جمع بندی راه رهایی از هراس شب اول قبر ؟ کمکم کنید

تب‌های اولیه

21 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
راه رهایی از هراس شب اول قبر ؟ کمکم کنید

class: newstools align: right

[TD="align: right"][/TD]
[TD="class: drL align: right"][/TD]
[TD="align: right"][/TD]
[TD="class: drL align: right"][/TD]
[TD="align: right"][/TD]
[TD="class: drL align: right"][/TD]
[TD="align: right"][/TD]
[TD="class: drL align: right"][/TD]

راه رهایی از هراس شب اول قبر ؟


با نام الله



کارشناس بحث: استاد طاها

با عرض سلام به شما دوست گرامی

رمز رهایی از هراس قبر، باور و عمل امروز ماست:

فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ «هر گاه هدايتى از طرف من براى شما آمد، كسانى كه از آن پيروى كنند، نه ترسى بر آنهاست، و نه غمگين شوند»(بقره/38)

بَلى‏ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون «آرى، كسى كه روى خود را تسليم خدا كند و نيكوكار باشد، پاداش او نزد پروردگارش ثابت است نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين مى‏شوند.» (بقره/112)

مهمترين علت ترس از مرگ دو امر است:

1-ترس مذموم: كه ناشی از دنيا دوستى است. كسى كه وابسته به دنيا شد و دل بدان سپرد، هرگز حاضر نيست از آن جدا شود زيرا جدايى از دنيا و تعلقات آن، موجب جدايی او از دوستى عزيز به نام دنیاست و چون مرگ موجب جدايى از دنيا و تعلقات آن است، به شدت از آن مى‏ترسد. امام حسن مجتبى (ع) در روايتى علت ناخوشايند دانستن مرگ را چنين بيان مى‏كنند: لانّكم أخرَبتُم آخِرَتَكم و عمّرتُم دنياكم، و أنتم تكرهون النّفله من العُمرانِ الى الخَراب «زيرا شما آخرت خود را ويران و دنيايتان را آباد كرده‏ايد و دوست نداريد از آبادانى به ويرانه منتقل شويد»(معانی الاخبار/ص390)

2-ترس ممدوح كه همان ترس از عقاب و عذاب بعد از مرگ است. اين ترس ممدوح است زيرا هميشه انسان را به ياد مرگ مى اندازد و ياد مرگ نیز آثار بسيار مفيدى براى روح او دارد. امام على(ع) مى‏فرمايد: من صور الموت بين عينيه هان امر الدنيا عليه «هر كس مرگ را بين دو چشمش تصور كند، امر دنيا بر او سبك مى‏گردد و دنيا را به هيچ مى‏انگارد»(غرر الحکم/حدیث2649)

بيان اين نكته نیز ضرورى است كه ترس از مرگ، نبايد به حدى باشد كه انسان را از رحمت خداوند متعال، مأيوس سازد زيرا گناه- هر چند هم که بزرگ باشد- رحمت خدا بزرگتر و وسيعتر از آن است. انسان مؤمن با دو بال ترس و امید حركت مى كند؛ از سويى به رفتار و كردار و گفتار خود مى نگرد و از آنها در پيشگاه خداوند متعال بيمناك مى‏ شود و از سوى ديگر به رحمت بيكران و گسترده الهى مى‏ نگرد كه به وصف نمى‏ آيد و اميدوار به رحمت الهى مى‏ شود. اين دو بال عامل حركت او به سوى ايمان و عمل نيكو و حسن عاقبت و بهره مندى در آخرت مى شود:

قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ «بگو: اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده‏ ايد! از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مى‏ آمرزد، زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است.» (زمر/آیه 53)

و در روایتی از امام صادق(ع) میخوانیم:

إِذَا مَاتَ الْمُؤْمِنُ شَيَّعَهُ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ إِلَى قَبْرِهِ فَإِذَا أُدْخِلَ قَبْرَهُ أَتَاهُ مُنْكَرٌ وَ نَكِيرٌ فَيُقْعِدَانِهِ وَ يَقُولَانِ لَهُ مَنْ رَبُّكَ وَ مَا دِينُكَ وَ مَنْ نَبِيُّكَ فَيَقُولُ رَبِّيَ اللَّهُ وَ مُحَمَّدٌ نَبِيِّي وَ الْإِسْلَامُ دِينِي فَيَفْسَحَانِ لَهُ فِي قَبْرِهِ مَدَّ بَصَرِهِ وَ يَأْتِيَانِهِ بِالطَّعَامِ مِنَ الْجَنَّةِ وَ يُدْخِلَانِ عَلَيْهِ الرَّوْحَ وَ الرَّيْحَانَ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ «فَأَمَّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ فَرَوْحٌ وَ رَيْحانٌ» يَعْنِي فِي قَبْرِهِ «وَ جَنَّةُ نَعِيمٍ» يَعْنِي فِي الْآخِرَةِ.

«هرگاه مؤمن بميرد، هفتاد هزار فرشته او را تا قبرش تشييع مى كنند سپس وقتى در قبر داخل مى‏ شود، نكير و منكر به سراغش آمده، در كنارش نشسته و به او مى‏ گويند: پروردگارت كيست؟ و دينت چيست؟ و پيغمبرت كيست؟ جواب مى دهد: پروردگارم خدا و محمد (ص) پيغمبرم و اسلام دينم است. [پس آن گاه‏] قبرش را برايش به وسعت شعاع دیدش مى‏ گشايند و برایش از بهشت طعام مى‏ آورند و روح و ريحان بر او وارد مى‏ سازند و این معنای همان قول خداوند عزوجل است كه در قرآن كريم فرمود: «اما اگر از مقربان باشد روح و ريحان برايش مى‏باشد (واقعه/89)»، يعنى، در قبرش چنين چيزى است. اما در آخرت او داخل در «بهشت هميشه پرنعمت (واقعه/89)» است‏». (بحارالانوار/ج6/ص222)

