منطق دنیوی

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
منطق دنیوی

با عرض سلام و خسته نباشید.
ببخشید. من یه یک سوال داشتم. اینکه ما بر چه اساسی میتونیم از منطقمون برای اثبات وجود چیز هایی ماورای این دنیا استفاده کنیم ؟
یعنی از کجا معلوم که خارج از دنیای ما هم همین منطقی که در این دنیا استفاده میکنیم و خدا رو باهاش اثبات میکنیم یا .... برقرار باشه.
برای مثال از کجا معلوم توی اون دنیا جمع نقیض ایراد داشته باشه ؟ یا تو اون دنیا همه چیز نیاز به علت داشته باشه غیر از علت همه معلول ها. یا از کجا معلوم توی دنیای خارج از ما تسلسل ایراد داشته باشه ؟

با نام الله

:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:

کارشناس بحث: استاد صادق

سؤال:
ما بر چه اساسی می‌توانیم از منطقمون برای اثبات وجود چیزهایی ماورای این دنیا استفاده کنیم؟ یعنی از کجا معلوم که خارج از دنیای ما هم همین منطقی که در این دنیا استفاده می‌کنیم و خدا را باهاش اثبات می‌کنیم یا .... برقرار باشد؟ برای مثال، از کجا معلوم در آن دنیا جمع نقیض ایراد داشته باشد یا همه چیز نیاز به علت داشته باشد غیر از علت همه معلول‌ها یا از کجا معلوم خارج از ما تسلسل ایراد داشته باشد؟

پاسخ:
در ابتدا باید گفت این مسأله مربوط به معرفت‌شناسی است. باید توجه داشت که راه‌های شناخت هستی منحصر به موارد یاد شده در پرسش نیست؛ بلکه آدمی از راه‌های مختلف به شناخت هستی نایل می‌شود یکی از آن عقل است که کار برد خاص خود را دارد. غیر از راه عقل راه قلب نیز وجود دارد. قبل از هر چيز بايد به تفاوت كلّي شناخت عقلي و قلبي خدا اشاره‌اي داشته‌ باشيم.
نکته دیگر این است : فارغ از این که این بیان شما یک فرض ویک فرضیه وبه اصطلاح فرض محال است .
باید توجه داشت که بر اساس آموز ها ی دینی وعقلی آدمی تنها در دنیا تکلیف دارد که اولا خدا وسایر باور های ایمانی را بشاسد وبه آن عمل نماید ، وابزار شناخت که از سوی خداوند در اختیار او قرار داد ه شده همان ابزار شناخته شده است که اشاره شد و ذیلا تو ضیح بشتر داد ه می شود ، اما اینکه در نشئه فرضی که شما مطرح نموده اید چه خواهد شد وآیا این منطق وکارد های عقلی کار برد دارد یانه ؟ نه در قران وسنت ونه در عقل ماموریتی برای انسان مطرح نشده است بدین بیان که ما در دنیا ماموریم از طریق مبانی عقلی ووحیانی به شناخت حق وحقانی دست پیدانمایم اما این که آیا این ابزرا در عالم آخرت هم کار برد دارد یانه مسله ی است در آموزه های عقلی ووحیانی در باره آن نکته ی مطرح نشده است .
چه این اساسا در عالم دیگر جایشهود است ابزار منقی وعقلی ( عقل مصطلح) کار برد ش فقط دنیا است .
در عالم آخرت از طریق مشاهده عینی به حقایق دست پیدا می نمایم لذا در قران کریم آمده :

