آیا امام و رسول(نبی) میتواند نسبش به افراد ناپاک برگردد؟

تب‌های اولیه

36 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا امام و رسول(نبی) میتواند نسبش به افراد ناپاک برگردد؟

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام

در قرآن با عباراتی مثل عبارات زیر برمی خوریم:

ملاصدرا;491203 نوشت:
وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ وَآتَيْنَاهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيَا ۖ وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ [٢٩:٢٧]
و (در اواخر عمر،) اسحاق و یعقوب را به او بخشیدیم و نبوت و کتاب آسمانی را در دودمانش قرار دادیم و پاداش او را در دنیا دادیم و او در آخرت از صالحان است!

ملاصدرا;491203 نوشت:
وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ۖ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ۖ قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي ۖ قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ [٢:١٢٤]
(به خاطر آورید) هنگامی که خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگونی آزمود. و او به خوبی از عهده این آزمایشها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم!» ابراهیم عرض کرد: «از دودمان من (نیز امامانی قرار بده!)» خداوند فرمود: «پیمان من، به ستمکاران نمی‌رسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقامند)».

خیر البریه;491274 نوشت:
إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ {آل عمران/33} ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ {آل عمران/34}

آیا میتونیم نتیجه بگیریم که مثلاً امام مسلمین یا نبی و رسول باید نسب مومن و مسلمان یا درست و حسابی و شایسته داشته باشد؟
آیا میتونه دلیل عقلانی وجود داشته باشه که نسب رسول و مومن باید پاک و طاهر و مومن و .... باشد؟

آیا داشتن فرزندی که امام یا رسول باشد، شایستگی میخواهد یا نه؟

[SPOILER]خواستم این سوال را در همان تاپیک مطرح کنم، چون میخواستم نظر خودمم بنویسم، فکر کردم اگه تاپیک بزنم بعد نظر خودم رو بگم کمی درست نباشه، به هر حال حذفش کردن گفتن تاپیک جدید بزن.
[/SPOILER]
با تشکر

با نام الله

:Gol::Gol::Gol::Gol:

کارشناس بحث: استاد طاها

با عرض سلام به شما دوست گرامی

دانشمندان علم کلام آنجا که ویژگیهای انبیا را میشمرند به موضوع پاکی پدران و اجداد و مادران و جدات انبیا از شرک و بدنامی اشاره میکنند و میگویند:
«يجب في النبي عدم كلّ ما ينفر عنه من دناءة الآباء و عهر الأُمّهات‏» یعنی «در نبی لازم است که از آنچه موجب تنفر مردم از او میشود از جمله پستی پدران و بدنامی مادران، پاکیزه باشد.» (کشف المراد/المقصد الرابع/المساله الثالثه/ص156)

این بیان دربردارنده یک استدلال عقلی بر موحد و پاکی نسب پیامبران است با این بیان که ترديدى نيست در اينكه دلهاى انسانها پيوسته به سمت انسان كامل گرايش دارد و از افرادى كه از جهتى از جهات نقص دارند گريزان است. از آنجا که غرض از بعثت انبياء اينست كه مردم بسوى آنان جذب شده و سخنان آنان را با جان و دل بشنوند اگر انبياء مبتلا به عيب و نقصى باشند که مردم را متنفر و فرارى کند و در نتیجه سخنان آنان را نشوند این باعث میشود غرض از رسالت و نبوت حاصل نشود و به اصطلاح نقض غرض می شود در حالی که این خلاف حکمت خداست. پس براى رسيدن به هدف از بعثت، بايد انبياء (عليهم السلام) از هر عيب و نقصى منزه باشند و یکی از مهمترین آنها مساله پاکی اصل و نسب است.(شرح کشف المراد/محمدی/ص359)

در این ویژگی میان انبیا و امامان تفاوتی نیست زیرا غرض الهی از انتخاب و فرستادن هر دو گروه زمانی محقق میشود که مردم از ایشان فراری نباشند. از اینرو در ادعیه و زیارات بر ویژگی پاک بودن اصل و نسب ائمه نیز تاکید میشود:

أَشْهَدُ أَنَّكَ كُنْتَ نُوراً فِي الْأَصْلَابِ الشَّامِخَةِ وَ الْأَرْحَامِ الطَّاهِرَةِ لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجَاهِلِيَّةُ بِأَنْجَاسِهَا وَ لَمْ تُلْبِسْكَ الْمُدْلَهِمَّاتُ مِنْ ثِيَابِهَا (تهذیب الاحکام/ج6/ص113: زیارت اربعین)

و در روایتی از پیامبر میخوانیم:

إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنِي وَ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ ... إِذَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَخْلُقَ صُوَرَنَا ... أَخْرَجَنَا إِلَى أَصْلَابِ الْآبَاءِ وَ أَرْحَامِ الْأُمَّهَاتِ وَ لَا يُصِيبُنَا نَجَسُ الشِّرْكِ وَ لَا سِفَاحُ الْكُفْر. (بحارالانوار/ج15/ص7)

در پناه حق

با سلام

مطلبی به ذهنم رسید :

مطابق آنچه ميان مورخين مسلّم است نسب رسول خدا ( ص ) تا « عدنان » كه بيست و يكمين جدّ آن حضرت بوده اين گونه است :
محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف بي قصي بن كلاب بن مره بن كعب بن لوي بن غالب بن فهربن ملك بن نصربن كنانه بن خزيمه بن مدركه بن الياس بن مضر بن نزار معد بن عدنان .
از رسول خدا ( ص ) نيز روايت شده كه فرمود :
چون نسب من به عدنان رسيد خودداري كنيد و از او بالاتر نرويد ، چرا ؟

اخبرنا الحسن بن محمد عن أبيه عن محمد بن عبدون عن أبي طالب الانباري عن أبي بشر العمي عن محمد بن الحسين التسميني عن هشام بن محمد عن أبيه عن أبي صالح عن عباس رضي الله عنه قال: كان النبي ( إذا أنتسب الى معد بن عدنان أمسك، و قال: كذب الناسبون. قال الله سبحانه و تعالى: (و قرونا بين ذلك كثيرا).
الكتاب : المناقب المزيدية في اخبار الملوك الاسدية
المؤلف : أبو البقاء الحلي

أنبأنا هشام بن محمد عن أبيه قال بين معد وإسماعيل نيف وثلاثون ألفا وكان لا يسميهم ولا ينفذهم ولعله ترك ذلك حيث سمع حديث أبي صالح عن ابن عباس عن النبي صلى الله عليه وسلم أنه كان إذا بلغ معد بن عدنان أمسك

أنبأنا الحسن بن محمد بن يوسف أنا أحمد بن محمد بن عمر حدثنا ابن أبي الدنيا أنا محمد بن سعد أنا هشام الكلبي أخبرني أبي عن أبي صالح عن ابن عباس أن النبي صلى الله عليه وسلم كان إذا انتهى إلى معد بن عدنان أمسك وقال كذب النسابون \ ح \ قال الله تبارك وتعالى { وقرونا بين ذلك كثيرا } تاریخ دمشق

[=times new roman, times, serif]عدنان : هو جد القبائل العربیة العدنانیة و ینتهی نسبه الی نبی الله


[=times new roman, times, serif]اسماعیل بن ابراهیم الخلیل علیهم السلام.

[=times new roman, times, serif]و کل القبائل العدنانیة من ربیعة و مضرتنتسب الی هذا الجد القدیم.

[=times new roman, times, serif]لقد اختلف النسابون فی عدد الآباء بینه و بین اسماعیل علیه السلام و جاء فی حدیث

[=times new roman, times, serif]عن رسول الله صل الله علیه و آله و سلم

[=times new roman, times, serif]إذا بلغ نسبى إلى عدنان فامسکوا

[=times new roman, times, serif]( بحار الانوار ج 15 ص105)

البته به نظر من بعلت اختلاف در بالاتر از این نسب است .

واین غیر از خبری است که از جناب خلیفه دوم وترس از نسبش در این باب رسیده است .


[=&quot] بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام

بنابراین[=&quot] اگه داشتن فرزند شایستگی میخواهد، نبی یا معصوم(ع) نمیتواند فرزند کسی باشد که بهتر از او در عالم باشد(به شرطی که آن بهتر شرایط داشتن فرزند را دارا باشد)

[=&quot]به نظرم همین میتونه دلیلی باشه بر اینکه خلفای سه گانه برحق نبوده اند، چرا که پدر و مادر آنها در حد پدر و مادر حضرت امیر(ع) نبوده اند.

بویژه اگر ذریه هایی را که قرآن میفرمایید بر عالمین برتری و برگزیدگی دادیم، ادامه دار باشند
که با توجه به درخواست حضرت ابراهیم(ع) که میفرماید: «و من ذریتی»
این برتری و برگزیده بودن در نسل روشن تر خواهد شد.
[=&quot]

[="Arial Black"][="Navy"]سلام

نسبت ابوبکر با امام صادق ناقض این استدلال ها است[/]

vivaziba;492213 نوشت:
نسبت ابوبکر با امام صادق ناقض این استدلال ها است

خیر استدلالها ناقض امامت ابوبکر و دیگر خلفای سه گانه اند
به خاطر اینکه ابوبکر خودش را مسلمان دانسته و آیات قرآن را قبول داشته
نسب(پدرومادر) این افراد رو با هم مقایسه کنیم:

ابوبکر - حضرت علی امیرالمومنین(ع)
عمر - حضرت علی امیرالمومنین(ع)
عثمان - حضرت علی امیرالمومنین(ع)
معاویه - حضرت علی امیرالمومنین(ع) و امام حسن(ع)
یزید - امام حسین(ع)

اصلاً قابل قیاس نیست.

vivaziba;492213 نوشت:
نسبت ابوبکر با امام صادق ناقض این استدلال ها است

اول اینکه این نسبت جای شک دارد

[SPOILER]يكي از دلائلي كه علماي اهل تسنن براي اثبات حُسن روابط ميان اهل بيت عليهم السلام و خلفاي سه گانه استدلال مي‌كنند و با استفاده از آن موضع شيعيان در برابر خلفا را مورد انتقاد قرار مي‌دهند ، روايتي است معروف به «ولدني ابوبكر مرتين» كه از قول امام جعفر صادق عليه السلام نقل مي‌كنند . ما در اين جا به صورت مختصر سند و نيز دلالت اين روايت را از مصادر شيعه و سني مورد بررسي قرار داده و در نهايت قضاوت را بر عهده خوانندگان عزيز قرار مي‌دهيم .
بررسي سند روايت در كتاب‌هاي شيعه :

