جمع بندی آیا متشابهات یا منسوخات قرآن، القائات شیطان هستند؟!

تب‌های اولیه

59 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا متشابهات یا منسوخات قرآن، القائات شیطان هستند؟!


با سلام

با توجه به آیات 52 و53 سوره حج و آیه 7 سوره آل عمران آیا میتوان گفت که متشابهات یا منسوخات همان القائات شیطان هستند که بعلت عجله پیامبر (ص) در سخن گفتن ، قبل از نزول وحی در قران وارد شده اند ؟!

وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ {الحج/52} لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ {الحج/53}

هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ {آل عمران/7}

با نام الله


کارشناس بحث: استاد میقات

[="Tahoma"]

خیر البریه;481914 نوشت:

با سلام

با توجه به آیات 52 و53 سوره حج و آیه 7 سوره آل عمران آیا میتوان گفت که متشابهات یا منسوخات همان القائات شیطان هستند که بعلت عجله پیامبر (ص) در سخن گفتن ، قبل از نزول وحی در قران وارد شده اند ؟!

وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ {الحج/52} لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ {الحج/53}

هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ {آل عمران/7}

«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ إِلاَّ إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطانُ في‏ أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آياتِهِ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ»
هيچ پيامبرى را پيش از تو نفرستاديم مگر اينكه هر گاه آرزو مى‏ كرد (و طرحى براى پيشبرد اهداف الهى خود مى ‏ريخت)، شيطان القائاتى در آن مى ‏كرد امّا خداوند القائات شيطان را از ميان مى ‏برد، سپس آيات خود را استحكام مى ‏بخشيد و خداوند عليم و حكيم است.(حج، 52)

«لِيَجْعَلَ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ فِتْنَةً لِلَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمينَ لَفي‏ شِقاقٍ بَعيدٍ»

هدف اين بود كه خداوند القاى شيطان را آزمونى قرار دهد براى آنها كه در دلهايشان بيمارى است، و آنها كه سنگدلند و ظالمان در عداوت شديد دور از حقّ قرار گرفته ‏اند. (حج، 53)

با سلام و درود

برای واژه «تَمَنَّى» چند معنا، احتمال داده شده است:

1. اصل در معناى اين كلمه به معناى فرض و تقدير است، یعنی آن چه را دوست دارد و آرزو می کند، محقق و موجود فرض کند.

با این بیان، معنای آیه چنین می شود:
ما هيچ پيغمبر و رسولى را قبل از تو نفرستاديم مگر اين كه هر وقت در پيشرفت دين و يا ايمان آوردن مردم به او، آرزویی می کرد، شيطان در آرزوی او القاء مى ‏كرد به اين صورت كه مردم را نسبت به دين او وسوسه مى ‏كرد و ستمكاران را عليه او و دين او تحريک مى ‏نمود و بدين وسيله آرزوى او را فاسد و سعى او را بى ‏نتيجه مى‏ساخت.
ولى سرانجام خداوند آن دخل و تصرفات شيطانى را نسخ و زايل نموده آيات خودش را حاكم مى ‏نمود و كوشش پيغمبر و رسولش را به نتيجه مى ‏رساند و حق را اظهار مى‏ نمود.

2. گاهی اين كلمه به معناى قرائت و تلاوت مى ‏آيد.

با این بیان، معناى آيه چنين مى ‏شود:
ما قبل از تو هيچ پيغمبر و رسولى نفرستاديم مگر آن كه وقتى چيزى از آيات خدا را مى ‏خوانده شيطان شبهه‏ هايى گمراه كننده به دل هاى مردم مى ‏افكند و ايشان را وسوسه مى ‏كرد تا با آن آيات مجادله نموده، ايمان مؤمنين را فاسد سازد.
ولى خداوند آن چه از شبهات كه شيطان به كار مى ‏برد باطل مى‏ كرد و پيغمبرش را موفق به رد آن ها مى ‏فرمود و يا آيه‏ اى نازل مى ‏كرد تا آن را رد كند.

3. احتمال سوم این که اشاره به پاره‏اى از خطورات و وسوسه ‏هاى شيطانى است كه گاه در يک لحظه زودگذر در ميان افكار پاک و نورانى انبياء افكنده مى ‏شد؛ اما چون آن ها داراى مقام عصمت بودند و با نيروى غيبى و امداد الهى تقويت مى‏ شدند، خدا اين خطورات زودگذر و القائات شيطانى را از صفحه افكارشان محو مى‏ كرد و آن ها را در همان صراط مستقيم پيش مى‏ برد.

نکته:

"تمنى" كمتر به معنى تلاوت آمده تا آن جا كه در آيات قرآن در هيچ موردى در اين معنا به كار نرفته است.

از طرفی قرآن القائات شيطانى را وسيله آزمايش كافران و آگاهى مؤمنان مى ‏شمرد در حالى كه خطورات قلبى پيامبران كه بزودى محو مى ‏شود چنين اثرى نمى‏ تواند داشته باشد.

لذا احتمال دوم و سوم، ضعیف هستند.

بنابر این:

مراد از ظاهر آيات چنین است که هر پیامبر و رسولی كه می خواهد برنامه خدا پرستى را پياده كند، شيطان با فریب دادن گمراهان، تزلزل و آشوبى در عملی شدن نقشه ‏هاى ایشان القاء می كند؛ آنگاه خداوند با یاری و کمک به پيامبرش، آن آشفتگى را از بين می برد و هدف پيامبرش را به نتیجه می رساند.

لذا این آيات، هشدار مى ‏دهد كه اين توطئه هاى مخالفان، برنامه تازه ‏اى نيست، هميشه اين القائات شيطانى در برابر انبياء بوده و هست.

______________
(ر.ک: ترجمه الميزان، ج ‏14، ص 552؛ تفسير نمونه، ج ‏14، ص 139؛ قاموس قرآن، ج ‏6، ص 296)

نقل قول:

با توجه به آیات 52 و53 سوره حج و آیه 7 سوره آل عمران آیا میتوان گفت که متشابهات یا منسوخات همان القائات شیطان هستند که بعلت عجله پیامبر (ص) در سخن گفتن ، قبل از نزول وحی در قران وارد شده اند ؟!

ادله ای بر باطل و بی اساس بودن چنین ادعایی:

1. قرآن کریم به صراحت چنین ادعایی را باطل و مردود می داند:

«وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى‏»؛ و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى ‏گويد. آنچه مى ‏گويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده نيست. (نجم، 3و4)

2. خداوند تصریح دارد که محافظ کتاب آسمانی اش است:

«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»؛ ما قرآن را نازل كرديم و ما بطور قطع نگهدار آنيم‏. (حجر، 9)

3. بنابر نظر مشهور عالمان شیعه و سنی، از بین اقسام نسخ، فقط نسخ در حكم، نه تلاوت، صحیح است؛ بدين معنا كه آياتى از قرآن مجيد كه نسخ گرديده اند، نسخ فقط در ناحيه حكم آنها واقع شده است؛ اما لفظ آيه و تلاوت هم چنان در قرآن محفوظ مانده است.

بنابر این، در نسخ، باز هم الفاظ آیه و تلاوت آن باقی است و از کلام الهی بودن آن، ذره ای کاسته نمی شود.

از طرفی تعداد آیات منسوخ، نسبت به سایر آیات، بسیار کم است. دكتر صبحى صالح آن را کمتر از ده آيه (مباحث فى علوم القرآن، ص 273 و 274)، آية الله معرفت تنها هشت آيه (ر.ك: التمهيد، ج 2، ص 300 – 316) و آية الله خویى فقط يک آیه را مصداق نسخ می دانند.(البيان، ص 373 – 380)

4. اما در مورد متشابهات:

متشابهات که در اصل متشابه نیستند بلکه در نظر ما متشابه هستند. از طرفی خود خداوند فرموده که قرآن متشابهات دارد (آل عمران، 7)

افزون بر این که آيات محكم به خودى خود محكم است، و آيات متشابه به وسيله آيات محكم، محكم مى ‏شود. (ر.ک: ترجمه الميزان، ج ‏3، ص 29 و 31)

مطلب دیگر این که نسبت آیات متشابه به کل آیات قرآن، بسیار کم و در حدود 200 آیه است. (ر.ک: التمهيد، ج 3، ص 14)

علاوه بر این که بیشترین تشابه، تشابه عرضی (در مقابل تشابه اصلی) است که ارتباطی با اصل قرآن ندارد بلکه توسط گروه ها و فرقه های اسلامی و بعد از نزول قرآن، واقع شده و هر کدام نظرات و عقائد خود را بر قرآن تحمیل کرده و موجب وقوع تشابه شده اند. (علوم قرآنى، ص 277 و 286 و 295)

نکته مهم این که، اساسا اشتمال قرآن بر آيات متشابه امرى واجب و ضرورى بوده است و جز اين امكان نداشته است.
زیرا انتقال مفاهيم عالى و معنوى قرآن به انسان ‏ها جز از طريق الفاظ و عبارات امكان‏ پذير نمى ‏باشد، اين الفاظ مادى نمى ‏توانند در بر گيرنده همه آن محتوا و معنا باشد؛ به همين جهت، تشابه پديد مى‏ آيد و دليل آن همان است كه معانى در قالب اين الفاظ نمى‏ گنجند.(ر.ک: الميزان، ج ‏3، ص‏60 ـ 63)

با سلام وتشکر

دو نتیجه از آیات وروایات در این زمینه بدست میآید اولی این است که القائات شیطان را در سخنان نبی (ص) بدانیم دوم اینکه القائات شیطانی را در سخنان منافقین مریض دل حول پیامبر (ص) بدانیم که هردو این نتایج مستدل به آیات وروایات هستند اما کدام ارجحند در آخر میگویم :

همانطور که دیدید این آیات سوره حج هیچ راه حلی ندارند مگر قبول ناسخ ومنسوخ زیرا چگونه ممکن است که خدای متعال اجازه القاء وساوس شیطان را در کلام رسولش بدهد ؟! وبعد هم بفرماید که این آیات شیطانی را وسیله فتنه وامتحان منافقین قرار دادیم ؟!

نظر من اینست که چون رسول الله گاهی اوقات عجله میکردند جهت هدایت مردم حتی منافقین بنص :

فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا {طه/114}

لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ {القيامة/16} إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ {القيامة/17} فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ {القيامة/18} ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ {القيامة/19}

خدای متعال هم فرمود که تو نگران نباش که جمع وقرانش (تحکیم قران) بعهده ماست .

حال مشکل اساسی اینجاست که این شبهاتی که شیطان وارد قرآن کرده چگونه نسخ وباطل میگردد ؟ شکی نسیت که خدای متعال این القائات وشبهات شیطان را نسخ وباطل کرده اما مهم علم به این ناسخ ومنسوخ و محکم ومتشابه است زیرا منسوخات بنص حدیث اصول کافی از متشابهات هستند و این خطر فوق العاده مهلک و مخرب است همچنانکه شاهدیم و اختلاف امت گواه آنست ، بهمین جهت علم به قرآن و ناسخ ومنسوخش ، بالاترین علوم و در سینه علم داده شدگان و ثقل ثایست .

ودر این جا سخن بسیار و دقیق است واینکه چه آیاتی منسوخ یا متشابه هستند وناسخش از قرآن است یا سنت ؟

قال العلامة المجلسي: روي عن أبي عبد الله عليه السلام أن رسول الله صلى الله عليه
وآله أصابه خصاصة فجاء إلى رجل من الانصار فقال له: هل عندك من طعام ؟، فقال: نعم
يا رسول الله، وذبح له عناقا وشواه، فلما أدناه منه تمنى رسول الله صلى الله عليه
وآله أن يكون معه علي وفاطمة والحسن والحسين عليهم السلام، فجاء أبو بكر وعمر، ثم
جاء علي عليه السلام بعدهما، فأنزل الله في ذلك: [وما أرسلنا من قبلك من رسول ولا نبي]
ولا محدث [إلا إذا تمنى ألقى الشيطان في أمنيته]، يعني أبا بكر وعمر [فينسخ الله ما
يلقي الشيطان] (الحج: 52 - 53)، يعني لما جاء علي عليه السلام بعدهما [ثم يحكم الله
آياته] للناس، يعني ينصر الله أمير المؤمنين عليه السلام، ثم قال: [ليجعل ما يلقي
الشيطان فتنة] يعني فلانا وفلانا [للذين في قلوبهم مرض والقاسية قلوبهم] يعني إلى
الامام المستقيم، ثم قال: [ولا يزال الذين كفروا في مرية منه] أي في شك من أمير
المؤمنين [حتى تأتيهم الساعة بغتة أو يأتيهم عذاب يوم عقيم]، قال: العقيم: الذي لا
مثل له في الايام، ثم قال: [الملك يومئذ لله يحكم بينهم فالذين آمنوا وعملوا
الصالحات في جنات النعيم * والذين كفروا وكذبوا بآياتنا] قال: ولم يؤمنوا بولاية
أمير المؤمنين والائمة عليهم السلام [فأولئك لهم عذاب مهين] (الحج: 55 - 57). [بحار
الانوار: 17 / 86].

[=&quot]قال سبحانه :
[=&quot]

[=&quot]وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ [=&quot]{[=&quot]الحج/52[=&quot]} [=&quot]لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً[=&quot] لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ {الحج/53[=&quot]}

[=&quot]ما هيچ رسول و نبیی را پيش از تو نفرستاديم مگر اينكه هر گاه آرزو مى كرد (و طرحى براى آینده اهداف الهى خود مى ريخت ) شيطان القائاتى در آن مى كرد، اما خداوند القائات شيطان را از ميان مى برد سپس آيات خود را استحكام مى بخشيد و خداوند عليم و حكيم است[=&quot] .[=&quot]

[=&quot]تا آنچه را كه شيطان القاء مى كند براى كسانى كه در دلهايشان مرضى هست و براى سنگدلان مايه ابتلاء كند كه ستمگران در خلافى بى نهايتند [=&quot](53).

[=&quot]موضوع بسیار قابل توجه قرائت زیر است :
[=&quot]وروي عن سفيان بن عيينة وعن عمرو بن دينار أن إبن عباس كان يقرأ وما أرسلنا من قبلك من رسول ولا نبي و[=&quot] لا محدث[=&quot] .قرطبی وسیوطی وابن تیمیه و...

[=&quot]این آیه نزد سنی وشیعه بقرائت فوق هم خوانده شده است وچون ینسخ مضارع است یعنی در زمانهای بعد از رحلت پیامبر هم نیاز است تا خداوند محدَّثین را حفظ کند والقائات شیطانی را باطل گرداند واگر ائمه مضلین که طبق صحاح آثار بعد از رسول الله زمام امور اسلام را غصب کردند چون عصمت نداشتند وبقول ابوبکر : إن لي شيطانا يعتريني : بر مسند قدرت قرار گیرند چون ایشان موید به هدایت الله متعال نیستند ، دین اسلام واحکام قرآن را تحریف میکنند همچنانکه با قرائات وتفسیر های مختلف وعدم شناخت آیات متشابه و منسوخ ، تفرقه واختلافی در دین اسلام تا قیامت ایجاد کردند و این از شیطان است چون شیطان از آتش است و همه جهان را آتش میزند .

[=&quot]نکته دیگر اینکه سنت نیز همپایه قرآن ، آیه نامیده شده ونشان از وحی معجز وغیر معجز دارد که مجموعا در صدر اسلام به قرآن مشهور بوده که در آن بنص صحاح ، آیات قران بهمراه تبیین رسول الله در مصاحف اصحاب نوشته میشده است .

[=&quot]{ وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نِبِيٍّ عَدُوّاً شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً }[ الأنعام : الآية 112]
[=&quot]ويقول الله تعالى :
[=&quot]{ وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوّاً مِّنَ الْمُجْرِمِينَ وَكَفَى بِرَبِّكَ هَادِياً وَنَصِيراً }[ الفرقان:31].

[=&quot]كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَالْأَحْزَابُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَهَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ (5غافر)
[=&quot]قبل از ايشان هم قوم نوح و احزابى كه بعد از ايشان بودند آيات خدا را تكذيب كردند و [=&quot]هر امتى قصد جان پـيامبر خود كرد[=&quot] تا او را بـگـيرند و با حربه باطل عليه حق مجادله كردند تا حق را از بين ببرند و من ايشان را گرفتم و چه عجيب است عذاب[=&quot] .

[=&quot]ودر اواخر عمر حضرت رسول و در آخرین سوره نازله یعنی سوره توبه یا فاضحه المنافقین هم در آیه 74 فرمود :

[=&quot]وَلَقَدْ قَالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَكَفَرُوا بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ [=&quot]وَهَمُّوا[=&quot] بِمَا لَمْ يَنَالُوا[=&quot] ....ترور نبی اکرم ورماندن شترش در عقبه ....

[=&quot]وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ [=&quot]يُوحِي بَعْضُهُم[=&quot]ْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ (112) وَلِتَصْغَى إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَلِيَرْضَوْهُ وَلِيَقْتَرِفُوا مَا هُمْ مُقْتَرِفُونَ (113 انعام)

[=&quot]شاطین انسی چکار میکنند :

[=&quot]أخرج أحمد وابن أبي حاتم والطبراني عن أبي أمامة قال : قال رسول الله صلى الله عليه وسلم « يا أبا ذر تعوذ بالله من شر شياطين الجن والإِنس . قال : يا نبي الله وهل للإِنس شياطين؟ قال : نعم { شياطين الإنس والجن [=&quot]يوحي بعضهم[=&quot] إلى بعض زخرف القول غروراً } ؟ » .
[=&quot]وأخرج أحمد وابن مردويه والبيهقي في الشعب عن أبي ذر قال : قال لي النبي صلى الله عليه وسلم « تعوذ شياطين الانس والجن . قلت : يا رسول الله [=&quot]وللانس شياطين؟[=&quot] قال : نعم » .

[=&quot]قرانا عربيا [=&quot]غير ذى[=&quot] عوج لعلهم يتقون[=&quot] .... قرآنى عربى و بدون انحراف شايد كه بپرهيزند .
[=&quot]وَهُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتَابَ [=&quot]مُفَصَّلًا[=&quot] ... وَتَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ....
[=&quot]مگر خدای متعال نفرموده بود که قرآن غیر ذی عوج وروشن وروشنگر وبیان وتفصیل همه چیز وآشکار وبرای همگان نور وهدایت است چطور آیات متشابه و منسوخ را در قرانش آورد تا وسیله فتنه باشند ؟!

[=&quot]حتی بالاتر از این ، چرا شیطان را نابود نمیکند تا بشربه فتنه نیفتد ؟!

[=&quot]بنابراین بشر همواره نیازمند قرآن وعترت است .

[=&quot]وأخرج عبد الرزاق وعبد بن حميد عن قتادة رضي الله عنه في قوله { فلا يغررك تقلبهم في البلاد } قال : إقبالهم ، وإدبارهم ، وتقلبهم في أسفارهم . وفي قوله { والأحزاب من بعدهم } قال : من بعد قوم نوح ، عاد ، وثمود ، وتلك القرون . كانوا أحزاباً على الكفار { وهمت كل أمة برسولهم } [=&quot]ليأخذوه فيقتلوه[=&quot] { وكذلك حقت كلمة ربك على الذين كفروا } قال : حق عليهم العذاب بأعمالهم .

[=&quot]وأخرج الفريابي وعبد بن حميد وابن المنذر وأبو نصر السجزي في الابانة وأبو الشيخ عن مجاهد في الآية قال : شياطين الجن يوحون إلى شياطين الانس كفار الإِنس { زخرف القول غروراً } [=&quot]قال : تزيين الباطل بالألسنة .

[=&quot]مقاتل میگوید شیطانی بنام ابیض وجود دارد که صاحب انبیاء است و وظیفه اش تحریف سخنان انبیاء است !

[=&quot]همچنین :

[=&quot]وقد قال ابن عباس [=&quot]: [=&quot]إن شيطانا يقال له الأبيض كان قد أتى رسول الله - صلى الله عليه وسلم - في صورة جبريل [=&quot]- [=&quot]عليه السلام - وألقى في قراءة النبي - صلى الله عليه وسلم - : تلك الغرانيق العلا ، وأن شفاعتهن لترتجى[=&quot] .[=&quot]قرطبی

[=&quot]از ابن عباس هم روایت است که شیطانی بنام ابیض در صورت جبرئیل نازل شد و در قرائت نبی اکرم داخل کرد : این بتان بزرگ که شفاعتشان امید میرود !

[=&quot]ودر موارد متعددی میشنویم که فلان شخص قاتل در دادگاه اقرار میکند که کسی در گوشم گفت فلانی را بکش یا فلان کار را بکن !

[=&quot]هل سُحرَ النبي ؟
[=&quot]الحديث في البخاري ـ وهذا نصّه عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ : ( سُحِرَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حَتَّى كَانَ يُخَيَّلُ [=&quot]إِلَيْهِ أَنَّهُ يَفْعَلُ الشَّيْءَ وَمَا يَفْعَلُهُ[=&quot] (فکر میکرد با زنانش کاری کرده اما نکرده بود !)حَتَّى كَانَ ذَاتَ يَوْمٍ دَعَا وَدَعَا ثُمَّ قَالَ أَشَعَرْتِ أَنَّ اللَّهَ أَفْتَانِي فِيمَا فِيهِ شِفَائِي أَتَانِي رَجُلَانِ فَقَعَدَ أَحَدُهُمَا عِنْدَ رَأْسِي وَالْآخَرُ عِنْدَ رِجْلَيَّ فَقَالَ أَحَدُهُمَا لِلْآخَرِ مَا وَجَعُ الرَّجُلِ قَالَ مَطْبُوبٌ قَالَ وَمَنْ طَبَّهُ قَالَ لَبِيدُ بْنُ الْأَعْصَمِ قَالَ فِيمَا ذَا قَالَ فِي مُشُطٍ وَمُشَاقَةٍ وَجُفِّ طَلْعَةٍ ذَكَرٍ قَالَ فَأَيْنَ هُوَ قَالَ فِي بِئْرِ ذَرْوَانَ فَخَرَجَ إِلَيْهَا النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ثُمَّ رَجَعَ فَقَالَ لِعَائِشَةَ حِينَ رَجَعَ نَخْلُهَا كَأَنَّهُ رُءُوسُ الشَّيَاطِينِ فَقُلْتُ اسْتَخْرَجْتَهُ فَقَالَ لَا أَمَّا أَنَا فَقَدْ شَفَانِي اللَّهُ وَخَشِيتُ أَنْ يُثِيرَ ذَلِكَ عَلَى النَّاسِ شَرًّا ثُمَّ دُفِنَتْ الْبِئْرُ )

[=&quot]نصوص الشريعة بعضها مُحكم ، يعرف معناه دون الرجوع لغيره ، وهو الكثير الغالب في القرآن الكريم ، قال الله تعالى : [=&quot]هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ [=&quot]مُتَشَابِه[=&quot]َاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ [=&quot][ آل عمران : من الآية 7 ]

[=&quot]این آیات متشابه را چه کسی وارد قرآن کرده است ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

[=&quot]
[=&quot] : ( [=&quot]ذي قوة [=&quot]) [=&quot]ثم منهم من حمله على الشدة ، روي أنه - عليه الصلاة والسلام - قال لجبريل [=&quot]: " [=&quot]ذكر الله قوتك ، فماذا بلغت ؟ قال رفعت قريات قوم لوط الأربع على قوادم جناحي حتى إذا سمع أهل السماء نباح الكلاب وأصوات الدجاج قلبتها[=&quot] "[=&quot]وذكر مقاتل أن شيطانا يقال له الأبيض صاحب الأنبياء قصد أن يفتن النبي [=&quot]- صلى الله عليه وسلم - فدفعه جبريل دفعة رقيقة وقع بها من مكة إلى أقصى الهند ، ومنهم من حمله على القوة في أداء طاعة الله وترك الإخلال بها من أول الخلق إلى آخر زمان التكليف ، وعلى القوة في معرفة الله وفي مطالعة جلال الله[=&quot] .

[=&quot]اما سرانجام :

[=&quot]بَلْ هُوَ [=&quot]آيَاتٌ بَيِّنَات[=&quot]ٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ (49عنکبوت)

[=&quot]یعنی این قرآن کتاب فوق العاده مفید وهدایتگروفوق العاده خطرناک وخسارت آور است بستگی دارد که بدست چه کسی بیفتد اگر بدست معاویه ویزید واشیاخشان بیفتد که سر امام حسین قرآن ناطق را میبرند وروزگار اسلام ومسلمین را تباه میسازند و اگر دست حضرت مهدی بیفتد عدالت ومعنویت را در کل جهان حاکم میکند .

[=&quot]کسیکه علم کتاب نزد اوست هادی قوم است و ثقل ثانی وشریک قرآن در همه زمانها چون راسخ در علم است ، عالم به متشابهات ومنسوخات ومجری محکمات ومستنبط احکام از قرآن است .

[=&quot]با سلام

شیاطین انسی چه کسانی بودند وچکار میکردند :





[=&quot]در صحیح بخاری آمده که :






[=&quot]حدثنا أصبغ أخبرنا ابن وهب أخبرني يونس عن ابن شهاب عن أبي سلمة عن أبي سعيد الخدري




[=&quot]: عن النبي صلى الله عليه و سلم قال ( ما بعث الله من نبي ولا استخلف من خليفة إلا كانت [=&quot]له بطانتان[=&quot] بطانة تأمره بالمعروف وتحضه عليه وبطانة تأمره بالشر وتحضه عليه فالمعصوم من عصم الله تعالى ) بخاری






[=&quot]و در مشکل الاثار هم آمده :




[=&quot]حدثنا بكار بن قتيبة قال : حدثنا مؤمل قال : حدثنا حماد بن سلمة قال : حدثنا برد بن سنان ، عن الزهري ، عن أبي سلمة ، عن أبي هريرة ، أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال[=&quot] : « ما من نبي ولا من خليفة ، أو قال إمام ، [=&quot]إلا وله بطانتان : بطانة تأمره بالمعروف ، وبطانة أخرى لا تألوه خبالا ، فمن وقي شر بطانته الثانية فقد وقي ، وهو من التي تغلب عليه منهما » . قال أبو جعفر : هذا آخر ما حدث به بكار






[=&quot]حدثنا سليمان بن شعيب الكيساني قال : حدثنا بشر بن بكر قال : حدثني الأوزاعي قال : حدثنا الزهري قال : حدثني أبو سلمة بن عبد الرحمن قال : حدثني أبو هريرة قال : قال رسول الله صلى الله عليه وسلم[=&quot] : « ما من وال إلا له بطانتان : بطانة تأمره بالمعروف [=&quot]وتنهاه عن المنكر ، وبطانة لا تألوه خبالا ، فمن وقي شرها فقد وقي ، وهو من التي تغلب عليه منهما » . قال أبو جعفر : فتأملنا هذه الآثار لنقف على ما أريد بها إن شاء الله ، فكان قوله صلى الله عليه وسلم : « ما بعث الله من نبي ، ولا استخلف من خليفة إلا له بطانتان » على ما ذكرت كل واحدة من تينك البطانتين بما ذكرهما به فيهما من حمد وغيره . فوجدنا الأنبياء صلوات الله عليهم يدعون الناس إلى ما أرسلوا به إليهم ، فيكون ذلك سببا لإتيانهم إياهم ، وخلطتهم بهم حتى يكونوا بذلك بطائن لهم ، وتستعمل الأنبياء في ذلك في أمورهم ما يقفون عليه منها ، فيحمدون في ذلك من يقفون على من يجب حمده بظاهره ، فيقربونه منهم ، ويعدونه من أوليائهم ، ويباعدون منهم من يقفون منه على ما لا يحمدونه منهم ، ويعدونه من أعدائهم ، والله أعلم بما يبطن ممن يعرفونه من حمد ومن ذم [=&quot]، ثم يوقف الله عز وجل أنبياءه على ما يوقفهم عليه من باطنهم ، كما قال عز وجل لنبينا صلى الله عليه وسلم : وممن حولكم من الأعراب منافقون ومن أهل المدينة مردوا على النفاق لا تعلمهم . . . (1) الآية . فهذه البطانة المذمومة التي لا تألو من هي معه خبالا . والبطانة الأخرى هي التي يوقفهم الله تعالى على ضدها ، وعلى ما هي عليه لنبيها[=&quot] ، كما أوقف الله عز وجل نبينا عليه الصلاة والسلام على ما أوقفه عليه من أحوال المؤمنين به من تعزيرهم إياه ، ونصرتهم له ، واتباعهم لما يجب أن يتبع به ، كما قال تعالى : فالذين آمنوا به وعزروه ونصروه واتبعوا النور الذي أنزل معه أولئك هم المفلحون (2) وكما قال عز وجل في صفاتهم : محمد رسول الله والذين معه أشداء على الكفار رحماء بينهم (3) ثم وصفهم رضوان الله عليهم بما وصفهم حتى ختم السورة التي أنزل ذلك فيها . فهاتان البطانتان هما البطانتان اللتان كانتا مع نبينا صلى الله عليه وسلم ، وكذلك البطائن اللاتي كن مع الأنبياء صلوات الله عليهم قبله . ثم تأملنا قوله صلى الله عليه وسلم : [=&quot]« وهو من الغالبة عليه منهما »[=&quot] فكان ذلك عندنا ، والله أعلم ، مما يرجع إلى غير الأنبياء ممن ذكر في هذه الآثار ، لا إلى الأنبياء ؛ لأن الأنبياء صلوات الله عليهم معصومون ، لا يكونون مع من لا تحمد خلائقه ولا مذاهبه . فقال قائل : وكيف يجوز أن يكون ذلك كما ذكرت وإنما في هذه الآثار رجوع الكلام على من ذكر فيها من الأنبياء عليهم السلام وممن سواهم ؟ فكان جوابنا له في ذلك بتوفيق الله عز وجل وعونه : أن هذا الكلام كلام عربي ، خوطب به قوم عرب يعقلون ما أراد به مخاطبهم ، والعرب قد تخاطب بمثل هذا على جماعة ثم ترده إلى بعضهم دون بقيتهم ، فمن ذلك قوله عز وجل : يا معشر الجن والإنس ألم يأتكم رسل منكم (4) فكان الخطاب في ذلك بذكر الجن والإنس ، ومعقول أن الرسل من الإنس لا من الجن ، ومثل ذلك قول رسول الله صلى الله عليه وسلم في حديث عبادة بن الصامت : « بايعوني على أن لا تشركوا بالله شيئا » وقرأ آية الممتحنة وفيها الشرك ، والسرقة ، والزنا ، وهي قوله تعالى : يبايعنك على أن لا يشركن بالله شيئا ولا يسرقن ولا يزنين (5) وسنذكر ذلك الحديث فيما بعد من كتابنا هذا ، إن شاء الله تعالى . وفيه : « فمن أصاب من ذلك شيئا فعوقب به فهو كفارة له » ونحن نعلم أن من عوقب بالشرك فليس ذلك له كفارة . وعقلنا بذلك أن قوله صلى الله عليه وسلم : « فمن أصاب من ذلك شيئا » إنما هو على شيء من بعض تلك الأشياء التي في الآية لا على كل شيء من تلك الأشياء التي فيها . فمثل ذلك قوله صلى الله عليه وسلم في الآثار التي رويناها : « وهو من التي تغلب عليه منهما » يرجع ذلك على من قد يجوز أن يكون منه مثل ذلك ، لا على الأنبياء ، صلوات الله عليهم ، الذين لا يكون منهم مثل ذلك . فبان بما ذكرناه جميع ما في هذه الآثار من المعاني المشكلات فيها بحمد الله ونعمته ، وإياه نسأله التوفيق






[=&quot]ودقت کنید در جمله : « وهو من الغالبة عليه منهما » یعنی یکی از این دو بطانه یا اصحاب و یاران بر دیگری غلبه میکند مثل دو حزبی که بخاری در صحیحش از قول عائشه آورده که ما زنان پیامبر دو حزب بودیم ....






