یک آدم واقعی

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
یک آدم واقعی

[h=1][/h]


[/HR]
حسن صیّادیان آرانی در تاریخ ششم فروردین‌ماه 1361 منطقه عملیاتی شوش، عملیّات فتح‌المبین به شهادت رسید و در گلزار شهدای امام زاده هلال بن علی علیه‌السلام آران به خاک سپرده شد.


[/HR]
[h=2][/h] [h=2]یک آدم واقعی[/h] وی اول فروردین‌ماه 1343 در یک خانواده مذهبی در آران چشم به جهان گشود. در سنّ شش سالگی وارد دبستان شد و دوران تحصیلات ابتدایی را با موفقیّت به پایان برد و دوران راهنمایی را شروع کرد. هم‌زمان با این دوران، تظاهرات ضد شاه اوج گرفت و او نیز همراه با آحاد مردم در تظاهرات شرکت می‌کرد و در پخش اعلامیه‌ها و نگهبانی‌های شبانه و ... سهیم بود.
با پیروزی انقلاب اسلامی وارد دبیرستان شد. تربیت خانوادگی، اعلامیه‌ها، کتاب‌ها، نوارها و سخنان دوستان، هر یک نقش سازنده و مۆثّری داشتند و به واسطه اعتقاد شدید به فرامین حضرت امام (ره) مبنی بر سازندگی و کار بیشتر، تصمیم گرفت به صورت شبانه درس بخواند و در روز کار کند.

پس از مدّتی جهت کار به یک کارگاه فنّی می‌رود، امّا همه این‌ها نمی‌تواند روحیه انقلابی‌اش را سیراب کند. او بارها می‌گفت: می‌خواهم یک آدم واقعی بشوم و با این فکر، تصمیم گرفت عازم جبهه شود.
در جواب دوستان که می‌پرسیدند علّت رفتن تو به جبهه چیست؟ می‌گفت: «جبهه، کارخانه آدم‌سازی است و می‌خواهم آدم شوم.»
حسن سرانجام در چهاردهم اسفندماه 1360 عازم جبهه شد و آن‌چنان شیفته شهادت شده بود که در فاصله کوتاهی بعد از اعزام به جبهه، در عملیّات پیروزمند فتح‌المبین خون پاکش را خالصانه ارزانی این راه مقدّس کند.

می‌خواهم یک آدم واقعی بشوم و با این فکر، تصمیم گرفت عازم جبهه شود

خانواده گرامی شهید حسن صیّادیان در مورد ویژگی‌های آن عزیز سفر کرده اظهار داشتند: «او در راه مستضعفین گام برمی‌داشت و سعی داشت با یک لباس ساده‌تر خو گرفته و همواره به مردم می‌اندیشید.» شهید صیّادیان مطیع محض امام و دستورهای اسلامی بود و به هیچ گروه غیر خطّ امامی نپیوست. او عاشق امام بود و می‌گفت، من باید فدای اسلام شوم.
حسن بسیار مۆدّب، خوش‌برخورد و متواضع بود. روحیه‌ای با عاطفه، سیمای عارفانه و معصومانه داشت. آرام صحبت می‌کرد و به همه محبّت می‌ورزید.
اهمیّت خاصّی به صله ارحام داشت، مطیع دستورهای پدر و مادر خویش بود و احترام خاصّی برای آن‌ها قائل بود.

مردم شما را به خدا و خون شهیدان قسم، انگشت روی ضعف‌های انقلاب نگذارید نقطه قوت آن‌را هم در نظر بگیرید

[h=2]فرازی از وصیت نامه شهید [/h] 1. خانواده عزیز یک وصیت به شما دارم و آن این که اگر شهادت نصیبم شد، چه جنازه من به دست شما برسد و یا نرسد تمنا می‌کنم گریه و زاری نکنید زیرا گریه شما لبخندی است بر لب دشمن و لبخند شما خنجری است بر قلب دشمن و امیدوارم که قلب دشمن را هدف بگیرید.
2. مردم از شما خواهش می‌کنم در هر حالت و هر زمان گوش به فرمان امام باشید و وحدت خودتان را حفظ کنید زیرا وحدت شما ضامن پیروزی اسلام و انقلاب است.
3. مردم شما را به خدا و خون شهیدان قسم، انگشت روی ضعف‌های انقلاب نگذارید نقطه قوت آن‌را هم در نظر بگیرید.
4. اگر از نظر مواد غذایی و ساختمانی و امکانات رفاهی کمبودی دارید تحمل کنید و این قدر در مغازه‌ها صف نبندید، ما نزد خداوند از شما گله خواهیم کرد.
5. فرهنگیان و روحانیون عزیز بین خودتان وحدت ایجاد کنید.
6. همه گروه‌های خدمت گزار دیگر، مدیون شهدا هستند، ولی شهدا مدیون آن‌ها نیستند یا کمتر، مدیون آن‌ها هستند، عالم در علم خود و فیلسوف در فلسفه خود و مخترع در اختراع خود و معلم اخلاق در تعلیمات اخلاقی خود نیازمند محیطی مساعد و آزادند تا خدمت خود را انجام دهند ولی شهید آن کسی است که با فداکاری و از خودگذشتگی و با سوختن و خاکستر شدن خود محیط را برای دیگران مساعد می‌کند.

برچسب: