کتابشناسی مقاومت پایداری

تب‌های اولیه

43 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
کتابشناسی مقاومت پایداری

[h=1][/h] [h=3]نگاهی به کتاب«مروارید شکسته» نوشته نسرین پرک[/h]


[/HR]
کتاب«مروارید شکسته» نوشته نسرین پرک درباره زندگی و مبارزات یک بانوی انقلابی، شهیده بتول چراغچی مسجدی است که در روزهای پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و در تظاهرات مردمی آن ایام به شهادت رسیده است.


[/HR]
درباره این کتاب می توان به این نکته اشاره کرد که اصولاً زمینه های شکل گیری انقلاب اسلامی آن قدر گسترده است که اگر بخواهیم به همه آنها حتی به صورت فهرست وار اشاره کنیم به مجال به مراتب وسیع تر نیاز است، چرا که تقریباً اکثر مردم کشورمان در سال های سیاه ستمشاهی به سهم خود در شکل گیری این رویداد بزرگ اجتماعی نقش داشتند که طبعاً تا به امروز تنها گوشه هایی از آن در رسانه ها و آثار مکتوب بیان شده است. در این خصوص، از میان قالب های بیانی موثر می توان به ژانر ادبی«داستان»اشاره کرد که در این زمینه تا به حال کارکردهای قابل توجهی داشته و هنوز هم این تاثیرگذاری جریان دارد.
کتاب مروارید شکسته نوشته نسرین پرک، داستان نویس مشهدی است که بر اساس زندگی یکی از مبارزان راه انقلاب، شهیده بتول چراغچی مسجدی تالیف و منتشر شده است. این شهید یکی از شهدای انقلاب اسلامی ایران بود که نهم دی ماه سال 1357 در تظاهرات مردمی ایام انقلاب به شهادت رسید.
نسرین پرک زندگی این شهیده راه انقلاب اسلامی را در قالب سلسله داستان های کوتاه به هم پیوسته نوشته که در نهایت شمای کلی از زندگی این بانوی شهید خراسانی ارائه می دهد. در نوشتن این نوع آثار معمولا از قالب ادبی زندگینامه داستانی استفاده می‌شود که نویسنده این اثر هم سعی کرده از این شیوه روایی بهره بگیرد اما نوع انتخاب های نویسنده در زاویه دید و همچنین شیوه شخصیت پردازی او از مروارید شکسته یک اثر مستقل به وجود آورده که در کنار مستندات واقعی آن، جنبه های داستانی اثر هم نمود چشمگیری دارد.
البته او سعی کرده در وهله اول به مستندات واقعی اثر وفادار بماند و در مرحله بعد به خلق یک اثر ادبی بپردازد. بی گمان نسرین پرک به این نکته اساسی در دنیای داستان نویسی واقف بوده که داستان در حقیقت آن بخش از ادبیات است که خصلت ساختگی و ابداعی آن بر جنبه واقعی‌اش غلبه کند. براساس این تعریف داستان اگرچه حادثه‌ای تخیلی است، اما بی‌ارتباط با دنیای واقعی نیست. در این زمینه، اغلب کارشناسان ادبی معتقدند هر اثر هنری صرفنظر از کیفیت متن آن ما را با انعکاس از جهان واقع روبه‌رو می‌کند. اثری وجود ندارد که به نحوی با واقعیت‌های جهان خارج ارتباط نداشته باشد. حتی اگرچه در ترکیب خود به ظاهر هیچ شباهتی به اشیا، موجودات و حوادث واقعی نداشته باشد، جزء به جزء آن از جهان واقع گرفته شده است.
به بیان دیگر، ادبیات در واقع بازتاب فرآیند اجتماعی است که خلاصه جوهر و چکیده تاریخ است.
در داستان مروارید شکسته، خواننده با زندگی روزمره یک خانواده ایرانی مواجه است که مثل همه مردم این سرزمین زندگی عادی خود را در شرایط عادی دارند، اما وقتی پای باورها و اعتقادات دینی به میان می آید، هر یک از اعضای این خانواده به یک مبارز انقلاب تبدیل می شوند تا از باورها و اعتقادات دینی خود پاسداری کنند. در فصل های پایانی کتاب وقتی نحوه شهادت بانو بتول چراغچی مسجدی روایت می‌شود، مخاطب در می یابد که شهادت این بانوی مبارز تا چه اندازه آگاهانه و همچنین روشنگرانه بوده است. او در روز شهادت، صبح دست دخترها و نوه هایش را می گیرد تا خودشان را به سیل جمعیت انقلابی در خیابان های شهر برسانند.
هلی کوپترها بالای سر شهر پرواز می کردند. مردم برایشان دست تکان می دادند؛ و با شعارهایشان از آنها دعوت به همکاری می کردند: ارتش برادر ماست/ خمینی رهبر ماست/ برادر ارتشی/ چرا برادر کشی. بتول و دخترها و نوه هایش دوباره وارد خیابان شدند. دیدند عده ای هراسان بر می گردند گفتند: حمله شده. بتول گفت: برنگردین، میدون رو خالی نکنین، ما باید بر اون ها مسلط بشیم.

«...هلی کوپترها بالای سر شهر پرواز می کردند. مردم برایشان دست تکان می دادند؛ و با شعارهایشان از آنها دعوت به همکاری می کردند: ارتش برادر ماست/ خمینی رهبر ماست/ برادر ارتشی/ چرا برادر کشی.
بتول و دخترها و نوه هایش دوباره وارد خیابان شدند. دیدند عده ای هراسان بر می گردند گفتند: حمله شده. بتول گفت: برنگردین، میدون رو خالی نکنین، ما باید بر اون ها مسلط بشیم. رفتند تا رسیدند چهارراه لشگر... تانک ها و ماشین های ارتش از خیابان استانداری به طرف چهارراه لشگر می آمدند... بتول و فاطمه و فرشته سه تایی کنار هم ایستادند پشت یک ماشین سواری. یک تانک از چهارراه لشگر پیچید سمت آنها. وسط خیابان خالی بود. اما تانک پیچید کنار خیابان، جایی که آنها ایستاده بودند.»
( ص 56 و 57)
اگر در نظر بگیریم ی یکی از کارکردهای داستان، نشان دادن تصویری از اجتماع است که نویسنده در آن زندگی می‌کند. این ارتباط میان دنیای بیرون و دنیای داستان به ما کمک می‌کند تا بتوانیم با بررسی داستان به تصویری راستین از جامعه دست یابیم. در این زمینه، رولان بارت می‌گوید: «اسلوب نوشتار، کارکرد و مناسبتی میان آفرینش و جامعه است. اسلور نوشتار، زبانی ادبی است که بر اثر هدف اجتماعی خود دگرگون شده است. اسلوب نوشتار فرمی است که به خدمت قصد انسانی درآمده و بنابراین با بحران‌های بزرگ تاریخ مربوط شده است.»
در داستان مروارید شکسته این نقش به خوبی ایفا شده است. یعنی خواننده با مطالعه داستان زندگی یک بانوی مسلمان ایرانی که در قبال تحولات اجتماعی احساس وظیفه می‌کند و در این راه تا پای جان پیش می رود آشنا می‌شود. در بخش های از داستان به این نکته هم اشاره می‌شود که یکی از فرزندان این مادر مبارز در سال های دوران دفاع مقدس به شهادت رسیده است. محمد 7 سال بعد از شهادت مادرش در عملیات والفجر 8 در سن 23 سالگی به شهادت می رسد. شهیده بتول چراغچی مسجدی در هنگام شهادت 51 سال داشته است. یادش گرامی و راهش پر رو باد.
چاپ اول(زمستان 1391) کتاب«مروارید شکسته» نوشته نسرین پرک، با ویراستاری انسیه شهرکی، در 64 صفحه، با شمارگان 3000 نسخه، از سوی انتشارات ستاره ها(کنگره بزرگداشت سرداران شهید و بیست و سه هزار شهید استان های خراسان) و همکاری سازمان بسیج جامعه زنان خراسان رضوی در مشهد چاپ و منتشر شده است.

[h=1][/h] [h=3]ادبیاتِ انقلابی[/h]


[/HR]
زبان و ادبیات فارسی هم مانند سایر مسایل جامعه در برابر طوفان انقلاب اسلامی دچار تحول و تغییری عظیم شد. این تحول شامل تحول زبانی، فکری، مکتبی، رشد استعدادهای تازه و تالیف آثار عمیق و ماندگار شد.


[/HR]
آنچه که یک شاعر یا نویسنده می بیند و حس و تجربه می کند بدون شک در آثار او مشهود و نمایان است. هر شاعر یا نویسنده تحت تاثیر اتفاقهای سیاسی – اجتماعی عصر خود، شعر می سراید و یا متن می نویسد. یک شاعر یا نویسنده حتی اگر نخواهد به طور خاص به یک موضوع سیاسی یا اجتماعی بپردازد ردّپای یک اتفاق سیاسی یا اجتماعی و حتی اقتصادی در آثار او پیدا خواهد بود.
زبان و ادبیات فارسی هم مانند سایر مسایل جامعه در برابر طوفان انقلاب اسلامی دچار تحول و تغییری عظیم شد. این تحول شامل تحول زبانی، فکری، مکتبی، رشد استعدادهای تازه و تالیف آثار عمیق و ماندگار شد.
تحولات سیاسی، اجتماعی وفرهنگی كه ازهمان ابتدا و با پیروزی انقلاب اسلامی درایران روی داد؛ نه تنها سیمای سیاسی وساختارهای اجتماعی را به كلی دگرگون ساخت، بلكه درزمینه شعر، ادب وهنرنیزتغییراتی فراوان ایجاد نمود.اندیشه ها ومضامین وتصویرهای تازه ای درادبیات این دوره پدید آمد كه بیشترازتحولات سیاسی واجتماعی بخصوص جنگ هشت ساله الهام یافته بود.
ادبیات پس از انقلاب در اختیار همگان قرار گرفت و به خدمت حق و عدل و آزادی و اندیشه های توحیدی درآمد و در مسیر اهداف و ارزشها قرار گرفت.
انقلاب اسلامی انسانهای تازه با افکار نو ساخت و این تفکرات نوین باعث تحول در معیار و ملاک ها شد. انقلاب به مردم عظمت، اعتماد به نفس، روحیه و استقلال بخشید و این ارزشها در ادبیات نفوذ کرد و بر آثار ادبی تاثیر گذاشت.
در کنار رشد در شاخه های مختلف، ادبیات کودک و نوجوان هم شکوفا شد. کودکان با داستان هایی از جنگ و جبهه شخصیت های اسلامی و سمبل های مقاومت و آزادگان و شهدا آشنا شدند.
به جز انقلاب سال 1357 موضوع جنگ و هشت سال دفاع مقدس دریچه جدیدی را در شعر و ادب باز نمود و تصویرهای تازه ای در شعر شکل گرفت. تصاویری که از احساسات دینی و حس وطن پرستی مایه گرفته بود.
می توان گفت که گویندگان و سرایندگان ادبی ایران بعد از سال 1357 به بعد به دو دسته تقسیم شدند:
افرادی چون شاملو، مهدی اخوان ثالث، فریدون مشیری، شفیعی کدکنی و .... که از جمله شاعران سنت گرا بودند و به شیوه سابق شعر می سرودند.
و افرادی همچون مفتون امینی، قیصر امین پور، منوچهر آتشی، رضا براهنی، موسوی گرمارودی و... که به تجربه های تازه دست زدند.
جدای از این دو دسته گروه دیگری از شاعران جوان بودند که خود به دو دسته تقسیم می شدند:
گروهی که پیش از انقلاب بودند و گروهی که در جریان انقلاب و پس از ان شعر گفتن را شروع کردند. این افراد در دو مسیر جداگانه حرکت کردند.
1. در یک مسیر شاعرانی قرار داشتند که شعرشان تنها بیان کننده زندگی و عواطف شخصی خودشان بود.
2. در طرف دیگر شاعرانی را می توان دید که پرورده انقلاب بودند و شعر آنها ناشی از عواطف و احساسات و وطن پرستی آنها بود.
شعر این شاعران رنگ و بوی حماسی داشت. از شاعران این دوره می توان به بهمن صالحی، قیصر امین پور، سلمان هراتی، حسن حسینی و... اشاره کرد.
دلا دیدی آن عاشقان را؟
جهانی رهایی درآوازشان بود
ودربند حتی
قفس شرمگین ازشكوفایی شوق پروازشان بود
پیام آورانی كه درقتلگاه ترنم
سرودن، علی رغم زنجیر
اعجازشان بود
به سرسبزی نخل ایثار
به این آیه های تناور
دل گرنه ای سنگ
ایمان بیاور
"حسن حسینی"
شعر این دوره به خصوص در سالهای اولیه تنها بیان کننده شور و هیجان و فریادهای مردم بود، اگرچه با گذشت زمان که هیجانهای جامعه فرو نشست، شعر نیز آرامتر شد و و شکل هنری به خود گرفت.
نگاه شاعران این دوره به زن، نگاهی در خور تامل است. با نگاه به مضامین و درون مایه غزل پارسی از ابتدا تا دوران معاصر، دیده می شود که زن در شعر پارسی بیشتر در مقام معشوق، ساقی شاعر، خنیاگر و... ظاهر شده؛ در حالی که در شعر این دوره زن با همه قابلیت های وجودی خود در قالب خواهر، مادر، همسر و یک انسان مبارز و اندیشمند و فعال حضور دارد.

شعر دوره انقلاب و دفاع مقدس از نظر عرفانی و ارزشهای متعالی و عواطف انسانی، یکی از دوره های پربار شعر پارسی است. در شعر این دوره آرمان گرایی و واقع گرایی به هم آمیخته است و شاعر این دوره شاعری درون گراست.
موجیم و وصل ما ازخود بریدن است ساحل بهانه ای، رفتن رسیدن است
تا شعله درسریم، پروانه اخـــگریم شمعیم واشك ما،درخون تپیدن است
پرمی كشیم وبال، برپرده خیـــال اعجازذوق ما، درپركشـــیدن است
ما هیچ نیستیم، جزسایه ای زخویش آیـــین آینـــه، خود را ندیـــدن است
گفتی، مرا بخوان، خوانـــدیم وخامشی پاسخ من تو را تنها، شنیدن است
بی درد وبی غم است، چیدن رسیده را خامیم ودرد ما از كال چیدن است
"قیصر امین پور"
نگاه شاعران این دوره به زن، نگاهی در خور تامل است. با نگاه به مضامین و درون مایه غزل پارسی از ابتدا تا دوران معاصر، دیده می شود که زن در شعر پارسی بیشتر در مقام معشوق، ساقی شاعر، خنیاگر و... ظاهر شده؛ در حالی که در شعر این دوره زن با همه قابلیت های وجودی خود در قالب خواهر، مادر، همسر و یک انسان مبارز و اندیشمند و فعال حضور دارد.
خدایا اسم این گلها چیست؟
اینجا مادران ازكویرمی آیند
اما دریا می زایند
كودكانی طوفانی می آفرینند
دختران بهارمی بافند
پسران برای توسعه صبح خورشید می افشانند.
"سلمان هراتی"
یکی دیگر از مسایل در خور توجه در شعر این دوره توجه شاعران به سایر ملت های مبارز و ابراز همدردی با آنهاست.
برادران ما درسینا می میرند
قبری برای آنان نیست
باغستانهای دره نیل را اجاره داده اند
درلهستان حق وتو به اشراف تعلق دارد
درتایوان آدم رامثل سیب زمینی كنارهر خوراك می نشانند.
"طاهره صفارزاده"
در جریان انقلاب و جنگ، واژه ها و تعبیرات تازه ای وارد شعر شد. تصویرسازی تغییر کرد و واژه هایی چون آتش، خون، شهید و شهادت کاربردی فراوان یافت.
وآتش چنان سوخت بال وپرت را
كه حتی ندیدیم خاكسرت را

به دنبال دفترچه خاطراتت
دلم گشت هرگوشه سنگرت را

وپیدا نكردم درآن كنج غربت
بجزآخرین صفحه دفترت را

آثار این دوره تماما متاثر از مسایل اجتماعی و سیاسی به ویژه جنگ است و ادبیات این دوره به ادبیات مقاومت، ادبیات جبهه، ادبیات دوران اسارت و ادبیات منثور که خاطره نگاری از جنگ است، تقسیم می شود.
دوباره می‌سازمت وطن!
اگر چه با خشت جان خویش

ستون به سقف تو می زنم،
اگر چه با استخوان خویش

دوباره می بویم از تو گُل،
به میل نسل جوان تو

دوباره می شویم از تو خون،
به سیل اشک روان خویش

اگر چه صد ساله مرده ام،
به گور خود خواهم ایستاد

که بردَرَم قلب اهرمن،
ز نعره ی آنچنان خویش

کسی که « عظم رمیم» را
دوباره انشا کند به لطف
چو کوه می بخشدم شکوه ،
به عرصه ی امتحان خویش

اگر چه پیرم ولی هنوز،
مجال تعلیم اگر بُوَد،

جوانی آغاز می کنم
کنار نوباوگان خویش

"سیمین بهبهانی"

[h=1][/h] [h=3]


[/HR][/h]
محمود نصیری آزادیخواهی است که دو چشم و دو دست خود را در جریان مبارزات مسلحانه انقلابی سازمان یافته در همدان از دست داده اما 35 سال سکوت او، سهم رسانه‌های خبری و تاریخ‌نویسان شده است.


[/HR]
در سی و پنجمین بهار انقلاب اسلامی، کسانی که سهمی در این پیروزی شکوهمند داشته‌اند بیشتر از همیشه به چشم می‌آیند. همه آن‌هایی که سی و چهار بار برایمان از رشادت‌ها و جان‌فشانی‌ها گفته‌اند و آن‌هایی که هنوز چیزی نگفته‌اند. محمود نصیری یکی از نوع دوم است.
او از بنیان‌گذاران گروه موسوم به «حدید» در همدان است. این گروه در دهه 50 به فعالیت‌های گسترده مسلحانه از جمله ترور شخصیت‌هایی دست می‌زند که بودنشان مانعی در مسیر پیروزی انقلاب است.
یکی از این اشخاص، سرگرد کازرونی رئیس شهربانی وقت است که در 21 آذر 57 توسط گروه حدید ترور می‌شود.
گروه مذکور نام «حدید» به معنای «آهن» را از سوره 57 قرآن کریم که علاوه بر مسائل عقیدتی به مسائل اجتماعی و حکومتی نیز اشاره دارد، اخذ کرده است و البته انتخاب این اسم از سوی اعضای گروه، خود ماجرایی دارد .
پس از پیروزی انقلاب نیز فعالیت گروه حدید ادامه می‌یابد تا اینکه در شهریور 58، اغتشاش و آشوب در برخی شهرهای کردستان، امنیت نظام را به خطر می‌اندازد.
دادستان وقت تهران از گروه حدید دعوت می‌کند تا برای سرکوب شورش‌ها و مبارزات ضد انقلابی در کردستان وارد عمل شوند.

اعضای گروه «حدید» مشغول آماده سازی، سازماندهی و تدارک نیروها و ابزار مورد نیاز برای اعزام به کردستان‌اند که ظاهراً به دلیل بی‌احتیاطی یکی از اعضای گروه، بمبی می‌ترکد. انفجار نابهنگام این بمب شوم به شهید شدن دو نفر از اعضای گروه و زخمی شدن محمود نصیری می‌انجامد. به دستور آیت الله مدنی، نصیری در حال مرگ، سریعاً به بیمارستان دکتر نمازی شیراز منتقل شده و تحت مداوا قرار می‌گیرد. پس از 6 ماه مراقبت‌های تیم پزشکی، این مجاهد وارسته بهبود می‌یابد اما متأسفانه دو دست و دو چشم خود را از دست می‌دهد.
ظاهراً پس از این اتفاق چند تن از سران نظام برای عیادت و سرکشی به منزل این آزادیخواه مبارز در همدان می‌آیند و آیت الله مدنی هم بارها از ایشان عیادت می‌کند.
اما مسئله اینجاست که یکی از آخرین بازمانده‌های گروه «حدید» ، با گذشت 34 سال از پیروزی انقلاب اسلامی هنوز لب به سخن نگشوده و از مصاحبه سرباز زده است.
پیشنهاد تشکیل این گروه از سمت چه کسی مطرح شد؟ ضرورت ایجاد آن چه بود؟ اعضای اصلی آن چه کسانی بودند؟ جلسات گروه در کجا تشکیل می‌شد؟ با چه معیاری شخصیت‌های اجرایی استان قبل از انقلاب، هدف ترور قرار می‌گرفتند؟ چند ترور توسط این گروه صورت گرفت؟ مبارزات مسلحانه این گروه چگونه صورت می‌گرفت؟ اسلحه‌ها و ابزارهای مورد نیاز از کجا تأمین می‌شد؟ سناریوی مبارزات و عملیات‌ها چگونه نوشته می‌شد؟ و...
کتاب «انقلاب اسلامی در همدان» از انتشارات مرکز اسناد و کتابخانه ملی، مرجع کامل مبارزات خودجوش مردم همدان را که ورق می‌زنیم از فعالیت‌های انقلابی این گروه تنها چند سطر می‌خوانیم

این‌ها سۆالاتی است که در زمینه گروه «حدید» همچنان بی پاسخ مانده است.
کتاب «انقلاب اسلامی در همدان» از انتشارات مرکز اسناد و کتابخانه ملی، مرجع کامل مبارزات خودجوش مردم همدان را که ورق می‌زنیم از فعالیت‌های انقلابی این گروه تنها چند سطر می‌خوانیم. ابوالفتح مۆمن مۆلف این کتاب می‌گوید: «در جریان پژوهش برای تألیف کتابم، بارها به منزل ایشان مراجعه کرده و تقاضای مصاحبه کردم. محمود نصیری با روی باز مرا می‌پذیرفت اما از گروه حدید و مبارزات انقلابی‌اش هیچ نمی‌گفت.
خبرنگاری در این رابطه نظر داوود نصیری فرزند محمود نصیری را جویا شد. او که پزشک داروساز است در پاسخ فقط یک کلمه گفت: «از خودش بپرسید.»

داوود سی ساله به مراجعه چند باره مسئولان مرکز اسناد و کتابخانه ملی همدان و تهران برای سند سازی و مصاحبه شفاهی با پدرش اشاره می‌کند و می‌گوید: علاوه بر آن یک کارگردان سینما هم برای ساخت فیلمی از مبارزات ایشان مراجعه کرد اما با مخالفت پدر روبرو شد.
این‌گونه که داوود نصیری با افتخار می‌گوید پدرش نام دوست شهیدش «داوود ممنی نژاد» که او هم از مبارزین انقلابی بوده را برای او برگزیده است.
داوود نصیری که فرزند انقلاب است هر آنچه از فعالیت‌های انقلابی پدرش می‌داند را زبان دوستان و همراهان پدر شنیده است.
آقای محمود نصیری، داوود و همهء داوودهای استان همدان می‌خواهند «حدید» را بیشتر بشناسند، می‌خواهند از روند پیروزی انقلاب و مبارزان گمنامش بیشتر بدانند.

[h=1][/h]


[/HR]
دختر شینا خاطرات قدم خیر محمدی کنعان همسرسردار شهید ستار ابراهیمی از شهدای برجسته همدان است.


[/HR]
دختر شینا. خاطرات قدم خیر محمدی کنعان همسر سردار شهید ستار ابراهیمی هژیر. خاطره نگار: بهناز ضرابی زاده. چاپ هفتم. تهران: 1392. 2500 نسخه.264 صفحه. قیمت: 8200 تومان.
« برادرهای صمد تابوت را برداشتند و گذاشتند توی آمبولانس. خواستم سوار آمبولانس بشوم، نگذاشتند. اصرار کردم اجازه بهند تا باغ بهشت پیشش بنشینم. می خواستم تنهایی با او حرف بزنم، نگذاشتند. به زور هلم دادند توی ماشین دیگری. آمبولانس حرکت می کرد و ما دنبالش. صمد جلو جلو می رفت، تند تند. ما پشت سرش بودیم. آرام و آهسته[1]
دختر شینا خاطرات همسر سردار شهید ستار ابراهیمی هژیر از شهدای برجسته استان همدان است که در عملیات والفجر 8 به شهادت رسید.
قدم خیر کنعان با این که تنها بیست و دو سال بیشتر از زندگی اش نمی گذشت که همسرش به شهادت رسید، به تنهایی کمر به همت زد و به تربیت پنج فرزندی که از همسرش به یادگار داشت پرداخت.
دختر شینا روایت زندگی دختری بی سواد اما با ایمانی باثبات است. دختری که روزگار او را طوری بار آورد که بتواند صبور و استوار به زندگی اش بعد از جنگ ادامه دهد و به تنهایی فرزندانش را اداره کرده و بزرگ کند. او به وصیت شوهرش که می خواهد زنش بعد از او زینب وار به زندگی ادامه دهد عمل می کندو تلاش می کند یاد و خاطره شوهرش را پشتیبان زندگی اش قرار بدهد و ایمان داشته باشد که شهید همیشه زنده است.
بهناز ضرابی زاده درباره علت نوشتن این خاطره نگاری می گوید: این موضوع برایم بسیار تامل برانگیز بود، زنی که در روستا زندگی می کرد به فضای شهر آمده و به تنهایی در اوج جوانی، تمام هم و غمش بزرگ کردن فرزندانش شده بود. برای همین تصمیم گرفتم درباره فراز و نشیب های زندگی این زن با او مصاحبه کنم.
خاطرات قدم خیر کنعان خاطرات مشترک زنان بسیاری است که در سال های جنگ صبورانه همه سختی ها را تحمل کرده، دوری همسر، شوهر، پدر، برادر، و فرزندانشان را تحمل کرده، به چشم خود تن پاره پارشان را دیده و عزیزانشان را به خاک سپرده اند و همچنان استوار و با ایمان به زندگی ادامه داده اند و خم به ابرو نیاورده اند.

ضرابی زاده هنوز مصاحبه با قدم خیر به اتمام نرسیده که متوجه می شود وی بیمار است و در بستر بیماری افتاده است. در مقدمه احساسی ای که برای کتاب نوشته است خطاب به قدم خیر کنعانی می نویسد: نه ، نه نمی خواهم کسی جز قدم خیر حرف بزند. قدم جان! این طوری قبول نیست. باید قصه زندگی ات را تمام کنی. همه چیز را درباره حاجی گفتی. حالا نوبت قصه صبوری و شجاعت و حوصله و فداکاری های خودت رسیده ، این طور مریض شده ای و سکوت کرده ای. چرا من را نمی شناسی؟ بلند شو، این قصه باید گفته شود. بلند شو، ام. پی. تری را روشن کرده ام. رو به رویت نشسته ام. این طور تهی به من نگاه نکن!
خاطرات قدم خیر کنعان خاطرات مشترک زنان بسیاری است که در سال های جنگ صبورانه همه سختی ها را تحمل کرده، دوری همسر، شوهر، پدر، برادر، و فرزندانشان را تحمل کرده، به چشم خود تن پاره پارشان را دیده و عزیزانشان را به خاک سپرده اند و همچنان استوار و با ایمان به زندگی ادامه داده اند و خم به ابرو نیاورده اند.
بهناز ضرابی زاده در این خاطره نگاری تلاش کرده است به جزییات زندگی این زن و زندگی اش بپردازد. خودش در مصاحبه ای می گوید: به نظرم کتاب هایی که زندگی مشترک رزمنده ها و سرداران جنگ با همسرانشان را روایت می کنند، به ندرت به جزییات زندگی آن ها می پردازند و اغلب به نیمه پنهان زندگی آن ها اشاره ای نمی کنند. به همین دلیل کوشیدم در اثر خود زندگی خصوصی و عاشقانه قدم خیر کنعان را با همسر شهیدش که تنها هفت سال با وی زندگی کرده بود، وارد داستان کنم.
دختر شینا در نوزده فصل روایت خود را بیان می کند. در پایان کتاب نیز عکس هایی از قدم خیر، همسر شهیدش و خانواده اش پیوست شده است.
« در گوشم می گفت: قدم زود باش. بچه ها را زودتر بزرگ کن. سرو سامان بده. زود باش. چقدر طولش می دهی. باید زودتر از اینجا برویم. زود باش. فقط منتظر تو هستم. به جان خودت قدم، این بار تنهایی به بهشت هم نیم روم. زود باش. خیلی وقت است اینجا نشسته ام. منتظر توام. ببین بچه ها بزرگ شده اند. دستت را به من بده. بچه ها راهشان را بلدند. بیا جلوتر. دستت را بگذار توی دستم. تنهایی دیگر بس است. بقیه راه را باید با هم برویم. »[2]
[1] صفحه 246 کتاب
[2] صفحه 249 کتاب

[h=1][/h]


[/HR] کتابی که با قرائت بیش از 25 هزار جلد سند در مورد انقلاب و به کمک یک گروه 30 نفره نوشته شده است و در آن بسیاری از افرادی که تاکنون گفتگویی در مورد تاریخ انقلاب نداشته اند به سخن آمده و اظهارنظر کرده اند.
[/HR]
نهضت اسلامی امام خمینی(ره) كه از سال 1341 با فراز و نشیب‌هایی در ایران و خارج از كشور تداوم یافته بود، در سال 1356 در پی حوادثی شتاب گرفت و به انقلابی تمام‌عیار تبدیل شد كه منجر به سرنگونی رژیم پهلوی گردید. پیروزی سریع انقلاب اسلامی، نیروهای انقلابی را با معضلات و مشكلات متعددی در راه تأسیس و استقرار نظام جدید روبه‌رو كرد. اگرچه نوع حكومتِ پس از انقلاب پیشتر در كلام رهبری انقلاب كمابیش ترسیم شده بود با این حال به اقتضای آن روزهای سخت و طاقت‌فرسا كه نهال نوپای انقلاب در معرض انواع آسیب‌ها و گزندها بود، ایجاد نهادها و سازمان‌های امنیتی برای حراست انقلاب از توطئه‌های داخلی و خارجی لازم و ضروری بود.
دستگاه‌ها و نهادهای امنیتی و نظامی حكومت پهلوی با سرنگونی رژیم از هم پاشیده یا در معرض انحلال بودند و عملاً مملكت به دست انقلابی‌ها افتاد. ارتش كه در بحبوحه‌ی انقلاب به مردم پیوسته و در ادامه راه نیز به خدمت انقلاب درآمده بود، مورد بغض و عناد گروهك‌های وابسته به شرق و غرب قرار گرفت. در چنین شرایطی تأسیس نهادهای امنیتی نیز چندان سهل و ساده نبود، زیرا هم نفوذ اعضای گروهك‌ها در آن نهادها محتمل بود و هم اینكه مبارزان انقلابی تجربه و سابقه‌ی چندانی در این عرصه نداشتند. به علاوه در روزگار مبارزه با رژیم، گروه‌های زیادی با خط‌مشی مختلف فعالیت می‌كردند كه بعد از پیروزی انقلاب تمامی این گروه‌ها خود را صاحبان اصلی انقلاب قلمداد می‌كردند. اگر به این شرایط توطئه‌های دشمنان خارجی و تحریك احزاب و گروه‌های قومی نیز اضافه شود، دشواری شرایط سال‌های اولیه انقلاب روشن‌تر می‌گردد.
مجموعه‌ی پیشرو با نگاهی دقیق و ژرف‌كاوانه به دغدغه‌های انقلابی‌ها از فردای پیروزی انقلاب، درصدد ترسیم فضا و شرایط به وجود آمدن نهادهای امنیتی انقلاب و چگونگی عملكرد آنها در آن شرایط دشوار تاریخی است. نویسنده با نگاهی جدید و جستجوی وسیع در منابع مختلف مروری دقیق بر حوادث و موضوعات امنیتی دو سال ابتدایی انقلاب دارد و ضمن آن به توضیح عملكرد احزاب، گروه‌ها و شخصیت‌ها در قبال تحولات مختلف سال‌های نخست پیروزی انقلاب پرداخته است.
دلیل نام‌گذاری «صخره سخت» این بود که انقلاب اسلامی مانند امواج سهمگینی در برابر موج‌ها مقاومت کرد و این مقاومت به دلیل رهبری امام و وحدت مردم بود و بعدها مقام معظم رهبری این تعبیر را در نخستین سخنرانی در مقام رهبری انقلاب بکار بردند

«صخره سخت» با نگاهی دقیق و ژرف به دغدغه های انقلابی ها از فردای پیروزی انقلاب،درصدد ترسیم فضا و شرایط به وجود آمدن نهادهای امنیتی انقلاب و چگونگی عملكرد آنها در آن شرایط دشوار تاریخی است.كتاب پیش رو كه برای اولین بار به بررسی پرونده های امنیتی از سال 1357 تا 1359 در جمهوری اسلامی پرداخته است بازتاب گسترده ای را در رسانه های داخلی و حتی خارجی ایجاد كرده است.به طوریكه كه سایت اینترنتی تلویزیونی فارسی بریتانیا نسبت به این اتفاق واكنش نشان داد و با لحنی خشمگینانه و غیرحرفه‌ای و غیر واقع آن را نوعی سندسازی برای تحت فشار گذاشتن مخالفان جمهوری اسلامی ایران عنوان كرد.
حسن روزی‌طلب مۆلف کتاب «صخره سخت» با موضوع پرونده‌های امنیتی سالهای 1359- 1357 در مراسم رونمایی از کتاب خود که عصر امروز در فرهنگسرای رسانه برگزار شد، اظهار داشت:‌ از سال 1387 به طور جدی تری مطالعه تاریخ انقلاب را پیگیری کرده‌ام و این مطالعات منجر به این شد که ویژه‌نامه‌ای به عنوان «رمز عبور 2» در روزنامه ایران منتشر شود.
وی افزود: مراجعه من به آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی نوع کار مرا از روزنامه‌نگاری به تالیف کتاب تغییر داد و ترکیب دو سبک سندنگاری و تاریخ‌شفاهی مرا در نوشتن کتاب یاری کرد.
مۆلف کتاب ادامه داد: در تألیف این کتاب مرکز اسناد انقلاب اسلامی بسیار به من کمک کرد و با 30 شخصیت به گفت‌وگو نشستم که تا به آن زمان تن به مصاحبه نداده بودند.

وی سپس به تبیین نام کتاب «صخره سخت» پرداخت و گفت: دلیل نام‌گذاری «صخره سخت» این بود که انقلاب اسلامی مانند امواج سهمگینی در برابر موج‌ها مقاومت کرد و این مقاومت به دلیل رهبری امام و وحدت مردم بود و بعدها مقام معظم رهبری این تعبیر را در نخستین سخنرانی در مقام رهبری انقلاب بکار بردند.
نویسنده کتاب ادامه داد: نکته بعدی که باید به آن بپردازم دلیل چرایی نوشتن کتاب است. علت نوشتن کتاب این بود که اگر تاریخ را ننویسی دیگران برایت تاریخ می‌نویسند.
روزی طلب گفت: سی و چند سال پیش روزنامه‌ها تیتر می‌زدند چمران قاتل تل‌زَعتَر است اما این حرف امروز برای ما خنده‌دار است چون خود چمران رهبر مبارزه و مقاومت در ایران و لبنان بوده است.
وی با اشاره به اینکه متاسفانه حجم تاریخ‌نگاری با موضوع انقلاب اسلامی به زبان انگلیسی از زبان فارسی بیشتر است، گفت:‌ این حجم نشان‌دهنده این است که ما در تاریخ‌نگاری اسلامی غفلت کردیم. به طور مثال ما هنوز روزشمار تاریخ انقلاب اسلامی و جنگ نداریم. ما تلاش کردیم که در قالب پروژه‌ای بخشی از این غفلت‌ها را جبران کنیم.
این روزنامه‌نگار با بیان اینکه من در این کتاب تلاش کردم عمق دشمنی ها و حجم یارگیری‌های گروه‌های ضد انقلاب را در اوایل انقلاب نشان دهم، گفت: به طور مثال متأسفانه کتاب‌های که در مورد سازمان مجاهدین خلق با نام «سازمان مجاهدین خلق پیدایی تا فرجام» نوشته شده است با اینکه کتاب ارزشمندی است و من در نوشتن کتاب از آن بهره زیادی برده بودم. ولی متاسفانه تلاش‌های مأموران سازمان اطلاعاتی ایران در این کتاب جایی ندارد.
و به این ترتیب بسیاری از گروه‌های معاند می‌توانند از این مسئله استفاده کنند و به متن‌های تاریخی که در داخل ایران نوشته شده ارجاع دهند.
وی افزود:‌ به رغم تمام اختلاف ‌سلیقه‌هایی که نهادهای مسئول در زدودن اقدامات مجاهدین انجام دادند که قابل تقدیر است، اما هیچیک از این تلاش‌ها مکتوب نشده است.
وی ادامه داد: در مورد اعدام بعد از جنگ مرصاد غفلت کردیم و صدها کتاب در خارج از کشور نوشته شده است و در آن به بنیان‌گذار انقلاب اسلامی تا ارکان دیگر انقلاب را مورد هجمه قرار دادند. این در حالی است که ما دور این واقعه تاریخی خط قرمز کشیدیم و وضع به گونه‌ای شده است که در بیرون از مرزهای ایران روایتی از این اعدام‌ها ترسیم شده است که تصور می‌شود خلال‌ناپذیر است این در حالی است که مقام معظم رهبری در سخنرانی به تبیین این ماجرا پرداخته است.

از دیگر اقدامات پر افتخار سازمان اطلاعاتی ایران منکوب کردند وسیع‌ترین سازمان ترور در جمهوری اسلامی ایران بوده است و همچنین بزرگترین توطئه‌های قومی را منکوب کرده است

روزی طلب با اظهار تأسف از اینکه در بسیاری از منابع تاریخی که بعد از انقلاب نوشته است نقش رهبر انقلاب اسلامی در تاریخ‌نگاری انقلاب اسلامی حذف شده است، گفت: انگار این شخصیت در تاریخ انقلاب اسلامی تأثیرگذار نبوده است.
وی افزود: رهبری در ماجرای شکل‌گیری ستادهای جنگ‌های نامنظم نقش درخشانی داشته است متاسفانه بعد از سالها قضیه سوسنگرد در حال بررسی و برجسته شدن است.
نویسنده این کتاب با طرح این پرسش که چرا سراغ نیروهای اطلاعاتی و امنیتی رفته است، گفت: نخستین هدفم این بود که می‌خواستم با اسرائیلی‌ها مبارزه کنم. متأسفانه دشمنان ما تصویری از سازمان اطلاعاتی ایران ارائه دادند که سرشار از خیانت و باندبازی است اما خدماتی که سازمان اطلاعات جمهوری اسلامی انجام داده است قابل تقدیر است.
وی افزود:‌ تمام اسناد سفارت آمریکا بعد از تسخیر منتشر شده است و این کار دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی بوده است و قطعاً چند دانشجو به طور خودکار نمی‌توانستند دست به چنین کار بزرگی بزنند.
روزی‌طلب گفت: از دیگر اقدامات پر افتخار سازمان اطلاعاتی ایران منکوب کردند وسیع‌ترین سازمان ترور در جمهوری اسلامی ایران بوده است و همچنین بزرگترین توطئه‌های قومی را منکوب کرده است.
وی در پایان خاطرنشان کرد: من در این کتاب تا جایی که توانستم به شهدای گمنام ادای دین کردم.
[h=2]بازتاب انتشار «صخره سخت» در رسانه‌های بیگانه
[/h] هنوز چند ساعت از انتشار خبر رونمایی کتاب صخره سخت نگذشته بود که سایت اینترنتی تلویزیونی فارسی بریتانیا، نسبت به این اتفاق واکنش نشان داد و آن را نوعی سندسازی برای تحت فشار گذاشتن مخالفان جمهوری اسلامی ایران عنوان کرد.
بی‌بی‌سی در مطلب خود که لحن خشمگینانه و غیرحرفه‌ای داشت، آورده است: در حالی که در بسیاری از کشورهای دنیا، اسناد محرمانه بعد از چند دهه توسط دستگاه های حکومتی برای اطلاع عمومی منتشر می شوند، در ایران اطلاع از این اسناد و به ویژه مدارک مربوط به دستگاه های اطلاعاتی، در انحصار نهادهای حکومتی است. در این کشور، برخی موسسات انتشاراتی نزدیک به نهادهای اطلاعاتی، در موارد خاص به انتشار کتاب هایی بر مبنای این اسناد می پردازند. بسیاری از منتقدان و حتی موافقان حکومت ایران، موسسات منتشر کننده چنین کتاب هایی را به انتشار گزینش شده اسناد و مدارک تاریخی متهم می کنند.
این نویسنده و پژوهشگر تاریخ معاصر تصریح کرد: در خارج از ایران صدها کتاب و مقاله نوشته اند که امام و انقلاب اسلامی را مورد هجمه قرا رداده و ما در مقابل یک کلام حرف نمی زنیم و همین مسئله شده که روایت آنها انگار تردید ناپذیر است. ما حتی منطق امامان را هم تشریح نمی کنیم غفلت دیگرمان هم است که با دست خودمان یکی از شخصیت های تاثیرگذار در انقلاب اسلامی را که کسی جز مقام معظم رهبری نیست از تاریخ انقلاب حذف کرده ایم گویی که ایشان اصلا وجود نداشته.
صخره سخت که توسط انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتر شده است در شمارگان 2000 نسخه و 1108 صفحه و به قیمت 360.000ریال در بهمن ماه سال جاری روانه بازار نشر گردید.

