اثبات تواتر قرآن با این ترتیب چینش آیات و سوره ها و قرائت...
تبهای اولیه
[="Navy"]سلام
آیا ترتیب آیات و سوره های قرآن و قرائت قرآن و در کل خود همین قرآنی که دست ماست متواترا از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به ما رسیده و یا قرآن متواتر نیست؟
اگر متواتر است تواترش را با تمام شرایط تواتر ثابت نمایید.(لطفا پیرامون همین موضوع یعنی متواتر بودن بحث شود و اعجاز و ... قرآن مطرح نشود)
با تشکر :Gol:[/]
سلام
آیا ترتیب آیات و سوره های قرآن و قرائت قرآن و در کل خود همین قرآنی که دست ماست متواترا از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به ما رسیده و یا قرآن متواتر نیست؟
اگر متواتر است تواترش را با تمام شرایط تواتر ثابت نمایید.(لطفا پیرامون همین موضوع یعنی متواتر بودن بحث شود و اعجاز و ... قرآن مطرح نشود)
با تشکر :Gol:
بسم الله الرحمن الرحیم
در این باره مباحث مختلفی مطرح و نظریه های گوناگونی ابراز شده است:
گفته شده است:
ترتیب آیات قرآن غالبا به شکل ترتیب نزول است،جز تعداد محدودی آیه که وقتی نازل شد،رسول خدا صلوات الله علیه دستور داد آن ها را در مکان خود قرار دهید(1) از این رو نزدیک به همه عالمان شیعه و سنی، ترتیب همه آیات را مطابق با دستور پیامبر خدا صلوات الله علیه می دانند. فقط بعضی از عالمان شیعه، ترتیب بعضی از آیات ( تعداد بسیار محدودی) را مطابق اجتهاد صحابه می دانند.(2)
و اما در باره ترتیب سوره ها نیز می توان گفت:بیشتر علما معتقدند این چینش مطابق دستور شخص پیامبر صلوات علیه انجام گرفته است.(3)
در هر صورت این مباحث مطرح است که قرآن در ابتدا به صورت مکتوب نبوده، بلکه آیات بر قلب پیامبر نازل شده و رسول خدا آن ها را بر مردم تلاوت کرده است. سپس آن حضرت جایگاه آیات و سوره ها را شخصا معین نموده ،به همین اعتبار در خود قرآن و در کلام پیامبر صلوات الله علیه، از قرآن با عنوان "کتاب" یاد و سوره حمد "فاتحه الکتاب" خوانده شده است.
بنا بر این، قرآن در زمان خود پیامبر صلوات الله علیه به این شکل کلی در آمده و این نظم در بیانات پیامبر صلوات الله علیه بوده است،اما تا آخر عمر آن حضرت،قرآن به صورت کتابی مکتوب بین دو جلد ارایه نشد، زیرا تا اواخر عمر ایشان باب وحی باز بود. به همین جهت، پیامبر صلوات الله علیه به مولای متقیان سلام الله علیه دستور داد قرآن را طبق دستور ایشان تنظیم و با شرح و تفسیر و بیان، ارایه نماید که حاصل زحمات امام قبول نشد.در ادامه افرادی برای انجام این کار معین شدند و قرآن را طبق دستور پیامبر صلوات الله علیه تنظیم و ارایه کردند.
البته در زمان عثمان، قرآن در چند نسخه تکثیر و مصحف های شخصی جمع آوری و معدوم شد تا بعدا موجب اختلاف نشود.
پی نوشت ها:
1.جلالی نایینی، تاریخ جمع قرآن کریم،تهران،انتشارات مرکز کتاب گلگشت،سال 1365 خورشیدی،ص124
2.حجتی محمد باقر،پژوهشی در تاریخ قرآن، ص69.
3. همان، ص87 و نیز تاریخ جمع قرآن کریم پیشین،ص153.
[="Navy"]سلام
پس اینگونه نتیجه گرفتم که در مورد ترتیب سوره ها و ترتیب آیات نه تنها اجماع وجود ندارد بلکه اختلاف هم وجود دارد و همچنین در مورد تواتر قرآن صحبتی نکردید که آیا این قرآن متواترا به ما رسیده و یا اینکه تواتر ندارد.(منظور بنده متن قرآن است مثلا حدیث غدیر تواتر دارد و در چندین کتب فقط اسناد وقوع آن جمع آوری شده ).
سوال آیا قرآن متواتر است؟؟ اگر متوارتر است تواتر آن را اثبات نمایید
با تشکر مجدد[/]
سلام
پس اینگونه نتیجه گرفتم که در مورد ترتیب سوره ها و ترتیب آیات نه تنها اجماع وجود ندارد بلکه اختلاف هم وجود دارد و همچنین در مورد تواتر قرآن صحبتی نکردید که آیا این قرآن متواترا به ما رسیده و یا اینکه تواتر ندارد.(منظور بنده متن قرآن است مثلا حدیث غدیر تواتر دارد و در چندین کتب فقط اسناد وقوع آن جمع آوری شده ).
سوال آیا قرآن متواتر است؟؟ اگر متوارتر است تواتر آن را اثبات نمایید
با تشکر مجدد
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام مجدد
باید دانسته شود حتی در صورت اثبات عدم اجماع بر روی ترتیب سوره ها یا چینش آیات،چنین موضوعی تاثیری بر اعتبار قرآن نمی گذارد.
و اما در باره تواتر متن قرآن و در امان ماندنش از تحریف به پاسخی که در پی می آید توجه کنیم :
قرآن کریم معجزة جاویدان، و سند رسالت نبی خاتم حضرت محمد صلوات الله علیه است.
این کتاب آسمانی ویژگی ها و امتیازاتی دارد، از جمله این که از آغاز نزول تا کنون از تحریف مصون مانده است. قرآن فعلی دقیقاً و بدون کم و زیاد همان قرآنی است که بر پیامبر اکرم صلوات الله علیه نازل شده، حتی کلمه و حرفی از آن کم و زیاد نگردیده، چرا که حافظ و پاسدار قرآن، خدای قادر و توانا است.
خدای متعال فرمود: "إنّا نحن نزّلنا الذکر و إنّا له لحافظون" (1)ما قرآن را نازل کردیم و ما خود نگهدار آن خواهیم بود.
در این آیه خدای خود را ضامن پاسداری از قرآن معرفی کرده است. از این جا معلوم می شود که اگر جن و انس و تمام قدرت ها بر ایجاد خلل در قرآن متحد شوند، هیچ کاری از پیش نخواهند برد. از این رو خدای متعال فرمود: "لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزيلٌ مِنْ حَكيمٍ حَميد"(2)
در قرآن هیچ گونه خللی از هیچ جهت وارد نمی شود، و از جانب خدای متعال فرزانه و ستوده نازل گشته است.
در ادامه به برخی از دلایل عدم تحریف قرآن اشاره می شود:
1. عقل انسان حکم می کند که احتمال هر گونه تغییر و تبدیل از قرآن کریم به دور است، زیرا قرآن کتابی است که از روز اوّل مورد عنایت و اهتمام مسلمانان بوده است. قرآن برای مسلمانان همه چیز بوده است: قانون اساسی، دستور عمل زندگی، برنامه حکومت، کتاب مقدس آسمانی و رمز عبادت و بندگی.
با دقت در این موضوع روشن می شود که اصولاً کم و زیاد در آن امکان نداشته است.
قرآن کتابی بود که مسلمانان نخستین همواره در نمازها، در مسجد، در خانه، در میدان جنگ، به هنگام رو به رو شدن با دشمنان و به عنوان استدلال بر حقانیت مکتب از آن استفاده می کردند.
حتی نقل شده است که تعلیم قرآن را مهر زنان قرار می دادند. اصولاً تنها کتابی که در همه محافل مطرح بوده و هر کودکی را از آغاز عمر با آن آشنا می کردند و هر کسی می خواست درسی از اسلام بخواند، آن را به او تعلیم می دادند؛ قرآن مجید بود.
آیا با چنین وضعی کسی احتمال می دهد که دگرگونی در این کتاب آسمانی رخ دهد؟ به خصوص با توجه به این که قرآن به صورت یک مجموع با همین شکل فعلی در عصر خود پیامبر جمع آوری شده بود(3) و مسلمانان سخت به یادگرفتن و حفظ قرآن اهمیت می دادند. اصولاً شخصیت افراد در آن عصر تا حد زیادی به این شناخته می شد که چه اندازه از آیات را حفظ کرده باشد. شمار حافظان قرآن به اندازه ای زیاد بود که در تواریخ می خوانیم در یکی از جنگ ها که زمان ابوبکر واقع شد، چهارصد نفر از قاریان قرآن به قتل رسیدند. در داستان "بئر معونه" (یکی از آبادی های نزدیک مدینه) و جنگی که در آن منطقه در زمان حیات پیامبر صلوات الله علیه اتفاق افتاد می خوانیم که جمع کثیری از قاریان قرآن( در حدود هفتاد نفر) شهید شدند.
از این مطالب روشن می شود که حافظان و قاریان و معلّمان قرآن آن قدر زیاد بودند که تنها در یک میدان جنگ این تعداد به شهادت رسیدند.
باید هم چنین باشد، چون که گفتیم قرآن فقط قانون اساسی برای مسلمانان نبود، بلکه همه چیز آن ها را تشکیل می داد، مخصوصاً در آغاز اسلام که هیچ کتابی جز آن وجود نداشت و تلاوت و قرائت و حفظ و تعلیم و تعلّم مخصوص قرآن بود.
قرآن یک کتاب متروک در گوشه خانه و یا مسجد که گرد و غبار فراموشی روی آن نشسته باشد نبود تا کسی چیزی از آن کم یا بر آن افزوده کند.
حفظ قرآن به عنوان یک سنت و یک عبادت بزرگ همیشه در میان مسلمانان بوده و هست، حتی پس از آن که قرآن به صورت مکتوب در دسترس همگان قرار گرفت، و حتی بعد از پیدا شدن صنعت چاپ که سبب شد این کتاب به عنوان پر نسخه ترین اثر به چاپ رسیده در کشورهای اسلامی منتشر شود، باز حفظ قرآن به عنوان یک سنت دیرینه و افتخار بزرگ، موقعیت خود را حفظ کرد، به طوری که در هر شهر و دیار همیشه جمعی حافظ قرآن بوده و هستند. اکنون در بعضی کشورهای اسلامی مدرسه هایی وجود دارد که برنامه شاگردان آن در درجه اوّل حفظ قرآن است.
سنت حفظ قرآن از عصر پیامبر صلوات الله علیه و به دستور و تأکید آن حضرت در تمام قرون ادامه داشته است. هم چنین سنت قرائت قرآن در شب ها و روزهای متعدد و ثواب بسیاری که بر قرائت ذکر شده است. آیا با چنین وضعی هیچ گونه احتمالی در مورد تحریف قرآن امکان پذیر است؟! به طور قطع نه.
2.علاوه بر همه این مطالب؛ کاتبان وحی بودند یعنی کسانی که بعد از نزول آیات بر پیامبر، آن را یادداشت می کردند که شمار آن ها را از چهارده تا چهل و سه نفر نوشته اند.
ابوعبدالله زنجانی در کتاب "تاریخ قرآن" می گوید: پیامبر صلوات الله علیه نویسندگان متعددی داشت که وحی را یادداشت می کردند و آن ها چهل و سه نفر و از همه مشهورتر خلفای چهارگانه نخستین بودند، ولی بیش از همه "زیدبن ثابت" و امیر مؤمنان علی بن ابی طالب سلام الله علیه ملازم پیامبر صلوات الله علیه مسئولیت این کار را به عهده گرفتند.(4)
آن ها در برخی موارد آن چه را که نوشته بودند بر پیامبر عرضه کرده و یا می خواندند تا هر گونه اشتباه احتمالی رفع شود.
کتابی که این همه نویسنده داشته، چگونه ممکن است دست تحریف کنندگان به سوی آن دراز شود؟
3.دعوت همه پیشوایان اسلام به قرآن موجود
بررسی کلمات پیشوایان بزرگ اسلام نشان می دهد که از آغاز اسلام، همه آن بزرگواران به یک زبان مردم را به تلاوت و عمل به قرآن موجود دعوت می کردند، و این نشان می دهد که کتاب آسمانی به صورت یک مجموعه دست نخورده در همه قرون، از جمله قرون نخستین اسلام بوده است.
