جمع بندی چقدر به قسمت اعتقاد دارید؟
تبهای اولیه
با سلام :
میخاستم بپرسم تا چقدر میشه ب قسمت اعتقاد داشت؟ آیا میشه هر کاری رو که اتفاق نیفتاده و افتاده رو حالا چ خوب چه بد ، به قسمت نسبت داد؟؟؟
بطور مثال فردی که سکه برنده میشه یا مثلا پول یا هر چیز دیگه ای .. و شرط گرفتنش هم حضور در اون جلسه هست ایا در صورتی ک نباشه و جایزش رو نتونه بگیره ایا این به قسمت برمیگرده؟
که قسمت نبوده این جایزه رو دریافت کنه؟ که ایا روزیش نبوده؟
چجوری میشه این سری مسائل رو تفسیر کرد؟
[=arial]با سلام :
میخاستم بپرسم تا چقدر میشه ب قسمت اعتقاد داشت؟ آیا میشه هر کاری رو که اتفاق نیفتاده و افتاده رو حالا چ خوب چه بد ، به قسمت نسبت داد؟؟؟
بطور مثال فردی که سکه برنده میشه یا مثلا پول یا هر چیز دیگه ای .. و شرط گرفتنش هم حضور در اون جلسه هست ایا در صورتی ک نباشه و جایزش رو نتونه بگیره ایا این به قسمت برمیگرده؟
که قسمت نبوده این جایزه رو دریافت کنه؟ که ایا روزیش نبوده؟
چجوری میشه این سری مسائل رو تفسیر کرد؟
باسلام وتقدیر از شما .:Hedye:
در ابتدا باید گفت : «قسمت » و «تقدیر»به معانی مختلفی به کار برده می شود که اعتقاد به برخی موجه است و به برخی دیگر ناموجه وبی دلیل .
قسمت و تقدیر به این معنا که : «یک رویداد, معلول یک سری عوامل است که با تحقق آن عوامل , قطعا" آن رویداد به وقوع خواهد پیوست »منطقی و صحیح است ; مثلا" اگر کسی هر روز ورزش کند, عضلاتش قوی خواهد شد و یا اگر در عبور از خیابان دقت نکند, تصادف رخ خواهد داد.
کاربرد معنایی دیگر برای قسمت و تقدیر آن است که : «نقش فرد در حوادث کاملا" نادیده گرفته شده , همه چیز به مقدرات واگذار گردد». این برداشت از قسمت برداشتی نادرست و توجیه خوبی برای اهمال و ناتوانی ها است وبا آموزه های دینی در تضاد است.
بنا بر این می توان گفت:معناى صحیحى که براى قسمت و تقدیر وجود دارد ، قضا و قدر الهى است و اراده انسان تا حدودى در سرنوشت او مؤثر است. البته اراده انسان تنها عامل تعیینکننده رخدادهاى زندگى او نیست . چه بسا انسان اراده کارى را دارد ، ولى موانع بسیارى براى او پدید مىآید یا اراده چیزى را ندارد اما آن امر براى او به راحتى محقق مىشود. نکته اش این است که علل مؤثر در عالم طبیعت دو دسته است:
1- علل مادى،
2- علل معنوى. یکى از عوامل مؤثر در سرنوشت انسان علل معنوى است که اعمال انسان نیز جزو این علل است؛ یعنى، اعمال انسان در سرنوشت انسان مؤثر است. مثلاً رنجاندن خاطر مؤمن یا ملامت و تحقیر و یا تمسخر او آثار بسیار سوئى در زندگى آن شخص دارد.
بین عوام رایج شده که در بسیارى از وقایع زندگى تعبیر مىکنند که «قسمتش چنین بود» و از این تعبیر معمولاً معناى جبر برداشت مىشود، در حالى که «قسمت» به معناى «جبر» و سرنوشت حتمى گریزناپذیر پذیرفتنى نیست ؛ تنها معناى مقبولى که براى «قسمت» وجود دارد ،قضا و قدر است که شرحش گذشت و با اراده و اختیار انسان منافاتى ندارد.
گاهی مصلحت در یک معنای خاصی نیز به کار می رود. در «مصباح المنیر» آمده: صلاح ضد فساد است، مصلحت در چیزی ،یعنی وجود خیر در آن. (1)
طبق این معنا ، هر آنچه خداوند در مورد انسان اجرا می کند ، به مصلحت او است ؛ زیرا خداوند خیر مطلق است. آنچه برای انسان مقدر نماید ، نیز خیر است ؛ پس هر آنچه خداوند برای انسان خواسته، به مصلحت او و بر اساس حکمت الهی است که موجب شکوفائی استعداد های انسانی شده ، یا او را از خواب عفلت بیدار می کند و متوجه خداوند می شود .
اما چیزی به نام شانس وجود ندارد .این امور با تفسیری که میان باورمندان آن مطرح است، ریشه در ناآگاهی از علتحوادثو رویدادهایطبیعی، اجتماعیو روانیدارد. هر کجا انسانهایسطحینگر، نتوانستند علتبروز رویدادهای تلخ یا شیرین را تحلیلکنند، آنرا بهشانس و بخت، حواله میکنند.
گاهی تنبلی و تنآسایی و مسئولیت گریزی و سرپوش گذاشتن روی نقاط ضعف، و تبرئه کردن خود در برابر گناهان و تازیانه وجدان و احساس شرمندگی زمینة گرایش به این گونه مسکّنهای موقتیرا فراهم میکند.
دور بودن از معرفتهای دینی و برداشتهای غلط نیز گاهی موجب میشود که برخی برای ایجاد آرامش روحی خود، چاشنیی از اصطلاحات دینی و مذهبی به عقاید خرافه و موهوم خود اضافه کنند و شانس و بخترا تحت عنوان سرنوشت و تقدیر خدا مطرح کنند.
بعد از این مقدمه به پاسخ سوال می پردازیم:
تلاش به معنای کوشش و سعی، جهت به دست آوردن چیزی است.(2)
تمام کارهاى اختیاری انسان اعم از خوردن، خوابیدن، کار کردن، حرف زدن، بدى کردن، خوبى نمودن و... طبق قضا و قدر الهى صورت مىگیرد. اصولاً همه حوادث جهان به مشیت و قضا و قدر الهى اتفاق مىافتد ، خواه چیزی که در حیطه اختیار انسان است ، یا خارج از آن است . چیزى در جهان آفرینش رخ نمىدهد مگر به فرمان و قضاى الهى، در عین حال، قضا و قدر الهى منافاتى با اعمال اختیارى انسانها ندارد.
یعنی چنین نیست که بخشی از زندگی انسان مربوط به تقدیر باشد و بخشی دیگر مربوط به خود انسان باشد و تقدیر و قضا و قدر، نقشی در آن نداشته باشند.
تقدیر خداوند در عرض اختیار و تلاش انسان نیست ، بلکه در همان جا که تلاش است ، تقدیر نیز هست و تلاش جزیی از قضا و قدر الهی است.
خداوند برای هر چیزی علت ها و اسباب هایی قرار داده که هستی و مشخصات آن بستگی به آنها دارد. این طور نیست که هر چه در جهان پدید می آید، بدون رابطه با قبل و بعد و صرفاً اتفاقی و بی حساب باشد. همان گونه که در بارش برف و باران و ... عواملی دخالت دارد .هرگز چنین کاری بی علل و اسباب انجام نمی پذیرد.