«فکشفنا عنک غطاءک فبصرک الیوم حدید؛ پرده را از چشم شما برداشتیم و امروز چشم بصیرت تیزبین است».(ق (50) آیه 23.) طبق این تحلیل ابزار شناخت در دنیا آخرت متفاوت است ومباحث منقی نظیر آنچه در پرسش آمده در غیر عالم دنیا کار برد ندارد .
از این گذشته در تبیین مسله باید گفت :
همانگونه كه ديديم، در راه عقلي شناخت خدا انسان با مشاهده مخلوقات و تدبّر در حدوث و نظم پديده‌ها، به وجود خالق و مدبّري دانا و توانا پي مي‌برد؛ تفسير معصومان (عليه‌السلام) از اين نوع شناخت اين است كه خداوند، به واسطه مخلوقات بر عقل انسان‌ها تجلّي كرده است.
«بِها المخلوقات تجلّي صانعها للعقول»
از اين جهت، عقل با تدبّر در مصنوعات به وجود صانع و آفريدگار اين مصنوعات، پي مي‌برد و نمي‌تواند وجود آفريدگار را انكار كند:
«لا تستطيعُ عقولُ المتفكّرين جحدهُ.» (1)
بنابراين، ويژگي شناخت عقلي خدا، وجود واسطه است؛ همچنين در اين گونه شناخت، انسان بدون اين كه معرفتی مستقيم از شخص خدا داشته باشد به طور كلّی، به وجود صانع اقرار می‌كند؛ همان‌گونه كه با ديدن بنايي رفيع به وجود معماري دانا و ماهر پی می‌برد، با اين كه به طور مستقيم، با شخص او آشنا نشده است.
شناخت قلبي خدا، شناختی مستقيم نسبت به شخص خداست كه در لحظه حصول آن، آدمی خود را در محضر خدا می‌يابد و با تمام وجود از خدا متأثر شده، به حالت خضوع و خشوع و التجا در برابر او نايل می‌شود و از لذّتي معنوی و توصيف‌ناپذير بهره‌مند می‌گردد.
بنابراين، معرفت حقيقي خدا همين معرفت مستقيم و قلبي نسبت به شخص خارجي خداست،ت و نام معرفت را بايد بر همين نوع از شناخت اطلاق كرد. از ديدگاه معصومان(عليه‌السلام)، خدای متعال چنين معرفتی را بر روح و جان انسان‌ها ارزاني داشته و او را از زلال معرفت مستقيمش سيراب گرانيده است؛ از اين معرفت در عالي‌ترين درجه‌اش به جهت شدت وضوح آن، با تعابير «رؤيت» و «معاينه» ياد مي‌شود.
هنگامي كه از امير‌المومنين (عليه‌السلام) پرسش می‌شود كه آيا پروردگارت را هنگام پرستش ديده‌ای، می‌فرمايد: «ما كنت أعبد ربّاً لم أره»؛ من آن نيستم، كه پروردگاري را كه نديده‌ام بپرستم.
زماني هم كه عرض می‌كنند چگونه او را ديده‌ای، مي‌فر‌مايد: «لا تدركهُ العيون في مشاهدة ألابصار و لكن رأتهُ القلوبُ بحقائقِ الإيمان.» (2)
«ديدگان، هنگام نظر افكندن او را درك نكنند ولي دلها با حقايق ايمان او را می‌بينند.»
از امام باقر و امام صادق (عليهم السلام) نيز نظير چنين پرسش و پاسخي نقل شده است. (3)
در دعای عرفه امام حسين(عليه‌السلام) آمده است: «اوجبت عليَّ حجّتكَ بأن الهمتني معرفتكَ.» (4) «خدايا تو حجّت خويش را به وسيله الهام معرفتت، بر من واجب (و تمام) كرده‌اي.»
در اينجا به بررسی اين‌گونه معرفت و توضيح ديگر ويژگی‌های آن ازديدگاه معصومان (عليه‌السلام) می‌پردازيم:

راه‌هاي متذكر شدن به معرفت قلبی خدا
در بخش قبل ديديم كه انسان‌ها حامل معرفتي مستقيم، نسبت به شخص خدا هستند كه بدان معرفت فطری يا قلبی خدا گفته می‌شود. انسان، با ورود به عالم مادّی و مشغول شدن به مظاهر و پديده‌های طبيعی از معرفت غفلت كرده و آن را به بوته فراموشی می‌سپارد.
در منابع دينی نقش اصلی پيامبران و كتاب‌های آسمانی، تذكر و يادآوری همين معرفت بيان شده است؛ خداوند متعال در قرآن نقش پيامبر و كتاب آسمانی‌اش را، «تذكر و يادآوری» معرّفی می‌كند.
«فذكّر انّما أنت مذكّر» (5)
«ان هو الاّ ذكرٌ و قرآنٌ مبينٌ» (6)
امام علي (عليه‌السلام) در خطبه اول نهج‌البلاغه، وظيفه پيامبران را اين‌ گونه بيان مي‌فرمايد: «فبعث فيهم رسله و واتر اليهم انبياء‌ه‌ ليستأدوهم ميثاق فطرته و يذكّروهم منسي نعمته.»؛ «پس خدا رسولان خويش را ميان انسان‌ها برانگيخت، و انبيا را يكی پس از ديگری به سوی آنان گسيل داشت تا وفای به پيمان فطرتش را، از آنان باز خواهند و آن‌ها را متوجه نعمت فراموش شده او بگردانند.»
مورخ شهير، مسعودی نيز در ابتدای كتاب مروج الذهب خطبه‌ای بسيار عالي و پرمعنا از حضرت امير‌المومنين (عليه‌السلام) نقل كرده است؛ در اين خطبه ضمن بيان عظمت رسول الله (صلّي الله عليه و آله) آمده است كه ايشان مردم را متنبّه به «عهد» و «ميثاق» عالم ذرّ می‌نمود.
«فضل محمداً (عليه‌السلام) في ظاهر الفترات، فدهی الناس ظاهراً و باطناً و ندبهم سراً و اعلاناً و استدعي (عليه‌السلام) التنبيه علی العهد الذي قدّمه الي الذرّ قبل النسل. »
حال به طور خلاصه راه‌های تذكر و يادآوری را بيان می‌كنيم:
1. يكی از حالت‌هايي كه در آن، انسان متذكر خدا شده و بدو توجه مي‌كند گرفتاري هاي سخت و حالت قطع اميد از غير خدا، و نيازمند بودن به خداست در اين حالت‌ها توجه و اقبال انسان به امور دنيوي و اسباب ظاهري قطع مي‌شود، و در نتيجه متذكّر خدا شده و به او روی مي‌آورد؛ در حقيقت موانع معرفت قلبي خدا كه دلبستگي و توجّه به دنياست بر طرف مي‌شود و نور معرفت، جلوه و تابش مي‌نمايد.
در آيات بسياري به اين مطلب اشاره شده است و گاه، مصاديقي براي گرفتاري هاي سخت بيان شده است:
«اذا مسّكم الضرّ فاليه تجأرون» (7)
«و اذا مسكّم الضرّ في البحر ضلّ من تدعون الاّ اياه فلما نجّاكم الي البرّ اعرضتم و كان الانسان كفوراً.» (8)
در اين مورد احاديثي نيز موجود است كه براي نمونه، يكي از آن‌ها اشاره مي‌شود.
«الله همان است كه همه مخلوقات، هنگام نيازها و سختي‌ها و نااميدي از هر چيز ديگري ... به سوي او گريه و زاري كرده و پناه مي‌آورد؛
مردي به امام صادق (عليه‌السلام) عرض كرد: اي فرزند رسول خدا! مرا به سوي خدا راهنمای كن كه مجادله‌های زياد، مرا متحيّر ساخته است! امام فرمود: اي بنده خدا! آيا سوار كشتي شده‌ای؟ گفت: بله! فرمود: آيا اتفاق افتاده كه كشتی شكسته شود و كشتي ديگر نباشد كه تو را نجات دهد، شنا كردن ندانی كه تو را بی‌نياز كند؟ گفت: بلی! فرمود: آيا در آن حال قلباًَ دريافته‌ای كه چيزي هست كه می‌تواند تو را از مهلكه نجات دهد؟ گفت: بله. فرمود: آن چيز همان خدايي است كه بر نجات دادن قادر است، جايی كه نجات‌دهنده‌ای نيست.» (9)