مولای متقیان علی سلام الله علیه بعد از رسیدن به خلافت هیچ گونه اشاره ای به کم یا زیاد شدن قرآن نفرمود. نه تنها این کار را نکرد، بلکه بارها مردم را به عمل و تمسک به قرآن موجود دعوت نمود. اگر کم و زیادی در قرآن پیش آمده بود، مسلّماً حضرت، قرآن اصلی را بر مردم عرضه می کرد. ایشان فرمود: "کتاب خدا میان شما است. سخنگویی است که هرگز زبانش به کندی نمی گراید، و خانه ای است که هیچ گاه ستون هایش فرو نمی ریزد. وسیله عزت است، آن چنان که یارانش هرگز مغلوب نمی شود. (5)
نیز فرمود: کتاب خدا نوری است خاموش نشدنی و چراغ پرفروغی است که به تاریکی نمی گراید. (6)
اگر دست تحریف به دامن این کتاب آسمانی دراز شده بود، امکان نداشت امام علی سلام الله علیه آن را به عنوان چراغی که به خاموشی نمی گراید، معرفی کند. مانند این تعبیرها در سخنان امام علی سلام الله علیه و سایر پیشوایان دین، گواه و دلیل روشنی است بر عدم تحریف قرآن کریم.
4. اصولاً پس از قبول خاتمیت پیامبر صلوات الله علیه و این که اسلام آخرین آیین الهی است و رسالت قرآن تا پایان جهان برقرار خواهد بود، چگونه می توان باور کرد که خدای متعال از این یگانه سند اسلام و پیامبر خاتم پاسداری نکند؟ آیا تحریف قرآن با جاودانگی اسلام طیّ هزاران سال و تا پایان جهان مفهومی می تواند داشته باشد؟!(7)
چون یکی از دلایل تجدید نبوت ها، تحریف کتاب آسمانی بوده است. اگر این تحریف در قرآن صورت گرفته بود،
باید پیامبری از طرف خداوند برای اصلاح می آمد، در حالی پیامبر اسلام، خاتم پیامبران شناخته شده و خود نیز آن را بیان کرده است.
با توجه به این دلایل و دلایل فراوان دیگر که در کتاب هایی که در زمینه عدم تحریف قرآن نوشته شده است (8) علما و دانشمندان و مفسران اسلامی، با قاطعیت تمام، مسئله تحریف قرآن را ردّ کرده و معتقد شده اند که قرآن مجید به هیچ وجه تحریف نشده و تحریف نخواهد شد، زیرا امکان تحریف دراین کتاب آسمانی راه ندارد.
علامه طباطبایی آورده است: یکی از ضروریات تاریخ اسلام این معنا است که تقریباً در چهارده قرن قبل، پیغمبری از نژاد عرب به نام محمد صلوات الله علیه مبعوث به نبوت شده و ادعای نبوت کرده است، نیز کتابی آورده که آن را به نام قرآن نامیده، در طول حیاتش مردم را به آن شریعت دعوت می کرده. نیز از مسلّمات تاریخ است که آن جناب با همین قرآن تحدّی کرده و آن را معجزه نبوت خود خوانده، نیز هیچ حرفی نیست در این که قرآن موجود در این عصر همان قرآنی است که او آورده و برای بیشتر مردم زمان خودش قرائت کرده است. (9)
و اما اخباری که اهل تحریف به آن تمسک جستهاند، چنان ضعیف است که نمیتوان بدان استدلال نمود و یا اخباری جعلی بوده که نشانه های جعل درآن مشهود است و یا مفهوم آن به قدری بیگانه و دور از واقعیت است که نمیتوان به آن اعتنا کرد. (10)
در نتیجه تحریف قرآن به زیاده، به معنای افزودن چیزی بر قرآن، میان مسلمانان هیج قائلی ندارد، (11) اما تحریف به نقیصه یعنی کاستن از آیات، تنها برخی از علما بدان معتقد بودند. این را هم علمای شیعه و سنی جواب قاطع داده اند، تا جایی که مرحوم شیخ صدوق عقیده بر مصونیت قرآن از تحریف را از اصول شیعه دانسته و می فرماید: اعتقاد ما این است: قرآنی که خداوند متعال بر پیامبرش حضرت محمد صلوات الله علیه نازل فرمود، همان است که در یک مجلد و در دسترس همه مردم قرار دارد و هرگز بیش از آن نبوده، هر کسی به ما نسبت دهد که ما می گوییم قرآن بیش از این است، مسلّماً دروغ گو است". (12)
پینوشتها :
1. سوره حجر (7) آیه 9.
2. سوره فصلت (41) آیه 42.
3.آیت الله مکارم شیرازی ناصر، تفسیر نمونه،تهران،انتشارات اسلامیه،سال 1374 خورشیدی،چاپ اول ج1، ص 8 - 10
4. ابوعبدالله زنجانی، تاریخ قرآن، ص 24.
5. نهج البلاغه (فیض الاسلام)، ص 403
6. همان، ص 632، خطبه 189.
7. تفسیر نمونه پیشین، ج 11، ص 21 - 26.
8.آیت الله خویی، قرآن هرگز تحریف شده،بیان، ج 1، ص 305.
9.علامه طباطبایی سید محمد حسین، تفسیر المیزان،ترجمه موسوی همدانی سید محمد باقر،قم،انتشارات اسلامی،سال 1374 خورشیدی،چاپ پنجم، ج 12، ص 150.
10. معرفت محمد هادی، مصونیت قرآن از تحریف، ص 69
11.آیت الله جوادی آملی عبدالله،تفسیر تسنیم، ج1، ص 99.
12. باب حادی عشر (اعتقادات صدوق)، ص 93
در ضمن کتاب البیان فی تفسیر القرآن آیت الله العظمی خویی رحمت الله علیه از ص 196 به بعد در باره بحث صیانه القرآن من التحریف مطالب مبسوط و مستندی مبنی بر متواتر بودن متن کتاب خدا و عدم تحریف آن بیان کرده اند که مراجعه به این کتاب برای طالبان این مباحث بسیار مفید است.
سلام و تشکر از کارشناس محترم تاپیک
راستش تمام علت هایی که شما گفتین علت هایی بود که مساله تواتر توش مطرح نشده بود
در واقع علت هایی بود که شما میگفتین به فلان دلیل فلان تحریف رد میشه در حالی که به هیچ وجه دلیل های شما نمیتونه 100 درصد باشه و اگر یه نفر بگه که من میگم قرآن تحریف شده و هرکی میگه نشده با سند بهم ثابت کنه ، دیگه نمیتونین این دلیل ها رو بهش بگین.این دلیل ها درسته که میتونه با عقل بخونه اما کسی نمیتونه بگه خلافش قطعا اتفاق نیوفتاده
با سلام
موضوع تواتر قرآن و قرائات بحث مهمی است . تاقبل از قرن سوم اصلا تواتری در کار نیست و اختلاف در قرائات و تفاسیر بیداد میکند .
بعدا در قرن 4 ابن مجاهد قرائاتیکه به مرز 8000 رسیده بود را در 7 قرائت من درآوردی ! محدود کرد .
اما قران یعنی چه وکدام قران متواتر است ؟
همان قرانی که طبق احادیث صحیح اصول کافی به نقل امام صادق (ع) آیه رجم در آن بود .
همان قرآنی که بنص صحیح بخاری و مسلم به نقل عمر و عائشه آیه رجم در آن بود .
بن بست خطرناک در اصل دین ( قرآن ) ( 1 2 3 4 5 ... آخرين صفحه)
باید دانسته شود حتی در صورت اثبات عدم اجماع بر روی ترتیب سوره ها یا چینش آیات،چنین موضوعی تاثیری بر اعتبار قرآن نمی گذارد.
و اما در باره تواتر متن قرآن و در امان ماندنش از تحریف به پاسخی که در پی می آید توجه کنیم :
سلام
در ابتدا باید عرض کنم که اثبات تواتر قرآن یک بحث است و عدم تحریف بحثی دیگر.
ممکن است مطلبی متواتر نباشد اما تحرف هم نشده باشد پس بر فرض صحت ادله بر عدم تحریف قرآن نمی توان از آن نتیجه گرفت که قرآن متواتر است بلکه عکس این قضیه صحیح است یعنی از تواتر قرآن می توان پی به عدم تحریف برد اما از عدم تحریف نمی توان پی به تواتر برد که سوال تاپیک هم همین است یعنی اثبات تواتر قرآن که تا کنون چنین مطلبی ثابت نشده.
این کتاب آسمانی ویژگی ها و امتیازاتی دارد، از جمله این که از آغاز نزول تا کنون از تحریف مصون مانده است. قرآن فعلی دقیقاً و بدون کم و زیاد همان قرآنی است که بر پیامبر اکرم صلوات الله علیه نازل شده، حتی کلمه و حرفی از آن کم و زیاد نگردیده، چرا که حافظ و پاسدار قرآن، خدای قادر و توانا است.
خدای متعال فرمود: "إنّا نحن نزّلنا الذکر و إنّا له لحافظون" (1)ما قرآن را نازل کردیم و ما خود نگهدار آن خواهیم بود.
در این آیه خدای خود را ضامن پاسداری از قرآن معرفی کرده است.
بحثی که ما در اینجا خواهیم داشت نه در صدد اثبات تحریف قرآن هستیم و نه اینکه تحریف قرآن را قبول داریم چرا که قرآنی که در لوح محفوظ وجود دارد قابل تحریف نیست بلکه از این جهت مطالب را نقد می کنیم تا شما اصل تواتر قرآن را ثابت نمایید.
اما پاسخ به این مطلب
اولاً در این آیه صریحا منظور خود را از ذکر مشخص نکرده و مفسرین وجوه مختلفی برای ذکر بیان کرده اند و محدث نوری رحمه الله در فصل الخطاب به این آیه اینچنین جواب داده اند:
این آیه قابل استدلال نیست چون در این آیه احتمال دیگری هم وجود دارد و آن این که مراد از ذکر، رسول خدا (ص) باشد. استدلال به این آیه بر عدم تحریف متوقف بر این است که منظور از ذکر قرآن باشد لکن اگر مراد از ذکر در این آیه رسول خدا (ص) باشد یا حداقل احتمال این باشد که منظور از ذکر رسول خدا (ص) است در این صورت استدلال به این آیه مخدوش میشود. در قرآن کریم لفظ ذکر در مواردی بر رسول خدا (ص) هم اطلاق شده و این چنین نیست که احتمالی بدون پشتوانه باشد. محدث نوری در تبیین اشکال به استدلال به این آیه میفرماید: همه اتفاق دارند بر اینکه تا زمانی که نص صریح بر بیان مراد از قرآن وارد نشده باشد نمیتوان به متشابهات قرآنی تمسک کرد، پس در اینکه اگر آیهای متشابه باشد نمیتوان به آن استناد کرد همه اتفاق نظر دارند و در اینجا هم این آیه از اقسام متشابهات است، از جمله موارد متشابه مشترک لفظی یا معنوی است یعنی چنانچه در آیهای یک لفظ مشترک استعمال شود، اگر مشترک لفظی باشد بدون قرینه معینه بعضی از افراد آن تعیّن پیدا میکند و اگر مشترک معنوی باشد در صورتی که یقین داشته باشیم قدر مشترک از آن اراده نشده بلکه یکی از افراد و مصادیق اراده شده و قرینه معینهای هم در کار نباشد سبب میشود آیه از اقسام متشابهات محسوب شود و این امری است که همه بر آن اتفاق دارند. در اینجا هم لفظ «ذکر» در این آیه آمده لکن این کلمه در موارد زیادی در قرآن بر رسول خدا (ص) اطلاق شده و احتمال دارد که منظور از ذکر در این آیه هم رسول خدا (ص) باشد که در این صورت معنای آیه عبارت است از اینکه خداوند متعال میفرماید: ما رسول خدا (ص) را فرستادیم و حافظ او هستیم که معنای این آیه بر وزان آیه شریفه «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ »این میشود که خداوند میخواهد بگوید ما تو را از مردم حفظ میکنیم. پس به واسطه اراده معانی مختلف از ذکر در قرآن حداقل این احتمال وجود دارد که مراد از «ذکر» در این آیه رسول خدا (ص) باشد لذا این آیه از اقسام متشابه بوده و قابل استناد نیست.
