جمع بندی چجوری خدا رو بشناسیم

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چجوری خدا رو بشناسیم

سلام
من خیلی دوست دارم خود واقعیمو بشناسم معمولا میگن برای اینکه خودتو بشناسی اول باید خدا رو بشناسی اما من واقعانمیدونم چجوری باید خدا رو بشناسم؟ قران میخونم واسم مبهمه لطفا راهی پیشنهاد کنید اگه کتابی هست یه کتابی ک زیاد فلسفی نباشه و قابل فهم باشه بگید ممنون

با نام الله


کارشناس بحث: استاد صادق

سوال:
من خیلی دوست دارم خود واقعیمو بشناسم معمولا میگن برای اینکه خودتو بشناسی اول باید خدا رو بشناسی اما من واقعانمیدونم چجوری باید خدا رو بشناسم؟ قران میخونم واسم مبهمه لطفا راهی پیشنهاد کنید اگه کتابی هست یه کتابی ک زیاد فلسفی نباشه و قابل فهم باشه بگید

پاسخ:
باسلام وتقدیر از سوال بسیار خوب ومفید وآموزنده شما .

بدلیل مهم بودن سوال شماپا
سخ جامع در دومحور بیان می شود :

الف_در ابتدا باید گفت : ادیان آسمانی و پیشوایان دینی و علمای اخلاق، تأکید زیادی به خودشناسی و لزوم پرداختن به خویش دارند، البته اصرار و توصیه آن ها ارشادی است به یک حقیقت فطری و عقلی.
قرآن کریم و روایات معصومین(ع) توجّه خاصی به خودشناسی دارند و برای نفس انسان حساب جداگانه ای را باز کرده اند. در سورة مائده آمده است: "

[=BMitra] یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لایَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلَى اللّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ

به خویشتن بپردازید. کسی که گمراه شد،‌به شما زیان نمی زند، اگر هدایت یافتید".(1)

مرحوم آمدی در کتاب شریف غررالحکم و دررالکلم،در این زمینه،قریب به30روایت را با مضامین گوناگون از مولای متّقیان علی(ع)، جمع آوری نموده است. معروف ترین روایت در این زمینه، از پیامبر گرامی(ص) می باشد که خودشناسی را راه خداشناسی معرّفی فرموده اند:
"من عرف نفسه فقد عرف ربّه؛ هر کس نفس خویش را شناخت، خدای خویش را شناخت".(2)
تا انسان از شناخت صفات و ملکات خود غافل باشد،‌نمی تواند به اصلاح خویش بپردازد، تا با این شناخت بتواند خدا را بشناسد. خویشتن شناسی مراتب مختلفی دارد:

یک مرتبه آن خویشتن شناسی نوعی است که در آن مباحث مربوط می شود به شناخت خویش از نظر استعداد ها و سرمایه های خاصّی که در هر یک از زن و مرد وجود دارد.
نوع دیگر خویشتن شناسی اخلاقی است، که شناخت خویشتن در این مرتبه مربوط می شود به شناخت صفات، استعداد ها و ملکات اخلاقی.
از دیدگاه دینی خودسازی منوط به خدا شناسی است و خداشناسی در پرتو خودشناسی قابل تبیین است: خودشناسی ،خداشناسی، خودسازی.
شناخت انسان از ابعاد شخصیتی اش، منجر به کسب اطلاع از اموری می شود که به نحوی خارج ازوجود او در عین حال مرتبط با او است.

برای انسان (در خودشناسی)، سه وضعیّت متصوّر است:
1ـ سرآغاز و این که از کجا آمده است.
2ـ وضع کنونی و این که چه باید بکند.
3ـ سرانجام و این که به کجا خواهد رفت.(3)
منظور از این که انسان باید خود را بشناسد،‌این است که: باید وضع های حاکم بر وجودش را بررسی کند. البته وضع های مذکور خارج از وجود انسان و در مقابل آن نیست، بلکه در واقع سیر رو به تحول وجود خود انسان است. اگر بخواهد موضع وجودی خویش را در این عالم مشخّص کند، ناچار است ابتدا تا انتهای سیر وجود خویش را بشناسد.
شناخت مراحل سه گانة حاکم بر سیر و جودی انسان دو فایده دارد:

1ـ شناخت کلّ‌ وجود خویش.
2- تأثیر هریک از مراحل در شناخت مراحل دیگر.
در دیدگاه و آموزه های دینی،‌شناخت مراحل تکوینی بُعد مادی انسان، دیدگاه او را نسبت به خود متحوّل می کند. تعابیری که قرآن مجید برای بیان جنبة مادّی انسان به کار برده است، عبارتند از: خاک،(4) گل،(5) گل چسبنده،(6) لجن متعفّن،(7) نطفه،(8) آب جهنده(9) و لخته خون.(10)
آگاهی انسان از وضع ابتدایی اش او را واقع بین و دیدگاه او را معقول می کند و وی را از غرور و تکبّر و خود بزرگ بینی باز می دارد. از نظر قرآن یکی از عوامل کفر، شرک و انحراف، بی اطّلاعی از سر آغاز خلقت و قدرت خداوند در آفرینش موجودات است.(11)
به این جهت قرآن ما را به تفکر در وضع آفرینش انسان ترغیب می کند.(12) تا خود را بشناسیم و برای انجام تکالیف محوّل در دنیا آماده شویم.

با توجه به این که بعضی آیات دلالت بر عظمت انسان دارد و او را برگزیده و خلیفه خداوند و مسجود فرشتگان بر می شمرد، اما آیاتی دیگر آدمی را ضعیف، عجول و حریص توصیف می کند، آگاهی و شناخت انسان از چگونگی خلقت و جایگاه خویش که هم استعداد ترقی و رشد در او وجود دارد و هم امکان انحراف و طغیان، باعث می شود دست به انتخاب صحیح بزند. این خودشناسی، شناخت استعداد و توانایی یا خودشناسی خلقتی است. خودشناسی خلقتی مقدّم بر خداشناسی و خداشناسی مقدّم بر خودسازی است.

پس از آگاهی از سرآغاز و مرحله اولیه سیر وجودی خود می توانیم به معرفت آفریننده دست یابیم، زیرا انسان وقتی خود را موجودی ضعیف و حقیر دانست و وابستگی خویش را به قدرتی لایزال احساس کرد، راهی به سوی معرفت خدا فرا روی او باز می شود. بنابراین خودشناسی از این جهت (از جنبه ارتباط با مبدأ و شناخت آن)، مقدمه در زمینه ای برای خداشناسی است. این دو پشتوانه اطلاعاتی (شناخت خود و خدا)، توشه راه انسان در وضع کنونی است و او را برای خودسازی آماده می کند.

بنابراین خودسازی به طور مستقیم بر شناخت وضع موجود و اطلاع از انگیزه ها، حالات و رفتار انسان در این وضع موقوف است. اما زمانی خودشناسی ضامن خودسازی خواهد بود که با شناخت مرحله سوم سیر وجودی یعنی معاد و سرانجام زندگی، کامل شود.
در این صورت، هیچ نقطه ابهام و ضعفی در فراهم کردن زمینه برای خودسازی و بنای شخصیت معنوی وجود نخواهد داشت و چنانچه ضعفی وجود داشته باشد، از ناحیه گرایش ها و دل بستگی ها است، نه از ناحیه شناخت ها.(13)
نتیجه:

1ـ خود شناسی صرفاً در بُعد اخلاقی مطرح نمی شود، بلکه شامل تمام ابعاد وجودی (اعم از مادی و معنوی) است، اگر چه نتیجه آن صرفاً اخلاقی و معنوی است، چرا که انسان برای گزینش مناسب در بُعد روح و روان، ناچار است خود را به طور کامل بشناسد.
2- خودشناسی امری درونی نیست، بلکه کسب اطلاعاتی برای شناخت هر چه بیشتر خود می باشد که دارای سه مرحله است:
الف) خودشناسی خلقتی،‌یعنی شناخت استعدادهای به کار رفته در آفرینش انسان و کیفیّت تکوین او.
ب) خودشناسی دنیوی، یعنی شناخت موقعیّت و جایگاه خود در دنیا.
ج) خودشناسی اخروی یعنی شناخت سرانجام حیات خود.
3- خودشناسی خلقتی مقدّم بر خداشناسی و خداشناسی مقدّم بر خود سازی است.
4- ثمره خودشناسی و خداشناسی در خود سازی و تربیت خویش ظاهر می شود. بنابراین بدون شناخت انسان به موضوع های تربیتی،‌امکان گذشتن از وضعیّت موجود [در انسان] و رسیدن به وضعیت مطلوب امکان نخواهد داشت.

