واژه ترک اولی ( حقیقت یا غیر از حقیقت )

تب‌های اولیه

14 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
واژه ترک اولی ( حقیقت یا غیر از حقیقت )


سوال:

آیا واژه ترک اولی که به پیغمبران نسبت میدهند درست است!؟

یا صرفا زمانی که علمای گذشته نمی توانستند به بعضی از شبهات پاسخ دهند از این واژه استفاده کردند!؟

پاسخ من:

هیچ یک از پیغمبران کاری انجام ندادند که به عنوان ترک اولی حساب شود.
بلکه عملشان درست ترین عمل بود.و اگر آن عمل را که دیگران به عنوان ترک اولی می نامند انجام نمیشد آنوقت مرتکب گناه میشدند.

زیرا عمل پیغمبران از دو حالت خارج نیست:

یا حلال است یا حرام



[="Black"]

مأمون گفت: پس معنى این آیه چیست: «وَ عَصى‏ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى‏»

حضرت فرمودند: خداوند تبارک وتعالى به آدم فرمود: «اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ» و به درخت گندم اشاره فرمود، «فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمین»(بقره: 35) و خداوند به آنان بفرموده بود که از آن درخت نخورند. آن دو نیز به آن درخت نزدیک نشدند و از آن نخوردند، بلکه بعد از وسوسه شیطان از درخت دیگرى خوردند
و شیطان به آنان چنین گفت: «ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ» (پروردگار شما، شما را از این درخت نهى نکرده است - اعراف: 20) و فقطّ شما را از نزدیک شدن به غیر آن نهى کرده، و شما را از خوردن آن نهى نکرده است مگر به این خاطر که فرشته نشوید یا جاودانه و همیشگى نگردید و براى آنان قسم خورد که من خیر خواه شما هستم، و آدم و حوّاء تا قبل از آن کسى را ندیده بودند که به دروغ به خدا قسم یاد کند. آنها نیزبا اطمینان به قسم او از درخت خوردند، «فَدَلاَّهُما بِغُرُور» (آنها را فریب داد- اعراف:21 و 22)

منبع"عیون اخبار الرضا علیه السلام" تألیف شیخ صدوق

[/]

حضرت فرمودند: منظور از جمله «این از عمل شیطان بود » نزاع و جدال آن دو مرد بود؛ و منظور از جمله ی «پروردگارا! من به خویشتن ستم کردم» این است که من خود را در آنجایی که نباید بگذارم گذاشتم من نباید وارد این شهر می شدم و منظور از «مرا ببخش» این است که مرا از دشمنان مستور بدار و پنهان کن زیرا یکی از معانی غفران پنهان کردن و پوشاندن است.

آن مردی که کشته شد کافر بود. و آن مردی که موسی از او دفاع کرد مومن بود.
حضرت موسی قصد داشت شیعه و پیرو خود را کمک کند.


عیون اخبارالرضا (ع) ، ص 155 ، باب 15 ، نورالثقلین ، ج 4 ، ص 119 ، المیزان ، ج 16 ، ص 18.

__________________________________________________ ____________

سوره بقره آیه 191

وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم مِّنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّى يُقَاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِن قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذَلِكَ جَزَاء الْكَافِرِينَ

و آنها را هر جا يافتيد بكشيد، و از جايى كه شما را بيرون كردند بيرون كنيد، و فتنه از قتل بدتر است، و با آنها در كنار مسجد الحرام جنگ نكنيد مگر اين كه آنها به جنگ پيشدستى كنند، پس اگر با شما جنگيدند آنها را بكشيد كه سزاى كافران همين است


عمل حضرت موسی نه گناه بود . نه خطا بود و نه ترک اولی بحساب می آید.
بلکه عمل حضرت موسی کاملا درست و صحیح بود.
زیرا او کافری را کشت که مومنی را اذیت میکرد.



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم

آیا حضرت یونس(ع) خطایی مرتکب شد؟ آیا عملی انجام داد که انجام ندادنش بهتر بود؟
برای چه نهنگ حضرت یونس(ع) را بلعید؟ آیا صرفا بخاطر ترک قومش بود؟ یا هدفی والاتر مد نظر بود؟

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم

وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ ﴿۸۷﴾

و ذوالنون را [ياد كن] آنگاه كه خشمگين رفت و پنداشت كه ما هرگز بر او قدرتى نداريم تا در [دل] تاريكيها ندا درداد كه معبودى جز تو نيست منزهى تو راستى كه من از ستمكاران بودم (۸۷)




ابتدا برسی قسمت اول آیه:


وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ ......