ان قلت: محدث نوری به یک اشکال مقدر هم جواب میدهد، و آن این که ممکن است گفته شود ذکر تنزیل در آیه شاهد بر این است که مراد از «ذکر» رسول خدا (ص) نیست؛ چون خداوند متعال در این آیه میفرماید: «انا نحن نزلّنا الذکر» که تنزیل مناسب با رسول خدا (ص) نیست چون رسول اکرم (ص) نازل نشده بلکه مبعوث به رسالت شده است پس ممکن است به ذهن کسی خطور کند که ذکر «نزلنا» در این آیه شریفه قرینه بر این است که منظور از «ذکر» کتاب است.
قلت: ذکر «نزلنا» در آیه شریفه قرینه بر اینکه مراد از «ذکر» در این آیه قرآن است نیست چون در آیه دیگری آمده «انا انزلنا الیکم ذکراً رسولاً» که در این آیه «انزلنا» در مورد رسول بکار رفته و رسول هم عطف بیان برای ذکر است پس این آیه نمیتواند بر حفظ قرآن از تحریف دلالت کند.
ان قلت: اینکه منظور از حفظ در این آیه، حفظ رسول باشد صحیح نیست چون رسول اکرم (ص) رحلت فرمودند و این با حفظ سازگاری ندارد.
قلت: حفظ رسول منحصر در این نیست که از مرگ یا مرض حفظ شود بلکه احتمال دارد منظور از حفظ رسول این باشد که خداوند متعال میفرماید: رسول اکرم (ص) را به عنوان آخرین پیامبر و رسول حفظ خواهیم کرد یا منظور این است که هدایت رسول خدا (ص) تا روز قیامت محفوظ خواهد بود پس منظور از حفظ، فقط حفظ جسمی رسول خدا (ص) نیست که گفته شود با رحلت ایشان این حفظ معنی نخواهد داشت بلکه احتمال دارد منظور از حفظ، حفظ یاد و نام و مکتب ایشان باشد که هنوز در بین مردم زنده هستند.
ثانیاً منظور از قرآن چه کتابی است و خداوند کدام قرآن را حفظ کرده؟ هر یک از صحابه یک مصحف داشتند که ادعا بر آن بود که این کتاب ما قرآن است که اختلافات زیادی در آنها بود یکی(عایشه) ادعا می کرد آیه رضاع کبیر در قرآن بود یکی از صحابه(ابن عباس) قسم می خورد آیه متعه به اینگونه بوده فما إستمعتم به منهن إلى أجل مسمى آن یکی صحابه (عبد الله بن مسعود) می گفته این آیه اینگونه نازل شده الله هو الرزاق ذو القوة المتين...حال سوال ما این است که کدام یک قرآن است و خداوند کدام یک را حفظ کرده؟ و کدام یک متواتر است؟
اینجا بر می گردیم به همان سوال اول که آیا این قرآن متواتر است؟
ثالثاً سلمانا جدلاً که منظور از ذکر قرآن است اما منظور قرآنی است که در نزد اهل بیت است طبق آیه إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ فِي كِتَابٍ مَّكْنُونٍ لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ قرآن را جز مطهرون دست نمی یابند وطبق آیه إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا مطهرون اهل بیت هستند پس قرآن در نزد آنان است و آن قرآن تحریف نمی شود و به بیان واضح تر قرآنی تحریف نمی شود که بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْم که این افراد اهل بیت هستند.
مطالب دیگری هم هست که فعلا از بیان آن خودداری می کنیم تا بعد ...
قرآن متحد شوند، هیچ کاری از پیش نخواهند برد. از این رو خدای متعال فرمود: "لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزيلٌ مِنْ حَكيمٍ حَميد"(2)
در قرآن هیچ گونه خللی از هیچ جهت وارد نمی شود، و از جانب خدای متعال فرزانه و ستوده نازل گشته است.
علاوع بر اشکالات گذشته که منظور از قران چیست و کدام قرآن منظور است
1-برداشت نفي باطل به طور عام از قرآن، با مفاد تفسير روايي مخالف است؛ زيرا در تفسير علي ابن ابراهيم از امام باقر(عليهالسلام) در تفسير اين آيه چنين آمده است: «باطل از جانب تورات يا انجيل يا زبور يا پس از آن با آمدن كتابي كه آن را باطل كند، به آن راه ندارد»( تفسير قمي، ج 2، ص 226.) و در مجمعالبيان به نقل از صادقين(عليهماالسلام) چنين آمده است: «يعني در گزارشدهي قرآن از گذشته يا آينده، باطلي در آن راه نمييابد»( مجمع البيان، ج9، ص24). با ورود چنين تفسيري از اهلبيت(عليهمالسلام) چگونه ميتوان تعميم در مفهوم باطل را پذيرفت؟!
2- . معناي مورد نظر از باطل يعني تحريف در تفسير اجتهادي نيز نيامده است و هيچ يك از مفسّران اجتهادي نيز باطل به معناي تحريف نداشتهاند. شيخ طوسي در تبيان گفته است: «در معناي باطل، پنج نظريه گفته شده است»( تفسير تبيان، ج 9، ص 132.) و بطلان به معناي تحريف در ميان هيچ يك از اين آراء نيست.
3- نفي باطل به معناي نفي تحريف، با منسوخ التلاوة و منسوخ الحكم يا تنها با منسوخ التلاوة طبق مذهب جمهور كه تحقق اين دو قسم نسخ را در آيه پذيرفتهاند نقض ميشود.
4- اگر مقصود از قرآني كه باطل در آن راه نمييابد تمام مصاديق موجود آن در ميان مردم است، اين مدعا با واقعيت تاريخي مخالف است؛ زيرا همگان به اتفاق پذيرفتهاند كه عثمان بن عفّان بسياري از مصاحف را سوزاند و اگر مقصود، قرآن به صورت مجمل و نامشخص است، كافي است كه باطل از او با قرآني كه نزد اهلبيت(عليهمالسلام) محفوظ است، منتفي گردد؛ يعني با فرض حفظ قرآن حقيقي نزد آنان در قرآن باطل راه نيافته است هر چند در يك مورد در اين صورت، مدعا كه تحقق اجمالي و نه تفصيلي صيانت قرآن از راهيافت باطل است، تحقق يافته است.
5- انطباق باطل بر ورود تحريف در قرآن، جاي تأمّل دارد؛ به ويژه پس از ملاحظه آنكه نفي باطل پيش و پس از قرآن، داراي وحدت سياق و وحدت مراد است و از آنجا كه باطل به معناي تحريف همزمان با نزول قرآن در آن راه نداشته و اراده نشده است،باطل به معناي تحريف پس از قرآن نيز اراده نشده است.
بهترين گفتار در تفسير اين آيه، آن است كه بگوييم: قرآن كتابي است كه نه با گفتار پيش از خود و نه با سخن پس از خود، شبيه است و نه به قبل از خود اتصال و ارتباطي دارد و نه با پس از خود؛ آن گفتاري است قائم به ذات كه با هر گفتاري متفاوت است و نسبت به هر گفتاري كه با آن مقارنه و مقايسه شود، برتر است(فصلالخطاب، ص342 ـ 341.)
در قرآن هیچ گونه خللی از هیچ جهت وارد نمی شود، و از جانب خدای متعال فرزانه و ستوده نازل گشته است.
در ادامه به برخی از دلایل عدم تحریف قرآن اشاره می شود:
1. عقل انسان حکم می کند که احتمال هر گونه تغییر و تبدیل از قرآن کریم به دور است، زیرا قرآن کتابی است که از روز اوّل مورد عنایت و اهتمام مسلمانان بوده است. قرآن برای مسلمانان همه چیز بوده است: قانون اساسی، دستور عمل زندگی، برنامه حکومت، کتاب مقدس آسمانی و رمز عبادت و بندگی.
با دقت در این موضوع روشن می شود که اصولاً کم و زیاد در آن امکان نداشته است.
قرآن کتابی بود که مسلمانان نخستین همواره در نمازها، در مسجد، در خانه، در میدان جنگ، به هنگام رو به رو شدن با دشمنان و به عنوان استدلال بر حقانیت مکتب از آن استفاده می کردند.
حتی نقل شده است که تعلیم قرآن را مهر زنان قرار می دادند. اصولاً تنها کتابی که در همه محافل مطرح بوده و هر کودکی را از آغاز عمر با آن آشنا می کردند و هر کسی می خواست درسی از اسلام بخواند، آن را به او تعلیم می دادند؛ قرآن مجید بود.
آیا با چنین وضعی کسی احتمال می دهد که دگرگونی در این کتاب آسمانی رخ دهد؟ به خصوص با توجه به این که قرآن به صورت یک مجموع با همین شکل فعلی در عصر خود پیامبر جمع آوری شده بود(3) و مسلمانان سخت به یادگرفتن و حفظ قرآن اهمیت می دادند. اصولاً شخصیت افراد در آن عصر تا حد زیادی به این شناخته می شد که چه اندازه از آیات را حفظ کرده باشد. شمار حافظان قرآن به اندازه ای زیاد بود که در تواریخ می خوانیم در یکی از جنگ ها که زمان ابوبکر واقع شد، چهارصد نفر از قاریان قرآن به قتل رسیدند. در داستان "بئر معونه" (یکی از آبادی های نزدیک مدینه) و جنگی که در آن منطقه در زمان حیات پیامبر صلوات الله علیه اتفاق افتاد می خوانیم که جمع کثیری از قاریان قرآن( در حدود هفتاد نفر) شهید شدند.
از این مطالب روشن می شود که حافظان و قاریان و معلّمان قرآن آن قدر زیاد بودند که تنها در یک میدان جنگ این تعداد به شهادت رسیدند.
باید هم چنین باشد، چون که گفتیم قرآن فقط قانون اساسی برای مسلمانان نبود، بلکه همه چیز آن ها را تشکیل می داد، مخصوصاً در آغاز اسلام که هیچ کتابی جز آن وجود نداشت و تلاوت و قرائت و حفظ و تعلیم و تعلّم مخصوص قرآن بود.
قرآن یک کتاب متروک در گوشه خانه و یا مسجد که گرد و غبار فراموشی روی آن نشسته باشد نبود تا کسی چیزی از آن کم یا بر آن افزوده کند.
حفظ قرآن به عنوان یک سنت و یک عبادت بزرگ همیشه در میان مسلمانان بوده و هست، حتی پس از آن که قرآن به صورت مکتوب در دسترس همگان قرار گرفت، و حتی بعد از پیدا شدن صنعت چاپ که سبب شد این کتاب به عنوان پر نسخه ترین اثر به چاپ رسیده در کشورهای اسلامی منتشر شود، باز حفظ قرآن به عنوان یک سنت دیرینه و افتخار بزرگ، موقعیت خود را حفظ کرد، به طوری که در هر شهر و دیار همیشه جمعی حافظ قرآن بوده و هستند. اکنون در بعضی کشورهای اسلامی مدرسه هایی وجود دارد که برنامه شاگردان آن در درجه اوّل حفظ قرآن است.
سنت حفظ قرآن از عصر پیامبر صلوات الله علیه و به دستور و تأکید آن حضرت در تمام قرون ادامه داشته است. هم چنین سنت قرائت قرآن در شب ها و روزهای متعدد و ثواب بسیاری که بر قرائت ذکر شده است. آیا با چنین وضعی هیچ گونه احتمالی در مورد تحریف قرآن امکان پذیر است؟! به طور قطع نه.
2.علاوه بر همه این مطالب؛ کاتبان وحی بودند یعنی کسانی که بعد از نزول آیات بر پیامبر، آن را یادداشت می کردند که شمار آن ها را از چهارده تا چهل و سه نفر نوشته اند.
ابوعبدالله زنجانی در کتاب "تاریخ قرآن" می گوید: پیامبر صلوات الله علیه نویسندگان متعددی داشت که وحی را یادداشت می کردند و آن ها چهل و سه نفر و از همه مشهورتر خلفای چهارگانه نخستین بودند، ولی بیش از همه "زیدبن ثابت" و امیر مؤمنان علی بن ابی طالب سلام الله علیه ملازم پیامبر صلوات الله علیه مسئولیت این کار را به عهده گرفتند.(4)
آن ها در برخی موارد آن چه را که نوشته بودند بر پیامبر عرضه کرده و یا می خواندند تا هر گونه اشتباه احتمالی رفع شود.
