نیاز به بررسی صحت حدیث

تب‌های اولیه

18 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نیاز به بررسی صحت حدیث

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک

بنده از امام صادق علیه السلام حدیثی دیدم با این مضمون

عمر با 4 هزار نفر به خانه مادرم حمله کرد و از هیزم انباشته جلوی خانه تا سی روز همسایه ها استفاده می کردند عمر با غلاف شمشیر آنقدر بر کتف فاطمه سلام الله علیها زد تا خون جاری شد و با تازیانه به فرق سر فاطمه سلام الله علیها زد و انتهای شلاق بین دو کتف ش و خون جاری شد با دو دست چنان به صورت حضرت فاطمه سلام الله علیها سیلی زد که چشم حضرت کبود شد

از اساتید بزرگوار مربوطه خواهشمندم سند و صحت و سقم این حدیث را برای بنده بیان بفرمایند

یا علی

برچسب: 

**عبدالله**;471881 نوشت:
سم الله الرحمن الرحیم
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک

بنده از امام صادق علیه السلام حدیثی دیدم با این مضمون

عمر با 4 هزار نفر به خانه مادرم حمله کرد و از هیزم انباشته جلوی خانه تا سی روز همسایه ها استفاده می کردند عمر با غلاف شمشیر آنقدر بر کتف فاطمه سلام الله علیها زد تا خون جاری شد و با تازیانه به فرق سر فاطمه سلام الله علیها زد و انتهای شلاق بین دو کتف ش و خون جاری شد با دو دست چنان به صورت حضرت فاطمه سلام الله علیها سیلی زد که چشم حضرت کبود شد

از اساتید بزرگوار مربوطه خواهشمندم سند و صحت و سقم این حدیث را برای بنده بیان بفرمایند

یا علی


با صلوات بر محمد وآل محمد
وسلام وعرض ادب
(19) قال المجلسي في البحار: روي في بعض مؤلّفات أصحابنا، عن الحسين بن حمدان، عن محمّد بن إسماعيل، و عليّ بن عبد اللّه الحسني، عن أبي شعيب؛ [و] محمّد بن نصير، عن عمر بن الفرات، عن محمّد بن المفضّل، عن المفضّل بن عمر عن الصادق عليه السّلام- في حديث طويل-: و جمعهم الجزل و الحطب على الباب لإحراق بيت أمير المؤمنين و فاطمة و الحسن و الحسين و زينب و أمّ كلثوم عليهم السّلام و فضّة، و إضرامهم النار على الباب، و خروج فاطمة عليه السّلام إليهم، و خطابها لهم من وراء الباب و قولها: ويحك يا عمر، ما هذه الجرأة على اللّه و على رسوله؟ تريد أن تقطع نسله من‏ الدنيا و تفنيه و تطفئ نور اللّه؟ و اللّه متمّ نوره: و انتهاره لها، و قوله: كفّي يا فاطمة، فليس محمّد حاضرا، و لا الملائكة آتية بالأمر و النهي و الزجر من عند اللّه، و ما عليّ إلّا كأحد من المسلمين، فاختاري إن شئت خروجه لبيعة أبي بكر، أو إحراقكم جميعا.
فقالت و هي باكية: اللهمّ إليك نشكو فقد نبيّك و رسولك و صفيّك، و ارتداد امّته علينا، و منعهم إيّانا حقّنا الّذي جعلته لنا في كتابك المنزل على نبيّك المرسل؛
فقال لها عمر: دعي عنك يا فاطمة، حمقات النساء، فلم يكن اللّه ليجمعكم النبوّة و الخلافة؛
و أخذت النار في خشب الباب، و إدخال قنفذ يده لعنه اللّه يروم فتح الباب؛ و ضرب عمر لها بالسوط على عضدها حتّى صار كالدملج الأسود؛ و ركل الباب برجله، حتّى أصاب بطنها و هي حاملة بالمحسن لستّة أشهر، و إسقاطها إيّاه، و هجوم عمر و قنفذ و خالد بن الوليد؛و صفقه خدّها حتّى بدا قرطاها تحت خمارها، و هي تجهر بالبكاء، و تقول: وا أبتاه، وا رسول اللّه، ابنتك فاطمة تكذّب، و تضرب، و يقتل جنين في بطنها.
و خروج أمير المؤمنين عليه السّلام من داخل الدار محمرّ العين حاسرا، حتّى ألقى ملاءته عليها و ضمّها إلى صدره و قوله لها: يا بنت رسول اللّه، قد علمت أنّ أباك بعثه اللّه رحمة للعالمين، فاللّه اللّه أن تكشفي خمارك، و ترفعي ناصيتك، فو اللّه يا فاطمة، لئن فعلت ذلك لا أبقى اللّه على الأرض من يشهد أنّ محمّدا رسول اللّه، و لا موسى و لا عيسى و لا إبراهيم و لا نوح و لا آدم، [و لا] دابّة تمشي على الأرض، و لا طائرا في السماء إلّا أهلكه اللّه.
ثمّ قال: يا ابن الخطّاب، لك الويل من يومك هذا و ما بعده و ما يليه، اخرج قبل أن اشهر سيفي فافني غابر الامّة، فخرج عمر و خالد بن الوليد و قنفذ و عبد الرحمن بن أبي بكر، فصاروا من خارج الدار.
و صاح أمير المؤمنين بفضّة يا فضّة، مولاتك فاقبلي منها ما تقبله النساء، فقد جاءها المخاض من الرفسة، و ردّ الباب، فأسقطت محسنا.
فقال أمير المؤمنين عليه السّلام: فإنّه لاحق بجدّه رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم فيشكو إليه. الحديث. (عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد، ج‏11-قسم-2-فاطمةس، ص: 567) «1»

______________________________
(1) 53/ 18، عنه بهجة المصطفى: 528 ح 23، و اعلموا أنّي فاطمة: 8/ 716. الهداية الكبرى: ص 407 و نسخته المطبوعة غير مصحّحة. فراجع.

با سلام

جناب مجید پس حدیثی که بنده عرض کردم سندی ندارد؟زیرا این حدیث که حضرتعالی فرمودید تناسبی با آنچه بنده عرض کردم ندارد؟

**عبدالله**;471881 نوشت:
بنده از امام صادق علیه السلام حدیثی دیدم با این مضمون

با صلوات بر محمد وآل محمد
وسلام وعرض ادب
لطف کنید آدرس روایتی را که دیده اید بفرستید تا مورد بررسی قرار بگیرد.

جناب مجید بنده آدسی ندارم در یکی از فرومها دیدم برای همین پرسیدم از حضور شما

**عبدالله**;473536 نوشت:
با سلام

جناب مجید پس حدیثی که بنده عرض کردم سندی ندارد؟زیرا این حدیث که حضرتعالی فرمودید تناسبی با آنچه بنده عرض کردم ندارد؟


با صلوات بر محمد وآل محمد
سلام علیکم
آن چه در کتب مختلف در این زمینه آمده است ذیلاً بیان می گردد ولی با آن مضمونی که شما آورده اید بند چیزی پیدا نکردم.
1- ابن قتیبه(متوفی276 ه.ق) در ((الامامة والسیاسة)) جلد1 صفحه12 چاپ مصر؛ چنین می گوید:((ابوبکرعمر را به دنبال آنها که در خانه علی جمع شده بودند فرستاد. آنها از بیرون آمدن خوداری نمودند؛ در این هنگام عمر دستور داده که هیزم بیاورید پس خطاب به اهل خانه گفت، قسم به آن کسی که جان عمر در دست اوست! باید خارج شوید و الا خانه را با اهلش آتش می کشم؛ شخصی به عمر گفت:آیا می دانی که فاطمه در این خانه است؟!عمرگفت:اگر چه فاطمه در خانه باشد!))
2- بلاذری(متوفی 279 ه.ق)در(( انتساب الاشراف))جلد1 صفحه 586 چاپ مصر؛ چنین می نویسد:((ابوبکر برای بیعت گرفتن از علی به دنبال وی فرستاد.پس علی بیعت نکرد، در این هنگام عمر با شعله ای آتش،روانه خانه علی شد . فاطمه در پشت در با او مواجه شد وگفت:ای پسر خطاب!آیا من خواهی خانه ام را اتش بزنی؟! عمر گفت:آری!این کار از دین پدر تو محکم تر است.))
3- مسعودی(متوفی 346 ه.ق) در(( اثبات الوصیه)) صفحه142 چاپ بیروت؛ می گوید:(( امیر مومنان با عده ای از پیروانش در منز لش جمع شده بودند،در این هنگام عده ای به خانه اش حمله ور شدندو به آن جا هجوم آوردند و در خا نه اش را به آتش کشیدند و او را به زور از خانه خارج کردند. آنها سیده زنان(فاطمه ( س) را در پشت در فشار سختی دادند به طوری که محسن را سقط کرد.))
4- مقتال بن عطیه حنفی(متوفی 505 ه.ق) در ((الا مامة و الخلا فة)) صفحه160 چاپ بیروت؛ چنین می نویسد:((هنگامی که ابوبکر ازمردم با تهدید و شمشیرو زور بیعت گرفت، عمر و قنفذ و جماعتی را به سوی خانه علی و فاطمه فرستاد و عمر هیزم فراهم کرد و در خانه را آتش زد.))