نکته: انسان ها در وجدان ناخودآگاه خویش، از این معرفت (خودشناسی) کم و بیش بی بهره نیستند، چنان که آیه30 سوره روم به آن اشاره شده است، ولی اکثر مردم در وجدان خود آگاه خویش از آن غافل اند.
به عبارتی: بیشتر مردم، آگاهی به وجدان و احساس فطری خویش ندارند و به اصطلاح علم به علم ندارند.
یکی از موضوعاتی که در خودشناسی و شناخت انسان مهم است، کمال خواهی است ،چرا که انسان طالب کمال است و عامل فطرت نیز او را به سوی کمال دعوت می‌کند، چرا که تا انسان کمال خویش را نشناسد، از تهذیب نفس و خودسازی باز می‌ماند.

یکی دیگر از موضوعات مهمی که در خودشناسی و ارتباط و تقرّب به خداوند نقش دارد، جاودانگی است، یعنی انسان دوست دارد که به حیات جاودان برسد، چرا که انسان از مرگ ترس دارد، زیرا خیال می کند که با مرگ، زندگی اش به پایان می رسد. برای او زندگی از هر چیزی عزیزتر است و بالاتر از این آرزوی رسیدن به حیات ابدی است و این مهمّ در اطاعت خداوند (و با خودشناسی و خداشناسی - خودسازی) رقم می خورد.
موانعی را می توان بر سر راه خودشناسی،‌در درون خویش یافت و آنها را برطرف کرد، چرا که نخستین گام برای درمان بیماری های روحی و جسمی، شناخت بیماری ها است. مرحوم فیض کاشانی برای پی بردن به عیوب خویش چهار راه ذکر می کند:‌

اوّل این که انسان به سراغ استادی برود که آگاه به عیوب نفس و خفایا و آفات اخلاقی باشد.
دوم: دوست راستگویی را پیدا نموده و او را مراقب خویش کند تا احوال و افعال او را مورد بررسی دقیق قرار دهد.
سوم: انسان عیوب خویش را از زبان دشمنانش بشنود، چرا که دشمنان با دقّت مراقب عیوب و لغزش های انسان هستند.
چهارم: انسان با مردم معاشرت نموده و صفات نکوهیده ای را که می بیند، در مورد خودش نیز بررسی کند و ببیند که آیا این صفات نکوهیده در او هست؟(14)


ب_ اما در خصوص معرفت خدا در ابتدا باید اشاره شود که قران کریم در پاسخ چنین سئوالی که برخی از پیامبر نمودند خطاب به پیامبر فرمود: به این بگو او الله یگانه است که صمد و بی نیاز از همه و همه به او محتاج اند، فرزند ندارد و فرزند کسی نیست و هیج کسی همتای او نیست. (15)
در باره راه های خدا شناسی باید گفت: خدا از راه های گوناگون و متفاوت قابل شناخت و اثبات است. راه هایی که بعضی بسیار ساده و در خور فهم عموم است و بعضی در حدّ متوسط و بعضی بسیار دشوار و پیچیده اند. براهین خداشناسی به سه طریق برهان فطرت و برهان نظم و برهان علیت تقسیم شده اند.
راه فطرت مطمئن ترین راهی است که هر انسان بی غرضی را مستقیماً به سوی معبود رهنمون می کند.
راه فطرت به چند دلیل بهترین راه خدا شناسی است:

1ـ این راه به مقدمات فنی و پیچیده نیازی ندارد و نیز با ساده ترین بیان، می توان آن را مطرح کرد. علاوه بر این، برای همه مردم و در همه سطوح قابل فهم و درک است.
2ـ این راه مستقیماً به سوی خدای دانا و توانا رهنمون می کند.
3ـ اگر این راه با تأمّل و تفکّر همراه شود، حالت عرفانی و شناخت خاصی نسبت به معبود پیدا می شود.
به همین جهت است که اولیای الهی و رهبران دینی برای شناساندن خدا از این راه استفاده کرده و همگان را به پیمودن آن دعوت کرده اند.

