توصیه های اخلاقی

تب‌های اولیه

22 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
توصیه های اخلاقی

توصیه های اخلاقی
در محضر رندی نشسته بودم و از احوال روزگار خویش شکایت می کردم.
آن رند همی گفت: اینهمه شِکوه از سر چیست؟ و چرا از والاترین نعمت و شکر آن غافلی؟!
بدو گفتم: کدام نعمت؟
گفت: نعمت حیات و فرصت جبران، همو که اگر گوش جان باز کنی، خواهی شنید صدای میلیون ها آدمی را که اگرچه همچون ما مسافر زمانند اما خفته در خاکند، صدای فریادشان گوش فلک را پر کرده است که؛ «رب ارجعون لعلی اعمل صالحاً فیما ترکت...»
اما تنها جوابی که می شنوند اینست که «کلا ، انها کلمةٌ هی قائلها...»
پس قدر و ارزش نعماتی را که داری و از همه حیاتی تر، نعمت حیات و فرصتی را که خداوند ارزانی ات داشته است بدان...
التماس دعا

یک توجه اخلاقی به زبان ادبی
«مرا آن ده، مرا به»
شاید برای تو نیز در بعض الایام، این حالت رخداده است که به چیزی متمایل شده و به مطلوبی دل بسته ای و در این رهگذر، تمام همّ و تلاشت را بر این نهاده ای که به آن مطلب که به زعم تو مطلوب توست، دست یابی و بی نظر به جوانب خفی، معنوی و باطنی آن که نگاهی حکیمانه می طلبد، اسیر ظواهر آن شدی و از هر طریق ، حتی از درگاه رحمت الهی نیز مجدانه و مصرانه بر حصول به آن اصرار ورزیده ای.
بدان هر امری واجد دو جنبه است: ظاهر و باطن، و ما که عموماً چشمی ظاهربین داریم هر آنچه به چشم ما خوشایند باشد، دلخواه ما همان است.
و امّا باطن امور بدست خداست و نیز بدست آنانی که تقوای الهی پیشه ساختند (و من یتق الله یجعل له فرقاناً) و خویش برای حضرت دوست خالص ساخته و از چشمه های حکمت الهی مشروب گشته اند؛ چنانکه در روایاتی ازقول معصوم(ع) آمده است : «هر کس 40 شبانه روز اخلاص پیشه کند خداوند چشمه های حکمت را از قلبش بر زبانش جاری می سازد»
بدان ای عزیز! چنانکه گفتیم انسان ها عموماً بر خیر و شر خویش واقف نی اند. (البته به حسب درجات قرب انسان ها متفاوت است، هر چه مقرب تر به باطن امور آگاه تر . . . ) به قول آن عارف واصل، مرحوم حاج محمد اسماعیل دولابی: «ما چه می دانیم خیر ما در چیست؟ غنا برایمان خوب است یا فقر، جلوت خوب است، یا خلوت، و...».
گاهی در رسیدن به خواسته هامان آنقدر مصریم که باصطلاح، پاشنه در خانه دوست را می کنیم و استغاثه و لابه را به اوج می رسانیم. امّا از آن سو خداوند که به خیر و شر ما و همۀ امور واقف است، خیری درخواسته­هامان نمی­بیند، لذا اجابت نمی کند و یا اجابتش را به تاخیر می اندازد، در روایات است، «بنده آنقدر بر خواسته اش اصرارمی ورزد که خداوند می فرماید، خواسته اش را بدهید، هر چند که خیری در آن نیست....»
چه زیباست که به مدد اخلاص، بهره هایی از حکمت و نور الهی برگیریم زیرا که اگر نگاه و قلبمان توام با حکمت باشد. بر تحقق هیچ امری اصرار نمی ورزیم و چنین می خواهیم که خدایا «مرا آن ده، مرا به» .
خداوند در آیه 216 سوره بقره در اینباره می فرماید: «... عسی ان تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئاً و هو شر لکم...»؛ «شاید نسبت به چیزی اکراه دارید در حالی که برایتان خوب است و چیزی را دوست دارید، در حالی که برایتان ناپسند است.»
بامید و آرزوی دلهایی پاک و متقی و لبریز از مواهب سرچشمه های حکمت الهی که به تعبیر قرآن خیر کثیر در آن است، برای همۀ شما معرفت جویان موحد. التماس دعا ...

«حرم دوست»
وقتی در خلوت های خویش یکدنیا شلوغی می بینیم به کسانی که در اوج شلوغی ها با خود خلوت می کنند غبطه می خوریم و با خویش می گوییم سبکبالی حاصل حفظ امانت است و دل امانت بزرگ الهی است، حرم الله است و افسوس که من و تو هر کس و ناکسی را بدان راه داده ایم و سزای خیانت در امانت، ناامنی و دغدغه است.

از اینروست که من و تو وقتی محتاج خلوتیم از شلوغی ها سرگیجه می گیریم و آنگاه که نیازمند جلوتیم، تنهای تنهاییم و کسی نگاهمان نمی کند حتی خودمان نیز از خود فراری هستیم. همه آرامش را دوست دارند. آرامش، هدیه ی الهی به انسانی است که یاد خدا را سرلوحه ی امور خویش سازد و اگر چنین کرد طعم لذتبخش طمأنینه را می چشد چونکه صاحبدل و صاحب خانه خود فرموده است که: «الابذکرالله تطمئن القلوب» و لکن از این موهبت نیز محرومیم، زیرا آرامش، خاص دل هایی است که حرم الله است نه حرم وسوسه ها و میدان تاخت و تاز شیاطین.

اما در عین محرومیت، هیچگاه از دعا و توسل غافل نمانده ایم و همچون فقیری بالذات از منبع پر فیض غنی بالذات یعنی حضرت باریتعالی، استعانت جسته ایم، من و تو اگر چه فقیریم اما سرمایه ای عظیم داریم و آن رحمت واسعه ی الهی و امیدی است که حضرتش در جان و دلمان نشانده است. و می دانیم که پایان کار آن می شود که باید و ناامیدی به درگاه وی نشاید. مگر نه آنکه وعده ی الهی تخلف ناپذیر است که «ان الله لایخلف المیعاد» پس هر خواستنی در بارگاه حضرتش اجابتی دارد بی تردید. و این امید، خود آب سردی است بر تمامی حرارت ها و ناآرامی ها و بر جمله تلخی و ناکامی ها. با خود می گوییم دریایی که کمال محض است و رحتمش گسترده، و رودخانه ها و جویبارها و ... نیز از فیض لایزالش محروم نیستند و به سوی خویش فرا می خوانَدِشان. چگونه است که قطره ای را طلب نکند. بارها به چشم خویش لطف دریا را به قطره نیز دیده ایم. آنگاه که قطره های باران بر پهنای دریا باریده. و یا این قطره ها به جویبارها ملحق شده و به گستره دریا پیوسته اند.

پس ما هم به او خواهیم پیوست، به سرچشمه و مطلق هستی. و چه زیباست که از حضیض نیستی به اوج هستی بپیوندی و این امر قطعاً محقق خواهد شد چرا که خویش فرموده: «انا لله و انا الیه راجعون».
التماس دعا ...

جمعه ها را بیشتر قدر بدانیم

بنام خدا

سلام خوبان همراه

بیایید در حالیکه می توانیم طبیب حاذق نفوس مان، ارباب دلهای پر فسوس مان و آن بهترین انیس و دوستمان را میهمان خانه هامان کنیم با گناه و غفلت از خویش رنجیده خاطر و دور نکنیم.

یادمان باشد که این نه مهدی غائب است که به ما محتاج است بل این مائیم که به نور وجودش و تجلی آثار رحمت الهی از پرتو وجود آن خورشید عالمتاب محتاجیم

در حالی که همه سر خوش زندگی های به ظاهر سبزمان هستیم که اگر همراه با گناه نباشد از غفلت و سرمستی های مباح و هضم شدن در دنیا و مادیات و لغوگوئیها و بیهوده سرائی ها غیر ضرور، تهی نیست. باید بدانیم که امام مظلوم و غائب منتظرمان در غم غربت و مظلومیت دین و قرآن و سوز دغدغۀ ظلم و ستم به دینداران و حق مداران می سوزد و آرام و قرار ندارد.

ادعا می کنیم پیرو مهدی هستیم در حالیکه با کوچکترین اشارۀ نفس و نه با امر و نهیب آن که امام سجاد (ع) از فشار و امر نفس شکایت می کرد، نفس را اجابت می کنیم و بسا اینکه نفس را عاصی کرده ایم که چه سهل انگار و تنبلی، و شیطان به تماشای ما نشسته و گوئی در برابر استاد خویش خاضع و خاشع شاگردی می کند.

چه می شود که در آستانۀ شب و روز جمعه که چشمۀ خروشان رحمت الهی به جوش می آید و همچو آتش فشانی گستره اش را عالمگیر می کند، خویش را به دامنۀ این آتشفشان رسانیم، شبی که ندای رحمت از غیب بندگان را ندا می دهد:

آیا توبه کننده ای هست تا توبه کند و خدا توبه اش بپذیرد.

آیا گنهکاری هست که این در را بکوبد و جواب گیرد.

آیا گرفتاری هست که از ما رهائی بخواهد و ما گرفتاری اش برداریم.

و آیا ...

بیایید در شب جمعه دو باره با درگاه کریمانۀ حضرت دوست و با اربابمان مهدی آشتی کنیم شما راهی بهتر برای رسیدن به آرامش و رضایت درونی سراغ دارید؟

ای بندۀ غافل ...

