جمع بندی چرا بعضی از کوته فکران می گویند قرآن قدیمی شده؟
تبهای اولیه
[="YellowGreen"]سلام..چرا بعضی کوته فکران وبی خردان میگویند قران قدیمی شده؟.......قران مانند دریای روشن و بی انتها ست...ایا میلیونها کتب باارزش و مفید که شامل تفسیر و ترجمه قران واحکام شرع و غیره میباشد همه از قران استخراج نشده؟ایا همه کتابهای درسی. دانشگاهی .علمی که در حوضه ودانشگاه های سراسر جهان قرار گرفته از قران نیست؟ ایا همه موسسات . و سیستم های بانکی .ادارات.دانشگاه .حوضه علمیه.حتی دادگاهای کشور وتمام مراکز علمی کشور وغیره طبق دستورات و احکام قران پیش نمیروند؟پس کجا ی قران قدیمی شده؟..دلیل بیاورند اگر راست میگویند.........[/]
با سلام
همانطور كه در تاپيك ديگري عرض كرده بودم تا آنجا كه دانش بشري پيشرفت كرده است ، قرآن كريم در زمينه هاي مختلف و درحوزه هاي متفاوت ، روابط، قوانين و ضوابط بسيار ريشه دار ، اصيل و عادلانه اي دارد ، از آنجا كه قرآن كريم كتابي فرستاده شده از جانب خداوند عادل است و در راستاي تحقق عدالت اجتماعي - كه زير بنايي ترين نياز بشر براي پيشرفت و تعالي است - ما نياز مند قانوني عادلانه هستيم كه يكي از سه ضلع مورد نياز براي ايجاد جامعه اي سالم و رو به رشد و متعالي است ، و همچنين نظر به جاودانگي قرآن كريم ، اين قوانين و ضوابط تعريف شده در قرآن عزيز ، هرگز قديمي و از كار افتاده نخواهند شد و در هر جامعه و شرايط و زماني، قابل استفاده خواهند بود زيرا با اصول بنيادين فطري و اصيل انساني منطبقند كه با تغيير زمان و مكان ، تغيير نمي كنند .
البته جهت بحث و بررسي بيشتر اين موضوع ، اگر موارد خاصي از چنين نقد هايي در ذهن داريد بصورت موردي و مصداقي ، بيان بفرماييد تا بيشتر بررسي كنيم .
[="YellowGreen"]البته جهت بحث و بررسي بيشتر اين موضوع ، اگر موارد خاصي از چنين نقد هايي در ذهن داريد بصورت موردي و مصداقي ، بيان بفرماييد تا بيشتر بررسي كنيم .
......... با سلام خدمت شما استاد گرامی..خسته نباشی........تشکر از شما بخاطر توضیح و تفسیر سوال بنده....ممنونم.........چشم اگه سوالی به ذهنم امد حتما مطرح میکنم........تشکرررر...[/]
ایا میلیونها کتب باارزش و مفید که شامل تفسیر و ترجمه قران واحکام شرع و غیره میباشد همه از قران استخراج نشده؟ایا همه کتابهای درسی. دانشگاهی .علمی که در حوضه ودانشگاه های سراسر جهان قرار گرفته از قران نیست؟ ایا همه موسسات . و سیستم های بانکی .ادارات.دانشگاه .حوضه علمیه.حتی دادگاهای کشور وتمام مراکز علمی کشور وغیره طبق دستورات و احکام قران پیش نمیروند؟پس کجا ی قران قدیمی شده؟..دلیل بیاورند اگر راست میگویند.........
سلام
میخواستم ببینم شما مطمئنین همه جاهایی که گفتین بر اساس قرآن پیش میره؟ من مطمئن نیستم.
مثلا کتابهای دانشگاهی رشته های فیزیک، ریاضی، کامپیوتر، عمران، و ... همگی از قرآن استخراج شدن؟ از کجای قرآن؟ در صورتی که بزرگترین دانشمندان این رشته ها شاید یک بار هم لای قرآن را باز نکرده باشن و برخی از اونها حتی به خدا هم اعتقادی ندارن.
تا جایی که من میدونم مثلا در مورد مسائل علمی خیلی سفارش میکنن که اکتشافات علمی را با قرآن منطبق نکنین که اگر بعداً ثابت شد اشتباه بوده قرآن زیر سوال نره.
لطفا بیشتر توضیح بدین ما هم متوجه مطلبتون بشیم.:Gol:
[="YellowGreen"]سلام
میخواستم ببینم شما مطمئنین همه جاهایی که گفتین بر اساس قرآن پیش میره؟ من مطمئن نیستم.
مثلا کتابهای دانشگاهی رشته های فیزیک، ریاضی، کامپیوتر، عمران، و ... همگی از قرآن استخراج شدن؟ از کجای قرآن؟ در صورتی که بزرگترین دانشمندان این رشته ها شاید یک بار هم لای قرآن را باز نکرده باشن و برخی از اونها حتی به خدا هم اعتقادی ندارن.
تا جایی که من میدونم مثلا در مورد مسائل علمی خیلی سفارش میکنن که اکتشافات علمی را با قرآن منطبق نکنین که اگر بعداً ثابت شد اشتباه بوده قرآن زیر سوال نره.
لطفا بیشتر توضیح بدین ما هم متوجه مطلبتون بشیم.:Gol:
با عرض سلام
قران صرفا يك كتاب علمي نيست ، به نظر من قران يك كتاب مرجع بسيار بسيار كامل ، كه خداوند اون رو طوري تنظيم كرده كه ( حتما دوستان عزيز در رشته هاي خودشون برخورد داشتن ) هم كتابي بيسيك باشه براي كسي كه ميخواد تازه ياد بگيره و تازه ميخواد رجوع كنه به دين هم كتابي ادونس هست براي يك محقق و كارشناس و يك دين شناس و حتي يك دانشمند ، خوب به نظر من بايد نسبت به سطح خودمون بسنجيم ، اما فكر نكنم يه كتاب بيسيك يا يك كتاب مرجع هيچ وقت قديمي شه چون اصول داره طبق اون برنامه ريزي ميشه
اساتيذ بزرگوار عذر خواهي ميكنم در برابر شما جسارت كردم و توضيح دادم - صرفا نظر اين حقيره
تمناي دعا
[="Black"] چرا بعضی کوته فکران وبی خردان میگویند قران قدیمی شده؟
بسم الله الرحمن الرحیم
پاسخ این سوال بسیار ساده است.
برای اینکه آنان بی خرد و کوته فکر هستند. و قرآن از فهم و درک آنان بسیار بالاتر است.
همانگونه که یک کودکی دبستانی از کتوب دانشگاهی چیزی نمیفهمد. یک کوته فکر هم از قرآن چیزی نمیفهمد.
فرق کودک با کوته فکر.
کودک میداند که برای این از کتوب دانشگاهی سر در نمیاورد چون سواد فهمیدن کتوب را ندارد.
اما کوته فکر برای اینکه سواد فهمیدن آیات قرآن را ندارد به انکارش میپردازد.و نمبخواهد قبول کند که سوادش در حد و اندازه فهمیدن قرآن نیست.[/]
قران صرفا يك كتاب علمي نيست ، ...
با سلام و احترام
نظر شخصی بنده هم همینه، قرآن کتاب زندگیه، راهنمای گذر از یک معبر به اسم دنیا...
حالا اینکه مباحث علمی، فلسفی، اخلاقی، اجتماعی و هزار موضوع دیگه توی قرآن مطرح شده، به اعتبار تفسیر دقیقا در نحوه ی تصمیم گیری های بشری نقش داره و گاها مباحثی در اون مطرح هست که بعد از هزار سال وقتی بشر از طریق علم اش، به اون پی می بره و متوجه میشه تو قرآن هم به اون موضوع اشاره شده، بیشتر از قبل به عظمت وجودی قرآن معترف میشه.
اینکه به نظر بیاد توی قرآن باید به قانون نسبیت انیشتین، منطق فازی در کامپیوتر یا... هم اشاره بشه، خیلی مضحک به نظر میرسه، گرچه در مباحث دقیق فلسفی در زمینه های مختلف علمی (تا اون حدی که بنده اطلاع دارم) بنیه ی تمام مباحث بشری در قرآن هست منتها برای کسی که قدرت تفسیر و فهم داشته باشه... نظرم اینه که اینا تو قرآن هست نه برای اینکه باشه تا ما فقط یک جهته پیش بریم و از قرآن استنباط کنیم، گاها میشه از عقلی که بلاشک موید قرآن هست بهره گرفت، به نتایج رسید و اونها رو با قرآن منطبق کرد و به عظمت وجودی اش پی برد. این روند در زمانی درست به نظر می رسه که امام صاحب علم لدنی توی جامعه ظاهر نیست گرچه حاضره...
وقتی امام باشه تا قرآن رو دقیق و شایسته تفسیر کنه، دیگه احتیاجی به این بحث ها نخواهد بود... - به مصداق روایتی که علم 72 مرتبه دارد و تا ظهور منجی بشریت فقط دو مرتبه از آن قابل دستیابی است...
با سلام
اما حیف که این قرآن بدست نا اهلان و منافقین تحریف شد !!!!
وگرنه امروز هیچ مشکلی نبود وهمگان در سعادت رفاه وعدالت بودیم
اینهمه قرائات مختلف وتفاسیر متفاوت وجود نداشت و.....
شکی نیست که قرآن مجید کتاب نور وهدایت است واز جانب خدای سبحان برای هدایت بشر بدست اهلش سپرده شد و فرمود : بل هو آیات بینات فی صدور الذین اوتوا العلم ...49 عنکبوت ، واین یعنی تغییر زمان و احکام توسط امام مبین که علم کتاب (لوح محفوظ = کتاب مبین ) نزد اوست از آیات ثابت قران که ناسخ و متشابه دارد توجیه واحکام متناسب زمان از قرآن استنباط میشود .
اما با حوادثی که توسط حسودان قریش ومنافقین در ریاست طلبی وجنگ قدرت در گرفت ، مصاحف اصحاب مخصوصا شروح وتفاسیرشان توسط خلفای غاصب نابود گشت و فقط مقداری از آن در سینه ها محفوظ ماند از جمله مطالب تحریف شده آن قسمتهایی است که با مذاق خلفا خوش نبود مثل آیات امامت و ازدواج موقت و....
از جمله مطالبی که تحریف گشت آیه 67 سوره مائده میباشد که بنابر اسناد صحیح که از عبد الله بن مسعود روایت شده قرائتش بشرح زیر بوده است :
وأخرج ابن مردويه عن ابن مسعود قال : كنا نقرأ على عهد رسول الله صلى الله عليه وسلم يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك أن علياً مولى المؤمنين وإن لم تفعل فما بلغت رسالته والله يعصمك من الناس } .درالمنثور
البته عجیب است که سیوطی چرا اسناد را حذف کرده است ؟! شاید هم دیده که این خبر از هرجهت خطرناک است زیرا هم تایید تحریف قرآن وهم اثبات عقیده تشیع را بدنبال دارد .
وشواهدش :
وأخرج ابن أبي حاتم وابن مردويه وابن عساكر عن أبي سعيد الخدري قال : نزلت هذه الآية { يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك } على رسول الله صلى الله عليه وسلم يوم غدير خم ، في علي بن أبي طالب .
البته که سند صحیح هم دارد .
اما اسناد ابوبکر مردویه از کتاب : توضيح الدلائل :
وروى شهاب الدين أحمد نزول آية التبليغ في واقعة يوم غدير خم في ذكر
الآيات النازلة في حق أمير المؤمنين عليه السلام حيث قال : " قوله تعالى : * ( يا أيها
الرسول بلغ من أنزل إليك من ربك وإن لم تفعل فما بلغت رسالته والله يعصمك
من الناس ) *
وبالاسناد المذكور عن أبي الجارود إلى حمزة [ أبي جعفر - ظ ] قال : * ( يا أيها
الرسول بلغ من أنزل إليك من ربك ) * نزلت في شأن الولاية .
وفی روایه ابی بکر ابن عياش عن عاصم عن زر عن عبد الله بن مسعود رضي الله تعالى عنه قال : كنا
نقرأ على عهد رسول الله صلى الله عليه وآله وبارك وسلم : يا أيها الرسول بلغ ما
أنزل إليك من ربك إن عليا مولى المؤمنين وإن لم تفعل فما بلغت رسالته والله
يعصمك من الناس
شرح احقاق حق / صفحة 251 /
همه روات از رجال بخاری ومسلم وحدیث در کمال صحت واتقان است . بزبان دیگر مصحف ابن مسعود چنین بوده اما عثمان یا عمر هنگام جمع قرآن آنرا حذف کردند !!!!!
ومنهم الحافظ أبو نعيم أحمد بن عبد الله الأصبهاني الشافعي المتوفى
سنة 430 في " ما نزل من القرآن في علي عليه السلام " تخريج العلامة
المعاصر الشيخ محمد باقر المحمودي ( ص 86 ط وزارة الارشاد الاسلامي بطهران ) .
