از مداحی بدم میاد!

تب‌های اولیه

15 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
از مداحی بدم میاد!

سلام
چند وقتیه از مداحی متنفر شدم در صورتی که تا چند ماه پیش یعنی تقریبا قبل از محرم و صفر از مداحی خوشم میومد.
دلیلشم میدونم چیه.
مداحان
یکی از دوستام که بغل دستیمم هست علاقه ی شدیدی داره به مداحی.
به قدری به هم نزدیک هستیم که برخلاف سایر دوستان مدرسه ای تو تابستون هم مدام از هم خبر داشتیم.
امسال چهارمین سال دوستی ماست.
سال اول راهنمایی بودم که باهاش دوست شدم و همکلاسی بودیم.
سال دوم هم همکلاسی بودیم.
اما سال سوم از هم جدا شدیم.
من رفتم یه کلاس نسبتا آروم و اون افتاد تو کلاسی که از ما شلوغ تر بودن.
بغل دستیاشو میشناختم.
آدمای نماز خونی بودن.
اما ظاهرا فقط نمازخون.
دستورات احکام رو بلد بودن و اجرا میکردن.
اما یه بخشیش رو نه.
میدونید که نوجوونیه و گناهان کبیره.
فکر نمیکنم لازم باشه اسم ببرم.
البته اینکه اونا به گناهان کبیره اصرار داشتن و دارند یه حدسه که احتمالش خیلی خیلی بالاست.
به هرحال خدا رو شکر میکنم که رفیقم ای قدر مرد بود که دچار نشه.
اما روحیاتشون روش اثر گذاشت.
خودش بچه ی شوخی بود و از خنده خوشش میومد اما با پیوستن به جمع اونا محتوای شوخی هاش فرق کرد.
البته تاکید میکنم خودش این قدر مرد بود که دچار نشد.
امسال هم که اول دبیرستانیم دوباره با هم همکلاسی شدیم و بغل دستی.
اما من امسال متوجه شدم که روحیاتش چه قدر فرق کرده.
با مطربها میچرخه، به بهانه ی تقویت زبان فیلم های صحنه دار نگاه میکنه، فحش های انگلیسی یاد میگیره، میاد به بقیه یاد میده، درباره ی کاربردشون بحث میکنه و ...
اما محرم و صفر که میشه شروع میکنه مداحی کردن.
کافیه بین درسا یه وقت استراحت بدن، شروع میکنه به مخ خوردن.
فقط هم ده روز اول نبود.
مداحی جدید میومد دستش تا آخرای صفر همین جور میخوند.
منو بیچاره کرد.
بعد از محرم و صفر هم که یه کم شاد شد از عمد مداحی هایی میخوند که بچه ها برداشت بد میکردن.
یه بیتش یادمه.
از خانوم رقیه معذرت میخوام.
می گفت:
دوسش دارم یه عالمه دختر پادشاهمه
و بقیش یادم نیست.
خودتون حدس بزنینی برداشت بچه ها چی بود.
الآن که دیگه از محرم و صفر گذشته آتیشش خاموش شده.
دیگه رفته تو فاز فحش.
تا اینجاش یه طرف از اینجا به بعدش یه طرف.
بد تر از همه اینکه بغل دستیم سیده.
فحش میداد.
منم یا نیگاش میکردم یا یه چیزی بهش میگفتم اما دیدم اثر نکرد.
تا این که یه بار یه سیلی خیلی آروم بهش زدم.
شب عذاب وجدان گرفته بودم.
از خانوم فاطمه زهرا خجالت میکشیدم.
اما خودمو توجیه کردم که یه جور نهی از منکر بود.
فرداش دیدم این میزنه روی میز بقیه شعرهای خیلی خیلی خیلی بد میخونن
رفتم آروم تر از دفعه پیش زدم پس کلش.
این بار عذاب وجدان کمتری گرفتم.
خودمو توجیه کردم که نهی از منکره.
تا این که فهمیدم نهی از منکر فیزیکی اجازه ی حاکم شرع رو میخواد.

