداوند واجب الوجود بالذات است. هر واجب الوجود بالذاتی باید قدیم و ازلی باشد، چون مفهوم واجب الوجود این است که: حقیقت آن قابلیت برای عدم را ندارد .بنا بر این واجب الوجود بودن با حادث بودن ناسازگار است(5).
خواجه نصیر­الدین طوسی برهان مذکور را با این عبارت کوتاه بیان نموده است: « و وجوب­الوجود یدل علی سرمدیته» یعنی وجوب وجود خداوند دلالت بر سرمدی بودن او می­کند(6).
2) برهان از طریق نفی عدم از ذات خداوند:
اگر قابلیت عدم در ذات خداوند راه داشته باشد، قابلیتش برای وجود و عدم یا مساوی است و یا جانب وجود اولویت دارد.
صورت اوّل برای موجود شدن نیازمند مرجح است که واجب بالغیر می‏شود . با واجب الوجود بودن او نمی‏سازد.
در صورت دوم لازم می‏آید یک شی‏ء در عین حالی که ممکن است(قابلیت عدم و وجود را دارد) بالذات اولویت به سوی وجود را داشته باشد و این هم محال است(7).
اگر فرض کنیم که خداوند ازلی و ابدی نیست، به این معناست که ذات او قابلیت عدم را دارد . این قابلیت به دو صورت قابل تصور است:
الف) وجود و عدم برای ذات خداوند مساوی باشد. یعنی خداوند در مقام ذات نه وجود برایش ضرورت دارد و نه عدم.
اگر وجود و عدم برای خداوند ضروری نباشد، حکم به ممکن الوجود بودن او نموده ایم . در این صورت خداوند نیز مانند هر ممکن الوجودی برای موجود شدن نیازمند به غیر خود است . واجب الوجود بالغیر و محتاج به علت است ،در حالی که خداوند واجب الوجود بالذات و بی­نیاز مطلق است.
ب) وجود برای ذاتش اولویت و ترجیح داشته باشد.
در این صورت با حکم به جایز بودن راه یافتن عدم در ذات خداوند حکم به ممکن­الوجود بودن او نموده ایم. لازم می آید که یک موجود ممکن الوجود در حالی که وجود و عدم برایش ضرورتی ندارد و نسبتش با این دو مساوی است، وجود برایش اولویت داشته باشد .
بنابراین ذات خداوند سبحان ازلی و ابدی است و به هیچ وجهی عدم در ذات او راه نمی یابد.
3. برهان از طریق قاعده علیت: معدوم بودن موجودی در برهه­ای از زمان، نشانه نیازمندی و ممکن­الوجود بودن آن است . از آن جا که واجب­الوجود خود به خود وجود دارد و نیازمند به هیچ موجودی نیست، همیشه موجود خواهد بود.
در این برهان بر خلاف برهان اول از قاعده علیت استفاده شده است، درحالی که برهان اول با تکیه بر وجوب وجود خداوند به اثبات ازلیت و ابدیت او می پردازد.

پی نوشت ها:
1. غلامحسین ابراهیمی دینانی ، قواعد کلی فلسفی در فلسفه اسلامی ، نشر انجمن حکمت و فلسفه، تهران، ۱۳۵۷ ش ، ج 1 ،ص 137 تا 144 و 220 تا 221 و 198 تا 201.
2. سعیدی مهر، آموزش کلام اسلامی، قم، طه، 1383 شمسی، ج 1، ص 253-252؛ ربانی گلپایگانی، علی، عقاید استدلالی، قم، نصایح، 1381 ش، ج 1، ص 152.
3. سبحانی، الالهیات علی هدی الکتاب و السنه و العقل، به قلم محمد مکی عاملی، قم، موسسه امام صادق (ع)، 1417 قمری، ج 1، ص 183.
4. طباطبایی، الميزان في تفسير القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسين حوزه علميه قم، 1417 ق، ج‏19، ص 149
5. علامه حلی، باب حادی عشر، تهران، مرکز نشر کتاب، 1341 ش، ص 45-44؛ الالهیات، ج 1، ص 184؛ علامه حلی، مناهج الیقین فی اصول الدین، تحقیق، یعقوب جعفری مراغی، قم، دارالاسوة، 1415 ق، ص 286؛ سیوری، الاعتماد فی شرح واجب الاعتقاد، تحقیق صفاء الدین بصری، مشهد، مجمع البحوث الدینیة، 1412 ق، ص 55.
6. نصیر الدین طوسی، کشف المراد، تصحیح حسن حسن زاده آملی، قم، موسسه النشر الاسلامی، 1407 ق، ص 315.
7. فخر رازی، المطالب العالیه، ج1، ص327، نشر.

سلام خیلی ممنون این رو فهمیدم ... اگر علتی باشد رد است که ذهنم هم قبول کرد، و فهمیدم چه اشکالی دارم: اگر در این زمینه هم کمکم کنید قدم آخر در فهم این قضیه است (چناچه از ابتدا ادعا داشتم می خوام قضیه را بفهم، و قصد رد قضیه را نداشتم)

معلول معلول است چون علت آنرا بوجود آورده، علت علت است چون معلول را بوجود آورده (وجودی که معلولی ندارد علت نیست.) این قضیه با ذهنم مشکل دارد (دور نیست، از نظرم غیر منطقی است، نه اینکه در دنیای ما تحقق نمی یابد ...)