حدثنا أبو بكر بن خلاد ، قال حدثنا محمد بن عثمان بن أبي شيبة ، قال حدثنا
إبراهيم بن محمد بن ميمون ، قال حدثنا علي بن عابس ، عن أبي الجحاف التميمي
داود بن أبي عوف ، عن الأعمش ، عن عطية ، عن أبي سعيد الخدري قال :
نزلت هذه الآية على رسول الله صلى الله عليه وآله في علي بن أبي طالب عليه
السلام " يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك وإن لم تفعل فما بلغت رسالته
والله يعصمك من الناس " .
ومنهم العلامة السيد شهاب الدين أحمد بن عبد الله الحسيني الشيرازي
الشافعي في " توضيح الدلائل " ( ص 158 نسخة الملي بفارس ) قال :
وبالاسناد المذكور عن أبي الجارود أبي حمزة قال " يا أيها الرسول بلغ ما
أنزل إليك " نزلت في شأن الولاية .
وفي رواية أبي بكر بن عياش عن عاصم عن زر عن عبد الله بن مسعود قال :
كنا نقرأ على عهد رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم " يا أيها الرسول بلغ ما أنزل
إليك من ربك " إن عليا مولى المؤمنين " وإن لم تفعل فما بلغت رسالته والله
يعصمك من الناس " .
صفحه 176
حدثنا أبو عبد الله الحسين بن إسماعيل المحاملي ، قال : نا أبو هشام الرفاعي ، قال : نا أبو بكر بن عياش ، قال : نا عاصم ، عن زر ، عن عبد الله بن مسعود ، قال : قلت لرجل : أقرئني من الأحقاف ثلاثين آية ، فأقرأني خلاف ما أقرأني رسول الله صلى الله عليه وسلم ، وقلت لآخر : أقرئني من الأحقاف ثلاثين آية ، فأقرأني 0 خلاف ما أقرأني الأول ، فأتيت بهما رسول الله صلى الله عليه وسلم ، فغضب ، وكان علي بن أبي طالب عليه السلام جالسا ، فقال علي : قال لهم : « اقرءوا كما علمتم » قال الشيخ : فهذا بيان المراء في القرآن الذي يخاف على صاحبه الكفر ، وقد كفي المسلمون بحمد الله المراء في هذا الوجه بإجماعهم على المصحف الذي من خالفه ند وشرد وشذ ، فلم يلتفت إليه ، ولم يعبأ الله بشذوذه ، وقد بقي المراء الذي يحذره المؤمنون ، ويتوقاه العاقلون ، وهو المراء الذي بين أصحاب الأهواء وأهل المذاهب ، والبدع ، وهم الذين يخوضون في آيات الله ، ويتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة ، وابتغاء تأويله الذي لا يعلمه إلا الله والراسخون في العلم ، يتأولونه بأهوائهم ، ويفسرونه بأهوائهم ، ويحملونه على ما تحمله عقولهم فيضلون بذلك ، ويضلون من اتبعهم عليهم
الاسم : أبو بكر بن عياش بن سالم الأسدى الكوفى المقرىء الحناط ، اسمه كنيته ( على الأصح ) مولى واصل بن حيان الأحدب الأسدى
المولد : 95 هـ ، و قيل : 96 هـ ، و قيل : 100 هـ
الطبقة : 7 : من كبار أتباع التابعين
الوفاة : 194 هـ ، و قيل قبل ذلك بسنة أو سنتين
روى له : خ م د ت س ق ( روايته فى مقدمة مسلم ) ( البخاري - مسلم - أبو داود - الترمذي - النسائي - ابن ماجه )
رتبته عند ابن حجر : ثقة عابد إلا أنه لما كبر ساء حفظه و كتابه صحيح
رتبته عند الذهبي : أحد الأعلام ، قال أحمد : صدوق ثقة ، ربما غلط ، و قال أبو حاتم : هو و شريك فى الحفظ سواء
( أَخْبَرَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ عَيَّاشٍ )
الْأَسَدِيُّ الْكُوفِيُّ مُخْتَلَفٌ فِي اِسْمِهِ وَالصَّحِيحُ أَنَّهُ لَا اِسْمَ لَهُ إِلَّا كُنْيَتُهُ ، ثِقَةٌ عَابِدٌ إِلَّا أَنَّهُ لَمَّا كَبِرَ سَاءَ حِفْظُهُ وَكِتَابُهُ صَحِيحٌ مِنْ السَّابِعَةِ قَالَهُ الْحَافِظُ فِي مُقَدِّمَةِ الْفَتْحِ وَالتَّقْرِيبِ
( عَنْ عَاصِمٍ )
بْنُ بَهْدَلَةَ صَدُوقٌ لَهُ أَوْهَامٌ حُجَّةٌ فِي الْقِرَاءَةِ وَحَدِيثُهُ فِي الصَّحِيحَيْنِ مَقْرُونٌ
الاسم : عاصم بن بهدلة و هو ابن أبى النجود ، الأسدى مولاهم ، الكوفى ، أبو بكر المقرىء
الطبقة : 6 : من الذين عاصروا صغارالتابعين
الوفاة : 128 هـ
روى له : خ م د ت س ق ( البخاري - مسلم - أبو داود - الترمذي - النسائي - ابن ماجه )
رتبته عند ابن حجر : صدوق له أوهام ، حجة فى القراءة
رتبته عند الذهبي : وثق ، و قال الدارقطنى : فى حفظه شىء
الاسم : زر بن حبيش بن حباشة بن أوس بن بلال ، و قيل : هلال بن سعد بن نصر بن غاضرة ، الأسدى الكوفى ، أبو مريم ، و يقال أبو مطرف
الطبقة : 2 : من كبار التابعين
الوفاة : 81 أو 82 أو 83 هـ
روى له : خ م د ت س ق ( البخاري - مسلم - أبو داود - الترمذي - النسائي - ابن ماجه )
رتبته عند ابن حجر : ثقة جليل
رتبته عند الذهبي : لم يذكرها
الاسم : عبد الله بن مسعود بن غافل بن حبيب الهذلى ، أبو عبد الرحمن ( صاحب رسول الله صلى الله عليه وسلم )
الطبقة : 1 : صحابى
الوفاة : 32 أو 33 هـ بـ المدينة
روى له : خ م د ت س ق ( البخاري - مسلم - أبو داود - الترمذي - النسائي - ابن ماجه )
رتبته عند ابن حجر : صحابى
رتبته عند الذهبي : صحابى ( قال : من السابقين الأولين )
و صح أن ابن مسعود قال : أخذت من فى رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم سبعين
سورة . اهـ .
وبخاری در مناقب ابن مسعود آورده :
حَدَّثَنَا حَفْصُ بْنُ عُمَرَ حَدَّثَنَا شُعْبَةُ عَنْ عَمْرٍو عَنْ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مَسْرُوقٍ ذَكَرَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَمْرٍو عَبْدَ اللَّهِ بْنَ مَسْعُودٍ فَقَالَ لَا أَزَالُ أُحِبُّهُ سَمِعْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ خُذُوا الْقُرْآنَ مِنْ أَرْبَعَةٍ مِنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ وَسَالِمٍ وَمُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ وَأُبَيِّ بْنِ كَعْبٍ .
حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ حَفْصٍ حَدَّثَنَا أَبِي حَدَّثَنَا الْأَعْمَشُ حَدَّثَنَا شَقِيقُ بْنُ سَلَمَةَ قَالَ خَطَبَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْعُودٍ فَقَالَ وَاللَّهِ لَقَدْ أَخَذْتُ مِنْ فِي رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِضْعًا وَسَبْعِينَ سُورَةً وَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمَ أَصْحَابُ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنِّي مِنْ أَعْلَمِهِمْ بِكِتَابِ اللَّهِ وَمَا أَنَا بِخَيْرِهِمْ قَالَ شَقِيقٌ فَجَلَسْتُ فِي الْحِلَقِ أَسْمَعُ مَا يَقُولُونَ فَمَا سَمِعْتُ رَادًّا يَقُولُ غَيْرَ ذَلِكَ .صحیح بخاری
6588- (خ م س) مسروق وشقيق - رحمهما الله - قال مسروق : قال عبد الله : «والذي لا إله غيره ، ما أُنزلت سورة من كتاب الله إلا أنا أعلم أين أنزلت ، ولا أنزلت آية من كتاب الله إلا أنا أعلم فيم أنزلت ، ولو أعلم أحدا أعلم مني بكتاب الله تبلغُه الإبل لركبتُ إليه ».
وفي رواية شقيق قال : « خطبنا عبدُ الله بنُ مسعود ، فقال : على قراءة من تأمروني أن أقرأ ؟ والله لقد أخذت القرآن من فيّ رسولِ الله -صلى الله عليه وسلم- ».
وفي رواية :« لقد قرأت على رسولِ الله -صلى الله عليه وسلم- بضعا وسبعين سورة ، ولقد علم أصحاب رسولِ الله -صلى الله عليه وسلم- أنِّي من أعلمهم بكتاب الله ، وما أنا بخيرهم ، ولو أعلَمُ أن أحدا أعلم مني لرَحلْتُ إليه ».
قال شقيق :« فجلستُ في الحلَقِ أسْمَعُ ما يقولون ، فما سمعتُ رادا يقول غير ذلك ، ولا يعيبه» أخرجه مسلم ، وأخرج البخاري الثانية.
وفي رواية النسائي قال : « خطبنا ابن مسعود فقال : كيف تأمرونني أن أقرأ على قراءة زيد بن ثابت ، بعد ما قرأتُ مِنْ فيّ رسولِ الله -صلى الله عليه وسلم- بِضْعا وسبعين سورة ، وإنَّ زيدا مع الغلمان له ذؤابتان ».
و قال أبو بكر بن أبى عاصم : كان أبو وائل عثمانيا ، و كان زر بن حبيش علويا ، و كان مصلاهما فى مسجد واحد ، ما رأيت واحدا منهما قط تكلم صاحبه فى شىء مما هو عليه حتى ماتا ، و كان أبو وائل معظما لزر .
و قال فى رواية أخرى : كان زر أكبر من أبى وائل فكانا إذا جلسا جميعا لم يحدث أبو وائل مع زر .
( عَنْ زِرِّ )
بِكَسْرِ الزَّايِ الْمُعْجَمَةِ وَتَشْدِيدِ الرَّاءِ الْمُهْمَلَةِ اِبْنِ حُبَيْشٍ بِمُهْمَلَةٍ وَمُوَحَّدَةٍ وَمُعْجَمَةٍ مُصَغَّرًا ثِقَةٌ جَلِيلٌ مُخَضْرَمٌ
( عَنْ عَبْدِ اللَّهِ )
هُوَ اِبْنُ مَسْعُودٍ .
(وبه) قال أخبرنا أبو بكر بن ريذة، قال أخبرنا الطبراني، قال حدثنا محمد بن عبد الله الحضرمي، قال حدثنا إبراهيم بن زياد العجلي، قال حدثنا أبو بكر بن عياش، عن عاصم، عن زر.
عن عبد الله قال: سئل رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم ما الغنى؟ قال: ((اليأس مما في أيدي الناس)).
عاصم بن أبي النجود (اسم أبي النجود بهدلة) الأسدي مولاهم الكوفي المقري أحد القراء السبعة وهو الذي انتهت إليه رئاسة القراء في الكوفة بعد أبي عبد الرحمن السلمي وقد أخذ منه القراءة وكذلك عن زر بن حبيش توفي سنة 127 أو 128.
انظر تهذيب التهذيب 5 / 38 تاريخ الثقات للعجلي: 239 طبقات القراء: 1 / 346.
ومما قيل عن عاصم قول أحمد بن حنبل: "إنه رجل صالح ثقة خير"، وقد سئل: أي القراءات أحب إليك؟ فقال: "قراءة أهل المدينة، فإن لم تكن فقراءة عاصم"، وفي رواية (أهل الكوفة يختارون قراءته وأنا اختارها).
عاصم بن ابى النجود
عاصم بن ابى النجود كوفى (10) (م 129 ه'.ق) امام و مقرى و نحوى اهل كوفه و بسيار خوش صدا بوده است. وى قرائت خود را بر عبدالرحمن سُلَمى و زر بن حبيش عرضه داشته است. عبدالرحمن بن سلمى بر حضرت على(ع) و زر بن حبيش بر ابن مسعود، قرائت خود را عرضه كرده اند. دو راوى او، حفص بن سليمان دورى (م 180ه'.ق) و ابوبكر شُعبة بن عياش (م 193 ه'.ق) است. عاصم امام شيعه در قرائت بوده است و نسبت به ساير قرا نزد شيعه برترى خاصى دارد. زيرا وى در قرائت خود با عبدالرحمن سلمى هيچ گاه مخالفت ننمود و امروز غالب مصاحف رايج ميان مسلمان ها به قرائت حفص از عاصم است. زيرا قرائت عاصم به امام على(ع) و ابن مسعود بر مى گردد، و آنان نيز از پيامبر(ص) قرائت را فرا گرفته اند.
[="Black"]اما حیف که این قرآن بدست نا اهلان و منافقین تحریف شد !!!!
به نام حضرت الله.
اما این سخنتان مخالف ایه قرآن است که ما این کتاب را از تحریف در امان داشتیم.
کتاب قرآن و متن اصلی قرآن به هیچ وجه تحریف نشده است.
و در تاپیکی پیرامون قرائات مختلف به کلی بحث شده است. و این بحث ربطی به این تاپیک ندارد.
