خاطراتی از آیتالله العظمی بهجت به نقل از فرزند و شاگرد
تبهای اولیه
حجت الاسلام روحی از شاگردان آیت الله بهجت دراین همایش طی سخنانی گفت: حضرت آیت الله بهجت چشم برزخی داشتند؛ اما قبل از اینکه وارد یک مجلس بشوند چندبار با ذکر یا ستار، یا ستار، از خداوند می خواستند تا عیوب مردم را بر وی بپوشاند.
وی اظهار داشت: از صدر اسلام تا کنون حدود چهار هزار عارف شناخته شده داشته ایم و آقای بهجت نیز یکی از عرفای بزرگ شیعه بود.
وی با اشاره به برخی کمالات آیتالله العظمی بهجت و خواندن اشعاری معنوی از ایشان گفت: هیچ فردی به ذهنش نمی رسید که آقای بهجت اهل ذوق باشد و شعر بسراید و برخی از اشعار وی مربوط به مناجات های شخصی این عارف وارسته است.
روحی ادامه داد: اگر بخواهیم سخنان آقای بهجت را تقسیم کنیم به طور قطع یک چهارم آنها درباره امام زمان (عج) است و بخشی هم در زمینه مشروطیت و وهابیت است.
وی افزود: فردی از آقای بهجت سووال کرد آیا امام زمان را دیده اید، ایشان در پاسخ گفتند، نمی گویم ندیده ام.
حجت الاسلام "علی بهجت" فرزند آیتالله العظمی بهجت(ره) یکی دیگر از سخنرانان این همایش بود که به برخی از خاطرات پدرش اشاره کرد و گفت: مردان الهی به طرف لهو و لعب نمی روند و لهو و لعب نیز قدرت ندارد مردان الهی را جذب کند.
وی با بیان اینکه آیتالله العظمی بهجت سالها قبل گفته اند که راضی نیستم در باره من حرفی بزنند، افزود: سخن گفتن در باره کسی که دائما در حال پرده پوشی، رازداری و مخفی کردن آن هم با مهارت زیاد است، بسیار مشکل و مانند این است که نادانی بخواهد در باره دانایی سخن بگوید.
وی گفت: ایشان حاضر نبود پرده را به کنار بزند و در باره کوچکترین مسایل زندگی اش هم سخن بگوید.
حجت الاسلام بهجت گفت: آیت الله بهجت 12 ساعت در شبانه روز را فقط مشغول عبادت بود آن هم عبادت متصل و از عبادت چه دیده بود کسی نمی داند.
وی افزود: آیت الله بهجت می گفت اگر مردم لذت نماز را بدانند خواهند دانست که در دنیا لذتی بالاتر از لذت نماز نیست.
وی در پاسخ به پرسشی در باره ساده زیستی آیتالله العظمی بهجت گفت: ایشان در زندگی قانع و صرفه جو بودند و سعی می کردند بیشترین بازدهی را داشته باشند.
فرزند آیتالله العظمی بهجت گفت: پدرم در شبانه روز چهارساعت بیشتر نمی خوابید و با اینکه غذایش بسیار کم و ناچیز بود، به یک زیارت که می رفت و باز می گشت، بسیار سرحال و بانشاط بود.
وی افزود: آیت الله بهجت هرگز نگفت من درس می دهم و درس دارم، بلکه می گفت مباحثه دارم ، هیچ وقت هم نگفت شاگرد دارم و می گفت هم مباحثه دارم.
روزگاري است كه زمزمه هاي عاشقانه اش را نمي شنويم ؛
چندي است كه محراي ساده ي مسجد فاطميه ، حجله گاه عشق و پاكي نيست ؛
ديگر صبح هاي حرم حضرت معصومه « سلام الله عليها » گام هاي او را نمي شمرد ؛
او رفت و ما را در آتش حسرت و فراق نشاند . . .
* كاربران گرامي كتاب بهجت حجت (عج) را مي توانيد از لينك زير دانلود كنيد :
( بهجت حجت (عج) حجم : 2.13 MB )
گلـــــی با صفا رفت اردیبهشت/ به داور شدی میهمان در بهشت/ بُودی زینت علـــم ودین با صفا/سفرخوش نمود، رفت پیش خدا/جنان رفت و دلها غمین پر زداغ/به امت بسی مهربان چهل چراغ /نوشتی بســـــی نکته های متین/شد از درس پاکش معطــر زمین /عزیز دل مردمان مـــــرد دین/ نوشتی و گفتی ز قـــرآن وزین/ به حوزه بسی درس دین گفته بود/ ز اخلاق نیکو چـه دٌر سفته بود/ محمد تقی بهجت خــوش کلام /جنان رفت و عمری نموده تمام/زداغش همــه دل غمین با مرام /بگریند با درد و غــم روز و شام /مرامش علی گونه بود هـر کلام/ همه ذکرمهدی به لب وی مدام/به مهــدی بسی عشق او محترم / به عشق ظهورش مــداوم به غم/ همی گفت مهــــدی بیا العجل/ دهان گل نمودی وشیرین عسل/خوشا حال وی منتظر بـــر ولی /به دل در دعا بـــود و ذکر علی /مقدم بود در غــــــم نور عین/زدل خواهداو همنشینی حسین/
شاعر: منصورمقدم جونقانی
با تشکر از کاربر محترم درگاه محبوب
یازدهمین برنامه از سلسله همایشهای با افلاکیان خاکنشین در تجلیل از عارف عظیم حضرت آیتالله العظمی بهجت(ره) روز پنجشنبه سیزدهم اسفندماه 1388 در تالار بزرگ کشور برگزار گردید.
این همایش بحمدالله با استقبال فراوان (جمعیتی بالغ بر 7 هزار نفر) از سوی علاقمندان که از اقصا نقاط کشور خود را به این همایش رسانده بودند، روبرو شد و در فضایی معنوی، همراه با شور و اشتیاق میهمانان محترم، با تلاوت آیاتی از کلام الله مجید آغاز شد.
اولین سخنران این همایش حضرت آیتالله محفوظی(ریاست هیئت استفتاء حضرت آیتالله العظمی بهجت(ره) و از اساتید حوزه علمیه قم) بودند. ایشان با تبریک سالروز میلاد نبی اکرم(ص) و امام صادق(ع) و گرامی داشت هفته وحدت، سخنرانی خود را با دو حدیث از حضرت رسول(ص) و امام صادق(ع) آغاز نمودند و تاکید نمودند که حسن خلق و شیوه رفتار پیامبر رحمت(ص) با مردم که بر پایه مدارا و رأفت بود باید سرلوحه منش ما در زندگی و در برخورد با مردم باشد و خاطرنشان کردند که با تأسی از ایشان است که ما به کمال خواهیم رسید.
در ادامه ایشان فرمودند در قیامت نمیشود قدم از قدم برداشت مگر این که از انسان چند سؤال پرسیده میشود، یکی از آن سؤالات این است که جوانیتان را در چه راهی صرف کردید؟ و در توضیح این مطلب از زندگانی حضرت آیتالله العظمی بهجت(ره) به عنوان الگو و سرمشق، مثالی زدند که ایشان عمرشان را در راه مجاهده و کسب علم و معنویت صرف نمودند.
در پایان، آیتالله محفوظی با بیان خاطراتی از آن عارف کبیر اضافه نمودند که ایشان بسیار بیادعا و در اوج کتمان بودند و موت اختیاری و مقام تشرف داشتند. و در پایان یاد و نام آن بزرگ را گرامی داشته و از فقدان آن نعمت الهی اظهار تاسف نمودند.
در ادامه همایش، آقای مهندس بهرام اسدی زندگینامه حضرت آیتالله العظمی بهجت(ره) را در قالب مقالهای ارائه نمودند.
بعد از ارائه مقاله، کلیپی کوتاه از سخنرانی حضرت آیتالله العظمی بهجت(ره) پخش شد. از اهم موضوعاتی که ایشان در سخنرانی خود به آن اشاره داشتند میتوان به «عمل به نصایح و دانستهها و پرهیز از زیر پا نهادن آنها» اشاره کرد. ایشان تاکید کردند که راه قرب الی الله چیزی جز عبودیت و ترک معصیت نیست و عبودیت، خود، ترک معصیت است در فکر و عمل.
همایش با سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین محمد روحی از اساتید حوزه و دانشگاه و از شاگردان حضرت آیتالله العظمی بهجت(ره) ادامه یافت. ایشان با بیان خاطراتی، عنوان کردند که:
«عارف کسی است که دائم با خداست و مشغول ذکر اوست و محور زندگیاش حق است. حضرت آیتالله العظمی بهجت(ره) همیشه تأکید میفرمود که "باید مثل نفس کشیدن دائماً در حال ذکر و یاد خدا باشیم و در بین مستحبات، مهمتر از نماز شب، توجه و گریه برای حضرت سیدالشهداء(ع) است."»
در پایان ایشان چند بیتی از هزاران ابیات سروده شده توسط حضرت آیتالله العظمی بهجت(ره) را قرائت نموده و به شرح برخی از آنها پرداخته و گفتند: «ایشان آنقدر کتمان داشتند که در جلسات و بحثها، مطالب خاص عرفانی و توحیدی نمیگفتند؛ فقط گاهی در شعرهایشان گوهرپاشی نمودهاند که این اشعار انشاءالله چاپ شده و در اختیار علاقمندان قرار خواهد گرفت.»
پس از این سخنرانی کلیپ سخنرانی حضرت علامه جوادی آملی که از سوی دفتر معظم له، خاص این همایش ارسال شده بود، پخش گردید. در این سخنرانی آیتالله جوادی آملی به بیان خصوصیات مردان خدا و اولیاءالله پرداخته و در ادامه با شرح آیه «الا بذکرا... تطمئن القلوب» و اثرات یاد خدا فرمودند:
«طمأنینه در حصر یاد خداست، اما یاد خدا، فقط طمأنینهآور نیست و برکات دیگری هم دارد. با یاد خدا هم طمأنینه حاصل میشود هم سمع و هم بصر. یاد خدا چشم دل باز را میکند. هنر مردان الهی آن است که وقتی با خدا سخن میگویند هیچ دلمشغولی ندارند. وقتی هم خدا با اینها سخن میگوید هیچ چیزی در حرم امن دلهای ایشان راه ندارد. ذکر خدا قلبها را جلا میدهد، وقتی جلا یافت، این دل میبیند و میشنود و نجوا میکند. آقای بهجت نظیر سایر اولیاء از این نعمت برخوردار بودند.»
در این همایش علاوه بر مدعوین و سخنرانان محترم، خانواده معزز حضرت آیتالله العظمی بهجت(ره) نیز تشریف آورده بودند. فرزند بزرگوار ایشان حجتالاسلام والمسلمین شیخ علی آقا بهجت هم قبول زحمت فرموده و در گفت و شنودی صمیمانه از لطافتهای اخلاقی و سیره رفتاری ایشان در خانواده سخن گفتند و در ضمن یادآوری برخی خاطرات جذاب، تعریف کردند که: «از وقتی که به بلوغ رسیدم ایشان برای کاری صدایم نکردند؛ حتی برای آن که بروم نان بخرم، میفرمودند : "اگر نان در خانه باشد شاید خانواده لازم داشته باشند." وقتی کاری با من داشتند از دور صدا نمیزدند، با سنّی قریب به صد سال بلند میشدند میآمدند جایی که بودم و کارشان را می فرمودند. اگراحیاناً پیدایم نمیکرد صدایم میکرد: علی آقا.
با همه مهربان بود، درد همه درد او بود. اگر کسی در خانه بیمار میشد دائم جویای حال او بود. لطف و مهربانیاش شامل حال همه میشد حتی حیوانات خانگی!
زندگی بسیار سادهای داشتند و در خوراک و پوشاک به کمترینها قانع بودند و اصلاً "من" در زندگی نداشتند. خیلی کم میخوابید؛ روزی سه الی چهار ساعت و بقیه اوقات مشغول عبادت و تحقیق و تدریس بودند.»
حجتالاسلام والمسلمین شیخ علی بهجت با بیان خاطراتی بسیار جذاب، از تواضع و روحیه کتمان حضرت آیتالله العظمی بهجت(ره) از فقدان آن بزرگوار اظهار تأسف نموده و بیاناتشان را به پایان رساندند.
سخنران بعدی جناب آقای دکتر اسدی گرمارودی رئیس گروه معارف دانشگاه صنتی شریف بودند که سخنان خود را اینگونه آغاز نمودند: تجلیات در یک رتبه قرار ندارند و شامل موجودات زنده و غیر زنده میشوند و موجودات ذی حیات هم با هم تفاوتهایی دارند و میرسند به اینجا که انسان از همه اینها بالاتر است چراکه کرامت جنبه خاص انسان است و اگر ایمان و عمل صالح و عبودیت و استجابت حضرت حق نباشد انسان هم به این مقام نمیرسد.
ایشان اضافه نمودند: از سفارشات همیشگی حضرت آیتالله العظمی بهجت(ره) عمل به دانستههاست.
آقای دکتر اسدی گرمارودی فرمودند: وظیفة ما انجام وظیفه است؛ یعنی عبد شدن و اگر سلمان توانست یعنی شدنی است و این راه رفتنی است.
آخرین سخنران این همایش استاد فاطمینیا بودند. ایشان نیز با بیان گرم و شیوای خود ضمن تکریم مقام و منزلت حضرت آیتالله العظمی بهجت(ره) خاطراتی را نقل نمودند و در ادامه با بیان این حدیث: «ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات الا فتعرضوا لها»، «پروردگار شما در ایام زندگی تان نفحاتی دارد» به بسط و شرح این روایت پرداخته و به نقل از آیتالله بهاءالدینی فرمودند: «این نسیمها مبدأ میل را عوض میکند وقتی این نسیم وزیدن بگیرد بعضیها در معرض این نسیمها مینشینند و صفای روحانی پیدا میکنند. صفای روحانی که پیدا شد محبت محبوب زیاد میشود و انسان را به اوج میرساند.»
لازم به ذکر است که در این مراسم کلیپهای دیگری از بیانات حضرت آیتالله العظمی بهجت(ره) پخش شد و اشعاری به مناسبت سالروز میلاد فرخنده حضرت نبی اکرم(ص) و حضرت امام صادق(ع) توسط مجری همایش خوانده شد.
یازدهمین برنامه از سلسله همایشهای با افلاکیان خاکنشین که در تجلیل از عارف کامل حضرت آیتالله العظمی بهجت(ره) برگزار شده بود با دعای استاد فاطمینیا و تشکر مجری همایش از بیت معظم حضرت آیتالله العظمی بهجت(ره) و... پایان یافت.
به امید آن که توفیق دیگری یار شود و تا آن روز جرعهای از زلال محبت محبوب روزی ما نیز گردد تا حال مستانه این عارفان واصل را، اندکی درک کنیم.
حجت الاسلام محمد هادي مفتح، فرزند شهيد مفتح که از اساتيد برجسته حوزه علميه قم و موسس راديو معارف است روزي در کلاس درسمان در حوزه علميه قم اين خاطره شنيدني را تعريف کرد:
روزي خدمت آيت الله بهجت رسيدم، از قبل براي زيارت ايشان در منزلشان وقت گرفته بودم. خودم را به آنجا رساندم اما ديدم وزير آموزش و پرورش وقت جناب آقاي مظفر و گروهي خدمت آيت الله بهجت رسيده اند. من ناراحت شدم و در اطاقي ديگر با آقازاده ايشان نشستم و صحبت کردند.
وقتي ميهمانان منزل حضرت آقا را ترک کردند، در اندروني خدمت آيت الله بهجت رسيدم ولي ديگر قصد نداشتم مسأله ام را با ايشان مطرح کنم و به همين خاطر مباحث ديگري را مطرح کردم. ولي آقاي بهجت جواب سوالاتي که به خاطر آنها به منزل ايشان رفته بودم را بدون طرح سوال آنها از سوي من پاسخ دادند و گفتند: حرف هايي که ما مي زنيم قبل از اين که بيان کنيم به گوش امام زمان عج الله مي رسد.
استاد مفتح مي فرمودند من از اين مسأله خوشحال و متعجب شدم. ايشان گفتند اين جريان براي من در سال 1377 رخ داد
آیتالله حاج شیخ عباس هاتف قوچانی میفرمایند:آیتالله بهجت بسیار به مسجد میرفتند و شبها تا صبح به تنهایی بیتوته میکردند. یک شب که بسیار تاریک بود و چراغی هم در مسجد روشن نبود، ایشان در میانه شب احتیاج به تجدید وضو پیدا میکنند. بناچار باید از مسجد بیرون میرفتند و در محل وضوخانه که بیرون مسجد و در سمت شرقی آن است، وضو میگرفتند. ناگهان در اثر عبور این مسافت در شب و تنهایی، مختصر احساس ترسی در ایشان پیدا میشود و به مجرّد این ترس، یکباره نوری همچون چراغ در پیشاپیش ایشان پدیدار میشود و همراه ایشان حرکت میکند و ایشان با آن نور بیرون رفته و وضو میگیرند و سپس به جای خود برمیگردند و در همه این احوال، آن نور در برابرشان حرکت میکرده تا اینکه به محل خود میرسند و آن نور از بین میرود.