[=&quot]البطانة : الأولياء والأصدقاء والأصفياء الذين يطلعهم الإنسان على أسراره






[=&quot]البِطَانَة[=&quot]ُ: منه حديث علي رضي الله عنه:" أقَرَّ بالبَيْعَة وادَّعَى الوَلِيجَةَ" ولِيجَةُ الرَّجُل: بِطانَتُه، ودُخَلاؤُه، وخاصَّتُه.






[=&quot]وعن أَبي هريرة - رضي الله عنه - قَالَ : كَانَ رسولُ الله - صلى الله عليه وسلم - يقول : « اللَّهُمَّ إنِّي أعُوذُ بِكَ مِنَ الجُوعِ ، فَإنَّهُ بِئْسَ الضَّجِيعُ ، وأعوذُ بِكَ [=&quot]منَ الخِيَانَةِ[=&quot] ، فَإنَّهَا بِئْسَتِ [=&quot]البِطَانَة[=&quot]ُ » . رواه أَبُو داود بإسناد صحيح .






[=&quot]ودر احادیث صحیح هم آمده که خیانت علامت منافقین است :








[=&quot]أربعٌ مَنْ كُنَّ فيه كان منافقًا خالصًا ومن كان فيه خصلةٌ منهن كانتْ فيه خصلةٌ من ال[=&quot]نفاق[=&quot]ِ حتى يدعَها إذا [=&quot]ائتمن خان[=&quot] وإذا حدَّث كَذَبَ وإذا عاهد غَدَرَ وإذا خاصم فَجَرَ (البخارى ، ومسلم عن ابن عمر . الخرائطى فى مساوئ الأخلاق عن مسروق . ابن عساكر عن ابن مسعود)






[=&quot]قوله : ([=&quot]البطانة[=&quot]) وهم : المطلعون على السرائر ، اهـ شيخ الإسلام.




[=&quot]7238 - [=&quot]حدثنا عبد الله حدثني أبي ثنا الوليد ثنا الأوزاعي حدثني الزهري عن أبي سلمة عن أبي هريرة قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم : ما من نبي ولا وال الا و[=&quot]له بطانتان[=&quot] بطانة تأمره بالمعروف وبطانة لا تألوه خبالا ومن وقى شرهما فقد وقى وهو مع التي تغلب عليه منهما




[=&quot]تعليق شعيب الأرنؤوط : إسناده صحيح على شرط الشيخين








[=&quot]خلاصه اینکه در اواخر عمر مبارک رسول الله حوادث تلخی رقم خورد که اکثریت مردم از آن غافلند اما با دقت وتدبر در آخرین سور وآیات نازله بر رسول الله مخصوصا سوره تحریم وسوره فاضحه المنافقین (توبه) ، پرده از حقایقی وحشتناک برداشته میشود . همت بر ترور رسول الله .... انقلبتم علی اعقابکم ... غربت اسلام ... تحریف دین ... ضایع کردن نماز و روزه وحج و... شهوترانی مفرط و ....










[=&quot]وأما ما أنزل بالمدينة سورة البقرة ثم الأنفال ثم آل عمران ثم الأحزاب ثم الممتحنة ثم النساء ثم إذا زلزلت ثم الحديد ثم القتال (محمد) ثم الرعد ثم الرحمن ثم الإنسان ثم الطلاق ثم لم يكن ثم الحشر ثم إذا جاء نصر الله ثم النور ثم الحج ثم المنافقون ثم المجادلة ثم الحجرات ثم ال[=&quot]تحريم[=&quot] ثم الجمعة ثم التغابن ثم الصف ثم الفتح ثم المائدة ثم براءة .اتقان سیوطی






[=&quot]6959 - [=&quot]أخبرني الشيخ أبو بكر بن إسحاق فيما قرأته عليه من أصل كتابه أنبأ محمد بن أحمد بن الوليد الكرابيسي ببغداد ثنا إسحاق بن سعيد بن الأركون الدمشقي ثنا خليد بن دعلج عن عطاء بن أبي رباح عن ابن عباس رضي الله عنهما قال : قال رسول الله صلى الله عليه و سلم : أمان أهل الأرض من الإختلاف الموالاة لقريش و قريش أهل الله فإذا خالفتها قبيلة من العرب صارت [=&quot]حزب إبليس




[=&quot]هذا حديث صحيح الإسناد و لم يخرجاه




[=&quot]تعليق الذهبي قي التلخيص : واه وفي إسناده ضعيفان






[=&quot]4715 - [=&quot]حدثنا مكرم بن أحمد القاضي ثنا أحمد بن علي الأبار ثنا إسحاق بن سعيد بن أركون الدمشقي ثنا خليد بن دعلج أبو عمرو السدوسي أظنه عن قتادة عن عطاء عن ابن عباس رضي الله عنهما قال :




[=&quot]: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم النجوم أمان لأهل الأرض من الغرق و أهل بيتي أمان لأمتي من الاختلاف فإذا خالفتها قبيلة من العرب اختلفوا فصاروا [=&quot]حزب إبليس




[=&quot]هذا حديث صحيح الإسناد و لم يخرجاه




[=&quot]حدثنا سليمان بن أحمد ثنا أحمد بن علي الأبار ثنا إسحاق بن سعيد ابن الأدلون أبو سلمة الجمحي الدمشقي ثنا خليد بن دعلج أبو عمر السدوسي عن عطاء بن أبي رباح عن ابن عباس قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم أمان أهل الأرض من الاختلاف الموالاة لقريش قريش أهل الله ثلاث مرات فاذا خالفها قبيلة من العرب صاروا [=&quot]حزب إبليس[=&quot] .حلیه الاولیاء






[=&quot]وثنا أبو عبدالله محمد بن إبراهيم بن عبد الرحمن القرشي من لفظه ثنا الحسن بن علي بن خلف الصيدلاني ثنا إسحاق بن سعيد بن الأركون ثنا خليد ابن دعلج عن عطاء بن أبي رباح عن أبن عباس قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم امان الارض من الغرق القوس وأمان الإختلاف الموالاة لقريش قريش أهل الله قريش أهل الله فإذا خالفتها قبيلة من العرب صاروا [=&quot]حزب إبليس[=&quot] .فوائد تمام



وبطریق دیگر :


[=&quot]ثنا محمد بن أحمد بن الحسن ، ثنا أحمد بن عبد الله بن زيد الختلي ، ثنا طاهر بن أبي أحمد ، ثنا أبو بكر بن عياش ، ثنا موسى بن عبيدة الربذي ، عن عبد الله بن دينار ، عن ابن عمر ، قال : قال رسول الله صلى الله عليه وسلم[=&quot] : « ما [=&quot]اختلف[=&quot]ت أمة بعد نبيها إلا ظهر أهل [=&quot]باطل[=&quot]ها على [=&quot]أهل حقها »






[=&quot]البته که این اهل باطل بود بر اهلبیت غالب شد وایشان وشیعیانشان را قتل عام نمود .






[=&quot]حدثنا محمد بن احمد ثنا احمد بن موسى ثنا إسماعيل بن سعيد ثنا جرير عن عطاء بن السائب عن الشعبي قال ما [=&quot]اختلفت أمة[=&quot] بعد نبيها إلا ظهر أهل باطلها على أهل حقها .حلیه الاولیاء




[=&quot]موسى بن عبيدة[=&quot] بن نشيط بن عمرو بن الحارث الربذى ، أبو عبد العزيز المدنى ( أخو عبد الله بن عبيدة ، و محمد بن عبيدة )[=&quot] :




[=&quot]قال محمد بن سعد : كان ثقة ، كثير الحديث ، و ليس بحجة .




[=&quot]و قال يعقوب بن شيبة : صدوق ، ضعيف الحديث جدا ، و من الناس من لا يكتب حديثه لوهائه ، و ضعفه ، و كثرة اختلاطه ، و كان من أهل الصدق .




[=&quot]روى له الترمذى ، و ابن ماجة



جناب خیر البریه خیلی ممنون از مطالب مفیدی که ارائه دادید

اما کاش ترجمه تمام روابات رو می نوشید

همچنین روایت این قسمت هم اگه ذکر می کردید خالی از لطف نبود:

خیر البریه;483061 نوشت:
زیرا منسوخات بنص حدیث اصول کافی از متشابهات هستند

باغ بهشت;483141 نوشت:
همچنین روایت این قسمت هم اگه ذکر می کردید خالی از لطف نبود:

با سلام

علي بن محمد، عن بعض أصحابه، عن آدم بن إسحاق، عن عبدالرزاق بن مهران، عن الحسين بن ميمون، عن محمد بن سالم، عن أبي جعفر عليه السلام قال: إن [ا] ناسا تكلموا في هذا القرآن بغير علم وذلك أن الله تبارك وتعالى يقول: " هو الذي أنزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن ام الكتاب واخر متشابهات فأما الذين في قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة وابتغاء تأويله وما يعلم تأويله إلا الله(2) " الآية فالمنسوخات من المتشابهات ; والمحكمات من الناسخات، إن الله عز وجل بعث نوحا إلى قومه " أن اعبدوا الله واتقوه وأطيعون(3) " ثم دعاهم إلى الله .........الكتاب : الكافي الكليني

خیر البریه;481914 نوشت:
با توجه به آیات 52 و53 سوره حج و آیه 7 سوره آل عمران آیا میتوان گفت که متشابهات یا منسوخات همان القائات شیطان هستند که بعلت عجله پیامبر (ص) در سخن گفتن ، قبل از نزول وحی در قران وارد شده اند ؟!

جناب خیرالبریه

حقیر که فکر می کنم متشابهات حداقل نمی تونند ازالقائات شیطان باشند
چون در ایه ای خداوند می فرماید ایات قران بر دونوعند
محکمات و متشابهات و متشابهات با توجه به محکمات روشن می شوند

چطور ممکنه ایات شیطانی با توجه به محکمات معنیشان مشخص شود

در مورد منسوخات هم خداوند می فرماید هرگاه ایه ای منسوخ کنیم مانند ان یا بهتر از ان را نازل می کنیم
چطور ممکن است خداوند ایه ای مثل ایه شیطان بیاورد ؟

از طرفی اگر این ایات القا شیطان بود حتما خداوند می فرمود به خاطر القا شیطان انها را منسوخ کرده

از طرفی اگر شیطان قدرت القا ایات بر حضرت را داشته باشه به کل قران باید به دیده شک نگریست ؟

و سوال دیگر از شما کجای ایه فرموده که شیطان القا در ایات قران کرده ؟ من که ندیدم
لطف می کنید نشان دهید

با تشکر

[="Tahoma"]

خیر البریه;483061 نوشت:
با سلام وتشکر

دو نتیجه از آیات وروایات در این زمینه بدست میآید اولی این است که القائات شیطان را در سخنان نبی (ص) بدانیم دوم اینکه القائات شیطانی را در سخنان منافقین مریض دل حول پیامبر (ص) بدانیم که هردو این نتایج مستدل به آیات وروایات هستند اما کدام ارجحند در آخر میگویم :

همانطور که دیدید این آیات سوره حج هیچ راه حلی ندارند مگر قبول ناسخ ومنسوخ زیرا چگونه ممکن است که خدای متعال اجازه القاء وساوس شیطان را در کلام رسولش بدهد ؟! وبعد هم بفرماید که این آیات شیطانی را وسیله فتنه وامتحان منافقین قرار دادیم ؟!

نظر من اینست که چون رسول الله گاهی اوقات عجله میکردند جهت هدایت مردم حتی منافقین بنص :

فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا {طه/114}

لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ {القيامة/16} إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ {القيامة/17} فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ {القيامة/18} ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ {القيامة/19}

خدای متعال هم فرمود که تو نگران نباش که جمع وقرانش (تحکیم قران) بعهده ماست .

حال مشکل اساسی اینجاست که این شبهاتی که شیطان وارد قرآن کرده چگونه نسخ وباطل میگردد ؟ شکی نسیت که خدای متعال این القائات وشبهات شیطان را نسخ وباطل کرده اما مهم علم به این ناسخ ومنسوخ و محکم ومتشابه است زیرا منسوخات بنص حدیث اصول کافی از متشابهات هستند و این خطر فوق العاده مهلک و مخرب است همچنانکه شاهدیم و اختلاف امت گواه آنست ، بهمین جهت علم به قرآن و ناسخ ومنسوخش ، بالاترین علوم و در سینه علم داده شدگان و ثقل ثایست .

با سلام و درود

شما در ابتدا یک چیز را فرض و مسلم گرفته اید و آن هم ورود القائات شیطانی در کلام پیامبر و در قرآن است؛ در حالی که این فرض بی اساس و باطل است.

از آیه شریفه «لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ» (قیامت، 16) و امثال آن، هیچ گاه نمی توان ثابت نمود که القائات شیطان در کلام پیامبر بوده و وارد قرآن شده است.

خداوند در قرآن به صراحت می فرماید که پیامبر به غیر از وحی چیزی نمی گوید:

«وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى‏»؛ و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى ‏گويد. آنچه مى ‏گويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده نيست. (نجم، 3و4)

اما مطلب دیگر:

وجود آیات ناسخ و منسوخ، را قبول داریم. هم چنین این که آگاهی بر ناسخ و منسوخ اهمیت بسیار دارد جای شکی نیست؛ ولی هیچ دلیل نمی شود که نتیجه بگیریم حالا که ناسخ و منسوخ داریم پس القائات شیطانی وارد قرآن شده است؛ چون بین اینها ارتباطی نیست.

توجه:

اگر بخواهیم گفتگو به نتیجه برسد نمی توان به مطالبی که در پاسخ مطالب داده می شود بدون توجه بود و مطالب جدید نوشت.

همانطور که بنده با توجه به مطالب شما پاسخ می دهم شما نیز لطف کنید و ابطال عرائض بنده را ثابت کنید.

خیر البریه;483062 نوشت:
قال سبحانه :


وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ {الحج/52} لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ {الحج/53}

ما هيچ رسول و نبیی را پيش از تو نفرستاديم مگر اينكه هر گاه آرزو مى كرد (و طرحى براى آینده اهداف الهى خود مى ريخت ) شيطان القائاتى در آن مى كرد، اما خداوند القائات شيطان را از ميان مى برد سپس آيات خود را استحكام مى بخشيد و خداوند عليم و حكيم است .

تا آنچه را كه شيطان القاء مى كند براى كسانى كه در دلهايشان مرضى هست و براى سنگدلان مايه ابتلاء كند كه ستمگران در خلافى بى نهايتند (53).

موضوع بسیار قابل توجه قرائت زیر است :
وروي عن سفيان بن عيينة وعن عمرو بن دينار أن إبن عباس كان يقرأ وما أرسلنا من قبلك من رسول ولا نبي و لا محدث .قرطبی وسیوطی وابن تیمیه و...

این آیه نزد سنی وشیعه بقرائت فوق هم خوانده شده است وچون ینسخ مضارع است یعنی در زمانهای بعد از رحلت پیامبر هم نیاز است تا خداوند محدَّثین را حفظ کند والقائات شیطانی را باطل گرداند واگر ائمه مضلین که طبق صحاح آثار بعد از رسول الله زمام امور اسلام را غصب کردند چون عصمت نداشتند وبقول ابوبکر : إن لي شيطانا يعتريني : بر مسند قدرت قرار گیرند چون ایشان موید به هدایت الله متعال نیستند ، دین اسلام واحکام قرآن را تحریف میکنند همچنانکه با قرائات وتفسیر های مختلف وعدم شناخت آیات متشابه و منسوخ ، تفرقه واختلافی در دین اسلام تا قیامت ایجاد کردند و این از شیطان است چون شیطان از آتش است و همه جهان را آتش میزند .

نکته دیگر اینکه سنت نیز همپایه قرآن ، آیه نامیده شده ونشان از وحی معجز وغیر معجز دارد که مجموعا در صدر اسلام به قرآن مشهور بوده که در آن بنص صحاح ، آیات قران بهمراه تبیین رسول الله در مصاحف اصحاب نوشته میشده است .

{ وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نِبِيٍّ عَدُوّاً شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً }[ الأنعام : الآية 112]
ويقول الله تعالى :
{ وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوّاً مِّنَ الْمُجْرِمِينَ وَكَفَى بِرَبِّكَ هَادِياً وَنَصِيراً }[ الفرقان:31].

كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَالْأَحْزَابُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَهَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ (5غافر)
قبل از ايشان هم قوم نوح و احزابى كه بعد از ايشان بودند آيات خدا را تكذيب كردند و هر امتى قصد جان پـيامبر خود كرد تا او را بـگـيرند و با حربه باطل عليه حق مجادله كردند تا حق را از بين ببرند و من ايشان را گرفتم و چه عجيب است عذاب .

ودر اواخر عمر حضرت رسول و در آخرین سوره نازله یعنی سوره توبه یا فاضحه المنافقین هم در آیه 74 فرمود :

وَلَقَدْ قَالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَكَفَرُوا بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ وَهَمُّوا بِمَا لَمْ يَنَالُوا ....ترور نبی اکرم ورماندن شترش در عقبه ....

وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ (112) وَلِتَصْغَى إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَلِيَرْضَوْهُ وَلِيَقْتَرِفُوا مَا هُمْ مُقْتَرِفُونَ (113 انعام)

شاطین انسی چکار میکنند :

أخرج أحمد وابن أبي حاتم والطبراني عن أبي أمامة قال : قال رسول الله صلى الله عليه وسلم « يا أبا ذر تعوذ بالله من شر شياطين الجن والإِنس . قال : يا نبي الله وهل للإِنس شياطين؟ قال : نعم { شياطين الإنس والجن يوحي بعضهم إلى بعض زخرف القول غروراً } ؟ » .
وأخرج أحمد وابن مردويه والبيهقي في الشعب عن أبي ذر قال : قال لي النبي صلى الله عليه وسلم « تعوذ شياطين الانس والجن . قلت : يا رسول الله وللانس شياطين؟ قال : نعم » .

قرانا عربيا غير ذى عوج لعلهم يتقون .... قرآنى عربى و بدون انحراف شايد كه بپرهيزند .
وَهُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتَابَ مُفَصَّلًا ... وَتَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ....
مگر خدای متعال نفرموده بود که قرآن غیر ذی عوج وروشن وروشنگر وبیان وتفصیل همه چیز وآشکار وبرای همگان نور وهدایت است چطور آیات متشابه و منسوخ را در قرانش آورد تا وسیله فتنه باشند ؟!

حتی بالاتر از این ، چرا شیطان را نابود نمیکند تا بشربه فتنه نیفتد ؟!

بنابراین بشر همواره نیازمند قرآن وعترت است .

وأخرج عبد الرزاق وعبد بن حميد عن قتادة رضي الله عنه في قوله { فلا يغررك تقلبهم في البلاد } قال : إقبالهم ، وإدبارهم ، وتقلبهم في أسفارهم . وفي قوله { والأحزاب من بعدهم } قال : من بعد قوم نوح ، عاد ، وثمود ، وتلك القرون . كانوا أحزاباً على الكفار { وهمت كل أمة برسولهم } ليأخذوه فيقتلوه { وكذلك حقت كلمة ربك على الذين كفروا } قال : حق عليهم العذاب بأعمالهم .

وأخرج الفريابي وعبد بن حميد وابن المنذر وأبو نصر السجزي في الابانة وأبو الشيخ عن مجاهد في الآية قال : شياطين الجن يوحون إلى شياطين الانس كفار الإِنس { زخرف القول غروراً } قال : تزيين الباطل بالألسنة .

مقاتل میگوید شیطانی بنام ابیض وجود دارد که صاحب انبیاء است و وظیفه اش تحریف سخنان انبیاء است !

همچنین :

وقد قال ابن عباس : إن شيطانا يقال له الأبيض كان قد أتى رسول الله - صلى الله عليه وسلم - في صورة جبريل - عليه السلام - وألقى في قراءة النبي - صلى الله عليه وسلم - : تلك الغرانيق العلا ، وأن شفاعتهن لترتجى .قرطبی

از ابن عباس هم روایت است که شیطانی بنام ابیض در صورت جبرئیل نازل شد و در قرائت نبی اکرم داخل کرد : این بتان بزرگ که شفاعتشان امید میرود !
.

چند نکته:

1. تحریف معنوی ضرری به قرآن نمی زند، آن چه اهمیت دارد تحریف لفظی است که قرآن هم از تحریف لفظی مصون و محفوظ است.

2. تبیان، نور بودن و اعوجاج نداشتن و ... قرآن به معنای این نیست که در تفسیر و برداشت از آیات قرآن، نیاز به دقت نیست و یا بدون توجه به ادله و آیات دیگر می توان قرآن را تفسیر کرد و یا این که همه می توانند همه مراد کلام الهی را بفهمند.

3. این که فلسفه وجودی شیطان چیست را در جای خود باید پیگیری نمود. ولی روشن است که این دلیل نمی شود که بگوییم پس در قرآن، القائات شیطانی وجود دارد.
ضمنا خداوند با همه این ها می فرماید پیامبر غیر از وحی چیزی نمی گوید.

4. این روایاتی که خبر از نفوذ القائات شیطانی در قرآن و کلام پیامبر دارند، احادیث ساختگی و جعلی هستند و با صریح آیات قرآن در تعارضند.

5. در مورد آیات متشابهات در پست شماره 4 توضیحات لازم بیان شد.

میقات;483334 نوشت:
اگر بخواهیم گفتگو به نتیجه برسد نمی توان به مطالبی که در پاسخ مطالب داده می شود بدون توجه بود و مطالب جدید نوشت.

همانطور که بنده با توجه به مطالب شما پاسخ می دهم شما نیز لطف کنید و ابطال عرائض بنده را ثابت کنید.

با سلام

با توجه به احتمال حذف مطالب و عدم حصول به نتیجه اگر ممکن است ادامه بحث را در لینک زیر دنبال کنیم :

http://iranclubs.org/forums/showthread.php?t=118279

[="Tahoma"]

خیر البریه;483460 نوشت:

با سلام

با توجه به احتمال حذف مطالب و عدم حصول به نتیجه اگر ممکن است ادامه بحث را در لینک زیر دنبال کنیم :

http://iranclubs.org/forums/showthread.php?t=118279

با سلام و درود

مطالبتان را همین جا مطرح نمایید، بنده در خدمتتان هستم.

میقات;483336 نوشت:
1. تحریف معنوی ضرری به قرآن نمی زند، آن چه اهمیت دارد تحریف لفظی است که قرآن هم از تحریف لفظی مصون و محفوظ است.

با سلام وصلوات بر محمد وآل پاکش

لطفا موضوع را سریع نبندید تا کاملا شفاف شود و همه افراد خبره نظرشان را بگویند زیرا بعضی موضوعات سریعا بسته میشوند وحق مطلب ادا نمی گردد و شبهات بیشتری مطرح میشود حداقل بعد ار یکسال ببندیدش .

اما در مورد تحریف لفظی آنچه که بالعیان مشاهده میشود تحریف کلمات وحروفی از قران صورت گرفته است و خود من هم تصویر دو قرآن قبلا گذاشتم والان هم موجودند که در یکی : وسارعوا : ودیگری بدون واو آمده است ومزید برآن ، قرائات 14 گانه از قرآن است که شکی در اینجا نیست .

اما از اخبار ، هم اجماع فریقین برتحریف لفظی قرآن مسجل است . واحادیث صحیح از فریقین مخصوصا اهل سنت و مخصوصا از اصحاب و امهات مومنین ، کمترین خدشه ای ندارند بر تحریف ، اما در مورد معنی قرآن نیز قبلا گفتم که به دو معنی است وحی معجز و دیگری وحی بیانی که در حواشی مصاحف نوشته میشده مثل :

وأخرج ابن مردويه عن ابن مسعود قال : كنا نقرأ على عهد رسول الله صلى الله عليه وسلم يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك أن علياً مولى المؤمنين وإن لم تفعل فما بلغت رسالته والله يعصمك من الناس .درالمنثور

ویا حذف الی اجل مسمی از آیه 24 سوره نساء :

[=&quot]وأخرج عبد بن حميد وابن جرير وابن الأنباري في المصاحف والحاكم وصححه من طرق عن أبي نضرة قال : قرأت على ابن [=&quot]عباس[=&quot] { فما استمتعتم به منهن فآتوهن أجورهن فريضة } قال ابن [=&quot]عباس[=&quot] : { فما استمتعتم به منهن [=&quot]إلى أجل[=&quot] مسمى } . فقلت : ما نقرؤها كذلك! فقال ابن [=&quot]عباس[=&quot] : والله لأنزلها الله كذلك ثلاث مرات.

ببینید این ملعونین چگونه با کتاب خدا بازی کردند والله ورسولش را مسخره کردند ، ابن عباس 3 مرتبه میگوید به الله قسم که الله چنین نازل کرده بود (اما سیاسیون بعدا آنرا تغییر دادند تا برخلاف هوای جناب عمر نباشد چون عمر از صیغه متنفر بود اما از ...! )

تحریف معنوی هم که اظهر من الشمس است و هزاران تفسیر موید آن .

نقل قول:

2. تبیان، نور بودن و اعوجاج نداشتن و ... قرآن به معنای این نیست که در تفسیر و برداشت از آیات قرآن، نیاز به دقت نیست و یا بدون توجه به ادله و آیات دیگر می توان قرآن را تفسیر کرد و یا این که همه می توانند همه مراد کلام الهی را بفهمند.

3. این که فلسفه وجودی شیطان چیست را در جای خود باید پیگیری نمود. ولی روشن است که این دلیل نمی شود که بگوییم پس در قرآن، القائات شیطانی وجود دارد.
ضمنا خداوند با همه این ها می فرماید پیامبر غیر از وحی چیزی نمی گوید.

4. این روایاتی که خبر از نفوذ القائات شیطانی در قرآن و کلام پیامبر دارند، احادیث ساختگی و جعلی هستند و با صریح آیات قرآن در تعارضند.

5. در مورد آیات متشابهات در پست شماره 4 توضیحات لازم بیان شد.

قبلا گفتم که دو برداشت از آیات سوره حج وآل عمران و طه وقیامه ، وجود دارد حتی علامه طباطبایی و مفسران قدیم اینگونه تفسیر نوشتند :

پيش از تو رسولى يا پيغمبرى نفرستاديم مگر آنكه وقتى كتاب ما را قرائت كرد شيطان در قرائت وى مداخله كرد خدا چيزى را كه شيطان القاء كرده باطل مى كند و سپس آيه هاى خويش استوار مى سازد كه خدا دانا و حكيم است (52).
تا آنچه را كه شيطان القاء مى كند براى كسانى كه در دلهايشان مرضى هست و براى سنگدلان مايه ابتلاء كند كه ستمگران در خلافى بى نهايتند (53)المیزان

در آيه : (وما ارسلنا من قبلك من رسول ولا نبى ، الا اذا تمنى ، اءلقى الشيطان فى امنيتة ، فينسخ اللّه ما يلقى الشيطان )، (هيچ رسولى و پيامبرى نفرستاديم ، مگر آنكه وقتى شيطان چيزى در دل او مى افكند، خدا القاء شيطانى را از دلش زايل مى كرد)، بهمين معنا استعمال شده است .

ومویدش هم :
درباره تصرف شيطان در جسم ايوب (عليه السلام ) مى فرمايد: (و اذكر عبدنا ايوب ، اذ نادى ربه انى مسنى الشيطان بنصب و عذاب ).

و درباره تصرف شيطان در حافظه انبيا، از همسفر موسى حكايت نموده كه گفت : (فانى نسيت الحوت ، و ما انسانيه الا الشيطان ).

در آيه مورد بحث ، حضرت زكريا (عليه السلام ) از خداى تعالى در خواست علامتى كرده ، چون كلمه (آيه ) به معناى علامتى است كه بر چيزى دلالت كند، و در اينكه آيا منظورش اين بوده كه بفهمد نداى يا زكريا (انا نبشرك بغلام ...) از ناحيه خداى تعالى بوده و يا اينكه از ناحيه شيطان بوده ، خلاصه صدائى كه شنيده صداى فرشته بوده يا شيطان و يا منظور اين بوده كه هر وقت همسرش حامله شد او از سخن گفتن عاجز شود، بين مفسرين اختلاف است .المیزان

( ألقى الشيطن في أمنيته ) * أي : في تلاوته :

الكتاب : تفسير جوامع الجامع
المؤلف : الشيخ ابي علي الفضل بن الحسن الطبرسي

خیر البریه;483875 نوشت:

با سلام وصلوات بر محمد وآل پاکش

لطفا موضوع را سریع نبندید تا کاملا شفاف شود و همه افراد خبره نظرشان را بگویند زیرا بعضی موضوعات سریعا بسته میشوند وحق مطلب ادا نمی گردد و شبهات بیشتری مطرح میشود حداقل بعد ار یکسال ببندیدش .

اما در مورد تحریف لفظی آنچه که بالعیان مشاهده میشود تحریف کلمات وحروفی از قران صورت گرفته است و خود من هم تصویر دو قرآن قبلا گذاشتم والان هم موجودند که در یکی : وسارعوا : ودیگری بدون واو آمده است ومزید برآن ، قرائات 14 گانه از قرآن است که شکی در اینجا نیست .

با سلام و درود

این جزو تحریف قرآن محسوب نمی شود بلکه این خطای کتابت است که توسط کاتبین قرآن ایجاد شده.

معیار، کاملترین و مطمئن ترین قرائت قرآن یعنی قرائت حفص از عاصم است که به صورت متواتر از صدر اسلام تاکنون در بین مسلمانان رواج و شیوع داشته است.

لذا اگر در نسخه ای کسی متفاوت بنویسد، این به معنای تحریف نیست زیرا قرائت صحیح، در جای خود باقی است و ارتباطی با آن ندارد.

نقل قول:

اما از اخبار ، هم اجماع فریقین برتحریف لفظی قرآن مسجل است . واحادیث صحیح از فریقین مخصوصا اهل سنت و مخصوصا از اصحاب و امهات مومنین ، کمترین خدشه ای ندارند بر تحریف

خیر، چنین اجماعی وجود ندارد. مشهور قریب به اتفاق عالمان شیعه قائل به مصونیت قرآن از تحریف لفظی هستند.

نقل قول:

اما در مورد معنی قرآن نیز قبلا گفتم که به دو معنی است وحی معجز و دیگری وحی بیانی که در حواشی مصاحف نوشته میشده مثل :

وأخرج ابن مردويه عن ابن مسعود قال : كنا نقرأ على عهد رسول الله صلى الله عليه وسلم يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك أن علياً مولى المؤمنين وإن لم تفعل فما بلغت رسالته والله يعصمك من الناس .درالمنثور


شأن نزول، تاویل یا تطبیق آیات ـ با وجود صحت و مقبول بودن ـ جزو قرآن محسوب نمی شوند.

