اعتقاد و ایمانم رو از دست دادم

تب‌های اولیه

19 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اعتقاد و ایمانم رو از دست دادم

خسته و درمونده ام با اینکه توی خانواده مذهبی زندگی میکنم اما افکارم با اونا خیلی فرق داره احساس پوچی و گناه میکنم و همش از خدا طلب مرگ میکنم اما تو یه تاپیک این سایت خوندم حتی آرزوی مرگ هم خوب نیست مخصوصا اگه آدم گناهکار باشه... به خودکشی خیلی فکر میکنم اما میترسم بد از مرگم خدا منو نبخشه... هیچ چیز خوشحال یا ناراحتم نمیکنه حس میکنم نفس کشیدنام بیهودس از دین به شدت بیزار شدم و میشه گفت تنها چیزی که به وجودش اعتقاد دارم خداست... آیا میتونم امید به زندگی داشته باشم؟؟؟

برچسب: 

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد امیدوار

farzan68;477603 نوشت:
خسته و درمونده ام با اینکه توی خانواده مذهبی زندگی میکنم اما افکارم با اونا خیلی فرق داره احساس پوچی و گناه میکنم و همش از خدا طلب مرگ میکنم اما تو یه تاپیک این سایت خوندم حتی آرزوی مرگ هم خوب نیست مخصوصا اگه آدم گناهکار باشه... به خودکشی خیلی فکر میکنم اما میترسم بد از مرگم خدا منو نبخشه... هیچ چیز خوشحال یا ناراحتم نمیکنه حس میکنم نفس کشیدنام بیهودس از دین به شدت بیزار شدم و میشه گفت تنها چیزی که به وجودش اعتقاد دارم خداست... آیا میتونم امید به زندگی داشته باشم؟؟؟

بسمه تعالی
با سلام و تحیت محضر شما خواهر محترم و نیز عرض خوش آمد و خیر مقدم
فرمایشات شما به خوبی گویای تلخی اوقات شما است، لذا از وضعیت پیش آمده و موقعیتی که در آن قرار گرفته اید متاثر و متاسفیم و از خدای متعال، فرج و گشایش را برای جنابعالی مسئلت دارم.
اعتقاد شما به خدای مهربان، بزرگترین سرمایه شماست و به نظر می رسد اینکه از دینداری احساس دلزدگی می کنید، بیش از انکه از اصالت برخوردار باشد ناشی از تلخکامی از رفتار برخی دینمداران و یا افراط در مقطعی از زندگی است، لذا نباید خود را فردی بی دین بدانید.
ناکامیهای پیش آمده و احساس تنهایی باعث شده تا شما احساس کنید درک نمی شوید و در نهایت مبتلا به افسردگی شوید. اما با سرمایه خدا باوری می توانید بر مشکلات فائق شوید و همواره خود را تحت محبت حضرتش بدانید هرچند که دیگر افراد نسبت به شما بی مهر باشند و شما را درک نکنند.
در کنار استمداد از خدای متعال که بهترین یاور و مونس است، ضرورت دارد در اولین فرصت به یک متخصص اعصاب و روان مراجعه نمایید تا با مصرف دارو سطحی از فشار روانی بر شما کاسته شود. شاید این اقدام برای شما خوش آیند نباشد اما تصدیق خواهید کرد که از خودکشی و افکار منفی و آسیب زا برای شما بهتر است. مراجعه به پزشک اگر سودی نداشته باشد ضرر خاصی هم ندارد، بر خلاف گناه کبیره خودکشی که سراسر ظلمت و تاریکی است و جای جبرانی برای آن مهیا نیست.
خواهر محترم، بجای پرداختن به این افکار منفی به خدا توکل کنید و به اینده امیدوار باشید. به سرزنشهای دیگران بی اعتنا باشید و از سرکوب احساساتتان خودداری کنید. سعی کنید برای خود از میان دوستان همدم و مونسی داشته باشید تا در تنگناها با وی درد دل کنید و از او کمک بخواهید. دوستان انجمن نیز می توانند افراد مورد اعتمادی برای شما باشند....

برای شما خواهر محترم از درگاه خدای متعال سلامت و عافیت را مسئلت دارم.

و اخر دعوانا ان الحمدالله رب العالمین.

farzan68;477603 نوشت:
خسته و درمونده ام با اینکه توی خانواده مذهبی زندگی میکنم اما افکارم با اونا خیلی فرق داره احساس پوچی و گناه میکنم و همش از خدا طلب مرگ میکنم اما تو یه تاپیک این سایت خوندم حتی آرزوی مرگ هم خوب نیست مخصوصا اگه آدم گناهکار باشه... به خودکشی خیلی فکر میکنم اما میترسم بد از مرگم خدا منو نبخشه... هیچ چیز خوشحال یا ناراحتم نمیکنه حس میکنم نفس کشیدنام بیهودس از دین به شدت بیزار شدم و میشه گفت تنها چیزی که به وجودش اعتقاد دارم خداست... آیا میتونم امید به زندگی داشته باشم؟؟؟

سلام
ضمن خوشامدگویی به شما کاربر گرامی، ما کاربران سایت اسک دین از خداوند متعال برای عمل شما به توصیه‌های استاد امیدوار دعا می‌کنیم.
و امیدواریم با این توصیه‌ها همیشه سالم و تندرست، و بصورت فعال کاربر دائمی این سایت باشید.

