در شب معراج بر پیامبر چه گذشت؟

تب‌های اولیه

16 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
در شب معراج بر پیامبر چه گذشت؟

بسم الله الرّحمن الرّحیم

اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم


با سلام و احترام فراوان محضر شما

به امید
خدا قراره حوادثی که در شب معراج بر پیامبر(ص) گذشت رو در این موضوع (تاپیک) قرار بدم.
از اونجایی که متن طولانی هست، به صورت بخش بخش و در چند پست ارسال می کنم.
امیدوارم تا پایان ما رو همراهی کنید.

منبع عکس: سایت راسخون
منبع متن: تفسیر المیزان موجود در سایت آوینی

[=b mitra]قمى در تفسير خود از پدرش از ابن ابى عمير از هشام بن سالم از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل براق را براى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) آوردند، يكى مهار آن را گرفت و ديگرى ركابش را و سومى جامه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) را در هنگام سوار شدن مرتب كرد، در اين موقع براق بناى چموشى گذاشت كه جبرئيل او را لطمه اى زد و گفت: آرام باش اى براق، قبل از اين پيغمبر، هيچ پيغمبرى سوار تو نشده، و بعد از اين هم كسى همانند او، سوارت نخواهد شد.

آنگاه اضافه فرمود كه براق بعد از لطمه آرام شد و او را مقدارى كه خيلى زياد هم نبود بالا برد، در حالى كه جبرئيل هم همراهش بود، و آيات خدائى را از آسمان و زمين به وى نشان مى داد. رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) خودش فرموده: كه در حين رفتن ناگهان يك منادى از سمت راست ندايم داد كه هان اى محمد! ولى من پاسخ نگفته و توجهى به او نكردم.

منادى ديگر از طرف چپ ندايم داد كه هان اى محمد! به او نيز پاسخ نگفته و توجهى ننمودم، زنى با دست و ساعد برهنه و غرق در زيورهاى دنيوى به استقبالم آمد و گفت اى محمد به من نگاه كن تا با تو سخن گويم به او نيز توجهى نكردم و همچنان پيش مى رفتم كه ناگهان آوازى شنيدم و از شنيدنش ناراحت شدم، از آن نيز گذشتم، اينجا بود كه جبرائيل مرا پايين آورد و گفت اى محمد، نماز بخوان من مشغول نماز شدم سپس گفت هيچ مى دانى كجا است كه نماز مى خوانى ؟ گفتم نه، گفت: طور سينا است، همانجا است كه خداوند با موسى تكلم كرد، تكلمى مخصوص، آنگاه سوار شدم، خدا مى داند كه چقدر رفتيم كه به من گفت پياده شو و نماز بگزار. من پايين آمده نماز گزاردم، گفت: هيچ مى دانى كجا نماز خواندى ؟ گفتم نه، گفت اين بيت اللحم بود، و بيت اللحم ناحيه ايست از زمين بيت المقدس كه عيسى بن مريم در آنجا متولد شد.

آنگاه سوار شده براه افتاديم تا به بيت المقدس رسيديم، پس براق را به حلقه اى كه قبلا انبياء مركب خود را به آن مى بستند بسته وارد شدم در حالى كه جبرئيل همراه و در كنارم بود، در آنجا به ابراهيم خليل و موسى و عيسى در ميان عده اى از انبياء كه خدا مى داند چقدر بودند برخورد نمودم كه همگى به خاطر من اجتماع كرده بودند و مهياى نماز بودند و من شكى نداشتم در اينكه به زودى جبرئيل جلو مى ايستد و بر همه ما امامت مى كند ولى وقتى صف نماز مرتب شد جبرئيل بازوى مرا گرفت و جلو برد و بر آنان امامت نمودم و البته غرور و عجبى نيست.

آنگاه خازنى نزدم آمد در حالى كه سه ظرف همراه داشت يكى شير و ديگرى آب و سومى شراب و شنيدم كه مى گفت اگر آب را بگيرد هم خودش و هم امتش غرق مى شوند و اگر شراب را بگيرد هم خودش و هم امتش گمراه مى گردند و اگر شير را بگيرد خود هدايت شده و امتش نيز هدايت مى شوند.

آنگاه فرمود من شير را گرفتم و از آن آشاميدم، جبرئيل گفت هدايت شدى و امتت نيز هدايت شدند آنگاه از من پرسيد در مسيرت چه ديدى ؟ گفتم صداى هاتفى را شنيدم كه از طرف راستم مرا صدا زد. پرسيد آيا تو هم جوابش را دادى ؟ گفتم نه و هيچ توجهى به آن نكردم گفت او مبلغ يهود بود اگر پاسخش گفته بودى امتت بعد از خودت به يهودى گرى مى گرائيدند، سپس پرسيد ديگر چه ديدى ؟ گفتم هاتفى از طرف چپم صدايم زد، پرسيد آيا تو هم جوابش گفتى ؟ گفتم نه و توجهى هم نكردم، گفت او داعى مسيحيت بود اگر جوابش مى دادى امتت بعد از تو مسيحى مى شدند آنگاه پرسيد چه كسى در روبرويت ظاهر شد؟
گفتم زنى ديدم با بازوانى برهنه كه همه زيورهاى دنيوى بر او بود به من گفت: اى محمد به سوى من بنگر، تا با تو سخن گويم، جبرئيل پرسيد آيا تو هم با او سخن گفتى ؟ گفتم نه سخن گفتم و نه به او توجهى كردم، گفت او دنيا بود اگر با او همكلام مى شدى امتت دنيا را بر آخرت ترجيح مى دادند.

آنگاه آوازى هول انگيز شنيدم كه مرا به وحشت انداخت جبرئيل گفت اى محمد مى شنوى ؟ گفتم آرى، گفت اين سنگى است كه من هفتاد سال قبل از لب جهنم به داخل آن پرتاب كرده ام الان در قعر جهنم جاى گرفت و اين صدا از آن بود، اصحاب مى گويند به همين جهت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) تا زنده بود خنده نكرد.

[=b mitra]ان شاء الله پست بعدی در مورد:
صعود پيامبر اكرم (ص) با جبرئيل به آسمان دنيا
ديدار پيامبر (ص) با حضرت آدم و ملك الموت و گفتگو با آن دو