پس با این مقدمه می توان گفت سلسله ی وجود دو طرفه است یعنی ممکن هست چنانچه مرجح باشد، مرجح، مرجح است چنانچه ممکن باشد (اگر ممکن نباشد دیگری ترجیحی نیست.)

اگر نگاه را اینطور بگیریم که مجموعه ی وجود از عدم به جایی می رسد (ممکن) باید واجبی باشد که عدمی نداشته باشد. اما اگر وچود هر ممکن را تغییر یافته ی ممکنی دیگر فرض کنیم (قبل از وجود عدم نبوده باشد) وجود واجب می شود اجزای تشکیل دهنده ی آن ممکن .

برای رساندن بهتر منظور: فرض کنیم ماده و انرژی وجودی واجب است (عدم ندارد) از شکل گیری های مختلف این این وجود (مجموعه ی مواد و انرِژی) وجود های ممکن مختلف شکل می گیرند، مثل سنگ و انسان و ... اما در جایی که ما تسلسل را رد می گیریم خلق ممکن را از عدم به وجود در نظر می گیریم ...

با تشکر فراوان از صبر شما گرامی ...

این هم یک مثال نقض ...

بوجود آمدن الکتریسته بر اساس تسلسل ...
فیلم زیر یک اختراع رو نشون میده که از تسلل داره برق تولید میکنه روش کار به این صورت هستش که وزنه ها در درون یک مسیر حلقوی قرار دارند وزنه ها بسته به زاویه ای که نسبت به زمین میگیرند ( تغییر نقطه گرانش ) میتونند گشتاوری رو مرکز حلقه وارد کنند ... هندسه این چرخ به نحوی طراجی شده که در زمانهایی که وزنه ها در حال حرکت از بالا به سمت پایین هستند بیشترین گشتاور رو ایجاد میکنند و زمانیکه وزنه ها در حال حرکت از پایین به سمته بالا هستند کمترین گشتاور رو ایجاد میکنند و چرخ در درون یک تسلل و خرج هیچ هزینه ای برق تولید میکنه ....
سیستم در حال گرداندن محور یک دینام هست و دینام تولید برق میکنه ...

[video]http://www.aparat.com/v/Pxlw7[/video]

سوال بی جواب;495834 نوشت:
سلام خیلی ممنون این رو فهمیدم ... اگر علتی باشد رد است که ذهنم هم قبول کرد، و فهمیدم چه اشکالی دارم: اگر در این زمینه هم کمکم کنید قدم آخر در فهم این قضیه است (چناچه از ابتدا ادعا داشتم می خوام قضیه را بفهم، و قصد رد قضیه را نداشتم)

معلول معلول است چون علت آنرا بوجود آورده، علت علت است چون معلول را بوجود آورده (وجودی که معلولی ندارد علت نیست.) این قضیه با ذهنم مشکل دارد (دور نیست، از نظرم غیر منطقی است، نه اینکه در دنیای ما تحقق نمی یابد ...)
باسلام مجدد به شما گرامی و تقدیر از ذهن جستجو گر شما .
وتسلیت ایام غمبار شهادت ام ابیها فاطمه زهرا سلام الله علیها .
همین نکته که ذهن شریف شما را دچار مشکل نموده با دقت در بیان زیر به آسانی رفع مشکل خواهد شد عزیز م دقت بفرماید :
اولا ـ وصف علیت وقتی از وجودی انتزاع می شود که منشا ایجاد برای وجودی دیگر باشد طبعی است اگر معلولی در کار نباشد وصف علیت انتزاع نمی شود .
ثانیا ـ علت العلل (خداوند = و اجب تعالی ) هیچگاه بی معلول نبوده است چون او فیا ض مطلق است وهرگز فرض عدم معلول برای او قابل تصور نیست از باب مثال وتقریب به ذهن :
آفتاب هموار نور دهنده است چون نور لا ز مه ذات اوست وهیچ گاه این لازم از آن ملزوم جدا نیست نمیشود که افتاب باشد ونور وروشنای نداشته باشد .
علت العلل ( = واجب تعالی) که مبدء هستی است همواره معلول داشته گرچه این معالیل در طول هم اند مثلا عالم ماده آخرین حلقه ی خلقت است ولی قبل ازآن عوالم هستی نظیر عالم مجردات آفریده شده که آنها واسطه خلقت عالم ماده به اذن الله بود ه اند . دقت نماید شما نباید هستی را با ماده مساوی تصور کنید جهان ماده وطبیعت یک بخش بسیار ناچیز از عالم هستی وجهان خلقت است قبل از آن هزاران عوالم دیگر در نشئه ی هستی وجود دارد وخلق شده است . فرشتگان که مراتب بسیاری دارند ودر اصطلاح فلسفی از آن ها به عقول مجرده یاد شده است قبل از ماده خلق شده ودر واقع علت میانه آفرینش جهان ماده است . در نتیجه فرض این که علت اعلل بی معلول باشد فرض غیر منطقی ونادرست است .

پس با این مقدمه می توان گفت سلسله ی وجود دو طرفه است یعنی ممکن هست چنانچه مرجح باشد، مرجح، مرجح است چنانچه ممکن باشد (اگر ممکن نباشد دیگری ترجیحی نیست.)