بسم الله الرحمن الرحیم جناب مجید سند از این قرار است مثالب النواصب-ابن شهر آشوب-ص 420- الهچوم علی بیت فاطمه سلام الله علیها-ص 307 اگه ممکنه بررسی بفرمایید و صحتش را تایید بفرمایید با تشکر از شما

**عبدالله**;475436 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم جناب مجید سند از این قرار است مثالب النواصب-ابن شهر آشوب-ص 420- الهچوم علی بیت فاطمه سلام الله علیها-ص 307 اگه ممکنه بررسی بفرمایید و صحتش را تایید بفرمایید با تشکر از شما

با صلوات بر محمد وآل محمد
سلام وعرض ادب
در مورد « ابن شهر آشوب» صاحب کتاب« مثالب النواصب» اطلاعاتی را خدمت شما کاربر گرامی عرض می کنم ولی با عرض شرمندگی در نرم افزار های موجود این کتاب را نیافتم که روایت مورد نظر شما را بررسی نمایم.
انظار مختلف در مورد ابن شهر آشوب
گفته‌ها و اظهار نظرهای دانشمدان اسلامی چراغی است تا ما در پرتو آن، شخصیت علمی و شأن و منزلت معنوی مردانی چون ابن شهرآشوب را بهتر بشناسیم. پس با گفتار دیگران عظمت روحی و مقام علمی او را به نظاره می‌نشینیم:
علامه میرمصطفی حسینی تفرشی (متوفی ۱۰۲۱ ق.)
«رشید الدین محمد ... شهرآشوب، پیشوای طایفه شیعه و فقیه آنان، شاعری بلیغ و نویسنده بود ...» (1)
شیخ ابوعلی حائری (متوفی ۱۲۵۱ ق.)
«ابن شهرآشوب شیخ الطائفه است و پایه فضل او گفتگو ندارد.» (2)
شیخ حرّ عاملی (متوفی ۱۱۰۴ ق.)
«ابن شهر آشوب عارف به رجال و اخبار و احادیث، شاعر و ادیب و جامع همه خوبیها بود.» (3)
علامه میرزا حسین نوری (متوفی ۱۳۲۰ هـ . ق)
«فخر شیعه، تاج شریعت، افضل الاوائل و دریای متلاطم ژرفی كه ساحل ندارد، احیاء كننده آثار مناقب و فضائل، رشید المله و الدین شمس الاسلام و المسلمین ابن شهرآشوب فقیه، محدث، مفسر، محقق و ...» (4)
ملا علی قراجه داغی دیزماری علیاری (متوفی ۱۳۲۷ ق.)
«ابن شهر آشوب مازندرانی، پیشوای طایفه شیعه ... و نویسنده بود.»(5)
اهل سنت
چنانكه از كتابهای نویسندگان برمی‌آید دانشمندان اهل تسنن آن طور كه از ابن شهرآشوب تجلیل و به بزرگی یاد كرده‌اند، در حق كمتر كسی از علمای شیعه چنین كرده‌اند. اینك به گفته‌های یكی از آنان اشاره می‌كنیم تا از این رهگذر اندكی به شخصیت علمی و قدر و منزلت و شأن او بیشتر پی بریم.
صلاح الدین صفدی، یكی از عالمان بزرگ اهل سنت می‌نویسد. :
«محمّد بن علی بن شهرآشوب ... یكی از سرشناسان شیعه است. او درهشت سالگی قرآن را حفظ كرده بود و در علم اصول شیعه به حد نهایی رسید. وی در علوم قرآنی و مشكلات حدیث و اخبار و لغت و نحو و موعظه در منبر ـ در زمانی كه مقتفی خلیفه عباسی در بغداد بود از دیگران تقدم داشت.»(6)
پاورقی
width: 229

1- نقد الرجال، ص ۳۲۳.

2- منتهی المقال، ۲۸۳.
3- امل الآمل، ج ۲، ص ۲۸۵.
4- مستدرك الوسائل، ج ۵، ص310
5- بهجه الامال فی شرح زبده المقال، ج ۶، ص513
6- تأسیس الشیعه، آیه الله سید حسن صدر، ص ۲۷۲.

عرض بنده این است که این روایت بالاخره پذیرفتنی است یا خیر؟ولو از ظاهر حدیث و این که این حدیث در هیچ یک از منابع مهم ظاهرا بیان نشده و ظاهر اغراق آمیز آن والله اعلم

**عبدالله**;476359 نوشت:
عرض بنده این است که این روایت بالاخره پذیرفتنی است یا خیر؟ولو از ظاهر حدیث و این که این حدیث در هیچ یک از منابع مهم ظاهرا بیان نشده و ظاهر اغراق آمیز آن والله اعلم

با صلوات بر محمد وآل محمد
وعرض سلام وادب خدمت شما کاربر گرامی
عبد الله عزیز وقتی روایت را ندیده باشیم نمی توانیم در مورد صحت وسقم آن نظر بدهیم و تا آنجایی که بنده اطلاع پیدا کردم یک نسخه خطی از کتاب مثالب در کتابخانه سپه سالار وجود دارد که در دسترس نیست.
اگر واقعا شما کارتان بااین روایت حل می شود می توانید به آدرسی که خدمت شما دادم اصل روایت را بدست بیاورید تا سندش را بررسی کنیم و مشکل شما حل گردد.

التماس دعا

الحطب(1). وفي رواية: فوثب عمر غضبان.. فنادى خالد بن الوليد وقنفذاً فأمرهما أن يحملا حطباً وناراً(2) فقال أبو بكر لعمر: إئتني به بأعنف العنف..(3)! وأخرجهم وإن أبوا فقاتلهم(4)، فخرج في جماعة(5) كثيرة(6) من الصحابة(7) من المهاجرين والأنصار(8) والطلقاء(9)والمنافقين(10) وسفلة ا لأعراب وبقايا الأحزاب(11).
وفي رواية: إنّهم كانوا ثلاثمائة(12).
وقيل: غير ذلك، منهم:
1 ـ عمر بن الخطاب(13) 2 ـ خالد بن الوليد(14) 3 ـ قنفذ(15)
____________
1. كتاب سليم: 83.
2. كتاب سليم: 250.
3. أنساب الأشراف: 1/587 ـ 588.
4. العقد الفريد: 4/259، (ط المصر).
5. اليعقوبي: 2/126 ; المسترشد: 377 ـ 378.
6. شرح نهج البلاغة: 6/49 ; الأحتجاج: 80.
7. الكشكول: 83 ـ 84.
8. تاريخ الخميس: 2/169.
9. علم اليقين: 2/686.
10. المصدر السابق ; مؤتمر علماء بغداد: 63 ; كامل بهائي: 1/305 ; حديقة الشيعة: 30.
11. مصباح الزائر: 463 ـ 464.
12. جنات الخلود: 19.
13. اتفق الجميع على كون عمر بن الخطاب منهم.
14. تفسير العياشي: 2/66 ; شرح نهج البلاغة: 2/57 و 6/48 ; مؤتمر علماء بغداد: 63 ; الاختصاص: 186 ; كتاب سليم: 251 ; كامل بهائي: 1/305 ; الكشكول: 83 ـ 84 ; الهداية الكبرى: 178 ـ 179 ; بحار الأنوار: 30/290، 348 و 53/13.
15. تفسير العياشي: 2/307 ـ 308 ; مؤتمر علماء بغداد: 63 ; الجمل: 117 ; كتاب سليم: 84 ; الهداية الكبرى: 178 ـ 179 و 400 ; حديقة الشيعة: 30 ; بحار الأنوار: 30/290 ـ 348 و 53/18.

**عبدالله**;476359 نوشت:
عرض بنده این است که این روایت بالاخره پذیرفتنی است یا خیر؟ولو از ظاهر حدیث و این که این حدیث در هیچ یک از منابع مهم ظاهرا بیان نشده و ظاهر اغراق آمیز آن والله اعلم

سلام کجاش اغراق امیز است حاجی جان؟
و هم چنین داداش اصلا چنین رواتی در کتاب الهجوم علی بیت فاطمه وجود ندارد !!!من صفحات مورد نظر را گشنم نبود یعنی سرچ هم زدم به اسم چهار هزار نفر جستجویی نیامد ..

**عبدالله**;476359 نوشت:
عرض بنده این است که این روایت بالاخره پذیرفتنی است یا خیر؟ولو از ظاهر حدیث و این که این حدیث در هیچ یک از منابع مهم ظاهرا بیان نشده و ظاهر اغراق آمیز آن والله اعلم

با سلام

مخلوطی از روایات را آورده البته که در کتاب نقض معروف به بعض مثالب النواصب فی نقض (بعض فضایح الروافض ) مثل متن احتجاج آمده :
أنه لما يجب على غضب عمر وأضرم النار بباب على وأحرقه ودخل فاستقبلته فاطمة وصاحت يا أبتاه ويا رسول الله فرفع عمر السيف وهو فى غمده فوجأ به جنبها المبارك ورفع السوط فضرب به ضرعها فصاحت يا أبتاه فأخذ على بتلابيب عمر وهزه ووجأ أنفه ورقبته
عمر عصباني شد و درب خانه علي را به آتش کشيد و داخل خانه شد، فاطمه سلام الله عليها به طرف عمر آمد و فرياد زد: «يا ابتاه، يا رسول الله»! عمر شمشيرش را که در غلاف بود بلند کرد و به پهلوى فاطمه زد، تازيانه را بلند کرد و بر بازوى فاطمه زد، فرياد زد: « يا ابتاه » (با مشاهده اين ماجرا) علي (ع) ناگهان از جا برخاست و گريبان عمر را گرفت و او را به شدت کشيد و بر زمين زد و بر بينى و گردنش کوبيد.
الآلوسي البغدادي، العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود (متوفاي1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج3، ص124، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.