2. يكي ديگر از راه‌های متذكر شدن به معرفت قلبی خدا توجه به مخلوقات و نظم حاكم بر آن‌هاست كه در اصطلاح قرآنی از آن‌ها به عنوان «آيات» و نشانه‌ها و «مذكّرات» ياد می‌شود. (10)
در نوشتار پيشين و در بحث از معرفت عقلي خدا ديديم كه خداوند از راه آفريدگانش بر عقل‌ها تجلّی كرده است، و از اين روی عقل مي‌تواند از مخلوقات به وجود خالق استدلال كند و صانع را اثبات نمايد.
امّا آيات الهي، گذشته از اين كه حجّت عقلي بر وجود خداست، مذكّر و يادآور معرفت قلبي خدا نيز هست؛ ممكن است كه انسان‌ با تدبّردر مخلوقات ، تنها به وجود خالق اقرار كند و از اين راه ، تنها به شناختي عقلي و ذهني درباره خدا دست يابد؛ اما پس از اين مرحله ممكن است كه شناختي قلبی نيز از خدا بر انسان متجلّي گشته و خود را در محضر خدا احساس كرده و از او متأثر شده، و با تمام وجود به شخص خدا توجه كند.
اين تجلّي معرفتي كه با حالت‌هاي خاص روحي همراه است، يادآوري و متذكر شدن به معرفت فطري خداست؛ البته بايد توجه داشت كه اين متذكر شدن، داراي درجات متفاوت است و براي انسان‌ها با شرايط روحي و نيز در حالت‌هاي مختلف، شدّت و ضعف تجلّی معرفت قلبي متفاوت است.
3. مهم‌ترين راه متذكّر شدن خدا، عبادت در معناي عامّ است.
امام صادق (عليه‌السلام) در پاسخ به اين سؤال كه «عبادت چيست؟» فرمود: «حسن النيّة بالطاعة من الوجوه التي يطاع الله منها.» (11)
« نيّت نيكو [و درست] به پيروي [از خدا]، از راه‌هايي كه از آن راه‌ها، خداوند اطاعت مي‌شود.»
در اهميّت عبادت همين بس، كه به عنوان غايت، خلقت جنّ و انس مطرح شده است: «ما خلقت الجنّ و الانس الّا ليعبدونِ» (12)
از اين راه، مختص ايمان آورندگان است و بالاترين درجات يادآوري شناخت فطري خدا در اين راه تحقّق مي‌يابد.
پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله) در مورد «نماز» كه از مهمترين عبادات است مي‌فرمايد: «الصلاة من شرايع الدين و فيها مرضات الربّ عزّوجلّ، و هي منهاج الانبياء و للمصلّي حبّ الملائكة و هديً و ايمانٌ و نور المعرفة. » (13)؛ «نماز، از شرايع دين است و رضاي پروردگار عزّوجل در آن است؛ و نماز، راه و روش آشكار و روشن پيامبران است؛ و براي نمازگزار است دوستي فرشتگان ، و هدايت و ايمان و نور معرفت.»
حضرت درباره «نماز شب» مي‌فرمايد: «صلاة الليل مرضاة الربّ و حبّ الملائكة و سنّة الانبياء و نور المعرفة و اصل الايمان.» (14)؛ «نماز شب رضاي پروردگار، دوستي ملائكه ، سنّت پيامبران و نور معرفت و اساس ايمان است.»
4. در احاديث، اهل بيت (عليهم ‌السلام) راه حصول معرفت خدا، معرفي شده است؛ در اين احاديث بيان شده كه خداي متعال پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله) و اهل بيتش (عليهم ‌السلام)، را طريق معرفت خود قرار داده است.