یکی از بستگان ایشان نقل میکنند که یکی از ارادتمندان ایشان، بارها از آقا خواهش میکردند که به باغ ایشان سری بزنند. سرانجام پس از مدتها معظم له پذیرفتند. به محض ورود به باغ ایشان نگاهی به آسمان کردند. خدمت ایشان گفتیم: دنبال چه میگردید؟ فرمودند: دنبال جایی هستم که سایه باشد. زیر درختی عبای خود را انداختند و مشغول مطالعه و خواندن زیارت عاشورا و... شدند و تا آخر هر چه صاحب باغ میوههای گوناگون خدمت ایشان آوردند، لب نزدند و فرمودند: اینها را بدهید به اهلش و حتی یک دانه انگور هم نخوردند.
شخصی از برخی شبهات اعتقادی در رنج بوده، از شهرش به سوی قم حرکت میکند و در آنجا مأوی میگیرد. شبی آیتالله بهجت را در خواب میبیند و ایشان پاسخ شبهات ایشان را میدهند. آن شخص از خواب برمیخیزد و در صادقه بودن رؤیا، خلجانی در قلبش پدید میآید؛ بنابراین، روز جمعه برای مطرح کردن آن شبهات به محضر پرفیض آیتالله بهجت میروند. ایشان نقل میکنند که به محض اینکه آمدم موضوع را مطرح کنم، ایشان فرمودند: جواب همانهایی بود که در خواب به تو گفتم. تردید مکن.
آیتالله حاج شیخ عباس هاتف قوچانی میفرمایند:آیتالله بهجت بسیار به مسجد میرفتند و شبها تا صبح به تنهایی بیتوته میکردند. یک شب که بسیار تاریک بود و چراغی هم در مسجد روشن نبود، ایشان در میانه شب احتیاج به تجدید وضو پیدا میکنند. بناچار باید از مسجد بیرون میرفتند و در محل وضوخانه که بیرون مسجد و در سمت شرقی آن است، وضو میگرفتند. ناگهان در اثر عبور این مسافت در شب و تنهایی، مختصر احساس ترسی در ایشان پیدا میشود و به مجرّد این ترس، یکباره نوری همچون چراغ در پیشاپیش ایشان پدیدار میشود و همراه ایشان حرکت میکند و ایشان با آن نور بیرون رفته و وضو میگیرند و سپس به جای خود برمیگردند و در همه این احوال، آن نور در برابرشان حرکت میکرده تا اینکه به محل خود میرسند و آن نور از بین میرود.
با خدا باش تا خدا با تو باشد :ok:
يكى از دوستان ايشان كه با هم درس آقاى قاضى می رفتند، می گفت: «يك روز آقاى قاضى به موقع سر درس حاضر نمی شود، آقاى بهجت می گويد: ايشان حالشان خوب نيست، و يكايك حالات او را از خانه تا به درس بيان می كند. وقتى آقاى قاضى وارد محل درس می شوند، طرف آقاى بهجت می روند و می فرمايند: «امروز شيرين كارى كردى!»
حضرت آيت الله جوادي آملي «دام ظله» در پيامي به همايش «افلاکيان خاکنشين» که روز پنجشنبه به مناسبت بزرگداشت جامع فقه و عرفان، حضرت آيت الله العظمي بهجت «رحمت الله عليه» در تالار بزرگ کشور برگزار شد، ضمن تجليل از مقام شامخ اين عارف بزرگ و فقيه عاليقدر، ايشان را يکي از اولياء راستين الهي دانستند .
معظم له در اين پيام که به صورت صوتي تصويري براي شرکت کنندگان در همايش پخش شد فرمودند: «حضرت آيت الله بهجت «رحمت الله عليه» يکي از اولياء راستين الهي بودند و سرّ راهيابي اين بزرگوار به اين مقام والا همان اهل ذکر بودن ايشان بود».
ايشان ادامه دادند: «ذکر خدا گاهي به اين است که بنده به ياد خدا باشد گاهي به اين است که خدا به ياد بنده باشد و اگر ما آن لياقت را پيدا کرديم که خدا به ياد ما باشد برکات بيشتري نصيب ما ميشود».
مفسر بزرگ قرآن کريم در ادامه به آيه «الا بذکر الله تطمئن القلوب» اشاره کردند و فرمودند: «ذکر خدا قلبها را جلا ميدهد؛ وقتي جلا داد اين دل ميبيند، اين دل ميشنود، اين دل مناجِي است و اين دل مناجا است و دارد نجوا ميکند. مرحوم حضرت آيت الله بهجت «رحمت الله عليه» نظير ساير اولياء الهي از اين نعمت برخورداد بودند که توانستند نه بازي بکنند، نه کسي را بازي بدهند و نه کسي آنها را بازي بدهد».
حضرت آيت الله جوادي آملي «دام ظله» در پايان اظهار داشتند: «با توجه به مطالب ذکر شده نتيجه ميگيريم «الا بذکر الله تطمئن القلوب» ، »الا بذکر الله تبصر القلوب» ، « الا بذکر الله تسمع القلوب» ، « الا بذکر الله تتکلم القلوب» و کسي که صاحب اين ملکات فضيله شد داراي مقام نفس مطمئنه است که حضرت آيت الله بهجت «رحمت الله عليه» نمونهاي از صاحبان اينگونه از ملکات فضيله بود»
حجتالاسلام والمسلمین شیخ علی آقا بهجت:از وقتی که به بلوغ رسیدم ایشان برای کاری صدایم نکردند؛ حتی برای آن که بروم نان بخرم، میفرمودند : "اگر نان در خانه باشد شاید خانواده لازم داشته باشند." وقتی کاری با من داشتند از دور صدا نمیزدند، با سنّی قریب به صد سال بلند میشدند میآمدند جایی که بودم و کارشان را می فرمودند. اگراحیاناً پیدایم نمیکرد صدایم میکرد: علی آقا.
با همه مهربان بود، درد همه درد او بود. اگر کسی در خانه بیمار میشد دائم جویای حال او بود. لطف و مهربانیاش شامل حال همه میشد حتی حیوانات خانگی!
زندگی بسیار سادهای داشتند و در خوراک و پوشاک به کمترینها قانع بودند و اصلاً "من" در زندگی نداشتند. خیلی کم میخوابید؛ روزی سه الی چهار ساعت و بقیه اوقات مشغول عبادت و تحقیق و تدریس بودند.»
کوه کتمان
کتمان و پرهیز از هرگونه اسم و رسمی، شیوه و روش سلوکی وی در سرتاسر عمر بود آنگونه که آیتالله کشمیری او را کوه کتمان نامید و نزدیکان وی تمام زندگیاش را معما دانستند و گفتند: «بیش از 90 درصد زوایای زندگی ایشان مجهول است. شاید به خاطر یک مطلب سادهای که ربطی به مقام و معنویت ایشان نداشت حداقل از 15 تا 25 یا سیسال وقت گذاشتیم نقشهها کشیدیم تا مطلبی از ایشان بتوانیم بپرسیم، اینگونه نبود که ایشان بنشیند و برای ما عرفان ببافد یا از مقامات و ملکوت و آسمانها خبر بدهد.»
ذکر دائمش یا ستار بود و با آن نه تنها مقام خود را از دید دیگران پنهان داشت بلکه انانیت را به کلی به فراموشی سپرد و زندگیاش به مانند فلش و عقربهای شد که تنها خدا را نشان میداد و ردپایی از خود بر جای نمیگذاشت. در سخنانش هیچگاه کلمه من شنیده نشد و در مجالسی که از طرف ایشان برگزار میشد اجازه نمیداد که از وی نام برده شود. دم در و گوشه فرش مینشست و درس میداد در صورتی که شاگردان بالاتر از او نشسته بودند. هیچگاه نمیگفت این درسها را من میگویم و هیچجا مسئلهای را که میخواست نقد کند اسم صاحب آن نظریه را نمیبرد. شاگردان در طی سالهای متمادی نشنیدند که وی درباره خود مطلبی فرموده باشد و یا از کسی انتقادی بکند و یا حتی از آنان خواسته باشد که به حرفش گوش دهند. در مجالس به نحوی وارد میشد که دیگران متوجه حضور وی نشوند و وقتی وارد مسجد میشد چنان با سرعت خودش را به محراب میرساند که قبل از بلند شدن دیگران به محراب رسیده باشد. یکبار مطلع شد که برای سلامتی ایشان دعا میکنند، ناراحت شد و گفت: «حجت خدا را رها کردید برای من دعا میکنید؟!»
اهل کشف و کرامات نبود و حتی میگفت: «مرحوم نخودکی اواخر معتقد شد که به ما چه ربطی دارد تغییر دادن قضا و قدر؟!» کرامتی از او در ملا عام ظاهر نشد و هیچ کاری را به خودش منتسب نکرد. اگر هم کاری میکرد بیشتر دعایی بود که مستجاب بود. میفرمود: شما آب زمزم و تربتی تهیه کنید و بخورید من هم دعا میکنم و این فلشی بود که دیگران را از توجه به خودش منصرف میکرد. هر چند بعضیها اصلاً عمل نکرده، خوب شده بودند اما او برای انحراف اذهان عمومی همه را نسبت به خدا یا اهلبیت میداد و دقیقاً تمام نشانهای خودش رو از بین میبرد. هرچه معروفتر شد عمامه اش کوچکتر و ریشش کوتاهتر شد.
از وجوهات استفاده نمیکرد و وضعیت زندگانیاش قبل از مرجعیت و بعد از آن تفاوتی نکرد. با وجود نیاز و علی رغم اصرار اطرافیان برای خود دفتر و دستکی درست نکرد و محافظی نگماشت و زندگیاش در نهایت سادگی بود. بسیار میشد که در خانه وسایل و موادی برای غذا درست کردن نبود اما او با همان اندک زندگی میگذراند. آنها که گلیمهای سیساله و نخ نمای منزل این مرجع تقلید و شکافهای بزرگ در دیوارهای گلی خانهای کوچک که رو به فروریختن بود را میدیدند به اوج زهد و بیاعتنایی وی به دنیا و پستی و پوچی این دنیای دون پی میبردند.
صلابت در سلوک
اذکار و عباداتی طولانی و خارج از توان، مداومت هر روزه بر زیارت عاشورای کامل، زیارت جامعه و نماز حضرت جعفر، استفاده از لحظه لحظه عمر آنگونه که حتی در سن نود و پنج سالگی استراحت و بازنشستگی برایش معنا و مفهومی نداشته باشد و نزدیکان در طی پنجاه سال از وی استراحتی ندیده باشند همه و همه از برجستگیهای این ثروتمندترین مرد معنوی است و نشان از عزم راسخ وی در سلوک دارد. خوابش در طول عمر از چهار ساعت تجاوز نکرد و در بعد از ظهرها تنها به ربع ساعتی نشسته خوابیدن کفایت میکرد. با وجود کهولت سن 23 پله خانه قدیمی را در زمستان پایین میرفت تا آب بردارد و 12 دیگر پایین میرفت تا در زیرزمین وضو بگیرد و باز حدود 40 پله را بالا میآمد تا نماز شب بخواند. بیداری شبهایش و پس از آن نماز جماعت و زیارت حرم حضرت معصومه(س) و اعمال آن که پنج شش ساعت طول میکشید او را از تدریس پس از آن و ادامه فعالیتها و اذکارش تا شب باز نمیداشت. نماز ظهر و عصر و تعقیباتش و پس از تدریس عصر، نماز مغرب و عشاء و توسلات و اذکار بعد از آن پنج شش ساعت دیگر وقتش را میگرفت و جمع عباداتش 12 ساعت میشد با این حال دائماً حتی در راه حرم و مسجد به فکر و یا ذکر مشغول بود. میگفت: کارتر اگر لذت نماز را میدانست، کل ریاست جمهوری آمریکا را برای لذت دو رکعت نماز میداد. برای او نماز همه وجود و هستي بود! حيات و نورچشم و سير در عرش بود و این خود از سخنانش پیداست. آنجا که میفرماید: «شاید حکمت تکرار نماز علاوه بر تثبیت، سیر باشد؛ به این نحو که هر نمازی از نماز قبلی بهتر و نماز قبلی زمینهساز نماز بعدی باشد وگرنه وقتی انسان یک دفعه نماز خواند، بقیه نمازها تکرار نماز اول است. آیا دستور داده شده نماز را به جا آوریم و ندانیم برای چه امر شدهایم؟ آیا آنچه را که میدانیم و خواندیم دوباره بلکه در هر شبانه روز پنج بار تکرار کنیم؟ امر عجیبی است بلکه میخواهد بفهماند هربار که نماز به جا میآوری ملتفت باش که چیزی بهدست آوری و مطالبی بفهمی که قبلاً آن را نمیفهمیدی.»
آینه حسن
او در حسن خلق و لطافت نیز سرآمد بود. رأفت و مهربانی به حدی بود که بارها و بارها حال افرادی را که برایشان مشکلی پیش آمده بود، میپرسید و خانواده برای این که کمتر ایشان را ناراحت کنند ترجیح میدادند مشکلات خودشان را دیگر با وی در میان نگذارند. فرزندان هیچگاه تحکمش را در خانه ندیدند میگویند: «ایشان تحکمش در حد حلال و حرام بود. و هرگز نگفت که برو نان بخر! هر چند ما اعضای یک خانواده بودیم. تنها عبارتی که میگفت این بود که: اگر نانی باشد شاید مصرف بشود. در خانه تمام تعینات را از خودش جدا میکرد، هیچ شأنیت و تشخص و منیت نداشت و اصلاً من نداشت در زندگیش. کلمه من را دوبار از او در دو موقعیت حساس شنیدم که میخواست تکفل و وکالتی را قبول کند. در مورد “تو” هم میگفت: به قول آقای بروجردی تو نگو مگر به تفنگ.»
با کوچک و بزرگ مزاح میکرد اما حتی مزاحش هم لطیف بود و دل کسی را نمیآزرد. به عروسش می فرمود: اگر پسرم تو را ناراحت میکند به من بگو و مقید بود برای حفظ نوههایش از خطرات، قبل از رفتن به مدرسه یا بعد از آن و حتی قبل از خواب، چهار قل و آیتالکرسی و دعا بخواند. تمام کسانی که به نحوی به وی لطفی کرده بودند حتی پزشکی را که اولینبار در کودکی به وی مراجعه کرده بود، از یاد نمی برد و همیشه برایشان دعا میکرد. عطوفت و لطافت فراوانش حتی نسبت به حیوانات باعث حیرت و تعجب اطرافیان میشد که آخر چرا برای یک مرجع تقلید و یک عارف آنقدر باید رسیدگی به احوال مرغ و خروس خانه مهم باشد اما او آنگونه زندگی کرد و آن چنان لطیف زندگانی را به پایان رساند که غباری از رهگذارش خاطر کسی را نیازرد و این همه نشان از عرفان جامع و کاملی دارد که تنها در تدریس و خلوت و کنج عبادت منحصر نشده است.
جام وصل
یکچهارم صحبتهایش در مورد حضرت ولیعصر(عج) بود و نه یکبار بلکه صد بار و هزار بار میفرمود: افراد باید فرج شخصی برای خود ایجاد کنند. میگفت: «یک فرج عمومی داریم آن که هیچ، ولی امام زمان(عج) المحتجب عن اعین الظالمین است و هرکس گناه نکند حضرت از او در غیبت نیست.» و باز میفرمود: «علت غیبت امام زمان(عج)، خود ماییم. سبب غیبت امام زمان(عج) خود ما هستیم وگرنه اگر ظاهر و حاضر شود چه کسی او را میکشد؟! آیا جن آن حضرت را میکشد یا قاتل او انسان است؟ ما از پیش، امتحان خود را پس دادهایم که چگونه از امام تحفظ و یا اطاعت میکنیم و یا این که او را به قتل میرسانیم.»
او کسی بود که در ارتباطش با حضرت ولیعصر(عج) شک و شبههای وجود نداشت ولی حتی یک نفر مستقیما از ایشان نشنید که بگوید من به محضر ولیعصر(عج) راه یافتهام و یا ادعای ارتباط و نیابت حضرت را کرده باشد. هرچند اگر ایشان ادعای نیابت و تشرف میکرد طرفداران بسیاری در میان مردم و مقلدان زیادی در سراسر دنیا داشت که به صدق ادعایش شک نمیکردند. رسانههای ارتباط جمعی و مطبوعات و اینترنت نیز بهراحتی در اختیار ایشان بود و پذیرش عمومی نیز برای این مسأله وجود داشت اما علیرغم تمام شایعات از او هرگز چنین ادعایی شنیده نشد. میفرمود: «بعضی شروع به اوراد و اذکاری میکنند تا امام زمان«عج» را ببینند. چه اصراری بر دیدن آن حضرت دارید؟! شما سعی کنید اعتقادتان به حضرت زیاد شود و ایشان از شما خشنود باشند.»