"یک عمر بدی کردی و دیدی ثمرش را/ خوبی چه بدی داشت که یکبار نکردی

التماس دعا خوبان ...

گزيده اي از توصيه هاي اخلاقي و عرفاني استاد امجد


1- هزار تا مهندس که بنايي مي سازند ، يک عمله مي تواند با يک بلدوزر آن را خراب کند . الان - در کارهاي فرهنگي - يک مهندس هم نداريم ولي هزاران عمله بلدوزر سوار داريم!!

2- از يک نفر پرسيدند فلان دختر چگونه دختري است (آيا براي ازدواج مناسب هست يا نه و ..) . او با اين که مي دانست آن دختر دختر خوبي است گفت : نمي دانم . او مدتها در برزخ گرفتار همين حرفش بود .

3- نگو ناز نفست بگو طيب الله يعني همون دمت گرم .

4- شخصيت ما اين است که نوکر سادات باشيم.

5- به ضرس قاطع مي گويم هزاران سال عبادت و اخلاق و نماز شب و ... به يک پف شيطان بند است . بايد رفت تو دامن امام حسين عليه السلام .

6- امام رضا عليه السلام نوکر مي خواهد . اگر نوکر او شدي ولو به زيارت او نرفتي مساله اي نيست .

7- (قابل توجه آدماي وسواسي) در غسل مثل عرق کردن هم کافي است آب برسد . لازم نيست خيلي تر شود و آب جاري شود . با يک کهنه و ابر هم مي شود .

8- يک عمر هوا پرست نباشيم به اسم خدا پرستي . فکر کنيم . پناه بر خدا .

9- يکي از عرفا مي گفت من هنوز نتوانسته ام دعاي کميل را يکبارتا آخرش بخوانم . هر کلمه اش آدم را مي گيرد.

10- دل تو ترمينال همه چيز شده است . دل تو که از يک کندوي عسل کمتر نيست ! آنجا نمي گذارند زنبوري که گل مسموم چشيده وارد شود .

11- پرخوري بد است ، پر خوابي هم بد است .

12 – بزرگترين رياضت (در راه خدا و عرفان) انجام واجبات و ترک محرمات است .

13- هر چه کمال مي خواهيد در حديث معراج هست .

14- اولياء خدا هميشه خود را بدترين مي دانند .

15- علامه طباطبايي له شده بود . ذره اي هوي ( و هوس) در او نبود . اگر بچه اي دو ساعت با ايشان صحبت مي کرد گوش مي دادند و به تک تک هم جواب مي دادند .

16- خيلي به عبادات نپردازيد ، بلکه بيشتر فکر کنيد .

17 – دنبال آدم هاي بي سواد نبايد رفت .

18- غلط است که به پسر هاي خوب نگويي من دختر خوب دارم .

19- اگر پول دادن برايت آسان باشد ولي گرفتنت مشکل باشد شرک است .

20- آدم يا بايد عالم رباني باشد يا دستش تو دست عالم رباني باشد .

21- حتي نبايد عينکمان را روي کتاب هاي دين بگذاريم . نهايت احترام .

22- آدمي که طمع داشته باشد هيچي نمي فهمد . حتي تا شب عاشورا فکر مي کردند سلطنتي در کار است .

23- قانونمندي خيلي خوب است . زيرا از خودخواهي هاي انسان مي کاهد .

24- اين دليل بر کمال نيست که هر چه از خدا بخواهي به تو بدهد . خيلي ها را خدا به خود وامي گذارد و همه چيز هم به آنها مي دهد تا ديگر دم خانه او نيايند .

25- دانشمند نمي شود عاشق خدا نشود .

26- حب دنيا با حب خدا نمي سازد .

27- ما زنده اي مردني هستيم .

28- در تشييع هاي جنازه احوال پرسي و ... نکنيد تا به ياد مرگ باشيد .

29- امام حسين عليه السلام اهل فحش نبودند که به حر بفرمايند ثکلتک امک (مادرت به عزايت بنشيند). بلکه حضرت مي خواستند با اين حرف او را بپيچانند ! حضرت آقاي بهجت حفظه الله مي گفت ما فحش هايي بلديم که اگر بگوييم امت اصلاح مي شود ولي اجازه نداريم .

30- هر که مي خواهد شاکر بشود برود تيمارستان يا بيمارستان .

31- قرآن عشق نامه است .

32- عادت بر اساس عبادت بايد باشد نه عبادت بر اساس عادت .

33- خداوند فقط از ما اطاعت فرمان خواسته نه حال خواسته نه قال خواسته نه ..

34- پوز بند نفس فقط عشق است.

35- اگر قضاي نماز شب را بخواني خدا تو را نماز شب خوان مي کند .

36- پيرزني با سيصد تا تک توماني براي عمره ثبت نام مي خواست بکند ! دو تا جوانمرد باني شدند و او ثبت نام کرد . در بقيع هم دفن شد . ما خدا را نمي شناسيم . ما اسباب را نمي شناسيم.

37- اگر نفس نقطه ضعف نداشته باشد ، شيطان نمي تواند کاري بکند .

38- بعضي ها يک سري گناهاني مي کنند و به اين وسيله شياطين به آنها يک خبرهاي غيبي مي دهند و آن شخص از عمل هاي پنهاني خبر مي دهد . گول نخوريد.

39- اين چند روز عمر را صرف خدا کنيم .



40- نسخه عمومي جامعه ما براي رفع مشکلات و رشد پيدا کردن : نماز را اول وقت خواندن و اهميت دادن به آن .

41- مرحوم حضرت آيت الله حجت رحمت الله عليه 40 سال سيگار مي کشيدند . اصلا سيگار با سيگار روشن مي کردند . دکتر ها به ايشان گفتند براي شما ضرر دارد ، ايشان سيگار را به کلي رها کردند .

42- مرحوم آقاي قاضي ، علامه طباطبايي عليه الرحمه را با نوشتن کتاب سنن النبي ساخت .

43- الميزان درياست . با استاد بروي جواهر در مي آوري .

44- لقمان حکيم عليه السلام گفته جراتت بر معصيت به اندازه طاقتت بر عذاب باشد.عملت براي آخرت به اندازه قامتت در آخرت باشد .

45- اگر تا نفخ صور زنده بوديم بيش از اين که الان مي کنيم نمي کرديم !!؟

46- حضرت آقاي بهجت در جواني هم داراي کرامت ها بودند .

47- دنيا مثل سايه است . بروي دنبالش به او نمي رسي . دنبالش نروي خودش مي آيد دنبالت .

48- فقط بگرديم ببينيم رضاي خدا در چيست همان را بگيريم .

49- ظرفيت داشته باش همه چيز به تو مي دهند .

50- يکي مي خواست خود کشي کند آمده بود پيش من . به او گفتم اين کار از نظر من جايز است . او تعجب کرد . گفتم زود باش دماغت را بگير و نفس نکش . مي خواستم به او بفهمانم که چقدر نعمت به ما داده است خداوند متعال و ما قدر ناشناسيم . خنده اش گرفت .

51- صداقت با خلق و خالق مي خواهند و بس

52- آقاي بهجت مي فرمودند حرم مشرف مي شويد حواستان جمع باشد . گوشه وکنارها افرادي هستند که از افکار و نيات شما آگاهند .

53- حرف زدن و نامه نوشتن به آقا امام زمان عليه السلام براي خودمان خوب است و بعد ريز ريز کنيد و در آب روان بريزيد .

54- امام صادق عليه السلام فرموده اند که شيعيان جملگي شان به شفاعت حضرت معصومه سلام الله عليها به بهشت مي روند .

55- هر کاري که از خدا و پيامبر اکرم و حضرت زهرا و ائمه هدي عليهم صلوات الله تعالي بر مي آيد از حضرت فاطمه معصومه سلام الله عليها نيز بر مي آيد . اگر از ايشان توانستي چيزي بگيري و کاري کردي کردي . و الا مشهد و مدينه و هر جاي ديگر بروي خبري نخواهد بود .

56- تا انسان لال از بيهوه گويي و زياده گويي نشود به جايي نمي رسد .

57- ان شاء الله تعالي از آرزوهاي جهان روزه بگيريد.

58- آدم عاقل دير حرف مي زند ، کم حرف مي زند .

59- شيطان به قدري بلد است ما را گمراه کند که حساب ندارد . خدا لعنتش کند.

60- دعاي ابو حمزه ثمالي و مناجات شعبانيه و کميل و ... وقت خاصي ندارد .

61- مسلمان بر مسلمان 30 حق دارد . آسانترين آن حقوق : هر چه براي خود مي خواهي براي او هم بخواهي و هرچه نمي خواهي براي او هم نخواهي . مرحوم لواساني رحمه الله عليه هر چه براي خود مي خريد براي امام قدس سره هم مي خريد .

62- در حجره ايام طلبگي سر سفره رفقا بر سر پلو ها بر يکديگر سبقت مي گرفتند و ... من با قيافه اي جدي آنها را بازداشتم و گفتم در شان طلبه ها و بزرگاني مانند شما نيست . آنها آرام شدند و کنار کشيدند . در بين ظرف پلو را قاپيدم و از حجره زدم بيرون !

63- من نمي گم موسيقي ، ولي هر چه انسان را از خدا دور مي کند اين يا حرامه يا مکروه اي طلبه ، اي دانش آموز ، اي استاد و هر چي که انسان را به خدا نزديک مي کند يا واجب است يا مستحب

64- الان دو تا حرف تو اين مملکت هست يکي مي گه بگو مولا و هر غلطي مي خواهي برو انجام بده آقا اين غلط است بعضي ها هم مي گن تو دامن امام حسين هم باشي يک گناه بکني مي روي جهنم اين هم غلط اندر غلط است مردم را بايد اميدوار کرد.

