جمع بندی برتری امام در همه چیز نسبت به زمان خود

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
برتری امام در همه چیز نسبت به زمان خود

باسلام
آیا یک امام معصوم، باید در تمام فنون و علوم زمان برتر از دیگران باشد؟ مثلا، یک امام باید از نظر تعمیر ماشین و انواع ورزشهای موجود، نسبت به دیگران برتری داشته باشد؟
باتشکر

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صادق

نورخدا;470217 نوشت:
باسلام
آیا یک امام معصوم، باید در تمام فنون و علوم زمان برتر از دیگران باشد؟ مثلا، یک امام باید از نظر تعمیر ماشین و انواع ورزشهای موجود، نسبت به دیگران برتری داشته باشد؟
باتشکر

پاسخ ::Hedye:
باسلام وتشکر از سوال خوب شما .:Gol:
پاسخ در دو محور بیان میشود :

الف) در ابتدا باید اشاره شود برای پاسخ جامع این سوال قبل از همه باید انسان کامل را شناخت لذا می گویم : در باره انسان کامل رویکرد های مختلف مطرح است که شهید مطهری به تفصیل درباره آن دیدگاه ها و نقد آنها بحث کرده که تفصیل آنها را در جای خود ملاحظه فرماید. (1) ولی بر اساس آموزه های عرفان اسلامی، انسان کامل مفهوم خاص خود را دارد که به اختصار به آن اشاره می شود :
در نگاه عرفانی انسان کامل کسی است که مظهر همه اسماء و صفات الهی باشد؛ یعنی همان کسی که در قرآن از او به عنوان خلیفه خدا در زمین نام برده شده است (2) و مراد از مظهریت اسما و صفات این است، که خداوند در روی زمین انسان کامل را به عنوان مظهر و محل ظهور و تجلی اسما و صفات خود قرار داده است.
بنا بر این انسان کامل به عنوان مخلوق و بندگان صالح خداوند، مظهر اسما و صفات خداوند هستند، یعنی صفات و جمالی که در خداوند بالذات و بالاصاله وجود دارد، در آن ها به نحو مظهریت وجود دارد و آن ها آینه‌ایی هستند که صفات خدا را نشان می‌دهند. تفصیل این بحث را در منبع ذیل جویا شوید!». (3)
در دعای نورانی رجبیّه که از ناحیه مقدسه حضرت مهدی (ع) نقل شده در باره این مسئله نکته ی شنیدنی آمده:
«اللهمّ إنّی أسئلک بمعانی جمیع یدعوک به ولاة أمرک... لا فرق بینک و بینها إلاّ أنّهم عبادک و خلقک؛(4) خداوندا! تو را می‌خوانم به همه معانی که با آنان تو را صاحبان امر تو می‌خوانند، آنان که فرقی بین تو و آن ها نیست، مگر در این که آن ها بندگان و مخلوق تو هستند».
در این دعا که در واقع خاستگاه سخن عارفان در باب انسان کامل است ،گرچه در ابتدا تعبیر «لا فرق» آمده، ولی در ادامه تصریح شده که انسان کامل صاحب امر خداوند و معدن کلمات الهی‌اند، بنده و مخلوق خدا هستند. همین که بنده و مخلوق است، پس فرق و تفاوت نامحدود و نامتناهی بین آن ها و خدا وجود دارد، چون بنده و مخلوق هر اندازه مقرب درگاه خداوند باشد، باز تفاوت او با خداوند در حد و حساب نمی‌گنجد، چون بنده و آفریده هرگز قابل قیاس با خالق نیست‌، به دلیل این که هستی خالق نامحدود و واجب الوجود است. هستی مخلوق و بنده ممکن الوجود و محدود است. وجود محدود و ممکن الوجود هرگز طرف مقایسه با ذات نامتناهی قرار نمی‌گیرد.
نکته ی دیگر در باره انسان کامل این است که انسان کامل کسی است که نور وجود او قبل از جهان خلقت آفریده شده است و غایت خلقت عالم و آدم، انسان کامل است. همه عالم خلقت طفیل وجود پر برکت انسان کامل است گرچه غایت آفرینش عالم و آدم وجود نازنین انسان کامل است، ولی به عنوان طفیل وجود او خداوند عالم و آدم را نیز فیض وجود داده است.
گفتنی است که مصداق انسان کامل وجود مقدس پیامبر و اهل بیت مکرم ایشان علیهم السلام هستند که تمام صفات یاد شده در وجود آن ها متبلور است و آن ها هستند که فیض نخست و هم خلیفه الهی در عالم و هم غایت آفرینش و مانند آنند.
در این مورد با رویکرد فلسفی و عرفانی جای سخن بسیار است که تفصیل آن را در جای خود باید مطالعه نمود. (5) ولی در این جا تنها به چند روایت نورانی اشاره می‌شود، مثلا جابر بن عبدالله انصاری می‌گوید:
از رسول الله (ص) پرسیدم، اولین چیزی را که خدا خلق کرد چه بود؟ فرمود: «نور پیامبرت بود که خدا اول او را آفرید. بعد همه چیز را از نور وجود او خلق نمود، آن گاه نور او را چند قسمت کرد. عرش، کرسی، حاملان عرش و ساکنان کرسی را آفرید، سپس نور او را مدتی که خود می‌داند، در مقام حبّ نگاه داشت، بعد از آن قلم، لوح، بهشت را آفرید، سپس مدتی آن نور را در مقام خوف نگاه داشت، آن گاه ملائکه، خورشید،‌ ماه را از او آفرید، بعد آن نور را در مقام حیا نگاه داشت، بعد با هیبت خود به آن نور نگاه کرد. از تجلیات آن، ارواح انبیا، اولیا،‌ شهدا و صالحان را خلق نمود». (6)
و نیز در روایتی آمده: خداوند خطاب به قلم فرمود:
«بنویس: لا اله إلاّ الله محمد رسول الله، آن گاه قلم از خداوند پرسید: او کیست که نامش را قرین نام خود قرار داده‌ای؟ خداوند فرمود: فوالله لما خلقتک و لا خلقت خلقی إلاّ لأجله؛ (7) اگر محمد نبود، تو را خلق نمی‌کردم و عالم را جز برای او نیافریدم».
و همچنین رسول خدا (ص) خطاب به امیر مؤمنان(ع) فرمود:
«یا علیّ لولا نحن ما خلق الله آدم و لا الحواء و لا السماء و لا الأرض؛ (8) اگر ما نبودیم، خداوند آدم و حوا و آسمان و زمین را خلق نمی‌کرد».
پس پیامبر و ائمه (ع) به عنوان مخلوق و بندگان صالح خداوند، مظهر اسما و صفات خداوند اند، یعنی صفات و جمالی که در خداوند بالذات و بالاصاله وجود دارد، در آن ها به نحو مظهریت وجود دارد. آن ها آینه‌ایی هستند که صفات خدا را نشان می‌دهند. لذا برخی از عارفان در باره پیامبر می گویند:
ز احمد تا احد یک میم فرق است
جهانی اندر آن یک میم غرق است
منظور از آن میم ، ممکن الوجود بودن است. فرق خالق با پیامبر ، جنبه امکانی پیامبر اکرم است که البته در همین فرق عالمی از اسرار و حقایق وجود دارد.
بنا بر این به دلیل آن که انسان کامل مظهر اسمای خداوند است، همه صفات حق را به نحو مظهریت داراست. در نگاه عرفانی انسان کامل مظهر همه اسما و صفات خداوند است. صفات خداوند در وجود او تجلی کرده ، انسان کامل در واقع آیینه حق نما است؛ از این رو در آموزه‌های دینی از عالم به آیت خدا یاد شده است، عالم همه آیات خداوندند، ولی انسان کامل آیت الله العظمى است؛ یعنی بزرگ‌ترین آیت خدا در عالم، و مصداق چنین ویژگی و اوصاف وجود پیامبر و ائمه علیهم السلام هستند.

ب_ حال باید دید که آیا امام به همه علوم احاط دارد ؟
در باره علم امام جای تحلیل و سخن بسیار است ولی در این جا تنها بدین نکته اشاره می‌شود که انسان کامل مظهر همه اسما و صفات خداوند است، از راه تعلیم الهی و مانند آن به امور هستی اشراف داشته و از آن آگاه می باشد. از این رو گفته شده: امام به حقایق جهان هستی در هر گونه شرایطی که وجود داشته باشد ،به اذن خدا آگاه است، اعم از آنهایی که تحت حس قرار دارد و آنهایی که بیرون از دایره حس می‌باشند، مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده .
دلیل این مطلب از راه نقل روایات متواتره‌ای است که در جوامع روایی وجود دارد ،به موجب این روایات که به حد و حصر نمی‌آید، امام از راه موهبت الهی( نه از راه اکتساب )به همه چیز واقف و از همه چیز آگاه است . هرچه را بخواهد، به اذن خدا می‌داند . امام به حسب مقام نورانیت خود کامل‌ترین انسان عصر خود و مظهر تام اسما و صفات خدایی و بالفعل به همه چیز عالم آشنا است و به حسب وجود عنصری خود به هر سوی توجه کند، برای وی حقایق روشن می‌شود.(9)
بر اساس این مبنا معلوم می‌شود امام معصوم که فراسوی حجاب زمان ، رخدادهای آینده را با بصیرت شهودی و علم لدنی درک نماید ، به اذن خداوند از تمام حوادثی که در مسیر حرکت او به وجود می‌آید ،آگاه می‌شود و از روی علم و بصیرت در ارتباط به آن پیش‌آمدها طبق وظایف الهی خود برنامه‌ریزی می‌کند، از امام صادق نقل شده : «إذا أراد الامام أن یعلم شیئاً أعلمهُ الله ذلک»(10) و به دلیل آن که هر چیزی را امام اراده کند ،خداوند به او افاضه می‌فرماید، در روایات آمده که امام معصوم به همه آنچه بوده و هست و آنچه تا روز قیامت خواهد آمد ،علم دارد. بر اساس مبانی عرفانی ،اولیای معصوم در نظام آفرینش از یک سو نقطه پرگار وجودند، و از سوی دیگر مثل محیط دایره بر نظام خلقت احاطه علمی و اشراف وجودی دارند.(11)
بنابر این مراد از علم ائمه ،علم لدنی، حضوری، شهودی و الهامی است که از سوی خداوند بر قلب آنها افاضه می‌شود.واگر بخواهد در همه فنون وعلوم حرف اول واخر را می زند .