امام جمعه موقت تهران آیت الله بهجت را رجلی الهی دانست و گفت : ایشان بدنشان اینجا بود، اما قلب ایشان اصلا به این دنیا آشنا نشد و محرمیتی با این دنیا پیدا نکرد. جسمشان اینجا بود، اما مامور آن دنیا بود.
حجت الاسلام صدیقی در گفت وگو با وطن امروز درباره ابعاد شخصیتی آیت الله بهجت چنین می گوید :
• قبل از به دنیا آمدن آیتالله بهجت، پدر ایشان به بیماری سختی دچار شده و در زمان بیماری، صدایی میشنود و کسی به ایشان میگوید که محمدتقی در راه است. همین امر نشان میدهد که آیتالله محمدتقی بهجت ذخیرهًْالله است و گوهر خاص و نایابی است که خداوند عطا کرد.
• مرحوم آقای بهجت قبل از 18 سالگی به درجه اجتهاد رسیدند.
• با یک واسطه از شیخ عباس قوچانی نقل میکنند که محضر استادمان میرزاعلی آقای قاضی بودیم، استاد فرمودند شیخ محمدتقی بهجت نامهای نوشته و در این نامه مسالهای را سؤال کرده است. اگر کسی 3 روز روح را از بدن خارج کند حال که روح به بدن بازگردد آیا باید قضای نماز را به جای آورد؟ استاد بیان کردند که من مطمئن هستم این کار، کار خود شیخ محمدتقی بهجت است و ایشان سیر ملکوتی داشته است.
• ایشان در نماز، نماز نمیدید، بلکه خدا را میدید. وقتی نماز میخواند 3 روز بدنش خسته بود. عدهای میگفتند ما نگران نماز آقا بودیم و درخواست داشتیم که از نماز مستحبی خود کم کنند. یکی از مراجع قم بیان میکردند که آیتالله بهجت نقال نیست و هرچه میگوید جزو جانش است.
• در آن زمان که مبارزه با شاه باب نبود، جمعی آمده بودند خدمت مرحوم آیتالله بروجردی و اعلام آمادگی کرده بودند که اگر ایشان دستور دهند، حاضرند علیه شاه قیام کنند. آیتالله بروجردی از این امر استقبال نکرده بودند و اجازه چنین حرکتی را نداده بودند. بعدها در جمعی فرموده بودند «با فرض اینکه شاه از سلطنت خلع شد، چه کسی را میتوانیم برای اداره مملکت معرفی کنیم.» لذا دلیل عدم حمایت ایشان از این حرکت، این احساس بود که شخصی برای جایگزینی شاه نداریم. مرحوم آقای بهجت همان زمان فرموده بودند «چرا نمیتوان کسی را پیدا کرد؟ با توکل بر خدا و پس از شروع حرکت و سقوط شاه، شخص جایگزین او پیدا میشود» لذا در اوج عرفان و فقاهت مسائل سیاسی آن زمان را دقیقا رصد کرده و از حرکتهای ضد شاه حمایت میکرد.
• آیتالله بهجت به علت علاقه وافری که به امام خمینی داشتند از ابتدای نهضت همراه ایشان بودند. متقابلا علاقه امام به آیتالله بهجت نیز فوقالعاده بود. حضرت امام میگفتند که آقای بهجت صاحب موت اختیاری است و قدرت خلع دارد و میتواند روح را از بدن خودش خارج کند.
• اطرافیان امام (ره) مثل آقای مسعودی نقل میکردند، امام آن روزی که بنا بود به دیدار آیتالله بهجت بروند ذوق و شوقی وصفنشدنی داشتند و وقتی وارد اتاق محقر آقای بهجت شدیم، امام با نگاهی که به ما کردند، فهمیدیم که ایشان دوست دارند خلوت بشود و 2 نفری با هم سخن بگویند و اینکه میان این عاشق و معشوق چه میگذشت، خود و خدایشان میدانند.
• مرحوم آقای بهجت در زمان بیماری حضرت امام، خیلی برای شفایشان دعا کردند، ایشان میفرمودند: «در حال تعقیبات نماز صبح بودم که مکاشفهای برایم پیش آمد؛ امام با صورت نورانی و در حال تبسم از جلوی من رد شدند.
• ایشان مسیرشان و عادتشان این بود که در امور مدیریتی کشور دخالت نمیکردند که این خودش تقویت مدیریت کشور و رهبری بود. ولی دلسوزی و دعایشان را داشتند و در خلوتها، آنچه لازم خیرخواهی بود به آقایان میفرمودند.
• در جریان فتنه 18 تیر، آقازاده مقام معظم رهبری با مرحوم آقای بهجت دیداری داشتند که مرحوم آیتالله بروجردی هم در آن جلسه حضور داشتند. آیتالله بهجت به آقازاده رهبر انقلاب فرمودند، به پدر سلام برسانید و بگویید محکم در جای خودش بنشیند، دشمنان میخواهند پدر شما را از جایگاهش بلند و ضربههای سنگینی را به نظام وارد کنند.
• منبع موثقی از آیتالله بهجت نقل کردند که ایشان در خواب دیدند که حضرت امام زمان(عج) در مجلسی حضور داشتند، علمای بزرگ اسلام هم در خدمت آقا امام زمان(عج) بودند، آیتالله خامنهای وارد شدند و امام زمان (عج) جلوی پای ایشان تمام قد بلند شدند و برای ایشان جایی برای نشستن باز کردند.
• در خواب یا مکاشفهای ایشان خطری را نسبت به انقلاب پیشبینی کرده بودند و به مقام معظم رهبری پیغام دادند که خطری را نسبت به انقلاب پیشبینی کردهاند و توصیه صدقه و دعاهای خاص را به ایشان کردند و فرمودند، آنچه از من ساخته بود نیز انجام دادم.
دعای همیشگی آیت الله العظمی بهجت در قنوت نمازها:
اللهم اغفر لنا و ارحمنا و عافنا و اعف عنا و أغننا عمن سواک و انصرنا علی من عادانا و أصلح امر آخرتنا و دنیانا و اقض حوائجنا یا لطیف، یا أهل التقوی و المغفرة، یا ارحم الراحمین
ترجمه: خدایا! ما را ببخشای و با ما مهربان باش و به ما عافیت بده و از ما بگذر و ما را از غیر خودت بی نیاز کن و ما را بر دشمنان پیروز کن و کار دنیا و آخرت ما را اصلاح کن و نیازهای ما را برطرف کن، ای مهربان! ای اهل تقوا و بخشایش! ای مهربان ترین مهربانان!
دعای همیشگی آیت الله العظمی بهجت در آخرین سجده نمازها:
وافعل بنا ما أنت اهله، و لاتفعل بنا ما نحن اهله، یا اهل التقوی و المغفرة، یا ارحم الراحمین
ترجمه: با ما آنگونه رفتار کن که تو شایسته و اهل آنی، نه آنگونه که ما شایسته آن هستیم. ای اهل تقوی و بخشایش! ای مهربان ترین مهربانان!
همیشه آرزو دارم یه شب آیت الله بهجت رو خواب ببینم و یه سوالی که تا به الان در دل داشته ام از ایشان بپرسم برای پاسخ این سوال در این دنیا دنبال کسانی بوده ام معرفی هم شده اند ولی من نمی تونم اینا رو ببینم شاید هم دلیلش این باشه که هنوز محرمی پیدا نکرده ام که بهش بگم که چرا می خوام چنین فردی رو ببینم
یادی از آیت الله بهجت(ره) با مروری بر خاطرات
يكبار پس از نماز در بين راه مسجد و منزل بوديم كه بنده خدايي به همراه ايشان آمد و با اصرار می گفت كه من ميخواهم آدم بشوم ولی نميشود، آقا فرمودند: چه کسی نمی گذارد؟ گفت: شيطان. حضرت استاد ناگهان با تغيّر به سوي او روي گردانيده و فرمودند: كو؟ کجاست؟
نماز آقاي بهجت (قدس الله نفسه الزکیه)
آیت الله مصباح ميفرمودند كه حضرت امام (اعلی الله مقامه الشریف) با این که خودشان در مسجد سلماسي نماز جماعت ميخواندند، به فرزندشان مرحوم حاجآقا مصطفي ميفرمودند: "برويد نماز آقاي بهجت". نماز آیت الله بهجت فوقالعاده حال داشت.
آنوقت ما كه نماز ایشان ميرفتيم صف های اوّل بیشتر بزرگان بودند، از جمله مرحوم شهيد قدوسي، آيتالله مظاهري، آيتالله جوادي آملي، آيتالله خزعلي، آيتالله مصباح و مرحوم آيتا... صافي اصفهاني که هر وقت از اصفهان به قم ميآمدند خودشان را به نماز ايشان ميرسانيد. بزرگان معمولاً مقيد بودند كه نماز جماعت ایشان، بويژه نماز مغرب و عشای شبهاي جمعه را شركت كنند، ايشان در این شب و در نماز مغرب سوره جمعه را ميخواندند و در نماز عشاء، سوره اعلي را ميخواندند.
درس استاد
سر درس مشي حضرت استاد اين بود كه اگر كسي اشكال ميكرد خوب گوش ميكردند و بعد هم جوابش را ميدادند و بعد اگر دوباره همان اشكال را ميكرد قشنگ گوش ميدادند و دوباره جواب ميدادند و اگر بار سوّم اشكال ميكرد، بازگوش ميكردند و بعدادامه مطلب را بیان می کردند. اگر کسی که اشکال مطرح کرده بود می پرسید كه آقا چرا جواب نميدهيد؟ ميفرمودند: چیزی كه بلد بودم گفتم، ديگر بیشتر از این نمی دانم، بار دوّم که اشكال كردي، بنده دوباره جواب دادم چرا که گفتم شاید مطلب درست به گوش شما نرسيده باشد و یا شاید نفهميده باشي؛ ديگر بيش از اين نخواهم گفت و تمام. يكي از حُسنهاي جدي حضرت آيتالله بهجت اين بود كه اصلاً شما جدال و مراء در درسشان نميديدید، بعد درس هم اگر اشكال ميكردي، آقا خوب گوش ميكردند و بعد جواب ميدادند و اگر دوباره تكرار ميكردي، اينطور نبود که ناراحت بشوند و تند شوند و چيزي بگويند و شما را ناراحت بكنند، بلکه ميگفتند: چيزي كه ميدانستم همين بود كه خدمتتون عرض كردم، بيش از اين نميدانم. يك نكتهاي را خيلي ميگفتند و آن اينكه "استادم بهم گفته خيلي حرف نزن" به مناسبتهاي مختلف ميفرمودند: استادم بهم گفته خيلي حرف نزن.
برنامه ریزی برای خانواده
يكي از توصيههايي كه داشتند اين بود كه ميفرمودند: "به خانه كه ميرسيد كتابها را بگذاريد پشت در و برويد تو ولي بپاييد دزد نبرد" يعني طوری زندگی نکنیدكه وقتي ميرويد خانه، تازه بخواهيد چيزي بنويسيد و درسی بخوانيد و بند كتاب و كامپيوتر و ... بشويد؛ اشتباه است، بلکه ديگر الان بايد وقتي را براي زن و بچه بگذاريد. عمرتان را به سه تا 8 ساعت تقسیم کنید: يك 8 ساعت كار و تلاش، كه كار و تلاش ماها درسخواندن و درس دادن ميشد؛ 8 ساعت هم براي خواب و استراحت و 8 ساعت هم برای تفریحات حلال، خانواده و تفکر.
معمولاً امثال ماها كمتر بر اين مطلب توجه ميكنند، زن و بچه را رها ميكنيم به حال خودشان، و خودمان را مديون اينها ميكنيم و اين چيزي بود كه ما از ايشان ياد گرفتيم كه بايد نسبت به خانه و خانواده بسيار اهميت داد و مواظبت کرد كه حق بچهها، به خاطر ديگران يا كتاب و درس ضايع نشود.
تو خود حجاب خودي
از نكات ديگر بسيار آموزنده، اين بود كه اگر يك چيزي ميپرسيدي، ايشان خلاصه پاسخ ميگفتند. مطالب را خيلي خلاصه و كوتاه بيان ميفرمود. و اين طبيعي است که وقتي طبيب حاذق باشد، نسخه بلندبالا نمينويسد، چون موضع درد را فهميده و درمان درد را هم ميشناسد. گاه اگر چيزي ميپرسيدي و يا يك نيازي داشتي، ولي ساكت بودي، خودشان شروع به صحبت ميفرمودند، ايشان آرام آرام ميگفتند، اگر شما را خواستار و طالب مييافتند قدري توضيح ميدادند و گرنه ساكت ميشدند. در اخلاق دو واژه داريم كه جزء مذمومات است، و جزء رذائل اخلاقي است، يكي «فضولالكلام»، حرفهاي زيادي زدن، و ديگري «حرف ما لا يعني» حرفهايي كه اصلاً معنايي نداره، آيا دقت كردهايد كه بسياري از ماها به زيادهگويي، پرحرفي و يا حرف بيفائده زدن مبتلا هستيم كه اين امر پسنديده نيست.
شیطان کو؟
يكبار پس از نماز در بين راه مسجد و منزل بوديم كه بنده خدايي به همراه ايشان آمد و با اصرار می گفت كه من ميخواهم آدم بشوم ولی نميشود، آقا فرمودند: چه کسی نمی گذارد؟ گفت: شيطان. حضرت استاد ناگهان با تغيّر به سوي او روي گردانيده و فرمودند: كو؟ کجاست؟ بنده خدا گفت کی؟ ایشان گفت: شیطان کو؟! تا دستش را بشكنم، كوش؟ و ادامه داد: شيطان كاري ازش ميآيد؟ خودت نميخواهي، خودت را درست كن! روي همين برخورد، يك مقدار توجّه كنيم! ما خودمون خراب ميكنيم، و دنبال هواهاي نفساني ميرويم و بعد خراب ميشود. وقتي كه خراب شد و آلوده شديم، بنا مي كنيم به پيداكردن يك شخص به نام شيطان كه بندازيم گردنش، و يا ميگویيم ما را خوب تربيت نكردند، ما را عقدهاي بار آوردند، كمبود محبّت داشتيم. ممكن است بعضي از اينها درست باشد، ولي اينطور هم نيست كه ما هر خراب كاري کردیم بتوانيم بيندازيم گردن يك شخص يا يك گروهي و يا عدهاي و يا محيط و وراثت و ... . البته همه آنها بيتأثير نيستند ولي اينطور هم نيست كه همه انحرافات ما را گردن بگيرند بالاخره ما داراي حقّ اختيار و امتياز نيز هستيم.
گمشده
بنده خدایی در صحن حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) ايشان را دیده و گفته بود: حضرت آقا من خودم را گم كرده ام چكار كنم خودم را پيدا كنم؟ فرموده بودند: تو صحن اون طرف يك دفتر گمشدگان هست، برو و بگو تو بلندگو صدات بزنه، ببين ميتوني خودت را پيدا كني.
راه اينقدرها هم سخت نيست كه ما سختش كرديم، يك مقدار بايد آدم حواسش را جمع كند؛ هرچيزی نگوید، هر چيزی نبيند، هرچيزی نخورد، هرچيزی نپوشد و هر جایی نرود، اگر آدم خودش را ول كرد، ميشود مثل حيوانها (أولئِکَ کَالأنعَام) به هر زميني كه برسند شروع ميكنند به خوردن علف و ... براشون مهم نيست كه براي صاحبش هست يا نه؟ حلال است يا حرام؟ فرق من با حيوان چيست؟ بايد انسان برود دنبال اينكه در خودش انسانيت را تقويت كند و كنترل نفس بكند، تا بتواند برسد. مرو در پي هرچه دل خواهد.
او چون انبياء (علیهم السلام)
حضرت آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) هيچ اهل ادعا نبود، درحالي كه واقعاً در اوج بود. آيتالله مصباح (حفظه الله) گاهي ميفرمودند كه اگر ما انبيا را درك نكرديم، ولي آيتالله بهجت را درك كرديم، آيتالله بهجت فكر ميكنم از انبياءبنی اسرائيل هيچ كم نداشت.
حجت الاسلام و المسلمین شیخ علی بهجت در گفت و گو با خبرنگار جهان گفت: در زمان آیت الله بهجت شایعاتی نسبت به ایشان روا شده است که ناحق بوده و ایشان همیشه توصیه می کردند که به این شایعات جواب ندهم.