بیان دیگر این که بر پیامبر صلی الله علیه وآله وحی می شده ولی بعضی از آن وحی، قرآن بوده است. لذا اگر پیامبر صلی الله علیه وآله، تفسیر یا تطبیقی از آیه می فرمودند، جزو قرآن و کلام الهی نیست و اگر مفسرین در خلال آیات ـ طبق شیوه تفسیر مزجی ـ این تفسیرها یا تطبیقات را آورده اند، نمی توان گفت آن ها جزو قرآن است کما این که نظر خود مفسر هم همین است.

لذا این تحریف محسوب نمی شود.

نقل قول:

ویا حذف الی اجل مسمی از آیه 24 سوره نساء :
وأخرج عبد بن حميد وابن جرير وابن الأنباري في المصاحف والحاكم وصححه من طرق عن أبي نضرة قال : قرأت على ابن عباس { فما استمتعتم به منهن فآتوهن أجورهن فريضة } قال ابن عباس : { فما استمتعتم به منهن إلى أجل مسمى } . فقلت : ما نقرؤها كذلك! فقال ابن عباس : والله لأنزلها الله كذلك ثلاث مرات.
ببینید این ملعونین چگونه با کتاب خدا بازی کردند والله ورسولش را مسخره کردند ، ابن عباس 3 مرتبه میگوید به الله قسم که الله چنین نازل کرده بود (اما سیاسیون بعدا آنرا تغییر دادند تا برخلاف هوای جناب عمر نباشد چون عمر از صیغه متنفر بود اما از ...! )

چنین ادعایی صحیح نیست و اگر بود، قطعا از طرف ائمه معصومین علیهم السلام نقل می شد. خصوصا وقتی ائمه برای ابطال تعطیلی حکم الهی (ازدواج موقت) که توسط خلیفه دوم انجام شد، روایات متعدد ذکر فرموده اند، چگونه می توان تصور کرد، آیه ای از قرآن را حذف کرده باشند و ائمه علیهم السلام چیزی نفرمایند.

از طرفی آن همه قاری و حافظ قرآن را چگونه می توان نادیده گرفت. آن هایی که قرآن را بر اساس قرائت نازل شده بر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرا گرفته و حفظ نموده و در شهرهای اسلامی گسترش و ترویج داده اند.

نقل قول:

قبلا گفتم که دو برداشت از آیات سوره حج وآل عمران و طه وقیامه ، وجود دارد حتی علامه طباطبایی و مفسران قدیم اینگونه تفسیر نوشتند :

پيش از تو رسولى يا پيغمبرى نفرستاديم مگر آنكه وقتى كتاب ما را قرائت كرد شيطان در قرائت وى مداخله كرد خدا چيزى را كه شيطان القاء كرده باطل مى كند و سپس آيه هاى خويش استوار مى سازد كه خدا دانا و حكيم است (52).
تا آنچه را كه شيطان القاء مى كند براى كسانى كه در دلهايشان مرضى هست و براى سنگدلان مايه ابتلاء كند كه ستمگران در خلافى بى نهايتند (53)المیزان



اگر «تمنی» را به معنای تلاوت هم بگیریم، معنایش این نیست که شیطان در کلام پیامبر دخل و تصرف می کند، بلکه معنایش این است که شیطان توسط دیگران بین قرائت پیامبر، غیر قرآن را وارد می کند؛ همان طور که در افسانه غرانیق این اتفاق افتاد یعنی در فاصله بین قرائت پیامبر، برخی از مشرکان، مدح بت ها را بیان کردند و دیگران گمان نمودند این هم کلام پیامبر است.

از طرفی نظر علامه طباطبایی، این گونه که شما بیان کرده اید نیست. ایشان چنین می آورد:

بنا بر معناى دوم آن (يعنى قرائت و تلاوت)، معناى آيه چنين مى‏ شود: ما قبل از تو هيچ پيغمبر و رسولى نفرستاديم مگر آن كه وقتى چيزى از آيات خدا را مى‏ خوانده، شيطان شبهه ‏هايى گمراه كننده به دلهاى مردم مى ‏افكند و ايشان را وسوسه مى‏ كرد تا با آن آيات مجادله نموده، ايمان مؤمنين را فاسد سازد؛ ولى خداوند آنچه از شبهات كه شيطان به كار مى‏ برد باطل مى‏ كرد و پيغمبرش را موفق به رد آن ها مى ‏فرمود و يا آيه ‏اى نازل مى‏ كرد تا آن را رد كند.(ترجمه الميزان، ج ‏14، ص 553)

نقل قول:

ومویدش هم :
درباره تصرف شيطان در جسم ايوب (عليه السلام ) مى فرمايد: (و اذكر عبدنا ايوب ، اذ نادى ربه انى مسنى الشيطان بنصب و عذاب ).

«وَ اذْكُرْ عَبْدَنا أَيُّوبَ إِذْ نادى‏ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ»؛ و به خاطر بياور بنده ما ايّوب را، هنگامى كه پروردگارش را خواند (و گفت: پروردگارا!) شيطان مرا به رنج و عذاب افكنده است. (ص، 41)

شیطان نمی تواند در روح و نفس پیامبران تصرفی داشته باشد. تصرف در جسم و ... هم دلیل بر این نمی شود که پس در روح آن ها نیز تصرف دارد. «قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصين‏»؛ گفت: به عزّتت سوگند، همه آنان را گمراه خواهم كرد مگر بندگان خالص تو، از ميان آنها. (ص، 82و83)

علامه طباطبایی ـ در باره معصومین و محدوده تصرف شیطان ـ چنین می آورد:

آنچه در قرآن كريم از خصائص انبياء و ساير معصومين شمرده شده، همانا عصمت است كه به خاطر داشتن آن، از تاثير شيطان در نفوسشان ايمنند، و شيطان نمى‏ تواند در دل هاى آنان وسوسه كند. و اما تاثيرش در بدن هاى انبياء و يا اموال و اولاد و ساير متعلقات ايشان، به اين كه از اين راه وسيله ناراحتى آنان را فراهم سازد، نه تنها هيچ دليلى بر امتناع آن در دست نيست‏ بلكه دليل بر امكان وقوع آن هست. (ترجمه الميزان، ج ‏17، ص 319)

نقل قول:

و درباره تصرف شيطان در حافظه انبيا، از همسفر موسى حكايت نموده كه گفت : (فانى نسيت الحوت ، و ما انسانيه الا الشيطان ).

«قالَ أَ رَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسيتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانيهُ إِلاَّ الشَّيْطانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَ اتَّخَذَ سَبيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَباً»
گفت: به خاطر دارى هنگامى كه ما (براى استراحت) به كنار آن صخره پناه برديم، من (در آن جا) فراموش كردم جريان ماهى را بازگو كنم ـ و فقط شيطان بود كه آن را از خاطر من برد ـ و ماهى به طرز شگفت ‏آورى راه خود را در دريا پيش گرفت! (کهف، 63)

همان طور که خودتان هم بیان نموده اید، این سخنان حضرت موسی علیه السلام نیست بلکه سخن همراه و همسفر او یعنی «يوشع بن نون» است که او هم پیامبر نبوده است. پس مشکلی ندارد.

نقل قول:

در آيه مورد بحث ، حضرت زكريا (عليه السلام ) از خداى تعالى در خواست علامتى كرده ، چون كلمه (آيه ) به معناى علامتى است كه بر چيزى دلالت كند، و در اينكه آيا منظورش اين بوده كه بفهمد نداى يا زكريا (انا نبشرك بغلام ...) از ناحيه خداى تعالى بوده و يا اينكه از ناحيه شيطان بوده ، خلاصه صدائى كه شنيده صداى فرشته بوده يا شيطان و يا منظور اين بوده كه هر وقت همسرش حامله شد او از سخن گفتن عاجز شود، بين مفسرين اختلاف است .المیزان

«قالَ رَبِّ اجْعَلْ لي‏ آيَةً قالَ آيَتُكَ أَلاَّ تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَ لَيالٍ سَوِيًّا»؛ عرض كرد: پروردگارا! نشانه ‏اى براى من قرار ده! فرمود: نشانه تو اين است كه سه شبانه روز قدرت تكلّم (با مردم) نخواهى داشت در حالى كه زبانت سالم است! (مریم، 10)

در ذیل همین آیه، علامه طباطبایی به صراحت می آورد که چون انبیاء معصوم به عصمت الهی هستند و شیطان نمی تواند در نفس ایشان تصرف نماید، نشانه را در زبان ـ که عضو جسمانی است ـ قرار داد. این نشانه این است که سه روز زبانت جز به ذكر خدا به چيز ديگر باز نشود. (ر.ک: ترجمه الميزان، ج ‏14، ص 21)

بنا بر این، این آیه شریفه هم نمی تواند بر تصرف شیطان در روح و نفس پیامبران الهی دلالت داشته باشد.

میقات;484245 نوشت:
این جزو تحریف قرآن محسوب نمی شود بلکه این خطای کتابت است که توسط کاتبین قرآن ایجاد شده.

معیار، کاملترین و مطمئن ترین قرائت قرآن یعنی قرائت حفص از عاصم است که به صورت متواتر از صدر اسلام تاکنون در بین مسلمانان رواج و شیوع داشته است.

لذا اگر در نسخه ای کسی متفاوت بنویسد، این به معنای تحریف نیست زیرا قرائت صحیح، در جای خود باقی است و ارتباطی با آن ندارد.

با سلام وتشکر

تحریف حدودی دارد از کم تا زیاد ، موارد دیگری هم هست که مثلا در همه قرآنهای امروزی در سوره واقعه : طلح منضود : نوشته وقرائت میشود در حالیکه این کلمه اشتباه است وصحیح آن : طلع منضود : میباشد همچنین کلمه رجس که صحیح آن رجز وصغت در اصل زغت و وصیله و وسیله و ....

بالاخره صحیح کدامند و خدای متعال کدام یک از اینها را حفظ کرده ؟! واگر حفظ کرده کجاست ؟

نقل قول:
خیر، چنین اجماعی وجود ندارد. مشهور قریب به اتفاق عالمان شیعه قائل به مصونیت قرآن از تحریف لفظی هستند.

این موضوع نیاز به بحث دارد زیرا مقدمین شیعه و آثار وعملکرد ایشان وهمچنین آنچه که در واقع اتفاق افتاد هیچ شکی در تحریف قرآن باقی نمیگذارد .

بسند صحیح نزد اهل سنت آمده که :

وبسند صحيح عن ابن عمر قال :" لا يقولن أحدكم قد أخذت القرآن كلّه وما يدريه ما كلّه ! قد ذهب منه قرآن كثير ، ولكن ليقل قد أخذت منه ما ظهر.الدرالمنثور

ما رواه أبو بكر بن أبي داود بسند صحيح في المصاحف : "حدثنا أبو الربيع ، أخبرنا ابن وهب قال أخبرني يونس ، عن ابن شهاب -الزهري- قال : بلغنا أنه كان قرآن كثير، فقتل علماؤه يوم اليمامة ، الذين كانوا قد وعوه ، ولم يعلم بعدهم ولم يكتب فلما جمع أبو بكر وعمر وعثمان القرآن ولم يوجد مع أحد بعدهم.

حدثنا محمد بن عبيد بن آدم بن أبي إياس العسقلاني حدثني أبي عن جدي آدم بن أبي إياس ثنا حفص بن ميسرة عن زيد بن أسلم عن أبيه عن عمر بن الخطاب قال: قال رسول الله (ص): القرآن ألف ألف حرف وسبعة وعشرون ألف حرف، فمن قرأه صابراً محتسباً كان له بكل حرف زوجة من الحور العين.

بقول عمر قران 1 ميليون و 27 هزار حرف داشته است !!!!

وعن عمر بن الخطاب وأُبي بن كعب ان سورة الأحزاب التي فيها اثنتان أو ثلاث وسبعون آية كانت لتعدل سورة البقرة، وكان فيها آية الرجم .
وعن أبي بن كعب ان سورة التوبة ما تركت أحداً إلاّ نالت منه، ولا تقرؤن منها إلاّ ربعها .
وفي الصحاح الستّ عن عمر بن الخطاب انه كان مما نزل على رسول الله آية الرجم، وانه ليس في زمانه آية الرجم .
وفي صحيح مسلم و سنن الترمذي وابن ماجة والدارمي وموطأ مالك عن عائشة: نزلت آية الرجم - المذكورة سابقاً - ورضاع الكبير عشراً كانت في صحيفة تحت سريرها فلمّا توفي رسول الله (ص) شغلن بجهازه فدخل داجن فأكلها.

واز طریق شیعه :

علامه مجلسی رحمه الله در ذیل خبر اصول کافی که قرآن 17000 آیه داشته می آورد :

موثق. و في بعض النسخ عن هشام بن سالم موضع هارون بن مسلم، فالخبر صحيح و لا يخفى أن هذا الخبر و كثير من الأخبار الصحيحة صريحة في نقص القرآن و تغييره، و عندي أن الأخبار في هذا الباب متواترة معنى، و طرح جميعها يوجب رفع الاعتماد عن الأخبار رأسا بل ظني أن الأخبار في هذا الباب لا يقصر عن أخبار الإمامة فكيف يثبتونها بالخبر.
فإن قيل: إنه يوجب رفع الاعتماد على القرآن لأنه إذا ثبت تحريفه ففي كل آية يحتمل ذلك و تجويزهم عليهم السلام على قراءة هذا القرآن و العمل به متواتر معلوم إذ لم ينقل من أحد من الأصحاب أن أحدا من أئمتنا أعطاه قرانا أو علمه قراءة، و هذا ظاهر لمن تتبع الأخبار، و لعمري كيف يجترئون على التكلفات الركيكة في تلك الأخبار مثل ما قيل في هذا الخبر إن الآيات الزائدة عبارة عن الأخبار القدسية أو كانت التجزية بالآيات أكثر و في خبر لم يكن أن الأسماء كانت مكتوبة على الهامش على سبيل التفسير و الله تعالى يعلم و قال السيد حيدر الآملي في تفسيره أكثر القراء ذهبوا إلى أن سور القرآن بأسرها مائة و أربعة عشر سورة و إلى أن آياته ستة آلاف و ستمائة و ست و ستون آية و إلى أن كلماته سبعة و سبعون ألفا و أربعمائة و سبع و ثلاثون كلمة، و إلى أن حروفه ثلاثمائة آلاف و اثنان و عشرون ألفا و ستمائة و سبعون حرفا و إلى أن فتحاته ثلاثة و تسعون ألفا و مائتان و ثلاثة و أربعون فتحة، و إلى أن ضماته أربعون ألفا و ثمان مائة و أربع ضمات و إلى أن كسراته تسع و ثلاثون ألفا و خمسمائة و ستة و ثمانون كسرة، و إلى أن تشديداته تسعة عشر ألفا و مائتان و ثلاثة و خمسون تشديدة، و إلى أن مداته ألف و سبعمائة و أحد و سبعون مده و إلى أن همزاته ثلاث آلاف و مائتان و ثلاث و سبعون همزة
و إلى أن ألفاته ثمانية و أربعون ألفا و ثمان مائة و اثنان و سبعون ألفا.
مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج 12، ص: 526

قال المحدث العاملي - بعد أن روى طرفا من تلك الأحاديث عن أكابر المحدثين كالصدوق والكليني -: (والأحاديث في ذلك كثيرة متواترة بين الشيعة والسنة)

نقل قول:
شأن نزول، تاویل یا تطبیق آیات ـ با وجود صحت و مقبول بودن ـ جزو قرآن محسوب نمی شوند.

بیان دیگر این که بر پیامبر صلی الله علیه وآله وحی می شده ولی بعضی از آن وحی، قرآن بوده است. لذا اگر پیامبر صلی الله علیه وآله، تفسیر یا تطبیقی از آیه می فرمودند، جزو قرآن و کلام الهی نیست و اگر مفسرین در خلال آیات ـ طبق شیوه تفسیر مزجی ـ این تفسیرها یا تطبیقات را آورده اند، نمی توان گفت آن ها جزو قرآن است کما این که نظر خود مفسر هم همین است.

لذا این تحریف محسوب نمی شود.

پژوهش در تاریخ قرآن نشان میدهد که در بین اصحاب ، قرآن یعنی آنچه که توسط پیامبر خوانده میشده و اصحاب آنرا مینوشتند ومرز دقیقی بین وحی معجز و سنت نبوده که همین امر موجب بروز اشکال در معنی قرآن شد .

واین نظر را علمای بزرگ شیعه نیز داشته اند :

قال الشيخ المفيد رضوان الله تعالى عليه في أوائل المقالات : " ولكنّ حذف ما كان مثبتاً في مصحف أمير المؤمنين عليه السّلام من تأويله وتفسير معانيه على حقيقة تنـزيله ، وذلك كان ثابتاً منـزلاً ، وإن لم يكن من جملة كلام الله تعالى الذي هو القرآن المعجز ، وقد يسمّى تأويل القرآن قرآناً ، قال الله تعالى {وَلاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا}(طه/114). فسمّى تأويل القرآن قرآناً ، وهذا ما ليس فيه بين أهل التفسير اختلاف ، وعندي أنّ هذا القول أشبه ". أي أشبه من القول بتحريف النص القرآني .

وقال : " وأما الوجه المجوز فهو أن يزاد فيه الكلمة والكلمتان والحرف الحرفان ، وما أشبه ذلك مما لا يبلغ حد الإعجاز ، ويكون ملتبسا عند أكثر الفصحاء بكلم القرآن غير أنه لابد متى وقع ذلك من أن يدل الله عليه ويوضح لعباده الحق فيه ولست أقطع على كون ذلك ، بل أميل إلى عدمه وسلامة القرآن منه " ) .

وقال الشيخ الصدوق رضوان الله تعالى عليه في الاعتقادات : " بل نقول أنه قد نزل الوحي الذي ليس بقرآن ، ما لو جمع إلى القرآن لكان مبلغه مقدار سبع عشرة ألف آية ، وذلك قول جبرئيل عليه السلام للنبي صلى الله عليه وآله وسلم : إنّ الله تعالى يقول لك : يا محمد دارِ خلقي ، و مثل قوله : عش ما شئت فإنّك ميت ، وأحبب ما شئت فإنّك مفارقه ، و اعمل ما شئت فإنّك ملاقيه ، وشرف المؤمن صلاته بالليل و عزّه كفّ الأذى عن الناس " ، وقال : " إن القرآن الذي جاء به جبرائيل عليه السلام إلى محمد صلى الله عليه وآله وسلم سبعة عشر ألف آية" ) .

قال : " ومثل هذا كثير ، وكلّه وحي وليس بقرآن . ولو كان قرآناً لكان مقروناً به وموصولاً إليه غير مفصول عنه ، كما كان أمير المؤمنين جمعه فلما جاء به قال : هذا كتاب ربكم كما أُنزل على نبيّكم لم يزد فيه حرف و لا ينقص منه حرف ، فقالوا : لا حاجة لنا فيه ، عندنا مثل الذي عندك ، فانصرف وهو يقول {فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلاً فَبِئْسَ مَا يَشْتَرُونَ}آل عمران

نقل قول:
چنین ادعایی صحیح نیست و اگر بود، قطعا از طرف ائمه معصومین علیهم السلام نقل می شد. خصوصا وقتی ائمه برای ابطال تعطیلی حکم الهی (ازدواج موقت) که توسط خلیفه دوم انجام شد، روایات متعدد ذکر فرموده اند، چگونه می توان تصور کرد، آیه ای از قرآن را حذف کرده باشند و ائمه علیهم السلام چیزی نفرمایند.

از طرفی آن همه قاری و حافظ قرآن را چگونه می توان نادیده گرفت. آن هایی که قرآن را بر اساس قرائت نازل شده بر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرا گرفته و حفظ نموده و در شهرهای اسلامی گسترش و ترویج داده اند.

چگونه ائمه چیزی نفرمودند اینهمه از امام علی (ع) گرفته تا سایر ائمه همانطور که خود اهل سنت تصریح کردند که مثلا امام علی (ع) برای حفظ باقیمانده قرآن و اسلام فرمودند :

اما در مورد آیه متعه :

علي بن إبراهيم عن الصادق عليه السلام أنه قال: فما استمتعتم به منهن إلى أجل مسمى فآتوهن أجورهن فريضة فهذه الآية دليل على المتعة.

ثقة الإسلام في (الكافي) عن أبيه عن ابن أبي عمير عمن ذكره عن أبي عبد الله عليه السلام قال إنما نزلت: فما استمعتم به منهم إلى أجل مسمى فآتوهن أجورهن فريضة.

كتاب عاصم بن حميد الحناط برواية الشيخ أبي محمد هارون بن موسى التلعكبري عن أبي علي محمد بن همام بن سهيل الكاتب عن حميد بن زياد عن عبد الله أحمد بن نهيك عن مساور وسلمة عن عاصم بن حميد عن أبي بصير قال سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول قال علي عليه السلام لولا ما سبقني به ابن الخطاب ما زنى إلا شقي قال ثم قرأ هذه الآية: فما استمتعتم به منهن إلى أجل مسمى فآتوهن أجورهن فريضة ولا جناح عليكم فيما تراضيتم به من بعد الفريضة قال يقول إذا انقطع الأجل فيما بينكما استحللتها بأجل آخر ترضيها ولا يحل لغيرك حتى ينقضي الأجل وعدتها حيضتان.

وعن أبي بصير عن أبي جعفر عليه السلام قال كان يقرأ: فما استمتعتم به منهن إلى أجل مسمى فآتوهن أجورهن فريضة ولا جناح عليكم فيما تراضيتم به من بعد الفريضة فقال (ع) هو أن يزوجها إلى أجل ثم يحدث شيء بعد الأجل.

ـ وعن عبد السلام عن أبي عبد الله عليه السلام قال قلت له: ما تقول في المتعة؟ قال قال الله تعالى فما استمتعتم به منهم فآتوهن أجورهن فريضة إلى أجل مسمى ولا جناح عليكم فيما تراضيتم من بعد الفريضة قال قلت جعلت فداك أهي من الأربع؟ قالت ليس من الأربع إنما هي إجارة فقلت أرأيت إن أراد أن يزداد أ تزداد قبل انقضاء الأجل الذي أجل قال لا بأس أن يكون ذلك برضاً منه ومنها بالأجل والوقت وقل سيزيدها بعد ما يمضي الأجل كذا في النسخة ولا يبعد كون السهو من الراوي لاتفاق جميع الأخبار هنا وفي ما تقدم في مصحف عبد الله بن مسعود وأبي أن الزيادة بعد قوله تعالى منهن.

السياري عن البرقي عن علي بن النعمان عن داؤد بن فرقد عن عامر بن سعيد الجهني عن جابر بن أبي جعفر عليه السلام أنه قال فإن فما استمعتم به منهن إلى أجل مسمى فآتوهن أجورهن فريضة الآية قال المحقق الداماد في حاشية القبسات والأحاديث من طرقهم وطرقنا متظافرة بأنه كان في أئمة المتعة فما استمتعتم به منهن إلى أجل مسمى وقد كان مكتوباً في مصحف ابن مسعود وابن عباس وكانا يقرءان كذلك.
قلت: وكذلك كان في مصحف أبي وتقدم بعض تلك الطرق فليلاحظ.

سعد بن عبد الله القمي في كتاب (ناسخ القرآن ومنسوخه) قال: وقرأ أبو جعفر وأبو عبد الله عليهما السلام فما استمتعتم به منهن إلى أجل مسمى فآتوهن أجورهن.

الطبرسي وروت العامة عن علي عليه السلام أنه قرأ عنده رجل وطلح منضود فقال ما شأن الطلح إنما هو وطلع كقوله تعالى ونخل طلعها هضيم فقيل له ألا تغيره فقال (ع) إن القرآن لا يهاج اليوم ولا يحرك ورواه عنه (ع) ابنه الحسن عليه السلام وقيس بن سعد ورواه أصحابنا عن يعقوب بن شعيب قال قلت لأبي عبد الله (ع) وطلح منضود قال وطلع منضود.

ودر تفسیر امام طبری هم این مطلب آمده است .

وامام صادق (ع) که فراوان فرمودند که این آیه چنین نبود وچنین نازل شده بود وچنین خوانده نمیشد و .... البته که احادیث صحیح صحابه نیز مشعر برآنست .

علي بن إبراهيم عن أبيه عن حماد عن حريز عن أبي عبد الله عليه السلام قال نزلت فإن تنازعتم في شيء فارجعوه إلى الله وإلى رسوله وإلى أولي الأمر منكم.

علي بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن ابن أذينة عن زرارة عن أبي جعفر عليه السلام قال ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤوك يا علي فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله تواباً رحيماً. هكذا نزلت.

وعن أحمد بن مهران ره عن عبد العظيم بن عبد الله الحسني عن بكار عن جابر عن أبي جعفر عليه السلام قال هكذا نزلت هذه الآية ولو أنهم فعلوا ما يوعظون به في علي لكان خيراً لهم.

علي بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن أبي بصير عن أبي عبد الله عليه السلام قال إنما نزلت لكن الله يشهد بما أنزل إليك في علي أنزله بعلمه والملائكة يشهدون وكفى بالله شهيداً.

السياري عن محمد بن سنان عن أبي خالد القماط عن حمران بن أعين قال سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقرأ: إن الله اصطفى آدم ونوحاً وآل إبراهيم وآل عمران وآل محمد على العالمين ثم قال هكذا والله نزلت.

بنابراین حضرات ائمه بهمان علتی که صبر وسکوت کردند بهمان علت نتوانستند همچنانکه جناب عمر قران امیر المومنین (ع) را که حقایق بیشماری به اعتراف ابن سیرین داشت را قبول نکرد ! چرا ؟

اما در مورد قاریان وقرائات همانگونه که مسجل است جناب عثمان با تنقیح قرآن با اغراض سیاسی ، قسمتهای زیادی از قرآن وتفسیر آنرا سوخت ونابود کرد .

نقل قول:

اگر «تمنی» را به معنای تلاوت هم بگیریم، معنایش این نیست که شیطان در کلام پیامبر دخل و تصرف می کند، بلکه معنایش این است که شیطان توسط دیگران بین قرائت پیامبر، غیر قرآن را وارد می کند؛ همان طور که در افسانه غرانیق این اتفاق افتاد یعنی در فاصله بین قرائت پیامبر، برخی از مشرکان، مدح بت ها را بیان کردند و دیگران گمان نمودند این هم کلام پیامبر است.

مقصود ما هم همین است که اصحاب، القائات شیطان را سخن پیامبر وخدا تصور میکردند ودر مصحفشان مینوشتند همچنانکه عائشه فکر میکرد که رضاع کبیر جزو آیات قرآن بوده ودر مصحف نوشته بود !

ضمنا چرا خداوند به رسولش دستور میدهد که هنگام قرائت قران از شر شیطان بخدا پناه ببرد ؟

وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ {الأعراف/200}
فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ {النحل/98}
وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ {فصلت/36}

و چون از شيطان وسواسى به تو رسيد به خدا پناه جوى كه وى شنوا و دانا است !

نقل قول:

همان طور که خودتان هم بیان نموده اید، این سخنان حضرت موسی علیه السلام نیست بلکه سخن همراه و همسفر او یعنی «يوشع بن نون» است که او هم پیامبر نبوده است. پس مشکلی ندارد.

در آیه قبلش فرمود : نسیا حوتهما : یعنی هر دو آنها . ضمن اینکه بنابر اخبار جناب یوشع از انبیاء بود هر چند اگر قبول کنیم نبی هم نبود باز مقام شامخ وصایت موسی (ع) که مثل وصایت امام علی (ع) به وی تشبیه شده است .

نقل قول:
در ذیل همین آیه، علامه طباطبایی به صراحت می آورد که چون انبیاء معصوم به عصمت الهی هستند و شیطان نمی تواند در نفس ایشان تصرف نماید، نشانه را در زبان ـ که عضو جسمانی است ـ قرار داد. این نشانه این است که سه روز زبانت جز به ذكر خدا به چيز ديگر باز نشود. (ر.ک: ترجمه الميزان، ج ‏14، ص 21)

بنا بر این، این آیه شریفه هم نمی تواند بر تصرف شیطان در روح و نفس پیامبران الهی دلالت داشته باشد.

ما هم قبول داریم که در آخر ؛ خدای متعال آیاتش را محکم والقائات شیطانی را نسخ میکند اما سخن در مورد عجله پیامبر و توهم بعضی اصحاب در نوشتن وحی بود که موجب این اختلافات در بین مصاحف وسرانجام ، در قرآن شد .

البته که این امر که چرا خداوند در قرآن متشابهات را که مایه فتنه اند را آورده بالاتر از خلق ومهلت دادن خداوند به شیطان برای اغوای بشر نیست اما در هر صورت نیاز همیشگی قرآن به مترجمی جهت تفسیر و تشخیص منسوخات و متشابهات را میرساند .

[="Tahoma"]

خیر البریه;484371 نوشت:

با سلام وتشکر

تحریف حدودی دارد از کم تا زیاد ، موارد دیگری هم هست که مثلا در همه قرآنهای امروزی در سوره واقعه : طلح منضود : نوشته وقرائت میشود در حالیکه این کلمه اشتباه است وصحیح آن : طلع منضود : میباشد همچنین کلمه رجس که صحیح آن رجز وصغت در اصل زغت و وصیله و وسیله و ....

بالاخره صحیح کدامند و خدای متعال کدام یک از اینها را حفظ کرده ؟! واگر حفظ کرده کجاست ؟

مقدمین شیعه و آثار وعملکرد ایشان وهمچنین آنچه که در واقع اتفاق افتاد هیچ شکی در تحریف قرآن باقی نمیگذارد .

با سلام و درود

1. درست است که در مورد «طلح منضود» روایاتی آمده و آن را "طلع" دانسته ولی اولا جایگاه و ارزش چنین روایاتی باید بررسی شوند، ثانیا یکسری از این روایات، روایات تفسیری هستند، ثالثا ما موظف به قرائت متواتر و مشهور بین مسلمانان هستیم.

2. «رجس» و «رجز» دو کلمه مستقل و جداگانه هستند و معنای آن ها هم متفاوت است.

«رجز» به معنای اضطراب است و در قرآن به عذاب، رجز اطلاق شده؛ كه عذاب اضطراب مخصوص و يا سبب اضطراب و پريشانى است. (المفردات في غريب القرآن، ص 341؛ قاموس قرآن، ج‏3، ص 54)

«رجس» به معنای پليد و شیء قذر است. (المفردات في غريب القرآن، ص 342)

بنابر این، هم قرائت آن ها متفاوت است و هم کتابت آن ها، لذا نمی توان آن ها را به جای هم به کار برد و قرائت نمود.

3. كلمه «صغت» فعل ماضى از ماده "صغو" است، و "صغو" به معناى ميل است.

با مراجعه به کتب تفسیر و لغت می بینیم کسی "صغت" را "زغت" نگرفته است. و اگر هم کسی چنین قرائت کرده است چون قرائت متواتر بین مسلمین نیست اعتبار و ارزش ندارد.