در پناه حق

و بعد جناب شهید علی اصغر من داخل یه مجله خوندم که وقایع پس از مرگ
بعد خیلی ها که خارجی بودند و یکی دونفر هم فارسی گفته بودند دقایقی پس از مرگ زنده شدند و در اون لحظات همگی گفته بودند زمانی که مردند احساس بسیار سبکی کرده بودن و اینکه خوب بعضی مریض بدحال بودند و گفته بودن دیگه از اون درد هیچ خبری نبود و عجیب تر اینکه همگی یه نوری از دور می بینن که خیلی هم شدید بوده و بعد هم که به دنیا برمی گردن و احساس سنگینی
این هم برام خیلی عجیبه چون قبل از این فکر میکردم مرگ خیلی زیاد سخت باشه و جایی خونده بودم که انهایی که بعد از ظهور اقا میتونن زنده شن ازشون میپرسن میخواین زنده شین و میگن نه چرا که لحظه جان دادن خیلی وحشتناکه
کارشناس محترم ممنون میشم روشنم کنین

saba;482110 نوشت:
خیلی ها که خارجی بودند و یکی دونفر هم فارسی گفته بودند دقایقی پس از مرگ زنده شدند

با عرض سلام به شما دوست گرامی

طبق بیان قرآن مرگ هنگامی است که روح به کلی از بدن جدا شود:

اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها وَ الَّتي‏ لَمْ تَمُتْ في‏ مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتي‏ قَضى‏ عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْرى‏ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ
«خد
اوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مى‏كند، و ارواحى را كه نمرده‏اند نيز به هنگام خواب مى‏گيرد سپس ارواح كسانى كه فرمان مرگشان را صادر كرده نگه مى‏دارد و ارواح ديگرى را (كه بايد زنده بمانند) بازمى‏گرداند تا سرآمدى معيّن در اين امر نشانه‏هاى روشنى است براى كسانى كه انديشه مى‏كنند». (زمر/42)

بر خلاف خواب که ارتباط روح با بدن کاهش می یابد اما قطع نمیشود.(تفسیر نمونه/ج19/ص478)

بر این اساس شاید بتوان گفت آنچه که برخی از آن به عنوان «مرگ با بازگشت» یاد میکنند حقیقتا مرگ نبوده است بلکه مقدمه ای برای مرگ بوده است که حتی ممکن است با توقف چند لحظه ای قلب نیز همراه باشد. پس اگر میبینیم سخن از نور و سبکی است به خاطر مقدمه بودن آن برای مرگ است و اگر میبینیم سخنی از دردهای جان کندن نیست چون خود مرگ نیست.

بعلاوه بودن یا نبودن درد و زجر هنگام مرگ میتواند عوامل متعددی داشته باشد: مثلا نحوه باور و رفتار انسان در این دنیا و یا مثلا اینکه خدا میخواهد پاداش عمل فرد را در این دنیا بدهد و برای آخرتش پاداشی باقی نگذارد یا در همین دنیا درد بکشد و در آخرت برایش گناهی باقی نماند.

در پناه حق

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] مرگ و عالم برزخ

[=times new roman,times]- مرگ حق است‏

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] «و جاءت سكرة الموت بالحق ذلك ما كنت منه تحید»(1)
سكرات مرگ به حق فرا مى‏رسد و به انسان گفته مى‏شود: این همان چیزى است كه از آن مى‏گریختى. در این آیه‏ى شریفه و آیات متعدد دیگر، روى حق بودن مرگ تكیه شده است. چنانكه قرآن كریم مى‏فرماید: «و اعبد ربّك حتّى یأتیك الیقین»؛(2)پروردگارت را عبادت كن تا یقین (مرگ) به سراغ تو آید.
انسان هر چیزى را انكار كند، نمى‏تواند این واقعیت را منكر شود كه سرانجام، مرگ درِ خانه‏ى همه‏ى ما را مى‏كوبد و همه را با خود مى‏برد. توجه به حقانیت مرگ هشدارى است براى همه‏ى انسان‏ها كه بیشتر و بهتر بیندیشند و از راهى كه در پیش رو دارند، باخبر شوند و خود را براى آن آماده سازند.(3)

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) ق / 19.
2) حجر / 99.
3) نمونه / ج 22 / ص 265.

[="Tahoma"][="Blue"][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]

[=times new roman,times] - مرگ، امر وجودى

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] «الّذى خلق الموت و الحیوة لیبلوكم أیّكم أحسن عملاً»(1)
از آیه‏ى فوق نكاتى استفاده مى‏شود. از جمله:
1 - مرگ اگر به معناى فنا و نیستى باشد، مخلوق نیست. زیرا خلقت به امور وجودى تعلق مى‏گیرد، ولى از آنجا كه حقیقت مرگ انتقال از جهانى به جهان دیگر است و این قطعاً یك امر وجودى است كه مى‏تواند مخلوق باشد. بر فرض كه امر عدمى باشد، عدمِ ملكه است كه بهره‏اى از وجود دارد، مانند عمى‏ نسبت به بصر و نور نسبت به ظلمت.(2)
2 - منظور از خلقت موت و حیات، آزمایش انسان‏ها و حسن عمل آنان بیان شده است، نه كثرت عمل. بنا بر این، اسلام به كیفیت اهمیت مى‏دهد، نه به كمیّت. مهم آن است كه عمل، خالصانه و براى خداوند باشد، هر چند از نظر كمیت و مقدار، اندك باشد.(3)
3 - مشابه آیه‏ى فوق در دو آیه‏ى دیگر است كه هدف خلقت را آزمون براى دستیابى به بهترین عمل دانسته است؛ «انّا جعلنا ما على الأرض زینة لها لنبلوهم أیّكم أحسن عملاً»(4)و «و هو الّذى خلق السّموات و الأرض ... لیبلوكم أیّكم أحسن عملاً»(5). در حالى آیه‏ى «و ما خلقت الجنّ و الانس الاّ لیعبدون»(6) هدف خلقت را عبادت و بندگى و برخى از روایات نیز هدف خلقت را كمال عقل و خداترسى و نیت خالص دانسته است؛ پیامبر اكرم‏صلى الله علیه وآله مى‏فرماید: «أتمّكم عقلاً و أشدّكم للّه خوفاً» و امام صادق‏علیه السلام مى‏فرماید: «لیس یعنى أكثر عملاً ولكن أصوبكم عملاً و انّما الأصابة خشیة اللّه و النیة الصادقة».(7)
آیا جمع میان اهداف پیش گفته ممكن است؟ در پاسخ باید گفت: روشن است كه مسأله‏ى آزمون و امتحان از عبودیت جدا نیست، همان گونه كه كمال عقل و خداترسى و نیت خالص (كه در دو روایت به آن اشاره شده) روح عبودیت را تشكیل مى‏دهد. به این ترتیب، جهان میدان آزمایشِ همه‏ى انسان‏هاست، وسیله‏ى آزمایش مرگ و حیات است و هدف آزمون رسیدن به حسن عمل كه مفهومش تكامل، معرفت و اخلاص نیت و انجام دادن هر كار خیر است.(8)
4 - مقصود بالذّات از خلقت، رساندن جزاى خیر به بندگان است. چون در این آیه سخن از گناه و كار زشت و كیفر نیامده است، تنها عمل خوب را ذكر كرده و فرمود: خلقت حیات و موت براى آن است كه روشن شود كدام یك عملش بهتر و نیكوتر است، پس صاحبان عمل نیك مقصود اصلى خلقت هستند، اما دیگران به طُفیل آنان خلق شده‏اند.(9)
5 - سرّ این كه كلمه‏ى «موت» بر كلمه‏ى «حیات» مقدم شده، شایدبه دو دلیل زیر باشد:
الف - موت از نظر طبیعى تقدم بر حیات دارد؛ یعنى نخست انسان در حكم اموات بوده و بعداً حیات بر او عارض شده است. ابتدا انسان نطفه بود، بعد علقه شد، سپس مضغه شد، .... سرانجام نیز به او روح دمیدند؛ «كنتم أمواتاً فأحیاكم».
ب - آنچه تأثیر بیشترى در تزكیه‏ى روح بشر دارد، یاد مرگ است كه در روایات نسبت به آن بسیار سفارش شده است: «اكثروا من ذكر هادم اللذّات».(10)