[h=1][/h]


[/HR]
احمد شاکری، نویسنده و فعال دفاع مقدس درباره اینکه چگونه می‌توان سبک زندگی شهدا را با بهره‌گیری از ادبیات داستانی ترویج داد، گفت: در زمینه ترویج سبک زندگی به ویژه سبک زندگی شهدا، این سۆال مطرح می‌شود که آیا می‌توان سبک زندگی را با استفاده از ادبیات، به ویژه ادبیات داستانی نشان داد یا خیر؟


[/HR] [h=2]
سبک زندگی[/h] وی ادامه داد: پیش از هر اقدامی باید منظورمان از سبک زندگی را تبیین کنیم؛ چرا که سبک زندگی، دارای ابعاد مختلفی است. یکی از تقسیمات سبک زندگی این است که این موضوع واجد مجموعه‌ای از اعتقادات، اخلاقیات و احکام است که حوزه اندیشه، اخلاق و افکار را شامل می‌شود.
شاکری با تأکید بر اینکه دامنه سبک زندگی به عنوان یک مفهوم، دامنه‌ای بسیار گسترده است، تصریح کرد: دامنه این مفهوم بسیار گسترده است تا جایی که می‌توان گفت مسئله‌ای از ساحت‌های وجودی و زیستی ما نمی‌ماند، مگر آنکه حاکی از بخشی از سبک زندگی باشد.
[h=2]مفهومی بسیار گسترده[/h] وی افزود: از این جهت ما با یک مفهوم گسترده روبرو هستیم و وقتی وارد حوزه هنر به ویژه ادبیات می‌شویم، ترسیم این مفهوم سختی دوچندانی را به خود می‌گیرد. این مفهوم گسترده اگر چه مجموعه‌ای از حقایق را شامل می‌شود، اما حوزه‌هایی که مفهوم سبک زندگی به آن‌ها اطلاق می‌شود، در یک ردیف نبوده و هم عرض و هم تراز نیستند. پس در ترسیم این مفهوم باید با دیدی ژرف‌تر به موضوع نگریست.
این نویسنده و محقق عرصه دفاع مقدس با بیان اینکه در بررسی مفهوم سبک زندگی از جنبه افکار و عقاید، باید عالم خیال را در نظر بگیریم، اظهار کرد: برای مثال در ترسیم یقین شهدا به معاد و معارف، کار بسیار دشوار است و باید بتوان به عمق افکار آن بزرگواران پی برد و این مقوله را شناخت. با این حال، حتی با اشراف کامل نسبت به این جنبه، تجلی و ظهور این موضوع در هنر و به ویژه ادبیات داستانی، مقوله‌ای بسیار پیچیده است.
وی با اشاره به اینکه هنر به سختی می‌تواند چنین مفاهیمی را به تصویر بکشد، عنوان کرد: اما در زمینه اخلاقیات که بخشی از سبک زندگی است، کار راحت‌تر می‌شود و دشواری نشان دادن آن، کمتر از نشان دادن عقیده و فکر است. این مقوله نیز سختی‌های خاص خود را دارد، اما ترسیم آن به نسبت راحت‌تر از مقوله پیشین است.
رایج‌ترین شکلی که در سبک زندگی و در هنر نمود پیدا می‌کند، جنبه‌ای است که به ابعاد جوارحی و بیرونی می‌پردازد. آنچه که از یک شخصیت در جهان خارج دیده می‌شود و گویای سبک زندگی اوست

[h=2]نخستین مرحله از ارائه سبک زندگی شهدا[/h] شاکری اذعان کرد: رایج‌ترین شکلی که در سبک زندگی و در هنر نمود پیدا می‌کند، جنبه‌ای است که به ابعاد جوارحی و بیرونی می‌پردازد. آنچه که از یک شخصیت در جهان خارج دیده می‌شود و گویای سبک زندگی اوست، به راحتی می‌تواند با بهره‌گیری از زبان هنر، به مخاطبان انتقال داده شود.
وی با بیان اینکه ترسیم ابعاد خارجی و در واقع افعالی و عملکرد شهدا، اولین مرحله در ترسیم سبک زندگی شهدا است که هنر به آن می‌پردازد، یادآور شد: باید تلاش کنیم که این لایه‌های سه‌گانه را مورد توجه قرار دهیم و از لایه‌های بیرونی به اعماق سبک زندگی برویم؛ به طوری که در وهله اول، افعال، سپس اخلاق و بعداً اعتقادات را به تصویر بکشیم.
این نویسنده عرصه دفاع مقدس ادامه داد: البته نباید فراموش کرد که برای انتقال هر کدام از این جنبه‌ها، نیازمند لوازم و ابزارهای خاص هستیم. برای اینکه به صورت خاص در زمینه شهدا و به طور گسترده‌تر، روایت سبک زندگی دینی در ادبیات محقق می‌شود، باید از تمامی ظرفیت‌های ممکن در جامعه هنری کشور بهره ببریم. با توجه به اینکه سبک زندگی، بر پایه سبک زندگی دینی بود، باید از علوم ترویجی دینی نیز استفاده کنیم.
[h=2]نیاز ترسیم سبک زندگی[/h] وی اظهار کرد: روایت سبک زندگی دینی در حوزه افعال، قطعاً نیازمند شناختن حدود و احکام است و چارچوب‌های شریعت و بایدها و نبایدهای دینی را باید شناخت و دید که شهدا چگونه به این حدود عمل می‌کردند. در بخش دوم و در حوزه اخلاقیات نیز ضمن لزوم اشراف به حدود، باید به عالم روح و اخلاق وارد شویم که پیچیده‌تر از بخش اول است. باید از مدارج و درجات اخلاقی اطلاع داشته باشیم تا بتوانیم ظهور ایدئولوژی اسلامی در شهدا را به تصویر بکشیم.
شاکری در پایان سخنان خود یادآور شد: در مرحله عقل، ترسیم سبک زندگی شهدا که بر پایه سبک زندگی دینی است، با دشواری‌های بسیاری مواجه است، اما بعد از رعایت این سه بخش، به وضوح می‌توان سبک زندگی شهدا را به تصویر کشید.

[h=1][/h]


[/HR]
انتشارات عصرداستان وابسته به بنیاد ادبیات داستانی پرفروش‌ترین کتاب‌های خود در سال 92 را اعلام کرد.


[/HR]

«دخیل عشق» نوشته مریم بصیری که این روزها سومین چاپش در بازار نشر دردسترس است، پرفروش‌ترین‌ اثر این انتشارات در سال جاری بوده است. این اثر که سال گذشته نامزد جایزه زیباترین طراحی کتاب دنیا در لایپزیک آلمان در سال 1391 شده بود، نامزد سیزدهمین دوره جایزه کتاب سال غنی‌پور شده است.
داستان «دخیل عشق» از آسایشگاهی در شهر مشهد آغاز می‌شود و خواننده را درگیر زندگی دختری می‌کند که تمام زندگی‌اش را وقف خدمت به جانبازان کرده است. سرنوشت این بهیار بر اساس نذرش که ازدواج با یک جانباز و خدمت به اوست رقم می‌خورد...بصیری در این کتاب، داستانش را با سرگذشت جانبازی به نام رضا پیش می‌برد که پاها و یک دست خود را در جبهه از دست داده است. جانباز شدن رضا باعث اختلاف بین پدر و مادر او می‌شود. پدر آن‌ها را ترک می‌کند و بعد از گذشت ده سال از پایان جنگ رضا به دلیل فوت مادر به آسایشگاه منتقل می‌شود.
«لحظه‌های انقلاب» اثر ماندگار سیدمحمود گلابدره‌یی نیز که در کمتر از شش ماه به چاپ سوم رسید، با استقبال قابل‌توجه مخاطبان داستان روبرو شده است. «لحظه‌های انقلاب» از جهات مختلف اثر منحصر به فردی است. یکی این که این مرد در همان تب و تاب انقلاب به این فکر می‌افتد که باید چیزی برای آینده بنویسد. یعنی همان وقتی که همه دوستان نویسنده‌اش قلم‌ها را زمین گذاشته‌اند و منتظرند ببینند آخرش چه می‌شود، و بالاخره شاه می‌ماند یا می‌رود، امام(ره) می‌آید یا نمی‌آید... نویسنده‌ای که به قول خودش با کمر چینی بندزده دیسک عمل کرده‌اش روزهای فراوانی در اوج مبارزات انقلابی به همراه جوانان راه می‌افتاده کف خیابان‌ها و شعار می‌داده و...
جلدهای اول، دوم و چهارم «بهترین داستان‌های جهان» تالیف و ترجمه احمد گلشیری، نیز فروش قابل‌قبولی داشته است. «عصرداستان» پنج جلد کامل این مجموعه را با طراحی جدید سال آینده به بازار می‌فرستد.
داستان «دخیل عشق» از آسایشگاهی در شهر مشهد آغاز می‌شود و خواننده را درگیر زندگی دختری می‌کند که تمام زندگی‌اش را وقف خدمت به جانبازان کرده است. سرنوشت این بهیار بر اساس نذرش که ازدواج با یک جانباز و خدمت به اوست رقم می‌خورد...

از میان دیگر کتاب‌های موفق چاپ‌شده از سوی انتشارات عصر داستان می‌توان به «سه کاهن» مجید قیصری و «خوش‌نشین» علی مۆذنی با دو بار تجدید چاپ و «جمجمه‌ات را قرض بده برادر» نوشته مرتضی کربلایی‌لو، با دوبار تجدید چاپ و نامزدی جایزه قلم زرین اشاره کرد که شمارگان و مخاطب‌ زیادی را به خود اختصاص دادند. داستان سه کاهن به یک روز از زندگی پیامبر اکرم (ص) در سن چهار سالگی بازمی‌گردد. در این داستان حلیمه دایه پیامبر در تلاشی قابل توجه، سعی دارد تا جان پیامبر را از گزند کاهنانی نجات دهد که می‌خواهند بر اساس نشانه‌های ظاهری پیامبر خاتم، وی را در کودکی از بین ببرند.
موذنی در رمان «خوش نشین» داستان خانواده‌ای را روایت می‌کند که به دلیل مشکل مسکن با یکدیگر اختلاف پیدا می‌کنند و این اختلاف باعث جدایی پسر خانواده به همراه همسرش از مادر می‌شود. همچنین در رمان «جمجمه‌ات را قرض بده برادر» گروهی غواص مأمور شناسایی عملیات والفجر هشت هستند. افراد گروه در پذیرفتن سردسته جدید تردید دارند و در پی بروز بعضی اختلافات گاه از دسته جدا می‌شوند. در طول داستان هر یک از افراد متناسب با مأموریتی که می‌یابد به شخص اصلی قصه تبدیل می‌شود و گذشته خویش را همراه با پیش بردن داستان، باز می‌گوید. با شروع عملیات سرنوشت افراد دسته رقم می‌خورد...
«جناب آقای دیو» نوشته محمدعلی علومی ، «درد» نوشته صادق کرمیار و «کلاه جادویی و مجسمه مسی» نوشته محمد حنیف از جدیدترین رمان‌هایی هستند که «عصرداستان» منتشر کرده است. داستان آقای دیو از همان پاراگراف نخست با خلق موقعیتی بکر با مخاطب روبرو می‌شود. ظاهر ماجرا حضور دیوی به نام دیو سپید پای در بند در شهر تهران است که خانواده‌اش برای تربیت کردنش او را به نوعی به تهران تبعید کرده‌اند و او پس از حضور در تهران با افرادی مواجه می‌شود که با هر نیتی ـ از طمع برای سرکیسه کردنش و یا ساده‌لوحی و ساده‌دلی ـ پذیرای او در خانه‌ و میان خانواده خود شده و تنها واکنش جناب دیو در مقابل رفتار آنها، تعریف کردن حکایت‌ها و داستان‌هایی است که به صورت مستقل، جزیی از ادبیات عامه و فولکلور ایران به شمار می‌روند...
«کلاه جادویی و مجسمه مسی» آخرین اثر داستانی محمد حنیف، روایتی از دغدغه‌های یک حاکم، آسیب‌های حکومتی و عوامل شکل‌گیری انقلاب است. به گفته خود نویسنده، این اثر یک رمان کاملاً ایرانی است که در آن به شیوه داستان ایرانی از داستان در داستان، نقالی و قصه‌گویی عامیانه استفاده شده است.

[h=1]سرداری از الرشید[/h]


[/HR]
تا آنجا که توانسته‌ام از تلخی‌ها کم گفته‌ام و سعی کرده‌ام افتخارات را بگویم اما در برخی موارد باید به تلخی‌ها نیز اشاره می‌کردم. ما در آن دوران توانستیم در کثیف‌ترین مکان، خدا را بشناسیم.


[/HR]
جملات بالا بخشی از سخنان سردار گرجی‌زاده در مراسم رونمایی از کتاب «زندان الرشید» است.
محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام، سردار گرجی‌زاده رئیس ستاد قرارگاه سپاه ششم و از همرزمان سردار سرلشکر شهید علی هاشمی و سردار احمد غلامپور درآن سخنرانی کردند.
در این مراسم دکتر محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام در سخنانی گفت: سوره مهر و دکتر بهداروند کار زینبی‌ای در این راستا انجام داده‌اند. من در فرصتی که داشتم 40 یا 50 صفحه این کتاب را خواندم. مطالب آن خیلی زلال و بدون پیرایه در عین حال بسیار با اخلاص، با شوخ‌طبعی و تکه‌کلام‌های سردار گرجی‌زاده نوشته شده است.
وی با اشاره به این مطلب که اگر افرادی مانند گرجی‌زاده درباره جنگ حرف بزنند مردم متوجه می‌شوند که چرا قطعنامه 598 پذیرفته شده است، خاطر نشان کرد: اگر همه کسانی که آن روز در جزیره مجنون بوده‌اند می‌توانستند مانند گرجی‌زاده حرف بزنند مردم متوجه می‌شوند که چرا قطعنامه 598 پذیرفته شد. در این جزیره ظرف مدت کوتاه به صورت بسیار وسیع از عوامل شیمیایی استفاده کردند. عراق از گازهای خردل نیز استفاده کرد و عامل اعصاب را علیه رزمندگان ما به کار بست.
دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام خاطرنشان کرد: در عملیات خیبر، عراق از هوا و زمین ما را به وسیله توپخانه خود هدف می‌گرفت. گویا در آن زمان زیرپا گذاشتن تمام قواعد بین‌المللی، استانداردهای جهانی و حقوق بشر برای عراق مجاز شناخته شده بود. جزیره مجنون برای ما بسیار مهم بود چرا که دارای نفت بسیاری بود. قطعا اگر آن زمان عراق بمب اتم داشت آن را در جزیره علیه ما استفاده می‌کرد.
وی خاطرنشان کرد:‌ سردار گرجی‌زاده چون یک پاسدار بود اگر به دست عراقی‌ها با لباس سبز سپاهی می‌افتاد حسابش از دیگر اسرا جدا بود. اما خدای متعال به او این توان معنوی را داد که در اردوگاه سربلند باشد. مجاهدت ایشان در مدتی که اسیر بود کمتر از زمانی که پشت خاکریزها حضور داشت، نیست. آن زمان عراقی‌ها حتی در حالی که دست و پای اسرای ایرانی بسته بود باز هم از آن‌ها می‌ترسیدند. این چنین افراد سرمایه‌های کمی برای ما نیستند.
رضایی با اشاره به جنگ‌های 300 ساله گذشته ایران گفت: در طول 300 سال گذشته 25 جنگ انجام شده است و هر بار قسمتی از ایران جدا شده است اما در دفاع مقدس حتی یک تپه یا یک روستا در دست دشمن نماند. باید به چنین روح‌های بلندی که برای ما سربلندی آفریدند افتخار کنیم. اگر امروز از هر 10 جوانی که این کتاب را می‌خوانند بپرسیم که چند نفر آن را باور می‌کنند شاید این جوانان احساس کنند که چنین وقایعی قصه یا داستان است. ما در جنگ خودمان را پیدا کردیم و حقیقت اسلام، ایمان و صداقت در این جنگ بروز داده شد. قبل از انقلاب اسلامی و دفاع مقدس برخی واژه‌ها بدون روح و مفهوم بودند اما انقلاب اسلامی و جنگ باعث شد که به آن‌ها روح دمیده شود.
فرمانده سپاه در دوران دفاع مقدس گفت: قرارگاه نصرت داستان عجیبی دارد و به غیر از من سردار احمد غلام‌پور و شهید علی هاشمی که فرماندهی این قرارگاه را بر عهده داشت و امام (ره)، کسی از آن باخبر نبود. از آنجایی که در طول جنگ چندین بار به بن‌بست رسیدیم نیاز بود که به طرح ابتکاری دست بزنیم که آن، کشیدن جنگ به هور و مناطق باتلاقی جزیره مجنون بود. عراق به هیچ عنوان احساس نمی‌کرد که ما بتوانیم در این منطقه عملیات کنیم اما اگر این عملیات لو می‌رفت 40 یا 50 هزار نفر از رزمندگان ایرانی اسیر می‌شدند. برای همین بارها خودم و علی هاشمی و چند نفر از فرماندهان دیگر با لباس مبدل به مدت هفت یا هشت ماه به شناسایی منطقه پرداختیم. محور همه این تلا‌ش‌ها علی هاشمی بود. او برای این شناسایی‌ها بسیار زحمت کشیده بود و وقتی دید همه چیز از دست رفته دلش نیامد که به عقب بیاید.
در بخش دیگر مراسم رونمایی از کتاب «زندان الرشید» حجت‌الاسلام سیدمهدی خاموشی رئیس سازمان تبلیغات اسلامی با اشاره به واژه استقامت که در قرآن به کار رفته است، گفت: من کتاب این فرمانده عزیز را خوانده‌ام و به واسطه ماجراهای خشن و ناجوانمردانه‌ای که دشمن بعثی بر ایشان روا داشته است ناراحت هستم و به انسانیت آن‌ها شک کردم.
وی ادامه داد: من هم در قرارگاه نصرت حضور داشتم. باید بگویم که رزمندگان قرارگاه نصرت افراد مستوری بودند و باید همواره پنهانی فعالیت می‌کردند. ما در این استقامت‌ها به واسطه مطالعه این کتاب و استقامتی که سردار گرجی‌زاده داشته است خدا را می‌بینیم. باید بگویم که در مکتب امام (ره) و امام حسین (ع) فقط شهادت جای دارد و همین استقامت‌ها باعث شده است که نظام سلطه در رویارویی در حق گاهی جز پذیرش آن نداشته باشد.
حجت‌الاسلام خاموشی تأکید کرد:‌این خاطرات برای سردار گرجی‌زاده نیست بلکه متعلق به نسل‌های آینده است. بنابراین جای دارد از سوره مهر تشکر کنم و به آن‌ها خسته نباشید بگویم و اگر خوزستان و کوچه پس کوچه‌های آن را ورق بزنیم وقایع زیادی در آن نهفته است. اکنون ما با انتشار چنین کتاب‌هایی تنها به پرده‌ای از وقایع دفاع مقدس دریافته‌ایم.
در پایان این مراسم نسخه‌ای از کتاب «زندان الرشید» توسط سردار گرجی‌زاده به فرزند شهید هاشمی تقدیم و با حضور محسن رضایی، سردار گرجی‌زاده، حجت‌الاسلام خاموشی، حجت‌الاسلام شیرازی نماینده ولی‌فقیه در سپاه قدس و سردار احمد غلام‌پور از کتاب «زندان الرشید» رونمایی شد.

در بخش دیگری این مراسم سردار احمد غلام‌پور فرمانده قرارگاه کربلا در دوران دفاع مقدس و از همرزمان شهید علی هاشمی گفت: آخرین لحظه‌ای که آقای گرجی‌زاده اسیر شد من با او تماس داشتم. درباره عملیات خیبر باید به دو نکته توجه کرد: یکی این است که آن زمان جنگ در شرایطی قرار گرفته بود که تقابل جمهوری اسلامی ایران برای ورود به خاک عراق و دیگری، نشان دادن اصرار نیروهای ایرانی برای حفظ مناطقی که آن‌ها را تصرف کرده بود و تلاش‌های عراق برای جلوگیری از ورود به خاک کشورش.
وی ادامه داد: در عملیات خیبر از نظر نظامی به 30 یا 40 درصد از خواسته‌های خود رسیده بودیم با این حال عراق برای اولین‌بار به شکل وسیع و انبوه از بمب شیمیایی استفاده کرد. عراق آنقدر از بمب استفاده کرده بود که در تماسی با آقای محسن رضایی گفتم آنها یعنی عراقی‌ها آنقدر بر سر ما بمب ریخته‌اند که خسته شده‌اند و اکنون دارند نبشی و آهن‌پاره بر سر ما می‌ریزند. شرایط در آن عملیات آنقدر سخت شده بود که مجبور بودیم هر 40 یا 50 متر از جزیره را به یک فرمانده واگذار کنیم. همچنین فشار عراق باعث شده بود که نفس‌های ما به شمارش بیافتد. اگر پیام امام (ره) مبنی برحفظ این جزایر نبود حفظ آن امکان‌پذیر نبود.
غلام‌پور خاطرنشان کرد: جزایری که این چنین سخت به دست آمده بود نباید به سادگی از دست می‌دادیم. متأسفانه اکنون به بخش‌های بسیاری از جنگ پرداخته شده است اما سال‌های پایانی آن و از دست دادن جزایر، فاو و شلمچه مغفول مانده است. انشاءالله سازمان تبلیغات اسلامی و دیگر نهادها بتوانند به این مباحث بپردازند. اتفاقاتی که در عملیات خیبر رخ داد بسیار تلخ بود و جزو واقعیت‌های بسیار مهم جنگ هستند که از دید منتقدین و دلسوزان مغفول مانده است و انشاءالله بستری فراهم شود که این وقایع به رشته تحریر درآید.
از دیگر سخنرانان این مراسم سردار علی اصغر گرجی‌زاده بود.
او در سخنانی بیان کرد: تا آنجا که توانسته‌ام در کتاب از شهید علی هاشمی برایتان گفته‌ام. این در حالی بود که هیچ رغبتی برای نوشتن خاطراتم نداشتم اما جناب دکتر بهداروند با سماجت مرا ترغیب کرد چرا که این خاطرات جزو دارایی‌های من نیستند بلکه برای آیندگان خواهد بود. وقتی این کتاب را با 10 بار ویرایش دوباره می‌خوانم خودم باور نمی‌کنم که چنین وقایعی بر ما گذشته است.
وی ادامه داد: تا آنجا که توانسته‌ام از تلخی‌ها کم گفته‌ام و سعی کرده‌ام افتخارات را بگویم اما در برخی موارد باید به تلخی‌ها نیز اشاره می‌کردم. ما در آن دوران توانستیم در کثیف‌ترین مکان، خدا را بشناسیم.
در ادامه این مراسم حجت‌الاسلام محمدمهدی بهداروند نویسنده کتاب «زندان الرشید» گفت: امروز 12 اسفند 92 با 12 اسفند سال 62 مقارن است. در این روز عملیات خیبر انجام شد. در مدت این سه سال که خاطرات سردار گرجی‌زاده را می‌نوشتم سیر و سلوک اخلاقی من بود و با این کتاب «مُردم» و زندگی کردم. اول تا آخر این کتاب آیینه تمام نمایی از زندگانی سردار شهید علی هاشمی است. وقتی این کتاب را ورق می‌زنیم با نام مردان بزرگی چون محسن رضایی، احمد غلام‌پور و سردار علی هاشمی که از مردان تکرار‌ناپذیر تاریخ هستند، روبرو می‌شویم.
در بخش دیگر این مراسم حسین هاشمی فرزند سردار شهید سیدعلی هاشمی فرمانده قرارگاه سری نصرت و سرهنگی مدیر دفتر ادبیات و مقاومت حوزه هنری نیز سخن گفتند.

[h=1][/h]


[/HR]
شهیدان بختیار جمور و کوروند، دو شهیدی بودند که به ترتیب پوتینی را که شهید زارعی استفاده می‌کرد، به پا کرده و عهد کردند تا زمان شهادت آن را از پا در نیاورند.


[/HR]
دوران دفاع مقدس عرصه‌ای برای شناخت توانایی‌های انسان‌های با ایمان و با استعداد بود؛ انسان‌هایی که علیرغم نداشتن مدارک عالی دانشگاه‌های نظامی توانستند با استفاده از خلاقیت و توانمندی‌های خود و از همه مهمتر ایمان مستحکم‌شان، عده زیادی را تحت رهبری خود اداره کنند و در این راه به آرزوی قلبی خود که همان شهادت در راه دفاع از اسلام و کشورشان باشد هم برسند. حال که سال‌ها از آن دوران سراسر شور و حماسه می‌گذرد، عده‌ای بر آن شدند تا با نقل آنچه در دوران دفاع مقدس گذشته، چراغ راهی برای آیندگان روشن کنند.
به همین خاطر سردار حمید حسام برای تحقق همین موضوع، قلم به دست گرفته و «پوتین‌های آشنا» را درباره «بختیار جمور» در 197 صفحه به نگارش درآورده و انتشارات فاتحان هم برای اولین بار در زمستان 1392 آن را در شمارگان 3000 نسخه روانه بازار نشر کرده است.
در بخشی از این کتاب در معرفی سردار شهید «بختیار جمور» آمده است که این شهید سرافراز سپاه اسلام در یکی از روستاهای استان همدان پا به عرصه جهان می‌گذارد و در سنین جوانی با انتخاب شغل کارگری و بنایی، زندگی خود را می‌گذراند و در عین حال محرمات و واجبات را نیز به جا می‌آورد تا اینکه با شروع جنگ تحمیلی به عضویت سپاه پاسداران درآمده و در نهایت در کسوت معاونت فرماندهی لشکر 43 امام علی(ع) در عملیات ایذایی قبل از والفجر 8 در منطقه «ام‌الرصاص» به شهادت می‌رسد.
چشمان گریان‌مان به پیکر بی‌جان بختیار افتاد. قسم خورده بود که تا زمان شهادت پوتین‌های همرزمش، شهید زارعی را در جبهه بپوشد. پوتین همچنان پای او بود

نویسنده در این کتاب سعی کرده با نقل خاطراتی کوتاه، زندگی‌نامه، حماسه و شهادت «جمور» را به رشته تحریر درآورد و در پایان کتاب نیز ضمیمه‌ای از عکس‌های این شهید را آورده است.
در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: «بر بالای پیکر شهید زارعی نشست. پیشانی‌اش را بوسید و پوتین‌های او را از پاهای سردش درآورد و کرد پای خودش و با حسرت گفت: علی جان تا زمانی که به تو ملحق شوم، اینها را از پا در نمی‌آورم ... .»
بختیار جمور به همراه سردار بحرینی، فرمانده لشکر 43 امام علی(ع) و تعدادی دیگر از رزمندگان مشغول نصب پل شناوری بر روی اروند بودند تا عملیات ایذایی رزمندگان قبل از والفجر 8 در منطقه «پل نو» خرمشهر به سوی جزیره «ام‌الرصاص» عراق صورت گیرد که بر اثر اصابت خمپاره در نزدیکی این سرداران سپاه اسلام، همگی مجروح می‌شوند که در این بین سردار «بختیار جمور» به دلیل شدت آسیب‌دیدگی به شهادت می‌رسد.
نامدار سوری، همرزم شهید «جمور» در این باره عنوان می‌کند: «چشمان گریان‌مان به پیکر بی‌جان بختیار افتاد. قسم خورده بود که تا زمان شهادت پوتین‌های همرزمش، شهید زارعی را در جبهه بپوشد. پوتین همچنان پای او بود. ... جمور را کنار شهید زارعی دفن کردند و این بار «کوروند» پوتین‌های جمور را پوشید.» چهلم شهادت بختیار بود که کوروند هم با همان «پوتین‌های آشنا» به شهادت رسید.

[h=1]خاطرات روزه داری در ایام جنگ![/h]

[h=2]معرفی دو کتابی که از خاطرات روزه‌داری در ایام جنگ می‌گوید؛ کتابهای «شهردار اردوگاه» و « آن بیست و سه نفر».[/h]

[h=2]«شهردار اردوگاه»[/h] «شهردار اردوگاه» خاطراتی از روزه‌داری اسیران ایرانی در بازداشتگاه‌های عراق را در بر دارد.
در بخشی از کتاب « شهردار اردوگاه»، روزه‌داری ماه مبارک رمضان در اردوگاه‌های رژیم عراق این‌طور روایت می‌شود: «...کم کم ماه مبارک رمضان در حال نزدیک شدن بود. این اولین ماه رمضانی بود که انتظارش را می‌کشیدیم .قبل از آن بچه‌ها روزهای دوشنبه و پنجشنبه را به تبعیت از برنامه خودسازی حضرت امام خمینی روزه می‌گرفتند و هرچه به ماه مبارک رمضان نزدیک‌تر می‌شدیم هم به تعداد روزها افزوده می‌شد و هم به تعداد روزه‌دارها.
سروصدای حاصل از بیدارشدن روزه‌دارها خوش خدمتی بعضی از ضعیف‌النفس‌ها و خبرچینی جاسوس‌ها باعث شد که فرمانده اردوگاه برای جلوگیری از تشنج و یا درگیری احتمالی، فکری برای روزه‌دارها بکند. کسی چه می‌داند شاید هم می‌خواست مذهبی‌ها را شناسایی کند.
فرمانده یک روز همه را جمع کرد و اعلام نمود هرکس میخواهد ماه رمضان را روزه بگیرد این سوی برود.
اگر چه از بین جمعیت 800 نفری اردوگاه تعداد فراوانی روزه می‌گرفتند ولی فقط 300 نفر به خود جرات دادند و این سوی ایستادند. دیگران هر کدام دلیل و توجیهی برای سهیم‌نشدنشان داشتند.
افسر عراقی ما سیصد نفر را به سه گروه 100 نفره تقسیم و مرا مسوول یکی از آن گروه‌ها کرد.
از آن روز به بعد همه نفس راحتی کشیدیم .هم به این دلیل که همه یکدست و یک مرام بودیم و هم به دلیل این که دیگر خبری از خبرچین‌ها در بین نبود.
عجیب بود این بچه ها از بهترین بندگان خدا بودند . آنها برای شستن ظروف غذا ، نظافت و امور آسایشگاه از هم سبقت می‌گرفتند و به تنها چیزی که می‌اندیشیدند رضایت خدا و کسب ثواب بود...»(ص63)
كتاب «شهردار اردوگاه» سرگذشتنامه‌ آزاده فریدون بیاتی معروف به « عمو فریدون» از آغاز تولد، دوران مدرسه، سربازی، ازدواج، انقلاب و جنگ تحمیلی و شركت وی در جنگ و سپس اسارت به دست رژیم بعث و ماجرای اسارتش در اردوگاه‌های موصل 1 و 3، رویدادهای آن دوران، خدمتگزاری‌های وی به دوستان اسیر خود و گرفتن عنوان شهردار اردوگاه و در نهایت آزادی و بازگشت به وطن ایشان است.
«شهردار اردوگاه» با بازنویسی عبدالرضا سالمی‌نژاد، از سوی انتشارات پیام آزادی با شمارگان دو هزار و 500 نسخه، قطع رقعی، 199صفحه، به بهای 18 هزار ریال در سال 1386 منتشر شده و در سال 1391 به چاپ سوم رسیده است.

[h=2]«آن بیست و سه نفر»[/h] «آن بیست و سه نفر»، نوشته احمد یوسف‌زاده، در برگیرنده خاطرات و رشادت‌های نوجوانان رزمنده و مقاومت آنان در اردوگاه‌های ارتش بعث و همچنین روایت روزه‌داری اسرا در اسارت است.
با وجود گذشت سال‌ها از پایان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، هنوز خاطرات و سرگذشت‌نامه‌های رزمندگان کشورمان خواندنی و شنیدنی است. خاطرات خودنوشت احمد یوسف‌زاده از دوران اسارت در کتابی با عنوان «آن بیست و سه نفر»، منعکس‌کننده حماسه آفرینی‌های بیست و سه نوجوان در دوران اسارت و یکی از کتاب‌های خواندنی دفاع مقدس است.
در بخشی از این کتاب درباره روزه‌داری اسرا در اردوگاه عراقی‌ها آمده است:
«... روز دهم تیرماه سال 1361 شمسی مصادف بود با اولین روز از ماه مبارک رمضان سال 1413 قمری در عراق. اقامتمان در زندان بغداد بیش از یک ماه طول کشیده بود و از لحاظ شرعی می‌‌توانستیم نمازمان را کامل بخوانیم و روزه بگیریم. موضوع را با صالح در میان گذاشتیم و او از عراقی‌‌ها خواست ناهار و شام ما را یک‌جا غروب تحویل بدهند تا با یکی افطار کنیم و با دیگری سحری بخوریم. عراقی‌‌ها قبول کردند. اما پیرمرد عرب وقتی متوجه شد تصمیم داریم در تیرماه بغداد و در آن زندان تنگ و دم‌‌کرده روزه بگیریم حسابی شاکی شد. او بارها به صالح توصیه کرد که ما را از این تصمیم منصرف کند؛ اما صالح هیچ‌وقت مانع نشد.
اولین روزه را گرفتیم؛ با سختی بسیار. تشنگی کشنده و طاقت‌‌سوز بود. اما، به هر حال، با صدای شلیک توپ افطار همه ‌‌چیز تمام شد و روزه‌‌مان را باز کردیم. ...
پیرمرد عرب روزه نمی‌‌گرفت؛ اما بیشتر از ما برای فرارِسیدن موعد افطار لحظه‌‌شماری می‌‌کرد. ...
روز سوم ماه رمضان، وقتی تقاضایمان از عراقی‌‌ها برای گرفتن یخ یا دست‌‌کم فلاکسی آب خنک بی‌‌پاسخ ماند، عباس پورخسروانی برای تهیه آب خنک افطار دست به کار شد. قوطی خالی شیر خشکی که افسر تهرانی زن کوزه به دوش را روی درش خلق کرده بود هنوز گوشه زندان بود. عباس ظهر که از دست‌شویی برمی‌‌گشت قوطی را پر از آب کرد و داخل زندان آورد. روکش یکی از بالش‌‌ها را پیچید دور قوطی آب و خیسش کرد و گذاشتش زیر پنکه. باد پنکه دایره‌‌های کوچکی روی سطح آب درست می‌‌کرد. به این ترتیب آب خنک افطارمان جور شد؛ گرچه به هر یک از ما یک استکان بیشتر نمی‌‌رسید و مجبور بودیم عطش را با آب سطلی فرو بنشانیم که صالح از شیر آب پر می‌‌کرد.
روز چهارم رمضان، نزدیکی‌‌های غروب، صالح از توی حیاط زندان آمد داخل و توی دستش یک شیشه شربت پرتقال بود. شیشه را گرفت به طرف ما و با خوشحالی گفت: «بچه‌‌ها، این هم شربت برای افطار!» گفتیم: «صالح، از کجا؟» خندید و گفت: «از معامله سیگار با شربت!»
...
پیش از ظهر بیست و سوم ماه رمضان عراقی‌‌ها ریختند داخل زندان و با عجله دستور دادند آماده حرکت شویم. مقصدمان نامعلوم بود. نه صالح و نه حتی زندانبانان عراقی نمی‌‌دانستند ما را قرار است کجا ببرند. عبدالنبی و رضا و پیرمرد عراقی، با چشمانی اشک‌‌آلود، آماده وداع بودند. وقتی فهمیدیم صالح هم باید با ما بیاید خوشحال شدیم. امیدوار بودیم مقصدمان اردوگاه اسرا باشد.
برای ما و به‌خصوص صالح، که ده ماه از اسارتش می‌‌گذشت و این مدت را در آن شکنجه‌‌گاه گذرانده بود، چه مژده‌‌ای بهتر از رفتن به اردوگاه بود؛ جایی که وسیع بود و هزاران اسیر می‌‌توانستند با هم ارتباط داشته باشند، حمام کنند و زیر نور آفتاب بنشینند. اما ما فقط امیدوار بودیم این اتفاق بیفتد. کسی نگفته بود داریم به اردوگاه منتقل می‌‌شویم.
با عبدالنبی و پیرمرد عرب و گروهبان رضا خداحافظی کردیم و با دعای خیر پیرمرد مهربان از زندان خارج شدیم. سر آن کوچه مخوف، که کبودی کتک‌هایی که در آن خورده بودم هنوز روی بدنم بود، نه آن ونِ همیشگی که یک خودروی استیشن سیاه‌‌رنگ به انتظارمان ایستاده بود.
باورمان نمی‌‌شد عراقی‌‌ها بخواهند یا بتوانند بیست و سه نفرمان را در آن جای بدهند. اما آن‌‌ها این کار را کردند. ... آفتاب تموز بر سقف سیاه ماشین می‌‌تابید و ما انگار زنده‌‌زنده در تنوری داغ افتاده بودیم.
ماشین حرکت کرد؛ آژیرکشان. ...
در باز شد. ماشین تا وسط حیاط ساختمان رفت و همان‌جا ایستاد. پیاده شدیم؛ با پاهایی که خواب رفته بود. برخلاف تصور ما، هیچ اسیری توی آن ساختمان نگه‌داری نمی‌‌شد. اول گمان کردم اسرا توی اتاق‌‌هایشان خوابیده‌‌اند؛ اما حدسم درست نبود.
ماشینی که ما را آورده بود برگشت. ما ماندیم و صالح و چند سرباز عراقی، که مسئولیت حفاظت از آنجا را به عهده داشتند. سربازهای عراقی ما را به یک‌دیگر نشان می‌‌دادند و چیزهایی به هم می‌‌گفتند. معلوم بود فیلممان را بارها از تلویزیون دیده‌‌اند و برایشان غریبه نیستیم.
در هر ضلع ساختمان چهار اتاق بود با درهای قفل‌‌شده. چند بوته گل سرخ در قسمت ورودی ساختمان دیده می‌‌شد و کنارشان یک بشکه آب، که زمین اطرافش را نمناک کرده بود.
تشنگی امانمان را بریده بود و ما همچنان روزه بودیم. صالح به دادمان رسید. او گفت ما از حد ترخّص خارج شده‌‌ایم. بنابراین می‌‌توانیم روزه‌‌مان را بخوریم. با شنیدن این فتوای به‌موقع، تا حد انفجار از آب‌‌های گرم و گل‌‌آلود آن بشکه زنگ‌‌زده نوشیدیم و بعد به دستور سرباز لاغر‌‌اندامی که آبله‌‌رو بود داخل یکی از اتاق‌‌ها شدیم؛ اتاقی کوچک‌‌تر از زندان بغداد. نشستیم تنگ هم توی آن اتاق داغ. صالح آنچه را در راه از محافظ عراقی داخل ماشین شنیده بود برایمان تعریف کرد....»
یوسف‌زاده در توضیح ویژگی‌های ادبی اثر خود گفته‌است: « یکی از حُسن‌های کتاب آن بیست و سه نفر این است که خواننده با یک روایت داستانی مواجه است. من حتی در برخی قسمت‌های کتاب تعلیق ایجاد کردم که برای خواننده جذاب شود.»
«آن بیست و سه نفر»، خاطرات خودنوشت احمد یوسف‌زاده را انتشارات سوره مهر، در شمارگان 2500نسخه، قطع رقعی، 408 صفحه، با بهای 139 هزار ریال در خرداد 1393 منتشر کرده است.

[h=1]شعر فلسطین و افغانستان در 2کتاب[/h]

[h=2]معرفی دوکتاب در زمینه ی شعر جهان با عناوین: «سمیح‌القاسم و شعر معاصر فلسطین» و «پایتخت پری ها».[/h]

[h=2]سمیح‌القاسم و شعر معاصر فلسطین[/h]
کتاب نوشته حسین ابویسانی توسط انتشارات سروش منتشر و راهی بازار نشر شد.
اگر بخواهیم ادبیات فلسطین را از سالیان دور مورد بررسی قرار بدهیم، طبیعتا مانند بسیاری از کشورهای دنیا، تغییر و تحولاتی در آن مشاهده خواهیم کرد. ادبیات این کشور در شروع خود محدود و اندک بود و جز مسیحیان و تعداد کمی از مسلمانان که به وسیله جراید به آن دسترسی داشتند، دیگران توجه چندانی به آن نمی‌کردند. فتوحات در برخی جنگ‌ها باعث سرازیر شدن قبایل گوناگون به این سرزمین شد و شعر به علت نفوذ در میان توده‌ها و شوراندن و به هیجان آوردن آنان،‌ بیش از نثر جای پایی برای خود باز کرد و پیشتاز این وادی شد.
شعر فلسطین در جنبش نوین شعر عربی با شاعرانی شرکت کرد که با میراث فرهنگی و اخذ تعلیمات دینی جامعةالازهر تربیت یافته بودند و تاثیر گذشتگان، مخصوصا در زمینه مدح پیامبر(ص) در شعرشان مشهود بود. در این زمان، ادب در کشورهای عرب مجاور، سرشار از فصاحت گفتار به نظر می‌رسید، در حالی که حیات ادبی در این کشور کوچک به تازگی بذرافشانی می‌کرد و از تجارب همسایگان خویش بهره می‌برد.
کتاب «سمیح‌القاسم و شعر معاصر فلسطین» 3 بخش اصلی دارد که بخش سوم آن شامل فصول مختلفی می‌‌شود. 3 بخش اصلی کتاب به ترتیب عبارت‌اند از‌: «شعر معاصر فلسطین»، «شعر مقاومت» و «سمیح القاسم؛ شاعر معاصر فلسطین». سمیح‌القاسم با وجود فشار، زندان و تبعید‌های مکرر حاضر نشد از سرزمینش فلسطین خارج شود. سمیح که بعد از محمود درویش به عنوان دومین شاعر بزرگ فلسطین شناخته می‌شود، معتقد است خاک کشور متعلق به او و هموطنانش است و باید در همان‌جا دفن شوند.
بخش سوم کتاب نیز که درباره سمیح‌القاسم است، شامل 10 فصل با این عناوین می‌شود: زندگی‌نامه، آثار، ویژگی‌های کلی آثار، طرح‌های شعری سه‌گانه در انقلاب سمیح، تعهد و التزام، عقاید، رمز و رمزگرایی، فرهنگ عامیانه، موسیقی شعر و ترجمه فارسی چند قصیده از سمیح.
این کتاب با 395 صفحه، شمارگان 500 نسخه و قیمت 18 هزار تومان منتشر شده است.
[h=2]پایتخت پری‌ها[/h] «پایتخت پری‌ها» عنوان مجموعه اشعار معاصر افغانستان است که به تازگی توسط «سیدابوطالب مظفری» شاعر صاحب نام افغانستان در ایران منتشر شده است.
در این اثر که توسط «انجمن شاعران ایران» منتشر شده، گزیده‌ای از شعر شاعران 2 قرن اخیر افغانستان بررسی و نمونه‌‌هایی از اشعار و زندگی‌نامه مختصر هر یک از شاعران نیز ذکر شده است.
آن گونه که ناشر این اثر در پیشگفتار این کتاب آورده است، این مجموعه بخشی از مرحله دوم طرح بزرگ «گفت‌وگوی شعر معاصر ایران و جهان» را تشکیل می‌دهد که در مرحله اول گزیده شعر معاصر ایران به بیش از ده زبان ترجمه و منتشر شد و در مرحله دوم شعر معاصر کشورهای دیگر به علاقمندان ایرانی معرفی می‌شود.
معرفی شعر معاصر کشور همسایه، مسلمان و فارسی‌زبان افغانستان، که بیشترین ویژگی مشترک را با شعر ایران داشته، در مرحله دوم طرح گنجانده شده است.
سید ابوطالب مظفری، در این مجموعه، با توجه به گرایش‌ها و جریان‌های مختلف ادبی در 2 قرن اخیر افغانستان، توانسته نمونه‌هایی از آثار شاعران برجسته کشور خود را در این مجموعه فراهم آورد و خواننده می‌تواند با مطالعه این کتاب با شعر 2 قرن اخیر افغانستان به خوبی آشنا شود.
مقدمه بلند و خواندنی که توسط گردآورنده این اثر نوشته شده خود می‌توانست یک کتاب مستقل در معرفی شعر و ادبیات افغانستان باشد که بر غنای این اثر افزوده است.
در این مقدمه، شعر افغانستان در 2 قرن اخیر مورد بررسی قرار گرفته و نوع، سبک و قالب‌های مطرح ادبی هر دوره و سیر تفکر شاعران ارزیابی شده است.
بررسی شعر معاصر افغانستان، در دهه‌های اخیر نیز به اجمال از نگاه گردآورنده دور نمانده است و قالب‌های ادبی هر دوره به خصوص ‌ دهه 60، که نو روشنفکران چپ‌گرا، نوعی ادبیات تبلیغی و کارگری را با شعر نیمایی و سپید آمیخته بودند مورد بررسی قرار گرفته است.
مظفری در ادامه مقدمه، شعر مقاومت افغانستان که در دهه 70 نقطه اوج آن بود و به دنبال آن ‌شعر مهاجرت نیز اوج گرفت را مورد تحلیل و بررسی قرار داده و تأکید کرده است که در‌ هر یک از این دوره‌ها یعنی شعر مقاومت و مهاجرت، شاعران خوبی پرورش و ظهور یافته‌اند.
آنگونه که سید ابوطالب مظفری در انتهای مقدمه خود یادآوری کرده، معیار گزینش وی در این اثر ارزش ادبی خود اثر بوده نه شهرت صاحب اثر و بر این معیار تا آنجا پیش رفته که از برخی شاعران بسیار معروف دوره مشروطیت افغانستان مثل «محمود طرزی» با آن همه شهرت و تأثیری که در تحول شعر و ادبیات افغانستان داشته، شعری دیده نمی‌شود هر چند که در مقدمه درنگ بسیاری بر شعر او شده است.آن گونه که گردآورنده نیز یادآوری کرده، محدودیت در حجم کار باعث شده که نام و اثر برخی از شاعرانی که هم‌سطح آنها در این مجموعه آمده ذکری به میان نیاید.
ویراستاری و برخی از نکات اصلاحی این اثر بر عهده دیگر شاعر نام آشنای زبان فارسی، «محمدکاظم کاظمی» بوده است.پایتخت پری‌ها، در 516 صفحه رقعی و به شمارگان 1100 نسخه، توسط انجمن شاعران ایران در سال 1393 به قیمت 16 هزار تومان در تهران منتشر شده است.