و ذوالنون را [ياد كن] آنگاه كه خشمگين رفت و پنداشت كه ما هرگز بر او قدرتى نداريم .....

مامون گفت : و اما آیه (( یونس که با خشم قوم خود را ترک کرد و مطمئن بود که ما بر او سخت نمیگیریم..... ))

امام رضا(ع) فرموده اند : ظن در اینجا به معنی یقین است ، یعنی یقین داشت روزی اس را بر او تنگ نمیکنیم.
و آیا این ایه را نشنیده ای (( وقتی خدا بخواهد انسانی را بیازماید پس روزی اش را تنگ میکند ))
سوره فجر ایه 16
(( یعنی یونس فکر نمیکرد که ما می خواهیم او را ازامیش کنیم نه قومش را!!!!! ))

اگر یونس گمان کرده بود که خداوند بر او توانایی ندارد پس کافر شده بود.

عیون اخبار الرضا(ع) - جلد اول -صفحه 167

بعضی از بزرگواران میگویند این ترک اولی است و بهتر بود که یونس(ع) قومش را ترک نمیکرد.
اما این سخن ایراداتی دارد.
اولا همانطور که در سوره صافات است ، بسیاری از پیغمبران بعد از اینکه عذاب نمایان میشد شهر را ترک میکردند و عذاب کافران را نابود میکرد.و زمانی که مردم عذاب را میدیدند و توبه میکردند عذاب برطرف نمیشد.
حضرت یونس(ع) زمانی که عذاب نمایان شد همانند دیگر پیغمبران شهر و قومش را ترک گفت. بعد از ترک حضرت یونس(ع) عذاب از مردم گرفته شد و
به گواهی قرآن آیه 98 سوره یونس : تنها قومی که آن زمان که باید ایمان نیاورده اند قوم یونس(ع) بوده اند (یعنی زمانی که حضرت یونس(ع) قوم را ترک میگفت دیگر حجتی بر گردن نداشت ) که میگویند اگر می ماند بهتر بود)
عذاب از مردم گرفته شد ، زیرا هدف آزامایش مردم نبود بلکه آزامایش حضرت یونس(ع) بود ، همانگونه که امام رضا(ع) فرموده اند و در بالا ذکر شده است.

[="Black"]برسی قسمت دوم آیه:

.....فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ ﴿۸۷﴾

.....تا در [دل] تاريكيها ندا درداد كه معبودى جز تو نيست منزهى تو راستى كه من از گمراهان بودم (۸۷)


حضرت یونس(ع) خود را در آن تاریکی گمراه دانست.

یک : در کدام تاریکی

دو: ستم به چه چیز

پاسخ قسمت یک و دو :

امام رضا(ع) می فرمایند :

او در تاریکی شب ، در دریا و در شکم ماهی چنین گفت (( معبودی جز تو نیست ، تو مونزهی هستی ، و من از گمراهان هستم ))

پس منظور از تاریکی ، تاریک شب و تاریکی شکم ماهی است.

امام رضا(ع) در ادامه میفرمایند: من به خاطر ترک عبادت (عبادتی که بیرون از شکم ماهی انجام میدادم) ، که در شکم ماهی هستم و نتوانستم آن را انجام دهم ، ستمکار و گمراه هستم. و ......

عیون اخبار الرضا (ع) - جلد اول - صفحه 177

پس دلیل ستمکار دانستن خود به این علت بود که آنچانان که قبلا در بیرون از شکم ماهی خدا را عبادت میکرد نمیتوانست عبادت کند.زیرا در شکم ماهی تاریک حکم فرما بود و جا تنگ بود و .....
اما با این حال در شکم ماهی خداوند را ستایش میکرد.
و از همین رو
خداوند در آیات 143 و 144 سوره صافات میگوید اگر او در شکم ماهی خدا را تسبیح نمیکرد تا ابد در آنجا می ماند ( که این یکی از آزمایشات حضرت یونس (ع) بود) که مشخص شود او در تاریکی و تنگی هم خدا را ستایش میکند یا خیر.