پی‌نوشت‌ها:
1. مرتضی مطهری انسان کامل نشر صدرا 1372 ش.
2. بقره (2) آیه 30.
3. محمد امین صادقی، انسان کامل از نگاه امام خمینی، نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم 1388.
4. شيخ عباس قمي مفاتیح الجنان، ص 245. نشر بلاغت، قم 1373.
5. محمد امین صادقی، پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی، نشر موسسه آثار امام خمینی، 1387 ش.ص 313.
6. همان، ص 29. محمد باقر مجلسی، بحار الانوارنشر دار الاحیا التراث العربی، بیروت، 1403 ق، ج 15، ص 28.
7. صدوق، عیون اخبار الرضا، نشر دار العلم، قم، 1377 ش.ج 1، ص 237.
8. محمد باقر مجلسی ، بحار الانوار، نشر دار الاحیا التراث العربی بیروت 1403 ق ، ج 25، ص 21.
9. علامه طباطبایی، معنویت تشیع، ص 213. نشر تشیع، قم، بی‌تا.
10. کافی، ج 1، کتاب الحجه، باب انّ الائمه إذا شاؤوا أن یعلموا علموا، ص 258، حدیث 3.
11. جلوه‌های عرفانی نهضت حسینی، ص 28، نشر بوستان کتاب، قم 1386ش.

با سلام تشکر فراوان از کارشناس محترم و بزرگوار
از پاسخ شما کمال استفاده را بردم. با توجه به فرمایش شما، پس سواد دار نبودن نبی امی اسلام و یا آیه شریفه رب زدنی علما، چگونه توجیه می شود؟
با تشکر

نورخدا;470616 نوشت:
با سلام تشکر فراوان از کارشناس محترم و بزرگوار
از پاسخ شما کمال استفاده را بردم. با توجه به فرمایش شما، پس سواد دار نبودن نبی امی اسلام و یا آیه شریفه رب زدنی علما، چگونه توجیه می شود؟
با تشکر

پاسخ ::Hedye:
باسلام . وتشکر از دقت وتلاش شما برای درک ژرفای آموزه های دینی .
در ابتدا باید گفت : او همان نگار به مکتب نرفته ی است که جناب حافظ در وصفش چنین زیبا گفته است :
نگار من که به مکتب نرفت وخط ننوشت:Gol:به غمزه مسله آموز صد مدرس شد

