عدل خدا کجاست؟

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
عدل خدا کجاست؟

ابتدا سوال خود را با طرح مقدمه ای آغاز می کنم.
هدف از آفرینش آدمی طی طریق و رسیدن به کمال می باشد.پس انسان برای این منظور آفریده گشت تا قابلیت تقرب به خداوند را با رسیدن به کمال بدست آورد. هر فرد به اندازه ظرفیتی که خداوند به او عطا فرموده به همان اندازه مکلف است.
حال می پرسیم کمال انسان چیست؟یعنی بالاترین مقام و درجه ای که یک انسان می تواند به آن دست یابد چیست ؟
بنده خالص خدا شدن یعنی عبد بودن.
از طرح این مقدمه به این نتیجه می رسیم که اولا انسان برای کمال یافتن یعنی عبد خالص شدن آفریده گشته و کسی در این بین مستثنی نیست.یعنی محال است که انسان در ابتدا خلقت و آفرینش خویش به کمال نهایی خود رسیده باشد.( البته کمال همگی انسانها به یک درجه نمی باشد وآن به ظرفیت وجودی هر کس بستگی دارد ) بنابراین بر اساس قانون علت ومعلول علت آفرینش آدمی کمال او ذکر شد.
با توجه به مطالبی که ذکر شد و با استناد به آیه 30 سوره مریم ( آن طفل گفت من بنده خاص خدایم که مرا کتاب آسمانی و شرف نبوت عطا فرمود) عیسی بن مریم ا زهمان ابتدا آفرینش خود به نتیجه آفرینش خودش رسیده بود ونظر شما را به این نکته جلب می کنم که با توجه به آیه کمال خود را بدون جهد و کوششی که مستحق دریافت شود بدست آورده است.
با در نظر گرفتن عدل الهی این امر چگونه امکان پذیر است؟
ما همگی تنها با جهد وکوشش تلاش و سختی وطی طریق به مقصد نهایی که کمال است خواهیم رسید. انسانها در پیشگاه عدل الهی یکسان هستند .پس چگونه ممکن است فردی بدون انکه تلاشی کرده باشد به آنجا رسد که مطلوب و مقصود اصلی است پس عدل خدا کجاست؟