نمیدونم چی کار کنم.
با این کاراش وجهه ی مذهبی خودشو خراب کرده.
منم از مداحی و آهنگ حزب اللهی و انقلابی زده کرده.
به حدی رسیده که وقتی آهنگ حزب اللهی و مداحی و انقلابی گوش میدم یه حس خیلی بدی بهم دست میده.
دیگه از مداحی بدم میاد.

این وضعو دوست ندارم.

هنوزم نمیدونم اینکه زدمش کار اشتباهی بوده یا اینکه حکم نهی از منکر رو اشتباه فهمیدم.
از همه بدتر از مادرش خجالت می کشم.

یه شکاف خیلی عمیق بین من و اون ایجاد شده.
خیلی خیلی عمیق.
می ترسم آخرش این دوستی ....
یه بار منو از بدبختی نجات داد.
اما وقتی اون گیر کرده بود نتونستم کاری براش انجام بدم.
این واخر دوباره نصفه و نیمه گیر افتادم اما اون هیچ کاری نکرد.
نمیدونم ترسیده بود یا چیز دیگه ای بود.

من تا حالا با دو نفر این جوری صمیمی دوست شده بودم.
یکیشون منتقل شد شهرستان.
البته الآن کمابیش ازش خبر دارم اما فقط از پشت تلفن.
دومی هم که اینطوریه وضعش.
نمیدونم چی کار کنم.

مطمئنم قطع رابطه هم برای من بده و هم برای اون.

ببخشید زیاد حرف زدم.
اما خیلی وقت بود اینطوری درد دل نکرده بودم.
لطفا کمکم کنیمد.

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد امیدوار

الحیاة;474210 نوشت:
سلام
چند وقتیه از مداحی متنفر شدم در صورتی که تا چند ماه پیش یعنی تقریبا قبل از محرم و صفر از مداحی خوشم میومد.
دلیلشم میدونم چیه.
مداحان
یکی از دوستام که بغل دستیمم هست علاقه ی شدیدی داره به مداحی.
به قدری به هم نزدیک هستیم که برخلاف سایر دوستان مدرسه ای تو تابستون هم مدام از هم خبر داشتیم.
امسال چهارمین سال دوستی ماست.
سال اول راهنمایی بودم که باهاش دوست شدم و همکلاسی بودیم.
سال دوم هم همکلاسی بودیم.
اما سال سوم از هم جدا شدیم.
من رفتم یه کلاس نسبتا آروم و اون افتاد تو کلاسی که از ما شلوغ تر بودن.
بغل دستیاشو میشناختم.
آدمای نماز خونی بودن.
اما ظاهرا فقط نمازخون.
دستورات احکام رو بلد بودن و اجرا میکردن.
اما یه بخشیش رو نه.
میدونید که نوجوونیه و گناهان کبیره.
فکر نمیکنم لازم باشه اسم ببرم.
البته اینکه اونا به گناهان کبیره اصرار داشتن و دارند یه حدسه که احتمالش خیلی خیلی بالاست.
به هرحال خدا رو شکر میکنم که رفیقم ای قدر مرد بود که دچار نشه.
اما روحیاتشون روش اثر گذاشت.
خودش بچه ی شوخی بود و از خنده خوشش میومد اما با پیوستن به جمع اونا محتوای شوخی هاش فرق کرد.
البته تاکید میکنم خودش این قدر مرد بود که دچار نشد.
امسال هم که اول دبیرستانیم دوباره با هم همکلاسی شدیم و بغل دستی.
اما من امسال متوجه شدم که روحیاتش چه قدر فرق کرده.
با مطربها میچرخه، به بهانه ی تقویت زبان فیلم های صحنه دار نگاه میکنه، فحش های انگلیسی یاد میگیره، میاد به بقیه یاد میده، درباره ی کاربردشون بحث میکنه و ...
اما محرم و صفر که میشه شروع میکنه مداحی کردن.
کافیه بین درسا یه وقت استراحت بدن، شروع میکنه به مخ خوردن.
فقط هم ده روز اول نبود.
مداحی جدید میومد دستش تا آخرای صفر همین جور میخوند.
منو بیچاره کرد.
بعد از محرم و صفر هم که یه کم شاد شد از عمد مداحی هایی میخوند که بچه ها برداشت بد میکردن.
یه بیتش یادمه.
از خانوم رقیه معذرت میخوام.
می گفت:
دوسش دارم یه عالمه دختر پادشاهمه
و بقیش یادم نیست.
خودتون حدس بزنینی برداشت بچه ها چی بود.
الآن که دیگه از محرم و صفر گذشته آتیشش خاموش شده.
دیگه رفته تو فاز فحش.
تا اینجاش یه طرف از اینجا به بعدش یه طرف.
بد تر از همه اینکه بغل دستیم سیده.
فحش میداد.
منم یا نیگاش میکردم یا یه چیزی بهش میگفتم اما دیدم اثر نکرد.
تا این که یه بار یه سیلی خیلی آروم بهش زدم.
شب عذاب وجدان گرفته بودم.
از خانوم فاطمه زهرا خجالت میکشیدم.
اما خودمو توجیه کردم که یه جور نهی از منکر بود.
فرداش دیدم این میزنه روی میز بقیه شعرهای خیلی خیلی خیلی بد میخونن
رفتم آروم تر از دفعه پیش زدم پس کلش.
این بار عذاب وجدان کمتری گرفتم.
خودمو توجیه کردم که نهی از منکره.
تا این که فهمیدم نهی از منکر فیزیکی اجازه ی حاکم شرع رو میخواد.