سليم بن قيس هلالى كه از ياران مخلص اميرمؤمنان عليه السلام است، در اين باره مى‌نويسد:
وَدَعَا عُمَرُ بِالنَّارِ فَأَضْرَمَهَا فِي الْبَابِ ثُمَّ دَفَعَهُ فَدَخَلَ فَاسْتَقْبَلَتْهُ فَاطِمَةُ عليه السلام وَصَاحَتْ يَا أَبَتَاهْ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَرَفَعَ عُمَرُ السَّيْفَ وَهُوَ فِي غِمْدِهِ فَوَجَأَ بِهِ جَنْبَهَا فَصَرَخَتْ يَا أَبَتَاهْ فَرَفَعَ السَّوْطَ فَضَرَبَ بِهِ ذِرَاعَهَا فَنَادَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ لَبِئْسَ مَا خَلَّفَكَ أَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ.
فَوَثَبَ عَلِيٌّ (عليه السلام) فَأَخَذَ بِتَلابِيبِهِ ثُمَّ نَتَرَهُ فَصَرَعَهُ وَوَجَأَ أَنْفَهُ وَرَقَبَتَهُ وَهَمَّ بِقَتْلِهِ فَذَكَرَ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) وَمَا أَوْصَاهُ بِهِ فَقَالَ وَالَّذِي كَرَّمَ مُحَمَّداً بِالنُّبُوَّةِ يَا ابْنَ صُهَاكَ لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ وَعَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَيَّ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) لَعَلِمْتَ أَنَّكَ لا تَدْخُلُ بَيْتِي.
عمر آتش طلبيد و آن را بر در خانه شعله‏ور ساخت و سپس در را فشار داد و باز كرد و داخل شد! حضرت زهرا عليها السّلام به طرف عمر آمد و فرياد زد: يا ابتاه، يا رسول اللَّه! عمر شمشير را در حالى كه در غلافش بود بلند كرد و بر پهلوى فاطمه زد. آن حضرت ناله كرد: يا ابتاه! عمر تازيانه را بلند كرد و بر بازوى حضرت زد. آن حضرت صدا زد:
يا رسول اللَّه، ابوبكر و عمر با بازماندگانت چه بد رفتار مى‌كنند»!
علي عليه السّلام ناگهان از جا برخاست و گريبان عمر را گرفت و او را به شدت كشيد و بر زمين زد و بر بينى و گردنش كوبيد و خواست او را بكشد؛ ولى به ياد سخن پيامبر صلى الله عليه وآله و وصيتى كه به او كرده بود افتاد، فرمود: اى پسر صُهاك! قسم به آنكه محمّد را به پيامبرى مبعوث نمود، اگر مقدرّات الهى و عهدى كه پيامبر با من بسته است، نبود، مى‏دانستى كه تو نمى‏توانى به خانه من داخل شوى»

ودر احتجاج طبرسی هم آمده :
قال الصادق ع فأفحم أبو بكر على المنبر حتى لم يحر جوابا ثم قال وليتكم و لست بخيركم أقيلوني أقيلوني فقال عمر بن الخطاب انزل عنها يا لكع إذا كنت لا تقوم بحجج قريش لم أقمت نفسك هذا المقام و الله لقد هممت أن أخلعك و أجعلها في سالم مولى أبي حذيفة قال فنزل ثم أخذ بيده و انطلق إلى منزله و بقوا ثلاثة أيام لا يدخلون مسجد رسول الله ص فلما كان في اليوم الرابع جاءهم خالد بن الوليد و معه ألف رجل و قال لهم ما جلوسكم فقد طمع فيها و الله بنو هاشم و جاءهم سالم مولى أبي حذيفة و معه ألف رجل و جاءهم معاذ بن جبل و معه ألف رجل فما زال يجتمع رجل رجل حتى اجتمع أربعة آلاف رجل فخرجوا شاهرين أسيافهم يقدمهم عمر بن الخطاب حتى وقفوا بمسجد النبي ص فقال عمر و الله يا صحابة علي لئن ذهب الرجل منكم يتكلم بالذي تكلم به بالأمس لنأخذن الذي فيه عيناه فقام إليه خالد بن سعيد بن العاص و قال يا ابن صهاك الحبشية أ بأسيافكم تهددونا أم بجمعكم تفزعونا و الله إن أسيافنا أحد من أسيافكم و إنا لأكثر منكم و إن كنا قليلين لأن حجة الله فينا و الله لو لا أني أعلم أن طاعة إمامي أولى بي لشهرت سيفي و لجاهدتكم في الله إلى أن أبلي عذري فقال له أمير المؤمنين اجلس يا خالد فقد عرف الله مقامك و شكر لك سعيك فجلس

http://www.sayyid-shouhadaa-center.com/2012/07/15/%D8%A8%D8%A7%D8%A8-4-%D9%87%D8%AC%D9%88%D9%85-%D8%B9%D9%84%D9%89-%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%A3%D9%85%D9%8A%D8%B1-%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%A6%D9%85%D9%86%D9%8A%D9%86-%D9%88%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%8A%D8%AF%D8%A9-%D9%81%D8%A7%D8%B7%D9%85%D8%A9-%D8%A7%D9%84%D8%B2%D9%87%D8%B1%D8%A7%D8%A1/

دانلود کتاب نقض با حجم مگابایت 397 پی دی اف در :
http://www.ketabpedia.com/search/bookname/%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B5%D8%A8/

وبصورت ورد با محدودیت زمانی در :

http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/14974

**عبدالله**;477259 نوشت:
الحطب(1). وفي رواية: فوثب عمر غضبان.. فنادى خالد بن الوليد وقنفذاً فأمرهما أن يحملا حطباً وناراً(2) فقال أبو بكر لعمر: إئتني به بأعنف العنف..(3)! وأخرجهم وإن أبوا فقاتلهم(4)، فخرج في جماعة(5) كثيرة(6) من الصحابة(7) من المهاجرين والأنصار(8) والطلقاء(9)والمنافقين(10) وسفلة ا لأعراب وبقايا الأحزاب(11).
وفي رواية: إنّهم كانوا ثلاثمائة(12).
وقيل: غير ذلك، منهم:

با صلوات بر محمد وآل محمد
وسلام وعرض ادب
در كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج‏2، ص: 862 روایت این گونه آمده است:
الحديث الثامن و الأربعون [1]
أَبَانُ بْنُ أَبِي عَيَّاشٍ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ قَالَ‏ كُنْتُ عِنْدَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ فِي بَيْتِهِ وَ مَعَنَا جَمَاعَةٌ مِنْ شِيعَةِ عَلِيٍّ ع فَحَدَّثَنَا فَكَانَ فِيمَا حَدَّثَنَا أَنْ قَالَ يَا إِخْوَتِي تُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَوْمَ تُوُفِّيَ فَلَمْ يُوضَعْ فِي حُفْرَتِهِ‏ «1» حَتَّى نَكَثَ النَّاسُ وَ ارْتَدُّوا وَ أَجْمَعُوا عَلَى الْخِلَافِ وَ اشْتَغَلَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ‏ع بِرَسُولِ اللَّهِ ص حَتَّى فَرَغَ مِنْ غُسْلِهِ وَ تَكْفِينِهِ وَ تَحْنِيطِهِ وَ وَضَعَهُ فِي حُفْرَتِهِ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى تَأْلِيفِ الْقُرْآنِ وَ شُغِلَ عَنْهُمْ بِوَصِيَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ لَمْ يَكُنْ هِمَّتُهُ الْمُلْكَ لِمَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَخْبَرَهُ عَنِ الْقَوْمِ فَلَمَّا افْتَتَنَ النَّاسُ بِالَّذِي افْتَتَنُوا بِهِ مِنَ الرَّجُلَيْنِ فَلَمْ يَبْقَ إِلَّا عَلِيٌّ وَ بَنُو هَاشِمٍ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ وَ سَلْمَانُ فِي أُنَاسٍ مَعَهُمْ يَسِيرٍ قَالَ عُمَرُ لِأَبِي بَكْرٍ يَا هَذَا إِنَّ النَّاسَ‏ أَجْمَعِينَ قَدْ بَايَعُوكَ مَا خَلَا هَذَا الرَّجُلَ وَ أَهْلَ بَيْتِهِ وَ هَؤُلَاءِ النَّفَرَ فَابْعَثْ إِلَيْهِ‏ «2» فَبَعَثَ [إِلَيْهِ‏] ابْنَ عَمٍّ لِعُمَرَ يُقَالُ لَهُ قُنْفُذٌ فَقَالَ [لَهُ يَا قُنْفُذُ] «3» انْطَلِقْ إِلَى عَلِيٍّ فَقُلْ لَهُ أَجِبْ خَلِيفَةَ رَسُولِ اللَّهِ فَانْطَلَقَ فَأَبْلَغَهُ فَقَالَ عَلِيٌّ ع مَا أَسْرَعَ مَا كَذَبْتُمْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ [نَكَثْتُمْ‏] «4» وَ ارْتَدَدْتُمْ وَ اللَّهِ مَا اسْتَخْلَفَ رَسُولُ اللَّهِ غَيْرِي فَارْجِعْ يَا قُنْفُذُ فَإِنَّمَا أَنْتَ رَسُولٌ فَقُلْ لَهُ قَالَ لَكَ عَلَيٌّ وَ اللَّهِ مَا اسْتَخْلَفَكَ رَسُولُ اللَّهِ‏ «5» وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَنْ خَلِيفَةُ رَسُولِ اللَّهِ فَأَقْبَلَ قُنْفُذٌ إِلَى أَبِي بَكْرٍ فَبَلَّغَهُ الرِّسَالَةَ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ صَدَقَ عَلِيٌّ مَا اسْتَخْلَفَنِي رَسُولُ اللَّهِ فَغَضِبَ عُمَرُ وَ وَثَبَ [وَ قَامَ‏] «6» فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ اجْلِسْ ثُمَّ قَالَ لِقُنْفُذٍ اذْهَبْ إِلَيْهِ فَقُلْ لَهُ أَجِبْ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَبَا بَكْرٍ فَأَقْبَلَ قُنْفُذٌ حَتَّى دَخَلَ عَلَى عَلِيٍّ ع فَأَبْلَغَهُ الرِّسَالَةَ فَقَالَ‏ع كَذَبَ وَ اللَّهِ انْطَلِقْ إِلَيْهِ فَقُلْ لَهُ [وَ اللَّهِ‏] «7» لَقَدْ تَسَمَّيْتَ بِاسْمٍ لَيْسَ لَكَ فَقَدْ عَلِمْتَ أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُكَ فَرَجَعَ قُنْفُذٌ فَأَخْبَرَهُمَا فَوَثَبَ‏ عُمَرُ غَضْبَانَ‏ فَقَالَ وَ اللَّهِ إِنِّي لَعَارِفٌ بِسَخْفِهِ وَ ضَعْفِ رَأْيِهِ وَ إِنَّهُ لَا يَسْتَقِيمُ لَنَا أَمْرٌ «8» حَتَّى نَقْتُلَهُ فَخَلِّنِي آتِكَ بِرَأْسِهِ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ اجْلِسْ فَأَبَى فَأَقْسَمَ عَلَيْهِ فَجَلَسَ ثُمَّ قَالَ يَا قُنْفُذُ انْطَلِقْ فَقُلْ لَهُ أَجِبْ أَبَا بَكْرٍ فَأَقْبَلَ قُنْفُذٌ فَقَالَ يَا عَلِيُّ أَجِبْ أَبَا بَكْرٍ فَقَالَ عَلِيٌّ إِنِّي لَفِي‏ شُغُلٍ عَنْهُ وَ مَا كُنْتُ بِالَّذِي أَتْرُكُ وَصِيَّةَ خَلِيلِي وَ أَخِي وَ أَنْطَلِقُ إِلَى أَبِي بَكْرٍ «9» وَ مَا اجْتَمَعْتُمْ عَلَيْهِ مِنَ الْجَوْرِ فَانْطَلَقَ قُنْفُذٌ فَأَخْبَرَ أَبَا بَكْرٍ فَوَثَبَ عُمَرُ غَضْبَانَ فَنَادَى خَالِدَ بْنَ الْوَلِيدِ وَ قُنْفُذاً فَأَمَرَهُمَا أَنْ يَحْمِلَا حَطَباً وَ نَاراً ثُمَّ أَقْبَلَ حَتَّى انْتَهَى إِلَى بَابِ عَلِيٍّ ع وَ فَاطِمَةُ ع قَاعِدَةٌ خَلْفَ الْبَابِ قَدْ عَصَبَتْ رَأْسَهَا وَ نَحَلَ جِسْمُهَا فِي وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَأَقْبَلَ عُمَرُ حَتَّى ضَرَبَ الْبَابَ ثُمَّ نَادَى يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ [افْتَحِ الْبَابَ‏] «10» فَقَالَتْ فَاطِمَةُ يَا عُمَرُ مَا لَنَا وَ لَكَ لَا تَدَعُنَا «11» وَ مَا نَحْنُ فِيهِ قَالَ افْتَحِي الْبَابَ وَ إِلَّا أَحْرَقْنَاهُ عَلَيْكُمْ فَقَالَتْ يَا عُمَرُ أَ مَا تَتَّقِي اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ تَدْخُلُ عَلَى بَيْتِي وَ تَهْجُمُ‏ «12» عَلَى دَارِي فَأَبَى أَنْ يَنْصَرِفَ ثُمَّ دَعَا عُمَرُ بِالنَّارِ «13» فَأَضْرَمَهَا فِي الْبَابِ فَأَحْرَقَ الْبَابَ ثُمَّ دَفَعَهُ عُمَرُ فَاسْتَقْبَلَتْهُ فَاطِمَةُ ع وَ صَاحَتْ يَا أَبَتَاهْ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَرَفَعَ السَّيْفَ وَ هُوَ فِي غِمْدِهِ فَوَجَأَ بِهِ جَنْبَهَا «14» فَصَرَخَتْ فَرَفَعَ السَّوْطَ فَضَرَبَ بِهِ ذِرَاعَهَا فَصَاحَتْ يَا أَبَتَاهْ فَوَثَبَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع فَأَخَذَ بَتَلَابِيبِ عُمَرَ ثُمَّ هَزَّهُ فَصَرَعَهُ وَ وَجَأَ أَنْفَهُ وَ رَقَبَتَهُ وَ هَمَّ بِقَتْلِهِ فَذَكَرَ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مَا أَوْصَى بِهِ مِنَ الصَّبْرِ وَ الطَّاعَةِ فَقَالَ وَ الَّذِي كَرَّمَ مُحَمَّداً بِالنُّبُوَّةِ يَا ابْنَ صُهَاكَ‏ لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ‏ لَعَلِمْتَ أَنَّكَ لَا تَدْخُلُ بَيْتِي‏
فَأَرْسَلَ عُمَرُ يَسْتَغِيثُ فَأَقْبَلَ النَّاسُ حَتَّى دَخَلُوا الدَّارَ وَ سَلَّ خَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ السَّيْفَ لِيَضْرِبَ فَاطِمَةَ ع فَحَمَلَ عَلَيْهِ بِسَيْفِهِ فَأَقْسَمَ عَلَى عَلِيٍ‏ع فَكَفَ‏ «15» وَ أَقْبَلَ الْمِقْدَادُ وَ سَلْمَانُ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ عَمَّارٌ وَ بُرَيْدَةُ الْأَسْلَمِيُّ حَتَّى دَخَلُوا الدَّارَ أَعْوَاناً لِعَلِيٍّ ع حَتَّى كَادَتْ تَقَعُ فِتْنَةٌ فَأُخْرِجَ عَلِيٌّ ع وَ اتَّبَعَهُ‏ «16» النَّاسُ وَ اتَّبَعَهُ سَلْمَانُ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ وَ عَمَّارٌ وَ بُرَيْدَةُ [الْأَسْلَمِيُّ رَحِمَهُمُ اللَّهُ‏] «17» وَ هُمْ يَقُولُونَ مَا أَسْرَعَ مَا خُنْتُمْ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ أَخْرَجْتُمُ الضَّغَائِنَ الَّتِي فِي صُدُورِكُمْ وَ قَالَ بُرَيْدَةُ بْنُ الْخَصِيبِ الْأَسْلَمِيُّ- يَا عُمَرُ أَ تَثِبُ عَلَى أَخِي رَسُولِ اللَّهِ وَ وَصِيِّهِ وَ عَلَى ابْنَتِهِ فَتَضْرِبُهَا وَ أَنْتَ الَّذِي يَعْرِفُكَ قُرَيْشٌ بِمَا يَعْرِفُكَ بِهِ فَرَفَعَ خَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ السَّيْفَ لِيَضْرِبَ بِهِ بُرَيْدَةَ وَ هُوَ فِي غِمْدِهِ فَتَعَلَّقَ بِهِ عُمَرُ وَ مَنَعَهُ [مِنْ ذَلِكَ‏] «18» فَانْتَهَوْا بِعَلِيٍّ إِلَى أَبِي بَكْرٍ مُلَبَّباً فَلَمَّا بَصُرَ بِهِ‏ «19» أَبُو بَكْرٍ صَاحَ خَلُّوا سَبِيلَهُ فَقَالَ [عَلِيٌ‏] «20» ع مَا أَسْرَعَ مَا تَوَثَّبْتُمْ عَلَى أَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ يَا أَبَا بَكْرٍ بِأَيِّ حَقٍّ وَ بِأَيِّ مِيرَاثٍ وَ بِأَيِّ سَابِقَةٍ تَحُثُ‏ «21» النَّاسَ إِلَى بَيْعَتِكَ أَ لَمْ تُبَايِعْنِي‏ بِالْأَمْسِ بِأَمْرِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ عُمَرُ دَعْ [عَنْكَ‏] «22» هَذَا يَا عَلِيُّ فَوَ اللَّهِ إِنْ لَمْ تُبَايِعْ لَنَقْتُلَنَّكَ‏ «23» فَقَالَ عَلِيٌّ ع إِذاً وَ اللَّهِ أَكُونُ عَبْدَ اللَّهِ وَ أَخَا رَسُولِ اللَّهِ الْمَقْتُولَ فَقَالَ [عُمَرُ] «24» أَمَّا عَبْدُ اللَّهِ الْمَقْتُولُ فَنَعَمْ وَ أَمَّا أَخُو رَسُولِ اللَّهِ فَلَا فَقَالَ عَلِيٌ‏ع أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ لَا قَضَاءٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ وَ عَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَيَّ خَلِيلِي لَسْتُ أَجُوزُهُ لَعَلِمْتَ أَيُّنَا أَضْعَفُ ناصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً وَ أَبُو بَكْرٍ سَاكِتٌ لَا يَتَكَلَّمُ فَقَامَ بُرَيْدَةُ فَقَالَ يَا عُمَرُ أَ لَسْتُمَا اللَّذَيْنِ قَالَ لَكُمَا رَسُولُ اللَّهِ ص انْطَلِقَا إِلَى عَلِيٍّ فَسَلِّمَا عَلَيْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ فَقُلْتُمَا أَ عَنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ أَمْرِ رَسُولِهِ فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ قَدْ كَانَ ذَلِكَ يَا بُرَيْدَةُ وَ لَكِنَّكَ غِبْتَ وَ شَهِدْنَا وَ الْأَمْرُ يَحْدُثُ بَعْدَهُ الْأَمْرُ فَقَالَ عُمَرُ وَ مَا أَنْتَ وَ هَذَا يَا بُرَيْدَةُ- وَ مَا يُدْخِلُكَ فِي هَذَا فَقَالَ بُرَيْدَةُ وَ اللَّهِ لَا سَكَنْتُ فِي بَلْدَةٍ أَنْتُمْ فِيهَا «25» أُمَرَاءُ فَأَمَرَ بِهِ عُمَرُ فَضُرِبَ وَ أُخْرِجَ ثُمَّ قَامَ سَلْمَانُ فَقَالَ يَا أَبَا بَكْرٍ اتَّقِ اللَّهَ وَ قُمْ عَنْ هَذَا الْمَجْلِسِ وَ دَعْهُ لِأَهْلِهِ يَأْكُلُوا بِهِ رَغَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ «26» لَا يَخْتَلِفْ عَلَى هَذِهِ الْأُمَّةِ سَيْفَانِ فَلَمْ يُجِبْهُ أَبُو بَكْرٍ فَأَعَادَ سَلْمَانُ [فَقَالَ‏] «27» مِثْلَهَا فَانْتَهَرَهُ عُمَرُ وَ قَالَ مَا لَكَ وَ لِهَذَا الْأَمْرِ وَ مَا يُدْخِلُكَ فِيمَا هَاهُنَا فَقَالَ مَهْلًا يَا عُمَرُ قُمْ يَا أَبَا بَكْرٍ عَنْ هَذَا الْمَجْلِسِ وَ دَعْهُ لِأَهْلِهِ يَأْكُلُوا بِهِ وَ اللَّهِ خُضْراً «28» إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ إِنْ أَبَيْتُمْ لَتَحْلُبُنَّ بِهِ دَماً وَ لَيَطْمَعَنَّ فِيهِ الطُّلَقَاءُ وَ الطُّرَدَاءُ وَ الْمُنَافِقُونَ وَ اللَّهِ لَوْ أَعْلَمُ أَنِّي أَدْفَعُ ضَيْماً أَوْ أُعِزُّ لِلَّهِ دِيناً لَوَضَعْتُ سَيْفِي عَلَى‏ عَاتِقِي ثُمَّ ضَرَبْتُ بِهِ قُدُماً أَ تَثِبُونَ عَلَى وَصِيِّ رَسُولِ اللَّهِ‏ «29» ص فَأَبْشِرُوا بِالْبَلَاءِ وَ اقْنَطُوا مِنَ الرَّخَاءِ ثُمَّ قَامَ أَبُو ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ وَ عَمَّارٌ فَقَالُوا لِعَلِيٍّ ع مَا تَأْمُرُ وَ اللَّهِ إِنْ أَمَرْتَنَا «30» لَنَضْرِبَنَّ بِالسَّيْفِ حَتَّى نُقْتَلَ فَقَالَ عَلِيٌّ ع كُفُّوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ وَ اذْكُرُوا عَهْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مَا أَوْصَاكُمْ بِهِ فَكَفُّوا فَقَالَ عُمَرُ لِأَبِي بَكْرٍ وَ هُوَ جَالِسٌ فَوْقَ الْمِنْبَرِ مَا يُجْلِسُكَ فَوْقَ الْمِنْبَرِ وَ هَذَا «31» جَالِسٌ مُحَارِبٌ لَا يَقُومُ [فِينَا] «32» فَيُبَايِعَكَ أَ وَ تَأْمُرُ بِهِ فَيُضْرَبَ‏ «33» عُنُقُهُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ ع قَائِمَانِ عَلَى رَأْسِ عَلِيٍّ ع فَلَمَّا سَمِعَا مَقَالَةَ عُمَرَ بَكَيَا وَ رَفَعَا أَصْوَاتَهُمَا يَا جَدَّاهْ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَضَمَّهُمَا عَلِيٌّ إِلَى صَدْرِهِ وَ قَالَ لَا تَبْكِيَا فَوَ اللَّهِ لَا يَقْدِرَانِ عَلَى قَتْلِ أَبِيكُمَا هُمَا [أَقَلُّ وَ] «34» أَذَلُّ وَ أَدْخَرُ مِنْ‏ «35» ذَلِكَ وَ أَقْبَلَتْ أُمُّ أَيْمَنَ النُّوبِيَّةُ حَاضِنَةُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ أُمُّ سَلَمَةَ فَقَالَتَا يَا عَتِيقُ مَا أَسْرَعَ مَا أَبْدَيْتُمْ حَسَدَكُمْ لِآلِ مُحَمَّدٍ فَأَمَرَ بِهِمَا عُمَرُ أَنْ تُخْرَجَا مِنَ الْمَسْجِدِ وَ قَالَ مَا لَنَا وَ لِلنِّسَاءِ ثُمَّ قَالَ يَا عَلِيُّ قُمْ بَايِعْ فَقَالَ عَلِيٌّ إِنْ لَمْ أَفْعَلْ قَالَ إِذاً وَ اللَّهِ نَضْرِبُ‏ «36» عُنُقَكَ قَالَ ع كَذِبْتَ وَ اللَّهِ يَا ابْنَ صُهَاكَ لَا تَقْدِرُ عَلَى ذَلِكَ أَنْتَ أَلْأَمُ وَ أَضْعَفُ مِنْ ذَلِكَ‏ فَوَثَبَ خَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ وَ اخْتَرَطَ سَيْفَهُ وَ قَالَ وَ اللَّهِ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ لَأَقْتُلَنَّكَ فَقَامَ إِلَيْهِ عَلِيٌّ ع وَ أَخَذَ بِمَجَامِعِ ثَوْبِهِ ثُمَّ دَفَعَهُ‏ «37» حَتَّى أَلْقَاهُ عَلَى قَفَاهُ وَ وَقَعَ السَّيْفُ مِنْ يَدِهِ فَقَالَ عُمَرُ قُمْ يَا عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ فَبَايِعْ قَالَ ع فَإِنْ لَمْ أَفْعَلْ قَالَ إِذاً وَ اللَّهِ نَقْتُلُكَ وَ احْتَجَّ عَلَيْهِمْ عَلِيٌّ ع ثَلَاثَ مَرَّاتٍ ثُمَّ مَدَّ يَدَهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَفْتَحَ كَفَّهُ فَضَرَبَ عَلَيْهَا أَبُو بَكْرٍ وَ رَضِيَ [مِنْهُ‏] «38» بِذَلِكَ ثُمَّ تَوَجَّهَ إِلَى مَنْزِلِهِ وَ تَبِعَهُ النَّاسُ قَالَ ثُمَّ إِنَّ فَاطِمَةَ ع بَلَغَهَا أَنَّ أَبَا بَكْرٍ قَبَضَ فَدَكَ فَخَرَجَتْ فِي نِسَاءِ بَنِي هَاشِمٍ حَتَّى دَخَلَتْ عَلَى أَبِي بَكْرٍ فَقَالَتْ يَا أَبَا بَكْرٍ تُرِيدُ أَنْ تَأْخُذَ مِنِّي أَرْضاً جَعَلَهَا لِي رَسُولُ اللَّهِ ص وَ تَصَدَّقَ بِهَا عَلَيَّ مِنَ الْوَجِيفِ الَّذِي لَمْ يُوجِفِ الْمُسْلِمُونَ عَلَيْهِ بِ خَيْلٍ وَ لا رِكابٍ‏ أَ مَا كَانَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمَرْءُ يُحْفَظُ فِي وُلْدِهِ [بَعْدَهُ‏] «39» وَ قَدْ عَلِمْتَ أَنَّهُ لَمْ يَتْرُكْ لِوُلْدِهِ شَيْئاً غَيْرَهَا فَلَمَّا سَمِعَ أَبُو بَكْرٍ مَقَالَتَهَا وَ النِّسْوَةُ مَعَهَا دَعَا بِدَوَاةٍ لِيَكْتُبَ بِهِ لَهَا فَدَخَلَ عُمَرُ فَقَالَ يَا خَلِيفَةَ رَسُولِ اللَّهِ لَا تَكْتُبْ لَهَا حَتَّى تُقِيمَ الْبَيِّنَةَ بِمَا تَدَّعِي فَقَالَتْ فَاطِمَةُ ع نَعَمْ أُقِيمُ الْبَيِّنَةَ قَالَ مَنْ قَالَتْ عَلِيٌّ وَ أُمُّ أَيْمَنَ فَقَالَ عُمَرُ لَا تُقْبَلُ شَهَادَةُ امْرَأَةٍ عَجَمِيَّةٍ «40» لَا تُفْصِحُ وَ أَمَّا عَلِيٌّ فَيَحُوزُ النَّارَ إِلَى قُرْصِهِ‏ «41» فَرَجَعَتْ فَاطِمَةُ ع وَ قَدْ جَرَعَهَا «42» مِنَ الْغَيْظِ مَا لَا يُوصَفُ فَمَرِضَتْ‏ وَ كَانَ عَلِيٌّ ع يُصَلِّي فِي الْمَسْجِدِ الصَّلَوَاتِ الْخَمْسَ فَكُلَّمَا «43» صَلَّى قَالَ لَهُ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ كَيْفَ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ إِلَى أَنْ ثَقُلَتْ فَسَأَلَا عَنْهَا وَ قَالا قَدْ كَانَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهَا مَا قَدْ عَلِمْتَ فَإِنْ رَأَيْتَ أَنْ تَأْذَنَ لَنَا فَنَعْتَذِرَ «44» إِلَيْهَا [مِنْ ذَنْبِنَا] «45» قَالَ ع ذَاكَ إِلَيْكُمَا فَقَامَا فَجَلَسَا بِالْبَابِ وَ دَخَلَ عَلِيٌّ ع عَلَى فَاطِمَةَ ع فَقَالَ لَهَا أَيَّتُهَا الْحُرَّةُ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ بِالْبَابِ يُرِيدَانِ أَنْ يُسَلِّمَا عَلَيْكِ فَمَا تَرَيْنَ قَالَتْ ع الْبَيْتُ بَيْتُكَ وَ الْحُرَّةُ زَوْجَتُكَ فَافْعَلْ مَا تَشَاءُ فَقَالَ شُدِّي قِنَاعَكِ فَشَدَّتْ‏ «46» [قِنَاعَهَا] «47» وَ حَوَّلَتْ وَجْهَهَا إِلَى الْحَائِطِ فَدَخَلَا وَ سَلَّمَا وَ قَالا ارْضَيْ عَنَّا رَضِيَ اللَّهُ عَنْكِ فَقَالَتْ مَا دَعَاكُمَا إِلَى هَذَا فَقَالا اعْتَرَفْنَا بِالْإِسَاءَةِ وَ رَجَوْنَا أَنْ تَعْفِي عَنَّا وَ تُخْرِجِي سَخِيمَتَكِ‏ «48» فَقَالَتْ فَإِنْ كُنْتُمَا صَادِقَيْنِ فَأَخْبِرَانِي عَمَّا أَسْأَلُكُمَا عَنْهُ فَإِنِّي لَا أَسْأَلُكُمَا عَنْ أَمْرٍ إِلَّا وَ أَنَا عَارِفَةٌ بِأَنَّكُمَا تَعْلَمَانِهِ فَإِنْ صَدَقْتُمَا عَلِمْتُ أَنَّكُمَا صَادِقَانِ فِي مَجِيئِكُمَا قَالا سَلِي عَمَّا بَدَا لَكِ قَالَتْ نَشَدْتُكُمَا بِاللَّهِ هَلْ سَمِعْتُمَا رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي قَالا نَعَمْ فَرَفَعَتْ يَدَهَا إِلَى السَّمَاءِ فَقَالَتْ اللَّهُمَّ إِنَّهُمَا قَدْ آذَيَانِي فَأَنَا أَشْكُوهُمَا إِلَيْكَ وَ إِلَى رَسُولِكَ لَا وَ اللَّهِ لَا أَرْضَى عَنْكُمَا أَبَداً حَتَّى أَلْقَى [أَبِي‏] «49» رَسُولَ اللَّهِ وَ أُخْبِرَهُ بِمَا صَنَعْتُمَا فَيَكُونَ هُوَ الْحَاكِمَ [فِيكُمَا] «50» قَالَ فَعِنْدَ ذَلِكَ دَعَا أَبُو بَكْرٍ بِالْوَيْلِ وَ الثُّبُورِ وَ جَزِعَ جَزَعاً شَدِيداً فَقَالَ عُمَرُ تَجْزَعُ يَا خَلِيفَةَ رَسُولِ اللَّهِ مِنْ قَوْلِ امْرَأَةٍ قَالَ فَبَقِيَتْ‏ «51» فَاطِمَةُ ع بَعْدَ وَفَاةِ أَبِيهَا [رَسُولِ اللَّهِ ص‏] «52» أَرْبَعِينَ لَيْلَةً فَلَمَّا اشْتَدَّ بِهَا الْأَمْرُ دَعَتْ عَلِيّاً ع وَ قَالَتْ يَا ابْنَ عَمِّ مَا أَرَانِي إِلَّا لِمَا بِي وَ أَنَا أُوصِيكَ أَنْ تَتَزَوَّجَ بِنْتَ أُخْتِي زَيْنَبَ تَكُونُ لِوُلْدِي مِثْلِي وَ تَتَّخِذُ لِي‏ «53» نَعْشاً فَإِنِّي رَأَيْتُ الْمَلَائِكَةَ يَصِفُونَهُ‏ «54» لِي وَ أَنْ لَا يَشْهَدَ أَحَدٌ مِنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ جِنَازَتِي وَ لَا دَفْنِي وَ لَا الصَّلَاةَ عَلَيَّ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ وَ هُوَ قَوْلُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع أَشْيَاءُ لَمْ أَجِدْ إِلَى تَرْكِهِنَّ سَبِيلًا لِأَنَّ الْقُرْآنَ بِهَا أُنْزِلَ عَلَى قَلْبِ مُحَمَّدٍ ص‏ «55» قِتَالُ النَّاكِثِينَ وَ الْقَاسِطِينَ وَ الْمَارِقِينَ الَّذِي أَوْصَانِي وَ عَهِدَ إِلَيَ‏ «56» خَلِيلِي رَسُولُ اللَّهِ بِقِتَالِهِمْ وَ تَزْوِيجُ أُمَامَةَ بِنْتَ زَيْنَبَ أَوْصَتْنِي بِهَا فَاطِمَةُ ع قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ فَقُبِضَتْ فَاطِمَةُ ع مِنْ يَوْمِهَا فَارْتَجَّتِ الْمَدِينَةُ بِالْبُكَاءِ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ دَهِشَ النَّاسُ كَيَوْمٍ قُبِضَ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ ص فَأَقْبَلَ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ يُعَزِّيَان عَلِيّاً ع وَ يَقُولَانِ لَهُ يَا أَبَا الْحَسَنِ لَا تَسْبِقْنَا بِالصَّلَاةِ عَلَى ابْنَةِ رَسُولِ اللَّهِ فَلَمَّا كَانَ فِي اللَّيْلِ دَعَا عَلِيٌّ ع الْعَبَّاسَ وَ الْفَضْلَ وَ الْمِقْدَادَ وَ سَلْمَانَ وَ أَبَا ذَرٍّ وَ عَمَّاراً فَقَدَّمَ الْعَبَّاسَ فَصَلَّى عَلَيْهَا وَ دَفَنُوهَا فَلَمَّا أَصْبَحَ النَّاسُ أَقْبَلَ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ وَ النَّاسُ يُرِيدُونَ الصَّلَاةَ عَلَى فَاطِمَةَ ع‏ فَقَالَ الْمِقْدَادُ قَدْ دَفَنَّا فَاطِمَةَ الْبَارِحَةَ فَالْتَفَتَ عُمَرُ إِلَى أَبِي بَكْرٍ فَقَالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكَ إِنَّهُمْ سَيَفْعَلُونَ قَالَ الْعَبَّاسُ إِنَّهَا أَوْصَتْ أَنْ لَا تُصَلِّيَا عَلَيْهَا فَقَالَ عُمَرُ [وَ اللَّهِ‏] «57» لَا تَتْرُكُونَ يَا بَنِي هَاشِمٍ حَسَدَكُمُ الْقَدِيمَ لَنَا أَبَداً إِنَّ هَذِهِ‏ «58» الضَّغَائِنَ الَّتِي فِي صُدُورِكُمْ لَنْ تَذْهَبَ وَ اللَّهِ لَقَدْ هَمَمْتُ أَنْ أَنْبِشَهَا فَأُصَلِّيَ عَلَيْهَا فَقَالَ عَلِيٌّ ع وَ اللَّهِ لَوْ رُمْتَ‏ «59» ذَلِكَ يَا ابْنَ صُهَاكَ لَأَرْجَعْتُ إِلَيْكَ يَمِينَكَ [وَ اللَّهِ‏] «60» لَئِنْ سَلَلْتُ سَيْفِي لَا غَمَدْتُهُ دُونَ إِزْهَاقِ نَفْسِكَ فَرُمْ ذَلِكَ‏ «61» فَانْكَسَرَ عُمَرُ وَ سَكَتَ وَ عَلِمَ أَنَّ عَلِيّاً ع إِذَا حَلَفَ صَدَقَ ثُمَّ قَالَ عَلِيٌّ ع يَا عُمَرُ أَ لَسْتَ الَّذِي هَمَّ بِكَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ أَرْسَلَ إِلَيَّ فَجِئْتُ مُتَقَلِّداً بِسَيْفِي ثُمَّ أَقْبَلْتُ نَحْوَكَ لِأَقْتُلَكَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- فَلا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّما نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا «62» [فَانْصَرَفُوا] «63» قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ ثُمَّ إِنَّهُمْ تَآمَرُوا وَ تَذَاكَرُوا فَقَالُوا لَا يَسْتَقِيمُ لَنَا أَمْرٌ مَا دَامَ هَذَا الرَّجُلُ حَيّاً فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ مَنْ لَنَا بِقَتْلِهِ فَقَالَ عُمَرُ خَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ فَأَرْسَلَا إِلَيْهِ فَقَالا يَا خَالِدُ مَا رَأْيُكَ فِي أَمْرٍ نَحْمِلُكَ عَلَيْهِ قَالَ احْمِلَانِي عَلَى مَا شِئْتُمَا فَوَ اللَّهِ إِنْ حَمَلْتُمَانِي عَلَى قَتْلِ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ لَفَعَلْتُ فَقَالا وَ اللَّهِ مَا نُرِيدُ غَيْرَهُ قَالَ فَإِنِّي لَهُ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ إِذَا قُمْنَا «64» فِي الصَّلَاةِ صَلَاةِ الْفَجْرِ فَقُمْ إِلَى جَانِبِهِ وَ مَعَكَ‏ السَّيْفُ فَإِذَا سَلَّمْتُ فَاضْرِبْ عُنُقَهُ قَالَ نَعَمْ فَافْتَرَقُوا عَلَى ذَلِكَ ثُمَّ إِنَّ أَبَا بَكْرٍ تَفَكَّرَ فِيمَا أَمَرَ بِهِ مِنْ قَتْلِ عَلِيٍّ ع وَ عَرَفَ أَنَّهُ إِنْ فَعَلَ ذَلِكَ وَقَعَتْ حَرْبٌ‏ «65» شَدِيدَةٌ وَ بَلَاءٌ طَوِيلٌ فَنَدِمَ عَلَى مَا أَمَرَهُ بِهِ فَلَمْ يَنَمْ لَيْلَتَهُ تِلْكَ حَتَّى [أَصْبَحَ ثُمَ‏] «66» أَتَى الْمَسْجِدَ وَ قَدْ أُقِيمَتِ الصَّلَاةُ فَتَقَدَّمَ فَصَلَّى بِالنَّاسِ‏ «67» مُفَكِّراً لَا يَدْرِي مَا يَقُولُ وَ أَقْبَلَ خَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ مُتَقَلِّداً بِالسَّيْفِ حَتَّى قَامَ إِلَى جَانِبِ عَلِيٍّ ع وَ قَدْ فَطِنَ عَلِيٌّ ع بِبَعْضِ ذَلِكَ‏ «68» فَلَمَّا فَرَغَ أَبُو بَكْرٍ مِنْ تَشَهُّدِهِ صَاحَ قَبْلَ أَنْ يُسَلِّمَ يَا خَالِدُ لَا تَفْعَلْ مَا أَمَرْتُكَ فَإِنْ فَعَلْتَ قَتَلْتُكَ ثُمَّ سَلَّمَ عَنْ يَمِينِهِ وَ شِمَالِهِ فَوَثَبَ عَلِيٌّ ع فَأَخَذَ بَتَلَابِيبِ خَالِدٍ وَ انْتَزَعَ السَّيْفَ مِنْ يَدِهِ ثُمَّ صَرَعَهُ وَ جَلَسَ عَلَى صَدْرِهِ وَ أَخَذَ سَيْفَهُ لِيَقْتُلَهُ وَ اجْتَمَعَ عَلَيْهِ أَهْلُ الْمَسْجِدِ لِيُخَلِّصُوا خَالِداً فَمَا قَدَرُوا [عَلَيْهِ‏] «69» فَقَالَ الْعَبَّاسُ حَلِّفُوهُ بِحَقِّ الْقَبْرِ لَمَّا كَفَفْتَ فَحَلَّفُوهُ بِالْقَبْرِ فَتَرَكَهُ‏ «70» وَ قَامَ فَانْطَلَقَ إِلَى مَنْزِلِهِ وَ جَاءَ الزُّبَيْرُ وَ الْعَبَّاسُ وَ أَبُو ذَرٍّ «71» وَ الْمِقْدَادُ وَ بَنُو هَاشِمٍ وَ اخْتَرَطُوا السُّيُوفَ وَ قَالُوا وَ اللَّهِ لَا تَنْتَهُونَ حَتَّى يَتَكَلَّمَ وَ يَفْعَلَ‏ «72» وَ اخْتَلَفَ النَّاسُ وَ مَاجُوا وَ اضْطَرَبُوا وَ خَرَجَتْ نِسْوَةُ بَنِي هَاشِمٍ فَصَرَخْنَ وَ قُلْنَ يَا أَعْدَاءَ اللَّهِ مَا أَسْرَعَ مَا أَبْدَيْتُمُ الْعَدَاوَةَ- لِرَسُولِ اللَّهِ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ لَطَالَمَا أَرَدْتُمْ هَذَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص‏ فَلَمْ تَقْدِرُوا عَلَيْهِ فَقَتَلْتُمْ ابْنَتَهُ بِالْأَمْسِ ثُمَّ [أَنْتُمْ‏] «73» تُرِيدُونَ الْيَوْمَ أَنْ تَقْتُلُوا أَخَاهُ وَ ابْنَ عَمِّهِ وَ وَصِيَّهُ وَ أَبَا وُلْدِهِ كَذَبْتُمْ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ مَا كُنْتُمْ تَصِلُونَ إِلَى قَتْلِهِ حَتَّى تَخَوَّفَ النَّاسُ أَنْ تَقَعَ فِتْنَةٌ عَظِيمَةٌ
______________________________