امام علي (عليه‌السلام) در تفسير آيه شريفه: «و علي الاعراف رجالٌ يعرفون كلاً بسيماهم» (15) مي‌فرمايد: «نحن الاعراف الذي لايعرف الله عزّوجلّ الاّ بسبيل معرفتنا ... انّ اللّه تبارك و تعالي لو شاء لعرّف العباد نفسه و لكن جعلنا أبوابه و صراطه و سبيله و الوجه الذي يؤتي منه.» (16)؛ «منظور از اعراف، ما هستيم كه خداي عزّوجلّ از غير طريق معرفت ما شناخته نشود ..... خداي تبارك و تعالي اگر مي‌خواست خودش را [بي واسطه] به بندگان مي‌شناساند، وليكن ما را درها و صراط و راه خويش و وجه و جهتي كه از آن به حضور او مي‌رسند قرار داد.»
امام رضا (عليه‌السلام) در اين باره فرموده‌ است: «من سرّه أن ينظر الي اللّه بغير حجابٍ و ينظر اللّه اليه بغير حجابٍ، فليتولّ آل محمدٍ ويتبرأ من عدوّهم.» (17)؛ «كسي كه از بي‌پرده نگاه كردن به خدا و بي‌پرده نگاه كردن خدا به او شاد می‌شود، پس آل محمد را ولی خود قرار دهد و از دشمنان آنان بي‌زاري جويد.»
نقش اهل البيت(عليهم ‌السلام)در شناخت خدا در دو جهت كلّی قابل تبيين است، يكي در اصل معرفت خدا و ديگری در بيان معارف تفصيلی در باب خداشناسي.
نسبت به جهت نخست، بيانات ائمه اطهار (عليهم ‌السلام) مهم‌ترين وسيله‌‌های تذكّر و يادآوری خداست و انسان‌ها را به بهترين شيوه متوجه خدا می‌كند.
از وجه نظر دوّم به دليل آن كه خداي سبحان معارف تفصيلي دين را به معصومان (عليهم ‌السلام) واگذار كرده است، آنان هم مآخذ و مرجع اين‌گونه معارف‌اند. گذشته از دو جهت مذكور، اين نكته نيز قابل توجه است كه چون معرفت خدا صنع اوست،ن پس طبيعي است افرادی كه رضايت خدا را بيشتر جلب كنند و در طريقي كه از او خواسته گام بردارند، بيشتر مورد لطف و عنايت خدا قرار مي‌گيرند.
و چون اهل بيت (عليهم ‌السلام) جانشينان بر حقّ خداي‌اند و خداوند معرفت و ولايت آنان را بر همه واجب كرده است، لذا شناخت اين بزرگان و دوستي آن‌ها و قرار گرفتن و در تحت سرپرستی اعتقادی و عملی و اخلاقی آنان، طريق جلب رضايت خدا و عنايت او در همه زمينه‌ها و از جمله معرفت الله است.
بدين سان، معارف عالي ديني منحصر به كساني است كه دوستدار اهل بيت (عليهم ‌السلام) هستند و ذايقه ديگران از طعم شيرين و معرفت حضرت حقّ جلّ و علا، محروم است.
لازم به ذكر است كه طريق مذكور ، در ضمن عبادت مندرج است امّا به جهت اهميّت‌ آن تأكيد و پافشاري معصومان (عليهم ‌السلام) در اين‌باره، جداگانه ذكر گرديد.
5. يكي ديگر از وسيله‌هاي حصول معرفت قلبي خدا، طلب معرفت از خداست اين راه نيز قابل اندراج در راه عبادت است، زيرا كه «دعا» نيز نوعي عبادت خداست.
امام رضا(عليه‌السلام) در تفسير آيه شريفه: «اهدنا الصراط المستقيم» مي‌فرمايد: «استزاده في المعرفة بربّه و بعظمته و كبريائه.» (18)
«آيه شريفه، بيانگر درخواست افزوني معرفت به پروردگار و به عظمت و كبربائيتش است.»
امام صادق (عليه‌السلام) در پاسخ به اين سؤال كه اگر زمان غيبت را درك كرديم چه كنيم، فرمودد: اين دعا را بخوان: «اللّهم عرّفني نفسك ... » (19)؛ «خدايا خودت را به من بشناسان ... .»
توضيحی كه براي راه قبل بيان شد، براي روشن شدن مطلب كنوني نيز كافي است.
در اين جا مناسب است پس از طرح راه‌های متذكر شدن به معرفت قلبي، موانع اين معرفت نيز مورد بحث و بررسی قرار گيرد.