موفق باشید

farzan68;477603 نوشت:
خسته و درمونده ام با اینکه توی خانواده مذهبی زندگی میکنم اما افکارم با اونا خیلی فرق داره احساس پوچی و گناه میکنم و همش از خدا طلب مرگ میکنم اما تو یه تاپیک این سایت خوندم حتی آرزوی مرگ هم خوب نیست مخصوصا اگه آدم گناهکار باشه... به خودکشی خیلی فکر میکنم اما میترسم بد از مرگم خدا منو نبخشه... هیچ چیز خوشحال یا ناراحتم نمیکنه حس میکنم نفس کشیدنام بیهودس از دین به شدت بیزار شدم و میشه گفت تنها چیزی که به وجودش اعتقاد دارم خداست... آیا میتونم امید به زندگی داشته باشم؟؟؟

با سلام
به نظرم شما باید با درون نگری و تحلیل روان خود(که کار نسبتا سختیست)علل این مشکلات را جستجو کنید تا بتوانید این مرض را در مان کنید
یک دکتر خوب تا وقتی مرض را تشخیص ندهد نمی تواند به خوبی درمان کند.
به نظرم ابتدا باید ببینید علل بدبین شدنتان به دین چیست؟
یا علل احساس پوچی شما چیست؟
یا علل احساس گناه شما چیست؟(البته می دانید پوچی با احساس گناه متفاوت است)
وقتی علت را شناختید به راحتی می توانید درمانش کنید
البته فوق فوقش این است که مانند سرطان درمان ندارد اما لااقل می فهمید که درمان ندارد!
درمورد خودکشی هم استاد ملکیان بیانات نسبتا جالبی دارند شما را به خواندن آن دعوت می نمایم:
[SPOILER]خودکشی از منظر اخلاقی:

من شخص خودم معتقدم که اگر سه تا شرط با هم فراهم بیاید من حق دارم(1) خودکشی کنم:
1.با محاسبات عقلانی به نظرم بیاید در آینده چیزی پیش نیاید که جبران آن رنجها و مرارتی که من به سبب آن ها به سمت خودکشی کشیده است ، بکند.
2.یقین داشته باشم درد و رنج من ناشی از دیدگاه من نیست.
3. درد و رنج شما رنج جبران ناپذیری را به فرد دیگری وارد نکند .(2)
این سه تا را به این خاطر گفتم که اگر این 3 تا محقق شود دیگر نه تو پدر داری نه مادر داری نه فرزندی داری به قول اصفهانی ها از زیر بته درآمدی [پس انسانها هیچگاه وقوع پیدا نمی کند که حق خودکشی داشته باشد]


توضیح شرط دوم:
یقین داشته باشم درد و رنج من ناشی از دیدگاه من نیست.اگر چنین باشد لازم نیست خودت را بکشی دیدگاهت را عوض کن یک وقت هست که مثلا من جنایتهایی کرده ام که هر چه بخواهم دیدگاهم را عوض کنم دیگه این که من جنایت کرده ام در هیچ دیدگاهی قابل محو شدن نیست و این عذابه وجدانه که به من فشار میاره و دیگه نمی خواهم زندگی کنم و از طرف دیگر وجدان من زنده و بیداره و دائما دارد مرا ملامت می کند در اینجا این قدر درد و رنج زندگی برای من غیر قابل تحمله که خودکشی می کنم.
اما یک وقت هست که نه به این علت به تو درد و رنج وارد می کند که دیدگاهت دیدگاه نادرستی بوده است دیدگاهت را عوض کن [دیگر درد و رنج برایت حاصل نمی شود] برای مثال همسرت به تو خیانت کرده ،خب در کدام علم اثبات شده بود که هیچ همسری به همسر خود خیانت نمی کند که تو اینچنین شکه شده ای!
چرا اول به خرافه ای باور می کنی که وقتی اینخرافه سرش به سنگ واقعیت می خوره درد و رنج پیدا می کنی.این یک خرافه است که هیچ همسری به همسرش خیانت نمی کند.
همین که تو می روی بیرون و احتمال باران باریدن را می دهی همین طور باید احتمال بدی دوستت به تو خیانت کند !
بعد میگه این خیانتی که دوستم در بیزینس به من کرد چنان مرا نابود کرده که می خواهم خودم را نابود کنم
خب باید دیدگاهت را عوض می کردی اول به یک خرافه باور کردی که شریک آدم در بیزینس هیچ وقت 100 میلیارد نمیدزده و در برود .این کجا اثبات شده بود؟ چرا چیزی را که اثبات نشده اصل مسلم گرفته حالا که خلافش پیش آمده چنان شکه شده ای که دیگه واقعا راهی [در زندگیت نمیبینی جز خودکشی]
به نظر من اکثر درد و رنجامهایمان ناشی از دیدگاهامان هست. دیدگاهت را عوض کن تا آنچه که احساس درد و رنج از آن می کردی دیگر احساس درد و رنج نمی کنی!