نکته:

متقدمین از عالمان شیعه نیز بر عدم تحریف قرآن هستند.

البته موضوع تحریف، مبحث مستقل و مفصلی دارد و بهتر است آن را بطور مستقل در تاپیک دیگری پیگیری نمود.

[="Tahoma"]

خیر البریه;484371 نوشت:

پژوهش در تاریخ قرآن نشان میدهد که در بین اصحاب ، قرآن یعنی آنچه که توسط پیامبر خوانده میشده و اصحاب آنرا مینوشتند ومرز دقیقی بین وحی معجز و سنت نبوده که همین امر موجب بروز اشکال در معنی قرآن شد .


چنین نیست. پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) اهمیت زیادی برای حفظ و کتابت قرآن قائل بوده و بر نحوه کتابت کاتبان و یا محفوظات حافظان، نظارت داشتند.

آيات قرآن در اثر تواتر و نقل‏ هاى فراوان و يقين ‏آور در ميان مسلمانان، معروف و شناخته شده بود و همان آيات قطعى و شناخته شده كه در دل ‏ها و سينه ‏ها بود و مسلمانان با آن ‏ها انس و آشنايى داشتند، در قرآن آورده شده است.

نکته:

وحی اعم است از قرآنی و غیر قرآنی. وحی غیر قرآنی نیز از اعتبار لازم برخوردار است ولی با وحی قرآنی فرق دارد و از قرآن جدا است و در قرآن نیامده است.

نقل قول:

چگونه ائمه چیزی نفرمودند اینهمه از امام علی (ع) گرفته تا سایر ائمه همانطور که خود اهل سنت تصریح کردند که مثلا امام علی (ع) برای حفظ باقیمانده قرآن و اسلام فرمودند :
.........
الطبرسي وروت العامة عن علي عليه السلام أنه قرأ عنده رجل وطلح منضود فقال ما شأن الطلح إنما هو وطلع كقوله تعالى ونخل طلعها هضيم فقيل له ألا تغيره فقال (ع) إن القرآن لا يهاج اليوم ولا يحرك ورواه عنه (ع) ابنه الحسن عليه السلام وقيس بن سعد ورواه أصحابنا عن يعقوب بن شعيب قال قلت لأبي عبد الله (ع) وطلح منضود قال وطلع منضود.
..........
بنابراین حضرات ائمه بهمان علتی که صبر وسکوت کردند بهمان علت نتوانستند همچنانکه جناب عمر قران امیر المومنین (ع) را که حقایق بیشماری به اعتراف ابن سیرین داشت را قبول نکرد ! چرا ؟

مصحف امام علی علیه السلام علاوه بر اصل قرآن، شامل شأن نزول و تفسیر و تاویل و ... بود.

این که امام علی علیه السلام پس از این که قرآن ایشان مقبول واقع نشد، آن را برگرداندند، اطمینان داشتند که قرآن موجود، همان قرآن نازل شده بر پیامبر اکرم است. در این زمینه هم روایت داریم که ایشان قرآن موجود را تایید کرده اند.

این تایید از ائمه معصومین دیگر هم وجود دارد و ایشان همه را به همین قرآن موجود توصیه می فرمودند؛ قرآنی که متواتر بین مسلمانان و قرائت مشهور و شایع بین مسلمین است.

بنا بر این، کوتاه آمدن امام علی علیه السلام، در برابر تفسیر و تاویل و ... بوده است نه در برابر اصل قرآن.

نقل قول:

اما در مورد قاریان وقرائات همانگونه که مسجل است جناب عثمان با تنقیح قرآن با اغراض سیاسی ، قسمتهای زیادی از قرآن وتفسیر آنرا سوخت ونابود کرد .


خیر، چنین نیست. عثمان پس از اتحاد و یکسان سازی مصاحف، مصحف های متفرقه که با قرائت رایج و مشهور، مخالف بودند را سوزاند.

لذا اصل قرآن، همان که بر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نازل شده بود، باقی و موجود است.

[="Tahoma"]

خیر البریه;484371 نوشت:


مقصود ما هم همین است که اصحاب، القائات شیطان را سخن پیامبر وخدا تصور میکردند ودر مصحفشان مینوشتند همچنانکه عائشه فکر میکرد که رضاع کبیر جزو آیات قرآن بوده ودر مصحف نوشته بود !

اين روايات علاوه بر ضعف، از سنخ خبر واحد بوده و چون يقين ‏آور نيست، نمى‏ توان آن ها را قبول نمود.

این قرائات چون مطابق با قرائت متواتر بین مسلمین نیست اعتبار و ارزش ندارد.

نقل قول:

ضمنا چرا خداوند به رسولش دستور میدهد که هنگام قرائت قران از شر شیطان بخدا پناه ببرد ؟

وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ {الأعراف/200}
فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ {النحل/98}
وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ {فصلت/36}

و چون از شيطان وسواسى به تو رسيد به خدا پناه جوى كه وى شنوا و دانا است !

با اين كه خطاب در آيه به رسول خدا (صلی الله علیه وآله) است و ليكن مقصود، امت آن جناب است چون خود آن حضرت معصوم است.(ترجمه الميزان، ج ‏8، ص 498)

به بیان دیگر، بیان این حكم برای همه مردم است ولی از باب شیوه بیان، به ظاهر، رسول الله(صلی الله علیه وآله) مخاطب واقع شده است، و این تنها به شیوه بیان مربوط می شود.

خطاب این گونه، را از باب مثل معروف عربی "ایاك أعنی واسمعی یا جاره" می دانند. معنای این مثل عربی معادل همان است كه امروزه در فارسی می گوییم كه "به تو می گويم ولى اى همسايه تو گوش كن".

این موضوع در روایات هم اشاره شده است. (البرهان في تفسير القرآن، ج ‏1، ص 50)

این نوع خطاب در ادبیات تمامی كشورهای صاحب ادب به چشم می خورد. سرّ تعابیری به این شكل را شاید بتوان این گونه بیان نمود كه در خطاب های غیرمستقیم ظرافتی نهفته است كه خطاب های مستقیم و رو در رو چنین خصیصه ای را در بر ندارد.

نکته: مورد خطاب گرفتن پیامبر به عنوان بالاترین مقام، اولا نشانگر اهمیت موضوع مورد خطاب است، و ثانیا مخاطب واقع شدن شخصیت های بزرگ، و فرمان به او موجب گردن نهادن و كرنش بیش از پیش افراد پایین جامعه نسبت به این دستور می شود.

نقل قول:

در آیه قبلش فرمود : نسیا حوتهما : یعنی هر دو آنها . ضمن اینکه بنابر اخبار جناب یوشع از انبیاء بود هر چند اگر قبول کنیم نبی هم نبود باز مقام شامخ وصایت موسی (ع) که مثل وصایت امام علی (ع) به وی تشبیه شده است .

آن چه مسلم است هیچ پیامبرى در دعوت نبوت و شاخ و برگ آن مطلقا گرفتار خطا و اشتباه و فراموشی نمى شود و مقام عصمت، او را از چنین چیزى مصون مى دارد.

اما در آیات مزبور، صدور چنین نسیانى از پیامبران بعید نیست، چرا که نه مربوط به اساس دعوت نبوت است، و نه فروع آن، و نه تبلیغ دعوت، بلکه در یک مساله صرفا عادى و مربوط به زندگانى روزمره است.

نقل قول:

ما هم قبول داریم که در آخر ؛ خدای متعال آیاتش را محکم والقائات شیطانی را نسخ میکند اما سخن در مورد عجله پیامبر و توهم بعضی اصحاب در نوشتن وحی بود که موجب این اختلافات در بین مصاحف وسرانجام ، در قرآن شد .

این گونه که تصور می کنید نیست. اولا این القائات در روح و نفس پیامبر نبوده است، ثانیا در قرآن وارد نشده است.

وجود نسخ هم اصلا دلیلی بر وجود غیر قرآن در قرآن نیست، چرا که نسخ، فلسفه و تحلیل خود را دارد.

نقل قول:

البته که این امر که چرا خداوند در قرآن متشابهات را که مایه فتنه اند را آورده بالاتر از خلق ومهلت دادن خداوند به شیطان برای اغوای بشر نیست اما در هر صورت نیاز همیشگی قرآن به مترجمی جهت تفسیر و تشخیص منسوخات و متشابهات را میرساند .


بله، برای فهم کامل کلام الهی، و دانستن ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، مطلق و مقید، عام و خاص و ... نیازمند مراجعه به عالمان از قرآن داریم یعنی همان راسخان در علم که مفسران حقیقی قرآن هستند، همان حضرات معصومین علیهم السلام که پس از رسول اکرم صلی الله علیه وآله، بیش از هر کس، آگاه و عالم به مراد الهی هستند.

میقات;485121 نوشت:

با سلام و درود

1. درست است که در مورد «طلح منضود» روایاتی آمده و آن را "طلع" دانسته ولی اولا جایگاه و ارزش چنین روایاتی باید بررسی شوند، ثانیا یکسری از این روایات، روایات تفسیری هستند، ثالثا ما موظف به قرائت متواتر و مشهور بین مسلمانان هستیم.

2. «رجس» و «رجز» دو کلمه مستقل و جداگانه هستند و معنای آن ها هم متفاوت است.

«رجز» به معنای اضطراب است و در قرآن به عذاب، رجز اطلاق شده؛ كه عذاب اضطراب مخصوص و يا سبب اضطراب و پريشانى است. (المفردات في غريب القرآن، ص 341؛ قاموس قرآن، ج‏3، ص 54)

«رجس» به معنای پليد و شیء قذر است. (المفردات في غريب القرآن، ص 342)

بنابر این، هم قرائت آن ها متفاوت است و هم کتابت آن ها، لذا نمی توان آن ها را به جای هم به کار برد و قرائت نمود.

3. كلمه «صغت» فعل ماضى از ماده "صغو" است، و "صغو" به معناى ميل است.

با مراجعه به کتب تفسیر و لغت می بینیم کسی "صغت" را "زغت" نگرفته است. و اگر هم کسی چنین قرائت کرده است چون قرائت متواتر بین مسلمین نیست اعتبار و ارزش ندارد.

نکته:

متقدمین از عالمان شیعه نیز بر عدم تحریف قرآن هستند.

البته موضوع تحریف، مبحث مستقل و مفصلی دارد و بهتر است آن را بطور مستقل در تاپیک دیگری پیگیری نمود.

با سلام

کلمه طلع صرفنظر از روایات در آیات قرآن در سوره ق آمده : وَالنَّخْلَ بَاسِقَاتٍ لَّهَا طَلْعٌ نَّضِيدٌ {ق/10} و واضح است که خطا است .وَزُرُوعٍ وَنَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِيمٌ {الشعراء/148} ودر سوره واقعه نیز : وطلع منضود : درست است به معنی سر و محل طلوع ومحل ظهور و میوه شاخه و....

ودر باره سایر کلمات در لینک زیر بحث شده است :

Download

ودوستانیکه مائلند بحث تحریف را ادامه دهند بهمان آدرس کلابز بیایند .

میقات;485123 نوشت:
چنین نیست. پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) اهمیت زیادی برای حفظ و کتابت قرآن قائل بوده و بر نحوه کتابت کاتبان و یا محفوظات حافظان، نظارت داشتند.

آيات قرآن در اثر تواتر و نقل‏ هاى فراوان و يقين ‏آور در ميان مسلمانان، معروف و شناخته شده بود و همان آيات قطعى و شناخته شده كه در دل ‏ها و سينه ‏ها بود و مسلمانان با آن ‏ها انس و آشنايى داشتند، در قرآن آورده شده است.

با سلام

مطالعه دقیق وعمیق در تاریخ قرآن پرده از عجایبی بر میدارد که بتدریج اشاره خواهم کرد . حتی در زمان حیات رسول الله (ص) هیچ وحدتی در مورد قرائات و قرآن وجود نداشت تا جائیکه در همان زمان حضور حضرت شدیدا با هم اختلاف داشتند که موضوع حروف سبعه نیز از عواقب آن است .

میقات;485123 نوشت:
این که امام علی علیه السلام پس از این که قرآن ایشان مقبول واقع نشد، آن را برگرداندند، اطمینان داشتند که قرآن موجود، همان قرآن نازل شده بر پیامبر اکرم است. در این زمینه هم روایت داریم که ایشان قرآن موجود را تایید کرده اند.

چنین نیست زیرا در اخبار آمده :

حمدويه وابراهيم ابنا نصير، قالا حدثنا أيوب بن نوح، عن صفوان ابن يحيى، عن عاصم بن حميد الحناط، عن أبي بصير، عن عمرو بن سعيد، قال حدثنا عبدالملك بن أبي ذر العفاري، قال بعثني أمير المؤمنين عليه السلام يوم مزق عثمان المصاحف، فقال: ادع أباك ! فجاء أبي اليه مسرعا، فقال: يا أبا ذر أتى اليوم في الاسلام أمر عظيم، مزق كتاب الله ووضع فيه الحديد، وحق على الله أن يسلط الحديد على من مزق كتابه بالحديد.
اختيار معرفة الرجال ج1.... الشيخ ابي جعفر الطوسي

كتاب عاصم بن حميد الحناط: عن أبي بصير، قال: حدثني عمرو بن سعيد بن هلال، قال: حدثنا عبد الملك بن أبي ذر، قال: لقيني أمير المؤمنين (عليه السلام) يوم مزق عثمان المصاحف، فقال: " أدع لي أباك " فجاء إليه مسرعا، فقال: " يا أبا ذر أتى اليوم في الاسلام أمر عظيم، مزق كتاب الله، ووضع فيه الحديد، وحق على الله أن يسلط الحديد على من مزق كتاب الله بالحديد " الخبر.مستدرک الوسائل

یعنی سوزاندن مصحف‎ها نه تنها مورد تأييد آن حضرت قرار نگرفته، بلكه انتقاد و اعتراض شديد آن حضرت را به دنبال داشته است، به اين صورت كه در آن روز حضرت خطاب به ابوذر مي‎فرمايد: «امروز در عالم اسلام حادثه‎اي بزرگ به وقوع پيوسته و كتاب خدا نابود و سوزانده شده و چنين رواست كه خداوند متعال آتش را بر كساني كه با كتاب او چنين برخورد كرده‎اند، مسلط سازد.

میقات;485123 نوشت:
این تایید از ائمه معصومین دیگر هم وجود دارد و ایشان همه را به همین قرآن موجود توصیه می فرمودند؛ قرآنی که متواتر بین مسلمانان و قرائت مشهور و شایع بین مسلمین است.

بله زیرا حفظ جان شیعیان و تقیه در اولویت بود.

میقات;485123 نوشت:
خیر، چنین نیست. عثمان پس از اتحاد و یکسان سازی مصاحف، مصحف های متفرقه که با قرائت رایج و مشهور، مخالف بودند را سوزاند.

لذا اصل قرآن، همان که بر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نازل شده بود، باقی و موجود است.

اگر جناب عثمان و قبلش ابوبکر وعمر قصدشان وحدت قرائات بود چرا از اعلم اصحاب یعنی امیر المومنین (ع) که بنصوص ظاهر همواره با قران و قرآن با او بود در عمل جمع استفاده نکردند واز افراد معلوم الحالی مانند زید بن ثابت جاسوس یهودیان استفاده کردند ؟

علت قتل صحابی جلیل عبد الله بن مسعود که شاگرد امام علی (ع) واقرء قراء بنص صحاح عامه بود بدست عثمان چه بود ؟

چرا حجاج یوسف ثقفی جلاد خونخوار میگفت هرکس به قرائت ابن مسعود بخواند گردنش را میزنم ؟؟؟!!!!!!

اینها مسائل ساده ای نیست که در آن تعقل و تعمق نکنیم .

تا قرن چهارم هجری شما مثلا تفاسیر شیعه و سنی را ببینید پر است از اختلاف قرائات حتی معانی آیات !

روايتى است از عامه و خاصه كه : على (عليه السلام ) بعد از رحلت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) از مردم كناره گيرى كرد، و بيرون نمى آمد مگر براى نماز تا آنكه قرآن را جمع آورى نمود آنگاه آن را به مردم ارائه داد، و اعلام كرد كه اين همان قرآنى است كه خداوند بر پيغمبرش نازل فرموده و من آن را جمع آورى كردم . مردم او را رد كردند و قرآن او را نپذيرفتند، و به قرآنى كه زيد بن ثابت جمع كرده بود اكتفاء كردند .

واعتراف خنده دار و جالب خود زید :

زيد بن ثابت مى گويد: در آن موقع كه قرآنها را جمع آورى مى كرديم به اين مطلب برخورديم كه در سوره احزاب رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) آيه اى را قرائت مى كرد ولى در نسخه هايى كه در اختيار داشتيم نبود، بعد از تحقيق معلوم شد تنها خزيمة بن ثابت انصارى آن را دارد!!! آن را كه عبارت بود از آيه (من المؤ منين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه ) در جاى خودش قرار داديم !

وبسیاری از مسائل قابل تامل دیگر .

میقات;485125 نوشت:
اين روايات علاوه بر ضعف، از سنخ خبر واحد بوده و چون يقين ‏آور نيست، نمى‏ توان آن ها را قبول نمود.

این قرائات چون مطابق با قرائت متواتر بین مسلمین نیست اعتبار و ارزش ندارد.

با سلام

این قبیل اخبار با توجه به شواهدشان ، تواتری بالاتر از بعض آیات قرآن دارند ! که بر محققین مخفی نیست .

میقات;485125 نوشت:
با اين كه خطاب در آيه به رسول خدا (صلی الله علیه وآله) است و ليكن مقصود، امت آن جناب است چون خود آن حضرت معصوم است.(ترجمه الميزان، ج ‏8، ص 498)

به بیان دیگر، بیان این حكم برای همه مردم است ولی از باب شیوه بیان، به ظاهر، رسول الله(صلی الله علیه وآله) مخاطب واقع شده است، و این تنها به شیوه بیان مربوط می شود.

خطاب این گونه، را از باب مثل معروف عربی "ایاك أعنی واسمعی یا جاره" می دانند. معنای این مثل عربی معادل همان است كه امروزه در فارسی می گوییم كه "به تو می گويم ولى اى همسايه تو گوش كن".

این موضوع در روایات هم اشاره شده است. (البرهان في تفسير القرآن، ج ‏1، ص 50)

این نوع خطاب در ادبیات تمامی كشورهای صاحب ادب به چشم می خورد. سرّ تعابیری به این شكل را شاید بتوان این گونه بیان نمود كه در خطاب های غیرمستقیم ظرافتی نهفته است كه خطاب های مستقیم و رو در رو چنین خصیصه ای را در بر ندارد.

نکته: مورد خطاب گرفتن پیامبر به عنوان بالاترین مقام، اولا نشانگر اهمیت موضوع مورد خطاب است، و ثانیا مخاطب واقع شدن شخصیت های بزرگ، و فرمان به او موجب گردن نهادن و كرنش بیش از پیش افراد پایین جامعه نسبت به این دستور می شود.

با توجه با سایر آیات قرآن این تفسیر اشتباه است زیرا خدای متعال از ریشه نسی در باره آدم و موسی و رسول خاتم (ص) استفاده کرده و فرمود :

وَإِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آيَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُواْ فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ وَإِمَّا يُنسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ {الأنعام/68}

ودر آیه دیگر هم فرمود :

وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرآنَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَبَيْنَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجَابًا مَّسْتُورًا {الإسراء/45}

بنابراین اینکه بگوییم بدر میگویم دیوار بشنود در اینجا باطل است .

ضمن اینکه در احادیث شیعه داریم که مثلا عقیله بنی هاشم حضرت زینب سلام الله علیها به امام سجاد (ع) توصیه میکنند که :آنچه مى بينى ترا به جزع نياورد، به خدا سوگند اين عهد و پيمانى بوده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله با جد اميرالمومنين عليه السلام وپدر سيد الشهداء و عمويت حضرت مجتبى عليه السلام ، و خداوند متعال نيز گرفته است .کامل الزیاره .

ویا حضرت امام حسین (ع) به خواهرشان میفرمایند شیطان حلم تو را نرباید ! لهوف و...

پس شیطان قدرت نفوذ زیادی حتی بر انبیاء و اولیاء دارد البته غیر مستقیم .

میقات;485125 نوشت:
آن چه مسلم است هیچ پیامبرى در دعوت نبوت و شاخ و برگ آن مطلقا گرفتار خطا و اشتباه و فراموشی نمى شود و مقام عصمت، او را از چنین چیزى مصون مى دارد.

اما در آیات مزبور، صدور چنین نسیانى از پیامبران بعید نیست، چرا که نه مربوط به اساس دعوت نبوت است، و نه فروع آن، و نه تبلیغ دعوت، بلکه در یک مساله صرفا عادى و مربوط به زندگانى روزمره است.

درست است اما بجز آنچه خدا بخواهد : سَنُقْرِؤُكَ فَلَا تَنسَى {الأعلى/6} إِلَّا مَا شَاء اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا يَخْفَى {الأعلى/7}

بزبان دیگر امتحان خدای متعال است که مثل مهلت دادن به سامری برای اغفال یهود ، به شیطان نیز اجازه دهد همانطور که در آیه 53 حج فرمود که القائات شیطانی موجب فتنه منافقین هستند . ویا آیات متشابه (ومنسوخات)که موجب گمراهی میشوند .

میقات;485125 نوشت:
این گونه که تصور می کنید نیست. اولا این القائات در روح و نفس پیامبر نبوده است، ثانیا در قرآن وارد نشده است.

وجود نسخ هم اصلا دلیلی بر وجود غیر قرآن در قرآن نیست، چرا که نسخ، فلسفه و تحلیل خود را دارد.

پس آیات عجله پیامبر در قرآن را چگونه توجیه میکنید ؟

میقات;485125 نوشت:
بله، برای فهم کامل کلام الهی، و دانستن ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، مطلق و مقید، عام و خاص و ... نیازمند مراجعه به عالمان از قرآن داریم یعنی همان راسخان در علم که مفسران حقیقی قرآن هستند، همان حضرات معصومین علیهم السلام که پس از رسول اکرم صلی الله علیه وآله، بیش از هر کس، آگاه و عالم به مراد الهی هستند.

شما از طرفی میفرمایید که قران تحریف نشده ومایه هدایت وسعادت است یک سوال :

تعداد آیات متشابه یا منسوخ قرآن چند تاست وچه آیاتی هستند تا با خواندن و عمل به آنها گمراه نشویم !

[="Tahoma"]

خیر البریه;485247 نوشت:

با سلام

کلمه طلع صرفنظر از روایات در آیات قرآن در سوره ق آمده : وَالنَّخْلَ بَاسِقَاتٍ لَّهَا طَلْعٌ نَّضِيدٌ {ق/10} و واضح است که خطا است .وَزُرُوعٍ وَنَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِيمٌ {الشعراء/148} ودر سوره واقعه نیز : وطلع منضود : درست است به معنی سر و محل طلوع ومحل ظهور و میوه شاخه و....

با سلام و درود

همان طور که عرض کردم ما موظف به قرائت متواتر و مشهور بین مسلمانان هستیم؛ و قرائت «وَ طَلْحٍ مَنْضُود» مطابق با همان قرائت متواتر و مشهور است.

نقل قول:

مطالعه دقیق وعمیق در تاریخ قرآن پرده از عجایبی بر میدارد که بتدریج اشاره خواهم کرد . حتی در زمان حیات رسول الله (ص) هیچ وحدتی در مورد قرائات و قرآن وجود نداشت تا جائیکه در همان زمان حضور حضرت شدیدا با هم اختلاف داشتند که موضوع حروف سبعه نیز از عواقب آن است .

اولا روایات سبعة احرف، مورد پذیرش عالمان شیعه نیست.

ثانیا اختلاف قرائات موضوعی جدا از قرآن کریم است و بعدا به وجود آمده و ارتباطی با اصل قرآن ندارد.

اختلاف قرائات، امری مربوط به خطای عده ای از قرائت رسمی قرآن است.

[="Tahoma"]

خیر البریه;485253 نوشت:

چنین نیست زیرا در اخبار آمده :

حمدويه وابراهيم ابنا نصير، قالا حدثنا أيوب بن نوح، عن صفوان ابن يحيى، عن عاصم بن حميد الحناط، عن أبي بصير، عن عمرو بن سعيد، قال حدثنا عبدالملك بن أبي ذر العفاري، قال بعثني أمير المؤمنين عليه السلام يوم مزق عثمان المصاحف، فقال: ادع أباك ! فجاء أبي اليه مسرعا، فقال: يا أبا ذر أتى اليوم في الاسلام أمر عظيم، مزق كتاب الله ووضع فيه الحديد، وحق على الله أن يسلط الحديد على من مزق كتابه بالحديد.
اختيار معرفة الرجال ج1.... الشيخ ابي جعفر الطوسي

كتاب عاصم بن حميد الحناط: عن أبي بصير، قال: حدثني عمرو بن سعيد بن هلال، قال: حدثنا عبد الملك بن أبي ذر، قال: لقيني أمير المؤمنين (عليه السلام) يوم مزق عثمان المصاحف، فقال: " أدع لي أباك " فجاء إليه مسرعا، فقال: " يا أبا ذر أتى اليوم في الاسلام أمر عظيم، مزق كتاب الله، ووضع فيه الحديد، وحق على الله أن يسلط الحديد على من مزق كتاب الله بالحديد " الخبر.مستدرک الوسائل

یعنی سوزاندن مصحف‎ها نه تنها مورد تأييد آن حضرت قرار نگرفته، بلكه انتقاد و اعتراض شديد آن حضرت را به دنبال داشته است، به اين صورت كه در آن روز حضرت خطاب به ابوذر مي‎فرمايد: «امروز در عالم اسلام حادثه‎اي بزرگ به وقوع پيوسته و كتاب خدا نابود و سوزانده شده و چنين رواست كه خداوند متعال آتش را بر كساني كه با كتاب او چنين برخورد كرده‎اند، مسلط سازد.

آن چه شما آورده اید در مورد سوزاندن قرآن های متفرقه است. لازم به ذکر است که سوزاندن قرآن به هيچ وجه مورد تاييد آن حضرت علی علیه السلام قرار نگرفته است، کما اين که مورد اعتراض برخي صحابه نيز قرار گرفته است.(البيان فی تفسير القرآن، ص 258)

توجه داشته باشید که قرآن سوزی با عرض بنده فرق دارد. بنده قرآن سوزی را نگفتم بلکه یکسان سازی قرآن را عرض کردم.

در برخی از نقل های اهل سنت آمده كه حضرت علی علیه السلام نيز بر یکسان سازی مصاحف، صحه گذاشته و فرمودند: "عثمان درباره مصاحف انجام نداد مگر آن چه را كه ما همگی بر آن بوديم." (فتح الباری، ج 9، ص 18؛ الجامع لأحکام القرآن = تفسير قرطبی، ج 1، ص 54؛ كنزالعمال، ج 2، ص 583)

در نقل ديگري در همين زمينه از قول حضرت علي علیه السلام آمده: "اگر من هم مي خواستم چنين کنم، همان مي کردم که او (عثمان) انجام داد."(المصاحف، ص 96)

در برخی از منابع شيعی هم به رضايت اميرالمؤمنين علیه السلام از كتابت مصحف عثمانی اشاره شده است؛ از جمله علامه حلی مصحف عثمان را همان مصحف مورد رضايت اميرالمؤمنين معرفی مي ‏كند.(تذكرة الفقهاء، ج 3، ص 141)

و سيد بن طاوس مي ‏گويد: "عثمان قرآن را مطابق با رأی و عقيده اميرالمؤمنين علی بن ابی طالب در مصحف جمع نمود."(سعد السعود، جزء 44، ص 5)

علامه طباطبايي مي گويد:
هم‏ چنين ائمه و اهل بيت، كه جانشينان و فرزندان آن حضرتند، هرگز در اعتبار قرآن مجيد، حتی به خواص خود حرفی نزده ‏اند، بلكه پيوسته در بيانات خود، استناد به آن جسته و شيعيان خود را امر كرده ‏اند كه از قرائت مردم پيروی كنند و به جرأت مي ‏توان گفت كه سكوت علی (ع) با اين كه مصحف معمولی با مصحف او در ترتيب اختلاف داشت از اين جهت بوده كه در مذاق اهل ‏بيت، تفسير قرآن به قرآن معتبر است و در اين روش، ترتيب سوره ‏ها و آيات مكی و مدنی نسبت به مقاصد عاليه قرآن تاثيری ندارد و در تفسير هر آيه مجموع آيات قرآنی بايد در نظر گرفته شود.(قرآن در اسلام، ص‏ 150)

[="Tahoma"]

خیر البریه;485253 نوشت:

اگر جناب عثمان و قبلش ابوبکر وعمر قصدشان وحدت قرائات بود چرا از اعلم اصحاب یعنی امیر المومنین (ع) که بنصوص ظاهر همواره با قران و قرآن با او بود در عمل جمع استفاده نکردند واز افراد معلوم الحالی مانند زید بن ثابت جاسوس یهودیان استفاده کردند ؟

علت قتل صحابی جلیل عبد الله بن مسعود که شاگرد امام علی (ع) واقرء قراء بنص صحاح عامه بود بدست عثمان چه بود ؟

چرا حجاج یوسف ثقفی جلاد خونخوار میگفت هرکس به قرائت ابن مسعود بخواند گردنش را میزنم ؟؟؟!!!!!!

اینها مسائل ساده ای نیست که در آن تعقل و تعمق نکنیم .

تا قرن چهارم هجری شما مثلا تفاسیر شیعه و سنی را ببینید پر است از اختلاف قرائات حتی معانی آیات !

روايتى است از عامه و خاصه كه : على (عليه السلام ) بعد از رحلت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) از مردم كناره گيرى كرد، و بيرون نمى آمد مگر براى نماز تا آنكه قرآن را جمع آورى نمود آنگاه آن را به مردم ارائه داد، و اعلام كرد كه اين همان قرآنى است كه خداوند بر پيغمبرش نازل فرموده و من آن را جمع آورى كردم . مردم او را رد كردند و قرآن او را نپذيرفتند، و به قرآنى كه زيد بن ثابت جمع كرده بود اكتفاء كردند .

واعتراف خنده دار و جالب خود زید :

زيد بن ثابت مى گويد: در آن موقع كه قرآنها را جمع آورى مى كرديم به اين مطلب برخورديم كه در سوره احزاب رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) آيه اى را قرائت مى كرد ولى در نسخه هايى كه در اختيار داشتيم نبود، بعد از تحقيق معلوم شد تنها خزيمة بن ثابت انصارى آن را دارد!!! آن را كه عبارت بود از آيه (من المؤ منين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه ) در جاى خودش قرار داديم !

وبسیاری از مسائل قابل تامل دیگر .

واضح و روشن است كه حافظان قرآن كريم بسيار بوده اند و خود زيد از جمله حافظان قرآن بوده است و جمع آورى قرآن - به تعبير علامه بلاغى - تحت نظارت هزاران نفر از حافظان قرآن صورت گرفته است.