اگر نگاه را اینطور بگیریم که مجموعه ی وجود از عدم به جایی می رسد (ممکن) باید واجبی باشد که عدمی نداشته باشد. اما اگر وچود هر ممکن را تغییر یافته ی ممکنی دیگر فرض کنیم (قبل از وجود عدم نبوده باشد) وجود واجب می شود اجزای تشکیل دهنده ی آن ممکن .
عزیز گرامی :
این تصور که وفرض که ممکنات تغییر یافته ی ممکن الوجود دیگر بوده باشد نادرست است به گفته ی آن حکیم نکته آموز :
ذاتی نا یافته از هستی بخش :Gol:کی تواند که شود هستی بخش ؟
ممکن الوجو د که خود عین فقر ونیاز وبیچارهگی است هرگز نمی تواند سبب ایجاد چیزی بشود .
چه این که هستی از عدم بوجود نیامده بلکه هستی وجهان خلقت در واقع ظهور وتجلی هستی بی کران مطلق است به گفته ی حافظ :
این همه عکس می ورنگ ونگاری که نمود :Gol:یک فرغ رخ ساقیست که در جام افتاد
باید توجه داشته باشید که عالم وجه الله است ظهور اسمایی وافعالی حق تعالی است .

پس عالم از عدم به وجود نیامده بلکه از وجود بوجود آمده یعنی از وجود مطلق وبی کران . عالم خلقت موج دریایی بی کران هستی حق است .
برای رساندن بهتر منظور: فرض کنیم ماده و انرژی وجودی واجب است (عدم ندارد) از شکل گیری های مختلف این این وجود (مجموعه ی مواد و انرِژی) وجود های ممکن مختلف شکل می گیرند، مثل سنگ و انسان و ... اما در جایی که ما تسلسل را رد می گیریم خلق ممکن را از عدم به وجود در نظر می گیریم ...
گرامی ماده هرگز وجود واجبی نیست بلکه ماده آخرین فرایند خلقت است قبل از ان عوالم مجردات وجود دارد وخلق شده . این مثل آن است که با هزاران واسطه نوری به جای منتقیل شود شما آخرین واسطه را در نظر بگیرید وسایر وسایط بخصوص منشا اصلی نور را که آفتاب است نادیده تلقی نماید . آیا این را عقل می پسندد ؟؟؟
با تشکر فراوان از صبر شما گرامی ...


اگر باز هم شبهه شما عزیز بر طرف نشده مجددا در خدمت هستم .موفق باشید .
در پایان خوب است تذکر داده شود که حضرت فاطمه زهرا در خطبه معروف خود در باره فرایند خلقت به نکته ی بی بدیل اشاره نموده که در کتاب ارزشمند : (( شناخت عارفانه فاطمه زهرا ع)) به تفصیل بحث شده مطالعه آن کتاب بسیار برای شما مفید است بخصوص که این ایام متعلق به اوست .

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

نفرنفر;495844 نوشت:
این هم یک مثال نقض ...

بوجود آمدن الکتریسته بر اساس تسلسل ...
فیلم زیر یک اختراع رو نشون میده که از تسلل داره برق تولید میکنه روش کار به این صورت هستش که وزنه ها در درون یک مسیر حلقوی قرار دارند وزنه ها بسته به زاویه ای که نسبت به زمین میگیرند ( تغییر نقطه گرانش ) میتونند گشتاوری رو مرکز حلقه وارد کنند ... هندسه این چرخ به نحوی طراجی شده که در زمانهایی که وزنه ها در حال حرکت از بالا به سمت پایین هستند بیشترین گشتاور رو ایجاد میکنند و زمانیکه وزنه ها در حال حرکت از پایین به سمته بالا هستند کمترین گشتاور رو ایجاد میکنند و چرخ در درون یک تسلل و خرج هیچ هزینه ای برق تولید میکنه ....
سیستم در حال گرداندن محور یک دینام هست و دینام تولید برق میکنه ...


اولاً این یک تسلسل نیست.با تخفیف فراوان می توانیم آن را دور فرض کنیم.
ثانیاً آن چه که در تسلسل و دور مد نظر است،بیشتر تسلسل و دور در علل تامه است و برهان امکان و وجوب پایه اش هم بیشتر همین است.حال آن که در مثال شما اثری از علل تامه دیده نمی شود.
تازه لازم نیست انقدر به خودمان سختی بدهیم.مثال های فراوان نسبتاً ساده ای در طبیعت وجود دارند که در ظاهر رد تسلسل یا دور هستند،ولی در حقیقت خیر.

لبیک یا مهدی
و من الله التوفیق

نفرنفر;495844 نوشت:
این هم یک مثال نقض ...

بوجود آمدن الکتریسته بر اساس تسلسل ...
فیلم زیر یک اختراع رو نشون میده که از تسلل داره برق تولید میکنه روش کار به این صورت هستش که وزنه ها در درون یک مسیر حلقوی قرار دارند وزنه ها بسته به زاویه ای که نسبت به زمین میگیرند ( تغییر نقطه گرانش ) میتونند گشتاوری رو مرکز حلقه وارد کنند ... هندسه این چرخ به نحوی طراجی شده که در زمانهایی که وزنه ها در حال حرکت از بالا به سمت پایین هستند بیشترین گشتاور رو ایجاد میکنند و زمانیکه وزنه ها در حال حرکت از پایین به سمته بالا هستند کمترین گشتاور رو ایجاد میکنند و چرخ در درون یک تسلل و خرج هیچ هزینه ای برق تولید میکنه ....
سیستم در حال گرداندن محور یک دینام هست و دینام تولید برق میکنه ...