[1] في هذا الحديث يحكى سليم عن إبن عبّاس ما جرى بعد وفاة رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله من الظلم على أمير المؤمنين و فاطمة الزهراء عليهما السلام. و هذه تفاصيلها:
ارتداد الناس بعد النبيّ إلّا أناس يسير، إقدام الغاصبين لأخذ البيعة من أمير المؤمنين عليه السلام و ما واجههم به، إحراق بيت فاطمة عليها السلام و ما واجهتهم به، أمير المؤمنين عليه السلام همّ بقتل عمر، خالد بن الوليد أراد ضرب فاطمة عليها السلام، كلام أمير المؤمنين عليه السلام و أصحابه قبل البيعة، كلام أمّ أيمن و أمّ سلمة في مواجهة القوم، كيف بايع أمير المؤمنين عليه السلام، فدك و إحتجاج الزهراء عليها السلام على أبي بكر فيها، أبو بكر و عمر يعودان فاطمة عليها السلام في مرضه، قولها: «اللّهمّ إنّهما آذياني فأنا أشكوهما إليك»، وصيّة فاطمة عليها السلام بأمور ثلاثة، دفن فاطمة عليها السلام ليلا و خفائه عن أعدائها، تآمر القوم على قتل أمير المؤمنين عليه السلام.
علامه مجلسی در بحار الانوارج 28،ص297 این روایت را این گونه نقل کرده اند:48- أَقُولُ وَجَدْتُ أَيْضاً فِي كِتَابِ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ، بِرِوَايَةِ ابْنِ أَبِي عَيَّاشٍ عَنْهُ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ‏ ودر پاورقی ذکر می نمایند که:« قد مر جريان السقيفة برواية سلمان ص 261- 282 يشبه هذه الرواية بمضامينها راجعها و ذيلها.»
امّا بررسی سند:
1885 - 189 - أبان بن أبي عياش فيروز،البصري تابعي. ( رجال‏الطوسي ص : 164)
ـ اسم : أبان بن أبي عياش‏؛ تقويم : إمامي، ضعيف‏؛ طبقة : المجتبي عليه السلام(قي) - الحسين عليه السلام(قي) - زين العابدين عليه السلام(جخ،قي،غض) - الباقر عليه السلام(جخ،قي) - الصادق عليه السلام(جخ)؛ لقب : البصري(جخ)