[h=1]مرد رویاها[/h]

[h=2]«مرحوم دکتر چمران دست‌نوشته‌های عجیبی از خودش به‌جا گذاشته، حوادث عظیمی رو آفریده، تاثیر تعیین کننده‌ای در تاریخ داشته... ولی اینها مهم‌ترین کار او نیست؛ مهم‌ترین کار او، آدم‌هایی ا‌ست که ساخته. و اون آدم‌ها رو نمیشه در اینجا جمع‌آوری و آرشیو کرد.»[/h] بخش کتاب و کتابخوانی تبیان

پاراگراف بالا از بندهای ابتدایی کتاب «مرد رویاها» اثر سیدمهدی شجاعی است که به شرح دوره‌ای از زندگی شهید دکتر مصطفی چمران می‌پردازد. این کتاب به صورت یک فیلمنامه 13 قسمتی نگارش یافته و همچون دیگر فیلمنامه‌های سیدمهدی شجاعی توانسته جایگاه خوبی را در میان آثار وی به دست آورد. «بدوک»، «چشم خفاش»، «کمین» و «مسافر کربلا» از جمله فیلمنامه‌های نوشته‌شده توسط شجاعی است و وجود فیلمنامه‌های دیگر در کارنامه شجاعی و همچنین نام وی روی جلد کتاب سبب می‌شود تا بتوان به «مرد رویاها» اعتماد کرد. «مرد رویاها» به دوره‌ای از زندگی شهید چمران اشاره دارد که کمتر مورد توجه نویسندگان و خوانندگان قرار گرفته است. زندگی در آمریکا، مصر و لبنان 3‌دوره از زندگی مبارزاتی دکتر مصطفی چمران است که به قلم شجاعی در برابر دیدگان خواننده به تصویر کشیده شده است؛ دوره‌هایی که هرکدام دارای ویژگی‌هایی بوده که زندگی چمران را متمایز و او را به مرد خدا تبدیل کرده است. گفتنی است علاوه بر این 3‌مقطع زمانی به هم پیوسته، نویسنده با استفاده از توانایی‌های قلمش، گریزی به دوران کودکی و نوجوانی چمران زده و سختی‌هایی را که در رسیدن به موفقیت تحمل کرده، به مخاطب نشان می‌دهد. «پیرمردی بدون بالاپوش در گوشه خیابان زیر برف کز کرده. نوجوانی به هنگام عبور، چشمش به پیرمرد می‌افتد و پاهایش سست می‌شود. نوجوان پالتویش را در می‌آورد و به نحوی که دیده نشود، به سمت پیرمرد می‌رود و از پشت آن را روی دوش پیرمرد می‌اندازد و به سرعت دور می‌شود؛ با یک تا پیراهن. پیرمرد برمی‌گردد اما روی نوجوان را نمی‌بیند.
چمران: من به اون پالتو احتیاج داشتم، پالتوی دیگه‌ای هم نداشتم. اون شب سرمای سختی خوردم و چند روز بستری شدم. ولی خوشحال بودم از اینکه تونستم رضایت خدا رو به دست بیارم.
پروانه(دختری که چمران با او ازدواج می‌کند): ولی این شیوه‌ای نیست که بشه باهاش یه عمر زندگی کرد.
چمران: این اون شیوه‌ایه که من دوست دارم باهاش یه عمر زندگی کنم و این اون چیزیه که برای تو قابل پذیرش نیست.»
همچنین در «مرد رویاها»، به جوانی چمران که دانشجوی فیزیک پلاسما در آمریکا است، پرداخته شده؛ دانشجویی که در کنار تحصیل علم دست از ظلم‌ستیزی برنداشته و مبارزه علیه رژیم پهلوی را در کشوری که خود را مهد دموکراسی و حقوق بشر می‌داند، در برنامه‌های خود قرار می‌دهد.
ادبیات «مرد رویاها» که بسیار دلنشین و گیرا است، حکایت از توانمندی نویسنده در خلق موقعیت‌های داستانی دارد و خواننده را به یاد آثار قبلی این نویسنده چون «کمی دیرتر» یا «کشتی پهلو گرفته» می‌اندازد.

چمران که روحی آسمانی دارد در برابر نابرابری‌ و ظلم سکوت نمی‌کند و حرف خود را به هر نحوی که بتواند به گوش جان‌های خفته می‌رساند. اقدامات مصطفی چمران در برابر ستم و تجاوز رژیم پهلوی، موجب عصبانیت مسوولان ایرانی در آمریکا می‌شود که با توجه به حمایت رسانه‌ای ایالات متحده از شاه ایران و با مد‌نظر داشتن تطمیع رسانه‌های آمریکایی از سوی ایران، آنها اخبار مخالفت ایرانیان در برابر سیاست‌های شاه ایران را پوشش نمی‌دهند و همین اتفاق موجب می‌شود مصطفی به همراه دوستانش مدل اعتراض را عوض ‌کند. او و دوستانش در یک راهپیمایی 50 کیلومتری از شهر بالتیمور تا مرکز اسلامی شهر واشنگتن، به سیاست‌های شاه ایران و در بند نمودن مخالفان این سیاست‌ها در زندان‌های ساواک اعتراض می‌کنند که با بازخورد رسانه‌ای بسیار گسترده‌ای روبه‌رو می‌شود و حتی مردم شهرهای مختلف که این گروه در حال گذر از آن است نیز آنها را مورد تشویق قرار می‌دهند و برای‌شان موفقیت آرزو می‌کنند. چمران، بیشتر اوقات در فعالیت‌های سیاسی شرکت می‌کند و این رفتار او مورد توجه اساتید و دوستانش نیز قرار گرفته است و به وی توصیه می‌کنند دست از این رفتار بکشد و به زندگی و کارش توجه بیشتری بکند. او با توجه به توانایی علمی بسیار بالا با یک پیشنهاد کاری خوب و پردرآمد رو‌به‌رو می‌شود اما تصمیم می‌گیرد به مصر سفر کند و آنجا آموزش نظامی ببیند. در این کتاب، شجاعی با استفاده از نحوه نگارش فیلمنامه، روایتی تصویری را در ذهن مخاطب خلق می‌کند و مخاطب را در خلق تصاویر ذهنی یاری می‌رساند. ادبیات «مرد رویاها» که بسیار دلنشین و گیرا است، حکایت از توانمندی نویسنده در خلق موقعیت‌های داستانی دارد و خواننده را به یاد آثار قبلی این نویسنده چون «کمی دیرتر» یا «کشتی پهلو گرفته» می‌اندازد. همچنین استفاده از تکه‌های زبانی مختص شخصیت‌ها، به داستان واقعیت بیشتری بخشیده و این حس را در خواننده به وجود می‌آورد که با یک چمران واقعی رو‌به‌رو است. توجه به جزئیات و استفاده از حالات و لحظاتی که می‌تواند در قرابت خواننده با متن تاثیر داشته باشد از دیگر نکات کلیدی و برجسته این کتاب است که مخاطب را با حال و هوای عرفانی چمران بیشتر آشنا می‌کند.
چمران پس از سفر به مصر و با کمک‌های جمال عبدالناصر، دوره‌های نظامی بویژه جنگ‌های نامنظم را در پادگانی در مصر می‌گذراند. سپس به دلایل سیاسی که در کتاب به آن اشاره شده، مصر را به مقصد آلمان ترک می‌کند و از آنجا، بعد از آشنایی با امام موسی صدر راهی لبنان می‌شود. چمران در لبنان، با کمک سیدموسی صدر به تأسیس جنبش «امل» (مخفف عبارت افواج مقاومت لبنان) مبادرت می‌کند و نوجوانان و جوانان لبنانی بخصوص شیعیان را با آموزش‌های مختلف برای مبارزه در برابر نیروهای رژیم صهیونیستی آماده می‌کند. شجاعی در این کتاب با هنرمندی ویژه‌ای که خاص قلم اوست، توانسته تصویری از چمران را به رخ مخاطب بکشد که بسیار گیرا و جلب توجه کننده است. شجاعی با اشاره به مبارزه مسلحانه علیه رژیم پهلوی و مخالفت چمران با این روش به علت اینکه امام خمینی(ره) با این سیاق مخالف است، نشان می‌دهد چمران، به پیروی از رهبر انقلاب در جریان مبارزات باور عمیق دارد. او چمرانِ شیعه، پیرو ولی فقیه، مبارز، مطیع دستورات الهی، راضی به قَدَر الهی و در یک کلام چمران میانه‌رو را نشان داده و تمام جوانب او را برای مخاطب روایت کرده است؛ چمرانی که تاب دیدن گریه و اشک کودکان شیعه را ندارد، خود را مقصر می‌داند و در پیشگاه الهی ناله می‌کند. متن این کتاب دارای جذابیت‌های بسیاری است که مخاطبان با سلیقه‌های گوناگون را جذب خواهد کرد. شرح زندگی و ازدواج اول چمران با پروانه، عارف بودن و مناجات‌های شبانه‌اش، مبارزات وی، همکاری با امام موسی صدر و همچنین روایت بخش‌هایی از زندگی چمران از دوران کودکی و نوجوانی یک روایت منسجم و زیبا را خلق کرده که مخاطب با آن ارتباط برقرار می‌کند. کتاب «مرد رویاها» دریچه‌ای تازه از شخصیت شهید دکتر مصطفی چمران، این مبارز انقلابی را پیش روی خواننده باز می‌کند که از سوی انتشارات نیستان در 525 صفحه و با قیمت 25000 تومان روانه بازار نشر شده است.

[h=1]نگاه پرباران[/h]

[h=2]معرفی کتابهایی در زمینه ی مقاومت و پایداری با عناوین: نگاه پرباران، آغازی دیگر و کتاب رسم بردباری.
[/h]


[h=2]نگاه پرباران[/h] «نگاه پرباران؛ مروری بر نقش زنان در هشت سال دفاع مقدس» عنوان كتابی است كه به همت انتشارت فاتحان به رشته تحریر درآمده است. این اثر نقش زن در دوران دفاع‌مقدس را بازگو می‌كند.
انتشارات فاتحان به کوشش خانه فرهنگ و هنر ساقیا و به نویسندگی سعید زاهدی و سمیه شریفلو کتاب «نگاه پر باران» را منتشر کرده است.
این كتاب با نگاهی گذرا به حضور زنان در جنگ‌های صدر اسلام و دوران پیروزی انقلاب به موضوع هشت سال دفاع‌ مقدس می‌پردازد و نقش زنان را از زمان غافلگیری خانواده‌های مرزنشین تا نیاز به حضور زنان در جبهه‌ها و پشتیبانی‌های مادی و معنوی توسط آنان مطرح می‌كند.
«نگاه پرباران» 549 روایت کوتاه را در بر گرفته و در هشت فصل تدوین شده است. عنوان‌های هشت‌گانه کتاب این‌هاست: «عشق مرز ندارد؛ حضور زنان در جنگ»، «آتش در گلستان؛ زنان در نخستین روزهای دفاع مقدس»، «آرزوی آواره؛ آوارگی زنان در هشت سال جنگ»، «دست‌های پرمهر؛ زنان در پشتیبانی از جنگ»، «می‌خواهم كنارت باشم؛ همراهی زنان با مردان رزمنده»، «چشم‌هایم برای تو؛ مادران و همسران شهدا»، «دریا ساحل ندارد؛ درگیری زنان با جنگ در شهرها» و «پروانه می‌مانم؛ همسران جانبازان و مفقودان».
«نگاه پرباران؛ مروری بر نقش زنان در هشت سال دفاع مقدس»، نوشته سعید زاهدی و سمیه شریفلو، در 168 صفحه به بهای 98 هزار ریال، از سوی نشر فاتحان در اختیار علاقه‌مندان قرار گرفته است.

[h=2]آغازی دیگر[/h] مقدمه کتاب «آغازی دیگر؛ داستان‌ها و نقد داستان‌های برگزیده پنج دوره جایزه ادبی یوسُف» به قلم محمدرضا سرشار، نقدی است درباره جشنواره داستان کوتاه دفاع مقدس «یوسُف».
سرشار نقد خود به جشنواره را از گزینش داوران آن آغاز می‌کند و تعهد کامل به ارزش‌های اصیل دفاع مقدس را در کنار توانا و مجرب بودن از ضروریات این امر می‌داند.
«آغازی دیگر» را انتشارات صریر با شمارگان سه‌هزار نسخه در قطع رقعی، 390 صفحه و به بهای 200‌هزار ریال منتشر کرده است.

در ادامه یادداشت رحیم مخدومی، دبیر ادبی ششمین جشنواره یوسف درباره ضرورت انتشار کتاب برای نقد آثار دوره‌های گذشته با هدف برون‌رفت از آسیب رکود جشنواره‌ یوسف آمده است. مخدومی در یادداشت خود این نقد‌ها را نظر شخص نقاد معرفی می‌کند و شیوه این نقد‌ها را نیز قابل نقد می‌داند. سپس 16 داستان برگزیده به نویسندگی مجیدکلشتری، زهرا مشتاق، احمد شاکری، حسینعلی جعفری، محمدحسن ابوحمزه، زینب گودینی، تیمور آقامحمدی، جواد افهمی، مریم بیات‌تبار، شیرین اسحاقی، محبوبه حاج‌رضایی، محمد محمدسیفی، سیما صفاری آشتیانی، سجاد خالقی و امید مردانی بروجنی، پنج دوره گذشته، هر یک به کوشش یک نویسنده نقد شده‌اند.
«آغازی دیگر» را انتشارات صریر با شمارگان سه‌هزار نسخه در قطع رقعی، 390 صفحه و به بهای 200‌هزار ریال منتشر کرده است.

[h=2]رسم بردباری[/h] نشر شاهد با محور قراردادن وصیت‌نامه‌های شهدای فرهنگی، مجموعه‌هایی را در قالب گزیده موضوعی وصیت‌نامه‌ها گردآوری و تدوین کرده است که «رسم بردباری» یکی از آنهاست.
تدوین ده مجلد از وصایای شهدای هشت سال دفاع مقدس، تلاشی در حوزه پردازش و توجه به اصل مستندات شهیدان به ویژه شهدای فرهنگی است.
«رسم بردباری» گزیده موضوعی وصیت‌نامه شهدای فرهنگی با موضوع صبر و بردباری و حلالیت‌طلبیدن است که زیر نظر واحد انتشار آثار و اسناد شهدا و ایثارگران وزارت آموزش و پرورش تدوین شده است.
کتاب مشتمل بر سخن ناشر، پیش‌گفتار، درآمد و دو فصل گزیده موضوعی از حدود 500 وصیت‌نامه شهدای فرهنگی است. فصل اول، « صبر و بردباری» نام دارد و در 3 بخش؛ «صبر و بردباری در خانواده»، «الگوپذیری از زینب(سلام‌الله علیها)» و «دعوت امت اسلامی به صبر» گزیده‌های مرتبط از وصیت‌نامه شهدای فرهنگی آمده است. فصل دوم نیز با عنوان «حلالیت‌طلبیدن» عبارت‌ها و جمله‌های زیبا و به‌یادماندنی از وصیت‌نامه معلمان شهید را دربر گرفته است.
«رسم بردباری»، پژوهش و گزینش: فاطمه امیدی، زیر نظر واحد انتشار آثار و اسناد شهدا و ایثارگران وزارت آموزش و پرورش، با شمارگان سه هزار نسخه، 218 صفحه، قطع رقعی، از سوی موسسه فرهنگی منادی تربیت با همکاری نشر شاهد، به بهای 65 هزار ریال چاپ و منتشر شده است.

[h=1]هدایت سوم[/h]

[h=2]کتاب«هدایت سوم» شامل هفتاد روایت است که در آن به دوران جوانی سردار اسدی و آشنایی با شهید محراب آیت الله مدنی، مبارزات قبل از انقلاب، پیروزی انقلاب و جنگ تحمیلی پرداخته است.[/h]

سید حمید سجادی منش که مجموعه خاطرات سردار محمدجعفر اسدی، فرمانده لشکر المهدی در دفاع مقدس را گردآوری کرده، گفت: کتاب «هدایت سوم» در قالب خاطره – داستان تالیف شده و سه فصل از زندگی سردار اسدی را روایت می‌کند؛ از کودکی تا آغاز مبارزات سال 42، از سال 42 تا پیروزی انقلاب اسلامی و از شروع تا پایان جنگ تحمیلی.
در این کتاب خاطرات به هم پیوسته و مرتبط آورده شده است تا برای مخاطب جذاب تر باشد. همچنین در این کتاب برای اولین بار خاطراتی از حاج داوود کریمی، شخصی که در شش ماه اول جنگ تحمیلی مسئولیت ستاد هماهنگی جبهه جنگ را بر عهده داشت بیان شده است.
وی درباره ضرورت انتشار چنین کتاب‌هایی گفت: همان طور که رهبر عزیزمان از کتاب‌های ادبیات دفاع مقدس و خاطره نویسی حمایت کردند، نوشتن این خاطرات می‌تواند نتایج ثمربخش و ماندگاری داشته باشد. از این طریق است که می‌توانیم آینده میهن اسلامی و اندیشه اسلامی را در جامعه خودمان بسازیم.
سجادی منش با بیان این که محور این خاطرات، جهاد در راه خداست، تاکید کرد: باید آیندگان بدانند هشت سال دفاع مقدس، نقطه عطفی است که در تاریخ این سرزمین وجود داشته و مردم فداکار میهن عزیزمان، حماسه‌های ماندگاری ایجاد کرده‌اند.
همچنین سجادی منش درباره عنوان کتاب گفته است: «روایتی زیبا در کتاب است با همین نام که توسط یکی از علما بیان شده است. ایشان معتقدند که خداوند سه گونه انسان‌ها را هدایت می‌کند که ارزشمند‌ترین آنها هدایت سوم است. سپس اشاره می‌کنند که رزمندگان حاضر در سنگرهای کمین که در معرض خطر هستند و ایثارگرانه جان بر کف نهاده‌اند، شامل هدایت سوم خداوند هستند و برگزیده‌اند. من البته از این سخن یک معنی پنهان به دست آورده‌ و نام کتاب را انتخاب کردم. به عبارتی این نام ایهام دارد و معتقدم همه رزمندگان اسلام و از جمله آقای اسدی هم شامل این هدایت شده‌اند. هدایت سوم همان هدایتی است که تا مقصد دست انسان را می‌گیرد و به مقصود می رساند.»
او درباره شروع کتاب نیز گفته است: «همه چیز از یک درگیری سخت در خرداد 1342 در مقابل حرم مطهر شاه‌چراغ آغاز می‌شود که آقای اسدیِ شانزده ساله، شاهد تظاهراتی خونین و نیز شهادت یکی از مغازه‌دارهای خیابان احمدی شیراز بوده که از پیش او را می‌شناخته است. افزون بر این بعدها به دلیل آشنایی با شهید محراب آیت‌الله مدنی، شخصیت انقلابی‌اش، تحولی تازه می‌یابد که حتی منجر به زندانی و شکنجه شدن می‌شود...»
نویسنده کتاب «سرو سجود» که در سال 79 رتبه سوم بهترین کتاب سال دفاع مقدس را کسب کرد، گفت: تردید نکنید اگر این خاطرات را مکتوب نکنیم، دو اتفاق خواهد افتاد. یکی این که آیندگان ما را محاکمه می‌کنند که چرا این حقایق را ضبط و ثبت نکرده‌ایم، و از طرف دیگر این که اگر خلاء دانستن نسل جوان را پر نکنیم، فرصت طلب‌هایی پیدا می‌شوند که این واقعیت‌ها را عوض کرده و به نفع خودشان تغییر دهند.
[h=2]خاطراتی که تمام و کمال روایت شده اند[/h] سجادی منش درباره تفاوت کتاب «هدایت سوم» با سایر کتاب‌هایی که در این زمینه منتشر شده است، گفت: کتاب‌های دفاع مقدس ویژگی‌های مشترکی دارند و سخت است که بین آن‌ها تمایز قائل شویم. با این حال چیزی که به نظر من این کتاب را از سایر کتاب‌های مشابه آن مستثنی می‌کند روایت‌های ناب این کتاب است که علاوه بر این که ما را با خاطرات یک رزمنده آشنا می‌کند، سبب می‌شود جنگ را از نگاه یک فرمانده ببینیم. با مرور خاطرات سردار محمدجعفر اسدی علاوه بر آشنایی با خاطرات شخصی و خاطرات شهدا، از ابتدا تا انتهای جنگ ایران و عراق مرور می‌شود و برای کسی که با جنگ آشنا نیست، عملیات به عملیات آن روز‌ها تداعی می‌شود.

با این حال چیزی که به نظر من این کتاب را از سایر کتاب‌های مشابه آن مستثنی می‌کند روایت‌های ناب این کتاب است که علاوه بر این که ما را با خاطرات یک رزمنده آشنا می‌کند، سبب می‌شود جنگ را از نگاه یک فرمانده ببینیم.
وی همچنین ادامه داد: نکته دوم این است که سردار اسدی از سال‌های نخست جنگ که سخت‌ترین دوران بوده، خاطراتی دارد که در کمتر کتابی آمده است. این نویسنده متعهد همچنین درباره روایت‌ها و خاطرات سردار اسدی گفت: با خواندن کتاب هدایت سوم که انتشارات سوره مهر حوزه هنری آن را چاپ کرده، متوجه می‌شوید که هیچ ملاحظه‌ای در کار نبوده و روایت‌ها به طور دقیق با فراز و فرود‌هایشان بیان شده‌اند. به عنوان مثال در داستانی به نام «نه این نه آن» اشاره می‌شود که باید در بیان خاطراتمان از دفاع مقدس نه افراط کنیم و نه تفریط؛ نه رزمندگان را افرادی نشان دهیم که هرگز خطایی از آن‌ها سر نزده است و نه این که آن‌ها را افرادی لات و لاابالی جلوه دهیم.
سجادی منش درباره امکان اقتباس از این کتاب هم گفت: با توجه به این که سردار اسدی از دوران نوجوانی، در همه حوزه‌ها و عرصه‌های دفاع از ارزش‌های دینی حضور داشته و روایت‌هایی صادقانه، ناب و صمیمی دارد، این کتاب دست مایه خوبی برای فیلم نامه است و بستر این که سریال یا فیلم سینمایی از این کتاب ساخته شود فراهم است.
[h=2]در خاطره‌ای از این کتاب درباره دیدار تعدادی از فرماندهان سپاه با امام(ره) می خوانیم:[/h] «شهید حسن باقری اجازه خواست با دوربینی که خودش آورده بود، دو سه عکس یادگاری بگیرد. امام گفت: «چه ایرادی داره پسرم؟» یکی از محافظ‌ها که اشاره کرد فلش دوربین برای چشم امام خوب نیست، حسن لامپ اتاق را روشن کرد تا عکس‌ها خراب نشود. زود سه‌چهار عکس پشت سر هم گرفت و نشست روی زمین. سکوت بر اتاق حاکم شد. آقای رضایی آماده ارائه گزارش بود که امام از روی صندلی بلند شد. همه همراه او بلند شدند و با تعجب به هم نگاه کردند. امام از کنار فرماندهان رد شد و رفت طرف کلید برق و چراغ را خاموش کرد. در آن وقت روز نیازی به لامپ نبود... .»
سید حمید سجادی منش که تاکنون 6 کتاب در حوزه دفاع مقدس تالیف کرده است، درباره فعالیت‌های آینده‌اش هم گفت: در حال حاضر مشغول نوشتن زندگینامه داستانی شهدای روحانی کشور هستم.
او با اشاره به این که دو سال است این کار را شروع کرده، گفت: چهار عنوان کتاب از این مجموعه آماده است که مراحل نهایی را طی می‌کند و آماده چاپ است. در هر کتاب زندگی بیش از 100 شهید درج شده و قرار است کنگره شهدای روحانی کشور این 20 جلد کتاب را به چاپ برساند.

[h=1][/h]

[h=2]ترجمه آثار دفاع مقدس و مخاطبان آن سوی مرز‌ها از نگاه 10 نویسنده و مترجم[/h]

ترجمه آثار دفاع مقدس یک‌سال پس از وقوع جنگ تحمیلی(1360) و با ترجمه کتاب «جنگ با انقلاب» آغاز شد. این روند در سال‌های دیگر پیگیری شد اما همچنان به نظر می‌رسد با توجه به تاکید‌های مقام معظم رهبری بر ترجمه آثار دفاع مقدس، شاهد شروعی تازه در این عرصه هستیم.
در مصاحبه‌هایی با 10 نویسنده، متولی ترجمه و مترجم آثار دفاع مقدس، به بررسی این موضوع پرداخته شده است که ضرورت تربیت مترجم در حوزه ترجمه آثار و کتاب های دفاع مقدس، راه‌اندازی کارگاه‌های ترجمه و استفاده از ظرفیت ناشران خارجی برای توزیع آثار دفاع مقدس، مهم‌ترین نکته‌هایی بودند که کارشناسان بر آن تاکید داشتند. گزارش پیش رو به تجمیع اظهارات نویسندگان و کارشناسان و متولیان این حوزه است که می خوانید:

width: 437 align: center

ردیف
عنوان و سمت مصاحبه‌شونده

جمله‌های کلیدی
1
معصومه رامهرمزی نویسنده کتاب «یکشنبه آخر»
شناسایی یا تربیت مترجم حوزه دفاع مقدس نیازمند متولی پیگیر و توانمند یا وجود مرکز تخصصی این موضوع است
2
سعیده حسینجانی ، مدیر مرکز ترجمه حوزه هنری :
راه‌اندازی کارگاه‌های ترجمه را در برنامه داریم که نخستین کارگاه برای زبان عربی، پاییز امسال (1393) برگزار می‌شود.
3
مجید قیصری، نویسنده «دیگر اسمت را عوض نکن»
اگر بخواهیم متن ادبیات را مقدس کنیم، نمی‌دانم چه اتفاقی برای ادبیات ما می‌افتد!
4
داوود امیریان، نویسنده داستان «یک نفس تا بهار»
آثاری که در حوزه دفاع مقدس به زبان‌های دیگر ترجمه می‌شوند، متاسفانه با ایراد‌های زیادی همراه‌اند و این ایرادها در ترجمه به زبان عربی بیش از دیگر زبان‌هاست.
5
اکبر صحرایی، نویسنده «کاش کمی بزرگتر بودم»
نیاز است تیم زبده‌ای در زمینه ترجمه آثار دفاع مقدس آموزش ببینند.
6
گلعلی بابایی نویسنده و رییس سازمان هنری و ادبیات دفاع مقدس:
واسپاری انتشار ترجمه آثار دفاع مقدس به ناشران خارجی به دلیل بهره‌مندی از مترجم حرفه‌ای و توزیع بهتر، در اولویت کاری ما قرار دارد.
7
موسی بیدج، مترجم، نویسنده «مقاومت و پایداری در شعر عرب؛ از آغاز تا امروز»:
برخی از آثار دفاع مقدس هنوز از نظر ادبی مورد تایید مردم جامعه خودمان هم نیستند، چه برسد به آن‌که قابلیت ترجمه به زبان‌های دیگر را داشته باشند!
8
فهیمه محمدسمسار، مسئول سابق دفتر ترجمه سوره مهر حوزه هنری
بر اساس بررسی‌ها، کشور‌های آمریکای لاتین و انگلستان، به آثار حوزه دفاع مقدس علاقه‌مندند و گرایش نهاد‌های آکادمیک به حوزه خاطره بیشتر است.
9
سعید عاکف، نویسنده کتاب «خاک‌های نرم کوشک»
باید کشور مقصد را برای ترجمه آثار محک زد و نهاد‌های فرهنگی می‌توانند در توزیع قانونی و مطلوب آثار کمک شایانی انجام دهند.
10
معصومه آباد: نویسنده کتاب «من زنده‌ام»
می‌کوشیم کار انتشار تمامی آثار ترجمه شده را به ناشران مطمئن خارجی واگذار کنیم تا توزیع این کتاب‌ها به شیوه مطلوبی انجام شود.

[h=1]آخرین لگد/ داستانک[/h]

[h=2]
[/h][h=2]محمدحسن ابوحمزه نویسنده ادبیات انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، داستانکی با عنوان «لگد آخر» با موضوع سالگرد حمله عراق به کشور جمهوری اسلامی ایران در سی و یکم سال 1359 توسط ارتش بعث عراق نوشته است.[/h]

ابوحمزه درباره داستانک «لگد آخر»، می گوید: داستان در خصوص یکی از نظامیان بعثی عراقی است که جنگ را از حکومت صدام آغاز و همچنان درگیر آن است و اکنون در خدمت داعش است.
در ادامه این داستانک را می خوانید:
وقتی پیرمرد تصمیم گرفت با لگد به در چوبی خانه روستایی در دهکده شمالی «چارداغلی» بکوبد و آن را باز کند، احساس کرد دیگر توان جوانی را ندارد، ناخودآگاه رفت به سی و چهار سال پیش. روزی که با همان پا در چوبی خانه روستایی اطراف شهر بندری و زیبای محمره را شکسته بود.
شهری که به گفته فرماندهانش باید در سه روز تسخیر می شد و نشد، اما بسیاری از دوستانش کشته شدند. یاد دوستانش دلش را آزرد.
به پوتین آمریکایی خود خیره شد، پا را پس کشید، شُل شد همان جا ایستاد. از نخستین لگد، سی و چهار سال گذشته بود. سی و چهار سال چون فیلمی از مقابل چشمانش گذشت. به یاد نمی آورد چندین در خانه را با لگد شکسته بود. از محمره تا حلبچه، شهرهای کویت و سوریه. اکنون هم استان صلاح الدین کشور خودش. اما به یاد داشت که آن روز فرمانده جنگ خطاب به مردم بی دفاع گفته بود:
- ما برادرانتان هستیم، به نمایندگی از سوی شما، برای دفاع از سرزمین اعراب...

به یاد داشت که آن روز فرمانده جنگ خطاب به مردم بی دفاع گفته بود: - ما برادرانتان هستیم، به نمایندگی از سوی شما، برای دفاع از سرزمین اعراب...
و ادامه داده بود؛ برای نجات مردم عرب خوزستان باید اسلحه به دست گرفت و لباس رزم پوشید. سی و چهار سال بود آن لباس را به تن او کرده بودند، لباس قتل، غارت و کشتار. پیش خود فکر کرد، کدام اعراب. به اسلحه اش نگاه کرد یک تفنگ «گالیل» اسرائیلی بود. اسلحه را مسلح کرد برگشت، به طرف مقر فرماندهی رفت که تابلویی در بالای آن خود نمایی می کرد و روی آن نوشته شده بود. «الدولة الاسلامیة فی العراق والشام».
*
[h=2]درباره محمدحسن ابوحمزه:[/h] ابوحمزه داستان نویستهرانی دارای داستانهای كوتاهی زیادی است كه از جمله آنها به موارد زیر می توان اشاره كرد: "تک برگ پیچک"،"خشمگین"، "هارمونی ریل راه آهن"، "صید ماهی صبور"، "سایبانی از نخل"، "سکه‌ها "، "از ما اصرار از پیرمرد تدارکات انکار"،این که آمد آن که باید بیاید نیست"، "پایان لبخند خاكی"، "آخرین پیام"،"آخرین پلاک‌ شناسایی‌مان را در مشت می‌فشردیم"...داستانهای "آچمز" و "جون بكنید بیایید بالا" نیز برگزیده نخستین جشنواره سراسری لبخند خاكی فراخوان داستان طنز دفاع مقدس در آستانه میلاد امام رضا (ع) در اردیبهشت سال 1390 بوده است.
ابوحمزه بر اساس برخی از آثارش نویسنده حوزه دفاع مقدس به حساب می‌آید. برای مثال داستان كوتاه "آخرین پلاک‌ شناسایی‌مان را در مشت می‌فشردیم" به عنوان داستان ادب پایداری در هشتاد و یكمین جلسه نقد كتاب دفاع مقدس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس در خرداد ماه سال 1387 مورد نقد و بررسی قرار گرفته است.

[h=1]از «من زنده‌ام» تا «عباس دست‌طلا»[/h]

[h=2]کتاب‌هایی با موضوع دفاع مقدس که هفته گذشته در میان آمار پرفروش‌های کتاب‌فروشی‌های سطح کشور به چشم آمده دراین گزارش به عنوان بسته مطالعاتی کتاب ویژه هفته دفاع مقدس معرفی می‌شود.[/h] فرآوری: زهر سمیعی- بخش کتاب و کتابخوانی تبیان

کتاب «من زنده‌ام» که انتشارات بروج آن را منتشر کرده، شرح خاطرات دوران اسارت معصومه آباد است که در 552 صفحه و با قیمت 17000 تومان تا کنون چندین بار تجدید چاپ شده است. خانم آباد در کتابش نوشته است: «نمی‌خواستم جلوی دشمن ضعف نشان دهم. عنوان «بنت الخمینی» و «ژنرال» به من جسارت و جرأت بیشتری می‌داد. اما از سرنوشت مبهمی که پیش رویم بود می‌ترسیدم. نمی‌توانستم فکر کنم چه اتفاقی ممکن است بیفتد. دلم روضه‌ی امام حسین می‌خواست. دوست داشتم یکی بنشیند و برایم روضه‌ی عصر عاشورا بخواند. خودم را سپردم به حضرت زینب... ب. … »این کتاب پس از آنکه تقریظ رهبر انقلاب بر آن ثبت شد با استقبال بی‌شماری از سوی مخاطبان روبرو گردید. ضمن این که پیش از این تقریظ نیز 19 چاپ را از سر گذرانده بود.
«عباس دست طلا» عنوان دیگری است که از نمایشگاه کتاب در تهران تا کنون همیشه به صورت پیوسته در لیست پرفروش‌ها بوده است. این کتاب که رهبر انقلاب نیز آن را خوانده بود و از آن تمجید کرده بود و همین نگاه رهبر فرزانه انقلاب را می‌توان عاملی برای پرفروش شدن آن قلمداد کرد، نگاهی به عملکرد بسیجیان فنی و تعمیر کار واحد پشتیبانی و تدارکات سپاه پاسداران در دوران هشت سال دفاع مقدس دارد. این کتاب که خاطرات یکی از این تعمیرکاران است و توسط محبوبه معراجی‌پور نوشته شده و انتشارات فاتحان آن را در 272 صفحه و با قیمت 6000 تومان روانه بازار نشر کرده است.
خاطرات همسر شهید حاج ستار ابراهیمی که به روایت زندگی خصوصی این سردار می‌پردازد توسط انتشارات سوره مهر در قالب کتاب «دختر شینا» منتشر شده است. «دختر شینا» روایت خاطرات قدم‌خیر محمدی کنعان، همسر سردار شهید ستار ابراهیمی از شهدای برجسته استان همدان است که در عملیات والفجر هشت به شهادت رسید. این کتاب توسط انتشارات سوره مهر در 263 صفحه و با قمیت 8900 تومان روانه بازار نشر شده است.
کتاب «مترسک مزرعه آتشین» عنوان دیگری است که در هفته گذشته پرفروش شده که خواندن آن به مخاطبان توصیه می‌شود. نکته جالب توجه این است که این کتاب برای گروه سنی نوجوان توسط داود امیریان نوشته شده اما بزرگسالان هم می‌توانند با مطالعه آن به دوران نوجوانی سفر کنند. این اثر یادآوری خاطرات کودکی‎ها و اتفاقات دوران مدرسه است و بازتاب حسی و تجربی آن در اتصال با رشادت‎هایی که در حساس‎ترین وقایع روزهای سخت دفاع مقدس که بروز مردانگی شخصیت داستان از نوجوانی رنجور و ضعیف، مخاطب را متحیر و شیفته می‎سازد.تمامی ظرافت نویسنده‎ی این داستان، در شیفتگی مخاطب برای دنبال نمودن وقایع، متأثر از حواس ملموس با داستان است که این اثر را جذاب ساخته است. این کتاب توسط انتشارات کتابستان معرفت در 223 و با قیمت 10500 تومان در بازار کتاب قابل دسترسی است.
کتاب «سلام بر ابراهیم» کاری است از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی که در قالب زندگینامه‌ای مختصر و 69 خاطره درباره شهید بزرگوار و مفقود الاثر «ابراهیم هادی» منتشر شده است. در 242 صفحه و با قیمت 6800 تومان در دسترس است.
کتاب «اینک شوکران 1، منوچهر مدق به روایت همسر شهید» که انتشارات روایت فتح آن را منتشر نموده است. این کتاب خاطرات همسر این شهید شیمیایی است که در قالب جلد اول از مجموعه کتاب‌های اینک شوکران روانه بازار شده است. از سرگذشت این شهید بزرگوار فیلم سینمایی «دلتنگی‌های عاشقانه» ساخته شده و هنوز روی پرده سینما به نمایش در نیامده است.
کتاب «به مجنون گفتم زنده بمان» از مجموعه کتاب‌های «از چشم‌ها»ی انتشارات روایت فتح است که به خاطرات فرماندهان دفاع مقدس می‌پردازد. «به مجنون گفتم زنده بمان» به سرگذشت و زندگی‌نامه شهید محمدابراهیم همت پرداخته است. این کتاب توسط انتشارات روایت فتح در 272 صفحه و با قیمت 4500 تومان در بازار کتاب موجود است.

مجموعه بابایی به روایت همسر تحت عنوان «آسمان» توسط علی مرج به نگارش در آمده است. در این کتاب گوینده، همسر شهید بابایی صدیقه حکمت است که در آن از رابطه خود با شهید بابایی و دلبستگی‌هایشان سخن به میان می‌آورد. این کتاب توسط روایت فتح با سه نوبت چاپ شده است.
کتاب «تپه‌ جاویدی و راز اشلو» سرگذشت شهید مرتضی جاویدی، یکی از غیورترین سرداران در زمان هشت سال دفاع مقدس به شمار می‌رود و تنها رزمنده‌ای بود که امام خمینی (ره) پیشانی او را بوسید، که اکبر صحرایی آن را نگاشته است و انتشارات ملک اعظم آن را در 520 صفحه و با قیمت 16000 تومان روانه بازار نشر کرده است. این کتاب برگزیده جایزه ادبی شهید غنی‌پور نیز شده است. این رمان روایتی ساده، روان و دل‌نشین است از زندگی این شهید طی سال‌های 1357 تا 1365. اکبر صحرایی نویسنده کتاب تمام تلاش خود را بکار برده تا با شیوه‌ای نو در مسیر زندگی‌نامه نویسی، رمانی جذاب و خواندنی بیافریند.
رمان «جمجمه‌ات را قرض بده برادر» عنوان تازه‌ترین رمان مرتضی کربلایی‌لو است که از سوی انتشارات عصر داستان وابسته به بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان منتشر شده است. کتاب هم اکنون با قیمت 13000هزار تومان عرضه می‌شود.
کتاب «دائره‌المعارف مصور تاریخ جنگ ایران و عراق» با برخورداری از 1000 عکس مستند تاریخی، 200 نقشه و 40 جدول و نمودار آماری به بازار عرضه شده و در تدوین آن از بیش از 300 منبع مکتوب و 30 مصاحبه با فرماندهان و مسوولان جنگ بهره برداری شده است. 200 عکس اختصاصی نیز برای کتاب تهیه و تولید شده است. همچنین عکس های مختلفی در کتاب از جنگ هشت ساله قرار دارد که برای اولین بار منتشر شده است. این کتاب در 501 صفحه و با قیمت 39500 تومان روانه بازار کتاب شده است.
کتاب «دار و دسته دارعلی» با زبان طنز به بیان رخدادهایی از روزهای دفاع مقدس می‌پردازد. این کتاب برای مخاطب نوجوان توسط اکبر صحرایی نوشته شده و انتشارات سوره مهر آن را به چاپ رسانده است.
مجموعه بابایی به روایت همسر تحت عنوان «آسمان» توسط علی مرج به نگارش در آمده است. در این کتاب گوینده، همسر شهید بابایی صدیقه حکمت است که در آن از رابطه خود با شهید بابایی و دلبستگی‌هایشان سخن به میان می‌آورد. این کتاب توسط روایت فتح با سه نوبت چاپ شده است.

کتاب «تکرار یک تنهایی» در برگیرنده 26 یادداشت از دوستان و نزدیکان آوینی است که مستند به مصاحبه و هم کلامی با مجاوران و آشنایان سید مرتضی آوینی است که گردآورنده در برخی از آنها حضور داشته است و در برخی نقشی نداشته است و تنها از منابعی دیگر گزیده یا تلخیص کرده است. محمدعلی صمدی این خاطرات را جمع‌آوری کرده و انتشارات یازهرا(س) آن را در 120 صفحه و با قیمت 5000 تومان منتشر نموده است. کتاب شهید «غلامعلی رجبی (جندقی)» از سری مجموعه کتاب‌های «یادگاران» به تازگی از سوی انتشارات «روایت فتح» منتشر و روانه بازار نشر شده است. این کتاب به بیان یکصد خاطره از زندگی شهید جندقی پرداخته است که همه خاطرات کوتاه، اما پرمحتوا هستند به گونه‌ای که نویسنده کتاب یعنی «سیداحمد معصومی‌نژاد»، در این کتاب به ابعاد مختلف شخصیت این شهید نظیر بُعد شاعری و مداحی آستان اهل بیت (ع) و بُعد آموزگاری و فعالیت‌هایش، پرداخته است.
کتاب «شنام» دنیای تازه‌ای از وقایع دوران جنگ را در یک فضای رمانتیک در برابر خواننده قرار می‌دهد. در سال 1360 در منطقه غرب در قله‌ای به نام شنام عملیاتی انجام می‌گیرد. کیانوش در بازگشت از این عملیات به همراه برادرش توسط گروهک کومله اسیر می‌شود. این کتاب که در 227 صفحه و با قیمت 4500 تومان از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
کتاب «گمشده من» سرگذشت قرارگاه سری نصرت را به روایت محسن رضایی شرح می‌دهد. در این کتاب نقش شهید علی هاشمی شرح داده شده است. این کتاب را انتشارات سوره مهر در 88 صفحه و با قیمت 1500 تومان منتشر نموده است.
کتاب «نیمه پنهان 22»، از مجموعه کتاب‌های روایت فتح است که به همت این انتشارات چاپ و روانه بازار نشر شده است. این کتاب به زندگی و منش شهید فرمانده، علی تجلایی به روایت همسر وی می‌پردازد. این کتاب با قیمت 4500 تومان منتشر شده است.
کتاب «نیمه پنهان ماه 1» از مجموعه کتاب‌های نیمه پنهان ماه است و این بار این مجموعه کتاب به داستان مرد صالحی که یک روز در این سرزمین به خلوص قدم می‏‌زد از زبان همسرش می‏‌پردازد. در پایان نیز مجموعه‌ای از عکس‏‌های این شهید گرد‏آوری شده است. این کتاب شرج خاطرات شهید مصطفی چمران است که انتشارات روایت فتح آن را منتشر نموده است.

[h=1]نوشتن «همت» 12 سال طول کشید[/h] [h=3]گفت‌وگو با محمد عزیزی نویسنده زندگی‌نامه شهید همت[/h]

[h=2]در سال جاری کتابی با عنوان "‌همت"‌ به نوشته محمد عزیزی به انتشار رسید که زندگی‌نامه داستانی شهید محمد ابراهیم همت است.[/h]

محمد عزیزی با اشاره به انتشار کتاب زندگی‌نامه داستانی شهید محمد ابراهیم همت به قلم وی از سوی نشر روزگار گفت: ماجرای این کتاب به دغدغه‌های من درباره نوشتن درباره شهدا بر می‌گردد. اولین کاری که در این زمینه انجام دادم سال 76 بود که زندگی‌نامه شهید محمد حسین فهمیده را در قالب یک رمان نوجوانانه نوشتم که با عنوان شانه‌های خاک منتشر شد. به جز این، رمانی بر اساس زندگی شهید اندرزگو با عنوان سفر صبح هم داشتم که بنیاد شهید شهیدش کرد و خودم این روزها در تدارک تجدید چاپش هستم. چند کار دیگر هم بود که بازنویسی خاطرات شهدا بود اما درباره شهید همت همیشه خودم علاقه داشتم که چیزی بنویسم و مدت‌ها بود که این مساله را دنبال می‌کردم.
وی درباره علت علاقه‌اش به نگارش کتابی با این موضوع گفت: میان شخصیت شهید همت و خودم حس نزدیکی خوش‌آیندی حس می‌کردم، ایشان هم مثل من فرهنگی بوده و با این روحیه در جبهه حاضر شده است. جدای از اینها حماسه‌ای که در او و توسط او شکل گرفت و رشد یافت را خیلی دوست دارم.
محمد عزیزی نویسنده این کتاب گفت: زندگی‌نامه داستانی شهید محمد ابراهیم همت حاصل چندین سال مطالعه میدانی، مشاهده مصاحبه‌ها و فیلم‌های مستند، بررسی اسنادی که از سپاه دریافت کردم و مطالعه همه آثار درباره زندگی این شهید بوده است.
عزیزی ادامه داد: نوشتن این کتاب قریب به 12 سال طول کشید و آن را در سه بخش مجزا به نگارش در آوردم.
مدیر انتشارات روزگار توضیح داد: بخش اول این کتاب با عنوان "به سوی صبح" شامل دوران کودکی و نوجوانی شهید همت تا پیروزی انقلاب را شامل می‌شود. جلد دوم این کتاب که "اندوه سرد" نام دارد مربوط به دوره زمانی می‌شود که شهید همت وارد پاوه می‌شود. این دوره تا زمان حضور او در کردستان ادامه پیدا می‌کند؛ زمانی که با حاج آقا متوسلانی به سمت جنوب می‌روند.
محمد عزیزی ادامه داد: جلد سوم کتاب "دشت‌های سوخته" نام دارد. این بخش از کتاب تقریبا به اندازه دو جلد قبلی حجم دارد؛ چیزی در حدود 600 صفحه که زندگی شهید همت را تا زمان شهادت پی می‌گیرد.
عزیزی گفت: در واقع کتاب "همت" سه‌گانه‌ای است که در یک مجلد منتشر شده است. پیشتر نیز قرار بر این بود که این کتاب در سه جلد منتشر شود که بنا به پاره‌ای از مشکلات در نشر این کتاب در 1145 صفحه و در یک مجلد منتشر شد.
عزیزی گفت: زندگی‌نامه داستانی شهید محمد ابراهیم همت در این کتاب بازه زمانی 1333 تا 1362 را شامل می‌شود، به عبارت دیگر از یک سال پیش از تولد او تا هنگام شهادت این شهید در اسفند 1362.
نویسنده کتاب "همت" درباره این شهید گفت: شهید همت به عنوان یک معلم وارد جبهه‌های جنگ شد و چهره فرهنگی این شهید شاخص‌تر از وجهه نظامی‌اش بوده است. اتفاقا شهید همت ابتدا برای کار فرهنگی به جبهه می‌رود اما شرایط طوری پیش می‌رود که ذوب امور نظامی می‌شود.
عزیزی گفت: نگاه شهید همت در سراسر زندگی‌اش نگاهی دلسوزانه، دقیق و فرهنگی بوده است و همین امر انگیزه من برای نوشتن داستان زندگی این شهید بوده است. از طرفی دیگر رها کردن خانواده و زندگی و داوطلبانه به سوی جنگ رفتن کار ساده‌ای نیست و این حرف‌ها شعار نیست.
عزیزی در پاسخ به این سوال که چطور می‌شود که با اینکه شهید همت به عنوان یک عنصر فرهنگی به جنگ می‌رود اما تا مقام سرداری نیز پیش می‌رود گفت: شهید همت به عنوان یک معلم مامور به خدمت می‌شود و همان طور که گفتم شرایط طوری ایجاب می‌کند که او و همرزمانش در جبهه نظامی نیز بجنگند. همچنین این موضوع به هوشمندی این آدم‌ها هم بازمی‌گردد.