اما در تفصیل مسله باید گفت : در خصوص بحث بی سواد یا با سواد بودن پیامبر(ص) گرچه جای سخن بسیار است، ولی به اختصار باید در دو مرحله به نکته های اشاره گردد:
پیامبر قبل از بعثت سواد خواندن و نوشتن را نداشت. آیات(1) و روایات(2) بر این مطلب دلالت دارند. شهید مطهری(ره) می نویسد:
قطعی و مسلّم و مورد اتفاق علمای مسلمان و غیر آن‏ها است که ایشان قبل از رسالت کوچک‏ترین آشنایی با خواندن و نوشتن نداشته است. (3)
درست است که خواندن و نوشتن برای هر انسانی کمال محسوب می شود، ولی گاهی وضعی پیش می آید که نخواندن و نوشتن کمال است. این مطلب در مورد پیامبران مخصوصاً خاتم انبیا کاملاً صدق می کند، چه این که اگر دانشمندی درس خوانده، و فیلسوفی آگاه و پر مطالعه ادعای نبوت کند و کتابی ارائه دهد، به عنوان کتاب آسمانی، ممکن است وسوسه و تردیدهایی پیش بیاید که این کتاب و مکتب مولود اندیشه‏های او است یا از جایی آموخته است.
اگر از میان یک قوم عقب افتاده، انسانی که هرگز استادی را درک نکرده و کتابی نخوانده و ننوشته است، برخیزد و کتابی به عظمت عالم هستی، با محتوای بسیار عالی ارائه دهد، می توان درک نمود تراوش فکر او نیست، بلکه وحی آسمانی و تعلیم الهی است. (4) یکی از معجزات پیامبر همین است که در حال امّی بودن قرآن را آورده است.
اندیشمندان اسلامی در خصوص بی سواد و با سواد بودن پیامبر پس از رسالت اختلاف نظر دارند؛ بعضی باور دارند که حضرت در دوران رسالت هم می خوانده و هم می نوشته است. برخی مانند سید مرتضی از طرفداران این نظریه هستند. (5) طرفداران این رویکرد با بهره‏گیری از آیات و روایات قائل شده‏اند چگونه ممکن است ساختار وحی - که همه چیز را به پیامبر می آموخته است - خواندن و نوشتن را نیاموخته باشد؟!(6)
در مورد سواد خواندن و نوشتن پیامبر بعد از بعثت روایاتی آمده است که در این به دو نمونه از آن اشاره می شود.
از امام جواد علیه السلام سؤال کردند:
چرا به پیامبر اسلام « امی» می‌گفتند؟ حضرت سؤال کرد: " مردم [مخالفان شیعه ] چه می‌گویند؟ گفتند: مردم فکر می‌کنند که حضرت به این خاطر امی نامیده شده بود؛ چون نمی‌توانست بنویسد. امام فرمود:
چطور نمی‌توانست بنویسد؛ در حالی که خداوند در آیات محکم قرآنش می‌فرماید:
او خدای است که رسولش را میان بی سوادان برانگیخت تا برای آن‌ها آیات خداوند را تلاوت کند و آن‌ها را پاکیزه سازد و کتاب و حکمت به آن‌ها بیاموزد.
چطور کسی که نمی‌تواند بنوسید، می‌تواند کتاب را به دیگران بیاموزد؟ به خدا قسم رسول خدا به هفتاد و دو یا هفتاد و سه زبان می‌خواند و می‌نوشت. به این دلیل به آن حضرت «امی » می‌گفتند؛ چون او از اهل مکه بود و مکه در آن زمان « ام القری » محسوب می‌شد؛ خداوند در قرآّنش می‌فرماید:
ما تو را فرستادیم تا اهل «ام القری » [مکه ] را و کسانی که در اطراف آن زندگی می‌کنند، انذار کنی. (7)
نظیر این روایت را عبد الرحمن بن الحجاج از امام صادق علیه السلام نقل می‌کند:
قال أبو عبد الله علیه السلام ان النبی صلى الله علیه و آله کان یقرأ و یکتب و یقرأ ما لم یکتب. (8)
پیامبر اسلام هم می‌خواند و هم می‌نوشت حتی چیزهایی را که هنوز نوشته نشده بود، می‌خواند.
با این بیان امام جواد و امام صادق علیهما السلام شکی باقی نمی‌ماند که رسول گرامی اسلام هم خواندن بلد بود و هم می نوشت. بنابر این در باره پرسش یاد شده خلاصه پاسخ همان است که حافظ گفته است
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت:Sham: به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
پس اگر این همه خیر و برکت و فرهنگ و تمدن از ناحیه پیامبر نصیب عالم شده، به دلیل علم الهی و درس آموزی حضرت در مکتب خانه وحی اسمانی است.

پی نوشت‏ها:
1. عنکبوت (29) آیه 48؛ منشور جاوید، ج 6، ص 40. نشر مکتبه امرالمومنین اصفهان 1400 ق.
2. بحارالانوار، ج 16، ص 119، نشر دارالاحیا لتراث العربی، بیروت، 1403 ق.
3. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 3، ص 208، نشر صدرا، 1372 ش.
4. تفسیر نمونه، ج 26، ص 306، نشر داردالکتب الاسلامیه، تهران، بی تا
5. بحارالانوار، ج 16، ص 135.
6. مرتضی مطهری، همان، ص 212.
7. بحار الأنوار - العلامة المجلسی - ج 16 - ص 132 - 133 نشر داردالاحیا لتراث العربی بیروت 1403 ق.
8. بصائر الدرجات، محمد بن الحسن الصفار، ص 247، نشر مکتبه آیه الله مر عشی، قم، 1404 ق.