65- اشخاص نبايستي مطرح بشوند غير از خاندان عصمت و طهارت هيچکس مدال حق نيست .

66- گول کرامات را نخوريد گول خرق عادت را نخوريد فقط حق .

67- ما از يک جنين و بچه تو شکم مادر کمتر مي فهميم حالا يک h2o و يک ضَرب و ضِرب ياد گرفتيم احساس مي کنيم درياي علميم هيچي نمي فهميم من نسبت به يک کسي خيلي بيچاره ام اون سقراط است مي گه اگر مرا متهم به علم نکنند ادعا مي کنم هيچي نمي فهمم البته با نمي فهمم علما و بزرگان با نمي فههم من زمين تا آسمان فرق مي کند.

68- هيچ خيانتي به اندازه خيانت به اعتقادات مردم بالاتر نيست مگر شغل آخوندي کسب است اگر آخوندي شغل باشد بدترين مشاغل شغل آخوندي است .

69 - بحث کردن در کيفيت معاد ضرورت ندارد اگر گمراهي نياورد هدايت هم نمي آورد.

70 - امام زمان کي مي آيد به ما مربوط نيست تعيين کنيم که يعني چي برخي افراد وقت خودشان را با اين حرف ها تلف مي کنند آقا ظهور نزديک است زمين و زمان داد مي کشند ظهور نزديک است ولي به ما چه که کي مي آيد ما بايد خودمان را براي آن روز آماده بکنيم.

به نام خدا

توصیه های اخلاقی آیت ‌الله العظمی میرزا جواد تبریزی(ره) به جوانان


سعی كنید با افراد متدیّن معاشرت كنید و با افرادی كه فكر و حركت آنها شما را به گناه می‌كشاند هم‌صحبت نشوید، و افكار شیطانی را از فكر خود محو نمایید. به معنویات روی آورید و در مجالس وعظ و خطابه شركت كنید. اذكار خود را بیشتر كنید و در هر كاری از خدا كمك بخواهید.
شیطان همواره در كمین است، امّا انسان باید آنقدر تهذیب نفس داشته باشد كه اجازه ندهد شیطان در او رسوخ كند و او را فریب دهد، لذا قبل از اینكه پشیمان شوید، شیطان را از خود برانید؛ زیرا خدای ناكرده اگر سریع به فكر خود نباشید، ممكن است نتوانید در آینده از القائات شیطان رها شوید. تا جوان هستید فرصت دارید خود را خلاص كنید.
اوّلین گام برای شما این است كه یك شخص متدین را راهنمای خود قرار دهید؛ از فردی كه خود صاحب كمال است، كمك بخواهید و قدری از روز را با او بگذرانید. سعی كنید با افراد متدیّن معاشرت كنید و با افرادی كه فكر و حركت آنها شما را به گناه می‌كشاند هم‌صحبت نشوید، و افكار شیطانی را از فكر خود محو نمایید. به معنویات روی آورید و در مجالس وعظ و خطابه شركت كنید. اذكار خود را بیشتر كنید و در هر كاری از خدا كمك بخواهید.
با خود زیاد خلوت نكنید، اگر فكر گناه به ذهنتان خطور كرد از محل خارج شده، شروع به قدم زدن نمایید و خود را به كاری مشغول كنید تا فكر باطل از ذهن شما خارج شود. باید ببینید سبب اصلی تحریك شهوت شما چیست، بعد آن را علاج یا از آن دوری كنید، به مرور زمان، مسئله گناه را ـ ان شاءالله ـ فراموش خواهید كرد. اگر بتوانید هنگامی كه شیطان به سراغ شما آمد وضو ساخته و شروع به نماز خواندن نمایید، بسیار مؤثر است، در آن بركاتی است كه شما را در جهت خلاصی از این مشكل، كمك خواهد كرد.

توسّل به اهل بیت(ع)
اصولاً توسّل به پیامبر اكرم(ص)، صدیقه طاهره و ائمه معصومین(ع) و واسطه قرار دادن آنها در پیشگاه خداوند متعال برای برآورده شدن حاجات، در اذهان عموم مؤمنین، علما و اصحاب ائمّه، از مسلّمات و مرتكزات (ثابت ها) بوده و جای هیچ شك و شبهه‌ای در آن نیست. اگر در موردی مانند این موارد كه از مسلّمات بین مؤمنین است روایات زیادی در دسترس نباشد، نه به جهت ضعف مطلب؛ بلكه به جهت وضوح مطلب و رسوخ آن در اذهان است و این خود كافی بوده و نیازی به نقل و ضبط ندارد.
اصحاب ائمّه، عمده اهتمامشان بر این بود كه در فروع [احكام دین]، جهات مختلف را مورد سؤال قرار داده و روایات آن را ضبط و نقل نمایند و در اصول و مسائل اعتقادی و آنچه كه به مقام و منزلت معصومین(ع) مربوط می‌شود، به جهت وضوح و مسلّم بودن به سؤال و نقل معدود اكتفا می‌كردند. مسئله توسل به پیامبر اكرم(ص) و اهل بیت(ع) امری نیست كه كسی بتواند در آن تشكیك كند، هر چند بعضی‌ها كه نمی‌دانند یا نمی‌خواهند بدانند، از جهاتی در صدد ایجاد شبهه در اذهان مردم، به خصوص ضعفای مؤمنین هستند، امّا تلاش اینان بی‌ثمر بوده و به نتیجه‌ای نخواهد رسید.
وَلَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ»(سبا/23) اگر بنا باشد كه خداوند متعال به شفاعت كسی در روز قیامت اذن بدهد، در مرتبة اوّل پیامبر اكرم(ص) و اهل بیت(ع) طاهرینش می‌باشند و رسول گرامی اسلام(ص) و ائمّه، قدر متیقّن از اذن در شفاعت برخوردار می‌باشند، همان‌طور كه قبول ولایت آن بزرگواران، اقتدا و تأسی به آنها در مقام عمل، تنها راه رسیدن به سعادت و رستگاری می‌باشد و هدایت تنها در این راه است.

مگر نه اینكه خداوند متعال در قرآن مجید فرموده است: «َوَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَة؛ یعنی برای رسیدن به خداوند و تقرّب به درگاه او وسیله بجویید»(مائده/35).چه وسیله و واسطه‌ای مهم‌تر و اساسی‌تر از پیامبر اكرم(ص) و ائمّه معصومین(ع) می‌باشد؟ توسّل به آن ذوات مقدسه نه تنها در میان مؤمنین این امّت و علما و اصحاب ائمّه، امری رایج بوده، بلكه نزد انبیای سابق هم مورد توجّه بوده است؛ چنان‌كه از روایاتی كه در توبة حضرت آدم در ذیل آیه شریف:‌«فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ»(بقره/37)وارد شده و غیر از این مورد، از روایات متعدد در مورد انبیا به دست می‌آید. بنابراین، توسل و التجا به آن بزرگواران و شفیع قرار دادن آنها در پیشگاه خداوند متعال، جهت عظمت مقام آن حضرات در نتیجه عبودیت و نهایت تذلّل و بندگی‌شان در درگاه خداوند، ثابت است.

خواندن دعای توسل یا حدیث كسا و امثال آن از مصادیق: «وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَة» و موجب نجات و خلاصی از ناگواری‌ها و دشواری‌ها و ایجاد [كننده] زمینه برخورداری از بركات و مواهب می‌باشد. همان‌طور كه شفاعت آنها در آخرت موجب نجات و رهایی از عذاب آخرت است و مؤمنین به شفاعت آن بزرگواران امید دارند و خداوند متعال هم شفاعت آنها را می‌پذیرد، بر اساس آی شریف: «وَلَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ»(سبا/23) اگر بنا باشد كه خداوند متعال به شفاعت كسی در روز قیامت اذن بدهد، در مرتبة اوّل پیامبر اكرم(ص) و اهل بیت(ع) طاهرینش می‌باشند و رسول گرامی اسلام(ص) و ائمّه، قدر متیقّن از اذن در شفاعت برخوردار می‌باشند، همان‌طور كه قبول ولایت آن بزرگواران، اقتدا و تأسی به آنها در مقام عمل، تنها راه رسیدن به سعادت و رستگاری می‌باشد و هدایت تنها در این راه است.
یكی از مصادیق «َ وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَة» دعا است كه «حدیث كسا» را شامل می‌شود. این حدیث شریف، مصداق بارز توسل به مقام شامخ اهل بیت(ع) است، آن را بخوانید كه مضامین آن بسیار عالی است و بسیاری از افراد جهت حلّ مشكل، آن را تجربه كرده و نتیجه گرفته‌اند. و ان شاءالله به عنایت امام زمان(ع) مشكل حل می‌شود، نگران نباشید. از خدا بخواهید كه لذت عبادت را به شما عنایت نماید و بعد از چشیدن حلاوت عبادت، در قلب شما جای خواهد گرفت و معنویتی در خود احساس می‌كنید كه لذّت آن از هر چیزی بالاتر خواهد بود.
به تكالیف الهی توجّه داشته و بسیار به یاد قیامت و روز حساب باشید. سعی كنید كاری كنید كه حضرت ولیّ‌عصر(ع) از شما راضی باشد. اگر با جدیت درس بخوانید و تكالیف الهی را همراه با تهذیب نفس مدّ نظر بگیرید، ان شاءالله قلب مقدس امام زمان(ع) را شاد خواهید كرد. و در راه تحصیل با توكّل به خداوند متعال و توسل به ائمّه اطهار(ع) بكوشید تا خوب درس بخوانید و در تحصیل عجله نكنید، تا كتابی را تمام نكرده و نفهمیده‌اید كتاب دیگری را شروع نكنید. سعی كنید بعد از تمام كردن یك كتاب، آن را درس دهید.
در استفاده از جوانی و سرمایه عمر، كمال مراقبت را بنمایید كه جوانی زودگذر است و فرصت‌ها به سرعت از دست می‌روند؛ فرصت را مغتنم بشمارید و توفیق را از خداوند متعال بخواهید و از دوستی با اشخاصی كه عمر را تباه می‌كنند بپرهیزید. از شب‌نشینی و گذراندن بی‌نتیجه وقت بپرهیزید و سعی كنید با افراد متدین، مؤمن و درس‌خوان نشست و برخاست داشته باشید. سرمایه جوانی را مغتنم شمرده، این نعمت الهی را ارزان از دست ندهید.
شوخی و خنده، حكم نمك در غذا را دارد، انسان باید از شوخی و خنده زیاد بپرهیزد، به خصوص طلبه[دانشجو] جوان كه دوران سازندگی خود را می‌گذراند و خدای ناكرده شوخی و خنده زیاد موجب دلمردگی می‌شود و اگر خدای ناكرده این اتّفاق بیفتد، خارج شدن از آن حالت بسیار سخت است. هر كاری می‌كنید، معقول باشد، تا نگویند این چه طلبه‌ای است. خنده زیاد شخصیّت شما را نزد متدیّنان كمرنگ می‌كند. با دوستان متدین و مؤمن خود می‌توانید جملات معقول و موزون رد و بدل كنید، امّا باید مواظب باشید كه دروغ، تهمت، بهتان، افترا، و ایذاء كسی در آن نباشد؛ در سخن گفتن و شوخی معقول،‌ تمام جوانب شرعی و اخلاقی را در نظر بگیرید. كاری كنید كه رضایت امام زمان(ع) در آن باشد، شكل ظاهری و حركت شما نیز به گونه‌ای باشد كه اگر كسی شما را دید، از خُلق و التزام شما لذت ببرد و مصداق «كونوا لنا زیناً» باشید، خداوند به شما توفیق بدهد.
با تشکر از محب سکینه