[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) ملك / 2.
2) المیزان / ج 19 / ص 349.
3) روح البیان / ج 10 / ص 77 ؛ نمونه / ج 24 / ص 317.
4) كهف / 7.
5) هود / 7.
6) ذاریات / 56.
7) نور الثقلین / ج 5 / ص 380.
Dirol نمونه / ج 24 / ص 317.
9) المیزان / ج 19 / ص 365.
10) روح المعانى / ج 29 / ص 4.

[/]

[="Tahoma"][="Blue"][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[=times new roman,times]مرگ طبیعى و زودرس‏

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] «ثمّ قضى أجلاً مسمّى عنده»(1)
«اجل» به تنهایى به معناى عمر و مدت غیر حتمى است و اجل مسمّى، به معناى عمر و مدت حتمى است و به عبارت دیگر اجل مسمى مرگ طبیعى، و اجل مرگ زودرس است.
توضیح این كه: بسیارى از موجودات از نظر ساختمان طبیعى قابلیت بقاى دراز مدت دارند، ولى در اثناى این مدت ممكن است موانعى ایجاد شود كه آن‏ها را از رسیدن به حداكثر عمر طبیعى بازدارد. مثلاً یك چراغ نفت سوز با توجه به مخزن نفت آن، ممكن است بیست ساعت استعداد روشنایى داشته باشد، اما اگر در معرض باد قرار گیرد، عمر آن كوتاه مى‏گردد.
در اینجا اگر چراغ با هیچ مانعى برخورد نكند و تا آخرین قطره‏ى نفت خود بسوزد سپس خاموش گردد، به اجل حتمى خود رسیده است، و اگر موانعى قبل از آن باعث خاموشى چراغ گردد، مدت عمر آن را «اجل غیر حتمى» مى‏گوییم. در مورد یك انسان نیز چنین است، اگر تمام شرایط براى بقاى او جمع گردد و موانع نیز برطرف شود، ساختمان و استعداد او ایجاب مى‏كند كه مدت طولانى (هر چند این مدت بالاخره پایان و حدّى دارد) عمر كند، اما ممكن است بر اثر سوء تغذیه یا مبتلا شدن به اعتیادات مختلف یا دست زدن به خودكشى، بمیرد، مرگ را در صورت اول «اجل حتمى» و در صورت دوم «اجل غیر حتمى» مى‏نامند.
با توجه به این دو نوع اجل، بسیارى از مطالب روشن مى‏شود در روایات مى‏خوانیم صله‏ى رحم عمر را زیاد و قطع رحم عمر را كوتاه مى‏كند. منظور از عمر و اجل در این موارد اجل غیر حتمى است، و یا این كه در آیه‏اى مى‏خوانیم: «فإذا جاء أجلهم لا یستأخرون ساعة و لا یستقدمون»؛ هنگامى كه اجل آن‏ها فرا رسد، نه ساعتى به عقب مى‏افتد و نه جلو. در اینجا منظور از اجل همان مرگ حتمى است.(2)


[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) انعام / 3.
2) نمونه / ج 5 / ص 149.

[/]

[="Tahoma"][="Blue"]

[=times new roman,times] نسبت قبض روح‏

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] قرآن كریم گاهى قبض روح را به ملك الموت نسبت مى‏دهد؛ «قل یتوفّیكم ملك الموت الّذى وكلّ بكم»،(1)گاهى به رسل نسبت مى‏دهد؛ «حتّى إذا جاء أحدكم الموت توفّته رسلنا»،(2)گاهى به خداوند نسبت مى‏دهد؛ «اللّه یتوفّى الأنفس حین موتها»،(3)و هیچ منافاتى میان این نسبت‏ها وجود ندارد. زیرا این خود یك نحو تفنن در مراتب نسبت است. از نظر این كه هر امرى به خداى سبحان منتهى مى‏شود و او مالك و متصرف على الاطلاق است، قبض ارواح را نیز به او نسبت مى‏دهد، و از این جهت كه ملك‏الموت مأمور خداوند است، به او نسبت مى‏دهد و از این نظر كه اعوان او، اسباب كار او هستند، به آنان نیز منتسب مى‏كند، همان گونه كه ما یك خط را هم به قلم نسبت مى‏دهیم، هم به آن دستى كه قلم را گرفته، هم به آن شخصى كه صاحب دست است.(4)