وی تصریح کرد: کسانی هستند که در ظاهر به ایشان تواضع می کنند ولی در باطن بزرگترین خنجرها را به ایشان می زنند که من می دانم این هاچه کسانی هستند.
وی در تکذیب اولین شایعه ابراز داشت: عده ای با ظرافت خاصی، روز جمعه ای را در تقویم مشخص کرده اند و آن روز در سال 1414 را روز ظهور امام زمان مشخص کرده اند. این افراد اول این مطلب را از قول آقای بهجت نقل و به ایشان منسوب کردند و بعد با تقویم ثابت کردند این تاریخ در روز جمعه قرار داشته و مخاطب هم این مطلب را به راحتی باور می کرد.
وی ادامه داد: شایعه دیگری که منتسب به ایشان کرده بودند، این بود که ایشان گفته است در کرمان بناست زلزله ای رخ دهد که در پی انتشار این شایعه تماس های مکرری گرفته می شد برای اطلاع یابی از صحت این خبر.
وی افزود: این افراد در ساختن شایعات به اینجا هم بسنده نکردند و در ادامه گفتند که آقای بهجت رفتن به خیابان صفاییه را حرام اعلام کرده است. یک وقتی ایشان بعد از نماز با جوانی مواجه شدند و آن جوان گفت که آقا شما چرا رفتن به این خیابان را حرام اعلام کرده اید؟ آیت الله بهجت گفتند که من این را گفته ام؟ آن جوان گفت از قول شما گفته اند که در آن خیابان مغازه هایی وجود دارد که ویترین ها جالبی ندارد.
وی ادامه داد: آیت الله بهجت در جواب این شخص گفت که حالا اگر همین مغازه ها در خیابان های دیگری وجود داشته باشد چه؟ باز هم رفتن به آن خیابان ها حرام است؟ این در صورتی است که منزل آیت الله بهجت در همین خیابان صفائیه قرار دارد.
شیخ علی بهجت شایعه دیدن قاتل امام زمان(عج) و بیهوش شدن موقع گرفتن وضو را نیز تکذیب کرد.
وی افزود: بازهم شایعات را بردند بالا و به بحث های مالی رساندند و گفتند که آقای بهجت این قدر از وجوهات مردمی دریافت کرده است وقتی ما حساب کردیم در 15سال مرجعیت ایشان حتی نصف این مال را هم به ایشان به عنوان وجوهات از سوی مردم نداده اند.
وی شایعه ای که ایشان در نظرات فقهی شان است که باید در عصر غیبت خمس را در زیر خاک پنهان کرد تا خود امام زمان تشریف بیاورد را رد کرد و اظهارداشت: ایشان معتقد بودند که در زمان غیبت کار مسلمانان نباید لنگ بماند و اصل ولایت فقیه را قبول داشتند.
وی شایعه تعطیلی دفتر آیت الله بهجت را نیز از سوی دفتر مقام معظم رهبری تکذیب کرد و افزود عده ای با پخش این شایعه قصد ضربه زدن به ایشان را داشتند و مقام معظم رهبری نیز در این حادثه مظلوم واقع شد.
وی در پاسخ به این سووال که می گویند ایشان دیانت را از سیاست جدا می دانست صحیح است یا خیر اظهار داشت: ایشان در سیاست کاملا صاحب نظر بود و نظرات را خود را هم اعلام می کرد، ولی به اهلش نه به رسانه ها و تلوزیون که به هیچ کاری نیاید.
وی ادامه داد: این که می گویند ایشان در انتخابات شرکت نمی کرد نادرست است.آیت الله بهجت شرکت نکردن در انتخابات را حرام می دانست. ولی ازآنجایی که از دوربین ها فراری بود لذا در انظار عمومی رای نمی داد.
وی بحث موت اختیاری را از آنجایی مورد تایید قرار داد که امام خمینی نقل کرده اند و افزود عارفی بود که می گفت که من 25 مقام از ایشان می شناسم که عهد کردم که به کسی نگویم.
وی کراماتی نظیر طی الارض و چشم بصیرت ایشان را نیز تایید کرد و افزود علاوه بر اینها دیدارهایی هم ایشان با امام زمان داشته اند که متاسفانه عده ای از صحت این رویداد ها سوء استفاده کردند.
وی شایعه نماز خواندن پشت سر امام زمان را بی اطلاع دانست و ابراز کرد در تاریخ بودند کسانی که پشت سر امام زمان نماز خواندن ولی حداقل بنده اطلاع ندارم که ایشان نماز خوانده اند یانه؟
وی در پاسخ به این سووال که آیا آیت الله بهجت در مورد رییس جمهور و یا شخصیت های دیگر کشور اظهار نظری کرده بودند گفت: ایشان به هیچ عنوان در مورد اشخاص اظهار نظر نمی کرد.
وی شایعات دیگری نظیر معتقد بودن ایشان به قمه زنی و رد نظریه ولایت فقیه و دیدن قاتل امام زمان هنگام وضو و بیهوش شدندش را نیز تکذیب کرد.
وی ابراز داشت: در نقل و قول این شایعه ای که گفته شده است آیت الله بهجت از یکی از دوستانش در مورد ظهور می پرسد و او می گوید که امام زمان فرموده پیرمردها هم امید داشته باشند مقداری اشتباه صورت گرفته شده است و ایشان از کسی این سووال را نپرسیده بلکه درستش این است که آیت الله ناصری از آیت الله بهجت پرسیده آیا بشارتی از ظهور دارید که ایشان می گوید کسی بعد از نماز آمد کنار محراب و گفت امام زمان گفته است پیرمردتر از تو و آیت الله بهجت هم امید داشته باشند که ظهور را درک خواهند کرد.
دفتر آیت الله بهجت تاکید می کند که این شایعه متاسفانه این طور نبوده که آیت الله بهجت قصد انتشارش را داشته باشد و بعد از شنیدن این خبر هم ایشان بسیار ناراحت می شوند و می گویند که اگر می خواستم که کسی بداند می گفتم.
آقاى غرویان می نویسد:
از محضر آیت الله بهجت سؤ ال شد: حاج آقا، عمرمان گذشت و دارد مى گذرد امّا هنوز لذتى از عبادت و به خصوص نمازمان احساس نکرده ایم، به نظر شما چه باید بکنیم که ما نیز اقلاًّ اندکى از آنچه را که ائمه و پیشوایان معصوم علیهم السّلام فرموده اند، بچشیم؟
معظّم له در حالى که سر را تکان مى داد فرمود: آقا، عامّ البلوى است! این دردى است که همه گرفتاریم!
عرض شد: آقا، به هر حال مراتب دارد و مسئله نسبى است. عضى همچون شما مراتب عالى دارید و ماها هیچى نداریم، ماها چه باید بکنیم ؟
باز در جواب فرمود: شاید من مرتبه شما را تمنّا کنم.
عرض شد: حاج آقا مسئله تعارف در کار نیست و یک واقعیتى است .
باز ایشان در جواب با فروتنى و تواضع خاصّى فرمودند که : عَمَّتُک مِثْلُک ! و مرادشان از این ضرب المثل این بود که من هم مثل شما هستم .
به هر حال ، پس از چند بار اصرار فرمودند:
این احساس لذّت در نماز یک سرى مقدمات خارج از نماز دارد، و یک سرى مقدمات در خود نماز. آنچه پیش از نماز و در خارج از نماز باید مورد ملاحظه باشد و عمل شود این است که : انسان گناه نکند و قلب را سیاه و دل را تیره نکند، و معصیت ، روح را مکدّر مى کند و نورانیت دل را مى برد.
و در هنگام خود نماز نیز انسان باید زنجیر و سیمى دور خود بکشد تا غیر خدا داخل نشود، یعنى فکرش را از غیر خدا منصرف کند و توجّهش به غیر خدا مشغول نشود. و اگر به طور غیر اختیارى توجّهش به جایى منصرف شد، به محض التفات پیدا کردن باید قلبش را از غیر خدا منصرف کند.
آقاى قدس یکى از شاگردان آیت الله بهجت نیز مى گوید:
روزى از آقا پرسیدم : آقا، چه کار بکنم در نمازم حضور قلب بیشتر داشته باشم؟
آقا ابتدا سر به پایین افکند سپس سرش را بلند کرد و فرمود: روغن چراغ کم است .
من به نظر خودم از این جمله این معنى را فهمیدم که یعنى معرفت کم است و ایمان قلبى و باطنى ضعیف است ، و گرنه ممکن نیست با شناخت کافى ، قلب حاضر نباشد.
آیت الله محمّد حسن احمدى فقیه یزدى نیز مى گوید:
گاهى از آقا سؤال مى کردند: چه کنیم در نماز، حضور قلب داشته باشیم؟ و ایشان دستورالعملهایى مى فرمودند، یکى از آنها این بود که مى فرمود:
وقتى وارد نماز مى شوید هنگام خواندن حمد و سوره به معناى آن توجه کنید تا ارتباط حفظ شود.
استاد خسروشاهى نیز مى گوید:
روزى از آیت الله بهجت سؤال شد: در هنگام نماز چگونه مى توانیم حضور قلب را در خودمان به وجود بیاوریم؟ فرمودند:
یکى از عوامل حضور قلب این است که در تمام بیست و چهار ساعت باید حواسّ (باصره، سامعه و ...) خود را کنترل کنیم؛ زیرا براى تحصیل حضور قلب باید مقدماتى را فراهم کرد، باید در طول روز گوش، چشم و همچنین سایر اعضا و جوارح خود را کنترل کنیم و این یکى از عوامل تحصیل حضور قلب مى باشد.
در جاى دیگر شخص دیگرى از محضرشان مى پرسد: براى اینکه در انجام فرمان الهى مخصوصاً نماز با خشوع باشیم چه کنیم ؟
و ایشان در جواب مى فرماید:
در اوّل نماز، توسل حقیقى به امام زمان - عجل الله تعالى - فرجه کنید، و عمل را با تمامیّت مطلقه انجام بدهید.
همچنین شخص دیگر مى پرسد: براى حضور قلب در نماز و تمرکز فکر چه باید کرد؟
و ایشان مرقوم مى فرماید:
بسمه تعالى ، در آنى که متوجّه شدید، اختیاراً منصرف نشوید.
منبع: کتاب برگى از دفتر آفتاب (شرح حال شیخ السالکین حضرت آیت اللّه العظمى بهجت )اثر : رضا باقى زاده پُلامى
با سلام و تشكر از مطالبي كه قرار ميدهيد
تويه يكي از سايت ها مطلبي رو از ايت الله بهجت خوندم ميشه يه مقدار بازش كنيد . سخناني در مورد ظهور هست . من شنيدم براي ظهور نبايد وقت تعيين كرد از طرفي هم اونو بايد نزديك پنداشت . گاها بخشي از سخن يك بزرگ رو بدون توضيح قرار مي دهند و نتيجه گيري مي كنند.البته يه لينك هم داده شده بود كه باز نشد .ولي بيانات زير نياز به توضيح دارند . ميشه بفرماييد منظور ايشون چي بوده .ايشون منظورشون معناي ظاهري يا باطني بوده ؟
وعده ظهور امام زمان توسط آیت الله بهجت در حضور آیت الله خامنه ای
به نقل از آقای صالحی مسئول حوزه ۳۰۷ بسیج امام سجاد (ع) واقع در میدان خراسان تهران: ” در طی ۲ هفته گذشته، رهبر معظم انقلاب حضرت امام خامنه ای، به اتفاق من (آقای صالحی) و سردار نجات از مقربین به حضرت آقا و از محافظان عالیرتبه ایشان و دیگر خواص به دیدار بزرگان علیالخصوص حضرت آیت الله العظمی بهجت (حفظة الله) رفته بودند.
حضرت آقا در صحبتهای خویش با آقای بهجت از ایشان خواسته بودند که صحت و سقم سخن خودشان که هم اکنون در صحبتهای عموم مردم در گردش است، مبنی بر اینکه ظهور آنقدر نزدیک است که حتی مژده آن را به پیران هم بدهید، را جویا شوند.
حضرت آیت الله العظمی بهجت در پاسخ به درخواست ولی امر مسلمین جهان فرموده اند: ظهور آنقدر نزدیک است که شما و تمام افراد حاضر در این جمع ظهور امام زمان را خواهید دید.”"
نصب سنگ مضجع شریف حضرت آیت الله العظمی بهجت(قدس سره)دوشنبه ، 8 آذر 1389 ،
همزمان با ایام با سعادت عید بزرگ غدیرخم، سنگ مضجع شریف حضرت آیت الله العظمی بهجت (قدس سره) بر مزار آن عالم ربانی واقع در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) نصب گردید.
به همین مناسبت جهت تجلیل ازمقام شامخ معظم له درخدمات ولایی به آستانه مقدسه حضرت معصومه (سلام الله علیها) مراسم بزرگداشتی دوشنبه 8/آذرماه با حضورآیت الله مسعودی خمینی، تولیت محترم حرم مطهر و با سخنرانی حضرت حجت الاسلام و المسلمین صدیقی (دامت برکاتهما) پس ازنماز عشاء در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) برگزار خواهد گردید.
شایان ذکراست مراحل طراحی و اجرای سنگ مضجع شریف ، طی یکسال گذشته با همراهی و مشاوره اساتید مجرب و برجسته این فن و هنرمندان شهرهای قم، تهران و اصفهان همچون استاد فرشچیان، دکتر اسکندرپور، استاد عبدالرضایی، استاد سلیمانی، استادنجابتی ، استاد فیض اللهی و دیگر اساتید معظم با همکاری ستاد بازسازی عتبات عالیات مستقر در استان قم و اصفهان با حجاری مجرب ترین اساتید و هنرمندان استان اصفهان به مرحله اجرا درآمد.
ضمنا اطراف این سنگ، با ابیاتی از اشعار عرفانی و توحیدی معظم له مزین گردیده است .
مجموعه تصاویر آیة الله العظمی بهجت رحمه الله ، شماره 1 ، مخصوص صفحه کار ویندوز « wallpaper » ، به صورت فایل zip جهت دانلود کاربران عزیز
دانلود مجموعه شماره یک « حجم : 2.19 MB »
در سری دوم از مجموعه تصاویر مخصوص صفحه کار ویندوز ، سایزهای مختلف صفحه هم برای هر تصویر انجام می گیرد .
ضمنا از آن دسته از عزیزان که تصاویر مخصوص تلفن همراه یا کاغذ دیواری های مخصوص صفحه کار ویندوز در مورد آیت الله العظمی بهجت (ره) را برای ما ارسال نمودند سپاسگذاریم و امیدواریم باز هم از لطف خود ما را بهره مند سازید. ایمیل :
انجام طاعت و ترك معصيت به حسب ظاهر مشكل است، و سلمان شدن مشكل، بلكه كالمحال است، و لذا غير از معصومين ـ عليهم السّلام ـ همه به ترك طاعت و فعل معصيت مبتلا هستيم و معصوم بودن مثل اين كه نشدنى است، ولى در افراد بشر، شمر هم بسيار است؛ اما آيا چيزى هست كه مطلب( انجام طاعت و ترك معصيت. ) را آسان كند؟ از امورى كه خيلى سَهْلُ المَؤوُنة و آسان است ـ ولو عمل بر خلاف قول باشد ـ اين است كه انسان ملاحظه كند و ببيند اگر ملتزم به طاعت و تارك معصيت باشد، آيا حال او مثل صورتى است كه ترك طاعت و فعل معصيت مى كند و آيا اين حال مثل حالت اول است، يا خير؟ فرض كنيد اگر انسان نزد رييس جمهور يا هر رييس مطلق، مقرّب باشد، اين براى او بهتر است و يا اين كه نزد يك فقير تهى دست و محروم؟! آيا خوب است به ذاتى كه موت و حيات و مرض و صحّت و غنا و فقر به دست او است مراجعه كنيم و رابطه ى دوستى داشته باشيم، يا با كسى كه خود محتاج و ناتوان و بيچاره است؟!
در اطاعت اوامر الهى و نيز در معصيت و به فرمان شيطان و نفس بودن، امر داير است بين اين كه با كسى كه حيات و ممات، غنا و فقر و مرض و صحّت و مريض خانه و دكتر و خزانه و ثروت و... به دست او است؛ مجالست كنيم يا با كسى كه هيچ ندارد؟! انسان كدام را اختيار مى كند و محبّت وجدانيه (نه به حسب خوف نار يا شوق بهشت) با كدام طرف است؟
به حسب ظاهر بنده ى مطيع، پشتيبانش مثل كوه، محكم و استوار و منبع همه ى خيرات است، و بنده ى عاصى پشتيبانش محتاج تر از او و دشمن دانايى (شيطان) است كه از دوست نادان بدتر است و صلاحديدش تمام به زيان او است. نظير شخصى كه نزد كسى رفت تا او را از فقر و فشار و ناراحتى روزگار نجات دهد، او گفت: شايسته ترين كار براى شما اقدام به مرگ و خودكشى است! صلاح ديدش از اين قبيل است كه بگويد: صلاح و نجات شما در اين است كه قرص مرگ آور يا خواب آور بخوريد تا راحت شويد! بنابراين، ما در عزم به طاعت عازم به رفاقت و دوستى و همنشينى با غنىّ قادر و داناى كريم هستيم، و در عزم بر معصيت عازم به رفاقت و همنشينى با فقير عاجز جاهل و لئيم.