پرده ی هوی و هوس

حجاب ها و پرده ها مانع از شنوایی و دیدن حق است ، مانع از فهم و ادراک حقایق و معارف و لذت بردن از آن ها است . این پرده ها انسان را محاصره کرده اند .
این پرده ها باید باید پاره شوند . این پرده ها ، پرده ی هوی و هوس است . پرده دلخواهی است .
اگر انسان دلخواهی و هوس خود را کنار بزند و دور بیندازد ، همه ی کارهای او درست می شود . اجتماع ، محله ، دوست ، شرق و غرب بهانه است . این ها موانع اصلی نیستند ، انسان خود مانع و مانع تراش است .

پی نوشت :
1 - نردبان آسمان ص 29 و 30 .

مکتب اسلام و معارفش ، همه برای این است که تو ساخته شوی . اگر تو ساخته شوی ، همه چیز ساخته می شود .
اگر تو خراب باشی ، همه چیز خراب می شود . کاری کنید که خرابی ها را اصلاح کنید ، نمی خواهد آباد کنید . جلوی خرابی های خود را بگیرید . 1

پی نوشت :
1 - بوی باران ص 31 .

رحم کنید :
رحمت خدا به کسی داده می شود که از رحمت حق در وجودش ظهوری باشد ، اگر رحمتی در خودت بود سزاوار رحمت پروردگار می شوی ؛ آن وقت بگو « یا ربّ ارحم » خدایا رحمم کن .
اما اگر خدای نکرده رحم نداری ، نه به زن و بچه ، نه به مشتری ، نه به یتیم و زیر دستت رحم نمی کنی .

هر طور هستی خدا نیز همین طور با تو معامله می کند . تا کرم در تو نباشد ، توقع کرم از خدا غلط است . کرم خوب است یا بد ؟ اگر بد است چرا می خواهی ، اگر خوب است چرا نداری ؟ 1

پی نوشت :
معارفی از قرآن آیت الله دستغیب ص 50 و 51 .

یکی از علمای نجف لطیفه ای جالب می فرمود - من تجربه کرده ام - عبایم وقتی کهنه است خادم من است ، هر وقت عبای نو در بر می کنم به عکس می شود ، من می شوم خادم عبایم .

روایت است که رسول خدا صلی الله علیه و آله زیاد این دعا را می خواند :
« اللهم ارنی الاشیاء کما هی »
خدایا حقایق اشیا را آن گونه که هست به من نشان ده . آدمی بفهمد مال زیاد ، زیاد شدن ذلت است . فقط کاری کن که حالا بفهمی نه در گور که آن وقت دیگر فایده ندارد . 1

پی نوشت :

1 - معارفی از قرآن ص 76 .

تقواى الهى

قبل از هر چيز همه عزيزان و خودم را به تقواى پروردگار كه حصن حصين الهى و قلعه محكم خداوندى و زاد يوم المعاد، بل «خير الزاد الى خالق العباد» است، توصيه مى كنم تقوائى كه در اعماق جان ما نفوذ كند، و همه چيز ما را به رنگ خود درآورد و «من احسن من اللّه صبغة...» چنين تقوايى به تمام خواسته هاى ما جهت مى دهد، مسير زندگى را مشخّص مى كند، و راه را روشن و هدف را عالى مى سازد.

همان تقوائى كه برترين سرمايه و بالاترين افتخار است، همان تقوائى كه انسان را به خدا پيوند مى دهد و به مقام عبوديت خاص او مى رساند و از عمق جانش اين ندا برمى خيزد: «الهى كفى بى عزّاً أن أكون لك عبداً و كفى بى فخراً أن تكون لى ربّا; برترين عزّت من عبوديت توست و بالاترين افتخارم ربوبيت توست».

ادامه دارد ....

عزيزان من! در اين عمر كوتاه خود تلخ و شور زندگى را آزمودم و فراز و نشيب هايش را ديدم، و عزت و ذلّت و فقر و غنا، و سختى و راحتى آن را تجربه نمودم، سرانجام با تمام وجود، اين حقيقت قرآنى را لمس كردم كه «و ما الحيوة الدنيا الا متاع الغُرور»(2)، آرى دنيا متاع غرور و فريب است و بيش از آنچه فكر مى كنيم توخالى و بى محتواست و به گفته شاعر:

زندگى نقطه مرموزى نيست

غير تبديل شب و روزى نيست

تلخ و شورى كه به نام عمر است

راستى آش دهن سوزى نيست!

تنها عقيده به حيات جاويدان در سراى ديگر است كه به زندگى اين جهان مفهوم مى بخشد و اگر آن نبود زندگى اين دنيا نه مفهومى داشت، نه هدفى!

من در تمام عمر خود چيز باارزشى نيافتم جز آنچه به جنبه هاى معنوى و ارزش هاى انسانى منتهى مى شود، همه ارزش هاى مادى سراب بود، انسان ها در خوابند، نقش ها نقش بر آبند، و انسان در زندگى دائماً در رنج و تب و تاب است.

كودكان ديروز، جوانان امروزند، و جوانان امروز، پيران فردا، و پيران، فردا در بستر خاك آرميده اند، چنان كه گوئى هرگز نبوده اند!

هرگاه از كنار خانه بعضى از بزرگان علما و يا رجال و شخصيّت هاى مهم ديروز كه مى گذرم به خاطرم مى آيد روزى در اين خانه چه رفت و آمدهائى بود، چه هياهوئى و غوغائى، و چه چشم هائى به آن خانه دوخته شده بود; ولى امروز گرد و غبار فراموشى روى آن پاشيده شده و خاموش و بى سر و صدا، گاه به ياد كلام هشداردهنده مولى على(ع) در نهج البلاغه مى افتم كه فرمود: «فَكَأَنَّهُمْ لَمْ يَكُونُوا لِلدُّنْيا عُمّاراً وَ كَاَنَّ الاْخِرَةَ لَمْ تَزَلْ لَهُمْ داراً; گوئى هرگز اهل اين دنيا نبودند و سراى آخرت هميشه خانه آنها بوده است!»(3).

دوستانى را با قامت هاى خميده مى بينم كه بر عصا تكيه زده، چند قدمى را طى مى كنند، و مى ايستند تا نفسى تازه كنند و چند گام ديگر بپيمايند، ناگهان دوران جوانى آنها در نظرم مجسّم مى شود، چه قامت كشيده اى داشتند؟ چه شور و نشاطى؟ چه جنب و جوشى؟ چه خنده هاى مستانه اى و چه قهقهه هااى؟ ولى امروز گرد و غبار اندوه بر تمام چهره آنها نشسته، و چنان افسرده اند كه گوئى «از كوى شادمانى هرگز گذر نكرده اند!».

اينجاست كه مفهوم كلام بيدارگر الهى «وَ مَا هذِهِ الحَيوةُ الدُّنْيا اِلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ»(4) را با تمام وجود خود احساس مى كنم و مطمئن مى شوم ديگران هم به سن من برسند اگر كمى دقّت كنند درمى يابند.

با اين حال اين همه سر و دست شكستن براى مال و مقام، جاه و جلال براى چيست؟ و اين گردآورى ها براى كيست؟ و اين همه غفلت از كجا ناشى مى شود؟

مخصوصاً در جهان كنونى كه دگرگونى ها شتاب بيشترى به خود گرفته و تحوّلات، شديد شده است.

