يَا مُحَمَّدُ، إِنَّكَ قَدِ ادَّعَيْتَ عَظِيما.....معجزه درختی که ...

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
يَا مُحَمَّدُ، إِنَّكَ قَدِ ادَّعَيْتَ عَظِيما.....معجزه درختی که ...

[="blue"][="darkgreen"]خطبه 192 بخش بيست ودوم[/]

[="red"]وَ لَقَدْ كُنْتُ مَعَهُ ـ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ـ لَمَّا أَتَاهُ الْمَلاَُ مِنْ قُرَيْش، فَقَالُوا لَهُ: يَا مُحَمَّدُ، إِنَّكَ قَدِ ادَّعَيْتَ عَظِيماً لَمْ يَدَّعِهِ آبَاؤُكَ وَ لاَ أَحَدٌ مِنْ بَيْتِكَ...[/]

امام(عليه السلام) دربخشى از خطبه192 نهج البلاغه اشاره به يكى از معجزات مهم پيامبر كه در مكه واقع شده و امام شاهد و ناظر آن بوده، مى كند تا تأكيدى بر رابطه نزديك خود با آن حضرت و ايمان پيشين خويش نمايد. معجزه اى كه كمتر كسى از مسلمانان شاهد و ناظر آن بوده و مى فرمايد: «من با آن حضرت ـ صلى الله عليه و آله ـ بودم; در آن هنگام كه سران قريش نزد او آمدند و گفتند : اى محمّد تو ادعاى بزرگى كرده اى، ادعايى كه هيچ يك از پدران و خاندانت چنين ادعايى نكردند. ما از تو معجزه اى مى خواهيم كه اگر پاسخ مثبت به آن دهى، و آن را پيش چشم ما به انجام برسانى، مى دانيم كه تو پيامبر و فرستاده خدايى و اگر انجام ندهى، خواهيم دانست، ساحر دروغگويى هستى»; آنها به گمان خود در مقام آزمون پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)برآمده اند و فرصت خوبى به دست رسول الله افتاد تا حقانيّت خود را از طريق معجزه اى كه آنها مى خواهندبه اثبات رساند، لذا در ادامه اين خطبه مى خوانيم: «پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرمود: خواسته شما چيست؟ گفتند: اين درخت را (اشاره به درختى كردند كه در آنجا بود) براى ما صدا زن، تا با همه ريشه هايش كنده شود و پيش روى تو بايستد»; پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود : «خداوند بر هر چيزى تواناست؟ آيا اين كار را براى شما انجام دهم، ايمان مى آوريد و به حق شهادت به حق خواهيد داد، عرض كردند: آرى»; آنها هر دو را پذيرفتند و در اينجا بود كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود : «من به زودى آنچه را مى خواهيد به شما نشان مى دهم; ولى مى دانم كه شما به خير و نيكى (و ايمان و تسليم در برابر حق) باز نمى گرديد. و نيز مى دانم در ميان شما كسى است كه درون چاه (در سرزمين بدر) افكنده مى شود و نيز كسى است كه احزاب را (براى جنگ) بسيج مى كند»; پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)معجزه مورد تقاضاى آنها را با سه خبر غيبى كه هر يك معجزه اى محسوب مى شود، تكميل فرمود : عدم ايمان آنها و داستان افكندن جنازه بعضى از آنها در چاه و مسئله جنگ احزاب كه ساليان درازى بعد از آن واقع شد.سپس پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به سراغ اصل تقاضاى آنها رفت و رو به درخت كرده : «فرمود : اى درخت اگر به خدا و روز واپسين ايمان دارى و مى دانى كه من رسول خدا هستم با ريشه ها از زمين كنده شو و نزد من آى و به فرمان خدا پيش روى من بايست»; اميرمؤمنان على(عليه السلام)مى فرمايد : «قسم به كسى كه او را به حق مبعوث كرد (كه با چشم خود ديدم) درخت با ريشه هايش از زمين كنده شد و حركت كرد، در حالى كه (بر اثر سرعت حركت) طنين شديدى داشت و صدايى همچون صداى بال پرندگان (در هنگام پرواز). تا در برابر رسول خدا ـ صلى الله عليه و آله ـ قرار گرفت، در حالى كه مانند پرندگان بال مى زد و بعضى از شاخه هاى بالاى آن، بر سر رسول خدا ـ صلى الله عليه و آله ـ سايه افكنده بود و بعضى ديگر بر دوش من، كه در طرف راست پيامبر ايستاده بودم»; آيا اين معجزه آشكار سبب بيدارى و ايمان آن مشركان متعصّب شد؟ نه! بلكه همان گونه كه عادت متعصّبان لجوج است به بهانه جويى پرداختند كه امام(عليه السلام) در ادامه سخن به آن اشاره كرده، مى فرمايد: «هنگامى كه آن قوم (لجوج) اين صحنه را مشاهده كردند، از روى برترى جويى و تكبّر گفتند: (اگر راست مى گويى) دستور ده (درخت به جاى خود برگردد و) نيمى از آن نزد تو آيد و نيم ديگر آن در جاى خود باقى بماند! (رسول خدا) به درخت امر فرمود كه چنين كند، بلافاصله نيمى از آن درخت، با منظره اى شگفت آور و صدايى شديدتر به سوى آن حضرت، حركت كرد و آن قدر پيش آمد كه نزديك بود به آن حضرت ـ صلى الله عليه و آله وسلم ـ بپيچد»; از تعبير بالا استفاده مى شود كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در اينجا دو معجزه ديگر به آنها نشان داد: نخست امر فرمود كه درخت به جاى خود برگردد. سپس دستور داد تا نيمى از آن به اذن الله نزد او آيد.آيا با اين همه آن قوم مشرك لجوج تسليم شدند؟ متأسفانه نه! آن گونه كه امام در ادامه سخن مى فرمايد : «آنها از روى كفر و سركشى گفتند: دستور ده اين نصف بازگردد و به نصف ديگر ملحق شود. به صورت نخستين درآيد، پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه و آله و سلم ـ دستور داد و آن نصف به جاى نخستين بازگشت. در اين هنگام من گفتم : لا اله الا الله; اى رسول خدا! من نخستين كسى هستم كه به تو ايمان آورده ام و نخستين كسى هستم كه اقرار مى كنم كه آن درخت آن چه را انجام داد به فرمان خدا و براى تصديق نبوّت تو و بزرگداشت سخن و برنامه ات بود»; آيا بعد از مشاهده اين معجزات چهارگانه و خوارق عادات شگفت انگيز كه همه به پيشنهاد آنها واقع شد; نه به خواست پيغمبر و انتخاب او، آن گروه ايمان آوردند؟ متأسفانه نه تنها ايمان نياوردند، بلكه سخنى كفرآميز و جسورانه و دور از منطق گفتند، آن گونه كه امام در ادامه سخن مى فرمايد : «تمام آن گروه گفتند: او ساحرى دروغگوست، كه سحر شگفت آور، و توأم با مهارت دارد (سپس افزودند:) آيا تو را در اين كار كسى جز امثال اين ـ منظورشان من بودم ـ تصديق مى كند»; اشاره به اينكه ما كه در عمر خود ساحران بسيار ديده ايم و مى دانيم كه كار تو همانند كار آنها بلكه از نوع برتر آن است و تنها امثال اين كودكِ خوش باور تو را تصديق مى كنند!عجب اينكه صدر و ذيل سخنانشان كاملا متناقض است! خودشان پيشنهاد معجزه مى دهند و اظهارمى دارند، در همان اوّلين مرحله معجزه قانع مى شويم و ايمان مى آوريم; ولى هنگامى كه اين معجزه چهار بار تكرار مى شود، تازه مى گويند تو ساحرى! هر كس در اينجا مى پرسد اگر آنها سحر و معجزه را از هم نمى شناختند و احتمال ساحر بودن را درباره پيامبر مى دادند، چرا از آغاز پيشنهاد معجزه كردند؟ مى توانستند اين نسبت دروغين را در آغاز بگويند.آرى افراد لجوج و متعصّب نه منطق صحيح دارند و نه وجدان و انصاف.(1)

1. جلد 7 صفحه 512 .[/]