قرائات مختلف قران توسط اشخاص ربطی به متن قرآن ندارد. آیا قرائات مختلف در متن اصلی قرآن تاثیر گذاشته است؟؟؟ متن تمام کتوب قران یکی است. و نوع قرائات ربطی به متن اصلی ندارد.[/]
چرا بعضی کوته فکران وبی خردان میگویند قران قدیمی شده؟
سلام
جواب ِ سوال در خود ِ سوال میباشد!
: چون کوته فکرند!
[SPOILER]خودشون هم میدونن جامع ترینه و پرکاربردترین...اما انکار میکنن...هه!!![/SPOILER]
خدایا بصیرتــــ بده...
:Gol:
چرا میگویی که رشتهای فیزیکی ربطی به قران ندارند؟ اصلا میدونی فیزیک یعنی چه؟همه عوامل طبیعی و تغییر و تحولهای طبیعی که روی کره خاکی هست علم فیزیکی میگوییند..ایا در مورد فیزیک و علوم قرانی در خود قران بیان نشده...ایا همه عمرانها و ساخت سازهای بشری که تا الان گسترش یافته در قران نیامده؟..ایا علم ریاضی و حسابها و اعداد که خداوند در خود قران بیان کرده که هفت اسمان بنا کرده ایم...ومیلیونها ستاره و کهکشانها افریده ایم و غیره...در قران بیان نشده....چرا همه این مطالب و حتی بیشتر در قران بیان شده....و هیچ کسی انکار این موضوع نمیتواند باشد
ایا همه کتابهای درسی. دانشگاهی .علمی که در حوضه ودانشگاه های سراسر جهان قرار گرفته از قران نیست؟
با سلام و احترام
شما گفتین کتب دانشگاهی از قرآن است. رشته تخصصی من برق و کامپیوتر است. لطفا آیاتی که به این علوم مربوط می شود را بیان کنید.
اگر در قرآن مثلا از ساختمان خاصی نام برده شده که الان هم هیچ اثری از آن موجود نیست، که علم عمران نشد. اگر مثلا در قرآن آمده که ما آسمانها و زمین را خلق کردیم، که علم فیزیک نشد. والا چرا هیچکدام از علمای دینی کتاب فیزیک یا عمران نمینویسند؟ این که بیاییم و چند مورد از کشفیات علمی را با آیات قرآن منطبق کنیم که نشد علم.
با تشکر:Gol:
شما گفتین کتب دانشگاهی از قرآن است. رشته تخصصی من برق و کامپیوتر است. لطفا آیاتی که به این علوم مربوط می شود را بیان کنید.
بزرگوار، میتونم ازتون بپرسم دقیقا برق می خونین یا کامپیوتر؟ اگه کامپیوتر میخونین یا هر گرایش از کامپیوتر، می تونم بپرسم مطالعاتی در رابطه با شبیه سازی الگو های مغزی داشتین یا نه؟
چون در مباحث مربوط به شبکه های عصبی که در دوره ی ارشد بعضی از گرایش های کامپیوتر تدریس میشه، به یک سری مباحث می رسین که مجبورین وارد مطالعات فلسفی بشین که در اون دقیقا از منابع قرآنی و روایی استفاده میشه تا به یک سری نتایج برسین.
آیا در زمینه ی علوم شناختی مطالعه داشتین؟ این علوم، بیس کاری بعضی از تحقیقات در زمینه های برنامه نویسی کامپیوتر هستن.
من قصد بحث در این زمینه رو ندارم و البته علاقه ای هم به بیان این مباحث نداشتم. چون ترجیح میدم تا وقتی از چیزی دقیق اطلاع ندارم، راجع بهش صحبت نکنم. ولی در حدی که می دونستم گفتم.
موفق و پیروز باشین.
بزرگوار، میتونم ازتون بپرسم دقیقا برق می خونین یا کامپیوتر؟ اگه کامپیوتر میخونین یا هر گرایش از کامپیوتر، می تونم بپرسم مطالعاتی در رابطه با شبیه سازی الگو های مغزی داشتین یا نه؟
چون در مباحث مربوط به شبکه های عصبی که در دوره ی ارشد بعضی از گرایش های کامپیوتر تدریس میشه، به یک سری مباحث می رسین که مجبورین وارد مطالعات فلسفی بشین که در اون دقیقا از منابع قرآنی و روایی استفاده میشه تا به یک سری نتایج برسین.
دوست عزیز من مدرک فوق لیسانس کامپیوتر دارم گرایش معماری سیستمها. میشه دقیقتر آدرس مباحثی که گفتین را بدین؟
دوست عزیز من مدرک فوق لیسانس کامپیوتر دارم گرایش معماری سیستمها. میشه دقیقتر آدرس مباحثی که گفتین را بدین؟
تا اونجایی که من اطلاع دارم توی گرایش های هوش مصنوعی و مرتبط با اون، در مباحث شبیه سازی الگوهای مغزی، لازمه که بنیاد کلی آفرینش و قدرت عوامل ژنتیک بررسی بشه تا الگوسازی پایه ی درستی داشته باشه، بررسی دقیق سلول ها و ذخیره سازی اطلاعات در بافت عصبی و نگاه قرآن به عقل، تکامل سطح فکر بشر در طی شش دوره(به اعتبار آیه ی فی سته ایام که ایام روز نیست و دوره است، شش دوره ی زمانی که سطوح مختلف آفرینش رو می رسونه) و مباحثی از این دست که البته بیشتر توی کتاب های فلسفه ی دینی یک نویسنده ی آلمانی خیلی قشنگ گفته شده، اسم دقیق کتاب و نویسنده رو نمی دونم وگرنه بیشتر می تونستم حرفامو مستند کنم.
همونطور که عرض کردم اطلاعات من در همین حدی هست که گفتم، وگرنه دوست داشتم عمیق تر بیان کنم.
با سلام
بنده لازم مي دانم پاسخ بخشي از مطالب جناب خير البريه را داخل پرانتز عرض كنم و اگر ايشان و يا كاربران بزرگوار ديگر در اين خصوص مطلب ، سوال يا بحثي دارند بفرمايند تا پست ايشان و پاسخ حقير را به تاپيك ديگري منتقل نموده و به بحث بنشينيم
اما حیف که این قرآن بدست نا اهلان و منافقین تحریف شد !!!!
قرآن كريم بنا بر نص قرآن كريم ، و نيز شواهد تاريخي و اهتمام مسلمانان و البته نوع نزول شريف آن - كه بتدريج نازل و به حافظه مسلمانان رفت - نه تحريف گشت و نه اساسا قابل تحريف است يعني عملا امكان حذف ، تغيير ، تحريف و تبديل هيچ آيه و كلمه اي از حافظه ي اينهمه حفاظ قرآن ، وجود ندارد و عملا اين كار منتفي و محال است .
وأخرج ابن مردويه عن ابن مسعود قال : كنا نقرأ على عهد رسول الله صلى الله عليه وسلم يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك أن علياً مولى المؤمنين وإن لم تفعل فما بلغت رسالته والله يعصمك من الناس } .درالمنثور
بخشي كه بيان نموده " ان عليا مولي المومنين " بخشي قرآني يعني بخشي از آيه شريفه نيست بلكه توضيح و تفسير آيه است كه بصورت مزجي نگاشته شده است و توضيح اينكه 'تفسیر مزجی' به تفسیری گفته میشود که مفسر، مطالب تفسیری خود را بسیار کوتاه و موجز در اثنای کلام الهی ذکر میکند؛ مانند:
1. آنچه از ابنعباس نقل شده است: 'لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَن تَبْتَغُواْ فَضْلاً مِّن رَّبِّکُمْ (فی موسم الحج) ' (بقره // 198) ؛
2. آنچه از ابنمسعود نقل شده است: 'فَمَن لَّمْ یَجِدْ فَصِیَامُ ثَلاَثَةِ أَیَّامٍ (متتابعات) ذَلِکَ کَفَّارَةُ أَیْمَانِکُمْ ' (مائده // 89) ؛
3. آنچه سیوطی از ابنزبیر نقل میکند: 'وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ (و یستعینون بالله علی ما اصابهم) ' (آل عمران // 104) .
و نمونههای فراوان دیگری که در منابع آمده است.
روشن است که این گونه تفسیر قرآن که با خود آن ممزوج است، در صدر اسلام مایه اختلاف قرائات میشد و در نگاه اول برای برخی چنین به ذهن میآمد که تفسیر آیه، جزء آیه و قرآن به شمار میآید؛ لذا دانشمندان علوم قرآنی تفسیر مزجی را از عوامل اختلاف قرائات شمرده اند.
بنابراين مطلبي كه شما آورده ايد ، تفسير مزجي قرآن است نه اينكه بخشي از قرآن بوده و مورد تحريف قرار گرفته و حذف شده است زيرا همانگونه كه در بالا ذكر كرديم ، اساسا تحريف قرآن كريم عملا ناممكن بوده و هست و خواهد بود .
وشواهدش :
وأخرج ابن أبي حاتم وابن مردويه وابن عساكر عن أبي سعيد الخدري قال : نزلت هذه الآية { يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك } على رسول الله صلى الله عليه وسلم يوم غدير خم ، في علي بن أبي طالب .
بهر حال اگر بحث يا پاسخي به عرايض حقير داريد يا مايل به ادامه بحثيد لطفا خصوصي بفرماييد تا پستهاي مربوطه به تاپيك ديگري منتقل شوند وگرنه تاپيك فعلي جاي بحث اين مورد نيست . بنده پرانتز اين بحث انحرافي را در اينجا مي بندم .
[="SlateGray"]
با سلام و احترام
شما گفتین کتب دانشگاهی از قرآن است. رشته تخصصی من برق و کامپیوتر است. لطفا آیاتی که به این علوم مربوط می شود را بیان کنید.
اگر در قرآن مثلا از ساختمان خاصی نام برده شده که الان هم هیچ اثری از آن موجود نیست، که علم عمران نشد. اگر مثلا در قرآن آمده که ما آسمانها و زمین را خلق کردیم، که علم فیزیک نشد. والا چرا هیچکدام از علمای دینی کتاب فیزیک یا عمران نمینویسند؟ این که بیاییم و چند مورد از کشفیات علمی را با آیات قرآن منطبق کنیم که نشد علم.
با تشکر:Gol:
در اين جا تذكر چند نكته لازم و ضرورى است:
1. هر چند قرآن به دانش تجربى - چنان كه توضيحش گذشت - نپرداخته است؛ ولى با لحن خاصى انسان را تشويق و ترغيب نموده است كه در اين باره به كند و كاو و جست و جو و كشف عالم طبيعت بپردازد. (: اعراف، آيه 185؛ غاشيه، آيه 20 - 17 ؛ بقره، آيه 164 و...)
2. خداوند، عقل را به عنوان «حجت باطنى» براى انسان قرار داده است تا در پرتو آن، بشر خود دست به خلاقيت زده و با استفاده از آن، مجهولات جهان طبيعت را كشف كند. در حقيقت، اين موضوع به انسان واگذار شده است؛ از اين رو در اين باره بايد از عقول ديگران و تجارب آنان، سود جويد.
3. علوم اسلامى، همچون تفسير، فقه، اصول، حديث، نحو، بلاغت، تاريخ، اخلاق، فلسفه و كلام، هر چند در پرتو هدايتهاى رسول خدا(ص) و پايهگذارى حضرت على(ع) پديد آمده است؛ ولى بسط و تسديد آن به وسيلهى انسان صورت گرفت و آدمى با عقل خود، آن را توسعه بخشيد. بنابراين علوم غيراسلامى نيز مىتواند با خود آدمى، رشد و بالندگى خود را به دست آورد. در اين باب نگا: علامه سيدمحمدحسين طباطبايى، ظهور شيعه، انتشارات فقيه، تهران: چاپ اول، 1360 ش، ص 33 و 34.
4. طفيلى و استطرادى بودن بعضى از آموزههاى قرآنى دربارهى «دانش تجربى»، به اين معنا نيست كه آنها پندارهاى خيالىاند كه براى ارائه يك پيام ارزشى ساخته و پرداخته شده باشند. هرگز چنين نيست! گزارشهاى «وحى» از خلقت آسمان و زمين، كلام آن خداوندى است كه بهتر و برتر از همگان به اسرار خلقت و چگونگى آفرينش آگاه است. قرآن، در پى تبيين چنين آموزههايى نبوده است و از اين رو اين سلسله آيات، با ابهام مطرح شده است. در واقع با اين سلسله آيات، خداوند آدمى را تحريك، تشويق و ترغيب كرده است تا با استمداد از عقل خود، به كشف رازهاى مجهول آن نايل آيد.