از طرفی جمع آوری قرآن بر اساس دو شاهد بوده است. منظور از اقامه دو شاهد آن است كه آن دو شهادت دهند كه مكتوب و نوشته قرآنى در حضور پيامبر صلی الله علیه وآله نوشته شده بوده؛ و يا آن كه شهادت دهند، نوشته از وجوهى بوده است كه قرآن به آن وجوه نازل گشته است.

ابوشامه مى گويد: مقصود آنان از آوردن دو شاهد اين بوده كه فقط عين آن چه را در حضور پيامبر نوشته شده بود احراز كنند و آن را بنويسند و به محفوظات اعتماد نكنند.
و به همين جهت زيد ـ با آن كه حافظ قرآن بود ـ در مورد آيه آخر سوره برائت گفت: "آن را فقط نزد ابوخزيمه انصارى يافتم." منظور زيد، يافتن اين آيه به صورت نوشته و مكتوب بوده است و گرنه خود زيد و بسيارى از صحابه آن را حفظ بوده اند. (الاتقان، ج 1، ص 184؛ مناهل العرفان، ج 1، ص 252)

ضمنا موضوع تاپیک، جمع قرآن نیست، بلکه ورود القائات شیطانی در قرآن است. لذا برای جلوگیری از خروج از موضوع تاپیک، بهتر است این موضوع را در تاپیک مستقلی پیگیری نمود.

[="Tahoma"]

خیر البریه;485259 نوشت:

با سلام

این قبیل اخبار با توجه به شواهدشان ، تواتری بالاتر از بعض آیات قرآن دارند ! که بر محققین مخفی نیست .

خیر؛ آن چه فرموده اید معنای متواتر نیست و تواتر محسوب نمی شود.

نقل قول:


با توجه با سایر آیات قرآن این تفسیر اشتباه است زیرا خدای متعال از ریشه نسی در باره آدم و موسی و رسول خاتم (ص) استفاده کرده و فرمود :

وَإِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آيَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُواْ فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ وَإِمَّا يُنسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ {الأنعام/68}

ودر آیه دیگر هم فرمود :

وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرآنَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَبَيْنَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجَابًا مَّسْتُورًا {الإسراء/45}

بنابراین اینکه بگوییم بدر میگویم دیوار بشنود در اینجا باطل است .

ضمن اینکه در احادیث شیعه داریم که مثلا عقیله بنی هاشم حضرت زینب سلام الله علیها به امام سجاد (ع) توصیه میکنند که :آنچه مى بينى ترا به جزع نياورد، به خدا سوگند اين عهد و پيمانى بوده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله با جد اميرالمومنين عليه السلام وپدر سيد الشهداء و عمويت حضرت مجتبى عليه السلام ، و خداوند متعال نيز گرفته است .کامل الزیاره .

ویا حضرت امام حسین (ع) به خواهرشان میفرمایند شیطان حلم تو را نرباید ! لهوف و...

پس شیطان قدرت نفوذ زیادی حتی بر انبیاء و اولیاء دارد البته غیر مستقیم .


چند نکته:

1. «وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذينَ يَخُوضُونَ في‏ آياتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا في‏ حَديثٍ غَيْرِهِ وَ إِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرى‏ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمين‏»؛ هر گاه كسانى را ديدى كه آيات ما را استهزا مى ‏كنند، از آنها روى بگردان تا به سخن ديگرى بپردازند! و اگر شيطان از ياد تو ببرد، هرگز پس از ياد آمدن با اين جمعيّت ستمگر منشين! (انعام، 68)

علامه طباطبایی در تفسیر این آیه چنین می آورد:
اين خطابى كه در آيه شريفه است، خطاب به نبى اكرم (صلی الله علیه وآله) است، و ليكن در حقيقت مقصود، ديگرانند، زيرا انبيا (علیهم السلام) نه تنها از گناهان بلكه حتى از فراموشى احكام خداوندى هم مبرا هستند.
فراموش كردن احكام الهى توسط آن حضرت، عينا مانند مخالفت عملى، باعث گمراهى سايرين مى‏ شود و ديگران به عمل پیامبران احتجاج و از آن اتخاذ سند مى ‏كنند، پس غرض اصلى از اين خطاب و مخاطبين واقعى آن، امت اسلام است. (ترجمه الميزان، ج ‏7، ص 201)

2. «وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً»؛ و هنگامى كه قرآن مى ‏خوانى، ميان تو و آنها كه به آخرت ايمان نمى ‏آورند، حجاب ناپيدايى قرار مى ‏دهيم. (اسراء، 45)

مراد از این حجاب، حجاب معنوی است و معناى آيه شريفه اين است كه وقتى تو قرآن مى ‏خوانى و بر آنان تلاوت مى‏ كنى ما ميان تو و ميان مشركين كه به آخرت ايمان ندارند ـ اين توصيف هم از در مذمت است ـ حجابى معنوى مى ‏افكنيم كه از فهم آن محجوب مى ‏شوند، و ديگر نمى ‏توانند اسم خداى يگانه را بشنوند، و تو را به رسالت حق بشناسند، و به معاد ايمان آورده به حقيقت آن پى برند. (ترجمه الميزان، ج ‏13، ص 156)

لذا ارتباطی با عصمت پیامبر ندارد و اصلا مرتبط با ورود القائات شیطانی نیست.

3. قطعا توصیه حضرت زینب سلام الله علیها به حضرت سجاد علیه السلام، و نیز توصیه حضرات معصومین به یکدیگر اصلا به معنای نفی عصمت و یا نفوذ شیطان نیست.

نمی گوییم حضرات معصومین، امکان ندارد دچار شیطان زدگی شوند، بلکه می گوییم چنین چیزی واقع نمی شود یعنی چنین اتفاقی نمی افتد.

لذا این توصیه ها به معنای واقع شدن و اتفاق افتادن نیست.

[="Tahoma"]

خیر البریه;485259 نوشت:

درست است اما بجز آنچه خدا بخواهد : سَنُقْرِؤُكَ فَلَا تَنسَى {الأعلى/6} إِلَّا مَا شَاء اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا يَخْفَى {الأعلى/7}

بزبان دیگر امتحان خدای متعال است که مثل مهلت دادن به سامری برای اغفال یهود ، به شیطان نیز اجازه دهد همانطور که در آیه 53 حج فرمود که القائات شیطانی موجب فتنه منافقین هستند . ویا آیات متشابه (ومنسوخات)که موجب گمراهی میشوند .

علامه طباطبایی در ذیل این آیه چنین می آورد:

اين استثنا نمى ‏خواهد بفرمايد به زودى علم قرآن را به تو مى‏ دهيم به طورى كه هيچ چيز از قرآن را فراموش نكنى، مگر آنچه را كه او خواسته است فراموش كنى؛ زیرا اگر معنا چنين باشد دیگر اختصاص به رسول خدا (صلی الله علیه وآله) ندارد، همه مردم اينطورند، و از هر چيزى و هر محفوظى آن مقدارى را فراموش مى‏ كنند كه خدا خواسته باشد. پس اين چه منّتى است كه بر شخص رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نهاده؟

لذا وجه درست این است كه جمله «إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ» استثنايى است كه تنها به منظور بقاى قدرت الهى بر اطلاقش آورده شده، مى ‏خواهد بفهماند چنين نيست كه خداى تعالى بعد از دادن چنين عطيه ‏اى ديگر قادر نباشد تو را گرفتار فراموشى كند، نه، بعد از اعطاء هم باز به قدرت مطلقه خود باقى است.

اين استثناء نظير استثنايى است كه در آيه شريفه: «وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ» (هود، 108) مى ‏باشد. (ر.ک: ترجمه الميزان، ج ‏20، ص 443)

بنابر این:

آیه شریفه می خواهد بفرماید خداوند چنین قدرتی دارد، نه این که چنین اراده ای هم می فرماید که دچار فراموشی شوی. لذا این خبر از وقوع خارجی و تحقق آن نیست بلکه فقط خبر از قدرت الهی است.

[="Tahoma"]

خیر البریه;485259 نوشت:

پس آیات عجله پیامبر در قرآن را چگونه توجیه میکنید ؟

«وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى‏ إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْني‏ عِلْماً»؛ و نسبت به (تلاوت) قرآن عجله مكن، پيش از آنكه وحى آن بر تو تمام شود و بگو: پروردگارا! علم مرا افزون كن! (طه، 114)

«لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ»؛ زبانت را بخاطر عجله براى خواندن آن [قرآن‏] حركت مده. (قیامة، 16)

جمله «لا تَعْجَلْ ... وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً» مى ‏رساند اگر تو به قرائت آيه ‏اى كه هنوز بر تو نازل نشده عجله مى‏ كنى، براى اين است كه تا اندازه ‏اى بدان علم پيدا كرده ‏اى، ولى تو به آن مقدار علم اكتفاء مكن، و از خدا علم جديد بخواه، و بخواه كه صبر و حوصله ‏ات دهد تا بقيه وحى را بشنوى.

اين آيه شريفه از جمله مداركى است كه مضمون روايات را تاييد مى‏ كند، كه قرآن كريم دو بار نازل شده، يكى بار اول كه همه ‏اش از اول تا به آخر دفعتاً نازل شده است، و يكى هم آيه آيه و چند روز يك بار. چرا كه اگر رسول خدا (صلی الله علیه وآله) علمى به بقيه آن نمى ‏داشت، معنا نداشت بفرمايد قبل از تمام شدن وحيش در خواندنش عجله مكن.

پس معلوم مى ‏شود قبل از تمام شدن وحى هم، پیامبر آيه را مى ‏دانسته.(ترجمه الميزان، ج ‏14، ص 300)

پيامبر صلی الله علیه وآله به خاطر عشق و علاقه شديدى كه به دريافت و حفظ قرآن داشت، هنگامى كه پيك وحى، آيات را بر او مى‏ خواند، همراه او زبان خود را حركت مى ‏داد و عجله مى ‏كرد، خداوند او را نهى فرمود كه اين كار را مكن.

قطعا كار پيامبر صلی الله علیه وآله به خاطر داشتن مقام عصمت، از خطا و اشتباه مصون بود، ولى او بايد در همه چيز سرمشق و الگوى مردم باشد تا مردم حساب كنند جايى كه براى دريافت وحى نبايد شتابزدگى به خرج داد تكليف بقيه كارها روشن است.(تفسير نمونه، ج ‏13، ص 313 و ج ‏25، ص 296)

بنابر این:

در این آیات، عجله پیامبر برای دریافت وحی را می رساند، و هیچ ارتباطی با ورود القائات شیطانی ندارد؛ لذا با این آیات نمی توان ثابت نمود که القائات شیطان در کلام پیامبر بوده و وارد قرآن شده است.

[="Tahoma"]

خیر البریه;485259 نوشت:

شما از طرفی میفرمایید که قران تحریف نشده ومایه هدایت وسعادت است یک سوال :

تعداد آیات متشابه یا منسوخ قرآن چند تاست وچه آیاتی هستند تا با خواندن و عمل به آنها گمراه نشویم !

در مورد نسخ و متشابه، قبلا عرض کرده ام:

1. بنابر نظر مشهور عالمان شیعه و سنی، از بین اقسام نسخ، فقط نسخ در حكم، نه تلاوت، صحیح است؛ بدين معنا كه آياتى از قرآن مجيد كه نسخ گرديده اند، نسخ فقط در ناحيه حكم آنها واقع شده است؛ اما لفظ آيه و تلاوت هم چنان در قرآن محفوظ مانده است.

بنابر این، در نسخ، باز هم الفاظ آیه و تلاوت آن باقی است و از کلام الهی بودن آن، ذره ای کاسته نمی شود.

از طرفی تعداد آیات منسوخ، نسبت به سایر آیات، بسیار کم است. دكتر صبحى صالح آن را کمتر از ده آيه (مباحث فى علوم القرآن، ص 273 و 274)، آية الله معرفت تنها هشت آيه (ر.ك: التمهيد، ج 2، ص 300 – 316) و آية الله خویى فقط يک آیه را مصداق نسخ می دانند.(البيان، ص 373 – 380)

2. متشابهات که در اصل متشابه نیستند بلکه در نظر ما متشابه هستند. از طرفی خود خداوند فرموده که قرآن متشابهات دارد (آل عمران، 7)

افزون بر این که آيات محكم به خودى خود محكم است، و آيات متشابه به وسيله آيات محكم، محكم مى ‏شود. (ر.ک: ترجمه الميزان، ج ‏3، ص 29 و 31)

مطلب دیگر این که نسبت آیات متشابه به کل آیات قرآن، بسیار کم و در حدود 200 آیه است. (ر.ک: التمهيد، ج 3، ص 14)

علاوه بر این که بیشترین تشابه، تشابه عرضی (در مقابل تشابه اصلی) است که ارتباطی با اصل قرآن ندارد بلکه توسط گروه ها و فرقه های اسلامی و بعد از نزول قرآن، واقع شده و هر کدام نظرات و عقائد خود را بر قرآن تحمیل کرده و موجب وقوع تشابه شده اند. (علوم قرآنى، ص 277 و 286 و 295)

نکته مهم این که، اساسا اشتمال قرآن بر آيات متشابه امرى واجب و ضرورى بوده است و جز اين امكان نداشته است.

زیرا انتقال مفاهيم عالى و معنوى قرآن به انسان ‏ها جز از طريق الفاظ و عبارات امكان‏ پذير نمى ‏باشد، اين الفاظ مادى نمى ‏توانند در بر گيرنده همه آن محتوا و معنا باشد؛ به همين جهت، تشابه پديد مى‏ آيد و دليل آن همان است كه معانى در قالب اين الفاظ نمى‏ گنجند.(ر.ک: الميزان، ج ‏3، ص‏60 ـ 63)

میقات;486141 نوشت:
همان طور که عرض کردم ما موظف به قرائت متواتر و مشهور بین مسلمانان هستیم؛ و قرائت «وَ طَلْحٍ مَنْضُود» مطابق با همان قرائت متواتر و مشهور است.

با سلام وتشکر

اصلا تواتری در کار نیست ! تواتر یعنی در هر طبقه ، آیا در طبقه اول یعنی اصحاب که از زبان پیامبر (ص) قرآن را میشنیدند و مینوشتند تواتر واجماعی در کار بوده ؟! به تعداد اصحاب قرائت داریم وکمتر از آن مصحف واین یعنی اینکه هیچ تواتری در طبقه اول وجود ندارد .ادعای تواتر بعدها بوجود آمد و قرائت منتشر ومشهور بطور نسبی اساس قرائت حفص واقع شد .

اما بعد از طبقه اول به زمان تابعین میرسیم ودر ان زمان هم که تعدد قرائات بیداد میکند و مفسیرین بنام سنی وشیعه مثل طبرسی وطبری وزمخشری و طوسی در تفاسیر خود برای هر آیه قرائات مختلف تابعین واصحاب را ذکر کرده اند که از 100 قرائت بیشتر بوده وبعدها در قرن سوم برای جلوگیری از هرج ومرج بیشتر در 7 قرائت محدود کردند و بعد 7 تای دیگر هم افزودند والان 14 قرائت داریم .
اولين كسي است كه قرائت هاي هفت گانه را جمع آوري كرد ابن مجاهد قرائت را از ابن شاذان رازي فرا گرفت ودر این کارمثل عثمان سلیقه ای عمل کرد وگرنه غیر از این قراء مانند اعمش و ...قرائتی متقن تر از اینها داشتند.

نقل قول:
اولا روایات سبعة احرف، مورد پذیرش عالمان شیعه نیست.

البته بسند ضعیف در کتب شیعه آمده اما بسند صحیح در کافی مردود شده است اما در هر حال بیانگر اوج اختلاف در مورد حروف ومعانی قرآن کریم است که هنوز لا ینحل است .

نقل قول:
ثانیا اختلاف قرائات موضوعی جدا از قرآن کریم است و بعدا به وجود آمده و ارتباطی با اصل قرآن ندارد.

اتفاقا کاملا مربوط است زیرا قرآن یعنی خواندنی یعنی هر آنچیزی که اصحاب بعنوان قران میخواندند وقبول داشتند اما اصل قرآن که قابل تحریف نیست من هم مکرر گفته ام که اصل قرآن غیر از قرائات مسخره ومختلف ومصاحف آکنده از خطا است بلکه آیات بینات در صدور علم داده شدگانیست که بنص قران بجز مطهرین کسی حامل و حافظ قرآن لوح محفوظ نیست .

نقل قول:
اختلاف قرائات، امری مربوط به خطای عده ای از قرائت رسمی قرآن است.

در ست است اما همین امر قرائت واختلافش از کجا ناشی شده است ؟

نقل قول:

آن چه شما آورده اید در مورد سوزاندن قرآن های متفرقه است. لازم به ذکر است که سوزاندن قرآن به هيچ وجه مورد تاييد آن حضرت علی علیه السلام قرار نگرفته است، کما اين که مورد اعتراض برخي صحابه نيز قرار گرفته است.(البيان فی تفسير القرآن، ص 258)

توجه داشته باشید که قرآن سوزی با عرض بنده فرق دارد. بنده قرآن سوزی را نگفتم بلکه یکسان سازی قرآن را عرض کردم.

البته این امر از طرف اهل سنت وعوام جاهل ، کتمان وتحقیر شده وگرنه سوزاندن قرآن و حوادث قبل وبعد آن فوق العاده عظیم و بزرگ بوده که کبار اصحاب مانند امیر المومنین (ع) و شاگردش عبد الله بن مسعود رضی الله عنه با ان در گیر وحتی جان دادند اما منافقین غاصب چنین وانمود کردند ومیکنند که هدف عثمان خیر بوده وبرای مسلمین مفید ! اما چرا این اختلافات پیدا شد ومنشآ آن کجاست ؟

چرا اتباع عثمان مانند مروان وحجاج و ... بر روش عثمان تاکید و سایر قرائات را تحدید وتهدید کردند ؟!

نقل قول:

علامه طباطبايي مي گويد:
هم‏ چنين ائمه و اهل بيت، كه جانشينان و فرزندان آن حضرتند، هرگز در اعتبار قرآن مجيد، حتی به خواص خود حرفی نزده ‏اند، بلكه پيوسته در بيانات خود، استناد به آن جسته و شيعيان خود را امر كرده ‏اند كه از قرائت مردم پيروی كنند و به جرأت مي ‏توان گفت كه سكوت علی (ع) با اين كه مصحف معمولی با مصحف او در ترتيب اختلاف داشت از اين جهت بوده كه در مذاق اهل ‏بيت، تفسير قرآن به قرآن معتبر است و در اين روش، ترتيب سوره ‏ها و آيات مكی و مدنی نسبت به مقاصد عاليه قرآن تاثيری ندارد و در تفسير هر آيه مجموع آيات قرآنی بايد در نظر گرفته شود.(قرآن در اسلام، ص‏ 150)

اتفاقا حضرات ائمه (ص) به بعضی خواص ، قران وقرائت صحیح را یاد آوری میکردند ولی برای حفظ جان شیعیان امر به همراهی با عوام سنی را دادند .

نقل قول:

واضح و روشن است كه حافظان قرآن كريم بسيار بوده اند و خود زيد از جمله حافظان قرآن بوده است و جمع آورى قرآن - به تعبير علامه بلاغى - تحت نظارت هزاران نفر از حافظان قرآن صورت گرفته است.

از طرفی جمع آوری قرآن بر اساس دو شاهد بوده است. منظور از اقامه دو شاهد آن است كه آن دو شهادت دهند كه مكتوب و نوشته قرآنى در حضور پيامبر صلی الله علیه وآله نوشته شده بوده؛ و يا آن كه شهادت دهند، نوشته از وجوهى بوده است كه قرآن به آن وجوه نازل گشته است.

ابوشامه مى گويد: مقصود آنان از آوردن دو شاهد اين بوده كه فقط عين آن چه را در حضور پيامبر نوشته شده بود احراز كنند و آن را بنويسند و به محفوظات اعتماد نكنند.
و به همين جهت زيد ـ با آن كه حافظ قرآن بود ـ در مورد آيه آخر سوره برائت گفت: "آن را فقط نزد ابوخزيمه انصارى يافتم." منظور زيد، يافتن اين آيه به صورت نوشته و مكتوب بوده است و گرنه خود زيد و بسيارى از صحابه آن را حفظ بوده اند. (الاتقان، ج 1، ص 184؛ مناهل العرفان، ج 1، ص 252)

ضمنا موضوع تاپیک، جمع قرآن نیست، بلکه ورود القائات شیطانی در قرآن است. لذا برای جلوگیری از خروج از موضوع تاپیک، بهتر است این موضوع را در تاپیک مستقلی پیگیری نمود.

اینها مطالبی است که بعضی دلسوزان وساده اندیشان مطرح کرده اند وگرنه واقعیت امر چیز دیگریست که بقول شما از اصل بحث خارج میشویم (در لینک در حال بحث است ) هرچند که ارتباطی با اصل بحث نیز پیدا خواهد کرد .

نقل قول:
خیر؛ آن چه فرموده اید معنای متواتر نیست و تواتر محسوب نمی شود.

مثلا شما تواتر دو آیه آخری سوره توبه را چگونه ثابت میکنید ؟ عثمان این آیه را به شهادت چند نفردر قرآنش نوشت وتا امروز ما آنرا میخوانیم و....
نقل قول:

لذا ارتباطی با عصمت پیامبر ندارد و اصلا مرتبط با ورود القائات شیطانی نیست.

در آیه آمده : هر گاه كسانى را ديدى كه آيات ما را استهزا مى ‏كنند، از آنها روى بگردان تا به سخن ديگرى بپردازند! و اگر شيطان از ياد تو ببرد، هرگز پس از ياد آمدن با اين جمعيّت ستمگر منشين! (انعام، 68)

ودر آیه : و هنگامى كه قرآن مى ‏خوانى، ميان تو و آنها كه به آخرت ايمان نمى ‏آورند، حجاب ناپيدايى قرار مى ‏دهيم. (اسراء، 45) ، بنابراین اگر آیه اول مقصود پیامبر نیست پس در آیه دوم نیز مقصود پیامبر نیست ! بزبان دیگر چه نیازی به ننشستن با جمعیت ستمگر است درحالیکه حجابی بین آنها وپیامبر بر قرار میشود ؟ پس مقصود پیامبر است ضمن اینکه این آیه موید به آیاتی دیگر هم هست مانند نفوذ وتسلط شیطان بر موسی (ع) در کشتن قبطی :
...فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِينٌ {القصص/15}

نقل قول:

نمی گوییم حضرات معصومین، امکان ندارد دچار شیطان زدگی شوند، بلکه می گوییم چنین چیزی واقع نمی شود یعنی چنین اتفاقی نمی افتد.

لذا این توصیه ها به معنای واقع شدن و اتفاق افتادن نیست.

اگر در متن روایت دقت کنید امام حسین (ع) به خواهرشان فرمودند : فنظر إليها الحسين ع فقال يا أختاه لا يذهبن بحلمك الشيطان .لهوف و...

جاء في ( إرشاد ) الشيخ المفيد :
« إنه في يوم الخميس 9 محرم سنة 61 هـ عصراً نادى عمر بن سعد : يا خيل الله اركبي وبالجنة ابشري ، فركب الناس ثم زحف نحوهم بعد العصر ، وحسين عليه السلام جالس أمم بيته محتب بسيفه ، إذ خفق برأسه على ركبتيه ، وسمعت أخته زينب الضجة فدنت من أخيها فقالت : يا أخي ، أماتسمع الأصوات قد اقتربت فرفع الحسين رأسه وقال ، إني رأيت رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم الساعة في المنام فقال لي : إنك تروح إلينا . فلطمت أخته وجهها ونادت بالويل . فقال لها : ليس لك الويل يا أخية ، اسكتي رحمك الله .. »

شب عاشورا حضرت شمشيرش را آماده مى كرد و چند بار اشعار ذيل را زمزمه لب فرمود:
يا دهر اف لك من خليل
كم لك بالاشراق و الاصيل
من صاحب او طالب قتيل
والدهر لا يقنع بالبديل
وانما الامر الى الجليل
و كل حى سالك سبيلى
اى روزگار! اف بر تو از دوستى ات ؛ چه بسيار در بامداد و شامگاه يار و عاشق (حق ) را كشته اى ؛ روزگار همسان و بديل را نمى پذيرد؛ جز اين نيست كه تمام امور به سوى خداست و عاقبت هر شخص زنده همين است كه من مى روم .
زينب عليها السلام اين ابيات را شنيد و نتوانست خود را نگهدارد؛ از اينرو سراسيمه نزد امام حسين عليه السلام آمد و فرمود:
واى از اين مصيبت ! اى كاش مرگم فرا مى رسيد. امروز روزى است كه پدر و مادرم ، على و فاطمه ، و برادرم ، حسن ، از دنيا مى رود؛ اى يادگار و جانشين رفتگان و پناه بازماندگان .
در اينحال امام حسين عليه السلام به خواهرش نگريست و فرمود:
خواهرم ! شيطان بردباريت را نبرد.
زينب پرسيد:
آيا ترا به ستم مى گيرند و اين دل آزرده ام ، داغدارتر خواهد شد؟
و سيلى بر چهره خود نواخت و گريبان چاك كرد و بيهوش افتاد. امام حسين عليه السلام آب به روى خواهرش ريخت و به او فرمود:
خواهرم ! تقواى الهى پيشه كن و با صبر و شكيبايى الهى ، تسلى جوى ؛ بدانكه همه اهل زمين و آسمانها مى ميرند و بى گمان هر چيزى غير از وجه الهى فانى مى شود؛ همان خدايى كه آفريده را به قدرتش آفريد و معبوثشان مى كند؛ او يگانه بى همتاست ؛ پدر و مادر و برادرم بهتر از من بودند؛ من و هر مسلمانى بايد به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم اقتدا و تاءسى نماييم .

پس شیطان گاهی اوقات بر همگان مسلط میشود بر حضرت آدم بر موسی و....

نقل قول:

اين استثنا نمى ‏خواهد بفرمايد به زودى علم قرآن را به تو مى‏ دهيم به طورى كه هيچ چيز از قرآن را فراموش نكنى، مگر آنچه را كه او خواسته است فراموش كنى؛ زیرا اگر معنا چنين باشد دیگر اختصاص به رسول خدا (صلی الله علیه وآله) ندارد، همه مردم اينطورند، و از هر چيزى و هر محفوظى آن مقدارى را فراموش مى‏ كنند كه خدا خواسته باشد. پس اين چه منّتى است كه بر شخص رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نهاده؟

لذا وجه درست این است كه جمله «إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ» استثنايى است كه تنها به منظور بقاى قدرت الهى بر اطلاقش آورده شده، مى ‏خواهد بفهماند چنين نيست كه خداى تعالى بعد از دادن چنين عطيه ‏اى ديگر قادر نباشد تو را گرفتار فراموشى كند، نه، بعد از اعطاء هم باز به قدرت مطلقه خود باقى است.

حضرت رسول (ص) با مردم فرق دارد در همین امور زیرا القائات شیطان توسط خدای متعال فراموش ونسخ میشوند و حتی حافظه رسول (ص) هم در ید قدرت الله است و تایید آن :
وَلَئِن شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ بِهِ عَلَيْنَا وَكِيلاً {الإسراء/86}
إِلاَّ رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ إِنَّ فَضْلَهُ كَانَ عَلَيْكَ كَبِيرًا {الإسراء/87}

نقل قول:
پس معلوم مى ‏شود قبل از تمام شدن وحى هم، پیامبر آيه را مى ‏دانسته.(ترجمه الميزان، ج ‏14، ص 300)

اگر میدانسته چرا خدای متعال فرمود عجله مکن ؟!
نقل قول:

نکته مهم این که، اساسا اشتمال قرآن بر آيات متشابه امرى واجب و ضرورى بوده است و جز اين امكان نداشته است.

پس بنص قرآن ، آیات متشابه که در بین آیات قرآن مخفی هستند و ما مطمئن نیستیم که کدام آیه محکم وکدام آیه متشابه است باعث فتنه وگمراهی ما میشوند .

[="Tahoma"]

خیر البریه;486296 نوشت:

با سلام وتشکر

با سلام و درود

بنده به احترام شما، با شما همراهی کرده و برخی مطالب را دنبال نمودم ولی پرداختن بیش از این به آن ها موجب خروج از موضوع تاپیک می شود. افزون بر این که هر کدام نیاز به بحث مفصل و جداگانه ای دارند، مانند اختلاف قرائات یا جمع آوری قرآن و ... .

لذا پرداختن به آن مباحث را به تاپیک مستقل، واگذار کرده و به مطالب مرتبط با موضوع تاپیک ـ قرآن و القائات شیطانی ـ می پردازم.

نقل قول:

در آیه آمده : هر گاه كسانى را ديدى كه آيات ما را استهزا مى ‏كنند، از آنها روى بگردان تا به سخن ديگرى بپردازند! و اگر شيطان از ياد تو ببرد، هرگز پس از ياد آمدن با اين جمعيّت ستمگر منشين! (انعام، 68)

ودر آیه : و هنگامى كه قرآن مى ‏خوانى، ميان تو و آنها كه به آخرت ايمان نمى ‏آورند، حجاب ناپيدايى قرار مى ‏دهيم. (اسراء، 45) ، بنابراین اگر آیه اول مقصود پیامبر نیست پس در آیه دوم نیز مقصود پیامبر نیست ! بزبان دیگر چه نیازی به ننشستن با جمعیت ستمگر است درحالیکه حجابی بین آنها وپیامبر بر قرار میشود ؟ پس مقصود پیامبر است ضمن اینکه این آیه موید به آیاتی دیگر هم هست مانند نفوذ وتسلط شیطان بر موسی (ع) در کشتن قبطی :
...فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِينٌ {القصص/15}


ملازمه ای بین این دو آیه نیست تا بگوییم پس چون در آن آیه، پیامبر منظور است، پس این آیه هم باید چنین باشد، و یا بر عکس.

اما آیه شریفه:

«فَوَكَزَهُ مُوسى‏ فَقَضى‏ عَلَيْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبينٌ»؛ موسى مشت محكمى بر سينه او زد و كار او را ساخت (و بر زمين افتاد و مرد) موسى گفت: اين (نزاع شما) از عمل شيطان بود، كه او دشمن و گمراه‏كننده آشكارى است. (قصص، 15)

«هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ» اشاره به اصل دعوا و اختلاف بین آن قبطی و آن فردی از بنی اسرائیل است، لذا اشاره به کار موسی نیست.

البته موسی از آن سرانجام ناراحت شد ولی کار موسی، به وسوسه و فریب شیطان نبوده است. پس نمی توان نتیجه گرفت که القاء شیطانی در موسی منجر به این کار شد.

نقل قول:

اگر در متن روایت دقت کنید امام حسین (ع) به خواهرشان فرمودند : فنظر إليها الحسين ع فقال يا أختاه لا يذهبن بحلمك الشيطان .لهوف و...
.....
پس شیطان گاهی اوقات بر همگان مسلط میشود بر حضرت آدم بر موسی و....


این که امام می فرمایند شیطان صبر تو را نبرد، معنایش این نیست که خواهد برد و چنین اتفاقی محقق می شود.

و این که زینب سلام الله علیها گریه می کنند و ...، این مقدار طبیعی و عادی است، و کسی این را فریب شیطان و القای شیطانی نمی داند. وقار و متانت و بزرگی از حالات آن بانو بعد از واقعه عاشورا و اسارت و ...، کاملا مشهود است.