منابع:
1. صدوق، محمد، التوحید، ص 32 .
2 . کلینی، محمد بن یعقوب، اصول كافي، ج 1، ص 98؛ موسوی، سید رضی، نهج‌البلاغه، خطبه 179.
3 . کلینی، محمد بن یعقوب، اصول كافي، ج 1، ص 97؛ صدوق، محمد، التوحید، ص 108 و 117.
4 . حسنی، اقبال الاعمال، ص 340.
5. غاشيه (88) آيه 21، ر. ك: اعلی (87) آيه 9 و 10.
6. يس (36)، آيه 69؛ ر.ك: ص (38) آيه 87؛ طه (20) آيه 2 و 3؛ مدثّر (74) آيه 31.
7. نحل (16) آيه 53.
8. اسراء (17) آيه 67؛ ر. ك: عنكبوت (29) آيه 65؛ انعام (6) آيه 41 ـ 41؛ زمر (39) آيه 8؛ نمل (27) آيه 62؛ روم (30) آيه 33.
9. توحيد صدوق . ص 231.
10. ر. ك: بقره (2) 164؛ يونس (10) آيه 6؛ رعد (13) آيه 3 و 4؛ نحل (16) آيه 11 و 12 و 13 و 16 و 65 ـ 79؛ اسراء (17) آيه 66؛ طه (20) آيه 54؛ انبياء (4) آيه 32؛ شعراء (26) آيه 8؛ روم (30) آيه 20 ـ 26 و 46؛ لقمان (31) آيه 31؛ سجده (32) آيه 53؛ مومنون (23) آيه 13 و 81؛ فرقان (25) آيه 62؛ ذاريات (51) آيه 49 ـ 55؛ واقعه (56) آيه 73 ؛ يونس (10) آيه 3، غاشيه (88) آيه 17 ـ 21؛ اعلی (87) آيه 1 ـ 10.
11. کلینی، محمد، اصول كافی، ج 2، ص 83.
12. ذاريات (51)، آيه 56.
13. صدوق، محمد، الخصال، ج 2، ص 522.
14. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 87، ص 161.
15. سوره اعراف (7)، آيه 46.
16. کلینی، محمد، اصول كافی، ج 1، ص 184.
17. برقی، احمد، المحاسن، ج 1، ص 133.
18. صدوق، محمد، علل الشرايع، ص 260 و عيون اخبار الرضا (عليه‌السلام)، ج 2 ص 107.
19. کلینی، محمد، اصول كافی، ج 1، ص 337.