[video]http://www.aparat.com/v/Pxlw7[/video]

دقیقاً چرا این تسلسل شد؟ :Gig:

بن موسی;496179 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

اولاً این یک تسلسل نیست.با تخفیف فراوان می توانیم آن را دور فرض کنیم.
ثانیاً آن چه که در تسلسل و دور مد نظر است،بیشتر تسلسل و دور در علل تامه است و برهان امکان و وجوب پایه اش هم بیشتر همین است.حال آن که در مثال شما اثری از علل تامه دیده نمی شود.
تازه لازم نیست انقدر به خودمان سختی بدهیم.مثال های فراوان نسبتاً ساده ای در طبیعت وجود دارند که در ظاهر رد تسلسل یا دور هستند،ولی در حقیقت خیر.

لبیک یا مهدی
و من الله التوفیق

جناب بن موسی خود شما کدام استدلال یا مثال را بیشتر پسندیدن ...

یک نوع تسلسل رو من قبل دارم رد هست ها ...

بزارین منظورم رو توضیح بدم ...

اگر آ بدهد ب

و

ب با هیچ تابعی ندهد آ در این صورت تسلسلیست که رد است ... والا تمامی بزرگان هم تسلسل برای معلول ها را رد نمی دانند ... (سلسله ی رو به پایین نیازمند نقطه ی پایان نیست.)

اما مشکل اصلی من این هست که این تسلسل ذکر شده در براهین علت و معلولی و مرجح و ترجیح یافته کدام قسم است ...

اینکه علت به این دلیل علت است که معلول دارد؟ یا مرجح به این دلیل مرجح است که ترجیح داده؟ یا نه علت علت است اگر چه معلولی نیز نداشته باشد و مرجح مرجح است اگر چه ترجیحی نداده باشد ...

خیلی ممنون می شم کمک کنین ...

سوال بی جواب;497676 نوشت:
دقیقاً چرا این تسلسل شد؟ :gig:

سلام ...
برای راحت شدن حل مساله فرض کن دو وزنه داریم که در درون چنین چرخی قرار میگیرند ... وزنه a و وزنه b
و چرخ در جهت عقربه های ساعت در حال گردش هست ...

در حالتی که وزنه a سمت راست هست ... گشتاوری که این وزنه به محور چرخ اعمال میکند باعث بالا رفتن وزنه b میشود ...
در حالتی که وزنه b سمته راست هست ... گشتاوری که این وزنه به محور چرخ اعمال میکند باعث بالارفتن وزنه a میشود ...

پس بنابراین a باعث بالارفتن b در درون چرخ میشود ... و b نیز باعث بالارفتن a در درون چرخ میشود ...
که این یعنی تسلسل ...

یه مثال دیگه برای رسوندن مشکلم ...

این بیان مرغ و تخم مرغ اول مرغ بوده یا تخم مرغ ، ما الآن می دونیم که مرغ از جهش هایی که روی باکتری ها رخ داده بوجود آمده ... با این نگاه که مرغ موجودی متشکل از لیپید ها، پروتئین ها، آب، کربوهیدارتها، مواد معدنی است، تسلسلی وجود ندارد که رد باشد (این مواد اشکال مختلف گرفته و معلول های فراوانی دارند.) اما اگر مرغ را به اشتباه معلول تخم مرغ و تخم مرغ را زاده ی مرغ بدانیم این سلسله بایستی به باکتری ختم شود ... (والا مرغی نداشتیم.)

نفرنفر;497690 نوشت:
سلام ...
برای راحت شدن حل مساله فرض کن دو وزنه داریم که در درون چنین چرخی قرار میگیرند ... وزنه a و وزنه b
و چرخ در جهت عقربه های ساعت در حال گردش هست ...

در حالتی که وزنه a سمت راست هست ... گشتاوری که این وزنه به محور چرخ اعمال میکند باعث بالا رفتن وزنه b میشود ...
در حالتی که وزنه b سمته راست هست ... گشتاوری که این وزنه به محور چرخ اعمال میکند باعث بالارفتن وزنه a میشود ...

پس بنابراین a باعث بالارفتن b در درون چرخ میشود ... و b نیز باعث بالارفتن a در درون چرخ میشود ...
که این یعنی تسلسل ...

خواهر گرام این چیزی که شما می گین با ارفاق می شه دور در نظرش گرفت ... تسلسل اینه که سلسله ی وزنه ها تا بی نهایت ادامه داشته باشد، وزنه ی 1 به 2 ، 2 به 3 و ... متصل باشند ... (انجام آزمایش فیزیکی و با دخالت ماده برای تسلسل محال است به راحتی قابل تصور هست که چرا محاله ...)

سوال بی جواب;497693 نوشت:
خواهر گرام این چیزی که شما می گین با ارفاق می شه دور در نظرش گرفت ... تسلسل اینه که سلسله ی وزنه ها تا بی نهایت ادامه داشته باشد، وزنه ی 1 به 2 ، 2 به 3 و ... متصل باشند ... (انجام آزمایش فیزیکی و با دخالت ماده برای تسلسل محال است به راحتی قابل تصور هست که چرا محاله ...)

قبول دارم اشتباه کردم .

نفرنفر;495844 نوشت:
این هم یک مثال نقض ...

بوجود آمدن الکتریسته بر اساس تسلسل ...
فیلم زیر یک اختراع رو نشون میده که از تسلل داره برق تولید میکنه روش کار به این صورت هستش که وزنه ها در درون یک مسیر حلقوی قرار دارند وزنه ها بسته به زاویه ای که نسبت به زمین میگیرند ( تغییر نقطه گرانش ) میتونند گشتاوری رو مرکز حلقه وارد کنند ... هندسه این چرخ به نحوی طراجی شده که در زمانهایی که وزنه ها در حال حرکت از بالا به سمت پایین هستند بیشترین گشتاور رو ایجاد میکنند و زمانیکه وزنه ها در حال حرکت از پایین به سمته بالا هستند کمترین گشتاور رو ایجاد میکنند و چرخ در درون یک تسلل و خرج هیچ هزینه ای برق تولید میکنه ....
سیستم در حال گرداندن محور یک دینام هست و دینام تولید برق میکنه ...