خانواده هايى را مى شناسم كه ديروز، همه دور هم جمع بودند و براى خود عالمى داشتند، امروز همه پراكنده شده اند، يكى در آمريكا زندگى مى كند، ديگرى در اروپا، ديگرى در جاى ديگر و پدر و مادر سالخورده در خانه، غريب و تنها مانده اند، و گاهى ماه ها مى گذرد كه نه خبرى از فرزندان خود دارند و نه فرزندان از آن ها. به ياد كلام پر نور امام مى افتم «إنَّ شَيْئاً هذا آخِرُهُ لَحَقيقٌ اَنْ يُزْهَدَ فى اَوَّلِه; چيزى كه پايانش اين است سزاوار است در آغاز آن حرص و ولعى نباشد!»(5)

گاه به زيارت اموات مخصوصاً محلّى كه مقبره علما و فضلا است رفته ام و ديده ام، اى عجب! گروه زيادى از دوستان و اَحِبّاى قديم، امروز اينجا آرميده اند، عكس هاى آنها كاملاً آشناست در اعماق تاريخ گذشته فرو مى روم، نكند من هم در ميان آنها هستم و خيال مى كنم زنده ام و به ياد گفته آن شاعر باصفا مى افتم:

هر كه باشى و به هر جا برسى

آخرين منزل هستى اين است!

عزيزان! زندگى چيزى جز تجربه نيست، تجربه اى كه اشتباهات انسان را اصلاح مى كند، و راه بهتر زيستن را به او ياد مى دهد.

تجربه اى كه حقايق زندگى را شفّاف و بى پرده در برابر انسان عيان مى سازد و هرگونه ابهام را برطرف مى كند.

اينجاست كه بعضى از خردمندان، عمر دوباره از خدا طلبيده اند:

تا به يكى تجربه اندوختن

با دگرى تجربه بستن به كار!

ولى از آنجا كه عمر دوباره، خيال و خوابى بيش نيست و وقتى انسان به پختگى مى رسد كه عمر به پايان رسيده و در آخر خط قرار گرفته است و به گفته آن شاعر نكته دان:

افسوس كه سوداى من سوخته، خام است

تا پخته شود خامى من، عمر تمام است!

راه ديگرى را بايد پيمود، همان راهى كه مولا و مقتدا و رهبر بزرگ ما امير مؤمنان على(ع) به ما نشان داده و مشكل بزرگ عمر دوباره را به بهترين وجهى براى ما حل كرده، آنجا كه به فرزند دلبندش امام مجتبى(ع) مى فرمايد:

«فرزندم! در تاريخ پيشينيان دقّت كردم و در احوال آنها سير نمودم و از تجارب بى شمار آنها بهره گرفتم و از اين نظر عمر چندين هزار ساله آنها را به عمر خود ضميمه نمودم، گوئى از روز آغاز خلقت بشر تا به امروز با آنها زيسته ام و از تلخ و شيرين آنها و عوامل پيروزى ها و اسباب شكست ها، آگاه شده ام».(6)

اى عزيز! تأكيد مى كنم كه از ميان همه تاريخ ها به آنچه در قرآن مجيد از حالات انبياى سلف و امت هاى پيشين آمده است، اهميّت فوق العاده بده، كه حقايق عظيمى در آن نهفته است و رهروان و سالكان طريق الى اللّه را دستمايه بزرگى محسوب مى شود; ولى گروهى بسيار كج سليقه و لجوجند و انتظار دارند همه چيز را خود بيازمايند تا پذيرا شوند، و معلوم نيست از چه رو از پذيرفتن تجربه هاى ديگران ابا دارند، در حالى كه آنها محصول تمام عمر خود را گاه در چند خط يا چند صفحه در اختيار ما مى گذارند، و اين بى خبران هنوز چند مسأله را تجربه نكرده، عمر را به پايان مى برند و خام و ناپخته چشم از جهان فرو مى بندند!

اى عزيز! تو چنين نباش، بلكه از اولوالالباب و خردمندانى باش كه قرآن در وصف آنها مى گويد: «لَقَدْ كانَ فى قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاُِولِى الاَْلْبابِ»(7) در سرگذشت پيشينيان بينديش و از آن عبرت بگير.

مخصوصاً مطالعه حالات علماى پيشين و بزرگان علم و ادب و تقوا و سالكان طريق الى اللّه را فراموش نكن كه نكات عجيبى در آن نهفته و هر كدام گوهر گرانبهائى است، و من هميشه از مطالعه حالات آنها تجارب مهمى اندوخته ام.

گام بعدى اين است كه بدانيم انسان، جايزالخطاست و در معرض انواع لغزش هاست جز معصومان(ع).

مهم اين است كه انسان در انديشه اصلاح خطاهاى خود باشد، و بر خطا و گناه اصرار نورزد، تعصّب و لجاجت را كنار بگذارد، و حسن ظنّ بى مورد به خويشتن و چشم پوشى و اغماض از خطاها و گناهان خود را بزرگترين خطا و اشتباه بداند!

حتّى شيطان با اينكه مرتكب بزرگ ترين گناه و خطا شد و بر حكمت خدا خرده گرفت، و دستور سجده بر آدم را غير حكيمانه شمرد، و تمرّد و سرپيچى را به آخرين مرحله رساند، اگر پرده هاى تعصّب و لجاجت جلو چشم عقل او را نمى گرفت و بر مركب كبر و غرور سوار نمى شد، راه بازگشت و توبه به روى او باز بود!

ولى غرور و لجاجت سبب شد كه نه تنها توبه نكند، بلكه بار شركت در گناهان همه گنهكاران را نيز بر دوش كشد، چه بار سنگينى كه هيچ كس قدرت تحمل آن را ندارد!

و به همين دليل مولاى ما امير مؤمنان على(ع) در خطبه قاصعه از نهج البلاغه او را «فَعَدُوُّ اللّهِ اِمامُ الْمُتِعَصِّبينَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَكْبِرينَ»(8) مى نامد، و به همگان اندرز مى دهد كه از حال او عبرت بگيرند كه چگونه محصول هزاران سال عبادت و بندگى را به خاطر يك ساعت كبر و غرور و لجاج از دست داد و او را از صف فرشتگان طرد كرد و به «اسفل السافلين» فرستاد.

هان اى عزيز! اگر خطائى از تو سر زد و مرتكب اشتباه يا گناهى شدى، با شجاعت در پيشگاه خدا به آن اعتراف كن، و با صراحت بگو خدايا! اشتباه كردم، مرا ببخش و عذرم را بپذير، و مرا از دام شيطان و هواى نفس رهائى ده كه تو «ارحم الرّاحمين» و «غفّار الذّنوب» هستى.

اين اعتراف و تقاضا به تو آرامش مى دهد و راه اصلاح و قرب خدا را به سوى تو مى گشايد.

بعد از آن براى اصلاح گذشته و جبران بكوش، و بدان اين كار نه تنها از مقام انسان نمى كاهد، بلكه به عكس ارزش او را بالا مى برد.

راه قرب به خدا راهى است كه تكبر و لجاجت برنمى دارد، بسيارند كسانى كه مى توانستند از پيشتازان اين راه باشند، ولى بر اثر همين رذيله اخلاقى «غرور و لجاج» از راه بازماندند و در تيه ضلالت سرگردان شدند.

كبر و غرور و لجاج نه فقط در طريق خودسازى از موانع اصلى به شمار مى رود بلكه در وصول به مقامات عاليه علمى و موفقيت هاى اجتماعى و سياسى نيز اين گونه افراد راه به جائى نمى برند، آنها هميشه در عالمى از اوهام و خيالات واهى زندگى مى كنند و در همين عالم مى ميرند! و عجب اين كه آنها هميشه عوامل شكست ها و ناكامى هاى خود را در بيرون جستجو مى كنند در حالى كه ريشه اصلى بدبختى و ناكامى در وجود خود آنهاست، و اين فرا افكنى بر بدبختى و تيره روزى آنها مى افزايد!

عزيزان! بارزترين نشانه يك موجود زنده، نموّ و رشد است، هر زمان «نمو» متوقّف شود زمان مرگ نزديك شده است، و هنگامى كه موجود زنده در سراشيبى انحطاط قرار گيرد مرگ تدريجى او آغاز گشته، و اين قانون بر زندگى مادى و معنوى يك انسان و حتّى يك جامعه حاكم است (دقّت كنيد).

با استفاده از اين نكته بايد گفت: اگر هر روز گامى به جلو نگذاريم، و از نظر ايمان و تقوا و اخلاق و ادب و پاكى و درستكارى، رشد و تكاملى پيدا نكنيم، و هر سال دريغ از پارسال بگوئيم، گرفتار خسارتى عظيم شده ايم و راه را گم كرده و به بيراهه افتاده ايم، و بايد جداً احساس خطر كنيم.

پيشواى بزرگ ما امير مؤمنان(ع) زيباترين سخن را در اين زمينه بيان كرده، و در روايت معروفش مى فرمايد:

«مَنْ استوى يَوْماهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ» «وَ مَنْ كانَ فِى نَقْص فَالْمَوْتُ خَيْرٌ لَهُ;
هر كس دو روز عمرش يكسان باشد گرفتار غبن شده (چراكه سرمايه عمر را از كف داده و تجارتى ننموده، و جز حسرت و اندوه متاعى نخريده است!)(9) و آن كس كه در سراشيبى نقصان است، مرگ براى او بهتر است (چراكه لااقل سير تدريجى نقصان را متوقف مى سازد! و اين نعمت بزرگى است!)(10)

اگر عارفان باللّه و سالكان طريق الى اللّه براى هر روزِ سالك، «مشارطه» را در صبحگاهان، و «مراقبه» را در تمام طول روز، و «محاسبه» و سپس «معاقبه» را شامگاهان، لازم مى شمرند به خاطر همين است كه رهروان راه حق غافلگير نشوند و اگر عيب و نقصى در كار آنها افتاده است، به جبران برخيزند و از اين طريق هر روز افق تازه اى از انوار الهيّه را به روى خود بگشايند و همچون بهشتيان، صبح و شام شاهد موهبت جديدى باشند (وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فيها بُكْرَةً وَ عَشيّاً)(11)

بنابراين اى عزيز! از حال خود غافل مباش تا در تجارت بزرگ زندگى كه سرمايه نفيس عمر با ارزش هاى والا مبادله مى شود و هر انسانى مى تواند سود كلان ببرد به مصداق «إنَّ الانسان لفى خسر»(12) گرفتار خسران نشوى.