تعریف عدل الهی
عدل در لغت و اصطلاح
در فرهنگ‎های لغت عربی برای عدل معانی یا كاربردهایی ذكر شده است كه مهمترین آنها عبارتند از: تعادل و تناسب، تساوی و برابری، اعتدال یا رعایت حد وسط در امور، استوا و استقامت.[1] می‎توان گفت: جامع معانی یا كاربردهای یاد شده این است كه هر چیزی در جایگاه متناسب خود قرار گیرد به گونه‎ای كه سهم مناسب و شایسته خود را از هستی و كمالات آن دریافت كند و به حق و سهم دیگران تجاوز نكند. بنابراین می‎توان گفت: سخن امام علی ـ علیه السلام ـ كه در تعریف عدل فرموده است: «العدل یضع الأمور مواضعها»[2] دقیق‎ترین تعبیر در این باره است. عبارت: «وضع كل شیء فی موضعه و اعطاء كل ذی حق حقه» نیز كه فلاسفه در تعریف عدل به كار برده‎اند،[3] بیانگر معنای یاد شده است.
مولوی معنای مزبور را این گونه به نظم آورده و به تمثیل كشیده است:
عدل چه بود؟ وضع اندر موضعش ظلم چه بود؟ وضع در نا موضعش
عدل چه بود؟ آب ده اشجار را ظلم چه بود، آب دادن خار را[4]
علامه طباطبایی در تحلیل حقیقت عدل گفته است:
حقیقت عدل عبارت است از: «اقامه المساواه و الموازنه بین الأمور بأن یعطی كل من السهم ما ینبغی أن یعطاه. فیتساوی فی ان كلا منها واقع فی موضعه الذی یستحقه؛[5] حقیقت عدل عبارت است از برقراری تساوی و توازن میان امور به گونه‎ای كه سهم شایسته هر یك بدان داده شود. در نتیجه، همگی در این جهت كه در جایگاه شایسته خود قرار گرفته است، یكسان و برابرند.»
آنگاه افزوده است:
«از آنچه گفته شد، روشن گردید كه عدل با حُسن ملازمه دارد، زیرا حسن و زیبایی در امور به این است كه هرچیزی به گونه‎ای باشد كه نفس انسان آن را بپسندد و مجذوب آن شود. بدیهی است قرار گرفتن هر چیز در جایگاه مناسب آن، مستلزم چنان زیبایی خواهد بود».[6]
عدل در اصطلاح متكلمان
موضوع عدل در علم كلام، فعل خداوند است و حقیقت آن همان حسن و نیكویی است. یعنی افعال خداوند همگی حسن و پسندیده است، و خداوند هرگز فعل نازیبا و ناپسند انجام نمی‎دهد و آنچه را كه واجب و نیكوست ترك نمی‎كند.
قاضی عبدالجبار معتزلی (متوفای 415 هـ) گفته است:
«ما هر گاه خداوند را به عدل و حكمت وصف می‎كنیم مقصودمان این است كه خداوند فعل ناروایی انجام نمی‎دهد، و آنچه را كه واجب است ترك نمی‎كند، و همه كارهای او نیكوست».[7]
شیخ سدید الدین حمصی (قرن ششم هجری) در این باره گفته است:
«سخن درباره عدل، سخن در افعال الهی است و این كه همه افعال خداوند پسندیده و نیكوست و از قبایح پیراسته است و چیزی را كه به مقتضای حكمت لازم است، ترك نمی‎كند.»[8]
حكیم لاهیجی نیز گفته است:
«مراد از عدل اتصاف ذات واجب الوجود است به فعل حسن و جمیل و تنزّه اوست از فعل ظلم و قبیح. بالجمله همچنان كه توحید، كمال واجب است در ذات و صفات، عدل كمال واجب است در افعال»[9].
دیگر متكلمان عدلیه نیز نظیر این تعابیر را در تعریف عدل به كار برده‎اند.
متكلمان عدلیه (اعم از شیعه و معتزله) اذعان دارند كه در توحید و عدل وامدار امام علی ـ علیه السلام ـ می‎باشند. تعریفی را كه آنان برای عدل الهی ذكر كرده‎اند در حقیقت برگرفته از سخنی است كه امام علی ـ علیه السلام ـ در این باره دارند. از آن حضرت از توحید و عدل سؤال شد. در پاسخ فرمود:
التوحید الا تتوهمه، و العدل الا تتهمه؛[10] توحید آن است كه درباره خداوند با وهم و پندار داوری نكنی، و عدل آن است كه خداوند را به كارهای ناروا متهم نسازی».[11]
نظیر این سخن از امام صادق ـ علیه السلام ـ نیز روایت شده است، چنان كه فرموده است:
«اما التوحید فان لا تجوز علی خالقك ما جاز علیك، و اما العدل فان لا تنسب الی خالقك ما لامك علیه؛[12] توحید آن است كه صفات نقص و حاجت را كه بر تو رواست به خدا نسبت ندهی، و عدل آن است كه آنچه خداوند انجام آن را برای تو ناپسند دانسته است، به خداوند نسبت ندهی.»
حكمت در لغت و اصطلاح
در كاربردهای لغوی واژه حكمت، استواری و منع از نقص و خلل و تباهی مأخوذ و مقصود است. چنان كه لجام اسب را «حُكَمُه» گویند، زیرا اسب را از سركشی و حركت‎های ناموزون باز می‎دارد، شارع را بدان جهت مولی و حاكم گویند كه مكلف را از انجام كارهای ناروا باز می‎دارد. قاضی را بدان جهت حاكم گویند كه از ضایع شدن حق افراد و تعدی به حقوق دیگران جلوگیری می‎كند. تصدیق علمی را از آن رو حكم نامیده‎اند كه شك و تردید ذهن را برطرف می‎سازد. هرگاه چیزی از استواری و استحكام برخوردار باشد،‌ از اختلال مصون خواهد بود.