سلام.

اگه درست متوجه شده باشم میگید که این دستگاه خودبخود داره برق تولید میکنه. شما مهندس هستید. مثل من....آخه چطور ممکنه همینطوری الکی انرژی تولید بشه!

B-neshan;497711 نوشت:
سلام.

اگه درست متوجه شده باشم میگید که این دستگاه خودبخود داره برق تولید میکنه. شما مهندس هستید. مثل من....آخه چطور ممکنه همینطوری الکی انرژی تولید بشه!

سلام جناب بی نشان ... الکی که انرژی تولید نمیشه ... پاش فکر خوابیده :khandeh!:
اگر بخواهیم ته تهش رو در بیاریم ... شاید وجود چنین دستگاهی باعث بشه زمین یک تریلیونیم ... انحراف پیدا کنه ... یا سرعت چرخش زمین به دوره خودش یک تریلیونیم کم یا زیاد بشه ...
بی خیال .. میخوای خودم استدلال خودم رو نقض کنم :khandeh!:

B-neshan;497711 نوشت:
سلام.

اگه درست متوجه شده باشم میگید که این دستگاه خودبخود داره برق تولید میکنه. شما مهندس هستید. مثل من....آخه چطور ممکنه همینطوری الکی انرژی تولید بشه!

کافیه بهش یک ژنراتور وصل کرد.
جدا ایده جالبی هست

علی مع الحق;497733 نوشت:
کافیه بهش یک ژنراتور وصل کرد.
جدا ایده جالبی هست

خیلی ها دنبالشن که بسازنش ... اگر یه تیم بشیم ... حاضرم قسمته الکتریکالش رو من بسازم ... یکی هم باید باشه تا قسمته مکانیکالش رو جلو ببره ... طراحی صنعتی باید بلد باشه ...
بعدش ثبتش میکنیم و ...
پولدار میشیم ... :khandeh!:

نفرنفر;497740 نوشت:
خیلی ها دنبالشن که بسازنش ... اگر یه تیم بشیم ... حاضرم قسمته الکتریکالش رو من بسازم ... یکی هم باید باشه تا قسمته مکانیکالش رو جلو ببره ... طراحی صنعتی باید بلد باشه ...
بعدش ثبتش میکنیم و ...
پولدار میشیم ... :khandeh!:

با عذر خواهی از دوستان برای انحراف تاپیک
بخش الکتریکیش چیزی نداره مگر اینکه بخواید ژنراتور بسازید که اونم در حوزه مکانیک قرار میگیره!
البته فکر نمیکنم برای تولید برق صنعتی این دستگاه عملی باشه

علی مع الحق;497744 نوشت:
با عذر خواهی از دوستان برای انحراف تاپیک
بخش الکتریکیش چیزی نداره مگر اینکه بخواید ژنراتور بسازید که اونم در حوزه مکانیک قرار میگیره!
البته فکر نمیکنم برای تولید برق صنعتی این دستگاه عملی باشه

ببین ... این دستگاه همینجوری بدرد نمیخوره ...
چون
اولا :فرکانسش 50 هرتز نیست ... پس نمیشه باهاش یخچال و کولر و تلویزیون روشن کرد ...
ثانیا: 220 ولت نیست که بشه باهاش وسایل خونه رو روشن کرد
ثالثا : اوج مصرف برق داریم (شبها ) ... ضعف مصرف برق داریم ( صبحها ) ... باید یک سری باطری باشند که در هنگام کم مصرفی برق در درون باتری ها ذخیره بشه و در هنگامیکه انرژی سیستم کم میاد ... از باتری ها بگیره و باهاش برق 220 ولت تولید کنه ( که به مجموعش اصطلاحا تو صنعت میگن اینورتر )
رابعا : هندسه این چرخ لزوما بهمون برق سینوسی نمیده ... باید کاملا سینوسی بشه ...

ساخت قسمته الکتریکالش تقریبا 3 ماهی طول میکشه ...

عزیزان دل تاپیک رو منحرف نکنین البته اگر صلاح می دونین ...

این مثال هم در حد دانشگاه نیست ... یادمه دبیرستان معلم هامون مطرحش می کردن ... :Gol:

البته می دونم شما هم برا سرگرمی بحث می کنین ها ... در هر صورت ... :Gol:

http://www.askdin.com/thread37811.html
جمع بندی
استدلال قوی برای رد تسلسل علل

پاسخ :
در ایتدا باید اشاره شود که آنچه عقلا ی بشر در طول تاریخ در این باره گفته حقیقتی است که می توان آن استدلال قوی تلقی نمود . نکته دیگر این که
هیچ برهانی با صرف این ادعا که « نتیجه اش قابل درک نیست »، مردود نمی شود.آنچه برای یک برهان اهمیت دارد، این است که مقدماتش صحیح باشند. اگر این اتفاق افتاد ، پذیرش نتیجه امری قهریست، خواه تصورش به عقل نزدیک، خواه دور باشد.
اگر یقین به رطوبت و میعان چیزی داشتید و یقین هم داشتید که هر مرطوب مایعی آب است، شک در آب بودن آن چیز، منطقی نخواهد بود، هر چند از نظر تصور عقلی ـ نه یک قاعده مشخص ـ بعید به نظر برسد.
وقتی در مقدمات تسلسل علل، پذیرفتید که فلان علت، ممکن الوجود است، یعنی وجودش را الزاما باید از موجود دیگری گرفته باشد، از نظر عقلی باید بپذیرید که علت فوقش، وجودش را از علت دیگری نگرفته یا یکی از وجودهای فوق او چنین است، یعنی وجود مال خودش است و از دیگری نگرفته است.
بنا بر این اولا ادعا می کنیم که ادامه یک وجود سرگردان دست به دست شده، تصورش سخت تر از تصور موجودی است که وجود سرگردان را از بلاتکلیفی و بی صاحبی نجات دهد.
ثانیا بر فرض که تصور و درک آن سخت باشد، می گوییم آنچه برای صحت و سقم قضایا به عنوان یک امر دقیق و علمی مطرح است، منطقی بودن آن است .علم منطق به این جهت ضرورت پیدا کرد که معیاری برای صحت و سقم قضایا به نام « نزدیکی و دوری از ذهن » معتبر نبود، زیرا این معیار کاملا سلیقه ای و شخصی است. یک قضیه در اذهان گوناگون از نظر نزدیکی و دوری از ذهن، حالات گوناگون دارد.
در بطلان تسلسل آن چه مهم است، صحت مقدمات آن است. اگر این امر محقق شد، مانند هر برهان دیگری، تن دادن به نتیجه امری لازم و قهری است.
فلاسفه هر یک به سهم خود برای ادله ابطال تسلسل اقدام کرده اند، به گونه ای که برخی مانند فخر رازی، برای ‏بحث از ابطال تسلسل، فصل مخصوصی منعقد کرده است . در آن فصل جهت اثبات استحاله تسلسل سه برهان ‏اقامه نموده است. سپس کلیه اشکال هایی که ممکن است بر آن براهین وارد شود، مطرح کرده ؛ با نقض و ابرام ‏فراوان، چنان که شیوه مخصوص وی است، به آن ها پاسخ داده است.‏
کلیه براهین ذکر شده در مورد بطلان تسلسل در علل، هنگامی می تواند بر ‏عدم تناهی تسلسل دلالت داشته باشد که سلسله را در جهت تصاعد و علیت در نظر بگیریم، به این ترتیب هیچ ‏یک از براهین مزبور بر عدم تناهی در جهت تنزل و معلولیت دلالت ندارند. یعنی مفاد براهین بطلان تسلسل این ‏است که سلسله علت ها و معلول ها از ناحیه علت هرگز نمی تواند تا بی نهایت ادامه یابد . ناچار به علتی که خود ‏معلول نیست، منتهی می گردد . در آن جا سلسله قطع می شود. ولی این سلسله از ناحیه معلول حد ايستا ندارد . لازم ‏نیست که سلسله به معلولی معین منتهی گردد و در آن جا رشته تسلسل گسسته شود.‏
دلیل تفاوت این است که در کلیه براهین بطلان تسلسل دو شرط اساسی را که عبارتند از: 1- ترتب 2- اجتماع ‏علل معتبر می دانند؛ زیرا بدون اعتبار این دو شرط برهان ناقص خواهد بود. بنابراین در سلسله تصاعدی علت ها ‏و معلول ها کلیه علل مترتبه بر حسب فرض و مرتبه ذات معلول، موجود می باشند . تقدم آن ها فقط به اعتبار تحلیل ‏عقل است، ولی در سلسله تنازلی معلول ها، کلیه معلول های مترتب در مرتبه ذات علت موجود نیستند. این از ‏آن جهت است که معلول همواره از حیث نقص در وجود و محاط بودن نسبت به علت هرگز نمی تواند در مرتبه ‏ذات علت قرار گیرد؛ ولی علت از جهت کمال وجودی و محیط بودن به مادون خود در مرتبه ذات معلول موجود ‏است و آن را فراگرفته است. به این ترتیب دو شرط اساسی ترتب و اجتماع علل در سلسله تصاعدی از ناحیه علل ‏می تواند معتبر باشد؛ ولی در سلسله تنازلی از ناحیه معالیل نمی تواند تحقق پیدا کند.‏
یکی از ادله ابطال تسلسل قاعده « الزائد علی المتناهی بقدر المتناهی متناهی » است که در این جا به بیان آن بسنده ‏می کنیم:‏
اگر برای ممکنات سلسله ای از علت ها و معلول ها را در نظر بگیریم و آن سلسله به یک مبدا که واجب بالذات ‏است، منتهی نگردد، سلسله ای از علت ها و معلول ها تا بی نهایت به طور بالفعل تشکیل خواهد شد. در این هنگام ‏اگر تعدادی معین از آحاد را که به طور مثال ده عدد است، از سلسله بکاهیم و پس از کاهش ده واحد از سلسله، آن ‏را با حالت پیش از کاهش مورد مقایسه و سنجش قرار دهیم، یکی از سه حالت پیش می آید که به ترتیب عبارتند ‏از‎:‎