[=microsoft sans serif]پرسش: آیا خارج از دنیای ما هم منطقی که در دنیا از آن استفاده میکنیم معتبر است؟ از کجا بدانیم قواعدمنطقی مانند بطلان تسلسل و یا نیاز معلول به علت در جهان ماورای طبیعت هم جاری باشد.

پاسخ:
برای پاسخ به این سوال، باید به چند نکته توجه کرد:
نکته اول: منطق علمی است آلی برای بهتر اندیشیدن و استدلال کردن.( ۱) این علم، عبارت است از قواعدی واقعی نه اعتباری و قرادادی. منطق دانان، تنها به تنظیم کردن این قواعد پرداخته اند نه اینکه انها را قرار داده باشند.

نکته دوم: منطق ارسطویی بر دو بخش تعریف و حجت است. اصلی ترین و مهمترین بخش منطق، بخش حجت است. در این بخش همانطور که گفته شد، دو مبحث اصلی وجود دارد: بحث از قضایا و اقسام آن و ارزش معرفتی و نیز اقسام استدلال، ارزش و میزان کارائی هر یک. استدلال بر دو نوع مباشر و غیر مباشر است و استدلال غیر مباشر، به استدلالی گفته میشود که برای دست یابی به تصدیقی جدید باید از چند قضیه مناسب با رعایت ضوابط و قوانین منطقی استفاده کرد. این نحوه استدلال، به لحاظ شکل وصورت، بر سه نوع است: قیاس، استقرا، تمثیل. اساسى ترين و معتبرترين شكل استنتاج در منطق ارسطويى استدلال قياسى است. قياس به استدلالی گفته میشود که در صورت پذیرش مقدمات آن، ذهن از خود آن قضايا وادار به پذيرش قول ديگرى به عنوان نتيجه مى شود. استدلال قیاسی از حیث صورت و ماده بر دسته های متعددی تقسیم میشود. قیاس از جهت موادی که در آن به کار میرود، بر ۵ نوع است: برهان، مغالطه، جدل، خطاب و شعر. موادی که در استدلال به کار میرود، بر اساس استقراء بر ۸ قسم است: يقينيّات ، مظنونات ، مشهورات ، وهميّات ، مسلّمات ، مقبولات ، مشبّهات و مخيّلات. برهان که بهترین و معتبرترین شکل استدلال است و در فسفه کارایی دارد، استدلالی قیاسی است که از مقدمه یقینی در آن استفاده شده باشد. یقینیات نیز از حیث منشأ به دست آمدن بر ۶ نوع(اولیات، مشاهدات، مجربات، حدسیات، متواترات و فطریات) و از حیث اعتبار و ارزش معرفت شناختی بر دو نوع(اولی و ثانوی) هستند.(۲)

با توجه به این نکات حال به پاسخ سوال شما می پردازیم. استدلالهایی که در فلسفه استفاده میشود، برهان است و برهان از یقینیات تشکیل شده است. در بین قضایای یقینی و بدیهی، اولیات از بالاترین درجه اعتبار برخوردار است و صرف تصور موضوع و محمول، موجب تصدیق آن خواهد شد. قضایایی نظیر بطلان دور و تسلسل از این قبیل است. به این دسته از قضایا، بدیهیات اولی گفته میشود که تصدیق آنها، نیازمند هیچ استدلالی نیست؛ زیرا این دسته از قضایا به علم حضوری منتهی میشود. قضایای وجدانی(مشاهدات به حس باطنی) نیز با حس درونی و وجدانی دریافت میشود و خطاناپذیر است. (۳) این دو دسته قضیه که در برهان به وفور مورد استفاده قرار میگیرد، از راه تجربه و استقرا و مشاهده ظاهری و خبر دیگران به دست نیامده است بلکه از طریق شهود عقلی و وجدان انسان به دست آمده است. پس هیچ ربطی به این عالم و وجود در عالم طبیعت ندارد. قضایای یقینی دیگر نیز به قضایای بدیهی اولی بازگشت دارد و اعتبارش ناشی از اعتبار این دسته از قضایاست.

بنابراین، قضایای اولی مانند بطلان تناقض، اجتماع مثلین، اجتماع ضدین و علیت و امثال آن، که از راه حس درونی و وجدان انسان علم حضوری باز میگردد وابسته به تفکری خاص یا حالتی خاص نیست بلکه در تمام زمانها و مکانها و عالم ها صادق است. در تمام عوالم، هرچیزی که ایجاد میشود نیاز به علت دارد؛ خواه علتش امری طبیعی باشد و خواه ماورای طبیعی. اجتماع نقیضین و تسلسل و اموری از این دست محال است و تصور آنها مستلزم تصدیق آنهاست.

ــــــــــــــــــــ
1. [=microsoft sans serif]مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ۵، ص ۴۴، انتشارات صدرا، چ ۳، ۱۳۷۴ ش
[=microsoft sans serif]2. [=microsoft sans serif]ر.ک: مظفر، المنطق، بخشهای مختلف[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]3. [=microsoft sans serif]مصباح یزدی، محمدتقی، [=microsoft sans serif]آموزش فلسفه، جلد اول، درس۱۹، تهران، نشر امیرکبیر، ۱۳۸۲
[=microsoft sans serif]

موضوع قفل شده است