محمد عزیزی ادامه داد: در جبهه جنگ بر اثر شهامت‌ها، رشادت‌ها و هوش حواس نفرات است که رده‌های نظامی طی می‌شود و شهید همت نیز جزو این دسته از رزمندگان بود و اگر نه این طور نبود که بخواهد مدارج نظامی را در دانشگاه افسری طی کرده باشد.
عزیزی همچنین در پاسخ به این سوال که آیا کتاب "همت" توسط دست اندرکاران فیلمی که میرکریمی درباره این شهید ساخته است مطالعه شده، گفت: تا آنجایی که من می‌دانم فیلنامه‌نویس این فیلم یعنی آقای گوهری این کتاب را برای مطالعه گرفتند اما اینکه در این فیلم از کتاب "همت" استفاده‌ای شده باشد، نمی‌دانم. باید منتظر ماند و دید.
کتاب «همت» را نشر روزگار در شمارگان 3300 نسخه در 1145 صفحه و با قیمت 40 هزار تومان منتشر شده است.

میان شخصیت شهید همت و خودم حس نزدیکی خوش‌آیندی حس می‌کردم، ایشان هم مثل من فرهنگی بوده و با این روحیه در جبهه حاضر شده است. جدای از اینها حماسه‌ای که در او و توسط او شکل گرفت و رشد یافت را خیلی دوست دارم.
[h=2]در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:[/h] «ابراهیم به آسمان نگاه کرد. روشن و مهتابی و غرق در سکوت. ساعتی بود که صدای هیچ گلوله‌ای شنیده نمی‌شد. ابراهیم نفسی به آرامی کـشید و گفت:
-"این شب‌های...و شب‌هایی...که این نیروها راه می‌افتند برای عملیات، شما حس می‌کنید که بر سر همه‌شان انگار فرشته و مَلِک در حرکت است؛انگار آدم لمس می‌کند. یک صحنه‌هایی این بسیجی‌ها می‌آفرینند توی این جبهه‌ها که شاید اگر در صدر اسلام نگاه کنیم که اصحاب آقا اباعبدالله 72 تن بیشتر بودند؟72 تا اسوه و نمونه توی آن زمان تشیّع بیشتر وجود نداشتند. از آن 72 تا 73 هم...(جمع می‌گویند نداشتند) الآن شما نگاه می‌کنید توی هر لشکری توی هر گردانی نگاه می‌کنید 72 تا خیلی زیادتر هستند. من چند چـشمه برایتان می‌گویم در این عملیاتی که داشتیم که خیلی عجیب است که خدا شاهده انسان این‌قدر عاشق معشوق‌اش باشد که تا این حد مایه بگذارد که می‌دانیم هرچه انسان بیشتر دوست بدارد بیشتر عشق بورزد، بیشتر توان می‌دهد."
یک لحظه صبر می‌کند. انگار پرده‌ای جلوی چشمانش بوده است که آرام آرام دارد کنار می‌رود. به دقت نگاه می‌کند.
رضا جلوچـشمش ایستاده است. بچه‌ها یک صف طولانی پشت سرش. لباس پوشیده و مسلّح. آماده‌ی عملیات. رسیده‌اند به میدان مین. فرصت پاکسازی نیست. اگر معطل کنند، گردانی که پیش از آن‌ها رفته و بادشمن درگیر شده، نابود می‌شود. صدها نفر شهید می‌شوند و هزاران خانواده، آرزوهاشان بر باد می‌رود.
رضا نگران است. می‌خواهد برود و اضطراب دارد. اما نمی‌تواند بماند. مادرش کمی آن طرف تر خودش را روی قبر می‌اندازد و ضجّه می‌زند. خواهرش موی می‌کَنَد و صورتش را ناخن می‌کشد و"رضا. رضا" می‌کند. پدرش سیاه پوشیده و به پـسرش می‌اندیشد. رضا امّا می‌رود. دست دراز می‌کند تاسیم خاردار را بگیرد.
همت حرفش را ادامه می‌دهد:
"چه‌قدر این‌قدر انسان‌ها باید عاشق باشند که به این حد مایه بگذارند در این محل‌هایی که عملیات داشتیم چون دشمن موفق شده بود میدان مین را سیم خاردار بکشد می‌گویند که...بعد یکی از عزیزان بسیج می‌خواهد روی سیم خاردار...سیم خاردار تیز بوده و بدنش را اذیت می‌کرده، منتها..."
رضا دستش را می‌گذارد روی سیم خاردار. سیم تیز است و دستش را جر می‌دهد. گرمای خون را روی انگشتانش حس می‌کند. بچه‌ها پشت سرش منتظرند. مادرش جیغ می‌کشد:
-"رضا جان، کجا کشته شدی مادر جانم؟ با تیرِ کدام ظالم؟"
رضا دوباره سیم را محکم‌تر از قبل می‌چسبد و روی آن دولا می‌شود. لباس‌هایش جر می‌خورند و شکمش خراش برمی‌دارد. رضا دولا می‌شود و مین را برمی‌دارد. نه، برنمی‌دارد. . آهسته خودش را روی آن می‌اندازد و به بچه‌ها می‌گوید که پا بگذارند روی کمرش و رد بشوند. اولین نفر که با پوتین از روی کمر رضا رد می‌شود، درد را بیش از رضا در پشت خود حس می‌کند.
پشتش زیر دومین و سومین و...پاهایی که از روی او می‌گذرند، می‌شکند. صدای"ترق" شکستن استخوان‌های خودش را می‌شنود. کمر پدرش هم شکسته است انگار که می‌افتد و نمی‌توانند از کنار قبر رضا بلندش کنند.
- الله اکبر!
همت ادامه می‌دهد:
"و دستش را یک جوری می‌گیرد که مین منفجر نشود بعد...سیم خاردار از آن سیم خاردارهای ضربدری بوده است، نه از این سیم خاردارهای گرد و...بعد می‌گوید از روی من رد شوید بعد بسیجی‌ها پا می‌گذارند روی پشتش و از سیم خاردار رد می‌شوند و دست آخر دیگر فشار به او می‌آید، سینه‌اش می‌ماند روی مین. مین منفجر می‌شود و همین جور روی سیم خاردار به شهادت می‌رسد. خیلی عشق می‌خواهد شوخی نیست. ...

[h=1]روزهای تلخ غربت و باتوم[/h]

[h=2]نگاه مختصری به «آن بیست‌وسه نفر» نوشته احمد یوسف‌زاده همراه گفت‌وگو با نویسنده کتاب.[/h]

خاطرات خودنوشت احمد یوسف‌زاده یکی از بهترین آثاری است که در زمینه خاطره‌نویسی جنگ و دوران اسارت نوشته شده است. راوی نوجوانی مدرسه‌ای است که به یک‌باره درس و مشق را رها می‌کند و عازم جبهه‌های جنگ می‌شود و در سال 1361 در عملیات بیت‌المقدس پس از نبردی طاقت‌فرسا به اسارت نیروهای دشمن درمی‌آید. «آن بیست‌وسه نفر» روایت داستانی جذابی است از سال‌های اسارت مولف در اردوگاه‌ها و زندان‌های عراق. راوی حین توصیفِ وضعیت و موقعیت‌های اسارت، نقبی به دوران پیش از جنگ و زندگی شادمانه‌اش در روستای محل سکونتش می‌زند که به باورنگارنده این تقابل تمهیدی هوشمندانه برای فهم خواننده از موقعیت‌های دشوار و طاقت‌فرسای دوران اسارت در تقابل با دوران سراسر نشاط و شادمانی زندگی در روستا است. از این منظر که نوجوانی در روستایی سرسبز با نیزارها و باغ‌های انبوه و زندگی سراسر هیجان و شادی و بازی‌های نوجوانانه با دوستان هم‌سن و سالش، در شرایطی قرار می‌گیرد که باید سخت‌ترین شکنجه‌ها و مرارت‌ها را تحمل کند. این حوزه‌های مختلف روایی در تقابلی که ایجاد می‌کنند خواننده را به فهم موقعیت‌های دوگانه و به‌خصوص سختی‌های دوران اسارت رهنمون می‌کنند.
از طرفی نبرد به شیوه‌ای دیگر و در جبهه‌ای دیگر در اسارت شکل می‌گیرد. این گروه نوجوان با وجود شرایط سخت در خاک عراق، در نبردی متفاوت و با اعتصاب غذایی چند روزه ژنرال‌های خشن عراقی را در اردوگاه صدام حسین شکست می‌دهند. کتاب در چهار فصل بهار، تابستان، پاییز و زمستان تنظیم شده که با نامه‌ای به صدام‌حسین و بخش عکس‌ها و مستندات پایان می‌یابد.
صداقت در گفتار و پرهیز از شعارزدگی به‌شدت همدلی خواننده را برمی‌انگیزد و باعث می‌شود خواننده کاملا به متن اعتماد کند.
زبان روایت شیرین، ساده و خلاقانه است. فصل‌های کتاب نیز هنرمندانه تنظیم شده‌اند و مولف می‌داند که روایتش را از کجا آغاز و به کجا ختم کند، بدون اینکه خواننده دچار کسالت و تکرار شود. چیزی که در کتاب از چشم راوی پنهان نمی‌ماند، آوردن موقعیت‌های انسانی و عاطفی حتی در برخورد با نگهبانان اردوگاه‌ها در مقام دشمنانی غاصب و ستمگر است. توصیف‌های بکر و فضاسازی‌های خلاقانه، توجه به جزئیات، ساختن موقعیت‌ها و وضعیت‌ها، تعلیق، گاه کتاب «آن بیست‌وسه نفر» را از مرز خاطرات خودنوشت فراتر می‌برد و به روایت و ساخت رمان نزدیک می‌کند.اعتبار دیگر کتاب آن بیست‌وسه نفر، به غیر از ثبت تاریخ شفاهی جنگ و آوردن مستندات از تاریخ اسارت، به‌خاطر ذکر روایت دیدار این گروه نوجوان با صدام است.
«آن بیست و سه نفر» را دفتر ادبیات و هنر مقاومت انتشارات سوره مهر منتشر کرده است.
***
[h=2]«آن بیست و سه نفر» خاطرات خودنوشت احمد یوسف زاده است. برپیشانی کتاب چنین آمده است: این بار راوی خود نویسنده یکی از خاطراتی است که سوره مهر منتشر می‌کند. فرم منسجم و مهندسی‌شده و زبان پخته کتاب نشان می‌دهد که با نویسنده‌ای باتجربه روبه‌رو هستیم. همین‌طور است؟[/h] من بیش از 17 سال است که می‌نویسم. مدیرمسئول یک هفته‌نامه محلی هستم و به اجبار هم که شده باید بنویسم. طنز، داستان، شعر، گزارش، تحلیل سیاسی و نقد اجتماعی... همه را تجربه کرده‌ام و این کار همچنان ادامه دارد. به اینها چاپ چندین جلد کتاب دفاع مقدسی را هم اضافه کنید. حالا اگر می‌شود اسم این را تجربه گذاشت نظر لطف شماست.

علاقه به نوشتن از چه زمانی و چطور شکل گرفت و چه روندی را دنبال کردید تا به مهارتی برسید که در «آن بیست و سه نفر» شاهدش هستیم؟
برادری داشتم که در «کربلای 4»آسمانی شد. او -معلم شهید موسی یوسف‌زاده- نخستین مشوق من برای خواندن بود که منجر به نوشتن شد. جوانی روستایی بود که در شهر درس می‌خواند و سوغاتی‌هایش برای من همیشه کتاب و مجله بود. اسارت زودهنگام در 16 سالگی ارتباطم را با خواندن و نوشتن قطع کرد، اما یک‌بار که قلم و دفتری به دستم افتاد، شروع کردم به نوشتن. شعر، متن ادبی و حتی داستان. آثارم در میان دوستان اسیر مخاطب داشت. با دوست هم‌بندم زیدالله نوری بچه قم مبادله شعر هجو داشتیم. در طول روز مخ‌مان را برای تخریب البته محترمانه همدیگر به کار می‌گرفتیم. سوت آمار را که می‌زدند شعرها را به هم می‌دادیم. هر کدام‌مان توی یک آسایشگاه مجزا بودیم. بعد از آمار همه می‌ریختند دورمان که ببینند آن روز چه آشی برای هم پخته‌ایم. این کار وسیله شوخی و سرگرمی برای خودمان و هم‌بندان‌مان بود. بعدها رفتم توی کار داستان. بهار یکی از سال‌های اسارت یک جفت پرستو آمدند کنار در زندان لانه درست کردند و بچه‌دار شدند. من قصه‌ای از زبان پرستوها نوشتم. یکی از جوجه‌ها با دیدن اسرا می‌ترسید و گوشه لانه کز می‌کرد. مادرش می‌گفت نترس اینها اسیرند، هیچ‌وقت آزارشان به شما نمی‌رسد. اینها خودشان توی قفس هستند. قصه این‌طور ادامه پیدا می‌کرد. داستان طنز می‌نوشتم. یادم هست یک داستان نوشتم به اسم غساله سوم. ماجرای اسیر وسواسی‌ای بود که همه‌جا را نجس فرض می‌کرد و هر روز کف آسایشگاه را آب می‌کشید. غساله سوم یک اصطلاح معروف در باب طهارت است. سال‌های میانی اسارت صلیبی‌ها برایمان کتاب داستان و رمان می‌آوردند. من خوره کتاب بودم. «بینوایان» را سه بار خواندم. روزها با رضا عسکری دیالوگ‌های رمان را برای هم بازگو می‌کردیم و لذت می‌بردیم. آزاد که شدم شروع کردم به کتاب خواندن. نخستین رمانی که بعد از آزادی خواندم، « کلیدر» بود. بعد هم که مجوز نشریه‌ای به نام «رودبارزمین» را گرفتم و به نوشتن ادامه دادم. رودبارزمین میدانی شد برای ذوق‌آزمایی خودم و جوانان جنوب استان کرمان که خیلی‌شان الان سری توی سرها دارند. منصور علیمرادی یکی از این جوانان موفق است. نخستین کتابم به اسم «لبخند در قفس» جایزه بهترین کتاب دفاع مقدس کشور را گرفت و آمدم تا رسیدم به «آن بیست و سه نفر».
‌برای نوشتن «آن بیست و سه نفر» به خاطرات خودتان بسنده نکرده‌اید. به نگاه‌های دیگر و خاطرات مابقی چطور دسترسی پیدا کرده‌اید؟
من پیش‌نویس این کتاب را یک سال بعد از آزادی یعنی سال 70 نوشتم. در کنار آن خاطره نوشته‌های گرم و تازه بعدها از متن مستند مهدی جعفری که در آن با همه گروه بیست وسه نفر توسط دکتر محمد شهبا مصاحبه شده بود، استفاده کردم. ضمن اینکه الحمدلله دست‌کم حافظه درازمدتم خیلی خوب است. من وقتی از اسارت هشت ساله برگشتم از روی صدا هم می‌توانستم زنان و مردان روستایمان را شناسایی کنم.

به‌شدت معتقدم اسطوره‌پروری‌های اغراق‌آمیز سم مهلکی برای ادبیات پایداری است.
کتاب شما متعلق به ادبیات اردوگاهی است. در کشورهای دیگر جهان که تجربه جنگ را پشت سر گذاشته‌اند، در این حوزه آثار درخشانی را خلق کرده‌اند. از آنجا که شما اهل مطالعه و نوشتن هستید، آیا با این نوع ادبیات دمخور هستید؟ نخستین کتابی که در این حوزه خواندم، خاطرات «خانه اموات» داستایوفسکی بود. شیوه روایت او از زندان‌های سیبری یک جور سرمشق برای من بود. «جنگ و صلح» تولستوی خاطرات ویکتور فرانکل در زندان نازی‌ها که در کتاب معروف او «انسان در جست‌وجوی معنا» آمده، برایم جذاب و موثر بوده و هست.

‌ادبیات جنگ را تا چه حد دنبال می‌کنید؟ می‌خواهم نظرتان را درباره روند داستان‌نویسی جنگ در ایران بدانم.
راستش من افراد زیادی را از نویسندگان جنگ نمی‌شناسم و آثارشان را دنبال نکرده‌ام. اما به‌شدت معتقدم اسطوره‌پروری‌های اغراق‌آمیز سم مهلکی برای ادبیات پایداری است. ما در غالب داستان‌های این حوزه با آدم‌هایی مواجهیم که بدون استثنا نمازشان را سر وقت و در مسجد می‌خواندند و محال است عاشق زنی بشوند و در کل با آدم‌هایی ماورایی روبه‌رو هستیم. این یک آسیب است. ما الان به رمان‌هایی نیاز داریم با کاراکترهایی از جنس آدمیزاد که در زندگی‌شان قهر باشد، آشتی باشد، عشق باشد، ورع باشد. ما نیاز داریم با این رمان‌ها و شخصیت‌هایشان زندگی و به دل‌هایشان نفوذ کنیم. شک و تردیدشان، اخلاص‌شان، شجاعت‌شان و حتی ترس‌شان را لمس کنیم.
در میان داستان‌نویسان شاخص ادبیات جنگ کدام‌شان را بیشتر دنبال کرده‌اید و کار کدام‌یک را بیشتر پسند می‌کنید؟
قشنگ‌ترین داستان جنگ را از منصور علیمرادی همشهری خودمان و صاحب رمان «تاریک ماه» خوانده‌ام. شاید اولین و آخرین داستان جنگی منصور باشد. اسمش هست «مهندس برق‌کشانی». نخستین داستان مجموعه «زیبای هلیل». قلم بابک طیبی را هم در «از پله صدای دف می‌آید» دوست دارم. همچنین «جنگ نوشته‌ها»ی مرتصی سرهنگی را.
مستندی درباره «آن بیست‌وسه نفر» ساخته و نمایش داده شده است. این مستند را در میان آثار تولیدشده در این حوزه چگونه ارزیابی می‌کنید؟
زحمت ساخت این مستند را دوست خوبم مهدی جعفری کشیده است. متاسفانه این مستند قوی هنوز به‌طور کامل از شبکه‌های پربیننده سیما پخش نشده است. کار مهدی جعفری سوای بحث هنری‌اش از آن جهت بی‌مانند است که توانست حماسه بیست و سه نفر را زنده کند.

آیا می‌توان گفت «آن بیست و سه نفر» آغازی است برای کارهای ماندگار دیگری از شما؟ به‌طور دقیق می‌خواهم بدانم ایده‌های دیگری هم برای نوشتن دارید؟
ان‌شاءالله. بیست و سه نفر خاطرات هشت ماه از هشت سال اسارت من و دوستانم است. هفت سال و نیم دیگرش هنوز روی زمین مانده است.

[h=1]ناگفته‌هایی از روزهای اول جنگ[/h]

[h=2]نویسنده کتاب «ناگفته‌هایی از روزهای اول جنگ» گفت: کتاب‌هایی که در زمینه جنگ تحمیلی نوشته می‌شود، متأسفانه از دوره چند ماهه نخست جنگ تحمیلی عبور می‌کنند یا آن را نادیده می‌گیرند و در برخی جاها نیز خصمانه، ارزیابی نادرستی از عملکرد ارتش ارائه داده‌اند.[/h] فرآوری: زهره سمیعی- بخش کتاب و کتابخوانی تبیان

کتاب «ناگفته‌هایی از روز‌های اول جنگ» که از سوی احمد حسینیا تالیف شده است به ناگفته‌هایی درباره خرمشهر و نحوه مشارکت نیروهای ارتش در آزادسازی این شهر می‌پردازد.این کتاب در بر دارنده دو بخش اصلی با نام‌های «ناکامی و شکست عراق» و «حماسه و مقاومت در خرمشهر» است.
«ناگفته‌هایی از روز‌های اول جنگ» به سوال‌های بسیاری درباره روز‌های نخستین جنگ تحمیلی عراق علیه ایران پاسخ داده است، سوال‌هایی مانند دلیل هجوم سراسری عراق و نیز پرسش‌هایی که مردم درباره چگونگی پیش‌برد اهداف در روز‌های نخستین جنگ دارند.
برای تالیف «ناگفته‌هایی از روز‌های اول جنگ» با امیران و فرماندهان برجسته ارتش چون امیر سر لشکر حسین حسنی سعدی، سرتیپ دوم زرهی ستاد سیدتراب ذاكری، امیر سرتیپ احمدرضا پوردستان و امیر دریادار حبیب‌الله سیاری گفت‌و گو شده است.
همچنین مصاحبه‌هایی با دانشجویان آن زمان دانشکده افسری انجام شده است که خاطرات مرحوم امیر سرتیپ دوم غلامرضا قاسمی، امیر سرتیپ دوم سید تراب ذاکری و امیر سرتیپ دوم مجتبی ذاکری از آن جمله‌ است.کتاب «ناگفته‌هایی از روز‌های اول جنگ» را انتشارات سازمان حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس با شمارگان ‌هزار نسخه، در قطع رقعی و 535 صفحه و به بهای 100‌هزار ریال روانه بازار نشر کرده است.

چندی پیش مراسم نقد و بررسی کتاب «ناگفته‌هایی از روزهای اول جنگ» با حضور امیرسرتیپ صادقی گویا و جمعی از پژوهشگران و منتقدان عرصه کتاب در پنجمین نمایشگاه ملی کتاب دفاع مقدس برگزار شد.

در این نشست احمد حسینیا، در سخنانی ضمن معرفی خودش گفت: سال 1353 به دبیرستان نظام رفتم و چهار سال بعد نیز به دانشگاه افسری راه یافتم. با آغاز جنگ تحمیلی در نخستین روزهای آن به همراه سرهنگ نامجو و سرهنگ حسنی سعدی به خوزستان اعزام شدیم و پس از حضوری دو ماهه در سال 60 توانستم فارغ‌التحصیل شوم. پس از آن تا سال 64 در لشکر 28 کردستان بودم، بعد از آن هم به پادگاه 01 انتقال یافتم و فرمانده گردان‌های دانشجویی را بر عهده داشتم.
وی خاطرنشان کرد: این مبالغه نیست اگر بگویم اولین نویسنده ارتش در زمان دانشجویی من هستم چرا که توانستم در سال 60 کتابی درخصوص خانواده و نقش آن در تربیت چاپ و توزیع کنم و تا زمانی که در پادگان 01 بودم نیز سه کتاب دیگر به چاپ رساندم. از همین رو دست به قلم بودن من یک ذوق ذاتی و فطری بوده است؛ البته بیشتر نوشته‌های من در حوزه‌های خانواده و روان‌شناسی هستند.
حسینیا ادامه داد: با توجه به این سابقه، روزی شهید علی صیاد شیرازی که آن زمان جانشین رییس ستاد کل نیروهای مسلح و همزمان نیز سمت بازرسی ستاد کل نیروهای مسلح را بر عهده داشت، با من تماس گرفت و من به دفتر ایشان رفتم. او چند کتاب من را از کتابخانه‌اش بیرون آورد و پس از آن از من دعوت کرد تا در هیات معارف جنگ چند کتاب در این حوزه به نگارش درآورم. بنابراین از این طریق به عرصه نگارش کتاب‌هایی که مرتبط با جنگ تحمیلی بود ورود یافتم.
این سرهنگ بازنشسته ارتش با اشاره به اینکه سال اول جنگ مظلوم و ناشناخته باقی مانده است، گفت: در زمینه جنگ تحمیلی کتاب‌های زیادی دیده بودم اما بیشتر آن‌ها مطلبی درباره سال اول جنگ در طول این هشت سال ننوشته بودند. از همین رو این مقطع زمانی مظلوم و مهجور و ناشناخته باقی مانده است. در حالی که باید یادآور شوم موفقیت‌های ما در سال‌های بعد از جنگ تحمیلی مربوط به سال نخست آن است اما متأسفانه از این دوره عبور کرده‌ایم و یا نادیده گرفته شده است. حتی در برخی از جاها نیز خصمانه، ارزیابی‌های نادرستی از فعالیت ارتش داشته‌اند. به گونه‌ای که اگر نسل‌های بعدی این کتاب‌ها را بخوانند ممکن است نسبت به حضور ارتش بدبین شوند.
حسینیا در پایان خاطرنشان کرد: کتاب «ناگفته‌هایی از روزهای اول جنگ» مربوط به مقطع دو ماه اول سال نخست جنگ است که در آن یگان‌های ارتشی نقش مهمی در مقابل ارتش عراق ایفا کردند. عملکرد یگان‌های ارتشی در کنار یگان‌های سپاهی و نیروهای مردمی باعث شد که صدام نتواند نقشه خودش را در رابطه با تصرف سه روزه خوزستان و حضور یک هفته‌ای او در تهران عملی کند.

«ناگفته‌هایی از روز‌های اول جنگ» به سوال‌های بسیاری درباره روز‌های نخستین جنگ تحمیلی عراق علیه ایران پاسخ داده است، سوال‌هایی مانند دلیل هجوم سراسری عراق و نیز پرسش‌هایی که مردم درباره چگونگی پیش‌برد اهداف در روز‌های نخستین جنگ دارند.
در ادامه این مراسم امیر صادقی گویا که در کارنامه فعالیت‌های خودش، فرماندهی دانشگاه افسری و مدیریت پرسنل نیروی سازمانی ارتش را بر عهده داشته است و همچنین بر انتشار و چاپ 100 عنوان کتاب در هیات معارف جنگ شهید صیاد نظارت داشته است، در سخنانی گفت: جنگ تحمیلی ما خاستگاه مردمی داشته است و این کار اشتباهی است که بخواهیم جنگ را قرمز یا آبی معرفی کنیم؛ چرا که این دوران، دوران طلایی ملت ایران است و باید آن را ملی جلوه دهیم. وی ادامه داد: ارتش عراق بسیار قدرتمند بود اما آنچه که موجب شد آن‌ها نتوانند خوزستان را سه روزه تصرف کنند مقاومت یگان‌های ارتشی و سپاهی و نیروهای مردمی بود. بی‌شک اگر این ایستادگی نبود آن‌ها همه اهداف خود را عملی کرده بودند.
این فرمانده پیشکسوت ارتش با اشاره به ارزش تاریخی کتاب «ناگفته‌هایی از روزهای اول جنگ» یادآور شد: کاری که آقای حسینیا در راستای نگارش این کتاب کرده‌اند بسیار مهم است؛ چراکه همان‌گونه که خودشان گفتند اگر یگان‌های ارتشی حضور نداشتند قطعا عراقی‌ها پیشروی می‌کردند و خوزستان را با آن استعداد فراوان نیروهایشان به تصرف خود درمی‌آوردند. اکنون می‌دانیم که قدرت مساوی با دانایی است، بنابراین اگر هر چه بر دانایی و دانش ما پیرامون مباحث مرتبط با جنگ افزایش یابد قدرت دفاعی و بازدارندگی ما نیز متناسب با آن تقویت خواهد شد.
وی افزود: یکی از مباحثی که در رابطه با دو ماه نخست جنگ تحمیلی مغفول مانده بود، حضور تعدادی از دانشجویان دانشگاه افسری در خرمشهر بود که خوشبختانه نویسنده از آنجایی که خودش جزو یکی از همین دانشجویان بوده است، توانسته به خوبی به بیان عملکرد آن‌ها بپردازد.
امیرسرتیپ صادقی گویا در پایان با اشاره به سه کم و کاست کتاب «ناگفته‌هایی از روزهای اول جنگ»، گفت: از آنجایی که این کتاب به عنوان یک منبع مستند به شمار می‌آید باید نمایه داشته باشد که متأسفانه در آن گنجانده نشده است، همچنین فهرست منابع هم در آن دیده نمی‌شود. علاوه بر این هر جا که در کتاب از ارتش نام برده شده است بیشتر نیروی زمینی این یگان را به ذهن مخاطب متبادر می‌کند.
در ادامه این نشست مصطفی رحمتی، فارغ‌التحصیل گردان بورسیه‌ای دانشگاه امام علی (ع) در سخنانی کوتاه گفت: خوبی کتاب «ناگفته‌هایی از روزهای اول جنگ» بیان عملکرد دانشجویان دانشگاه افسری در آن مقطع از جنگ تحمیلی بوده است. همچنین اختلافات مرزی ایران و عراق نیز به صورت گویا بیان شده است و با نگاه کلی باید بگویم که این کتاب برای پژوهشگران و علاقه‌مندان حوزه دفاع مقدس می‌تواند یک منبع خوب اطلاعاتی به شمار بیاید.
همچنین در ادامه خانم رستمی، از خبرنگاران حوزه کتاب و فعالان رسانه‌ای عرصه دفاع مقدس با اشاره به اینکه متن روایی کتاب «ناگفته‌هایی از روزهای اول جنگ» بسیار جذاب است خاطرنشان کرد: همین موضوع سبب شده است که مطالب تخصصی حوزه جنگ، برای کسانی که دانش نظامی ندارند، بسیار روان باشد. من کتاب را در قالب تاریخ شفاهی ارزیابی کردم.
وی ادامه داد: در کتاب شاهد جزئیاتی از فعالیت‌های نیروهای دیگر هستیم اما با این حال بهتر بود که برای مصاحبه‌هایی که با برخی از پیشکسوتان ارتشی انجام شده است در پاورقی مرجعی ارائه می‌شد. علاوه بر این اگر نسبت این ناگفته‌ها در برابر گفته‌هایی که تاکنون از جنگ بیان شده است، آورده می‌شد بسیار خوب بود و ای کاش به مطالب متناقضی هم که درباره این دو ماه نخست از جنگ گفته شده است، در کتاب اشاره‌ای مختصر می‌شد.
رستمی در پایان اشاره‌ای به تصاویر ارائه شده در انتهای کتاب کرد و گفت: اگر تصاویری که در انتهای کتاب به چاپ رسیده است با متن همخوانی داشت بسیار خوب بود. اما با این حال طرح روی جلد کتاب بسیار خوب است.

[h=1][/h]

[h=2]معرفی چندکتاب در زمینه ی پایداری و مقاومت با عناوین: «پرستوی دهلاویه» ، «نیمه ی پنهان ماه- تجلایی به روایت همسر شهید»، «روزشمار انقلاب اسلامی (جلد دوازده و سیزده)»[/h]

[h=2]«پرستوی دهلاویه»[/h] موسسه فرهنگی هنری و انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، جدیدترین اثر خود با عنوان «پرستوی دهلاویه»؛ تاریخ شفاهی زندگی و مبارزات شهید مصطفی چمران، تألیف مجید نجف‌پور را منتشر کرد.
این کتاب اثری است در حوزه تاریخ شفاهی که در هفت فصل نوشته شده و سعی دارد با استفاده از اسناد و نامه‌ها و دست‌نوشته‎های به جامانده از آن شهید بزرگوار و خاطراتی كه در گنجینه غبارگرفته از یاران او وجود دارد به زندگی پرماجرای شهید چمران بپردازد.
نجف‌پور درباره این اثر گفت: «پرستوی دهلاویه» در قالب زندگینامه نوشته شده و علاوه بر‌ جنبه‌های عرفانی زندگی شهید چمران، به نقش او در فرماندهی ستاد جنگ‌های نامنظم و آزادسازی سوسنگرد توجه دارد.
وی افزود: این كتاب حاصل سه سال پژوهش و مصاحبه با دوستان شهید چمران در ستاد جنگ‌های نامنظم،‌ همرزمان او در لبنان، خانواده و دو برادرش، مهدی و نصر‌الله چمران است.
نجف‌پور درباره انتخاب عنوان «پرستوی دهلاویه» برای كتاب خود گفت: شهید چمران در 30 خرداد سال 1360 در منطقه دهلاویه به شهادت رسید و این عنوان نماد هجرت و كوچ مظلومانه او از این دنیاست.
«پرستوی دهلاویه» تاریخ شفاهی زندگی و مبارزات شهید مصطفی چمران، در شمارگان یک‌هزار و 500 نسخه، 300 صفحه، قطع رقعی، به بهای 95 هزار ریال در شهریورماه سال جاری از سوی موسسه فرهنگی هنری و انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، روانه بازار نشر شده است.
[h=2]«نیمه پنهان شهید تجلایی»[/h] بیست‌و دومین جلد از مجموعه «نیمه پنهان» انتشارات روایت فتح به شهید تجلایی می‌پردازد. این روایت از زبان همسر او «انسیه عبد‌العلی‌زاده» بیان و به قلم راضیه کریمی نوشته شده است.
شهید علی تجلایی پنجم مرداد 1338 در شهر تبریز متولد شد و در سال‌های دبیرستان به مبارزه‌های انقلابی پرداخت. با پیروزی انقلاب اسلامی، به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و مدتی با عوامل ضد انقلاب در کردستان مقابله کرد.
پس از حمله شوروی به افغانستان در (دی‌1358) با شناسنامه افغانی به این کشور رفت و به کمک و مبارزه پرداخت. حدود 300 نفر از مجاهدین افغانی که اغلب سطح علمی بالایی داشتند، زیر نظر تجلایی آموزش دیدند. او در راه‌اندازی راهپیمایی‌های ضد آمریکایی در افغانستان نقش داشت و برای مجاهدان افغانی چگونگی گسترش خط پدافندی‌، آرایش سلاح و نیرو و حدود ارتش را تشریح می‌کرد. با شروع تجاوز عراق به خاک ایران، تجلایی فصل دیگری در مبارزاتش گشود. بخشی از عملیات آزادسازی سوسنگرد در سال 1359 مدیون طراحی عملیاتی علی تجلایی است.
14تیرماه 1360 زندگی مشترک تجلایی با انسیه عبد‌العلی‌زاده آغاز شد و بیست‌و دومین جلد از کتاب «نیمه پنهان ماه» به چهار سال پایانی زندگی این مجاهد از زبان همسرش می‌پردازد.
روایت فتح، ناشر کتاب «تجلایی به روایت همسر شهید» با شمارگان سه‌هزار و 300 نسخه، در 85 صفحه، قطع پالتویی و به بهای 40هزار ریال است.
[h=2]«روزشمار انقلاب اسلامی (جلد دوازده و سیزده)»[/h] جلد 12 و 13 روز شمار انقلاب اسلامی با پرداختن به تحولات سیاسی روزهای 27 دی تا 4 بهمن ماه 1357 توسط انتشارات سوره مهر به بازار كتاب عرضه شد.
تحولات سیاسى گسترده ایران در اواخر دى ماه 1357 به حدى بود كه جلد 12 روزشمار انقلاب اسلامی به دوره تاریخى 27 تا 30 دى ماه آن سال اختصاص یافت.
تحولات گسترده این دوره زمانى كوتاه در دو محور اصلى جبهه مبارزه شامل رهبرى انقلاب اسلامى، تظاهرات میلیونى اربعین و روحانیت و مردم و همچنین جبهه حكومت شامل شاه و شاپور بختیار، نظامیان و كشورهاى غربى و اسرائیل بررسی می‌شود.

در این مجلد به تحولاتى نظیر گسترش مخالفت‌هاى مردمى با حكومت پهلوى و دولت شاپور بختیار، انعكاس گسترده پیام‌ها و سخنان امام خمینى در خبرگزاری‌ها و مطبوعات داخلى و خارجى، یورش نظامیان و چماقداران در بسیارى از شهر‌ها به مردم، استعفاى گروهى از نمایندگان مجلس شوراى ملى و وزیر دادگسترى، اعتصاب غذاى گروهى از همافران، تدارك و برنامه‏ریزى تظاهرات اربعین، تهیه اساسنامه شوراى انقلاب اسلامى، آزادى گروهى از زندانیان سیاسى و... سرانجام تظاهرات میلیونى اربعین در سراسر كشور پرداخته شده است. تحولات گسترده این دوره زمانى كوتاه در دو محور اصلى جبهه مبارزه شامل رهبرى انقلاب اسلامى، تظاهرات میلیونى اربعین و روحانیت و مردم و همچنین جبهه حكومت شامل شاه و شاپور بختیار، نظامیان و كشورهاى غربى و اسرائیل بررسی می‌شود.
جلد سیزدهم روزشمار انقلاب اسلامی نیز به تحولات سیاسی گسترده ایران طی روزهای اول تا چهارم بهمن 1357 می‌پردازد. در این مجلد به تحولاتی نظیر انعكاس گسترده سخنان و دیدگاه‌های امام خمینی و حوادث انقلاب در رسانه‌های داخلی و خارجی، استعفای سیدجلال‌الدین تهرانی از ریاست شورای سلطنت، اعلام بازگشت امام خمینی به ایران، تشكیل «كمیته استقبال از امام» در تهران، برپایی جلسات شورای انقلاب اسلامی، گسترش مبارزات مردمی و فعالیت روحانیون و سیاسیون، آزادی برخی از زندانیان سیاسی، پیوستن گروهی از نظامیان به مردم، ارایه لوایح انحلال ساواك و تعقیب نخست‌وزیران و وزیران سابق از سوی شاپور بختیار به مجلس شورای ملی، برپایی تظاهرات طرفداران قانون اساسی با حضور برخی نظامیان و خانواده‌هایشان، تسخیر برخی مراكز دیپلماتیك رژیم پهلوی در خارج كشور توسط دانشجویان مبارز، اقدامات امریكا در مقابله با انقلاب و... پرداخته شده است.
تحولات گسترده این دوره زمانی چهار روزه را می‌توان در دو محور اصلی جبهه مبارزه شامل رهبری انقلاب اسلامی، كمیته استقبال از امام، شورای انقلاب اسلامی، روحانیت و سیاسیون مخالف رژیم شاه، مخالفتهای مردم، نظامیان پیوسته به انقلاب اسلامی و گسترش انقلاب در خارج از كشور و همچنین محور جبهه حكومت شامل شاه، شاپور بختیار، نظامیان، طرفداران قانون اساسی و امریكا و اسرائیل تقسیم و بررسی كرد.
این دو مجلد روزشمار انقلاب اسلامی با كار‌شناسی هدایت‌الله بهبودی مدیر دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، توسط میرزاباقر علیان‌نژاد تنظیم و نگارش شده است.
همچنین جلد14 روزشمار انقلاب اسلامی كه به روزهای 5 تا 8 بهمن 1357 اختصاص دارد به زودی توسط انتشارات سوره مهر منتشر خواهد شد.


[/HR] منبع:
ایبنا

[h=1][/h]

[h=2]معرفی کتابهای: «ایوب‌ تا ثریا»، «سال‌های صبوری» و کتاب «با دوست به سر رفت».[/h]

[h=2]«ایوب‌ تا ثریا»[/h] نجمه پساوند در کتابی داستانی به نام «ایوب تا ثریا» به ماجرای واقعی زندگی «ثریا لره‌میر» می‌پردازد. ثریا لره‌میر، همسر «نصرت‌ا‌لله‌ نوری» از فرماندهان لجستیک (پشتیبانی) ارتش جمهوری اسلامی ایران در دوران جنگ هشت ساله ایران و عراق است.
روایت داستانی زندگی ثریا لره‌میر در جنگ تحمیلی از این رو جذاب است که وی با آن‌که در مناطق مرزی منزل داشت و خانه‌اش بارها در بمباران‌ها آسیب دید، حاضر به ترک محل سکونت خود نشد.
پساوند در این روایت داستانی، به حمایتهای این مادر شجاع از فرزندانش در نبود پدر ارتشی آن‌ها پرداخته و کوشیده است به صورت خلاصه، مهم‌ترین حوادث زندگی او را در مرور کند.
وضع حمل ثریا، نگرانی خانواده وی از حضورش در کرمانشاه، اصرار این بانو برای عزیمت نکردن به فریمان، نحوه مدارای وی با مسائل و مشکلاتی که پس از بمباران در کرمانشاه حاکم می‌شد، اصرار کیوان و هومن (فرزندان نوجوانش) برای حضور در جبهه... از پرکشش‌ترین برش‌های این داستان واقعی است.
در صفحه 32 «ایوب تا ثریا» می‌خوانیم: «درِ اتاق زایمان که پشت سرش بسته شد، صدای آژیر قرمز بلند شد. ثریا به بچه‌ها فکر کرد که در حیاط بیمارستان مانده بودند. بچه‌ها به گنجه و زیرزمین خانه عادت کرده بودند و از آژیر می‌ترسیدند. بازی «نظامی گنجوی» و «ابوریحان بیرونی» را برای رفتن بچه‌ها به گنجه و بیرون آمدنشان بعد از آژیر قرمز به نصرت یاد داده بود. کاش نصرت با او به بیمارستان نیامده بود و بچه‌ها را در خانه نگه داشته بود. پرستار یا بهیاری پیدا نکرد تا به نصرت پیغام بدهد که بچه‌ها را به زیر زمین خانه برگرداند. یکی دو نفر دیگر هم روی تخت‌ها دراز کشیده بودند. آژیر زرد که زده شد، ماما گفت که هنوز وقتش نرسیده. دو سه ساعت دیگر مانده. باز هم آژیر قرمز. پرستار‌ها رفته بودند. ثریا، دست‌هایش را مشت کرده و به تخت فشار می‌داد...»
کتاب «ایوب تا ثریا» با تصاویر و اسنادی از خانواده نوری به پایان می‌رسد. «سوره سبز» این کتاب را با شمارگان سه‌هزار نسخه، 72 صفحه، قطع پالتویی و به بهای 40‌هزار ریال منتشر کرده است.
[h=2]«سال‌های صبوری»[/h]
بر اساس اطلاعات استخراج شده از کتابشناسی تیرماه 1393 حمید آستی در کتابی به نام «سال‌های صبوری» به نقل خاطراتش از زندان‌های مخوف رژیم شاه تا اسارتگاههای هولناک رژیم صدام پرداخته است.
آستی از مبارزان پیش از انقلاب اسلامی در دزفول و رئیس فعلی شورای شهر این شهر است و در سال‌های صبوری کوشیده با زبانی ساده و روان خاطرات خود را از سال‌های اسارت بیان کند.
مولف هدف خود از نگارش این کتاب را در بخش مقدمه، افشای گوشه‌ای از ماهیت رژیم طاغوت در به زنجیر کشیدن جوانان و عملکرد سازمان مخوف ساواک به منظور انتقال تجربیاتش به نسل آینده، به ویژه نوجوانان و جوانان بیان کرده است.
در بخشی از کتاب «سال‌های صبوری» می‌خوانیم: «سرانجام پس از سه سال و چند روز سختی‌ها و ناملایمات و شکنجه‌های طاقت‌فرسا، آزادی من از طریق بلندگوی زندان اعلام شد. خانواده من که از روزهای قبل منتظر آزادیم بودند، در جلوی درب ورودی زندان بی‌صبرانه منتظر آزادیم بودند.»
انتشارات نیلوفران «سال‌های صبوری» را با شمارگان سه‌هزار نسخه، 124 صفحه، قطع رقعی و به بهای 50 هزار ریال روانه بازار نشر کرده است.
[h=2]«با دوست به سر رفت»[/h]
«با دوست به سر رفت» عنوان کتابی است که به خاطرات سربازان و رزمندگان در باره هشت سال جنگ تحمیلی می‌پردازد. این کتاب حاصل تلاش مشترک رضا جهان‌فر و فهیمه کرمی است.
«با دوست به سر رفت» شرح 28 خاطره از جبهه های دفاع مقدس است. سرتیپ ستاد محمد‌رضا پوردستان (فرمانده فعلی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران)، سیاوش ایثارگر، محمد مهدی محرابی، سرهنگ بازنشسته قاسم کریمی، سربازان و رزمندگانی از میان 16 رزمنده و سرباز ارتش جمهوری اسلامی ایران هستند که خاطراتشان از سال‌های جنگ تحمیلی در این کتاب درج شده است.
«خاطراتی از شهید سرباز وظیفه رازمیک خاچاطوریان» عنوان یکی از مطالب این کتاب است. او از شهدای ارامنه است. در بخشی از این خاطره (صفحه 68) آمده است: « از همان کودکی عشق و علاقه فراوانی به کشورش داشت. به اسباب‌بازی اسلحه علاقه نشان می‌داد. مادرش از وی پرسید که چرا این همه علاقه‌مند به اسباب‌بازی تفنگ است؟ وی در پاسخ گفت که اسلحه را به این خاطر دوست دارم که بتوانم روزی در برابر دشمنم از کشورم دفاع کنم.»
همچنین، در صفحه 70 کتاب، در بخشی از وصیت‌نامه شهید خاچاطوریان می‌خوانیم: «پدر و مادر عزیزم، هرگز برایم غمگین و دلتنگ نباشید. قبول دارم که من غنچه‌ای هستم که خیلی زود از بوته جدایم خواهند کرد، ولی هرگز پژمرده و خشک نمی‌گردم. من باید از شما جدا شوم. زیرا دشمن به خاک ما حمله کرده است. من باید از شما جدا شوم. نه فقط من، بلکه هزاران و صد‌ها هزاران نفر همچون من باید جان خود را فدای کشورم، ملتم و خانواده‌ام کنم. پدر عزیزم و مادر گرامی به شما می‌گویم بگذارید که رشادت و شجاعتم برای شما تسلی بخش باشد تا همیشه یاد و خاطرات من جاوید بماند. هزاران هزار رازمیک‌ها و رزمنده‌ها بودند و خواهند بود. من نه اولین شهید این آب و خاک هستم و نه آخرینش خواهم بود. خدا حافظ- دیدار در روز قیامت».
«با دوست به سر رفت» با ارائه اسناد و تصاویری از رزمندگان و سربازان ارتش پایان یافته است. این کتاب را انتشارات ایران سبز، به سفارش هیات معارف جنگ شهید سپهبد علی صیاد شیرازی با شمارگان دو‌هزار نسخه، 112 صفحه، قطع رقعی و به بهای 45‌هزار ریال روانه بازار نشر کرد.