اگر اين معنا را درست تشخيص دهيم و بفهميم و به طور واضح و روشن باور كنيم، خواهيم فهميد كه در اطاعت سود برده ايم، نه زيان و خسارت؛ به دليل اين كه ديده ايم افرادى «وَأُحْىِ الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ» سوره ى آل عمران، آيه ى 49. (مردگان را به اذن خدا زنده مى كنم.) و كراماتى از اين قبيل را داشته اند و شدنى است و محال نيست و اختصاص به انبيا ـ عليهم السّلام ـ هم ندارد، بلكه هر كه از آن ها متابعت كند، مى تواند از اين راه به مقامات و كمالات و كرامات آن ها دست يابد، البته بدون تحدّى نبوّت و كذابيّت مدّعى آن؛ پس اگر انسان يقين كند و براى او واضح و آشكار شود كه در طاعت، با غنى و قادر و كريم و... رفاقت كرده و در معصيت با عاجزتر و محتاجتر از خود، طبعا هيچ گاه به معصيت تمايل پيدا نمى كند و از قصر شاهنشاهى و از كنار هر گونه ناز و نعمت و آبادى و آسايش به كاروانسراى خرابه و ويرانه نمى رود و با صاحب آن رفيق و همنشين نمى شود، در حالى كه خود آن صاحبخانه هم راضى نيست كه رفيق او و با او باشيم، و از هر چيز محروم گرديم!
بنابراين، براى تسهيل طاعت و اجتناب از معصيت راهى جز اين نداريم كه متوجّه شويم و يقين كنيم كه طاعت، نزديكى به تمام نعمت ها و خوشى ها و دارايى ها و عزّت ها و... است، و معصيت، عبارت است از محروميّت و ناخوشى و ندارى و ذلت و...
ارزش نماز اول وقت
[="purple"]آقای مصباح می گوید: آیت الله بهجت از مرحوم آقای قاضی (ره) نقل می کردند که ایشان می فرمود:
« اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند! و یا فرمودند: به صورت من تف بیندازد. »
اول وقت سرّعظیمی است « حافظوا علی الصلوات: در انجام نمازها کوشا باشید. »
خود یک نکته ای است غیر از « أقیموا الصلوة: و نماز را بپا دارید. »
و همچنین که نماز گزار اهتمام داشته باشد و مقید باشد که نماز را اول وقت بخواند فی حدّ نفسه آثار زیادی دارد، هر چند حضور قلب هم نباشد. »[/]
سلام بر جمیع دوستان
این کلیپ زیبا تقدیم به همه کسانی که دلتنگ این مرد بزرگ خدایند.
التماس دعا:Gol:
ما وقتى اين گونه كرامت ها را مى بينيم، با خود مى گوييم اى كاش ما هم مى توانستيم انجام دهيم، و حال اين كه چنين كرامت ها كجا و امكان معرفت و خداشناسى كه خدا به ما داده است كجا؟! چنان كه درباره ى اصحاب كهف مى فرمايد:
«وَ رَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُواْ فَقَالُواْ رَبُّنَا رَبُّ السَّمَـوَ تِ وَالاْءَرْضِ لَن نَّدْعُوَاْ مِن دُونِهِىآ إِلَـهًا...»(1)
و دل هاى آنان را استوار داشتيم، آن گاه كه برخاستند و گفتند: پروردگار ما، پروردگار آسمان ها و زمين است و هرگز معبودى جز او را نمى پرستيم. و درباره ى مادر حضرت موسى ـ عليه السّلام ـ مى فرمايد: «لَوْلاَآ أَن رَّبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»(2) اگر دل او را استوار نمى داشتيم، تا از مؤمنان باشد...
و درباره ى حضرت يوسف ـ عليه السّلام ـ مى فرمايد: «لَوْلاَآ أَن رَّءَا بُرْهَـنَ رَبِّهِى»(3) اگر برهان پروردگارش را مشاهده نمى نمود...
اين ها كجا و شرق و غرب عالم را در لحظه اى طى كردن كجا!
1. سوره ى كهف، آيه ى 14.
2. سوره ى قصص، آيه ى 10.
3. سوره ى يوسف، آيه ى
طلبهای هم بود که امام خمینی(ره) در عالم رویا او را برای تحصیل به قم دعوت میکند.
* میخواست پای مقام معظم رهبری را ببوسد
طلبهای الجزایری در این مدرسه مشغول تحصیل میباشد که پس از اردویی که به مناطق جنگی رفت، عاشق ولایت فقیه شد. در سفر مقام معظم رهبری به قم این طلبه گفت: «من باید هر جور که شده، پای آقا را ببوسیم». برای این کار با افراد زیادی رایزنی کرد و با بیت ایشان نیز ارتباط برقرار نمود که به این هدف خود برسد که با اصرار دراین موضوع، ظاهراً قولهایی به وی دادهاند.
گفتند: يك بت پرستى بوده كه در دهه عاشورا نذرى داشته است كه بايد اين دهه را مهمانى بدهد و براى سيدالشهداء عزادارى كند.
براى همين ، يك طبقه اى را به مسلمان ها منحصر مى كرد و مى گفت : ((هر جورى كه خودتان مى خواهيد، اطعام كنيد. اين طبقه تماما دست شماست . اين هم پول ، ديگر به ما كارى نداشته باشيد. ما هم به شما كارى نداريم .))
ظاهرا در هر سالى صد هزار روپيه خرج اين مطلب مى كرد.
در يك سالى رفقايش آمدند و گفتند: ((اين مبلغ زياد است . شما مثلا اين (پول ) را نصف بكن .)). صدر هزار روپيه در آن زمان زياد بوده كه اين ها گفته اند نصف بكن .
در همين موقع كه مى گفت چه بكنم ، يك كارخانه اى درست مى كرده و براى افتتاح كارخانه رفته بود. هنگامى كه آن جا را تماشا مى كرده ، لباسش به چرخى كه در كارخانه به كار آورده بودند، گير مى كند و به داخل آهن ها مى رود. به حسب ظاهر، كارش تمام شده بود (و مرگش حتمى )، اما مى بينند يك كسى از داخل ، اين بت پرست را گرفت و بيرون انداخت .
وقتى به او رسيدند، بى حال بود. بعد كه به حال آمد، گفت : ((دويست هزار روپيه ))! گفتند؟ ((چه شد؟)) گفت : ((من كه در چرخ كارخانه افتادم ، يك كسى آمد مرا گرفت و بيرون انداخت . گفتم : ((آقا تو كه هستى ؟)) گفت : ((من همان هستم كه صدهزار روپيه براى عزادارى من خرج مى كنى .)) وقتى كه به هوش آمدم ، داد زدم كه دويست هزار روپيه بايد بدهم )).
البته شكى نيست ، يقين دارم كه اگر (كسى ) بت پرست هم باشد يك توفيقى كه مسلمان شود (شايد بيابد) و اگر نشد، تخفيفى در عذاب ، به آن ها داده مى شود. همه كه در جهنم در يك رتبه نيستند. طبقاتى (گوناگون ) داريم . بعضى از بعضى ديگر متنفرند كه خدا مى داند چه تنفرى دارند و مى گويند: ((خدا نكند ما پهلوى آن ها برويم )). چون عذاب آن ها در آن طبقه ، نسبت به طبقه پايين تر رحمت است .
روايتي از مخالفت آيتالله بهجت براي ديدار با شهرام جزايري
يكي از اعضاي دفتر آيتالله بهجت به خاطرهاي از مخالفت ديدار آيتالله بهجت با شهرام جزايري اشاره كرد.
به گزارش فارس حجتالاسلام غلامي، از اعضاي سابق دفتر حضرت آيتالله بهجت (ره) نقل كردند: "روزي شهرام جزايري، بر اساس ارتباطهايي كه ايجاد كرده بود؛ از فرزند آيتالله بهجت درخواست ملاقات با آقا را داشت. اما وقتي اين جريان به اطلاع حضرت آيتالله بهجت رسيد ايشان مخالفت كردند. شهرام جزايري با طرح ترفندي، روزي به مقابل مسجد حضرت آيت الله بهجت در قم ميرود تا وقتي كه حضرت آقا از نماز فارغ ميشوند، از فرصت استفاده كند و وارد دفتر يا منزل آقا شود و ملاقاتي انجام دهد. به همين منظور بيرون مسجد منتظر ميماند تا نماز تمام شود و آقا از مسجد بيرون بيايند.
وي اضافه كرد: حضرت آيتالله بهجت هميشه سرشان پايين بود و به كسي نگاه نميكردند. وقتي از مسجد خارج شدند، يكي از دوستان و نزديكان شهرام جزايري به آيت الله بهجت نزديك شد و به آقا گفت كه حضرت آيتالله؛ آقاي شهرام جزايري از تجار خيـّر تهران هستند و فعاليتهاي خيريه فراواني انجام ميدهند و براي عرض ارادت و دستبوسي خدمت رسيدهاند، در اين هنگام آقا سر مبارك را بالاگرفتند و به شهرام جزايري نگاهي كردند و فرمودند: "برو و از كارهاي خيري كه انجام دادهاي توبه كن!
سید حسن نصر الله با تاکید بر اینکه ما سرباز آقا و دنباله رو ولایت هستیم گفت: دعای آیت الله بهجت ما را در جنگ ۳۳روزه پیروز کرد.
به گزارش جهان،حجت الاسلام شجونی چندی قبل در جمع اعضای فعال جامعه اسلامی دانشجویان در همایش سیاسی گفتمان پیشرفت اسلامی با بیان اینکه ولایت فقیه ریشه قرآنی دارد، گفت: اگر امام(ره) همه آن سختی ها را تحمل می کند به این خاطر است که اطمینان دارد خدا با اوست و حرکتش درست است.
وی در ادامه به ذکر جزئیات ملاقات چند ماه پیشش با سید حسن نصرالله در لبنان پرداخت.شجونی با بیان اینکه نصر الله در سخنانش تاکید کرده است که ما سرباز آقا هستیم و دنباله رو ولایت فقیه، افزوده است: دعای آیت الله بهجت ما را در جنگ ۳۳ روزه پیروز کرد.
راهکار آیةالله بهجت به جوان خارجنشین
آیت الله محفوظی با نقل خاطرهای از سفر به خارج از کشور، دستورالعمل آیت الله العظمی بهجت به یک جوان ایرانی خارجنشین را تشریح کرد.
به گزارش مرکز خبر حوزه، این استاد حوزه در نشست طلاب، فضلاء و روحانیون شهرستان فومن و شفت، گفت: در سفری که به خارج از کشور داشتم، جوانی ایرانی، از من درخواست دستورالعمل کرد، جواب دادم از حضرت آیت الله بهجت(ره) دستور بگیرید، نامهای برای آقا نوشت، بعد از مدتی که به ایران آمد، سوال کردم، نسخهات را گرفتی؟ گفت: در خواست زیادی داشتم، اما آقا جواب مختصری دادند که به یک خط هم نرسید، نوشته بودند:
«راه رسیدن به کمال دوچیز است، تعبّد و تحرّز» والسلام، محمد تقی بجهت.
وی افزود: این جوان خدمت آیتاللهالعظمی بهجت رسید و عرض کرد، آقا نسخه دادی، ولی مختصر بود، آقا گفتند:« بگو چه نوشتم، جوان گفت: نوشتید، راه رسیدن به کمال دو چیز است تعبد و تحرز، آقا گفتند: «همین» غیر این نیست.
آیت الله محفوظی در ادامه با اشاره به آیه ۱۴ سوره اسراء «اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا»؛ خطاب به طلاب گفت: علمای اخلاق، قرآن و ائمه معصومین (ع)، راه اول سعادت انسان را ترک معصیت معرفی میکنند.
*پاسخ آخوند حسینقلی همدانی به طلاب
استاد خارج حوزه علمیه قم خاطرنشان کرد: علمای تبریز نامهای برای آخوند حسینقلی همدانی نوشتند که ما میخواهیم در سیر و سلوک وارد شویم، چه کنیم، ایشان در جواب گفتند: گناه نکنید.
وی در ادامه با اشاره به آیه ۱۱۰ سوره کهف، کمال واقعی در سیر و سلوک و ترک گناه را رسیدن به لقاءالله معرفی کرد و افزود: این امر میسر نمیشود، مگر اینکه انسان در این راه سعی و تلاش داشته باشد چون خداوند در سوره انشقاق آیه ۶ میفرماید: « يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ»؛ ای انسان با هر رنج و زحمتی در راه عبادت و طاعت حق بکوش که با پروردگار خود ملاقات خواهی کرد.
این استاد اخلاق در مورد ارتباط با امام زمان(عج) و لزوم پیراستگی از معاصی خاطرنشان کردند: با کدام چشم میخواهیم حضرت ولیعصر(عج) را ببینیم؟! آیا با چشم آلوده میشود آقا را دید؟ با گوش و زبان آلوده میشود؟! اگر حضرت ولیعصر(عج) از ما بپرسند با کدام چشم میخواهید مرا ببینید؟چه بگوییم.
وی با استناد به حدیثی از امیرالمومنین(ع) متذکر شد: حضرت میفرمایند«ثمرة المحاسبة اصلاح النفس (غرر الحکم ص۲۳۵) «نتیجه حسابگری انسان از خود، اصلاح نفس است».
آیت الله محفوظی در پایان در مورد لزوم مخالفت انسان با خواهشهای نفسانی و حفظ بیتالمال با نقل روایتی از امیرالمومنین(ع) بیان داشت: «شخصی ظرف عسلی، برای حضرت آورده بود، حضرت با انگشت خود مقداری عسل برداشت و نگاهی کرد و بعد انگشت خود را با لبه ظرف پاک کرد، آن شخص عرض کرد آیا عسل تقلبی است؟ حضرت فرمود«خیر، اما برای من نیست، من پولش را ندادم، عرض کرد: آقا، این همه طلا و نقره با بار شتران، از بصره برای شما آوردهاند، حضرت جواب دادند این اموال برای من نیست مال مستضعفین و فقرا است
نامه آیتالله بهجت به رهبر انقلاب
حجت الاسلام مرتضی آقاتهرانی در پاسخ به سئوالی در خصوص ارتباط مقام معظم رهبری و آیت الله بهجت به نشریه 9 دی گفـته است: این را باید از آیت الله مصباح بشنویم، چون ایشان رابط بین آیت الله بهجت و حضرت آقا بودند. البته امام (ره) خودشان به حضرت آیت الله خامنهای فرموده بودند که از آقای بهجت استفاده کنید. ایشان هم نامهای مینویسند و به حاج آقا مصباح میدهند که این را شما لطف کنید و به آقای بهجت بدهید.
البته ظاهرا آن طور که من اطلاع دارم، حاج آقا برای ثبت این مکاتبات حساس شرط میگذارند که من به شرطی نامه رسانی میکنم که نامه را ببینم و نسخهای هم کپی کنم و نگه دارم. حضرت آقا هم به دلیل علاقه خاصی که به آیت الله مصباح داشتند، قبول میکنند. ظاهرا حضرت آقا تقاضای دستورالعمل داشتند که آیت الله مصباح میآوردند و آیت الله بهجت هم در پاسخ در مواقعی خودشان مینوشتند و در مواقعی هم به حاج آقا میفرمودند که این موارد را بنویسید و به ایشان تحویل بدهید.
یکبار رهبر انقلاب برای آقای بهجت مینویسند که من این موارد را میدانم و انشاءالله عامل خواهم بود ولی توقعم بیش از این است که آقای بهجت در پاسخ نوشته بودند اینها را عمل کنید، در فرصتی که پیش بیاید، دیگر شما برای من نامه ننویسید، من خودم برای شما نامه مینویسم. تا اینکه امام از دنیا رفتند، یادم است ما مشهد بودیم که حاج آقا مصباح برای بیعت با آقا به تهران آمده بودند و از آنجا هم به مشهد آمدند. ما خدمتشان رسیدیم و از وضع و اوضاع پرسیدیم. حاج آقا فرمودند که برای بیعت خدمت آقا رفته بودم ولی خدا را شکر دست خالی نرفتم، چون آیت الله بهجت یک نامه چهار صفحهای برای حضرت آقا که تازه رهبر شده بودند، نوشتند که شروع نامه هم این بود که بنده انتصاب حضرتعالی را به سمت مقام ولایت و رهبری تبریک عرض میکنم و بعد شروع کرده بودند که حالا دیگر وظایف شما این است. بعد آقا به آیت الله مصباح فرموده بودند که تا حالا خیلیها از مردم و مسئولین با من بیعت کردند ولی هیچ کدام دلم را آرام نکرد که من در اینجایگاه باید باشم یا نه الا این نامه که خیالم را راحت کرد. چون میدانم که ایشان اصلا بر مبنایی که دیگران ممکن است بنویسند و حرف بزنند، نمینویسند و صحبت نمیکنند.