سوال :
آیا یک امام معصوم، باید در تمام فنون و علوم زمان برتر از دیگران باشد؟ مثلا، یک امام باید از نظر تعمیر ماشین و انواع ورزشهای موجود، نسبت به دیگران برتری داشته باشد؟


پاسخ در دو محور بیان میشود :

الف) در ابتدا باید اشاره شود برای پاسخ جامع این سوال قبل از همه باید انسان کامل را شناخت لذا می گویم : در باره انسان کامل رویکرد های مختلف مطرح است که شهید مطهری به تفصیل درباره آن دیدگاه ها و نقد آنها بحث کرده که تفصیل آنها را در جای خود ملاحظه فرماید. (1) ولی بر اساس آموزه های عرفان اسلامی، انسان کامل مفهوم خاص خود را دارد که به اختصار به آن اشاره می شود :
در نگاه عرفانی انسان کامل کسی است که مظهر همه اسماء و صفات الهی باشد؛ یعنی همان کسی که در قرآن از او به عنوان خلیفه خدا در زمین نام برده شده است (2) و مراد از مظهریت اسما و صفات این است، که خداوند در روی زمین انسان کامل را به عنوان مظهر و محل ظهور و تجلی اسما و صفات خود قرار داده است.
بنا بر این انسان کامل به عنوان مخلوق و بندگان صالح خداوند، مظهر اسما و صفات خداوند هستند، یعنی صفات و جمالی که در خداوند بالذات و بالاصاله وجود دارد، در آن ها به نحو مظهریت وجود دارد و آن ها آینه‌ایی هستند که صفات خدا را نشان می‌دهند. تفصیل این بحث را در منبع ذیل جویا شوید!». (3)
در دعای نورانی رجبیّه که از ناحیه مقدسه حضرت مهدی (ع) نقل شده در باره این مسئله نکته ی شنیدنی آمده:
«اللهمّ إنّی أسئلُکَ بَمَعَانِی جَمِیعَ مَایَدعُوکَ بِهِ وَلَاةُ أمرِکَ... لَا فَرقَ بَینَکَ وَ بَینَها إلاّ أنّهُم عِبَادَکَ وَ خَلقُکُ؛(4) خداوندا! تو را می‌خوانم به همه معانی که با آنان تو را صاحبان امر تو می‌خوانند، آنان که فرقی بین تو و آن ها نیست، مگر در این که آن ها بندگان و مخلوق تو هستند».
در این دعا که در واقع خاستگاه سخن عارفان در باب انسان کامل است ،گرچه در ابتدا تعبیر «لَا فَرقَ» آمده، ولی در ادامه تصریح شده که انسان کامل صاحب امر خداوند و معدن کلمات الهی‌اند، بنده و مخلوق خدا هستند. همین که بنده و مخلوق است، پس فرق و تفاوت نامحدود و نامتناهی بین آن ها و خدا وجود دارد، چون بنده و مخلوق هر اندازه مقرب درگاه خداوند باشد، باز تفاوت او با خداوند در حد و حساب نمی‌گنجد، چون بنده و آفریده هرگز قابل قیاس با خالق نیست‌، به دلیل این که هستی خالق نامحدود و واجب الوجود است. هستی مخلوق و بنده ممکن الوجود و محدود است. وجود محدود و ممکن الوجود هرگز طرف مقایسه با ذات نامتناهی قرار نمی‌گیرد.
نکته ی دیگر در باره انسان کامل این است که انسان کامل کسی است که نور وجود او قبل از جهان خلقت آفریده شده است و غایت خلقت عالم و آدم، انسان کامل است. همه عالم خلقت طفیل وجود پر برکت انسان کامل است گرچه غایت آفرینش عالم و آدم وجود نازنین انسان کامل است، ولی به عنوان طفیل وجود او خداوند عالم و آدم را نیز فیض وجود داده است.
گفتنی است که مصداق انسان کامل وجود مقدس پیامبر و اهل بیت مکرم ایشان علیهم السلام هستند که تمام صفات یاد شده در وجود آن ها متبلور است و آن ها هستند که فیض نخست و هم خلیفه الهی در عالم و هم غایت آفرینش و مانند آنند.
در این مورد با رویکرد فلسفی و عرفانی جای سخن بسیار است که تفصیل آن را در جای خود باید مطالعه نمود. (5) ولی در این جا تنها به چند روایت نورانی اشاره می‌شود، مثلا جابر بن عبدالله انصاری می‌گوید:
از رسول الله (صل الله علیه واله) پرسیدم، اولین چیزی را که خدا خلق کرد چه بود؟ فرمود: «نور پیامبرت بود که خدا اول او را آفرید. بعد همه چیز را از نور وجود او خلق نمود، آن گاه نور او را چند قسمت کرد. عرش، کرسی، حاملان عرش و ساکنان کرسی را آفرید، سپس نور او را مدتی که خود می‌داند، در مقام حبّ نگاه داشت، بعد از آن قلم، لوح، بهشت را آفرید، سپس مدتی آن نور را در مقام خوف نگاه داشت، آن گاه ملائکه، خورشید،‌ ماه را از او آفرید، بعد آن نور را در مقام حیا نگاه داشت، بعد با هیبت خود به آن نور نگاه کرد. از تجلیات آن، ارواح انبیا، اولیا،‌ شهدا و صالحان را خلق نمود». (6)
و نیز در روایتی آمده: خداوند خطاب به قلم فرمود:
«بنویس: لَا اِلَهَ إلاّ الله مُحَمَد رَسُولُ الله، آن گاه قلم از خداوند پرسید: او کیست که نامش را قرین نام خود قرار داده‌ای؟ خداوند فرمود: فَوَاللهِ لَمَا خَلُقُتکَ وَ لَا خَلقتُ خَلقُی إلاّ لِأجلِه؛ (7) اگر محمد نبود، تو را خلق نمی‌کردم و عالم را جز برای او نیافریدم».
و همچنین رسول خدا (ص) خطاب به امیر مؤمنان(ع) فرمود:
«یَا عَلیّ لَولَا نَحنُ مَا خَلَقَ الله آدَمَ وَ لَا الحَواءَ وَ لَا السَّمَاء وَ لَا الأرضَ؛ (8) اگر ما نبودیم، خداوند آدم و حوا و آسمان و زمین را خلق نمی‌کرد».
پس پیامبر و ائمه (علیهم السلام ) به عنوان مخلوق و بندگان صالح خداوند، مظهر اسما و صفات خداوند اند، یعنی صفات و جمالی که در خداوند بالذات و بالاصاله وجود دارد، در آن ها به نحو مظهریت وجود دارد. آن ها آینه‌ایی هستند که صفات خدا را نشان می‌دهند. لذا برخی از عارفان در باره پیامبر می گویند:
ز احمد تا احد یک میم فرق است
جهانی اندر آن یک میم غرق است
منظور از آن میم ، ممکن الوجود بودن است. فرق خالق با پیامبر ، جنبه امکانی پیامبر اکرم است که البته در همین فرق عالمی از اسرار و حقایق وجود دارد.
بنا بر این به دلیل آن که انسان کامل مظهر اسمای خداوند است، همه صفات حق را به نحو مظهریت داراست. در نگاه عرفانی انسان کامل مظهر همه اسما و صفات خداوند است. صفات خداوند در وجود او تجلی کرده ، انسان کامل در واقع آیینه حق نما است؛ از این رو در آموزه‌های دینی از عالم به آیت خدا یاد شده است، عالم همه آیات خداوندند، ولی انسان کامل آیت الله العظمى است؛ یعنی بزرگ‌ترین آیت خدا در عالم، و مصداق چنین ویژگی و اوصاف وجود پیامبر و ائمه علیهم السلام هستند.