[h=1][/h]

[h=2]همراه با معصومه آباد درباره کتاب «من زنده‌ام».[/h]

دکتر معصومه آباد یکی از چهار بانوی پرافتخار آزاده کشورمان است. وی نویسنده کتاب ارزشمند «من زنده ام» و آزاده سرافرازی است که بیش از هزار روز اسارت در اردوگاه های عراق را تحمل کرده است. آباد هم اکنون عضو شورای شهر تهران و عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی تهران می باشد. مقام معظم رهبری در تقریظ کتاب«من زنده ام» به چهار بانوی قهرمان این کتاب بویژه نویسنده و راوی هنرمند آن سلام میفرستد.
همراه با این بانوی افتخار ایرانی
[h=5]فرمایشات آقا مثل دریچه ای بود که کوه دردهای مرا شکافت[/h] تلنگر این کار در دیدار با رهبری مصادف با سالروز بازگشت آزادگان به میهن سال 91 اتفاق افتاد. ایشان خیلی تاکید داشتند که خاطرات آزادگان نوشته شود به خصوص سختی و فشارهایی که متحمل شده اند روی کاغذ بیاید، مستند سازی شود، به صورت ادبیات نوشتاری در بیاید و مایه عبرت دیگران و نسل های بعد قرار بگیرد. ایشان از وضعیت کتاب های خاطرات گلایه مند بودند و می گفتند: در این زمینه کار شده ولی کم کار شده است و بیشتر از این ها جا دارد. مخصوصا در قسمتی از صحبت هایشان که ملتمسانه از آزادگان خواستند که خاطراتشان را به خاطر ثواب و اجر اخروی بنویسند و منتشر کنند. من در برابر ایشان احساس شرمندگی کردم و دانستم چقدر در این سال ها کوتاهی و قصور کرده ام. به منزل که رفتم بلافاصله جمع بندی ذهنی خاطراتم را شروع کردم. فرمایشات آقا مثل دریچه ای بود که کوه دردهای مرا شکافت و قلبم سبک شد از گفتن و نگاشتن این خاطرات.
[h=5]این خاطرات همیشه در دلم بود[/h] این کتاب هم حس تنهایی من را و هم حس سختی ها و رنج من را کم کرد. این خاطرات همیشه در دلم بود و از این که آن ها را با دیگران تقسیم کردم احساس سبکی و شادمانی می کنم. این کتاب آنقدر من را ملتهب و هیجان زده کرده که یک حس غیرقابل وصفی را در وجودم ایجاد کرده است. نه در تصورات من بود و نه در باورهای من. فکر نمی کردم که این حرف هایی که در قلبم بود بتواند این همه مخاطب را جذب کند. این همه مردم منتظر شنیدن این صدا باشند و گویی که تا قلب و وجودشان و با تک تک سلول هایشان و با مغز استخوانشان این کتاب را لمس کرده اند.
خیلی ها می پرسند که چطور این همه سال، این همه اسامی را قشنگ توی ذهنت نگه داشته ای؟ چه طوری این ها را به یاد داشتی؟ من همه اسامی این افراد را حتی با اسم کوچک به یاد داشته ام و این نشان از این دارد که خاطرات اسارت در تمام این سال ها در قلب و حافظه من زنده بوده است. با آن ها زندگی می کردم و بخشی از زندگی من بوده است و نخواسته ام که آن ها را از دست بدهم و الان این ها را مستند کرده ام که در اختیار محققین قرار بگیرد.
[h=5]برای ما تازه شروع شده است[/h] بعضی های به من تلفن می زنند. آن قدر گریه می کنند که من نمی توانم صدایشان را بشنوم. صدای هق هق گریه هایشان را می شنوم و می گویند که:" ما نمی دانستیم. تو چرا نگفتی؟" یکی دو روز قبل که رفته بودم نمایشگاه کتابی را افتتاح کنم، آقایی آمده بود و چادر من را گرفته بود و زار زار گریه می کرد. گفتم: دیگر تمام شده است. گفت: برای شما تمام شده ولی برای ما تازه شروع شده است.
دانشگاه اصفهان سخنرانی داشتم؛ تعدادی از دانشجویان فوق لیسانس و دکترا می گفتند: «می خواهیم پایان نامه هایمان را به تو هدیه کنیم. ما تمام عمرمان فقط درس خوانده ایم. نتیجه همه درس خواندن هایمان رساله دکترایمان است. می خواهیم رساله دکترایمان را به شما تقدیم کنیم.» حس کردم که ماحصل همه تلاشهایی که طی این سال ها کرده در این رساله است و چیزی بیشتر از این ندارد که به من بدهد. من جز شرمندگی در مقابل این همه محبت چیزی برای گفتن نداشتم.

باید از تاریخ درس گرفت. چطور اعوان و انصار صدام سر از فاضلاب در آوردند ولی خداوند به ما عزت دارد. ما را از سیاهچال ها بیرون کشید. سختی اسارت این قدر در ما اثر کرده بود که من این روزها را باور نمی کنم.
مثلا دانشجویی برای من نوشته است: «سلام بر شیرزن ایران زمین که آوازه ی او در تمام ایران و جهان پیچیده است. خانم معصومه آباد، من کبری ... اهل خرم آباد دانشجوی مقطع ارشد در رشته جغرافیا و اقلیم شناسی می باشم که کارشناسی را در دانشگاه خوارزمی تهران خوانده ام. من بر پاهایتان بوسه می زنم. معصومه خانم نمی دانی، خانواده ما عاشق شما هستند. به خدا گفتی می خواهم بیایم دانشگاه شما الان دارم گریه می کنم. از این همه اسیری و شرایط بدی که داشتی. من پایان نامه مقطع ارشدم را به شما تقدیم خواهم کرد، البته اگر لایق بدانید. ان شاءالله بزودی از پایان نامه ام دفاع می کنم و برای شما صحافی می کنم. قصد دارم در تمام شرایط سختی و فقری که درس می خوانم به جایی برسم که بتوانم به این مملکت با خون شهیدان (مثل برادر شما که مادرتان برای بازگشت شما نذر کرده بود) خدمت کنم. من پاهایتان را می بوسم. قدمتان بر روی دیدگان همه دختران ایران زمین. شما برای من نمونه و الگو هستید. خیلی دوست دارم عزیزم. کبری ...» [h=5]من کتاب تو را مثل کتاب دعا زیر سرم می گذارم[/h] چند وقت قبل مادر یک شهید از مبارکه زنگ زد. مادرشهید حسین زاده. پسرش روحانی بود. اولین بار در کتاب من اسم او آمده است. می گفت: «بعد از سی و خرده ای سال کسی گفت که پسر تو را دیدم که داخل اردوگاه تنومه اسیر شده است. خبر از بچه من آورده و تو تنها کسی هستی که در یک کتاب اسم بچه من را آورده ای. من کتاب تو را مثل کتاب دعا زیر سرم می گذارم و شب ها می خوابم. چشم هایم نمی بیند ولی اگر تو را ببینم چشم هایم روشن می شود. تو می توانی بیایی تا تو را ببینم؟»
به مبارکه رفتم برای دیدنش. ناراحت شدم چرا این همه سال خاطرات این ایثارگری های را در دل خود نگه داشته و بازگو نکرده ام.
میرظفرجویان اولین شهیدی بود که در اردوگاه تنومه بالای سرش بودم که شهید شد. در لحظه شهادتش گفت: فقط به دخترم بگویید که پدرش با چشم های باز شهید شد. منظورش این بود که آگاه بود به راهی که رفت. دخترش بزرگ شده و بچه دارد و دانشجوی دندانپزشکی است. ولی هراسان، کتاب را آورده بود شورای شهر می گفت: «مدت ها دنبال پدرم گشته ام، درهای مختلف را زده ام که بپرسم پدرم چه شده است؟ تو اولین کسی هستی که می گویی موقع شهادت بالای جنازه پدرم بوده ای. پدرم به من پیغام داد. تو پیغام آور پیام پدرم هستی.» حس خوبی داشتم که برای کسی که سال ها منتظر شنیدن پیغامی از پدرش می باشد، من پیغام آورش هستم. در جنگ عاطفه هست و این عاطفه ها هیچ وقت نمی میرد. سال ها گذشته است و کتاب نوشته شده است و من هر بار که در موردش حرف می زنم باز بغض می کنم.
[h=5]باور نمی کنم که این روزها، روزهای آزادی است[/h] جنگ ما یک دفاع مقدس بود. دفاعی که به معنای عمیقش تقدس دارد چرا که از قبل این دفاع خون های زیادی ریخته شد و جوان های زیادی جوانیشان را هزینه این دفاع کردند و هنوز سلامتی جانبازانی که روی تختها ویلچرها نشسته اند امانت بسیار سختی است که ما پیام آورش هستیم.
ما باید به نسل بعد انتقال بدهیم که چه حوادثی به سر ما آمده است و نوشتن این کتاب برای نشان دادن یک ورق از مظلومیت مردم سرزمین و کشورمان و معرفی این مضمون به دنیا بود که دنیا فراموش نکند که ما هنوز دفاع مقدس را فراموش نکرده ایم و نمی خواهیم فراموش کنیم.
چون جزو با ارزش ترین و گرانبهاترین دستاوردهایی است که ما در طی این سال ها داشته ایم. در پس انقلاب جنگی به ما تحمیل شد که پشتوانه معنوی برای نظام جمهوری اسلامی بود. پشتوانه الهی برای نظام بود که خدا این را برای ما نگه دارد و حفظ کند. الان هم هرچه از امنیت است به برکت خون شهداست. تمام این حوادث معجزه است. ما هر وقت از رئیس زندان می پرسیدیم: اسارت ما کی تمام می شود؟ می گفت: که بودن شما هیچ ارتباطی به جنگ ندارد. تاریخ مایه عبرت است.
باید از تاریخ درس گرفت. چطور اعوان و انصار صدام سر از فاضلاب در آوردند ولی خداوند به ما عزت دارد. ما را از سیاهچال ها بیرون کشید. سختی اسارت این قدر در ما اثر کرده بود که من این روزها را باور نمی کنم.
باور نمی کنم که این روزها، روزهای آزادی است. خیال می کنم که دارم خواب می بینم و روزی از خواب بیدارمی شوم و می بینم که هنوز داخل زندان هستم.

[h=1][/h]


[/HR] به بهانه درگذشت سردار جانباز حاج احمد قدیریان، یكی از چهره‌های خدوم انقلاب اسلامی كه سالها به عنوان سرباز در خدمت ولایت به انجام وظیفه پرداخت، کتاب خاطرات و زندگی نامه ایشان انتشار یافت..
[/HR]

حاج احمد قدیریان در طول حیات خود مسئولیتهای گوناگونی را در نظام مقدس جمهوری اسلامی بر عهده گرفت. در ابتدا پس از پیروزی انقلاب در كنار شهید مفتح به آموزش نیروهای نظامی كمیته انقلاب اسلامی پرداخت و سپس توسط شهید قدوسی به معاونت اجرایی دادستانی كل انقلاب و دادسرای انقلاب تهران منصوب شد.
[h=2]كتاب خاطرات حاج احمد قدیریان[/h] نقش برجسته و برتر نیروهای مذهبی در جریان مبارزه علیه رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی، در مطالعات و تحقیقات پژوهشگران تاریخ معاصر ایران، به عنوان واقعیتی مسلم و انكارناپذیر پذیرفته شده است. بدین منظور مركز اسناد انقلاب اسلامی در فاصله¬ی سالهای 1373تا 1380طی 17 جلسه به ضبط خاطرات مرحوم حاج احمد قدیریان همت گماشت. خاطرات آقای قدیریان از جنبه¬های مختلف دارای اهمیت است: اولا اوضاع سیاسی و اجتماعی دهه¬ی 30 را ضمن بیان زندگینامه¬ی خود به خوبی توضیح داده است. ثانیا، چگونگی شكل گیری هیات های موتلفه و ارتباط این گروه با روحانیت و بخصوص مرجعیت صادقانه بیان شده است. ثالثا نقش بازار و بازاریان در جریان مبارزه علیه دستگاه پهلوی با دقت توسط راوی آورده شده است. رابعا وقایع پس از پیروزی انقلاب بخصوص فعالیتهای ضد انقلاب و در راس آنان منافقین و چگونگی برخورد با آنها توضیح داده شده است.
[h=2]فصول كتاب[/h] خاطرات در شش فصل تدوین شده است: 1 - خانواده و سال‌های نوجوانی، 2 - آشنایی با مسائل سیاسی، 3 - آغاز مبارزات سیاسی، 4 - پیروزی انقلاب اسلامی، 5 - سازمان مجاهدین خلق (منافقین)، 6 - مخالفت‌ گروه‌های معاند با نظام اسلامی. در پایان، گاهشمار زندگی احمد قدیریان، اسناد و تصاویر، فهرست مطالب، منابع و اعلام آمده است.
فصل اول: خانواده و سالهای نوجوانی
مرحوم حاج احمد قدیریان درفصل اول خاطرات خویش به خانواده (پدر و مادر، همسر و فرزندان) و تحصیلاتش پرداخته است. وی در معرفی خویش می گوید: اینجانب احمد قدیریان فرزند مرحوم شعبانعلی در سال 1313در محله پاچنار متولد شدم. پدرم فردی مومن و متدین بود. مادرم مرحوم زهرا یوسفیان خانه¬دار بود. ایشان هم بسیار مهربان و صمیمی بود. روزی نبود كه ایشان قرآن نخوانند و نماز اول وقتش ترك نمی شد. حاج احمد در ادامه به تحصیلات خویش می پردازد. "در آن موقع پدر و مادرها كمتر می گذاشتند كه بچه¬ها درسهای بیشتر از شش كلاس یا دانشگاه بخوانند، چون در این مراكز فساد زیاد بود. من هم تا شش كلاس بیشتر درس نخواندم."
فصل دوم:آشنایی با مسائل سیاسی
فصل دوم با عنوان «آشنایی با مسائل سیاسی » می‌باشد. در این فصل راوی به فعالیتها و حضورش در جلسات آیت¬ا... كاشانی در مسائل مربوط به ملی شدن نفت و همكاری با شهید نواب صفوی و چگونگی تشكیل گروه شیعیان پرداخته است. (ص57-35)
فصل سوم: آغاز مبارزات سیاسی
مرحوم قدیریان در این فصل به فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی و فرهنگی خویش در دهه پنجاه و شصت می¬پردازد. در این فصل راوی خاطراتش را در ارتباط با انجمن های ایالتی و ولایتی، جمعیت موتلفه اسلامی،15خرداد42، همراهی با دكتر بهشتی در فعالیتهای فرهنگی و... بیان كرده است. وی هم¬زمان با آغاز نهضت امام خمینی و فعالیت و مبارزات جمعیت موتلفه¬ی اسلامی، در كنار سایر اعضای فعال این جمعیت در بسیاری از حوادث و فعالیتهای سیاسی آن دوران شركت داشت. او در عین حالی كه مسئولیت امور اجرایی هیاتهای موتلفه را بر عهده داشت، در تظاهرات و بویژه در چاپ و توزیع اعلامیه ها، اطلاعیه و سخنرانی¬های حضرت امام نقش یسیار موثری ایفا می كرد. مجموعه ی این فعالیتها باعث شده بود كه ساواك بشدت به وی ظنین شده، پس از هر واقعه ای اورا جلب نماید. او بارها (17بار) در این رابطه دستگیر و سپس آزاد شد. از آنجا كه راوی در بسیاری موارد كه پیرامون موضع یا فردی صحبت به میان آورده ،مستقیما حضور داشته، اظهاراتش می تواند ما را در شناخت هرچه بیشتر حوادث آن دوره آگاه نماید.(صص138-61)
ایشان در دوره ی انقلاب اسلامی وهم چنین پس از آن ،با كوله باری از تجربیات سیاسی ومبارزاتی توانست منشا خدمات واثراتی واقع شود.قدیریان در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت كمیته استقبال از حضرت امام خمینی (ره) درآمد و در آخرین روزهای رژیم ستم شاهی نقش موثری در سرنگونی این رژیم و تصرف آخرین سنگرهای رژیم ستمشاهی ایفا كرد.

فصل چهارم:پیروزی انقلاب اسلامی
ایشان در دوره ی انقلاب اسلامی وهم چنین پس از آن ،با كوله باری از تجربیات سیاسی ومبارزاتی توانست منشا خدمات واثراتی واقع شود.قدیریان در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت كمیته استقبال از حضرت امام خمینی (ره) درآمد و در آخرین روزهای رژیم ستم شاهی نقش موثری در سرنگونی این رژیم و تصرف آخرین سنگرهای رژیم ستمشاهی ایفا كرد.
وی پس از پیروزی انقلاب به یاری محمد مفتح شتافت و مدتی مسئولیت آموزش نظامی كمیته انقلاب اسلامی منطقه چهار را به عهده گرفت. حاج احمد هم چنین با پیروزی انقلاب اسلامی ،در كنار شهید بهشتی قرار گرفت وبا تدبیر ایشان،توانست تمهیداتی را فراهم آورد كه در صورت بروز كودتا علیه نظام نوپای جمهوری اسلامی ،آن را خنثی سازد.شرح خاطرات ایشان در این فصل شنیدنی وخواندنی است.حاج احمد قدیریان بعد از پیروزی انقلاب به دستور آیت‌الله بهشتی به عنوان معاون اجرایی آیت‌الله قدوسی در دادستان كل انقلاب مشغول به كار شد. در این زمان به همراه شهید لاجوردی نقش مؤثری در برخورد با گروه‌های معاند و ضد انقلاب ایفا كرد.
او به عنوان معاون اجرایی قدوسی، در اولین اقداماتش به عنوان معاونت اجرایی دادستانی، نقش فعالی در دستگیری و بازجویی از اعضای گروه فرقان داشت. مسئول اصلی پرونده گروه فرقان شهید لاجوردی بود و كارهای مربوط به این گروه زیر نظر معاونت اجرایی دادستانی، انجام می‌گرفت.
فعالیت قدیریان در مقابله با منافقین به قدری تاثیر گذار بود كه توسط یكی از ایادی منافقین به نام "كاظم افجه‌ای "در زندان اوین ترور شد اما این ترور نافرجام بود.
(صص153-141)
فصل پنجم:سازمان مجاهدین خلق
در این فصل راوی به تفضیل به خاطرات خویش از سازمان مجاهدین(منافقین) می پردازد.پیشینه وپیدایش سازمان،مواضع التقاطی واقدامات سازمان علیه نظام اسلامی ومقابله نظام با اعضای سازمان از مطالب خواندنی كتاب می باشد.
فصل ششم:مخالفت گروههای معاند با نظام اسلامی
حاج احمد قدیریان در فصل آخر كتاب خاطراتش به مخالفت گروههای معاندی چون: گروه فرقان،حزب توده،جبهه ی ملی،نهضت آزادی وانجمن حجتیه با نظام جمهوری اسلامی می پردازد..(صص220-195)



[/HR] منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی *محقق و پژوهشگر تاریخ و مدرس دانشگاه مصطفی جوان*

[h=1]

ساعت 25/1 شب چه خبر بود؟
[/h]
[/HR]
معرفي مختصر کتاب هاي «ساعت 25/1 دقيقه شب به وقت بغداد»، «ارديبهشتي ديگر» و «يک وجب و چهار انگشت» .

[/HR][h=2]
«ساعت 25/1 دقيقه شب به وقت بغداد»
[/h]تدوين و گفتگو: اسماعيل امامي و مريم احدپور
انتشارات سوره مهر
167 صفحه- قطع رقعي
شمارگان: 2 هزار و 500 نسخه در هر چاپ
قيمت: 2 هزار و 900 تومان
کتاب «ساعت 1:25 شب دقيقه به وقت بغداد» خاطرات اسير آزاد شده ايراني عادل‌ خاني که در کمتر از يک ماه به چاپ دوم رسيد.
اين کتاب که نخستين بار در نمايشگاه کتاب امسال عرضه شد در فاصله کمي به چاپ دوم رسيد .
اسماعيل امامي به همراه همسرش مريم احدپور کار گفتگو و تدوين اين کتاب را برعهده داشته است و بهترين ويژگي اين خاطرات را حسن صداقت راوي در گفتن خاطرات و همچنين شخصيت معمولي او مي‌داند.
عادل خاني حدود 4 سال و سه ماه در اردوگاه‌هاي اسارات عراق به سر برده و در اين کتاب گلچيني از خاطرات او از دوران کودکي تا حضور در جبهه و بعد هم دوران اسارت و بعد از آزادي او آورده شده است.
[h=2]
«ارديبهشتي ديگر» ( خاطرات فرار عبدالمجيد خزايي از زندان سليمانيه عراق)
[/h]مصاحبه و تدوين : مهناز فتاحي
ناشر : سوره مهر
قيمت: 1600 تومان
چاپ و شمارگان : اول / 1389، 2500 نسخه
مهناز فتاحي در اشاره کتاب خود عبدالمجيد خزايي را همشهري خود معرفي مي‌کند و اينکه هر دو کرمانشاهي هستند . فتاحي اشاره مي‌کندکه آنها روي زميني بزرگ شده‌اند که در عالم نجابت و راه و رسم جوانمردي نام و آوازه‌اي دارد و اينکه همشهري‌هايش اين ميراث عزيز را ارجمند مي‌دانند و آنقدر تلاش مي‌کنندکه سقف زندگي‌شان بر پايه‌هاي همين ميراث پدري گذاشته شود . وي ادامه مي‌دهد که زماني که دانسته آقاي خزايي در زمان اسارتش توانسته از زندان سليمانيه عراق فرار کند و خود را به کرمانشاه برساند ، تصميم گرفته خاطرات زندگي ، اسارت و فرار او را به رشته تحرير در بياورد . حاصل همه گفت و گوهاي مهناز فتاحي با عبدالمجيد خزايي به کتاب « ارديبهشتي ديگر » تبديل مي‌شود .
کتاب حاضر از فصل‌‌هايي با عناوين کودکي و نوجواني ، استخدام در نظام ، آغاز جنگ و اسارت ، روزهاي سخت اسارت فرار از زندان ، بازگشت به وطن و هچنين عکس‌ها تشکيل شده است . فصل اول کتاب ، عبدالمجيد خزايي شرح حالي از دوران کودکي خود ارائه مي‌دهد و اينکه در يکي از روزهاي ارديبهشت سال 1337 در شهر کنگاور شهري بين کرمانشاه و همدان بدنيا مي‌آيد . مادر عبدالمجيد بعلت بيماري قلبي در سفري درماني به تهران فوت مي‌کند . از آن روز به بعد او غمگين و گوشه‌گير شده و حتي درس‌خواندن برايش مشکل مي‌شود . هم‌کلاسي‌هاي او رضا قليوند و داود موسوي سعي مي‌کنند تنهايش نگذارند ، دوستاني که بعدها هردويشان شهيد مي‌شوند .
عبدالمجيد پس از مدتي براي استخدام در نظام به تهران مي‌آيد و شش ماه دوره تخصصي را به پايان رسانده و به درجه گروهبان دومي نائل مي‌شود . راوي کتاب ارديبهشتي ديگر در سال 1358 در شيراز ازدواج مي‌‌کند و پس از بازگشت از شيراز به همراه همسرش به کرمانشاه آمده و در سراب نيلوفر در خانه‌هاي سازمان زندگي خود را تا زمان جنگ و اسارت آغاز مي‌کند . فصل سوم کتاب روايتگر اسارت عبدالمجيد است . او که عضو يک واحد نظامي با نفربر زرهي در گروهان شناسايي است به همراه سه نفر ديگر ، دو سرباز و يک درجه‌دار به اسارت گروه‌هاي رزگاري و کومله و دمکرات درمي‌آيد و پس از مدتي توسط آنها به بعثي‌هاي عراقي تحويل داده مي‌شوند تا دوران سخت و طاقت‌فرساي اسارت را تا زمان فرار از زندان تحمل کنند .
فصل چهارم کتاب ارديبهشتي ديگر مربوط به دوران اسارت راوي از بخش‌هاي خواندني و تاثربرانگيز کتاب است .
حمله نيروهاي ايراني به محل اسارت راوي کتاب و ديگر اسراي ايراني زمينه فرار از زندان را براي آنها فراهم مي‌کند . عبدالمجيد خزايي با همه مشکلات و دلهره‌هاي دوران فرار در فصل ششم کتاب در نهايت به وطن خود ايران و سپس شهر کرمانشاه و از آنجا به کنگاور زادگاهش بازمي‌گردد . « امروز چه روز زيبايي است . در اين روز دلنشين ارديبهشتي چشم‌هاي پدرم را مي‌بينم که چشم‌هايم را مي‌بوسد . اشک‌هايم را پاک مي‌کنم . امروز تولدم است . چرا فراموش کرده بودم ؟ امروز همان روزي است که بدنيا آمده‌ام . خدايا شکرت دوباره مرا متولد کردي . در روز تولدم . در ارديبهشتي ديگر . »
[h=2]
«يک وجب و چهار انگشت»
[/h]مصاحبه و تدوين: محمد پورحلم
ناشر سوره مهر
336 صفحه، قطع رقعي
تيراژ2 هزار و 500 نسخه
قيمت: 5 هزار و 500 تومان
نخستين کتاب درباره خاطرات يکي از رزمندگان استان گيلان با عنوان «يک وجب و چهار انگشت» خاطرات شفاهي آزاده بزرگوار «عظيم حقي» با مصاحبه و تدوين محمد پورحلم معاون حوزه هنري استان گيلان از سوي سوره مهر منتشر شد.
اين کتاب خاطرات شفاهي عظيم حقي است که از کودکي وي شروع مي شود و تا تمام شدن دوران اسارت ادامه پيدا مي کند.
بخش اول کتاب درباره کودکي ايشان در شهر کومله از توابع لنگرود و آميخته با کار کشاورزي، شالي کاري و چاي کاري و بعد هم اتفاقات اوايل انقلاب در شهر کومله است.
بخش دوم کتاب درباره جنگ و اعزام ايشان به عنوان بسيجي است که ايشان رضايتنامه جعلي از پدر و مادر دريافت کرده، اعزام جبهه ها شده و در عمليات کربلاي 5 اسير مي شود.
بقيه اتفاقات کتاب هم خاطرات دوران اسارت ايشان در تکريت عراق است که خاطرات بسيار جالبي است؛ از سال 66 شروع مي شود و تا سال 69 که به وطن باز مي گردد، ادامه پيدا مي کند.
پورحلم علاوه بر ثبت خاطرات عظيم حقي از پژوهش ميداني استفاده کرده و سراغ ديگر همرزمان ايشان رفته و با آنها هم درباره خاطرات مصاحبه هايي انجام داده است.
وي درباره چرايي نوشتن کتاب هم گفت: واقعيت امر اين است که در حوزه هنري استان گيلان درباره تاريخ شفاهي رزمندگان کار نشده بود، لذا به عنوان معاون حوزه هنري گيلان راغب شدم براي اولين بار اين کار را انجام دهم که خدا را شکر نتيجه خوبي هم داد.

[h=1]

[/h][h=3]معرفي سه کتاب در زمينه پايداري و مقاومت
[/h]


[/HR]
آشنايي با کتاب‌هاي «چيستي و چرايي جنگ»، «ستاره شمالي» و «يکي از همين روزها به بلوغ رسيدم».

[/HR]
[h=2]«چيستي و چرايي جنگ تحميلي»
[/h]به کوشش حجر اردستاني
نشر مرز و بوم
3100 تومان
در اين کتاب که پژوهشي از بيانات امام خميني‌ (ره) و نگاه ايشان به دفاع مقدس است، بيانات امام خميني (ره) در 10 فصل درباره مسائل مختلف دفاع مقدس و رزمندگان به چاپ رسيده است.
فصل‌هاي مختلف اين کتاب شامل اسلامي و الهي بودن جنگ تحميلي، دفاعي بودن جنگ، مردمي بودن و نقش اقشار، ماهيت تقابل، رفتار جمهوري اسلامي و بعث عراق در جنگ، دلايل شروع جنگ، ورود به خاک عراق، نفي پذيرش صلح، پذيرش قطع‌نامه و رمز پيش‌برد جنگ هستند.

[h=2]
«ستاره شمالي»
[/h]سيدولي هاشمي
انتشارات سوره مهر
303 صفحه
4500 تومان
اين کتاب به مجموعه خاطرات حسيني يکي از جانبازان مازندراني که در طول 8 سال دفاع مقدس همواره در جبهه‌ها، از غرب تا جنوب حضور داشته، مي‌پردازد.
سيدولي هاشمي اين کتاب را در 10 فصل تدوين کرده و در آنها زندگي و خاطرات اين رزمنده را از زمان تولد تا 80 ماه حضور در جنگ روايت کرده است.

حسيني که از رزمندگان قديمي لشکر 25 کربلا بوده در کتاب "ستاره شمالي" ناگفته‌هاي زيادي از سردار شهيد طوسي قائم مقام فرماندهي لشکر 25 کربلا و همچنين از مناطق مختلف عملياتي که لشکر 25 کربلا در جنوب و غرب کشور انجام داده است مانند شلمچه، کارخانه نمک، سوسنگرد، هورالهويزه، موسيان، دهلران و مريوان و نيز عمليات‌هاي متعددي چون فتح‌المبين، طريق القدس، رمضان، محرم، والفجرها و کربلاها بيان کرده است.

[h=2]«يکي از همين روزها به بلوغ رسيدم»
[/h]محمود نجيمي
انتشارات سوره مهر
4500 تومان
نجيمي در اين کتاب يادداشتهاي 2350 روز حضورش را در جبهه‌هاي جنگ تدوين و عرضه کرده است و خاطرات و يادداشتهايي از عملياتهاي بزرگي چون فتح المبين، بيت المقدس، رمضان، والفجر مقدماتي، بدر و والفجر 8 را در آن گنجانده است.
نجيمي در سال 1360 و در سن 13سالگي روانه جبهه‌هاي جنگ شد و از همان تاريخ به ثبت وقايع در قالب يادداشتهاي روزانه پرداخت.
منتقدان از ويِژگيهاي اين کتاب به نگاه دقيق نويسنده به وقايع و دور انديشي در ثبت آنها اشاره کرده‌‌اند.

[h=1][/h]

[h=2]معرفی کتابهایی در زمینه ی پایداری با عناوین: «چشمان آسمان»، «درس عشق».[/h]


[h=2]«چشمان آسمان»[/h] کتاب «چشمان آسمان» عنوان کتابی است که فهیمه کرمی، رضا جهان‌فر و محمود حجامی درباره خاطرات گروهی از نیرو‌های پدافند جمهوری اسلامی ایران در دوران دفاع مقدس نوشته‌اند.
17 خاطره از رزمندگانی چون سرهنگ مظفر قاسمی، سرهنگ ستاد حسین رزم‌آرا، سروان حسین قنبری، سرهنگ بازنشسته حسین شاملو، سرهنگ بازنشسته شمس‌الله نصیری و سرهنگ بازنشسته خسرو جهانی، در این کتاب آمده است.
در بخشی از خاطره سرهنگ بازنشسته شمس‌الله نصیری می‌خوانیم: «ما همیشه سعی می‌کردیم تمام اطلاعات دریافتی را با اطلاعاتی که از مسیر حرکتی پرواز‌های خودی داشتیم تطبیق بدهیم و بعد اقدام کنیم. بعد از اطمینان از آمادگی صد در صدی تجهیزات مقابله با هواپیما‌های عراقی، نوبت به این می‌رسید که به soc شیراز، رادار بهبهان، رادار بندر امام و یگان‌های مستقر در اهواز اطلاع بدهیم که به خاطر گزارش ورود هواپیما توسط فلان پست دیدبانی، به منطقه تحت مسئولیت‌مان اعلام وضعیت قرمز کرده‌ایم...»
[h=2]
«درس عشق»[/h] کتاب«درس عشق» به قلم مشترک ناصر نوروزی، اشرف خانلاری و علیرضا ربیعی به زندگینامه شهدای فرهنگی سلطانیه می‌پردازد.
در این کتاب شهیدان سید‌صفی‌الدین صفوی، محمد‌حسین تجلی و مجید کلانتری معرفی شده‌اند.
نویسندگان پس از آوردن زندگینامه هر شهید، به شرح آخرین عملیاتی پرداخته‌اند که آنان در آن حضور داشته‌اند و در ادامه خاطراتی را در گفت‌و گو با خانواده شهیدان، نامه‌ها و وصیت‌نامه‌ها و تصاویری از آن‌ها آورده‌اند.
در صفحه 38 «درس عشق» می‌خوانیم: «در یکی از روز‌هایی که فرزندش آقامهدی تازه متولد شده بود، متوجه شدیم که نوزاد مریض شده و شهید صفی‌الدین می‌خواهد او را به نزد پزشک ببرند. آن موقع مثل امروز وسایل نقلیه در سلطانیه زیاد نبود. به این خاطر من به ایشان گفتم این مسئله یک کار اضطراری و اورژانسی است. از همین ماشین جیپ استفاده کنید. وی جواب داد: این وسیله فقط برای کارهای عمومی است و اگر وضعیت بیماری پسرم بدتر از این هم شود من از این ماشین استفاده نخواهم کرد.»

[h=1]رونمایی از كتاب با حضور پرستویی[/h]

[h=2]در رونمایی از دو کتاب «سفر به روایت سرفه‌ها» و «سفر به جزیره سوخته» که در حوزه هنری با حضور خانواده جانبازان شیمیایی برگزار شد به مناسبت روز زن از همسران جانبازان تقدیر به عمل آمد.[/h] بخش کتاب وکتاب خوانی تبیان