کتابی که این همه نویسنده داشته، چگونه ممکن است دست تحریف کنندگان به سوی آن دراز شود؟
این مطالب تنها یک جواب ساده دارد که تاریخ خلاف سخن شما را می گوید.
شما ببینید که اختلاف قرائتها تا کجا پیش رفته که اکنون چندین قرائت مختلف داریم که اختلاف های فراوانی با هم دارند با اینکه عثمان در زمان خودش تمام مصاحف را سوزاند و خود این امر دلالت بر اختلاف بسیار شدید حتی در آن زمان می کند که تعداد فراوانی نسخه از قرآن (مصاحف) وجود داشته که اختلاف شدیدی با هم داشتند و اینگونه که شما بیان می کنید نبوده که همه بر یک قرآن متحد باشند و خلاف سخن شما را ثابت می کند که برای توضیح بیشتر به همان کتاب فصل الخطاب رجوع کنید.
3.دعوت همه پیشوایان اسلام به قرآن موجود
بررسی کلمات پیشوایان بزرگ اسلام نشان می دهد که از آغاز اسلام، همه آن بزرگواران به یک زبان مردم را به تلاوت و عمل به قرآن موجود دعوت می کردند، و این نشان می دهد که کتاب آسمانی به صورت یک مجموعه دست نخورده در همه قرون، از جمله قرون نخستین اسلام بوده است.
مولای متقیان علی سلام الله علیه بعد از رسیدن به خلافت هیچ گونه اشاره ای به کم یا زیاد شدن قرآن نفرمود. نه تنها این کار را نکرد، بلکه بارها مردم را به عمل و تمسک به قرآن موجود دعوت نمود. اگر کم و زیادی در قرآن پیش آمده بود، مسلّماً حضرت، قرآن اصلی را بر مردم عرضه می کرد. ایشان فرمود: "کتاب خدا میان شما است. سخنگویی است که هرگز زبانش به کندی نمی گراید، و خانه ای است که هیچ گاه ستون هایش فرو نمی ریزد. وسیله عزت است، آن چنان که یارانش هرگز مغلوب نمی شود. (5)
نیز فرمود: کتاب خدا نوری است خاموش نشدنی و چراغ پرفروغی است که به تاریکی نمی گراید. (6)
اگر دست تحریف به دامن این کتاب آسمانی دراز شده بود، امکان نداشت امام علی سلام الله علیه آن را به عنوان چراغی که به خاموشی نمی گراید، معرفی کند. مانند این تعبیرها در سخنان امام علی سلام الله علیه و سایر پیشوایان دین، گواه و دلیل روشنی است بر عدم تحریف قرآن کریم.
مطلب اول اینکه کسی به قرآن دعوت کرد دلیل بر این است که مطلب باطلی در قرآن نیست(تحریف به اضافه وجود ندارد) و دلالتی بر عدم تحریف به نقیصه ندارد.
ثانیاً این که امام علی در زمان خودش قرآن راستین را معرفی نکرد دلیل تایید این قرآن نمی تواند باشد زیرا ایشان در زمان خودش نتوانست حتی بدعت های عمر را اصلاح کند مثلا نماز تراویح را بدعت اعلام کند و با آن مخالفت کند حال چگونه می تواند بیان کند که این قرآن قرآن حقیقی نیست و منافقین قرآن ظاهری را تحریف کرده اند؟!
ثاثثاً لطفا اگر به روایتی استناد می کند صحت سند آن را هم بررسی کنید چون با روایات ضعیف مطلبی ثابت نمی شود.
4. اصولاً پس از قبول خاتمیت پیامبر صلوات الله علیه و این که اسلام آخرین آیین الهی است و رسالت قرآن تا پایان جهان برقرار خواهد بود، چگونه می توان باور کرد که خدای متعال از این یگانه سند اسلام و پیامبر خاتم پاسداری نکند؟ آیا تحریف قرآن با جاودانگی اسلام طیّ هزاران سال و تا پایان جهان مفهومی می تواند داشته باشد؟!(7)
تحریف قرآن(بر فرض وقوع) تحریف به تقیصه است که از اعتبار و حجیت قرآن چیزی کم نمی کند در ضمن خود پیامبر در حدیث ثقلین تاکید کردند که قرآن در کنار اهل بیت باید باشد تا گمراهی حاصل نشود و قران به تنهایی کافی نمی باشد که چنین اشکالی پیش آید.
چون یکی از دلایل تجدید نبوت ها، تحریف کتاب آسمانی بوده است. اگر این تحریف در قرآن صورت گرفته بود،
باید پیامبری از طرف خداوند برای اصلاح می آمد، در حالی پیامبر اسلام، خاتم پیامبران شناخته شده و خود نیز آن را بیان کرده است.
گفتیم سخن شما در صورتی می تواند صحیح باشد که امامی برای اصلاح وجود نداشته باشد در حالی که با وجود امام معصوم در هر عصر و زمانی این اشکال منتفی است
اما تحریف به نقیصه یعنی کاستن از آیات، تنها برخی از علما بدان معتقد بودند. این را هم علمای شیعه و سنی جواب قاطع داده اند، تا جایی که مرحوم شیخ صدوق عقیده بر مصونیت قرآن از تحریف را از اصول شیعه دانسته و می فرماید: اعتقاد ما این است: قرآنی که خداوند متعال بر پیامبرش حضرت محمد صلوات الله علیه نازل فرمود، همان است که در یک مجلد و در دسترس همه مردم قرار دارد و هرگز بیش از آن نبوده، هر کسی به ما نسبت دهد که ما می گوییم قرآن بیش از این است، مسلّماً دروغ گو است". (12)
علمای بسیاری قائل به تحریف به نقیصه بوده اند چنانچه در فصل الخطاب آمده و همچنین در همان کتاب اشاره شده که ما از قدما از بین شیعه کسی جز شیخ مفید و صدوق و طوسی و سید مرتضی را نمی شناسیم که قائل به این باشند که این قران عین همان قرآنی است که بر پیامبر نازل شده (فصل الخطاب صفحه 30 و31)
در ضمن سید نعمت الله جزایری این سخن شیخ صدوق که شما آن را نقل کرده اید حمل بر تقیه می کند و می گوید خود شیخ صدوق اخبار فراوانی در کتبش در مورد تحریف قرآن نقل کرده است.
و در فصل الخطاب ص240 هم محدث نوری این سخن شیخ صدوق را بررسی می کنند.
[HL]در پایان بحث ما تحریف قرآن نیست و اصلا تحریف قرآن را قبول نداریم اما سوال اصلی ما هنوز پا بر جاست آیا قرآن تواتر دارد یا خیر؟ اگر دارد آن را ثابت کنید و عدم تحریف قرآن نمی تواند تواتر قرآن را ثابت کند([/HL][HL]زیرا ممکن است سخنی متواتر نباشد و تحریف هم نشده باشد) بلکه تواتر قرآن می تواند عدم تحریف آن را ثابت کند .[/HL]
سلام
در ابتدا باید عرض کنم که اثبات تواتر قرآن یک بحث است و عدم تحریف بحثی دیگر.
ممکن است مطلبی متواتر نباشد اما تحرف هم نشده باشد پس بر فرض صحت ادله بر عدم تحریف قرآن نمی توان از آن نتیجه گرفت که قرآن متواتر است بلکه عکس این قضیه صحیح است یعنی از تواتر قرآن می توان پی به عدم تحریف برد اما از عدم تحریف نمی توان پی به تواتر برد که سوال تاپیک هم همین است یعنی اثبات تواتر قرآن که تا کنون چنین مطلبی ثابت نشده.بحثی که ما در اینجا خواهیم داشت نه در صدد اثبات تحریف قرآن هستیم و نه اینکه تحریف قرآن را قبول داریم چرا که قرآنی که در لوح محفوظ وجود دارد قابل تحریف نیست بلکه از این جهت مطالب را نقد می کنیم تا شما اصل تواتر قرآن را ثابت نمایید.
اما پاسخ به این مطلب
اولاً در این آیه صریحا منظور خود را از ذکر مشخص نکرده و مفسرین وجوه مختلفی برای ذکر بیان کرده اند و محدث نوری رحمه الله در فصل الخطاب به این آیه اینچنین جواب داده اند:
این آیه قابل استدلال نیست چون در این آیه احتمال دیگری هم وجود دارد و آن این که مراد از ذکر، رسول خدا (ص) باشد. استدلال به این آیه بر عدم تحریف متوقف بر این است که منظور از ذکر قرآن باشد لکن اگر مراد از ذکر در این آیه رسول خدا (ص) باشد یا حداقل احتمال این باشد که منظور از ذکر رسول خدا (ص) است در این صورت استدلال به این آیه مخدوش میشود. در قرآن کریم لفظ ذکر در مواردی بر رسول خدا (ص) هم اطلاق شده و این چنین نیست که احتمالی بدون پشتوانه باشد. محدث نوری در تبیین اشکال به استدلال به این آیه میفرماید: همه اتفاق دارند بر اینکه تا زمانی که نص صریح بر بیان مراد از قرآن وارد نشده باشد نمیتوان به متشابهات قرآنی تمسک کرد، پس در اینکه اگر آیهای متشابه باشد نمیتوان به آن استناد کرد همه اتفاق نظر دارند و در اینجا هم این آیه از اقسام متشابهات است، از جمله موارد متشابه مشترک لفظی یا معنوی است یعنی چنانچه در آیهای یک لفظ مشترک استعمال شود، اگر مشترک لفظی باشد بدون قرینه معینه بعضی از افراد آن تعیّن پیدا میکند و اگر مشترک معنوی باشد در صورتی که یقین داشته باشیم قدر مشترک از آن اراده نشده بلکه یکی از افراد و مصادیق اراده شده و قرینه معینهای هم در کار نباشد سبب میشود آیه از اقسام متشابهات محسوب شود و این امری است که همه بر آن اتفاق دارند. در اینجا هم لفظ «ذکر» در این آیه آمده لکن این کلمه در موارد زیادی در قرآن بر رسول خدا (ص) اطلاق شده و احتمال دارد که منظور از ذکر در این آیه هم رسول خدا (ص) باشد که در این صورت معنای آیه عبارت است از اینکه خداوند متعال میفرماید: ما رسول خدا (ص) را فرستادیم و حافظ او هستیم که معنای این آیه بر وزان آیه شریفه «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ »این میشود که خداوند میخواهد بگوید ما تو را از مردم حفظ میکنیم. پس به واسطه اراده معانی مختلف از ذکر در قرآن حداقل این احتمال وجود دارد که مراد از «ذکر» در این آیه رسول خدا (ص) باشد لذا این آیه از اقسام متشابه بوده و قابل استناد نیست.
ان قلت: محدث نوری به یک اشکال مقدر هم جواب میدهد، و آن این که ممکن است گفته شود ذکر تنزیل در آیه شاهد بر این است که مراد از «ذکر» رسول خدا (ص) نیست؛ چون خداوند متعال در این آیه میفرماید: «انا نحن نزلّنا الذکر» که تنزیل مناسب با رسول خدا (ص) نیست چون رسول اکرم (ص) نازل نشده بلکه مبعوث به رسالت شده است پس ممکن است به ذهن کسی خطور کند که ذکر «نزلنا» در این آیه شریفه قرینه بر این است که منظور از «ذکر» کتاب است.
قلت: ذکر «نزلنا» در آیه شریفه قرینه بر اینکه مراد از «ذکر» در این آیه قرآن است نیست چون در آیه دیگری آمده «انا انزلنا الیکم ذکراً رسولاً» که در این آیه «انزلنا» در مورد رسول بکار رفته و رسول هم عطف بیان برای ذکر است پس این آیه نمیتواند بر حفظ قرآن از تحریف دلالت کند.
ان قلت: اینکه منظور از حفظ در این آیه، حفظ رسول باشد صحیح نیست چون رسول اکرم (ص) رحلت فرمودند و این با حفظ سازگاری ندارد.
قلت: حفظ رسول منحصر در این نیست که از مرگ یا مرض حفظ شود بلکه احتمال دارد منظور از حفظ رسول این باشد که خداوند متعال میفرماید: رسول اکرم (ص) را به عنوان آخرین پیامبر و رسول حفظ خواهیم کرد یا منظور این است که هدایت رسول خدا (ص) تا روز قیامت محفوظ خواهد بود پس منظور از حفظ، فقط حفظ جسمی رسول خدا (ص) نیست که گفته شود با رحلت ایشان این حفظ معنی نخواهد داشت بلکه احتمال دارد منظور از حفظ، حفظ یاد و نام و مکتب ایشان باشد که هنوز در بین مردم زنده هستند.
