زندگینامه حضرت آیة الله جوادی آملی از زبان خودشان

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
زندگینامه حضرت آیة الله جوادی آملی از زبان خودشان

زندگینامه حضرت آیة الله جوادی آملی از زبانخودشان



در سال 1312 هجری شمسی در شهر آمل در خانواده‏ای روحانی پا به عرصه وجود نهادم. مرحوم پدرم که از علمای آمل بود و عمری را به ارشاد و هدایت مردم گذرانده بود دردوره فشارهای رضاخانی و عسرت روحانیان، رسالت‏خود را در تشویق بنده و امثال من بهتحصیل علوم دینی دنبال کرد. پس از طی تحصیلاتی ابتدایی در 1325 و پایان دوران تلخرضاخانی و بازگشایی حوزه‏های علمیه، وارد حوزه علمیه آمل شدم. پدرم همچون سایرعلمای اسلام معتقد بود که تعلیم بدون تزکیه، ابتر و نافرجام است و چون زاهدترین ومعروف‏ترین روحانی آن زمان، به جز مرحوم آیة الله غروی، مرحوم آیة الله فرسیو (رضوان الله تعالی علیهما) بود پدرم مرا نزد وی برد تا اولین درس را تیمناً وتبرکاً در محضر او بیاموزم.
آن بزرگوار با تلقین «بسم الله الرحمن الرحیم‏» و درس اول جامع المقدمات بنده رابه شاگردی پذیرفت و همراه حدیث «اول العلم معرفة الجبار و آخر العلم تفویض الامرالیه‏» تزکیه را نیز به سراسر وجودم اشراب کرد، یادش گرامی و نامش جاوید باد آن مردالهی که لذت نوشیدن معارف الهی را از کوثر صادقین با ما چشاند و در ابتدای فراگیریعلم، معرفت پروردگاری را به ما آموخت که جبر هر شکسته‏ای و جبران هر نقیصه‏ای دردست آن کامل محض است.
علوم مقدماتی شامل نحو و صرف و معانی و بیان و اصول در حد معالم را هم از محضرمرحوم پدرم و هم از محضر حجج اسلام مرحوم اشراقی، اعتمادی و رجایی (رضوان اللهعلیهم) استفاده کردم، شرح لمعه را در خدمت مرحوم حجة الاسلام میرزا رضا روحی و حجةالاسلام مرحوم طبرسی (رحمهما الله) و دیگر اساتید آن روز آموختم. بخش مهمی ازقوانین الاصول را از محضر مرحوم آیة الله محمد غروی که فقیهی نامور و استادی ماهربود فیض بردم و بخشی دیگر را از مرحوم حجة الاسلام حاج ضیاء الدین آملی فرا گرفتم وبا راهنمایی وی که فرزند بزرگوار مرحوم حاج شیخ محمد تقی آملی بود مدتی در مدرسهمسجد امام حسن عسکری (علیه السلام) سکنی گزیدم. گرچه همه مدرسه‏ها با برکت بود ولیبرکاتی که طی آن یکسال در این مدرسه نصیبم شد در دیگر مدارس به یاد ندارم.
نوع طلبه‏های ساکن در آن مدرسه موفق به شب زنده‏داری بودند. امالی مرحوم صدوق رادر روزهای تعطیلی در محضر حجة الاسلام آملی می‏آموختم. همزمان مشغول حفظ سوره هود وآموختن تفسیر آن شدم. آن بزرگوار در ترویج کتاب و سنت، سعی بلیغی داشت و می‏کوشیدتا طلبه‏ها ضمن آموختن علوم ادبی، منطق، کلام، فقه و اصول با کتاب و سنت نیز آشناشوند و مستقیماً در خدمت کتاب و سنت باشند.
پس از اتمام قوانین و شرح لمعه عزم هجرت به حوزه مشهد مقدس رضوی را داشتم کهتوفیق این شرفیابی حاصل نشد و حدود سال 1330 بود که از آمل به تهران مهاجرت کردم. شعله اشتیاق به فراگیری تفسیر و حدیث در عمق وجودم بر افروخته شده بود، در تهران درمعیت مرحوم والد به محضر آیة الله حاج شیخ محمد تقی آملی رسیدیم تا با هدایت وراهنمایی ایشان مدرسه و استاد انتخاب کنیم، آن عالم ربانی ما را به مدرسه مرویهدایت کرد و آن مدرسه را مدرسه‏ای شایسته دانست.
آن روز بهترین مدرسه مدرسه مروی بود که در آنجا هم دروس سطوح عالیه تدریس می‏شدو هم دروس خارج، هم معقول و هم منقول، هم کلام و هم اصول. مرحوم آملی به ما آموختکه یک درس فقه بخوانید; یک اصول و یک معقول. من نیز پس از امتحان ورودی سنگینی کهانجام شد در درس مکاسب، رسائل و شرح تجرید شرکت جستم. در تهران، محضر اساتید بزرگیرا درک کردم; سطوح عالیه را خدمت مرحوم فشارکی و مرحوم جاپلقی آموختم، فلسفه و شرحمنظومه و طبیعیات اشارات و مقداری از علوم عامه اسفار، شرح چغمینی و مقداری ازمقدمه بهادری را خدمت علامه ذی فنون، مرحوم شعرانی (رضوان الله علیه) که محققی کمنظیر و عالمی کم بدیل و جامع معقول و منقول بود، فرا گرفتم
.