اين روايت را هيچيك از علماي شيعه نقل نكرده اند ، تنها مرحوم ابو الفتح اربلي در كتاب كشف الغمه آن را از عبد العزيز بن اخضر جنابذي كه سني حنفي است نقل كرده .
وقال الحافظ عبد العزيز بن الأخضر الجنابذى رحمه الله أبو عبد الله جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على بن أبى طالب عليهم السلام الصادق وأمه أم فروة واسمها قريبة بنت القاسم بن محمد بن أبى بكر الصديق رضى الله عنه وأمها أسماء بنت عبد الرحمن بن أبى بكر الصديق ولذلك قال جعفر عليه السلام ولقد ولدنى أبو بكر مرتين .
كشف الغمة ، ج2 ، ص 374 .
حافظ عبد العزيز جنابذي گفته است: ابو عبد الله جعفر بن محمد ، مادرش ام فروه از طرفي دختر قاسم بن محمد بن ابو بكر است و از طرف ديگر مادرش اسماء، دختر عبد الرحمان بن ابوبكر است و از اين روي امام صادق فرموده: ابوبكر دو بار مرا به دنيا آورده يعني از دو طرف نسب من به ابو بكر مي رسد.
اولاً : حافظ عبد العزيز جنابذي متوفاي 611 است و امام صادق عليه السلام در سال 148 هجري به شهادت رسيده است بين اين دو فاصله زيادي وجود دارد . پس روايت مرسله است و روايت مرسل ارزشي براي استدلال ندارد .
ثانياً : اين شخص سني مذهب است ؛ چنانچه ذهبي در سير اعلام النبلاء در باره وي مي‌نويسد :
ابن الأخضر * الامام العالم المحدث الحافظ ... قال ابن النجار : ... وما رأيت في شيوخنا مثله في كثيرة مسموعاته ، وحسن أصوله ... .
سير أعلام النبلاء - الذهبي - ج 22 - ص 31 .
بهترين شاهد بر سني بودن اين شخص ، استفاده از كلمه «صديق» براي ابوبكر است ؛ در حالي كه همه شيعيان مي‌دانند كه اين لقب از القاب اختصاصي امير المؤمنين عليه السلام بوده است . ما اين مطلب را در اين آدرس به صورت كامل بررسي كرده‌ايم .
http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=633
از اين رو ، اين روايت از نظر شيعيان ارزشي ندارد . اگر اهل سنت بخواهند مطلبي را براي شيعيان بيان كنند، بايد به روايتي استناد كنند كه از طريق روات شيعه به سند صحيح نقل شده باشد.
معني ندارد كه بر اساس روايتي كه شيعهً قبول ندارد ، بخواهند عليه آن ها استدلال كنند . ابن حزم اندلسي كه خود از دانشمندان بنام اهل سنت و از مخالفين سر سخت شيعيان است در اين باره مي‌نويسد :
لا معنى لاحتجاجنا عليهم برواياتنا ، فهم لا يصدّقونها ، ولا معنى لاحتجاجهم علينا برواياتهم فنحن لا نصدّقها ، وإنّما يجب أن يحتجّ الخصوم بعضهم على بعض بما يصدقّه الذي تقام عليه الحجّة به .
الفصل في الأهواء والملل والنحل ، ج4 ، ص159.
معنا ندارد كه ما عليه شيعيان به روايات خودمان استدلال كنيم ؛ در حالي كه آنها قبول ندارند و نيز معنا ندارد كه آن‌ها به روايات خودشان عليه ما استناد كنند ؛ در حالي كه ما آن روايات را قبول نداريم . از اين رو لازم است كه در برابر خصم به چيزي استناد شود كه او قبول دارد و براي او حجت است .
بررسي سند روايت در كتاب‌هاي اهل سنت :

اين روايت حتي در كتاب‌هاي خود اهل سنت نيز سند درستي ندارد و تمام سند‌هاي آن بدون استثناء طبق قواعد رجالي اهل سنت بي اعتبار هستند ؛ ولي متأسفانه علماي اهل سنت بدون توجه به سند روايت و از آن‌جايي كه بحث فضائل خلفا در ميان است ، با چشمان بسته روايات را نقل و بعد از آن به تاخت و تاز عليه شيعه مي‌پردازند .
ذهبي ، رجالي مشهور اهل سنت بعد از نقل اين روايت ، بدون اين كه سندي براي آن ذكر كند ، مي‌نويسد :
وكان يغضب من الرافضة ، ويمقتهم إذا علم أنهم يتعرضون لجده أبي بكر ظاهرا وباطنا . هذا لا ريب فيه ، ولكن الرافضة قوم جهلة ، قد هوى بهم الهوى في الهاوية فبعدا لهم .
سير أعلام النبلاء - الذهبي - ج 6 - ص 255 .
امام صادق از دست رافضه ناراحت بود و اگر مي ديد كه آن‌ها ؛ چه در ظاهر و چه در باطن متعرض جدش ابوبكر مي‌شوند ، دشمن آن‌ها مي‌شد . ولي رافضه قومي جاهل هستند ...
اما وقتي رواياتي در فضائل اهل بيت پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم نقل مي‌كند با اين كه خودش تصريح مي‌كند سند روايت صحيح است ، قلبش را شاهد مي‌گيرد كه اين روايت باطل است !
همانند روايتي كه از پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله نقل مي كند كه فرمود :
عدوك يا علي عدوي ، وعدوي عدوّ اللّه .
يا علي دشمن تو دشمن من و دشمن من دشمن خداوند است.
ذهبي هيچ دليلي از نظر رجالي بر ضعف اين روايت نمي‌يابد ولي مي‌نويسد :
يشهد القلب أنّه باطل .
قلب من شهادت مي دهد كه اين روايت باطل است
ميزان الاعتدال، ج 1، ص 82 ، ترجمة أحمد بن الأزهر النيسابوري .
معلوم مي شود كه يكي از ملاكهاي صحت و سقم روايت، شهادت قلب آقاي ذهبي است
سند اول :
مهمترين سندي كه براي اين روايت مي‌توان يافت ، سندي است كه مزّي در تهذيب الكمال نقل كرده است :
أخبرنا بذلك أبو الفرج عبد الرحمان بن أبي عمر محمد بن أحمد بن محمد بن قدامة المقدسي بدمشق ، وأبو الذكاء عبد المنعم بن يحيى بن إبراهيم الزهري بالمسجد الأقصى ، وأبو بكر محمد بن إسماعيل بن عبد الله بن الأنماطي الأنصاري بالقاهرة ، وأبو بكر عبد الله بن أحمد بن إسماعيل بن فارس التميمي بالإسكندرية ، قالوا : أخبرنا أبو البركات داود بن أحمد بن محمد بن ملاعب البغدادي بدمشق ، قال : أخبرنا القاضي أبو الفضل محمد بن عمر بن يوسف الأرموي ببغداد ، قال : أخبرنا الشريف أبو الغنائم عبد الصمد بن علي بن محمد بن الحسن ابن المأمون ، قال : أخبرنا الحافظ أبو الحسن علي بن عمر بن أحمد ابن مهدي الدارقطني ، قال : حدثنا يعقوب بن إبراهيم البزاز ، قال : حدثنا الحسن بن عرفة ، قال : حدثنا محمد بن فضيل ... .
وبه [الإسناد السابق] قال : أخبرنا الدارقطني ، قال : حدثنا أبو بكر أحمد بن محمد بن إسماعيل الادمي ، قال : حدثنا محمد بن الحسين الحنيني ، قال : حدثنا عبد العزيز بن محمد الأزدي ، قال : حدثنا حفص بن غياث ، قال : سمعت جعفر بن محمد يقول : ما أرجو من شفاعة علي شيئا إلا وأنا أرجو من شفاعة أبي بكر مثله ، ولقد ولدني مرتين .
تهذيب الكمال - المزي - ج 5 - ص 81 – 82 .
چيزي از شفاعت علي (عليه السلام) اميد ندارم ، مگر اين كه مثل همان را از ابوبكر اميد دارم ، به درستي كه ابوبكر مرا دو بار به دنيا آورده است ! .
اولاً در سلسه سند اين روايت چندين راوي مجهول و ضعيف وجود دارد ؛ از جمله :
1. أبو البركات داود بن أحمد بن محمد بن ملاعب البغدادي : وي مجهول است ؛ چنانچه ذهبي در تاريخ اسلام ، ج 44، ص 287 و صفدي در الوافي بالوفيات ، ج 13 ، ص 286 نام وي را ذكر كرده ؛ اما هيچ گونه جرح و تعديلي نياورده‌اند .
2 . عبد الصمد بن علي بن محمد . وي نيز مجهول است ؛ چنانچه خطيب بغدادي در تاريخ بغداد ، ج 11 ص 46 نامش را آورده ؛ ولي هيچ مدح و ذمي در باره‌اش نقل نكرده است .
3 . احمد بن محمد بن إسماعيل الآدمي ، مجهول است .
4 . عبد العزيز بن محمد الأزدي . نمازي در مستدركات علم الرجال ، ج4 ، ص445 ، شماره 7909 نام وي را ذكر و تصريح مي كند كه مجهول است .
5 . حفص بن غياث : سليمان بن خلف الباجي از علماي اهل سنت در باره وي مي‌نويسد :
قال علي بن المديني: أحاديث حفص وحاتم بن وردان عن جعفر بن محمد منكرة .
التعديل والتجريح - سليمان بن خلف الباجي - ج 1 - ص 513 .
علي بن مديني گفته است : احاديث حفص و حاتم بن وردان از جعفر بن محمد (عليهما السلام) غير قابل قبول است .
و مباركفوري در باره وي مي‌نويسد :
وحفص بن غياث ساء حفظه في الاخر، صرح به الحافظ في مقدمة الفتح وقال الذهبي في الميزان قال أبو زرعة ساء حفظه بعد ما استقضى .
تحفة الأحوذي - المباركفوري - ج 2 - ص 124 .
حفص بن غياث در اواخر عمرش ، حافظه‌اش ضعيف شده بود . حافظ (ابن حجر) در مقدمه فتح الباري به آن تصريح كرده است . ذهبي در الميزان گفته كه ابوزرعه گفته : حفص بن غياث بعد از آن كه قاضي شد ، حافظ‌ه اش ضعيف شد .
و نيز ذهبي در ميزان الإعتدال در باره وي مي‌نويسد :
وقال داود بن رشيد : حفص بن غياث كثير الغلط .
داود بن رشيد گفته : حفص بن غياث ، اشتباهاتش زياد بود .
و در ادامه مي‌گويد :
وقال أبو زرعة : ساء حفظه بعد ما استقضى .
ابو زرعه گفته : حفص بن غياث بعد از قاضي شدنش ، حافظه‌اش ضعيف شد .
وقتي در سلسله سند يك روايت چهار نفر مجهول و شخصي همچون حفص بن غياث وجود داشته باشد ، چگونه مي توان به آن اعتماد كرد .
سند دوم :
أخبرنا أبو القاسم إسماعيل بن محمد بن الفضل أنا أبو منصور بن شكرويه أنا أبو بكر بن مردويه أنا أبو بكر الشافعي أنا معاذ بن المثنى نا مسدد نا يحيى عن جعفر بن محمد قال تالله لحدثني أبي أن عليا دخل على عمر وهو مسجى بثوبه فأثنى عليه وقال ما أحد من أهل الأرض ألقى الله بما في صحيفته أحب إلي من المسجى بثوبه قال يحيى ثم ذكر جعفر أبا بكر وأثنى عليه وقال ولدني مرتين .
تاريخ مدينة دمشق - ابن عساكر - ج 44 - ص 453 – 454 .
يحيي از جعفر بن محمد (عليهما السلام) نقل كرده است كه فرمود : سوگند به خدا كه پدرم نقل كرد كه علي (عليه السلام) بر عمر وارد شد در حالي كه (عمر) خود را در لباسش پيچيده بود ، امام بر او درود فرستاد و فرمود : احدي از اهل زمين كه خداوند به خاطر آن‌چه در صحيفه‌اش گذاشته است ، در نزد من از اين كس كه خود را در لباسش پيچيده است ، محبوب تر نيست . سپس يحيي گفت كه جعفر (عليه السلام) از ابوبكر ياد كرد و بر او درود فرستاد و فرمود : ابوبكر مرا دو بار به دنيا آورده است .
در سند اين روايت اسماعيل بن محمد بن الفضل وجود دارد كه ابن عساكر روايت را از وي نقل مي‌كند . ذهبي در باره وي مي‌نويسد :
وكان ابن عساكر لما رأى إسماعيل بن محمد وقد كبر ونقص حفظه .
وقتي ابن عساكر اسماعيل را ديد ، اسماعيل پير شده و حافظه‌اش خوب كار نمي‌كرد .
با اين حال چگونه مي‌توان به نقل ابن عساكر از اين شخص اعتماد كرد .
و نيز نوشته است :
قال أبو سعد : ... ورأيته وقد ضعف ، وساء حفظه .
من در حالي او را ديدم كه از جهت روايي ضعيف شده بود وحافظه اش خوب كار نمي‌كرد .
سير اعلام النبلاء ، ج20 ، ص86 .
و نيز در سند آن معاذ بن المثنى وجود دارد كه محمد بن أبي يعلي در طبقات الحنابلة و ابراهيم بن مصلح در المقصد الأرشد در باره وي مي نويسند :
قال أحمد بن حنبل هو رجل سوء ساقط العدالة .
احمد بن حنبل گفته است: وي آدم بد و فاقد عدالت است .
المقصد الأرشد في ذكر اصحاب الامام احمد ، ابراهم بن مصلح ، ج3 ، ص35 و طبقات الحنابلة ، محمد بن أبي يعلي ، ج1، ص399 .
سند سوم :
وقال حفص بن غياث : سمعت جعفر بن محمد يقول : ما أرجو من شفاعة علي شيئا إلا وأنا أرجو من شفاعة أبي بكر مثله . لقد ولدني مرتين .
حفص بن غياث مي گويد: جعفر بن محمد فرمود: آن چه را از شفاعت جدم علي عليه السلام انتظار دارم، مثل همان را از شفاعت ابوبكر نيز انتظار دارم .
سير أعلام النبلاء - الذهبي - ج 6 - ص 259 .
اولاً : روايت مرسل است و سلسله سند تا حفص بن غياث نقل نشده است ، شايد سلسله سند همان باشد كه مزي نقل كرده است كه در آن صورت همان اشكالات را خواهد داشت .
ثانياً : همان طور كه نقل كرديم ، حفص بن غياث كثير الغلط و كم حافظه بوده و روايات او از امام صادق منكَر و غير قابل قبول است .
البته برخي از علماي اهل سنت و به ويژه ذهبي و ابن حجر در كتاب‌هاي مختلف، اين روايت را نقل كرده‌اند ولي هيچ يك سندي براي آن ذكر نكرده‌اند .
بنابراين تمامي سند‌هاي اين روايت ، ارزشي براي استدلال ندارند و نمي‌توان به آن اعتماد كرد .
تحريف روايت :