5. ناگفته نماند كه نگاه دينى قرآن به طبيعت و تاريخ، از يك امتياز عمده نسبت به نگاه مفسران مادى طبيعت برخوردار است؛ زيرا قرآن، همراه با طرح اين مسائل، به «علت فاعلى و غايى» حوادث طبيعى و تاريخى نيز توجّه نشان مىدهد و در نتيجه علوم طبيعى و اجتماعى را با دو بال «هو الاول» و «هوالاخر» تا اوجگاه «مبدأ» و «معاد» پرواز مىدهد. آيت اللَّه عبداللَّه جوادى آملى، شريعت در آيينه معرفت، مركز نشر فرهنگى رجاء، تهران: چاپ اول، 1372، صص 164 - 166. به هر حال ما بايد در بعضى از آموزههاى قرآنى - كه اهتمام اولى به آن شده است - نظريات آن را استخراج كرده، به جهانيان عرضه نماييم؛ ولى در بعضى از دانشها (چون دانش تجربى و تاريخى) بايد با استمداد از عقل بشرى و تبادل آرا و افكار، از ديدگاه دانشمندان، در كشف مجهولات خويش استفاده كنيم
[/]
اگر انسان به روايت ذيل توجه كند، مطلب دقيقى را دريافت خواهد كرد:
«قال ابو عبد اللهعليه السلام ما من امر يختلف فيه اثنان الا و له اصل فى كتاب الله عز و جل و لكن لا تبلغه عقول الرجالالكافى، ج 1، ص 60، باب الرد الى كتاب و السنه.
؛ امام صادق عليه السلام فرمود: هيچ چيزى نيست كه دو نفر در آن اختلاف كنند؛ مگر آن كه براى آن در كتاب خداى عز و جل، اصلى میباشد؛ ولى انديشه و عقل مردم بدان نمیرسد».
مراد از «اصل»، قاعده كلى است؛ يعنى همه جزئيات در قرآن نيست؛ ولى قواعد كلى آنها وجود دارد؛ مانند تشويق به تدبر و تعقل و عدالت و سعى و تلاش و امثال آن. البته ديگر مردمان نيز به هر مقدار كه در متن آيات قرآن و ارتباط آنها با يكديگر، تعقل و تدبر كنند و از احاديث معصومان و محبت و ولايت آنان بيشتر بهره مند باشند، براى نيازهاى علمى خود در سطوح مختلف فردى و اجتماعى، بيشتر مىتوانند از راهنمايىهاى قرآن بهره مند شوند و به عبارت ديگر، اگر چه شأن اوليه و اصلى قرآن، بهره گيرى از آن
در جهت هدايت فرد و جامعه است و همه علوم در ظاهر الفاظ قرآن نيامده، اما از آن جا كه راهيابى به حقايق هستى و بهرهمندى از نور علم، نياز به قابليت و لياقت دارد، اعتصام و چنگ آويختن به ريسمان آيات قرآن و ولايت معصومان عليهم السلام مىتواند بهترين امكان و شرايط را براى انسان فراهم آورد؛ تا به «حقيقت ملكوتى علم»، دست يابد و از طريق مراجعه و انس با قرآن، جرقه هاى علمى و معنوى در انسان زده شود؛ چنان كه موارد متعددى ديده و تجربه شده و بسيارى از علوم و مجهولات بشرى از اين طريق، كشف شده است، بنابراين، مىتوان به صاحبان علم و خرد توصيه كرد كه براى دستيابى به سررشته هاى علمى و پىريزى بنيانهاى علمى، در رشته هاى مختلف، از قرآن بيشترين استفاده را ببرند.
با سلام و احترام
شما گفتین کتب دانشگاهی از قرآن است. رشته تخصصی من برق و کامپیوتر است. لطفا آیاتی که به این علوم مربوط می شود را بیان کنید.
اگر در قرآن مثلا از ساختمان خاصی نام برده شده که الان هم هیچ اثری از آن موجود نیست، که علم عمران نشد. اگر مثلا در قرآن آمده که ما آسمانها و زمین را خلق کردیم، که علم فیزیک نشد. والا چرا هیچکدام از علمای دینی کتاب فیزیک یا عمران نمینویسند؟ این که بیاییم و چند مورد از کشفیات علمی را با آیات قرآن منطبق کنیم که نشد علم.
با تشکر
در پاسخ به برخی آیات که با مهندسی عمران در ارتباط است توجه کنید :
1- خانه سازی زنبور عسل
وَ أَوْحى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ (نحل 68)
پروردگار تو به زنبور عسل وحى (الهام غريزى) فرستاد كه از كوهها و درختان و داربستهايى كه مردم مىسازند خانههايى برگزين!.
نخستين ماموريت زنبوران در اين آيه ماموريت خانهسازى ذكر شده، و اين شايد به خاطر آن است كه مساله مسكن مناسب نخستين شرط زندگى است و به دنبال آن فعاليتهاى ديگر امكان پذير مىشود، و يا به خاطر آنكه ساختمان خانههاى شش ضلعى زنبوران عسل كه شايد مليونها سال است به همين شكل در شرق و غرب جهان ادامه دارد از عجيبترين برنامههاى زندگى آنها است و حتى شايد از ساختن خود عسل عجيبتر است، چگونه اين ماده مومى مخصوص را تهيه مىكند؟ و چگونه اين خانههاى شش ضلعى را با ظرافت و مهندسى فوق العاده دقيقى مىسازد؟ خانههايى كه نقشه آن بسيار حساب شده و زواياى آن كاملا دقيق و يكسان است، اساسا براى استفاده كامل از يك سطح به گونهاى كه هيچ قسمتى از آن، هدر نرود و يا زواياى تنگ و تاريكى پيدا نكند، راهى بهتر از انتخاب خانههاى شش ضلعى با زواياى مساوى نيست، به اضافه اين نوع خانه از استحكام خاصى برخوردار است.
[ طرز انتخاب اين خانهها]
- انتخاب اين خانهها، چنان كه قرآن در آيه فوق مىگويد: گاهى در كوهها است، در لابلاى صخرههاى غير قابل عبور، و شكافهاى مخصوص سنگهايى كه آمادگى براى اين هدف دارند و گاهى در لابلاى شاخههاى درختان، و گاهى در كندوهايى كه انسانها بر فراز داربستها در اختيارشان مىگذارند.
ضمنا از اين تعبير استفاده مىشود كه لانه و كندوى عسل بايد در نقطه مرتفعى از كوه و درخت و داربست باشد تا به خوبى بتواند از آن استفاده كند.
تفسير نمونه، ج11، ص: 299
2- خانه سازی عنکبوت
مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِياءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ (عنکبوت – 41)
41- كسانى كه غير از خدا را اولياء خود برگزيدند، همچون عنكبوتند كه خانهاى براى خود انتخاب كرده و سستترين خانهها خانه عنكبوت است اگر مىدانستند!
چه مثال رسا و جالبى و چه تشبيه گويا و دقيقى؟! درست دقت كنيد: هر حيوان و حشرهاى براى خود خانه و لانهاى دارد، اما هيچيك از اين خانهها به سستى خانه عنكبوت نيست.
اصولا خانه بايد ديوار و سقف و درى داشته باشد، و صاحب آن را از حوادث حفظ كند طعمه و غذا و نيازهاى او را در خود نگاه دارد. بعضى از خانهها سقف ندارند اما لا اقل ديوارى دارند يا اگر ديوار ندارند سقفى دارند.
اما لانه عنكبوت كه از تعدادى تارهاى بسيار نازك ساخته شده نه ديوارى دارد، نه سقفى، نه حياطى و نه درى، اينها همه از يك سو.
از سوى ديگر مصالح آن بقدرى سست و بى دوام است كه در برابر هيچ حادثهاى مقاومت نمىكند.
اگر نسيم ملايمى بوزد تار و پودش را درهم مىريزد!
اگر چند قطره باران بر آن ببارد آن را متلاشى مىكند! كمترين شعله آتشى به آن برسد نابودش مىسازد.
حتى اگر گرد و غبار بر آن بنشيند پاره پاره مىشود و از سقف خانه آويزان مىگردد.
معبودهاى دروغين اين گروه نيز نه سودى دارند و نه زيانى، نه مشكلى را حل مىكنند، و نه در روز بيچارگى پناهگاه كسى هستند.
درست است كه اين خانه براى عنكبوت با آن پاهاى بلند و طولانيش هم مركز استراحت است و هم در و دكان و دامى براى صيد حشرات و تحصيل غذا.
ولى در مقايسه با خانههاى حيوانات و حشرات ديگر بى نهايت سست و بى دوام است.
كسانى كه غير خدا را تكيهگاه خود قرار دهند تكيه آنها بر تار عنكبوت است.
تارهاى عنكبوت از مايع لزجى ساخته مىشود كه در حفرههاى بسيار كوچكى همچون سر سوزن در زير شكم او قرار دارد، اين مايع داراى تركيب خاصى است كه هر گاه در مجاورت هوا قرار گيرد سخت و محكم مىشود.
عنكبوت آن را به وسيله چنگال مخصوصش از اين حفرهها بيرون كشيده و تارهاى خود را از آن مىسازد.
مىگويند هر عنكبوت قادر است با همين مايع بسيار مختصر كه در اختيار دارد در حدود پانصد متر از اين تارها بتند! بعضى نوشتهاند كه سستى اين تارها بر اثر نازكى فوق العاده است و گرنه از تار فولادينى كه به ضخامت آن باشد محكمتر است!.
عجيب اينكه اين تارها گاهى هر كدام از چهار رشته تشكيل شده و هر رشتهاى نيز خود از هزار رشته! تشكيل يافته كه هر كدام از سوراخ بسيار كوچكى كه در بدن او است بيرون مىآيد اكنون فكر كنيد هر يك از اين تارهاى فرعى چه اندازه ظريف و دقيق و باريك تهيه مىشود.
علاوه بر عجائبى كه در مصالح ساختمانى خانه عنكبوت به كار رفته، شكل ساختمانى و مهندسى آن نيز جالب است، اگر به خانههاى سالم عنكبوت دقت كنيم منظره جالبى همچون يك خورشيد با شعاعهايش بر روى پايههاى مخصوصى از همين تارها مشاهده مىكنيم البته اين خانه براى عنكبوت خانه مناسب و ايدهآلى است ولى در مجموع سستتر از آن تصور نمىشود، و اين چنين است معبودهايى كه غير از خدا مىپرستند.
تفسير نمونه، ج16،ص 278
3- خانه سازی قوم ثمود ( سوره اعراف )
وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ وَ بَوَّأَكُمْ فِي الْأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُوراً وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُيُوتاً فَاذْكُرُوا آلاءَ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ (74)
و به خاطر بياوريد كه شما را جانشينان قوم عاد قرار داد و در زمين مستقر ساخت، كه در دشتهايش قصرها براى خود بنا مىكنيد و در كوهها براى خود خانهها مىتراشيد، بنا بر اين نعمتهاى خدا را متذكر شويد و در زمين فساد نكنيد.
از تعبير این آیه چنين به نظر مىرسد كه قوم ثمود محل زندگى خود را در تابستان و زمستان تغيير مىدادند، در فصل بهار و تابستان در دشتهاى وسيع و پربركت به زراعت و دامدارى مىپرداختند و به همين جهت خانههاى مرفه و زيبايى در دشت داشتند، و به هنگام فرا رسيدن فصل سرما و تمام شدن برداشت محصول، به خانههاى مستحكمى كه در دل صخرهها تراشيده بودند و در مناطق امن و امانى قرار داشت و از گزند طوفان و سيلاب و حوادث بر كنار بود آسوده خاطر زندگى مىكردند.
تفسير نمونه، ج6، ص: 234
4- خانه سازی قوم هود ( سوره شعراء )
أَ تَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ (128) وَ تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ (129)
تفسير نمونه، ج15، ص: 290
ترجمه:
128- آيا شما بر هر مكان مرتفعى نشانهاى از روى هوى و هوس مىسازيد؟
129- و قصرها و قلعههاى زيبا و محكم بنا مىكنيد، آن چنان كه گويى در دنيا جاودانه خواهيد ماند.
واژه ريع در اصل به معنى مكان مرتفع است و تعبثون از ماده عبث به معنى كارى است كه هدف صحيح در آن تعقيب نمىشود، و با توجه به واژه آيه كه به معنى نشانه است روشن مىشود كه اين قوم متمكن و ثروتمند براى خودنمايى و تفاخر بر ديگران بناهايى بر نقاط مرتفع كوهها و تپهها، (همچون برج و مانند آن) مىساختند كه هيچ هدف صحيحى براى آن نبود جز اينكه توجه ديگران را به آن جلب كنند و قدرت و نيروى خود را به رخ سايرين بكشند.
و اينكه بعضى از مفسران گفتهاند منظور از اين سخن، كلبههايى بوده كه بر فراز بلنديها مىساختند و مركز لهو و لعب و هوسرانى و عياشى بوده- همانگونه كه در عصر ما در ميان طاغوتيان مرسوم است- بعيد به نظر مىرسد، زيرا با كلمه آية و عبث سازگار نيست.
اين احتمال را نيز بعضى از مفسران دادهاند كه قوم عاد، اين ساختمانها را مشرف بر جادهها مىساختند تا از فراز آن به استهزاء و مسخره راهروان بپردازند ولى از اين سه تفسير، تفسير اول صحيحتر به نظر مىرسد.
بار ديگر به انتقادگرى از آنها پرداخته، مىگويد: شما قصرها و قلعههاى زيبا و محكم مىسازيد، آن چنان كه گويى در دنيا جاودانه خواهيد ماند (وَ تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ).
مصانع جمع مصنع به معنى مكان و ساختمان مجلل و محكم است.