بنابراین، كلمه حكمت ملازم با خلل ناپذیری، ‌استواری و استحكام است، خواه مربوط به علم باشد و خواه مربوط به عمل.[13]
حكمت در اصطلاح متكلمان
واژه حكمت در بحث‎های كلامی در موارد ذیل به كار رفته است.
1. حكمت علمی: و آن عبارت است از برترین علم به برترین معلوم، كه مصداق آن علم خداوند به ذات و افعال خویش است.
«ان الحكمه عباره عن معرفه افضل المعلومات بأفضل العلوم، فالحكیم بمعنی العلیم».[14]
2. احكام و اتقاق در آفرینش و تدبیر جهان.
«حكیمّ فعیلٌ بمعنی مْفعل، كألیم بمعنی مؤلم، و معنی امر احكام فی حق الله تعالی فی خلق امر اشیاء اتقان التدبیر فیها و حسن التقدیر بها».[15]
آیه كریمه «الذی احسن كل شیء خلقه»[16] ناظر به این معنای حكمت است.
علامه حلی معنای یاد شده از حكمت را چنین بیان كرده است:
«حكمت گاهی به معنی معرفت اشیاء است، و گاهی به معنی انجام كاری به وجه تكمیل و احسن، و چون هیچ معرفتی برتر از معرفت خداوند نیست، پس خداوند به هر دو معنی حكیم است.»[17]
3. تنزه و پیراستگی فاعل از افعال قبیح و ناروا: فخر الدین رازی در این باره گفته است:
«الثالث: الحكمه عباره عن كونه مقدساً عن فعل مالا ینبغی؛ سومین معنای حكمت عبارتست از تقدس خداوند از انجام آنچه نارواست».
آن گاه دو آیه ذیل را شاهد آورده است.
1. «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ».[18]
2. «وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلاً».[19]
4. غایتمند بودن افعال الهی. حكیم لاهیجی فصل پنجم از مباحث عدل الهی را به بیان حكمت الهی به معنی یاد شده اختصاص داده و گفته است:
«بدان كه اگر افعال خدای تعالی راغرض نبودی، هر آینه عبث بودی، و صدور عبث از واجب الوجود،‌ ممتنع است».
نتیجه گیری
از آنچه درباره حقیقت عدل و حكمت در اصطلاح متكلمان بیان گردید این نتیجه به دست آمد كه كاربردهای حكمت در كلام اعم از كاربردهای عدل است، زیرا حكمت شامل علم هم می‎شود، ولی عدل مربوط به افعال الهی است. و از طرفی، سومین كاربرد حكمت در كلام با معنای عدل در علم كلام برابر است، زیرا مفاد هر دو این است كه افعال خداوند از هر گونه قبح و زشتی منزه و پیراسته است. به عبارت دیگر، هر دو معنا مربوط به قلمرو عقل عملی است. یعنی حوزه بایدها و نبایدها را در بر می‎گیرد. بنابراین كاربردهای حكمت در حوزه افعال الهی نیز اعم از كاربردهای عدل در علم كلام است.
آری، می‎توان حكمت به معنی احكام و اتقان در فعل را به گونه‎ای به حكمت به معنی تنزه فعل از آنچه نارواست بازگرداند، زیرا عدم احكام و اتقان فعل نیز برای فاعل دانا و توانا و حكیم پسندیده نیست. چنان كه حكمت به معنی غایتمند بودن فعل نیز از مصادیق معنای سوم (تنزه از فعل قبیح است).
این ارتباط و پیوستگی عدل و حكمت در علم كلام موجب شده است كه متكلمان معمولاً این دو واژه را با یكدیگر به كار برده و در بحث عدل الهی آن دو را با هم ذكر كنند. عبارت «العدل» در تعابیر متكلمان شایع و رایج است.[1] . المصباح المنیر، ص 51ـ52؛ اقرب الموارد، ج 2، ص 753؛ المفردات فی غریب القرآن، ص 325.
[2] . نهج البلاغه، حكمت 437.
[3] . حكیم سبزواری، شرح الأسماء الحسنی، ص 54.
[4] . مثنوی معنوی، چاپ نهم، دفتر ششم، ص 1169.
[5] . المیزان، ج 12، ص 331.
[6] . المیزان، ج 12، ص 331.
[7] . نحن اذا وصفنا القدیم تعالی بانه عدل حكیم، فالمراد به أنه لایفعل القبیح، او لا یختاره، و لا یخل بما هو واجب علیه، و أن افعاله كلها حسنه. شرح الأصول الخمسه، ص 203.
[8] . الكلام فی العدل فی افعاله تعالی، و انها كلها حسنه، و تنزیهه عن القبائح و عن الإخلال بالواجب فی حكمته؛ المنقذ من التقلید،‌ج 1، ص 150.
[9] . سرمایه ایمان، باب دوم.
[10] . نهج البلاغه، حكمت 470.
[11] . شایسته است در شرح این سخن امام به شرح ابن ابی الحدید، و شرح ابن میثم بحرانی بر نهج البلاغه رجوع شود.
[12] . شیخ صدوق، توحید، ص 96.
[13] . المصباح المنیر، ج 1، ص 178؛ المفردات فی غریب القرآن، ص 136؛ تفسیر المیزان، ج 7، ص 254.
[14] . فخر الدین رازی، شرح اسماء الله الحسنی، ص 279ـ280.
[15] . همان.
[16] . سجده/ 7.
[17] . كشف المراد، مقصد سوم، فصل سوم، نیز ر.ك. اسفار، ج 6، ص 368.
[18] . مؤمنون/ 115.
[19] . ص/ 27.