[=b mitra]صعود پيامبر اكرم (ص) با جبرئيل به آسمان دنيا
آنگاه فرمود: جبرئيل بالا رفت و من هم با او بالا رفتم تا به آسمان دنيا رسيديم و در آن فرشته اى را ديدم كه او را اسماعيل مى گفتند و هم او بود صاحب خطفه كه خداى عزوجلّ درباره اش فرموده: (الا من خطف الخطفه فاتبعه شهاب ثاقب - مگر كسى كه خبر را بربايد پس تير شهاب او را دنبال مى كند) و او هفتاد هزار فرشته زير فرمان داشت كه هر يك از آنان هفتاد هزار فرشته ديگر زير فرمان داشتند فرشته مذكور پرسيد اى جبرئيل، اين كيست همراه تو؟ گفت اين محمد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) است، پرسيد: مبعوث هم شده ؟ گفت آرى، فرشته در را باز كرد من به او سلام كردم او نيز به من سلام كرد من جهت او استغفار كردم او هم جهت من استغفار كرد و گفت مرحبا به برادر صالح و پيغمبر صالح و همچنين ملائكه يكى پس از ديگرى به ملاقات مى آمدند تا به آسمان دوم وارد شدم در آنجا هيچ فرشته اى نديدم مگر آنكه خوش و خندانش يافتم تا اينكه فرشته اى ديدم كه از او مخلوقى بزرگتر نديده بودم، فرشته اى بود كريه المنظر و غضبناك او نيز مانند سايرين با من برخورد نمود، هر چه آنها گفتند او نيز بگفت و هر دعا كه ايشان در حقم نمودند او نيز كرد، اما در عين حال هيچ خنده نكرد، آنچنان كه ديگر ملائكه مى كردند، پرسيدم: اى جبرئيل اين كيست كه اين چنين مرا به فزع انداخت ؟ گفت: جا دارد كه ترسيده شود خود ما هم همگى از او مى ترسيم او خازن و مالك جهنم است، و تاكنون خنده نكرده، و از روزى كه خدا او را متصدى جهنم نموده تا به امروز روز به روز بر غضب غيظ خود نسبت به دشمنان خدا و گنهكاران - مى افزايد، و خداوند به دست او از ايشان انتقام مى گيرد، و اگر بنا بود به روى احدى تبسم كند، چه آنها كه قبل از تو بودند و چه بعديها قطعا به روى تو تبسم مى كرد، پس من بر او سلام كردم و او بر من سلام كرده به نعيم بهشت بشارتم داد.
پس من به جبرئيل گفتم آيا ممكن است او را فرمان دهى تا آتش دوزخ را به من نشان دهد؟ جبرئيل (يعنى همان كسى كه خداوند در باره اش فرمود (مطاع ثمّ امين ) گفت آرى، و به آن فرشته گفت: اى مالك، آتش را به محمد نشان بده، او پرده جهنم را بالا زد، و درى از آن را باز نمود لهيب و شعله اى از آن بيرون جست و به سوى آسمان سر كشيد و همچنان بالا رفت كه گمان كردم مرا نيز خواهد گرفت، به جبرئيل گفتم دستور بده پرده اش را بيندازد، او نيز مالك را گفت تا به حال اولش برگردانيد.

ديدار پيامبر (ص) با حضرت آدم و ملك الموت و گفتگو با آن دو
آنگاه به سير خود ادامه دادم، مردى گندم گون و فربه را ديدم از جبرئيل پرسيدم اين كيست ؟ گفت: اين پدرت آدم است، سپس مرا معرفى بر آدم نمود و گفت: اين ذريه تو است، آدم گفت (آرى) روحى طيب و بوئى طيب از جسدى طيب.
رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) به اينجا كه رسيد سوره مطففين را از آيه هفدهم كه مى فرمايد: (كلاّ انّ كتاب الابرار لفى عليين و ما ادريك ما عليون كتاب مرقوم يشهده المقرّبون ) تا آخر سوره را تلاوت فرمود، پس آنگاه فرمود: من به پدرم آدم سلام كردم، او هم بر من سلام كرد، من جهت او استغفار نموده او هم جهت من استغفار كرد و گفت مرحبا به فرزند صالحم پيغمبر صالح و مبعوث در روزگار صالح، آنگاه به فرشته اى از فرشتگان گذشتم كه در مجلسى نشسته بود، فرشته اى بود كه همه دنيا در ميان دو زانويش قرار داشت، در اين ميان ديدم لوحى از نور در دست دارد و آنرا مطالعه مى كند، و در آن چيزى نوشته بود، و او سرگرم دقت در آن بود، نه به چپ مى نگريست و نه به راست و قيافه اى (چون قيافه مردم ) اندوهگين به خود گرفته بود، پرسيدم: اين كيست اى جبرئيل ؟ گفت: اين ملك الموت است كه دائما سرگرم قبض ارواح مى باشد، گفتم مرا نزديكش ببر قدرى با او صحبت كنم وقتى مرا نزديكش برد سلامش كردم و جبرئيل وى را گفت كه اين محمد نبى رحمت است كه خدايش به سوى بندگان گسيل و مبعوث داشته عزرائيل مرحبا گفت و با جواب سلام تحيتم داد و گفت: اى محمد مژده باد ترا كه تمامى خيرات را مى بينم كه در امت تو جمع شده.
گفتم حمد خداى منان را كه منتها بر بندگان خود دارد، اين خود از فضل پروردگارم مى باشد آرى رحمت او شامل حال منست، جبرئيل گفت اين از همه ملائكه شديد العمل تر است پرسيدم آيا هر كه تاكنون مرده و از اين به بعد مى ميرد او جانش را مى گيرد؟ گفت آرى از خود عزرائيل پرسيدم آيا هر كس در هر جا به حال مرگ مى افتد تو او را مى بينى و در آن واحد بر بالين همه آنها حاضر مى شوى ؟ گفت آرى.
ملك الموت اضافه كرد كه در تمامى دنيا در برابر آنچه خدا مسخر من كرده و مرا بر آن سلطنت داده بيش از يك پول سياه نمى ماند كه در دست مردى باشد و آن را در دست بگرداند و هيچ خانه اى نيست مگر آنكه در هر روز پنج نوبت وارسى مى كنم و وقتى مى بينم مردمى براى مرده خود گريه مى كنند مى گويم گريه مكنيد كه باز نزد شما بر مى گردم و آنقدر مى آيم و مى روم تا احدى از شما را باقى نگذارم.
رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) فرمود اى جبرئيل فوق مرگ واقعه اى نيست ! جبرئيل گفت بعد از مرگ شديدتر از خود مرگ است.
آنگاه فرمود به راه خود ادامه داديم تا به مردمى رسيديم كه پيش رويشان طعامهائى از گوشت پاك و طعامهائى ديگر از گوشت ناپاك بود. ناپاك را مى خوردند و پاك را فرو مى گذاشتند پرسيدم اى جبرئيل اينها كيانند؟ گفت اينها حرام خوران از امت تو هستند كه حلال را كنار گذاشته و از حرام استفاده مى برند.

[=b mitra]ان شاء الله پست بعدی در مورد:
برخورد با فرشته اى عجيب الخلقه و جلوه هايى از تجسم اعمال در شب معراج

الهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم تعالی فرجهم شریف

[=b mitra]برخورد با فرشته اى عجيب الخلقه و جلوه هايى از تجسم اعمال در شب معراج

فرمود آنگاه فرشته اى از فرشتگان را ديدم كه خداوند امر او را عجيب كرده بود بدين صورت كه نصفى از جسد او را از آتش و نصف ديگرش را از يخ آفريده بود كه نه آتش يخ را آب مى كرد و نه يخ آتش را خاموش و او با صداى بلند مى گفت: (منزه است خدائى كه حرارت اين آتش را گرفته نمى گذارد اين يخ را آب كند، و برودت يخ را گرفته نمى گذارد اين آتش را خاموش سازد، بار الها اى خدائى كه ميان آتش و آب را سازگارى دادى ميان دلهاى بندگان با ايمانت الفت قرار ده )، پرسيدم اى جبرئيل اين كيست ؟ گفت فرشته ايست كه خدا او را به اكناف آسمان و اطراف زمين ها موكل نموده و او خيرخواه ترين ملائكه است نسبت به بندگان مؤمن از سكنه زمين، و از روزى كه خلق شده همواره اين دعا را كه شنيدى به جان آنان مى كند.
و دو فرشته در آسمان ديدم كه يكى مى گفت پروردگارا به هر كسى كه انفاق مى كند خلف و جايگزينى عطا كن و به هر كسى كه از انفاق دريغ مى ورزد تلف و كمبودى ده. آنگاه به سير خود ادامه داده به اقوامى برخوردم كه لبهائى داشتند مانند لبهاى شتر، گوشت پهلويشان را قيچى مى كردند و به دهانشان مى انداختند، از جبرئيل پرسيدم اينها كيانند؟ گفت سخن چينان و مسخره كنندگانند.
باز به سير خود ادامه داده به مردمى برخوردم كه فرق سرشان را با سنگهاى بزرگ مى كوبيدند پرسيدم اينها كيانند؟ گفت آنانكه نماز عشاء نخوانده مى خوابند.
باز به سير خود ادامه دادم به مردمى برخوردم كه آتش در دهانشان مى انداختند و از پائينشان بيرون مى آمد پرسيدم اينها كيانند گفت اينها كسانى هستند كه اموال يتيمان را به ظلم مى خورند كه در حقيقت آتش مى خورند و بزودى به سعير جهنم مى رسند.
آنگاه پيش رفته به اقوامى برخوردم كه از بزرگى شكم احدى از ايشان قادر به برخاستن نبود از جبرئيل پرسيدم اينها چه كسانى هستند؟ گفت اينها كسانى هستند كه ربا مى خورند، بر نمى خيزند مگر برخاستن كسى كه شيطان ايشان را مس نموده و در نتيجه احاطه شان كرده. در اين ميان به راه آل فرعون بگذشتم كه صبح و شام بر آتش عرضه مى شدند و مى گفتند پروردگارا قيامت كى بپا مى شود.
رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) فرمود: پس از آنجا گذشته به عده اى از زنان برخوردم كه به پستانهاى خود آويزان بودند، از جبرئيل پرسيدم اينها چه كسانى هستند؟ گفت اينها زنانى هستند كه اموال همسران خود را به اولاد ديگران ارث مى دادند آنگاه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) فرمود: غضب خداوند شدت يافت در باره زنى كه فرزندى را كه از يك فاميل نبوده داخل آن فاميل كرده و او در آن فاميل به عورات ايشان واقف گشته اموال آنان را حيف و ميل كرده است.
آنگاه فرمود: (از آنجا گذشته ) به عده اى از فرشتگان خدا برخوردم كه خدا به هر نحو كه خواسته خلقشان كرده و صورتهايشان را هر طور خواسته قرار داده هيچ يك از اعضاى بدنشان نبود مگر آنكه جداگانه از همه جوانب و به آوازهاى مختلف خدا را حمد و تسبيح مى كردند، و فرياد آنان به ذكر و گريه از ترس خدا بلند بود، من از جبرئيل پرسيدم اينها چه كسانى هستند؟ گفت خداوند اينها را همينطور كه مى بينى خلق كرده و از روزى كه خلق شده اند هيچيك از آنان به رفيق بغل دستى خود نگاه نكرده و حتى يك كلمه با او حرف نزده از ترس و خشوع در برابر خدا به بالاى سر خود و پائين پايشان نظر نينداخته اند من به ايشان سلام كرده ايشان بدون اينكه به من نگاه كنند با اشاره جواب دادند، آرى خشوع در برابر خدا اجازه چنين توجهى را به ايشان نمى داد، جبرئيل مرا معرفى نمود، و گفت: اين محمد پيغمبر رحمت است كه خدايش به سوى بندگان خود به عنوان نبوت و رسالت فرستاده، آرى اين خاتم النبيين و سيّدالمرسلين است، آيا با او هم حرف نمى زنيد؟ ملائكه وقتى اين حرف را شنيدند روى به من آورده سلام كردند و احترام نمودند، و مرا و امتم را به خير مژده دادند.
[=b mitra]

[=b mitra]ان شاء الله پست بعدی در مورد:
عروج پیامبر به آسمان های اول تا هفتم[=b mitra]

[=b mitra]عروج به آسمانهاى دوم و سوم
سپس به آسمان دوم صعود كرديم، در آنجا ناگهان به دو مرد برخورديم كه شكل هم بودند، از جبرئيل پرسيدم، اين دو تن كيانند؟ جبرئيل گفت اينان دو پسر خاله هاى تو يحيى و عيسى بن مريم (عليهمالسلام)، من بر آن دو سلام كردم، ايشان نيز بر من سلام كردند، و برايم طلب مغفرت نموده من هم براى ايشان طلب مغفرت كردم به من گفتند مرحبا به برادر صالح و پيغمبر صالح، در اين ميان نگاهم به ملائكه اى افتاد كه در حال خشوع بودند، خداوند چهره هايشان را آنطور كه خواسته قرار داده بود احدى از ايشان نبود مگر اينكه خداى را با صوتهاى مختلف حمد و تسبيح مى كردند.
آنگاه به آسمان سوم صعود كرديم در آنجا به مردى برخوردم كه صورتش آنقدر زيبا بود كه از هر خلق ديگرى زيباتر بود، آنچنان كه ماه شب چهارده از ستارگان زيباتر است، از جبرئيل پرسيدم اين كيست ؟ گفت: اين برادرت يوسف است، من بر او سلام كردم و جهتش استغفار نمودم او هم به من سلام كرده برايم طلب مغفرت نمود، و گفت مرحبا به پيغمبر صالح و برادر صالح و مبعوث در زمان صالح.
در اين بين ملائكه اى را ديدم كه در حال خشوع بودند به همان نحوى كه در باره ملائكه آسمان دوم توصيف كردم جبرئيل همان حرفهائى را كه در آسمان دوم در معرفى من زد اينجا نيز همان را تكرار نمود ايشان هم همان عكس العمل را نشان دادند.

عروج به آسمانهاى چهارم و ششم
آنگاه به سوى آسمان چهارم صعود نموديم در آنجا مردى را ديدم از جبرئيل پرسيدم اين مرد كيست ؟ گفت اين ادريس است كه خداوند به مقام بلندى رفعتش داده، من به او سلام كرده برايش طلب مغفرت نمودم، او نيز جواب سلامم داد، و برايم طلب مغفرت نمود و از ملائكه در حال خشوع همان را ديدم كه در آسمانهاى قبل ديده بوديم همه مرا و امتم را بشارت به خير دادند، به علاوه آنها در آنجا فرشته اى ديدم كه بر تخت نشسته هفتاد هزار فرشته زير فرمان داشت كه هر يك از آنها هفتاد هزار ملك زير فرمان داشتند در اينجا به خاطر مبارك رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) خطور كرد كه نكند اين همان باشد، پس جبرئيل با صيحه و فرياد به او گفت بايست و او اطاعتش نموده بپا خاست و تا قيامت همچنان خواهد ايستاد.
آنگاه به آسمان پنجم صعود كرديم در آنجا مردى سالخورده و بزرگ چشم ديدم كه بعمرم، پير مردى به آن عظمت نديده بودم، نزد او جمع كثيرى از امتش بودند من از كثرت ايشان خوشم آمد، از جبرئيل پرسيدم اين كيست ؟ گفت: اين پيغمبرى است كه امتش ‍ دوستش مى داشتند، اين هارون پسر عمران است، من سلامش كردم، جوابم را داد برايش طلب مغفرت كردم او نيز براى من طلب مغفرت نمود، در همان آسمان باز از ملائكه در حال خشوع همان را ديدم كه در آسمانهاى قبلى ديده بودم.
آنگاه به آسمان ششم صعود نموديم، در آنجا مردى بلند بالا و گندم گون ديدم كه گوئى از شنوه (قبيله معروف عرب ) بود و اگر هم دو تا پيراهن روى هم مى پوشيد باز موى بدنش از آنها بيرون مى آمد، و شنيدم كه مى گفت: بنى اسرائيل گمان كردند كه من محترم ترين فرزندان آدم نزد پروردگار هستم و حال آنكه اين مرد گرامى تر از من است از جبرئيل پرسيدم اين كيست ؟ گفت: اين برادر تو موسى بن عمران است، پس او را سلام كردم او نيز به من سلام كرد، سپس براى همديگر استغفار نموديم، و باز در آنجا از ملائكه در حال خشوع همانها را ديدم كه در آسمان هاى قبلى ديده بودم.
رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) سپس فرمود آنگاه به آسمان هفتم صعود نموديم و در آنجا به هيچ فرشته از فرشتگان عبور نكرديم مگر آنكه مى گفتند اى محمد حجامت كن و به امتت بگو حجامت كنند، در ضمن در آنجا مردى ديدم كه سر و ريشش ‍ جوگندمى، و بر كرسى نشسته بود از جبرئيل پرسيدم اين كيست كه تا آسمان هفتم بالا آمده و كنار بيت المعمور در جوار پروردگار عالم مقام گرفته ؟ گفت: اى محمد اين پدر تو ابراهيم است در اينجا محل تو و منزل پرهيزكاران از امت تو است، آنگاه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) اين آيه را تلاوت فرمود: (انّ اولى النّاس با براهيم للّذّين اتّبعوه و هذا النّبى و الّذين امنوا و اللّه ولىّ المؤمنين ).
پس به وى سلام كردم، بعد از جواب سلامم گفت: مرحبا به پيغمبر صالح و فرزند صالح و مبعوث در روزگار صالح، در آنجا نيز از ملائكه در حال خشوع همان را ديدم كه در ديگر آسمانها ديده بودم، ايشان نيز مرا و امتم را به خير بشارت دادند.