ثانیاً منظور از قرآن چه کتابی است؟ هر یک از صحابه یک مصحف داشتند که ادعا بر آن بود که این کتاب ما قرآن است که اختلافات زیادی در آنها بود یکی(عایشه) ادعا می کرد آیه رضاع کبیر در قرآن بود یکی از صحابه(ابن عباس) قسم می خورد آیه متعه به اینگونه بوده فما إستمعتم به منهن إلى أجل مسمى آن یکی صحابه (عبد الله بن مسعود) می گفته این آیه اینگونه نازل شده الله هو الرزاق ذو القوة المتين...حال سوال ما این است که کدام یک قرآن است و خداوند کدام یک را حفظ کرده؟ و کدام یک متواتر است؟
اینجا بر می گردیم به همان سوال اول که آیا این قرآن متواتر است؟
ثالثاً سلمانا جدلاً که منظور از ذکر قرآن است اما منظور قرآنی است که در نزد اهل بیت است طبق آیه إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ فِي كِتَابٍ مَّكْنُونٍ لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ قرآن را جز مطهرون دست نمی یابند وطبق آیه إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا مطهرون اهل بیت هستند پس قرآن در نزد آنان است و آن قرآن تحریف نمی شود و به بیان واضح تر قرآنی تحریف نمی شود که بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْم که این افراد اهل بیت هستند.
مطالب دیگری هم هست که فعلا از بیان آن خودداری می کنیم تا بعد ...علاوع بر اشکالات گذشته که منظور از قران چیست و کدام قرآن منظور است
1-برداشت نفي باطل به طور عام از قرآن، با مفاد تفسير روايي مخالف است؛ زيرا در تفسير علي ابن ابراهيم از امام باقر(عليهالسلام) در تفسير اين آيه چنين آمده است: «باطل از جانب تورات يا انجيل يا زبور يا پس از آن با آمدن كتابي كه آن را باطل كند، به آن راه ندارد»( تفسير قمي، ج 2، ص 226.) و در مجمعالبيان به نقل از صادقين(عليهماالسلام) چنين آمده است: «يعني در گزارشدهي قرآن از گذشته يا آينده، باطلي در آن راه نمييابد»( مجمع البيان، ج9، ص24). با ورود چنين تفسيري از اهلبيت(عليهمالسلام) چگونه ميتوان تعميم در مفهوم باطل را پذيرفت؟!
2- . معناي مورد نظر از باطل يعني تحريف در تفسير اجتهادي نيز نيامده است و هيچ يك از مفسّران اجتهادي نيز باطل به معناي تحريف نداشتهاند. شيخ طوسي در تبيان گفته است: «در معناي باطل، پنج نظريه گفته شده است»( تفسير تبيان، ج 9، ص 132.) و بطلان به معناي تحريف در ميان هيچ يك از اين آراء نيست.
3- نفي باطل به معناي نفي تحريف، با منسوخ التلاوة و منسوخ الحكم يا تنها با منسوخ التلاوة طبق مذهب جمهور كه تحقق اين دو قسم نسخ را در آيه پذيرفتهاند نقض ميشود.
4- اگر مقصود از قرآني كه باطل در آن راه نمييابد تمام مصاديق موجود آن در ميان مردم است، اين مدعا با واقعيت تاريخي مخالف است؛ زيرا همگان به اتفاق پذيرفتهاند كه عثمان بن عفّان بسياري از مصاحف را سوزاند و اگر مقصود، قرآن به صورت مجمل و نامشخص است، كافي است كه باطل از او با قرآني كه نزد اهلبيت(عليهمالسلام) محفوظ است، منتفي گردد؛ يعني با فرض حفظ قرآن حقيقي نزد آنان در قرآن باطل راه نيافته است هر چند در يك مورد در اين صورت، مدعا كه تحقق اجمالي و نه تفصيلي صيانت قرآن از راهيافت باطل است، تحقق يافته است.
5- انطباق باطل بر ورود تحريف در قرآن، جاي تأمّل دارد؛ به ويژه پس از ملاحظه آنكه نفي باطل پيش و پس از قرآن، داراي وحدت سياق و وحدت مراد است و از آنجا كه باطل به معناي تحريف همزمان با نزول قرآن در آن راه نداشته و اراده نشده است،باطل به معناي تحريف پس از قرآن نيز اراده نشده است.
بهترين گفتار در تفسير اين آيه، آن است كه بگوييم: قرآن كتابي است كه نه با گفتار پيش از خود و نه با سخن پس از خود، شبيه است و نه به قبل از خود اتصال و ارتباطي دارد و نه با پس از خود؛ آن گفتاري است قائم به ذات كه با هر گفتاري متفاوت است و نسبت به هر گفتاري كه با آن مقارنه و مقايسه شود، برتر است(فصلالخطاب، ص342 ـ 341.)این مطالب تنها یک جواب ساده دارد که تاریخ خلاف سخن شما را می گوید.
شما ببینید که اختلاف قرائتها تا کجا پیش رفته که اکنون چندین قرائت مختلف داریم که اختلاف های فراوانی با هم دارند با اینکه عثمان در زمان خودش تمام مصاحف را سوزاند و خود این امر دلالت بر اختلاف بسیار شدید حتی در آن زمان می کند که تعداد فراوانی نسخه از قرآن (مصاحف) وجود داشته که اختلاف شدیدی با هم داشتند و اینگونه که شما بیان می کنید نبوده که همه بر یک قرآن متحد باشند و خلاف سخن شما را ثابت می کند که برای توضیح بیشتر به همان کتاب فصل الخطاب رجوع کنید.مطلب اول اینکه کسی به قرآن دعوت کرد دلیل بر این است که مطلب باطلی در قرآن نیست(تحریف به اضافه وجود ندارد) و دلالتی بر عدم تحریف به نقیصه ندارد.
ثانیاً این که امام علی در زمان خودش قرآن راستین را معرفی نکرد دلیل تایید این قرآن نمی تواند باشد زیرا ایشان در زمان خودش نتوانست حتی بدعت های عمر را اصلاح کند مثلا نماز تراویح را بدعت اعلام کند و با آن مخالفت کند حال چگونه می تواند بیان کند که این قرآن قرآن حقیقی نیست و منافقین قرآن ظاهری را تحریف کرده اند؟!
ثاثثاً لطفا اگر به روایتی استناد می کند صحت سند آن را هم بررسی کنید چون با روایات ضعیف مطلبی ثابت نمی شود.تحریف قرآن(بر فرض وقوع) تحریف به تقیصه است که از اعتبار و حجیت قرآن چیزی کم نمی کند در ضمن خود پیامبر در حدیث ثقلین تاکید کردند که قرآن در کنار اهل بیت باید باشد تا گمراهی حاصل نشود و قران به تنهایی کافی نمی باشد که چنین اشکالی پیش آید.
گفتیم سخن شما در صورتی می تواند صحیح باشد که امامی برای اصلاح وجود نداشته باشد در حالی که با وجود امام معصوم در هر عصر و زمانی این اشکال منتفی است
علمای بسیاری قائل به تحریف به نقیصه بوده اند چنانچه در فصل الخطاب آمده و همچنین در همان کتاب اشاره شده که ما از قدما از بین شیعه کسی جز شیخ مفید و صدوق و طوسی و سید مرتضی را نمی شناسیم که قائل به این باشند که این قران عین همان قرآنی است که بر پیامبر نازل شده (فصل الخطاب صفحه 30 و31)
در ضمن سید نعمت الله جزایری این سخن شیخ صدوق که شما آن را نقل کرده اید حمل بر تقیه می کند و می گوید خود شیخ صدوق اخبار فراوانی در کتبش در مورد تحریف قرآن نقل کرده است.
و در فصل الخطاب ص240 هم محدث نوری این سخن شیخ صدوق را بررسی می کنند.[HL]در پایان بحث ما تحریف قرآن نیست و اصلا تحریف قرآن را قبول نداریم و این مطالبی بی اساس از کتاب فصل الخطاب بود که آن را قبول نداریم و کتب فراوانی در رد آن وجود دارد اما سوال اصلی ما هنوز پا بر جاست آیا قرآن تواتر دارد یا خیر؟ اگر دارد آن را ثابت کنید و عدم تحریف قرآن نمی تواند تواتر قرآن را ثابت کند([/HL]
[HL]زیرا ممکن است سخنی متواتر نباشد و تحریف هم نشده باشد) بلکه تواتر قرآن می تواند عدم تحریف آن را ثابت کند .[/HL]
بسم الله الرحمن الرحیم:
تواتر متن قرآن امروزی که همان قرآن نازل شده بر قلب مبارک پیامبر صلوات الله علیه است، مورد اجماع و اتفاق همه فرقه و مذاهب کلامی است.اگر بنا بود متن قرآن متواتر نبوده با کوچک ترین شکی همراه باشد، بهترین سوژه برای رد آن در دست مخالفین می شد. و به طور حتم در طول تاریخ افرادی بودند که به این موضوع دامن زده سعی می کردند این متن مقدس را با ایجاد چنین شبهه هایی از اعتبار ساقط کنند.پس اجماع و اتفاق همه فرقه های مذهبی بر متن موجود از قرآن، خود بهترین دلیل بر متواتر بودن آن است. علاوه، این متن مقدس در زمان رسول خدا صلوات الله علیه فقط به دست یک نفر کتابت نشده است،بلکه همان طور که در تاریخ قرآن می خوانیم این کاتبان وحی بودند که به طور هم زمان آیات الهی را مکتوب کرده آن را به مسلمانان عرضه می کردند.
[="Navy"]تواتر متن قرآن امروزی که همان قرآن نازل شده بر قلب مبارک پیامبر صلوات الله علیه است، مورد اجماع و اتفاق همه فرقه و مذاهب کلامی است
سلام
امروز 14 قرائت قرآن وجود دارد،کدام یک قرآن اصلی است؟ و کدام یک متواتر؟!!! حتی در خود قرائت عاصم هم اختلاف وجود دارد و این اجماعی که شما از آن صحبت می کنید وجود ندارد.
آیا قرائع عاصم به روایت حفص متواتر است با اینکه بسیاری حفص را تضعیف کرده و انسانی ضعیف می دانند؟؟
[/HR]
[/HR]
[/HR]
[/HR]
[/HR]
- ( 3320 ) : سألته ، عن حفص بن سليمان فقال : قال شعبة كان حفص يستعير كتب الناس.
[/HR]
[/HR]
[/HR]
- وقال إبن أبي حاتم ، عن عبدالله عن أبيه : متروك الحديث.
- وقال عثمان الدارمي وغيره ، عن إبن معين ليس بثقة.
- وقال إبن المديني : ضعيف الحديث وتركته على عمد.
- وقال : الجوزجإني قد فرغ منه من دهر.
- وقال البخاري : تركوه.
- وقال مسلم : متروك.
- وقال النسائي : ليس بثقة ولا يكتب حديثه ، وقال في موضع آخر : متروك الحديث.
- وقال صالح بن محمد : لا يكتب حديثه وأحاديثه كلها مناكير.
- وقال الساجي : يحدث عن سماك وغيره أحاديث بواطيل.
- وقال أبو زرعة : ضعيف الحديث.
- وقال إبن أبي حاتم سألت أبي عنه فقال : لا يكتب حديثه هو ضعيف الحديث لا يصدق متروك الحديث قلت : ما حاله في الحروف قال أبوبكر بن عياش إثبت منه.
- وقال إبن خراش : كذّاب متروك يضع الحديث.
- وقال أبو أحمد الحاكم : ذاهب الحديث.
- وقال يحيى بن سعيد ، عن شعبة : أخذ مني حفص بن سليمان كتاباًً فلم يرده وكان يأخذ كتب الناس فينسخها.
- وقال الساجي ، عن أحمد بن محمد البغدادي ، عن إبن معين : كان حفص وأبوبكر من أعلم الناس بقراءة عاصم وكان حفص إقرأ من أبي بكر وكان كذاباًً وكان أبوبكر صدوقاًًً.
- وقال إبن عدي : عامة حديثه عمن روى عنهم غير محفوظ.