بررسی عدل الهی و پاسخ به ایراد تبعیض
از مـوضـوعـات مـهـم ـ و اخـتـلاف بـرانـگـيـز ـ در بـحـث هـاى كـلامى و اعتقادى مسلمانان، موضوع (عدل الهى ) است. که بررسی ابعاد مختلف و گستردۀ آن مستلزم رعایت سیر منطقی و اصولی بحث عدل الهی است که مجال آن در این فضا نمی گنجد.
بنابر این با حذف مقدمات بحث و ابعاد و زوایای مختلف آن، مستقیم به پاسخ سؤال کاربر محترم می پردازیم:
سؤال کاربر محترم، مربوط به یکی از ایراداتی است که شکاکان و منتقدان به عدل الهی وارد می سازند و آن عبارت است از تبعیض در نظام خلقت.
قبل از ورود به بحث و پاسخ سؤال، ضروری است چند نمونه از دلايـل عـقـلى و نـقـلى را بـراى اثـبـات عدالت خداوند مورد اشاره قرار دهیم:
1 ـ منشاء ظلم و بى عدالتى يا جهل است و يا عجز و نياز و هيچ يك از اين ها در خداى توانا و دانا و بى نياز يافت نمى شود. بنابراين، ممكن نيست ظلم از خدا صادر شود. امام كاظم (ع ) در دعاى خويش به اين دليل اشاره فرموده است : (وَ قـَدْ عـَلِمـْتُ يـا اِلهـى اَنْ لَيـْسَ فـى حـُكـْمـِكَ ظـُلْمٌ... وَ اِنَّما يَحْتاجُ اِلَى الظُّلْمِ الضَّعيفُ وَ قَدْ تَعالَيْتَ يا اِلهى عَنْ ذلِكَ عُلُوّاً كَبيراً.)(1) و دانستم كه در حكم تو هيچ ستمى نيست ... و تنها ضعيف و ناتوان محتاج ظلم كردن است و تو از ضعف و ناتوانى برترى بسيار دارى .
2 ـ ظـلم بـه هـمـه مـعـانـى و مـصـاديـقـش، بـه حـكـم و درك عـقـل ، قـبـيح است و محال است خداوند كار قبيح انجام دهد. قرآن مجيد نيز بر اين حكم عقلى ، صحّه مى گذارد و مى فرمايد: (اَمْ نـَجـْعـَلُ الَّذيـنَ امـَنـُوا وَ عـَمـِلُوا الصـّالِحـاتِ كـَالْمـُفـْسـِديـنَ فـِى الاَْرْضِ اَمْ نـَجْعَلُ الْمُتَّقينَ كَالْفُجّارِ)(ص / 28) آيـا كـسـانـى را كـه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، همچون مفسدان در زمين قرار مى دهيم ، يا پرهيزگاران را همچون فاجران ؟!
خـداونـد بـا ايـن پـرسش ، مخاطبان را به داورى فرامى خواند كه آيا ممكن است خداوند برخلاف آنچه بندگان با عقل فطرى خويش مى يابند ـ برابر نبودن نيكوكاران و بدكاران در پاداش ـ عمل كند؟! آشكار است كه هرگز چنين نخواهد شد.
3 ـ آيـات و روايـاتـى بـسـيـار از عـدالت هـمـه جـانـبـه خـداونـد سـخـن مـى گـويـنـد و حـكـم عقل در اين باره را تاءييد مى كنند، كه برخى از آنها عبارتند از:
- (اِنَّ اللّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ)(نساء / 40) خداوند [حتى ] به اندازه سنگينى ذرّه اى ستم نمى كند.
- (قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ وَالاْ خِرَةُ خَيْرٌ لِـمَنِ اتَّقى وَ لا تُظْلَمُونَ فَتيلاً)(نساء / 77) به آنان بگو: (سرمايه زندگى دنيا، ناچيز است و سراى آخرت ، براى كسى كه پرهيزگار باشد، بهتر است و به اندازه رشته شكاف هسته خرمايى ، به شما ستم نخواهد شد.
- (وَ نَضَعُ الْمَـوازينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً)(انبياء / 47) ما ترازوهاى عدل را در روز قيامت برپا مى كنيم . پس به هيچ كس كمترين ستمى نمى شود.
حضرت على (ع ) مى فرمايد: (وَ اَشْهَدُ اَنَّهُ عَدْلٌ عَدَلَ وَ حَكَمٌ فَصَلَ)(2) و گـواهـى مـى دهـم كـه او دادگـرى اسـت عـادل و دادرسـى اسـت جـدا كـنـنـده حـق از باطل .
بررسی ایراد تبعیض
علاوه بر سؤال شما مبنی بر اینکه اگر هدف خداوند، رسیدن همۀ انسان ها به کمال و قرب الهی است پس چرا در مواردی نظیرحضرت عیسی (ع)، بدون گذراندن دوران رشد و کوشش و تلاش در به فعلیت رساندن استعدادهای وجودی اش، در دامان حضرت مریم (س) به سخن آمده و خود را برگزیده و بندۀ خاص خدا معرفی نمود؟ باید اضافه کنیم سؤالات بسیاری در این وادی مطرح است نظیر: بـا ايـن كـه مـوجودات با ذات حق نسبتى متساوى دارند، چرا مختلف و متفاوت آفريده شده اند، چرا يـكـى سـيـاه اسـت و ديـگـرى سـفـيـد، يـكـى زشـت اسـت و ديـگـرى زيـبـا و يـكـى كـامـل و ديـگـرى نـاقـص اسـت ؟ چـرا يكى فرشته است و ديگرى انسان و سومى حيوان و چهارمى نبات و پنجمى جماد، چرا به عكس نشده ؟ چرا حيوان فرشته و فرشته حيوان نشده ؟ چرا در ميان مـخـلوقـات ، تـنـهـا انـسـان ، انسان آفريده شده كه مستعد تكليف و ثواب و عقاب است، امّا ديگر مـوجـودات چـنين نيستند؟ اگر تكليف خوب است چرا همه چنين نيستند و اگر بد است چرا انسان چنين آفريده شده است ؟ اين پرسش ها را به دو صورت مى توان پاسخ داد: اجمالى و تفصيلى .
پـاسـخ اجمالى :
معمولاً اهل ايمان با يك بيان اجمالى ، ذهن خود را قانع مى سازند و مى گويند: ايـن پـرسـش هـا طـرح يـك سـلسله مجهولات است نه ايراد نقص ها. حداكثر اين است كه بگوييم : (نـمـى دانـيـم .) مـا خـدا را بـه صـفـات عـليـم ، حـكـيـم ، غـنـى ، كـامـل ، عـادل و جواد شناخته ايم و چون او را با اين صفات مى شناسيم ، مى دانيم آنچه واقع مى شـود، بـر حـكـمـت و مـصلحت و عدالت است هر چند ما نتوانيم حكمت ها و مصلحت ها را درك كنيم . ما از (سـِرّ قـَدَر) آگـاه نيستيم. بسيار خودخواهى و پر مدّعايى است براى بشر، كه با كوشش هاى چـنـد هـزار سـاله خـود هـنـوز از اسـرار بـدن مـحـسـوس خـود نـتـوانـسـتـه اسـت آگـاهـى كـامـل بـه دسـت آورد، امـا مـى خـواهد از تمام اسرار هستى سر درآورد. بشر پس از آن كه در نظام هـسـتـى اين همه حكمت و تدبير را مى بيند، بايد اعتراف كند كه اگر حكمت چيزى بر او پوشيده است، از قصور و نقصان معلومات اوست نه از نقصان نظام خلقت.