نمیدونم چی کار کنم.
با این کاراش وجهه ی مذهبی خودشو خراب کرده.
منم از مداحی و آهنگ حزب اللهی و انقلابی زده کرده.
به حدی رسیده که وقتی آهنگ حزب اللهی و مداحی و انقلابی گوش میدم یه حس خیلی بدی بهم دست میده.
دیگه از مداحی بدم میاد.

این وضعو دوست ندارم.

هنوزم نمیدونم اینکه زدمش کار اشتباهی بوده یا اینکه حکم نهی از منکر رو اشتباه فهمیدم.
از همه بدتر از مادرش خجالت می کشم.

یه شکاف خیلی عمیق بین من و اون ایجاد شده.
خیلی خیلی عمیق.
می ترسم آخرش این دوستی ....
یه بار منو از بدبختی نجات داد.
اما وقتی اون گیر کرده بود نتونستم کاری براش انجام بدم.
این واخر دوباره نصفه و نیمه گیر افتادم اما اون هیچ کاری نکرد.
نمیدونم ترسیده بود یا چیز دیگه ای بود.

من تا حالا با دو نفر این جوری صمیمی دوست شده بودم.
یکیشون منتقل شد شهرستان.
البته الآن کمابیش ازش خبر دارم اما فقط از پشت تلفن.
دومی هم که اینطوریه وضعش.
نمیدونم چی کار کنم.

مطمئنم قطع رابطه هم برای من بده و هم برای اون.

ببخشید زیاد حرف زدم.
اما خیلی وقت بود اینطوری درد دل نکرده بودم.
لطفا کمکم کنیمد.

بسمه تعالی
با عرض سلام و تحیت کحضر شما برادر ارجمند و گرامی

احساس مسولیت شما ستودنی است خصوصا زمانیکه با مشورت آزین بسته می شود...

_ سعی کنید مبنای علاقه مندی و یا بی رغبتی به موضوعات را شناخت و نیز حقیقت قرار دهید و امور را فارغ از اشخاص ببینید.