[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]1[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif])سجده / 11.
2) انعام / 61.
3) زمر / 42.
4) نور الثقلین / ج 4 / ص 223 ؛ المیزان / ج 7 / ص 135.
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]

[/]

[="Tahoma"][="Blue"]

[=times new roman,times] حیات و مرگ معنوى‏

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] حیات و مرگ بر دو قسم است:
1 - حیات و مرگ مادى كه در انسان و حیوان و نبات مشترك است.
2 - حیات معنوى كه مخصوص انسان است كه در پرتو ایمان و عمل صالح به وجود مى‏آید و مرگ معنوى به واسطه‏ى كفر پدید مى‏آید.
الف - حیات مادى؛ «و اللّه أنزل من السّماء ماء فأحیا به الأرض بعد موتها».(1)
ب - حیات معنوى در پرتو ایمان و عمل صالح؛ «من عمل صالحاً من ذكر أو أنثى و هو مؤمن فلنحیینّه حیوة طیّبه».(2)از نظر قرآن كریم كسى كه داراى حیات معنوى باشد، نورى دارد كه خداوند به او عطا كرده است؛ «أو من كان میتاً فأحییناه و جعلنا له نوراً یمشى به فى النّاس»،(3)و در نتیجه‏ى این نور الهى، انسان مؤمن شرح صدر پیدا مى‏كند؛ «أفمن شرح اللّه صدره للإسلام فهو على نور من ربّه».(4)
فاى تفریع در «أفمن شرح اللّه» نشانه‏ى نتیجه بودن این آیه براى آیه‏ى شریفه‏ى «أو من كان میتاً...»است.
ج - كفر عامل مرگ روح انسان است؛ «لینذر من كان حیّاً و یحق القول على الكافرین»،(5) از این كه قرآن كریم تعبیر مى‏كند كه انذار تنها در افراد زنده تأثیر دارد و حیات را در برابر كفر قرار داده است، پس روشن مى‏شود كه منظور از كفر، مرگ روح است.(6)


[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) نحل / 65.
2) نحل / 97.
3) انعام / 122.
4) زمر / 22.
5) یس / 70.
6) المیزان / ج 7 / ص 358.


[=times new roman,times]
[/]

[="Tahoma"][="Blue"][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]


[=times new roman,times] مجهول بودن مرگ از سه جهت‏

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] انسان نمى‏داند در چه زمانى و در چه زمینى و در چه زمینه‏ى فكرى از دنیا مى‏رود.
1 - نامعلوم بودن زمان مرگ؛ قال على‏علیه السلام: «مسكین ابن آدم مكتوم الأجل مكنون العلل».(1)
2 - نامعلوم بودن زمین مرگ؛ «ما تدرى نفس بأىّ أرض تموت».(2)
3 - نامعلوم بودن زمینه‏ى مرگ؛ «و ما تدرى نفس ماذا تكسب غداً».(3)
روشن نبودن دو امر اول مهم نیست، آنچه بسیار مهم و سرنوشت‏ساز است، آن است كه انسان در زمینه‏ى فكرى مناسب كه اسلام است، از دنیا برود. از این رو، حضرت یعقوب‏علیه السلام به فرزندانش توصیه مى‏كند كه مسلمان از دنیا بروید؛ «فلا تموتنّ الاّ و أنتم مسلمون»،(4)و حضرت یوسف از خداوند تقاضا مى‏كند كه مرا مسلمان بمیران؛ «توفّنى مسلماً و ألحقنى بالصّالحین»،(5)و به همین جهت وقتى حضرت على‏علیه السلام خبر شهادت خود را از پیامبر شنید، از دو امر اول سؤال نكرد، بلكه از جهت سوم پرسید و گفت: «أفى سلامة من دینى؟» و پیامبر اكرم پاسخ مثبت داد.


[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) بحار الانوار / ج 78 / ص 84.
2) لقمان / 34.
3) لقمان / 34.

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]4) بقره / 132.
5) یوسف / 101.

[/]

[="Tahoma"][="Blue"]

[=times new roman,times] علل ترس از مرگ

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] «و لا یتمنّونه أبداً بما قدّمت أیدیهم»(1)
علل ترس از مرگ چند چیز است:
الف - تخلّفات و گناهان؛ چنانكه از آیه‏ى فوق و آیه‏ى ذیل استفاده مى‏شود؛ «و لن یتمنّوه أبداً بما قدّمت أیدیهم».(2)
ب - عدم شناخت صحیح از مرگ؛ بسیارى از مردم مرگ را به معناى فنا و نابودى مى‏دانند و بدیهى است كه انسان از فنا و نابودى ترس دارد. امام هادى‏علیه السلام به شخصى فرمود: «تخاف من الموت لأنّك لا تعرفه». از امام جوادعلیه السلام سؤال شد: «ما بال هؤلاء المسلمین یكرهون الموت؟ قال لأنّهم جهلوه فكرهوه و لو عرفوه و كانوا من اولیاء اللّه عزّوجلّ لأحبوّه».(3)
ج - علاقه‏ى شدید به دنیا؛ امام صادق‏علیه السلام مى‏فرماید: شخصى از ابوذر پرسید: چرا ما از مرگ كراهت داریم؟ ابوذر به او گفت: زیرا دنیاى خود را آباد و آخرت خویش را نابود كرده‏اید، و تمایل ندارید از منزل آباد به منزل ویران سفركنید؛ عن ابى عبداللّه‏علیه السلام قال: «جاء رجل إلى اباذر فقال: یا اباذر! ما لنا نكره الموت؟ فقال: لأنّكم عمّرتم الدّنیا و خرّبتم الآخرة فتكرهون أن تنقلوا من عمران إلى خراب».(4)
نكته‏ى قابل توجه این كه امامان معصوم‏علیهم السلام از مرگ هیچ گونه ترسى نداشتند، از این رو، حضرت على‏علیه السلام به فرزندش امام مجتبى‏علیه السلام گوید: «یا بنىّ إنّ أباك لا یبالى وقع على الموت أو وقع الموت علیه».(5)


[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]

1) جمعه / 6.
2) بقره / 95.
3) معانى الاخبار / ص 290.
4) نور الثقلین / ج 1 / ص 424.
5) نور الثقلین / ج 1 / ص 103.