ب_ حال باید دید که آیا امام به همه علوم احاط دارد ؟
در باره علم امام جای تحلیل و سخن بسیار است ولی در این جا تنها بدین نکته اشاره می‌شود که انسان کامل مظهر همه اسما و صفات خداوند است، از راه تعلیم الهی و مانند آن به امور هستی اشراف داشته و از آن آگاه می باشد. از این رو گفته شده: امام به حقایق جهان هستی در هر گونه شرایطی که وجود داشته باشد ،به اذن خدا آگاه است، اعم از آنهایی که تحت حس قرار دارد و آنهایی که بیرون از دایره حس می‌باشند، مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده .
دلیل این مطلب از راه نقل روایات متواتره‌ای است که در جوامع روایی وجود دارد ،به موجب این روایات که به حد و حصر نمی‌آید، امام از راه موهبت الهی( نه از راه اکتساب )به همه چیز واقف و از همه چیز آگاه است . هرچه را بخواهد، به اذن خدا می‌داند . امام به حسب مقام نورانیت خود کامل‌ترین انسان عصر خود و مظهر تام اسما و صفات خدایی و بالفعل به همه چیز عالم آشنا است و به حسب وجود عنصری خود به هر سوی توجه کند، برای وی حقایق روشن می‌شود.(9)
بر اساس این مبنا معلوم می‌شود امام معصوم که فراسوی حجاب زمان ، رخدادهای آینده را با بصیرت شهودی و علم لدنی درک نماید ، به اذن خداوند از تمام حوادثی که در مسیر حرکت او به وجود می‌آید ،آگاه می‌شود و از روی علم و بصیرت در ارتباط به آن پیش‌آمدها طبق وظایف الهی خود برنامه‌ریزی می‌کند، از امام صادق علیه السلام نقل شده : «إذَا أرَادَ الاِمَامُ أن یَعلَمُ شَیئاً أعلَمَهُ اللهُ ذَلِکَ»(10) و به دلیل آن که هر چیزی را امام اراده کند ،خداوند به او افاضه می‌فرماید، در روایات آمده که امام معصوم به همه آنچه بوده و هست و آنچه تا روز قیامت خواهد آمد ،علم دارد. بر اساس مبانی عرفانی ،اولیای معصوم در نظام آفرینش از یک سو نقطه پرگار وجودند، و از سوی دیگر مثل محیط دایره بر نظام خلقت احاطه علمی و اشراف وجودی دارند.(11)
بنابر این مراد از علم ائمه ،علم لدنی، حضوری، شهودی و الهامی است که از سوی خداوند بر قلب آنها افاضه می‌شود.واگر بخواهد در همه فنون وعلوم حرف اول واخر را می زند .