کتاب فارسی-انگلیسی «سفر به جزیره سوخته» نوشته هدایت‌الله بهبودی و ترجمه ژاپنی کتاب «سفر به روایت سرفه‌ها» نوشته حمید حسام امروز دوشنبه 24 فروردین ماه در تالار مهر حوزه هنری رونمایی شد.
بر اساس این گزارش، اجرای مراسم بر عهده پرویز پرستویی بازیگر سینما و تلویزیون بود، او بخش‌های برنامه را اعلام و حتی به این دلیل که در سفر به هیروشیما با گروه جانبازان همراه بود به خوبی آنها را معرفی می‌کرد.
* فرزند شهید صادقی: پدرم همیشه خوش خنده و مهربان بود
ابتدای مراسم به تجلیل از خانواده جانباز شهید جهانشاه صادقی اختصاص داشت که پس از پخش فیلم کوتاهی از سفر وی به همراه دیگر جانبازان شیمیایی به شهر هیروشیما از خانواده وی تقدیر به عمل آمد.
فرزند این شهید در غیاب مادرش هدیه‌ای را از کمال تبریزی دریافت کرد و با بغض در صدا اینگونه گفت که، دوست داشتم امروز در اینجا پدرم حضور داشت و شخصا تجلیل می شد. امیدوارم که راهش ادامه یابد، پدرم همیشه خوش خنده و مهربان بود و امیدم این است که ما نیز بتوانیم همانند او باشیم.
* کمال تبریزی: امیدوارم خداوند عمری اعطا کند تا بخش کوچکی از ایثارهای جانبازان شیمیایی را هنرمندانه به تصویر بکشیم
کمال تبریزی از کارگردانان سینمای کشورمان هم پس از اهدای لوح به فرزند این شهید عنوان داشت: آنقدر ناگفته در مورد درد و رنج جانبازان باقی مانده که منجر شده این روزها خیلی ها از روزگار و حال آنها اطلاعی نداشته باشند.
وی گفت: امیدوارم خداوند عمری به ما اعطا کند که بتوانیم در کنار سایر هنرمندان بخش کوچکی از ایثارهای آنها را هنرمندانه به تصویر بکشیم.
وی در ادامه به شهید صادقی اشاره کرد و گفت: در سفری که با این شهید بزرگوار به هیروشیما داشتیم، صداقتی ناب را در وجودش شاهد بودم. هر حرفی که از دهانش خارج می شد تنها ناشی از اعتقادی بود که از صمیم قلب به آن داشت.
وی ادامه داد: خبر شهادتش هم برای من حس عجیبی داشت. در طول این سفر هر گاه می‌دیدمش به این فکر می کردم که این افراد فاصله کوتاهی را در حیات طی خواهند کرد و همین موضوع نوعی حال درونی را در آنها ایجاد کرده بود که در کلامشان نیز می شد آن را دید.
* پخش کلیپی از شهید منصور زنگی آبادی و سخنرانی نماینده سازمان ملل
در ادامه این مراسم، کلیپی از شهید منصور زنگی‌آبادی از دیگر جانبازان شهید شیمیایی پخش شد و در ادامه از الیزابت لوئیس کارمند و فعال سازمان ملل در تهران برای سخنرانی دعوت شد. سخنرانی او به یادبود شهید جهانشاه صادقی بدین شرح است؛
من نخستین بار جهانشاه صادقی را در بهمن سال گذشته دیدم، زمانی که او با شهامت تجربیات خود از دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و این‌که چگونه در معرض سلاح‌های شیمیایی قرار گرفته بود، با من در میان گذاشت.
من روبروی او نشستم و به داستان او گوش دادم. برایم واقعاً دشوار بود خشونت/ وحشت تجربیات ناشی از جنگ و مصدومیت را با مهربانی مردی که در مقابلم نشسته بودم یک‌جا ببینم.
زیرا در مقابل من مردی بود که قلبش سرشار از صلح و احساسات شاعرانه بود.
چگونه او توانسته بود با وجود همه آن‌چه برایم تعریف می‌کرد به زندگی ادامه دهد؟ در میان کشتار و آشفتگی. چگونه او می‌توانست هم‌چنان در مقابل دشمنان سابقش بخشنده/ بزرگوار باشد؟
ولی این جوهره جهانشاه صادقی بود. مهربانی. شخصیتی با عمقی بی‌کران/ عمق بی‌کران یک شخصیت. و بالاتر از همه تلاشی فداکارانه/ بی‌پایان برای انجام هرکاری که مانع شود اتفاقی که برای او افتاده، برای دیگران هم روی دهد.
جهانشاه صادقی، دلیرانه به عنوان یک پزشک‌یار در زمان جنگ و در خط مقدم به کشورش خدمت کرد. از خود گذشتگی او زندگی بسیاری از رزمندگان مجروح در زمان جنگ را نجات داد.
او به من گفت: «من عاشق کارم بودم. واقعاً احساس می‌کردم مفید هستم. من سربازانی را با جراحت‌های بسیار وخیم می‌دیدم و احساس می‌کردم وظیفه دارم به این سربازان آسیب‌دیده کمک کنم تا زنده بمانند.»
متاسفانه جهانشاه صادقی خود نیز مانند این سربازان مجروح شد. مصدومیت او نتیجه یک حمله شیمیایی به بیمارستان صحرایی سومار در نهم دی ماه سال 1365 بود، جایی که او در آن زمان مشغول خدمت بود.
آن روز، 8 بمب حاوی خردل گوگردی بر روی این بیمارستان فرو افتاد. و از آن روز زندگی او با درد، دشواری، چشمان همیشه اشک‌آلود، شب‌های بی‌خوابی و تنگی نفس همیشگی همراه شد.
جهانشاه صادقی خیلی زود از میان ما رفت. زندگی که به واسطه کاربرد بی‌رحمانه سلاح‌های شیمیایی کوتاه شد. اما مرگ او بیهوده نبود.
جهانشاه صادقی با صحبت‌های شجاعانه خود بر ضد کاربرد سلاح‌های شیمیایی، میراثی گران‌بها برای نسل آینده بر جای گذاشته است؛ هم در ایران و هم در دیگر بخش‌های دنیا.
او با مشارکت خود دریکی از پروژه‌های موزه صلح با نام نوای صلح؟! ، تجربیات دست اول خود را در خصوص این‌که سلاح‌های شیمیایی چه بر سر انسان‌ها خواهند آورد و چرا هیچ‌گاه نباید به کار روند، در اختیار فرزندان و نوادگان ما گذاشته است.
اما بیش از آن، او از این سخن گفت که همه ما باید نقش خود را در ایجاد فرهنگ صلح، آموختن درک متقابل، اعتماد به یکدیگر و دوستی هرچه بیش‌تر بازی کنیم.
دوست دارم سخنانم را با جملاتی از خود جهانشاه صادقی به پایان برسانم: «هر فعال صلحی در جهان، فارغ از این که چه مذهبی دارد؛ باید بسیار تلاش کند تا مطمئن شود دیگر خشونتی علیه انسان‌ها رخ نخواهد داد. باید به قرآن، انجیل و تورات مراجعه کنیم و هر آن چه خوبی در آن‌ها نوشته شده پیدا کنیم و با رعایت آن‌ها زندگی کنیم. فکر می‌کنم مسئولیت همه ماست که با هم دوست باشیم و به یکدیگر لبخند بزنیم. آن وقت است که این همه تنش بین کشورها و ملت‌‎ها ناپدید خواهد شد. آن وقت است که مردم خوشحال خواهند شد. آن‌وقت است که من هم خوشحال خواهم شد. »
* گری لوئیس: جنگ از ذهن آدمی آغاز می‌شود، صلح نیز باید از ذهن آدمیان آغاز شود
گری لوئیس، کارمند سازمان ملل در تهران در ادامه این مراسم در سخنانی اظهار داشت: من به شخصه دو کتابی که امروز در این مجلس رونمایی می شود را نخوانده‌ام، اما اضافه شدنش به دانش ما در مورد حملات اتمی و شیمیایی را تبریک می گویم.
وی در ادامه با بیان اینکه از زمان حضورم در ایران اطلاعات زیادی درباره تاثیر سلاح های شیمیایی روی قربانیانش به دست آورده‌ام و مایلم در این زمینه از تلاش موزه صلح تشکر کنم، گفت: سازمان ملل نیز به این تلاش ها احترام می گذارد.
لوئیس با تاکید بر اینکه از آنجایی که جنگ از ذهن آدمی آغاز می شود صلح نیز باید از ذهن آدمیان آغاز شود، افزود: من همیشه فکر می کنم که معنای صلح واقعی چیست؟ آیا داشتن امنیت واقعی است؟ اینکه غذایی مناسب داشته باشند و شغلی که برای آن تلاش کنند؟ به نظرم اگر به این موضوع بیشتر فکر کنیم کمتر در جنگ ها حاضر خواهیم بود
وی همچنین به شهید جهانشاه صادقی اشاره کرد و گفت: یک سال قبل در مراسمی که به خاطر قتل عام در روآندا برگزار کرده بودیم آقای صادقی نیز حضور داشتند. وقتی در آن جلسه میان حاضران اختلاف نظر و تنشی ایجاد شد او در سخنانی با ابراز تاسف این نزاع عنوان داشت: آنچه که باعث درگیری در جهان می شود، این است که نمی توانیم در چشمان طرف مقابلمان نگاه کنیم و حرف بزنیم. این سخنان او در کنار اینکه قربانی جنگ شیمیایی بود حاضران را تحت تاثیر قرار داد که چطور چنین فردی اینگونه اصول اولیه انسانیت را با زیبایی روایت می کند.
* همسر شهیدی که اشک امان صحبت به او نداد
در ادامه مراسم، مرضیه طهماسبی، همسر شهید زنگی‌آبادی توسط محسن مومنی رئیس حوزه هنری مورد تجلیل قرار گرفت.
وی که با تالم خاطر سخن می‌گفت و به سختی اشک خود را نگه داشت تا چند کلامی صحبت کند، گفت: خوشحالم که همسرم دوستانی مانند شما دارد و از یادتان نمی رود. امیدوارم خدا هم به من صبری بدهم که بتوانم دوری او را تحمل کنم.
* پخش کلیپ و تقدیر از همسر شهید عطشانی/ شهیدی که در نوروز به خیل همرزمانش پیوست
بخش بعدی این مراسم، بخش کلیپی از شهید منصور عطشانی و تجلیل از همسر وی بود.
همسر این شهید پس از دریافت هدیه خود که توسط داریوش فرضیایی یا همان عمو پورنگ به وی اهدا شد.
این همسر شهید که سال‌ها در کنار همسرش پرستار وی بود و در فروردین 94 او را به خیل همرزمانش سپرد در این مراسم گفت: خوشحالم از اینکه در جایی هستم که فکر می‌کنم روح همسرم هست. امروز اینجا عزیزانی هستند که مانند همسرم در زندگی زخم برداشتند تا سپر بلای تمام مردم ایران شوند. 34 سال زندگی با او برایم خاطرات زیادی داشت، اما در این 40 روز آخر تا ساعت 16:00 روز پنجم فروردین ماه 94 دیگر حس کردم که او می خواهد برود. با من خداحافظی کرد. می دانستم که سال ها است دوست دارد به میان دوستانش برگردد و به همین خاطر تنها از او خواستم که شفاعت من را بکند.
* داریوش فرضیایی: ممنون رشادت جانبازان شیمیایی هستم که شهید زنده عصر ما هستند
داریوش فرضیایی هم در چند جمله کوتاه ضمن ادای احترام به مقام شهدا و جانبازان شیمیایی عنوان کرد: هر آنچه که ما داریم، یعنی من و امثال من، که در آرامش زندگی می کنیم و ممنون رشادت چنین افرادی است که شهید زنده عصر ما هستند و هیچ انتظاری از هیچ مقام و مسئولی ندارند.
* معرفی یک مترجمی که در اسارت‌گاه‌های بعثی‌ها رزمندگان ایرانی را کمک می‌کرد/ تقدیر از ملا صالح قاری
ملاصالح قاری، دیگر شخصیتی بود که در این مراسم از همسر وی تجلیل شد.
قاری، مترجمی عراقی بود که در ماجرای اسارت 23 نوجوان ایرانی در عراق پس از عملیات آزادسازی خرمشهر با وجود عراقی بودن به یاری و کمک به اسرای ایرانی پرداخت.
* درخواست گلعلی بابایی از هنرمندان برای شناساندن چهره یک مترجم در اسارتگاه‌های عراق
سردار گلعلی بابایی رئیس سازمان هنری و ادبیات دفاع مقدس که هدیه قاری را به همسر وی اهدا کرد، درباره این مترجم که سالها پیش با او آشنا شده بود،تصریح کرد: سالها پیش او را دیدم و با وی مصاحبه‌ای انجام دادم، او اتفاقاتی که در کلیپ پخش شد را برای من کامل تعریف کرد، اتفاقاتی که برای او افتاد چهره ناشناخته‌اش را آشکار کرد، او حتی مدتی پس از آزادی تحت تعقیب بود چرا که عنوان ستون پنجم دشمن را به او می‌دادند، ولیاو جرو افراد خاص جامعه ما است.
وی ادامه داد: از دوستان هنرمند تقاضا دارم این شخصیت را بشناسانند زیرا او سریال بلندی است که می‌تواند موارد مختلف را از سینه او استخراج کرد و به گوش مردم رساند.
ملاصالح قاری نیز پس از دریافت جایزه و اهدای آن به دخترش در سخنان کوتاهی خاطر نشان کرد: من در جایی ناخواسته قرار گرفتم که حکمت خداوند بود و نعت او بود که شامل حال من شد تا از این جریان سرافراز بیرون بیایم.
* بخش بعدی این مراسم تجلیل از همسران جانبازان موزه صلح تهران بود
در این بخش از مراسم، همسر جانباز تقی پور، مدیر موزه صلح تهران، مادر شهید محمد طباطبایی، همسر جانباز حمید صالحی، همسر جانباز بهروز عباسی، همسر جانباز علیرضا یزدان پناه، همسر جانباز اسدالله محمدی، همسر جانباز محمد رضایی، همسر جانباز کاظم مقدس و همسر جانباز حسن حسنی‌سعدی و... مورد تجلیل قرار گرفتند.
* حسام: به زبان مشترکی به نام دل رسیده‌ایم
حمید حسام که کتاب «سفر به روایت سرفه‌ها» را تالیف کردهف در این مراسم اظهار داشت: این مراسم بهترین مکان است تا سلام دهیم به حلقه‌ای توانست نماینده سازمان ملل و شما عزیزان و حتی دوستانی که 13 هزار کیلومترها آن سو تر هستند مانند خانم سویا را گرد هم آورد. این حلقه انعکاس همان صداها و نفس‌ها و سرفه‌های است، ترجمه همدلی است که از همزبانی بهتر است از این رو نشان داده‌ایم که ما به زبان مشترکی به نام دل رسیده‌ایم. خدا را شاکرم که توانستم نیم نگاهی به دلهای شما داشته باشم.
* بهبودی خطاب به جانبازان شیمیایی: حلال کنید، 30 سال نان اسم شما را خورده‌ایم
هدایت‌الله بهبودی نویسنده کتاب «سفر به جزیره سوخته» هم در این مراسم ابراز داشت: این کتاب در آن جایگاهی نبود که به این برنامه بیاید و روی سکو قرار بگیرد و بخواهیم از آن رونمایی کنیم.
وی افزود: آقای حبیب احمدزاده اما مرا قانع و توجیه کرد نه بخاطر اینکه در کتاب از در و دیوار ژاپن هم یاد آمده بلکه بخاطر یادی که در کتاب از جانبازان شیمیایی شده است.
بهبودی عنوان کرد: 30 سال و اندی است که نان اسم شما‌ها(جانبازان شیمیایی) را می‌خورم، تعدادی از شماها نیستید، یک تعدادی که هستید مرا حلال کنید، تا نان حلال از گلوی ما پایین رود و آن دنیا پوست موز زیر پای ما نباشد.
* اجرای پرستویی و بغض فروخورده/ هماهنگی‌های حبیب احمدزاده
همانگونه که اشاره شد اجرای برنامه برعهده پرستویی بود او مدام با حبیب احمدزاده هماهنگی‌هایی را برای دعوت از میهمانان انجام می‌داد زیرا سنگ بنای این برنامه احمدزاده بود که پرستویی در خلال سخنانش از وی هم تقدیر کرد.
حبیب احمدزاده هم حق مطلب را برای جانبازان شیمیایی و همسرانشان ادا کرد و به مناسبت گذشت چند روز ی از روز زن و ولادت حضرت زهرا(س) از همسران جانبازان تقدیر به عمل آورد.
این مراسم با استقبال فراوان جانبازان شیمیایی و هنرمندان همراه بود، که در آن از خانواده شهدا و جانبازان شیمیایی هشت سال دفاع مقدس تقدیر و تجلیل به عمل می‌آید.
در پایان این مراسم با حضور محسن مومنی شریف رئیس حوزه هنری، لوئیس نماینده سازمان ملل در تهران، کمال تبریزی از دو کتاب فارسی-انگلیسی «سفر به جزیره سوخته» نوشته هدایت‌الله بهبودی و ترجمه ژاپنی کتاب «سفر به روایت سرفه‌ها» نوشته حمید حسام امروز دوشنبه 24 فروردین ماه در تالار مهر حوزه هنری رونمایی به عمل آمد و همه حاضران عکسی به یادگار انداختند.


[/HR] منبع: فارس

ا

[h=1][/h]

[h=2]معرفی کتابهای «چشمهای عاشورایی»، «دَرضیه» و «رسم دلدادگی».[/h]

«چشمهای عاشورایی»
«چشمهای عاشورایی» که به خاطرات شهیدان اطلاعات لشگر 31 عاشورا می‌پردازد، منتشر شد.
ایوب سیف‌زاده مدیر انتشارات یاس نبی گفت: کتاب «چشمهای عاشورایی» به کوشش سازمان بازنشستگی نیرو‌های مسلح، منتشر شد.
سیف‌زاده ادامه داد: این کتاب در هزار و 130 صفحه، به خاطرات شهدای اطلاعات لشگر 31 عاشورا، استان‌های آذربایجان شرقی و غربی و استان‌های اردبیل، زنجان و قزوین می‌پردازد.
مدیر انتشارات یاس نبی با بیان این‌که خاطرات «چشمهای عاشورایی» توسط ستاد یادواره لشگر 31 عاشورا جمع‌آوری شده است، درباره دلیل منتشر نشدن این اثر در دو جلد جداگانه توضیح داد: برخی شهر‌های یاد شده، شهیدان کمتری داشته‌اند و ترجیح ستاد یادواره این بود که تفکیک استانی صورت نگیرد و خاطرات شهیدان لشگر 31 عاشورای تمامی استان‌ها در قالب یک مجلد به چاپ برسند.
وی درباره ویژگی‌های این کتاب گفت: این اثر به صورت چهار رنگ، همراه با تصاویر منتشر شده است. هر فصل از این کتاب به شهیدان یک استان اختصاص یافته است. هرچند تمامی مردم می‌توانند از خاطرات این کتاب بهره‌مند شوند اما مخاطب اصلی «چشمهای عاشورایی» داستان‌نویسان و تاریخ‌پژوهان هستند.
به گفته مدیر انتشارات یاس نبی در «چشمهای عاشورایی» برای خاطرات هر شهید پنج صفحه اختصاص یافته است و آنان با خاطراتی از خانواده، دوستان، هم‌زمان و آشنایانشان معرفی می‌شوند. در پایان هر خاطره هم چهار عکس از آلبوم هر رزمنده شهید آمده است.
سیف زاده ادامه داد: این کتاب را با همکاری انتشارات صریر (بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس) منتشر کرده‌ایم و به یقین در فرصت مناسبی رونمایی می‌شود.
انتشارات یاس نبی «چشمهای عاشورایی» را با شمارگان یک هزار نسخه، در قطع وزیری، هزار و 130 صفحه و به بهای 400 هزار ریال روانه بازار نشر کرده است. همچنین، نسخه اندروید این اثر هم به صورت رایگان در دسترس علاقه‌مندان است.

«دَرضیه»
کتاب «دَرضیه» که خاطرات شهید علی شرفخانلو، به قلم پسرش را در بر دارد، از سوی انتشارات روایت فتح به چاپ رسید.
کتاب «دَرضیه» از مجموعه مادران انتشارات روایت فتح منتشر شد. این کتاب ششمین جلد از مجموعه «مادران» است که حسین شرفخانلو درباره پدرش، شهید علی شرفخالو نوشته است.
در ابتدای این کتاب، درباره مجموعه «مادران» می‌خوانیم: «روزی که کودک متولد می‌شود، مادر هزار امید می‌بندد به او و به آینده‌اش. هر روز آرزو‌هایی که برای خود در سر پرورانده و به آن‌ها نرسیده را در او تجسم می‌کند. در هر محله از قد کشیدنش لذتی می‌چشد، آمیخته به رنج. همیشه چنین بوده و هست. زمانی همین مادر دلبسته، چشم از قامت پسر برگرفت و با سلام و صلوات روانه‌ی میدان نبرد کرد؛ جایی که هر لحظه‌اش بوی انتظار می‌داد و جدایی. مادر چشم بست بر آرزو‌های خود، تا روزی بر قامت رعنای فرزند شرم نکند که دل‌ بستگی‌اش او را پابند زمین کرده است. چشم بست و اشک‌هایش را به دعای شبانه‌روز پیوند زد. اما گاه انتظار به فراق گره می‌خورد و باز مادر بود و شکوفه‌های پنهانی و درد‌های ناگفته. این مجموعه قصد دارد لحظاتی از زندگی مادران شهدا را همراهی کند؛ همراهی تلخ و شیرین.»
نگارنده در بخشی به نام «به جای مقدمه» در دلنوشته‌ای می‌نویسد: «پدر آسمانی‌ام! از این که از تو نوشته‌ام و از این که باز با صد ‌هزار جلوه برون آمدی که من با صد‌هزار دیده تماشا کنم تو را، ممنونم و پیشانیِ سپاس به درگاه حی لایزال می‌سایم؛ از این که رخ نمودی و اذنم دادی که از تو بشنوم و از تو بنویسم. من این چند سطر را به عوض مقدمه‌ی کتابی که برای تو و با دست عنایت نوشته شد، نوشتم و این چند سطر و آن‌ چه که در پی این خواهد آمد را تقدیم تو می‌کنم و تقدیم مادرم که نگذاشت جای خالی نبودنت، غصه بزرگ کودکی‌ام شود...»
روایت مادر شهید علی شرفخانلو از زمان ازدواج وی با مش حسین شرفخانلو آغاز می‌شود و تا زمان شهادت وی و آیین‌های بزرگداشت پس از آن ادامه می‌یابد. در پایان هم تصاویری از دوران کودکی شهید شرفخالو آمده است.
در صفحه 8 کتاب «درضیه می‌خوانیم: علی، اسمم را از زبان مادربزرگ و پدرش که «مرضیه» صدایم می‌کردند، یاد گرفته بود و چون زبانش به «مرضیه» نمی‌چرخید، به‌م می‌گفت «دَرضیه» و فکر می‌کرد همه مادر‌هایشان را «دَرضیه» صدا می‌کنند...»
کتاب «دَرضیه» از مجموعه مادران را انتشارات روایت فتح با شمارگان هزار و 100 نسخه، قطع پالتویی، 88 صفحه و به بهای 50‌هزار ریال روانه بازار نشر کرده است.

«رسم دلدادگی»
کتاب «رسم دلدادگی» که به قلم منیژه جانقلی در قالب مجموعه داستانک و درباره زنان فعال انقلاب و دفاع مقدس نوشته شده است، منتشر شد.
کتاب «رسم دلدادگی» نگاهی خاص به سیره شهدا و منش زندگی شیرزنان عرصه جهاد و شهادت دارد.
با خواندن سطر سطر این کتاب با گوشه‌هایی از منش و شخصیت همسران و مادران شهید امثال نادره عزیزی‌بیک، خواهر دو شهید؛ شهیده شاه زنان سرزمانی، مادر دو شهید؛ فاطمه ناهیدی، نخستین زن اسیر ایرانی و زهرا محمودی (معروف به مادر جبهه) و دیگران آشنا می‌شویم.
در متن این اثر می‌خوانیم: «می‌دانست رزمنده‌ها در تیررس عراقی‌ها قرار دارند. می‌دانست اگر سرشان را بالا بگیرند، هدف تیراندازی‌های عراقی‌ها قرار خواهند گرفت. برای همین به خواهران بخش تدارکات گفته بود که باید دقت کنند. باید با احتیاط از داخل کانال بگذرند. نگاه که کرد، حرکت بچه‌ها به صورت خزنده و سینه‌خیز بود. مسیری را که قرار بود طی کنند پیچ در پیچ بود. با زحمت از این مسیر گذشتند. بسیجی‌ها که چشم‌شان به این خواهرها افتاد، تعجب کردند. نیم‌خیز آب، غذا و وسایل ضروری امدادرسانی را تحویل دادند و به همان شکل از همان مسیر برگشتند. آن هم با چادرهایی خاکی و پاره.»
کتاب «رسم دلدادگی» در 96 صفحه از سوی نشر «امینیان» منتشر شده است.


[/HR] منابع:
ایبنا
ایکنا

[h=1][/h]

[h=2]معرفی کتابهای «رد پایی بر آسمان»، «مادران؛ شهید سالاری»، «یادگاران؛ حسن شفیع‌زاده» و «پرواز قاصدک ها».[/h]

«رد پایی بر آسمان»
نخستین جلد از کتاب «رد پایی بر آسمان» که به خاطرات «عبد‌الوهاب ناظمیان» از رزمندگان سمنانی دوران دفاع مقدس می‌پردازد، منتشر شد.
«رد پایی بر آسمان» عنوان مجموعه کتاب‌هایی است که به خاطرات رزمندگان دفاع مقدس در استان سمنان می‌پردازد. نخستین کتاب از این مجموعه، به خاطرات «عبد‌الوهاب ناظمیان» پرداخته است.
این اثر که به قلم مرتضی حاجیان نژاد تصحیح و بازنویسی شده است، در 11 فصل به مرور خاطرات ناظمیان از دوران کودکی، سال‌های تحصیل، فعالیت‌های پیش از انقلاب اسلامی و حضورش در عملیات‌هایی چون آزادسازی خرمشهر، عملیات محرم، عملیات والفجر 8 ، کربلای 1 و ماجرای حج سال 1366 می‌پردازد.
با توجه به این که نخستین جلد از «رد پایی بر آسمان» در قالب خاطره‌نویسی نوشته شده است، نگارنده زیرنویس‌های به جا و دقیقی را برای مطالب عنوان شده در نظر گرفته و مواردی چون تاریخ شروع و پایان هر عملیات، نام و دلیل شهادت هر رزمنده شهید شده، نام رجال اثرگذار سیاسی، نظامی و اقتصادی دوران جنگ تحمیلی را هم شرح داده است.
در صفحه 89 جلد نخست کتاب «رد پایی بر آسمان» می‌خوانیم: «با عبور از منطقه باتلاقی، به زمین‌های هموار و خاکی رسیدیم. خمپاره و توپ‌هایی که در منطقه باتلاقی فرود می‌‌آمد، از نظر برخورد تراکش خطرات کمتری برایمان داشت. زمانی که مناطق باتلاقی را پشت سر گذاشتیم، صدای ترکش خمپاره‌ها که از کنار ما عبور می‌کرد به راحتی قابل شنیدن بود. خود را به خاکریزی رساندیم. از این فاصله به راحتی حرکت نیرو‌های دشمن قابل مشاهده بود...»
این کتاب با تصاویری از عبد‌الوهاب ناظمیان در صحنه نبرد و به همراه هم‌رزمانش پایان یافته است.
«رد پایی بر آسمان» را انتشارات سوره مهر، با همکاری حوزه هنری استان سمنان، شمارگان هزار نسخه، در 178 صفحه و قطع رقعی با بهای 8500 تومان روانه بازار نشر کرده است.

«مادران؛ شهید سالاری»
هفتمین جلد از مجموعه ‌«مادران» انتشارات روایت فتح نوشته سارا صفالو به زندگی شهید سید داوود سالاری از نگاه مادرش می‌پردازد.
در ابتدای این کتاب، درباره مجموعه «مادران» می‌خوانیم: «روزی که کودک متولد می‌شود، مادر هزار امید می‌بندد به او و به آینده‌اش. هر روز آرزو‌هایی که برای خود در سر پرورانده و به آن‌ها نرسیده را در او تجسم می‌کند. در هر محله از قد کشیدنش لذتی می‌چشد، آمیخته به رنج. همیشه چنین بوده و هست. زمانی همین مادر دلبسته، چشم از قامت پسر برگرفت و با سلام و صلوات روانه‌ میدان نبرد کرد؛ جایی که هر لحظه‌اش بوی انتظار می‌داد و جدایی. مادر چشم بست بر آرزو‌های خود، تا روزی بر قامت رعنای فرزند شرم نکند که دل‌ بستگی‌اش او را پابند زمین کرده است. چشم بست و اشک‌هایش را به دعای شبانه‌روز پیوند زد. اما گاه انتظار به فراق گره می‌خورد و باز مادر بود و شکوفه‌های پنهانی و درد‌های ناگفته. این مجموعه قصد دارد لحظاتی از زندگی مادران شهدا را همراهی کند؛ همراهی تلخ و شیرین.»
کتاب «مادران؛ شهید سالاری» مقدمه‌ای ندارد اما پیش از این، سارا صفارلو درباره مادر شهید سالاری گفته بود: «صدیقه گلپایگانی» معروف به «امین اقدس» از همشهریان و اقوام دور امام خمینی‌(ره) در شهر خمین نیز بود و همین موضوع باعث شده است که خاطرات بسیار خوبی از امام، شکل‌گیری و آغاز انقلاب روایت کند. وی در نوجوانی مدیر مدرسه خمین می‌شود اما به خاطر حفظ حجاب، این شهر را ترک و مخفیانه به ری کوچ کرد و در همان‌جا زندگی کرد.
به گفته وی، خانواده شهید سالاری از قشر مرفه در خمین بودند و تمام دارایی خود را در راه پیروزی انقلاب اسلامی خرج کردند. پدر شهید سیدداوود سالاری (سید محمد سالاری) که از فعالان پیش از انقلاب اسلامی بود، به دلیل شکنجه‌های ساواک دچار بیماری شد و سیدداوود که در مقطع ابتدایی تحصیل می‌کرد، در کارخانه چیت‌سازی شهرستان ری مشغول به کار شد و مخارج خانواده‌اش را هم تقبل ‌کرد. وی سال 61 در عملیات بیت‌المقدس تا نزدیک بصره پیش رفت و در حال انهدام تانک‌ها بود که مفقودالاثر شد.
کتاب «مادران؛ شهید سالاری» در کنار روایت زندگی شهید سالاری از زبان مادرش، به نحوه مبارزه «صدیقه گلپایگانی» و همسرش با رژیم پهلوی هم می‌پردازد.
در صفحه 37 کتاب می‌خوانیم: «صبح که صدای اذان بلند می‌شد، سید داوود من را به زیارت حضرت عبد‌العظیم (ع) می‌برد و بعد هم تا پل سیمانی می‌دوید تا به سرویس کارخانه‌ چیت ری برسد که البته بیش‌تر وقت‌ها هم نمی‌رسید؛ اگر هم می‌رسید، سرپا می‌ایستاد تا زن‌ها بنشینند. همیشه می‌گفت: کارگرهای زن کارخانه از همه بیشتر زحمت می‌کشن. خیلی زود ریسنده‌‌ درجه یک کارخانه شد...»
«مادران؛ شهید سالاری» را انتشارات روایت فتح با شمارگان هزار و 100 نسخه، 80 صفحه، قطع پالتویی و به بهای 450‌هزار ریال روانه بازار نشر کرده است.

«یادگاران؛ حسن شفیع‌زاده»
بیست و ششمین کتاب از مجموعه «یادگاران» منتشر شد. این کتاب به شهید حسن شفیع‌زاده، فرمانده توپخانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دوران دفاع مقدس می‌پردازد.
این کتاب، به قلم منصوره قنادیان نوشته شده و کار پژوهش آن را ناصر یاری بر عهده داشته است.
در ابتدای این اثر درباره مجموعه کتاب‌های «یادگاران» می‌خوانیم: «یادگاران عنوان کتاب‌هایی است که بنا دارد تصویر‌هایی از سال‌های جنگ را در قالب خاطره‌هایی بازنویسی شده، برای آن‌هایی که آن سال‌ها را ندیده‌اند، نشان بدهد. این مجموعه راهی است بر سرزمینی نسبتا بکر میان تاریخ و ادبیات، میان واقعه‌ها و بازگفته‌ها، خواندن‌شان تنها یاد‌آوری است، یادآوری این نکته که آن مرد‌ها بوده‌اند و آن واقعه‌ها رخ داده‌اند؛ نه در سال‌ها و جاهای دور، در همین نزدیکی.»
«یادگاران؛ حسن شفیع‌زاده» 100 خاطره بازنویسی شده درباره این شهید را در بر دارد. با آن‌که راویان خاطرات مشخص نیستند، در پایان کتاب از کانون فرهنگی شهید تجلایی، موسسه حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس سپاه عاشورا، بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس آذربایجان شرقی و گروه توپخانه 60 رسالت به عنوان مآخذ و منابع کتاب یاد شده است.
حسن شفیع‌زاده متولد مرداد 1336 در تبریز بود که هشتم اردیبهشت سال 1366 در منطقه ماووت و در عملیات کربلای 10 به شهادت رسید. در معرفی شهید شفیع‌زاده می‌خوانیم: «حسن شفیع‌زاده در تبریز به دنیا آمد. در کوچه پس کوچه‌های این شهر زرگ شد و قد کشید. جوان بود که جنگ شروع شد. با مهدی باکری یک خمپاره‌انداز را از تبریز با هر سختی که بود به آبادان بردند و شد دیده‌بانش. از پشت همان دوربین دیده‌بانی هم فهمید که جواب آتش توپخانه‌ای دشمن را باید با توپخانه داد. پس دستی سر و روی توپ‌های غنیمت‌گرفته‌ شده از ارتش عراق می‌کشید و بر علیه خودشان استفاده می‌کرد. مرکز آموزش توپخانه را در اصفهان تاسیس کرد. با تولید توپ‌های جدید، توپخانه‌ی سپاه تشکیل شد و کمی بعد شد فرمانده توپخانه سپاه ایران. می‌گفت عملیات‌ها بدون آتش پشتیبانی و اجرای آتش، فیلمی است بدون موسیقی متن. در آخر هم گلوله‌ی توپ، توپچی را با خود به آسمان برد.»
«یادگاران؛ حسن شفیع‌زاده» خاطراتی درباره منش رزمندگی، فردی و خانوادگی وی را شامل می‌شود. در خاطره شماره 21 کتاب می‌خوانیم: «آن‌قدر گشت تا بلند‌ترین ساختمان را در آبادان برای دیده‌بانی پیدا کرد. هر چه به او اصرار کردیم که این‌جا در تیررس دشمن است و دیر یا زود ساختمان را می‌زنند، گوشش بدهکار نبود. می‌گفت: «این‌طوری به عراقی‌ها مسلط‌ترم.» هنوز چند قدم از ساختمان دور نشده بودیم که عراقی‌ها با گلوله توپ آن جا را زدند. حسن را با سر و رویی زخمی و خونی وسط اتاق پیدا کردیم. به سختی دفترچه‌اش را درآورده‌ بود و وضعیت آتش را می‌نوشت. زیر آتش سنگین دشمن یک فرغان پیدا کردیم و حسن را رساندیم بیمارستان. فردا صبح اول وقت با سر باندپیچی شده برگشت سر ساختمان نیمه ویران تا به قول خودش کار ناتمامش را تمام کند.»
«یادگاران؛ حسن شفیع‌زاده» را انتشارات روایت فتح با شمارگان دو‌هزار و 200 نسخه، قطع پالتویی، 112 صفحه و به بهای 50‌هزار ریال روانه بازار نشر کرده است.

«پرواز قاصدک ها»
کتاب «پرواز قاصدک‌ها» که به شهیدان مخابرات لشگر 10 سید‌الشهدا می‌پردازد، از سوی انتشارات این لشگر و با همکاری شهرداری تهران منتشر شد.
کتاب «پرواز قاصدک‌ها» نوشته صدیقه فیروزی است.
این کتاب با داستانی از خاطره هر شهید آغاز می‌شود و در ادامه بخشی از وصیت‌نامه و خاطره‌های کوتاهی از برخی همرزمان و خانواده آن شهید آمده است.
در صفحه 79 کتاب می‌خوانیم: «رباب روی سکوی قدیمی با یکی از دختربچه‌های همسایه مشغول بازی بود. مردی که لباس بسیجی تنش داشت وارد حیاط خانه شد... نزدیک‌ترین فرد به رباب او بود، نزدیک رباب و دختر همسایه آمد... کنار آن‌ها نشست- خانم کوچولو؟ مادرت کجاست؟- مامانم اونهاش... و با دست نشان داد. مرد نزدیک مادر رباب رسید، مرد: سلام حاج خانم... من از دوستان آقا مجید هستم... بدموقع اومدم انگار... مادر رباب: سلام... خوش آمدید... چه خب از آقامجید؟... ما همه نگرانش هستیم. در این حین نگاهی به دختر کوچکش می‌کند... و ادامه می‌دهد -البته دخترم بیشتر از همه ما! مرد سرش را به زیر می‌اندازد... واقعیتش آقا مجید سه روز پیش تو یه عملیات شهید شدن حاج خانم...»
داستان و خاطرات شهیدانی چون حسن رضائیان، عیسی کره‌ای، سروش امیری، اصغر اسکندری و محمود معزپور در این کتاب آمده‌اند و در پایان نیز تصاویری رنگی از تمام شهیدان نقش بسته است.
«پرواز قاصدک‌ها» را انتشارات ستاد کنگره شهدای لشگر 10 سید‌الشهدا با همکاری معاونت اجتماعی و امور فرهنگی شهرداری تهران، با شمارگان سه‌هزار و 100 نسخه، 248 صفحه، قطع رقعی و به بهای 120‌هزار ریال منتشر کرده است.


[/HR] منبع: ایبنا

[h=1][/h]

[h=2]معرفی کتابهای «فرنگیس»، «جنگ بود» و «با من سخن بگو».[/h]

«فرنگیس»
کتاب خاطرات فرنگیس حیدرپور، با عنوان «فرنگیس» که مهناز فتاحی آن را نوشته توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
«فرنگیس» شامل خاطرات فرنگیس حیدرپور متولد سال 1341 در روستای اوازین است. او در حمله نظامیان عراقی به روستای محل سکونتش با یک تبر از خود در برابر سربازان ارتش بعث عراق دفاع کرد.
در سال 1359 پس از حمله عراق به روستای اوازین، مردم به دره‌های اطراف فرار می‌کنند. فرنگیس که در آن زمان 18 سال داشت شب هنگام همراه برادر و پدرش جهت تهیه غذا به روستا باز می‌گردند. اما در طول راه پدر و برادر فرنگیس ضمن درگیری با عوامل عراقی کشته می‌شوند و فرنگیس در پی برخورد با دو سرباز عراقی بدون داشتن سلاح گرم، با تبر پدرش با سربازان درگیر شده، یکی را کشته و دیگری را با تمام تجهیزات جنگی اسیر می‌کند و به مقر فرماندهی ارتش ایران تحویل می‌دهد.
همچنین رهبر انقلاب در سفرشان به کرمانشاه به این بانوی بزرگ اشاره کرده بودند و بر ثبت خاطراتش تاکید داشتند.

«جنگ بود»
کتاب «جنگ بود» اثر احسان محمدی از سوی نشر کتاب آمه روانه بازار کتاب شد.
این کتاب خاطرات راوی کتاب است از دوران دفاع مقدس و به نوعی روایت یک فرد جنگ‌زده است و تصویری که کودکان مناطق مرزی از دشمن داشتند را در متن خاطرات به خواننده نشان می‌دهد.
این کتاب که علاوه بر اینکه خاطره است نویسنده آن با یک پرداخت داستانی خاطرات را خواندنی‌تر کرده و مخاطب را با خود جلو می‌برد.
احسان محمدی در این کتاب به روزهای دفاع مقدس و سختی‌های که توسط دشمنان بر ملت ایران روا داشته شده اشاره می‌کند و آن را با نوع روایت خود برای خواننده جذاب جلوه می‌دهد.
این کتاب در 159 صفحه و قیمت 13 هزار تومان در 1000 نسخه از سوی انتشارات کتاب آمه منتشر شده است.

«با من سخن بگو»
یادداشت‌های منتشر نشده‌ای از شهید آوینی در قالب پنج جلد از یک مجموعه 15 جلدی به نام «با من سخن بگو» منتشر و روانه بازار کتاب شد.
فریناز ربیعی، مدیر روابط عمومی انتشارت روایت فتح گفت: این کتاب‌ها به موضوع‌های آمریکا، تمدن غرب، انقلاب اسلامی، جنگ تحمیلی و ولایت فقه می‌پردازد.
وی درباره این مجموعه توضیح داد: سخنانی از شهید سید مرتضی آوینی که تا پیش از این در هیچ کتابی منتشر نشده بود، بدون دخل و تصرف در «با من سخن بگو» آمده است. در کنار این سخنان که از سرمقاله‌های نشریه «سوره» گردآمده است، تصاویری گرافیکی و مرتبط چاپ شده است.
به گفته ربیعی، کتاب «با من سخن بگو» در 90 صفحه و با تدوین‌گری مهدی محققیان، قطع خشتی کوچک و به بهای هر جلد 40 هزار ریال روانه بازار نشر شده است.


[/HR] منابع:
فارس
ایبنا

[h=1][/h]

[h=2]حاشیه‌‌ای بر کتاب «دا» ؛ خاطرات سیده‌زهرا حسینی[/h]

برای کسی باورپذیر نیست؛ چه آنها که در روزهای اولیه جنگ تحمیلی در خرمشهر حضور داشته، از نزدیک با سیده‌زهرا حسینی برخورد داشتند و حتّی با او کار می‌کردند و چه آنها که بعدها، سیر خاطراتش را در کتاب « دا » خواندند.
راوی دا هرکجا که می‌رود خواننده را نیز با خود می‌برد. در همه لحظاتی که سیده‌زهرا حسینیِ 17 ساله در خرمشهر، جنّت‌آباد(قبرستان)، مسجد جامع، درمانگاه، خطّ مقدم، بیمارستان، کمپ و حتی در سال‌های پس از ازدواجش در نزدیکی جبهه حضور دارد، باور این همه صبر و شکیبایی از دختری جوانی سخت است.
او از روز آغاز جنگ(اول مهر 1359) در جنّت‌آباد حضور پیدا می‌کند و به مدّت 10 شبانه‌روز به غسل، کفن و دفن شهدای خرمشهر می‌ِپردازد. شهدایی که بیشتر آنها زنان و بچه‌هایی هستند که در اثر بمباران هوایی عراقی‌ها به شهادت رسیده‌اند.
سیده‌زهرا حسینی در تاریخ 5 مهر 1359 پدرش (سیدحسین حسینی) و در تاریخ 10 مهر 1359 برادرش (سیدعلی حسینی) را پس از غسل و کفن، خود به خاک می‌سپارد با این وجود دست از کار نمی‌کشد؛ نه روحیه‌اش را از دست می‌دهد و نه به صبر و بردباری‌اش اجازه می‌دهد که زیر بار این دو غم بزرگ، لبریز شوند.
او سال‌ها با ترکشی در ستون فقرات که با حضورش در خط مقدم هدیه گرفته، زندگی می‌کند اما با وجود همه سختی‌ها، خستگی‌ها و درد و رنج حاصل از جنگی نابرابر که صدام بعثی بر ایران و ایرانی تحمیل کرده، در غیاب پدر و برادر بزرگ، مسوولیت خانواده را در کنار مادرش بر دوش می‌کشد و حتی پس از آمدن به تهران و اقامت در ساختمان خیابان کوشک که جنگزده‌ها را در آن جای داده‌اند بازهم دلش برای رفتن به جبهه پر می‌کشد. بر همین اساس زمانی‌که در دی 1360 ازدواج می‌کند شرطی را برای ازدواجش تعیین می‌کند تا بتواند به جبهه برگردد. او این شرط را می‌گذارد که « شرط من این است که از خانواده‌ام جدا نشوم و شرط دیگرم هم این است که شما(داماد) مانع جبهه رفتن من نشوید.» نقل از صفحه657 کتاب دا.
او پس از ازدواج به همراه همسرش(حبیب مزعلی) به آبادان می‌رود، آنجا زیر بمباران و خمپاره‌های عراقی‌ها می‌ماند و مادر می‌شود. ولی به ناچار با پیشروی دشمن از آبادان خارج می‌شود و به ساختمان کوشک برمی‌گردد.
در جای جای کتاب، رنج، بردباری، صبوری، عشق به وطن و خانواده و نمونه یک زن کامل، آن‌چنان روشن و هویدا است که خواننده خویش را همراه راوی و حتی خودِ راوی می‌یابد. با خستگی‌هایش، خسته می‌شود. با بغض‌هایش، بغض می‌کند و همراه او می‌گرید.
«دا» سرگذشت دختران، زنان و مادران شجاع و وطن‌دوستی است که صبرشان در برابر سختی‌ها و زجرها و توانشان در کشیدن بار مشکلات و رنج‌ها، آدمی را شگفت‌زده می‌کند. به‌راستی ناموسان این آب و خاک در دفاع مقدّس، ‌یادگارهایی از خود به جا گذاشته‌اند که فرزندان این مرز و بوم را در سیر تاریخ از الگویی دیگر بی‌نیاز می‌کند.

بانو حسینی از روزی که کار در غسّالخانه جنّت‌آباد خرمشهر کمتر می‌شود و می‌بیند که به حضورش نیازی نیست به‌طور ثابت در درمانگاه مسجد جامع خرمشهر می‌ماند تا به‌عنوان امدادگر خدمت کند. او در زمانی‌که همه خانواده‌ها و زنان را به‌دلیل سقوط خرمشهر از این شهر بیرون می‌برند حاضر به ترک شهرش نمی‌ِشود و آنجا می‌ماند اما زمانی به ناچار خونین‌شهر را ترک می‌کند که در خط مقدم بر اثر اصابت ترکش به ستون فقراتش،‌ مجروح شده و او را از شهر بیرون می‌‌برند. با این همه اما بانو حسینی از بیمارستان فرار می‌کند و به خرمشهر برمی‌گردد. ولی مجروحیتش به‌گونه‌ای است که اجازه ماندن به او را نمی‌دهد. او به اجبار از خرمشهر می‌رود و زمانی برمی‌گردد که دیگر از آن خانه‌ها، درمانگاه، خیابان‌ها، میدان‌ها، نخل‌ها، گمرک و ... خبری نیست.
سیده‌زهرا حسینی در تاریخ 22 مهر 1359 خوابیده روی برانکارد از خرمشهر بیرون می‌رود. « ماشین راه افتاد. آن‌قدر ناراحت بودم که مسجد جامع را نگاه نکردم. صورتم را بین دست‌هایم پنهان کردم و همچنان اشک ریختم. لحظات خیلی سختی بود. فکر اینکه این آخرین دیدن است، باعث شد سرم را بالا بیاورم. فلکه فرمانداری بودیم. از گل‌های رنگارنگ وسط فلکه خبری نبود ... . » نقل از صفحه528 کتاب دا.
« بالاخره ساعت 2 روز سوم خرداد 1361 اعلام کردند خرمشهر آزاد شده. چه کسی می‌توانست حال و هوای ما را از شنیدن این خبر درک کند ... . » نقل از صفحه 673 کتاب دا.
سیده‌زهرا حسینی پس از آزاد شدن خرمشهر آرام و قرار ندارد و کمی پس از آزادسازی با همسرش به خونین شهر می‌‌‌آید. به همان شهری که اکنون تبدیل به تلّی از خاک شده و نمی‌توان فهمید در کدام نقطه از شهر هستی!
«آنچه به چشمم می‌خورد غیرقابل باور بود. من شهری نمی‌دیدم. همه‌جا صاف شده بود. سر در نمی‌آوردم کجا هستیم. هرجا را نگاه می‌کردم، نمی‌توانستم تشخیص بدهم کجاست، نه خیابانی بود نه فلکه‌ای و نه خانه‌ای. همه‌جا را تخریب و صاف کرده بودند. همه‌جا بیابان شده بود و از خانه‌ها جز تلی از خاک و آهن‌پاره چیزی به چشم نمی‌خورد. فقط میدان‌های وسیع مین ما را محاصره کرده بود. ... .» نقل از صفحه 675 کتاب دا.
«دا» تنها روایتگر خاطرات نیست؛ بیانگر حقیقت‌هایی است که مانندش را در تاریخ کمتر می‌توان پیدا کرد. «دا» سرگذشت دختران، زنان و مادران شجاع و وطن‌دوستی است که صبرشان در برابر سختی‌ها و زجرها و توانشان در کشیدن بار مشکلات و رنج‌ها، آدمی را شگفت‌زده می‌کند. به‌راستی ناموسان این آب و خاک در دفاع مقدّس، ‌یادگارهایی از خود به جا گذاشته‌اند که فرزندان این مرز و بوم را در سیر تاریخ از الگویی دیگر بی‌نیاز می‌کند.چه سرمشقی بهتر از کسانی که در دشوارترین لحظه‌های زندگیشان به کارها نَه نگفتند و خدا را در هیچ لحظه‌ای از یاد نبردند.
اگرچه با جنگ غریبه نبوده و نیستم و بهترین دوستان از جمله ابراهیم یوسفی، محمدرضا یوسفی، قدرت‌الله شمس و مهدی راجی را در این نبرد نابرابر از دست داده و پیکر پاک شهدشان را تشییع و به خاک سپرده‌ام اما دلاوری‌ها، صبوری‌ها و خستگی‌ناپذیری‌های بانو سیده‌زهرا حسینی،‌ انسان را به شگفتی وامی‌دارد. اینکه خداوند تا چه اندازه انسان را بزرگ آفریده است!

[h=1][/h]

[h=2]دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری به تازگی دست به انتشار کتابی با عنوان «فرنگیس» شامل خاطرات خانم«فرنگیس حیدرپور» از بانوان حاضر در دفاع مقدس در منطقه گیلان غرب کرده است.[/h]

حیدرپور و فعالیتهای او چنان در تاریخ دفاع مقدس دهان به دهان گشته است که مقام معظم رهبری نیز در دیدار خود در مهرماه سال 90 با مردم گیلانغرب درباره او عنوان داشتند: «در شهر شما بانویی مسلمان و شجاع در مقام دفاع توانست ‏سرباز دشمن را اسیر کند و نیروی مهاجم را به خاک و خون ‏بنشاند. این را نگه دارید برای خودتان و حفظ کنید.»‏
این کتاب به تازگی توسط مهنار فتاحی تدوین و توسط انتشارات سوره مهر در دست انتشار قرار گرفته است. به همین بهانه همراه می شویم با مهناز فتاحی، نویسنده دفاع مقدسی کشورمان؛تدوین کننده ی این کتاب:
باید اشاره‌ای داشته باشم به تندیسی که از این بانو در کرمانشاه نصب است، من هر گاه این تندیس را می‌دیدم، دوست داشتم با خصوصیات این زن مبارز بیشتر آشنا شوم و بالاخره با تلاش فراوان توانستم وی را در روستای گورسفید از نزدیک ملاقات کنم.
ولی انگیزه اصلیم در ثبت خاطرات این بانو بر می‌گردد به سفر مقام معظم رهبری به گیلانغرب، ایشان در این سفر تاکید کردند، باید خاطرات این بانو ثبت شود، از این رو، فرمایش مقام معظم رهبری باعث دلگرمی در من شد و تصمیم قاطع گرفتم، هرطور شده با تمام مشقات و سختی های این کار را به سرانجام برسانم.
ابهت، جذبه و غیرتی که در وجود این زن بود نیز از دیگر دلایلی شد، تا برای نگارش این کتاب گام بر دارم، اگر چه وی در یک روستایی زندگی می‌کرد که برای رسیدن به آنجا باید حدود 4 ساعت زمان صرف می‌کردم و همین موضوع مشکلات زیادی را برای من در بر داشت، ولی به لطف خدا و با حمایت دفتر ادبیات مقاومت حوزه هنری و مرتضی سرهنگی مدیر این دفتر کار را شروع کردم و با تمام سختی‌ها آن را پیش بردم.
فرنگیس به عنوان یک زن کرد و نماینده زنان کرد منطقه است و خود، شاهد هشت سال مقاومت بوده و در درگیری‌ها حضور داشته و کارهای شاخصی انجام داده است، ولی همچنان مهجور و گمنام مانده است. همین موضوعات سبب شد تا با نگارش خاطرات این زن در قالب کتاب، دینی را به وی ادا کرده باشم.