از محاسبه حال خود بى خبر نباش، و هر ماه و هر روز به حساب خود رسيدگى كن، پيش از آن كه حساب تو را برسند!

عزيزان! بسيار مى شود كه انسان، به عنوان يك آزمون الهى در داخل كشورهاى اسلامى يا بيرون آن در ميان گروهى بى بند و بار گرفتار مى شود كه او را به همرنگى خود مى طلبند، وسوسه هاى نفس و شياطين در اينجا شروع مى شود، كه چاره اى جز همرنگ شدن با جماعت نيست، و براى اين كار عذرهاى واهى مى تراشد!

ميزان رشد اخلاقى، استقلال شخصيّت و شكوفائى ايمان هر انسانى در اين گونه شرايط ظاهر مى شود، آنها كه همچون خسى با امواج حركت مى كنند، غرق فساد مى شوند، و رسوا نشدن را در همرنگى با جماعت آلودگان مى پندارند، آنها انسان هاى بى ارزشى هستند كه از جوهره آدميّت به پوسته اى قناعت كرده اند.

ولى تو اى عزيز! ارزش والاى خود را در چنين محيط هائى نشان ده و قدرت ايمان و قوّت تقوا و استقلال شخصيت خود را آشكار ساز و به خود بگو: «همرنگ جماعت شدنت رسوائى است»!!

انبياء و اولياء و پويندگان راه آنان غالباً در زمان خود همين گرفتارى را داشتند، ولى با صبر و شكيبائى و استقامت نه تنها همرنگ نشدند، بلكه محيط خود را دگرگون ساختند و به رنگ خود درآوردند!

ساختن با محيط و همرنگى با آن، كار انسان هاى بى اراده است، ولى ساختن محيط هاى جديد و ايجاد تحوّل و دگرگونى مثبت، كار قدرتمندان و مؤمنان شجاع و با شهامت است.

برنامه گروه اوّل، تقليد كوركورانه و شعارشان «اِنّا وَجَدْنا آبائَنا عَلى اُمَّة وَ اِنّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ»(13) است در حالى كه برنامه گروه دوم، تفكّر و تدبّر و انتخاب شايسته و شعارشان «لاتَجِدُ قَوْماً يُؤمِنوُنَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ يُوادّونَ مَنْ حادَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانوُا آبائَهُمْ اَو اَبْنائَهُم اَو عَشيرَتَهُم اولئِكَ كَتَبَ فى قُلُوبِهِمُ الاْيمانَ وَ اَيَّدَهُمْ بِرُوح مِنْهُ»(14) مى باشد.

آرى روح القدس به يارى آنها مى شتابد و فرشتگان الهى از آنها پاسدارى مى نمايند و به تقويت روحيه آنها مى پردازند و آنها را دعوت به مقاومت مى كنند.

هان اى عزيز! اگر در چنين شرايطى گرفتار شدى خود را به خدا بسپار و بر ذات پاكش توكّل كن و از «كثرة الخبيث» وحشت نكن و اين آزمون را با موفّقيّت، پشت سر بگذار، تا از بركات آن بهره مند شوى و بگو: «قُل لايَسْتَوى الخَبيثُ وَ الطَّيِّبُ وَ لَو اَعْجَبَك كَثْرَةُ الْخَبيثِ فَاتَّقُوا اللّهَ يا اُولى الاَْلْبابَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ; ناپاك و پاك يكسان نيست هرچند كثرت ناپاكان تو را در تعجّب فرو برد، تقواى الهى پيشه كنيد اى خردمندان تا رستگار شويد»(15).

اين آزمون الهى مخصوصاً براى جوانان عزيز در زمان ما اهمّيّت بيشترى دارد، و آنها هستند كه مى توانند ازپيروزى در اين امتحان بزرگ بر بال فرشتگان رحمت سوار شوند و در اوج آسمانِ قرب پروردگار به پرواز درآيند!

هر كس به قلب خويش بنگرد مى بيند گمشده اى دارد كه به دنبال آن است و چون تحليل درستى درباره گمشده خود ندارد در همه چيز و در همه جا آن را جستجو مى كند.

گاه چنين مى پندارد گمشده اصلى او مال و ثروت است كه اگر آن را در آغوش بگيرد از خوشبخت ترين مردم روزگار است; ولى هنگامى كه به ثروت عظيمى دست مى يابد به زودى متوجّه مى شود چشم هاى وحشت زده طمّاعان، زبان هاى چرب متملّقان، دام هاى سخت سارقان، و زخم زبان هاى حاسدان در كمين اوست و گاه حفظ كردن و هزينه نمودن آن، از به دست آوردنش سخت تر و اضطراب و نگرانى حاصل از آن بيشتر است!

تازه مى فهمد راه را خطا پيموده و گمشده او اينها نيست!

گاه چنين فكر مى كند كه اگر همسرى صاحب جمال و داراى ثروت و مال نصيب او گردد كمبودى در خوشبختى ندارد; ولى هرگاه به آن مى رسد و حجم خطرات و مشكلات نگهدارى چنين همسرى و تحمّل توقّعات بالا و خواسته هاى فوق العاده او را در نظر مى گيرد مى بيند آنچه قبلاً فكر مى كرد رؤيايى بيش نبوده است!

شهرت و مقام، دورنمايش از همه اينها دل انگيزتر و پندار خوشبختى در كنار آن خيال انگيزتر است، در حالى كه مشكلات و دردسرها و مسؤوليّت هاى الهى و انسانى ناشى از آن از همه بيشتر مى باشد.

روحانى بسيار باصفا مرحوم آية اللّه العظمى بروجردى در اوج عظمتِ مرجعيّت على الاطلاق در جهان تشيّع و قدرت بلامنازع در روحانيّت عصر خود، هنگامى كه مشكلات شهرت و مقام را ديد سخنى به اين مضمون فرمود: «اگر كسى نه براى خدا، بلكه براى هواى نفس در صدد كسب موقعيّت و مقامى چون موقعيّت من برآيد در كم عقلى او شك نكنيد»!

آرى همه اين امور سرابى بيش نيست كه وقتى انسان به آن مى رسد نه تنها عطش درونش را فرو نمى نشاند بلكه در بيابان زندگى تشنه تر مى گردد و به فرموده قرآن مجيد «كَسَراب بِقيعَة يَحْسَبُهُ الَظْمآنُ ماءً حَتّى اِذا جائَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً...»(16)

آيا ممكن است در حكمت آفرينش، انسان داراى چنين احساسى باشد و گمشده او در هيچ جا پيدا نشود؟ بى شك عطش بدون وجود آب، در حكمت پروردگار غيرممكن است همان گونه كه وجود آب بدون تشنه كام، بى معنى است!

آرى! انسان هوشيار كم كم مى فهمد كه گمشده او، كه در به در دنبال آن مى گردد و آن را نمى يابد هميشه با او بوده است و تمام وجودش را فرا گرفته، و از رگ گردنش به او نزديكتر است و او توجّه نداشته: «وَ نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ»(17) و به گفته حافظ:

سالها دل طلب جام جم از ما مى كرد
آنچه خود داشت ز بيگانه تمنّا مى كرد!
گوهرى كز صدف كون و مكان بيرون بود
طلب از گمشدگان لب دريا مى كرد!

يا به گفته سعدى:
اين سخن با كه توان گفت كه دوست
در كنار من و من مهجورم!

آرى گمشده انسان همه جا و هميشه و در هر زمان با اوست; ولى حجاب ها، رخصت رؤيت را نمى دهد، گرفتارى انسان در چنگال طبيعت مانع ورود او در كوى حقيقت است.

تو كز سراى طبيعت نمى روى بيرون
كجا به كوى حقيقت گذر توانى كرد؟!

آرى اى عزيز! گمشده تو نزد توست، بكوش حجاب ها را كنار بزن تا جمال دل آرايش را ببينى، و روح و جانت از او سيراب شود، آرامش و سكينه واقعى را با تمام وجودت احساس كنى، و جنود آسمان و زمين را در اختيار خود ببينى! گمشده واقعى تو همان وجودى است كه تمام عالم هستى پرتوى از وجود اوست:

«هُوَ الَّذى اَنْزَلَ السَّكينَةَ فى قُلُوبِ الْمُؤمِنينَ لِيَزْدادُوا ايمانَاً مَعَ ايمانِهِمْ وَ لِلّهِ جُنُودُ السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ وَ كانَ اللّهُ عَليماً حَكيماً»(18).

عزيزان! سخن از «سكينه» و آرامش روح و روان در ميان بود، همان گوهر گرانبهايى كه خليل اللّه براى يافتن آن، گاهى به ملكوت آسمان ها و زمين نظر مى افكند و آن را در جهان با عظمت بالا جستجو مى كرد:

«وَ كَذلِكَ نُرِىَ اِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الاَْرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْموُقِنينَ»(19).