عروج به آسمان هفتم و ديدن عجائب ديگرى از مخلوقات خدا
رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) اضافه كرد كه در آسمان هفتم درياها از نور ديدم كه آنچنان تلالو داشتند كه چشم ها را خيره مى ساخت و درياها از ظلمت و درياها از رنج ديدم كه نعره مى زد و هر وقت وحشت مرا مى گرفت يا منظره هول انگيزى مى ديدم از جبرئيل پرسش مى كردم، مى گفت بشارت باد ترا اى محمد شكر اين كرامت الهى را بجاى آور و خداى را در برابر اين رفتارى كه با تو كرد سپاسگزارى كن، خداوند هم دل مرا با گفتار جبرئيل سكونت و آرامش مى داد وقتى اينگونه تعجب ها و وحشت ها و پرسشهايم بسيار شد جبرئيل گفت: اى محمد! آنچه مى بينى به نظرت عظيم و تعجب آور مى آيد، اينها كه مى بينى يك خلق از مخلوقات پروردگار تو است، پس فكر كن خالقى كه اينها را آفريده چقدر بزرگ است با اينكه آنچه تو نديده اى خيلى بزرگتر است از آنچه ديده اى آرى ميان خدا و خلقش هفتاد هزار حجابست و از همه خلايق نزديك تر به خدا من و اسرافيلم و بين ما و خدا چهار حجاب فاصله است حجابى از نور حجابى از ظلمت حجابى از ابرو حجابى از آب.
رسول خد(صلى اللّه عليه و آله و سلم) افزود از عجائب مخلوقات خدا (كه هر كدام بر آنچه كه خواسته اوست مسخر ساخته ) خروسى را ديدم كه دو بالش در بطون زمينهاى هفتم و سرش نزد عرش پروردگار است و اين خود فرشته اى از فرشتگان خداى تعالى است كه او را آنچنان كه خواسته خلق كرده، دو بالش در بطون زمينهاى هفتم و رو به بالا گرفته بود تا سر از هوا در آورد و از آنجا به آسمان هفتم و از آنجا همچنان بالا گرفته بود تا اينكه شاخش به عرش خدا نزديك شده بود.
و شنيدم كه مى گفت: منزه است پرورد گار من هر چه هم كه بزرگ باشى نخواهى دانست كه پروردگارت كجا است، چون شاءن او عظيم است و اين خروس دو بال در شانه داشت كه وقتى باز مى كرد از شرق و غرب مى گذشت و چون سحر مى شد بالها را باز مى كرد و به هم مى زد و به تسبيح خدا بانگ بر مى داشت و مى گفت: (منزه است خداى ملك قدوس،است خداى كبير متعال، معبودى نيست جز خداى حىّ قيوم ) و وقتى اين جملات را مى گفت، خروس هاى زمين همگى شروع به تسبيح نموده بالها را به هم مى زدند، و مشغول خواندن مى شدند و چون او ساكت مى شد همه آنها ساكت مى گشتند. خروس مذكور پرهائى ريز و سبز رنگ و پرى سفيد داشت كه سفيديش سفيدتر از هر چيز سفيدى بود كه تا آن زمان ديده بودم و زغب (پرهاى ريز) سبزى هم زير پرهاى سفيد داشت آنهم سبزتر از هر چيز سبزى بود كه ديده بودم.
رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) چنين ادامه داد كه: سپس به اتفاق جبرئيل به راه افتاده وارد بيت المعمور شدم، در آنجا دو ركعت نماز خواندم و عده اى از اصحاب خود را در كنار خود ديدم كه عده اى لباسهاى نو به تن داشتند و عده اى ديگر لباس هائى كهنه، آنها كه لباسهاى نو در برداشتند با من به بيت المعمور روانه شدند و آن نفرات ديگر بجاى ماندند.

[=b mitra]ان شاء الله پست بعدی در مورد:
دو نهر (كوثر) و (رحمت) و دو درخت (طوبى) و (سدرة المنتهى)
عطيه خداوند به پيامبر (ص) در شب معراج
[=b mitra]

با سلام ، خیلی جالب هست ، ولی چند تا سوال برای من پیش اومده که ممنون میشم جواب بدین
1- اول اینکه مگه ارواح انسانها بر اساس مرتبه شون در اون دنیا در آسمان ها جای نمیگیرند... الان چطور ممکنه حضرت عیسی(ع) در آسمان دوم باشه؟ و حضرت آدم(ع) در آسمان اول ، و حضرت ابراهیم(ع) در آسمان هفتم؟ :Gig:

2- سوال دومم در مورد اون قسمتیه که نوشتید پیامبر(ص) آواز هولناکی شنیدن و تا آخر عمر نخندیدن:"" [=b mitra]آنگاه آوازى هول انگيز شنيدم كه مرا به وحشت انداخت جبرئيل گفت اى محمد مى شنوى ؟ گفتم آرى، گفت اين سنگى است كه من هفتاد سال قبل از لب جهنم به داخل آن پرتاب كرده ام الان در قعر جهنم جاى گرفت و اين صدا از آن بود، اصحاب مى گويند به همين جهت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) تا زنده بود خنده نكرد.""
میشه در این مورد بیشتر توضیح بدین...
:Moteajeb!:[=b mitra]

ممنون

چشمه1;543339 نوشت:
با سلام ، خیلی جالب هست ، ولی چند تا سوال برای من پیش اومده که ممنون میشم جواب بدین
1- اول اینکه مگه ارواح انسانها بر اساس مرتبه شون در اون دنیا در آسمان ها جای نمیگیرند... الان چطور ممکنه حضرت عیسی(ع) در آسمان دوم باشه؟ و حضرت آدم(ع) در آسمان اول ، و حضرت ابراهیم(ع) در آسمان هفتم؟

2- سوال دومم در مورد اون قسمتیه که نوشتید پیامبر(ص) آواز هولناکی شنیدن و تا آخر عمر نخندیدن:"" آنگاه آوازى هول انگيز شنيدم كه مرا به وحشت انداخت جبرئيل گفت اى محمد مى شنوى ؟ گفتم آرى، گفت اين سنگى است كه من هفتاد سال قبل از لب جهنم به داخل آن پرتاب كرده ام الان در قعر جهنم جاى گرفت و اين صدا از آن بود، اصحاب مى گويند به همين جهت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) تا زنده بود خنده نكرد.""
میشه در این مورد بیشتر توضیح بدین...