فرنگیس به عنوان یک زن کرد و نماینده زنان کرد منطقه است و خود، شاهد هشت سال مقاومت بوده و در درگیری‌ها حضور داشته و کارهای شاخصی انجام داده است، ولی همچنان مهجور و گمنام مانده است. همین موضوعات سبب شد تا با نگارش خاطرات این زن در قالب کتاب، دینی را به وی ادا کرده باشم.
این کتاب تمامی خاطرات کودکی تا بزرگسالی فرنگیس حیدرپور را تا سال 90 در بر گرفته است.در این کتاب رنج‌ها مظلومیت‌ها و شجاعت‌های مردم گیلانغرب را بیشتر می‌شناسیم؛ اینکه چطور این مردم توانستند با تمامی مشکلات مقاومت و از کشورشان دفاع کنند. به طور کلی می‌توانم بگویم ناگفته‌های در این کتاب وجود دارد که در هیچ کتاب دیگری گفته نشده است. این کتاب یک نمای روشن از فرهنگ و پیشینه منطقه به خواننده ارائه می‌دهد.
این کتاب می‌تواند با مخاطب نو و نسل های جدید ارتباط برقرار کند. زیرا در این کتاب خاطرات دوران کودکی فرنگیس بسیار ساده و صمیمی بیان شده و این صمیمیت در مقدمه کتاب مشهود است. من در نگارش این کتاب سعی کردم در بخش کودکی فرنگیس، خاطرات را به زبان کودکی بنویسم و مخاطب را در نظر بگیرم حتی در بخش‌های جوانی هم به همین شکل پیش رفته‌ام و همواره سعی داشتم با نثری بنویسم که برای مخاطب و نسل جدید جذابیت داشته باشد.
نگارش کتاب فرنگیس برای من فقط یک نگارش خاطره صفر نبود، این کار برای من یک کار پژوهشی بود. زیرا من سعی کردم با تمام کسانی که فرنگیس به آنها اشاره و درباره آنها صحبت کرده بود هم مصاحبه انجام دهم. و از نزدیک با آن ها در ارتباط باشم و تمام ماجرا را هم از نگاه دیگران ببینم. به نظرم این از نگاه قوت این کتاب به حساب میآید. من در این کتاب یک کار تحقیقاتی و میدانی بزرگ انجام دادم به گونه‌ای که اگر با فرنگیس یک ساعت مصاحبه داشتم سه ساعت با مردم محلی صحبت میکردم، و تمام تلاشم را برای معرفی فرهنگ منطقه و مردم به کار گرفتم، که این تجربیات و شناخت مردم و رشادت‌های این زن می‌تواند بر روی نسل‌های آینده تاثیرات مثبت و مفیدی از جمله مقاومت، شجاعت، ایثار و فداکاری ایجاد کند.
این اثر شامل زندگی‌نامه مبارزاتی حیدرپور است و علاوه بر بیان خاطرات یک زن، تاریخ جنگ را نیز بیان می‌کند که جنگ از چه زمانی به صورت غیررسمی از قصر شیرین و گیلانغرب آغاز شد.
پایان خاطرات فرنگیس به عملیات مرصاد و پس از آن به دیدار با رهبری بازمی‌گردد. در این اثر مقاومت مردم این منطقه به ویژه بانوان بیان می‌شود و از همه مهمتر، خاطرات فرنگیس که یک سرباز عراقی را کشته و سرباز دیگری را اسیر کرده، همچنین رنج‌هایی را کشیده و مقاومت‌هایی که با اطرافیانش انجام داده است، در این کتاب تصویر کرده‌ام.


[/HR] منابع:
مهر
ایکنا

[h=1][/h]

[h=2]نگاهی به کتاب «خط تماس» نوشته محمدرضا بایرامی[/h]

کتاب «خط تماس» بر محوریت 2 روز پایانی عمر گرانقدر شهید پر افتخار احمد کاظمی می‌گذرد اما نویسنده با توسل به روش‌های رفت و برگشت زمانی و روایتی غیرخطی از طریق ذهن شخصیت‌های فرعی سعی داشته خوانندگان را به فصل‌هایی تماشایی از نقش برجسته آن شهید بزرگوار در دوران دفاع‌مقدس دعوت کند. محمدرضا بایرامی که سابقه‌ای طولانی در رمان‌نویسی دارد، در «خط تماس» ضمن پایبندی به اتفاقات واقعی رخ داده در سانحه سقوط هواپیمای سردار کاظمی و یاران جاودانه این سفر، قوه تخیل خود را در روایتی شناور به کار برده و از همان ابتدای کتاب در جمله‌ای تکلیف مخاطب را روشن می‌کند: «این نوشته برداشتی است از یک زندگی؛ نه تاریخ است و نه عین زندگی. اسامی برخی افراد هم بنا به دلایلی، عوض شده است». از این طریق فضای ذهنی هم به کمک حقیقت ماجرا آمده و در پیچیدگی خیالی معلق در عمق روایت حرکت می‌کند تا ضمن اشاره به خرده‌روایت‌هایی همراستا با زندگی مجاهدانه شهید کاظمی به دورانی از حماسه‌آفرینی هم اشاره شود. محمدرضا بایرامی در اولین صفحه از «خط تماس»، قدرت واژگان خود را نشان می‌دهد، وقتی با قلمی روان و اشاراتی هنرمندانه از روز انتظار برای پرواز می‌نویسد: «خورشید آمده بود بالا سر کوهستان. آفتاب عمود می‌تابید و برف کهنه دامنه‌ها برق می‌زد. پوره‌های سفید و تمیز که در پناه صخره‌ها انبوه‌تر به نظر می‌رسیدند، مثل کاکلی، روی پیشانی سنگ‌ها جلو آمده بودند و کم‌کم سست می‌شدند. آب کمی از زیرشان شره می‌کرد و کمی می‌درخشید و دوباره در برف فرو می‌رفت.»
و اینچنین بود که در گذرگاهی که رو به آسمانی تیره و ابری بود و بارانی سیاه چون اشک‌هایی غم‌زده از هجرت دوستان روان می‌شد، سردار و دلاوران عشق منتظر پرواز به دشت شهادت بودند. بهانه سفر، رسیدگی به ناآرامی‌های شمال‌غرب بود و نقص فنی هواپیما، بحران قصه. نویسنده در این داستان مستندگرایانه کمتر نامی از شهید کاظمی آورده و نام سردار را برای شخصیت‌بخشی برمی‌گزیند. همچنین از طریق کاراکترهایی فرعی همچون محمود، منصور و برزگر که در رکاب سردار بوده‌اند، می‌توان از مناظری چندگانه به شخصیت درونی شهید احمد کاظمی نزدیک شد، همو که در پادگان حموریه سوریه دوره جنگ‌های نامنظم دیده و در جنوب لبنان جنگیده بود و در دشت‌های حماسه از غرب تا جنوب ایران یادگارهایی جاودانه از ایثار و شهامت ساخته بود. نویسنده که تجربه چنین روایتی را در کتاب «سه روایت از یک مرد» (براساس زندگی شهید علم الهدی) گذرانده بود، در جدیدترین اثرش سعی داشته مرزهای جسورانه‌ای از تلفیق خاطره و واقعه را به هم پیوند زده و اینچنین است که در لایه‌هایی ظریف از روزی نامساعد برای پرواز به سمت وقایع والفجر 4 و ارتفاع «لری» می‌رسیم و از تشویش‌های همراهان شهید کاظمی درباره این سفر به ماجرای ایجاد لشکر 8 نجف اشرف می‌رسیم. اگر چه نویسنده سعی داشته تجربیاتی جدید در روایت‌پردازی داشته باشد اما زنجیره رخدادها در مواردی دچار پراکندگی می‌شود.
محمدرضا بایرامی در نگارش رمان «خط تماس» به دنبال خط روایتی پازل‌گونه از اتفاقات دوران دفاع‌مقدس تا پروازی به نهایتِ عروج بوده و به دنبال واکاوی ابعاد درونی شهید احمد کاظمی و یارانی بلندپرواز همچون نبی‌الله شاه‌مرادی، صفدر رشادی، غلامرضا یزدانی، سعید مهتدی، حمید آذین‌پور و مرتضی بصیری است، فرماندهان و افسران عالیرتبه وقت نیروی زمینی سپاه پاسداران و خلبانان زبده نیروی هوایی که در عملیاتی دوباره از شور عشق به همان جایی رفتند که لیاقتش را داشتند

همچنین با وجود اینکه در فصل‌های ابتدایی و انتهایی و بخشی از فصول میانی به حادثه سقوط هواپیمای فالکن پرداخته می‌شود اما زمینه‌های تعلیق و چالش‌برانگیزی رخداد برای مخاطب چنان بوده که انتظار پرداختی عمیق‌تر از سوی نویسنده احساس می‌شود. بایرامی در رمان زندگینامه‌ای «خط تماس» به دنبال پرتوافکنی به خصوصیات ارزنده شهید کاظمی همانند خوش‌خلقی و عدالت و رافت است و روایت دانای کل فرصت چشم‌اندازی به زوایای متمایز درونی و رفتاری آن شهید بزرگوار داده و با توجه به اینکه در پرواز 232 به ارومیه همگی سرنشینان به شهادت رسیده و شاهدی زنده برای روایتی مستند باقی نمانده، شرایط برای خلق فضایی ذهنی برای نویسنده باقی است که در صفحات انتهایی کتاب از طریق خط تماس از پرواز آشیانه به برج فرودگاه به آن اشاره‌ای می‌شود. نویسنده از ابتدای داستان نیز با خلق پیش‌زمینه‌ای از شرایط نامساعد جوی مقدمه‌ای برای بحران آینده فراهم کرده و در ادامه به دنبال همپوشانی رشادت‌های دیروز سردار به امروز وصالی نیکو است.
از طرفی به دلیل شوق شهادت در نگره شهید کاظمی ما در داستان روایت شده به جای کشمکش درونی شخصیت با کشمکش بیرونی (محیطی) مواجه می‌شویم؛ جایی که اطرافیانی چون برزگر با خواب‌هایی هراس‌انگیز و دنباله‌دار به دنبال منصرف‌سازی سردار از پرواز هستند. نویسنده در لحن درونی اثر گاه به طنزی مقطعی دست می‌زند، به طور نمونه می‌توان به خاطره سفر حج برای 3 سردار دوران (کاظمی، سلیمانی و قالیباف) از نگاه محمود اشاره کرد، جایی که تا آخرین لحظات مجوز خروج صادر نشده سپس در وقت‌هایی اضافه برای پرواز، به دلیل عدم وجود لباس شخصی برای شهید کاظمی، لباس‌های سرداری با تن‌پوش محمود تعویض شده و همین مساله موجی از شوخی و خنده یاران را به دنبال ‌دارد. محمدرضا بایرامی در نگارش رمان «خط تماس» به دنبال خط روایتی پازل‌گونه از اتفاقات دوران دفاع‌مقدس تا پروازی به نهایتِ عروج بوده و به دنبال واکاوی ابعاد درونی شهید احمد کاظمی و یارانی بلندپرواز همچون نبی‌الله شاه‌مرادی، صفدر رشادی، غلامرضا یزدانی، سعید مهتدی، حمید آذین‌پور و مرتضی بصیری است، فرماندهان و افسران عالیرتبه وقت نیروی زمینی سپاه پاسداران و خلبانان زبده نیروی هوایی که در عملیاتی دوباره از شور عشق به همان جایی رفتند که لیاقتش را داشتند. کتاب «خط تماس» با استفاده از فضای پرداختی ادبی سعی داشته به این حادثه نگاهی شوق‌آفرین و روایتی عاشقانه داشته باشد تا گوشه‌ای کوچک از تبلور پرواز این شهدای عرفه در تاریخ ادبیات پایداری به یادگار بماند.


[/HR] منبع: وطن امروز

[h=1]«ر» روایت نقش زنان در جنگ[/h]

[h=2]مراسم رونمایی از كتاب «ر» با حضور شخصیت های لشكری و فرهنگی و با حضور خانواده شهید رسول حیدری سه شنبه 19 خرداد ماه در فرهنگ سرای سرو برگزار شد.[/h]

در ابتدای مراسم رونمایی از كتاب «ر» خاطرات شهید رسول حیدری، كه سه شنبه 19 خردادماه برگزار شد، علیرضا كمره‌ای، محقق، پژوهشگر و نظریه پرداز انقلاب اسلامی با بیان اینكه اردیبهشت سال 59 به همراه گروهی از دانشجویان به سپاه ملایر رفتم، اظهار كرد: ماندن من در آن شهر حدود یك سال طول كشید و آشنایی ام با شهید رسول حیدری هم در همان دوران به وقوع پیوست. چیزی كه در ذهن من از ایشان مجسم شده و باقی مانده است چهره نجیب، متین، خواستنی، سپید و زیبا بود و حتی یادم هست كه موی او به بوری می زد و میان قامت بود.
كمره‌ای در جنب و جوش بودن را، از دیگر صفات شهید رسول حیدری عنوان كرد و گفت: از او خیلی سر و صدایی نمی دیدم. خیلی اهل گفت‌وگو نبود و بیشتر اهل عمل بود. البته طبیعی بود كه آقای حیدری خیلی اهل سخن نباشد، چرا كه در مجموعه اطلاعات سپاه فعالیت می كرد. یكی دیگر از چیزهایی كه از رسول حیدری به خاطرم هست آن لبخند همیشگی و ملیح چهره اش بود.
این نویسنده و پژوهشگر درباره كتاب «ر» نیز گفت: این كتاب یك زندگی‌نامه‌نوشت روایی مستند مصور گذارمایی است. مستند به این دلیل است كه كار مطالعاتی و پژوهشی سنگین در این اثر صورت پیدا كرده است. حدود 60 ساعت مصاحبه گرفته شده است. همچنین گذارمایی به این دلیل گفته شد كه چیزی كه در متن این كتاب شكل گرفته تفصیلی نیست، بلكه گذر و نظری بر زندگی این شهید است و بسیاری از جاها به اشاراتی مختصر بسنده كرده اند و گذشته اند. اگر بنا بود بر اساس پژوهش سنگین اولیه، كتابی نوشته می شد كه با قواعد زندگی نامه نویسی دقیق تمام موارد در آن آورده می شد، این اثر هجمی سه چندان پیدا می كرد. منتها اهل كتاب می دانند كه روزگار ایجاز است و به همین دلیل یكی از كارهایی كه درست و دقیق انجام دادند رعایت حجمی است كه بشود اثر را خواند.
وی خاطرنشان كرد: اگر قرار باشد درباره دیگر شهدای ملایر و حتی تیپ كربلای این شهر كتابی به نگارش دربیاید، اطلاعات گردآوری شده برای تولید كتاب «ر» می تواند بسیار مفید باشد. از آقای قاضی و خانم برادران برای تحقیق پیرامون این اثر باید تشكر كرد.
كمره‌ای همچنین با تاكید بر اینكه كتاب «ر» اولین نام یك اثر در حوزه تاریخ شفاهی دفاع مقدس به لحاظ كوتاهی عنوان است، اظهار كرد: در انتخاب این نام ذكاوت هنرمندانه نویسنده نهفته است. این نام از امضای رسول حیدری در نامه هایش كه تنها حرف «ر» را می نوشت گرفته شده است.
وی با اشاره به این كه این كتاب «ر» شروع بسیار ساده، سرراست و صمیمانه ای دارد، عنوان كرد: گویی كتاب با خواننده سخن می گوید. با خواننده و مخاطب سخن كردن شرط است، نه برای مخاطب و این شروع بسیار خوبی است. نثر ساده و بی تكلف بسیار مهم است. زبانی كه اوایل جنگ تحمیلی برای خاطره نویسی رایج بود، اندك اندك تغییر كرده است و اكنون می بینیم كه كتابی همچون «ر» با زبانی ساده و روان زندگی‌نامه یك شهید را روایت می كند.
این نویسنده تاریخ شفاهی دفاع مقدس گفت: كتاب «ر» سه بخش اساسی دارد، فصل نخست تولد حیدری است، بخش دوم دوران دفاع مقدس و بخش سوم رفتن رسول حیدری به بوسنی و شهادت اوست. در فصل اول خانم برادران با روایت خطی پیش نرفته است و این گونه نگارش زندگی نامه درست هم هست. در مجموع فصل اول محیطی كه رسول حیدری در آن رشد پیدا كرده است را معرفی می كند و از این حیث سرشار از داده های تربیتی است.
وی تصریح كرد: همچنین این كتاب از جمله كتاب هایی است كه در آن می شود نقش زنان مردان جنگ را دید. جنگ حادثه هایی دارد كه جلوی دوربین دیده می شود، اما پشت جبهه‌ها نیز مسائلی وجود دارد، همچون انتظارها، دلتنگی ها، پشتیبانی ها، گریه ها، وداع ها و ... خیلی مهم است و در این كتاب دیده شده است.
كتاب «ر»نقطه وصل دفاع مقدس ایران با دفاع مقدسی دیگر است
در بخش دیگری از این مراسم سردار محمدباقر ذوالقدر از فرماندهان عالی رتبه سابق سپاه و از هم‌رزمان و دوستان شهید رسول حیدری گفت: ضمن درود بر روح بلند این شهید بزرگوار و خانواده گرانقدر ایشان كه پایمردی و صبر كردند، باید بگویم بی گمان این كتاب یكی از آثار ماندگار حماسه دفاع مقدس خواهد بود. ویژگی این اثر به دلیل صاحب اثر (شهید حیدری)، در واقع پیوند دفاع مقدس ما با یك دفاع دیگر در سرزمین دورتر همچون بوسنی هرزگوین است. شاید كمتر اثری با این جامعیت وجود داشته باشد. كتاب در واقع نقطه وصل دفاع مقدس ما با دفاع مقدس ملتی دیگر است.
وی با اشاره به بیانات مقام معظم رهبری درباره شهید رسول حیدری، اظهار كرد: حضرت آقا می فرمودند كه بارها گفته ام میدان بوسنی جنگ اسلام و كفر تنها نیست، بلكه از آن بالاتر است و دروازه ورود به غرب و اروپا است. آنجا مسئله اش بالاتر از جنگ ایران و عراق است و اگر كسی برود آنجا و محیط امن خانواده را رها كند، مقامش خیلی بالاتر است.
ذوالقدر افزود: جنگ بوسنی كه حقیقتا آن را هم باید دفاع مقدس نام نهاد، دروازه ورود اسلام به اروپا بود. حقیقتی را در طول سال های بعد از انقلاب اسلامی تجربه كردیم كه امروز به مراحل رشد و شكوفایی خود رسیده است و آن هم بحث بیداری اسلامی است. بیداری اسلامی یك حقیت انكارناپذیر است. برای بیداری اسلامی سه موج را تصور می كنیم. موج اول بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به دست آمد، ملت های دیگر شروع كردند به جست و جو و پرس و جو از انقلاب اسلامی ایران. موج دوم نیز پس از دفاع مقدس و موفقیت در این دفاع رخ داد و ملت های مسلمان به دفاع در مقابل استكبار تشویق شدند. بعد از جنگ نیز موج سوم واقع شد.
شهید حیدری پیام آور بیداری اسلامی بود
وی همچنین گفت: شهید رسول حیدری یكی از پیام آوران بیداری اسلامی و انتقال اندیشه بیداری اسلامی به اروپا بود. (البته این گونه افراد كم شمار بودند؛ چرا كه ایران نیروی نظامی به بوسنی اعزام نكرد و عناصر محدودی برای انتقال تجربیات بودند) تاثیر حیدری بیشتر در حوزه انتقال مفاهیم و فرهنگ جهاد، ایثار و مقاومت و شهادت به مردم بوسنی بود. كسانی كه با شهید حیدری مانوس بودند در بوسنی از این تاثیر ایشان سخن می گویند. البته خیلی پیش تر از این ها تصور می كردیم شهید حیدری به آرزوی شهادت برسد. ایشان از تابستان سال 66 جزو اركان قرارگاه رمضان بود و معمولا در عمق خاك عراق به سر می برد.

جرم بزرگ مردم بوسنی، مسلمانی بود
همچنین سردار احمد وحیدی، وزیر سابق دفاع و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، با تاكید بر اینكه شهیدان برای ما گفتنی های بسیاری دارند، عنوان كرد: بسیار درس ها هست كه باید از آن ها یاد بگیریم. حاج رسول را بهتر می توان شناخت، در صورتی كه صحنه ای كه در آن كار می كرد را بشناسیم و آن صحنه را زمانی می توان شناخت كه ببینیم رقم زنندگان آن صحنه ها چه كسانی بوده اند.
وی ادامه داد: صحنه بوسنی صحنه عجیبی است و یك تراژدی بزرگ انسانی است. نمایش جبهه های مختلف است، در یك طرف همین تعبیری كه اخیرا هم رهبر عزیزمان در فرمایشاتشان آن را جاهلیت مدرن عنوان كردند خود را نشان داد. مردم مسلمانی صرفا به خاطر اینكه خودشان تعیین سرنوشت خودشان كنند، تصمیم گرفتند از خودشان رئیس جمهور داشته باشند. گفتند می خواهیم خودمان باشیم و دیگر زیر سیطره صرب ها نباشیم. جرم بزرگ آن ها این بود كه مسلمان بودند. در جلوی چشم غرب در ظاهر طالب حقوق بشر و در واقع ضد حقوق بشر، مردم تكه پاره شدند. در مقابل چشم كسانی كه به اصطلاح سازمان ملل بودند و آمده بودند از آن ها حمایت كنند، قتل عام شدند. در تمام طول دفاع بوسنی در مقابل صرب ها، غرب اجازه نداد یك سلاح به مردم مظلوم بوسنی برسد.
وحیدی همچنین گفت: زمانی كه ملت بوسنی با كمك انقلاب اسلامی ایران و شهیدانی همچون رسول حیدری به نقطه ای رسید كه اوضاع را عوض كرد و شرایط عوض شد، آمریكا و غرب از موضع انفعال خارج شدند و زمانی كه دور جنگ بوسنی به دست مسلمان ها افتاد، با فشار و زور آمریكا و كشورهای اروپا، قرارداد دیتون درست كردند و گفتند كه همه باید همین قرارداد را بپذیرید. همین كاری كه امروز درباره داعش انجام می دهند، آن ها را خوب حمایت كردند و هیچ كاری با آن ها نداشتند. زمانی كه جمهوری اسلامی به دفاع از عراق به آنجا رفت و معلوم شد كه داعشی ها دیگر نمی توانند جلوتر بروند، به خاطر جلوگیری از این پیروزی وارد صحنه شدند.
وزیر سابق دفاع كشور درباره نقش افرادی همچون شهید رسول حیدری نیز گفت: در اوج مظلومیت، ناامیدی و سرگردانی و حیرانی مردم بوسنی، كه به معنای واقعی هیچ كس را نداشتند، سرداران جبهه اسلام و سربازان امام (ره) در آن صحنه حاضر شدند و همراه خود، حیات، نشاط، جهاد و اعتماد به نفس آوردند. وگرنه دلیلی نداشت كه روستایی ها با آن همه فشار صرب ها، كراوات ها و غربی ها بتوانند در موضع برتر قرار بگیرند. با رشادت های امثال شهید حیدری كه امروز جمع شده ایم از آن ها بیاموزیم و به خود ببالیم بوسنی موفق به پیروزی شد. صحنه یمن امروز نیز با بوسنی دیروز خیلی فرقی نمی كند، چه نامش آل سعود باشد و چه صرب باشد. بین آل سعود با غرب جنایتكار تفاوتی وجود ندارد.
وی خاطرنشان كرد: حاج رسول ها را بشناسیم و به آن ها افتخار كنیم و به خودمان افتخار كنیم كه این‌چنین سربلند هستیم.
نسل های آینده باید تاریخ را بدون واسطه بخوانند
مجتبی شاه مرادی، مدیر نشر آرما، نیز در سخنان كوتاهی با تاكید بر این كه باید زندگینامه های شهیدان و ایثارگران كشورمان به نگارش دربیاید، اظهار كرد: نسل های آینده ما نیاز دارند كه این تاریخ را بدانند و بدون واسطه از آن مطلع باشند.
وی افزود: كتاب «ر» روایت مردی از دفاع مقدس و پایداری است و شاید نسبت به روایت های رسمی و دولتی متفاوت باشد و علاقه مندم بتوانم باز هم از این دست آثار را در نشر آرما منتشر كنم.
شاه مرادی همچنین از فرهنگ‌سرای سرو به دلیل برگزاری مراسم رونمایی این اثر تشكر كرد و افزود: كار فرهنگی در كشورمان همچون دو امدادی است و دوستان مان در فرهنگ‌سرای سرو نیز به خوبی به این موضوع آگاه بودند و ما را در برگزاری این مراسم یاری كردند.
اسلام واقعی تنها در ایران زنده است
در ادامه صباح الدین شاریت از اهالی مسلمان بوسنی و هرزگوین با اشاره به اینكه از انتقال جنازه شهید رسول از بوسنی به ایران فیلم‌برداری كرده است، اظهار كرد: از آغاز جنگ بوسنی كه در آن جانباز شدم، چیزهای بسیاری بر روی من تاثیر گذاشت. چند بار فرصت كردم كه شهید حیدری را ملاقات كنم. آن ها در جنگ به ما كمك كردند، اما چیزی كه جاودانه مانده این است كه ما را به راه انسانیت برگردانند.
وی خاطرنشان كرد: صدور انقلاب اسلامی به هر نحو ممكن باید عملی شود. ایران تنها كشوری است كه امروزه بعد واقعی اسلام در آن زنده است و به هر صورت كه می تواند باید این فرهنگ را در كل جهان ترویج كند.
رسول حیدری مردی از جنس مردم بود
مجید جاودانی از هم‌رزمان و همراهان شهید رسول حیدری در بوسنی هرزگوین نیز با بیان اینكه شهید حیدری به كار خود مشرف و آگاه بود، گفت: در عین حال، او مردی از جنس مردم بود. بسیار دوستانه، صمیمانه و متواضعانه رفتار می كرد.
وی افزود: شهید رسول شهادت را در آغوش گرفت. همه وام‌دار این شهیدان هستیم و خواهش داریم این كتاب ها در قفسه ها نماند و به یك جلسه رونمایی ختم نشود. امروز هم در كل دنیا شهید رسول داریم و هر روز صدور انسانیت تكرار می شود و این را باید در مدارس و در بین خانواده ها تبیین و تشریح كنیم.
دعا كنیم رسول های امروز را بشناسیم
صدرائیان رئیس فرهنگ‌سرای سرو نیز در سخنان كوتاهی ضمن خوشامدگویی به حضار، گفت: دعا كنیم رسول های امروز را بتوانیم بشناسیم و قدرشان را بدانیم.
در این مراسم همچنین مریم برادران نویسنده كتاب «ر» بخشی از این اثر را برای حضار خواند.
در پایان مراسم با حضور خانواده شهید رسول حیدری و مسئولان لشكری و كشوری و فرهنگی از كتاب «ر» رونمایی شد.
استقبال از این مراسم به گونه ای بود كه بسیاری از مخاطبان به دلیل كمبود جا دقایق زیادی به صورت ایستاده برنامه را دنبال می كردند.
از نكات قابل توجه دیگر این مراسم، برپایی نمایشگاه عكسی در حاشیه آن بود كه به تصاویر گرفته شده توسط احمد حمزه ای از زندگی و مبارزات این شهید و جنگ بوسنی اختصاص داشت.


[/HR] منبع: پایگاه خبری حوزه هنری

[h=2]نگاهی به کتاب «خداحافظ کرخه» نوشته داوود امیریان[/h]

نویسنده در کتاب «خداحافظ کرخه» با رویکردی ساده و بی‌تکلف در پی ارائه فضای خاص دوران باشکوه دفاع‌مقدس و حال و هوای رزمندگان ایثارگر عملیات عشق و شهادت است و با نگارش خاطراتی کوتاه و ماندگار از آن ایام حماسه‌آفرینی، مخاطب را به داخل سنگر جوانان بی‌آلایشی می‌برد که با احساسی خالصانه در پی مقابله با دشمنی برآمدند که از سوی همه قدرت‌های جهان مسلح شده بود و هجومی ناجوانمردانه را به خاک ایران صورت داد. در کتاب «خداحافظ کرخه» قلمی ساده و صمیمی روان است و داوود امیریان بدون پیچ و خم‌های داستانی، نگاهی صادقانه از فضایی که خود در آن حضور داشته و روایتی عینی از ماجرای جبهه و جنگ را پیش چشم مخاطب می‌نهد. گویی دوربینی در میان خاکستر و خمپاره روشن مانده و به ثبت وقایع می‌پردازد. رهبر معظم انقلاب در تقریظ به عمل آمده بر این کتاب، نکاتی ارزنده را مرقوم داشته‌اند، متن کتاب را «شیرین و ساده» دانسته‌اند، نویسنده کتاب را «یک بسیجی با همه بار فرهنگی این کلمه» معرفی کرده‌اند و «خداحافظ کرخه» را «یکی از کتاب‌های خیلی خوب در مجموعه خاطره‌ها» برشمرده‌اند. کتاب «خداحافظ کرخه» به 4 بخش تنظیم شده که هر بخش از آن چند فصل کوتاه دارد. فصل‌هایی بهاری از شوق نگاه جوانانی خالص که با دنیای ساده و بی‌ریای نویسنده که خود یکی از بسیجیان مستقر در دیار مقاومت بوده، عجین می‌شود تا مخاطب را به‌موقعیت‌های پیش آمده در آن روزها متصل کند. نگارش خاطرات از اولین لحظات اعزام به جبهه و استقرار در اردوگاه‌ها آغاز شده و با حال و هوای دوستی‌ها و شوق رزمندگان جهت حماسه‌آفرینی ادامه می‌یابد تا از همجواری با دعا و مناجات‌ بسیجیان قبل از شهادت تا توصیف پر گشودن رزمندگان باغ ملکوت در این کتاب همراه شویم و حسی همذات‌پندارانه برای درک دورانی بیابیم که عشق رمز گذر از حادثه بود و آسمان نشان شوق پرواز.
در این میان، نویسنده برای روایت داستان از زاویه نگاه اول شخص حرکت می‌کند تا پذیرش حوادث و اتفاق‌ها توسط خواننده راحت‌تر باشد. کتاب «خداحافظ کرخه» اولین اثر نگاشته شده از سوی امیریان بوده که در سال‌های جوانی و با سادگی محض جاری می‌شود و حضور راوی در فضای رخ داده، جنبه‌ای واقع‌گرایانه به آن می‌بخشد. برای نمونه در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «21 دی 1365 بود. 2 روز از عملیات می‌گذشت. دشمن دیوانه‌‌وار آتش می‌‌ریخت. بچه‌های ادوات هم آمدند و بغل دست ما در سنگر نشستند. در بین آنها یکی بود که گفت: «تا خدا نخواد تیر و ترکش به آدم اصابت نمی‌کنه. اون ترکشی که بخواد اصابت کنه، حتما نام اون شخص با قلم الهی روش نوشته شده و...» هنوز حرفش تمام نشده بود که ترکشی دستش را پاره کرد و خون فواره زد.
خداحافظ کرخه، نوشته داوود امیریان با توجه به مرور خاطراتی واقعی و صداقت نهفته در روایت، اثری مناسب در خاطره‌نگاری بوده که می‌تواند در جذب مخاطب خود در سنین مختلف موفق عمل کند و زمینه همراهی با ادبیات دفاع‌مقدس را فراهم آورد.
دستش را گرفت و با خنده گفت: «مثلا همین ترکش که اسم من روش نوشته شده بود. در هنگامه خون و آتش هم بچه‌‌ها دست از شوخی نمی‌‌کشیدند و متلک‌های روحیه بالابر نثار هم می‌کردند». امیریان که فعالیت نویسندگی خود را از سال 1369 و با نوشتن خاطراتش از جبهه آغاز کرده است، حالا در چند حوزه خاطره‌‌نویسی، ادبیات کودک و نوجوان، رمان، طنز و نگارش زندگینامه شهدا به فعالیت می‌پردازد و حتی در نگارش فیلمنامه نیز تجربیاتی مانند «آخرین نبرد» به کارگردانى حمید بهمنى و «بهشت منتظر مى‌ماند» به کارگردانى محمدرضا آهنج را در کارنامه دارد. در کتاب «خداحافظ کرخه» با وجود فصل‌‌هایی متفاوت، هویتی واحد وجود دارد که نشان از ساختارشناسی نویسنده و تمرکز بر وقایع دارد. راوی با توجه به ویژگی‌های جوانی به‌سادگی با فضایی بی‌پرده از بیان روایت برخورد کرده و بدون بازی کلامی خاصی در اثر، روایت خود را پیش می‌برد و مخاطب را در همراه‌نمایی با خاطرات و نوع نگاهش به موضوع مشتاق می‌سازد.
قلم روان، سادگی در بیان، ترتیب زمانی و توصیف‌های مختصر و واضح از ویژگی‌هایی است که این اثر را برای گروه‌های مختلف مخاطبانش خواندنی کرده است. از طرفی نویسنده بیش از آنکه به دنبال معرفی شخصیت‌ها در کتابی خاطره‌نگارانه باشد، در پی توصیف موقعیت‌های مختلف رخ داده در جنگ به مخاطب است. همچنین شخصیت‌پردازی از طریق بیان عناوین خاص روحی و رفتاری رزمندگان و در خلال زنجیره‌ای از رویدادها صورت می‌یابد و در پیکره یک متن به خواننده منتقل می‌شود که این انتقال همواره بر بستری از روایت، بازتولید می‌شود. در «خداحافظ کرخه»، زمینه داستان بر چارچوب و رویه مشخصی حرکت کرده و راوی بیش از هرچیز به دنبال بیان حقیقی و صادقانه رخدادهای جبهه و جنگ است تا رویدادی باورپذیر برای مخاطب ایجاد کند، از این رو همراه با شور جوانی و اشک‌هایی پاک و شوخی‌های شوق‌آفرین در کتاب می‌شویم تا طعم زندگی در بلند‌ترین روزن نگاه به زیستن تداعی شود. در این کتاب، گاه تغییر ارکان جمله براساس نوع راوی و نحوه بیان صورت می‌گیرد که براساس نوع خاطره‌نگاری، این نوع انحراف در قواعد زبان معیار به عنوان کاستی محسوب نمی‌شود. البته در بخشی از فصل‌ها به عدم یکنواختی درروایت‌پردازی می‌رسیم.
لازم به اشاره است که یکنواختی کلید موفقیت در نوشتن بوده و برای تطابق حس فضاسازی و نگاه راوی، زاویه روایت باید از چارچوب داستانی خارج نشود که در «خداحافظ کرخه» گاه از این رویه به دور مانده و از یکدستی خارج می‌شود. البته امیریان که حالا با نگارش کتاب‌هایی متعدد، شیوه نگارش خود را در تلفیق واقع‌‌گرایی و طنز به اثبات رسانده است، در اولین اثر خود نیز به دستاوردهای موفقیت‌آمیزی در نگارش دست یافت. این نویسنده که سابقه نگارش آثار مخاطب‌پسند و مطرحی چون «فرزندان ایرانیم»، «رفاقت به سبک تانک» و «دوستان خداحافظى نمى‌کنند»و «جام‌جهانى در جوادیه» را داشته و در «آخرین گلوله صیاد» به زندگینامه شهید صیاد شیرازی و در کتاب «آقای شهردار» به مقاطع مختلف زندگى شهید مهدى باکرى پرداخته است، در «خداحافظ کرخه» نیز با عشقی بسیجی‌وار به ستایش مقاومت و پرتوافکنی به نگاه زیبای رزمندگان جبهه می‌پردازد و از این لحاظ با وجود کمبودهایی در روایت‌پردازی و عدم هدایتی مناسب در شخصیت‌پردازی در این اثر باز هم باید به ستایش از خلق مناظری پرداخت که نویسنده پیش ‌چشم مخاطب می‌گشاید. این نگاه هرچند گاهی آنچنان عمیق نیست و بر پایه‌های استوار فکری قرار نمی‌گیرد، ولی جذابیت‌های بیان از سوی یک رزمنده خالص را در خود نهفته دارد. در نهایت باید گفت خداحافظ کرخه، نوشته داوود امیریان با توجه به مرور خاطراتی واقعی و صداقت نهفته در روایت، اثری مناسب در خاطره‌نگاری بوده که می‌تواند در جذب مخاطب خود در سنین مختلف موفق عمل کند و زمینه همراهی با ادبیات دفاع‌مقدس را فراهم آورد.


[/HR] منبع: وطن امروز/مرتضی اسماعیل‌دوست

[h=1][/h]

[h=2]كتاب خاطرات فاطمه آباد، عاشقانه ای است آرام و دلنشین، از عشق یك زن به همسرش، كه در نهایت این عشق، تبدیل به عشقی آسمانی و الهی می شود.[/h]

داستان‌های عاشقانه همیشه و از گذشته‌های دور مورد علاقه مردم و دوست‌داران ادبیات بوده است. در تمام دوران‌ها و تمام ملت‌ها، داستان‌های عاشقانه مورد توجه واقع می‌شدند و تفاوت نژاد، فرهنگ و اقلیم تاثیری در این رویه نداشته است. از «رومئو و ژولیت» شاهكار ویلیام شكسپیر شاعر و نمایشنامه‌نویس انگلیسی گرفته تا «بیژن و منیژه» عشاق نامدار كتاب شاهنامه فردوسی و «خسرو و شیرین» و «لیلی و مجنون» نظامی گنجوی، همه تراژدی های تاثیرگذار و ماندگاری هستند كه از عشق و عظمت این موهبت الهی گفته‌اند.
باری برای گفتن و شنیدن از عشق و خواندن تراژدی‌های عاشقانه نیازی نیست لزوما به سراغ شاهكارهای ادبیات برویم. اگر كمی نگاه جست و جو گر داشته باشیم، امروز و در جهان معاصر هم می‌توانیم داستان‌هایی شگفت بیابیم و متحیر از عظمت عشق شویم. خاطرات فاطمه آباد، همسر سردار شهید علی بینا كه توسط محمد‌رضا محمدی پاشاك تدوین شده و به همت انتشارات سوره مهر برای هشتمین بار به چاپ رسیده، از آن دست آثاری است كه عشقی زیبا و بی بدیل را روایت می كند. این اثر در 60 صفحه، هر چند كوتاه خاطراتی را از این همسر شهید روایت می‌كند، هر ذهن روشن و هر دل آگاهی را تكان می‌دهد. مخاطب در شروع خوانش این اثر، انتظار دارد تا با اثری جنگی و حاوی خاطرات یك رزمنده مواجه باشد، اما فاطمه آباد پا را فراتر از این می‌گذارد و بی واهمه از قضاوت ها گویی راز دل آشكار می‌كند و از عشقی سخن می گوید كه برای مخاطبش قابل لمس و در عین حال شگفت و زیباست.
كتاب «خاطرات فاطمه آباد»، قصه عاشقانه‌های فاطمه است؛ قصه غم مردانه سردار علی بینا، مردی جنگی كه در برابر دشمنان پرخروش و جانفشان است و در برابر همسر و فرزند، مهربان، عاشق و صبور. داستان، همان داستان همیشگی دو دلداده است كه در راه وصال با مانع مواجه اند، اما تراژدی آنجایی رخ می‌دهد، كه این دو برای عشقی بزرگ‌تر و عمیق‌تر، متحمل مصائبی می‌شوند. علی در جبهه‌های جنگ می سوزد و می رزمد و فاطمه در پشت جبهه‌ها می سازد و می سوزد.
كتاب «خاطرات فاطمه آباد»، قصه عاشقانه‌های فاطمه است؛ قصه غم مردانه سردار علی بینا، مردی جنگی كه در برابر دشمنان پرخروش و جانفشان است و در برابر همسر و فرزند، مهربان، عاشق و صبور.

در جایی از داستان كه علی برای نخستین بار به جبهه رفته و فاطمه را تنها گذاشته است، می خوانیم: «دو روز گذشت، سه روز. دیدم یك تار مویم سفید شده. گفتم: خدایا، بی اجرم نگذار. امیدم به رحمت توست. آبرویم را حفظ كن، سربلندم نگه‌دار. شاید دشمنی در كمین است و می خواهد شكستنم را ببیند.» و از این لحظات در این داستان كم نیست و تو می دانی كه این لحظه ها در افسانه ها سپری نشده و این آدم ها بوده اند و كم هم نبوده اند. چه بسیار همسران شهیدی كه چشم انتظار مردانشان نشستند و سال‌ها حتی خبری از آن‌ها نشنیدند و چه عاشقانه و چه تراژدی بالاتر از این.
از شاخصه های دیگر كتاب خاطرات همسر شهید علی بینا می‌توان به سبك زندگی اشاره كرد كه در این اثر به مخاطب ارائه می‌شود. مخاطب امروزی كه درگیر روزمرگی‌های زندگی مدرن است و شاید برای برخی از این مخاطبان، به‌ویژه نسل‌هایی كه دوران دفاع مقدس را تجربه نكرده‌اند و از این فرهنگ دور مانده‌اند، باور و فهم صحیح شیوه زندگی ایثارگران و همسرانشان، نوع عاشقانه‌های آن بزرگان و مصائبی كه برای آزادی و آزادگی این كشور و مردم متحمل شده اند، سخت باشد. با این حال با خوانش این اثر، كه به راستی روایتی صمیمی، بی غل و غش و صادقانه از دفاع مقدس و فرهنگ خانواده های شهدا است، می توانند بیش از پیش به این سبك زندگی، كه همان سبك زندگی اسلامی و ایرانی است، نزدیك شوند.
كتاب خاطرات فاطمه آباد (خاطرات همسر شهید علی بینا) توسط انتشارات سوره مهر در 2500 نسخه و قیمت 1800 تومان عرضه شده و چاپ هشتم آن به تازگی به بازار كتاب آمده است.

