حکمرانی امام علی (ع) از دیدگاه جناب عمر
تبهای اولیه
حکمرانی امام علی (ع) از دیدگاه جناب عمر
[="]ابن عبد ربه با سند خود از هشام بن عروه، از پدرش عروه، روايت کرده است که: چون عمر بن خطاب خنجر خورد، به او گفتند: اي کاش براي خود خليفهاي معين ميکردي؟ پس گفتاري را از عمر نقل ميکند تا ميرسد به اينجا که دوباره به او گفتند: يا امير المؤمنين لو عهدت؟! فقال: لقد کنت اجمعت بعد مقالتي لکم ان اولي رجلا امرکم ارجو ان يحملکم علي الحق - و اشار الي علي - ثم رايت ان لا - اتحملها حيا و ميتا [="][1][/] .[/]
[="]«اي کاش براي خلافت وصيتي مينمودي! عمر گفت: پس از آنکه آن سخنان را براي شما گفتم، تصميم داشتم که سزاوارترين مردي را که بر شما حکومت کند و اميدوار باشم که شما را بر طريق حق حمل کند که علي بن ابيطالب است براي ولايت امر شما نصب کنم، و سپس ديدم که من تاب نميآورم چه در زمان حياتم و چه در زمان مرگم که او را امير و رئيس بر شما ببينم». [/]
[="]و بلاذري از عمرو بن ميمون روايت کرده است که: من در روزي که عمر خنجر خورد شاهد قضيه بودم. عمر فرستاد تا علي و عثمان و طلحه و زبير و عبد الرحمن بن عوف و سعد وقاص حاضر شدند، و پس از سخناني به آنها گفت صهيب را حاضر کردند و گفت: سه روز با مردم نماز بخوان و اين افراد را در خانه واحدي قرار ده تا بر يکي از ميان خودشان اتفاق کنند. و هر کس که پس از اتفاق، مخالفت کند گردن او را بزنيد! [/]
[="]و چون اين جماعت از نزد عمر بيرون رفتند، قال: ان ولوها الاجلح سلک بهم الطريق. قال ابن عمر: فما يمنعک يا امير المؤمنين؟! قال: لا اتحملها حيا و ميتا [="][2][/] .[/]
[="]«عمر گفت: اگر امارت و خلافت را به (علي) آن کسي که موي دو جانب سرش ريخته است بدهند امت اسلام را در طريق مستقيم راه ميبرد. ابن عمر گفت: اي امير مؤمنان! چه مانعي است که تو به او نميسپاري؟ عمر گفت: من در حياتم و در مردنم طاقت امارت او را ندارم». [/]
[="]و همين مضمون را ابن عبد البر از عمر روايت کرده است[="][3][/] .[/]
[="]و محب الدين طبري بعد از آنکه آنچه را که عمرو بن ميمون از عمر راجع به علي بن ابيطالب روايت کرده، ذکر کرده است، گفته است: اين حديث را نسائي تخريج کرده است و در آنجا نيز آورده است که عمر گفته است: لله درهم ان ولوها الاصيلع کيف يحملهم علي الحق و ان کان السيف علي عنقه! قال محمد بن کعب: فقلت: اتعلم ذلک منه و لا توليه؟! فقال: ان ترکتهم فقد ترکهم من هو خير مني[="][4][/] .[/]
[="]«خداوند به آنها از رحمتخود فرو ريزد، اگر امارت و خلافت را به علي : [/]
[="]آن کسي که جلوي سر او مو ندارد بدهند، خواهند ديد که چگونه آنها را بر حق رهبري ميکند اگر چه شمشير بالاي گردنش باشد. [/]
[="]محمد بن کعب گويد: من گفتم اين حقيقت را از علي ميداني، و خودت او را به خلافت معين نميکني؟! عمر گفت: من اگر امت را بدون تعيين گذارم، قبل از من کسي که از من بهتر بود بدون تعيين گذارد».[/]
[="][1][/] [="]- عقد الفرید ، طبع اول ، ج 3 ص 71 [/]
[="][2][/] [="]- انساب الاشراف ، ج 5 ص 18 . و در جلد امیر المومنین طبع جدید ص 103 ، : لئن ولوها لااجیلح وارد است . و « الریاض النضرة » ، ج 2 ص 182 و 183 به تخریج نسائی و حافظ کبیر عبدالرزاق بن همام صنعانی متوفی 211 هجری در کتاب « المصنف » ج 5 ص 446 و 447 ، از عمرو بن میمون بدین عبارت آورده است : قال : کنت عند عمر بن الخطاب حین ولی الشتة الامر فلما جاوزا اتبعهم بصره ، ثم قال لئن ولوها الاجلیح لیرکبن بهم الطریق – یرید علیا [/]
[="][3][/] [="]- الاستیعاب ، ج 3 ص 1154، طبقات الکبری ، ج 3 ص 260 ، انساب الاشراف ، ج 5 ص 501 و ج 10 ص 419
[/]
[/]
[="][4][/] [="]- الریاض النضرة ، ج 2 ص 183 [/]