پـاسـخ تـفـصـيـلى :
آنـچه در جهان خلقت هست ، (تفاوت ) است نه (تبعيض). تبعيضى كه از مصاديق ظلم است، آنكه ميان چند نفر كه با يكديگر برابرند، فرق گذاشته شود؛ چنان كـه حق برخى از آنان داده نشود و چنين تبعيض در جهان آفرينش نيست. البته ميان موجودات جهان تـفـاوت هـسـت؛ يـعـنـى خداى متعال مخلوقات را متفاوت آفريده است و اين تفاوت به هيچ وجه ظلم مـحـسـوب نـمـى شـود؛ زيـرا حـق كـسى از ميان نرفته، بلكه به همه احسان شده است این موضوع مهم و در جای خود قابل بررسی است كـه اصـولاً نـظـام جهان آفرينش بدون تفاوت سامان نمى يابد و تفاوت ها ـ نه تبعيض ها ـ رمز بقا و حياتند.
تـفـاوت مـوجـودات لازمه نظام احسن جهان خلقت است؛ زيرا اين جهان همچون باغ و گلستانى است كه همه نوع درخت و گل و ميوه در آن موجود است و لازمه باغ اين است كه پر از درخت باشد؛ درخت هـاى مـتـفـاوت بـا مـيـوه هـاى گـونـاگـون. از اعـضـاى گـونـاگـونـى بـهـره بَرَد تا سرانجام مـبـدّل بـه مـيـوه شـود. لازمه درخت نيز اين است كه داراى اندام و بافت هايى متفاوت باشد. لازمه گـل ايـن اسـت. حـال، آيـا ايـن پـرسـش هـا جـا دارد: چـرا هـمـه بـرگ هـاى گـل يـك انـدازه نـيـسـتـنـد؟ چـرا هـمـه بـرگ هـاى گـل در لطـافـت مـانـنـد هـم نـيـسـتـنـد؟ چـرا هـمه گـل هـاى ايـن گـلستان سرخ نيستند؟ چرا همه ميوه هاى اين باغ ، گلابى نيستند؟ چرا گلابى ها پوست دارند و ظاهرشان با درونشان تفاوت دارد چرا همۀ گلابی ها به یک اندازه رشد نمی کنند؟ چرا بعضی ها زودتر و بعضی هرگز نمی رسند ووو...؟
ايـنك انسان را بنگريم . انسان اگر بخواهد انسان باشد، بايد داراى جسم باشد، روح باشد، چـشـم بـاشد، دهان باشد و... آيا درست است كه بپرسند: چرا اجزاى وجود انسان با هم متفاوتند؟ چـرا هـمه انسان روح نيست؟ چرا همه انسان چشم نيست؟ چرا همه انسان دست نيست؟ آشكار است كه لازمـه انـسـان بـودن ايـن اسـت كـه از ايـن اجزاى متفاوت بهره مند باشد. چشم با آن همه ظرافت ، پاشنه پا بدون ظرافت چشم، جسم مادّى، روح مجرّد، اعضا و جوارح و حواس ظاهرى و باطنى و هـمـه ايـنـهـا بـراى انـسـان لازمـند و اين متفاوت بودن اجزاى مجموعه، ضرورى است و در غير اين صورت انسان، انسان كامل نخواهد بود.
باید گفت مواردی نظیر سخن گفتن عیسی (ع)، زنده شدن عزیر، اصحاب کهف و معجزات موسی و دیگر انبیاء الهی، نه تنها تبعیض نبوده بلکه بدلیل رسالتی بوده که از جانب خداوند به عهدۀ ایشان گذاشته شده و در مواردی برای اتمام حجت و امتحان بوده است.
بدیهی است، از نشانه های اثبات مقام نبوت، دارا بودن معجزه الهی است.(3)
در خصوص سخن گفتن عیسی (ع)، باید گفت: خداوند نه کاری غیر ممکن، که امری خارق عادت بشری را از همان مسیر اسباب و عللی اش و بر اساس حکمت و مصلحت، در همان آغاز طفولیت عیسی (ع) بعنوان معجزۀ عیسی (ع)، در اثبات نبوتش و رفع اتهام به مریم (س) به مردم نشان داد و البته این یکی از معجزات مسیح است و الا همه شاهد آنیم که وی نیز همچون دیگر افراد بشر، پس از تولد و گذراندن دوران طفولیت، نوجوانی و جوانی و رسیدن به رشد و کمال عقلانی، پیامبری و رسالت خود را تبلیغ نمود و سخن گفتن وی در گهواره مخل و نافیِ لزوم گذراندن سیر شکوفائی و رشد و بلوغ جسمی و روحی عیسی (ع) برای رسیدن به کمال و سعادت ابدی و انجام رسالت پیامبری و هدایت مردم نیست.
اما دلیل اینکه سخن گفتن عیسی (ع) از نظرگاه بشری، کاری غیر ممکن بوده و نوعی تبعیض به حساب می آید آنست که انسان معمولاً از منظر امکان و توانائی و قدرت خویش و از زاویۀ ظاهری و نگاه سطحی خود به مسأله می نگرد، اما خداوندی که علی کل شیء قدیر است، به قدرت لایزالی اش ناممکن بشری را ممکن ساخته و هر قوه و استعداد موجودی را بنا بر مصلحت و حکمت مطلقه اش، کن فیکون نموده و به فعلیت در می آورد.
پس این مقوله نیز تبعیض نبوده بلکه نوعی تفاوت و گشایش استعدادی در وجود انبیاء و برگزیدگان الهی است آنهم بواسطۀ رسالت های ممتاز و متمایزی که نسبت به سایرین از مردم دارند. البته بمنظور پیشگیری از شبهه ای جدید باید اضافه کنیم:
بر اساس ادله ی نبوت عامه، خداوند برای هدایت بشر، افرادی را از جنس خودشان به عنوان الگو، خلیفه و هادی بر گزید. این انتخاب بدون دلیل نیست. توضیح این که استعداد خلافت الهی در نهاد تمامی انسان ها گذارده شده است اما در همه ی افراد به مرحله فعلیت نمی رسد؛ بلکه فقط عده ای استعداد خلافت الاهی را با عبودیت محض به فعلیت می رسانند و به اختیار خودشان مرتكب معاصی نمی شوند؛ خداوند چون از آغاز و قبل از خلقت ظاهری، آگاه به حالات و رفتار آنها است، در پاداش اعمالشان، برگزیدن و رسالت و صلاحیت رهبری جامعه را به ایشان عنایت می كند؛ پس راز این انتخاب دو چیز است:
1. عبودیت مطلق اولیای الاهی نسبت به خداوند.
2. عنایت و تفضل خداوند نسبت به اولیای الاهی.
در نتیجه، بـا تـوجـه بـه اين مثال ها و اين حقیقت كه هيچ كس و هيچ چيز، حقّى بر خدا ندارد تا حقش از ميان برود، مـوضـوع تـفـاوت هـا بـه هـيـچ وجـه بـا حـكـمـت و عـدالت خـداى متعال ناسازگار نيست و بلكه لازمه نظام احسن جهان خلقت است.