ذهبي ، اصل روايت را در سير اعلام النبلاء ، ج 6 - ص 259 اين گونه نقل مي‌كند : « ... لقد ولدني مرتين » ؛ در حالي كه در جاهاي ديگر و از جمله چهار صفحه پايين تر از آن ، كلمه «صديق» را اضافه كرده و روايت را اين گونه تحريف مي‌كند :
فكان يقول : ولدني الصديق مرتين .
الكاشف في معرفة من له رواية في كتب الستة - الذهبي - ج 1 - ص 295 و تذكرة الحفاظ - الذهبي - ج 1 - ص 166 و سير أعلام النبلاء - الذهبي - ج 6 - ص 255 و تاريخ الإسلام - الذهبي - ج 9 - ص 88 .
چگونه ممكن است امام صادق عليه السلام از كلمه «صديق» براي ابوبكر استفاده كند ؛ در حالي كه همه مي‌دانند اين لقب از القاب مخصوص امير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام بوده است . ما اين مطلب را در جاي ديگر ثابت كرده‌ايم .
مناقشه در دلالت روايت :

همان طور كه گذشت ، مزي در تهذيب الكمال و ذهبي در سير اعلام النبلاء مي‌نويسند :
حدثنا حفص بن غياث ، قال : سمعت جعفر بن محمد يقول : ما أرجو من شفاعة علي شيئا إلا وأنا أرجو من شفاعة أبي بكر مثله ، ولقد ولدني مرتين
شهيد نور الله تستري در جواب اين مطلب مي‌نويسد :
أقول : يدل على كذب هذا الخبر أن صاحب الشفاعة العظمى هو جده صلى الله عليه وآله فلا يليق به عليه السلام نسيان شفاعة جده صلى الله عليه وآله وإظهار رجاء شفاعة غيره سيما أبو بكر الذي لا شافع له ولا حميم يوم لا ينفع مال ولا بنون ، إلا من أتى الله بقلب سليم ، اللهم إلا أن قصد به مجرد التقية فافهم .
وأما قوله عليه السلام " ولقد ولدني مرتين " فبيان للواقع لا للافتخار به كيف وقد مر الاتفاق على أن قوم أبي بكر أرذل طوائف قريش وقد وقع التصريح به من أبي سفيان كما مر وقال علي عليه السلام في شأن محمد بن أبي بكر " إنه ولد نجيب من أهل بيت سوء " فتدبر .
الصوارم المهرقة - الشهيد نور الله التستري - ص 241 – 242 .
دليل بر دروغ بودن اين خبر همين بس كه صاحب شفاعت كبري ، جدش رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم است ، پس سزاوار نيست كه آن حضرت شفاعت جدش را فراموش كرده باشد و اظهار اميد به شفاعت غير كرده باشد . به ويژه ابوبكر كه خودش در آن روز كه مال و فرزندان سودى نمى‏بخشد ، شفاعت كننده و حمايت كننده‌اي ندارد ؛ مگر كسى كه با قلب سليم به پيشگاه خدا آيد ! .
مگر اين كه هدف امام صادق عليه السلام از بيان اين جملات فقط تقيه باشد .
اما اين كه آن حضرت فرموده : " ابوبكر مرا دو بار به دنيا آورده " واقع را بيان مي‌كند نه اين كه افتخار كند ، زيرا پيش از اين گفتيم كه قبيله ابوبكر ، پست‌ترين قبيله قريش بوده است ؛ وابو سفيان هم به اين مطلب تصريح كرده است . و نيز علي عليه السلام در شأن محمد بن أبي بكر فرموده : او فرزندي نجيب از خانواده اي بد است كه اين سخنان پستي قبيله ي ابوبكر را اثبات مي كند. بنا بر اين جايي براي افتخار نمي ماند.
آيا انتساب به ابوبكر براي امام صادق افتخار دارد يا به ولايت جدش امير المؤمنين عليهما السلام ؟

چگونه ممكن است امام صادق به چنين مطلبي افتخار كرده باشد ؛ در حالي كه اين مطلب مخالف سيره آن حضرت بوده است . زيرا با مراجعه به سيره آن حضرت مي‌بينيم كه آن حضرت بالا ترين افتخار برايش قبول ولايت وامامت جدش امير المؤمنين عليه السلام است نه ولادت از او به اين حديث توجه كنيد كه مي فرمايد:
ولايتي لعلي بن أبي طالب أحبّ إليّ من ولادتي منه، لأنّ ولايتى له فرض وولادتى منه فضل .
ولايت علي بن أبي طالب (عليه السلام) براي من محبوب‌تر از اين است كه او مرا به دنيا آورده است ؛ چرا كه قبول ولايت او براي من واجب و فرزند او بودن امتياز است .
الفضائل ، شاذان بن جبرئيل ، ص 125 و الروضة في فضائل أمير المؤمنين ، شاذان بن جبرئيل ، ص 103 و بحار الأنوار ، علامه مجلسي ، ج29 ، ص299 .
و همچنين نقل شده است كه آن حضرت فرمود :
ولايتي لآبائي أحب إليّ من نفسي ، ولايتى لهم تنفعنى من غير نسب ، ونسبى لا ينفعنى بغير ولاية .
ولايت پدرانم براي من ، دوست‌داشتني تر از جان من است ، ولايت آن‌ها براي من فايده دارد ؛ حتي اگر نسبتي با آن‌ها نداشته باشم ؛ ولي نسبت با آن‌ها زماني كه ولايت آن‌ها را نداشته باشم ، برايم سودي ندارد .
مشكاة الأنوار ، علي الطبرسي ، ص 575 .
حال چگونه ممكن است كه نسبت امام صادق با امير المومنين افتخار نباشد؛ ولي نسبت با ابوبكر افتخار باشد؟
مخالفت با سيره و روش امير المؤمنين و فاطمه زهرا عليهما السلام