ممنون

سلام
با تشکر از اینکه پست ها رو دنبال می کنید و با سپاس ویژه از دقت شما.
از اونجایی که بنده رشته تخصصی م چیز دیگه ای شما باید به کارشناس سایت مراجعه بفرمائید.
پاسخ به سوالات کاربران، مربوط به کارشناسان عزیز سایت هست.
می تونید در زیر انجمن های مربوط در سایت، دو سوال رو هر کدوم به عنوان یک موضوع (تاپیک) جداگانه مطرح بفرمائید.
در پناه حق
موفق و موید بایشد.

[=b mitra]دو نهر (كوثر) و (رحمت) و دو درخت (طوبى) و (سدرة المنتهى)
از آنجا بيرون رفتم دو نهر را در اختيار خود ديدم يكى از آنها به نام (كوثر) ديگرى به نام (رحمت ) از نهر كوثر آب خوردم و در نهر رحمت شستشو نمودم آنگاه هر دو برايم رام شدند تا آنكه وارد بهشت گشتم كه ناگهان در دو طرف آن خانه هاى خودم و اهل بيتم را مشاهده كردم و ديدم كه خاكش مانند مشك معطر بود، دخترى را ديدم كه در نهرهاى بهشت غوطه ور بود، پرسيدم دختر! تو از كيستى ؟ گفت از آن زيد بن حارثه مى باشم صبح اين مژده را به زيد دادم نگاهم به مرغان بهشت افتاد كه مانند شتران بختى (عجمى ) بودند انار بهشت را ديدم كه مانند دلوهاى بزرگ بود،
درختى ديدم كه آنقدر بزرگ بود كه اگر مرغى مى خواست دور تنه آن را طى كند، مى بايست هفتصد سال پرواز كند و در بهشت هيچ خانه اى نبود مگر اينكه شاخه اى از آن درخت بدانجا سر كشيده بود.از جبرئيل پرسيدم اين درخت چيست ؟ گفت اين درخت (طوبى )است كه خداوند آن را به بندگان صالح خود وعده داده، و فرموده: (طوبى لهم و حسن مآب: طوبى و سرانجام نيك مرايشان راست ).
رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) فرمود وقتى وارد بهشت شدم به خود آمدم و از جبرئيل از آن درياهاى هول انگيز و عجائب حيرت انگيز آن سؤال نمودم، گفت اينها سير اوقات و حجابهائى است كه خداوند به وسيله آنها خود را در پرده انداخته و اگر اين حجابها نبود نور عرش تمامى آنچه كه در آن بود را پاره مى كرد و از پرده بيرون مى ريخت.
آنگاه به درخت سدرة المنتهى رسيدم كه يك برگ آن امتى را در سايه خود جاى مى داد و فاصله من با آن درخت همانقدر بود كه خداى تعالى در باره اش فرمود: (قاب قوسين او ادنى ) در اينجا بود كه خداوند ندايم داد و فرمود: (آمن الرّسول بما انزل اليه من ربّه ) در پاسخ، از قول خودم و امتم عرض كردم: (و المؤمنون كل آمن باللّه و ملائكته و كتبه و رسله لا نفرّق بين احد من رسله و قالوا سمعنا و اطعنا غفرانك ربّنا و اليك المصير) خداى تعالى فرمود: (لا يكلّف اللّه نفسا الا وسعها لها ما كسبت و عليها ما اكتسبت ) عرض كردم: (ربّنا لا توآخذنا ان نسينا او اخطانا) خداى تعالى فرمود تو را مؤ اخذه نمى كنم عرض كردم: (ربّنا و لا تحمل علينا اصرا كما حملته على الّذين من قبلنا) خداوند تعالى خطاب فرمود: (نه، تحميلت نمى كنم )، من عرض كردم (ربّنا و لا تحمّلنا ما لا طاقة لنا به واعف عنّا و اغفرلنا و ارحمناانت مولينا فانصرنا على القوم الكافرين ) خداى تعالى فرمود: اين را كه خواستى به تو و به امت تو دادم.
امام صادق (عليه السلام) در اينجا فرمود: (هيچ ميهمانى به درگاه خدا گرامى تر از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) (در آن وقتى كه اين تقاضاها را براى امتش مى كرد) نبوده است ).

عطيه خداوند به پيامبر (ص) در شب معراج
رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) عرض كرد: پروردگارا تو به انبيايت فضائلى كرامت فرمودى، به من نيز عطيه اى كرامت كن، فرمود: به تو نيز در ميان آنچه كه داده ام دو كلمه عطيه داده ام كه در زير عرشم نوشته شده، و آن كلمه: (لا حول و لا قوّة الا باللّه ) و كلمه: (لا منجا منك الا اليك ) مى باشد.
رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) فرمود: در اينجا بود كه ملائكه كلامى را به من آموختند، تا در هر صبح و شام بخوانم، و آن اين است:
(اللّهمّ انّ ظلمى اصبح مستجيرا بعفوك و ذنبى اصبح مستجيرا بمغفرتك و ذلّى اصبح مستجيرا بعزّتك، و فقرى اصبح مستجيرا بغناك و وجهى الفانى اصبح مستجيرا بوجهك الباقى الّذى لا يفنى: خدايا اگر ظلم مى كنم دلگرم به عفو توام و اگر گناه مى كنم پناهنده به مغفرتت هستم، خدايا ذلتم از دلگرمى به عزت تو است و فقرم پناهنده به غناى تو است و وجه فانيم مستجير به وجه باقى تو) و من اين را در موقع عصر مى خوانم.
آنگاه صداى اذانى شنيدم و ناگاه ديدم فرشته ايست كه اذان مى گويد، فرشته ايست كه تا قبل از آنشب كسى او را در آسمان نديده بود، وقتى دو نوبت گفت (الله اكبر) خداى تعالى فرمود درست مى گويد بنده من، من از هر چيز بزرگترم، او گفت: (اشهدان لا اله الا اللّه ) خداى تعالى فرمود: بنده ام درست مى گويد، منم اللّه، كه معبودى نيست مگر من و معبودى نيست به غير من.
او گفت: (اشهد انّ محمدا رسول اللّه اشهد انّ محمدا رسول اللّه ) پروردگار فرمود: بنده ام راست مى گويد محمد بنده و فرستاده من است، من او را مبعوث كرده ام، او گفت: (حى على الصّلوة حى على الصّلوة ) خداى تعالى فرمود: راست مى گويد بنده من و به سوى واجب من دعوت مى كند هر كس از روى رغبت و به اميد اجر دنبال واجب من برود همين رفتنش كفاره گناهان گذشته او خواهد بود.
او گفت: (حىّ على الفلاح حىّ على الفلاح) خداى تعالى فرمود: آرى نماز صلاح و نجاح و فلاح است آنگاه در همان آسمان بر ملائكه امامت كردم و نماز گزارديم آنطور كه در بيت المقدس بر انبياء امامت كرده بودم (اين روايت از دستبرد عامه محفوظ نمانده و گرنه جا داشت حى على خير العمل هم در آن ذكر شده باشد).