پی‌نوشت‌ها:
1. مرتضی مطهری انسان کامل نشر صدرا 1372 ش.
2. بقره (2) آیه 30.
3. محمد امین صادقی، انسان کامل از نگاه امام خمینی، نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم 1388.
4. شيخ عباس قمي مفاتیح الجنان، ص 245. نشر بلاغت، قم 1373.
5. محمد امین صادقی، پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی، نشر موسسه آثار امام خمینی، 1387 ش.ص 313.
6. همان، ص 29. محمد باقر مجلسی، بحار الانوارنشر دار الاحیا التراث العربی، بیروت، 1403 ق، ج 15، ص 28.
7. صدوق، عیون اخبار الرضا، نشر دار العلم، قم، 1377 ش.ج 1، ص 237.
8. محمد باقر مجلسی ، بحار الانوار، نشر دار الاحیا التراث العربی بیروت 1403 ق ، ج 25، ص 21.
9. علامه طباطبایی، معنویت تشیع، ص 213. نشر تشیع، قم، بی‌تا.
10. کافی، ج 1، کتاب الحجه، باب انّ الائمه إذا شاؤوا أن یعلموا علموا، ص 258، حدیث 3.
11. جلوه‌های عرفانی نهضت حسینی، ص 28، نشر بوستان کتاب، قم 1386ش.

سوال :
از پاسخ شما کمال استفاده را بردم. با توجه به فرمایش شما، پس سواد دار نبودن نبی امی اسلام و یا آیه شریفه رب زدنی علما، چگونه توجیه می شود؟

پاسخ :
در ابتدا باید گفت : او همان نگار به مکتب نرفته ی است که جناب حافظ در وصفش چنین زیبا گفته است :
نگار من که به مکتب نرفت وخط ننوشت:Gol:به غمزه مسله آموز صد مدرس شد