چگونه ممكن است امام صادق سيره و روش جدش امير المؤمنين و مادرش فاطمه زهرا عليهما السلام را فراموش كرده باشد ؛ در صورتي كه آن دو بزرگوار در تمام عمرشان لحظه‌اي با ابوبكر بيعت نكردند و خلافت او را به رسميت نشناختند . كه ذيلا به چند مورد در اين باره اشاره مي‌كنيم :
غضب فاطمه سلام الله عليها بر ابوبكر

بخاري در صحيح‌ترين كتاب اهل سنت بعد از قرآن مي‌نويسد :
فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْرٍ فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ .
صحيح البخارى ، ج4 ،‌ ص42 .
فاطمه دختر رسول خدا صلي الله عليه وسلم در حال خشم و غضب ابو بكر را ترك نموده و بر او همچنان غضبناك ماند تا وفات نمود .
و طبق روايات صحيح السندي كه در كتاب‌هاي اهل سنت وجود دارد ، ناراحت كردن فاطمه ،‌ ناراحت كردن رسول خدا است و نيز غضب فاطمه ، غضب رسول خدا است . چنانچه بخاري نوشته است :
عَنْ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِي .
صحيح البخاري ، ج‏4 ، ص‏210 .
از مسور بن مخرمه روايت شده كه رسول خدا صلي الله عليه وسلم فرمود : فاطمه پاره تن من است ، هر كس او را به خشم آورد ، مرا به خشم آورده است .
و از طرف ديگر فاطمه زهرا سلام الله عليها به خداوند قسم ياد مي‌ كند كه ابوبكر را بعد از هر نمازي نفرين كند و شكايت او را پيش پدرش رسول خدا (ص) ببرد .
ابن قتيبه دينوري در كتاب الإمامة و السياسة مي‌نويسد :
فقالت : نشدتكما اللّه ألم تسمعا رسول اللّه يقول : رضا فاطمة من رضاي ، وسخط فاطمة من سخطي ، فمن أحبّ فاطمة ابنتي فقد أحبّني ، ومن أرضى فاطمة فقد أرضاني ، ومن أسخط فاطمة فقد أسخطني ؟
قالا : نعم ، سمعناه من رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم ، قالت : فإنّي أُشهد اللّه وملائكته أنّكما أسخطتماني وما أرضيتماني ، ولئن لقيت النبي لأشكونّكما إليه .
فقال أبو بكر : أنا عائذ باللّه تعالى من سخطه وسخطك يا فاطمة ، ثمّ انتحب أبو بكر يبكي ، حتى كادت نفسه أن تزهق . وهي تقول : واللّه لأدعونّ اللّه عليك في كلّ صلاة أصلّيها ... .
الامامة والسياسة ، تحقيق الشيري ، ج 1، ص 31 .
فاطمه سلام الله عليها فرمود : شما را به خدا ، آيا نشنيديد كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود : خشنودي فاطمه ، نشانه خشنودي من است و خشم فاطمه نشانه خشم من است ، پس هر كس فاطمه را دوست داشته باشد ، به درستي كه مرا دوست داشته است ، هر كس فاطمه را راضي كند ، مرا راضي كرده است و هر كس فاطمه را به خشم آورد ، مرا به خشم آورده است .
ابوبكر و عمر گفتند : بلي ، ما از رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) اين مطلب را شنيديم . فاطمه (سلام الله عليها) فرمود : پس من خدا و ملائكه را شاهد مي‌گيرم كه شما دو نفر مرا ناراحت كرده و مرا خشنود نكرديد ، اگر پيامبر را ملاقات كنم ، از دست شما شكايت خواهم كرد .
ابوبكر گفت : به خدا پناه مي برم از خشم خداوند و خشم شما اي فاطمه . ! سپس ابوبكر به شدت گريه كرد تا جايي كه نزديك بود جان بدهد . فاطمه سلام الله عليها فرمود : سوگند به خدا كه بعد از هر نمازم تو را نفرين خواهم كرد .
چگونه مي شود كه حضرت صديقه طاهره از ابوبكر غضبناك و به دنبال هر نماز بر او نفرين كند ولي فرزندش امام صادق به انتساب به او افتخار نمايد؟
امير المؤمنين عليه السلام ، ابوبكر را خائن و دروغ گو مي‌داند :

مسلم بن حجاج نيشابوري در صحيح مسلم مي‌نويسد :
فَلَمَّا تُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنْ ابْنِ أَخِيكَ وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا ... .
صحيح مسلم ، ج5 ، ص152 ، كتاب الجهاد و السير ، باب حكم الفيء .
زماني كه رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) از دنيا رفت ، ابوبكر گفت من جانشين رسول خدا هستم ، شما دو نفر آمديد و (تو اي عباس) ميراث پسر بردارت (پيامبر) را طلب كردي و اين (علي عليه السلام) ميراث همسرش از پدرش را طلب مي‌كرد . ابوبكر گفت كه رسول خدا فرموده است : "ما ارث به جاي نمي گذاريم ، هر آنچه از ما با قي مي ماند صدقه است " شما دو نفر ابوبكر را دروغ گو ، گناه‌كار ، پيمان شكن و خائن مي دانستيد .
چگونه ممكن است ، امام علي عليه السلام فردي را خائن و دروغگو بداند ولي فرزندش امام صادق عليه السلام بر خلاف جدش امير المؤمنين عليهما السلام ، به نسبتش با ابوبكر افتخار كند !
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)
[/SPOILER]

دوم دقت بفرمایید:
1- در استدلال نگفته شده که داشتن فرزند شایسته، شایستگی میخواهد، بلکه بیان شده، داشتن فرزند امام یا نبی (برگزیده) شایستگی میخواهد.

2- امامت و نبوت مختص مردان است، بنابراین این برگزیدگی در نسب در این استدلال میتواند محدود به مردان ولی مادر برگزیده هم میتواند امتیاز محسوب شود.

3- حتی برفرض نبود 2 گزینه بالا، مقایسه باید میان پاکترین فرد در هر دوره ای و خلیفه آن دوره صورت گیرد

به این ترتیب باید نسب امام صادق(ع) با هشام بن عبدالملک - وليد بن يزيد - يزيد بن وليد - ابراهيم بن وليد - مروان حمار - سفاح و منصور عباسی مقایسه شود. یا هر کس دیگری در آن دوران

4- حتی در صورت قلمداد نکردن سه گزینه اول، اگر منظور از نسب، تمام اجداد پدر و مادر باشد،باید مقایسه دو فرد در یک زمان با تمام اجداد صورت گیرد.

[="Arial Black"][="Navy"][="Arial Black"][="Navy"]با سلام مجدد
من قصد قیاس نداشتم و فقط جواب این سوال را دادم
"آیا امام و رسول(نبی) میتواند نسبش به افراد ناپاک برگردد؟
"
بنده نظرم به آن حدیث مشهور نبود که شما به نقدش پرداختید (بهتر است دوباره به سوال خود و جوابی که عرض شد دقت کنید) و تنها به این مطلب اشاره کردم که امام صادق نسبش به ابوبکر می رسد همین . بنظرم همین مطلب می تواند جواب سوال بالا را مشخص کند.
[/]
[/]

سلام

نسب امام زمان هم طبق ان داستان معروف باید به پدر ملیکای مسیحی برسد

مادر امام زمان«عليه‌السلام» نامش «مليكه» (مليكا) بود، او از طرف پدر، دختر «يشوعا» فرزند امپراطور روم شرقی بود

پس نسب امام زمان از طرف مادری به یشوعا فرزند امپراطور روم شرقی می رسد

vivaziba;492277 نوشت:
بنده نظرم به آن حدیث مشهور نبود که شما به نقدش پرداختید (بهتر است دوباره به سوال خود و جوابی که عرض شد دقت کنید) و تنها به این مطلب اشاره کردم که امام صادق نسبش به ابوبکر می رسد همین . بنظرم همین مطلب می تواند جواب سوال بالا را مشخص کند.

شما اگه مطالب رو بخونید متوجه قضیه میشید
گفتم که به دلیل آنکه افراد برگزیده(غیر از حضرت زهرا(س)، حضرت مریم(ع) شاید یکی دو زن دیگه) همه مرد بوده اند
علاوه بر این همه افراد برگزیده، برگزیده به معنی امام و نبی مرد بوده اند
علاوه بر این دقت کنید به آیه و درخواست حضرت ابراهیم(ع):
وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ۖ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ۖ قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي ۖ قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ [٢:١٢٤]
یعنی حضرت ابراهیم نسب افراد بعد از خود را به خودش نسبت میدهد و نه به همسرش!!!!!!

نسب عموماً به مرد تعلق دارد و نه به زن.

شما به احادیث توجه کنید، نور حضرت محمد و آل محمد(ص) گفته شده که از اصلاب پاک به ارحام پاک منتقل شده، خب این نور که نمیتواند همزمان در صلب مردی و در رحم زنی باشد؟!!!
تا ما استدلال کنیم که در پیشینه یک مرد، چندین شاخه مهم وجود دارد
صرفاً مرد یا زن میتواند حامل این نور باشد
که با توجه به اینکه بیشتر برگزیدگان مرد بوده اند، این نور توسط مردان انتقال پیدا کرده
شاید در معدود مواردی مثل حضرت مریم(س) توسط زنی انتقال داده شده باشد.

در ثانی بازهم دقت کنید:

tadakhol;492237 نوشت:
- در استدلال نگفته شده که داشتن فرزند شایسته، شایستگی میخواهد، بلکه بیان شده، داشتن فرزند امام یا نبی (برگزیده) شایستگی میخواهد.

بنابراین هر شخصی میتواند دارای فرزند شایسته ای باشد
پس لزومی ندارد که مادر و پدر برگزیده، هر دو برگزیده باشند، ولی اگر باشند مزیت محسوب میشود.

تصور کنید نور در وجود مرد است، نیازی نیست که آبا و اجداد زن هم طاهر باشد و ..... بلکه همینکه خود زن شایسته باشد کافی است و
یا تصور کنید که نور در وجود زن است، همینکه مرد شایسته باشد کافی است، نیازی نیست که آبا و اجداد زن نیز شایسته باشد

در حقیقت منظور حقیر از نسب در سوال، چند بار هم داخل پرانتز ذکر کردم، پدر و مادر خود شخص است:
پست اول را ببینید، قطعاً عنوان سوال همیشه جای کافی برای توضیح تمام قضیه را ندارد

tadakhol;491783 نوشت:
آیا داشتن فرزندی که امام یا رسول باشد، شایستگی میخواهد یا نه؟

ما یک خط انتقال طاهر و مومن در طول تاریخ داریم، این خط انتقال مسلماً میتواند توسط یک نفر انتقال داده شود ولی اگر زن و مرد هر دو طاهر و مومن و شایسته تر ین روزگار باشند، نورعلی نور است.