این مسئله با اصل آزادی و اختیار انسان منافات ندارد،زیرا اختیار و آزادی یکی از اسباب و علل جهان است؛ یعنی خداوند خواسته و مقدّر نموده که بشر کارهای خود را به اراده خود انجام دهد، و سرنوشت خویش را رقم زند. این که می گوییم کارهای انسان هم به اختیار خود او است و هم قضا و قدر الهی دخالت دارد، به همین معنی است که خدا اراده فرموده و مقدّر کرده که بشر سرنوشت خود را تعیین کنند و آن راهی که انسان با اراده خود انتخاب کرده، همان است که مقدّر است.
انسان فقط یک نوع سرنوشت ندارد، بلکه سرنوشت های گوناگونی در پیش دارد که ممکن است هر کدام از آنها جانشین دیگری گردد، مثلاً اگر کسی بیمار شود و معالجه کند و نجات پیدا کند، به موجب سرنوشت و قضا و قدر است. نیز اگر معالجه نکند و رنجور بماند و یا بمیرد، آن نیز به موجب سرنوشت و قضا و قدر است.
امام علی(ع) از پای دیوار کجی برخاست و پای دیوار دیگری نشست. گفتند: آیا از قضای الهی فرار می کنی؟ پاسخ داد: "از قضای خدا به قَدَر وی و قضای دیگری فرار می کنم".(3) یعنی قضا و قدر معیّن کرده که هر چیزی اثر خود را داشته باشد و من با آگاهی که دارم، چیزی را انتخاب می کنم که اثر خوب داشته باشد. البته گاهی انسان در آزادی و انتخاب اشتباه میکند. چیزی را که صحیح می دانسته، صحیح نبوده، یا آن چیزی را که علت می پنداشته،علت واقعی نبوده است.
پس تقدیر خداوندی این است که بشر افعال خود را از روی اختیار انجام دهد، نه این که تقدیر او را به انجام یک طرف مجبور سازد. انسان به هر سو که رو آورد، همان قضا و قدر او است که با دست خود آن را انتخاب میکند.
در قرآن آیات زیادى وجوددارد که به صراحت اختیار انسان و نقش اراده او را بیان داشته است؛ مانند آیه: «لیس للانسان الا ما سعی؛ براى انسان چیزى جز حاصل سعى او نیست».(4)
و : «ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم؛ خداوند سرنوشت هیچ قومى را تغییر نمى دهد مگر خودشان آن را تغییر دهند».(5)
هر آنچه انسان در مقابل آن تکلیف دارد و پاسخگو است ، در حیطه اختیار انسان قرار دارد. تلاش انسان در آن موثر است .
عوامل مؤثر در کار جهان که مجموعاً علل و اسباب جهان را تشکیل می دهند و مظاهر قضا و قدر به شمار می روند،منحصر به امور مادی نیستند. امور معنوی نیز وجود دارد که در تغییر و تبدیل سرنوشت بشر مؤثر است. رفتار و کردار بشر حساب و عکس العمل دارد. خوب و بد در مقیاس جهان بی تفاوت نیست، مثلاً آزار رساندن به جاندار، اعم از حیوان و انسان به ویژه به صاحبان حقوق از قبیل پدر و مادر و معلم،اثرهای بدی در زندگی دنیا به بار می آورد.
هم چنین احترام به آنها در سعادت و زندگی انسان بی اثر نیست. دعا هم یکی از عوامل معنوی این جهان است که میتواند در سرنوشت حادثه ای مؤثر باشد. صدقه نیز یکی از عوامل مهم معنوی است. اصولاً کارهای خیر و نیکویی ها و به طور کلی گناه یا اطاعت، توبه یا پرده دری، دادگری یا بیدادگری، نیکوکاری یا بدکاری،دعا یا نفرین و همانند آنها چیزهایی هستند که در سرنوشت بشر از نظر عمر، سلامت، روزی و موفقیت مؤثر می باشند.
سعادت و شقاوت، خوشبختى و بدبختى یک امر حتمى و اجتنابناپذیر نیست، حتى اگر انسان کارهایى انجام داده باشد که در صف اشقیا قرار گیرد، اما مىتواند با تغییر موضع خود و روى آوردن به نیکىها، مخصوصاً خدمت به خلق خدا (با قصد نزدیکى به خدا) سرنوشت خود را دگرگون سازد."(6)
شهید مطهرى (ره) در مورد مطلب فوق مىگوید: اعمال و افعال بشر از آن سلسله حوادث است که سرنوشت حتمى و تخلفناپذیر ندارد، زیرا بستگى دارد به هزاران علل و اسباب و از آن جمله انواع ارادهها و انتخابها و اختیارها که از خود بشر ظهور مىکند.(7)
البته نه به این معنا که تلاش انسان در مقابل تقدیر و سرنوشت باشد ، بلکه تلاش جزئی از سرنوشت است که با آن زندگی به گونه ای رقم می خورد و بدون آن زندگی به شکل دیگر.
از رسول اکرم(ص) سؤال شد که: آیا دوا و دعا جهت استشفا به کار گرفته مىشود و این امور مىتوانند سرنوشت بیمار را تغییر دهند و جلوى قدر الهى را بگیرند؟ حضرت فرمود: دعا و دوا مىتوانند سرنوشت بیمار را تغییر دهند. اینها جلوى قدر الهى را نمىگیرند، بلکه خود اینها نیز از قدر الهى هستند.(8)
پینوشتها:
1. المقری الفیدمی، احمد بن محمد بن علی، المصباح المنیر، ج 1، ص 345
2. فرهنگ فارسی دکتر معین، ماده تلاش.
3. توحید صدوق، ص 369.
4. نجم (53) آیه 39.
5. رعد (13) آیه 11.
6. تفسیر نمونه، ج 10، ص 243.
7. مجموعه آثار، ج 1، ص 394.
8.اقتباس و نقل به مضمون از مجموعه آثار، ج 1، ص 395.
با سلام
تقریبا از زمان افول عباسیان که بدست قوم تاتار (مغول) صورت گرفت تغییر عمده ای در نگرش به اعتقاد به قضا وقدر در بین مردم جایگزین عقیده جبری شد .
دقت در آیات واخبار تاقرن ششم هجری حکایت از نوعی بینش جبری که توسط خلفای غاصب ترویج ومنتشز شده بود داشت مثلا معاویه میگفت که خداوند مرا بر شما امیر کرده وبر امام علی (ع) پیروز نمود و.....
البته که اساس فرق واختلاف شیعه وسنی در همین جاست که اهل سنت کاری به باید ها و نباید ها ندارند بلکه به آنچه شده ومیشود معتقدند و همه را تقدیر وفعل الله متعال قلمداد میکنند .
بله ما هم معتقدیم که هر امری حد و اندازه ای دارد اما چه کسی تعیین میکند ومقدر می سازد ؟
با سلامتقریبا از زمان افول عباسیان که بدست قوم تاتار (مغول) صورت گرفت تغییر عمده ای در نگرش به اعتقاد به قضا وقدر در بین مردم جایگزین عقیده جبری شد .
دقت در آیات واخبار تاقرن ششم هجری حکایت از نوعی بینش جبری که توسط خلفای غاصب ترویج ومنتشز شده بود داشت مثلا معاویه میگفت که خداوند مرا بر شما امیر کرده وبر امام علی (ع) پیروز نمود و.....
البته که اساس فرق واختلاف شیعه وسنی در همین جاست که اهل سنت کاری به باید ها و نباید ها ندارند بلکه به آنچه شده ومیشود معتقدند و همه را تقدیر وفعل الله متعال قلمداد میکنند .