[=b mitra]
ان شاء الله پست بعدی در مورد:
حكايت تخفيف نمازهاى واجب يوميه از پنجاه نماز به پنج نماز
[=b mitra]

[=b mitra]حكايت تخفيف نمازهاى واجب يوميه از پنجاه نماز به پنج نماز

سپس فرمود بعد از نماز، مهى همانند ابر مرا فرا گرفت به سجده افتادم پروردگارم مرا ندا داد: من بر همه انبياى قبل از تو پنجاه نماز واجب كرده بودم همان پنجاه نماز را بر تو و امتت نيز واجب كردم اين نمازها را در امتت بپاى دار، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) مى گويد: من برخاسته به طرف پايين به راه افتادم، در مراجعت به ابراهيم برخوردم، چيزى از من نپرسيد، به موسى برخوردم، پرسيد چه كردى ؟ گفتم: پروردگارم فرمود: بر هر پيغمبرى پنجاه نماز واجب كردم، و همان را بر تو و بر امتت نيز واجب كردم، موسى گفت: اى محمد امت تو آخرين امتند، و نيز ناتوان ترين امتهايند، پروردگار تو نيز هيچ خواسته اى برايش زياد نيست و امت تو طاقت اين همه نماز را ندارد برگرد و درخواست كن كه قدرى به امت تو تخفيف دهد.

من به سوى پروردگارم برگشتم تا به سدرة المنتهى رسيده در آنجا به سجده افتادم، و عرض كردم پنجاه نماز بر من و امتم واجب كردى نه من طاقت آنرا دارم و نه امتم پروردگارا قدرى تخفيفم بده، خداى تعالى ده نماز تخفيفم داد، بار ديگر نزد موسى برگشتم و قصه را گفتم گفت تو و امتت طاقت اين مقدار را هم نداريد، برگرد به سوى پروردگار، برگشتم ده نماز ديگر از من برداشت، باز نزد موسى آمدم و قصه را گفتم. گفت باز هم برگرد و در هر بار كه بر مى گشتم تخفيفى مى گرفتم. تا آنكه پنجاه نماز را به ده نماز رساندم، و نزد موسى بازگشتم، گفت: طاقت اين را هم نداريد، به درگاه خدا شدم پنج نماز ديگر تخيف گرفته نزد موسى آمدم، و داستان را گفتم، گفت: اين هم زياد است طاقتش را نداريد، گفتم: من ديگر از پروردگارم خجالت مى كشم، و زحمت پنج نماز برايم آسانتر از در خواست تخفيف است، اينجا بود كه گوينده اى ندا در داد: حال كه بر پنج نماز صبر كردى در برابر همين پنج نماز ثواب پنجاه نماز را دارى، هر يك نماز به ده نماز و هر كه از امت تو تصميم بگيرد كه به اميد ثواب كار نيكى بكند اگر آن كار را انجام داد ده برابر ثواب برايش مى نويسم و اگر (به مانعى برخورد و نكرد بخاطر همان تصميمش ) يك ثواب برايش مى نويسم، و هر كه از امتت تصميم بگيرد كار زشتى انجام دهد، اگر انجام هم داد فقط يك گناه برايش مى نويسم، و اگر منصرف شد و انجام نداد، هيچ گناهى برايش ‍ نمى نويسم.

امام صادق (عليه السلام) در اين جا فرمود: خداوند از طرف اين امت به موسى (عليه السلام) جزاى خير بدهد او باعث شد كه تكليف اين امت آسان شود اين است تفسير آيه: (سبحان الّذى اسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى الّذى باركنا حوله لنريه من آياتنا انّه هو السّميع البصير).

ان شاء الله پست بعدی در مورد:
طاغيان قريش و رد آيات روشن صدق دعوى پيامبر در شب معراج ارائه آيات بر صدق دعوى خود توسط پيامبر اكرم (ص) درباره شب معراج در برابر طاغيان قريش
پيامبر (ص) از حضرت فاطمه (س) بوى بهشت استشمام مى كند

[=b mitra]طاغيان قريش و رد آيات روشن صدق دعوى پيامبر در شب معراج ارائه آيات بر صدق دعوى خود توسط پيامبر اكرم (ص) درباره شب معراج در برابر طاغيان قريش
و در امالى صدوق از پدرش از على از پدرش از ابن ابى عمير از ابان بن عثمان از ابى عبداللّه جعفر بن محمد (عليهمالسلام) روايت آمده كه فرمود: وقتى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) را به معراج و به بيت المقدس بردند جبرئيل او را سوار براق كرد و به اتفاق به بيت المقدس آمدند جبرئيل محرابهاى انبياء را به آنجناب نشان داد، و رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) در آن محرابها نماز گزارده و از آنجا عبورش داده در مراجعت به كاروان قريش برخوردند، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) آبى را كه آنان در ظرف داشتند ديد و ديد كه شترى گم كرده اند و در پى آن مى گردند، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) از آن آب بياشاميد، و مابقى آن را به زمين ريخت و چون از معراج برگشت و صبح شد به قريش فرمود كه خداى تعالى ديشب مرا به بيت المقدس برد و آثار انبياء و منزلهاى ايشان را نشانم داد، و من در مراجعت در فلان محل به كاروانى از قريش برخوردم كه شترى گم كرده بودند و از آب ايشان بياشاميدم، و مابقى آن را ريختم. ابو جهل گفت: اى قريش الآن فرصت خوبى دست داده، بپرسيد مسجد اقصى چند ستون داشت ؟ و چند قنديل در آن آويزان بود؟ پرسيدند اى محمد! در اين جمع كسانى هستند كه بيت المقدس را ديده باشند، اينك تو بيت المقدس را براى ما توصيف كن ببينيم راست مى گوئى يا خير، بگو ببينيم چند عدد ستون داشت ؟ و قنديلها و محراب هايش چند تا بود؟ جبرئيل در دم نازل شده صورت بيت المقدس را در برابر آن جناب مجسم نمود، و آنجناب هر چه را ايشان مى پرسيدند پاسخ مى گفت، بعد از آنكه از جزئيات بيت المقدس فارغ شدند گفتند بايد صبر كنى تا كاروان برسد، از كاروانيان نيز قضيه تو را بپرسيم، حضرت فرمود: شاهد صدق گفتار من اين است كه كاروانيان قريش هنگام طلوع آفتاب وارد مى شوند، در حالى كه شترى خاكسترى رنگ پيشاپيش كاروانست. فرداى آن روز قريش به استقبال كاروان آمده شكاف دره را نگاه مى كردند مى گفتند الآن آفتاب مى زند در همين بين در يك آن هم آفتاب طلوع كرد و هم كاروان نمودار شد در حالى كه شترى خاكسترى رنگ پيشاپيش آن بود از داستان شب گذشته و آنچه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) فرموده بود پرسيدند گفتند آرى همينطور بود شترى از ما در فلان محل گم شده بود و ما آب خود را در ظرفى ريخته بوديم صبح كه برخاستيم ديديم آب به زمين ريخته شده است. ولى مشاهده اين معجزات چيزى جز بر طغيان قريش نيفزود. مؤلف: در معناى اين روايت، روايت ديگرى نيز از شيعه و سنى وارد شده است.