به این عکس دقت کنید:

دایره قرمز همان برگزیده است، گفتیم برای برگزیده بودن، پدر و مادر باید شایسته باشند.
خطوط سبز پدر یا مادر شایسته است(که نیاز نیست پدر یا مادر همین شایسته، اگر برگزیده نباشد، شایسته باشد)
خطوط قرمز پدر یا مادر برگزیده است
لزومی ندارد دو طرف قرمز باشند
بلکه دو طرف سبز باشند کافی است
یکی قرمز باشد بهتر است
هر دو قرمز باشند(مثل حضرت امیر(ع) و حضرت زهرا(س)) نور علی نور است.

tadakhol;491783 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام

در قرآن با عباراتی مثل عبارات زیر برمی خوریم:
...

آیا میتونیم نتیجه بگیریم که مثلاً امام مسلمین یا نبی و رسول باید نسب مومن و مسلمان یا درست و حسابی و شایسته داشته باشد؟
آیا میتونه دلیل عقلانی وجود داشته باشه که نسب رسول و مومن باید پاک و طاهر و مومن و .... باشد؟

آیا داشتن فرزندی که امام یا رسول باشد، شایستگی میخواهد یا نه؟

[SPOILER]خواستم این سوال را در همان تاپیک مطرح کنم، چون میخواستم نظر خودمم بنویسم، فکر کردم اگه تاپیک بزنم بعد نظر خودم رو بگم کمی درست نباشه، به هر حال حذفش کردن گفتن تاپیک جدید بزن.
[/SPOILER]
با تشکر

هم بله و هم شاید نه!؟

از یک طرف لقمه‌ی حرام تا چهل نسل اثر می‌گذارد، پس اگر یک نسلی لقمه‌ی حرام خورده باشد تا چهل نسل نمی‌تواند از نسل او پیامبری باشد، اشتباه می‌کنم؟ پیامبر رحمت صل‌الله‌علیه‌و‌آله اگر اشتباه نکنم نسل حدودا ۵۱ ام از حضرت آدم علیه‌السلام هستند، و تفاوت ۵۱ با ۴۰ زیاد نیست وقتی این همه پیامبر در همین نسل بوده‌اند. همچنین برای پیامبران دیگر.

از یک طرف فرزند صالح اگر اشتباه نکنم یکی از دلایلی که نطفه‌اش ممکن است از کافری باشد پاداش دنیایی عملی صالح است که آن کافر انجام داده است. فرزند مؤمن به تبع اعتقادات خود ناچار از محبت کردن به والدین خود و اطاعت پدر است و این پاداشی است دنیایی برای والدین، به هر حال کافران در همین دنیا پاداش تمام کارهای ظاهرا خیری که کرده‌اند را می‌بینند و در آن دنیا برایشان چیزی نخواهد بود. اگر اشتباه نکنم در مورد شیخ رجب‌علی خیاط می‌گویند که چطور شد ایشان از آن پدر --که اگر انسان خوبی بوده‌اند ولی اینطور هم نبوده که از ابدال باشند-- به دنیا آمده‌اند شیخ جواب دادند که چون روزی پدرم به یکی از ابدال آب یا غذایی داده بودند. در مورد فرزند ناصالح حضرت نوح علیه‌السلام در قرآن آمده که إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ ۖ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ‌ صَالِحٍ، نه اینکه حضرت نوح علیه‌السلام نعوذ بالله گناهی مرتکب شده باشند ولی آن فرزند هم نتیجه‌ی یک عمل صالح از اعمال صالح حضرت نبوده است که فرزنده صالحی بوده باشد. اینکه فرزند اولی یکی از بزرگترین شیعیان اهل بیت علیهم‌السلام شد هم نشان می‌دهد که به راستی خداوند است که مرده (کافر) را از زنده (مؤمن) و زنده را از مرده بیرون می‌کشد. مثال بسیار است، مثلاً در ماجرای تولد حضرت مریم سلام‌الله علیها هم مادر ایشان نذر کرده بودند که ایشان را وقف کنیسه کنند چون می‌دانستند او شخص بزرگی است ولی انتظار داشتند که او منجی بنی‌اسرائیل باشند و وقتی دختر به دنیا آمدند متوجه شدند که برای به دنیا آمدن آن فرزند منجی باید رحمی پاک‌تر از رحم مادر حضرت مریم سلام‌الله فراهم باشد ... در مورد ولادت حضرت زهراء سلام‌الله علیها هم رسول خداوند چهل روز روزه و چهل شب عبادت سنگین داشتند و ...
ان شاء الله اساتید این پست را اصلاح و تکمیل بنمایند.
یا علی

owari;492332 نوشت:
هم بله و هم شاید نه!؟

با تشکر از شما دوست عزیز

شاید مجبورم دوباره توضیح بنویسم:

آیا داشتن فرزند امام و نبی شایستگی میخواهد؟

با توجه به آیات قرآن و یا عقل و منطق؟

البته صحبت از فرزند صالح نبود، هر معصومی و نبی ای صالح است ولی هر صالحی که نبی و امام نیست؟ (البته تعریف صالح هم مهم است)

اهمیت قضیه به نظرم در همان چیزی است که کارشناس بحث توضیح دادن اونهم دید مردم
خدا خواسته که معصوم و نبی از پدر و مادری باشند که بهتر از آنها در آن دوران نباشد(یا حداقل شایستگی لازم را داشته باشند، افتخاری باشند و .....)
به جهت هدایت مردم

و همینطور نگفتیم که فرزند ناصالح، دلیل میخواهد، فرزند ناصالح که چیزی نیست تا شایستگی بخواهد!

استدلالمون طبق آیات قرآن این بود که:

اگر قرار است یک ذریه ای در طول تاریخ برگزیده باشند(نه صرفاً صالح) )حجت باشند برای دیگران) پدر و مادر این برگزیده ها باید تقریباً بهترین دوران خود باشند(میگم تقریبا چون تعیین برتری برای ما مشخص نیست و گاهاً یک نبی و یک ولی لازم است با هم باشند لذا میتوانند مثلاً از دو برادر باشند).

همینطور لازم نیست پدر و مادر برگزیده باشند، اما اگر یکی یا هر دوی آنها باشند نورعلی نور میشود.

در نهایت از این هم استفاده میکنیم، برای اینکه پدر و مادر حضرت امیر(ع) و حسنین(ع) و دیگر امامان(ع) به گونه ای بوده که افراد دوران خودشان با آنها قابل قیاس نبوده اند(به لحاظ ایمان و اعتقادات و خصایل اخلاقی) پس اینها برگزیده اند!

دل ارام;492280 نوشت:
سلام

نسب امام زمان هم طبق ان داستان معروف باید به پدر ملیکای مسیحی برسد

مادر امام زمان«عليه‌السلام» نامش «مليكه» (مليكا) بود، او از طرف پدر، دختر «يشوعا» فرزند امپراطور روم شرقی بود

پس نسب امام زمان از طرف مادری به یشوعا فرزند امپراطور روم شرقی می رسد

نسب آن پادشاه هم می‌رسد به پطروس وصی حضرت عیسی علیه‌السلام

tadakhol;492180 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام

بنابراین

اگه داشتن فرزند شایستگی میخواهد، نبی یا معصوم(ع) نمیتواند فرزند کسی باشد که بهتر از او در عالم باشد(به شرطی که آن بهتر شرایط داشتن فرزند را دارا باشد)

به نظرم همین میتونه دلیلی باشه بر اینکه خلفای سه گانه برحق نبوده اند، چرا که پدر و مادر آنها در حد پدر و مادر حضرت امیر(ع) نبوده اند.

سلام علیکم،
اگرچه اگر بحثتان بخصوص فقط پیرامون نبوت و وصایت است این حرف حقیر درست نیست، ولی توجه کنید که اهل سنت هم اولی و دومی را نه نبی می‌دانند و نه وصی، بلکه فقط جانشین تعیین شده توسط مردم (صحابه) و نه خدا:
به نظر شما والد اولی بدتر بود یا والد محمد‌بن‌ابی‌بکر؟ اما محمد‌بن‌ابی‌بکر بر حق است و چه بسا خیلی هم حق‌تر از محمد حنفیه که والدش امیرالمؤمنین علیه‌السلام بوده‌اند. اگر والدین فقط مهم بودند برای این قضاوت به نظر شما به جز امام زمان و امام عسگری علیهماالسلام کسی از نظر نسبی پاک‌تر از جعفر کذاب بوده است؟ او هم فرزند امام هادی علیه‌السلام و فرزند سایر امامان و فرزند حضرت زهراء و حضرت علی و حضرت رسول علیهم‌السلام بوده است ولی هیچ هم بر حق نبوده است.
یعنی نسب به تنهایی نمی‌تواند دلیل باشد بر حق بودن ...

دل ارام;492280 نوشت:
نسب امام زمان هم طبق ان داستان معروف باید به پدر ملیکای مسیحی برسد

مادر امام زمان«عليه‌السلام» نامش «مليكه» (مليكا) بود، او از طرف پدر، دختر «يشوعا» فرزند امپراطور روم شرقی بود

پس نسب امام زمان از طرف مادری به یشوعا فرزند امپراطور روم شرقی می رسد


جواب این پست را نخواستم بنویسم چون در پستهای قبلی بیان شده
به این شکل جواب مینویسم:

آیا خدا ذریه الف را بر دیگران برتری نداد؟
بله
خب در فرزندان آن ذریه برگزیده، چه کسی (کسانی از همه برگزیده تر) هستند؟

مثلاً x و y از میان تمام حروف الفبا

از میان فرزندان x و Y چه کسانی برگزیده هستند؟

شماره 1 از نسل x و شماره 2 و 3 از نسل y
و الی آخر .....