بله ما هم معتقدیم که هر امری حد و اندازه ای دارد اما چه کسی تعیین میکند ومقدر می سازد ؟
با سلام مجدد :
مسئله قضا و قدر، همان مشیت الهی است که در نظام هستی، هر چیز را با محاسبه دقیق و معین به طور قانونمند و سازوار در چارچوب نظام علت و معلول قرار داده است. شناخت صحیح مشیت خداوند و خواست انسان، مبتنی بر داشتن تصور صحیح از مشیت خداوند در نظام جهان و انسان است. تردیدی نیست که هیچ رخدادی در جهان جز به مشیت خداوند اتفاق نمیافتد. برگی که از درخت ساقط میشود و یا کاری که از انسان سر میزند هر دو به مشیت خداوند است. اما چگونگی جریان مشیت در این دو تفاوت دارد؛ زیرا انسان تفاوتی عمده و اساسی با دیگر موجودات دارد و آن اینکه دارای اختیار است و مشیت انسانی کارهای اختیاری انسان آن است که اراده انسان در آن دخالت داشته باشد. به عبارت دیگر خداوند خواسته است که انسان مختار باشد و به اختیار خود بتواند کاری را انجام دهد. بر این اساس اختیار انسان در طول مشیت و قضا و قدر خداوند است؛ یعنی، خداوند خواسته که انسان توان خواستن و انتخاب کردن را داشته باشد. از همین رو اگر شما علتها و عوامل کاری را کاملا فراهم و بر آن اقدام کردید، آن واقعه اتفاق خواهد افتاد؛ مثلا اگر آتش، بنزین و اکسیژن را در کنار هم قرار
دادید، قطعا انفجار رخ خواهد داد. این همان نظام متقن و تخلف ناپذیر هستی است.
مشیت خدا چیزی زاید بر در دسترس قرار دادن همان اسباب و علل و تأثیر بخشی به آن نیست. در مورد انسان هم
مشیت او بر آزاد و مختار بودن انسان است. بنابراین فعالیتهای ارادی انسان جبراً از او صادر نمیشود و مستند به خواست آزاد خود اوست. در عین حال به مشیت الهی نیز استناد دارد؛ به این معنا که اگر تکویناً نمیخواست چنین بشود، به او آزادی و اختیار نمیداد و مانند دیگر اجزای طبیعی در مسیر واحدی انسان را به حرکت در میآورد.
به بیانی دیگر قضا و قدر الهی به عمل انسان با تمام خصوصیاتش از جمله اراده انسان تعلق میگیرد. در واقع خداوند خواسته که انسان آزاد و مختار باشد پس خواست بالذات خداوند آزاد بودن انسان است و لازمه آزادی انسان صدور افعال ارادی از اوست و در واقع افعال ارادی انسان خواست بالتبع خدا میباشد.
به بیان دیگر خدا میخواهد که انسان با اختیار خود عملی را انجام دهد. به تعبیر دیگر قضا و قدر الهی در چارچوب نظام علت و معلول تحقق میپذیرد و اراده انسان یکی از علل افعال اختیاری اوست. البته واضح است که این گونه نیست که هر آنچه انسان اختیار کند حتما تحقق مییابد زیرا بسیاری از عوامل و علل یک واقعه برای ما یا پنهان است و یا خارج از اختیار ما است.
در پایان متذکر میشویم که علل مؤثر در عالم طبیعت به دو دسته کلی میباشد: علل مادی و علل معنوی. علل معنوی قویتر از علل مادی است، البته تأثیر علل معنوی نیز در چارچوب نظام علت و معلول است.
یکی از عوامل بسیار مؤثر در سرنوشت انسان علل معنوی است و یاری گرفتن از آنها تا حدودی در اختیار انسان است و نباید از آن غافل شد (مثل دعا، توسل، صدقه، ذکر و...) اعمال انسان نیز در سرنوشت او مؤثر است.
ذکر روایتی در اینجا خالی از لطف نیست. علی(ع) از سایه دیوار کجی به کنار دیوار دیگری رفت. شخصی گفت آیا از قضا و قدر الهی فرار میکنی. امام فرمود: «از قضا خدا به قدر او پناه میبرم» (1) یعنی، از یک قضای الهی به قضای دیگری پناه میبرم و قضا و قدر انسان در این موارد حتمی نیست.
متأسفانه باید اقرار کرد که اندیشه جبر در فرهنگ دینی عوام ما رسوخ کرده و بسیاری از سخنان رایج ما بوی جبر میدهد مثل این تعبیر رایج که «تقدیر بود که چنین شد» یا «هر چه تقدیر باشد همان میشود» و امثال آن این تعابیر یک معنای درست دارد و یک معنای نادرست ولی اکثر افراد از این تعابیر، معانی جبری اراده کرده و میفهمند.
معنای صحیحی که برای قسمت و سرنوشت وجود دارد همان قضا و قدر الهی است مسأله ازدواج یکی از موارد
سرنوشت انسان است و چنان که گذشت اراده انسان تا حدودی در سرنوشت او مؤثر است. بله اراده انسان تنها عامل تعیینکننده رخدادهای زندگی او نیست چه بسا انسان اراده کاری را دارد ولی موانع بسیاری برای او پدید میآید یا اراده چیزی را ندارد اما آن امر برای او به راحتی محقق میشود. نکتهاش این است که علل مؤثر در عالم طبیعت دو دسته است: 1- علل مادی، 2- علل معنوی. یکی از عوامل مؤثر در سرنوشت انسان علل معنوی است که اعمال انسان نیز جزو این علل است؛ یعنی، اعمال انسان در سرنوشت انسان مؤثر است. مثلاً رنجاندن خاطر مؤمن یا ملامت و تحقیر و یا تمسخر او آثار بسیار سوئی در زندگی آن شخص دارد.
خلاصه سخن آن که در بین عوام رایج شده که در بسیاری از وقایع زندگی تعبیر میکنند که «قسمتش چنین بود» و از این تعبیر معمولاً معنای جبر برداشت میشود، در حالی که «قسمت» به معنای «جبر» و سرنوشت حتمی گریزناپذیر پذیرفتنی نیست لذا تنها معنای مقبولی که برای «قسمت» وجود دارد همان قضا و قدر است که شرحش گذشت و با اراده و اختیار انسان منافاتی ندارد.
پینوشتها:
1. توحید صدوق، ص 369، ج 8، چاپ جامعه مدرسین قم.
با سلام
ما هم معتقدیم که انسان باید سعی وتلاشش را بکند بعدا توکل بخدا کند .
موضوع قسمت در ادعیه واخبار هم آمده :
و أنطقت لساني بتعظيمك و تكبيرك و تهليلك و إلا في تقديرك خلقي حين صورتني فأحسنت تصويري و إلا في قسمتك الأرزاق حين قدرتها لي لكان في ذلك ما يشغل شكري عن جهدي فكيف إذا فكرت في النعم العظام التي أتقلب فيها و لا أبلغ شكر شي ء منها
بلد الامین
(فصلِّ على محمد وآله وسهل عليّ رزقي) حتى يأتني سهلاً بدون تعب ونصب (وأن تقنعني بتقديرك لي) حتى أكون قانعاً بتقديرك وقسمتك (وأن ترضيني بحصتي) وقسمتي (فيما قسمت لي) من الرزق (وأن تجعل ما ذهب من جسمي وعمري في سبيل طاعتك) بأن تكتبني مطيعاً فيما سلف من عمري، وإن لم أكن حقيقة مطيعاً
شرح صحیفه سجادیه
اللهم إني أسألك سؤال خاضع متذلل خاتشع، أن تسامحني وترحمني، وتجعلني بقسمك راضيا قانعا، وفي جميع الأحوال متواضعا.