[/HR]
[/HR]
[/HR]
- ( 12249 ) - أم محمد الأنصارية جاء عنها حديث أخرجه أبو موسى من طريق : حفص بن أبي داود وهو حفص بن سليمان القارئ أحد الضعفاء في الحديث.
[/HR]
- قلت : وهو معروف وإسمه حفص بن سليمان الكوفي الأسدي المقرى صاحب عاصم.
[/HR]
- أسمعت محمد بن محمود يقول : أسمعت الدرامى يقول : سألت يحيى بن معين ، عن حفص بن سليمان الأسدي فقال : ليس بثقة.
[/HR]
[/HR]
[/HR]
[/HR]
[/HR]
[/HR]
- وعن عقبة بن عامر الجهني قال : جئت إلى رسول الله (ص) وعنده خصمان يختصمان ، فقال لي : إقض بينهما فقلت : بأبي وأمي أنت أولى بذلك مني فقال : إقض بينهما فقلت : على ماذا قال : إجتهد فإن أصبت فلك عشر حسنات وإن لم تصب فلك حسنة ، رواه الطبراني في الصغير والأوسط وفيه حفص بن سليمان الأسدي وهو متروك.
[/HR]
[/HR]
[/HR]
[/HR]
[/HR]
[/HR]
[/HR]
[/HR]
2121 - حفص بن سليمان [ ت ، ق ] ، وهو حفص بن أبى داود ، أبو عمر الأسدي ، مولاهم الكوفي الغاضري صاحب القراءة ، وإبن إمرأة عاصم ، ويقال له : حفيص ، روى ، عن شيخه في القراءة عاصم ، وعن قيس بن مسلم ، وعلقمة بن مرثد ، ومحارب بن دثار ، وعدة ، وأقرا الناس مدة ، وكان ثبتاً في القراءة واهياً في الحديث ، لأنه كان لا يتقن الحديث ويتقن القرآن ويجوده ، وإلاّ فهو في نفسه صادق.
- وقال عبدالله بن أحمد - عن أبيه : متروك الحديث.
- وقال إبن معين أيضاًً : ليس بثقة.
- وقال البخاري : تركوه.
- وقال أبو حاتم : متروك لا يصدق.
- وقال إبن خراش : كذّاب يضع الحديث.
- وقال إبن عدى : عامة أحاديثه غير محفوظة.
- وقال إبن حبان : يقلب الأسانيد ، ويرفع المراسيل ، وكان يأخذ كتب الناس فينسخها ويرويها من غير سماع.
- وقال أحمد بن حنبل : حدثنا : يحيى القطان ، قال : ذكر شعبة حفص بن سليمان فقال : كان يأخذ كتب الناس وينسخها ، أخذ مني كتاباًً فلم يرده.
- وقال أحمد بن محمد الحضرمي : سألت يحيى بن معين ، عن حفص بن سليمان بن أبى عمر البزاز فقال : ليس بشئ.
- ومما في ترجمته في كتاب الضعفاء للبخاري تعليقاً : إبن أبى القاضي ، حدثنا : سعيد بن منصور ، حدثنا : حفص بن سليمان ، عن ليث ، عن مجاهد ، عن إبن عمر قال : قال رسول الله (ص) : من حج وزارنى بعد موتى كان كمن زارني في حياتي.
[/HR]
[/HR]
[/HR]
[/HR]
[/HR]
- وقال المناوي وغيره : حفص بن سليمان إبن إمرأة عاصم ثبت في القراءة لا في الحديث.
- وقال البخاري : تركوه.
- وقال البيهقي : متنه مشهور وطرقه كلها ضعيفة.
- وقال البزار : أسانيده واهية.
- وقال السخاوي : حفص ضعيف جداًً بل اتهم بالكذب والوضع لكن له شاهد.
- وقال إبن عبد البر : روي من وجوه كلها معلولة لكن معناه صحيح لكن قال الزركشي في اللآلئ : روي من طرق تبلغ رتبة الحسن.
- وقال : المصنف في الدرر : في طرقه كلها مقال : لكنه حسن.
[/HR]
- وقال غيره : فيه أبو عمرو وجار لشعيب بن حرب ولا يعرف.
- وقال : المديني : متروك.
- وبه رد الذهبي في التلخيص تصحيح الحاكم له وفي الميزأن محمد بن عمرو أو محمد بن عمر له حديث واحد وهو منكر.
- ذكره البخاري في الضعفاء ثم ساق له هذا الحديث ثم قال : قال البخاري : لا يتابع عليه اه.
[/HR]
- وقال إبن عدي : حفص هذا هو القارئ ضعفوه جداً مع إمامته في القراءة ، ورمي بالكذب والوضع.
- ورواه الدار قطني باللفظ المزبور ، عن إبن عمر وأعله بأن فيه حفص بن أبي داود ضعفوه.
- ومن ثم أورده إبن الجوزي في الموضوع لكن نازعه السبكي.
[/HR]
[/HR]
- وقال عبد الرحمن بن أبي حاتم ، عن عبدالله بن أحمد فيما كتب إليه ، عن أبيه : متروك الحديث.
- وكذلك قال عمر بن محمد بن شعيب الصابوني ، عن حنبل بن إسحاق ، عن أحمد بن حنبل. وقال عثمان بن أحمد بن السماك ، عن حنبل بن إسحاق ، عن أحمد بن حنبل : ما به بأس.
- وقال علي بن الحسين بن حبان فيما قرأه بخط أبيه ، عن يحيى بن معين ، زعم أيوب بن متوكل ، قال أبو عمر البزاز أصح قراءة من أبي بكر بن عياش ، وأبوبكر أوثق من أبي عمر.
- وقال علي إبن المديني : ضعيف الحديث وتركته على عمد.
- وقال إبراهيم بن يعقوب الجوزجاني : قد فرغ منه من دهر.
- وقال البخاري : تركوه.
- وقال مسلم : متروك.
- وقال النسائي : ليس بثقة ولا يكتب حديثه ، وقال في موضع آخر : متروك.
- وقال صالح بن محمد البغدادي : لا يكتب حديثه ، وأحاديثه كلها مناكير.
- وقال : زكريا بن يحيى الساجي : يحدث عن سماك ، وعلقمة بن مرثد ، وقيس بن مسلم ، وعاصم أحاديث بواطيل.
- وقال أبو زرعة : ضعيف الحديث.
- وقال عبد الرحمن بن أبي حاتم : سألت أبي عنه ، فقال : لا يكتب حديثه ، هو ضعيف الحديث ، لا يصدق ، ومتروك الحديث ، قلت : ما حاله في الحروف ؟ ، قال : أبوبكر بن عياش إثبت منه.
- وقال عبد الرحمن بن يوسف بن خراش : كذّاب متروك يضع الحديث.
- وقال الحاكم أبو أحمد : ذاهب الحديث.
- وقال يحيى بن سعيد ، عن شعبة : أخذ مني حفص بن سليمان كتاباًً فلم يرده ، وكان يأخذ كتب الناس فينسخها.
- وقال أبو أحمد بن عدي ، عن الساجي ، عن أحمد بن محمد البغدادي ، عن يحيى بن معين : كان حفص بن سليمان ، وأبوبكر بن عياش من أعلم الناس بقراءة عاصم ، وكان حفص إقرأ من أبي بكر ، وكان كذاباًً ، وكان أبوبكر صدوقاًًً.
- قال أبو أحمد : ولحفص غير ما ذكرت من الحديث ، وعامة حديثه عمن روى عنهم غير محفوظة.
[/HR]
- وقال شعبة : أخذ مني حفص بن سليمان كتاباًً فلم يرده وكان يستعير كتب الناس.
- حدثنا : عبد الله ، قال : أسمعت أبي يقول : حفص بن سليمان أبو عمر القارئ متروك الحديث.
- حدثنا : محمد بن عبد الحميد السهمي قال : ، حدثنا : أحمد بن محمد الحضرمي ، قال : سألت يحيى بن معين ، عن حفص بن سليمان أبى عمر البزار قال ليس بشئ.
- حدثني : آدم بن موسى قال : أسمعت البخاري قال حفص بن سليمان وحفص بن أبى داود الأسدي تركوهما.
- حدثنا : محمد بن إسماعيل قال : ، حدثنا : الحسن قال : ، حدثنا : شبابة قال : قلت : لأبي بكر بن عياش أبو عمر رأيته عند عاصم قال : قد سألني ، عن هذا غير واحد ولم يقرأ على عاصم أحد إلاّّّ وأنا أعرفه ولم أر هذا عند عاصم.
[/HR]
- حدثنا : عبد الرحمن ، نا : أبي قال : قال أحمد بن حنبل ، قال يحيى بن سعيد ، أخبرني : شعبة قال : أخذ مني حفص بن سليمان كتاباًً فلم يرده وكان يأخذ كتب الناس فينسخها.
- حدثنا : عبد الرحمن : ، أنا : عبد الله بن أحمد [ بن محمد - 5 ] إبن حنبل فيما كتب إلى قال : أسمعت أبي يقول : حفص بن سليمان يعنى أبا عمر القارئ متروك الحديث.
- حدثنا : عبد الرحمن قال : ذكره أبي ، نا : أبو قدامة السرخسى قال : سألت يحيى بن معين ، عن حفص بن سليمان يعنى أبا عمر القارئ فقال : ليس بثقة.
- حدثنا : عبد الرحمن قال : سألت أبي ، عن حفص بن سليمان الكوفي الذى يروى عن علقمة بن مرثد وليث إبن أبي سليم فقال : [ لا - 1 ] يكتب حديثه ، وهو ضعيف الحديث ، لا يصدق ، متروك الحديث ، قلت : ما حاله في الحروف ؟ ، قال أبوبكر بن عياش إثبت منه.
- حدثنا : عبد الرحمن قال : سئل أبو زرعة ، عن حفص بن أبي داود فقال : هو حفص بن سليمان ، وهو ضعيف الحديث.
[/HR]
- ثنا : بن حماد ، حدثني : عبد الله بن أحمد ، عن أبيه قال : حفص بن سليمان أبو عمر القارئ متروك الحديث.
- قال شعبة : كان حفص يستعير كتب الناس.
- أنا : الساجي ، ثنا : أحمد بن محمد البغدادي قال : أسمعت يحيى بن معين يقول : كان حفص بن سليمان وأبوبكر بن عياش من أعلم الناس بقراءة عاصم ، وكان حفص إقرأ من أبي بكر وكان أبوبكر صدوقاًًً وكان حفص كذاباًً.
- ثنا : الجنيدي ، ثنا : البخاري ، ثنا : حفص بن سليمان أبو عمر الأسدي وهو حفص بن أبي داود أراه القارئ ، عن عاصم وعلقمة بن مرثد سكتوا عنه أسمعت بن حماد يقول ، قال البخاري : حفص بن سليمان تركوه أسمعت بن حماد يقول ، قال السعدي : حفص بن سليمان أبو عمر قد فرغ منه منذ دهر.
- وقال النسائي فيما أخبرني : محمد بن العباس عنه قال : حفص بن سليمان يروي عن علقمة بن مرثد متروك الحديث.
- قال الشيخ وهذا الحديث عن الهيثم الصراف لا يرويه غير حفص بن أبي داود الأسدي كذا يسميه أبو الربيع الزهراني يضعفه وهو حفص بن سليمان.