هود به اين اعتراض نمىكند كه چرا شما داراى خانههاى مناسبى هستيد بلكه مىگويد شما آن چنان غرق دنيا شدهايد و به تجمل پرستى و محكم كارى بيحساب در كاخها و قصرها پرداختهايد كه سراى آخرت را به دست فراموشى سپردهايد، دنيا را نه به عنوان يك گذرگاه كه به عنوان يك سراى هميشگى پنداشتهايد، آرى چنين ساختمانهاى غفلتزا و غرور آفرين مسلما مذموم است.
تفسير نمونه، ج15، ص: 293
5- خانه سازی برخی اقوام گذشته ( سوره فجر )
أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعادٍ (6) إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ (7) الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلادِ (8) وَ ثَمُودَ الَّذِينَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ (9)
6- آيا نديدى پروردگارت به قوم عاد چه كرد؟
7- و با آن شهر ارم با عظمت.
8- همان شهرى كه نظيرش در بلاد آفريده نشده بود.
9- و قوم ثمود كه صخرههاى عظيم را از دره مىبريدند (و از آن خانه و كاخ مىساختند).
به دنبال آيات گذشته كه متضمن سوگندهاى پر معنايى در باره مجازات طغيانگران بود، در اين آيات به چند قوم نيرومند از اقوام پيشين كه هر كدام براى خود قدرتى عظيم داشتند، اما بر مركب غرور سوار شدند و راه طغيان و كفر را پيش گرفتند اشاره مىكند، و سرنوشت دردناك آنها را روشن مىسازد، تا مشركان مكه و اقوام ديگر كه شايد از آنها بسيار ضعيفتر بودند حساب خود را برسند، و از خواب غفلت بيدار شوند.
نخست مىفرمايد: آيا نديدى پروردگارت به قوم عاد چه كرد؟؟! (أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعادٍ).
منظور از رؤيت (ديدن) در اينجا علم و آگاهى است، منتها از آنجا كه داستان اين اقوام به قدرى مشهور و معروف بوده كه گويى مردم زمانهاى بعد نيز آن را با چشم خود مىديدند تعبير به رؤيت شده است.
البته مخاطب در اين آيه پيامبر ص است، ولى هشدارى است براى همگان.
عاد همان قوم پيامبر بزرگ خدا هود است بعضى از مورخان معتقدند عاد بر دو قبيله اطلاق مىشود: قبيلهاى كه در گذشته بسيار دور زندگى تفسير نمونه، ج26، ص: 451
داشتند، و قرآن از آنها تعبير به عاداً الْأُولى كرده است (نجم- 50).
آنها احتمالا قبل از تاريخ زندگى مىكردهاند.
قبيله عاد كه در دوران تاريخ بشر، و احتمالا حدود هفتصد سال قبل از ميلاد مسيح ع وجود داشتند، در سرزمين احقاف يا يمن زندگى مىكردند.
قامت هايى بلند و اندامى نيرومند داشتند، و به همين دليل جنگجويانى زبده محسوب مىشدند.
به علاوه از نظر تمدن ظاهرى نيز پيشرفته بودند، شهرهايى آباد و زمينهاى خرم و سرسبز، و كاخهاى عظيم و باغهاى پر طراوت داشتند.
بعضى مىگويند عاد نام جد اين قبيله است، و قبيله را معمولا بنام جد آن قبيله مىخواندند.
سپس مىافزايد: همان شهر ارم پرشكوه و عظيم (إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ).
در اينكه ارم نام شخص يا قبيله است، يا محل و شهرى است؟
در ميان مفسران گفتگو است.
زمخشرى در كشاف از بعضى نقل مىكند كه عاد فرزند عوص و او فرزند ارم و او فرزند سام فرزند نوح است، و از آنجا كه نام جد قبيله بر آن قبيله اطلاق مىشده به قبيله عاد نيز ارم مىگفتند.
بعضى نيز معتقدند كه ارم همان عاد اولى است، و عاد قبيله دوم است در حالى كه بعضى ديگر معتقدند ارم نام شهر و سرزمين آنها است .
ولى مناسب با آيه بعد اين است كه ارم نام شهر بىنظير آنها باشد.
عماد به معنى ستون و جمع آن عمد (بر وزن شتر).
بنا بر تفسير اول اشاره به اندام نيرومند و پيكرهاى ستون مانند قوم عاد است، و بنا بر تفسير دوم اشاره به ساختمانهاى با عظمت و كاخهاى رفيع و ستونهاى عظيمى است كه در اين كاخها به كار رفته بود، و در هر دو صورت اشارهاى است به قدرت و قوت قوم عاد «1».
ولى تفسير دوم (يعنى ستونهاى عظيم كاخهاى آنها) مناسبتر است.
و لذا در آيه بعد مىافزايد: همان شهر و ديارى كه مانند آن در بلاد آفريده نشده بود (الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلادِ).
اين تعبير نشان مىدهد كه منظور از ارم همان شهر است، نه قبيله و طايفه.
و شايد به همين دليل است كه بعضى از مفسران بزرگ همين تفسير را پذيرفتهاند و ما نيز آن را ترجيح داديم .
بعضى از مفسران داستان مفصلى از كشف شدن شهر زيبا و پرشكوه ارم در بيابانهاى جزيرة العرب، و صحارى عدن، نقل كردهاند كه از ساختمان با عظمت و زينت آلات فوق العاده عجيب و بىنظير آن سخن مىگويد ولى داستان مزبور به افسانه يا خواب شبيهتر است تا به يك واقعيت! اما به هر حال جاى ترديد نيست كه قوم عاد و شهرهاى آنان از نيرومندترين قبائل، و پيشرفتهترين بلاد بود، و همانگونه كه قرآن اشاره مىكند همانند آن در بلاد پيدا نمىشد.
داستانهاى زيادى نيز از بهشت شداد كه فرزند عاد بوده در افواه، و تواريخ وجود دارد، تا آنجا كه بهشت شداد و باغهاى ارم به صورت ضرب المثل درآمده، ولى اين داستانها به اساطير شبيهتر است، اساطيرى كه ريشهاى از واقعيت دارد، اما پيرامون آن شاخ و برگهاى زيادى درست كردهاند.
سپس به سراغ دومين گروه طغيانگر از اقوام پيشين مىرود و مىفرمايد: آيا نديدى پروردگارت با قوم ثمود چه كرد، همان قومى كه صخرههاى عظيم را در وادى مىبريدند و از آن خانهها و كاخها مىساختند (وَ ثَمُودَ الَّذِينَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ).
قوم ثمود از قديمىترين اقوامند و پيامبرشان صالح ع بود، و در سرزمينى بنام وادى القرى ميان مدينه و شام زندگى داشتند، تمدنى پيشرفته و زندگانى مرفه، و صاحب ساختمانهاى عظيم و پيشرفته بودند.
بعضى گفتهاند: ثمود نام پدر قبيله بود كه به آن نام ناميده شدهاند ».
جابوا در اصل از جوبة (بر وزن توبه) به معنى زمين پست گرفته شده، سپس به معنى قطع و بريدن هر قطعه زمينى آمده است، و پاسخ كلام را از اين رو جواب ناميدهاند كه گويى هوا را قطع مىكند و از دهان گوينده به گوش شنونده مىرسد (يا به اين جهت كه سؤال را قطع كرده و به آن پايان مىدهد).
به هر حال منظور در اينجا بريدن قطعات كوهها، و ايجاد خانههاى مطمئن است، همانگونه كه در آيه 82 سوره حجر در باره همين قوم ثمود مىخوانيم: وَ كانُوا يَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً آمِنِينَ: آنها در دل كوهها خانههاى امن مىتراشيدند نظير همين معنى در آيه 149 سوره شعراء نيز آمده، و در آنجا تعبير به بيوتا فارهين شده كه دليل بر آن است آنها در اين خانهها به عيش و نوش و هوسرانى مىپرداختند.
بعضى گفتهاند قوم ثمود نخستين قومى بودند كه بريدن سنگها را از كوه و ايجاد خانههاى محكم در دل كوهها اقدام كردند.
واد كه در اصل وادى بوده، و به معنى بستر رودخانه، يا محل عبور سيلابها، و گاه به معنى دره نيز آمده چرا كه سيلابها از درههايى كه در كنار كوهها است مىگذرد.
و در اينجا مناسب معنى دوم يعنى درهها و كوهپايهها است زيرا با توجه به آيات ديگر قرآن كه در باره اين قوم سخن مىگويد و در بالا اشاره شد قوم ثمود خانههاى خود را در دامنه كوهها مىساختند، به اين ترتيب كه سنگها را مىبريدند و در درون آنها خانههاى امنى ايجاد مىكردند .
در حديثى آمده است كه پيغمبر اكرم ص در غزوه تبوك در مسير خود به شمال عربستان به وادى ثمود رسيد، در حالى كه سوار بر اسب بود، فرمود سرعت كنيد كه شما در سرزمين ملعون و نفرين شدهاى هستيد .
بدون شك قوم ثمود نيز در عصر خود تمدنى پيشرفته و شهرهايى آباد داشتند، ولى باز در اينجا به اعداد و ارقامى برخورد مىكنيم كه مبالغهآميز يا افسانه به نظر مىرسد، مثل اينكه جمعى از مفسران نوشتهاند كه آنها يكهزار و هفتصد شهر ساخته بودند كه همه آنها از سنگ بود!
تفسير نمونه، ج26، ص: 456
- ساخت و ساز جنیان برای حضرت سلیمان( سوره سبا )
يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ مَحارِيبَ وَ تَماثِيلَ وَ جِفانٍ كَالْجَوابِ وَ قُدُورٍ راسِياتٍ اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُكْراً وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ (13
- آنها هر چه سليمان مىخواست برايش درست مىكردند، معبدها، تمثالها، ظروف بزرگ غذا همانند حوض ها! و ديگ هاى ثابت (كه از بزرگى قابل حمل و نقل نبود، و به آنها گفتيم:) اى آل داود شكر (اين همه نعمت را) به جا آوريد، اما عده كمى از بندگان من شكرگزارند!
محاريب جمع محراب در لغت به معنى عبادتگاه يا قصرها و ساختمانهاى بزرگى است كه به منظور معبد ساخته مىشود.
گاهى نيز به قسمت صدر مجلس، يا صدر مسجد و معبد، نيز اطلاق مىشود آنچه امروز به آن محراب مىگويند كه همان محل امام جماعت است در حقيقت تعبير و معنى تازهاى است كه از ريشه اصلى گرفته شده است.
به هر حال از آنجا كه اين واژه از ماده حرب به معنى جنگ است علت نامگذارى معابد را به محراب اين دانستهاند كه محل محاربه و جنگ با شيطان و هواى نفس است .
و يا از حرب به معنى لباس است كه در ميدان جنگ از تن دشمن گرفته مىشود، چرا كه انسان در معبد بايد پوشش افكار دنيوى و پراكندگى خاطر را از خود بر گيرد «2».
به هر حال اين كاركنان فعال و چابك سليمان معابد بزرگ و باشكوهى كه درخور حكومت الهى و مذهبى او بود براى او ترتيب مىدادند، تا مردم بتوانند به راحتى به وظائف عبادى خود قيام كنند.
تماثيل جمع تمثال هم به معنى نقش و عكس آمده، و هم مجسمه، در اينكه اين مجسمهها يا نقشها صورتهاى چه موجوداتى بودند، و به چه منظور سليمان دستور تهيه آنها را مىداد تفسيرهاى مختلفى شده است:
ممكن است اينها جنبه تزيينى داشته، همانگونه كه در بناهاى مهم قديم بلكه جديد ما نيز ديده مىشود.
و يا براى افزودن ابهت به تشكيلات او بوده است، چرا كه نقش پارهاى از حيوانات چون شير در افكار بسيارى از مردم ابهت آفرين است.
آيا مجسمهسازى موجودات ذى روح در شريعت سليمان ع مجاز بوده، هر چند در اسلام ممنوع است؟ يا اين كه مجسمههايى كه براى سليمان مىساختند از جنس غير ذى روح بوده مانند تمثالهاى درختان و كوهها و خورشيد و ماه و ستارگان؟
و يا فقط براى او نقش و نگار بر ديوارها مىزدند كه در ظريف كاريهاى آثار باستانى بسيار ديده مىشود و مىدانيم نقش و نگار هر چه باشد، بر خلاف مجسمه حرام نيست.
همه اينها محتمل است چرا كه ممكن است تحريم مجسمهسازى در اسلام به منظور مبارزه شديد با مساله بت پرستى و ريشه كن كردن آن بوده و اين ضرورت در زمان سليمان تا اين اندازه وجود نداشته و اين حكم در شريعت او نبوده است.
ولى در روايتى كه از امام صادق ع در تفسير اين آيه نقل شده چنين مىخوانيم:
و اللَّه ما هى تماثيل الرجال و النساء و لكنها الشجر و شبهه:
بخدا سوگند تمثالهاى مورد در خواست سليمان مجسمه مردان و زنان نبوده بلكه تمثال درخت و مانند آن بوده است .
مطابق اين روايت مجسمهسازى ذيروح در شريعت وى نيز حرام بوده.
جفان جمع جفنه (بر وزن وزنه) به معنى ظرفهاى غذاخورى است.