_ ایشان به اقتضای دوره نوجوانی و نیز ویژگیهای شخصیتی فردی هستند پر انرژی و نیازمند توجه،جایگاه و سرگرمی. بنابراین لازم است با کمک شما و دیگر دلسوزان، موقعیت و شرایط سالمی برای ایشان رقم بخورد تا این نیاز به نحو مطلوب برآورده شود. شرکت در انجمن اسلامی، بسیج، فعالیتهای ورزشی، قبول مسولیت در مدیریت کلاس و برنامه های مدرسه و...

_ با هدیه دادن و احسان به وی سعی کنید وی را بیشتر به سمت خود جذب کنید و در این مسیر از خدای بزرگ استعانت بجویید.

_ در صورتی که ضربات شما به ایشان، منجر به درد و...نشده است این رفتار اشکالی ندارد، اما در مجموع از ایشان حلالیت بطلبید.

در پناه خدای بزرگ موفق و منصور باشید.

و آخر دعوانا ان الحمدالله رب العالمین

اميدوار;474815 نوشت:
_ با هدیه دادن و احسان به وی سعی کنید وی را بیشتر به سمت خود جذب کنید و در این مسیر از خدای بزرگ استعانت بجویید.

_ در صورتی که ضربات شما به ایشان، منجر به درد و...نشده است این رفتار اشکالی ندارد، اما در مجموع از ایشان حلالیت بطلبید.

ازتون ممنونم. مطمئنم پیشنهاداتتون به دردم میخوره و میتونه تا حدی مشکل رو حل کنه.
اما یه بخشی از سوالم موند.
اولا چطوری این معنویت زدگی رو که نمی دونم مقصرش ایشونه یا نه برطرف کنم.
. ثانیا حکم نهی از منکر عملی مثل همون زدن چیه؟ و آیا اجازه ی حاکم شرع میخواد؟

الحیاة;474819 نوشت:
ازتون ممنونم. مطمئنم پیشنهاداتتون به دردم میخوره و میتونه تا حدی مشکل رو حل کنه.
اما یه بخشی از سوالم موند.
اولا چطوری این معنویت زدگی رو که نمی دونم مقصرش ایشونه یا نه برطرف کنم.
. ثانیا حکم نهی از منکر عملی مثل همون زدن چیه؟ و آیا اجازه ی حاکم شرع میخواد؟

بسمه تعالی
با سلام
بی رغبتی به مداحی، ارتباطی با معنویت زدگی ندارد. علاقه به مداحی نه از اصول دین است و نه فروع، آنچه که مهم است پیام و رسالت مداحی است که بحمدالله حضرتعالی به آن ملتزم هستید. پس از این بابت نگران و ناراحت نباشید. فراز و فرودهای اینچنینی طبیعی است.

تفصیل پاسخ سوال دوم رو هم لطفا از کارشناس محترم احکام پیگیری بفرمایید.

با تشکر

اميدوار;474822 نوشت:
بی رغبتی به مداحی، ارتباطی با معنویت زدگی ندارد. علاقه به مداحی نه از اصول دین است و نه فروع، آنچه که مهم است پیام و رسالت مداحی است که بحمدالله حضرتعالی به آن ملتزم هستید. پس از این بابت نگران و ناراحت نباشید. فراز و فرودهای اینچنینی طبیعی است.

آخه فقط مداحی نیست.
من مداحی رو مثال زدم.
احساس کردم مداحی به ایشون ربط داشت اما یه چیزای دیگه ای هم هست که شاید به ایشون ربط نداشته باشه.
مثلا دیگه به قرآن خوندن رغبتی ندارم.
نمی دونم شاید باید تو یه تاپیک دیگه مطرح می کردم.

اما چیزی که مهمه اینه که تا چند وقت پیش نمازم اول وقت بود اما الآن میلی به نماز ندارم.
نمازم رو هم به خاطر اینکه خدا اجبار کرده میخونم.
دور قرآن رو هم که نصفه و نیمه خط کشیدم.
با ادعیه هم که رابطم رو قطع کردم.