[/]
.اگر بنا بود متن قرآن متواتر نبوده با کوچک ترین شکی همراه باشد، بهترین سوژه برای رد آن در دست مخالفین می شد و به طور حتم در طول تاریخ افرادی بودند که به این موضوع دامن زده توجه داشته سعی می کردند این متن مقدس را با ایجاد چنین شبهه هایی از اعتبار ساقط کنند.پس اجماع و اتفاق همه فرقه های مذهبی بر متن موجود از قرآن، خود بهترین دلیل بر متواتر بودن آن است
این سخن همواره در طول تاریخ وجود داشته حتی بعد از پیامبر اکرم که صحابه هر یک مصحفی داشتند و هر یک ادعایی داشتند که فلان آیه اینچنین نازل شده یا فلان آیه از قرآن حذف شده (مثلا آیه رجم که تلاوتش نسخ شده و احادیث معتبر و صحیحی در بین شیعه و سنی در این مورد وجود دارد که ما به برخی از این احادیث در ادامه اشاره می کنیم و بین اهل سنت نسخ تلاوت مورد قبول است و بین بعضی از شیعیان مخصوصا اکثر قدما این قضیه یعنی نسخ تلاوت مورد قبول واقع شده) علاوه بر اینها بسیاری از بزرگان شیعه و سنی وجود داشته اند که قایل به تحریف قرآن بوده اند و اگر خواستید بنده اسم آن اشخاص با کتبشان قرار خواهم داد پس چنین اجماعی وجود ندارد
از کتب عامه:
صحيح البخاري (256 هـ) الجزء4 صفحة186
حدثنا عبد الله بن يوسف أخبرنا مالك بن أنس عن نافع عن عبد الله بن عمر رضي الله عنهما ان اليهود جاؤوا إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم فذكروا له ان رجلا منهم وامرأة زنيا فقال لهم رسول الله صلى الله عليه وسلم ما تجدون في التوراة في شأن الرجم فقالوا نفضحهم ويجلدون فقال عبد الله بن سلام كذبتم ان فيها الرجم فأتوا بالتوراة فنشروها فوضع أحدهم يده على آية الرجم فقرأ ما قبلها وما بعدها فقال له عبد الله بن سلام ارفع يدك فرفع يده فإذا فيها آية الرجم فقالوا صدق يا محمد فيهاآية الرجم فأمر بهما رسول الله صلى الله عليه وسلم فرجما قال عبد الله فرأيت الرجل يجنأ على المرأة يقيها الحجارة
[/HR]
صحيح البخاري (256 هـ) الجزء8 صفحة113 باب الشهادة تكون عند الحاكم في ولايته القضاء أو قبل ذلك للخصم
وقال شريح القاضي وسأله إنسان الشهادة فقالت ائت الأمير حتى اشهد لك وقال عكرمة قال عمر لعبد الرحمن بن عوف لو رأيت رجلا على حد زنا أو سرقة وأنت أمير فقال شهادتك شهادة رجل من المسلمين قال صدقت قال عمر لولا أن يقول الناس زاد عمر في كتاب الله لكتبت آية الرجم بيدي وأقر ماعز عند النبي صلى الله عليه وسلم بالزنا أربعا فأمر برجمه ولم يذكر أن النبي صلى الله عليه وسلم اشهد من حضره وقال حماد إذا أقر مرة عند الحاكم رجم وقال الحكم أربعا
[/HR]
صحيح مسلم (261 هـ) الجزء5 صفحة116
* حدثني أبو الطاهر وحرملة بن يحيى قالا حدثنا أبو وهب اخبرني يونس عن ابن شهاب قال اخبرني عبيد الله بن عبد الله بن عتبة انه سمع عبد الله بن عباس يقول قال عمر بن الخطاب وهو جالس على منبر رسول الله صلى الله عليه وسلم ان الله قد بعث محمدا صلى الله عليه وسلم بالحق وانزل عليه الكتاب فكان مما انزل عليه آية الرجم قرأناها ووعيناها وعقلناها فرجم رسول الله صلى الله عليه وسلم ورجمنا بعده فأخشى إن طال بالناس زمان إن يقول قائل ما نجد الرجم في كتاب الله فيضلوا بترك فريضة أنزلها الله وان الرجم في كتاب الله حق على من زنى إذا أحصن من الرجال والنساء إذا قامت البينة أو كان الحبل أو الاعتراف
وحدثناه أبو بكر بن أبي شيبة وزهير بن حرب وابن أبي عمر قالوا حدثنا سفيان عن الزهري بهذا الإسناد
از کتب شیعه:
[/HR]
تفسير القمي لعلي بن إبراهيم القمي (329 هـ) الجزء2 صفحة95
www.al-shia.org/html/ara/books/lib-quran/tafsir-qommi-j2/9-1.html
سورة النور مدنية آياتها أربع وستون (بسم الله الرحمن الرحيم سورة أنزلناها وفرضناها وأنزلنا فيها آيات بينات لعلكم تذكرون) يعني كي تذكروا وقوله : (الزانية والزاني فاجلدوا كل واحد منهما مائة جلدة ) وهي ناسخة لقوله (واللاتي يأتين الفاحشة من نسائكم إلى آخر الآية) وقوله : (ولا تأخذكم بهما رأفة في دين الله) يعني لا تأخذكم الرأفة على الزاني والزانية في دين الله (إن كنتم تؤمنون بالله واليوم الآخر) في إقامة الحد عليهما
وكانت آية الرجم نزلت: الشيخ والشيخة إذا زنيا فارجموهما البتة فأنهما قضيا الشهوة نكالا من الله والله عليم حكيم وفي رواية أبي الجارود عن أبي جعفر ع في قوله: (وليشهد عذابهما) يقول ضربهما (طائفة من المؤمنين) يجمع لهم الناس إذا جلدوا.
[/HR]
الكافي (329 هـ) الجزء7 صفحة177 باب الرجم والجلد ومن يجب عليه ذلك
www.al-shia.org/html/ara/books/lib-hadis/al-kafi-7/08.htm#02
3 - وبإسناده عن يونس عن عبد الله سنان قال : قال أبو عبد الله ع : الرجم في القرآن قول الله عز وجل: إذا زنى الشيخ والشيخة فارجموهما البتة فإنهما قضيا الشهوة
[/HR]
مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج 23، ص: 267 (الحديث الثالث) صحيح و عدت هذه الآية مما نسخت تلاوتها دون حكمها و رويت بعبارات أخر أيضا و على أي حال فهي مختصة بالمحصن منهما على طريقة الأصحاب، و يحتمل التعميم كما هو الظاهر.
[/HR]
دعائم الإسلام للقاضي النعمان المغربي (363 هـ) الجزء2 صفحة449
(1572) وعنه ع أنه قال : كانت آية الرجم في القرآن : الشيخ والشيخة إذا زنيا فارجموهما البتة فإنهما قد قضيا الشهوة .
[/HR]
علل الشرائع للصدوق (381 هـ) الجزء2 صفحة540
www.yasoob.com/books/htm1/m012/09/no0996.html
14 - حدثنا محمد بن الحسن عن الحسن بن الحسن بن أبان عن إسماعيل بن خالد قال : قلت لأبي عبد الله ع : في القرآن الرجم ؟ قال : نعم قال الشيخ : والشيخ إذا زنيا فارجموهما البتة فإنهما قد قضيا الشهوة .
[/HR]
من لا يحضره الفقيه للصدوق (381 هـ) الجزء4 صفحة26
www.yasoob.com/books/htm1/m012/09/no0994.html
4998 وروى هشام بن سالم عن سليمان بن خالد قال : " قلت لأبي عبد الله ع : في القرآن رجم ؟ قال : نعم قلت : كيف ؟ قال : " الشيخ والشيخة فارجموهما البتة فإنهما قضيا الشهوة "
[/HR]
تهذيب الأحكام للطوسي (460 هـ) الجزء8 صفحة195 باب8 اللعان
www.al-shia.org/html/ara/books/lib-hadis/tahzib-8/a11.html
(684) 43 الحسين بن سعيد عن ابن أبي عمير عن حماد عن الحلبي عن أبي عبد الله ع قال : إذا قذف الرجل امرأته فإنه لا يلاعنها حتى يقول رأيت بين رجليها رجلا يزني بها وقال: إذا قال الرجل لامرأته لم أجدك عذراء وليس له بينة يجلد الحد ويخلى بينه وبين امرأته وقال : كانت آية الرجم في القرآن (والشيخ والشيخة فارجموهما البتة بما قضيا الشهوة) قال: وسألته عن الملاعنة التي يرميها زوجها وينتفي من ولدها ويلاعنها ويفارقها ثم يقول بعد ذلك الولد ولدي ويكذب نفسه قال : أما المرأة فلا ترجع إليه أبدا وأما الولد فاني أرده إليه إذا ادعاه ولا ادع ولده ليس له ميراث ويرث الابن الأب ولا يرث الأب الابن يكون ميراثه لأخواله وان لم يدعه أبوه فان أخواله يرثونه ولا يرثهم وان دعاه أحد يا بن الزانية جلد الحد
[/HR]
تهذيب الأحكام للطوسي (460 هـ) الجزء10 صفحة3 كتاب الحدود 1 باب حدود الزنى
www.al-shia.org/html/ara/books/lib-hadis/tahzib-10/a2.html
(7) 7 - عنه عن عبد الله بن سنان قال : قال أبو عبد الله ع الرجم في القرآن قوله تعالى إذا زنى الشيخ والشيخة فارجموهما البتة فإنهما قضيا الشهوة .
[/HR]
التبيان للطوسي (460 هـ) الجزء1 صفحة13
www.yasoob.com/books/htm1/m016/20/no2011.html
والثاني - ما نسخ لفظه دون حكمة كآية الرجم فان وجوب الرجم على المحصنة لا خلاف فيه والآية التي كانت متضمنة له منسوخة بلا خلاف وهي قوله : ( والشيخ والشيخة إذا زنيا فارجموهما البتة فإنهما قضيا الشهوة جزاء بما كسبا نكالا من الله والله عزيز حكيم )
[/HR]
التفسير الصافي للفيض الكاشاني (1091 هـ) الجزء3 صفحة414
www.yasoob.com/books/htm1/m016/20/no2041.html
وعنه عليه السلام الرجم في القرآن قوله تعالى الشيخ والشيخة إذا زنيا فارجموها البتة فإنهما قضيا الشهوة القمي : وكانت آية الرجم نزلت في الشيخ والشيخة إذا زنيا فارجموها البتة فإنهما قضيا الشهوة نكالا من الله والله عليم حكيم
[/HR]
وسائل الشيعة (آل البيت) للحر العاملي (1104 هـ) الجزء22 صفحة437
www.yasoob.com/books/htm1/m012/10/no1060.html
( 28976 ) 3 - وبإسناده عن الحسين بن سعيد عن ابن أبي عمير عن حماد عن الحلبي عن أبي عبد الله ع في حديث قال : إذا قال الرجل لامرأته : لم أجدك عذراء وليس له بينة قال : يجلد الحد ويخلى بينه وبين امرأته وقال : كانت آية الرجم في القرآنوالشيخ والشيخة فارجموهما البتة بما قضيا الشهوة . أقول : حمل الشيخ وغيره الحد هنا على التعزير لما مر ويأتي وحمله بعضهم على التصريح مع ذلك بالقذف من غير دعوى المعاينة .
[/HR]
وسائل الشيعة (آل البيت) للحر العاملي (1104 هـ) الجزء28 صفحة62
www.yasoob.com/books/htm1/m012/10/no1066.html
( 34211 ) 4 - وبالإسناد عن يونس عن عبد الله بن سنان عن أبي عبد الله ع قال : الرجم في القرآن قول الله عز وجل : إذا زنى الشيخ والشيخة فارجموهما البتة فإنهما قضيا الشهوة .
[/HR]
وسائل الشيعة (آل البيت) للحر العاملي (1104 هـ) الجزء28 صفحة67
www.yasoob.com/books/htm1/m012/10/no1066.html
( 34225 ) 18 - محمد بن علي بن الحسين بإسناده عن هشام بن سالم عن سليمان ابن خالد قال : قلت : لأبي عبد الله ع : في القرآن رجم ؟ قال : نعم قلت : كيف ؟ قال : الشيخ والشيخة فارجموهما البتة فإنهما قضيا الشهوة .