پيامبر (ص) از حضرت فاطمه (س) بوى بهشت استشمام مى كند
و نيز در همان كتابست كه طبرانى از عايشه روايت كرده كه گفت: رسول خدا فرمود: وقتى مرا به آسمان بردند داخل بهشت شدم و به درختى از درختان بهشت رسيدم كه زيباتر و سفيد برگ تر و خوش ميوه تر از آن نديده بودم يك دانه از ميوه هاى آن را چيده و خوردم و همين ميوه نطفه اى شد در صلب من، وقتى به زمين آمدم و با خديجه همبستر شدم به فاطمه حامله شد و اينك هر وقت مشتاق بوى بهشت مى شوم فاطمه را مى بويم.
و در تفسير قمى از پدرش از ابن محبوب از ابن رئاب از ابى عبيده از امام صادق (عليه السلام) روايت آورده كه فرمود: رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) بسيار فاطمه را مى بوسيد، اين كار براى عايشه خوشايند نبود، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) فرمود: اى عايشه ! وقتى مرا به آسمان بردند داخل بهشت شدم جبرئيل مرا به نزديك درخت طوبى برد و از ميوه هايش به من داد و من خوردم، خداوند همان ميوه را به صورت نطفه اى در پشتم درآورد - وقتى به زمين هبوط نمودم با خديجه همبستر شدم به فاطمه حامله شد، و اينك هيچ وقت او را نمى بوسم مگر آنكه بوى درخت طوبى را از او استشمام مى كنم.
و در الدر المنثور است كه طبرانى در كتاب اوسط از ابن عمر روايت كرده كه وقتى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) را به معراج بردند خداوند به او وحى كرد كه بايد اذان بگويد چون نازل شد (به جبرئيل رسيد) جبرئيل اذان را به او ياد داد.
و نيز در همان كتاب آمده است كه ابن مردويه از على (عليه السلام) روايت كرده كه اذان را در شب معراج تعليم رسول خدا كردند، و واجب شد كه نماز را بعد از آن بخوانند.


ان شاء الله در دو پست بعدی (دو پست آخر) (پیشنهاد میشه که کسایی که دنبال حکمت بعضی از قسمتای نماز هستن دنبال کنن):
شرح و تفضيل اولين نماز پيامبر در شب معراج از زبان مبارك امام كاظم (ع)
روايتى كه مى گويد معراج دو مرتبه صورت گرفته است
دو روايت درباره نحوه تعيين ركعات نماز

[=b mitra] شرح و تفضيل اولين نماز پيامبر در شب معراج از زبان مبارك امام كاظم (ع)

و در كتاب علل به سند خود از اسحاق ابن عمار روايت كرده كه گفت:

من از حضرت ابى الحسن موسى ابن جعفر پرسيدم چطور شد كه هر يك ركعت نماز داراى يك ركوع و دو سجده شد؟ و با اينكه سجده دوتا است چرا دو ركعت حساب نمى شود؟ فرمود: حال كه اين مطلب را سؤال كردى حواست را جمع كن تا جوابش را خوب بفهمى، اولين نمازى كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) بجا آورد نمازى بود كه در آسمان در برابر پروردگار متعال و در جلوى عرش خداى عزوجل خواند.

و شرحش چنين است كه وقتى آن جناب را به معراج بردند و آن جناب را به معراج بردند و آنجناب به پاى عرش الهى رسيد به او خطاب شد اى محمد ! به چشمه صاد نزديك شو و محل هاى سجده خود را بشوى و پاكيزه كن و براى پروردگارت نماز بخوان، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) بدانجا كه خدايش دستور داده بود نزديك شده و وضو گرفت، وضوئى طولانى و سير، آنگاه در برابر پروردگار جبار تبارك و تعالى به ايستاد. خداى تعالى دستور داد تا نماز را افتتاح كند، او نيز (با گفتن اللّه اكبر) نماز را شروع كرد. دستور رسيد اى محمد! بخوان: بسم اللّه الرّحمن الرّحيم الحمد للّه ربّ العالمين تا آخر سوره، او چنين كرد دستورش داد تا به اصطلاح حسب و نسب خداى را بخواند و بگويد بسم اللّه الرّحمن الرّحيم قل هو اللّه احد اللّه الصمد، در اينجا خداى تعالى از تلقين بقيه سوره باز ايستاد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) گفت: قل هو اللّه احد اللّه الصمد. آنگاه خداى تعالى دستورش داد: بگويد لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد، باز خداى تعالى از تلقين بقيه باز ايستاد و رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) خودش پس از اتمام سوره گفت كذلك اللّه ربّى، كذلك اللّه ربّى.

بعد از آنكه رسول خدا اين را بگفت خداى تعالى دستورش داد كه براى پروردگارش ركوع كند رسول خدا ركوع كرد و دستور داده شد در حال ركوع بگويد (سبحان ربّى العظيم و بحمده ) رسول خدا سه بار اين ذكر را گفت، دستور آمد سر از ركوع بردارد، رسول خدا سر برداشته در برابر پروردگار متعال ايستاد دستور آمد كه اى محمد! سجده كن براى پروردگارت رسول خدا با صورت به سجده افتاد، دستور آمد بگو (سبحان ربّى الاعلى و بحمده ) او اين ذكر را هم سه بار تكرار كرد. دستور رسيد بنشيند، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) نشست جلالت پروردگار جل جلاله را متذكر گشته بى اختيار و بدون اينكه دستور داشته باشد به سجده افتاد و مجددا سه بار تسبيح گفت، خداى تعالى دستور داد برخيزد آنجناب تمام قامت برخاست، و در برخاستن آن جلالتى كه از پروردگار خود بايد مشاهده كند نديد.

خداى تعالى دستور داد اى محمد! بخوان همانطور كه در ركعت اول خواندى، آنجناب انجام داده بعد از آنكه يكباره سجده كرد نشست باز متذكر جلال پروردگار تبارك و تعالى گشته بى اختيار به سجده افتاد بدون اينكه دستور داشته باشد بعد از تسبيح دستور رسيد كه سر بردار، خداوند ترا ثابت قدم كند و گواهى ده كه معبودى نيست به غير از خدا، و اينكه محمد فرستاده خداست و قيامت آمدنى است و شكى در آن نيست و اينكه خداوند همه مردگان را زنده مى كند و بگو (اللّهم صلّ على محمّد و آل محمّد كما صلّيت و باركت و ترحّمت على ابراهيم و آل ابراهيم انّك حميد مجيد اللّهمّ تقبّل شفاعته فى امّته و ارفع درجته ) رسول خدا همه اينها را گفت.

خداى تعالى فرمود اى محمد، رسول خدا روى خود به سوى پروردگارش نموده (و از ادب ) سر بزير افكند و گفت (السلام عليك ) پس خداى جبّار جل جلاله جوابش داد و گفت: (و عليك السلام يا محمد) به نعمت من نيرو بر طاعتم يافتى و به عصمتم. ترا پيغمبر و حبيب خود كردم.

امام ابوالحسن (عليه السلام) سپس فرمود نمازى كه خداى تعالى دستور داد دو ركعت بود و دو سجده داشت و او همانطور كه برايت گفتم در هر ركعت دو سجده به جا آورد و مشاهده عظمت پروردگارش او را بى اختيار به تكرار سجده واداشت خداى تعالى هم همان دو سجده را واجب كرد.

پرسيدم فدايت شوم آن صاد كه رسول خدا مأمور شد از آن غسل كند چه بود؟ فرمود: چشمه ايست كه از يكى از اركان عرش ‍ مى جوشد و آن را آب حيات مى گويند و همان است كه خداى تعالى در قرآن از آن ياد كرده و فرموده (ص و القرآن ذى الذّكر) و خلاصه دستور اين بود كه از آن چشمه وضو بگيرد و قرائت كند و نماز بخواند.

مؤلف: در اين معنا روايت ديگرى نيز هست.