بنابراین نسب پاک 1 که است: 1 دیگه این وسط صحبت از شاخه های متصل دیگر به 1 , X نیست.
یعنی منظور از نسل و نسب که مرتبط با ذریه مورد نظر قران است، همان پدر و مادر مستقیم خود برگزیده است!
پس ما کاری به اعقاب مادر حضرت امام زمان نداریم(اگر برگزیده باشند بسیار عالی اما اگر نباشند برای ما فقط مادر ایشان مهم است که آنهم به نقل از احادیث سرور کنیزان عالم هستند!) پس انسان شایسته ای بوده و پدر ایشان هم که امام حسن عسگری است و خود برگزیده است.
لذا پدر و مادر هر دو شایسته بوده اند و بهترین گزینه عصر خود برای این موضوع!

owari;492340 نوشت:
اگرچه اگر بحثتان بخصوص فقط پیرامون نبوت و وصایت است این حرف حقیر درست نیست، ولی توجه کنید که اهل سنت هم اولی و دومی را نه نبی می‌دانند و نه وصی، بلکه فقط جانشین تعیین شده توسط مردم (صحابه) و نه خدا:
به نظر شما والد اولی بدتر بود یا والد محمد‌بن‌ابی‌بکر؟ اما محمد‌بن‌ابی‌بکر بر حق است و چه بسا خیلی هم حق‌تر از محمد حنفیه که والدش امیرالمؤمنین علیه‌السلام بوده‌اند. اگر والدین فقط مهم بودند برای این قضاوت به نظر شما به جز امام زمان و امام عسگری علیهماالسلام کسی از نظر نسبی پاک‌تر از جعفر کذاب بوده است؟ او هم فرزند امام هادی علیه‌السلام و فرزند سایر امامان و فرزند حضرت زهراء و حضرت علی و حضرت رسول علیهم‌السلام بوده است ولی هیچ هم بر حق نبوده است.
یعنی نسب به تنهایی نمی‌تواند دلیل باشد بر حق بودن ...

ما هم دنبال آن ذریه برگزیده بر عالمین هستیم. و میخواهیم از اینکه خدا ذریه ای و نسلی را برگزیده قاعده ای استخراج کنیم برای موارد دیگر

بله این قاعده تنها برای برگزیده است.

و البته داشتن فرزند ناصالح شایستگی نمیخواهد یعنی چه؟ یعنی اینکه امام معصوم یا پیامبر خدا فرزند ناصالحی داشته باشد مهم نیست!

ولی اینکه امام معصوم یا پیامبر خدا فرزند که باشد مهم است، به خاطر همان ذریه برگزیده!

owari;492340 نوشت:
اگر والدین فقط مهم بودند برای این قضاوت به نظر شما به جز امام زمان و امام عسگری علیهماالسلام کسی از نظر نسبی پاک‌تر از جعفر کذاب بوده است؟ او هم فرزند امام هادی علیه‌السلام و فرزند سایر امامان و فرزند حضرت زهراء و حضرت علی و حضرت رسول علیهم‌السلام بوده است ولی هیچ هم بر حق نبوده است.
یعنی نسب به تنهایی نمی‌تواند دلیل باشد بر حق بودن ...

بله این قضیه برای وقتی مهم است که اختلافی در پدر و مادر هست!(که کم هم نیست)!
در میان فرزندان یک پدر و مادر(مثل قضیه حضرت یوسف و بردارانش) نمیشه از این استفاده کرد! بلکه نشانه های دیگری لازم است
در ثانی وقتی اینطور بحث میکنیم، محدوده جستجوی ما برای برگزیده خیلی کم میشود، خلفای سه گانه، خلفای عباسی و .... و .... کنار میروند!

در مورد جعفر کذاب هم پیشینه خودش مشخص میکند که برگزیده نیست
برگزیده حتی پدر و مادرش هم بهترین هستند، بعد آنوقت چطور ممکن است که خودش پیشینه مشکل داری داشته باشد؟

owari;492340 نوشت:
یعنی نسب به تنهایی نمی‌تواند دلیل باشد بر حق بودن ...

پس زمانیکه اختلافی در پدر و مادر وجود دارد، نسب به تنهایی میتواند دلیلی باشد بر برحق بودن(اگر صحبت از برگزیده باشد)
چرا امام حسین(ع) این همه در کربلا نسب پاک خودش را توضیح میدادند؟

tadakhol;492346 نوشت:
پس زمانیکه اختلافی در پدر و مادر وجود دارد، نسب به تنهایی میتواند دلیلی باشد بر برحق بودن(اگر صحبت از برگزیده باشد)
چرا امام حسین(ع) این همه در کربلا نسب پاک خودش را توضیح میدادند؟

شاید این به فرهنگ اعراب آن زمان برگردد که از صاحب ادعا هرگز نمی‌پرسیدند «گیرم پدر تو بود فاضل، از فضل پدر تو را چه حاصل؟». اما شاید هم به قول شما نکته‌ای حقیقی در این وسط وجود داشته باشد، که اگر باشد و یاد بگیرم اولین چیزی نبوده که نمی‌دانستم و یاد گرفتم. به هر حال در میان رجزهایی که در جنگ‌ها میخواندند به اینکه من فرزند که هستم زیاد بوده است.
اما مطلب دیگر این است که اگر اشتباه نکنم در حدیثی گفته شده بود احترام یک نفر را در فرزندان او نگاه می‌دارند. این مطلب شاید بهتر نشان دهد که چرا امام حسین علیه‌السلام به جایگاه نسب خودشان اشاره داشتند، یعنی احترام آن نسب پاک را باید در مورد من رعایت کنید اگر چیزی از نجابت در شما وجود داشته باشد.

با این وجود هنوز عقیده دارم نسب به تنهایی دلیل بر پاکی نخواهد بود، آنطور که شما نتیجه‌گیری کرده‌اید، اگر درست منظورتان را متوجه شده باشم. در حدیث دیگری هم از پیابر خدا صل‌الله‌علیه‌و‌آله آمده که ایشان گفتند من از بهترین قبایل عرب هستم ولی هیچ فخری به آن ندارم، از بهترین شاخه‌ی قریش هستم ولی هیچ فخری به آن ندارم و ... . از طرف دیگر اینکه برگزیده باید از همه جهت جاذبه داشته باشد تا خلق خداوند به او گرایش داشته باشند در حدیث آمده که پیامبران همیشه بوی خوش داشتند و حتی اگر دستشویی هم می‌رفتند و کسی بعد از ایشان دستشویی می‌رفته‌است تعجب می‌کرده که همیشه بوی بدی داشت ولی الآن بوی خوشی داشته است. از همین مطلب اینکه حضرت ایوب علیه‌السلام هم در اثر بیماری و ... بوی بد گرفته و مردم از نزدیک شدن به او کراهت داشته‌اند مخالفت شدید می‌شود که این نظرات در شأن نبی خداوند نیست و علت دور کردن او و همسرش از شهر تنها این بوده که می‌ترسیدند این همه مصیبت که به او می‌رسیده است دامان ایشان را هم بگیرد و به همین دلیل از شهرشان بیرونشان کردند. البته بیمار بودند ولی بیماری ایشان به هیچ وجه حالت انزجار ا ایشان را سبب نمی‌شده است. در مشابهت با همین مسأله هم می‌تواند نسب نیکو باشد که ایجاد گرایش می‌کند. مثلاً اگر حقیر امام خامنه‌ای را دوست دارم به فرزندان ایشان هم یک علاقه‌ی ابتدایی دارم، تا ایشان عکس داشتن لیاقت محبت را اثبات نکنند ما و سایرین ایشان را دوست خواهیم داشت، ان شاء الله، بخاطر نسبتب که به حضرت آقا دارند. این مسأله در مورد سایر بزرگان هم می‌تواند برقرار باشد، چه روحانی باشد، چه مرحوم امام باشد، چه عارف بالله باشد، چه شاعر اهل بیت علیهم‌السلام باشد و چه کس دیگری باشد.
سیادت و بزرگی بنی‌هاشم هم شاید یکی از وجوهش همین باشد، اگرچه وراثت در انتقال برخی خلقیات و معرفت‌ها هم بی‌تأثیر نخواهد بود، مثل اینکه رسول خدا فرموده‌اند که در محبت کردن به خانواده بهترین شما من هستم و بعد از من بنی‌هاشم (اگر حدیث را اشتباهی نقل نکرده باشم)
یا علی

owari;492353 نوشت:
با این وجود هنوز عقیده دارم نسب به تنهایی دلیل بر پاکی نخواهد بود،

بنده دلیل آوردم که:
برگزیدن ذریه یک شخص بر دیگر اشخاص دلیل بر شایسته بودن پدر و مادر شخص برگزیده است
به مباحث قبلی رجوع کنید
کسی هم صحبت از به تنهایی نکرد

مثلاً اگه بگن، امتحان گرفتیم، 20 نفر حایز شرایط فلان پست هستند، ولی فقط یک نفر انتخاب میشود
به این معنی است که فقط آن امتحان کافی است؟

owari;492353 نوشت:
ایشان گفتند من از بهترین قبایل عرب هستم ولی هیچ فخری به آن ندارم، از بهترین شاخه‌ی قریش هستم ولی هیچ فخری به آن ندارم و

گفته نشد که برگزیده به واسطه خاندانش به دیگران فخر فروشی کند
بلکه گفته شد خاندان شایسته قابلیت دارا بودن برگزیده را دارد

owari;492353 نوشت:
اما شاید هم به قول شما نکته‌ای حقیقی در این وسط وجود داشته باشد، که اگر باشد و یاد بگیرم اولین چیزی نبوده که نمی‌دانستم و یاد گرفتم.

مطالب قبلی را بخوانید، یاد نگرفتید، شاید نخواستید یاد بگیرید، سخت بود برایتان یاد بگیرید، نتوانستید یاد بگیرید، و .... یا نتونستم خوب براتون جابندازم و شاید هم نشد دیگر

tadakhol;492356 نوشت:

مطالب قبلی را بخوانید، یاد نگرفتید، شاید نخواستید یاد بگیرید، سخت بود برایتان یاد بگیرید، نتوانستید یاد بگیرید، و .... یا نتونستم خوب براتون جابندازم و شاید هم نشد دیگر

احتمالاً حق با شماست،
شما سعیتان را کردید، کند ذهنی حقیر را ببخشید، امیدوار بودم بتوانم کمکی کنم،
یا علی و در پناه حق

بسم الله الرحمن الرحیم

owari;492353 نوشت:
با این وجود هنوز عقیده دارم نسب به تنهایی دلیل بر پاکی نخواهد بود، آنطور که شما نتیجه‌گیری کرده‌اید، اگر درست منظورتان را متوجه شده باشم.

فکر نمیکنم درست متوجه شده باشید

فرد برگزیده است اگروتنهااگر پدر و مادرش شایسته باشند و هر شرایط دیگر خدا می داند
فرد برگزیده نیست اگروتنهااگر پدر یا مادرش شایسته نیست یا هر شرط دیگر خدا میداند

پس اگر کسی پدر یا مادرش شایسته نیست آنگاه نمیتواند برگزیده باشد

ما هم همین رو میخواستیم.

و بعلاوه اینکه: اگر پدر و مادرش شایسته باشد آنگاه میتواند برگزیده باشد.