و جواب جمع جابيه به معنى حوض آب است، و از اين تعبير استفاده مىشود كه ظرفهاى بسيار عظيم غذاخورى كه هر كدام همچون حوضى بود براى سليمان تهيه مىديدند تا گروه كثيرى بتوانند اطراف آن بنشينند و از آن غذا بخورند، و اگر فراموش نكرده باشيم در زمانهاى كمى قديم نيز بر سر سفرهها از مجموعههاى بزرگ براى خوردن غذا به صورت دستجمعى استفاده مىشد، و در حقيقت سفره آنها همان ظرف بزرگ بود، و مثل امروز ظرفهاى مستقل و جداى از يكديگر معمول نبود.
قدور جمع قدر (بر وزن قشر) به معنى ظرفى است كه غذا در آن طبخ مىشود و راسيات جمع راسيه به معنى پا بر جا و ثابت است و در اينجا منظور ديگ هايى است كه از عظمت آن را از جا تكان نمىدادند.
تفسير نمونه، ج18، ص: 34
بخشي كه بيان نموده " ان عليا مولي المومنين " بخشي قرآني يعني بخشي از آيه شريفه نيست بلكه توضيح و تفسير آيه است كه بصورت مزجي نگاشته شده است و توضيح اينكه 'تفسیر مزجی' به تفسیری گفته میشود که مفسر، مطالب تفسیری خود را بسیار کوتاه و موجز در اثنای کلام الهی ذکر میکند؛ مانند:
1. آنچه از ابنعباس نقل شده است: 'لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَن تَبْتَغُواْ فَضْلاً مِّن رَّبِّکُمْ (فی موسم الحج) ' (بقره // 198) ؛
2. آنچه از ابنمسعود نقل شده است: 'فَمَن لَّمْ یَجِدْ فَصِیَامُ ثَلاَثَةِ أَیَّامٍ (متتابعات) ذَلِکَ کَفَّارَةُ أَیْمَانِکُمْ ' (مائده // 89) ؛
3. آنچه سیوطی از ابنزبیر نقل میکند: 'وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ (و یستعینون بالله علی ما اصابهم) ' (آل عمران // 104) .
و نمونههای فراوان دیگری که در منابع آمده است.
روشن است که این گونه تفسیر قرآن که با خود آن ممزوج است، در صدر اسلام مایه اختلاف قرائات میشد و در نگاه اول برای برخی چنین به ذهن میآمد که تفسیر آیه، جزء آیه و قرآن به شمار میآید؛ لذا دانشمندان علوم قرآنی تفسیر مزجی را از عوامل اختلاف قرائات شمرده اند.
بنابراين مطلبي كه شما آورده ايد ، تفسير مزجي قرآن است نه اينكه بخشي از قرآن بوده و مورد تحريف قرار گرفته و حذف شده است زيرا همانگونه كه در بالا ذكر كرديم ، اساسا تحريف قرآن كريم عملا ناممكن بوده و هست و خواهد بود .
با سلام
اولا که معانی کلمات قرآن وتحریف تا مشخص نشود نتیجه ای نخواهد بود .
ثانیا اگر شما به این دو سوال ما جواب دادید قبول :
علت قتل صحابی جلیل عبد الله بن مسعود که شاگرد امام علی (ع) واقرء قراء بنص صحاح عامه بود بدست عثمان چه بود ؟
چرا حجاج یوسف ثقفی جلاد خونخوار میگفت هرکس به قرائت ابن مسعود بخواند گردنش را میزنم ؟؟؟!!!!!!
[="Black"]بسم الله الرحمن الرحیم
عرض سلام وادب خدمت شما.
مراد از «اصل»، قاعده كلى است؛ يعنى همه جزئيات در قرآن نيست؛
مطالبی که عنوان فرموده اید زیبا بود.
فقط یک نکته ، آن هم این است ، تمام جزئیات در قرآن وجود دارد. اما از آنجایی که مفسر اصلی قرآن ( امام معصوم(ع) ) حضور ندارند. رسیدن به جزئیات در قرآن دشوار است.
انشاء الله بعد از ظهور حضرت مهدی(عج) تمام این جزئیات استخراج خواهد شد.
موفق باشید.:Gol:[/]
[="Black"] اولا که معانی کلمات قرآن وتحریف تا مشخص نشود نتیجه ای نخواهد بود . ثانیا اگر شما به این دو سوال ما جواب دادید قبول : علت قتل صحابی جلیل عبد الله بن مسعود که شاگرد امام علی (ع) واقرء قراء بنص صحاح عامه بود بدست عثمان چه بود ؟ چرا حجاج یوسف ثقفی جلاد خونخوار میگفت هرکس به قرائت ابن مسعود بخواند گردنش را میزنم ؟؟؟!!!!!!با سلام
بسم الله الرحمن الرحیم
شما در خیلی از تاپیکها اعلام کردید قرآن تحریف شده است و در تمام تاپیکها پاسختان با سند ارائه شده است.
نمیدونم با این حال چرا بر سر این ادعای پوچ پافشاری میکنید!!!!![/]
نمیدونم با این حال چرا بر سر این ادعای پوچ پافشاری میکنید!!!!!شما در خیلی از تاپیکها اعلام کردید قرآن تحریف شده است و در تمام تاپیکها پاسختان با سند ارائه شده است.
با سلام
چون موضوعات را تا آخر نمی خوانید ودنبال نمی کنید آخرش همین است !
کدام قرآن تحریف شده است و کدام نشده ؟
[="Black"]بسم الله الرحمن الرحیم
با سلامچون موضوعات را تا آخر نمی خوانید ودنبال نمی کنید آخرش همین است !
کدام قرآن تحریف شده است و کدام نشده ؟
سلام.
اتفاقا متن شما را خوانده ام. شما ادعا دارید قرآن تحریف شده است. و منظورتان از تحریف متن قرآن است.درصورتی که این ادعای شما کاملا رد شده است.توسط دوستان در تاپیکهای دیگر همراه با سند.
شما جایی هم فرموده اید تحریف قرائات داریم. اما نمیدانم کسی که در هنگام قرائت بعضی از کلمات را اشتباه بخواند چه ربطی به تحریف در متن دارد.
این سخن نیز توسط دوستان با سند نقد شده است.
آیات نسخ شده هم ربطی به تحریف ندارد. آیات نسخ شده برای این در قرآن وجود دارد که راه و روش تکمیل یک حکم مشخص شود.
موضوع بعدی اینکه پیغمبر آیات را جلو جلو میخواندن بازهم دلیل بر تحریف نیست.زیرا قبل از اینکه جبرئیل بخواهد آیات را بخواند پیغمبر میدانست که جبرئیل چه میگوید.[/]
با سلام خدمت دوستان گرامی
سخن گفتن درباره تحریف و انواع آن بدون علم شایسته نیست . البته بنده تمایل ندارم جوابهای خودم را بر دوستان تحمیل کنم بلکه تنها برای روش شناسی عرض می کنم که باید خدمت شما عزیزان گرامی عرض کنم که سخنان و مطالب را دقیق تر بیان کنید تا بتوان به نتیجه رسید .
درباره تحریف شایسته است مسائل ذیل مورد دقت قرار گیرند :
اول : مفهوم تحریف
دوم : علت تحریف
سوم : شواهد بر تحریف
چهارم : مطالعه تاریخ متنی که ادعا می شود تحریف شده است .
پنجم : امانت در نقل متن
ششم : روشهای انتقال متن
برادران گرامی بنده تمایل ندارم بحث شما را محدود یا در آن دخالت کنم اما بهتر است از جدل بپرهیزید و بر اساس مطالبی که عرض کردم بحث را سامان دهید تا بتوان مسائل را به صورت شایسته مورد بررسی قرار داد .
با تشکر
با سلام
با سلاماولا که معانی کلمات قرآن وتحریف تا مشخص نشود نتیجه ای نخواهد بود .
ثانیا اگر شما به این دو سوال ما جواب دادید قبول :
علت قتل صحابی جلیل عبد الله بن مسعود که شاگرد امام علی (ع) واقرء قراء بنص صحاح عامه بود بدست عثمان چه بود ؟
چرا حجاج یوسف ثقفی جلاد خونخوار میگفت هرکس به قرائت ابن مسعود بخواند گردنش را میزنم ؟؟؟!!!!!!
بنده به مطلب شما درباب تحريف قرآن پاسخ متناسب و اجمالي و مناسب با تاپيك حاضر را دادم ، اگر مايل به ادامه بحث هستيد تاپيك ديگري ايجاد بفرماييد . مستحضريد كه موضوع مورد بحث شما با موضوع تاپيك مغاير است . لذا عنايت بفرماييد صرفا در موضوع تاپيك بحث بفرماييد .
با تشكر
سلام..چرا بعضی کوته فکران وبی خردان میگویند قران قدیمی شده؟.......قران مانند دریای روشن و بی انتها ست...ایا میلیونها کتب باارزش و مفید که شامل تفسیر و ترجمه قران واحکام شرع و غیره میباشد همه از قران استخراج نشده؟ایا همه کتابهای درسی. دانشگاهی .علمی که در حوضه ودانشگاه های سراسر جهان قرار گرفته از قران نیست؟ ایا همه موسسات . و سیستم های بانکی .ادارات.دانشگاه .حوضه علمیه.حتی دادگاهای کشور وتمام مراکز علمی کشور وغیره طبق دستورات و احکام قران پیش نمیروند؟پس کجا ی قران قدیمی شده؟..دلیل بیاورند اگر راست میگویند.........
سلام. اول اینکه به نظر من اخلاق حکم میکنه به مخالفمون توهین نکنیم. البته اصرار ندارم شما اخلاقی رفتار کنید. دوم:
میلیون نه، هزار نه، صد تا هم نه.... 10 تا کتاب درسی دانشگاهی علمی{ نه کتاب اندیشه اسلامی و ..} نام ببر که از قرآن استخراج شده باشن.
البته جهت بحث و بررسي بيشتر اين موضوع ، اگر موارد خاصي از چنين نقد هايي در ذهن داريد بصورت موردي و مصداقي ، بيان بفرماييد تا بيشتر بررسي كنيم .
در قرآن داستانهای اقوام باستانی هست که خیلی هاشون از تورات نشات گرفته. اثبات درست یا غلط بودن بسیاری از اینها کار راحتی نیست.چون نه منبع تاریخی مستقل و معتبری در اختیار داریم و نه ماشین زمان! اما یک داستان هست که اگر درست میبود میبایست نشانه های درستی اون رو الان هم شاهد باشیم.
http://www.askdin.com/thread19417-3.html#post328568
سوره کهف
ذوالقرنين گفت: تمکن و ثروتي که خدا به من عطا فرموده (از هزينه شما) بهتر است (نيازي به کمک مادي شما ندارم) اما شما با من به قوت بازو کمک کنيد (مرد و کارگر از شما، وسايل و هزينه آن با من) تا سدي محکم براي شما بسازم (که به کلي مانع دستبرد آنها شود). ( 95
) برايم قطعات آهن بياوريد. (آنگاه دستور داد که زمين را تا به آب بکنند و از عمق زمين تا مساوي دو کوه از سنگ و آهن ديواري بسازند) تا چون ميان آن دو کوه را برابر ساخت گفت: در آتش بدميد؛ تا چون آهن را بسان آتش بگداخت، گفت: برايم مس گداخته آوريد تا بر آن فرو ريزم. ( 96 )
از آن پس آن قوم نه هرگز بر بالاي آن سد شدن و نه بر شکستن آن سد و رخنه در آن توانايي يافتند. ( 97 )
ذو القرنين گفت که اين (قدرت و تمکن بر بستن سد) لطف و رحمتي از خداي من است و آنگاه که وعده خداي من فرا رسد (که روز قيامت يا روز ظهور حضرت ولي اللّه اعظم است) آن سد را متلاشي و هموار با زمين گرداند و البته وعده خداي من محقق و راست است. ( 98 )
و روز آن وعده که فرا رسد (طايفه يأجوج و مأجوج يا) همه خلايق محشر چون موج مضطرب و سرگردان باشند و درهم آميزند، و نفخه صور دميده شود و همه خلق را در صحراي قيامت جمع آريم.
----
در داستان یاجوج ماجوج و سد ذوالقرنین طبق گفته قرآن باید سدی آهنین با ویژگیهای خاصش و قوم یاجوج ماجوج موجود باشند{تا زمان قیامت}.
اما الان که همه سطح زمین زیر دید دوربین ماهواره ها است و بشر کره خاکی رو بررسی کرده، همچین چیزهای عجیب و با عظمتی پیدا نشده.
این چه معنایی میده؟ جز این که این تنها یک داستان قدیمیه؟
با سلام
در قرآن داستانهای اقوام باستانی هست که خیلی هاشون از تورات نشات گرفته.
اين حرف يا بهتر عرض كنيم اين ادعا ، ادعاي صحيحي نيست . اگر بنده و شما و چند نفر ديگر در درس يك استاد حضور پيدا كنيم و هر كدام سخنان استاد را به درستي نقل كنيم - يعني مثل يا شبيه هم نقل شود - دلالت بر حضور ما و استفاده ي همه ي ما از يك منبع واحد- يعني استاد- است يا دلالت بر كپي برداري ما از يكديگر است ؟ البته مي تواند دومي باشد اما الزاما به معناي دوم نيست .