یکی از روزهایی که ایشان به حرم مشرف می شدند از ایشان پرسیدم آقا از حضرت معصومه (سلام الله علیها) چه بخواهیم؟
ایشان در یک جمله سه کلمه ای اما دریایی از سخن فرمودند:
عافیت مطلقه دائمه
اللهم ارزقنا
گفت و گو با آيت الله مصباح يزدي درباره آيت الله بهجت (1)
تنها راه سعادت عمل به واجبات و پرهيز از محرمات
اولین خاطره
بعدها از دوستان درباره ايشان چيزهايي شنيديم كه هم از لحاظ علمي و هم از لحاظ مسائل معنوي و اخلاقي ايشان امتيازات زيادي دارند و ما هم به طور اجمال به گوشمان مي خورد گاهي و تا اينكه اين شنيده ها هم باعث اين شد كه بيشتر علاقه مند بشويم كه به نحوي از حضور ايشان استفاده كنيم اگر لايق باشيم.
بعدش يكي دو سال بعد بود همان منزل ايشان منتقل شد به گذر عابدين، اينجا يك منزلي اجاره كرده بودند دو تا اتاقي داشت و آقا زاده هايشان هم هنوز كوچك بودند، بله جالب بود كه يك اتاق نسبتاً بزرگي بود وسطش پرده اي كشيده بودند، ما كه گاهي اجازه مي گرفتيم برويم خدمتشان شرفياب بشويم ما يك طرف پرده مي نشستيم آن طرف پرده خودشان و خانواده شان، يعني در واقع يك اتاق بود كه ايشان در آن زندگي مي كردند ،هم اتاق زندگي شان با همسر و بچه هايشان بود و يك طرفش هم اتاق پذيرايي شان بود. از آن دوران چيزي كه من بخصوص توجهم را جلب مي كرد يعني سؤالي برايم ايجاد مي كرد و جوابش را بلد نبودم ايشان خيلي ذكر يا ستّار زياد مي گفتند و اين سؤال براي من بود كه آخر اين همه اسماء الهي چطور ايشان اين اسم را زياد به كار مي برد.
بعدها يك جوابي حدس زدم ....ماخذ روزنامه کیهان
گفت و گو با آيت الله مصباح يزدي درباره آيت الله بهجت (2)
بعدها يك جوابي حدس زدم ولي هيچ وقت نه جرأت مي كردم و نه ابهت ايشان اجازه مي داد مثلاً غير از موقع درس كم اتفاق مي افتاد ما جرأت به خودمان بدهيم كه چيزي سؤال كنيم. بعدها همچنين به ذهنم آمد يك قرائني هم بود كه ايشان از اينكه اطلاع داشته باشند از اطراف و محيط و اينها خسته مي شوند، چون چيزهايي را مي ديدند كه ماها نمي ديديم، چيزهايي را مي شنيدند كه ماها نمي شنيديم و براي اينكه هم اين ارتباطات قطع بشود و كمتر توجه به اينها جلب بشود يا ستّار مي گفتند كه خداي متعال اينها را پرده اي بيندازد و نبينند.
يك چنين جوابي بعدها براي اين سؤال پيدا كرديم ولي هيچ وقت من نپرسيدم و سال ها همين حالت محفوظ بود يعني ذكر يا ستّار را ايشان زياد مي گفتند. معمولاً ايشان روزهاي تعطيلي يك ساعتي را اجازه مي فرمودند روزهاي پنجشنبه غالباً مي رفتيم آنجا مي نشستيم و ايشان هرچه صلاح مي دانستند مي گفتند، غالباً هم يا يك حديثي مي خواندند يا يك داستاني نقل مي كردند، داستاني كه نكته آموزنده اي داشته باشد به اندازه فهم ما بچه گانه، بيشتر از اين ما لياقت نداشتيم، قصه اي مي گفتند داستاني از يك استادي يا عالمي، تا اينكه علاقه مند شديم از معلومات فقهي ايشان هم استفاده كنيم ،چند نفر بوديم از دوستان كه غالباً يك نوع عطش معنوي در ما مشترك بود.
خدمت ايشان رسيديم و درخواست كرديم كه درس فقهي شروع بفرمايند و ما استفاده كنيم، ايشان هم بزرگواري فرمودند و قبول كردند و در يكي از حجرات مدرسه فيضيه اين درس را ما شروع كرديم و بعد از درس مرحوم آيه الله بروجردي( رض )كه ايشان مقيّد بودند هميشه درس ايشان شركت كنند بعد از درس تشريف مي بردند مدرسه فيضيه و ما هم چند نفري بوديم آنجا در خدمتشان كتاب طهارت را شروع كرديم.
گاهي اتفاق مي افتاد كه صاحب حجره نبود حالا مسافرتي رفته بود يا بيماريي چيزي داشت ،ايشان در يكي از صفّه هاي حجره همان جا كنار مدرسه مي نشستند و ما هم روي زمين دور ايشان مي نشستيم و درس خارج فقه به اين صورت برگزار مي شد.
[=Arial Black]آیت ا... بهجت از زبان فرزندش
[=Arial Black]حجتالاسلام علی بهجت گفت: علم باید انسان را به خشیت برساند تا ارزش داشته باشد، چون بعد از مرگ دیگر از این علم سؤالی نمیکنند، بلکه از معرفتی که انسان داشته سؤال خواهند کرد و آیتالله بهجت در این عرصه سرآمد بود.
فرزند آیتالله بهجت در مراسم بزرگداشت آیتالله العظمی بهجت، که عصر روز گذشته با عنوان پارسای پرهیزگار در دانشگاه پردیس قم برگزار شد، گفت: ایشان خودی برای خودش قایل نبود و ۳۰ سال در حسرت پرسشهایی درباره او از ایشان بودیم، اما به علت تواضعی که داشت حاضر نبود جواب دهد.
وی با بیان اینکه آیتالله بهجت چنان درس میخواند که در سن ۱۵ سالگی در درس ادبیات عرب چنان مسلط شده بود که با استادش محاجه میکرد، تصریح کرد: درس خواندن را به بهانه عبادت ترک نمیکرد و در درس خواندن هم به بهانه عبادت کوتاهی نداشت.
علی بهجت اظهار کرد: یکی از بزرگان میگفت او قبل از اینکه بالغ شود سالک بود و به مرحلهای رسیده بود که معصیت را میدید و مرتکب نمیشد.
وی تصریح کرد: علت پرواز ایشان این بود که گناه نمیکرد، زیرا گناه که در لسان روایات و آیات به آن وزر گفته میشود موجب سنگینی انسان میشود و پرواز را غیرممکن میکند.
فرزند آیتالله بهجت یادآور شد: امتیاز علوم بر یکدیگر را گاهی اجتماع و گاهی خدا تعیین میکند؛ در حوزه علم فقه بر سایر علوم اشرف است، زیرا به احکام الهی دسترسی میدهد و در آیات قرآن بر موضوع تفقه در دین تأکید شده است.
وی هدف اصلی انسان از اندوختن علم را خدایی شدن و تکامل دانست و خاطرنشان کرد: فقه شرط لازم برای حرکت ظاهری انسان است، اما برای یافتن خدا و باطن این علم رسا نیست.
علی بهجت اظهار کرد: علمای ما سیر علمی داشتند و در علم غور و بررسی میکردند و هر کدام که تعمق بیشتری داشتند موجب ترقی بیشتر آن علم شدهاند.
وی درباره موت اختیاری آیتالله العظمی بهجت، بیان کرد: ایشان به استناد به حالات و برخی گفتههایشان دارای این حالت بودند و اولین کسی که این موضوع را تأیید کرده امامخمینی(ره) بودهاند.
وی خاطرنشان کرد: موت اختیاری حالتی مانند جداشدن روح از بدن در هنگام خواب است که گاهی بزرگان واجد آن بودهاند.
گفت و گو با آيت الله مصباح يزدي درباره آيت الله بهجت (3)
شما که در درس فقه این مرد ملکوتی بودید به نظرتان آیا بعد عرفانی ایشان بعد فقهی ایشان را تحت الشعاع قرار نداده بود؟ اگر نظر خاصی در رابطه با درس فقه ایشان دارید بفرمایید.
من باید عرض بکنم که ایشان احتراز داشتند از اینکه به عنوان غیر از فقاهت اصلاً شناخته بشوند و در مسائل علمی عرفانی و بحثهای نظری و اینها که هیچ اصلاً اظهاری نمی کردند. مطلبی هم که دلالت داشته باشد بر اینکه خود ایشان یک کمال معنوی دارند چیزی می دانند کشف می کنند از گذشته از حال از آینده، جدّاً خودداری می کردند و کتمان می کردند. آن سال هایی که آن وقت ها ما خدمتشان می رسیدیم کاملاً محسوس بود که ایشان سعی دارند هیچ امر غیر عادی که از همه علما انتظار می رود از ایشان انتظار نرود و ایشان به عنوان دیگری شناخته نشوند.
هیچ امری که دلالت داشته باشد بر یک جهت غیرعادی برای ایشان، ابراز نمی کردند، خیلی اشارات بعیدی از کلام هایشان می شد استفاده کرد. یک چیزهایی ما خودمان حدس می زدیم اما هیچ ابرازی از طرف خود ایشان نمی شد.
مطالبی هم اگر احیاناً به عنوان مطالب اخلاقی می فرمودند خیلی مطالبی بود که ظاهرش مثلاً یک آیه ای می خواندند، روایتی یا حدیثی یا داستانی نقل می کردند در همین حدّ، بعد طوری برخورد می کردند با ما که اصلاً ما جرأت نمی کردیم، حالا شاید هم از بی لیاقتی بنده بود مثلاً یک سؤال به قول شما عرفانی از ایشان بکنیم و اگر هم اتفاقاً یک وقتی فرصتی می شد یک چیزی عرض می کردیم ایشان یک جوری جواب می دادند که کأنّه یک کلیاتی بیان می کردند تا معلوم نشود که با خود ایشان ارتباط دارد، ولی ما درباره چیزهایی که شنیده بودیم از دوستانی که در نجف داشتند و بزرگان دیگر، قلباً می دانستیم که ایشان مقاماتی دارند اما از خود ایشان هیچ چیزی شاهد نداشتیم و این جریان بود تا این سال های اخیر یک چیزهایی از ایشان ظاهر شد گویا مأموریتی داشتند که اظهار کنند والا در آن سال های قبلی که مربوط به بیش از پنجاه سال قبل است هیچ اظهاری نمی کردند و ابا داشتند از اینکه عنوان دیگری غیر از فقیه به ایشان اطلاق بشود.
بله این جریان ادامه داشت تا ما یک درس فقهی شروعی کردیم و عرض کردم کتاب طهارت را ما در طول چند سال خدمت ایشان خواندیم، یک تحولاتی بعدها در زندگی شان پیدا شد و از آن خانه منتقل شدند به یک خانه ای در طرف های خیابان آذر و بازار آنجا و بعد از آن ایشان دعوت شدند برای ... بعد منزلشان همین منزلی که تا اواخر بودند اینجا را خریدند و منزل خیلی کوچک و محقّری بود و ما درسمان را در این منزل برگزار کردیم یعنی خود ایشان اجازه فرمودند و برای درس می رفتیم منزلشان.
همچنین اجازه می گرفتیم برای نماز مغرب و عشاء و ما در همان جا می ماندیم و به ایشان اقتدا می کردیم. بعدها فرمودند که شاید عین عبارتشان یادم نیست اشاره ای کردند که یک مسجدی اینجا بناست مثلاً ما در آن نماز بخوانیم و دیگر در منزل نیایید. معنی اش این بود که ایشان امامت مسجد فاطمیه را قبول فرمودند بعد از فوت مرحوم آقاشیخ عبدالنبی اراکی(رض) ودیگر تقریباً برنامه ثابتی شد که درس ما در منزلشان بود و برای نماز هم می رفتیم مسجد فاطمیه.
گفت و گو با آيت الله مصباح يزدي درباره آيت الله بهجت (4)
چند سال پیش در یکی از فرمایشاتتان فرموده بودید که آن روزها در بین درس حضرت آیت الله بهجت به بعضی از حکایات یا بعضی از مطالبی در خصوص امامت اشاره ای داشتند که ما امروز فهمیدیم که چگونه به درد می خورد، به نظر حضرتعالی در این وضعیتی که چند سال شاید دو دهه ما درگیرش بودیم حضرتعالی بعنوان طلایه دار این حرکت حرکت می کردید نقش آن نکاتی را که ایشان در آن مقطع مطرح می کردند چگونه می بینید ؟
ما پیش از درس مقیّد بودیم زودتر برویم پیش از وقت درس بلکه از ارشادات معنوی ایشان به یک نحوی استفاده کنیم، ایشان هم تشریف می آوردند پیش از وقت درس، گاهی یکی دو نفر بودیم که پیش از درس و به طور متفرّق مطالبی همان طور که عرض کردم گاهی حدیثی می خواندند گاهی داستانی نقل می کردند از اساتید و بزرگان دیگران، ابتدا ما فکر می کردیم انتخاب این حدیث یا داستان اتفاقی است.
بعدها با دوستان صحبت کردیم گفتیم که بیان این حدیث ها و یا داستان ها مثل اینکه جهت دار است، آن دوست ما گفت که اتفاقاً من حس می کنم که ایشان وقتی یک مطلبی را نقل می کنند مثل اینکه من را مخاطب قرار می دهند، به جهتی مربوط به من دارند می گویند منتها به زبان یک حدیث یا داستان، فرض کنید من اگر یک لغزشی کردم و کس دیگری هم نمی داند حالا در خانه مربوط به خانواده ام و یا مربوط به دیگری ایشان یک داستانی نقل می کردند یا حدیثی می گفتند که تنبیهی بر آن جهت و اشاره ای داشت مثلاً یک چنین اشتباهی کردید شما کار بدی کردید مثلاً و راهنمایی بود که چه کار کنید.
این زیاد اتفاق می افتاد که وقتی داستان نقل می کردند یک نگاه خاصی هم به طرف می کردند، بعدها دیگر کم کم ما باور کردیم که اینها جهت دار است همین جوری و به طوراتفاقی چیزی نقل نمی کنند. از جمله گاهی مطالبی را می فرمودند که ناظر به جهات اجتماعی و سیاسی و اینها بود و آن وقت ها هم مصادف شده بود با اوایل جریان نهضت روحانیت و حمله کماندوهای شاه به مدرسه فیضیه و گاهی مطالبی می فرمودند ارتباط پیدا می کرد با این مسائل و گاهی هم همین طوری که شما اشاره فرمودید به مسائل ولایت و خلافت امیرالمؤمنین (ع)و مسائل شیعه و یک سری مطالبی را بیان می فرمودند.
من خودم گاهی تعجب می کردم که آقا مثلاً ما که سنّی نیستیم که این مطالب را برای ما بیان می کنید، کسی درباره آن شک ندارد ، ته دلم این جور می گفت و نمی فهمیدم سرّ اینکه ایشان این قدرروی این مطالب تکیه می کنند چیست. بعدها در این دهه های اخیر کاربرد آن فرمایشات ایشان برایمان روشن شد، مثلاً گاهی می فرمودند که خوب است اگر یک وقت با برادران اهل تسنّن ارتباط پیدا کردید این جوری بحث کنید، یادم هست (حالا این مطلب شاید بیش از چهل سال قبل است) ما درس فقه نزد ایشان می خواندیم ،بحث طهارت که تمام شد مکاسب و خیارات را هم ما خدمت ایشان خواندیم، می فرمودند که شما وقتی با اهل تسنّن مواجه شدید نیایید بحث خلافت امیرالمؤمنین را مطرح کنید، بحث را از اینجا شروع کنید بگویید که همه اهل تسنّن در مسائل فقهی به چهار نفر مراجعه می کنند ابوحنیفه و شافعی و مالک و ابن حنبل واینها یا مستقیماً شاگرد امام صادق(ع) بودند مثل ابوحنیفه و یا مع الواسطه شاگرد بودند و هر کدامشان درباره امام صادق(ع) بیانات جالبی دارند درباره اعتراف به فقاهت و اعلمیت ایشان و مارأیت أفقه من جعفر بن محمد و از این جور تعبیرها. شماها می گویید از این شاگردهای امام صادق(ع) تقلید می کنید. در واقع، وقتی از این شاگردها تقلید جایز باشد از استادی که خود این شاگردها به فضل او اعتراف کردند تقلید نمی شود کرد؟! این چه منطقی است، ما از استاد اینها داریم تقلید می کنیم ما شیعه ها کارمان این است که از امام صادق(ع) تقلید می کنیم، شما از ابوحنیفه تقلید می کنید از شافعی، بسیار خوب چرا اجازه نمی دهید ما از امام صادق(ع) تقلید کنیم .آنها که همه شان اعتراف دارند که امام صادق(ع) افقه بوده و هیچ کسی نمی تواند این را رد بکند این منشأ این می شود که آنهایی که اهل انصاف باشند و واقعاً غرضی در کارشان نباشد تصدیق کنند که بله می شود این کار را کرد کمااینکه شیخ شلتوت این کار را کرد و عمل به فقه شیعه را جایز دانست بلکه بعضی قوانین مصر در آن زمان بر اساس فقه شیعه تنظیم شد مثل مسأله طلاق، اهل تسنّن سه طلاقه در یک مجلس جایز می دانند آنها بر طبق قانون شیعه آمدند طلاق را گفتند باید در سه مجلس انجام بگیرد .