اما در تفصیل مسله باید گفت : در خصوص بحث بی سواد یا با سواد بودن پیامبر(صل الله علیه واله) گرچه جای سخن بسیار است، ولی به اختصار باید در دو مرحله به نکته های اشاره گردد:
پیامبر قبل از بعثت سواد خواندن و نوشتن را نداشت. آیات(1) و روایات(2) بر این مطلب دلالت دارند. شهید مطهری(ره) می نویسد:
قطعی و مسلّم و مورد اتفاق علمای مسلمان و غیر آن‏ها است که ایشان قبل از رسالت کوچک‏ترین آشنایی با خواندن و نوشتن نداشته است. (3)
درست است که خواندن و نوشتن برای هر انسانی کمال محسوب می شود، ولی گاهی وضعی پیش می آید که نخواندن و نوشتن کمال است. این مطلب در مورد پیامبران مخصوصاً خاتم انبیا کاملاً صدق می کند، چه این که اگر دانشمندی درس خوانده، و فیلسوفی آگاه و پر مطالعه ادعای نبوت کند و کتابی ارائه دهد، به عنوان کتاب آسمانی، ممکن است وسوسه و تردیدهایی پیش بیاید که این کتاب و مکتب مولود اندیشه‏ های او است یا از جایی آموخته است.
اگر از میان یک قوم عقب افتاده، انسانی که هرگز استادی را درک نکرده و کتابی نخوانده و ننوشته است، برخیزد و کتابی به عظمت عالم هستی، با محتوای بسیار عالی ارائه دهد، می توان درک نمود تراوش فکر او نیست، بلکه وحی آسمانی و تعلیم الهی است. (4) یکی از معجزات پیامبر همین است که در حال امّی بودن قرآن را آورده است.
اندیشمندان اسلامی در خصوص بی سواد و با سواد بودن پیامبر پس از رسالت اختلاف نظر دارند؛ بعضی باور دارند که حضرت در دوران رسالت هم می خوانده و هم می نوشته است. برخی مانند سید مرتضی از طرفداران این نظریه هستند. (5) طرفداران این رویکرد با بهره‏ گیری از آیات و روایات قائل شده‏اند چگونه ممکن است ساختار وحی - که همه چیز را به پیامبر می آموخته است - خواندن و نوشتن را نیاموخته باشد؟!(6)
در مورد سواد خواندن و نوشتن پیامبر بعد از بعثت روایاتی آمده است که در این به دو نمونه از آن اشاره می شود.
از امام جواد علیه السلام سؤال کردند:
چرا به پیامبر اسلام « امی» می‌گفتند؟ حضرت سؤال کرد: " مردم [مخالفان شیعه ] چه می‌گویند؟ گفتند: مردم فکر می‌کنند که حضرت به این خاطر امی نامیده شده بود؛ چون نمی‌توانست بنویسد. امام فرمود:
چطور نمی‌توانست بنویسد؛ در حالی که خداوند در آیات محکم قرآنش می‌فرماید:
او خدای است که رسولش را میان بی سوادان برانگیخت تا برای آن‌ها آیات خداوند را تلاوت کند و آن‌ها را پاکیزه سازد و کتاب و حکمت به آن‌ها بیاموزد.
چطور کسی که نمی‌تواند بنوسید، می‌تواند کتاب را به دیگران بیاموزد؟ به خدا قسم رسول خدا به هفتاد و دو یا هفتاد و سه زبان می‌خواند و می‌نوشت. به این دلیل به آن حضرت «امّی » می‌گفتند؛ چون او از اهل مکه بود و مکه در آن زمان « امّ الَقُرَی » محسوب می‌شد؛ خداوند در قرآّنش می‌فرماید:
ما تو را فرستادیم تا اهل «امَّ القُرَی » [مکه ] را و کسانی که در اطراف آن زندگی می‌کنند، انذار کنی. (7)
نظیر این روایت را عبد الرحمن بن الحجاج از امام صادق علیه السلام نقل می‌کند
که فرمود : اِنَّ النَبّی صَلَى الله عَلَیهِ و آلِه کَانَ یَقرُأ وَ یَکتُب وَ یَقرَأ مَا لَم یَکتُب. (8)
پیامبر اسلام هم می‌خواند و هم می‌نوشت حتی چیزهایی را که هنوز نوشته نشده بود، می‌خواند.
با این بیان امام جواد و امام صادق علیهما السلام شکی باقی نمی‌ماند که رسول گرامی اسلام هم خواندن بلد بود و هم می نوشت. بنابر این در باره پرسش یاد شده خلاصه پاسخ همان است که حافظ گفته است
پس اگر این همه خیر و برکت و فرهنگ و تمدن از ناحیه پیامبر نصیب عالم شده، به دلیل علم الهی و درس آموزی حضرت در مکتب خانه وحی اسمانی است.

پی نوشت‏ها:
1. عنکبوت (29) آیه 48؛ منشور جاوید، ج 6، ص 40. نشر مکتبه امرالمومنین اصفهان 1400 ق.
2. بحارالانوار، ج 16، ص 119، نشر دارالاحیا لتراث العربی، بیروت، 1403 ق.
3. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 3، ص 208، نشر صدرا، 1372 ش.
4. تفسیر نمونه، ج 26، ص 306، نشر داردالکتب الاسلامیه، تهران، بی تا
5. بحارالانوار، ج 16، ص 135.
6. مرتضی مطهری، همان، ص 212.
7. بحار الأنوار - العلامة المجلسی - ج 16 - ص 132 - 133 نشر داردالاحیا لتراث العربی بیروت 1403 ق.
8. بصائر الدرجات، محمد بن الحسن الصفار، ص 247، نشر مکتبه آیه الله مر عشی، قم، 1404 ق.

موضوع قفل شده است