بخش دیگری از منظومه و الهیات و بخش عرفان شرح اشارات را از محضر الهی قشمه‏ایکه عارفی کم نظیر و صاحبدلی کم بدیل بود استفاده کردم. شرح قیصری بر فصوص محی الدینرا از مرحوم فاضل تونی که هم در حکمت مشاء قوی بود و هم با فنون عرفانی آشنایی داشتفرا گرفتم. مسائل عقلی را هم به طور امالی - نه درس رسمی - در محضر حاج شیخ محمدتقی آملی بودم که در قسمت اخلاق و فلسفه بسیار سود بخش بود. ایشان هم به مبانیفلسفه آگاهی کامل داشت و هم در فقه و اصول متبحر بود.
در سال 1335 با کسب اجازه از محضر آن بزرگوار، عازم قم شدم. در جوار فاطمهمعصومه (سلام الله علیها) و دیگر علمای ربانی به حوزه فقه مرحوم آیة الله بروجردی ومحقق داماد و حوزه تدریس فلسفه، تفسیر و حدیث‏حضرت استاد علامه طباطبایی (قدس اللهاسرارهم) راه یافتم، اصول و مقدمه‏ای از فقه را نزد امام خمینی (قدس سره) آموختم. در قسمتهای فقه ارتباطم با مرحوم محقق داماد بیش از سایرین بود و طی سیزده سال،تقریباً تا اواخر عمر پربرکت ایشان، در محضرشان بودم. حدود پنج‏سال معاملات را درخدمت مرحوم آیة الله حاج میزرا هاشم آملی آموختم که ایشان نیز در فن شریف فقهخصوصاً بحثهای معاملات، فقیه ماهری بود.
در بین همه اساتید، انس علمی من به مرحوم علامه طباطبایی بیش از سایرین بود. مرحوم علامه، نظیر صدر المتالهین می‏کوشید تا منطق را کاملاً تعلیم کرده در خدمتفلسفه مورد بهره‏برداری قرار دهد، فلسفه را تکمیل کرده و به عرفان نزدیک کند. آنگاهبرهان و عرفان را به خدمت قرآن ببرد تا انسان با داشتن زمینه‏های لازم بتواند ازاین دریای بی‏کران استفاده کند.
اما آنچه را که باید جدای از مطالب دیگر مطرح کرد انس و آشنایی با رهبر کبیرانقلاب مرحوم امام خمینی (قدس سره) است; وقتی از تهران به قم مشرف شدم حوزه بحثاصول ایشان مجمع فضلا بود و چون خود حکیمی قوی و عارفی نیرومند بود مسائل اصولی راکه جزو علوم اعتباری است و با قواعد عقلا و امور عرفی آمیخته است آنچنان فولادینتحلیل می‏کرد که نمی‏گذاشت از حد جزمی که در محدوده علوم اعتباری مؤثر است پایین‏تربیاید. اصول را چون معقول، محکم می‏گفت; سخن هر انسانی ترجمان عقل اوست، محکم گفتننشانه حکمت گوینده است. سیره استاد، امام خمینی (قدس سره) این بود که شاگرد، آزادبار آمده و مستقل باشد چرا که خود آزادمنش بود و مستقل. از اقبال و ادبار طلاب نهلذت می‏برد و نه رنج. طلابی که شیفته درک محضرشان بودند، گذشته از مقام علمی شیفتهفولاد منشی و استقلال و آزادخواهی و روح بلند حکیمانه وی بودند
.
__________________

پس از ارتحال مرحوم آیة الله العظمی بروجردی، مراجع آن روز عهده‏دار امور مالیطلاب شدند و این فقیه بزرگ فقط به تدریس و تهذیب پرداخت. و پس از انتخاباتانجمن‏های ایالتی و ولایتی طلیعه قیام شروع شد. جلساتی تشکیل می‏شد، همه علما حضورپیدا می‏کردند و اعلامیه‏های مشترکی می‏دادند اما آن پرده‏نشین، راز دیگریداشت.
فشارهایی که در زمان رژیم بر شخص بنده وارد شد گرچه کمتر از دیگر مبارزان اسلامیبود اما اهانتهایی که از ناحیه ماموران شهربانی آن روز می‏شد زیاد بود. چندین بارممنوع المنبر شدم و چندین بار به شهربانی و ساواک احضار شدم گاهی هم به عنوانسربازی تحت تعقیب بودم.
با بضاعت مزجاتی که خدای سبحان به من ارزانی داشت، توفیق ما در تالیف فقه و اصولبیش از توفیقی بود که در تدریس آنها داشتم اما توفیق در تدریس فلسفه و عرفان بیش ازتالیف این دو بود. تقریرات درس اصول امام تقریباً یکدوره نوشته شد، پنج‏سال درسخارج مرحوم آیة الله میرزا هاشم آملی (قدس سره)، دوازده سال فقیه آیة الله محققداماد، مقداری هم درس مرحوم بروجردی و فقه امام (قدس الله اسرارهم) تحریر شد.
در فلسفه از شرح تجرید تا الهیات شفا بعضی یک دوره و بعضی دو یا سه بار قبل وبعد از انقلاب تدریس شد، تحصیل بهمنیار یک دوره، شواهد الربوبیه، شرح اشارات، فصوصو ... یک دوره و دو دوره تدریش شده است، بعضی از این تدریس‏ها حتی در دورانمسئولیتهای پس از انقلاب نیز تعقیب می‏شد.
با تشکر از کاربر محترم خراباتی

موضوع قفل شده است