آزمایش بعدی حضرت یونس(ع) به ملاقاتش با قارون که در حال عذاب دیدن دنیایی اش در عماق دریا بود برمیگردد.
اما از آنجایی که همین مقدار برای اثبات این امر که حضرت یونس(ع) نه خطایی مرتکب شد و نه عملی که ترک اولی باشد کفایت میکند.

[/]

[="Black"]بسم الله الرحمن الرحیم

ادامه دارد....[/]

[="Black"]اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم

در داستان حضرت موسی(ع) و حضرت خضر(ع)

آیا عمل حضرت موسی(ع) که قسم و قولش مبنی بر اینکه در راه دیگر سخنی نگوید را شکست درست بود یا خیر!؟

آیا شکستن قسم به قول برخی از بزرگان ترک اولی بود یا به قول برخی از عرفا همانند علامه طباطبایی و ... کاملا درست و بجا بود!؟؟

آیا اگر حضرت موسی(ع) قولش را نمیشکست مرتکب خطا و گناه میشد!؟؟
یا باشکستن قولش مرتکب گناه شد.

در این بین لازم به ذکر است که بدانیم
حضرت خضر(ع) مامور به حکم تکوین و ذات بودند.حضرت موسی(ع) مامور به حکم تشریع و ظاهر.

در ادامه به برسی این موضوع خواهم پرداخت.
[/]

بسم الله الرحمن الرحیم

طبق آیات 65 و 66 سوره مبارکه کهف حضرت خضر(ع) علم لدنی داشتند و مامور به حکم تکوین بوده اند.و حضرت موسی(ع) علم لدنی نداشتند و مامور به حکم تشریع بودند.

حکم تکوین چیست: کسی که وظیفه دارد بر باطن حکم کند و نیازی به مدارک مشهود ندارد.زیرا شخصی که علم لدن دارد حقیقت را میداند و دانستن این حقیقت از ناحیه خداست که هیچ شک و شبهه ای در آن نیست.
حکم تشریع: شخص موظف است طبق مدارک و احکام الهی حکم کند.یعنی اگر کسی دزدی کرد باید طبق مدارک موجود حکم کند.و اگر عملی را دید که خلاف احکام است و آن فردی که خطا میکند دلیلی برای کارش ندارد باید در مقابلش بایستد.

حال حضرت خضر مامور به حکم تکوین بود و حضرت موسی مامور به حکم تشریع.
حضرت موسی(ع) به حضرت خضر(ع) قول داد که در بین راه نسبت به اعمال ولی اعتراض نکند و سخنی نگوید.اما قبل از اینکه به حضرت خضر(ع) قول دهد به خداوند قول داده است که با حکم الهی رفتار کند و بدون سند علیه کسی حکمی صادر نکند.و همچنین حق مظلوم بستاند.و مانع از ظلم دیگران شود.


در بین راه حضرت خضر(ع) طبق علم لدنی که دارد و حکمی که از جانب خدا دارد مامور بود که کشتی را سوراخ کند ، آن جوان را بکشد و دیواری را بدون مزد بازسازی کند.
حضرت موسی مامور به حکم تشریع بود و برای اینکه کشتی را سوراخ کند ، جوان را بکشد و دیورا را بسازد نیاز به مدرک داشت.و طبق احکام حضرت خضر(ع) از دید حضرت موسی(ع) مرتکب خلاف شده است.


حال حضرت موسی(ع) دو راه دارد یا بر سر قولش با حضرت خضر(ع) بماند یا بر سر سوگندش با پروردگار بماند.
اگر حضرت موسی(ع) سکوت میکرد قولی که به خدا داد را زیر پا میگذاشت.و مرتکب انجام فعل حرام میشد.
پس باید طبق ماموریتی که از جانب خدا به او واگذار شد عمل کند و از حضرت خضر(ع) دلیل اعمالش را بپرسد.
در نتیجه شکستن قولی که به حضرت خضر(ع) داده است واجب است.پس ایجا حضرت موسی(ع) مرتکب خطایی نشده است.


ادامه دارد....

[="Black"]اعوذ بالله من الشیطان العین الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

گفته شد حضرت یوسف(ع) در زندان خدا از ذهنش رفت و مرتکب ترک اولی شد. و به همین دلیل نبوت از خدان حضرت یوسف سلب گشت.

و یا گفته شد حضرت یوسف(ع) به این دلیل که هنگام ملاقات با پدرش زودتر از اسب پایین نبامد (لحظه ای دچار غرور پادشاهی گشت) و همین امر باعث شد تا نبوت از خاندانش سلب شود.