شباهت برخي داستانهاي اقوام در كتب آسماني مختلف ، به معناي كپي برداري آنها از يكديگر نيست بلكه به معناي وحدت منبع دريافت وحي است . واگر در برخي موارد در كتب پيشين - منظور تورات و انجيل فعلي است - تفاوتهايي در نقل يك مطلب با قرآن كريم مي بينيد مربوط به تحريف اين كتب ، پس از پيامبرانشان( علي نبينا و آله و عليهم السلام ) است - مي دانيم كه در برهه اي از زمان اناجيل سوزانده شدند و پس از حدود صد سال توسط خود مسيحيان نگاشته شدند تفاوت اناجيل چندگانه نيز از همين دست است - يعني انبياء (عليهم السلام ) از يك منبع واحد ، وحي را دريافت كردند - و اين وجوه مشترك و شباهتي كه در داستانهاي اقوام مي بينيد از همين منبع واحد سرچشمه مي گيرد - اما متاسفانه غير از قرآن كريم ، ساير كتب دستخوش تحريف شدند و اختلافي كه در اين زمينه مي بينيد ناشي از اين مساله است . بگذريم .
اما یک داستان هست که اگر درست میبود میبایست نشانه های درستی اون رو الان هم شاهد باشیم.
قوم یأجوج و مأجوج
سوره کهف
در داستان یاجوج ماجوج و سد ذوالقرنین طبق گفته قرآن باید سدی آهنین با ویژگیهای خاصش و قوم یاجوج ماجوج موجود باشند{تا زمان قیامت}.
اما الان که همه سطح زمین زیر دید دوربین ماهواره ها است و بشر کره خاکی رو بررسی کرده، همچین چیزهای عجیب و با عظمتی پیدا نشده.
قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِّن رَّبِّي فَإِذَا جَاء وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاء وَكَانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا ( كهف/98)
گفت اين رحمتى از جانب پروردگار من است و[لى] چون وعده پروردگارم فرا رسد آن [سد] را درهم كوبد و وعده پروردگارم حق است.
علامه طباطبايي رحمة الله عليه نظرات برخي مورخين را در باب سد ذوالقرنين بيان نموده و آنرا به نقد و چالش مي كشند [ بيهوده نيست كه مرحوم علامه را بسيار آزاد انديش مي دانند ] ايشان مي فرمايند :
"اهل تفسير و تاريخ در اطراف داستان ذوالقرنين و يأجوج و مأجوج با دقّت، نظر نموده و سخن را در بحث در اطراف و جوانب آن به سرحدّ إشباع رسانيده اند، و اكثريّت آنان بر آنند كه يأجوج و مأجوج امّت بسيار بزرگي هستند كه در شمال آسيا زندگي دارند؛ و بسياري از آنان متّحد الكلمه برآنند كه آنچه را كه قرآن كريم از خروجشان در آخرالزّمان خبر داده است، همان حملۀ تاتار در نصف اوّل از قرن هفتم هجري بر مغرب آسيا است كه در اين حمله از هيچ نوع قتل و غارت و از ريشه كندن نسل و خراب كردن شهرها خودداري ننموده و در اين جهت به قدري افراط كردند كه تا آن زمان بيسابقه بوده است.
در هجوم خود در مرحلۀ اوّل چين را تسخير كردند و از آنجا به تركستان حمله بردند، و به ايران و عراق و شام و قفقاز تا آسياي صغير روانه شدند؛ و هر شهر و قريه و هر حصن و قلعهاي كه در برابر آنها مقاومت كرد، مانند سمرقند، بخارا، خوارزم، مرو، نيشابور، ري و غيرها، را بكلّي خراب و با خاك يكسان نمودند. شهرهائي بود كه صبحگاه صدها هزار نفر از نفوس بشري در آنجا زندگي مي كردند، و در يك روز چنان كشتند و خراب كردند كه شبانگاه در آنجا يك نفر نبود كه در آتش بدمد، و نه از بناها و ساختمانها يك سنگ روي سنگ ديگري باقي مانده بود.
پس از اين به شهرهاي خود مراجعت كردند، و سپس بر روس هجوم آوردند، و اهالي بولونيا ( لهستان) و مجارستان را هلاك كردند، و بر روم حمله بردند و آنانرا مجبور به پرداختن خراج و ماليات نمودند؛ اينها فجايعي بود كه شرح و تفصيلش به طول ميانجامد."(1)
(1)- ر.ك: ترجمه الميزان ، ج 13 ، صص 542-544
ادامه كلام مرحوم علامه رحمةالله عليه :
" ليكن مورّخين و مفسّرين، بحث در امر سدّ را مهمل گذاردهاند كه چگونه آنها از سدّ خارج شدند، و در اين ابحاث خود مشكلۀ سدّ را حلّ نكردهاند؛ چون در قرآن كه آمده است: فَمَا اسْطَـٰعُوٓا أَن يَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطَـٰعُوا لَهُ و نَقْبًا * قَالَ هَـٰذَا رَحْمَةٌ مِن رَبِّي فَإِذَا جَآءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ و دَكَّآءَ وَ كَانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا * وَ تَرَكْنَا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ. «يأجوج و مأجوج نميتوانند از اين سدّ بالا آيند و از فراز آن حمله كنند و نيز نميتوانند آن را سوراخ نموده و از نقب آن وارد شوند. ذوالقرنين گفت: اين رحمتي است از جانب پروردگار من. امّا چون وعدۀ پروردگار من در رسد، اين سدّ را خُرد و با خاك يكسان خواهد ساخت؛ و در آن هنگام كه سدّ شكست و اين دو طائفه خارج شدند، ما بعضي را مانند موج بر روي بعضي ديگر خواهيم ريخت.» از اين آيات همانطور كه در تفاسير آمده استفاده ميشود كه اين امّت مفسد في الارض در پشت سدّ محبوس شدهاند، و هيچ راهي براي خروج به سائر نقاط زمين تا وقتي كه سدّ باقي است ندارند؛ ولي چون وعدۀ خدا برسد، خداوند آن سدّ را منهدم نموده و يا سوراخ وشكافي در آن ايجاد ميكند و بدينوسيله اين قوم از زندان خارج و به روي مردم براي فساد و شرّ گسيل خواهند شد. بنابر آنچه ذكر شد بر عهدۀ محققان و مورخان است كه بيان كنند كه اين قوم مغول كه از شمال چين بسوي ايران و عراق و شام و قفقاز و آسياي صغير آمدهاند، كجاست آن سدّي كه داراي چنان اوصافي است كه از روي آن عبور كردند؟ و چگونه آنرا خُرد كردند تا توانستند از آن بگذرند و شهرها را واژگون و زير و زبر كنند؟ اگر مراد از يأجوج و مأجوج، قوم مغول و تاتار هستند اين اشكال باقي است؛ و اگر تاتار و غير تاتار از امّتهاي مهاجم نبودهاند، پس اين سدّي كه محکم به آهن است و در پشت آن از هزاران سال پيش، اين امّت مفسد زنداني هستند كه نتوانند هجوم آورده و بشر را دستخوش هلاك و نابودی سازند كجاست؟"(2)
(2)- الميزان ، همان
ادامه كلام مرحوم علامه :
"و ما امروز ميدانيم كه تمام نقاط زمين بواسطۀ خطوط زميني و هوائي و دريائي به هم پيوسته است و هيچ سدّ و مانع طبيعي چون كوهها و درياها يا مانع صناعي چون سدّها و ديوارهاي بلند قلعهها و خندقها نميتواند امّتي را از امّت ديگر جدا سازد؛ پس معناي منسدّ بودن و جدا بودن قومي چون يأجوج و مأجوج از دنيا بواسطۀ تنگهاي كه مسدود به سدّي شده باشد چه خواهد بود؟
و آنچه را كه من براي دفع اين اشكال ميدانم ـ واللهُ أعلَم ـ آنستكه قول خدا كه ميفرمايد دَكَّآءَ، از دَكّ است به معناي ذلّت؛ چنانچه در «لسان العرب» آمده است: و جَبَلٌ دَكٌّ يعني ذليلٌ. و مراد از اينكه ما سدّ را دكّاء قرار ميدهيم آنستكه آنرا ذليل يعني غير مقاوم مينمائيم بطوريكه ديگر به آن اعتنائي نميشود، و از جهت اتّساع راهها و طرق ارتباط و تنوّع وسائل حركت برّي و بحري و جوّي از آن استفادهاي نميشود. پس در حقيقت وعدۀ خدا به دكّاء قرار دادن سدّ، وعدۀ خدا به ترقّي مجتمع بشري و نزديك شدن امّتها و ملّتهاست بطوريكه سدّي نميتواند بين آنان حائل شود و ديواري آنانرا از يكدگر پنهان دارد و مانع انتقالشان از هر ناحيه از نواحي دنيا به غيرش بوده باشد. و اين نيز يكي از ملاحم قرآن است. و مؤيّد اين معني آنكه در آيۀ ديگر حَتَّي'ٓ إِذَا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ (يعني زماني كه يأجوج و مأجوج گشوده شوند) از هجوم يأجوج و مأجوج ياد كرده و ذكري از سدّ در آن هنگام به ميان نياورده است."(3)
ادامه ...
(3)- الميزان ،همان
در پاسخ به برخی آیات که با مهندسی عمران در ارتباط است توجه کنید :
1- خانه سازی زنبور عسل
2- خانه سازی عنکبوت
3- خانه سازی قوم ثمود ( سوره اعراف )
4- خانه سازی قوم هود ( سوره شعراء )و ...
خانم مهجبین
با سلام و تشکر از جوابتون
ولی من هرچی فکر کردم متوجه نشدم این مواردی که شما در ارتباط با مهندسی عمران از آیات قرآن آوردین چه کمکی به علم عمران میکنه.
اینکه خدا به زنبور عسل وحی کرده که از کوهها و درختان و ... برای خود خانه برگزین، یا مثلا خانه عنکبوت سست ترین خانه هاست ویا مثال زدن از خانه ها و قصرها و شهرهایی که الان هیچ نشانی از آنها و سبک معماری و ... آنها وجود ندارد چه ارتباطی با علم عمران دارد؟:Gig:
[="]ادامه كلام مرحوم علامه[="] :
"
[="]و از براي دكّ معناي ديگري هست و آن دفن كردن در زير خاك است. در «صحاح اللغة» آمده است: دَكَكْتُ الرَّكيَّ، يعني چاه را به خاك انباشتم.[="]
[="]و معناي ديگري نيز دارد و آن اين است كه كوه بصورت تَلّي از گل و لاي در آيد. در «صحاح» گفته است: تَدَكْدَكَتِ الْجِبالُ أيْ صارَتْ رَوابيَ مِنْ طِينٍ، واحِدَتُها دَكّآءُ. «تَدَكْدَكَتِ الْجِبالُ يعني كوهها بصورت تلّ هائي از گل و لاي در آمد، و مفردش[="][="] دكّاء[="] است.»[="]
[="]بنابراين ممكن است كه اين سدّ ذوالقرنين از جمله بناهاي[="] [="]قديمي باشد كه در اثر سالها و قرنها بواسطۀ وزش بادها و طوفانهاي شديد در زير زمين مدفون شده، و يا به علّت تغيير محلّ درياها يا گشادي بعضي از آنها بنا بر آنچه ابحاث ژئولوژي امروز ثابت كرده است در زير آنها غرق شده باشد.[="]
[="]و با اين بيان اشكال سدّ بكلّي مرتفع خواهد شد؛ ليكن وجه اوّل از دو وجه اخير كه بيان شد بهتر است."(4)
بنابراين بنظر مي رسد بحث اندكاك سد ، مي تواند در اين خصوص مورد دقت نظر قرار گيرد زيرا اين كلمه معناني مختلف دارد و همچنين عدم دسترسي و رويت اين سد مي تواند به دليل زير خاك يا آب رفتن آن باشد و مي تواند يكي از احتمالاتي باشد كه مورخين و مفسرين آنرا محتمل دانسته اند .