پاورقی______________
1- تهذيب الاحكام ، شيخ طوسى ، ج 3، ص 88 ، دارالكتب الاسلاميه .
2- نهج البلاغه ، خطبه 205.
3- مبحث معجزه و ضرورت بحث مستقلی می طلبد.
4- با استفاده از رسالۀ مباحث تکمیلی عقاید 2، به همت مركز تحقيقات اسلامى، مبحث عدل الهی، با حذف و اضافات

با تشکر از حوصله ای که به خرج داده و در مقام رفع شبهه بر آمده اید .

دوستان عزیز هر فردی در اثر تفکر سوالاتی در ذهنش نقش می بندد که چاره آن و رسیدن به جواب تنها سوال کردن است .چنان که پیامبر اسلام فرموده اند :
"علم گنجینه هاست و کلید آن پرسش است بپرسید تا خداوند بر شما رحمت آورد که خدا در کار علم چهار کس را پاداش می دهد پرسنده و آموزگار و شنونده و کسیکه دوستدار ایشانست."
(حدیث 2020 نهج الفصاحه)

همچنین پیامبر اسلام می فرماید :"معاشر الناس تدبروا القران وافهموا آیاته " (ای مردم در فران تدبر کنید آیات آن را بفهمید.)
و خداوند متعال می فرماید: با شتاب و عجله زبان به قرائت قران مگشای . سوره قیامت 16