فرمودند از این منطق وارد بشوید که ما شیعیان از استاد این امام های شما تقلید می کنیم تا آنها منطقاً هیچ دلیلی بر ردّ مذهب ما نداشته باشند ناچار باشند بپذیرند که کار صحیحی می کنید ، وقتی این کار صحیح شد و مذهب شیعه به عنوان یک مذهب رسمی شناخته شد آن وقت مطالعه کتابهای ما برای آنها آزاد می شود ، اگر این کار بشود بسیار ما پیشرفت می کنیم و الان مانعی که هست و آن این است که کتاب های ما را مطالعه نمی کنند،وقتی این کتاب ها مطالعه شد کم کم به حقانیت مذهب ما پی می برند و اقلاً این دشمنی ها دیگر برداشته می شود، خلاصه ایشان پیش از درس گاهی از این جور مطالب می فرمود، امروز ملاحظه می فرمایید بعد از پنجاه سال که از این جریان گذشته ، من هنوز راهی بهتر از این برای ارتباط با اهل تسنن پیدا نکردم، این یک کار خیلی ساده ای است، هر راه دیگری آدم وارد بشود دست انداز دارد، حبّ و بغض ها و بدبینی ها تحریک می شود امادر این راه نه ، راه خیلی ساده ای و هیچ عکس العمل بدی ندارد هیچ تنشی ایجاد نمی کند و باعث ارتباط بیشتر و تدریجاً راهی می شود برای اثبات حقانیت مذهب شیعه، این یکی از راهکارهای کلّی بود که ما از ایشان یاد گرفتیم ولی همچنان این سؤال برایمان باقی بود که ایشان گاهی دلیل می آوردند که واقعاً حق با علی بوده و چند تا از این داستانها مثلاً از شرح ابن ابی الحدید و نهج البلاغه نقل می کردند که در کتابهای خود آنها است جاهای دیگر هست، ما می گفتیم آخر ما که شکی نداریم برای چه اینها را برای ما بیان می کنند؟!
اماحالا متوجه می شویم که ایشان پیش بینی می کرد که یک روزی این مسائل مورد نیاز خواهد شد و کسانی در ایران تشکیک می کنند فرض کنید من کنت مولاه فهذا علی مولاه، فکر می کرد این معنایش مولا یعنی دوست او هستند، ایشان آن وقت نقل می کرد که این معنا ندارد که در یک چنین حادثه ای پیامبر(ص)، علی(ع) را بلند کند وبگوید من دوست او هستم، این همه تشریفات و مقدمات و چیزی که در غدیر اتفاق افتاد فقط برای این بود که پیغمبر(ص) بفرمایند او را دوست دارم شما هم دوستش داشته باشید به عنوان یک امر عادی؟ حالا ما می فهمیم که اینها مورد حاجت هست و ایشان پنجاه سال پیشتر کأنّه امروز را می دید و به ما توجه می داد که روی اینها کار بکنیم.
[=arial narrow]گفت و گو با آيت الله مصباح يزدي درباره آيت الله بهجت (5)
مستحضر هستید آن سلسله نورانی که از مرحوم جودا شروع می شود و ملاحسین قلی همدانی و سیداحمد کربلایی و قبلش هم شیخ علی شوشتری گرچه یک عرفان منزوی مطرح می شود اما وقتی در عمقش نگاه می کنیم می بینیم که یک عرفان ستیز و یک تقوای ستیز هم در آن هست کما اینکه در همان دستورالعمل ملاحسین قلی همدانی ایشان فریاد از تسلط کفّار بر بلاد و حاکمیت دهریون ومادیون دارندو همان نکاتی که الان حضرتعالی به آن اشاره فرمودید تا شاگردانی مانند سیدعبدالحسین لاری و بافقی که از مکتب سیداحمد کربلایی برمی خیزند، این سلسله نورانی خودشان در مقاطع حساس وارد عرصه سیاست شدند حتی در دستورالعمل های اخلاقی شان بیان کردند، یک جا جمله ای از حضرتعالی هست و بسیار جمله زیبایی است و دوست داریم این را بشکافیم که چگونه از نظر این مکتبی که علامه طباطبایی و بعد آقای بهجت ادامه دهنده همان هستند حضرتعالی فرمودید که بزرگترین مشوّق بنده لااقل در پرداختن به مسائل سیاسی و اجتماعی ایشان بودند، دوست داشتیم در این خصوص بیشتر توضیح دهید.
[=Times New Roman]
همان طور که اشاره کردم در موقعی که نهضت حضرت امام(س) و نهضت روحانیت شروع شد و داستان مدرسه فیضیه و حمله کماندوها به مدرسه فیضیه در حضور مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی(رض) طلبه ها مورد هجمه واقع شدند بعضی ها را از بالای پشت بام مدرسه فیضیه پرت کردند در رودخانه در مدرسه، مرحوم آقای بهجت ضمن اظهار حساسیت و تأسف نسبت به این مسائل اصرار می کردند که سعی کنید این حوادث را ضبط کنید بنویسید و ممکن است اینها چندی بگذرد فراموش بشود یا تحریف بشود و مؤکداً اصرار می کردند که نگذارید اینها فراموش بشود و خود ایشان هم در مقام محکوم کردن اینجور کارها و زشتی و عظمت گناه و فجایعی که انجام می گرفت به صورت های مختلف یک نوع مسئولیتی برای خودشان می دانستند که اینها را زنده نگه دارند.
[=Times New Roman]همین که ایشان اصرار می کردند به هر حال ما هم روی علاقه ای که داشتیم و می دانستیم ایشان بی جهت به یک چیزی تأکید نمی کنند از همان وقت ها به فکر این افتادیم که این مسائل را دنبال کنیم چون بالاخره وقتی آدم بخواهد قضایایی را ثبت بکند و یادداشت بکند، باید اطلاعات دقیق داشته باشد، ناچار باید حضور داشته باشد بپرسد تحقیق کند تا دقیقاً ثابت بشود یعنی واقعیت آن طور که هست ثبت بشود و جلوگیری بشود از تحریف ها.
[=Times New Roman]روز به روز وقتی جریانات مبارزات داغ تر می شد و مزاحمتی که برای روحانیون و منبری ها و زندان و تبعید و اینها پیش می آمد به این مناسبت ها ایشان هم اشاراتی می فرمودند یا اشاره ای که مثلاً چه باید کرد ، گاهی حرفهای خیلی ساده ایشان می توانست فتح بابی باشد برای یک نوع فعالیت و بعضی از دوستانی که در درس ایشان شرکت می کردند بخاطر همین تأکیدات ایشان رفتند سراغ فعالیت های اجتماعی و سیاسی، بخصوص در بخش کارهای تبلیغاتی و فرهنگی، یعنی مبارزاتی که از آن زمان شروع شد به رهبری حضرت امام(س) و سایر مراجع یک بعدش ضعیف بود و آن بعد تبلیغاتی و فرهنگی اش بود و اتفاقاً ایشان روی این بعد از مبارزات تکیه می کردند، ما را سوق می دادند به اینکه این جهتش را جبران کنید تقویت کنید و همین باعث شد که ما در این فعالیت ها در حدّ توان و بضاعت خودمان شرکت کنیم و بخصوص به بعد تبلیغاتی و فرهنگی اش اهمیت بدهیم.
[=Times New Roman]اینکه من عرض کردم محرّک من در شروع این فعالیت ها همین جهت بود که ایشان تأکید می کردند برای تقویت بعد فرهنگی و تبلیغاتی مبارزه، ما هم روی حسن ظنّی که به فرمایشات ایشان داشتیم این را یک وظیفه مؤکدی برای خودمان می دانستیم و در حدّی که ازعهده ما برمی آمد دنبال می کردیم.
[=Times New Roman]حضرتعالی که در مجلس خبرگان تشریف داشتید نقل است که یک مرتبه حضرت امام(س) مجلس خبرگان را به حضور در درس اخلاق آیت الله بهجت دعوت کردند. اگر خاطره ای در این خصوص دارید بفرمایید.
[=Times New Roman]آنچه من نظرم هست این است که مرحوم آیه الله مشکینی(رض) که رئیس مجلس خبرگان بودند نقل می فرمودند که ما خدمت حضرت امام(س) شاید هم گفتند بارها برای مسائل اخلاقی و اینها مطرح کردیم و گفتیم به کی مراجعه کنیم در این گونه مسائل و ایشان می فرمودند به آقای بهجت مراجعه کنید، عرض می کردیم ایشان نمی پذیرند اباء دارند از اینکه مثلاً به این عنوان شناخته بشوند و مطرح بشوند و اینها، امام(س) می فرمودند که باز می فرمودند به ایشان مراجعه کنید اصرار کنید.
[=Times New Roman]مرحوم امام(س) کس دیگری را به این عنوان معرفی نکردند. بنده هم از مرحوم آقا مصطفی(ره)شنیدم که می گفتند که حضرت امام(س) نظر خاصی به آقای بهجت دارند و گاهی برای بعضی حاجات و مشکلاتشان به ایشان ارجاع می دادند، حالا نمی دانم ذکر این مطلب چه اندازه بجاست: جناب آقای مسعودی که تولیت آستانه حضرت معصومه(س) را داشتند ایشان بخاطر اینکه اهل خمین بودند و به منزل امام(س)، زیاد رفت وآمد داشتند نقل می کردند که بارها اتفاق افتاد مشکلی برای امام(س) پیش آمد یا بیماری سختی مثلاً بستگانشان داشتند، ایشان مرا می فرستادند پیش آقای بهجت که برو ببین آقای بهجت چه می گویند و مکرّر اتفاق افتاد که ایشان می فرمودند بروید قربانی کنید گاهی یکی گاهی دو تا گوسفند قربانی کنید و من بلافاصله به دستور آقای بهجت و با پیشنهاد حضرت امام(س) می آمدم پیش فلان قصابی و گوسفند می گرفتم.
[=Times New Roman]مرحوم آقامصطفی راجع به مقامات معنوی ایشان نقل می کردند، بنده هم بلاواسطه از خود آقا مصطفی شنیدم که می فرمودند امام(س) معتقدند آقای بهجت خیلی مقامات عالیه معنوی دارند و حتی در ذهنم هست که این تعبیر را کردند که ایشان موت اختیاری دارد، این را مرحوم آقامصطفی از امام(س) درباره آقای بهجت نقل می کرد. همچنین این داستان را افراد موثقی نقل کردند. حالا یادم نیست آقامصطفی نقل کردند یا کس دیگری که یک وقتی امام(س) متوجه شده بودند که آقای بهجت از لحاظ مسائل مادّی در تنگنا هستند، آن موقع مرحوم امام(س) با مرحوم آقای بروجردی رابطه خیلی نزدیکی داشتند؛ مرحوم آقای بروجردی تازه به قم تشریف آورده بودند و حضرت امام(س) یکی از عناصر اصلی در تثبیت مرجعیت ایشان و اقامت ایشان در قم بودند.
[=Times New Roman]ایشان از آقای بروجردی یک هدیه ای را برای آقای بهجت گرفته بودند. وقتی آورده بودند، آقای بهجت قبول نکردند و ایشان هم خیلی نگران شده بودند که حالا من از آقای بروجردی به عنوان اجبار کمک گرفتم بروم پس بدهم زشت است سوء تفاهم می شود چه کارش بکنم.
[=Times New Roman]بالاخره یک راهی به نظرشان رسیده بود که ایشان از مال خودشان به آقای بهجت تقدیم کنند و آن را خودشان بردارند آن را که از آقای بروجردی گرفته بودند، حالا من نمی دانم به چه صورتی این راه را انتخاب کرده بودند، بالاخره آقای بهجت هدیه از شخص امام(س) را از مال شخصی شان قبول کرده بودند اما اینکه از وجوهات بود و از مرحوم آقای بروجردی گرفته بودند ایشان این را نپذیرفتند، این نقلی است از آن وقت.
گفت و گو با آيت الله مصباح يزدي درباره آيت الله بهجت (6)
اشاره ای فرمودید به اینکه کرامت واقعی مرحوم آیت الله بهجت در حقیقت همان منظومه فکری و نظام فکری بود که بر اساس آن، رسالت و تکلیف خودش را تعریف کرده بود، اگر بخواهیم این را برای نسل کنونی باز کنیم و یا تدوین کنیم باید روی چه مؤلفه هایی انگشت بگذاریم در زندگی این بزرگمرد، چون حضرتعالی آن بعد کتوم بودن ایشان را مطرح کردید و فرمودید که اصلاً به غیر از این چند سال اخیر ایشان روی این مسأله مطرح نشده بود، کدام یک از ویژگیهای ایشان را ما باید در بین نسل جوان تبلیغ کنیم و خود ما هم روی آن تأسی کنیم؟
بنده خیال می کنم چیزی که در زندگی ایشان کاملاً بیّن بود و هر کس اندکی با ایشان معاشرت پیدا می کرد یا از فرمایشات ایشان استفاده می کرد متوجه می شد این بود که ایشان تمام سخنانشان و رفتارشان روی یک محور متمرکز بود وآن اینکه تقرب به خدای متعال یا کمال حقیقی برای انسان جز در سایه اطاعت خدا و عمل به دستورات شریعت حاصل نمی شود.
تکیه کلام ایشان انجام واجبات و ترک محرمات بود. هرکه از ایشان می پرسید چه باید بکنیم چه دستور اخلاقی شما توصیه می کنید محورش همین بود انجام واجبات ترک محرمات، تکیه کلام ایشان در تمام مدتی که ما خدمت ایشان
می رسیدیم و گاهی صحبت از مسائل اخلاقی و معنوی می شد، مسلّمات شریعت بود، این مطلب را بارها تکیه می کردند که اگر ما آنچه از شریعت می دانیم عمل کنیم خدا آنچه لازم باشد به ما خواهد فهماند، لزومی ندارد که بگردیم دنبال یک چیزهایی که خیلی مجهول هست و یک اسراری هست کسانی می دانند هیچ کس نمی داند، می فرمودند هرچه در شریعت بیشتر روی آن تأکید شده، آیات قرآن و روایات ،بیشتر به آن تأکید کرده دلیل آن است که آن راه ،راه تقرب به خداو مهمتر و مؤثرتر است.
ما برای اهمیت رفتارهایمان باید ببینیم خدا و پیغمبر به چه مطلبی بیشتر اهمیت دادند، این باورکردنی نیست که یک راهی برای تقرب به خدا باشد و آن را خدا اختصاص داده باشد به یک اشخاص خاصی بصورت یک سرّی نزد یک کسی باشد خدای متعال از همه بیشتر علاقه دارد که مردم به او نزدیک بشوند، اصل دستگاه نبوت و انبیاء و ائمه را برای این قرار داده که هرچه بیشتر مردم او را بشناسند و به او نزدیک بشوند به او راه پیدا کنند، آن وقت چطور ممکن است آنکه مهمترین راه است آن را مخفی کند از مردم، این معقول نیست.
حتماً آن چیزهایی که در شرع بیشتر به آن اهمیت داده شده آنها مقرّبیتش بیشتر است، آن چیزهایی که بیشتر نهی شده و تأکید شده معلوم می شود که آنها خیلی انسان را از خدا دور می کند تکیه کلام ایشان اینها بود، اما در بین مقوله های دینی و عبادی چیزهایی که ایشان خیلی به آنها اهمیت می دادند اصل نماز و توسل به اولیاء خدا مخصوصاً توسل به سیدالشهداء(ع) و وجود مقدس ولی عصر ارواحنا فداه اینها را بصورت های مختلف تأکید می کردند.