نقل قول:

حضرت رسول (ص) با مردم فرق دارد در همین امور زیرا القائات شیطان توسط خدای متعال فراموش ونسخ میشوند و حتی حافظه رسول (ص) هم در ید قدرت الله است و تایید آن :
وَلَئِن شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ بِهِ عَلَيْنَا وَكِيلاً {الإسراء/86}
إِلاَّ رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ إِنَّ فَضْلَهُ كَانَ عَلَيْكَ كَبِيرًا {الإسراء/87}



«وَ لَئنِ شِئْنَا لَنَذْهَبنَ‏َّ بِالَّذِى أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ ثمُ‏َّ لَا تجِدُ لَكَ بِهِ عَلَيْنَا وَكِيلاً إِلَّا رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ إِنَّ فَضْلَهُ كاَنَ عَلَيْكَ كَبِيرًا»؛ و اگر بخواهيم، آنچه را بر تو وحى فرستاده‏ايم، از تو مى‏گيريم سپس كسى را نمى‏يابى كه در برابر ما، از تو دفاع كند؛ مگر رحمت پروردگارت (شامل حالت گردد،) كه فضل پروردگارت بر تو بزرگ بوده است! (اسراء 86 و 87)

همان طور که قبلا عرض کردم، این گونه آیات اشاره به قدرت الهی دارد نه این که چنین چیزی واقع خواهد.

بله، اگر خداوند بخواهد می گیرد، ولی معنایش این نیست که این اتفاق افتاده و خداوند وحی را گرفته باشد.

در ثانی، این آیه می فرماید اگر بخواهیم، وحی را از تو می گیریم؛ ولی صحبت شما در مورد ورود القائات شیطانی و گرفتن آن توسط خداوند است؛ و این دو با هم فرق دارد.

ثالثا، این تعریف شما از ناسخ و منسوخ، اصلا از طرف معصومین علیهم السلام وارد نشده و ایشان چنین تعریفی از ناسخ و منسوخ ندارند.

نقل قول:

اگر میدانسته چرا خدای متعال فرمود عجله مکن ؟!

اصلا چون قبلا به ایشان وحی شده بود و می دانستند، عجله کرده و پیشی می گرفتند؛ و الا اگر نمی دانستند که عجله کردن و پیشی گرفتن معنا ندارد.

نقل قول:

پس بنص قرآن ، آیات متشابه که در بین آیات قرآن مخفی هستند و ما مطمئن نیستیم که کدام آیه محکم وکدام آیه متشابه است باعث فتنه وگمراهی ما میشوند .

خیر، باعث گمراهی نمی شود زیرا فرموده:

«فَأَمَّا الَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ»؛ اما آنها كه در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند، تا فتنه‏ انگيزى كنند (و مردم را گمراه سازند) و تفسير (نادرستى) براى آن مى ‏طلبند در حالى كه تفسير آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمى‏ دانند. (آل عمران، 7)

لذا با مراجعه به عالمان و مفسران قرآن یعنی راسخان در علم که همان اهلبیت علیهم السلام هستند، می توان به مراد واقعی از کلام الهی پی برد و از اشتباه در امان بود.

[=&quot]

نقل قول:

[=&quot]
[=&quot]با سلام و درود[=&quot]

[=&quot]بنده به احترام شما، با شما همراهی کرده و برخی مطالب را دنبال نمودم ولی پرداختن بیش از این به آن ها موجب خروج از موضوع تاپیک می شود. افزون بر این که هر کدام نیاز به بحث مفصل و جداگانه ای دارند، مانند اختلاف قرائات یا جمع آوری قرآن و[=&quot] ... .

[=&quot]لذا پرداختن به آن مباحث را به تاپیک مستقل، واگذار کرده و به مطالب مرتبط با موضوع تاپیک ـ قرآن و القائات شیطانی ـ می پردازم[=&quot].[=&quot]

[=&quot]
[=&quot]با سلام وصلوات بر محمد وآل پاکش
[=&quot]وتشکر از شما استاد عزیز ، البته که کلام ، کلام می آورد موافقم ، برخی مطالب در آینده مربوط میشوند ولی بقول شما بهتر است بر موضوع تمرکز کنیم .
[=&quot]
نقل قول:

[=&quot]ملازمه ای بین این دو آیه نیست تا بگوییم پس چون در آن آیه، پیامبر منظور است، پس این آیه هم باید چنین باشد، و یا بر عکس[=&quot]

.
[=&quot]
[=&quot]ملازمه مقصود نیست برای روشن تر شدن چنین گفتم . زیرا شما گفتید که مقصود آیه انعام 68 غیر از نبی (ص) است و من گفتم که نبی (ص) در آیه 45 اسراء هنگام قرائت قرآن بین او وکفار حجابی است ناپیدا وشیطان نبی را فراموشاند که ترک مجالست ظالمین کرد .

[=&quot]

[=&quot]در آیه آمده : هر گاه كسانى را ديدى كه آيات ما را استهزا مى ‏كنند، از آنها روى بگردان تا به سخن ديگرى بپردازند! و اگر شيطان از ياد تو ببرد، هرگز پس از ياد آمدن با اين جمعيّت ستمگر منشين! (انعام، 68[=&quot])

[=&quot]ودر آیه : و هنگامى كه قرآن مى ‏خوانى، ميان تو و آنها كه به آخرت ايمان نمى ‏آورند، حجاب ناپيدايى قرار مى ‏دهيم. (اسراء، 45[=&quot]) [=&quot]،

[=&quot]
[=&quot]
[=&quot]

نقل قول:
[=&quot]

[=&quot]اما آیه شریفه[=&quot]:

«[=&quot]فَوَكَزَهُ مُوسى‏ فَقَضى‏ عَلَيْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبينٌ[=&quot]»[=&quot]؛ موسى مشت محكمى بر سينه او زد و كار او را ساخت (و بر زمين افتاد و مرد[=&quot]) [=&quot]موسى گفت: اين (نزاع شما) از عمل شيطان بود، كه او دشمن و گمراه‏كننده آشكارى است. (قصص، 15[=&quot])

«[=&quot]هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ» اشاره به اصل دعوا و اختلاف بین آن قبطی و آن فردی از بنی اسرائیل است، لذا اشاره به کار موسی نیست[=&quot].

[=&quot]البته موسی از آن سرانجام ناراحت شد ولی کار موسی، به وسوسه و فریب شیطان نبوده است. پس نمی توان نتیجه گرفت که القاء شیطانی در موسی منجر به این کار شد[=&quot].[=&quot]

[=&quot]
[=&quot]اگر همه آیات در این زمینه را ببینیم :
[=&quot]
[=&quot]وَلَا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَلِكَ غَدًا {الكهف/23}إِلَّا أَن يَشَاء اللَّهُ وَاذْكُر رَّبَّكَ إِذَا [=&quot]نَسِي[=&quot]تَ وَقُلْ عَسَى أَن يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا {الكهف/24}[=&quot]
[=&quot]في تفسير العياشى عن عبدالله بن ميمون عن أبيعبد الله ( ع ) عن أبيه عن على
[=&quot]ابن أبيطالب صلوات الله عليهم قال : اذا حلف الرجل بالله فله ثنيا إلى أربعين يوما ، و
[=&quot]ذلك ان قوما من اليهود سئلوا النبى صلى الله عليه واله عن شئ فقال : ائتونى غدا ولم يستثن حتى
[=&quot]أخبركم فاحتبس عنه جبرئيل ( ع ) أربعين يوما ، ثم أتى وقال : " لا تقولن لشئ انى
[=&quot]فاعل ذلك غدا الا ان يشاء الله واذكر [=&quot]ربك اذا نسيت[=&quot] " .[=&quot]
[=&quot]یعنی خود رسول الله (ص) مخاطب هستند چون فراموش کردند.
[=&quot]
[=&quot]فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَيْنِهِمَا [=&quot]نَسِي[=&quot]َا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَبًا {الكهف/61}
[=&quot]
[=&quot]آندو یعنی موسی (ع) ویوشع (ع) در اثردخالت شیطان فراموش کردند .
[=&quot]قَالَ أَرَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنَا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي [=&quot]نَسِي[=&quot]تُ الْحُوتَ وَمَا أَنسَانِيهُ إِلَّا الشَّيْطَانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَبًا {الكهف/63}[=&quot]
[=&quot]
[=&quot]وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِن قَبْلُ فَ[=&quot]نَسِي[=&quot]َ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا {طه/115}[=&quot]
[=&quot]
[=&quot]سَنُقْرِؤُكَ فَلَا تَ[=&quot]نسَى[=&quot] {الأعلى/6} إِلَّا مَا شَاء اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا يَخْفَى {الأعلى/7}[=&quot]
[=&quot]
[=&quot]و درباره جلوگيريش از ترويج دين مى فرمايد: (و ما ارسلنا من قبلك من رسول و لا نبى الا اذا تمنى القى الشيطان فى امنيته ، فينسخ اللّه ما يلقى الشيطان ثم يحكم اللّه آياته ) يعنى قبل از تو هيچ رسول و نبيى نفرستاديم مگر آنكه هر وقت قرائت كرد، [=&quot]شيطان[=&quot] در قرائت وى دسيسه كرد، در نتيجه خداى تعالى آنچه را [=&quot]شيطان[=&quot] القا كرده بود نسخ نموده ، آنگاه آيات خود را تحكيم مى بخشيد.[=&quot]
[=&quot]
[=&quot]مَا [=&quot]نَنس[=&quot]َخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ [=&quot]نُنس[=&quot]ِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ {البقرة/106}[=&quot]
[=&quot]وقرئ ما [=&quot]ننس[=&quot]خ من آية أو [=&quot]ننس[=&quot]كها وقرئ ما [=&quot]ننس[=&quot]ك من آية أو [=&quot]ننس[=&quot]خها[=&quot] ، یعنی خدای متعال گاهی اوقات مثل جریان فتنه سامری که بقول موسی (ع) گفت : ان هی الا فتنتک : شیطان را میفرستد تا ماموریتش را در القاء متشابهاتی در ذهن وقلب انبیاء ایجاد کند تا مردم را بیازماید اما بعد آنها را نسخ و باطل میکند .حتی در جریان موعد 30 روزه موسی (ع) که بعدا خداوند آنرا 40 روز کرد نکات زیادی مخفی است زیرا آیا خداوند دروغ گفت وخلف وعده کرد ؟ و بعد این 10 روز را اضافه کرد چون موسی (ع) به مردم قول 30 روز داده بود و همه آنه فتنه ها در این 10 روز اتفاق افتاد !!!!!!

[=&quot]
[=&quot]
[=&quot]وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْكُرْنِي عِندَ رَبِّكَ فَأَ[=&quot]نسَاه[=&quot]ُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ (42 یوسف)[=&quot]
[=&quot]مخصوصا این آیه موید مطلبی است که در حال بحثیم ، حضرت یوسف (ع) به صاحب زندانیش میگوید که وقتیکه ازاد شدی نزد اربابت یادی از من هم بکن اما شیطان ذکرش را از یادش میبرد حال از یاد یوسف یا یارش فرقی ندارد زیرا که خدای متعال شیطان را برای چنین روزهایی مهلت داد تا به امر خدا بندگانش را امتحان کند بوسیله شیطان .

[=&quot]بزبان دیگر شیطان یک موجودیست که خدای متعال خودش اورا نگه داشته وبسوی بندگانش گسیلش می دارد تا آنها را بیازماید مانند داستان ایوب (ع) که در کتب حدیث مفصل آمده ونشان از فرستادن شیطان از سوی خداوند بسوی مردم برای آزمودنشان دارد .

[=&quot]
[=&quot]و در كافى به سند خود از ابى بصير از ابى عبد الله (عليه السلام ) روايت كرده كه گفت : به حضرتش عرض كردم : معناى (فاذا قرأ ت القرآن فاستعذ بالله [=&quot]...[=&quot] يتوكلون ) چيست ؟ فرمود: اى محمد به خدا سوگند [=&quot]شيطان[=&quot] بر بدن مؤ من مسلط مى شود ولى بر دين او مسلط نمى گردد بر [=&quot]ايوب[=&quot] مسلط شد و خلقت بدنى او را بد منظره كرد، ولى بر دينش مسلط نشد، بر مؤ منين هم
[=&quot]همينطور، گاهى بر بدنهايشان مسلط مى شود ولى بر دينشان مسلط نمى گردد.
[=&quot]عرض كردم معناى آيه (انما سلطانه على الذين يتولونه و الذين هم به مشركون ) چيست ؟ فرمود: مقصود [=&quot]كسانيند كه به خدا شرك مى ورزند [=&quot]شيطان[=&quot] هم بر بدنهايشان مسلط مى شود و هم بر اديانشان [=&quot].[=&quot]انتهی

[=&quot]با توجه به اینکه اکثریت مومنین بنص قرآن مشرکند وشرک هم حدی دارد مثل عصمت وعلم ، کمترین آن درانبیاء وائمه علیهم السلام هست و بتدریج بیشتر میشود ودر مشرکین به حد اکثر میرسد وبا توجه به آیات 52 و53 سوره حج ، مقدار بسیار جزئی از این القائات شیطانی در وجود انبیاء هم می آید اما با عنایت الله متعال این القائات نسخ وباطل میشوند .
[=&quot]
[=&quot]وبنص حدیث اصول کافی ، انبساط وانقباض علم ائمه علیهم السلام باعث علم ایشان به امور غیبی میشود که عصمت ایشان هم بسته به آنست ومطلق نیست مثل خدا یعنی حداکثر است وهمین سبب برتری ایشان بر غیر ایشان است .

[=&quot]واین مطالب ، نیاز همیشگی بشر به یک امام معصوم که هادی امت و عارف به متشابهات ومنسوخات قران باشد را میرساند که قران در سینه او وعلم کتاب در نزد او است = امام مبین = کتاب مبین .

[=&quot]
[=&quot]

نقل قول:

[=&quot]این که امام می فرمایند شیطان صبر تو را نبرد، معنایش این نیست که خواهد برد و چنین اتفاقی محقق می شود[=&quot].

[=&quot]و این که زینب سلام الله علیها گریه می کنند و ...، این مقدار طبیعی و عادی است، و کسی این را فریب شیطان و القای شیطانی نمی داند. وقار و متانت و بزرگی از حالات آن بانو بعد از واقعه عاشورا و اسارت و ...، کاملا مشهود است[=&quot].[=&quot]

[=&quot]
[=&quot]حضرت زینب (س) یقه چاک دادند ولطم وصورت خراشیدند و.... البته انبیاء هم چنین مسائلی داشتند اما بعد خدای متعال آنها را حفظ وتایید میکند .
[=&quot]
[=&quot]حتی امور بشری مثل خوردن وجماع و... در نتیجه عملکرد و وجود شیطان است .پس همه کاره خداست و دارد باسم شیطان ما را با فتن امتحان میکند : ان هی الا فتنتک :
[=&quot]
نقل قول:
[=&quot]در ثانی، این آیه می فرماید اگر بخواهیم، وحی را از تو می گیریم؛ ولی صحبت شما در مورد ورود القائات شیطانی و گرفتن آن توسط خداوند است؛ و این دو با هم فرق دارد[=&quot].[=&quot]

[=&quot]یعنی بسته به اراده حق تعالی است که چگونه بخواهد عمل کند اگر دلش بخواهد همین وحی را هم میگیرد مانند داستان فراموشی پیامبر(ص) در نماز ...تا غلات ایشان را خدا ندانند.

[=&quot]

نقل قول:
[=&quot]
[=&quot]اصلا چون قبلا به ایشان وحی شده بود و می دانستند، عجله کرده و پیشی می گرفتند؛ و الا اگر نمی دانستند که عجله کردن و پیشی گرفتن معنا ندارد[=&quot]
.[=&quot]

[=&quot]
[=&quot]اگر خداوند اورا از نسیان حفظ فرموده بود پس اگر عجله هم میکرد مشکلی نبود !
[=&quot]
[=&quot]بعد خدای متعال فرمود برماست جمعش وقرآنش ، یعنی کی وکجا ؟ بل هو آیات بینات فی صدور الذین اوتوا العلم ....

[=&quot]

نقل قول:

[=&quot]لذا با مراجعه به عالمان و مفسران قرآن یعنی راسخان در علم که همان اهلبیت علیهم السلام هستند، می توان به مراد واقعی از کلام الهی پی برد و از اشتباه در امان بود[=&quot].[=&quot]

[=&quot]
[=&quot]در ست است سخن در این زمانست ، اما اگر به تاریخ قرآن مراجعه کنید میبینید که خلفای جور مثل عمر وعثمان ومروان وحجاج وابن زیاد ، کلماتی از قرآن را تحریف کردند واز آنجایی که مثلا حجاج نطفه شیطان بود یعنی شیطان غیر مستقیم در قرآن دخالت کرده (داستان غرانیق در صحاح سنت نیز موید است اما چون در حضور ناسخ یعنی رسول بود مشکلی نبود اما بعد از وفات ایشان فتنه ها ی شیطان شروع شد و ناسخش امام علی (ع) نتوانست و نمی بایست دخالت کند) و این القائات شیطانی فقط بدست شریک مطهرقران هموکه علم قران نزد اوست یعنی ثقل ثانی ابطال ونسخ میشوند با آوردن دین وکتاب جدید واصلی . اللهم ارنا الطلعه الرشیده ....

[=&quot]
[=&quot]البته که این به معنی نفی حکومت در زمان غیبت نیست بلکه انتخاب بین بد وبدتر.
[=&quot]في تفسير العياشى عن ابى بصير قال ، كنت جالسا عند ابى جعفر
[=&quot]عليه السلام وهو متك على فراشه اذ قرأ الايات المحكمات التى لم [=&quot]ينسخ[=&quot]هن شئ
[=&quot]من الانعام قال ، شيعها سبعون الف ملك ، ( قل تعالوا اتل ماحرم ربكم عليكم الا
[=&quot]تشركوا به شيئا ) .[=&quot]
[=&quot]در این حدیث روشن است که امام (ع) سوره انعام را بعلت نزول یکپارچه ، بدون نسخ میدانند .
[=&quot]
[=&quot]در انتها هم بگویم دوستان اگر این مباحث را میخوانند تا آخر بدقت بمانند و بدانند این بحثها نیاز است که در جوی آرام حل وفصل شوند تا شبهات حل شود وگرنه دیر یا زود در سایتهایی غیر دینی مطرح خواهند شد واین موضوعات عقیده ثابت من نیست بلکه برای تنویر ذهن و پویایی علم و تعامل مطرح میشوند تا نتیجه ای خالص از آنها بدست آوریم .[=&quot]

[="Tahoma"]

خیر البریه;486681 نوشت:

با سلام وصلوات بر محمد وآل پاکش

ملازمه مقصود نیست برای روشن تر شدن چنین گفتم . زیرا شما گفتید که مقصود آیه انعام 68 غیر از نبی (ص) است و من گفتم که نبی (ص) در آیه 45 اسراء هنگام قرائت قرآن بین او وکفار حجابی است ناپیدا وشیطان نبی را فراموشاند که ترک مجالست ظالمین کرد .

در آیه آمده : هر گاه كسانى را ديدى كه آيات ما را استهزا مى ‏كنند، از آنها روى بگردان تا به سخن ديگرى بپردازند! و اگر شيطان از ياد تو ببرد، هرگز پس از ياد آمدن با اين جمعيّت ستمگر منشين! (انعام، 68)

ودر آیه : و هنگامى كه قرآن مى ‏خوانى، ميان تو و آنها كه به آخرت ايمان نمى ‏آورند، حجاب ناپيدايى قرار مى ‏دهيم. (اسراء، 45) ،

با سلام و درود

خیر، این گونه نیست؛ زیرا حجاب معنوی بین پیامبر صلی الله علیه وآله و بین کافران، اختصاص به مجلس کافران ندارد بلکه هر بار نزول قرآن و خواندن قرآن را شامل می شود.

نقل قول:

اگر همه آیات در این زمینه را ببینیم :

وَلَا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَلِكَ غَدًا {الكهف/23}إِلَّا أَن يَشَاء اللَّهُ وَاذْكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَقُلْ عَسَى أَن يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا {الكهف/24}
في تفسير العياشى عن عبدالله بن ميمون عن أبيعبد الله ( ع ) عن أبيه عن على
ابن أبيطالب صلوات الله عليهم قال : اذا حلف الرجل بالله فله ثنيا إلى أربعين يوما ، و
ذلك ان قوما من اليهود سئلوا النبى صلى الله عليه واله عن شئ فقال : ائتونى غدا ولم يستثن حتى
أخبركم فاحتبس عنه جبرئيل ( ع ) أربعين يوما ، ثم أتى وقال : " لا تقولن لشئ انى
فاعل ذلك غدا الا ان يشاء الله واذكر ربك اذا نسيت " .
یعنی خود رسول الله (ص) مخاطب هستند چون فراموش کردند.

فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَيْنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَبًا {الكهف/61}

آندو یعنی موسی (ع) ویوشع (ع) در اثردخالت شیطان فراموش کردند .
قَالَ أَرَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنَا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَمَا أَنسَانِيهُ إِلَّا الشَّيْطَانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَبًا {الكهف/63}

وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا {طه/115}

سَنُقْرِؤُكَ فَلَا تَنسَى {الأعلى/6} إِلَّا مَا شَاء اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا يَخْفَى {الأعلى/7}

و درباره جلوگيريش از ترويج دين مى فرمايد: (و ما ارسلنا من قبلك من رسول و لا نبى الا اذا تمنى القى الشيطان فى امنيته ، فينسخ اللّه ما يلقى الشيطان ثم يحكم اللّه آياته ) يعنى قبل از تو هيچ رسول و نبيى نفرستاديم مگر آنكه هر وقت قرائت كرد، شيطان در قرائت وى دسيسه كرد، در نتيجه خداى تعالى آنچه را شيطان القا كرده بود نسخ نموده ، آنگاه آيات خود را تحكيم مى بخشيد.

قبلا هم عرض کرده ام که این امور از باب "ایاک اعنی واسمعی یا جاره" (یعنی روى سخنم با تو است اى كسى كه نزد من هستى اما همسايه، تو بشنو)؛ لذا روی سخن با پیامبر است ولی در اصل، مقصود مردم هستند.

اصلا اگر نسيان و فراموشی به فكر پیامبران راه يابد مردم به گفتار و اعمال ایشان نمی توانند اعتماد كامل داشته باشند، و همين است دليل معصوم بودن پيامبران و امامان از خطا و نسيان حتى در موضوعات.

البته صدور فراموشی و نسیانى که نه مربوط به اساس دعوت نبوت است، و نه فروع آن، و نه تبلیغ دعوت، بلکه در یک مساله صرفا عادى و مربوط به زندگانى روزمره است، را می توان پذیرفت.

در ضمن، روایت اگر با اصول اعتقادی و با باورهای ثابت شده دینی ناسازگار باشد، قابل پذیرش نیست.

نقل قول:

مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ {البقرة/106}
وقرئ ما ننسخ من آية أو ننسكها وقرئ ما ننسك من آية أو ننسخها، یعنی خدای متعال گاهی اوقات مثل جریان فتنه سامری که بقول موسی (ع) گفت : ان هی الا فتنتک : شیطان را میفرستد تا ماموریتش را در القاء متشابهاتی در ذهن وقلب انبیاء ایجاد کند تا مردم را بیازماید اما بعد آنها را نسخ و باطل میکند .حتی در جریان موعد 30 روزه موسی (ع) که بعدا خداوند آنرا 40 روز کرد نکات زیادی مخفی است زیرا آیا خداوند دروغ گفت وخلف وعده کرد ؟ و بعد این 10 روز را اضافه کرد چون موسی (ع) به مردم قول 30 روز داده بود و همه آنه فتنه ها در این 10 روز اتفاق افتاد !!!!!!

همان طور که قبلا عرض کرده ام، تعبیر شما از نسخ، خلاف بیان معصومین علیهم السلام است. حضرات معصومین چنین تفسیر و تعبیری از نسخ ندارند.

از طرفی، روشن است که تغییر 30 روز به 40 روز برای امتحان بنی اسرائیل بوده است ولی هیچ ملازمه ای نیست که ثابت شود القاء شیطانی در قرآن نفوذ کرده است.

اصلا خودتان می فرمایید امتحان الهی است یعنی خداوند خودش از ابتدا 30 روز و سپس 10 روز به آن اضافه فرموده است؛ پس هر دو کلام الهی بوده است.

نقل قول:

وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْكُرْنِي عِندَ رَبِّكَ فَأَنسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ (42 یوسف)
مخصوصا این آیه موید مطلبی است که در حال بحثیم ، حضرت یوسف (ع) به صاحب زندانیش میگوید که وقتیکه ازاد شدی نزد اربابت یادی از من هم بکن اما شیطان ذکرش را از یادش میبرد حال از یاد یوسف یا یارش فرقی ندارد زیرا که خدای متعال شیطان را برای چنین روزهایی مهلت داد تا به امر خدا بندگانش را امتحان کند بوسیله شیطان .

چرا فرقی بین یوسف علیه السلام و هم زندانی او نیست؟! خیلی فرق است، یکی معصوم و پیامبر الهی است و دیگری نیست.

فراموشی و نسیان با عصمت، سازگار نیست.

لذا وقتی هم زندانی یوسف دچار فراموشی می شود، چه لزومی دارد که او را به یوسف نسبت بدهیم. لذا روشن است که ارتباطی با یوسف ندارد.

نقل قول:

بزبان دیگر شیطان یک موجودیست که خدای متعال خودش اورا نگه داشته وبسوی بندگانش گسیلش می دارد تا آنها را بیازماید مانند داستان ایوب (ع) که در کتب حدیث مفصل آمده ونشان از فرستادن شیطان از سوی خداوند بسوی مردم برای آزمودنشان دارد .

و در كافى به سند خود از ابى بصير از ابى عبد الله (عليه السلام ) روايت كرده كه گفت : به حضرتش عرض كردم : معناى (فاذا قرأ ت القرآن فاستعذ بالله ... يتوكلون ) چيست ؟ فرمود: اى محمد به خدا سوگند شيطان بر بدن مؤ من مسلط مى شود ولى بر دين او مسلط نمى گردد بر ايوب مسلط شد و خلقت بدنى او را بد منظره كرد، ولى بر دينش مسلط نشد، بر مؤ منين هم
همينطور، گاهى بر بدنهايشان مسلط مى شود ولى بر دينشان مسلط نمى گردد.
عرض كردم معناى آيه (انما سلطانه على الذين يتولونه و الذين هم به مشركون ) چيست ؟ فرمود: مقصود كسانيند كه به خدا شرك مى ورزند شيطان هم بر بدنهايشان مسلط مى شود و هم بر اديانشان .انتهی



همان طور که خودتان با استناد به روایت، فرموده اید، شیطان نمی تواند در روح و نفس پیامبران الهی نفوذ داشته باشد.

در مورد حضرت ایوب علیه السلام نیز چنین بوده است.

لذا نمی توان به این آیات برای القای شیطان در فکر و روح انبیاء، استناد نمود.

نقل قول:

با توجه به اینکه اکثریت مومنین بنص قرآن مشرکند وشرک هم حدی دارد مثل عصمت وعلم ، کمترین آن درانبیاء وائمه علیهم السلام هست و بتدریج بیشتر میشود ودر مشرکین به حد اکثر میرسد وبا توجه به آیات 52 و53 سوره حج ، مقدار بسیار جزئی از این القائات شیطانی در وجود انبیاء هم می آید اما با عنایت الله متعال این القائات نسخ وباطل میشوند .


این که شرک دارای مراتب است، چه دلیلی دارد که بگوییم معصومین هم دارای شرک هستند؟!

اصلا شرک چگونه با عصمت قابل جمع شدن است؟! این دیگر چه عصمتی است؟!

اگر هم می خواهید به آیاتی اشاره کنید که پیامبر را از شرک پرهیز داده است؛ این آیات نیز مانند خطاب نسیان و فراموشی، خود پیامبران منظور نیستند، بلکه توده مردم منظورند.

نقل قول:

حتی امور بشری مثل خوردن وجماع و... در نتیجه عملکرد و وجود شیطان است .پس همه کاره خداست و دارد باسم شیطان ما را با فتن امتحان میکند : ان هی الا فتنتک :

این که همه کاره خداوند است، شکی نیست؛ ولی این دلیل نمی شود که آن هم واقع شده باشد. لذا نمی توان با این بیان اثبات کرد که القائات شیطانی نیز اتفاق افتاده است.

در این زمینه قبلا مطالبی عرض کرده ام.

نقل قول:

یعنی بسته به اراده حق تعالی است که چگونه بخواهد عمل کند اگر دلش بخواهد همین وحی را هم میگیرد مانند داستان فراموشی پیامبر(ص) در نماز ...تا غلات ایشان را خدا ندانند.

بله، اگر خداوند بخواهد می گیرد، ولی نگرفته است. لذا توان و قدرت الهی دلیل بر واقع شدن آن هم نیست.

نقل قول:

اگر خداوند اورا از نسیان حفظ فرموده بود پس اگر عجله هم میکرد مشکلی نبود !

پیام آیه، دوری از عجله کردن است، ولو در بیان آیات الهی.

وجود دو نزول (دفعی و تدریجی)، ادله قرآنی و روایی متعددی دارد که در جای خودش باید پیگیری نمود.

نقل قول:

در ست است سخن در این زمانست ، اما اگر به تاریخ قرآن مراجعه کنید میبینید که خلفای جور مثل عمر وعثمان ومروان وحجاج وابن زیاد ، کلماتی از قرآن را تحریف کردند واز آنجایی که مثلا حجاج نطفه شیطان بود یعنی شیطان غیر مستقیم در قرآن دخالت کرده (داستان غرانیق در صحاح سنت نیز موید است اما چون در حضور ناسخ یعنی رسول بود مشکلی نبود اما بعد از وفات ایشان فتنه ها ی شیطان شروع شد و ناسخش امام علی (ع) نتوانست و نمی بایست دخالت کند) و این القائات شیطانی فقط بدست شریک مطهرقران هموکه علم قران نزد اوست یعنی ثقل ثانی ابطال ونسخ میشوند با آوردن دین وکتاب جدید واصلی . اللهم ارنا الطلعه الرشیده ....

خیر، تحریفی در قرآن صورت نگرفته است.

داستان غرانیق و ... نیز توسط احادیث جعلی و ساختگی مطرح شده و با صریح آیات قرآن، ناسازگار است. «وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى‏»؛ و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى ‏گويد. آنچه مى ‏گويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده نيست. (نجم، 3و4)

خداوند که فرموده اگر آیه ای را نسخ کنیم، بهتر از آن را می آوریم، مربوط به نزول قرآن و زمان نزول وحی بر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله است. با رحلت پیامبر، نزول وحی قرآنی نیز پایان یافت و دیگر نسخی واقع نمی شود. این مورد اتفاق علمای اسلام است.

لذا چنین استدلالی باطل و ناصحیح است.

میقات;487417 نوشت:
با سلام و درود

خیر، این گونه نیست؛ زیرا حجاب معنوی بین پیامبر صلی الله علیه وآله و بین کافران، اختصاص به مجلس کافران ندارد بلکه هر بار نزول قرآن و خواندن قرآن را شامل می شود.