دعال کمیل
أَللّهُمَّ جَلِّلْني بِنِعْمَتِك َ، وَ رَضِّني بِقَسْمِك َ ، وَ تَغَمَّدْني بِجُودِك َ وَ كَرَمِك َ ، وَ باعِدْني مِنْ مَكْرِك َ وَ نِقْمَتِك َ
زیارت امام حسین (ع)
يا اَللهُ يا لَطيفُ يا جَليلُ، يا اَللهُ يا سَميعُ يا بَصيرُ، يا اَللهُ يا اَللهُ يا اَللهُ، لَكَ الاَْسْماءُ الْحُسْنى، وَالاَْمْثالُ الْعُلْيا، وَالْكِبْرِياءُ وَالالاءُ، اَسْاَلُكَ اَنْ تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَاَهْلِ بَيْتِهِ، وَاَنْ تَجْعَلَ اسْمي في هذِهِ اللَّيْلَةِ فِي السُّعَداءِ، وَرُوحي مَعَ الشُّهَداءِ، وَاِحْساني في عِلِّيّينَ، وَاِساءَتي مَغْفُورةً، وَاَنْ تَهَبَ لي يَقيناً تُباشِرُ بِهِ قَلْبي، وَايماناً يُذْهِبُ الشَّكَّ عَنّي، وَتُرِْضيَني بِما قَسَمْتَ لي، وَآتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَفِى الاخِرَةِ حَسَنَةً، وَقِنا عَذابَ النّارِ الْحَريقِ، وَارْزُقْني فيها ذِكْرَكَ وَشُكْرَكَ وَالرَّغْبَةَ اِلَيْكَ وَالاِْنابَةَ وَالتَّوْبَةَ والتَّوْفيقَ لِما وَفَّقْتَ لَهُ مَحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّد صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمْ .
دعای شبهای دهه اخر ماه مبارک رمضان
اَللّهُمَّ رَضِّني بِما قَسَمْتَ لي حَتّى لا اَسْأَلَ اَحَداً شَيْئاً،
مفاتیح الجنان
اما کلا قبل از قرن ششم نگرش دیگری نسبت به جبر و قضا در بین مردم جاری وساری بود تقریبا بیشتر جبری بودند تا اختیاری .
با سلامما هم معتقدیم که انسان باید سعی وتلاشش را بکند بعدا توکل بخدا کند .
موضوع قسمت در ادعیه واخبار هم آمده :
و أنطقت لساني بتعظيمك و تكبيرك و تهليلك و إلا في تقديرك خلقي حين صورتني فأحسنت تصويري و إلا في قسمتك الأرزاق حين قدرتها لي لكان في ذلك ما يشغل شكري عن جهدي فكيف إذا فكرت في النعم العظام التي أتقلب فيها و لا أبلغ شكر شي ء منها
بلد الامین(فصلِّ على محمد وآله وسهل عليّ رزقي) حتى يأتني سهلاً بدون تعب ونصب (وأن تقنعني بتقديرك لي) حتى أكون قانعاً بتقديرك وقسمتك (وأن ترضيني بحصتي) وقسمتي (فيما قسمت لي) من الرزق (وأن تجعل ما ذهب من جسمي وعمري في سبيل طاعتك) بأن تكتبني مطيعاً فيما سلف من عمري، وإن لم أكن حقيقة مطيعاً
شرح صحیفه سجادیهاللهم إني أسألك سؤال خاضع متذلل خاتشع، أن تسامحني وترحمني، وتجعلني بقسمك راضيا قانعا، وفي جميع الأحوال متواضعا.
دعال کمیلأَللّهُمَّ جَلِّلْني بِنِعْمَتِك َ، وَ رَضِّني بِقَسْمِك َ ، وَ تَغَمَّدْني بِجُودِك َ وَ كَرَمِك َ ، وَ باعِدْني مِنْ مَكْرِك َ وَ نِقْمَتِك َ
زیارت امام حسین (ع)
يا اَللهُ يا لَطيفُ يا جَليلُ، يا اَللهُ يا سَميعُ يا بَصيرُ، يا اَللهُ يا اَللهُ يا اَللهُ، لَكَ الاَْسْماءُ الْحُسْنى، وَالاَْمْثالُ الْعُلْيا، وَالْكِبْرِياءُ وَالالاءُ، اَسْاَلُكَ اَنْ تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَاَهْلِ بَيْتِهِ، وَاَنْ تَجْعَلَ اسْمي في هذِهِ اللَّيْلَةِ فِي السُّعَداءِ، وَرُوحي مَعَ الشُّهَداءِ، وَاِحْساني في عِلِّيّينَ، وَاِساءَتي مَغْفُورةً، وَاَنْ تَهَبَ لي يَقيناً تُباشِرُ بِهِ قَلْبي، وَايماناً يُذْهِبُ الشَّكَّ عَنّي، وَتُرِْضيَني بِما قَسَمْتَ لي، وَآتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَفِى الاخِرَةِ حَسَنَةً، وَقِنا عَذابَ النّارِ الْحَريقِ، وَارْزُقْني فيها ذِكْرَكَ وَشُكْرَكَ وَالرَّغْبَةَ اِلَيْكَ وَالاِْنابَةَ وَالتَّوْبَةَ والتَّوْفيقَ لِما وَفَّقْتَ لَهُ مَحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّد صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمْ .
دعای شبهای دهه اخر ماه مبارک رمضان
اَللّهُمَّ رَضِّني بِما قَسَمْتَ لي حَتّى لا اَسْأَلَ اَحَداً شَيْئاً،
مفاتیح الجنان
اما کلا قبل از قرن ششم نگرش دیگری نسبت به جبر و قضا در بین مردم جاری وساری بود تقریبا بیشتر جبری بودند تا اختیاری .
باسلام وتقدیر از پر اطلاعی شما در این مسله .
ولی باید توجه داشت که این گونه آموزه ها با آنچه ذکر شد تعارض ندارد چون قسمت در چند مورد اول این آموزه به معنای تقسیم وتعیین سهم است در حالی که قسمت که مردود است به معنای بخت واتفاق ورخ دادهای بی علت است که نادرست است .
در برخی دیگر از آن موارد ی که ذکر نموده اید قسمت به معنای قضا وقدر ومقدرات الهی است که محذوری ندارد چون تقدیر به عنوان اصل ریشه دارد در آموزه های دینی وعقلانی اسلام مطرح است .، زیرا خواست خداوند به صورت قضا و قدر علمی و عینی او تجلی میکند که هیچ کدام با نقش انسان در کارهایش منافات ندارد، زیرا :
اولا قضا و قدر خداوند به افعال انسان به صورت مطلق تعلق نمیگیرد ،بلکه تعلق قضا و قدر به عمل انسان با تمام خصوصیات آن است که از جمله میتوان به اختیاری بودن آن و تاثیر اراده و قدرت انسان در وقوع آن اشاره کرد ، مثلا خداوند در ازل می داند که انسان با بهره گیری از اختیار خود اعمال خاصی را انجام می دهد . بدیهی است که در این صورت قضا و قدر خداوند با اختیار انسان منافاتی ندارد، بلکه آن را تاکید می کند.
قضای خداوند به صدور کار از بنده خود در همه امور با حفظ تمام خصوصیات موجود در آن ها تعلق می گیرد ؛ بنابراین فاعلی با شعور و با اراده ای مثل انسان وقتی کاری را انجام می دهد ، از سوی خداوند مقدر شده ، قضای الهی به وقوع آن به این گونه تعلق گرفته که فاعل مذکور با اختیار و گزینش آزاد خویش کارش را انجام دهد.