‏1‏‎- ‎عدد سلسله پس از کاهش ده واحد، با عدد سلسله پیش از کاهش آن، مساوی و برابر است‏‎.‎
‏2‏‎- ‎عدد سلسله پس از کاهش ده واحد، کم تر از عدد سلسله پیش از کاهش آن است‏‎.‎
‏3‏‎- ‎عدد سلسله پس از کاهش ده واحد، بیش تر از عدد سلسله پیش از کاهش آن است‏‎.‎
فرض اول و سوم را عقل نمی پذیرد. زیرا در فرض اول لازم می آید کم تر و بیش تر، یا زائد و ناقص، برابر ‏باشند . در فرض سوم لازم می آید که ناقص بیش تر از کامل باشد . بطلان این دو فرض از نظر عقل بدیهی ‏است. فقط فرض دوم، که عدد سلسله پس از کاهش کم تر از عدد سلسله پیش از کاهش باشد، باقی می ماند. در این ‏صورت ناچار یکی از دو سلسله که فرض نموده ایم، بیش تر از دیگری است و زیادتی نیز به مقدار متناهی ‏است . هر چیزی که به مقدار متناهی بر امر متناهی زائد باشد،َ متناهی خواهد بود‏‎.‎
‎ ‎دلیل قاعده این است که زیادتی به مقدار متناهی با امر متناهی ناچار دارای نسبتی است . این نسبت به همان ‏گونه است که یک امر متناهی نسبت به امر متناهی دیگر دارا می باشدَ، در حالی که بین دو امر غیرمتناهی هرگز ‏نمی تواند همان گونه نسبتی که میان دو امر متناهی است، وجود داشته باشد‏‎.‎
این قاعده در کتاب الالف الصغری ارسطو مورد بحث قرار گرفته است. نخستین فیلسوف عرب یعقوب بن اسحاق ‏کندی در باب ابطال غیرمتناهی بودن زمان از این قاعده استفاده کرده و به آن استدلال نموده است. بیش تر ‏متکلمان اسلامی نیز در مقام ابطال تسلسل و اثبات واجب الوجود بالذات هنگام تقریر برهان تطبیق به این قاعده ‏تمسک نموده اند.‏(1)
اما در باره ارتباط مفهوم ازل و ابد ـ که از آن دو با کلمه سرمدیت تعبیر می شود ـ با مفهوم وجوب وجود که از بحث بطلان تسلسل نتیجه گرفته می شود، باید گفت:
ختم شدن سلسله وجودات به واجب تعالی و علیت تامه او برای موجودات دیگر، فی نفسه به معنای ازلیت نیست، هر چند لازمه آن هست، یعنی برخی از راه های اثبات ازلیت ـ و همچنین ابدیت ـ برای خداوند، اثبات وجوب برای خداست.
اکنون به دو تعریف مهم از سرمدیت، که ارتباط آن را با زمان، در بردارند، هم چنین ادله اثبات این دو صفت برای خداوند متعال، اشاره می کنیم، تا مشخص شود که اثبات وجوب برای خدا ـ چنان که نتیجه گرفته اید ـ به معنای این نیست که خدا از نظر زمان اول دارد، تا نتیجه گرفته شود که خدا تنها ابدی است ، نه ازلی.
ازلیت و ابدیت از صفات ذاتی خداوند هستند ،نه از صفات فعل. بر این اساس همانند دیگر صفات ذاتی خداوند در ذات خود ازلی، ابدی و به عبارت دیگر سرمدی است. ازلی و ابدی دو اسم از اسماي حسنای خداوند سبحان هستند ،در صورتی که حالت مصدری این دو اسم یعنی «ازلیت» و «ابدیت» دو وصف از اوصاف او به شمار می­روند.
در عرف متکلمان ازلیت و ابدیت خداوند به دو گونه تبیین و تفسیر شده­ است:
1. برخی ازلیت و ابدیت خداوند را چنین بیان نموده­اند که: خداوند در همه زمان­ها وجود دارد؛ او در گذشته وجود داشته است، اکنون هست و در آینده نیز وجود خواهد داشت(2).
2. بر اساس تفسیر گروهی دیگر از متکلمان، خداوند فراتر از چارچوب زمان است . در عین حال بر زمان و موجودات زمان­مند احاطه دارد(3).

چند نکته در باره تفسیر اول :
الف ) این تفسیر تلقی و برداشت عموم مردم و غالب متکلمان است اما روشن است که تنها تفسیر دوم از سرمدیت خداوند، برداشتی صحیح است ،زیرا مطلق بودن وجود خداوند بدین معناست که ذات او مقید به هیچ حد و قیدی حتی قید زمان نمی­گردد.
ب) زمان از ویژگی­های موجودات مادی و متحرک است ، در حالی که ذات خداوند سبحان از مادیت و حرکت منزه است.
ج) لازمه چنین تفسیری آن است که خداوند موجودی زمان­مند و مقید در چارچوب زمان باشد که بطلان و نادرستی آن آشکار است. چنان که علامه طباطبایی می نویسد: «اگر خداى سبحان ازلى و ابدى زمانى بود، بايد ذات مقدس او هم مانند همه زمانيات، هم در ذاتش و هم در احوالش متغير باشد، چون زمان متغير است، و نسبت به او نيز متجدد مى‏شود،»(4).
اما بنا بر تفسیر دوم، بودن خداوند در زمان گذشته و آینده امری مسامحه­آمیز است. به خاطر محدودیت­های زبان، ناگزیر مسبوق نبودن خداوند به عدم به این صورت بیان می­شود : هیچ زمانی نبوده است که خداوند وجود نداشته باشد. همچنین جاویدان بودن خداوند و لاحق نشدن عدم بر ذات او در زبان و گفتار به این صورت بیان می­شود : خداوند در آینده و در همه زمان­ها وجود خواهد داشت.

