نماز در كلمات قصار

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نماز در كلمات قصار

نماز در كلمات قصار
بیا اى دل خدا را بندگى كن
خدایى شو، خدایى زندگى كن
خدا را در نماز، آرى توان یافت
معطر شد دلى كز گل نشان یافت
بیا چون ماه در آغوش شب ها
به محراب سحر سجاده بگشا
عبادت كن كه این باغ گل افشان
طراوت مى دهد بر گلشن جان
آن را كه جز بدرگه ایزد نیاز نیست
راهش نماز باشد و راهى دراز نیست

بار الها درد را درمان توئى
آگه از رنج و غم پنهان توئى
در جهان آرزو سرگشته ام
خانه بر دوشم مرا سامان توئى
نعمتم بخشیده اى از حد فزون
بنده مسكینم و یزدان توئى
مالك دینار ندانى كه كیست
آنكه ندانست كه دینار چیست
گنج به ایثار توان یافتن
برگ گل از خار توان یافتن
آب رخ مرد ز دریا دلى است
حاصل درویش ز بى حاصلى است
زاد ره روح زنان دادن است
زندگى شمع ز جان دادن است
در پرده و بى پرده همه روى تو دیدم
در آخر هر نقطه به خط تو رسیدیم
شرح غزل نام تو گل داد به لب ها
لب بر لب هر نى كه به فریاد دمیدیم
در ساكت و غوغاى سماوات و به صحرا
جز زمزمه سبز كلامت نشنیدیم
بلبل به لب از روح بهار تو سخن داشت
گل بوى تو مى داد ز هر باغ كه چیدیم
باقى چو توئى عاشق و معشوق تو باقیست
ساقى چو توئى غیر تو در جام ندیدیم