کجا اثبات شده بود که کسی که عاشقت میشه دیگر عاشق شخص دیگر نخواهد شد؟بابا به همان دلیلی که عاقلانه یا احمقانه عاشق تو شد می تواند عاقلانه ی احمقانه عاشق شخص دیگه ای بشود مگر همچین دلیلی داشتم که هر کس که عاشق من مصطفی شد دلش مهر و موم می شود؟ بعد میگه آخه اون عاشق من بود.خب عاشق تو باشه مگر تو چی کار کرده بودی که عاشق تو شده بود همین کار را یک کس دیگم انجام میده ...
آنوقت به هم میریزی آخر خرافات منحصر نیست در این که سیزده نحس است و... هرچیزی که دلیل بر خلافش اقامه بشود خرافه است.
آن وقت اکثر چیزایی که ما را به خودکشی میکشاند همین چیزاست .
میگن بچم رفته معتاد شده مگه اصلی وجود داشت که پسر آقای ملکیان معتاد نمیشه که حالا خلفش صورت گرفته است بگویی ای بابا ! ...
چون اینها قواعد هستی نیستند اینها قواعدی هستن که می خواستیم خیال خودمان را آسوده کنیم ؛جهان را فیکس کردیم در چند تا قاعده که می خواهیم تکان نخورند بعد وقتی تکان می خورند شوکه میشویم!
جمله بی قراریت از طلب قرار توست طالب بی قــــرار شو تا که قـرار آیدت
بگویند بچه ات معتاد شد آسوده ای بگویند بچه ات نوبل برده است؛ بازم آسوده ای!

لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ(3)

----------------------------
1.همه انسانها قدرت بر چنین کاری دارند بحث بر سر حق داشتنم است.
2.مثلا درد و رنج جبران ناپذیری به مادرم یا پدرم وارد کند .
3.سوره مبارکه حدید، آیه 23
[/SPOILER]

farzan68;477603 نوشت:
خسته و درمونده ام با اینکه توی خانواده مذهبی زندگی میکنم اما افکارم با اونا خیلی فرق داره احساس پوچی و گناه میکنم و همش از خدا طلب مرگ میکنم اما تو یه تاپیک این سایت خوندم حتی آرزوی مرگ هم خوب نیست مخصوصا اگه آدم گناهکار باشه... به خودکشی خیلی فکر میکنم اما میترسم بد از مرگم خدا منو نبخشه... هیچ چیز خوشحال یا ناراحتم نمیکنه حس میکنم نفس کشیدنام بیهودس از دین به شدت بیزار شدم و میشه گفت تنها چیزی که به وجودش اعتقاد دارم خداست... آیا میتونم امید به زندگی داشته باشم؟؟؟

بیزاری شما از دین احتمالاً بخاطر دینداری ماست مگرنه در فهم معارف دینی و حتی در انجام فرایض مذهبی لذتی است که وصف نشدنی است. آنها که چشیده‌اند وصفها کرده‌اند از این حلوا. حقیر هم خدا را می‌پرستیدم اما بنده‌وار تا اینکه کتاب «توحید مفضل» امام صادق علیه‌السلام را خواندم که پر بود از حکمت‌های خداوند. در حین خواندن این کتاب ساده و روان وجودم پر از محبت خدا می‌شد وقتی می‌دیدم که خداوند چقدر تک‌تک مخلوقاتش را دوست دارد. از آن به بعد خدا را عاشقانه می‌پرستم، ان شاء الله که همین‌طور باشه و همین‌طور هم بمونه. شاید این کتاب به شما هم نشون داد که خداوند واقعاً از پدر و مادر به انسان مهربان‌تره. آن وقت شاید بهتر متوجه شدید که چرا خالقمان در کتاب هدایتش فرموده که از رحمت او ناامید نمی‌شود مگر پنهان کنندگان لجوج حقیقت.

[=Verdana]سلام
[=Verdana]شما در قسمت شغل نوشتید نقاش و طراح کاراکتر
[=Verdana]حالا سوال من از شما اینه چطور کسی‌ که طراح نمیتونه برای این مشکلش طرح بریزه؟
[=Verdana]قطعاً میتونید امید داشته باشین همینکه اینجاین خودش یعنی‌ نشونه

سلام ...
من هم نظرم رو بگم ...
البته باید سواره چوب جادوگریم بکنمت و ببرمت تو تخیلم ...

1- چرا خدایا به اون دادی و به من ندادی .
2- خدایا چرا اون زیباتر هستش و من زشت تر .
3- چرا من هر چقدر هم که سعی میکنم نمیتونم به 1 صدم رشد کردن اون برسم .
4- کجا خدا ارحم الراحمین هست ؟؟؟ این همه درد و رنج و بدبختی که تو دنیاست پس چیه ؟؟؟
5-اگر دین ما درست و راست هست ... پس این همه شبهات چه توجیهی دارند .؟؟؟

و من هم مثله هزاران انسان دیگه افسردگی دارم ... گریه میکنم ... به خودکشی فکر میکنم و ...

فقط یک چیز !!!

نمیدونم تا حالا خواب چقدر دیدی ... من خیلی خواب میبینم ... میتونم بگم خواب هایی رو میبنم که بسیار بسیار روشن تر از تصاویری هست که در زمان بیداری میبینم ... اونچنانچه اصلا فکرش رو نمیکنم خواب باشم ... بزار برات تعریف کنم .... یک بار شب بود و من هم خوابیده بودم ... یکی از همین خواب ها در حال جریان بود .... اونقدر واقعی به نظر میومد که اصلا نمیتونی فکرش رو بکنی ... همینجوری خواب در حال جریان بود .... خوابی بسیار بسیار ترسناک ... همینجوری که داشت پیش میرفت ... ناگهان من دیدم که یه مبل به صورته معکوس به سقف خونه چسبیده ... یهو فکر کردم که ممکن نیست یه مبل به صورته معکوس به سقف خونه چسبیده باشه ... تو خواب کمی فکر کردم ... و فهمیدم که خواب هستم ... و راحت شدم و نفسی راحت کشیدم ...

چرا تو دینه ما اینقدر شبهه وجود داره ... چرا به نظر میاد خدا ارحم الراحمین نیست ... چرا تو زندگی ما مبلهایی به صورته معکوس به سقف چسبونده شدن ؟؟؟
علتش این هست که اینا نشونه هستن ... نشونه اینکه ما خواب هستیم ... ما باید یه روز از خواب بیدار بشیم ... این شبهات ... همشون نشونه هایی از این مساله هستن ... اتفاقا به نظره من این جور بی عدالتی ها و این جور شبهات دلیلی بر این مدعا هستن که دنیایی دیگر وجود دارد که ما باید یه روزی از خواب بیدار بشیم و تو اون دنیا زندگی کنیم ... دنیایی که هیچ چیزه معکوس نداره ... دنیایی که بیداری بیداری هست ...

پس بنابراین این جور چیزها رو یه نشونه بدون ... بهشون لبخندی بزن و از کنارشون رد شو ... و به خدا بگو خدایا بابته این راهنمائیت و اینی که به من فهموندی خواب هستم تشکر میکنم ... و منتظر میمونم که منو یه روز بیدار کنی ...

velayat;478165 نوشت:
خودکشی از منظر اخلاقی:

من شخص خودم معتقدم که اگر سه تا شرط با هم فراهم بیاید من حق دارم(1) خودکشی کنم:
1.با محاسبات عقلانی به نظرم بیاید در آینده چیزی پیش نیاید که جبران آن رنجها و مرارتی که من به سبب آن ها به سمت خودکشی کشیده است ، بکند.
2.یقین داشته باشم درد و رنج من ناشی از دیدگاه من نیست.
3. درد و رنج شما رنج جبران ناپذیری را به فرد دیگری وارد نکند .(2)
این سه تا را به این خاطر گفتم که اگر این 3 تا محقق شود دیگر نه تو پدر داری نه مادر داری نه فرزندی داری به قول اصفهانی ها از زیر بته درآمدی [پس انسانها هیچگاه وقوع پیدا نمی کند که حق خودکشی داشته باشد]
توضیح شرط دوم:
یقین داشته باشم درد و رنج من ناشی از دیدگاه من نیست.اگر چنین باشد لازم نیست خودت را بکشی دیدگاهت را عوض کن یک وقت هست که مثلا من جنایتهایی کرده ام که هر چه بخواهم دیدگاهم را عوض کنم دیگه این که من جنایت کرده ام در هیچ دیدگاهی قابل محو شدن نیست و این عذابه وجدانه که به من فشار میاره و دیگه نمی خواهم زندگی کنم و از طرف دیگر وجدان من زنده و بیداره و دائما دارد مرا ملامت می کند در اینجا این قدر درد و رنج زندگی برای من غیر قابل تحمله که خودکشی می کنم.
اما یک وقت هست که نه به این علت به تو درد و رنج وارد می کند که دیدگاهت دیدگاه نادرستی بوده است دیدگاهت را عوض کن [دیگر درد و رنج برایت حاصل نمی شود] برای مثال همسرت به تو خیانت کرده ،خب در کدام علم اثبات شده بود که هیچ همسری به همسر خود خیانت نمی کند که تو اینچنین شکه شده ای!
چرا اول به خرافه ای باور می کنی که وقتی اینخرافه سرش به سنگ واقعیت می خوره درد و رنج پیدا می کنی.این یک خرافه است که هیچ همسری به همسرش خیانت نمی کند.
همین که تو می روی بیرون و احتمال باران باریدن را می دهی همین طور باید احتمال بدی دوستت به تو خیانت کند !
بعد میگه این خیانتی که دوستم در بیزینس به من کرد چنان مرا نابود کرده که می خواهم خودم را نابود کنم
خب باید دیدگاهت را عوض می کردی اول به یک خرافه باور کردی که شریک آدم در بیزینس هیچ وقت 100 میلیارد نمیدزده و در برود .این کجا اثبات شده بود؟ چرا چیزی را که اثبات نشده اصل مسلم گرفته حالا که خلافش پیش آمده چنان شکه شده ای که دیگه واقعا راهی [در زندگیت نمیبینی جز خودکشی]
به نظر من اکثر درد و رنجامهایمان ناشی از دیدگاهامان هست. دیدگاهت را عوض کن تا آنچه که احساس درد و رنج از آن می کردی دیگر احساس درد و رنج نمی کنی!
کجا اثبات شده بود که کسی که عاشقت میشه دیگر عاشق شخص دیگر نخواهد شد؟بابا به همان دلیلی که عاقلانه یا احمقانه عاشق تو شد می تواند عاقلانه ی احمقانه عاشق شخص دیگه ای بشود مگر همچین دلیلی داشتم که هر کس که عاشق من مصطفی شد دلش مهر و موم می شود؟ بعد میگه آخه اون عاشق من بود.خب عاشق تو باشه مگر تو چی کار کرده بودی که عاشق تو شده بود همین کار را یک کس دیگم انجام میده ...
آنوقت به هم میریزی آخر خرافات منحصر نیست در این که سیزده نحس است و... هرچیزی که دلیل بر خلافش اقامه بشود خرافه است.
آن وقت اکثر چیزایی که ما را به خودکشی میکشاند همین چیزاست .
میگن بچم رفته معتاد شده مگه اصلی وجود داشت که پسر آقای ملکیان معتاد نمیشه که حالا خلفش صورت گرفته است بگویی ای بابا ! ...
چون اینها قواعد هستی نیستند اینها قواعدی هستن که می خواستیم خیال خودمان را آسوده کنیم ؛جهان را فیکس کردیم در چند تا قاعده که می خواهیم تکان نخورند بعد وقتی تکان می خورند شوکه میشویم!
جمله بی قراریت از طلب قرار توست طالب بی قــــرار شو تا که قـرار آیدت
بگویند بچه ات معتاد شد آسوده ای بگویند بچه ات نوبل برده است؛ بازم آسوده ای!

لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ(3)

----------------------------
1.همه انسانها قدرت بر چنین کاری دارند بحث بر سر حق داشتنم است.
2.مثلا درد و رنج جبران ناپذیری به مادرم یا پدرم وارد کند .
3.سوره مبارکه حدید، آیه 23

بسمه تعالی
با عرض سلام و تحیت
طبعا اشاره آقای ملکیان به باورهای تحریف شده و خطاهای شناختی مورد تایید و پذیرش است...
اما ایرادی که به مجموع مطالب ایشان وارد است این است که؛
خودکشی در قریب به اتفاق موارد معلول افسردگی، به هم ریختگی عاطفی هیجانی و اختلال تفکر است.
شروطی که ایشان ذکر کرده اند بیشتر جنبه نظری دارد و هرچند خوب است اما جامع نیست، در وضعیتی که شخص تحت شدیدترین فشارهای عصبی است توقع لحاظ این شروط عمدتا شناختی، توقع چندان صحیحی نیست.
در موقعیت عملی خودکشی، عامل بازدارنده برای برخی تزریق امید است و برای برخی هشدار به عواقب اخروی ( ونه دنیویف چون فرد احساس می کند چیزی را برای از دست دادن ندارد) و این عامل ( هم امید و هم خوف) با خدا باوری و معاد باوری ارتباط ناگسستنی دارد، چیزی که در مطالب ایشان به ان اشاره نشده است.
خلاصه اینکه محور بازدارنده خودکشی بیش از انکه شناختی باشد، عاطفی و هیجانی است همانگونه که عامل ان نیز بیش از انکه شناختی باشد هیجانی است.

و آخر دعوانا ان الحمدالله رب العالمین

بنام خدا

شما یک آزمایش خون بروید
ممکن است دچار فقر آهن شدید و کم خونی باشید
تغذیه سالم و ورزش را فراموش نکنید

bsky;478227 نوشت:
شما یک آزمایش خون بروید
ممکن است دچار فقر آهن شدید و کم خونی باشید

اميدوار;478110 نوشت:
با سلام و تحیت محضر شما خواهر محترم و نیز عرض خوش آمد و خیر مقدم
فرمایشات شما به خوبی گویای تلخی اوقات شما است، لذا از وضعیت پیش آمده و موقعیتی که در آن قرار گرفته اید متاثر و متاسفیم و از خدای متعال، فرج و گشایش را برای جنابعالی مسئلت دارم.


سلام
من خیلی از جاها دیدم روانشناسان به طرف که مشکل افسردگی یا ... داشته گفتند آزمایش تیروئید و آزمایش خون بدید

خیلی تعجب آوره آخه عقاید و افسردگی آدم چه ربطی به اینا داره ؟

واقعا ممکنه کم خونی در اعتقادات فرد تاثیر بزاره ؟؟؟؟ مثل همین مشکلی که برای دوست عزیزمون پیش اومده ؟؟؟؟

میشه لطفا این دو مورد رو توضیح بدید

:Gol:

زندگی زیباست اگر ادمی گناه نکند
دین اسلام دین راحته شما بیشتر اطلاعش ندارید و بعضی مشکلت باعث میشه و فکر میکنی همه چیز بده
ببینید بنده حقیر شدید مشکل سختی داره و غیرقابل کنترله و بدتر از مشکلات شما و دنیاس شما امیدوار باشید خدا متوجه در سختی زندگی میکنید داره اون امتحان است وقتی باصبر تحمل میکنیم امتحان قبول میشیم جایزه به ما میده من منتظر جایزه ام اندازه چند سال /هر چقدر تحمل جایزه اش بزرگ تر
قران مجید : به یقین اسانی به سختی است و سختی با اسانی است .
پدرم در دروان کودکی خیلی سختی گذرانید و الان هم تمام شده میبینید قران درست گفته و منم دروان سختی زندگی میکنم امیدواریم بعدا اسان شود

به نام خدا

انسان باید قدر نفسش را هم که راحت در می آید بداند و برای آن شاکر باشد. ممکن است روزی برای بعضی برسد که تا ابد با حس خفگی دست و پنجه نرم کنند.