سوال :

چگونه پیغمبری که عصمت دارد لحظه ای از یاد خدا غافل میشود؟؟؟؟؟
آیا غرور برازنده نبی خداست؟؟؟؟
و سوالات بیشمار دیگر.

برسی میکنیم آیات و روایات را در این باره.

ادامه دارد....
[/]

[="Black"]نخست میپردازیم به فراموشی حضرت یوسف(ع)

(و قال للذی ظن انه ناج منهما اذکرنی عند ربک فانسیه الشیطان ذکرربه فلبث فی السجن بضع سنین )

(یوسف به آن رفیقش که می دانست نجات می یابد گفت : مرا نزد صاحبت یاد کن ولی شیطان در آن حال یاد صاحبش را ازنظرش ببرد و به این علت چند سالی در زندان ماند)،

ضمیرها در (قال ) (ظن )و(لبث ) به یوسف (ع ) بر می گردد و ضمیر در (فانسیه ) و (ربه ) به آن رفیق نجات یافته یوسف باز می گردد و (ظن ) در اینجا به معنای یقین است (بضع ) به معنای عدد کمتر از ده می باشد و (رب ) در اینجا به معنای (سید) و مولاست که بنده اوپیرو طریقه مولا و خاضع در برابر حکم اوست و این معنا تأکید معنای ربوبیت در اصطلاح اسلام نیز هست .

به هر جهت معنای آیه روشن است ، می فرماید: یوسف به آن فرد زندانی که یقین داشت او از زندان نجات می یابد، گفت مرا نزد آقایت یاد کن تا شایدرحمت او برانگیخته شود و مرا از زندان رها کند،

اما شیطان از یاد آن فرد برد وفراموش کرد که نزد شاه نامی از یوسف ببرد و یوسف چند سالی دیگر هم درزندان ماند.

تفسیر المیزان - تفسیر ایه 42 سوره یوسف(ع)

پس حضرت یوسف(ع) با درخواستش نه ترک اولی انجام داده بود و نه خطایی و نه لحظه ای از یاد خداوند غافل گشت.

ادامه دارد....
[/]

[="Black"]و اما قسمت دوم و بحث بر سر پیاده شدن یا نشدن حضرت یوسف(ع) از روی اسب

سراسر آیه‌های سورة یوسف‌ بر دانش‌، بردباری و شکیبایی و پاکی و عصمت شگفت آور حضرت یوسف صدّیق شهادت و گواهی می‌دهد. قرآن‌، سرگذشت او را به عنوان "اسوه تقوا" و نمونه پاکی و مظهر عفت و عصمت بیان می‌کند . او را از بندگان "مخلَص‌"(سوره یوسف ایه 24) می‌شمارد که به فرمودة قرآن کریم "مخلَصین‌" از گزند شیطان در امانند: "اِلاّ عبادک منهم المخلصین‌" (حجر ایه 40) بنابراین‌، چگونه می‌توان به او نسبت داد که "غرور سلطنت او را گرفته و به احترام پدر از اسب پیاده نشده باشد ؟!

آیات و روایات معتبر نشانگر آن است که حضرت یوسف‌ طبق فرمان الهی عمل می‌کرد . کمال احترام را نسبت به پدر انجام می‌داد; چنان که قرآن کریم می‌فرماید: "فَلَمَّا دَخَلُوا یُوسُف‌َ ءَاوَی‌ََّ إِلَیْه‌ِ أَبَوَیْه‌ِ وَقَال‌َ ادْخُلُوا مِصْرَ إِن شَآءَ اللَّه‌ُ ءَامِنِین‌َ;(سوره یوسف آیه 99) هنگامی که بر یوسف وارد شدند، او پدر و مادر خود را در آغوش گرفت و گفت‌: همگی داخل مصر شوید که ان شأالله در امن و امان خواهید بود!" از جملة "فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَی‌َ یُوسُف‌َ" و "قَال‌َ ادْخُلُواْ مِصْرَ" (واژه ورود و دخول‌) استفاده می‌شود که حضرت یوسف‌ در خارج شهر به استقبال پدر و همراهانش رفته بود. در ساختمان و یا چادرهایی منزل گرفته‌، در انتظار قدوم آنان به سر می‌برد. هنگامی که پدر و همراهانش وارد شدند، حضرت یوسف نسبت به آنان اظهار محبت ویژه‌ای کرد: "ءاوَی‌ََّ إِلَیْه‌ِ أَبَوَیْه‌ِ" . پس از انجام دادن مراسم استقبال‌، از پدر و همراهانش خواست تا به مصر وارد شوند و در آن دیار سکنی گزینند; در غیر این صورت واژة ورود و دخول جایگاهی نداشت‌، بلکه کلمه ملاقات و مانند آن مناسب بود.(تفسیرالمیزان‌، علامه طباطبایی‌;، ج 11، ص336-337)