پس این حق بلکه وظیفه ماست که در آیات الهی تفکر کرده و سوال کنیم تا پرده ای از پرده های قران از جلوی دیدگان ما برداشته شود.
خواهش میکنم اشتباه نکنید سوال در مورد تفاوت نعمت هایی که خداوند به بندگانش عطا مکند نیست چرا که هر کس به همان اندازه که به او عطا شده مسئول است . مسلما حساب پس دادن یک غنی با یک فقیر متفاوت خواهد بود و عاقل با کودن همچنین . و میزان های عدل آنچنان دقیق بر پاست که خداوند می فرماید ذره ای را فروگذار نخواهد کرد و پیامبر اسلام می فرماید : " مردم کارهای نیک کنند اما روز قیامت پاداششان را به قدر عقولشان می دهند."
(حدیث 3155 نهج الفصاحه)
آیاتی که شما نوشته اید و در قران فراوان است همگی بیانگر عادل بودن خداوند است.خدا فرموده که به هر کاری قادر است و قدرت کامل بر آن دارد اما این بیانگر آن نیست که خدا چون بر ظلم هم قادر است پس ظلم هم میکند.خدا خود را به عدل ستوده پس عملی که خلاف آن باشد انجام نمی دهد.بله همه انبیا و اولیا دارای معجزات هستند ولی میدانیم که باز این معجزات گونه ای نبوده که صفات خداوند که عین ذات اوست را زیر سوال برد و معارض آن باشد .
و باز توجه شما را به آیه مورد نظر جلب می کنم که ( آن طفل"عیسی بن مریم" گفت من بنده خاص خدایم که مرا کتاب آسمانی و شرف نبوت عطا فرمود)
برای روشنتر شدن مطلب فرض می کنیم انسانها دوندگانی هستند که می خواهند به خط پایان برسند. عدل خدا ایجاب می کند که همگی در یک مدت زمان معین یک مسافت یکسان را بدوند تا به خط پایان برسند . افراد شرکت کننده دارای خصوصیات و توانهای مختلفی هستند یکی مرد دیگری زن یکی مریض دیگری سالم یکی کوچک و یکی بزرگ و....
منتها این مسابقه با مسابقه های دیگر فرقی که دارد این است که داور این مسابقه بیسار عادله در پایان از هر کس به اندازه توانش انتظار دارد
و ناعدالتی این است که هنگامی که مسابقه می خواهد شروع شود یکی از همان اول روی خط پایان ایستاده باشد!

بنام خدا

پاسخ:

با تشکر و سپاس از اینکه مباحث را بدقت مطالعه و پیگیری می کنید؛ امید که در پرتو انوار الهی قرآن و کلام معصومان، از نور حقیقت و هدایت الهی برخوردار باشیم و باشید.

یکی از محوری ترین اشکالات شکاکان بر مبحث عدل الهی بحث تفاوت و تبعیض است که این مطلب، در همۀ آثار و مقالات مرتبط با عدل الهی، ذکر شده است.

با توجه به ظاهر اشکال مورد سؤال پرسشگر، روشن می شود، درحالیکه در نگاه ایشان، عدل الهی با مسألۀ تبعیض و دادن یک ویژگی خاص، برتر و زودتر از موعد، به عیسی (ع) مخدوش گردیده، پاسخ قبلی با توجه به همین نگاه، از زاویۀ فرق تبعیض و تفاوت و تأکید بر این مطلب که مسأله تفاوت است نه تبعیض تنظیم گردید. اما پرسشگر محترم موضوع ارتباط اشکال را به مسألۀ تفاوت بطور کلی منتفی می دانند. و البته امری طبیعی بوده و لازمۀ این تطبیق، اشراف به مسائل و اشکالات وارده بر مبحث عدل الهی است.

قبل از آنکه به تکمیل بحث قبلی و رفع شبهات باقیمانده در ذهن شما در خصوص عدل الهی بپردازیم مقدمه ای کوتاه در اثبات عدل الهی را ذکر می کنیم:

اول) برهان عدل الهي را مي‌توان اين گونه بيان كرد كه همۀ انگيزه‌ها، اسباب، زمینه ها و عوامل منتهی به ظلم، موارد ذيل هستند:
1ـ نياز 2ـ جهل 3ـ عجز 4ـ رذائل اخلاقي، با ادله عقلي ثابت شده است که اين عوامل نسبت به ساحت مقدس حضرت حق منتقي اند، او داراي علم مطلق، قدرت مطلق و اراده مطلق است و مزاحمتي در عالم براي علم و قدرت و اراده او نيست. رذائل اخلاقي موضوعاً در مورد حضرت حق منتفي هستند، چون همۀ رذائل اخلاقي ناشي از جهل و عجز بوده و خداوند مبرّا از این رذائل است و حضرت حق بي‌نياز مطلق است.

دوم) از سوي ديگر حضرت حق كه کمال مطلق، فیاض هستی بخش من جميع الجهات بوده و جهت نقص و امكاني در او راه ندارد، داراي صفات و اسماء حسني است و نیز، حكيم علي الاطلاق است و بر اين اساس، بیهوده و لغو از او صادر نشده و هر چيزي را بر اساس حکمتش، در موضع خود خواهد گذاشت و حق هر صاحب حقي را ادا خواهد كرد و اين همان معنای عدل است.