دوم: تاثیر قضا و قدر الهی در وقوع افعال بندگان به صورت مستقیم و مباشر نیست، بلکه این تاثیر از مسیر اسباب و علل و در چارچوب نظام علیت تحقق میپذیرد . از آن جا که اراده انسان یکی از مبادی اختیاری بودن افعال اوست، قضا و قدر در مورد افعال اختیاری از مجرای اراده و اختیار انسان تاثیر میگذارد، بنابراین تعیین خصوصیات افعال اختیاری و تعین بخشیدن و ایجاب آن به هیچ وجه مستلزم طرد و سلب اختیار انسان سلب نیست، بلکه با آن همراه است و از مجرای آن گذر میکند. (1)
با توجه به این مطلب و عدم منافات خواست خدا و اختیار انسان در کارهایی که از آدمی سر میزند، باید گفت:
خواست و تقدیر الهی در هر کار انسان بیتاثیر نیست ، ولی تاثیر از مجرای علل و اسباب خاص آن اثرگذار است که یکی از آن ها خواست و اراده انسان است. بنابراین اگر کسیکاری را انتخاب کرد و برای انجام آن تلاش نمود ،قضا و تقدیر الهی در آن امر از مجرای اراده و خواست و تلاش آن فرد در مورد آن محقق میشود. ولی این که قضا و قدر الهی بر تحقق با یک کار دیگر خاص و عدم آن تعلق گرفته باشد و نشود از آن عبور نموده و دیگر را برگزید، دلیلي از عقل و یا در آموزه های دینی در این خصوص نیست . اثبات آن آسان نخواهد بود، چون چنین امری موجب جبر میشود که پدیده نادرست است.
خواستن و تلاش و زمینهسازی برای تحقق یک امر خاص از جمله ازدواج با فرد خاصی بینتیجه نخواهد بود . در این میان دعا و صدقه و توسل برای محقق شدن ازدواج مورد نظر بیتاثیر نیست. خداوند با توجه به مجموعه رفتار گفتار ،صدقه و دعای انسان تقدیرات را رقم می زند.
پینوشت:
1. آموزش کلام اسلامی، ج 1، ص 329، نشر طه، قم 1383 ش .
با تشکر
قسمت به این معنا در قرآن کریم نیز آمده ودر اخبار نیز از مقسوم بودن رزق سخن رفته است .
أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَةَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُم مَّعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًا سُخْرِيًّا وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ {الزخرف/32}
دراثبات مقسوم بودن رزق وعدم تلاش بیجهت جهت افزایش رزق:
zip Download
نکته بسیار قابل توجه در ترویج برداشت نادرست از قضا وقدر همان عقیده ایست که در قرون اولیه توسط خلفای غاصب ترویج میشد و علت اصلی اختلاف شیعه وسنی نیز در همین است که اهل سنت معتقد بودند که خدای متعال نخواست که علی (ع) خلیفه بشود وابوبکر را خواست !
ومعاویه هم میگفت که خداوند مرا بر شما امیر کرد وعلی (ع) در جنگ شکست خورد .
ویزید هم در مجلس شام به اهل بیت (ع) گفت دیدید که خداوند با شما چه کرد ؟؟؟!!!!
http://www.askdin.com/thread36858.html
جمع بندی _1
سوال : چقدر به قسمت اعتقاد دارید؟
پاسخ :
در ابتدا باید گفت : «قسمت » و «تقدیر»به معانی مختلفی به کار برده می شود که اعتقاد به برخی موجه است و به برخی دیگر ناموجه وبی دلیل .
قسمت و تقدیر به این معنا که : «یک رویداد, معلول یک سری عوامل است که با تحقق آن عوامل , قطعا" آن رویداد به وقوع خواهد پیوست »منطقی و صحیح است ; مثلا" اگر کسی هر روز ورزش کند, عضلاتش قوی خواهد شد و یا اگر در عبور از خیابان دقت نکند, تصادف رخ خواهد داد.
کاربرد معنایی دیگر برای قسمت و تقدیر آن است که : «نقش فرد در حوادث کاملا" نادیده گرفته شده , همه چیز به مقدرات واگذار گردد». این برداشت از قسمت برداشتی نادرست و توجیه خوبی برای اهمال و ناتوانی ها است وبا آموزه های دینی در تضاد است.
بنا بر این می توان گفت:معناى صحیحى که براى قسمت و تقدیر وجود دارد ، قضا و قدر الهى است و اراده انسان تا حدودى در سرنوشت او مؤثر است. البته اراده انسان تنها عامل تعیینکننده رخدادهاى زندگى او نیست . چه بسا انسان اراده کارى را دارد ، ولى موانع بسیارى براى او پدید مىآید یا اراده چیزى را ندارد اما آن امر براى او به راحتى محقق مىشود. نکته اش این است که علل مؤثر در عالم طبیعت دو دسته است:
1- علل مادى،
2- علل معنوى. یکى از عوامل مؤثر در سرنوشت انسان علل معنوى است که اعمال انسان نیز جزو این علل است؛ یعنى، اعمال انسان در سرنوشت انسان مؤثر است. مثلاً رنجاندن خاطر مؤمن یا ملامت و تحقیر و یا تمسخر او آثار بسیار سوئى در زندگى آن شخص دارد.
بین عوام رایج شده که در بسیارى از وقایع زندگى تعبیر مىکنند که «قسمتش چنین بود» و از این تعبیر معمولاً معناى جبر برداشت مىشود، در حالى که «قسمت» به معناى «جبر» و سرنوشت حتمى گریزناپذیر پذیرفتنى نیست ؛ تنها معناى مقبولى که براى «قسمت» وجود دارد ،قضا و قدر است که شرحش گذشت و با اراده و اختیار انسان منافاتى ندارد.
گاهی مصلحت در یک معنای خاصی نیز به کار می رود. در «مصباح المنیر» آمده: صلاح ضد فساد است، مصلحت در چیزی ،یعنی وجود خیر در آن. (1)
طبق این معنا ، هر آنچه خداوند در مورد انسان اجرا می کند ، به مصلحت او است ؛ زیرا خداوند خیر مطلق است. آنچه برای انسان مقدر نماید ، نیز خیر است ؛ پس هر آنچه خداوند برای انسان خواسته، به مصلحت او و بر اساس حکمت الهی است که موجب شکوفائی استعداد های انسانی شده ، یا او را از خواب عفلت بیدار می کند و متوجه خداوند می شود .
اما چیزی به نام شانس وجود ندارد .این امور با تفسیری که میان باورمندان آن مطرح است، ریشه در ناآگاهی از علتحوادثو رویدادهایطبیعی، اجتماعیو روانیدارد. هر کجا انسانهایسطحینگر، نتوانستند علتبروز رویدادهای تلخ یا شیرین را تحلیلکنند، آنرا بهشانس و بخت، حواله میکنند.
گاهی تنبلی و تنآسایی و مسئولیت گریزی و سرپوش گذاشتن روی نقاط ضعف، و تبرئه کردن خود در برابر گناهان و تازیانه وجدان و احساس شرمندگی زمینة گرایش به این گونه مسکّنهای موقتیرا فراهم میکند.
دور بودن از معرفتهای دینی و برداشتهای غلط نیز گاهی موجب میشود که برخی برای ایجاد آرامش روحی خود، چاشنیی از اصطلاحات دینی و مذهبی به عقاید خرافه و موهوم خود اضافه کنند و شانس و بخترا تحت عنوان سرنوشت و تقدیر خدا مطرح کنند.