اما اینکه یک رمز و راز خاصی باشد و ب صورت سرّی باید به یک کسی بیان کرد، ایشان نه تنها چنین کاری نمی کردند که نفی می کردند، به هر صورت استدلال می کردند که چنین چیزی نیست و این برای این است که ما دنبال این می گردیم که برای نزدیک شدن به خدا یک راه کوتاه میانبری پیدا کنیم که با خواسته هایمان بسازد، دلمان می خواهد دلخواه خودمان عمل کنیم یک ذکری هم بگوییم که این ما را به خدا نزدیک کند، این مال تنبلی ماست والا راه همان است که خودش فرموده.
گاهی می فرمودند اگر آدم به همان چیزهایی که می داند و به مسلمات شرع عمل کند اگر لازم بشود در یک موقعیتی یک کاری انجام بدهد خدا از هر راهی باشد از راه یک انسانی، یک عالمی، جاهلی یا بچه ای حتی اتفاقی قضیه ای راه را به او نشان می دهد. فرض کنید آدم در کوچه دارد می رود می بیند کاغذ افتاده مچاله شده برای اینکه اسم خدا در آن باشد بر می دارد وقنی می خواهد ببیند که این چیست ،می بیند آن چیزی را که به درد او می خورد خدای متعال در همان کاغذ مچاله شده برای او مهیا فرموده، گاهی ممکن است آدم از یک کسی اتفاقاً یک حرفی بشنود او دارد برای خودش حرف می زند اما آن راهی باشد که خدا از همان راه به آدم نشان می دهد که چه کار باید بکند.
ایشان داستانی در همان وقت هایی که ما می رفتیم خدمت ایشان، نقل کردند که هم سبک تربیت ایشان را نشان می دهد و هم این نکته ای که اشاره کردم خدای متعال از چه راهی آدم را راهنمایی می کند روشن می شود. منزل ایشان در انتهای بن بستی بود که یک طرفش منزل ایشان بود و یک طرف منزل یک شخصی بود که همسایه نزدیکشان بود. دو سه تا بچه کوچک بودند از آن منزل می آمدند و می نشستند کنارمنزل و در واقع این زاویه مشترک بین منزل آقای بهجت و منزل همسایه بود.
بچه ها می نشستند آنجا روی سکو بازی می کردند، یک روز ما رفتیم درس ایشان با یک حالت بشّاشی فرمودند که من امروز یک چیزی از این بچه ها یاد گرفتم، تقریباً حاصلش را من به زبان خودم عرض می کنم عین عبارت های ایشان یادم نیست اما مضمونش این بود ما تعجب کردیم آقای بهجت از یک بچه ای که بازی می کردند سر کوچه چی یاد گرفته. فرمودند من اینجا نشسته بودم داشتم مطالعه می کردم یک فقیری آمد درب منزل و به این بچه ها گفت که برو از مامانت نانی چیزی برای من بگیر بیاور، آن بچه گفت که برو از مامانت بگیر، این فقیر گفت که من گرسنه هستم احتیاج دارم تو برو به مامانت بگو یک چیزی به من بدهد، دوباره خیلی صریح گفت برو از مامانت بگیر، دو سه مرتبه این تکرار شد تا این فقیر بالاخره دید نه این بچه ها از جایشان بلند نمی شوند رفت دنبال کارش.
آنکه من یاد گرفتم این است که اگر ما خدا را به اندازه مامان حساب می کردیم به اندازه اینکه این بچه می فهمد که هرچه می خواهد از مامانش باید بگیرد، اگر این را ما یاد می گرفتیم که هرچه می خواهیم برویم از خدا بخواهیم بار ما بسته می شد، مشکل ما این است که خدا را کاره ای نمی دانیم نمی رویم سراغ او، این را می فرمود من از یک بچه یاد گرفتم، خوب حالا برای تعلیم ما این را می فرمود چرا که مقام ایشان خیلی بالاتر از این حرف ها بود ولی منظورم این بود که خدا گاهی از راه یک بچه چیزی به آدم می آموزد اگر به آنچه ما می دانیم عمل کنیم خدا بلد است به ما بفهماند که چه کار باید بکنیم.
برداشت ما از فرمایشات شمااین است که آیت الله بهجت در حقیقت بنیانگذار یک مکتب جدیدی نبود بلکه همان سیره و سلوک معصومین علیهم السلام را احیا کردند و در این عصری که عرفان های کاذب دارد رشد می کند دکّه ها و دکان ها دارد باز می شود باز هم وجود مقدس آقای بهجت به نوعی پیامی برای معضلات امروز بود.
مرحوم آقای بهجت برای خودشان کأنّه یک رسالتی قائل بودند که در مقابل خرافات و دکان داری هایی که در این زمینه وجود دارد و کسانی به نام عرفان و مسائل اخلاقی و قطبی و مرشدی و این حرفها دکان داری می کنند و مردم را سرگرم می کنند برای خودشان یک رسالتی قائل بودند که با اینها مبارزه بکنند منتها مبارزه مثبت، یعنی به جای اینکه بگویند فلان کس دارد خطا می کند یا فلان فرقه چنین و چنانند ایشان این جهت را بیان می کردند که راه صحیح، پیروی از اهل بیت و عمل به دستورات شریعت است راه دیگری نیست.
بطور کلی سایر فرقه ها و راه ها و بدعت ها و همه اینها را نفی می کردند به صورت مبارزه مثبت یعنی با تثبیت اینکه راه فقط پیروی از اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین هست، سایر چیزها را نفی می کردند و شاید این روز را می دیدند ، آن وقت ها البته فرقه تصوف و اینها بود ولی این عرفانهای کاذب به این وسعت نبود اینها تازه رواج پیدا کرده هرگوشه ای یک کسی یک مغازه ای باز کرده و شاید به خاطر همین ها بود که ایشان این مسأله را خیلی روی آن تأکید می کردند که تنها عمل به دستورات شرع، انجام واجبات و ترک محرمات است که انسان را می تواند به سعادت برساند و از ویژگی های ایشان این بود که همیشه در فعالیت ها جنبه مثبت را تقویت می کردند یعنی به جای اینکه یکی یکی با این مکاتب انحرافی و خرافی مبارزه بکنند و اسم ببرند آن مکتب غلط است و فلان است، در مقابلش آن جهت مثبت را ارائه می دادند که اینها صحیح است و ما باید این جوری رفتار بکنیم.
گفت و گو با آيت الله مصباح يزدي درباره آيت الله بهجت (7)
حضرتعالی سالها در خدمت ایشان بودید هم در نماز برکاتی ایشان شرکت کردید، هم دردرس و محفل انس ایشان شرکت می کردید آیا شخصیتی مانند آقای بهجت با آن هروله هر روزش از مسجد تا حرم بی بی و زیارت عاشورا خواندنش که یادآور توحید و تولی و تبری است برای نسل های آینده، آیا یک چنین شخصیتی قابل تکرار هست یا نه؟
اولاً باید اعتراف بکنم که حضور بنده آن سالها در درس ایشان هیچ دلیلی بر اینکه بنده لیاقت استفاده از ایشان را داشتم نیست و خیلی متأسفم و باید اعتراف بکنم که علی رغم اینکه بیش از پانزده سال من مرتب در درس ایشان شرکت می کردم در امور معنوی و اینها لیاقت استفاده از بهره های معنوی ایشان را نداشتم، در حد همین چیزهایی که شنیدم و نمونه هایش را برایتان نقل کردم در همین حدها بود والا من اگر لیاقت داشتم در ظرف این پانزده سال اقلاً یک تکانی خورده بودم یک قدمی برداشته بودم که متأسفانه روز به روز بر گناهانم افزوده شده و بارم سنگین شده؛ اما نسبت به معرفت مقام ایشان حقیقت این است که دهان بنده کوچک تر از این است که راجع به چنین شخصیتهایی اظهار نظر بکنم که اینها در چه مقامی هستند و کسی مثل آنها هست یا نیست، آنچه من به طور کلی از آموزه های امثال مرحوم آیت الله بهجت و منابع فرمایشات شان (آیات و روایات) استفاده کردم این است که در هیچ حالی ما حق نداریم ناامید بشویم از وجود بندگان خاص خدا و خدا ذخائری دارد در میان بندگانش که همه را معرفی نمی کند، اولیاء خدا مستور هستند، گاهی مسائلی اقتضاء می کند که بعضی هایشان شناخته بشوند به اندازه ای که مردم لیاقت استفاده دارند.
شاید اساتید مرحوم آقای بهجت وکسانی که اساتید ایشان را دیده بودند فکر می کردند بعضی از اساتید کسی مثل آنها پیدا نخواهد شد، ما هم باور نمی کردیم که آقای بهجت چنین مقاماتی را دارند یعنی به عنوان یک بچه ای که آشنا شده بودیم و ایشان را به عنوان یک آدم متدیّن و متعبّد می دیدیم، اما معلوم شد ایشان مقاماتی دارند که به حسب حدس و گمان ما کمتر کسی به این مقامات نائل شده و خود اینکه آدم بتواند پنجاه سال این مقامات خودش را کتمان کند این چیزی شبیه معجزه است، جای این دارد که خیلی روی این تأمل بشود.
آنچه بعدها به طور یقین ثابت شد این است که ایشان از آغاز تکلیفش چیزهایی را داشته که ما بعد از هفتاد سال به آن نمی رسیم یعنی من بیش از شصت سال از تکلیفم می گذرد و همیشه هم دلم می خواسته که در این راه ها پیشرفتی بکنم اما به آنجایی که ایشان روز اول تکلیفش رسیده بوده نرسیدم، به فرض اینکه آخر عمرم برسم تازه شصت سال از ایشان عقبم و حالا این تازه چیزی است که به عقل من می رسد، اختلافات مراتب اولیای خدا چیزی نیست که به این سادگی ها قابل شناختن باشد، کی مقامش بالاتر است چقدر بالاتر هست اینها اثباتش خیلی آسان نیست.
ظهور کرامات و این چیزها خیلی دلیل نمی شود، عرض کردم تا چند سال اخیر چیزی از ایشان ظاهر نمی شد اما هیچ از مقامش کم نبود، خیلی مقامات عالی داشت ولی هیچ ظهوری نداشت و نمی گذاشت کسی متوجه بشود، شاید کسان دیگری هم باشند که خدا یک چنین تفضلاتی به آنها فرموده ما نمی شناسیم.
این که قضاوت بکنیم هیچ کس مثل ایشان نخواهد شد یا حتی الان هم وجود ندارد یک چنین ادعایی از دهان بنده خیلی بزرگ تر است ، ولی می شود گفت در بین کسانی که می شناسیم لااقل در این زمان کسی به پای ایشان نمی شناسیم و خیلی بعید می دانیم به این زودی ها کسی مثل ایشان پیدا بشود.
اما به ضرس قاطع آدم بگوید نخواهد شد و یا نیست، این یک ادعایی است که از امثال بنده برنمی آید، این کسان دیگری می خواهد که خودشان از این نمد کلاهی داشته باشند، مایی که پیاده ایم و از این دریا پایمان هم تر نشده حق نداریم در این مسائل اظهار نظر کنیم.
در رابطه با حفظ مسأله شریعت شما اشاره ای داشتید یک جا هم ما مطالعه ای داشتیم که ایشان حتی در ارتباط با خانواده طلاب هم وقتی چیزی را می فرستادند ،آن شریعت را کاملاًمراعات می کردند کما اینکه در رابطه با شما در یک جایی که ایام مبارزه تشریف داشتید همسر خودشان را فرستادند. در این باره اگر توضیحی دارید بفرمایید.
بله حدس ما و شاید بیش از حدس، یقین که ایشان نه تنها واجبات و محرمات را و مستحبات و اینها را حتی المقدور رعایت می کردند آداب شرعی و اجتناب از مکروهات را هم از نظر دور نمی داشتند و شاید بشود گفت که موردی پیش نمی آمد که عملاً بشود مستحبی را بجا آورد جایش باشد و ایشان اقدام نکنند یا مکروهی را بشود از آن اجتناب کنند و ایشان اجتناب نکنند.
نمونه های زیادی در طول سالهای زیاد اتفاق افتاده که من دیدم و همه اش یادم نیست ولی یک موردی که خیلی برای من جالب توجه بود همین نکته ای است که اشاره فرمودید. ما یک وقتی در جریانات بعضی مسائل و فعالیتهای سیاسی با دوستان تصمیم گرفته بودیم که یک مدتی متواری بشویم،از جمله آیت الله مشکینی مدتی به اردبیل تشریف بردند ، بعضی دوستان دیگر جاهای مختلف رفتند، بعضی ها هم زندانی بودند که به هر حال آن ارتباطهای پنهانی این اجتماع یا این هیئت کشف شد و بالاخره با توصیه بعضی کسانی که در خود زندان بودند ما بنا گذاشتیم که چندی در قم نباشیم. چند ماهی من به اطراف یزد و رفسنجان و آنجاها رفتم، آن وقت ها ما یک زندگی طلبگی ساده ای داشتیم و آنچنان هم نبود که اگر ما نباشیم، کسی رسیدگی به وضع خانواده مان بکند. بعد از چندی شاید پنج شش ماه گذشته بود از آن موقعیت، خانواده ما گفتند که یک روز همسر حضرت آیت الله بهجت منزل ما تشریف آوردند و یک کیسه برنج با مبلغی پول دادند به ما، و من تعجب کردم ایشان منزل ما را از کجا می دانستند و اینها وقتی می رفتند پشت سر ایشان نگاه کردم دیدم سر کوچه آقازاده شان ایستاده است.
حاصل جمع این اطلاعات این شد که مرحوم آقای بهجت مبلغی پول و یک کیسه کوچک برنج که می شد حمل بکنند این را توسط آقازاده شان فرستاده بودند درب منزل ما ولی برای اینکه مرد با خانواده ما تماس پیدا نکند همسرشان را هم فرستاده بودند که وقتی می خواهند تحویل بدهند خانمشان تحویل داده باشند. و این برای من سؤال شده بود که چرا آقازاده شان این هدایا را نیاورده بود خانواده ما نتوانسته بودند این را تحلیل بکنند که این سرّش چه بود، همان یک بار هم همسر ایشان تشریف آورده بودند درب منزل ما، بعدها من متوجه شدم که یکی از مکروهات این است که وقتی مرد خانواده ای درمسافرت است ،کراهت دارد که مرد دیگری در آن منزل برود و با همسر او صحبت کند، یکی از مکروهات این است که اگر کاری هم دارد حتی المقدور مرد با آن خانمی که شوهرش نیست صحبت نکند و ایشان برای اینکه این کارمکروه انجام نگیرد، آقازاده و همسر شان را فرستاده بودند مخصوصاً که همسرشان منزل ما را هم بلد نبودند آقازاده شان آن امانت را حمل کرده وسر کوچه داده بود به مادر خود و خودش رفته بود سر کوچه ایستاده بود و خانم آورده بودند آن مبلغ را به همسر ما مرحمت کرده بودند.
آن وقت من متوجه شدم که ایشان وقتی می خواهد یک کمکی برای کسی بکند تمام آداب شرعی و مستحبات و مکروهاتش را هم رعایت می کند که مبادا یک مکروهی در این جریان انجام بگیرد، حالا اگر مکروهی هم بود برای ایشان مکروه نبود اما راضی نبودند حتی فرزند ایشان هم مبتلا به انجام مکروهی در این جریان شوند. اولیای خدا چقدر ظرافت در رفتارها را رعایت می کنند و این نکته های ظریف و آدابی که در شرع مقدس وارد شده و رعایتش باعث تقرّب های جهشی می شود چه ارزشی به کارها می بخشد. بله این مکتب آقای بهجت است یعنی مکتب اهل بیت (سلام الله علیهم اجمعین) با رعایت تمام احکام واجب و مستحب و ترک محرمات و مکروهات.
در پایان اگر نکته خاصی دارید بفرمایید.
بنده چیز خاصی به نظرم نمی رسد عرض بکنم آنهایی هم که گفتم اتلاف وقتی بود برای شما یا کسان دیگری که بشنوند ولی اگر بنا باشد توصیه بکنم به همان چیزی توصیه می کنم که آقای بهجت به ما یاد دادند و آن توسل به اولیای خدا و در اینجا مخصوصاً برای ما قمی ها و ساکنین قم توسل به بارگاه حضرت معصومه(س) که ولی نعمت همه ما هستند و برکاتشان شامل حال همه شیعیان می شود و در درجه اول ما مسئولیت بیشتری برای شکرگزاری این نعمت و استفاده از این برکات و خدا محبت ما را نسبت به این خانواده و نسبت به شخص حضرت معصومه(س) بیشتر کند و ما را مشمول عنایاتشان قرار بدهد.