و اگر زمانی امت اختلاف داشتند بر سر شخصی که میتواند برگزیده باشد و شخصی که نمیتواند برگزیده باشد، حق با که است؟

حالا: اگر الف پدر و مادرش شایسته ترین باشند در مقابل ب که پدر یا مادرش ناشایست هست حق با که است؟

[="Arial Black"][="Navy"]"یعنی منظور از نسل و نسب که مرتبط با ذریه مورد نظر قران است، همان پدر و مادر مستقیم خود برگزیده است!"
این را از کجا برداشت کردید؟

چگونه معنی دودمان و نسل را تنها زاده مستقیم والدین در نظر می گیرید؟

[سوره الأنعام (6): آيات 84 تا 87]

وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنا وَ نُوحاً هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسى‏ وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (84) وَ زَكَرِيَّا وَ يَحْيى‏ وَ عِيسى‏ وَ إِلْياسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ (85) وَ إِسْماعِيلَ وَ الْيَسَعَ وَ يُونُسَ وَ لُوطاً وَ كلاًّ فَضَّلْنا عَلَى الْعالَمِينَ (86) وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَيْناهُمْ وَ هَدَيْناهُمْ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (87)
با نگاهی به آیات علاوه بر اینکه به توجه به نسب از طرف مادر (حضرت عیسی) پی می بریم می بینیم که ذریه از نظر قرآن منحصر به فرزند مستقیم نشده بلکه خاندان و دودمان را شامل می شود

""الْأَرْحَامِ الطَّاهِرَةِ""در دعا هم پاک بودن اصل و نسب را می رساند (با تاکید بر نسب از طریق مادر)

با این پیش فرض که نسب برگزیده باید کاملا پاک باشد دوباره این سوال را می خوانیم:

"آیا میتونیم نتیجه بگیریم که مثلاً امام مسلمین یا نبی و رسول باید نسب مومن و مسلمان یا درست و حسابی و شایسته داشته باشد؟"

خیر .(نسبت صدیق و صادق)

شاید گفته شود که پاک بودن پدر و مادر می تواند کافی باشد ،حال می پرسم آیا کسی که نسبش (حتی از طریق مادر )به ناپاک برگردد شایستگی برگزیده شدن را دارد ؟
آیا برای یک مسلمان می تواند قابل پذیرش باشد که امامش از نسل (نسل!) انسانی ناپاک است؟
نظر من اینست که پرداختن به نسل برای اثبات برتری و مقایسه معیار قابل پذیرشی نیست.[/]

vivaziba;492413 نوشت:
"یعنی منظور از نسل و نسب که مرتبط با ذریه مورد نظر قران است، همان پدر و مادر مستقیم خود برگزیده است!"
این را از کجا برداشت کردید؟
چگونه معنی دودمان و نسل را تنها زاده مستقیم والدین در نظر می گیرید؟

مطلب رو دقیق نخوندین
http://www.askdin.com/thread37630-2.html#post492341
http://www.askdin.com/thread37630-2.html#post492297
http://www.askdin.com/thread37630-2.html#post492300

vivaziba;492413 نوشت:
با نگاهی به آیات علاوه بر اینکه به توجه به نسب از طرف مادر (حضرت عیسی) پی می بریم می بینیم که ذریه از نظر قرآن منحصر به فرزند مستقیم نشده بلکه خاندان و دودمان را شامل می شود

بازهم متوجه نشدید

vivaziba;492413 نوشت:
""الْأَرْحَامِ الطَّاهِرَةِ""در دعا هم پاک بودن اصل و نسب را می رساند (با تاکید بر نسب از طریق مادر)

گفتیم میتواند باشد ولی ارحام طاهره یعنی رحمی که بچه ای در آن قرار گرفته، اون نوری که در آن قرار گرفته میتواند از خود زن نباشد بلکه از طرف مرد باشد/
چون بیشتر انبیا و اولیا مرد بوده اند(همه انبیا و اولیا ولی برخی برگزیده زن هم بوده) و بیشتر اینها نسل در نسل بوده اند پس بیشتر منظور مرد است
علاوه بر این اون نور میتواند از طرف مرد یا زن باشد نه هردو

vivaziba;492413 نوشت:
"آیا میتونیم نتیجه بگیریم که مثلاً امام مسلمین یا نبی و رسول باید نسب مومن و مسلمان یا درست و حسابی و شایسته داشته باشد؟"
خیر

اول اینکه گفته شد این نسبت جای شک دارد اگر منظورت ابوبکر و امام صادق(ع) است
دوم نشان داده شد که منظور والدین مستقیم است، لذا این حرف شما درست نیست.
سوم شما هنوز یاد نگرفتید نقل قول بزنید؟

[="Arial Black"][="Navy"]با سلام

اول از آخر شروع می کنم
راستش نه نقل که می زنم نمیاد

بعدش هم شما مدارکی که آوردید تلویحا نشان می دهد که امام صادق با ابوبکر نسبت دارد و جایی این نسب را زیر سوال نبردید بلکه در متن اشاره شده اینکه از اجدادشان ابوبکر باشد افتخاری نیست و منطقی نیست که امام صادق که از نسل پیامبر است به نسبت خود با ابوبکر ببالد[/]

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام

vivaziba;492462 نوشت:
اول از آخر شروع می کنم

برای انحراف بحث خوبه
vivaziba;492462 نوشت:
راستش نه نقل که می زنم نمیاد

!!!!! از دوستان فنی بپرسید
vivaziba;492462 نوشت:
بعدش هم شما مدارکی که آوردید تلویحا نشان می دهد که امام صادق با ابوبکر نسبت دارد و جایی این نسب را زیر سوال نبردید

جا داره به شما مدرک استنتاج و استدلال تقدیم شود!
به گمانم شما اصلاً بحث را نمی خوانید. فقط نتیجه گیریهای اون بحث رو مینویسم:

tadakhol;492237 نوشت:
بررسي سند روايت در كتاب‌هاي شيعه :

tadakhol;492237 نوشت:
از اين رو ، اين روايت از نظر شيعيان ارزشي ندارد . اگر اهل سنت بخواهند مطلبي را براي شيعيان بيان كنند، بايد به روايتي استناد كنند كه از طريق روات شيعه به سند صحيح نقل شده باشد.

tadakhol;492237 نوشت:
بررسي سند روايت در كتاب‌هاي اهل سنت :

tadakhol;492237 نوشت:
البته برخي از علماي اهل سنت و به ويژه ذهبي و ابن حجر در كتاب‌هاي مختلف، اين روايت را نقل كرده‌اند ولي هيچ يك سندي براي آن ذكر نكرده‌اند .
بنابراين تمامي سند‌هاي اين روايت ، ارزشي براي استدلال ندارند و نمي‌توان به آن اعتماد كرد .

tadakhol;492237 نوشت:
تحريف روايت :

tadakhol;492237 نوشت:
ذهبي ، اصل روايت را در سير اعلام النبلاء ، ج 6 - ص 259 اين گونه نقل مي‌كند : « ... لقد ولدني مرتين » ؛ در حالي كه در جاهاي ديگر و از جمله چهار صفحه پايين تر از آن ، كلمه «صديق» را اضافه كرده و روايت را اين گونه تحريف مي‌كند :

tadakhol;492237 نوشت:
چگونه ممكن است امام صادق عليه السلام از كلمه «صديق» براي ابوبكر استفاده كند ؛ در حالي كه همه مي‌دانند اين لقب از القاب مخصوص امير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام بوده است . ما اين مطلب را در جاي ديگر ثابت كرده‌ايم .

tadakhol;492237 نوشت:
مناقشه در دلالت روايت :

tadakhol;492237 نوشت:
زماني كه رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) از دنيا رفت ، ابوبكر گفت من جانشين رسول خدا هستم ، شما دو نفر آمديد و (تو اي عباس) ميراث پسر بردارت (پيامبر) را طلب كردي و اين (علي عليه السلام) ميراث همسرش از پدرش را طلب مي‌كرد . ابوبكر گفت كه رسول خدا فرموده است : "ما ارث به جاي نمي گذاريم ، هر آنچه از ما با قي مي ماند صدقه است " شما دو نفر ابوبكر را دروغ گو ، گناه‌كار ، پيمان شكن و خائن مي دانستيد .
چگونه ممكن است ، امام علي عليه السلام فردي را خائن و دروغگو بداند ولي فرزندش امام صادق عليه السلام بر خلاف جدش امير المؤمنين عليهما السلام ، به نسبتش با ابوبكر افتخار كند !

http://www.askdin.com/thread37630.html#post492237

در ضمن شما اول ثابت کنید، بنده گفته ام که کل انساب فرد باید شایسته باشد، بعد سراغ این بحث بیایید.

[="Arial Black"][="Navy"]سلام
خدارا شکر نقل قول هم راه افتاد

tadakhol;492465 نوشت:
جا داره به شما مدرک استنتاج و استدلال تقدیم شود!
به گمانم شما اصلاً بحث را نمی خوانید. فقط نتیجه گیریهای اون بحث رو مینویسم:

خب

vivaziba;492462 نوشت:
شما مدارکی که آوردید تلویحا نشان می دهد که امام صادق با ابوبکر نسبت دارد و جایی این نسب را زیر سوال نبردید بلکه در متن اشاره شده اینکه از اجدادشان ابوبکر باشد افتخاری نیست و منطقی نیست که امام صادق که از نسل پیامبر است به نسبت خود با ابوبکر ببالد

دوباره می گویم اینکه نسبت امام صادق به ابوبکر می رسد را در هیچ جا از آن مقاله نقد نکردید!

tadakhol;492465 نوشت:
ثابت کنید، بنده گفته ام که کل انساب فرد باید شایسته باشد

شما گفتید نسب و ذریه و ... و اینها معنی دودمان و نسل را می رساند نه منحصرا والدین و فرزند مستقیم

و کارشناس بحث هم بر اصل و نسب تاکید داشتند

دوباره می گویم

vivaziba;492414 نوشت:
شاید گفته شود که پاک بودن پدر و مادر می تواند کافی باشد ،حال می پرسم آیا کسی که نسبش (حتی از طریق مادر )به ناپاک برگردد شایستگی برگزیده شدن را دارد ؟
[/]

vivaziba;492496 نوشت:
دوباره می گویم اینکه نسبت امام صادق به ابوبکر می رسد را در هیچ جا از آن مقاله نقد نکردید!