و گاه مرغان چهارگانه را كه به گفته بعضى از ارباب تفسير هر كدام مظهر يكى از صفات نكوهيده انسان بودند (طاووس مظهر خودنمايى و غرور، خروس مظهر تمايلات شديد جنسى، كبوتر مظهر لهو و لعب، و كلاغ مظهر آرزوهاى دراز!) سر بريد و در هم كوبيد تا پس از احياء مجدد، اطمينان به معاد يابد و به آرزوى قلبى خود (لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِىْ)(20) برسد.

اين گوهر گرانبها يعنى سكينه و آرامش را چگونه مى توان يافت؟ و در كدامين اقيانوس جستجو كرد؟

به شما عرض مى كنم طريقه دسترسى به آن بسيار آسان و در عين حال بسيار مشكل است، به اين مثال گوش جان فرا دهيد:

آيا هرگز در يك روز ابرى، سوار هواپيما شده ايد؟ هواپيما تدريجاً اوج مى گيرد و آهسته آهسته از ميان ابرها گذشته، بالاى ابرها قرار مى گيرد، در آنجا آفتاب عالمتاب با شكوه تمام مى درخشد، همه جا روشن و پرنور است، در آنجا در تمام طول سال هرگز خبرى از ابرهاى تيره و تار نيست و چهره خورشيد هيچ گاه حجابى ندارد، چون برتر از ابرهاست!

ذات مقدس خالق جهان، آفتاب عالمتاب است كه همه جا نورافشانى مى كند و ابرها، همان حجاب هايى است كه ما را از مشاهده جمال حق، مانع مى شود، اين حجاب ها همان اعمال سوء ماست، همان آمال و آرزوهاى ماست.

و به گفته امام عارفان: «اِنَّكَ لاْ تَحْتَجِب و مِنْ خَلْقِكَ إلاَّ اَنْ تَحْجُبَهُمُ الاَْعْمالُ دُونَك»(21).

حجاب ها همان شياطينى هستند كه به خاطر اعمال ما، در ما نفوذ كرده، و گرداگرد قلب ما را احاطه كرده اند، چنان كه در حديث آمده: «لَوْ لا اَنَّ الشَّياطينَ يَحُومُونَ عَلى قُلُوبِ بَنِى آدَمَ لَنَظَرُوا اِلى مَلَكُوتِ السَّماواتِ; اگر شياطين بر دل هاى بنى آدم احاطه نمى كردند، آنها ملكوت آسمانها را مى ديدند»(22).

اين حجاب ها، بتهاى گوناگونى است كه با دست خود ساخته، و با هوى و هوس خويشتن پرداخته، و به بتخانه دل سپرده ايم و به گفته بزرگان:

«كُلُّ ما شَغَلَكَ عَنِ اللّهِ فَهُوَ صَنَمُك; آنچه تو را به خود مشغول دارد و از خدا غافل كند بت تو است»!

بت ساختيم در دل و خنديديم
بر كيش بد برهمن و بودا را!

اى عزيز! ابراهيم وار، تبر ايمان و تقوا را بردار و اين بتها را بشكن، تا بتوانى به ملكوت آسمان ها نظر بيفكنى و از «موقنين» باشى! آن گونه كه ابراهيم شد: «... وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنينَ».(23)

غبارهاى هوا و هوس فضاى روح ما را تيره و تار كرده، و مانع ديد چشم باطن ماست، همّت كن و «غبار ره بنشان تا نظر توانى كرد»!

عجب اين كه خدا به ما از خود ما نزديكتر است; ولى چرا ما از او دوريم؟ او در كنار ماست چرا ما مهجوريم؟ آرى «يار در خانه و ما گرد جهان مى گرديم»!
و اين بزرگ ترين درد ما و مشكل ماست و بدترين حرمان ما، هرچند راه درمان روشن است.

مهمترين حجاب انسان كه مانع اصلى لقاء اللّه است، چيست؟

به يقين حجابى بدتر از حجاب خودخواهى، خودبرتر بينى، و خودمحورى نداريم، به تعبير بعضى از بزرگان اخلاق، «انانيت» بزرگ ترين مانع سالكان راه خدا است، و طريق نيل به لقاء اللّه ريشه كن ساختن «انانيت» مى باشد; ولى اين كار، كار آسانى نيست، چراكه به يك معنى جدا شدن از خويشتن است!

تو خود حجاب خودى، حافظ از ميان برخيز!

ولى اين امر ميسّر مى شود با ممارست ها و خودسازى ها و استمداد از حق و توسّل به ذيل عنايات اولياء اللّه، آرى، آرى تا علف هرزه هاى محبّت و عشق به غير خدا از دل كنده نشود نهال محبّت و عشق او نموّ و رشد نخواهد كرد!

در حالات يكى از اولياء اللّه نقل كرده اند كه در دوران جوانى در زمره پهلوانان قهرمان بود، روزى پيشنهاد كردند كه اين پهلوان جوان با پهلوان معروف و قديمى و پرآوازه سلطان، مسابقه كشتى دهد.

هنگامى كه ميدان مسابقه با حضور مردم و صاحبان مقام آماده شد و دو مرد «يل» و قهرمان، آماده كشتى گرفتن شدند، زنى كه بعداً معلوم شد مادر پهلوان قديمى است، كنار پهلوان جوان آمد و چيزى در گوش او گفت و رفت، گفت: اى جوان قرائن نشان مى دهد كه تو پيروز خواهى شد; ولى راضى نشو بعد از يك عمر آبروى ما برود و نان ما بريده شود.

پهلوان جوان در كشاكش سخت «انانيت» و «پشت پا زدن به نام و آوازه و مزاياى فراوان» گرفتار شد و سرانجام تصميم خود را گرفت و در يك لحظه حسّاس مسابقه، كوتاه آمد تا حريف پشت او را به خاك برساند و در نظرها خوار نشود!

اكنون از خود او بشنويد، مى گويد:
«در آن لحظه كه پشتم به خاك رسيد ناگهان ديدم حجاب ها از پيش چشمم كنار رفت، و تجليّات حق در قلبم نمايان گشت، و آنچه بايد با چشم دل ببينم ديدم!»

آرى با شكستن اين بت، آثار توحيد نمايان مى شود.

اى عزيز! در پيمودن اين راه نخست دست در دامان لطف خدا زن و با توسل به اذكار پرمعنايى كه از قرآن برمى آيد و از معصومين رسيده گام به گام به ذات مقدّسش نزديك شو، مخصوصاً مفاهيم اين اذكار را كه بيانگر فقر و وابستگى كامل انسان به ذات مقدّس او است در درون جان پياده كن
و چون موسى(ع) بگو:
«رَبِّ اِنّى لِما اَنْزَلَتَ اِلىَّ مِنْ خَيْر فَقيرٌ;
پروردگار من، به آنچه از خير بر من نازل كنى نيازمندم؟»(24)

و چون ايّوب:
«رَبِّ اِنّى مَسَّنّى الضُرُّ وَ اَنْتَ اَرْحَمُ الرّاحِمينَ; پروردگارا! من گرفتار زيان شده ام و تو ارحم الراحمينى».(25)

و همچون نوح:
«رِبِّ اِنِّى مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ; پروردگارا! من مغلوب (دشمن و هواى نفس) شده ام و انتقام مرا از آنها بگير».(26)

و چون يوسف بگو:
«يا فاطرَ السَّمَواتِ وَ الاَْرْضِ أَنْتَ وَلِيّى في الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ، تَوَفَّنِي مُسْلِماً وَ ألْحِقْنِي بالصّالِحينَ; اى آفريننده آسمان ها و زمين! در دنيا و آخرت تو ولىّ و سرپرست منى، مرا مسلمان بميران، و به صالحان ملحق فرما!»(27)

و همچون طالوت و يارانش:
«رَبَّنا اَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ اَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرينَ;(28) پروردگارا! صبر و شكيبائى بر ما مقرّر دار و گام هاى ما را استوار بدار، و ما را بر جمعيّت كافران پيروز بگردان».

و چون صاحبان خرد و اولو الالباب عرضه دار:
«رَبَّنا اِنَّنا سَمِعْنَا مُنادِياً يُنادِى لِلاْيمانِ اَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنّا سَيِّئاتَنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الاْبْرارِ; پروردگارا! ما صداى منادى تو را كه به ايمان دعوت مى كرد شنيديم، و ايمان آورديم، پروردگارا! گناهان ما را ببخش، بدى هاى گذشته ما را بپوشان و ما را با نيكان بميران»(29).

در هر كدام اگر درست بينديشى دريائى از معارف و نور الهى است و حاكى از عشق و محبت به آن مبدأ بزرگ جهان و عالم هستى است، عشق و محبّتى كه هر زمان انسان را به او نزديك تر مى سازد.

از اذكار معصومين(ع) و زيارت عاشورا و زيارت آل ياسين و دعاى صباح و كميل و ندبه و مانند آن كمك بگير، و حتّى جمله هاى زيادى از دعاى عرفه را مى توانى در نمازهايت بخوانى، و نماز شب را فراموش نكن هرچند مخفّف و بدون شاخ و برگ باشد، كه در هر حال كيمياى اكبر و اكسير اعظم است و بدون آن، كمتر كسى راه به جائى مى برد و تا مى توانى به خلق خدا كمك كن (از هر طريقى كه باشد) كه تأثير عجيبى در پرورش روح و رسيدن به مقامات والاى معنوى دارد، و هيچ روزى بر تو نگذرد كه خالى از خدمت يا خدماتى باشد.