!Shabnam!;478255 نوشت:
سلام
من خیلی از جاها دیدم روانشناسان به طرف که مشکل افسردگی یا ... داشته گفتند آزمایش تیروئید و آزمایش خون بدید

خیلی تعجب آوره آخه عقاید و افسردگی آدم چه ربطی به اینا داره ؟

واقعا ممکنه کم خونی در اعتقادات فرد تاثیر بزاره ؟؟؟؟ مثل همین مشکلی که برای دوست عزیزمون پیش اومده ؟؟؟؟

میشه لطفا این دو مورد رو توضیح بدید

سلام و عرض ادب
احساس خستگی و کسالت و بی حوصلگی همیشگی میتونه دلیلش کمکاری تیروئید باشه.
اگر فرد کم خونی هم داشته باشه هموگولوبین خون کمه و اکسیژن رسانی به قسمت های مختلف کمتر صورت میگیره و احساس کسالت میکنه.
ویتامین های گروه B هم برای افسردگی خوبن.
حالا تاثیرش روی اعتقادات نمیدونم:Gig:

سلام واقعا از همتون ممنونم بخاطر راهنمایی هایتون :Gol: اما خب چجوری میتونم به قرآن علاقه مند بشم؟؟ من حتی خودمم به این باور عینی رسیدم که چهره ام روح نداره نورانیت رو دیگه تو صورت خودم نمیبینم... وقتی عکسای چند سال پیشمو میبینم که اون موقع نماز میخوندم واقعا این تفاوت رو احساس میکنم... چجوری برگردم به خدا و ایمان... چجوری دوباره نماز بخونم.... اراده اش ازم گرفته شده...

!Shabnam!;478255 نوشت:

سلام
من خیلی از جاها دیدم روانشناسان به طرف که مشکل افسردگی یا ... داشته گفتند آزمایش تیروئید و آزمایش خون بدید

خیلی تعجب آوره آخه عقاید و افسردگی آدم چه ربطی به اینا داره ؟

واقعا ممکنه کم خونی در اعتقادات فرد تاثیر بزاره ؟؟؟؟ مثل همین مشکلی که برای دوست عزیزمون پیش اومده ؟؟؟؟

میشه لطفا این دو مورد رو توضیح بدید

:Gol:

سلام علیکم،
اگر احادیث پزشکس اهل بیت علیهم السلام را ببینید می‌بینید که مثلاً گفته‌اند میوه‌ی به باعث قوت قلب می‌شود، شستن سر با سدر غم و اندوه را زایل می‌کند و وسواوس شیطانی را از انسان دور میکند و کسی که وسوسه نشود گناه نمی‌کند و به خداوند نزدیک‌تر می‌شود (این دنباله‌ها در خود حدیث بود)، یا اینکه انگور سیاه چه می‌کند و ... . در کنار تمامی این احادیث خود آیات قرآن هم می‌گوید که باران می‌بازد و گیانهان دارای اثر شادمانی و بهجت از زمین می‌رویند و ... . خلاصه اینکه خوردنی‌ها که در کنار مزه (که مانند بوی خوش می‌تواند آثار روحی مثبت داشته باشد، از جمله در حدیث بوییدن سیب قبل از استفاده یا سنت پیامبر خدا صل الله علیه و آله که عطر را بر شارب خود زیر دماغ میزدند، اگر درست یادم باشد) املاح و ویتامین‌های خاص خود را به بدن می‌رسانند و اینها همه می‌توانند آثار روحی هم داشته باشند، همان‌طور که قلب در لسان قرآن با این قلب مادی ارتباط دارد،‌یکی نیست ولی ارتباط دارد، مثلاً در آیه‌ای خداوند فرموده که همان قلبشان که در سینه است، و این سینه نیز هم معنی ظاهری دارد و هم باطنی که تعبیر باطنی آن همان است که در دعای حضرت موسی علیه السلام هست که خدایا سینه‌ام را فراخ فرما (شرح صدر).

اما نکات دیگری هم در این زمینه وجود دارد، مثل اینکه انسان‌هایی که به لحاظ قوت قلب ضعیف باشند (ضعف روحی) مدام دچار وساوس شیطانی (وسواس هم از همین انواع است) می‌شوند و مورد هجوم جنیان نیز بهتر می‌توانند واقع شوند تا آنجا که چیزهایی می‌بینند و حواس دیگرشان هم دیده‌اشان را تأییر می‌کند (پس برایشان کاملاً باورپذیر می‌شود) که دیگران نمی‌بینند و اصطلاح علمی آن می‌شود توهم، مثلاً در مصرف مواد مخدر و توهم‌زا. حتی بعید نیست در بیماری شیزوفرنی هم آنچه توسط فرد دیده می‌شود واقعاً توهم نباشد ولی حالت پیشرفته‌تر وسواس و نظیر آن باشد که در آن کسی که دستور به بدی می‌دهد را در بیرون خود می‌تواند مشاهده نماید، این بدی همیشه قتل و دزدی و آسیب زدن به دیگران نیست، می‌تواند اسراف در استفاده‌ی از نعمات خداوند و سخت کردن زندگی برای اطرافیان هم باشد. اما این حملات به کسانی می‌رسد که به لحاظ روحی ضعیف باشند و ضعیف شدن بدن می‌تواند نه تنها بیماری‌های جسمی که بیماری‌های روحی را هم منجر شود.

حرف در این زمینه بسیار است و حقیر هم متخصص نیستم فقط به عنوان ایده‌ی اولیه برای تحقیق بیشتر ...