منقولات حاوی این نسبت در اون پست رد شد
vivaziba;492462 نوشت:
بعدش هم شما مدارکی که آوردید تلویحا نشان می دهد که امام صادق با ابوبکر نسبت دارد

نقل قول بزن
vivaziba;492496 نوشت:
شما گفتید نسب و ذریه و ... و اینها معنی دودمان و نسل را می رساند نه منحصرا والدین و فرزند مستقیم

نقل قول بزن

vivaziba;492414 نوشت:
شاید گفته شود که پاک بودن پدر و مادر می تواند کافی باشد ،حال می پرسم آیا کسی که نسبش (حتی از طریق مادر )به ناپاک برگردد شایستگی برگزیده شدن را دارد ؟

در پست بعدش سه پست براتون لینک کردم که این مطلب رو توضیح دادم بفرمایید دوباره بخونید، در داخل اونها هرجا اشکال داشتی نقل بزن

[="Arial Black"][="Navy"]سلام

tadakhol;492502 نوشت:
منقولات حاوی این نسبت در اون پست رد شد

من که هرچه بگویم شما حرف خود را می زنید اصلا شما خودتان بگویید "ام فروه" کیست؟

tadakhol;492502 نوشت:
نقل قول نوشته اصلی توسط vivaziba نمایش پست ها
شما گفتید نسب و ذریه و ... و اینها معنی دودمان و نسل را می رساند نه منحصرا والدین و فرزند مستقیم
نقل قول بزن

منظورم اینکه که شما از نسب و ذریه گفتید (و اینها معنی دودمان و نسل را می رسانند) جمله بعد از... مفهوم نسب و ذریه است نه عین سخن شما

اگر موجب بد خوانی شد ،ببخشید[/]

vivaziba;492543 نوشت:
من که هرچه بگویم شما حرف خود را می زنید اصلا شما خودتان بگویید "ام فروه" کیست؟

عزیزم در اون استدلال شواهدی مطرح شد که نشون میده اون نقل شما اشتباه است
اصلاً شما مستندات ارائه بده که همچین نسبتی هست!

vivaziba;492543 نوشت:
منظورم اینکه که شما از نسب و ذریه گفتید (و اینها معنی دودمان و نسل را می رسانند) جمله بعد از... مفهوم نسب و ذریه است نه عین سخن شما

خب که چه؟
شما پرسیدی چرا ادعای میکنی که منظور والدین مستقیم فرد است
بنده برایتان سه پست نقل زدم
هربار سوالتان را تکرار میکنید، خب عزیز من اون سه پست رو بخون از داخل اونها نقل بزن کجا رو نفهمیدی

[="Arial Black"][="Navy"]پدر بزرگوار امام صادق، حضرت باقر عليه السلام بود، و مادر بزرگوار امام صادق عليه السلام، بانوى ارجمند، به نام فاطمه كه به «ام فروه» شهرت داشت. ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر است
http://www.shahroudi.net/client/farsi/monasebatha/miladesadeq.php
http://abasmodaresiyazdi.com/fa/index.php/2011-04-03-14-05-42/2011-05-14-14-57-59/120-%D9%88%DB%8C%DA%98%D9%87-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%87%D8%A7/432-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AC%D8%B9%D9%81%D8%B1-%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D9%82-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87-%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85

در اینکه ام فروه مادر امام صادق(علیه السلام) بوده و از زنان پاکدامن و باعظمت و عفیف و نوه محمد بن ابی بکر بوده است، و اینکه خود محمد نیز از شیعیان مخلص علی(علیه السلام) بوده هیچ شکی نیست؛ ولی این تنها از جهت بیان نسب فامیلی است و هیچ فضلیتی را برای ابوبکر ثابت نمی کند.
http://makarem.ir/main.aspx?lid=0&mid=254833&typeinfo=23&catid=24205

این هم نظر آیات عظام

كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) - الشيخ الصدوق ( مترجم : پهلوان ) - ج 1 - ص 568
ابو عبد الله جعفر بن محمّد الصّادق ، مادرش امّ فروه بنت قاسم بن محمّد بن - أبى بكر

الاحتجاج ( فارسي ) - الشيخ الطبرسي ( مترجم : جعفري ) - ج 2 - ص 307
أبو عبد الله جعفر بن محمّد صادق ، مادرش امّ فروه دخت قاسم بن محمّد بن أبى بكر .

تاريخ قم ( فارسي ) - حسن بن محمد بن حسن قمى ( مترجم : قمي ) - ص 198
مام جعفر صادق عليه السّلام سنهء ثلث و ثمانين [ 1 ] در وجود آمده است و او از ترائب و بطن ام فروه دختر قاسم بن محمد بن بكر بوده است

تاريخ اليعقوبي ( فارسي ) - اليعقوبي ( مترجم : آيتي ) - ج 2 - ص 373
ابو عبد الله جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب ( ع ) كه مادرش : ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر است

الكافي - الشيخ الكليني - ج 1 - ص 472
( مولد أبي عبد الله جعفر بن محمد عليه السلام ) * ولد أبو عبد الله عليه السلام سنة ثلاث وثمانين ومضى في شوال من سنة ثمان وأربعين ومائة وله خمس وستون سنة ودفن بالبقيع في القبر الذي دفن فيه أبوه وجده والحسن ابن علي عليهم السلام وأمه أم فروة بنت القاسم بن محمد بن أبي بكر وأمها أسماء بنت عبد الرحمن بن أبي بكر .

الكافي ( أصول الكافي ) ( فارسي ) - الشيخ الكليني ( مترجم : رسولي ) - ج 2 - ص 377 - 378
زندگانى ابو عبد الله جعفر بن محمد عليه السلام امام صادق عليه السلام در سال 83 متولد شد و در ماه شوال سال 148 درگذشت و 65 سال داشت و در ‹ صفحه 378 › قبرستان بقيع كه پدرش و جدش و حسن بن على عليهم السلام مدفون بودند . بخاك سپرده شد ، مادرش ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر است و مادر ام فروه اسماء دختر عبد الرحمن بن ابى بكر است .

ومراةالعقول مجلسی ج6ص26[/]

[="Arial Black"][="Navy"]

tadakhol;492237 نوشت:
اما اين كه آن حضرت فرموده : " ابوبكر مرا دو بار به دنيا آورده " واقع را بيان مي‌كند نه اين كه افتخار كند

راست گفتیدا دقت نکردم چی نوشتید![/]

vivaziba;492627 نوشت:
راست گفتیدا دقت نکردم چی نوشتید!

خب عزیز من داخل اون سندی هم که ما آوردیم همه این اسناد مخدوش شده!
http://www.askdin.com/thread37630-3.html#post492465
بله که دقت نکردید

ولی در کل این مهم نیست، چون استدلال این تاپیک روی پدر و مادر اصلی برگزیده است، ای بسا ممکن است که پدر و مادر برگزیده خودشان برگزیده نباشند اما شایسته باشند، و برای شایسته بودن آنها نیازی نیست که پدر و مادرشان شایسته باشد! والی آخر/

با عرض سلام به دوستان گرامی و تشکر از اینکه با جدیت تمام در این تاپیک حضور داشتید.

در تکمیل مباحث دوستان دو نکته را عرض میکنم:

1- در برخی از پستها میان مقام امامت و منصب خلافت به نوعی خلط شده است در حالیکه این دو مفهوم مساوی ندارند. هیچیک از خلفای سه گانه ادعای مقام امامت را نداشته اند در حالی که خود را شایسته مقام خلافت دانسته اند. اینکه میگوییم اصل و نسب باید پاک از شرک و زنا بوده باشد شرطی است ناظر به مقام امامت. پس کسی که میخواهد شرط پاکی آباء و امهات را دلیل بر حقانیت امامان در به دست گرفتن منصب خلافت بگیرد باید مقدماتی چند را نیز اضافه کند از جمله اینکه خلافت از شئون امامت است (همانطور که شیعه قایل است) و در این صورت، شرط مذکور، بصورت با واسطه، شرط خلافت هم میشود. ولی به هر حال، به صرف اینکه والدین امامان بهتر از والدین خلفای اهل سنت بوده اند نمیتوان حقانیت ائمه در خلافت را اثبات نمود زیرا این تنها یک شرط لازم است نه شرط کافی. به عبارت دیگر تنها کسی میتواند امام و نبی باشد که دارای اصل و نسب پاک باشد نه اینکه اگر کسی دارای اصل و نسب پاک بود همین بس است که به مقام امامت و نبوت و به دنبالش خلافت دست یابد. بهتر است همانطور که دانشمندان شیعه انجام داده اند به استدلالهای متعدد و محکم دیگر در اینباره تمسک شود.

2- منظور از آباء در روایاتی که در پست نخست بیان شده است اعم از پدر بیواسطه و باواسطه شخص است و دلیلی بر اینکه منظور از آباء صرفا پدران بیواسطه شخص باشد یافت نشد بلکه از تعابیری نظیر: كُنْتَ نُوراً فِي الْأَصْلَابِ الشَّامِخَةِ میتوان خلاف آنرا نتیجه گرفت. همچنین واژه آباء و نیز اصلاب در روایات هم شامل اجداد پدری و هم مادری میشود و میتوان به فرزندان و نوادگان دختری یک نفر، فرزندان او اطلاق نمود همانطور که به ائمه فرزندان رسول الله از صلب او اطلاق شده است. (کافی/ج8/ص318)
اما باید توجه داشت اولا روایاتی که در پست نخست آورده شد خطاب به یک یا همه پنج تن آل عباست و ممکن است بگوییم شرط عدم کفر و شرک اجداد مادری شامل دیگر ائمه نیست هرچند آنگونه که متکلمین گفته اند شرط نبود دنائت در آباء و زناکاری در امهات شامل همه می باشد. از اینرو روایات و استدلال مزبور با مواردی نظیر شرک ابوبکر نقض نمیشوند. ثانیا هنگام تشکیل و انعقاد نطفه است که اهمیت ویژه ای دارد و معلوم نیست که در چنین هنگامه ای، افکار شرک آلود و یا کفرآمیز بر اشخاص مورد نظر غالب بوده است. ثالثا آنچه در استدلال متکلمین مورد تاکید است این است که اصل و نسب نباید بگونه ای باشد که مانع اقبال عمومی شود از اینرو وجود شخص مشرک یا کافری آنهم در میان چند نسل پیش از این، مخصوصا اگر آن فرد مشرک و یا کافر در دوران خود مورد احترام مردم زمان خویش بوده باشد و یا بعدها به جرگه موحدان پیوسته باشد نمیتواند تاثیر چشمگیری در عدم اقبال عمومی داشته باشد همانطور که در زمان ائمه و پس از آن شاهدش هستیم.

در پناه حق

موضوع قفل شده است