بايد حال و هواى اين دعاها رادر دل، تحقق بخشى و دست نياز به سوى آن مبدأ فيّاض دراز كنى، كه بدون ياد او، دل، موجودى مرده و بى روح است.
سپس دست به دامان نيكان و پاكان (پيامبران و امامان معصوم(ع)) و پويندگان راه آنها يعنى علماى بزرگ و راهيان كوى دوست و عارفان باللّه بزن و در حالات آنها بينديش كه پرتو نور باطنشان، بر اساس اصل محاكات، در درون قلب تو خواهد درخشيد و به دنبالشان حركت خواهى كرد.

در حقيقت هم نشينى با تاريخ بزرگان همچون همنشينى با خود آنهاست، همان گونه كه هم نشينى با تاريخ زندگى بدان همانند همنشينى با بدان است!

آن يكى عقل و دين بيفزايد، و اين يكى موجب درماندگى و تيره روزى شود.
فراموش نمى كنم در يكى از سفرهاى زيارتى ثامن الحجج(ع) كه همه سفرهايش پرنور و پرصفاست فراغت بيشترى داشتم و شرح حال يكى از عارفان اسلامى معاصر را كه مملوّ از نكات آموزنده است با آرامش خيال مطالعه كردم، ناگهان چنان شور و انقلابى در جان من بوجود آمد كه هرگز سابقه نداشت.

خود را در عالمى تازه ديدم كه همه چيزش رنگ الهى داشت جز به عشق خدا به چيزى نمى انديشيدم، و با اندك توسّل و توجهى سيلاب اشك سرازير مى شد.

ولى افسوس كه اين حالت چند هفته اى بيشتر به طول نينجاميد، و هنگامى كه شرايط عوض شد، آن جذبه معنوى نيز دگرگون شد و اى كاش كه آن حالت پايدار بود كه هر لحظه اى از آن به جهانى ارزش داشت!


مشكل ترين كار رهروان راه خدا و راهيان كوى دوست «اخلاص» است، و از خطرناك ترين موانع راه، آلودگى به شرك و «ريا» است.

حديث معروف «إنَّ اَلشِّرْكَ اَخْفَى مِنْ دَبيبِ الَّنمْلِ على صَفْوانَة سَوداء فِى لَيْلَةِ ظَلْماء»(30) پشت همه رهروان راه خدا را مى لرزاند و حديث «هَلَكَ الْعامِلُونَ إلاّ الْعابِدُونَ وَ هَلَكَ الْعابِدُونَ إلاّ الْعالِمُونَ... وَ هَلَكَ الصّادِقُونَ إلاّ الُْمخْلِصُونَ... وَ إنَّ الْمُوقِنينَ لَعَلى خَطَر عَظيم»(31) كه حتّى علماى عاملين را در زمره هلاك شوندگان مى شمرد، و مخلصان را هم در خطر عظيم مى داند، انسان را سخت پريشان مى سازد، و در فكر فرو مى برد.

ولى تمسّك به رحمت عام و خاص خداوند و آياتى همچون «اِنَّهُ لا يَيْأسُ مِنْ رَوْحِ اللّهِ إلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُونَ»(32) نور اميد را در دل هاى افسرده زنده مى كند و حيات نوين مى بخشد.

آرى اخلاص است كه پاداش انفاق را هفتصد برابر و بيشتر مى كند، و خوشه هاى پربركت «فى كُلِّ سُنْبُلَة مِأةُ حَبَّة»(33) با آب اخلاص پرورش مى يابد!

باران اخلاص است كه وقتى بر سرزمين قلب ببارد به حكم «فَاصابَها وابِلٌ فَآتتْ اُكُلَها ضِعْيفَين»(34) ميوه هاى ايمان و يقين را مضاعف مى كند.

ولى به دست آوردن اخلاص كارى است بسيار صعب، گرچه راه روشن است; ولى پيمودن بسى مشكل است.

هر قدر معرفت ما به صفات جمال و جلال و قدرت و علم پروردگار بيشتر شود اخلاصمان بيشتر خواهد شد.

اگر بدانيم عزّت و ذلّت به دست او است و كليد خيرات در كف با كفايت او قرار دارد: «قُلْ اَللّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤتِى الْمُلْكَ مَنْ تَشاء وَ تَنْزِعُ الْمُلكَ مِمِّن تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرِ اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىء قَديرٌ»(35) دليلى ندارد با شرك و رياء و عمل براى غير خدا، عزّت را از ديگرى بطلبيم.

هرگاه بدانيم تا مشيت و اراده او نباشد از هيچ كس كارى ساخته نيست «وَ ما تَشاءُونَ اِلاّ اَنْ يَشاءَ اللّهُ»(36) معنى ندارد به غير او دل ببنديم.

و هرگاه بدانيم او از درون و بيرون ما آگاه است «يَعْلَمُ خائِنَةَ الاَْعْيُنِ وَ ما تُخْفِى الصُّدُورُ»(37) شديداً مراقب خويش خواهيم بود.

آرى اگر اين امور را با تمام وجود خود باور كنيم از گردنه صعب العبور و خطرناك اخلاص به سلامت خواهيم گذشت مشروط بر اينكه خود را در برابر وسوسه هاى زرق و برق جهان مادّى به خدا بسپاريم، و زبان حال و قال اين باشد: خدايا لحظه اى ما را در دنيا و آخرت به خود وا مگذار «ربّ لاَ تَكْلِنى اِلى نَفْسى طَرْفَةَ عَين اَبَداً لا أَقَلَّ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْثَرَ»(38)

اى عزيز! معنى واگذار كردن كار به خدا، ترك تلاش و كوشش و سستی و تنبلى نيست، بلكه آنچه را در توان دارى براى خودسازى انجام ده، و آنچه از توان تو بيرون است به او واگذار، و خود را در تمام حالات به او بسپار، و ذكر تو در درون و برون اين باشد:

«الهى قَوِّ عَلى خِدْمَتِكَ جَوارحى
وَ اشْدُدْ عَلَى العَزيمَةِ جَوانِحى
وَ هَبْ لِىَ الجِدَّ فى خَشْيَتِكَ
وَ الدَّوامَ فِى الاْتِّصالِ بِخِدْمَتِك;

خداى من! اعضاى من را براى خدمتت نيرومند ساز!
و اراده ام را براى اين كار قوى كن!
و توفيق تلاش در طريق ترس و خشيّت از خودت را به من مرحمت فرما!
و مرا هميشه و پيوسته در مسير خدمتت قرار ده!»(39)

و بالاخره اين راه، و آن چاه است، اگر مرد راهى دامن همّت به كمر زن و بسم اللّه بگو و حركت كن و اين اشعار را شعار خود ساز (و گوينده اين گفتار را نيز فراموش مكن):

الهى دلى ده كه جاى تو باشد
پر از عشق و نور و صفاى تو باشد!
دلى فارغ ازهاى و هوى هوس ها
كه مستغنى از ما سواى تو باشد
دلى پر ز سوز و گداز محبت
پر از شوق و شور لقاى تو باشد
الهى به جز «تو» نخواهم مرادى
همين بس كه اينم عطاى تو باشد!
الهى مصفّا كن اين كعبه دل
كه سعيم همه در صفاى تو باشد!
به «آب» دو ديده دلم شستشو ده
كه دائم دلم در «هواى» تو باشد
مرا فانى از غير ذاتت بگردان
كه باقى دلم در بقاى تو باشد
به «ناصر» ز صهباى خود جرعه اى د
كه سرمست عشق و ولاى تو باشد!».


ت-1. سوره انشقاق، آيه 6.
ت-2. سوره نور، آيه 39.
ت-3. سوره آل عمران، آيه 185.
ت-4. بحار، ج 8، ص 191، ح 168.
1. بحارالانوار، ج 74، ص 402، ح 23 از امير مؤمنان على(ع).
2. آل عمران، 185
3. نهج البلاغه، خطبه 188.
4. عنكبوت، 64.
5. بحارالانوار، ج 70، ص 103، ح 91 از موسى بن جعفر(ع)، وقتى كنار قبرى قرار گرفت.
6. نهج البلاغه، وصيت به امام حسن مجتبى(ع)، نامه 31 (با اقتباس).
7. سوره يوسف، آيه 111.
8. نهج البلاغه، خطبه 192.
9. بحارالانوار، ج 68، ص 173، ح 5.
10. بحارالانوار، ج 67، ص 64، ح 3.
11. مريم، 62.
12. العصر، 2.
13. زخرف / 23.
14. مجادله / 22.
15. مائده / 100.
16. نور / 39.
17. ق / 16.
18. فتح / 4.
19. انعام / 75.
20. بقره / 260.
21. دعاى ابوحمزه ثمالى.
22. بحار، ج 59، ص 163.
23. انعام / 75.
24. قصص، 24.
25. انبياء، 83.
26. قمر، 10.
27. يوسف، 110.
28. بقره، 250.
29. آل عمران، 193.
30. بحار، ج 18، ص 158 و در روايت ديگرى آمده است: «إنّ الشرك أخفى من دبيب النمل، و قال: منه تحويل الخاتم ليذكر الحاجة و شبه هذا» (بحار، ج 68، ص 142، ح 36).
31. مستدرك الوسائل، ج 1، ص 99، ح 86; بحار، ج 70، ص 245.
32. سوره يوسف، آيه 87.
33. سوره بقره، آيه 261.
34. سوره بقره، آيه 265.
35. سوره آل عمران، آيه 26.
36. سوره انسان، آيه 30.
37. سوره غافر، آيه 19.
38. بحار، ج 14، ص 387، ح 6.
39. فرازى از دعاى كميل.

موضوع قفل شده است