پیامبر و جبرییل تا آسمان ششم باهم رفتند اما جبرییل گفت من دیگر نمیتوانم بیایم من اجازه ندارم وحضرت موسی هم با جبرییل رفت اما خداوند به او اجازه نداد بیشتر از آسمان سوم بالا برود این نشانه ای از عظمت پیامبرمان است صلوات

[=B mitra] روايتى كه مى گويد معراج دو مرتبه صورت گرفته است
در كافى به سند خود از على بن حمزه روايت كرده كه گفت در حضور حضرت صادق (عليه السلام) بودم كه ابو بصير از آنجناب پرسيد: فدايت شوم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را چند نوبت به معراج بردند؟ فرمود دو نوبت جبرئيل او را در موقعى برد و به او گفت: اينجا باش كه در جائى قرار گرفته اى كه تاكنون نه فرشته اى بدان راه يافته و نه پيغمبرى، اينجاست كه پروردگارت صلات مى گزارد. پرسيد چگونه صلات مى گزارد؟ گفت: مى گويد: (سبوح قدوس ) منم پروردگار ملائكه و روح، رحمتم از غضبم پيشى گرفته است رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) گفت: (عفوك عفوك ).
فرمود: در آنحال نزديكيش به پروردگار همانقدر بوده است كه قرآن در باره اش فرموده: (قاب قوسين اوادنى ) ابوبصير به آنجناب عرض كرد (قاب قوسين اوادنى ) يعنى چه ؟ فرمود: ما بين دستگيره كمان تا سر كمان سپس فرمود: ميان آن دو حجابى است داراى تلالو و به نظرم مى رسد، فرمود حجابى است از زبرجد. پس رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) از دريچه اى به قدر سوراخ سوزن عظميى را كه جز خدا نمى داند مشاهده نمود....
مؤلف: آيات سوره نجم هم مؤيد اين روايت است كه مى گويد معراج دو بار اتفاق افتاد:(صلواتى ) هم كه در اين روايت بود ظاهرا بايد درست باشد چون معناى صلوات در لغت به معنى ميل و انعطاف است. و ميل و انعطاف از خداى سبحان (بطورى كه گفته شد) (رحمت ) و از عبد (دعا) است. گفتارى هم كه جبرئيل از خداى تعالى در صلواتش نقل كرد كه مى فرمايد: (رحمت من از غضبم پيشى گرفته ) خود مؤيد اين معنا است. و نيز به همين جهت بود كه جبرئيل آن جناب را در آن موقف نگاهداشت موقفى كه خود او گفت هيچ فرشته و پيغمبرى بدانجا راه نيافته است، و لازمه اين وصفى كه براى آنموقف كرده اين است كه موقف مذكور و اسطه اى ميان خلق و خالق و آخرين حدى از كمال بوده كه ممكن است يك انسان بدانجا برسد، پس حد نامبرده همان حدى است كه رحمت الهى در آن ظهور كرده، و از آنجا به مادون و پائين تر افاضه مى شود، و به همين جهت در آنجا باز داشته شد كه رحمت خداى را (بخود و بمادون خود) ببيند.

دو روايت درباره نحوه تعيين ركعات نماز
و در كافى از عامرى از حضرت ابى جعفر (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: بعد از آنكه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) معراج رفت در مراجعت ده ركعت نماز بجا آورد هر دو ركعت به يك سلام، و چون حسن و حسين (عليهمالسلام) متولد شدند رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) به شكرانه خدا هفت ركعت ديگر زياد كرد و خداوند هم عمل او را امضاء فرمود، و اگر در نماز صبح چيزى اضافه نكرد براى اين بود كه در هنگام فجر ملائكه شب مى رفتند و ملائكه روز مى آمدند.
و چون خداوند دستورش داد تا در مسافرت نمازهايش بشكند رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) همه را دو ركعتى كرد مگر مغرب را كه از آن چيزى كم نكرد در نتيجه شش ركعت را بر امتش تخفيف داد. و احكام سهو هم تنها مربوط به ركعت هايى است كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) اضافه كرد و اگر كسى در اصل واجب يعنى در دو ركعت اول شك كند بايد نماز را از سر بگيرد.
مرحوم صدوق در كتاب فقيه به سند خود از سعيد بن مسيب روايت كرده كه: (وى از على بن الحسين (عليهمالسلام) پرسيده است، چه وقت نماز بدين طريق كه امروز واجب است بر مسلمانان واجب شد؟
فرمود: در مدينه و بعد از ظهور اسلام و قوت گرفتن آن، كه خداوند جهاد را بر مسلمانان واجب نمود، آنگاه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) هفت ركعت به آن اضافه كرد، دو ركعت در نماز ظهر و دو ركعت در عصر و يك ركعت در مغرب و دو ركعت در عشاء و نماز صبح را به حال خود به همان دو ركعتى كه در مكه واجب شده بود باقى گذارد...).

عناوینی که در بالا ذکر شد تنها بخشی از موارد و عناوین تفسیر المیزان (به نقل از سایت aviny.com) در حوزه شب معراج پیامبر در آیه اوّل سوره اسراء بود.
برای خواندن مطالب تخصصی تر و بیشتر به آدرس زیر مراجعه بفرمائید:
http://www.aviny.com/quran/almizan/jeld-13/mizan-01.aspx

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
با تشکر از مطالب مفیدتان :Gol:
الصلوة معراج المؤمن، پیامبر خدا صل‌الله‌علیه‌وآله در هر روز پنج بار و بلکه به تعداد فرائض و نافله‌ها و نمازهای دیگرشان عروج داشته‌اند، اما حدیث معراج اشاره به عروجی خاص دارد که آن عروج جسمانی است، نخستین آنها یک بخش روی زمین داشت که طی‌الأرض از عربستان بود به بیت‌المقدس که در احادیث دیگر آمده است که نزدیک‌ترین زمین به آسمان‌هاست، اما دلایلی وجود دارد که نه تنها این یک بار و نه حتی دو بار که بعضاً معروف‌تر است، بلکه چندین بار دیگر هم معراج جسمانی برای ایشان رخ داد و البته مدت هر کدام هم اینطور نبوده که یک روز یا یک هفته یا یک ماه بوده باشد، بلکه چه بسا گردش ایشان در تمامی آن عوالم مینا در زمانی که ما اندازه می‌گیریم چند لحظه بیشتر نبوده باشد. در روایتی داریم که منجمی خدمت معصوم علیه‌السلام رسید و تا به نزد امام آمد امام علیه‌السلام از شغل او پرسیدند و او گفت منجم هستم، امام پرسیدند کسی هست که از زمانی که تو وارد این اتاق شدی تا به نزد من آمدی ۱۲ یا ۱۲۰۰۰ عالم را گشته است و منظورشان خودشان بود. پس از این نظر هم مانعی نیست حتی اگر ایشان در هر روز تمامی عوالم را می‌گشته و وظایفی که در آنجا داشتند را انجام می‌دادند، چنانکه در احادیثی در مورد امام‌المتقین علیه‌السلام آمده که ایشان هم چنین وضعی داشتند و هر روز به تمام عوالم سرکشی می‌کردند و ملکی بدون اجازه‌ی ایشان پست خود را ترک نمی‌کرد و بعد از ایشان این شأن به جانشینانشان رسید علیهم‌السلام‌أجمعین و امروز این شأن برای امام زمان ما علیه‌السلام و عج‌الله‌تعالی‌فرجه ثابت است. برخی از این احادیث را می‌توانید در کتاب شریف القطره بخوانید و البته در تفاسیر روایی قرآن هم بعضاً وارد شده‌اند.
یا علی

موضوع قفل شده است