[/]

[="Tahoma"][="Blue"][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]

[=times new roman,times] سه روز مشكل در سرنوشت انسان‏

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] «و سلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث حیّاً»(1)
وحشتناكترین دوران زندگى انسان سه مرحله است: روزى كه متولد مى‏شود و چشمش به دنیا مى‏افتد، روزى كه مى‏میرد و آخرت و اهل آن را مى‏بیند، روزى كه برانگیخته مى‏شود و مسایلى را مى‏بیند كه در دنیا ندیده بود. خداوند سلامت را در این سه مرحله شامل حال حضرت یحیى‏علیه السلام كرد و او را در برابر ترس و وحشت امنیت بخشید.(2)


[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) مریم / 15.
2) نور الثقلین / ج 3 / ص 327.

[/]

[="Tahoma"][="Blue"]

[=times new roman,times] حشر هراسناك‏

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] «یخرجون من الأجداث كانّهم جراد منتشر»(1)
در آیه‏ى فوق، خداوند متعال بیرون شدن مردم از قبرها را در روز قیامت به ملخ‏هاى پراكنده تشبیه كرده است. زیرا توده‏ى ملخ‏ها بر خلاف بسیارى از پرندگانى كه به هنگام حركت دسته جمعى و با نظم و ترتیب خاصى حركت مى‏كنند، هرگز نظم و ترتیبى ندارند، درهم فرو مى‏روند و بى‏هدف به هر سو روانه مى‏شوند؛ افزون بر این، انسان‏ها چون ملخ‏ها در آن روز موجودات ضعیف و ناتوانند.(2)


[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) قمر / 7.
2) المیزان / ج 19 / ص 58 ؛ نمونه / ج 23 / ص 23.


[/]

[="Tahoma"][="Blue"]

[=times new roman,times] بشارت به هنگام مرگ‏

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] «یا أیّتها النّفس المطمئنّة * إرجعى إلى ربّك راضیة مرضیّة»(1)
سدیر صیرفى مى‏گوید: از امام صادق‏علیه السلام پرسیدم كه آیا مؤمن از قبض روح خود كراهت دارد؟ حضرت فرمود: خیر، به خدا سوگند هنگامى كه فرشته‏ى مرگ براى قبض روحش مى‏آید، وى اظهار ناراحتى مى‏كند، آنگاه فرشته‏ى مرگ گوید: اى ولىّ خدا! ناراحت نباش، سوگند به آن كس كه محمدصلى الله علیه وآله را مبعوث كرد، من بر تو مهربانترم از پدر مهربان. چشمهایت را بگشا و ببین! او نگاه مى‏كند و رسول خداصلى الله علیه وآله و امیر المؤمنین و فاطمه و حسن و حسین و سایر امامان‏علیهم السلام از ذریّه او را مى‏بیند، فرشته به او مى‏گوید: نگاه كن این رسول خدا و امیر مؤمنان و فاطمه و حسن و حسین و امامان، دوستان تو هستند.
او چشمانش را باز مى‏كند و نگاه مى‏كند، ناگهان گوینده‏اى از سوى پروردگار بزرگ ندا مى‏دهد و مى‏گوید: «یا أیّتها النّفس المطمئنّة»؛ اى كسى كه به محمد و خاندانش اطمینان داشتى، به سوى پروردگارت بازگرد، در حالى كه تو به ولایت آن‏ها راضى هستى و او با ثوابش از تو خشنود است، داخل شو در میان بندگانم ... .(2)


[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) فجر / 27 - 28.
2) نور الثقلین / ج 5 / ص 577.


[/]

[="Tahoma"][="Blue"][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]

[=times new roman,times] همراهى عمل با انسان در قیامت‏

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] «و ان لیس للإنسان إلاّ ما سعى»(1)
راغب مى‏گوید: كلمه‏ى «سعى» به معناى راه رفتن تند و سریع است، اما نه به حدى كه دویدن بر آن صدق كند، ولى در مطلق جد و جهد در هر كارى، چه خیر و چه شرّ، نیز استعمال مى‏شود.
«لام» در كلمه‏ى «للإنسان» مفید ملك حقیقى است، مانند ملكیّت انسان نسبت به چشم و گوش و سایر اعضایش، نه مانند ملكیتش نسبت به خانه و فرش كه ملكیتى است اعتبارى و به معناى جواز تصرف. پس چون انسان به ملكیت حقیقى مالك اعمال خویش است، مادامى كه انسان هست، آن عمل هم هست و هرگز به طبع خود از انسان جدا نخواهد شد.
بنا بر این، بعد از انتقال آدمى به سراى دیگر، تمامى اعمالش، خیر و شرّ، صالح و طالح با او خواهد بود، اما آنچه را كه انسان ملك خود مى‏پندارد، مانند مال و فرزندان و زخارف زندگى دنیا، به دلیل جدا شدن انسان از آن‏ها و بالعكس، ملك حقیقى نیست. چون قوام هستى آن‏ها به هستى آدمى نیست؛ فرش مى‏سوزد، صاحبش همچنان باقى است یا صاحبش مى‏میرد، فرش همچنان هست، بلكه ملكى است وهمى و اعتبارى و این ملك تا دم مرگ با آدمى هست، به مجرد انتقال به دار الخلود و عالم آخرت به دست دیگرى مى‏سپارد.(2)

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) نجم / 39.
2) المیزان / ج 19 / ص 46.
[/]

شهید علی اصغر پازوکی;482571 نوشت:
همراهى عمل با انسان در قیامت‏

سلام
جای مطالب کتاب سیاحت غرب یا سرگذشت انسان از لجظه‌ی مرگ تا قیامت به دنبال این مطالب خالی است

به نام الله

سلام

نمیدونم متوجه نکته ای شدید ؟

مثلا در برخی پستها گفته شده که مرگ برای مومن آسان است ! اما نشانه های مومن طبق روایات چیزهاییست که میشه فهمید من که مومن نیستم ! شاید خیلیها نباشند !

گاهی برخی روایات مرگ در حد المپیک آدم رو میترسونه و گاهی گفته میشه مرگ برای مومن مثل بو کردن یه گله !