علاوه بر آن‌، روایت مذکور مرسل است (مراه العقول فی شرح اخبار ال الرسول ، علامه مجلسی ، تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی ، تهران ، اسلامیه ، چاپ دوم 1363 ش).

در اینجا هم ثابت شد حضرت یوسف(ع) نه تنها دچار غرور نشده اند بلکه با کمال احترام رفتار کرده اند.

در پست بعدی به نبوت بعد از حضرت یوسف میپردازیم... آیا کسی از نسل یعقوب(ع) و حضرت یوسف(ع) به نبوت رسید یا نبوت به خاندان حضرت اسماعیل رسید...

ادامه دارد....
[/]

[="Black"]قسمت سوم و بحث پاسخ به شبهه سلب نبوت از خاندان یعقوب(ع) و یوسف(ع)


فرزندی که پیامبران بنی اسرائیل از نسل او می باشند، لاوی فرزند یعقوب است. در روایت از امام صادق نقل شده که چون زمان رحلت حضرت یوسف فرارسید،آل یعقوب را که در آن وقت هشتاد نفر بودند ،جمع کرد و گفت: قبطیان بر شما غالب خواهند شد و شما را اذیت می کنند .نجات تان توسط فردی از نسل لاوی است که نام او موسی و پسر عمران است .
(
علامه مجلسی ،حیوه القلوب ، تحقیق سید علی امامیان، قم، سرور، چاپ اول، 1375 ش ، ج 1 ،ص 584)

حضرت موسی به سه واسطه به لاوی می رسد .(علامه مجلسی ،حیوه القلوب ، تحقیق سید علی امامیان، قم، سرور، چاپ اول، 1375 ش ، ج 1 ،ص 579)

یوشع بن نون از فرزندان افرائیم بن یوسف است که بعد از حضرت موسی به نبوت رسید. بر اساس برخی روایات مدت سی سال بعداز حضرت موسی زنده بود .(سید هاشم رسولی محلاتی، تاریخ انبیا، تهران، اسلامیه، چاپ سوم ، 1361 ش ، ج 2 ، ص 181)

ادامه دارد...[/]

[="Black"]
نتیجه گیری:

1 - حضرت یوسف(ع) در زندان خدا را فراموش نکرد. بلکه آن شخص آزاد شده بود که حضرت یوسف(ع) را فراموش کرد.

2 - حضرت یوسف(ع) هنگام ملاقات با پدرش دچار غرور نگشته بود بلکه با کمال احترام آنها را در آغوش گرفته و محترم شمارد.

3 - مهمترین بحث این بود که بیان شد حضرت یوسف(ع) با فراموش کردن خدا در زندان و غرورش نسبت به پدر نوبت از خاندانش سلب شد. در صورتی که از نسل حضرت یوسف(ع) پیغمبرانی بودند که یک نمونه را بیان کردیم.

و در واقع حضرت یوسف(ع) نه خطا و گناهی مرتکب شد. ( زیرا فراموش کردن خداوند توسط پیغمبر(ع) در هر صورتی معصیت محسوب میشود )
و نه غرور و تکبری نسبت به پدر و مادرش مرتکب شد.. زیرا آیاتی که در قران در وصف حضرت یوسف(ع) بیان گشت خلاف این اعاها را ثابت میکند.و در واقع قبول کردن این دست از روایات بخشهای از قران را به چالش خواهد کشید.
و همچنین این روایات ( فراموشی و غرور ) یک هدف را دنبال میکردند و ان اینکه نبوت از خاندان یوسف(ع) سلب گشت که حقیقت خلاف این ادعاها را به اثبات رساند.
و مهمتر از همه واژه ی
ترک اولی نیز درباره اعمال حضرت یوسف(ع) کاملا غلط است.

با ما باشید با داستانهای از پیغمبران دیگر و اثبات درستی رفتارشان و رد واژه ترک اولی...

ادامه دارد....[/]