بعد از این مقدمه به پاسخ سوال می پردازیم:
تلاش به معنای کوشش و سعی، جهت به دست آوردن چیزی است.(2)
تمام کارهاى اختیاری انسان اعم از خوردن، خوابیدن، کار کردن، حرف زدن، بدى کردن، خوبى نمودن و... طبق قضا و قدر الهى صورت مىگیرد. اصولاً همه حوادث جهان به مشیت و قضا و قدر الهى اتفاق مىافتد ، خواه چیزی که در حیطه اختیار انسان است ، یا خارج از آن است . چیزى در جهان آفرینش رخ نمىدهد مگر به فرمان و قضاى الهى، در عین حال، قضا و قدر الهى منافاتى با اعمال اختیارى انسانها ندارد.
یعنی چنین نیست که بخشی از زندگی انسان مربوط به تقدیر باشد و بخشی دیگر مربوط به خود انسان باشد و تقدیر و قضا و قدر، نقشی در آن نداشته باشند.
تقدیر خداوند در عرض اختیار و تلاش انسان نیست ، بلکه در همان جا که تلاش است ، تقدیر نیز هست و تلاش جزیی از قضا و قدر الهی است.
خداوند برای هر چیزی علت ها و اسباب هایی قرار داده که هستی و مشخصات آن بستگی به آنها دارد. این طور نیست که هر چه در جهان پدید می آید، بدون رابطه با قبل و بعد و صرفاً اتفاقی و بی حساب باشد. همان گونه که در بارش برف و باران و ... عواملی دخالت دارد .هرگز چنین کاری بی علل و اسباب انجام نمی پذیرد.
این مسئله با اصل آزادی و اختیار انسان منافات ندارد،زیرا اختیار و آزادی یکی از اسباب و علل جهان است؛ یعنی خداوند خواسته و مقدّر نموده که بشر کارهای خود را به اراده خود انجام دهد، و سرنوشت خویش را رقم زند. این که می گوییم کارهای انسان هم به اختیار خود او است و هم قضا و قدر الهی دخالت دارد، به همین معنی است که خدا اراده فرموده و مقدّر کرده که بشر سرنوشت خود را تعیین کنند و آن راهی که انسان با اراده خود انتخاب کرده، همان است که مقدّر است.
انسان فقط یک نوع سرنوشت ندارد، بلکه سرنوشت های گوناگونی در پیش دارد که ممکن است هر کدام از آنها جانشین دیگری گردد، مثلاً اگر کسی بیمار شود و معالجه کند و نجات پیدا کند، به موجب سرنوشت و قضا و قدر است. نیز اگر معالجه نکند و رنجور بماند و یا بمیرد، آن نیز به موجب سرنوشت و قضا و قدر است.
امام علی(ع) از پای دیوار کجی برخاست و پای دیوار دیگری نشست. گفتند: آیا از قضای الهی فرار می کنی؟ پاسخ داد: "از قضای خدا به قَدَر وی و قضای دیگری فرار می کنم".(3) یعنی قضا و قدر معیّن کرده که هر چیزی اثر خود را داشته باشد و من با آگاهی که دارم، چیزی را انتخاب می کنم که اثر خوب داشته باشد. البته گاهی انسان در آزادی و انتخاب اشتباه میکند. چیزی را که صحیح می دانسته، صحیح نبوده، یا آن چیزی را که علت می پنداشته،علت واقعی نبوده است.
پس تقدیر خداوندی این است که بشر افعال خود را از روی اختیار انجام دهد، نه این که تقدیر او را به انجام یک طرف مجبور سازد. انسان به هر سو که رو آورد، همان قضا و قدر او است که با دست خود آن را انتخاب میکند.
در قرآن آیات زیادى وجوددارد که به صراحت اختیار انسان و نقش اراده او را بیان داشته است؛ مانند آیه: «لیس للانسان الا ما سعی؛ براى انسان چیزى جز حاصل سعى او نیست».(4)
و : «ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم؛ خداوند سرنوشت هیچ قومى را تغییر نمى دهد مگر خودشان آن را تغییر دهند».(5)
هر آنچه انسان در مقابل آن تکلیف دارد و پاسخگو است ، در حیطه اختیار انسان قرار دارد. تلاش انسان در آن موثر است .
عوامل مؤثر در کار جهان که مجموعاً علل و اسباب جهان را تشکیل می دهند و مظاهر قضا و قدر به شمار می روند،منحصر به امور مادی نیستند. امور معنوی نیز وجود دارد که در تغییر و تبدیل سرنوشت بشر مؤثر است. رفتار و کردار بشر حساب و عکس العمل دارد. خوب و بد در مقیاس جهان بی تفاوت نیست، مثلاً آزار رساندن به جاندار، اعم از حیوان و انسان به ویژه به صاحبان حقوق از قبیل پدر و مادر و معلم،اثرهای بدی در زندگی دنیا به بار می آورد.
هم چنین احترام به آنها در سعادت و زندگی انسان بی اثر نیست. دعا هم یکی از عوامل معنوی این جهان است که میتواند در سرنوشت حادثه ای مؤثر باشد. صدقه نیز یکی از عوامل مهم معنوی است. اصولاً کارهای خیر و نیکویی ها و به طور کلی گناه یا اطاعت، توبه یا پرده دری، دادگری یا بیدادگری، نیکوکاری یا بدکاری،دعا یا نفرین و همانند آنها چیزهایی هستند که در سرنوشت بشر از نظر عمر، سلامت، روزی و موفقیت مؤثر می باشند.
سعادت و شقاوت، خوشبختى و بدبختى یک امر حتمى و اجتنابناپذیر نیست، حتى اگر انسان کارهایى انجام داده باشد که در صف اشقیا قرار گیرد، اما مىتواند با تغییر موضع خود و روى آوردن به نیکىها، مخصوصاً خدمت به خلق خدا (با قصد نزدیکى به خدا) سرنوشت خود را دگرگون سازد."(6)
شهید مطهرى (ره) در مورد مطلب فوق مىگوید: اعمال و افعال بشر از آن سلسله حوادث است که سرنوشت حتمى و تخلفناپذیر ندارد، زیرا بستگى دارد به هزاران علل و اسباب و از آن جمله انواع ارادهها و انتخابها و اختیارها که از خود بشر ظهور مىکند.(7)
البته نه به این معنا که تلاش انسان در مقابل تقدیر و سرنوشت باشد ، بلکه تلاش جزئی از سرنوشت است که با آن زندگی به گونه ای رقم می خورد و بدون آن زندگی به شکل دیگر.
از رسول اکرم(ص) سؤال شد که: آیا دوا و دعا جهت استشفا به کار گرفته مىشود و این امور مىتوانند سرنوشت بیمار را تغییر دهند و جلوى قدر الهى را بگیرند؟ حضرت فرمود: دعا و دوا مىتوانند سرنوشت بیمار را تغییر دهند. اینها جلوى قدر الهى را نمىگیرند، بلکه خود اینها نیز از قدر الهى هستند.(8)
پینوشتها:
1. المقری الفیدمی، احمد بن محمد بن علی، المصباح المنیر، نشر دار الاندلس . بریوت . بی تا ج 1، ص 345
2. فرهنگ فارسی دکتر معین، ماده تلاش.نشر علمی فرهنگی .تهران .
3. توحید صدوق،نشر جامعه مدرسین . قم 1387 ش . ص 369.
4. نجم (53) آیه 39.
5. رعد (13) آیه 11.