بالاخره چه کنیم ؟ به رحمت و بخشش خدا ایمان داشته باشیم ؟ یا در حد المپیک بترسیم ؟

تکلیف چیه ؟

سلام علیکم:Gol:
حضرت امام محمد باقر(ع) فرمود: كسيكه ركوع خود را تمام كند ـ يعنى ركوع و سجودش را طول دهد ـ بر او وحشت قبر وارد نشود.

و نيز فرمود: هر كس در هر روز صد مرتبه بگويد لا اِله َِالا اللّهُ اَلْمَلِكُ الْحَقّ المُبين براى او امانى از قبر و از وحشت قبر است و در دنيا هيچ وقت فقير نمى گردد. و درهاى بهشت بر او باز مى شود.

و هر كس دوازده روز از ماه شعبان را روزه بگيرد. روزى هفتاد هزار مَلَك به زيارت او در قبر آيند تا روز نفخ صور،و هر كس عيادت كند مريضى را حق تعالى با او ملكى را موكّل فرمايد كه عيادت كند او را در قبرش تا وقتى كه وارد محشر شود.

حضرت رسول(ص) فرمود يا على شاد شو و مژده بده كه شيعيان تو در وقت مردن حسرت و وحشت قبر و اندوه و غم روز قيامت را ندارند.
_________
منازل الا خره : ص ۲۳
ان شاءالله که شفاعت خانم فاطمه زهرا(ع) و امام حسین(ع) نصیب ما بشود!
به برکت بر صلوات بر محمد و ال محمد(ص)

joseffist;482580 نوشت:
بالاخره چه کنیم ؟ به رحمت و بخشش خدا ایمان داشته باشیم ؟ یا در حد المپیک بترسیم ؟

با عرض سلام به شما دوست گرامی

در پاسخ به سوال شما لازم است چند نکته را مد نظر قرار دهیم:

1- ايمان مراتب و درجات مختلفى دارد و اين طور نيست كه همه كسانى كه «مؤمن» ناميده مى شوند درجه ايمانشان يكسان باشد همانگونه که نمیتوان گفت چون ما مثلا درجه ایمان سلمان فارسی را نداریم پس مومن نیستیم. اصل اين مسأله كه ايمان دارای مراتب است بخوبی از آيات قرآن قابل استفاده است:

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ إِذا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إيمانًا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ.(انفال/2)

هُوَ الَّذى أَنْزَلَ السَّكينَهَ فى قُلُوبِ الْمُؤْمِنينَ لِيَزْدادُوا إيمانًا مَعَ إيمانِهِمْ‏.(فتح/4)

2- روایات نیز ضمن تاکید بر اختلاف مراتب ایمان به این نکته مهم اشاره کرده اند که هر کس به قدر سهمی که از ایمان دارد مورد بازخواست قرار میگیرد.

در روایتی از امام صادق(ع) میخوانیم:

«ايمان ، مانند نردبانى است كه ده پله دارد و پله هاى آن يكى پس از ديگرى پيموده مى شود. پس كسى كه در پله دوم است نبايد به آن كه در پله اول است بگويد تو چيزى نيستى، تا برسد به آن كه در پله دهم است (او هم نبايد به پايين تر خود چنين سخنى بگويد). آن را كه در پله پايينتر از تو قرار دارد نينداز كه بالاتر از تو نيز تو را مى اندازد. اگر ديدى كسى يك پله از تو پايينتر است با مهربانى و ملايمت او را به طرف خود بالا كشان و فراتر از توانش بارى به دوش او مگذار كه او را مى شكنى. و هر كس مؤمنى را بشكند بايد شكستگى او را جبران كند.» (کافی/ج2/ص45)

3- وجود اختلاف در ظرفيتها و استعدادها و مايه‏هاى درونى انسان‏ها نیز امرى غيرقابل انكار است كه علاوه بر قرآن كريم و روايات معصومين (ع)، مشاهده و تجربه نيز آن را تأييد مى‏كند.

قرآن مى‏فرمايد: وَ هُوَ الَّذي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ في‏ ما آتاكُمْ إِنَّ رَبَّكَ سَريعُ الْعِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحيم «و او كسى است كه شما را جانشينان خود در زمين ساخت، و درجات بعضى از شما را بالاتر از بعضى ديگر قرار داد، تا شما را به وسيله آنچه در اختيارتان قرار داده بيازمايد به يقين پروردگار تو سريع العقاب و آمرزنده مهربان است. (كيفر كسانى را كه از بوته امتحان نادرست درآيند، زود مى‏دهد و نسبت به حق پويان مهربان است.) » (انعام/165)

از مجموع آنچه بیان شد به دست می آید کسی که باور و عملش را به اندازه ظرفیت وجودی و توانایی خود نیکو سازد نباید از مرگ وحشتی داشته باشد و کسانی که در مراتب پایینتر هستند ضمن تلاش برای صعود به مراتب بالاتر نباید از رحمت خدا مایوس باشند.

بنابراین وظیفه ما در قبال مواجهه با مرگ اینست که در حالتی میان ترس از مرگ و امید به رحمت خدا باشیم (خوف و رجاء) و در عین حال سعی کنیم به وظایف دینی مان در حد ظرفیت و تواناییمان عمل کنیم.

امام صادق فرمود: لَا يَكُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً حَتَّى يَكُونَ خَائِفاً رَاجِياً وَ لَا يَكُونُ خَائِفاً رَاجِياً حَتَّى يَكُونَ عَامِلًا لِمَا يَخَافُ وَ يَرْجُو «مومن، مومن نخواهد بود مگر اینکه هم ترسان باشد و هم امیدوار؛ و ترسان و امیدوار نخواهد بود مگر اینکه عمل کند به آنچه از آن میترسد و به آنچه که امید دارد.» (وسائل الشیعه/ج15/ص217)

در پناه حق

پرسش:
راه رهایی از هراس مرگ چیست؟


پاسخ:

مرگ پدیده ای است که به طور طبیعی اغلب انسان ها از آن وحشت دارند و تلاش می کنند کمتر به آن بیندیشند تا آسایش فعلی خود را حفظ کنند. اما آیا این کار درست است؟
در آیات قرآن و روایات اسلامی با حجم گسترده ای از توصیه ها مواجه می شویم که انسان ها را به یاد مرگ سفارش می کنند: «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها وَ الَّتي‏ لَمْ تَمُتْ في‏ مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتي‏ قَضى‏ عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْرى‏ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ»؛ خداست كه جان‏ ها را در دم مرگ مى‏ گيرد و آن ها هم كه نمرده‏ اند در خواب مى‏ گيرد، پس هر يك از جان‏ ها كه مرگش رسيده باشد، نگه مى‏ دارد و آن ديگرى را به بدنش بر مى‏ گرداند تا مدتى معين، به‏ درستى كه در اين جريان نشانه هاست براى مردمى كه تفكر كنند.(1)

«عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع حَدِّثْنِي بِمَا أَنْتَفِعُ بِهِ فَقَالَ يَا أَبَا عُبَيْدَةَ أَكْثِرْ ذِكْرَ الْمَوْتِ‏ فَإِنَّهُ لَمْ يُكْثِرْ إِنْسَانٌ ذِكْرَ الْمَوْتِ‏ إِلَّا زَهِدَ فِي الدُّنْيَا»؛ از ابوعبيده حذّاء روايت است كه گفت: به امام باقر عرض كردم به من حديثی بفرما درباره چيزى كه مرا بهره مند سازد. فرمود: اى ابوعبيده! بسيار مرگ را ياد كن؛ زيرا كه هيچ آدمى مرگ را بسيار ياد نكند، مگر آن كه در دنيا راه زهد در پیش گرفته و جذابیت های دنیوی او را اغفال نمی کند.(2)
همه آیات و روایاتی که در این باره سخن گفته اند به حقیقتی اشاره دارند و آن این که یاد مرگ باعث میشود انسان از غفلتی که در دنیای مادی دامنگیرش شده و او را از یاد خدا باز داشته نجات یابد و یا وی را از گرفتاری به آن مصون می سازد.
بنا بر این یاد مرگ در هندسه معارف دینی که بر پایه اعتقاد به خدا و معاد شکل گرفته است معنای موجه و قابل قبولی می یابد و می توان گفت نقشی کلیدی در هدایت گری انسان دارد.

اما ترس از مرگ چطور؟ آیا ترسیدن از مرگ نیز همچون یاد مرگ، قابل توصیه است.؟
بر اساس معارف دینی، همه موارد ترس از مرگ را نمی توان قابل توصیه دانست. در حقیقت، ترس از مرگ دو صورت کلی دارد: ترس مذموم و ترس ممدوح.(3)
ترس مذموم (همان گونه که از نامش پیداست) ترسی ناشایست است یعنی از نگاه دین، کسی که گرفتار این ترس است از مسیر حق و حقیقت خارج شده و لازم است عامل این ترس را از بین ببرد و خود را از بند آن آزاد کند.
یکی از مهم ترین عوامل ترس مذموم از مرگ، دنيا دوستى است. دنیا دوستی در دو گروه شایع است: یک گروه کسانی که به زندگى بعد از مرگ، ايمان ندارند، و گروه دیگر کسانی که با زبان، ابراز ایمان می کنند اما اين ايمان به صورت يك باور عميق در وجودشان در نیامده و بر افكار و عواطف آن ها حاكم نشده است.(4)
دنیا دوست، با وابستگی و تعلق خاطری که به دنیا و حیات دنیوی دارد حاضر نيست از آن جدا شود زيرا جدايى از دنيا و تعلقات آن، موجب جدايی او از دوستى عزيز به نام دنیاست و چون مرگ موجب جدايى از دنيا و تعلقات آن است، به شدت از آن می ترسد. بنا بر این، ترس یاد شده، خود مایه غفلت از خدا و معاد و در نتیجه آسیب زاست.
امام حسن مجتبى (علیه السلام) در روايتى علت ناخوشايند دانستن مرگ را چنين عنوان مى‏ كند: «لانّكم أخرَبتُم آخِرَتَكم و عمّرتُم دنياكم، و أنتم تكرهون النّفله من العُمرانِ الى الخَراب»؛ زيرا شما آخرت خود را ويران و دنيايتان را آباد كرده‏ ايد و دوست نداريد از آبادانى به ويرانه منتقل شويد.(5)

ترس ممدوح، نقطه مقابل ترس مذموم است و به ترسی اشاره دارد که از نظر دین پسندیده و در مجرای حق و حقیقت است. یکی از مهم ترین عوامل این ترس، اعمال ناپسند یا ناقص انسان است. طبعا این ترس برای کسانی به وجود می آید که به حیات پس از مرگ و دار مجازات اعتقادی راسخ (نه زبانی) دارند. اين همان ترسی است که انسان را به ياد خدا و معاد مى اندازد و در نتیجه، غفلت زداست نه غفلت زا.
ترس از مرگ به دلیل اعمال ناپسند یا ناقص گرچه ممدوح است اما باقيماندن بر اين ترس، و در صدد علاج آن بر نيامدن خود مایه غفلت و انحراف از مسیر حق و حقیقت است. (6)

از این رو اسلام ضمن این که انسان را به انجام مسئولیت خود در قبال خداوند رهنمون می شود و نقش آن در رهایی از ترس مرگ را بیان می دارد:
«بَلى‏ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون»؛ آرى، كسى كه روى خود را تسليم خدا كند و نيكوكار باشد، پاداش او نزد پروردگارش ثابت است نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين مى‏شوند.(7)
نیز به کسانی که در این مسیر به هر دلیل دچار لغزش می شوند اجازه نا امیدی نداده: «قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ»؛ بگو: اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده‏ ايد! از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مى‏ آمرزد، زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است.(8)
و مسیر توبه را به آنها نشان میدهد: «فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ»؛ اما آن کس که پس از ستم کردن، توبه و جبران نماید، خداوند توبه او را می پذیرد؛ و از این مجازات؛ معاف می شود، زیرا خداوند، آمرزنده و مهربان است.(9)