(عقل سالم در بدن سالم چیزی بیش از یک حرف عوامانه است)

farzan68;478353 نوشت:
سلام واقعا از همتون ممنونم بخاطر راهنمایی هایتون :Gol: اما خب چجوری میتونم به قرآن علاقه مند بشم؟؟ من حتی خودمم به این باور عینی رسیدم که چهره ام روح نداره نورانیت رو دیگه تو صورت خودم نمیبینم... وقتی عکسای چند سال پیشمو میبینم که اون موقع نماز میخوندم واقعا این تفاوت رو احساس میکنم... چجوری برگردم به خدا و ایمان... چجوری دوباره نماز بخونم.... اراده اش ازم گرفته شده...

سلام علیکم،

يَا أَيُّهَا النَّاسُ اذْكُرُ‌وا نِعْمَتَ اللَّـهِ عَلَيْكُمْ ۚ هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَيْرُ‌ اللَّـهِ يَرْ‌زُقُكُم مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْ‌ضِ ۚ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ فَأَنَّىٰ تُؤْفَكُونَ [فاطر، ۳]
ای مردم، متذکر شوید که چه نعمتها خدا به شما عطا فرمود، آیا جز خدا آفریننده‌ای هست که از آسمان و زمین به شما روزی دهد؟ هرگز جز آن خدای یکتا خدایی نیست، پس این مشرکان چگونه شما را (از درگاه حق رو به بتان باطل) می‌گردانند؟

لِتَسْتَوُوا عَلَىٰ ظُهُورِ‌هِ ثُمَّ تَذْكُرُ‌وا نِعْمَةَ رَ‌بِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ وَتَقُولُوا سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ‌ لَنَا هَـٰذَا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِ‌نِينَ [الزخرف، ۱۳]
تا چون با کمال تسلط بر پشت آنها نشستید متذکر نعمت خدایتان شوید و گویید: پاک و منزّه خدایی که این (انواع کشتی و چهار پایان قوی) را مسخر ما گردانید و گرنه ما هرگز قادر بر آن نبودیم.

در احادیث آمده که نور صورت از راه‌های متنوعی به دست میاد، از نماز شب، از دائم‌الوضو بودن (وضوء خودش از مادّه‌ی ضوء می‌آید که نور است) و ...، اما برای کسی که می‌خواهد نماز خواندن را از سر بگیرد این‌ها می‌شود سنگ سنگین که علامت نزدن است، که عاشق آسان کند اول ولی خواهد افتاد مشکل‌ها. نظر حقیر اینه که به تذکرات خالقاتان که در بالا آمده توجه کنید، نعمات خداوند بر خودتان را بشمرید، حتی اگر لازم دونستید آنها را جایی بنویسید که فراموشتان نشود. کسی که خود را مورد رحمت بزرگوارانه‌ی کریمی ببیند ناخودآگاه به سمت او جذب می‌شود، مدام خود را مدیون می‌داند و مدام تشکر می‌کند و مدام می‌خواهد او هم در عوض کاری کند اگرچه خود را کوچکتر از آنی می‌بیند که بتواند جواب آن محبت‌ها را بدهد. کسی که خود را ناتوان از جبران محبت‌های بزر گی ببیند همواره به عهد او وفادار خواهد ماند:

وَاذْكُرُ‌وا نِعْمَةَ اللَّـهِ عَلَيْكُمْ وَمِيثَاقَهُ الَّذِي وَاثَقَكُم بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا ۖ وَاتَّقُوا اللَّـهَ ۚ إِنَّ اللَّـهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ‌ [المائده، ۷]
و یاد کنید نعمت خدا را که به شما ارزانی داشت و عهد او را که با شما استوار کرد آن گاه که گفتید: (امر تو را) شنیدیم و اطاعت کردیم. و از خدا پروا کنید که خدا به نیّات قلبی (شما) آگاه است.

أَوَلَمْ يَرَ‌وْا أَنَّا خَلَقْنَا لَهُم مِّمَّا عَمِلَتْ أَيْدِينَا أَنْعَامًا فَهُمْ لَهَا مَالِكُونَ ﴿٧١ وَذَلَّلْنَاهَا لَهُمْ فَمِنْهَا رَ‌كُوبُهُمْ وَمِنْهَا يَأْكُلُونَ ﴿٧٢ وَلَهُمْ فِيهَا مَنَافِعُ وَمَشَارِ‌بُ ۖ أَفَلَا يَشْكُرُ‌ونَ ﴿٧٣ وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّـهِ آلِهَةً لَّعَلَّهُمْ يُنصَرُ‌ونَ ﴿٧٤ لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَ‌هُمْ وَهُمْ لَهُمْ جُندٌ مُّحْضَرُ‌ونَ ﴿٧٥ [یاسین]
آیا ندیدند که هرآینه برای آنها به دست (قدرت) خود خلق کردیم از میان آنچه خلق‌کرده‌ایم چهارپایانی را پس آنها اکنون مالک آنها هستند؟ (۷۱) و آن حیوانات را مطیع و رام آنها ساختیم که هم بر آنها سوار شوند و هم از آنها غذا تناول کنند. (و اگر ما آن چهارپایان را رام ایشان نکرده بودیم آنها هرگز قادر نبودند از آنها سواری گرفته یا با ایشان بار حمل نموده و یا از شیر آنها تناول نمایند) (۷۲) و برای آنها در آن حیوانات منافع (بسیاری از پوست و پشم و کرک و غیره) و آشامیدنی‌های فراوان (از شیر و ماست و روغن و غیره) هست، آیا پس قدرشناس نباشند؟ (۷۳) به جای این قدرشناسی رفته‌اند و دیگرانی را به خدایی برای خود گرفته‌اند به این امید که یاریشان کنند. (۷۴) هرگز آن خدایان کمترین نصرتی به آنها نتوانند کرد و خود این مشرکان معبودانشان را سپاهی حاضر خدمت هستند و همگی را حاضر خواهند کرد. (۷۵)