اصلا این وضع رو دوست ندارم.
لطفا کمکم کنید.

بسمه تعالی
با سلام
ذهنتون با دغدغه های خاصی مواجه شده؟
خدای ناخواسته معضلی در زندگی پیش آمد کرده؟
خودتون فکر می کنید علتش چی باشه؟

اميدوار;474886 نوشت:
بسمه تعالی
با سلام
ذهنتون با دغدغه های خاصی مواجه شده؟
خدای ناخواسته معضلی در زندگی پیش آمد کرده؟
خودتون فکر می کنید علتش چی باشه؟

سلام
نمی دونم دلیلش چیه.
شب خوابیدم. صبح بلند شدم دیدم حال خوندن دعای عهد ندارم.
چند روز بعد دیدم قرآن هم نمی تونم بخونم.
نمی دونم دلیلش چیه.
البته یه احتمالاتی میدم.
لطفا یه راه حل عمومی ارایه بدین.
ممنون میشم.

الحیاة;474888 نوشت:
سلام
نمی دونم دلیلش چیه.
شب خوابیدم. صبح بلند شدم دیدم حال خوندن دعای عهد ندارم.
چند روز بعد دیدم قرآن هم نمی تونم بخونم.
نمی دونم دلیلش چیه.
البته یه احتمالاتی میدم.
لطفا یه راه حل عمومی ارایه بدین.
ممنون میشم.

بسمه تعالی
با عرض سلام و تحیت
در صورتی که شبهه اعتقادی و...ندارید نگران نباشید و از خدای بزرگ استعانت بجویید، همت خود را بر انجام واجبات و ترک محرمات قرار دهید.
از سختگیری و وسواس اجتناب کنیدف چون ممکن است این وضعیت معلول خستگی ناشی از دوره ای از زیاده روی بوده باشد.

به هر حال جهت پاسخ دقیقتر با کارشناس معزز اخلاق مشورت کنید.
با تشکر

یکی از کاربران نوشته های زیر رو برای من ارسال کرد و ازم خواست تا اینا رو در تاپیک قرار بدم.

نمی دانم داستان است یا روایت.ولی میگویند شیطان را دیدند که یک تعدادی انسان را به زور با طناب و غل و زنجیر می کشید ، گفتند چرا اینها را چنین می کنی؟گفت این ها را وسوسه کرده ام و کمی ایمانشان باقی است.اما دیدند گروهی پشت سر شیطان راه افتاده اند.گفتند اینها چه؟ گفت اینها نیازی به وسوسه ی من ندارند ، خودشان دنبالم می ایند.

به امید پیروزی در برابر همه ی کسانی که پشت سر شیطان راه افتاده اند.(چه با اختیار = دوست شما - و چه بی اختیار =مثل دشمنان اسلام):ok:نگذار از انها تاثیر بپذیریم و شکست بخوریم !دین حق است !

البته فکر کنم دوست من و دشمنان اسلام رو جا به جا گفتن اما به هر حال اصل نوشتشون قشنگه.

[="Tahoma"]به نام خدا
سلام

الحیاة;474210 نوشت:
الآن که دیگه از محرم و صفر گذشته آتیشش خاموش شده.
دیگه رفته تو فاز فحش.

معمولا تو دوره دبيرستان خيلي ها دچار اين تناقض ميشن.اينكه مذهبي باشن و تا حدودي منزوي يا اينكه مذهبي نباشن اما محبوب! و يا حالتي بين اين دو.

منم چنين همكلاسي داشتم مداح بود اما حرف هاي و حركات ناجور هم داشت در مرحله اول يكبار كه حرف ناپسندي زد بهش گفتم:مداح ها هم از اين حرفا ميزنن؟حاضري همين حرفا رو پشت ميكروفن بگي؟ميون جمعيت همين حرفتو تكرار ميكني؟

ودر مرحله دوم يا پاي مداحياش نمي رفتم يا اگر هم بودم توجهي نداشتم و فقط ساكت تماشا ميكردم!