دلایل ازلیت و ابدیت خداوند
ازلیت و ابدیت خداوند هم از طریق براهین عقلی قابل اثبات است و هم از طریق ادله نقلی.

دلیل عقلی
1) برهان از طریق وجوب وجود:
این برهان مبتنی بر پذیرش واجب­الوجود و ضروری­الوجود بودن خداوند است. واجب­الوجود بودن خداوند بدین معناست که ثبوت وجود برای او ضروری و سلب وجود از ذات مقدس او ممتنع و محال است. بنابراین وجوب وجود خداوند مستلزم آن است که سلب وجود از ذات او در هیچ فرضی ممکن نباشد . این بدین معناست که ذات الهی نه مسبوق به عدم است و نه عدم به آن لاحق خواهد شد . این چیزی جز ازلی و ابدی بودن خداوند نیست.
خداوند واجب الوجود بالذات است. هر واجب الوجود بالذاتی باید قدیم و ازلی باشد، چون مفهوم واجب الوجود این است که: حقیقت آن قابلیت برای عدم را ندارد .بنا بر این واجب الوجود بودن با حادث بودن ناسازگار است(5).
خواجه نصیر­الدین طوسی برهان مذکور را با این عبارت کوتاه بیان نموده است: « و وجوب­الوجود یدل علی سرمدیته» یعنی وجوب وجود خداوند دلالت بر سرمدی بودن او می­کند(6).
2) برهان از طریق نفی عدم از ذات خداوند:
اگر قابلیت عدم در ذات خداوند راه داشته باشد، قابلیتش برای وجود و عدم یا مساوی است و یا جانب وجود اولویت دارد.
صورت اوّل برای موجود شدن نیازمند مرجح است که واجب بالغیر می‏شود . با واجب الوجود بودن او نمی‏سازد.
در صورت دوم لازم می‏آید یک شی‏ء در عین حالی که ممکن است(قابلیت عدم و وجود را دارد) بالذات اولویت به سوی وجود را داشته باشد و این هم محال است(7).
اگر فرض کنیم که خداوند ازلی و ابدی نیست، به این معناست که ذات او قابلیت عدم را دارد . این قابلیت به دو صورت قابل تصور است:
الف) وجود و عدم برای ذات خداوند مساوی باشد. یعنی خداوند در مقام ذات نه وجود برایش ضرورت دارد و نه عدم.
اگر وجود و عدم برای خداوند ضروری نباشد، حکم به ممکن الوجود بودن او نموده ایم . در این صورت خداوند نیز مانند هر ممکن الوجودی برای موجود شدن نیازمند به غیر خود است . واجب الوجود بالغیر و محتاج به علت است ،در حالی که خداوند واجب الوجود بالذات و بی­نیاز مطلق است.
ب) وجود برای ذاتش اولویت و ترجیح داشته باشد.
در این صورت با حکم به جایز بودن راه یافتن عدم در ذات خداوند حکم به ممکن­الوجود بودن او نموده ایم. لازم می آید که یک موجود ممکن الوجود در حالی که وجود و عدم برایش ضرورتی ندارد و نسبتش با این دو مساوی است، وجود برایش اولویت داشته باشد .
بنابراین ذات خداوند سبحان ازلی و ابدی است و به هیچ وجهی عدم در ذات او راه نمی یابد.
3. برهان از طریق قاعده علیت: معدوم بودن موجودی در برهه­ای از زمان، نشانه نیازمندی و ممکن­الوجود بودن آن است . از آن جا که واجب­الوجود خود به خود وجود دارد و نیازمند به هیچ موجودی نیست، همیشه موجود خواهد بود.
در این برهان بر خلاف برهان اول از قاعده علیت استفاده شده است، درحالی که برهان اول با تکیه بر وجوب وجود خداوند به اثبات ازلیت و ابدیت او می پردازد.

پی نوشت ها:
1. غلامحسین ابراهیمی دینانی ، قواعد کلی فلسفی در فلسفه اسلامی ، نشر انجمن حکمت و فلسفه، تهران، ۱۳۵۷ ش ، ج 1 ،ص 137 تا 144 و 220 تا 221 و 198 تا 201.
2. سعیدی مهر، آموزش کلام اسلامی، قم، طه، 1383 شمسی، ج 1، ص 253-252؛ ربانی گلپایگانی، علی، عقاید استدلالی، قم، نصایح، 1381 ش، ج 1، ص 152.
3. سبحانی، الالهیات علی هدی الکتاب و السنه و العقل، به قلم محمد مکی عاملی، قم، موسسه امام صادق (ع)، 1417 قمری، ج 1، ص 183.
4. طباطبایی، الميزان في تفسير القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسين حوزه علميه قم، 1417 ق، ج‏19، ص 149
5. علامه حلی، باب حادی عشر، تهران، مرکز نشر کتاب، 1341 ش، ص 45-44؛ الالهیات، ج 1، ص 184؛ علامه حلی، مناهج الیقین فی اصول الدین، تحقیق، یعقوب جعفری مراغی، قم، دارالاسوة، 1415 ق، ص 286؛ سیوری، الاعتماد فی شرح واجب الاعتقاد، تحقیق صفاء الدین بصری، مشهد، مجمع البحوث الدینیة، 1412 ق، ص 55.
6. نصیر الدین طوسی، کشف المراد، تصحیح حسن حسن زاده آملی، قم، موسسه النشر الاسلامی، 1407 ق، ص 315.
7. فخر رازی، المطالب العالیه، نشر دار الفکر . بیروت . ج1، ص327، نشر.

موضوع قفل شده است