6. تفسیر نمونه، ج 10، ص 243.
7. مطهری . مجموعه آثار،نشر صدرا . 1378 ش . ج 1، ص 394.
8مطهری . مجموعه آثار،نشر صدرا . 1378 ش . ج 1، ص 395.
http://www.askdin.com/thread36858.html#post526216
جمع بندی 2
سوال : تقریبا از زمان افول عباسیان که بدست قوم تاتار (مغول) صورت گرفت تغییر عمده ای در نگرش به اعتقاد به قضا وقدر در بین مردم جایگزین عقیده جبری شد .
دقت در آیات واخبار تاقرن ششم هجری حکایت از نوعی بینش جبری که توسط خلفای غاصب ترویج ومنتشز شده بود داشت مثلا معاویه میگفت که خداوند مرا بر شما امیر کرده وبر امام علی (ع) پیروز نمود و.....
البته که اساس فرق واختلاف شیعه وسنی در همین جاست که اهل سنت کاری به باید ها و نباید ها ندارند بلکه به آنچه شده ومیشود معتقدند و همه را تقدیر وفعل الله متعال قلمداد میکنند .
بله ما هم معتقدیم که هر امری حد و اندازه ای دارد اما چه کسی تعیین میکند ومقدر می سازد ؟
پاسخ :
مسئله قضا و قدر، همان مشیت الهی است که در نظام هستی، هر چیز را با محاسبه دقیق و معین به طور قانونمند و سازوار در چارچوب نظام علت و معلول قرار داده است. شناخت صحیح مشیت خداوند و خواست انسان، مبتنی بر داشتن تصور صحیح از مشیت خداوند در نظام جهان و انسان است. تردیدی نیست که هیچ رخدادی در جهان جز به مشیت خداوند اتفاق نمیافتد. برگی که از درخت ساقط میشود و یا کاری که از انسان سر میزند هر دو به مشیت خداوند است. اما چگونگی جریان مشیت در این دو تفاوت دارد؛ زیرا انسان تفاوتی عمده و اساسی با دیگر موجودات دارد و آن اینکه دارای اختیار است و مشیت انسانی کارهای اختیاری انسان آن است که اراده انسان در آن دخالت داشته باشد. به عبارت دیگر خداوند خواسته است که انسان مختار باشد و به اختیار خود بتواند کاری را انجام دهد. بر این اساس اختیار انسان در طول مشیت و قضا و قدر خداوند است؛ یعنی، خداوند خواسته که انسان توان خواستن و انتخاب کردن را داشته باشد. از همین رو اگر شما علتها و عوامل کاری را کاملا فراهم و بر آن اقدام کردید، آن واقعه اتفاق خواهد افتاد؛ مثلا اگر آتش، بنزین و اکسیژن را در کنار هم قرار
دادید، قطعا انفجار رخ خواهد داد. این همان نظام متقن و تخلف ناپذیر هستی است.
مشیت خدا چیزی زاید بر در دسترس قرار دادن همان اسباب و علل و تأثیر بخشی به آن نیست. در مورد انسان هم
مشیت او بر آزاد و مختار بودن انسان است. بنابراین فعالیتهای ارادی انسان جبراً از او صادر نمیشود و مستند به خواست آزاد خود اوست. در عین حال به مشیت الهی نیز استناد دارد؛ به این معنا که اگر تکویناً نمیخواست چنین بشود، به او آزادی و اختیار نمیداد و مانند دیگر اجزای طبیعی در مسیر واحدی انسان را به حرکت در میآورد.
به بیانی دیگر قضا و قدر الهی به عمل انسان با تمام خصوصیاتش از جمله اراده انسان تعلق میگیرد. در واقع خداوند خواسته که انسان آزاد و مختار باشد پس خواست بالذات خداوند آزاد بودن انسان است و لازمه آزادی انسان صدور افعال ارادی از اوست و در واقع افعال ارادی انسان خواست بالتبع خدا میباشد.
به بیان دیگر خدا میخواهد که انسان با اختیار خود عملی را انجام دهد. به تعبیر دیگر قضا و قدر الهی در چارچوب نظام علت و معلول تحقق میپذیرد و اراده انسان یکی از علل افعال اختیاری اوست. البته واضح است که این گونه نیست که هر آنچه انسان اختیار کند حتما تحقق مییابد زیرا بسیاری از عوامل و علل یک واقعه برای ما یا پنهان است و یا خارج از اختیار ما است.
در پایان متذکر میشویم که علل مؤثر در عالم طبیعت به دو دسته کلی میباشد: علل مادی و علل معنوی. علل معنوی قویتر از علل مادی است، البته تأثیر علل معنوی نیز در چارچوب نظام علت و معلول است.
یکی از عوامل بسیار مؤثر در سرنوشت انسان علل معنوی است و یاری گرفتن از آنها تا حدودی در اختیار انسان است و نباید از آن غافل شد (مثل دعا، توسل، صدقه، ذکر و...) اعمال انسان نیز در سرنوشت او مؤثر است.
ذکر روایتی در اینجا خالی از لطف نیست. علی(ع) از سایه دیوار کجی به کنار دیوار دیگری رفت. شخصی گفت آیا از قضا و قدر الهی فرار میکنی. امام فرمود: «از قضا خدا به قدر او پناه میبرم» (1) یعنی، از یک قضای الهی به قضای دیگری پناه میبرم و قضا و قدر انسان در این موارد حتمی نیست.
متأسفانه باید اقرار کرد که اندیشه جبر در فرهنگ دینی عوام ما رسوخ کرده و بسیاری از سخنان رایج ما بوی جبر میدهد مثل این تعبیر رایج که «تقدیر بود که چنین شد» یا «هر چه تقدیر باشد همان میشود» و امثال آن این تعابیر یک معنای درست دارد و یک معنای نادرست ولی اکثر افراد از این تعابیر، معانی جبری اراده کرده و میفهمند.
معنای صحیحی که برای قسمت و سرنوشت وجود دارد همان قضا و قدر الهی است مسأله ازدواج یکی از موارد
سرنوشت انسان است و چنان که گذشت اراده انسان تا حدودی در سرنوشت او مؤثر است. بله اراده انسان تنها عامل تعیینکننده رخدادهای زندگی او نیست چه بسا انسان اراده کاری را دارد ولی موانع بسیاری برای او پدید میآید یا اراده چیزی را ندارد اما آن امر برای او به راحتی محقق میشود. نکتهاش این است که علل مؤثر در عالم طبیعت دو دسته است: 1- علل مادی، 2- علل معنوی. یکی از عوامل مؤثر در سرنوشت انسان علل معنوی است که اعمال انسان نیز جزو این علل است؛ یعنی، اعمال انسان در سرنوشت انسان مؤثر است. مثلاً رنجاندن خاطر مؤمن یا ملامت و تحقیر و یا تمسخر او آثار بسیار سوئی در زندگی آن شخص دارد.
خلاصه سخن آن که در بین عوام رایج شده که در بسیاری از وقایع زندگی تعبیر میکنند که «قسمتش چنین بود» و از این تعبیر معمولاً معنای جبر برداشت میشود، در حالی که «قسمت» به معنای «جبر» و سرنوشت حتمی گریزناپذیر پذیرفتنی نیست لذا تنها معنای مقبولی که برای «قسمت» وجود دارد همان قضا و قدر است که شرحش گذشت و با اراده و اختیار انسان منافاتی ندارد.
پینوشتها:
1. توحید صدوق، ص 369، ج 8، چاپ جامعه مدرسین قم.