شخصی خدمت امام صادق (ع) عرض کرد: خدا را به من چنان معرفی کن که گویی او را می بینم،‌حضرت از او سؤال کرد: آیا هیچ وقت از راه دریا مسافرت کرده‌ای؟ (گویا حضرت توجه داشتند به این که قضیّه برای او اتفاق افتاده است) گفت: آری. گفتند: اتفاق افتاده است که کشتی در دریا بشکند؟ گفت: بلی، اتفاقاً در سفری چنین قضیّه ای واقع شد. گفتند: به جایی رسیدی که امیدت از همه چیز قطع شود و خود را مُشرف به مرگ ببینی؟ گفت: بلی چنین شد. گفتند: در آن حال امیدی به نجات داشتی؟ گفت: آری. گفتند: در آن جا که وسیله ای برای نجات تو وجود نداشت، برای چه به کسی امیدوار بودی؟
آن شخص متوجه شد که در آن حال گویا دل او با کسی ارتباط داشته، در حدّی که گویی او را می دیده است. این همان حالتی است که گفتیم گاهی توجه انسان از همه بریده می شود و آن حالت به انسان روی می دهد که رابطة قلبی خود با خدا را در می یابد. (19)

راه دیگر، برهان علیت است:
هیچ یک از موجودات وجودشان از خودشان نیست،‌چون اگر وجودشان ذاتی بود، ‌دستخوش تغییر و نابودی نمی شدند، از همین جا می فهمیم که وجودشان را دیگری داده و آن دیگری خدا است.
این برهان تمام عیار و در عین حال همه کس فهم است. (17)
هر چیزی که بتوان آن را "موجود" دانست،‌ از دو حال خارج نخواهد بود:
یا وجود برای آن ضرورت دارد و خود به خود موجود و به اصطلاح "واجب الوجود" است و یا وجودش ضرورت ندارد و مرهون موجود دیگری است و "ممکن الوجود" می باشد.

بدیهی است که اگر تحقق چیزی محال باشد، هرگز وجود نخواهد یافت و هیچ گاه نمی توان آن را موجود دانست. پس هر موجودی یا واجب الوجود است و یا ممکن الوجود.
با دقت در مفهوم "ممکن الوجود" روشن می شود که هر چیزی مصداق این مفهوم باشد، معلول و نیازمند به علت خواهد بود، زیرا اگر موجودی خود به خود وجود نداشته باشد، ناچار به وسیله موجود دیگری به وجود آمده است. چنان که هر وصفی که بالذات نباشد، ثبوت آن بالغیر خواهد بود و مفاد قانون علیّت هم همین است که هر موجود وابسته و ممکن الوجودی نیازمند به علت است، نه این که هر موجودی نیاز به علت دارد تا گفته شود: پس خدا هم احتیاج به علت دارد، یا گفته شود: اعتقاد به خدای بی علت، نقض قانون علیت است.

از سوی دیگر اگر هر موجودی ممکن الوجود و نیازمند به علت باشد، هیچ گاه موجودی تحقق نخواهد یافت و چنین فرضی نظیر آن است که هر یک از افراد یک گروه، اقدام خود را مشروط به شروع دیگری کند که در این صورت هیچ اقدامی انجام نخواهد گرفت.
پس وجود موجودات خارجی، دلیل آن است که واجب الوجودی موجود است. (18)

برهان یا قانون نظم:
یکی از راه هایی که انسان می تواند خدا را بشناسد و به عظمتش اعتراف کند، قانون نظم در جهان هستی است. همه می دانیم که اگر انسان حتی در کارهای روزمّره و ساده زندگی،‌ نظم را سرلوحه کار خود قرار ندهد، هرگز به هدف نخواهد رسید و زندگیش دچار هرج و مرج عجیبی خواهد شد. اما جهان هستی با تمام وسعتش که از حدّ و اندازه و تصور ما به دور است، چگونه می تواند بدون آن که ناظمی قدرتمند داشته باشد، به حیات خود ادامه دهد؟!
در همین کره خاکی که زیستگاه بشر است، تمام امور روی حساب و دقت است. روز شب می شود، شب روز، آفتاب از مشرق طلوع می کند و در مغرب فرو می رود. فصل های چهارگانه به ترتیب و بدون کم و کاست می آیند و می روند. بدنی که انسان دارد،‌ ترکیب از آفرینشی به بهترین شکل است. هر نظمی نشانگر ناظم و دارای علم و ادراک است که آفریننده آن است.
امام صادق(ع) می فرماید: "شگفت از آفریده و مخلوقی که فکر کند خدا از بندگانش پنهان است، در حالی که آثار آفرینش را در وجود خود با ترکیبی که عقلش را مبهوت و انکارش را باطل می کند می بیند. قسم به جانم! اگر منکران در نظام عظیم خلقت فکر می کردند... آن‌ها را با دلائلی قانع کننده به آفریدگار جهان راهنمایی می نمود". (19)
در آیات قرآن نیز می توان به براهینی برای شناخت خدا و اثبات وجود او دست یافت مثلاً این که: آیا بدون علت آفریده شده اند یا خودشان، خویش را آفریده اند؟(20)