هنوز همان کتاب توحید مفضل را به شما پیشنهاد می‌کنم که می‌تواند به شما الگویی دهد که چطور نعمات خداوند بر خود را متذکر شوید. بعد از این ان شاء الله شما که گام اول را در راه رسیدن به محبوب بردارید خداوند خودش گام‌های بعدی را پیش پای شما خواهد گذاشت تا دوباره اتصال شما به خالقتان برقرار شود که اگر کسی خودش را از رحمت خداوند محروم نکند او هرگز این ارتباط را یک طرفه قطع نمی‌کند ...

farzan68;478353 نوشت:
سلام واقعا از همتون ممنونم بخاطر راهنمایی هایتون اما خب چجوری میتونم به قرآن علاقه مند بشم؟؟ من حتی خودمم به این باور عینی رسیدم که چهره ام روح نداره نورانیت رو دیگه تو صورت خودم نمیبینم... وقتی عکسای چند سال پیشمو میبینم که اون موقع نماز میخوندم واقعا این تفاوت رو احساس میکنم... چجوری برگردم به خدا و ایمان... چجوری دوباره نماز بخونم.... اراده اش ازم گرفته شده...

بسمه تعالی
با عرض سلام و تحیت محضر شما خواهر محترم
راه جبران گذشته به توبه واستغفار است و نه خودسرزنشگری. در توبه و استغفار محور خدای رحمن و رحیم است اما در سرزنشگری خود، محور خود فرد است و در نهایت منجر به احساس نا امیدی و یاس بیشتر می شود.
برای علاقمند شدن به قرآن کریم و نیز مناسک مذهبی، ابتدا از خدای متعال استعانت بطلبید، از حضرتش بخواهید که شما را در این راه ثابت قدم نگاه دارد و حلاوت بندگی و تلاوت قران را به شما بچشاند.....
نکته دیگری که لازم است به آن توجه کنید این است که هم از شتاب و عجله پرهیز کنید و هم از سخت گیری، زیاده روی و افراط. اگر حال و حوصله نداشتید انجام مستحبات را به خود تحمیل نکنید.
سعی کنید از تفریح و گردش در دامن طبیعت غفلت نکنید، اینگونه موقعیتها علاوه بر اینکه نشاط شما را ارتقاء می بخشد، فرصت خوبی برای تفکر پیرامون راز و رمز خلقت است که خود از بزرگترین عبادات است.

از خدای متعال صحت و عافیت حضرتعالی را مسئلت دارم.

farzan68;478353 نوشت:
سلام واقعا از همتون ممنونم بخاطر راهنمایی هایتون اما خب چجوری میتونم به قرآن علاقه مند بشم؟؟ من حتی خودمم به این باور عینی رسیدم که چهره ام روح نداره نورانیت رو دیگه تو صورت خودم نمیبینم... وقتی عکسای چند سال پیشمو میبینم که اون موقع نماز میخوندم واقعا این تفاوت رو احساس میکنم... چجوری برگردم به خدا و ایمان... چجوری دوباره نماز بخونم.... اراده اش ازم گرفته شده...

سلام
می‌دانید تفاوت شخص سخاوتمند با کریم چیست؟

سخی باید از او بخواهند تا چیزی بدهد .... ولی کریم بدون خواستن به نیازمندان عطا و بخشش می‌کند.

و خدای ما و شما کریم است... خودش گفته اگر بندگان من می‌دانستند اشتیاق من به بازگشت آنها چقدر است از شوق آن جان می‌دادند.

بعد از هر نمازی یک دعای مستجاب داریم... نماز و این دعاها انرژی حرکتی به ما می‌دهد... نمی‌گذارد در مرداب ساکن مادی و معنوی بمانیم.

در روایات آثار نماز را شمرده‌اند... یکی از آنها ریختن گناهان روزانه‌ی ما است.

رنگ چهره به فعالیت غدد و گردش خون و .. هم بستگی دارد.

برای طبیعت گردی برنامه‌ریزی کنید... البته با دوستان یا خویشان باشد مناسب تر است ... اگر تنهایی می‌‌خواهید بروید به مکانهای پر جمعیت بروید.

ورزش جمعی نیز نشاط آور است.... حداقل هفته‌ای دو جلسه ... پیاده‌روی روزانه(حداقل 30 دقیقه) به فعالیت و تنظیم غدد کمک می کند.

شما جسم را فعال کنید، روح هم فعال می شود و در راههای هدایت و رشد توسط خدای متعال قرار می گیرد.

روح برای شادابی و رشد به جسم سالم و قوی نیاز دارد.

موفق باشید

موضوع قفل شده است