در حقیقت، انسان مؤمن با دو بال ترس و امید حركت مى كند؛ از سويى به كردار و گفتار خود مى نگرد و از آن ها در پيشگاه خداوند متعال بيمناك مى‏ شود و از سوى ديگر به رحمت بيكران و گسترده الهى مى‏ نگرد كه به وصف نمى‏ آيد و اميدوار به رحمت الهى مى‏ شود. اين دو بال، عامل حركت او به سوى ايمان و عمل نيكو و حسن عاقبت و بهره مندى در آخرت است:
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «لَا يَكُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً حَتَّى يَكُونَ خَائِفاً رَاجِياً وَ لَا يَكُونُ خَائِفاً رَاجِياً حَتَّى يَكُونَ عَامِلًا لِمَا يَخَافُ وَ يَرْجُو»؛ مومن، مومن نخواهد بود مگر این که هم ترسان باشد و هم امیدوار؛ و ترسان و امیدوار نخواهد بود مگر این که عمل کند به آن چه از آن می ترسد و به آن چه که امید دارد.(10)

پس می توان گفت با توجه به مجموع آیات و روایات، این تلاش خود انسان (کوشش برای دوری از گناه و یا جبران آن با توبه حقیقی) است که سرنوشت او در حین مرگ و پس از آن را رقم میزند: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها»؛ اگر نيكى و احسان كرديد به خود كرده و اگر بدى و ستم كرديد باز به خود كرده‏ ايد.(11)
و هر چه تلاش انسان در این راه بیشتر باشد، ترس و وحشت او کمتر خواهد بود.(12) تا آن جا که فرشتگان الهی در هنگام مرگ از بهترین همراهان او میشوند: «إِنَّ اَلَّذِينَ قٰالُوا رَبُّنَا اَللّٰهُ ثُمَّ اِسْتَقٰامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ اَلْمَلاٰئِكَةُ أَلاّٰ تَخٰافُوا وَ لاٰ تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ اَلَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ، نَحْنُ أَوْلِيٰاؤُكُمْ فِي اَلْحَيٰاةِ اَلدُّنْيٰا وَ فِي اَلْآخِرَةِ وَ لَكُمْ فِيهٰا مٰا تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ وَ لَكُمْ فِيهٰا مٰا تَدَّعُونَ»؛ به یقین کسانی که گفتند: «پروردگار ما خداوند یگانه است!» سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل می شوند که: «نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتی که به شما وعده داده شده است! ما یاران و مددکاران شما در زندگی دنیا و آخرت هستیم؛ و برای شما هر چه دلتان بخواهد در بهشت فراهم است، و هر چه طلب کنید به شما داده می شود!.(13)

در پایان این نکته را هم اضافه می کنیم که در معارف اسلامی با نمونه های زیادی دال بر سختی و دهشتناک بودن جان دادن و مرگ و وقایع پس از آن مواجه می شویم در حالی که برخی از افراد که به عنوان «تجربه کنندگان مرگ» معرفی می شوند اظهاراتی متضاد را عرضه کرده اند. به گفته آن ها مرگ نه تنها دهشتناک نیست بلکه فضایی است آکنده از نور و سبکی و راحتی.
در پاسخ عرض می کنیم آن چه درباره سختی سکرات مرگ در قرآن و روایات بیان شده است مربوط به مرگ حقیقی است. مرگ حقیقی هنگامی است که روح به کلی از بدن خارج شده و انسان وارد عالم برزخ شود.(14): «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها وَ الَّتي‏ لَمْ تَمُتْ في‏ مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتي‏ قَضى‏ عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْرى‏ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ»؛ خداوند ارواح را به هنگام مرگ، قبض مى‏ كند، و ارواحى را كه نمرده ‏اند نيز به هنگام خواب مى‏ گيرد سپس ارواح كسانى كه فرمان مرگشان را صادر كرده نگه مى ‏دارد و ارواح ديگرى را كه بايد زنده بمانند باز مى‏ گرداند تا سرآمدى معيّن. در اين امر نشانه‏ هاى روشنى است براى كسانى كه انديشه مى‏ كنند».(15)
مرگ حقیقی متفاوت با اموری از قبیل خواب و امثال آن است که ارتباط روح با بدن کاهش می یابد اما قطع نمی شود.(16)

بنا بر این، آیات و روایاتی که به سختی جان دادن اشاره دارند ناظر به مرگ حقیقی هستند نه مقدمات آن و می توان آن چه تجربه کنندگان مرگ اظهار داشته اند را ناظر به رخدادی غیر از مرگ در اصطلاح دین، معرفی نمود.

ـــــــــــــــــــــ
(1) زمر/ 42.
(2)شیخ كلينى، الكافي (8 جلدی)، مصحح: على اكبر غفارى و محمد آخوندى، دار الكتب الإسلامية، 1407 ق، چاپ چهارم، تهران، ج‏ 2، ص 131.
(3) برای مطالعه بیشتر درباره مصادیق این دو قسم ر.ک: ملا احمد نراقى‏، معراج السعادة، هجرت، 1377 ش، چاپ پنجم‏، قم، ص 170.
(4) ناصر مكارم شيرازى، تفسیرنمونه، دارالكتب الإسلامية، 1374 ش، چاپ اول، تهران، ج‏24، ص 122.
(5) شیخ صدوق، معاني الأخبار، مصحح: على اكبر غفارى، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1403 ق‏، چاپ اول‏، قم، ص 390.
(6) معراج السعادة، ص 176.
(7) بقره/ 112.
(8) زمر/ 53.
(9) مائده/ 39.
(10) شيخ حر عاملى، وسائل الشيعة، مصحح: مؤسسة آل البيت، مؤسسة آل البيت عليهم السلام، 1409 ق‏، چاپ اول‏، قم، ج 15، ص 217.
(11) اسراء/ 7.
(12) تفسير نمونه، ج ‏1، ص 358.
(13) فصلت/ ٣٠ و 31. مشاهده فرشتگان الهی و همصحبتی با آنها آنگونه که در این آیات آمده است به اعتقاد بسیاری از مفسرین مربوط به زمان مرگ است (ر.ک: عبدالله جوادی آملی، معاد در قرآن، محقق: علی زمانی قمشه ای، نشر اسراء، 1388 ش، چاپ ششم، ج 4، ص199).
(14) عبدالله جوادی آملی، صورت و سیرت انسان در قرآن، محقق: غلامعلی امین دین، نشر اسراء، 1381 ش، چاپ دوم، ص 216 و 217.
(15) زمر/ 42.
(16) تفسیر نمونه، ج 19، ص478.

موضوع قفل شده است