با سلام وسپاس

پس چه نیازی به حجاب است ؟ اگر پیامبر (ص) دچار نسیان نمیشود .

میقات;487417 نوشت:
اصلا اگر نسيان و فراموشی به فكر پیامبران راه يابد مردم به گفتار و اعمال ایشان نمی توانند اعتماد كامل داشته باشند، و همين است دليل معصوم بودن پيامبران و امامان از خطا و نسيان حتى در موضوعات.

البته صدور فراموشی و نسیانى که نه مربوط به اساس دعوت نبوت است، و نه فروع آن، و نه تبلیغ دعوت، بلکه در یک مساله صرفا عادى و مربوط به زندگانى روزمره است، را می توان پذیرفت.

ما هم قبول داریم که اگر اعتماد از بین برود اساس دین منهدم میشود اما با توجه به آیه 52 سوره حج ، در نهایت خدای متعال بوسیله منسوخ کردن القائات شیطانی ، آیاتش را محکم و رسولش را موید میگرداند .

و لو لا ان ثبتناك لقد كدت تركن اليهم شيئا قليلا ، اگر نبود كه ما تو را ثابت قدم كرده بوديم چيزى نمى ماند كه تو هم مقدار كمى متمايل به ايشان مى شدى .

میقات;487417 نوشت:
در ضمن، روایت اگر با اصول اعتقادی و با باورهای ثابت شده دینی ناسازگار باشد، قابل پذیرش نیست.

این امر در زمان غیبت معصوم نسبی است .

میقات;487417 نوشت:
همان طور که قبلا عرض کرده ام، تعبیر شما از نسخ، خلاف بیان معصومین علیهم السلام است. حضرات معصومین چنین تفسیر و تعبیری از نسخ ندارند.

اگر ممکن است تعریف مختصر و مفیدی از بیان ایشان بیان فرمایید .

میقات;487417 نوشت:
لذا وقتی هم زندانی یوسف دچار فراموشی می شود، چه لزومی دارد که او را به یوسف نسبت بدهیم. لذا روشن است که ارتباطی با یوسف ندارد.

قبلا گفتم که بقول شما حضرت یوسف (ع) هم دچار نسیان شد زیرا از غیر الله حاجتش را خواست ! در مجمو ع موید نظر ماست .

میقات;487417 نوشت:
لذا نمی توان به این آیات برای القای شیطان در فکر و روح انبیاء، استناد نمود.

بنص قرآن مجید مراتب ومدارج انبیاء علیهم السلام متفاوت است یعنی در علم وفضیلت فرق دارند وائمه علیهم السلام هم همینطور . مثلا ترک اولای حضرت آدم (ع) و یونس (ع) شدیدتر بود .

میقات;487417 نوشت:
اصلا شرک چگونه با عصمت قابل جمع شدن است؟! این دیگر چه عصمتی است؟!

با توجه به اینکه شرک ظلم عظیمی است ، حضرت آدم ویونس مقداری ظلم بخودشان کردند (ربنا ظلمنا انفسنا ...انی کنت من الظالمین ) یعنی به مقدار بسیار جزیی ؛ این همان حد پایین عصمت است .

میقات;487417 نوشت:
بله، اگر خداوند بخواهد می گیرد، ولی نگرفته است. لذا توان و قدرت الهی دلیل بر واقع شدن آن هم نیست.

یعنی شما معتقدید که این عمل واقع نشده است .

میقات;487417 نوشت:
داستان غرانیق و ... نیز توسط احادیث جعلی و ساختگی مطرح شده و با صریح آیات قرآن، ناسازگار است. «وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى‏»؛ و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى ‏گويد. آنچه مى ‏گويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده نيست. (نجم، 3و4)

پس آیات سوره حج که در تعارض با این آیات هستند چگونه توجیه میشوند ؟ صرفنظر از اخبار صحیح بخاری و .... اهل سنت در واقعه غرانیق .

[="Tahoma"]

خیر البریه;487509 نوشت:

با سلام وسپاس

پس چه نیازی به حجاب است ؟ اگر پیامبر (ص) دچار نسیان نمیشود .

با سلام و درود

در هر زمانی وقتی قرآن نازل می شد، کافران از پذیرش آن سر باز می زدند و ایمان نمی آوردند. این همان حجاب معنوی است که قرآن می فرماید.

در ثانی همان طور که قبلا عرض کردم ارتباط و ملازمه ای بین این مطلب و بین اثبات نسیان و فراموشی برای پیامبر نیست.

نقل قول:

ما هم قبول داریم که اگر اعتماد از بین برود اساس دین منهدم میشود اما با توجه به آیه 52 سوره حج ، در نهایت خدای متعال بوسیله منسوخ کردن القائات شیطانی ، آیاتش را محکم و رسولش را موید میگرداند .
و لو لا ان ثبتناك لقد كدت تركن اليهم شيئا قليلا ، اگر نبود كه ما تو را ثابت قدم كرده بوديم چيزى نمى ماند كه تو هم مقدار كمى متمايل به ايشان مى شدى .


با فرض شما، در هر صورت اعتماد از بین می رود و باید تلاش کرد تا اعتماد از دست رفته مجددا برگردد.

در ثانی این اعتماد در خصوص آیاه ای که آمده جبران می شود ولی آن اعتماد کلی که در همه شئون از دست رفته است که دیگر باز نمی گردد.
ثالثا بنا بر فرض شما، چگونه باید ثابت کرد این نزول آیات دفعه دوم، از روی نسیان و القای شیطان نیست؟

آیه ای شریفه ای که اشاره کرده اید می فرماید ثابت قدمی تو به اراده الهی است، ولی معنایش این نیست که زمانی خداوند اراده کرده تو ثابت قدم نباشی لذا لغزش ایجاد شده و زمانی منحرف شده ای.
همان که قبلا عرض کردم، این فقط قدرت و اراده الهی را متذکر می شود، نه وقوع لغزش و انحراف را.

نقل قول:

این امر در زمان غیبت معصوم نسبی است .

چگونه؟

نقل قول:

اگر ممکن است تعریف مختصر و مفیدی از بیان ایشان بیان فرمایید .


پرداختن به موضوع نسخ، مجال خود را می طلبد. ولی همین مقدار عرض می کنم که شما وجود نسخ را دلیلی بر ورود القائات شیطانی در قرآن می دانید؛ در صورتی که اهلبیت علیهم السلام چنین نظری ندارند و همه قرآن را کلام الهی می دانند.

هم چنین شما وقوع نسخ در بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله را هم قبول دارید، در حالی که معصومین علیهم السلام چنین نمی دانند. زیرا ایشان ناسخ و منسوخ را، هر دو کلام الهی می دانند و پس از رحلت پیامبر، وحی قرآنی قطع شده است.

نقل قول:

قبلا گفتم که بقول شما حضرت یوسف (ع) هم دچار نسیان شد زیرا از غیر الله حاجتش را خواست ! در مجمو ع موید نظر ماست .

خیر، چنین نیست.

اولا ثنایی که خداوند در اين سوره از حضرت یوسف نموده تصريح كرده بر اين كه او از مخلصين بوده؛ و نيز تصريح كرده كه مخلصين كسانيند كه شيطان در ايشان راه ندارد.

ثانیا توسل به اسباب، منافاتى با اخلاص ندارد، بلكه اعتماد بر اسباب است که با اخلاص منافات دارد.

اخلاص براى خدا باعث آن نمى ‏شود كه انسان به غير از خدا متوسل به سبب ‏هاى ديگر نشود، زيرا این نادرست است كه آدمى توقع كند كه بطور كلى اسباب را لغو بداند و مقاصد خود را بدون سبب انجام دهد. بلكه تنها و تنها اخلاص سبب مى‏ شود كه انسان به سبب ‏هاى ديگر دلبستگى و اعتماد نداشته باشد. (ر.ک: ترجمه الميزان، ج ‏11، ص 247)

نقل قول:

بنص قرآن مجید مراتب ومدارج انبیاء علیهم السلام متفاوت است یعنی در علم وفضیلت فرق دارند وائمه علیهم السلام هم همینطور . مثلا ترک اولای حضرت آدم (ع) و یونس (ع) شدیدتر بود .

بله، عصمت دارای مراتب است ولی متفاوت بودن درجات عصمت، به معنای انجام کار خلاف عصمت نیست. زیرا همه، حداقل مراتب عصمت را دارا هستند لذا مرتکب خلاف عصمت نمی شوند؛ در عین حال هم برخی بالاتر از برخی دیگرند.

نقل قول:

با توجه به اینکه شرک ظلم عظیمی است ، حضرت آدم ویونس مقداری ظلم بخودشان کردند (ربنا ظلمنا انفسنا ...انی کنت من الظالمین ) یعنی به مقدار بسیار جزیی ؛ این همان حد پایین عصمت است .

بله، شرک ظلم است ولی هر ظلمی که شرک نیست. لذا این استدلال صحیح نیست.

در ضمن، گناه می تواند عرفانی باشد یعنی انسان کامل به نقائص معرفتی خویش پی می برد و لذا توبه می کند. توبه و استغفار پیامبران و اولیای الهی از همین باب است.

نقل قول:

یعنی شما معتقدید که این عمل واقع نشده است .

بله، معتقدم واقع نشده و خداوند وحی را از پیامبرش نگرفته است.

نقل قول:

پس آیات سوره حج که در تعارض با این آیات هستند چگونه توجیه میشوند ؟ صرفنظر از اخبار صحیح بخاری و .... اهل سنت در واقعه غرانیق .

توجیه آیات سوره حج، خدمتتان عرض شد. این توجیه با آیات قرآن سازگار است. در حالی که برداشت شما، با آیات قرآن از جمله آیات (نجم، 3و4) ناسازگار است.

نقل قول:

در هر زمانی وقتی قرآن نازل می شد، کافران از پذیرش آن سر باز می زدند و ایمان نمی آوردند. این همان حجاب معنوی است که قرآن می فرماید.

در ثانی همان طور که قبلا عرض کردم ارتباط و ملازمه ای بین این مطلب و بین اثبات نسیان و فراموشی برای پیامبر نیست.

با سلام

در قرآن کریم اگر خطاب به همگان باشد خدای متعال بصورت جمع آورده مثل :

يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاء فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحْصُوا الْعِدَّةَ وَاتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِن بُيُوتِهِنَّ وَلَا يَخْرُجْنَ إِلَّا أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ لَا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَلِكَ أَمْرًا {الطلاق/1}

اما در آیات مورد بحث بصورت مفرد وخطاب به پیامبر (ص) است و تسامحا به معنی همه مومنین . چرا نفرمود : ینسینکم الشیطان : ؟

میقات;487591 نوشت:
ثالثا بنا بر فرض شما، چگونه باید ثابت کرد این نزول آیات دفعه دوم، از روی نسیان و القای شیطان نیست؟

اين را همان راسخين در علم كه به متشابهات و منسوخات واقفند میفهمند واگر غیر از این باشد که قرآن حجیت ندارد . همانطور که انبیاء میفهمند که این صدا از الله است یا شیطان .

میقات;487591 نوشت:
چگونه؟

بحث در مورد اخبار بود وچون آیات وروایات در زمان غیبت بطور نسبی ؛ قاطع هستند تا زمان ظهور عالم ظاهر وباطن قرآن بطور نسبی در دسترس بشر است بنص : لا یمسه الا المطهرون :

میقات;487591 نوشت:
پرداختن به موضوع نسخ، مجال خود را می طلبد. ولی همین مقدار عرض می کنم که شما وجود نسخ را دلیلی بر ورود القائات شیطانی در قرآن می دانید؛ در صورتی که اهلبیت علیهم السلام چنین نظری ندارند و همه قرآن را کلام الهی می دانند.

در مورد نسخ از اهل بیت علیهم السلام روایاتی رسیده که مثلا حتی آیه نسخ را بدون : او : میدانند اما در مورد بحث اصلی ما که در مورد آیات 52 و53 سوره حج بود از اهل بیت همان متن تفسیر قمی رسیده که در باره ابوبکر وعمر بود وگذشت و نسخ امامی با امام بعدی .

قال العلامة المجلسي: روي عن أبي عبد الله عليه السلام أن رسول الله صلى الله عليه
وآله أصابه خصاصة فجاء إلى رجل من الانصار فقال له: هل عندك من طعام ؟، فقال: نعم
يا رسول الله، وذبح له عناقا وشواه، فلما أدناه منه تمنى رسول الله صلى الله عليه
وآله أن يكون معه علي وفاطمة والحسن والحسين عليهم السلام، فجاء أبو بكر وعمر، ثم
جاء علي عليه السلام بعدهما، فأنزل الله في ذلك: [وما أرسلنا من قبلك من رسول ولا نبي]
ولا محدث [إلا إذا تمنى ألقى الشيطان في أمنيته]، يعني أبا بكر وعمر [فينسخ الله ما
يلقي الشيطان] (الحج: 52 - 53)، يعني لما جاء علي عليه السلام بعدهما [ثم يحكم الله
آياته] للناس، يعني ينصر الله أمير المؤمنين عليه السلام، ثم قال: [ليجعل ما يلقي
الشيطان فتنة] يعني فلانا وفلانا [للذين في قلوبهم مرض والقاسية قلوبهم] يعني إلى
الامام المستقيم، ثم قال: [ولا يزال الذين كفروا في مرية منه] أي في شك من أمير
المؤمنين [حتى تأتيهم الساعة بغتة أو يأتيهم عذاب يوم عقيم]، قال: العقيم: الذي لا
مثل له في الايام، ثم قال: [الملك يومئذ لله يحكم بينهم فالذين آمنوا وعملوا
الصالحات في جنات النعيم * والذين كفروا وكذبوا بآياتنا] قال: ولم يؤمنوا بولاية
أمير المؤمنين والائمة عليهم السلام [فأولئك لهم عذاب مهين] (الحج: 55 - 57). [بحار
الانوار: 17 / 86].



میقات;487591 نوشت:
هم چنین شما وقوع نسخ در بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله را هم قبول دارید، در حالی که معصومین علیهم السلام چنین نمی دانند. زیرا ایشان ناسخ و منسوخ را، هر دو کلام الهی می دانند و پس از رحلت پیامبر، وحی قرآنی قطع شده است.

یعنی شما نسخ قرآن با سنت را قبول ندارید ؟ یعنی امام نمیتواند آیه ای از قران را نسخ کند ؟

میقات;487591 نوشت:
بله، شرک ظلم است ولی هر ظلمی که شرک نیست. لذا این استدلال صحیح نیست.

در ضمن، گناه می تواند عرفانی باشد یعنی انسان کامل به نقائص معرفتی خویش پی می برد و لذا توبه می کند. توبه و استغفار پیامبران و اولیای الهی از همین باب است.

در هر حال ظلم مخل عصمت است مگر اینکه برای آن حدی قائل شویم .

میقات;487591 نوشت:
بله، معتقدم واقع نشده و خداوند وحی را از پیامبرش نگرفته است.

احادیث زیادی از سنی وشیعه در فراموشی پیامبر (ص) وائمه علیهم السلام وارد شده است .

میقات;487591 نوشت:
توجیه آیات سوره حج، خدمتتان عرض شد. این توجیه با آیات قرآن سازگار است. در حالی که برداشت شما، با آیات قرآن از جمله آیات (نجم، 3و4) ناسازگار است.

علامه طباطبایی رحمه الله فرمود :

وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ {الحج/52} لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ {الحج/53}

و هذا معنى قوله: "ليجعل ما يلقي الشيطان فتنة للذين في قلوبهم مرض و القاسية قلوبهم" فاللام في "ليجعل" للتعليل يعلل بها إلقاء الشيطان في أمنية الرسول و النبي أي يفعل الشيطان كذا ليفعل الله كذا و معناه أنه مسخر لله سبحانه لغرض امتحان العباد و فتنة أهل الشك و الجحود و غرورهم.
و قد تبين أن المراد بالفتنة الابتلاء و الامتحان الذي ينتج الغرور و الضلال و بالذين في قلوبهم مرض أهل الشك من الكفار و بالقاسية قلوبهم أهل الجحود و العناد منهم.
و قوله: "و إن الظالمين لفي شقاق بعيد" الشقاق و المشاقة المباينة و المخالفة و توصيفه بالبعد توصيف له بحال موصوفه، و المعنى: و إن الظالمين - و هم أهل الجحود على ما يعطيه السياق أو هم و أهل الشك جميعا - لفي مباينة و مخالفة بعيد صاحبها من الحق و أهله.
قوله تعالى: "و ليعلم الذين أوتوا العلم أنه الحق من ربك فيؤمنوا به فتخبت له قلوبهم" إلخ، المتبادر من السياق أنه عطف على قوله: "ليجعل" و تعليل لقوله: "فينسخ الله ما يلقي الشيطان ثم يحكم الله آياته" و الضمير في "أنه" على هذا لما يتمناه الرسول و النبي المفهوم من قوله "إذا تمنى" إلخ، و لا دليل على إرجاعه إلى القرآن.
و المعنى: فينسخ الله ما يلقيه الشيطان ثم يحكم آياته ليعلم الذين أوتوا العلم بسبب ذاك النسخ و الأحكام أن ما تمناه الرسول أو النبي هو الحق من ربك لبطلان ما يلقيه الشيطان فيؤمنوا به فتخبت أي تلين و تخشع له قلوبهم.
و يمكن أن يكون قوله "و ليعلم" معطوفا على محذوف و مجموع المعطوف و المعطوف عليه تعليلا لما بينه في الآية السابقة من جعله تعالى هذا الإلقاء فتنة للذين في قلوبهم مرض و القاسية قلوبهم.

و اين است معناى اينكه فرمود : (تا آنچه را كه شيطان القاء مى كند مايه آزمايش بيماردلان ، و سنگدلان قرار دهد). و بنابراين ، لام در (ليجعل ) لام تعليل است كه با آن القاآت شيطانى در آرزوهاى انبيا را تعليل مى كند و مى رساند كه شيطان چنين مى كند تا خدا چنان كند. و معنايش اين مى شود كه : شيطان هم در شيطنتش مسخر خداى سبحان است و او را در كار آزمايش بندگان و فتنه اهل شك و جحود و دارندگان غرور، آلت دست قرار مى دهد.

بالاخره شیطان در تلاوت یا آرزوی انبیاء تصرف ودخالتی دارد یا خیر ؟ تا این القاات شیطانی مایه امتحان منافقین باشند .

[="Tahoma"]

خیر البریه;487862 نوشت:
با سلام

در قرآن کریم اگر خطاب به همگان باشد خدای متعال بصورت جمع آورده مثل :

يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاء فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحْصُوا الْعِدَّةَ وَاتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِن بُيُوتِهِنَّ وَلَا يَخْرُجْنَ إِلَّا أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ لَا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَلِكَ أَمْرًا {الطلاق/1}

اما در آیات مورد بحث بصورت مفرد وخطاب به پیامبر (ص) است و تسامحا به معنی همه مومنین . چرا نفرمود : ینسینکم الشیطان : ؟

با سلام درود

این برداشتی که بنده عرض کرده ام، در روایات هم اشاره شده است. (البرهان في تفسير القرآن، ج ‏1، ص 50)

در ثانی، قرار نیست همه خطاب ها یکسان و یک شکل باشند. این نوع خطاب در ادبیات تمامی كشورهای صاحب ادب به چشم می خورد. سرّ تعابیری به این شكل را شاید بتوان این گونه بیان نمود كه در خطاب های غیرمستقیم ظرافتی نهفته است كه خطاب های مستقیم و رو در رو چنین خصیصه ای را در بر ندارد.

نکته: مورد خطاب گرفتن پیامبر به عنوان بالاترین مقام، اولا نشانگر اهمیت موضوع مورد خطاب است، و ثانیا مخاطب واقع شدن شخصیت های بزرگ، و فرمان به او موجب گردن نهادن و كرنش بیش از پیش افراد پایین جامعه نسبت به این دستور می شود.

نقل قول:

اين را همان راسخين در علم كه به متشابهات و منسوخات واقفند میفهمند واگر غیر از این باشد که قرآن حجیت ندارد . همانطور که انبیاء میفهمند که این صدا از الله است یا شیطان .

خوب، همین حرفی که شما راجع به نزول آیات در دفعه دوم، و حجیت قول معصومین می زنید، همین را بنده در همان نزول اول، عرض می کنم.

همین راسخان در علم، همان نزول اول را کلام الهی می دانند، نه القای شیطان. لذا در برداشت و تفسیرتان از این آیات بایستی تجدید نظر فرمایید.

نقل قول:

در مورد نسخ از اهل بیت علیهم السلام روایاتی رسیده که مثلا حتی آیه نسخ را بدون : او : میدانند اما در مورد بحث اصلی ما که در مورد آیات 52 و53 سوره حج بود از اهل بیت همان متن تفسیر قمی رسیده که در باره ابوبکر وعمر بود وگذشت و نسخ امامی با امام بعدی .

آیت می تواند آیت تکوینی و یا تشریعی باشد. (ترجمه الميزان، ج ‏1، ص 381)

آیت دانستن امام، یکی از مصادیق آیت تکوینی است، لذا منظور روایت(نسخ امامی)، منحصر بودن آیت در این مورد نیست.

از طرفی اگر نسخ امامی را قبول دارید، روشن می شود که قطعا منسوخ، از القائات شیطانی نیست.

نقل قول:

یعنی شما نسخ قرآن با سنت را قبول ندارید ؟ یعنی امام نمیتواند آیه ای از قران را نسخ کند ؟


در وقوع نسخ آیه ای از قرآن توسط سنت، اختلاف است:

بنابر نظر مشهور، سنت متواتر و قطعی می تواند ناسخ آیه باشد، ولی با خبر واحد و امثال آن نمی توان آیه ای از قرآن را نسخ نمود.

البته مرحوم علامه طباطبایی(ره) در این زمینه می گویند: اصلا نسخ قرآن به وسيله حديث معنا ندارد. (ترجمه تفسیر المیزان، ج 15، ص 16)

نقل قول:

در هر حال ظلم مخل عصمت است مگر اینکه برای آن حدی قائل شویم .

تا ظلم را چه بدانیم. وقتی معصوم در محضر ربوبی به نقائص معرفتی خویش معترف می شود و طلب استغفار می کند؛ این آن ظلمی که در ذهن شما است نیست. به بیان دیگر، این که معصوم تعبیر از ظلم بر نفس می کند، لزوما به معنای حق و ناحق کردن نیست تا بگوییم با عصمت منافات دارد.

نقل قول:

احادیث زیادی از سنی وشیعه در فراموشی پیامبر (ص) وائمه علیهم السلام وارد شده است .

عصمت معصومین توسط آیات و روایات و ادله عقلی اثبات شده است، لذا احادیثی که مخالف با این ادله باشند قابل پذیرش نیست.

وجود فراموشی و نسیان در مورد پیامبران و معصومین، موجب سلب اعتماد از آنان می شود و این با غرض الهی از ارسال رسول، منافات دارد و نقض غرض است.

نقل قول:

علامه طباطبایی رحمه الله فرمود :

وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ {الحج/52} لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ {الحج/53}

و هذا معنى قوله: "ليجعل ما يلقي الشيطان فتنة للذين في قلوبهم مرض و القاسية قلوبهم" فاللام في "ليجعل" للتعليل يعلل بها إلقاء الشيطان في أمنية الرسول و النبي أي يفعل الشيطان كذا ليفعل الله كذا و معناه أنه مسخر لله سبحانه لغرض امتحان العباد و فتنة أهل الشك و الجحود و غرورهم
............
و اين است معناى اينكه فرمود : (تا آنچه را كه شيطان القاء مى كند مايه آزمايش بيماردلان ، و سنگدلان قرار دهد). و بنابراين ، لام در (ليجعل ) لام تعليل است كه با آن القاآت شيطانى در آرزوهاى انبيا را تعليل مى كند و مى رساند كه شيطان چنين مى كند تا خدا چنان كند. و معنايش اين مى شود كه : شيطان هم در شيطنتش مسخر خداى سبحان است و او را در كار آزمايش بندگان و فتنه اهل شك و جحود و دارندگان غرور، آلت دست قرار مى دهد.

بالاخره شیطان در تلاوت یا آرزوی انبیاء تصرف ودخالتی دارد یا خیر ؟ تا این القاات شیطانی مایه امتحان منافقین باشند .

خیر، علامه چنین نظری که شما برداشت کرده اید، ندارد.

علامه طباطبایی، ورود القائات شیطانی را منتسب به روح و نفس پیامبران نمی داند بلکه بر هم خوردن آرزوهای پیامبران را در اثر ورود القائات شیطانی در دل های مردم و مخاطبین می داند. لذا منقصت و عیبی بر پیامبران وارد نمی شود.

بیان ایشان چنین است:
در صورتی که معناى «تمنی» را قرائت و تلاوت بگیریم، معناى آيه چنين مى ‏شود: ما قبل از تو هيچ پيغمبر و رسولى نفرستاديم مگر آن كه وقتى چيزى از آيات خدا را مى ‏خوانده شيطان شبهه‏ هايى گمراه كننده به دل هاى مردم مى ‏افكند و ايشان را وسوسه مى ‏كرد تا با آن آيات مجادله نموده، ايمان مؤمنين را فاسد سازد.
ولى خداوند آن چه از شبهات كه شيطان به كار مى ‏برد باطل مى‏ كرد و پيغمبرش را موفق به رد آن ها مى ‏فرمود و يا آيه‏ اى نازل مى ‏كرد تا آن را رد كند.(ر.ک: ترجمه الميزان، ج ‏14، ص 554)

بنابر این:

این که شيطان در شيطنتش مسخّر خداوند است‏ و امتحان الهی بوسیله شیطان و القائات شیطانی صورت می گیرد مربوط به مخاطبین و مردم است یعنی شیطان در دل آن ها نفوذ می کند و آن ها را نسبت به پیامبر و گفتارش دچار شک می کند.

لذا نمی توان با این بیان که چون شیطان برای آزمایش بندگان است نتیجه گرفت که پیامبران دچار نسیان یا القائات شیطانی می شوند و القائات شیطانی در کتاب خدا وارد شده است.

بیانی دیگر:

ملازمه ای در بین نیست که بگوییم چون شیطان به اراده الهی و برای امتحان بندگان، شیطنت می کند، پس پیامبران هم فریب او را می خورند و به عنوان کلام الهی، القائات شیطانی را به مردم ابلاغ می کنند.

آیا خداوند نفرموده «او از روی هوای نفس چیزی نمی گوید و هر آن چه می گوید وحی الهی است که به او رسیده؟!» (نجم، 3و4)

آیا خداوند از قول شیطان نفرموده «به عزّتت سوگند، همه آنان را گمراه خواهم كرد، مگر بندگان خالص تو، از ميان آنها» (ص، 82و83)

اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، جزو مخلَصین نباشند، پس که می ماند؟!

خیر البریه;481914 نوشت:

با سلام

با توجه به آیات 52 و53 سوره حج و آیه 7 سوره آل عمران آیا میتوان گفت که متشابهات یا منسوخات همان القائات شیطان هستند که بعلت عجله پیامبر (ص) در سخن گفتن ، قبل از نزول وحی در قران وارد شده اند ؟!

وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ {الحج/52} لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ {الحج/53}

هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ {آل عمران/7}


سلام
از جمع آیات و بخصوص اواخر آیه 7 سوره عمران دانسته میشود که منظور از القاءات شیطانی نه القاء در وحی بلکه القاء در مقام انجام عمل به رسالات الهی است به این معنا که انبیاء در مسیر انجام رسالتهای الهی با القائات شیطان مواجه می شدند اما نصرت و مدد الهی به کمک آنها آمده و نهایتا آنچه تحکیم می شده است رسالت الهی بوده است
و این به جهت آنستکه شیطان به مقام قلب و عقل انبیاء علیهم السلام دسترسی ندارد و تنها در مقامات نازله وجودی ایشان و از جمله در مقام عمل می تواند دخل و تصرفی نماید اما آیات بیانگر عصمت از طریق حفظ الهی در این مقام هم هست
نکته دیگری که باید توجه کرد اینستکه آیات 52و 53 سوره حج بیان دو نوع متفاوت از برخورد با القاء ات شیطانی است . یک برخورد برخورد انبیاء است که با مدد الهی به نسخ شدن آن آیات منجر می شود و یک قسم دیگر برخورد فی قلوبهم مرض است که این القائات باعث به فتنه افتادن آنها میشود لذا این آیه به صراحت بیانگر تفاوت اساسی معصومین با سایرین است
یا علیم

میقات;488057 نوشت:
عصمت معصومین توسط آیات و روایات و ادله عقلی اثبات شده است، لذا احادیثی که مخالف با این ادله باشند قابل پذیرش نیست.

وجود فراموشی و نسیان در مورد پیامبران و معصومین، موجب سلب اعتماد از آنان می شود و این با غرض الهی از ارسال رسول، منافات دارد و نقض غرض است.