در مرحله سوم وقتي ديدم توجهي نميكنه بهش گفتم:تو شايد شور حسيني داشته باشي اما شعور حسيني نه!
اينبار بهش برخورد و جواب داد و جواب من اين بود:خودت هم ميدوني كه اينا فقط بهانه اس فقط داري خودتو گول ميزني ولي اگه فردايي كه امامت جلوتو گرفت گفت تو مداح من بودي چرا اين كارها رو كردي چي جواب ميدي؟ميگي گناه كردم كه چي؟
البته خونسرد و با لبخند اينها را ميگفتم نه با پرخاشگري!
نميدونم چقدر تاثير گذاشت چون ترم بعد از كلاس جدا شدم و قبلش هم به خاطر شناختي كه ازش داشتم ارتباط چنداني نداشتيم.اما در طول همان ترم ديگه كمتر آن حرفها و حركات رو انجام ميداد.
اميدوارم شما هم در اين رابطه موفق باشي:Gol:

ناگفته هاي ناب;474940 نوشت:
نميدونم چقدر تاثير گذاشت چون ترم بعد از كلاس جدا شدم و قبلش هم به خاطر شناختي كه ازش داشتم ارتباط چنداني نداشتيم.اما در طول همان ترم ديگه كمتر آن حرفها و حركات رو انجام ميداد.

می دونین این رفیق من ...
نمی دونم چه طوری بگم
خیلی با این بحثای جدی و خشک موافق نیست
مخصوصا این جور جدال دو نفره
با این موضوعات که تو فلانی بهمانی
دوست داره بخنده.
البته خیلی وقتا به جاش ساکت میشه
من میخوام غیر مستقیم حالیش کنم
چون می دونم اگه مستقیما بهش بگم تاثیرش تقریبا صفره
میخوام طوری بشه که خودش بفهمه من با کاراش مخالفم.
البته میدونه که من با کاراش مخالفم اما نمی دونم به خاطر لجبازیه یا چیز دیگه که از عمد این کارها رو می کنه.
دنبال یه راه حل غیر مستقیم می گردم.

[="Tahoma"]به نام خدا
سلام

الحیاة;475155 نوشت:
میدونه که من با کاراش مخالفم اما نمی دونم به خاطر لجبازیه یا چیز دیگه که از عمد این کارها رو می کنه.

اين رفتارها جزو عادت و شخصيت اون شده و تغييرش خيلي سخته به نظر من به خودت خيلي زحمت نده وقتي اون ميدونه يه دوست صميمي بابت كاراش مخالف و همچنان ادامه ميده و توجهي نميكنه ديگه كاري از دست شما ساخته نيست.اين رفتار ها جزئي از زندگي اون شده و تغيير زندگي فرد بسي سخت!

در مورد مسئله اي هم كه در مورد دين و مذهب برات پيش اومده بهترين راهكار مطالعات مبنايي است،كتاب هاي شهيد مطهري رو من به خيلي از هم نوجوونا و جوونا پيشنهاد دادم و جواب داده،كمي مطالعه كني هم به آثار استاد مطهري هم به دين علاقه مند خواهي شد انشاالله.
با اين احوال همچنان موفق باشي:Gol:

امام صادق علیه السلام میفرمایند:

به خدا هزینه ی کسی که به جنگ ما برخاسته از کسی که آنچه را ما نمیخواهیم از قول ما بگوید کمتر است

کافی.ج2.ص223

امام علی علیه السلام میفرمایند:

دو گروه کمر مرا شکستند یکی جاهل مقدس نما که با مقدس نمائیش حق را بر مردم میپوشاند وباعث میشود مردم به دین عمل نکنند و دیگری عالم بی تقوا که با بی تقوائی اش مردم را فریب میدهد

بحارالانوار.ج2.ص105

موضوع قفل شده است