[="]اما علامه تهراني در خصوص محل اين سد استناداتي بيان مي كنند كه سد ذوالقرنين را سدي مي دانند كه بر تنگه داريال بسته شده است .ايشان توضيح مي دهند كه:
[="]"در تفسير «الدّرّ المنثور» از ابن عبّاس، در تفسير [="]حَتَّي'ٓ إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ[="] [="]وارد است كه مراد دو كوه ارمنستان و آذربايجان است[="].[="]
[="]و در پيدا كردن اين سدّ بايد دو جهت را در نظر داشت: يكي آنكه سدّ در جائي ساخته شده است كه كوهها از اطراف آن مانند ديوار بلندي بالا رفتهاند؛ يعني سدّ در تنگۀ كوهستاني واقع شده است. ديگر آنكه در ساختمان اين سدّ، قطعات آهن و مس گداخته بكار رفته است. زيرا قرآن كريم اين خصوصيّات را در مشخّصات سدّ ذكر ميكند[="].[="]
[="]سدّ ذوالقرنين همان سدّ موجود در تنگۀ كوههاي قفقاز است كه اين كوهها از بحر خزر تا بحر اسود امتداد دارد و تنگه، داريال[="] [="]ناميده ميشود[="].[="]
[="]اين تنگه واقع است بين[="] [="]تفليس [="]و بين ولادي كيوكز، و اين سدّ در بين دو كوه بلند واقع است كه آن دو كوه از دو طرف امتداد دارند و فقط اين تنگه فاصلۀ بين آن سلسله جبال است. تنها راهي كه رابطۀ بين نواحي شمالي و نواحي جنوبي است همين تنگه است. چون آن سلسلۀ جبال به همراه بحر خزر و بحر اسود، خود به خود يك مانع و حاجز طبيعي هستند كه هزاران كيلومتر ادامه داشته و جنوب آسيا را از شمال آن جدا ميكنند[="].[="]"(5)
(4)- الميزان ،همان [="]
[="](5)- بر گرفته از سايت متقين ؛كتاب معاد شناسي ، ج 4 ، ص 90
[="]
تا اونجایی که من اطلاع دارم توی گرایش های هوش مصنوعی و مرتبط با اون، در مباحث شبیه سازی الگوهای مغزی، لازمه که بنیاد کلی آفرینش و قدرت عوامل ژنتیک بررسی بشه تا الگوسازی پایه ی درستی داشته باشه، بررسی دقیق سلول ها و ذخیره سازی اطلاعات در بافت عصبی و نگاه قرآن به عقل، تکامل سطح فکر بشر در طی شش دوره(به اعتبار آیه ی فی سته ایام که ایام روز نیست و دوره است، شش دوره ی زمانی که سطوح مختلف آفرینش رو می رسونه) و مباحثی از این دست که البته بیشتر توی کتاب های فلسفه ی دینی یک نویسنده ی آلمانی خیلی قشنگ گفته شده، اسم دقیق کتاب و نویسنده رو نمی دونم وگرنه بیشتر می تونستم حرفامو مستند کنم.
با سلام
من در بسیاری از سایتهای علمی معتبر جستجو کردم ولی متاسفانه چیزی در مورد مطلبی که شما گفتید پیدا نکردم.
در هر صورت استفاده از قرآن در فلسفه، آن هم فقط فلسفه اسلامی، نشاندهنده این نیست که قرآن در همه علوم تاثیرگزار است.
پرسش:
چرا بعضی کوته فکران وبی خردان میگویند قرآن قدیمی شده؟
پاسخ:
تا آنجا كه دانش بشري پيشرفت كرده است ، قرآن كريم در زمينه هاي مختلف و درحوزه هاي متفاوت ، روابط، قوانين و ضوابط بسيار ريشه دار ، اصيل و عادلانه اي دارد ، از آنجا كه قرآن كريم كتابي فرستاده شده از جانب خداوند عادل است و در راستاي تحقق عدالت اجتماعي - كه زير بنايي ترين نياز بشر براي پيشرفت و تعالي است - ما نياز مند قانوني عادلانه هستيم كه يكي از سه ضلع مورد نياز براي ايجاد جامعه اي سالم و رو به رشد و متعالي است ، و همچنين نظر به جاودانگي قرآن كريم ، اين قوانين و ضوابط تعريف شده در قرآن عزيز ، هرگز قديمي و از كار افتاده نخواهند شد و در هر جامعه و شرايط و زماني، قابل استفاده خواهند بود زيرا با اصول بنيادين فطري و اصيل انساني منطبقند كه با تغيير زمان و مكان ، تغيير نمي كنند .
پرسش:در داستان یاجوج ماجوج و سد ذوالقرنین طبق گفته قرآن باید سدی آهنین با ویژگیهای خاصش و قوم یاجوج ماجوج موجود باشند{تا زمان قیامت}. اما الان که همه سطح زمین زیر دید دوربین ماهواره ها است و بشر کره خاکی رو بررسی کرده، همچین چیزهای عجیب و با عظمتی پیدا نشده است.آیا این یک داستان قدیمی نیست؟
پاسخ:
علامه طباطبايي (رحمة الله عليه) نظرات برخي مورخين را در باب سد ذوالقرنين بيان نموده و مي فرمايند :
"اهل تفسير و تاريخ در اطراف داستان ذوالقرنين و يأجوج و مأجوج با دقّت، نظر نموده و سخن را در بحث در اطراف و جوانب آن به سرحدّ إشباع رسانيده اند، و اكثريّت آنان بر آنند كه يأجوج و مأجوج امّت بسيار بزرگي هستند كه در شمال آسيا زندگي دارند؛ و بسياري از آنان متّحد الكلمه برآنند كه آنچه را كه قرآن كريم از خروجشان در آخرالزّمان خبر داده است، همان حملۀ تاتار در نصف اوّل از قرن هفتم هجري بر مغرب آسيا است ...
ليكن مورّخين و مفسّرين، بحث در امر سدّ را مهمل گذاردهاند كه چگونه آنها از سدّ خارج شدند، و در اين ابحاث خود مشكلۀ سدّ را حلّ نكردهاند؛ چون در قرآن كه آمده است: فَمَا اسْطَـٰعُوٓا أَن يَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطَـٰعُوا لَهُ و نَقْبًا * قَالَ هَـٰذَا رَحْمَةٌ مِن رَبِّي فَإِذَا جَآءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ و دَكَّآءَ وَ كَانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا * وَ تَرَكْنَا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ. «يأجوج و مأجوج نميتوانند از اين سدّ بالا آيند و از فراز آن حمله كنند و نيز نميتوانند آن را سوراخ نموده و از نقب آن وارد شوند.
ذوالقرنين گفت: اين رحمتي است از جانب پروردگار من. امّا چون وعدۀ پروردگار من در رسد، اين سدّ را خُرد و با خاك يكسان خواهد ساخت؛ و در آن هنگام كه سدّ شكست و اين دو طائفه خارج شدند، ما بعضي را مانند موج بر روي بعضي ديگر خواهيم ريخت.» از اين آيات همانطور كه در تفاسير آمده استفاده ميشود كه اين امّت مفسد في الارض در پشت سدّ محبوس شدهاند، و هيچ راهي براي خروج به سائر نقاط زمين تا وقتي كه سدّ باقي است ندارند؛ ولي چون وعدۀ خدا برسد، خداوند آن سدّ را منهدم نموده و يا سوراخ وشكافي در آن ايجاد ميكند و بدينوسيله اين قوم از زندان خارج و به روي مردم براي فساد و شرّ گسيل خواهند شد.
بنابر آنچه ذكر شد بر عهدۀ باحثين و مورّخين است كه بيان كنند كه اين قوم مغول كه از شمال چين بسوي ايران و عراق و شام و قفقاز و آسياي صغير آمدهاند، كجاست آن سدّي كه داراي چنان اوصافي است كه از روي آن عبور كردند؟ و چگونه آنرا خُرد كردند تا توانستند از آن بگذرند و شهرها را واژگون و زير و زبر كنند؟ اگر مراد از يأجوج و مأجوج، قوم مغول و تاتار هستند اين اشكال باقي است؛
و اگر تاتار و غير تاتار از امّتهاي مهاجم نبودهاند، پس اين سدّي كه محکم به آهن است و در پشت آن از هزاران سال پيش، اين امّت مفسد زنداني هستند كه نتوانند هجوم آورده و بشر را دستخوش هلاك و نابودی سازند كجاست؟ و ما امروز ميدانيم كه تمام نقاط زمين بواسطۀ خطوط زميني و هوائي و دريائي به هم پيوسته است و هيچ سدّ و مانع طبيعي چون كوهها و درياها يا مانع صناعي چون سدّها و ديوارهاي بلند قلعهها و خندقها نميتواند امّتي را از امّت ديگر جدا سازد؛ پس معناي جدا بودن قومي چون يأجوج و مأجوج از دنيا بواسطۀ تنگهاي كه مسدود به سدّي شده باشد چه خواهد بود؟
مرحوم علامه مساله را با ارجاع آن به پيشرفت طرق ارتباطي در جوامع متمدن حل مي نمايند و ادامه دهند كه :
"و آنچه را كه من براي دفع اين اشكال ميدانم ـ واللهُ أعلَم ـ آنست كه قول خدا كه ميفرمايد دَكَّآءَ، از دَكّ است به معناي ذلّت؛ چنانچه در «لسان العرب» آمده است: و جَبَلٌ دَكٌّ يعني ذليلٌ. و مراد از اينكه ما سدّ را "دكّاء" قرار ميدهيم آنست كه آنرا ذليل يعني غير مقاوم مينمائيم بطوري كه ديگر به آن اعتنائي نميشود، و از جهت گستردگی راهها و طرق ارتباط و تنوّع وسائل حركت زمینی و دریایی و هوایی از آن استفادهاي نميشود.
پس در حقيقت وعدۀ خدا به "متلاشی شدن" سدّ، وعدۀ خدا به ترقّي مجتمع بشري و نزديك شدن امّتها و ملّتهاست بطوريكه سدّي نميتواند بين آنان حائل شود و ديواري آنانرا از يكدگر پنهان دارد و مانع انتقالشان از هر ناحيه از نواحي دنيا به غيرش بوده باشد. و اين نيز يكي از ظرافتهای قرآن است. و مؤيّد اين معني آنكه در آيۀ ديگر "حَتَّي'ٓ إِذَا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ" (يعني زماني كه يأجوج و مأجوج گشوده شوند) از هجوم يأجوج و مأجوج ياد كرده و ذكري از سدّ در آن هنگام به ميان نياورده است و از براي دكّ معناي ديگري هست و آن دفن كردن در زير خاك است. در «صحاح اللغة» آمده است: دَكَكْتُ الرَّكيَّ، يعني چاه را به خاك انباشتم.
و معناي ديگري نيز دارد و آن اين است كه كوه بصورت تَلّي از گل و لاي در آيد. در «صحاح» گفته است: تَدَكْدَكَتِ الْجِبالُ أيْ صارَتْ رَوابيَ مِنْ طِينٍ، واحِدَتُها دَكّآءُ. «تَدَكْدَكَتِ الْجِبالُ يعني كوهها بصورت تلّ هائي از گل و لاي در آمد، و مفردش دكّاء است.»
بنابراين ممكن است كه اين سدّ ذوالقرنين از جمله بناهايقديمي باشد كه در اثر سالها و قرنها بواسطۀ وزش بادها و طوفانهاي شديد در زير زمين مدفون شده، و يا به علّت تغيير محلّ درياها يا گشادي بعضي از آنها بنا بر آنچه مباحث زمین شناسی امروز ثابت كرده است در زير آنها غرق شده باشد.
و با اين بيان اشكال سدّ بكلّي مرتفع خواهد شد؛ ليكن وجه اوّل از دو وجه اخير كه بيان شد بهتر است."(1)
بنابراين بنظر مي رسد بحث "متلاشی شدن" سد ، مي تواند در اين خصوص مورد دقت نظر قرار گيرد زيرا اين كلمه معناني مختلف دارد و همچنين عدم دسترسي و رويت اين سد مي تواند به دليل زير خاك يا آب رفتن آن باشد و مي تواند يكي از احتمالاتي باشد كه مورخين و مفسرين آنرا محتمل دانسته اند .
اما علامه تهراني در خصوص محل اين سد استناداتي بيان مي كنند كه سد ذوالقرنين را سدي مي دانند كه بر تنگه داريال بسته شده است .ايشان توضيح مي دهند كه:
"در تفسير «الدّرّ المنثور» از ابن عبّاس، در تفسير "حَتَّي'ٓ إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ "وارد است كه مراد دو كوه ارمنستان و آذربايجان است.
و در پيدا كردن اين سدّ بايد دو جهت را در نظر داشت: يكي آنكه سدّ در جائي ساخته شده است كه كوهها از اطراف آن مانند ديوار بلندي بالا رفتهاند؛ يعني سدّ در تنگۀ كوهستاني واقع شده است. ديگر آنكه در ساختمان اين سدّ، قطعات آهن و مس گداخته بكار رفته است. زيرا قرآن كريم اين خصوصيّات را در مشخّصات سدّ ذكر ميكند.
سدّ ذوالقرنين همان سدّ موجود در تنگۀ كوههاي قفقاز است كه اين كوهها از بحر خزر تا دریای سیاه امتداد دارد و تنگه، داريال ناميده ميشود.
اين تنگه واقع است بين تفليس و بين ولادي كيوكز، و اين سدّ در بين دو كوه بلند واقع است كه آن دو كوه از دو طرف امتداد دارند و فقط اين تنگه فاصلۀ بين آن سلسله جبال است. تنها راهي كه رابطۀ بين نواحي شمالي و نواحي جنوبي است همين تنگه است. چون آن سلسلۀ جبال به همراه بحر خزر و بحر اسود، خود به خود يك مانع و حاجز طبيعي هستند كه هزاران كيلومتر ادامه داشته و جنوب آسيا را از شمال آن جدا ميكنند."(2)
منابع:
(1)- ر.ك: ترجمه الميزان ، ج 13 ، صص 542-544
(2)- بر گرفته از سايت متقين ؛كتاب معاد شناسي ، ج 4 ، ص 90
كليدواژه ها : قديمي شدن قرآن ، داستانهاي اسطوره اي و قديمي ،سد ذوالقرنين ، ياجوج و ماجوج