[h=2][/h]

در خلوت تنهایی
کتاب «در خلوت تنهایی» نوشته رضا خدری توسط انتشارات نوروز منتشر و راهی بازار نشر شد.
رضا خدری که این روزها به عنوان استاد دانشگاه فعالیت می‌کند، در سال های دفاع مقدس به عنوان خبرنگار جبهه و روزنامه نگار در مناطق جنگی حضور داشته است. کتاب «در خلوت تنهایی» با عنوان فرعی «با یاد بزرگ دانشگاه عشق»، شامل برخی از دل نوشته ها، مناجات ها، مطالب ادبی و همچنین بخش هایی درباره سال های دفاع مقدس و عملیات های جنگی ایران است.
خدری در پیشگفتاری که برای این کتاب نوشته، اشاره کرده است: مقتضیات زندگی ام در گذشته و حال مرا مجبور ساخت که مدتی در تنهایی خودم به مسائلی که در طول ۶۵ سال عمرم بر من گذشته و از دور و نزدیک نیز شاهد حوادث تلخ و شیرین زیادی بوده ام، به عنوان یک روزنامه نگار قدیمی و خبرنگار و عکاس ایام هشت سال جنگ تحمیلی و استاد دانشگاه و نویسنده کتب دفاع مقدس در تنهایی، اندیشه و فکر نمایم، از صدای گذر آب فهمیدم؛ تندتر از آب روان، عمر گران می گذرد. زندگی را نفسی، ارزش غم خوردن نیست!
او در بخشی دیگر از این پیشگفتار آورده است: در این کتاب در خلوت تنهایی خودم دو فصل اول و آخر این کتاب را به راز و نیاز با پروردگار و حال و هوای شهدای عزیزمان در جبهه های غرب و جنوب کشور پرداخته ام که در خیلی از این عملیات ها، از نزدیک نظاره گر بوده ام. شاید خیلی از جوانان امروز ما به خوبی نمی دانند که رزمندگان عزیزمان طی هشت سال چند عملیات انجام داده اند و هرکدام در چه منطقه و چه سالی بوده است؟ و ما در جبهه ها چه شور و حالی داشته ایم. جنگ تحمیلی بخش عمده ای از تاریخ میهن اسلامی ایران است هیچ وقت نباید از آن غافل باشیم.
عناوین این کتاب به ترتیب زیر است:
فصل اول: راز و نیاز با پروردگار متعال، فصل دوم: زمزمه های تنهایی، فصل سوم: در خلوت تنهایی با شاعران، مولوی، باباطاهر عریان همدانی، قاآنی، عبدالرحمن جامی، عطار نیشابوری، ابوالحسن خرقانی، رودکی، عبید زاکانی، محمد تقی بهلول، فرخی سیستانی، فرخی یزدی، ناصر خسرو، منوچهری دامغانی، صائب تبریزی، دهخدا، نیما یوشیج، سهراب سپهری، ایرج میرزا، پروین اعتصامی، شهریار، با یاد بزرگ دانشگاه عشق، و تاریخ سازان دفاع مقدس، علل شروع جنگ، بررسی علل شروع جنگ، قصد صدام تجزیه خوزستان از ایران، خیال واهی صدام برای سرنگون کردن دولت انقلابی ایران، سخنان حضرت امام خمینی(ره) درباره جنگ، هفت سین جبهه، داستان عمو نوروز و هفت سین، لبخند بزن رزمنده شب عیده، «مردی با چهار گلوله در بدن»، مهم ترین عملیات های هشت سال جنگ تحمیلی، فهرست تقویمی عملیات ها در ۸ سال دفاع مقدس، پیام بسیجی روایتی دیگر در دلباختگی، جوانان ما دین گریز نیستند، آسیب شناسی تربیت دینی جوانان و تعالی فرهنگی، پرسش ها و پاسخ ها، عوامل مربوط به نوجوانان و جوانان، نتیجه گیری.
رضا خدری که این روزها به عنوان استاد دانشگاه فعالیت می‌کند، در سال های دفاع مقدس به عنوان خبرنگار جبهه و روزنامه نگار در مناطق جنگی حضور داشته است. کتاب «در خلوت تنهایی» با عنوان فرعی «با یاد بزرگ دانشگاه عشق»، شامل برخی از دل نوشته ها، مناجات ها، مطالب ادبی و همچنین بخش هایی درباره سال های دفاع مقدس و عملیات های جنگی ایران است.
این کتاب با ۱۸۴ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۱۲۰ هزار ریال منتشر شده است.

ایثار و مردم
کتاب «ایثار و مردم» نوشته دوهزار نفر از مردم ایران و شمار اندکی از مردم جهان درباره مفهوم ایثار و فداکاری منتشر شد. این یادداشت‌ها در بیست و هفتمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران گردآوری شده بود.نخستین جلد از کتاب مردمی ایثار با عنوان «ایثار و مردم» به کوشش ایرج گلشنی، محمد رحیمی و فرشته امیری منتشر شد.
در دیباچه این کتاب می‌خوانیم: «این اثر، بر اساس تعاریف موجود و مرسومی که برای کتاب قائل‌اند، ممکن است «کتاب» نباشد! زیرا، یاد داده و یاد گرفته‌ایم که کتاب را اثری بدانیم با یک یا چند نویسنده یا مولف با نضج و الفتی در ابتدا و متن انتها؛ حال اگر اثری خلق شودکه 2000 نویسنده داشته باشد، هر کدام از نویسندگان، حرف خودش را بزند و هرکدام، سبک و لحنی در قلم داشته باشند و هر کدام، حس و حالی؛ شاید برای عده‌ای سخت باشد که این اثر را «کتاب» بخوانند! اما واقعیتی را که اکنون می‌خوانید و ورق می‌زنید، تالیف 2000 نفر از هم‌وطنان ما – و عده‌ای از مردمان دیگر کشورها- است؛ حال، چه نام کتاب بر آن بنهیم و چه در جست‌و جوی نامی جدید برای آن باشیم.»
محتوای این اثر از خلال یادداشت‌هایی درباره مفهوم ایثار که در بیست و هفتمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران گردآمده بود، درج شده است. مردمانی از ایران، میانمار، هند، پاکستان، انگلستان و برخی دیگر از کشور‌ها دریافت و تلقی خود را از مفهوم ایثار نوشته‌اند و این یادداشت‌ها پس از نظر داوران در 9 دسته شعر، متن ادبی، انشاء و تحلیل، خاطره و داستان، عبارت و جمله، نقد و نظر، طنز و تجسمی تنظیم و در کتاب آمده‌اند.
«ایثار و مردم» در هفت فصل با نام‌های «خاطره و داستانک»، نقادانه، انگارانه، ادیبانه، طنازانه، نگارانه و تصاویر و مستندات تدوین شده و در پایان هم اطلاعات فردی نویسندگان آثار و مشخصات استادان گروه بررسی و انتخاب دست‌نوشته‌ها آورده شده است.
در بخش «جمله و عبارت» از قلم امیرحسین نیلچی‌زاده می‌خوانیم: «ایثار یعنی از خود گذشتگی یک پدر و یا مادر در راستای سازگاری با همسر ناسازگار به جهت استحکام بنیان خانواده. ایثار، تحمل صبر و حرکت موثر در جهت اصلاح همسر ناسازگار»
شروین ملک‌محمدی، دانش‌آموز هشت ساله درباره ایثار نوشته است: «ایثار یعنی شهدای هسته‌ای. ایثار یعنی مامان مهین که درس خواند اما چون من در خانه تنها بودم سر کار نرفت تا من باسواد شوم.»
در برداشت حمیدرضا قندی از مفهوم «ایثار» می‌خوانیم: «ایثار، یعنی شخصی که ماسک شیمیایی احتیاج دارد؛ اما برای زنده ماندن همرزم خود، از خودگذشتگی می‌کند و ماسک را به صورت او می‌زند.»
«ایثار و مردم» را انتشارات خانه فرهنگ ایثار و مقاومت با شمارگان سه‌هزار و 300 نسخه، قطع وزیری، 289 صفحه و به بهای 100‌ هزار ریال روانه بازار نشر کرده است.


[/HR] منابع:
مهر
ایبنا

[h=1][/h]

[h=2]«سربازِ پاپتی، توی آب چشمه ایستاده بود. همین که خواست به طرفم برگردد، تبر را بالا بردم و با تمام قوت پایین آوردم. مثل وقت‌هایی که با تبر چیلی می‌شکستم، سرش دامبی صدا کرد و با صورت افتاد توی چشمه».[/h]

نوشتن خاطرات زنان حاضر در دفاع مقدس هرچند از همان سال‌های اولیه پس از اتمام جنگ آغاز شد، اما در سال‌های اخیر از منظر ساختاری و نوع پرداختن به این خاطرات، تغییراتی داشته که در مجموع این خاطرات را به سمت پخته‌تر شدن پیش برده است. نگاهی به کتاب‌های منتشر شده در سال‌های آغازین این نهضت و مقایسه آن با آثاری که بعدها با همان موضوع اما با پختگی و توانایی بیشتر نویسنده ساخته و پرداخته شده، موید همین مطلب است، مثلاً کتاب‌های «روایت اسیر شماره 3358؛ معصومه آباد» با «من زنده‌ام» و یا «عروس جنوب» با «دا».
در کنار این تغییرات، شناسایی راویان جدید و نگاه به جنگ از منظر آنها، امری است که خاطره‌نگاری بانوان جنگ را با تنوع بیشتری در سال‌های اخیر همراه کرده است. از جمله کتاب‌هایی که اخیراً با همین موضوع منتشر شده، کتاب «فرنگیس» شامل خاطرات فرنگیس حیدری، از بانوان حاضر در جبهه غرب، است که برای نخستین‌بار در بیست و هشتمین دوره نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران از سوی انتشارات سوره مهر روانه بازار کتاب شده است.
کتاب به قلم مهناز فتاحی نوشته شده و در خود خاطرات زنی را دارد که تنها با یک تبر توانست هم از سپاه عراق اسیر بگیرد و هم سربازی را بکشد. به گفته فتاحی این کتاب ثمره تأکید مقام معظم رهبری بر نگارش خاطرات حیدرپور است که از دوران کودکی او در یکی از روستاهای گیلان غرب آغاز شده، به کوه‌های سر به فلک کشیده کرمانشاه سر زده و از دشت‌های آن پونه‌های وحشی چیده و در ادامه روایتگر جنگی خانگی است که اهالی یک‌روستا را آواره کوه‌ها کرده است. جنگ از منظر مردم بومی و بی‌دفاع محور این کتاب است که فرنگیس حیدرپور این‌بار به روایت آن پرداخته است.
جذابیت کتاب حول شخصیت اصلی آن، فرنگیس، می‌چرخد. شخصی که به خلاف بسیاری از زنان روستای خود، تصمیم می‌گیرد از خانه خود دفاع کرده و تا زمانی که روستایش توسط نیروهای خودی آزاد نشود، خط مقدم را ترک نکند. کتاب از خاطرات وی در زمان‌های مختلف جنگ در گیلان غرب روایت می‌کند که نویسنده برای پر کردن جای خالی خاطرات از یاد رفته فرنگیس، به سراغ مادر و خواهر او هم رفته است و خاطرات را از زبان و ذهن آنها نیز بازیابی می‌کند. مطلب ذیل یکی از خواندنی‌ترین بخش‌های کتاب است. این بخش اتفاقی را روایت می‌کند که یکی از نقاط اوج کتاب است و از فرنگیس به عنوان نماد شیرزن کرمانشاهی یاد می‌کند:
«پدرم می‌دانست نمی‌ترسم. زن‌ها همه با تعجب نگاهم می‌کردند. خندیدم و گفتم: «نترسید. قول می‌دهم با آذوقه برگردم. فقط شما مواظب خودتان باشید.»
معطل نکردم. با پدرم، دو تایی راه افتادیم. از پشت تپه‌ها، آرام‌آرام به روستا نزدیک شدیم. باید از کنار رود رد می‌شدیم. خمیده‌خمیده می‌رفتیم، مبادا ما را ببینند. همه جا ساکت بود. خبری از سربازهای عراقی نبود. صدای پرنده‌ها از توی مزرعه می‌آمد. به چپ و راست نگاه می‌کردیم و قدم به قدم پیش می‌رفتیم. گاهی کنار تخته‌سنگی می‌ایستادیم و جلو را نگاه می‌کردیم.
به اولین خانه‌های آوه‌زین رسیدیم. روستا ساکت و بی‌سروصدا بود. انگار عراقی‌ها توی روستا نبودند. کمی ‌به اطراف نگاه کردم. روستا مثل قبرستان ساکت و آرام بود. توی همان یکی دو روز، همه چیز عوض شده بود. تشت لباس زن‌های همسایه، هنوز کنار چشمه بود. چند تا لنگه کفش لاستیکی هم دور و اطراف افتاده بود. صدای قورباغه‌ها گوشم را آزار می‌داد. فقط صدای آن‌ها می‌آمد.
خانه‌مان را که دیدم، توی سرم زدم. انگار گرد مرگ روی همه چیز پاشیده بودند. با حسرت به آن نگاه کردم و با خودم گفتم: «بی‌صاحب شده، خانه عزیزمان.»
شروع کردم زیرلبی خواندن. اشکی را که گوشه چشمم جمع شده بود، پاک کردم. درِ خانه، چهار تاق باز بود. رفتیم تو. کمی‌ آرد و برنج و نمک و روغن برداشتم تا بتوانم غذایی درست کنیم. همه را توی کیسه گذاشتم و روی کول انداختم. دوباره توی خانه چرخی زدم و مشغول نگاه کردن دیوارها و اتاق‌ها شدم. پدرم که دید دارم دور خودم می‌چرخم، گفت: «فرنگ، بس است. زود باش. می‌ترسم الآن سر برسند. چه ‌کار داری می‌کنی تو، روله؟»
روی دیوارها دست کشیدم و با خودم گفتم: «شما را پس می‌گیریم. نمی‌گذارم خانۀ ما دست عراقی‌ها باقی بماند.»
پدرم از جلو و من پشت سرش راه افتادم. می‌خواستم از در حیاط خارج شوم که چشمم به تبر گوشه حیاط افتاد. همان تبری بود که به قهرمان کمک کردم تا بسازد. با خودم گفتم خوب است تبر را بردارم تا توی کوه، چیلی بکنم و آتش درست کنیم. به پدرم اشاره کردم بایستد. به طرف تبر دویدم و آن را هم روی دوش انداختم. نمی‌خواستم پدرم بارِ سنگین بردارد.
آرام‌آرام و خمیده راه افتادیم. از خانه که دور شدیم، برگشتم و پشت سر را نگاه کردم. خبری نبود. صدای چند تا گوسفند از توی خانه‌ها می‌آمد. نایستادیم. از سرازیری روستا به طرف چشمه به راه افتادیم. باید از میان چشمه می‌گذشتیم و بعد به طرف کوه‌ها می‌رفتیم.
نزدیک چشمه بودیم که یک‌دفعه دو تایی خشکمان زد. پدرم راستی‌راستی که زبانش بند آمده بود. برگشت و توی چشم‌های من خیره شد. انگار می‌خواست بداند باید چه ‌کار کند. دو تا عراقی، کنار چشمه ایستاده بودند و می‌خواستند آب بخورند. یکی از آنها، آن طرف چشمه و آن یکی، این طرف چشمه بود. یکی‌شان، تفنگش را روی شانه انداخته بود. پابرهنه بود. پوتین‌ و قطار فشنگش را به نوک تفنگش گیر داده بود. هر دو تا هیکلی بودند.
حواس‌ هیچ‌ کدامشان به ما نبود. پدرم با دلهره و ناراحتی، فقط به من نگاه ‌می‌کرد. سرم داغ شده بود. رو به پدرم، اشاره کردم ساکت بماند و حرفی نزند. هزار تا فکر از سرم گذشت. توی یک لحظه، تمام زندگی‌ام جلوی چشمم آمد. اگر دیر می‌جنبیدیم، به دستشان می‌افتادیم و کارمان تمام بود.
به خودم گفتم: «فرنگیس، مرد باش. الآن وقتی است که باید خودت را نشان بدهی.»
پدرم انگار روح در بدنش نبود. رنگش شده بود مثل گچ رو دیوار. تصمیمم را گرفتم. کیسه غذاها را یواشکی روی زمین گذاشتم و تبر را دو دستی گرفتم. جلو رفتم. دهانم خشک شده بود. تبر را توی دستم فشار دادم و بالا بردم. سرباز ‌عراقی، پشتش به من بود. آن یکی حواسش جای دیگری بود. دو تایی، خوش بودند برای خودشان.
مقام معظم رهبری در سال 1390 طی دیدارشان با مردم گیلانغرب درباره‌ این زن مبارز فرمودند: «در شهر شما بانویی مسلمان و شجاع در مقام دفاع توانست سرباز دشمن را اسیر کند و نیروی مهاجم را به خاک و خون بنشاند. این را نگه دارید برای خودتان و حفظ کنید.»
سربازِ پاپتی، توی آب چشمه ایستاده بود. همین که خواست به طرفم برگردد، تبر را بالا بردم و با تمام قوت پایین آوردم. مثل وقت‌هایی که با تبر چیلی می‌شکستم، سرش دامبی صدا کرد و با صورت افتاد توی چشمه.
با تعجب و خشم نگاهش کردم. توی یک چشم به هم زدن، آب چشمه قرمز شد. سریع به سرباز ‌دیگر نگاه کردم. وحشت کرده بود. به طرفم آمد. من هم ترسیده بودم. به اطرافم نگاه کردم. تبرم توی فرق سر سرباز عراقی جا مانده بود. پدرم هیچ حرکتی نمی‌کرد. خشک شده بود؛ مثل یک مجسمه.
چشمم به سنگ‌های کنار چشمه افتاد. تصمیم خودم را گرفتم. نباید اسیر می‌شدم. اگر به دستشان می‌افتادم، کارم تمام بود. یک لحظه یاد حرف‌های پدرم افتادم: «تو هاو پشتمی.»
سرباز عراقی، هول‌هولکی تفنگش را از رو شانه برداشت. سریع خم شدم و سنگ تیزی برداشتم. سنگ را توی دستم گرفتم و با تمام قدرت پرت کردم. سنگ به سر سرباز‌ خورد. دو قدم عقب رفت و خون از سرش‌ بیرون زد. دستش را به طرف سرش برد و از درد فریاد کشید. بی‌معطلی بر سرش ‌فریاد زدم و دویدم. فقط نعره می‌زدم و جیغ می‌کشیدم. نعره‌ام توی دشت و تپه‌های آوه‌زین پیچیده بود.
مرد دست به سرش کشید و بعد به دست خون‌آلودش نگاه کرد. مشتش پر از خون شده بود. ترسیده بود.
پدرم انگار تازه به خودش آمده بود. فریاد زد: «چه ‌کار می‌کنی؟ ولشان کن، فرنگیس.»
سرباز ‌اول توی آب افتاده بود و سرباز‌ دوم روبه‌رویم بود. تفنگ هنوز توی دستش بود. تمام صورتش پر از خون بود. پریدم جلو و مچش را گرفتم و پیچاندم و از پشت گرفتم. دستش به اندازۀ دست من بزرگ نبود. طوری دست‌هایش را گرفته بودم که دست خودم هم درد گرفته بود. ‌یک لحظه از درد ناله کرد و ‌فریاد کشید: «امان... امان.»
مچش ‌را طوری پیچاندم و فشار دادم که روی زمین نشست. احساس کردم دارم استخوان‌ مچش را می‌شکنم. سرباز بیچاره، ‌از اینکه من آن‌قدر زور داشتم، تعجب کرده بود. می‌لرزید. من هم می‌لرزیدم! ترسیده بودم، اما تلاش می‌کردم مچش را ول نکنم. باید می‌ایستادم. یاد دایی‌ام و مردهای ده که افتادم، نیرو گرفتم.
پدرم، با دهان باز نگاهم می‌کرد. دست‌های سرباز ‌را که از پشت گرفتم، دیگر هیچ حرکتی نکرد. فقط یک‌بند می‌نالید و می‌گفت: «امان، امان.»
می‌دانستم امان یعنی اینکه تسلیم شده است. رو به پدرم فریاد زدم: «تفنگ‌ها و تبر را بردار.» ... .»
مقام معظم رهبری در سال 1390 طی دیدارشان با مردم گیلانغرب درباره‌ این زن مبارز فرمودند: «در شهر شما بانویی مسلمان و شجاع در مقام دفاع توانست سرباز دشمن را اسیر کند و نیروی مهاجم را به خاک و خون بنشاند. این را نگه دارید برای خودتان و حفظ کنید.»


[/HR] منبع: تسنیم

[h=1]روایتی از هجوم کلاغ استعمار[/h]

[h=2]نگاهی به رمان «روزگار تفنگ» اثر حبیب خدادادزاده[/h]

هجوم بیگانگان به خاک ایران‌زمین در طول تاریخ بارها تکرار شده و هر بار رشادت‌ها و دلاورمردی ایرانیان موجب مأیوس شدن دشمنان شده است. از آریو برزن تا رزمندگان دلاور ایرانی در طول دوران دفاع مقدس 8 ساله هر یک برگی زرین در تاریخ ایران‌زمین است.
یکی از نقاط روشن و افتخارآفرین تاریخ سرزمین ایران مقاومت مردمی در برابر هجوم بیگانگان از جمله انگلیس از ناحیه جنوب به خاک ایران بوده است که با رشادت در برابر هجوم اجنبی ایستادگی کردند و مانع نفوذ و تسلط بیگانه بر خاک ایرانی شدند.
این مساله کمتر در ادبیات دستمایه خلق آثار ادبی قرار گرفته است و رمان «روزگار تفنگ» به قلم حبیب خدادادزاده این واقعه یعنی هجوم انگلیسی‌ها به کشور را روایت کرده است. این رمان با درون‌مایه‌ای تاریخی و ضداستبدادی به روایت ماجرای مقاومت مردم دزفول پرداخته است.
در «روزگار تفنگ» نعمت شخصیت اصلی قصه بوده که نمادی از مقاومت مردمی اهالی دزفول در برابر هجوم بیگانگان و در این قصه انگلیسی‌هاست. وی که تفنگدار بوده و امنیت را در دوره‌ای در شهر برپا می‌کرده پس از ازدواج تفنگ را زمین می‌گذارد و به کار مشغول می‌شود ولی با ورود نیروهای متجاوز به خاک کشور و زمانی که ناموس همشهریانش را در خطر می‌بیند تفنگ به دست می‌گیرد تا دوباره امنیت را به شهر برگرداند.
شخصیت «نعمت علایی» در روزگار تفنگ، شخصیتی حقیقی است که یک قرن پیش با انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها جنگید و روزگاری از سردشت و شهیون تا دزفول زیر سم اسب‌های او و یارانش بود که غیرتمندانه از ناموس این مردم دفاع کردند و در این راه جان دادند، به همین خاطر رمان «روزگار تفنگ» داستان یکی از سَمبل‌های مبارزاتی جنوب ایران علیه بیگانگان است.
«ژنرال هنری (فرمانده نظامی متجاوز) که در برابر اعتراض روستایی‌ها طاقتش تمام شده بود، می‌گوید: شما بهتر است از اینجا بروید و دیگر هم اینجا سر و کله‌تان پیدا نشود. به قول خودتان به مردم بگویید تعصب ناموسی نداشته باشند. باید خدا را شکر کنید که به جای ما چنگیزخان یا اسکندر اینجا نیستند».
رمان «روزگار تفنگ» اولین اثر بلند خدادادزاده است و در آن با متنی روان و بدون اطوارهای فرمالیستی روبه‌رو هستیم و خواننده می‌تواند در کمترین زمان ممکن «روزگار تفنگ» را مطالعه کند.

این قصه داستان اصلی «روزگار تفنگ» است اما در کنار این داستان، قصه‌های فرعی نیز برای ایجاد کشش و جذابیت روایت می‌شود تا خواننده به ادامه داستان ترغیب شود. خیانت‌های دشمن در طول تاریخ این سرزمین یکی از مباحث پندآموز برای نسل‌هاست و در این کتاب نیز خواننده شاهد این نکته است. برای مثال خرید گندم در فصل برداشت به چندین برابر قیمت و سپس سوزاندن آنها با هدف تحمیل گرسنگی بر مردم بومی دزفول و در نتیجه شکستن مقاومت مردمی آنها یکی از انواع فشارهای اقتصادی بر مردم است.
رمان «روزگار تفنگ» اولین اثر بلند خدادادزاده است و در آن با متنی روان و بدون اطوارهای فرمالیستی روبه‌رو هستیم و خواننده می‌تواند در کمترین زمان ممکن «روزگار تفنگ» را مطالعه کند. نکته‌ای که خواننده در این رمان با آن روبه‌رو است استفاده نویسنده از اصطلاحات محلی است. این اصطلاحات از آنجا که نویسنده خود اهل دزفول است در متن دیده می‌شود اما این نکته، مورد توجه ناشر نبوده که اصطلاحات محلی بدون اینکه توضیحی در پاورقی یا انتهای کتاب برای خواننده‌ای که نسبت به این اصطلاحات محلی بی‌اطلاع است بیاید، گنگ و مبهم خواهد بود.
در بخشی از این رمان می‌خوانیم: «زن چت شده؟ نمی‌توانم بدبختی مردم را ببینم! حالا روزگار تفنگ است، اگر تفنگ را دوست دارم برای این است که دردی از مردم را دوا کنم. فردا وقتی همه‌مان مُردیم، وقتی داستانمان را گفتند، می‌خواهی هوشنگ سرش را پایین بیندازد یا سرش را بالا بگیرد و بگوید من پسر نعمت هستم؟»
رمان «روزگار تفنگ» علاوه بر اینکه توانسته بود برنده جایزه رمان اول ماندگار شود در آخرین دوره جایزه قلم زرین نیز در بخش رمان به‌عنوان یکی از کاندیداهای نهایی این جایزه شناخته شده بود که نشان از اهمیت این رمان دارد.
رمان «روزگار تفنگ» اثر حبیب خدادادزاده از سوی نشر آموت در 272 صفحه و شمارگان یکهزار نسخه با قیمت 15 هزار تومان منتشر شده است.


[/HR] منبع: وطن امروز

[h=1]فاتحان مبارزه با آتش نفاق[/h] [h=3]قصه مرصاد از دریچه کتاب‌[/h]

[h=2]داستان عملیات مرصاد در قالب کتاب‌های مختلف و آثار سینمایی بسیاری گنجانده شده است. این روایت‌ها از زبان افراد مختلف هستند؛ از ابراهیم حاتمی‌کیا بگیرید تا 2 سروان بعثی.[/h]

اولین کتابی که درباره عملیات مرصاد منتشر شد به سال 1371 بازمی‌گردد و کاری است از دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری. این کتاب «آخرین گزارش» نام دارد و به همت سیدیاسر هشترودی نوشته شده است. این کتاب مجموعه 4 «خاطره گزارش‌گونه» مربوط به سال‌های 66 تا 68 است که در آن، نویسنده با مردم شهرهای جنگ‌زده قصر شیرین، سرپل ذهاب و اسلام‌آباد و بویژه بازماندگان عملیات مرصاد گفت‌وگو کرده است. «تا اسارت» کتاب دیگری است در این‌باره. در این کتاب خاطرات حمید حکیم‌خواه گردآوری شده است. قسمت اول به چگونگی اعزام وی به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل در سال 1361 و حضور در منطقه چزابه اختصاص دارد. قسمت دوم به توصیف ایستگاه راه‌آهن تهران در هنگام اعزام نیروها به جبهه‌ها پرداخته و چهره مادران و پدرانی را ترسیم کرده است که با فرزندان خود درددل می‌کرده‌اند. کتاب «هم‌مرز با آتش» خاطرات حمید قبادی از دوران دفاع مقدس را روایت کرده است. وی از اهالی کوهدشت لرستان است که در جنگ مسوولیت‌های متعددی از جمله جانشین اطلاعات لشکر 57 ابوالفضل داشته است. «شب خاطره» عنوان شب‌های به‌یادماندنی است در حوزه هنری و کتابی که با همین نام توسط مجتبی عابدینی گردآوری شده، خاطرات بازگو شده در این شب‌هاست. در این کتاب «سیدعلی‌اکبر ابوترابی» در خاطره‌ای با عنوان صدای دوست از شکنجه‌های زندان بغداد سخن می‌گوید. اما راوی عملیات مرصاد «ابراهیم حاتمی‌کیا» (کارگردان سینما) در خاطره‌ای با عنوان شهر آلوده، از مشاهدات خود از عملیات مرصاد سخن می‌گوید که در آن زمان به‌عنوان فیلمبردار به منطقه عملیاتی مرصاد اعزام شده بود و این کتاب راویان بسیار دیگری هم دارد.
کتاب «حکایت سال‌های بارانی» خاطره‌های مهدی مرندی است که محمد خسروی‌راد آن را بازنویسی کرده است. این کتاب، شرح زندگی و حضور مهدی مرندی در جبهه‌ها طی دوران دفاع‌مقدس است.
در کتاب «من قاتل پسرتان هستم» نوشته احمد دهقان هم یکی از داستان‌های این کتاب درباره عملیات مرصاد است. همچنین کتاب«مستوران روایت فتح» به کوشش طاهره قاسمی‌امین منتشر شده و مجموعه خاطرات 13 نفر از شیرزنانی جان بر کف است که از تیغ نابکاران کومله و دموکرات نهراسیده و در برابر صدامیان مقاومت کرده‌اند. کتاب «از توفان تا نسیم» مجموعه خاطرات محمدعلی موظف‌رستمی و شرح درگیری‌ها در عملیات مرصاد در اسلام‌آباد، ایلام و سرپل‌ذهاب است. در کتاب «در کنار آتش»، مهناز شایسته‌فر اوضاع کرمانشاه را در دوران جنگ شرح داده و در پایان نیز عملیات مرصاد از زبان یکی از شاهدان نقل شده است. کتاب «درخت بلوط» خاطرات از یک خلبان هوانیروز به نام حجت شاه‌محمدی از عملیات مرصاد است. او در این کتاب از دفاع رزمندگان ایران بویژه هوانیروز، سپاه و نیروهای مردمی به رهبری علی صیادشیرازی در مناطق حسن‌آباد و اسلام‌آباد در عملیات مرصاد می‌گوید.
کتاب «حکایت سال‌های بارانی» خاطره‌های مهدی مرندی است که محمد خسروی‌راد آن را بازنویسی کرده است. این کتاب، شرح زندگی و حضور مهدی مرندی در جبهه‌ها طی دوران دفاع‌مقدس است. کتاب «اشغال و مدال» نوشته صبار اللامی و ستار سعد با ترجمه محمدنبی ابراهیمی در میان این کتاب‌ها متفاوت‌تر است. کتاب «10 متری چشمان کمین (8 سال به روایت سردار جعفر مظاهری)» که به همت محسن صیفی‌کار منتشر شده است، خاطرات جعفر مظاهری از رزمندگان و فرماندهان دفاع‌مقدس در استان همدان است که بخشی از آن به مرصاد مربوط می‌شود. کتاب «قطره‌ای از دریا» روایتی از علی‌محمد زند، از رزمندگان دوران دفاع‌مقدس است. نویسنده این کتاب که خود یکی از رزمندگان عملیات مرصاد بوده، سعی بر بازگو کردن جزئیات این عملیات از آغاز تا پایان در این اثر دارد. کتاب «سهم من از چشمان او» با مصاحبه، تدوین و نگارش مصطفی رحیمی که خاطرات سردار حمید حسام است نیز در 11 فصل مراحل زندگی او تا 31 شهریور 1359 را با روایتی ساده نقل کرده است. کتاب «قراویز تا مرصاد» کتاب دیگری است که به همت امیر شالبافیان نوشته شده است. به گفته نویسنده، این کتاب کارنامه تاریخی استان همدان در طول 8 سال دفاع مقدس بوده و با محوریت عملیات مرصاد تدوین شده است. عباس سلیمی‌نمین نیز در کتابی با عنوان «مرصاد پایانی بر 2 ادعا» این عملیات را به‌طور مفصل تحلیل کرده است. «بن‌بست در استراتژی، شکست در تاکتیک» که خاطرات منافقان پناهنده از عملیات مرصاد است، به همت سردار ناصر شعبانی نوشته شده است و کتاب در خور توجهی در این حیطه به حساب می‌آید.


[/HR] منبع: فارس

[h=2]کتاب‌های «تفحص» اثر حمید داوودآبادی و «نشانه» اثر رضا مصطفوی با محوریت خاطرات تفحص‌کنندگان پیکر شهدا از سوی موسسه شهید کاظمی مجددا منتشر شد.[/h]

همزمان با چهلمین روز تشییع با شکوه پیکرهای مطهر شهدای غواص کتاب‌های «نشانه» و «تفحص» حاوی روایت‌هایی ناب از شهدای تفحص از سوی موسسه شهید کاظمی تجدید چاپ شد.در کتاب «نشانه» که رضا مصطفوی آن را نوشته آمده است: «46 شهید غواص وسط یک گودال بودند؛ چشم‌ها و دهان‌هایشان را با پارچه و پاهایشان را هم با سیم تلفن بسته بودند. پیکرها همه کامل بودند. می‌شد فهمید چه اتفاق دردناکی افتاده است.
درمیان پیکرها یک دست هم بود که جدا افتاده بود، با دقت بررسی کردم؛ همه پیکرها کامل بود و صاحب دست را پیدا نکردم! مدت‌ها این دست شده بود مونس تنهایی‌های من! هر وقت در کار تفحص گره می‌خورد و راه‌ها به رویمان بسته می‌شد، از داخل چفیه بیرونش می‌آوردم و به برکت وجودش، همه گره‌ها به طور شگفت‌انگیزی باز می‌شد. انگار دستی بود که آمده بود دست گیر ما باشد.»
«افسر عراقی خبر آورده بود که نزدیک بصره یک گلستان دسته جمعی از شهدای ما وجود دارد. اما عراقی‌ها به ما اجازه نمی‌دادند وارد آن منطقه شویم. نقشه‌ای کشیده بودیم و هر روز طوری کار می‌کردیم که در پایان کار به آن نقطه نزدیکتر شده باشیم. رسیدیم. اما آن روز یکی از غمگین‌ترین روزهای کاری بچه‌های تفحص بود. 72 شهید غواص بودند که چشم و دست و پایشان با سیم های تلفن بسته شده بود و زنده به گورشان کرده بودند. همگی غواص بودند. بعثی‌ها پلاک‌هایشان را هم از آنها جدا کرده بودند تا شناسایی نشوند؛ توی این همه پیکر، دستی بود که انگشتر فیروزه به انگشت داشت. واقعا تماشایی بود. نشان از بی نشان‌هایی می‌داد که دستِ بسته مانع پرواز آنان به سوی آسمان لایتناهی و فیروزه‌ای نشده بود.»این کتاب در 104 صفحه و با قیمت 5 هزار تومان به بیان خاطرات مستند و ناب برو بچه‌های تفحص کننده شهدا با تصاویر زیبا پرداخته شده است. این کتاب حاوی روایت‌هایی از معنویت و توسل در تفحص شهداست، خاطراتی ناب و مستند و خاص از تفحص پیکرهای مطهر شهدا که در این کتاب منتشر شده است.

همچنین کتاب «تفحص» به نویسندگی حمید داود آبادی حاوی خاطراتی ناب از شهدای تفحص برای سومین بار تجدید چاپ شده که در 444 صفحه و با قیمت 12 هزار تومان نتایج شرکت نویسنده توانا و متعهد دفاع مقدس حمید داودآبادی است که ماه‌های زیادی را در جمع بچه‌های تفحص گذرانده و همچون کتاب‌هایش آنچه را با چشم خویش نظاره‌گر بوده وبا تمام وجود لمس کرده به رشته تحریر درآورده است.این دو کتب از سوی موسسه شهید کاظمی به مناسبت چهلمین روز تشییع با شکوه پیکرهای مطهر شهدای غواص راهی بازار کتاب شده و علاقمندان به تهیه آنها می‌توانند آن را از فروشگاه اینترنتی «من و کتاب» تهیه کنند.


[/HR] منبع: فارس

[h=1]جنگ بدون غذا و اسلحه[/h]
[h=2]عصبانی بودم، گفتم: «از وقتی رفتی، دارم فکر می‌کنم یعنی این جنگ فقط برای من و تو و این بچه‌های طفل معصوم است. این همه مرد توی این روستاست. چرا جنگ فقط زندگی مرا گرفته؟!»[/h]

«دختر شینا» عنوان کتابی است که بهناز ضرابی‌زاده آن را از دل خاطرات قدم خیر محمدی کنعان از همسر شهیدش، حاج ستار ابراهیمی هژیر تدوین کرده و انتشارات سوره مهر آن را منتشر کرده است.
این کتاب که اثری خواندنی و ستودنی است و خاطراتی را بیان می‌کند که پیش از این مطر کمتر مطرح شده بود و خواننده به واسطه آن با سبک زندگی خانواده رزمندگان آشنا می‌شوند.
از همین رو برش‌هایی از این کتاب را انتخاب کرده‌ایم که خوانندگان با مطالعه آن برای تهیه کتاب ترغیب شوند.
علت نامگذاری این کتاب نیز در کتاب روایت شده است: «خدیجه(دختر راوی) از بغل شیرین جان(مادر راوی) تکان نمی‌خورد. نُقل زبانش «شینا، شینا» بود. همین شینا گفتن خدیجه باعث شد همه فامیل به شیرین جان بگویند «شینا».»
*به عکس نگاه کن تا بچه‌مان مثل او شود
«بلند شد و وسط اتاق ایستاد و گفت: «مردم توی تهران این طور شعار می‌دهند.» دستش را مشت کرد و فریاد زد: «مرگ بر شاه... مرگ بر شاه.» بعد نشست کنارم. عکس اما را گذاشت توی دستم و گفت: «این را برای تو آوردم. تا می‌توانی به آن نگاه کن تا بچه‌مان مثل آقای خمینی نورانی و مومن شود.» عکس را گرفتم و نگاهش کردم. بچه توی شکمم وول خورد.»
*تا آخرین نفس و قطره خون سربازش هستم
«چند روز بعد، انگار توی روستا زلزله آمده باشد، همه ریختند توی کوچه‌ها، میدان وسط ده و روی پشت بام‌ها، مردم به هم نقل و شیرینی تعارف می‌کردند. زن‌ها تنورها را روشن کرده و نان و کماج می‌پختند. می‌گفتند: «امام آمده.»
در آن لحظات به فکر صمد بودم. می‌دانستم از همه ما به امام نزدیکتر است. دلم می‌خواست پرنده‌ای بودم، پرواز می‌کردم و می‌رفتم پیش او و با هم می‌رفتیم و امام را می‌دیدیم.
توی قایش، یکی دو نفر بیشتر تلویزیون نداشتند. مردم ریخته بودند جلوی خانه آن‌ها. حیاط و کوچه از جمعیت سیاهی می‌زد. می‌گفتند: «قرار است تلویزیون فیلم ورود امام و سخنرانی‌ ایشان را پخش کند.» خیلی از پسرهای جوان و مردها همان موقع ماشین گرفتند و رفتند تهران.
چند روز بعد، صمد آمد، با خوشحالی تمام. از آن وقتی که وارد خانه شد، شروع کرد به تعریف کردن. می‌گفت: «از دعای خیر تو بود حتماً. توی آن شلوغی و جمعیت خودم را به امام رساندم. یک پارچه نور است امام. نمی‌دانی چقدر مهربان است. قدم! باورت می‌‌شود امام روی سرم دست کشید. همان وقت با خودم و خدا عهد و پیمان بستم سرباز امام و اسلام شوم. قسم خورده‌ام گوش به فرمانش باشم. تا آخرین نفس، تا آخرین قطره خونم سربازش هستم. نمی‌دانی چه جمعیتی آمده بود بهشت‌ زهرا.»
*نه غذایی برای خوردن و نه اسلحه‌ای برای جنگیدن
«گفت: «خیلی خاکی و کثیفم. یک ماه می‌شود حمام نکرده‌ام.»
رفتم آشپزخانه، آبگرم کن را روشن کردم. دنبالم آمد و شروع کرد به تعریف کردن که عراقی‌ها وارد خرمشهر شده‌اند. خرمهشر سقوط کرده. خیلی شهید داده‌ایم. آبادان در محاصره عراقی‌هاست و هر روز زیر توپ و خمپاره است. از بی‌لیاقتی بنی‌صدر گفت و نداشتن اسلحه و مهمات.
پرسیدم: «شام خورده‌ای؟!»
گفت: «نه، ولی اشتهاد ندارم.»
کمی از غذای ظهر مانده بود. برایش گرم کردم. سفره را انداختم. یک پیاله ماست و ترشی و یک بشقاب سبزی که عصر صاحب‌خانه آورده بود، گذاشتم توی سفره و غذایش را کشیدم. کمی اشکنه بود. یکی دو قاشق که خورد، چشم‌هایش قرمز شد. گفتم: «داغ است؟!»
با سر اشاره کرد که نه، و دست از غذا کشید. قاشق را توی کاسه گذاشت و زد زیر گریه. با نگرانی پرسیدم: «چی شده؟! اتفاقی افتاده؟!»
باورم نمی‌شد صمد این طور گریه کند. صورتش را گرفته بود توی دست‌هایش و هق‌هق گریه می‌کرد.
گفتم: «نصفه جان شدم. بگو چی شده؟!»
گفت: «چطور این غذا از گلویم پایین برود. بچه‌ها توی مرز گرسنه‌اند. زیر آتش توپ و تانک این بعثی‌های از خدابی‌خبر گیر کرده‌اند. حتی اسلحه برای جنگیدن ندارند. نه چیزی برای خوردن نه جایی برای خوابیدن. بد وضعی دارند طفلی‌ها.»
دستش را گرفتم و کشیدمش جلو. گفتم: «خودت می‌گویی جنگ است دیگر. چاره‌ای نیست. با گریه کردن تو و غذا نخوردنت آن‌ها سیر می‌شوند یا کار درست می‌شود؟! بیا جلو غذایت را بخورد.» خیلی که اصرار کردم، دوباره دست به غذا برد. سعی می‌کردم چیزهایی برایش تعریف کنم تا حواسش از جنگ و منطقه پرت شود. از شیرین‌کاری‌های خدیجه می‌گفتم. از دندان درآوردن معصومه. از اتفاق‌هایی که این چند وقت برای ما افتاده بود. کم‌کم اشتهایش سر جایش آمد. هر چه بود خورد. از ترشی و ماست گرفته تا همان اشکنه و نان و سبزی توی سفره. به خنده گفتم: «واقعاً که از جنگ برگشته‌ای.»
از ته دل خندید. گفت: «اگر بگویم یک ماه است غذای درست و حسابی نخورده‌ام باورت می‌شود؟! به جان خودت این چند روز آخر را فقط با یک تکه نان و چند تا بیسکویت سر کردم.»»
*چرا جنگ فقط زندگی مرا گرفته؟!
توی این مدت، بارها با خودم فکر کرده بودم اگر آمد این حرف را به او می‌زنم و این کار می‌کنم. اما در آن لحظه آن قدر خوشحال بودم که نمی دانستم بهترین رفتار کدام است. کمی بعد به خودم آمدم و با سردی جوابش را دادم.
زد زیرخنده و گفت: «بازم قهری!»
خودم هم خنده‌ام گرفته بود. همیشه همین طور بود. مرا غافلگیر می‌کرد. گفتم: «نه، چرا باید قهر باشم، پسرت به دنیا آمده. خانمت به سلامتی وضع حمل کرده و سر خانه و زندگی خودش نشسته. شوهرش هفتم پسرش را به خوبی راه انداخته. بچه‌ها توی خانه خودمان، سر سفره خودمان، دارند بزرگ می‌شوند. اصلا برای چی باید قهر باشم. مگر مرض دارم از این همه خوشبختی نق بزنم.»
بچه‌ها را زمین گذاشت و گفت:«طعنه می‌زنی؟!»
عصبانی بودم، گفتم: «از وقتی رفتی، دارم فکر می‌کنم یعنی این جنگ فقط برای من و تو و این بچه‌های طفل معصوم است. این همه مرد توی این روستاست. چرا جنگ فقط زندگی مرا گرفته؟!»
ناراحت شد. اخم‌هایش توی هم رفت و گفت: «این همه مدت اشتباه فکر می‌کردی. جنگ فقط برای تو نیست. جنگ برای زن‌های دیگری هم هست. آن‌هایی که جنگ یک شبه شوهر و خانه و زندگی و بچه‌هایشان را گرفته. مادری که تنها پسرش در جنگ شهید شده و الان خودش پشت جبهه دارد از پسرهای مردم پرستاری می‌کند. جنگ برای مردهایی هم هست که هفت هشت تا بچه را بی خرجی رها کرده‌اند و آمده‌اند جبهه؛ پیرمردهای هفتاد هشتاد ساله، داماد یک شبه، نوجوان چهارده ساله. وقتی آن‌ها را می‌بینم، از خودم بدم می‌آید. برای این انقلاب و مردم چه کرده‌ام؛ هیچ! آنها می‌جنگند و کشته می‌شوند که تو اینجا راحت و آسوده کنار بچه‌هایت بخوابی؛ وگرنه خیلی وقت پیش عراق کار این کشور را یکسره کرده بود. اگر آن‌ها نباشند، تو به این راحتی می‌توانی بچه‌ات را بغل بگیری و شیر بدهی؟!»
علاقه‌مندان به تهیه این کتاب می‌توانند آن را از فروشگاه مجازی «نخلستان کتاب» تهیه کنند.


[/HR] منبع: فارس