ادامۀ بحث؛ به هر حال چنانکه در پاسخ قبلی ذکر نمودیم مسأله تفاوت است نه تبعیض به این منظور بدیهی است، مبدأ اکثر شبهات و اشکالات وارده به حیطه و محدودۀ ذات خداوند و نیزً، اشکال پیش آمده به عدل الهی در این موضوع بخصوص، معمولاً از چند عامل، ناشی می شود:

اولاً در جای خود ثابت کردیم که خداوند حکیم علی الاطلاق است و همۀ امور عالم را بر اساس حکمت خود سامان بخشیده و اداره می کند، تردیدی نیست که هیچ امری و هیچ موجودی در عالم، بدون حکمت و راز، تحقق نیافته و خلق نشده، اسرار و حکمت هائی که دست ابناء بشر، به دلیل عقل محدود و قاصرش از دسترسی به یک میلیونی ام آن هم عاجز است، انسانی که حتی با اینهمه پیشرفت علمی از دسترسی به بسیاری از اسرار و حکمت های وجود جسمانی خودش ناتوان مانده چگونه قادر خواهد بود به آنهمه اسرار و حکمت هائی که در پدیده ها و اتفاقات مادی و معنوی و ماورائی عالم، نظیر مسألۀ مورد بحث، رخداده و خواهد داد پی ببرد. شاید بتوان با توسل و بهره گیری از تفسیر و کلام معصومان (ع) و با تأمل و اندیشه به بعضی از دلایل و حکمت های سخن گفتن عیسی (ع) در کودکی (به اذن خدا) که البته این یک مورد از ده ها مورد مشابه از نشانه ها و معجزات الهی برای اتمام حجت بوده (در جای خود و به اقتضا، بحث مفیدی است) پی ببریم، اما تفاوت این رهیابی از زمین تا آسمان است.

ثانیاً به تعبیر قرآن، خداوند " هو الاول والآخر والظاهر و الباطن ..." همۀ امور است و نیز ثابت شده که او واجد علم اول و آخر و متصف به ازلیت و ابدیت است و به همۀ امور عالم پیش از خلقت تا الی الابد، عالِمِ علی الاطلاق است.
بدیهی است همۀ انسان ها به یک اندازۀ مساوی از ظرفیت وجودی شان در جهت سیر تکاملی و قرب الی الله استفاده نمی کنند و خداوندبر اساس قاعدۀ لطف، از بین امت ها، ملت ها و اقوام مختلف، افرادی شایسته و بایسته را که در شرایطی مساوی از حداکثر ظرفیت وجودی شان برای رسیدن به کمال و قرب الی الله بهره گرفته اند، برای هدایت و راهنمائی مردم برمی گزیند.
حال اگر خدای حکیم و عالِم، که به سرنوشت همۀ بندگان و برگزیدگان و پیامبران و ... قبل از خلقتشان آگاهی و علم کامل دارد، در شرایطی برای رفع اتهام مردم، نسبت به بندۀ زکیه و حبیبۀ درگاه خویش، مریم (س) و نیز معرفی پیامبر زمان و برگزیده خدا در قالب معجزه، زبان عیسی (ع) را به سخن گفتن گویا کند آیا این تبعیض است؟ با کمی دقت روشن می شود که این مسأله علاوه بر معجزه و نشانۀ الهی بودن، چیزی جز نمایان کردن قوای مستعد و ظرفیت وجودی یک انسان شایسته و بایسته قبل از فعلیت یافتن آن، به قدرت لایتناهی خدا نیست که در علم ازلی و ابدی خدا و در لوح محفوظ ثبت است.

و این مطلب بمثابۀ معلمی است که شاگردانش در شرایطی مساوی قرار داشته و درس را فرامی گیرند، قبل از امتحان نهائی آخر سال و در خلال سال تحصیلی، معلم وضعیت متفاوت شاگردان، اعم از سطح موفقیت یا عدم آن را در پایان سال به ایشان و والدین شان گوشزد می کند بعلاوه بر اساس شناخت از توانائی، استعداد و ظرفیت وجودی شاگردان، برخی را برای مسابقات علمی، ورزشی و المپیادهای مختلف برمی گزیند. آیا این عمل معلم با توجه به اینکه علم قطعی به آینده دانش آموزان ندارد و از طرفی امتحانات آخر سال تعیین کننده است تبعیض است؟ پر واضح است که هر صاحب عقل و بصیرتی این را تبعیض نمی شمرد بلکه تفاوت می داند که معمولاً این تفاوت ها از سعی و تلاش، امکان و وسعت و زمینه های رشد ایشان ناشی می شود.

اما اینکه خداوند از هر کسی به قدر وسع و امکان و زمینه های پیش رویشان تکلیف مطالبه می کند، امری واضح، روشن و مورد تأیید قرآن است و این مطلب را خداوند بر اساس علم مطلقه اش در روز حساب لحاظ خواهد نمود. و نیز، خدشه ای به عدل الهی و اشکال مورد بحث وارد نمی سازد.


التماس دعا

موضوع قفل شده است