هیچ کدام از این فرض ها نمی تواند صحیح باشد. بنابراین،‌ این آیه می تواند اشاره به برهان علیت باشد.
خلاصه مطلب این که خدا شناسی به طور عام از دو طریق شهود و ادراکات روحی و باطنی و فطری و همچنین ادراکات عقلی و برهانی و استدلالی برای انسان ها امکان پذیر است. و از آن جا که راه اول چندان عمومیت و کلیت ندارد، عمده ترین راهکار برای رسیدن به شناخت دقیق و درست از خداوند، به کار بردن قوه عقل و ابزار ادراک بشری است.
البته نباید فراموش کرد که واقعیت ذات و صفات خدا غیر از آن چیزی است که در ذهن ما است، زیرا شناخت حقیقت ذات و وجود خدا در ظرف فهم و ادراک مخلوق که از هر جهت محدود است نمی گنجد، ما تنها برخی از خصوصیات و صفات ذات الهی را می توانیم ادراک کنیم که در همین مورد هم آگاهی و معرفت هر کسی از صفات جمال و جلال پروردگار، بر اساس میزان سطح ادراک و حجم آگاهی و شناختی است که وی از راه درست نسبت به خداوند پیدا کرده متغیر است.
مثلا شناخت و تصویری که انبیا و ائمه علیهم السلام از علم، قدرت، رأفت و مهربانی، رزاقیت، حیّ و زنده بودن یا ابدیت و ازلیت خدا دارند، با آنچه که اصحاب و شاگردان آنان داشتند، یکسان نبود، چنان که شناخت و تصویری که عالمان و عارفان از خدا دارند، با خدایی که افراد کم سواد یا بی سواد دارند، یکی نیست. بنا بر این آن چه که می تواند تصویر ذهنی ما را نسبت به خدا تغییر دهد، به دست آوردن «معرفت و شناخت » آن هم از طریق صحیح و درست است.


پی نوشت ها :
1. آیه 105 سوره مائده و سوره های فضلت (41) آیة 53 و ذاریات (51) آیه‌و حشر (59) آیه 19.
2. بحارالانوار، ج 2،‌ص 32، حدیث 22.
3. علی(ع) فرمود: "رحم الله امرءً عرف من أین و فی أین و إلی أین؛ خدا رحمت کسی را که بداند از کجا آمده و در کجا قرار گرفته است و به سوی کجا می رود".ر.ک: درآمدی بر تعلیم و تربیت، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، ص 110، چاپ تهران.
4. حج (22) آیه 5.
5. انعام(6) آیه 2.
6. صافات (37) آیه 11.
7. حجر (15) آیه 26.
8. فاطر(35) آیه 11.
9. طارق (86) آیه‌5 و 6.
10. علقه (96) آیه 1 و 2.
11. انفطار (82) آیه 6 و 7.
12. یس (36) آیه 77.
13. دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، اهداف تربیت از دیدگاه اسلام، ص 139 - 110، با اقتباس و تخلیص.
14. محجه البیضاء، ج 5، ص 112 - 114؛ آیت الله مکارم شیرازی، اخلاق در قرآن، ج اول، ص 334 ؛ 332.
15. علامه طبا طبایی المیزان نشر جامعه مدرسین قم، ج20، ص675.
19. توحید صدوق، نشر جامعه مدرسین قم، ص 231.
17. علامه طبا طبایی، تفسیر المیزان، نشر جامعه مدرسن قم با تر جمه سید محمد باقر موسوی، ج 12، ص 37.
18. آیت الله مصباح یزدی، آموزش عقاید نشر بین الملل 1381، ش ص 79.
19. محمد باقر مجلسی بحارالانوار، نشر دار الاحیا التراث العربی 1403 ق، ج 3،‌ ص 152، باب 5.
20. طور (52) آیه ‌35.

موضوع قفل شده است