ـ اسم : سليم بن قيس الهلالي‏؛ تقويم : إمامي‏ثقة؛ طبقة : أمير المؤمنين عليه السلام(جخ،قي،عق،قد) - المجتبى عليه السلام(جخ،قي،غض) - الحسين عليه السلام(جخ،قي،غض) - زين العابدين عليه السلام(جخ،قي،غض) - الباقر عليه السلام(جخ)؛ لقب : الهلالي(جش،جخ،ست،غض،قي،كش) العامري(جخ،غض،كش) الكوفي(جخ)؛ كنية : أبوصادق(جش،ست)

ـ اسم : عبد الله بن العباس بن عبد المطلب‏؛ تقويم : إمامي‏ثقةجليل ‏وما ورد في‏قدحه‏ وهم‏

مجید;477570 نوشت:
1885 - 189 - أبان بن أبي عياش فيروز،البصري تابعي. ( رجال‏الطوسي ص : 164)

حاجی جان ابن ضعیف نیست بلکه مختلف فیه است بعضی ثقه دانستند بعضی ضعیف اگر این شکلی باشه کتاب سلیم بن قیس ع پر از روایات ضعیف می شود
مرحوم مامقانی میگوید:[=Simplified Arabic] حسن بل ثقة على الأقوى
نتائج التنقيح: ص 4، رقم 14.
[=Simplified Arabic] الشيخ أبي علي في المنتهى: (إني رأيت أصل تضعيفه من المخالفين من حيث التشيع) تقوى ذلك، والعلم عند الله تعالى، بل بعد إثبات وثاقة سليم كما سيأتي إن شاء الله تثبت وثاقة أبان هذا بتسليمه الكتاب المذكور
می گوید قوی است
اصل تضعیف از مخالفین تشیع بودنش است
تنقيح المقال: ج 1، ص 3.
[=Simplified Arabic] السيد أحمد الصفائي الخونساري فقال: (وإذا انتهت أسانيد الكتاب إلى أبان فالاجماع يكشف عن وثاقته جدا
كشف الأستار: ج 2، ص 126.
و مرحوم زنجانی هم سخنان زیبایی در این زمینه دارد
پس روایت میشه حسن یا صحیح
قد يطلق الحسن أيضا على ما لو كانت رواته متصفين بوصف الحسن إلى واحد معين ثم يصير بعد ذلك ضعيفا أو مقطوعا أو مرسلا كما مر في الصحيح . الرعاية في علم الدراية ، ص 81 - 82 ؛ وصول الأخيار ، ص 96 ؛ الرواشح السماوية ، ص 41 ( الراشحة الاولى ) ؛ نهاية الدراية ، ص 262 ؛ مقباس الهداية ، ج 1 ، ص 162
تعریف حسن بود که اگر یک روای ضعیف یا مقطوع بود بهش تعلق میگیره
معجم مصطلاحات ص56

ammarshia;477739 نوشت:
حاجی جان ابن ضعیف نیست بلکه مختلف فیه است بعضی ثقه دانستند بعضی ضعیف اگر این شکلی باشه کتاب سلیم بن قیس ع پر از روایات ضعیف می شود

با صلوات بر محمد وآل محمد
وعرض سلام وادب
کاربر گرامی ما موظف به نقل منقولات رجالیون در مورد افراد هستیم واز خودمان چیزی اضافه نمی کنیم واین که چیزی از کتاب سلیم نماند را هم تضمین نکرده ایم که برای باقی ماندنش بخواهیم شخصی را که در کتب رجالی ضعیف خوانده اند را ثقه بنامیم، در این زمینه توجه شما را به مطالب کتاب «معجم رجال الحدیث»آیت الله خویی(ره) جلب می نمایم:
22 - أبان بن أبي عياش فيروز:
عده الشيخ في رجاله من أصحاب السجاد (10) و الباقر (36) و الصادق (190) ع، و قال - عند ذكره في أصحاب الباقر ع - تابعي ضعيف، و عند ذكره في أصحاب الصادق ع: البصري تابعي.
و قال ابن الغضائري: أبان بن أبي عياش - و اسم عياش هارون - تابعي، روى عن أنس بن مالك و روى عن علي بن الحسين ع، ضعيف لا يلتفت إليه، و ينسب أصحابنا وضع كتاب سليم بن قيس إليه.
و ذكره البرقي في أصحاب السجاد و في أصحاب الباقر من أصحاب الحسن و الحسين ع.
و يأتي في سليم ما يتعلق بكتابه.
طبقته في الحديث
روى أبان بن أبي عياش عن سليم بن قيس أو سليم بن قيس الهلالي و روى عنه عمر بن أذينة أو ابن أذينة.
الكافي: الجزء 1، الكتاب 2، باب استعمال العلم 13، الحديث 1، و باب المستأكل بعلمه و المباهي به 14، الحديث 1، و الجزء 2، الكتاب 1، باب البداء 131 الحديث 3 و باب دعائم الكفر و شعبه 167، الحديث 1، و باب أدنى ما يكون به العبد مؤمنا 179، الحديث 1، و التهذيب: الجزء 4 باب تمييز أهل الخمس و مستحقه، الحديث 362.
و روى عنه إبراهيم بن عمر اليماني.
الكافي: الجزء 1، الكتاب 2 باب اختلاف الحديث 21، الحديث 1، و الكتاب 4، باب الفي‏ء و الأنفال 129، الحديث 1.
و روى عنه إبراهيم بن عمر اليماني
و عمر بن أذينة، الجزء 1 كتاب الحجة 4، باب ما جاء في الاثني عشر و النص عليهم، ع 125 الحديث 4.
و روى عن سليم بن قيس الهلالي و روى عنه حماد بن عيسى و عثمان بن عيسى و إبراهيم بن عمر اليماني، ذكره الشيخ (348) في ترجمة سليم بن قيس.
أقول: لم نظفر برواية حماد بن عيسى و عثمان بن عيسى، عن أبان بن أبي عياش.
( معجم ‏رجال‏ الحديث ج : 1 ص :141-142)

استاد بله سخنتان کاملا درست است ولی این اقا توثیقاتی هم دارد یعنی ضعیف مطلق نیست و اگر یک روای مشکل داشته باشد روایت می شود حسن. و بنده توثیقاتی را نقل کردم از ایشون که دوستمان فکر نکند این روایت اشکال دارد.
و هم چنین در مورد ابن غضائری علمای بزرگ گفته اند که کتابش از ان خودش نیست
مرحوم مامقاني پس از بحث مفصل درباره ي شخصيت سليم و صحت متن و اسناد كتاب او مي گويد: «وليكن ابن غضائري بنا بر عادت مردودش! در مورد سليم و كتاب او مناقشه و ايراد نموده است» سپس به رد اشكال ابن غضائري و تصحيح كتاب سليم مي پردازد
تنقيح المقال، ج 2، ص 225
و در مورد كتاب رجال منتسب به ابن غضائري مي گويد: «انتساب اين كتاب به ابن غضائري ثابت نيست بلكه بعضي از علما با قاطعيت اظهار نموده اند كه اين كتاب ساخته و پرداخته ي بعضي از مخالفان است كه به ابن غضائري منتسب گرديده است» آن گاه خود ايشان با ذكر دلايلي، ساختگي بودن رجال ابن غضائري را تأييد و تأكيد مي كند
معجم رجال الحديث، ج 1، ص 102.
منبع سایت ولی عصر عج در قسمت پاورقی یک کتاب
و این کتاب هم طبق سخن ایت الله میلانی قدس السره از یک شخص دیگر هم نقل شده است و در مورد کتاب سلیم نظر شیخ مفید نزد ما حجت است و دیگر علمای بزرگ تشیع و در تتمه سخن استاد مجید سخن ایت الله میلانی را می گذارم:

سوال زیر از ایت الله میلانی پرسیده شده است

یکی از این وهابی ها اصرار واقعا زیادی داشت میگفت شما شیعیان حتی یک حدیث برای شهادت فاطمه زهرا نداریین از کتب خودتون. من هم رفتن یه حدیث از کتب اسرار ال محمد براش اوردم او میگفت ابان بن ابی عیاش ضعیف است بعد منم گفتم این کتاب رو تموم علماء مون قبول دارن و او میگفت ابان ضعیفه. حالا من از شما سوال دارم ایا ابان بن ابی عیاش ضعیفه یا نه؟

تعداد بازدید: 592 جواد مهدوی
پاسخ

بسمه تعالی
السلام علیکم
ابان ضعیف است ولی کتاب سلیم بن قیس (که اسرار آل محمد ترجمه آن می باشد) راوی دیگری دارد که ثقه است به نام ابراهیم بن عمر الیمانی.
موفق باشید
6145
پس روایت از نظر سندی اشکالی ندارد دوست عزیز جناب عبدالله

با تشکر از همه دوستان و حضرات اساتید جناب مجید عطف به مطالبی که فرمودید پس روایت غیر قابل اعتماد می باشد آیا برداشت بنده صحیح است؟ جناب عمار شیعه مداحانی که برای تحریک شهوت حضار چون نفس خودشان حق نیست از موسیقی رقص استفاده می کنند تا انها شهوانی سینه بزنند خدمت می کنند یا خیانت؟ روضه خوانانی که چون نفسشان حق نیست و برای مال دنیا منبر می روند و آنچنان چیزهایی جعل می کنند که نه گوشی شنیده نه چشمی دیده خدمت می کنند یا خیانت؟ آیا اگر به جای 4 هزار نفر فقط عمر به در خانه فاطمه زهرا سلام الله علیها می رفت چیزی از مصیبت ما کم می شد؟ اگر به جای کومه هیزمی که تا سی روز همسایه ها استفاده می کردند فقط تک شعله ای بر در خانه ولایت روشن می شد جای مصیبت نبود؟ آن کسانی که این چنین چیزهائی می سازند یک هدف بیشتر ندارند و آن تمسخر شیعه است اساتید بررسی فرمودند و معلوم شد روایت همانطور که بنده حدس می زدم غیر قابل اعتماد است حتی خود نویسنده هم یکی از سندها را اشتباه قید کرده اجازه ندیهم از نقطه قوتمان ما را بزنند اجازه ندهیم عشق به اهل بیت علیهم السلام تبدیل به پوچی مقدس شود یا علی

موضوع قفل شده است