با سلام

نظر من در عصمت وعلم غیب مثل شیخ صدوق رحمه الله است ومبتنی بر اخبار بسیاری که نمیتوان همه آنها را ابطال کرد .البته من منکر عصمت وعلم غیب امام نیستم اما بنص احادیث صحیح اصول کافی مثل :

باب نادر فيه ذكر الغيب
1 - عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن معمر بن خلاد قال: سأل أبا الحسن عليه السلام رجل من أهل فارس فقال له: أتعلمون الغيب؟ فقال: قال أبو جعفر عليه السلام: يبسط لنا العلم فنعلم ويقبض عنا فلا نعلم، وقال: سر الله عزوجل أسره إلى جبرئيل عليه السلام وأسره جبرئيل إلى محمد صلى الله عليه وآله، وأسرة محمد إلى من شاء الله.
2 - محمد بن يحيى، عن عبدالله بن محمد بن عيسى، عن الحسن بن محبوب، عن علي بن رئاب، عن سدير الصيرفي قال: سمعت حمران بن أعين يسأل أبا جعفر عليه السلام: عن قول الله عزوجل: " بديع السماوات والارض(2) " قال أبوجعفر عليه السلام: إن الله عز و جل ابتدع الاشياء كلها بعلمه على غير مثال كان قبله، فابتدع السماوات والارضين ولم يكن قبلهن سماوات ولا أرضون، أما تسمع لقوله تعالى: " وكان عرشه على الماء(3) ".
فقال له حمران: " أرأيت قوله جل ذكره: " عالم الغيب فلا يظهر على غيبه أحدا(4) " فقال أبوجعفر عليه السلام: " إلا من ارتضى من رسول " وكان والله محمد ممن ارتضاه، وأما قوله " عالم الغيب " فإن الله عزوجل عالم بما غاب عن خلقه فيما قدر من شئ، ويقضيه في علمه قبل أن يخلقه، وقبل أن يفضيه إلى الملائكة، فذلك يا حمران، علم موقوف عنده، إليه فيه المشيئة، فيقضيه إذا أراد، ويبدو له فيه فلا يمضيه، فأما العلم الذي يقدره الله عزوجل فيقضيه ويمضيه فهو العلم الذي انتهى
3 - أحمد بن محمد، عن محمد بن الحسن، عن عباد بن سليمان، عن محمد بن سليمان عن أبيه، عن سدير قال: كنت أنا وأبوبصير ويحيى البزاز وداود بن كثير في مجلس أبي عبدالله عليه السلام إذ خرج إلينا وهو مغضب، فلما أخذ مجلسه قال: يا عجبا لاقوام يزعمون أنا نعلم الغيب، ما يعلم الغيب إلا الله عزوجل، لقد هممت بضرب جاريتي فلانة، فهربت مني فما علمت في أي بيوت الدار هي قال سدير: فلما أن قام من مجلسه وصار في منزله دخلت أنا وابوبصير وميسر وقلنا له: جعلنا فداك سمعناك وأنت تقول كذا وكذا في أمر جاريتك ونحن نعلم أنك تعلم علما كثيرا ولا ننسبك إلى علم الغيب قال: فقال: يا سدير: ألم تقرء القرآن؟ قلت: بلى، قال: فهل وجدت فيما قرأت من كتاب الله عزوجل: " قال الذي عنده علم من الكتاب أنا آتيك به قبل أن يرتد إليك طرفك(1) " قال: قلت: جعلت فداك قد قرأته، قال: فهل عرفت الرجل؟ وهل علمت ما كان عنده من علم الكتاب؟ قال: قلت: أخبرنى به؟ قال: قدر قطرة من الماء في البحر الاخضر فما يكون ذلك من علم الكتاب؟ ! قال: قلت جعلت: فداك ما أقل هذا فقال: يا سدير: ما أكثر هذا، أن ينسبه لله عزوجل(2) إلى العلم الذي اخبرك به يا سدير، فهل وجدت فيما قرأت من كتاب الله عزوجل أيضا: " قل كفى بالله شهيدا بيني وبينكم ومن عنده علم الكتاب(3) قال: قلت: قد قرأته جعلت فداك قال: أفمن عنده علم الكتاب كله أفهم أم من عنده علم الكتاب بعضه؟ قلت: لا، بل من عنده علم الكتاب كله، قال: فأومأ بيده إلى صدره وقال: علم الكتاب والله كله عندنا، علم الكتاب والله كله عندنا.
4 - أحمد بن محمد، عن محمد بن الحسن، عن أحمد بن الحسن بن علي، عن عمرو ابن سعيد، عن مصدق بن صدقة، عن عمار الساباطي قال: سألت أبا عبدالله عليه السلام عن الامام؟ يعلم الغيب؟ فقال: لا ولكن إذا أراد أن يعلم الشئ أعلمه الله ذلك.

محمد بن يحيى، عن عمران بن موسى، عن موسى بن جعفر، عن عمرو بن سعيد المدائني، عن أبي عبيدة المدائني، عن أبي عبدالله عليه السلام قال: إذا أراد الامام أن يعلم شيئا أعلمه الله ذلك.

واخباری مانند فراموشی امام علی (ع) وضوی نماز و بگماردن رسول الله (ص) افرادی ظالم مانند خالدبن ولید و حضرت علی (ع) ابن زیاد والمنذر بن الجارود العبديّ که بعدا تو زرد از کار در آمدند .

البته که در باره حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه موضوع فرق میکند زیرا ایشان بعلم باطن حکم میکنند مانند داود (ع) .

میقات;488057 نوشت:
اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، جزو مخلَصین نباشند، پس که می ماند؟!

شکی نیست که 14 معصوم موید به امداد الهی هستند اما بحث سر نحوه وحدود آنست ومن میگویم چه اشکالی دارد که بعدا یعنی پس از ورود القائات شیطان و نسیان ، خدای متعال ایشان را تایید و محکم گرداند ( القائات شیطان و سهو نسخ شوند) . بزبان دیگر در نتیجه فرقی نمیکند شما معتقدید که از همان اول و من میگویم در آخر امداد خدای متعال بر ایشان جاری و معصوم وموید میشوند .

خیر البریه;488208 نوشت:

با سلام

نظر من در عصمت وعلم غیب مثل شیخ صدوق رحمه الله است ومبتنی بر اخبار بسیاری که نمیتوان همه آنها را ابطال کرد .البته من منکر عصمت وعلم غیب امام نیستم اما بنص احادیث صحیح اصول کافی مثل :

باب نادر فيه ذكر الغيب....

واخباری مانند فراموشی امام علی (ع) وضوی نماز و بگماردن رسول الله (ص) افرادی ظالم مانند خالدبن ولید و حضرت علی (ع) ابن زیاد والمنذر بن الجارود العبديّ که بعدا تو زرد از کار در آمدند .

شکی نیست که 14 معصوم موید به امداد الهی هستند اما بحث سر نحوه وحدود آنست ومن میگویم چه اشکالی دارد که بعدا یعنی پس از ورود القائات شیطان و نسیان ، خدای متعال ایشان را تایید و محکم گرداند ( القائات شیطان و سهو نسخ شوند) . بزبان دیگر در نتیجه فرقی نمیکند شما معتقدید که از همان اول و من میگویم در آخر امداد خدای متعال بر ایشان جاری و معصوم وموید میشوند .

با سلام و درود

اجازه بفرمایید برای خارج نشدن از موضوع تاپیک، وارد جزئیات و اثبات عصمت و علم غیب معصوم نشویم.

اما این که امام معصوم وضوی نماز را فراموش کند، اصلا قابل قبول نیست. دادن مسئولیت به افرادی که اشاره کرده اید ـ پس از فرض اثبات ـ اشاره به این است که حضرات معصومین قرار نیست امورات عادی را با معجزه و ... حل کنند بلکه به صورت عادی قرار است امورات طی شود.

از طرفی در جو آن زمان چه بسا نمی توانستند غیر از آن عمل کرده و این برخورد ایشان مصالحی را در پی داشته است. این امور را بایستی با توجه به تاریخ و نیز جو جامعه آن زمان بررسی کرد که این هم خروج از موضوع تاپیک است.

اما تفاوت دیدگاه بنده و شما، در نتیجه هم تاثیر دارد زیرا وقتی پیامبر الهی بر اثر القای شیطان دچار فراموشی و نسیان و ... می شود، مخاطبین از او سلب اعتماد می کنند، و همین کافی است تا در هر موضوعی، شک کنند که این وحی الهی است یا القای شیطانی؛ زیرا نمی توان مرز بندی کرد که فقط همان اول القای شیطان بوده و دیگر نیست، چون هیچ تضمینی برای القای مجدد شیطان نیست.

بنابر این، موجب سلب اعتماد می شود و نقض غرض است. و خداوند حکیم چنین نمی کند و قرآن همه اش وحی الهی و کلام خداوند است.

میقات;489127 نوشت:
اما این که امام معصوم وضوی نماز را فراموش کند، اصلا قابل قبول نیست. دادن مسئولیت به افرادی که اشاره کرده اید ـ پس از فرض اثبات ـ اشاره به این است که حضرات معصومین قرار نیست امورات عادی را با معجزه و ... حل کنند بلکه به صورت عادی قرار است امورات طی شود.

با سلام وصلوات بر محمد وآل پاکش

اگر یک خبر بود شاید میشد تاویل و باطلش کرد اما دهها خبر صحیح السند در کتب معتبر ما ومخالفین وجود دارد که میتوان گفت متواتر المعنی هستند بنابراین بجای ابطال ، باید به نوعی توجیه وتفسیر شوند تا مشکلی پیش نیاید .

میقات;489127 نوشت:
اما تفاوت دیدگاه بنده و شما، در نتیجه هم تاثیر دارد زیرا وقتی پیامبر الهی بر اثر القای شیطان دچار فراموشی و نسیان و ... می شود، مخاطبین از او سلب اعتماد می کنند، و همین کافی است تا در هر موضوعی، شک کنند که این وحی الهی است یا القای شیطانی؛ زیرا نمی توان مرز بندی کرد که فقط همان اول القای شیطان بوده و دیگر نیست، چون هیچ تضمینی برای القای مجدد شیطان نیست.

در نسخ نیز همین اشکال را میتوان وارد کرد . بزبان دیگر از همان راهی که خدای متعال در آیه 52 سوره حج فرمود که آیات الله را محکم میکند از همان راه .

فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ {الحج/52}

به چه طریق خدای متعال آیاتش را تحکیم میگرداند ومنسوخات را به مردم میشناساند ؟

[="Tahoma"]

خیر البریه;489181 نوشت:

با سلام وصلوات بر محمد وآل پاکش

در نسخ نیز همین اشکال را میتوان وارد کرد . بزبان دیگر از همان راهی که خدای متعال در آیه 52 سوره حج فرمود که آیات الله را محکم میکند از همان راه .

فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ {الحج/52}

به چه طریق خدای متعال آیاتش را تحکیم میگرداند ومنسوخات را به مردم میشناساند ؟

با سلام و درود

خیر؛ چنین نیست زیرا این القای شیطان، نفوذ در قرآن و روح و جان پیامبر صلی الله علیه وآله نیست، تا ادعای شما درست باشد. بلکه تاثیر و القای شیطان در عملی شدن آرزوها و اهداف پیامبران و یا تاثیر در مخاطبین است. و این نسخ در آیه، اشاره به این مطلب دارد.

بنا بر این، اشکالی که بنده عرض کردم ـ تاثیر و القای شیطان بر پیامبران الهی منافات با عصمت دارد ـ متوجه دیدگاه شما است، نه وجود نسخ.

از طرفی در نسخ قرآنی، ناسخ که می آید و حکم منسوخ را بر می دارد، منسوخ هم چنان در قرآن باقی می ماند، و این معنایش این است که همان منسوخ هم کلام الهی بوده نه القای شیطانی.

میقات;489220 نوشت:
از طرفی در نسخ قرآنی، ناسخ که می آید و حکم منسوخ را بر می دارد، منسوخ هم چنان در قرآن باقی می ماند، و این معنایش این است که همان منسوخ هم کلام الهی بوده نه القای شیطانی.

با سلام

من هم قبول دارم که قران کلام خداوند است اما سوال من این بود که :

به چه طریق خدای متعال آیاتش را تحکیم میگرداند ومنسوخات را به مردم میشناساند ؟

خیر البریه;489286 نوشت:

با سلام

من هم قبول دارم که قران کلام خداوند است اما سوال من این بود که :

به چه طریق خدای متعال آیاتش را تحکیم میگرداند ومنسوخات را به مردم میشناساند ؟

با سلام و درود

چند نکته عرض می شود:

1. تعداد آیه های منسوخ، نسبت به کل آیات، بسیار کم است، و حتی برخی فقط یک آیه را منسوخ دانسته اند.

2. منسوخ، فقط تشریعی و قرآنی نیست بلکه شامل تکوینیات هم می شود. لذا گمان نشود که اگر گفته شود آیات منسوخ در قرآن، کم است یا یکی است، مشکل علمی پیدا می شود.

3. منسوخات از طریق خود آیات و یا از طریق نقلی که در روایات از معصومین علیهم السلام رسیده و یا نقل های معتبر دیگر، مشخص می شود.

4. ضمیر «انّه» در آیه شریفه «أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ» (حج، 54)، به آن چه پيغمبر و رسول آرزويش مى ‏كنند بر می گردد نه به قرآن. (ترجمه الميزان، ج ‏14، ص 556)

اگر هم آن را به قرآن برگردانیم، باز هم به معنای اثبات ورود القائات شیطانی در قرآن نیست؛ زیرا بر هم خوردن آرزوهای پیامبران، در اثر ورود القائات شیطانی در دل های مردم و مخاطبین است، نه دل و روح پیامبر؛ و اگر هم مراد از "تمنی" تلاوت است، تلاوت خود پیامبر منظور نیست بلکه القائات شیطانی در گفتار مخاطبین بوده که در خلال قرائت پیامبر، آن را برای گمراهی دیگران وارد می کردند.

بنابر این، خداوند این القائات و گمراهی ها را از بین برده و پیامبرش را در آرزوهایش موفق و پیروز می دارد. این همان نسخ القائات شیطانی و إحکام بخشیدن است.

میقات;489488 نوشت:
1. تعداد آیه های منسوخ، نسبت به کل آیات، بسیار کم است، و حتی برخی فقط یک آیه را منسوخ دانسته اند.

با سلام وتشکر

البته این نظر آیت الله خویی رحمه الله است که فکر کنم اجتهاد ایشان بود وگرنه اکثریت مفسران چنین نظری ندارند .

میقات;489488 نوشت:
منسوخ، فقط تشریعی و قرآنی نیست بلکه شامل تکوینیات هم می شود. لذا گمان نشود که اگر گفته شود آیات منسوخ در قرآن، کم است یا یکی است، مشکل علمی پیدا می شود.

قبول دارم وبهمین علت معتقدم که منسوخات زیادند وبا توجه به استعمال صیغ مضارع در آیات ، ینسخ ، ننسخ ، یمحو ا ، یعنی قرآن کریم بدون عترت و مترجمی همیشگی نمیتواند کامل باشد زیرا متغیر زمان مشکل ساز است .

میقات;489488 نوشت:
منسوخات از طریق خود آیات و یا از طریق نقلی که در روایات از معصومین علیهم السلام رسیده و یا نقل های معتبر دیگر، مشخص می شود.

درست است اما چگونه و تعدادشان چقدر است ؟

میقات;489488 نوشت:
ضمیر «انّه» در آیه شریفه «أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ» (حج، 54)، به آن چه پيغمبر و رسول آرزويش مى ‏كنند بر می گردد نه به قرآن. (ترجمه الميزان، ج ‏14، ص 556)

البته بعضی مفسرین مثل علامه طبرسی رحمه الله مرجعش را قرآن میدانند :

و ليعلم الذين أوتوا العلم » بالله و بتوحيده و بحكمته « إنه الحق من ربك » أي إن القرآن حق لا يجوز عليه التبديل و التغيير « فيؤمنوا به » أي فيثبتوا على إيمانهم و قيل يزدادوا إيمانا إلى إيمانهم « فتخبت له قلوبهم » أي تخشع و تتواضع لقوة إيمانهم « و إن الله لهاد الذين آمنوا إلى صراط مستقيم » أي طريق واضح لا عوج فيه أي يثبتهم على الدين الحق و قيل يهديهم ربهم بإيمانهم إلى طريق الجنة « و لا يزال الذين كفروا في مرية منه » أي في شك من القرآن

میقات;489488 نوشت:
اگر هم آن را به قرآن برگردانیم، باز هم به معنای اثبات ورود القائات شیطانی در قرآن نیست؛ زیرا بر هم خوردن آرزوهای پیامبران، در اثر ورود القائات شیطانی در دل های مردم و مخاطبین است، نه دل و روح پیامبر؛ و اگر هم مراد از "تمنی" تلاوت است، تلاوت خود پیامبر منظور نیست بلکه القائات شیطانی در گفتار مخاطبین بوده که در خلال قرائت پیامبر، آن را برای گمراهی دیگران وارد می کردند.

بنابر این، خداوند این القائات و گمراهی ها را از بین برده و پیامبرش را در آرزوهایش موفق و پیروز می دارد. این همان نسخ القائات شیطانی و إحکام بخشیدن است.

موافقم بحث سر کیفیت این عمل است . در موضوع نقش شیطان در استخاره هم مثل همین قول شما را آوردم اما حذف شد و نوشتم که بعضی اصحاب صدای شیطان را بجای صدای رسول الله (ص) تصور میکردند ودر مصحفشان مینوشتند مثل عائشه که آیه رضاع کبیره را قران پنداشت !

اما چگونه خدای متعال این آیات را إحکام کرد ؟ بوسیله : اذن واعیه : و من عنده علم الکتاب : وَكُلَّ شَيْءٍ أحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ :

در خاتمه اگر بحث سهو را اجازه بدهید در موضوعی جدا گانه بررسی کنیم چون به این بحث ربط دارد وبسیار مفید است .

[="Tahoma"]

خیر البریه;489549 نوشت:

با سلام وتشکر

البته این نظر آیت الله خویی رحمه الله است که فکر کنم اجتهاد ایشان بود وگرنه اکثریت مفسران چنین نظری ندارند .

با سلام و درود

قبلا عرض کرده ام که تعداد آیات منسوخ، نسبت به سایر آیات، بسیار کم است. دكتر صبحى صالح آن را کمتر از ده آيه (مباحث فى علوم القرآن، ص 273 و 274)، آية الله معرفت تنها هشت آيه (ر.ك: التمهيد، ج 2، ص 300 – 316) و آية الله خویى فقط يک آیه را مصداق نسخ می دانند.(البيان، ص 373 – 380)

به فرض قول اول را هم بپذیریم، باز هم نسبت به تمام آیات قرآن، بسیار کم است.

در هر حال، منسوخات قرآن را نمی توان القائات شیطانی دانست. حتی کسانی هم که قائل به سهو هستند، آیات قرآن را کلام الهی می دانند.

نقل قول:

قبول دارم وبهمین علت معتقدم که منسوخات زیادند وبا توجه به استعمال صیغ مضارع در آیات ، ینسخ ، ننسخ ، یمحو ا ، یعنی قرآن کریم بدون عترت و مترجمی همیشگی نمیتواند کامل باشد زیرا متغیر زمان مشکل ساز است .


سخن راجع به منسوخات قرآنی است نه کل منسوخات. در ثانی، بله نیاز به مراجعه اهلبیت علیهم السلام است ولی ایشان بر خلاف نظر شما، منسوخات را نیز کلام الهی می دانند، نه القائات شیطانی.

نقل قول:

درست است اما چگونه و تعدادشان چقدر است ؟


هر طور و هر تعداد هم که باشند، هیچ کدام از معصومین علیهم السلام، هیچگاه منسوخات قرآنی را القائات شیطانی ندانسته و برای نسخ و تشابه، چنین تعریفی که شما می کنید نکرده اند.

نقل قول:

البته بعضی مفسرین مثل علامه طبرسی رحمه الله مرجعش را قرآن میدانند :

و ليعلم الذين أوتوا العلم » بالله و بتوحيده و بحكمته « إنه الحق من ربك » أي إن القرآن حق لا يجوز عليه التبديل و التغيير « فيؤمنوا به » أي فيثبتوا على إيمانهم و قيل يزدادوا إيمانا إلى إيمانهم « فتخبت له قلوبهم » أي تخشع و تتواضع لقوة إيمانهم « و إن الله لهاد الذين آمنوا إلى صراط مستقيم » أي طريق واضح لا عوج فيه أي يثبتهم على الدين الحق و قيل يهديهم ربهم بإيمانهم إلى طريق الجنة « و لا يزال الذين كفروا في مرية منه » أي في شك من القرآن




بله، ولی علامه طبرسی(ره) و موافقان ایشان، کما این که از این متن، به وضوح فهم می شود، همه قرآن را کلام الهی می دانند و این گونه نیست که مانند شما، قائل به ورود القائات شیطانی در قرآن باشند.

نقل قول:

اما چگونه خدای متعال این آیات را إحکام کرد ؟ بوسیله : اذن واعیه : و من عنده علم الکتاب : وَكُلَّ شَيْءٍ أحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ :


ولی این ها دلیل نمی شود که قائل به ورود القائات شیطانی در قرآن باشیم. صریح قرآن، چیزی خلاف نظر شما دارد:

«وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى‏»؛ و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى ‏گويد. آنچه مى ‏گويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده نيست. (نجم، 3و4)

«وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثمُ‏َّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ»؛ اگر او سخنى دروغ بر ما مى ‏بست، ما او را با قدرت مى‏گرفتيم، سپس رگ قلبش را قطع مى‏كرديم‏. (حاقه، 44-46)

نقل قول:

در خاتمه اگر بحث سهو را اجازه بدهید در موضوعی جدا گانه بررسی کنیم چون به این بحث ربط دارد وبسیار مفید است .

موضوع سهو تا آن اندازه که قرآنی بود، در این تاپیک در موردش گفتگو شد. این موضوع، حیث اعتقادی و کلامی هم دارد که بهتر است در انجمن مربوطه مطرح شود.

در ضمن، حتی کسانی هم که قائل به سهو هستند، آیات قرآن را کلام الهی می دانند، نه القائات شیطانی.

میقات;489776 نوشت:
در هر حال، منسوخات قرآن را نمی توان القائات شیطانی دانست. حتی کسانی هم که قائل به سهو هستند، آیات قرآن را کلام الهی می دانند.

با سلام

شما تا اینجا با من هم عقیده اید که طبق آیات 52 و53 سوره حج تا زمان قرائت وتلاوت قرآن توسط نبی اکرم (ص) شیطان نمیتواند مداخله والقائی داشته باشد اما بعد از تلاوت رسول الله (ص) با توجه به صریح آیه 53 ، شیطان دخالت میکند همچنانکه کرد و قرائات مختلف و تفاسیر متفاوتی از قران از زبان صحابه و تابعین منتشر ساخت .

میقات;489776 نوشت:
سخن راجع به منسوخات قرآنی است نه کل منسوخات. در ثانی، بله نیاز به مراجعه اهلبیت علیهم السلام است ولی ایشان بر خلاف نظر شما، منسوخات را نیز کلام الهی می دانند، نه القائات شیطانی.

اگر دقت کنید :

وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ {الحج/52} لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ {الحج/53} وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ {الحج/54}

نسخ در این آیات کلی است ومقصود تنها آیات نسخ شده نمی باشد .ودر آیه 54 حج که مثل آیه 7 آل عمران تنها راسخین در علم را عالم به آیات قرآن معرفی میکند نه همه مردم را .

میقات;489776 نوشت:
هر طور و هر تعداد هم که باشند، هیچ کدام از معصومین علیهم السلام، هیچگاه منسوخات قرآنی را القائات شیطانی ندانسته و برای نسخ و تشابه، چنین تعریفی که شما می کنید نکرده اند.

قبلا گفتم که بنص آیه 49 عنکبوت ، قرآنی که محفوظ و بدون اشکال است در سینه علم داده شدگانست نه این قرآنی که بدست صحابه منافق و شیطانی جمع و تالیف شده وانتشار یافته است .

ودر تفسیر قمی هم ذکر شد :

فجاء منافقان ثم جاء علي بعدهما فأنزل الله في ذلك " وما أرسلنا من قبلك من رسول ولا نبي ولا محدث إلا إذا تمنى ألقى الشيطان في امنيته - يعنى فلانا وفلافا - فينسخ الله ما يلقى الشيطان " يعني لما جاء علي عليه السلام بعدهما (ثم يحكم الله آياته) يعني ينصر امير المؤمنين عليه السلام ثم قال: (ليجعل ما يلقى الشيطان فتنة) يعني فلانا وفلانا (للذين في قلوبهم مرض - إلى قوله - إلى صراط مستقيم) يعني إلى الامام المستقيم ...

میقات;489776 نوشت:
ولی این ها دلیل نمی شود که قائل به ورود القائات شیطانی در قرآن باشیم. صریح قرآن، چیزی خلاف نظر شما دارد:

«وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى‏»؛ و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى ‏گويد. آنچه مى ‏گويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده نيست. (نجم، 3و4)

«وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثمُ‏َّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ»؛ اگر او سخنى دروغ بر ما مى ‏بست، ما او را با قدرت مى‏گرفتيم، سپس رگ قلبش را قطع مى‏كرديم‏. (حاقه، 44-46)

بله درست است وقبلا شما هم قبول کردید که تا زمان تلاوت قران ، شیطان مداخله ندارد اما بعد از قرائت پیامبر (ص) شیطان دخالت و قرائات وتفاسیر مختلفی در ذهن اصحاب غیر معصوم ایجاد میکند وآنها هر کدام مصحفی مینویسند !

[="Tahoma"]

خیر البریه;489914 نوشت:

با سلام
شما تا اینجا با من هم عقیده اید که طبق آیات 52 و53 سوره حج تا زمان قرائت وتلاوت قرآن توسط نبی اکرم (ص) شیطان نمیتواند مداخله والقائی داشته باشد اما بعد از تلاوت رسول الله (ص) با توجه به صریح آیه 53 ، شیطان دخالت میکند همچنانکه کرد و قرائات مختلف و تفاسیر متفاوتی از قران از زبان صحابه و تابعین منتشر ساخت .

با سلام و درود

سخن در باره این قرآن کنونی است. این قرآن همان قرآن نازل شده بر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله است و قرائات دیگر، اعتبار نداشته و معیار نیستند. لذا وجود اختلاف قرائت و قرآن های دیگر، دلیل بر ورود القائات شیطانی به قرآن نازل شده بر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نیست.

نقل قول:

اگر دقت کنید :

وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ {الحج/52} لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ {الحج/53} وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ {الحج/54}

نسخ در این آیات کلی است ومقصود تنها آیات نسخ شده نمی باشد .ودر آیه 54 حج که مثل آیه 7 آل عمران تنها راسخین در علم را عالم به آیات قرآن معرفی میکند نه همه مردم را .


نمی دانم این مطلب شما پاسخ کدام قسمت از عرائض بنده است. در هر صورت از این آیات نمی توان اثبات کرد که القائات شیطانی در کلام رسول اکرم صلی الله علیه وآله بوده و در قرآن وارد شده و قرآن حاوی القائات شیطانی است.

نقل قول:

قبلا گفتم که بنص آیه 49 عنکبوت ، قرآنی که محفوظ و بدون اشکال است در سینه علم داده شدگانست نه این قرآنی که بدست صحابه منافق و شیطانی جمع و تالیف شده وانتشار یافته است .

ودر تفسیر قمی هم ذکر شد :

فجاء منافقان ثم جاء علي بعدهما فأنزل الله في ذلك " وما أرسلنا من قبلك من رسول ولا نبي ولا محدث إلا إذا تمنى ألقى الشيطان في امنيته - يعنى فلانا وفلافا - فينسخ الله ما يلقى الشيطان " يعني لما جاء علي عليه السلام بعدهما (ثم يحكم الله آياته) يعني ينصر امير المؤمنين عليه السلام ثم قال: (ليجعل ما يلقى الشيطان فتنة) يعني فلانا وفلانا (للذين في قلوبهم مرض - إلى قوله - إلى صراط مستقيم) يعني إلى الامام المستقيم ...



قرآن بر اساس محفوظات و قرائت نازل شده که در حافظه ها ثبت و ضبط شده و بین مسلمانان شایع بوده، کتابت و تدوین شده است.

در ثانی، اهلبیت علیهم السلام هم این آیه 49 سوره عنکبوت را خوانده اند ولی هیچکدام چنین نتیجه ای نگرفته اند که این قرآن مکتوب، ارزش ندارد. بلکه ایشان این کتاب را همان کتاب آسمانی قرآن، و کلمات آن را نازل شده از خداوند بر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می دانستند.

این نقل از تفسیر قمی نیز اصلا به معنای اثبات ورود القائات شیطانی در قرآن نیست. لذا نمی توان در این زمینه به آن استناد نمود.

نقل قول:

بله درست است وقبلا شما هم قبول کردید که تا زمان تلاوت قران ، شیطان مداخله ندارد اما بعد از قرائت پیامبر (ص) شیطان دخالت و قرائات وتفاسیر مختلفی در ذهن اصحاب غیر معصوم ایجاد میکند وآنها هر کدام مصحفی مینویسند !

حساب قرآن موجود را باید از قرآن های دیگر جدا دانست. قرائات و قرآن های منتسب به اصحاب، ضرری به اعتبار این قرآن کنونی وارد نمی کند زیرا اعتبار این قرآن به تواتر و شیوع آن بین مسلمانان از صدر اسلام تاکنون است. این قرآن در همان زمان نیز قرائت شایع بوده و از قرائت امیرمؤمنان علی علیه السلام و نیز ابن مسعود گرفته شده است.

وجود قرائت ها و مصحف های دیگر به این معنا نیست که پس هیچ قرائتی، شایع و متواتر نبوده است.

این که کاتب و یا قاری ای اجتهاد می کند و بر اساس نظر خودش کلمه یا آیه ای را قرائت می کند و در مصحف خودش می آورد که ارتباطی با قرآن موجود ندارد.

بنا بر این نمی توان وجود قرائت ها و مصحف های دیگر را به معنای ورود القائات شیطانی در قرآنی دانست که از همان زمان نزول، مطابق با قرائت شایع و متواتر بین مسلمین بوده و مورد تایید اهلبیت علیهم السلام نیز واقع شده است.

از طرفی شما مدعی هستید که القائات شیطانی پس از قرائت پیامبر، توسط دیگران وارد قرآن شده ولی در جواب باید گفت، چگونه متصور است پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله که بر قرائت و کتابت قاریان و کاتبان نظارت داشته اند، وقتی قاریان و کاتبان، قرائت و کتابتشان را بر حضرت عرضه می کرده اند، حضرت ایرادی بر ایشان نگرفته و آن القائات شیطانی را جزو قرآن قرار داده اند؟!

در ضمن، در بحث تحریف، به اتفاق شیعه و سنی، تحریف به زیاده نداریم؛ در حالی که شما مدعی هستید القائات شیطانی که زیاده بر اصل قرآن است وارد قرآن شده است.

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت

خیر البریه;489286 نوشت:
من هم قبول دارم که قران کلام خداوند است اما سوال من این بود که :

به چه طریق خدای متعال آیاتش را تحکیم میگرداند ومنسوخات را به مردم میشناساند ؟

یک سوال: «آیا منظور شما اینه که تمام یا برخی منسوخات در قرآن القائات شیطان بوده؟»

در این صورت در آیه: «مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» - بقره - 106
صراحتاً عبارت نسخ در آیات را بکار برده
یعنی نسخ در آیات الهی

ولی در آیه مورد نظر شما:

خیر البریه;489914 نوشت:

وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ {الحج/52} لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ {الحج/53} وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ {الحج/54}

صحبت از نسخ در آیات نیست
صحبت از نسخ در آروزها(تمنیات) نبی و رسول است که در سطح جامعه ظهور می یابند
علاوه بر این از اینکه هر نبی و رسولی کتاب نداشته است
میشه فهمید که منظور از این نسخ در این عبارت، نسخ در آیات الهی نبوده

بطور ساده:
خدا هر چیزی را میتواند نسخ کند
هم سخن و تفاسیر نادرست از کلام الهی را
هم شیوه های غلط شیطانی را
و هم آیات خودش را
منتها این نسخ با آن نسخ تفاوت دارد
به چه دلیل شما این دو را یکی گرفتید؟

با تشکر

با سلام دوباره

خیر البریه;489549 نوشت:
اما چگونه خدای متعال این آیات را إحکام کرد ؟ بوسیله : اذن واعیه : و من عنده علم الکتاب : وَكُلَّ شَيْءٍ أحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ :

وقتی گفته میشود آیات را محکم میگرداند، یعنی چیزی که قبلاً بوده و بواسطه ای آنرا تحکیم کرده اند
وقتی گفته میشه: «هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ»
این برداشت میشه که یعنی خود آیه محکم است
نه اینکه اول آمده باشد و بعد محکم شده باشد

به نظر میاد این دو «تحکیم ساختن» و «محکم بودن» به موارد مختلفی اشاره دارند

علاوه بر این در حالت اول صحبت از آیاتی است که باید منطبق با رسولان و انبیای بدون کتاب هم باشد
و در حالت دوم صحبت از آیاتی است که در یک کتاب به سوی نبی اکرم(ص) نازل شده است

با هم اختلاف دارند

موضوع قفل شده است