[/HR]
بحار الأنوار للمجلسي (1111 هـ) الجزء76 صفحة34 باب 70 حد الزنا وكيفية ثبوته وأحكامه
www.yasoob.com/books/htm1/m013/13/no1355.html
4 - تفسير علي بن إبراهيم : " الزانية والزاني فاجلدوا كل واحد منهما مائة جلدة " هي ناسخة لقوله : " واللاتي يأتين الفاحشة من نسائكم " إلى آخر الآية " ولا تأخذكم بهما رأفة في دين الله " يعني لا تأخذكم الرأفة على الزاني والزانية في الله " إن كنتم تؤمنون بالله واليوم الآخر " في إقامة الحد عليهما . وكانت آية الرجم نزلت " الشيخ والشيخة إذا زنيا فارجموهما البتة فإنهما قضيا الشهوة نكالا " من الله والله عليم حكيم " . وفي رواية أبي الجارود عن أبي جعفر ع في قوله : " وليشهد عذابهما " يقول ضربهما " طائفة من المؤمنين " يجمع لهما الناس إذا جلدوا
[/HR]
بحار الأنوار للمجلسي (1111 هـ) الجزء76 صفحة37 باب 70 حد الزنا وكيفية ثبوته وأحكامه
www.yasoob.com/books/htm1/m013/13/no1355.html
12 - علل الشرائع : عن أبيه عن سعد رفعه عن أبي عبد الله ع : الشيخ والشيخة إذا زنيا فارجموهما البتة لأنهما قد قضيا الشهوة وعلى المحصن والمحصنة الرجم
[/HR]
بحار الأنوار للمجلسي (1111 هـ) الجزء76 صفحة37 باب 70 حد الزنا وكيفية ثبوته وأحكامه
www.yasoob.com/books/htm1/m013/13/no1355.html
13 - علل الشرائع : [ عن ابن الوليد عن ابن أبان ] عن سليمان بن خالد قال : قلت لأبي عبد الله ع : في القرآن رجم ؟ قال : نعم قلت : كيف ؟ قال : الشيخ والشيخة فارجموهما البتة فإنهما قد قضيا الشهوة
[/HR]
تفسير نور الثقلين للحويزي (1112 هـ) الجزء3 صفحة569
8 - عنه عن عبد الله بن سنان قال : قال أبو عبد الله ع : الرجم في القرآن قوله تعالى الشيخ والشيخة فارجموهما البتة فإنها قضيا الشهوة .
[/HR]
در المنضود للگلپايگاني (1414 هـ) الجزء1 صفحة283
وفي رواية عبد الله بن سنان عن أبي عبد الله ع قال : الرجم في القرآن قول الله عز وجل : إذا زنى الشيخ والشيخة فارجموهما البتة فإنهما قضيا الشهوة.
وفي رواية سليمان بن خالد قال : قلت لأبي عبد الله ع : في القرآن رجم ؟ " قال : نعم . قلت : كيف ؟ قال : الشيخ والشيخة فارجموهما البتة فإنهما قضيا الشهوة.
فمقتضى الأخيرتين هو وجوب الرجم فقط بخلاف الروايات المتقدمة عليهما فإنها صريحة في الجمع بين الجلد والرجم ولا يخفى أن روايتي عبد الله بن سنان وسليمان بن خالد ظاهرتان في وقوع التحريف في القرآن الكريم ولكن الأقوى والمستظهر عندنا عدم تحريف فيه حتى بالنقيصة خصوصا وإن هذه العبارة المذكورة فيهما بعنوان القرآن لا تلائم آياته الكريمة التي قد آنسنا بها هذا مع أن الأصل في هذا الكلام عمر بن الخطاب.
[/HR]
البيان في تفسير القرآن للخوئي (1411 هـ) صفحة201
www.yasoob.com/books/htm1/m016/20/no2060.html
3 - نسخ التلاوة : ذكر أكثر علماء أهل السنة : أن بعض القرآن قد نسخت تلاوته وحملوا على ذلك ما ورد في الروايات أنه كان قرآنا على عهد رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم فيحسن بنا أن نذكر جملة من هذه الروايات ليتبين أن الالتزام بصحة هذه الروايات التزام بوقوع التحريف في القرآن :
1 - روى ابن عباس أن عمر قال فيما قال وهو على المنبر : " إن الله بعث محمدا ص بالحق وأنزل عليه الكتاب فكان مما أنزل الله آية الرجم فقرأناها وعقلناها ووعيناها . فلذا رجم رسول الله ص ورجمنا بعده فأخشى إن طال بالناس زمان أن يقول قائل : والله ما نجد آية الرجم في كتاب الله فيضلوا بترك فريضة أنزلها الله والرجم في كتاب الله حق على من زنى إذا أحصن من الرجال . . . ثم إنا كنا نقرأ فيما نقرأ من كتاب الله: أن لا ترغبوا عن آبائكم فإنه كفر بكم أن ترغبوا عن آبائكم أو: إن كفرا بكم أن ترغبوا عن آبائكم"
وذكر السيوطي : أخرج ابن اشته في المصاحف عن الليث بن سعد . قال : " أول من جمع القرآن أبو بكر وكتبه زيد . . . وإن عمر أتى بآية الرجم فلم يكتبها لأنه كان وحده " أقول : وآية الرجم التي ادعى عمر أنها من القرآن ولم تقبل منه رويت بوجوه : منها : " إذا زنى الشيخ والشيخة فارجموهما البتة نكالا من الله والله عزيز حكيم " ومنها : " الشيخ والشيخة فارجموهما البتة بما قضيا من اللذة " ومنها " إن الشيخ والشيخة إذا زنيا فارجموهما البتة " وكيف كان فليس في القرآن الموجود ما يستفاد منه حكم الرجم . فلو صحت الرواية فقد سقطت آية من القرآن لا محالة .
بسم الله الرحمن الرحیم :
سلام گرامی. بهتر است در باره پرسش های مکرری که در باره متواتر بودن متن قرآن دارید که دارید،به کتاب های پژوهشی نو در علوم قرآن نوشته آقای سید محمد باقر حجتی و نیز کتاب التمهید نوشته آیت الله معرفت و از کتاب های اهل سنت الاتقان سیوطی مراجعه کنید که اگر نرم افزار مشکات را داشته باشید مراجعه آسان خواهد بود.
بسم الله الرحمن الرحیم :
سلام گرامی. بهتر است در باره پرسش های مکرری که در باره متواتر بودن متن قرآن دارید که دارید،به کتاب های پژوهشی نو در علوم قرآن نوشته آقای سید محمد باقر حجتی و نیز کتاب التمهید نوشته آیت الله معرفت و از کتاب های اهل سنت الاتقان سیوطی مراجعه کنید که اگر نرم افزار مشکات را داشته باشید مراجعه آسان خواهد بود.
سلام مجدد
بخشي از اين كتب مطالعه شد كه باز هم به سوال بنده پاسخي داده نشده و اثباتي از تواتر قرآن در آن نديدم مثلا سيوطي در الاتقان ج1،ص129 پس از نقل سخن بلقيني در مورد تواتر قرائات بيان مي كند كه قرائات سبعه به هيچ عنوان متواتر نيست و چندين دليل هم ذكر مي كند.
و نمىتوان به چند جهت قرائات قراء سبعة را متواتر بدانيم زيرا:
اولا-استقراء و تتبع حال روات و ناقلان قرائات قراء سبعة ما را به اين رأى قطعى مىرساند كه قرائات آنها از طريق اخبار آحاد بدست ما رسيده است؛ چون ما اين حقيقت را ضمن مطالعۀ ترجمۀ احوال قراء سبعة، به روشنى مىبينيم. بنابراين چگونه مىتوانيم ادعاى تواتر قرائات قراء سبعة را صحيح بدانيم. با وجود آنكه حتى وثاقت برخى از اين روات و ناقلان قرائات سبع به ثبوت نرسيده است.
ثانيا-بررسى طرقى كه قراء، قرائات خود را از آن طرق اخذ كردهاند ما را به اين حقيقت مسلّم واقف مىسازد كه اين قرائات نيز از طريق اخبار آحاد براى آنها نقل شده است.
ثالثا-اتصال و پيوستگى اسانيد قرائات به خود قراء سبعة و ارتباط آنها به قراء مذكور، تواتر اسانيد را قطع مىكند، حتى در صورتى هم كه روات و ناقلان قرائات در تمام طبقات از كسانى باشند كه تواطؤ و اتفاق قراردادى آنها بر كذب، محال باشد. زيرا هر قارى از قراء سبعة، قرائات خود را بعنوان قرائات شخصى و منسوب به خود، براى ديگران نقل مىكند.
رابعا-استدلال هر قارى از قراء سبعة بر صحت قرائت خود، و احتجاج پيروان آنان بر صحت قرائات آنها، و نيز اعراض و روى گردان شدن آنها از رائات ديگران، دليل قاطعى است بر اينكه قرائات مذكور، مستند به اجتهاد قراء و آراء شخصى آنهاست؛ زيرا اگر اين قرائات از طريق اخبار متواتر از خود پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله) بدست آنها مىرسيد، براى اثبات صحت آنها احتياج به احتجاج و استدلال نداشتند.
خامسا-انكار برخى از محققان علوم قرآنى نسبت به عدهاى از وجوه قرائات قراء سبعة، دليل بارزى بر عدم تواتر اين قرائات است؛ زيرا اگر اين قرائات، متواتر مىبود انكار آنها موردى نداشت.
مىدانيم كه محمد بن جرير طبرى، قرائات ابن عامر را انكار كرده، و در بسيارى از موارد، قرائات برخى از قراء سبعة را مخدوش دانسته و عدهاى از علماء، برخى از وجوه قرائات حمزه، و گروهى ديگر، برخى از قرائات ابى عمرو، و دستهاى، قرائات ابن كثير را نادرست مىدانستهاند.
سوال بنده اين است كه اگر قرائات سبعه، متواتر نباشد، قرآن نيز متواتر نخواهد بود چون منظور از قرآن چيست؟مگر قرآن غير از اين قرائات است؟ يكي از قرائات مي گويد مالك يوم الدين و ديگري مي گويد ملك يوم الدين و معاني اين دو متفاوت است و هيچ يك از اين دو متواتر نيست،پس چگونه مي توان ادعا داشت قرآن متواتر است؟!!
در ثاني منظور از تواتر قرآن تواتر لفظي است يا معنوي؟چون با توجه به اختلاف قرائات نمي توان هيچ يك را پذيرفت. اهل سنت براي فرار از اين اشكال قايل به اين مي شوند كه قرآن به هفت حرف نازل شده كه اين هم باطل است به دلايل فراواني چنانچه در کلام بزرگانی مانند شیخ طوسی چنین آمده است که: «آنچه معروف بین أصحاب ما (مذهب امامیه) درباره نزول قرآن وجود دارد، نزول آن بر یک حرف است اگر چه جواز قرائت به آنچه متداول بین قرّاء است را نیز قبول کردهاند»
سلام
وقتی سخن از تواتر قرآن می زنیم چیزی که به ذهن ها می آید این است که مثلاً وقتی که قرآن جمع آوری شد که طبق ادله متعدد تاریخی در زمان ابوبکر انجام شده است باید مثلا برای هر آیه مثلاً دویست صحابه شهادت دهند که فلان آیه در فلان سوره بوده و هیچ یک از آنها حتی در یک حرکت هم با هم اختلاف نداشته باشند اما آیا می توان چنین چیزی را ثابت نمود؟!!
اما اگر برخی از احادیث را نگاه کنیم می بینیم که برای هر آیه اختلافی فقط دو شاهد نیاز بوده و حتی چند آیه آخر سوره توبه را با یک شاهد نوشته اند حال با این شرایط چگونه می توان ادعای تواتر قرآن را پذیرفت؟!!!!
قدم آخر النوع السادس عشر. وقد أخرج ابن أشتة في المصاحف عن الليث بن سعد قال: أول من جمع القرآن أبو بكر، وكتبه زيد، [HL]وكان الناس يأتون زيد بن ثابت فكان لا يكتب آية بشاهدي عدل، وإن آخر سورة براءة لم توجد إلا مع أبي خزيمة بن ثابت[/HL] فقال: اكتبوها، فإن رسول الله صلى الله عليه وسلم جعل شهادته بشهادة رجلين فكتب، وإن عمر آتى بآية الرجم فلم يكتبها لأنه كان وحده.(الاتقان،ج1،ص68)
اشکال:این حدیث اشکال دارد زیرا قرآن متواتر است و این خبر می گوید که قرآن با خبر واحد جمع آوری شده که صحیح نمی باشد!
پاسخ:این مغالطه مصادره به مطلوب است زیرا در فرض استدلال تواتر قرآن را مسلم گرفته در حالی که بحث ما روی همین تواتر قران است و اگر تواتر قرآن ثابت شده بود دیگر نیازی به این این سخنان نبود ، بعبارت فنی تر وقتی استدلالی، بیاید و آنچه قرار است اثبات کند را ثابت و درست فرض کند در واقع یک استدلال نیست، بلکه چیزی که نادانسته است و قرار است اثبات شود را دانسته فرض میکند (یا تحصیل حاصل میکند) و هیچ کار مفیدی نکرده است. یا بعبارت دیگر این نوع استدلال کردن خطا است به دلیل اینکه بطور مستقیم یا غیر مستقیم حکمی را که قرار است درستی آن اثبات شود صحیح فرض میکند در حالی که اصل بحث روی همین موضوع است.