-
http://www.askdin.com/thread36858.html#post526218
جمع بندی 3
سوال : ما هم معتقدیم که انسان باید سعی وتلاشش را بکند بعدا توکل بخدا کند .
موضوع قسمت در ادعیه واخبار هم آمده :
و أنطقت لساني بتعظيمك و تكبيرك و تهليلك و إلا في تقديرك خلقي حين صورتني فأحسنت تصويري و إلا في قسمتك الأرزاق حين قدرتها لي لكان في ذلك ما يشغل شكري عن جهدي فكيف إذا فكرت في النعم العظام التي أتقلب فيها و لا أبلغ شكر شي ء منها
بلد الامین
(فصلِّ على محمد وآله وسهل عليّ رزقي) حتى يأتني سهلاً بدون تعب ونصب (وأن تقنعني بتقديرك لي) حتى أكون قانعاً بتقديرك وقسمتك (وأن ترضيني بحصتي) وقسمتي (فيما قسمت لي) من الرزق (وأن تجعل ما ذهب من جسمي وعمري في سبيل طاعتك) بأن تكتبني مطيعاً فيما سلف من عمري، وإن لم أكن حقيقة مطيعاً
شرح صحیفه سجادیه
اللهم إني أسألك سؤال خاضع متذلل خاتشع، أن تسامحني وترحمني، وتجعلني بقسمك راضيا قانعا، وفي جميع الأحوال متواضعا.
دعال کمیل
أَللّهُمَّ جَلِّلْني بِنِعْمَتِك َ، وَ رَضِّني بِقَسْمِك َ ، وَ تَغَمَّدْني بِجُودِك َ وَ كَرَمِك َ ، وَ باعِدْني مِنْ مَكْرِك َ وَ نِقْمَتِك َ
زیارت امام حسین (ع)
يا اَللهُ يا لَطيفُ يا جَليلُ، يا اَللهُ يا سَميعُ يا بَصيرُ، يا اَللهُ يا اَللهُ يا اَللهُ، لَكَ الاَْسْماءُ الْحُسْنى، وَالاَْمْثالُ الْعُلْيا، وَالْكِبْرِياءُ وَالالاءُ، اَسْاَلُكَ اَنْ تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَاَهْلِ بَيْتِهِ، وَاَنْ تَجْعَلَ اسْمي في هذِهِ اللَّيْلَةِ فِي السُّعَداءِ، وَرُوحي مَعَ الشُّهَداءِ، وَاِحْساني في عِلِّيّينَ، وَاِساءَتي مَغْفُورةً، وَاَنْ تَهَبَ لي يَقيناً تُباشِرُ بِهِ قَلْبي، وَايماناً يُذْهِبُ الشَّكَّ عَنّي، وَتُرِْضيَني بِما قَسَمْتَ لي، وَآتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَفِى الاخِرَةِ حَسَنَةً، وَقِنا عَذابَ النّارِ الْحَريقِ، وَارْزُقْني فيها ذِكْرَكَ وَشُكْرَكَ وَالرَّغْبَةَ اِلَيْكَ وَالاِْنابَةَ وَالتَّوْبَةَ والتَّوْفيقَ لِما وَفَّقْتَ لَهُ مَحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّد صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمْ .
دعای شبهای دهه اخر ماه مبارک رمضان
اَللّهُمَّ رَضِّني بِما قَسَمْتَ لي حَتّى لا اَسْأَلَ اَحَداً شَيْئاً،
مفاتیح الجنان
اما کلا قبل از قرن ششم نگرش دیگری نسبت به جبر و قضا در بین مردم جاری وساری بود تقریبا بیشتر جبری بودند تا اختیاری .
پاسخ :
ولی باید توجه داشت که این گونه آموزه ها با آنچه ذکر شد تعارض ندارد چون قسمت در چند مورد اول این آموزه به معنای تقسیم وتعیین سهم است در حالی که قسمت که مردود است به معنای بخت واتفاق ورخ دادهای بی علت است که نادرست است .
در برخی دیگر از آن موارد ی که ذکر نموده اید قسمت به معنای قضا وقدر ومقدرات الهی است که محذوری ندارد چون تقدیر به عنوان اصل ریشه دارد در آموزه های دینی وعقلانی اسلام مطرح است .، زیرا خواست خداوند به صورت قضا و قدر علمی و عینی او تجلی میکند که هیچ کدام با نقش انسان در کارهایش منافات ندارد، زیرا :
اولا قضا و قدر خداوند به افعال انسان به صورت مطلق تعلق نمیگیرد ،بلکه تعلق قضا و قدر به عمل انسان با تمام خصوصیات آن است که از جمله میتوان به اختیاری بودن آن و تاثیر اراده و قدرت انسان در وقوع آن اشاره کرد ، مثلا خداوند در ازل می داند که انسان با بهره گیری از اختیار خود اعمال خاصی را انجام می دهد . بدیهی است که در این صورت قضا و قدر خداوند با اختیار انسان منافاتی ندارد، بلکه آن را تاکید می کند.
قضای خداوند به صدور کار از بنده خود در همه امور با حفظ تمام خصوصیات موجود در آن ها تعلق می گیرد ؛ بنابراین فاعلی با شعور و با اراده ای مثل انسان وقتی کاری را انجام می دهد ، از سوی خداوند مقدر شده ، قضای الهی به وقوع آن به این گونه تعلق گرفته که فاعل مذکور با اختیار و گزینش آزاد خویش کارش را انجام دهد.
دوم: تاثیر قضا و قدر الهی در وقوع افعال بندگان به صورت مستقیم و مباشر نیست، بلکه این تاثیر از مسیر اسباب و علل و در چارچوب نظام علیت تحقق میپذیرد . از آن جا که اراده انسان یکی از مبادی اختیاری بودن افعال اوست، قضا و قدر در مورد افعال اختیاری از مجرای اراده و اختیار انسان تاثیر میگذارد، بنابراین تعیین خصوصیات افعال اختیاری و تعین بخشیدن و ایجاب آن به هیچ وجه مستلزم طرد و سلب اختیار انسان سلب نیست، بلکه با آن همراه است و از مجرای آن گذر میکند. (1)
با توجه به این مطلب و عدم منافات خواست خدا و اختیار انسان در کارهایی که از آدمی سر میزند، باید گفت:
خواست و تقدیر الهی در هر کار انسان بیتاثیر نیست ، ولی تاثیر از مجرای علل و اسباب خاص آن اثرگذار است که یکی از آن ها خواست و اراده انسان است. بنابراین اگر کسیکاری را انتخاب کرد و برای انجام آن تلاش نمود ،قضا و تقدیر الهی در آن امر از مجرای اراده و خواست و تلاش آن فرد در مورد آن محقق میشود. ولی این که قضا و قدر الهی بر تحقق با یک کار دیگر خاص و عدم آن تعلق گرفته باشد و نشود از آن عبور نموده و دیگر را برگزید، دلیلي از عقل و یا در آموزه های دینی در این خصوص نیست . اثبات آن آسان نخواهد بود، چون چنین امری موجب جبر میشود که پدیده نادرست است.
خواستن و تلاش و زمینهسازی برای تحقق یک امر خاص از جمله ازدواج با فرد خاصی بینتیجه نخواهد بود . در این میان دعا و صدقه و توسل برای محقق شدن ازدواج مورد نظر بیتاثیر نیست. خداوند با توجه به مجموعه رفتار گفتار ،صدقه و دعای انسان تقدیرات را رقم می زند.
پینوشت:
1. محمد سعدی مهر . آموزش کلام اسلامی، نشر طه، قم 1383 ش .ج 1، ص 329،