پیامبر اكرم (صلى الله علیه و آله) در عهدین
تبهای اولیه
[="Navy"]خداى سبحان در آیه 157 سوره اعراف چنین فرموده است: «الذین یتبعون الرسول النبى الامى الذی یجدونه مكتوبا عندهم فى التوراة و الانجیل یامرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنكر... .» از این آیه شریفه استفاده مىشود كه اهل كتاب در عصر نزول قرآن، بشارت به حضرت رسول اكرمصلى الله علیه وآله را در كتابهاى خود مىیافتهاند. همچنین بر اساس آیه سوره مباركه صف، حضرت عیسىعلیه السلام خود را مبشر پیامبرى به نام «احمد» مىداند: «و اذ قال عیسى بن مریم یا بنیاسرائیل انی رسول الله الیكم مصدقا لما بین یدى من التوراة و مبشرا برسول یاتی من بعدى اسمه احمد فلما جاءهم بالبینات قالوا هذا سحر مبین.» (صف: 6) این آیات و نظایر آن ما را از مراجعه به تورات و انجیل موجود بىنیاز مىسازد. گذشته از آن، كسى كه اندك آشنایى با عهدین موجود داشته باشد به یقین مىداند كه این كتب اندك شباهتى با تورات و انجیل مورد نظر قرآن ندارند، حتى تركیب و صورت محرفى از آنها نیز نمىتوانند باشند. عهدین موجود «سیره مانندى» بیش نیستند كه در طول قرنهاى متمادى، نویسندگان بسیارى آنها را به رشته تحریر در آوردهاند. بنابراین، جستجو از بشارتهاى قرآنى در این كتابها اساسا خطاست. با وجود این، شواهد و قراینى در آنها وجود دارد كه به خوبى، بر پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله قابل تطبیق است. این شواهد و قراین هم در عهد عتیق و هم در عهد جدید قابل پیگیرى است. [/]
[="Navy"]پیامبر موعود در عهد عتیق
در عهد عتیق بشارتهاى بسیارى وجود دارد. در میان آنها، مواردى هست كه در طول تاریخ تنها بر پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله قابل تطبیق است. از این نمونه است آنچه در خطاب به حضرت موسىعلیه السلام در سفر تثنیه از عهد عتیق آمده است:
«نبىاى را از براى ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم كرد و كلام خود را در دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت و هر كسى كه سخنان مرا، كه او به اسم من مىگوید، نشنود من از او مطالبه خواهم كرد.» (1)
مسیحیان به بیانى كه در كتاب اعمال رسولان آمده است، (2) مصداق این بشارت را حضرت عیسى مسیحعلیه السلام مىدانند. اما آیا حضرت عیسىعلیه السلام مىتواند مصداق این بشارت باشد؟ [/]
[="Navy"]نقد درونى
در این عبارت چند خصوصیت مهم براى «پیامبر موعود» وجود دارد كه قابل تامل و بررسى است:
الف- پیامبرى نظیر موسىعلیه السلام:
مسیحیان این عبارت را بر حضرت عیسىعلیه السلام تطبیق مىدهند. حضرت عیسى مسیحعلیه السلام چند شباهتبا حضرت موسىعلیه السلام داشت:
1- هر دو یهودى بودند.
2- هر دو پیامبر بودند.
ظاهرا این دو خصوصیتبراى «نظیر موسى» بودن كافى نیست; زیرا اگر حضرت عیسىعلیه السلام با داشتن این دو شباهت، نامزد این بشارت باشد، هر كدام از انبیاى بنى اسرائیل پس از حضرت موسىعلیه السلام نیز همین دو خصوصیت را داشتهاند و حضرت یوشع، سلیمان، اشعیا، یحیىعلیهم السلام و برخى دیگر از این بزرگواران نیز هم یهودى بودهاند و هم پیامبر، اما كسى این بشارت را بر آنها تطبیق نكرده است.
از سوى دیگر، دلایلى وجود دارد كه حضرت عیسىعلیه السلام «نظیر موسى» نبود، بلكه تنها پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله «نظیر موسى» بودند: [/]
[="Navy"]
1- طبق اعتقاد مسیحیان، حضرت عیسىعلیه السلام خداست! او یكى از اقنومهاى سهگانه اقدس است! اما حضرت موسىعلیه السلام نزد آنان از مقام الوهیتبرخوردار نبود، او تنها پیامبر خدا بود. پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله نیز با معجزه جاوید خود - قرآن - فقط پیامبر بود. پس او نظیر موسى است.
2- طبق اعتقاد مسیحیان، حضرت عیسىعلیه السلام براى گناهان بشریتبر صلیب مرد و دفن گردید، ولى پس از سه روز به آسمانها رفت. او قیام پس از مرگ داشت و این حادثه مهمى در زندگى حضرت عیسى مسیحعلیه السلام به شمار مىرود. اما حضرت موسىعلیه السلام اینگونه نمرد و به آسمانها نیز نرفت. پس حضرت عیسى مسیحعلیه السلام «نظیر موسى» نبود. در مقابل، پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله همانند حضرت موسىعلیه السلام از دنیا رفت. [/]
[="Navy"]
3- حضرت موسىعلیه السلام و پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله در یك روند طبیعى و عادى، در اثر مباشرت طبیعى یك زن و مرد به دنیا آمدند. اما حضرت عیسىعلیه السلام با معجزه خاصى خلق شد. انجیل متى درباره ولادت حضرت عیسىعلیه السلام چنین آورده است: «اما ولادت عیسى مسیح چنین بود كه چون مادرش مریم به یوسف نامزد شده بود قبل از آنكه با هم آیند او را از روحالقدس حامله یافتند.» (3) لوقا در این باره چنین نوشته است: «پس فرشته نزد او داخل شده، گفت: سلام بر تو اى نعمت رسیده، خداوند با تو است و تو در میان زنان مبارك هستى. اینك حامله شده پسرى خواهى زایید و او را عیسى خواهى نامید... مریم به فرشته گفت: این چگونه مىشود و حال آنكه مردى را نشناختهام; فرشته در جواب وى گفت: روحالقدس بر تو خواهد آمد و قوت حضرت اعلى بر تو سایه خواهد افكند...; زیرا در نزد خدا هیچ امرى محال نیست.» (4) [/]
[="Navy"]
قرآن كریم نیز خلقتحضرت عیسىعلیه السلام را با شكوه هر چه تمامتر، چنین بیان كرده است: «اذ قالت الملائكة یا مریم ان الله یبشرك بكلمة منه اسمه المسیح عیسى ابن مریم وجیها فى الدنیا و الآخرة و من المقربین... قالت رب انى یكون لی ولد و لم یمسسنی بشر قال كذلك الله یخلق ما یشاء اذا قضى امرا فانما یقول له كن فیكون.» (آل عمران: 45 - 47). بنابراین، حضرت عیسىعلیه السلام تولدى همانند حضرت موسىعلیه السلام نداشته است. پس نظیر او نیست.
4- حضرت موسىعلیه السلام و پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله هم پدر داشتند و هم مادر، همچنین تشكیل خانواده دادند و داراى فرزندانى نیز گردیدند. اما حضرت عیسىعلیه السلام فقط مادر داشتند و خلقت ایشان همانند خلقتحضرت آدمعلیه السلام بود، تا پایان عمر هم تشكیل خانواده ندادند و مجرد باقى ماندند. پس او «نظیر موسى» نبودند. [/]
[="Navy"]
5- حضرت موسىعلیه السلام و پیامبر كرمصلى الله علیه وآله نزد مردم خود پذیرفته شدند. شكى نیست كه یهود مزاحمتهاى فراوانى براى حضرت موسىعلیه السلام ایجاد كردند و در دوران سرگردانى در بیابان پیوسته بهانهجویى مىكردند. اما در عین حال، حضرت موسىعلیه السلام را به عنوان پیامبرى الهى قبول داشتند. به نحو مشابهى، قریش عرصه را بر پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله در مكه تنگ گرفتند و آن حضرت پیوسته مورد اذیت و آزار آنها بودند تا پس از سیزده سال از محل تولد خود به مدینه هجرت كردند، اما پیش از رحلت، تمام ملت عرب او را به عنوان پیامبر قبول داشتند. ولى بر اساس اناجیل موجود، یهود حضرت عیسىعلیه السلام را نپذیرفتند (5) و در نهایت، او را دستگیر نمودند و تسلیم فرماندار رومى كردند. حتى امروز پس از دو هزار سال، ملتیهود حضرت عیسىعلیه السلام را رد مىكنند و قبول ندارند. بنابراین، حضرت عیسىعلیه السلام «نظیر موسى» نبود. [/]
[="Navy"]
6- حضرت موسىعلیه السلام و پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله پیامبر بودند و در عین حال، حكومت و رهبرى جامعه را نیز برعهده داشتند، وحى الهى را دریافت مىكردند و بر اساس آن، به ارشاد و راهنمایى مردم مىپرداختند. علاوه بر آن، حاكم بر مردم نیز بودند. حضرت موسىعلیه السلام همچون سلطان مقتدرى فرمان مىراند و - به اصطلاح - حیات و مرگ قوم در دستش بود. او دستور داد مردمى را كه حرمت روز سبت را شكسته بود و در آن روز، هیزم جمع كرده بودند سنگسار كنند. (6) كم نبود گناهانى كه مرتكبان آنها به مجازات مرگ محكوم مىشدند و حضرت موسىعلیه السلام دستور اجراى حكم الهى صادر مىكردند. به نحو مشابهى، حضرت محمدصلى الله علیه وآله نیز از چنین قدرتى برخوردار بودند. اما متاسفانه همه انبیاعلیهم السلام فرصت اجراى فرامین الهى را نیافتند. افراد بسیارى بودند كه از موهبت نبوت برخوردار بودند، اما هرگز فرصت اجراى فرامین الهى را پیدا نكردند. حضرت عیسىعلیه السلام نیز از این دسته بودند. ایشان نه تنها حكومت عام پیدا نكردند، حتى شاگردان بسیار نزدیك و حواریونشان نیز به ایشان خیانت ورزیدند، (7) او را دستگیر نمودند و تسلیم فرماندار رومى كردند. آنها او را به سخریه گرفتند، آب دهان بر رویش انداختند، بر صورت او سیلى زدند و حتى او را عریان ساختند، لباس قرمزى بدو پوشانیدند، تاجى از خار بافتند و بر سرش گذاشتند و استهزا كنان به او گفتند: اى پادشاه یهود. در نهایت نیز او را به دار كشیدند. (8) بنابراین، حضرت عیسىعلیه السلام «نظیر موسى» نبود. [/]
[="Navy"]
7- حضرت موسىعلیه السلام و پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله، هر كدام شریعت جدیدى آوردند. حضرت موسىعلیه السلام علاوه بر «ده فرمان»، شریعت جامعى براى هدایت قوم بنىاسرائیل آوردند. پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله نیز در بین مردمى كه غرق در جهل و وحشیگرى بودند مبعوث شدند و آنها را از حضیض ذلتبه اوج عزت رسانیدند. ایشان مصدق و مهیمن تعلیمات انبیاى سلفعلیهم السلام بودند، ولى در عین حال، شریعت جدیدى آوردند. اما حضرت عیسىعلیه السلام شریعت جدیدى نیاوردند و بر اساس نقل اناجیل فرمودند: «گمان مبرید آمدهام تا تورات یا صحف انبیا را باطل سازم، نیامدهام تا باطل نمایم، بلكه تا تمام كنم; زیرا هر آینه به شما بگویم تا آسمان و زمین زایل نشود، همزه یا نقطهاى از تورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود. (9) همچنین در انجیل لوقا آمده است: «آسانتر است كه آسمان و زمین زایل شود از آنكه یك نقطه از تورات ساقط گردد.» (10) بنابراین، حضرت عیسىعلیه السلام «نظیر موسى» نبود و تنها پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله در تمام این موارد «نظیر موسى» بودند. [/]
[="Navy"]
ب از میان برادران ایشان:
كتاب مقدس از حضرت ابراهیمعلیه السلام به عنوان دوست و خلیل خدا یاد مىكند. حضرت ابراهیمعلیه السلام دو همسر به نامهاى ساره و هاجر داشت. هاجر اولین پسر حضرت ابراهیم، اسماعیلعلیه السلام، را به دنیا آورد. در این زمان، حضرت ابراهیمعلیه السلام هشتاد و ششساله بودند. (11) هنگام عهد خدا با حضرت ابراهیمعلیه السلام، حضرت اسماعیلعلیه السلام یگانه فرزند ایشان بود. (12) همسر دیگر حضرت ابراهیم، ساره، نیز در ایام پیرى حامله شد و پسرى زایید و حضرت ابراهیمعلیه السلام نام او را اسحاق نهادند. در آن هنگام، حضرت ابراهیمعلیه السلام صد ساله بودند. (13) عهد عتیق فرزندان اسماعیل و فرزندان اسحاق را در مقابل یكدیگر با هم برادر خوانده است. (14) فرزندان اسحاق یهودى و فرزندان اسماعیل عرب زبان بودند. حضرت محمدصلى الله علیه وآله از نژاد اسماعیل، فرزند اول ابراهیم خلیل اللهعلیه السلام، بود كه خداوند او را از میان برادران اسرائیل - یعنى از نژاد اسماعیل - برگزید و این دقیقا همان چیزى است كه در خطاب به حضرت موسىعلیه السلام آمده است. (15) [/]
[="Navy"]ج- خداوند كلام خود را در دهان او گذاشت:
در كتاب اشعیاى نبىعلیه السلام چنین آمده است: «و آن طومار را به كسى كه خواندن نداند، داده، گویند: این را بخوان و او مىگوید: خواندن نمىدانم.» (16) پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله چهل ساله بودند كه در غار حرا، در شب بیست و هفتم ماه رجب، جبرئیل امین ایشان را با زبان مادریشان مورد خطاب قرار داد و فرمود: بخوان، او فرمود: من خواندن نمىدانم. به او گفته شد: به نام خداوند كریم خود بخوان. (17) اینچنین فرشته وحى، كلمات الهى را بر دهان مبارك پیامبرصلى الله علیه وآله گذاشت و ایشان نیز به همان صورتى كه به ایشان وحى و القا شده بود، تكرار كردند و به مردم ابلاغ نمودند.
در قرآن كریم، سورههاى متعددى وجود دارد كه با كلمه «قل» آغاز شدهاند. همچنین آیات فراوانى وجود دارد كه در ابتداى آنها كلمه «قل» وارد شده است. تمام اینها نشانگر آن است كه فرشته وحى كلام الهى را بر دهان حضرت رسولصلى الله علیه وآله گذاشته است. آن حضرت مكتب ندیده بودند و در تمام عمر شریف خود هرگز قلم به دست نگرفتند. معلم او فقط قادر توانا بود: «و ما ینطق عن الهوى ان هو الا وحى یوحى علمه شدید القوى.» (نجم: 3-5))(
نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مساله آموز صد مدرس شد (18) [/]
[="Navy"]
د- او از خدا و به نام خدا سخن خواهد گفت:
در سراسر قرآن كریم، كه معجزه جاوید پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله است، یك اظهار نظر و تفسیر و حتى یك كلمه و اشاره از خود پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله یا از یاران مؤمن و صدیق او دیده نمىشود. قرآن كریم، به تمامى، وحى و كلام خدا و از زبان خداست. 113 سوره از 114 سوره قرآن كریم با «به نام خداوند بخشنده مهربان» شروع شده است. تنها در ابتداى سوره مباركه «توبه» است كه «بسم الله الرحمن الرحیم» وجود ندارد. دلیل آن هم خطاب خاص این سوره مباركه به مشركان است. مسلمانان به تبع پیامبر خود، هر امرى را با نام خدا شروع مىكنند و هر كارى را كه با نام اقدس خدا شروع نشود ابتر مىدانند. اما مسیحیان امور خود را با نام خدا شروع نمىكنند، بلكه با نام «پدر، پسر، روح القدس» شروع مىكنند، در حالى كه خدا اسمى است كه جنسیتبردار نیست. بنابراین، پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله كه از خدا و به نام خدا سخن مىگفت، مصداق اتم این بشارت است. [/]
[="Navy"]
نقد بیرونى
الف- تفسیر فرهنگ كتاب مقدس:
در فرهنگ كتاب مقدس (19) ذیل مدخل موسى، (Moses) آمده است:
«موسى به عنوان یك زمامدار و قانونگذار، مؤسس ملتیهود است. او تجمعى سست از افراد سامىنژاد را یافت كه هیچكدامشان چیزى بیش از یك برده نبودند. اندیشهها و دینشان یك مجموعه كاملا مغشوش بود. او آنان را از این وضعیتبیرون برد و با تلاش بسیار به صورت ملتى در آورد كه داراى قانون، غرور ملى و نیز احساس جذاب برگزیده بودن از طرف خدایى متعالى برخوردار بود. در طول تاریخ، تنها كسى كه - ولو در حد پایینى - با موسى قابل مقایسه است محمد(ص) است.» (20) [/]
[="Navy"]
ب- نامههاى پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله:
پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله در نامههایى كه براى بزرگان و رهبران یهود و نصارى فرستادهاند، به این حقیقت اشاره كردهاند. بنابراین، حقایقى وجود داشته كه اینك بر ما پوشیده مانده است و اگر ذكرى از پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله در كتب عهدین نبود هرگز پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله آنچنان محكم با اهل كتاب محاجه نمىكرد. در ذیل، به دو نامه از نامههاى پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله، كه براى سران یهود فرستادهاند، اشاره مىكنیم:
1- كتابهصلى الله علیه وآله الى الیهود:
«من محمد رسول الله(ص)، اخى موسى و صاحبه، بعثه الله بما بعثه به. انى انشدكم بالله و ما انزل على موسى و یوم طور سیناء و فلق لكم البحر و انجاكم و اهلك عدوكم و اطعمكم المن و السلوى و ظلل علیكم الغمام. هل تجدون فى كتابكم انى رسول الله(ص) الیكم و الى الناس كافة؟ فان كان ذلك كذلك، فاتقوا الله و اسلموا، و ان لم یكن عندكم فلا تباعة علیكم.» (21) [/]
[="Navy"]
2- كتابهصلى الله علیه وآله الى یهود خیبر:
«بسم الله الرحمن الرحیم من محمد رسول الله، صاحب موسى و اخیه المصدق لما جاء به، الا ان الله قال لكم یا معشر اهل التوراة، و انكم لتجدون ذلك فى كتابكم "محمد رسول الله و الذین معه اشداء على الكفار رحماء بینهم تراهم ركعا سجدا یبتغون فضلا من الله و رضوانا سیماهم فى وجوههم من اثر السجود ذلك مثلهم فى التوراة و مثلهم فىالانجیل كزرع اخرج شطاه فاستغلظ فاستوى على سوقه یعجب الزراع لیغیظ بهم الكفار وعد الله الذین آمنوا و عملوا الصالحات منهم مغفرة و اجرا عظیما." و انی انشدكم بالله و انشدكم بما انزل علیكم و انشدكم بالذى اطعم من كان قبلكم من اسباطكم المن و السلوى و انشدكم بالذى ایبس البحر لآباءكم حتى انجاكم من فرعون و عمله الا اخبرتمونى; هل تجدون فیما انزل الله علیكم ان تؤمنوا بمحمد فان كنتم لاتجدون ذلك فى كتابكم فلاكره علیكم "قد تبین الرشد من الغى" فادعوكم الى الله و نبیه.» (22)
در این نامهها، رسول اكرمصلى الله علیه وآله خود را دوست و برادر حضرت موسىعلیه السلام معرفى نمودهاند. اگرچه تمام انبیاعلیهم السلام به تعبیرى، برادر یكدیگر محسوب مىشوند، اما بعید نیست كه این مورد خاص اشاره به مورد سفر تثنیه 18:18 باشد. [/]
[="Navy"]
پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله در عهد جدید
در قرون اولیه میلادى، مردم در انتظار پیامبرى نظیر موسىعلیه السلام بودند. براى كسانى كه با عهد جدید آشنایى داشته باشند این مطلب غیر قابل انكار است. بر اساس عهد جدید و اسناد به دست آمده در سواحل بحرالمیت، مردم در عصر حضرت یحیى و حضرت عیسىعلیهما السلام در انتظار چند نفر بودند. این انتظار در مواقع گوناگونى ظهور و بروز داشته است:
1- اشاره (23) به «آن نبى»
الف- «آن نبى» پس از موعظه روز عید:
در روز عید بزرگى كه حضرت عیسىعلیه السلام مردم را موعظه مىكردند، پس از اتمام موعظه، در بین مردم اختلاف افتاد كه او چه كسى است. بعضى او را همان پیامبرى دانستند كه حضرت موسىعلیه السلام و دیگران به آن بشارت داده بودند و بعضى دیگر او را مسیح موعودعلیه السلام دانستند: «آنگاه بسیارى از آن گروه چون این كلام را شنیدند، گفتند: در حقیقت، این شخص همان نبى است و بعضى گفتند: او مسیح است و بعضى گفتند: مگر مسیح از جلیل مىآید؟... پس درباره او در میان مردم اختلاف افتاد.» (24) از این عبارت به خوبى هویداست كه مردم در انتظار یك مسیح و یك پیامبر موعود بودند. به عبارت دیگر، آنها در انتظار دو نفر بودند به همین دلیل در بینشان اختلاف افتاد; زیرا بعضى گفتند این است و بعضى گفتند آن! [/]
[="Navy"]
ب- «آن نبى» پس از معجزه اطعام:
در طبریه، آن سوى دریاى جلیل، گروه بسیارى به پیشواز حضرت عیسىعلیه السلام آمدند. آن حضرت با پنج قرص نان و دو ماهى كوچك تمام آن جمعیت را، كه در حدود پنج هزار نفر بودند، اطعام كردند. «چون سیر شدند حضرت دستور دادند كه پارههاى باقىمانده را جمع كنند تا چیزى ضایع نشود. پس جمع كردند و از پارههاى پنج نان جو، كه از خورندگان زیاده آمده بود، دوازده سبد پر كردند. چون مردمان این معجزه را، كه از عیسى صادر شده دیدند، گفتند: "این البته همان نبى است كه باید در جهان بیاید" و اما عیسى چون دانست كه مىخواهند بیایند و او را به زور برده پادشاه سازند باز تنها به كوه برآمد.» (25)
ج- «آن بنى» در تفحص یهود و شهادت حضرت یحیىعلیه السلام:
وقتى حضرت یحیىعلیه السلام به ارشاد و موعظه مردم پرداختند، درباره او به تحقیق و تفحص پرداختند. در انجیل یوحنا، در این باره چنین آمده است: «این استشهادت یحیى در وقتى كه یهودیان از اورشلیم، كاهنان و لاویان را فرستادند تا از او سؤال كنند كه تو كیستى. معترف شد و انكار ننمود، بلكه اقرار كرد كه من مسیح نیستم. آنگاه از او سؤال كردند: پس چه؟ آیا تو الیاس هستى؟ گفت: نیستم، آیا تو «آن نبى» هستى؟ جواب داد كه نى. آنگاه بدو گفتند: پس كیستى تا به آن كسانى كه ما را فرستادهاند جواب بریم؟ درباره خود چه مىگویى...؟ فرستادگان از فریسیان بودند. پس از او سؤال كرده، گفتند: اگر تو مسیح و الیاس و «آن نبى» نیستى پس براى چه تعمید مىدهى...؟ یحیى در جواب ایشان گفت:... او آن است كه بعد از من مىآید، اما پیش از من شده است. من لایق نیستم بند نعلینش را باز كنم.» (26) «او از من تواناتر است.» (27) [/]
[="Navy"]
چنان كه مكرر بیان شده است، انبیاى بنىاسرائیل پیوسته از ظهور «مسیح» و «پیامبرى نظیر موسى» خبر داده بودند. بنابراین، طبیعى بود كه مردم گمان كنند حضرت یحیىعلیه السلام همان «مسیح موعود» و یا پیامبر موعود باشد. بدین سبب، حاكمان اورشلیم برخود لازم و واجب مىدانستند كه از این موضوع تحقیق كنند. آنها افرادى ساده لوح و زودباور نبودند; اگر كسى ادعاى نبوت مىكرد به خوبى، تحقیق مىكردند. تحقیق در مورد دعاوى كسانى كه ادعاى نبوت مىكردند و یقین به صحت و سقم ادعاها از وظایف شوراى بزرگ سنهدرین بود. این شورا از 71 نفر عضو مشاور تشكیل مىشد. (28) از اینرو، شوراى مزبور، كه انجیل یوحنا آن را «یهود» مىنامد، هیئتى اعزام كرد تا درباره دعاوى یحیىعلیه السلام تحقیق كنند. هیئت اعزامى سه سؤال از حضرت یحیىعلیه السلام پرسیدند:
1- آیا تو «مسیح موعود» هستى؟
2- آیا تو الیاس نبى هستى؟
3- آیا تو «آن نبى» - پیامبر موعود - هستى؟ [/]
[="Navy"]
حضرت یحیىعلیه السلام در جواب سؤال اول، اقرار كرد كه مسیح نیست. سؤال دوم درباره حضرت الیاسعلیه السلام بود. یهودیان طبق كتاب دوم پادشاهان (29) معتقد بودند كه حضرت الیاسعلیه السلام پیامبرى است كه بر گردباد سوار شده و به آسمان عروج كرده و شخصا به زمین رجعتخواهد كرد. چون حضرت یحیىعلیه السلام مسیح بودن خود را منكر شد، به نظر هیئت اعزامى چنین رسید كه وى باید حضرت الیاس نبىعلیه السلام باشد كه رجعت كرده است. بنابراین، از حضرت یحیىعلیه السلام سؤال كردند كه آیا تو الیاس نبى هستى؟ حضرت یحیىعلیه السلام پاسخ دادند كه من الیاس نیستم. (30) سپس فرستادگان با خود گفتند كه اگر او مسیح و الیاس نیست، آیا همان نبىاى است كه حضرت موسى و انبیاى دیگرعلیه السلام به ظهور او بشارت دادهاند؟ لذا، سؤال سوم را مطرح كردند. حضرت یحیىعلیه السلام به این پرسش نیز پاسخ منفى دادند و فرمودند پیامبر موعود «از او نیرومندتر است» (31) و او حتى خود را لایق نمىیابد كه بند نعلین او را باز كند. (32) [/]
[="Navy"]
این مطلب معلوم است كه كلیسا همواره حضرت یحیىعلیه السلام را منادى ظهور حضرت عیسىعلیه السلام، وابسته و تابع وى معرفى كردهاند. در این باره چند نكته قابل توجه است:
1- حضرت یحیى و حضرت عیسىعلیهما السلام معاصر و با تفاوت شش ماه، (33) همسن یكدیگر بودند. حضرت یحیىعلیه السلام در این پرسش و پاسخ مىفرماید: آن كه بعد از من مىآید نیرومندتر از من خواهد بود. قید «بعد» نشان مىدهد كه آن پیغمبر در زمان نامعینى در آینده خواهد آمد. این كلمه در زبان انبیاعلیهم السلام در عهد عتیق معمولا به معناى یك یا چند دوران است.
2- حضرت یحیىعلیه السلام به دنبال بررسىهاى هیئت اعزامى، آشكارا اعلام كرد كه پیامبر دیگرى در راه خواهد بود. شان و جلال او در پیشگاه قادر متعال آنچنان است كه او - یحیى - حتى شایسته بازكردن بند كفشهایش نیست. بدیهى است كه آن پیامبر، با چنان مشخصاتى، حضرت عیسىعلیه السلام نبود; زیرا اگر حضرت عیسىعلیه السلام «آن نبى» بود، حضرت یحیىعلیه السلام مانند یك شاگرد و مرید و حوارى باید دنبالهرو او مىشد و البته حضرت یحیىعلیه السلام هرگز در مورد حضرت عیسىعلیه السلام چنین نكرد. او بدون آنكه كوچكترین توجهى به حضور پسر خالهاش، حضرت عیسىعلیه السلام، در یهودیه و جلیلیه داشته باشد، موعظه مىكرد و همچنان مردم را تعمید مىداد و شاگرد و حوارى جدید مىپذیرفت. (34) او با هردویس در افتاد، (35) فریسیان و صدوقیان را سخت مورد حمله قرار مىداد (36) و پیشگویى مىكرد كه پس از او پیامبرى خواهد آمد كه «بس نیرومندتر» از اوست. (37) البته در تمام این مدت، حضرت عیسىعلیه السلام هم، كه از قبل به آنجا آمده بود، در آن حوالى، سرگرم فعالیتهایى بود. (38) [/]
[="Navy"]
3- هنگامى كه حضرت یحیىعلیه السلام را نزد خود مجسم كنیم كه در بیابانهاى یهودیه و در سواحل رود اردن براى تودههاى مؤمن یهودى، كه چند هزار سال سابقه خداپرستى داشتهاند، با فریاد موعظه مىكرد و با وجود آن، راه به جایى نمىبرد و آنگاه كه حضرت محمدصلى الله علیه وآله را در نظر آوریم كه آرام و با وقار، آیات آسمانى قرآن كریم را به گوش اعراب بتپرست و جاهل دیرباور مىرساند و وقتى كه تاثیر و نفوذ این مواعظ دوگانه را بر شنودگان آن دو بزرگوار ارزیابى كنیم و به نتایج نهایى آنها بنگریم مىتوانیم تفاوت عظیم میان آنان را حس كنیم و به اهمیت و معناى این كلمات كه «او از من نیرومندتر است» پى ببریم. [/]
[="Navy"]
هنگامى كه به دستگیرى و زندانى شدن آن تعمیدگر بىگناه بیندیشیم كه به فرمان هرودیس آنتیپاس بىرحمانه و ستمگرانه به دلیل رذالت رقاصه زناكارى سر از بدن مباركش جدا مىكنند (39) و یا وقایع در هم و مغشوش و در عین حال، غمانگیز و دردآور زندگى حضرت عیسىعلیه السلام را طبق نقل انجیلنویسان، پیش چشم خود مجسم كنیم كه به فرمان استاندار چكمهپوش روم - به نام پیلاطوس - شلاق مىخورد، اطرافیان بر رویش آب دهان مىانداختند و حتى شاگردان و حواریون نزدیك نیز به او خیانت و یا از او فرار كردند و یا او را انكار نمودند و به دستور هرودیس به رسم تاجگذارى، تاجى از خار بر سرش گذاشتند و یا فاجعه بزرگى كه در تپه جلجته حادث شد (40) و هنگامى كه با چشم باطن حوادث دیگرى را نظاره كنیم; ورود ظفرمند اشرف انبیا به مكه، نابودى كامل همه اصنام و تماثیل باستانى شرك و بتپرستى، تطهیر خانه مقدس كعبه، منظره شورانگیز مقهور شدن دشمن خطرناك به ریاست ابوسفیان را كه به پاى رسول خداصلى الله علیه وآله مىافتاد و به رحمت و بخشایش او پناه برد و اسلام آورد، پرستش صادقانه خداى واحد، فداكارىها و مجاهدتهاى مسلمانان در راه خدا و خلاصه، آخرین موعظه خاتمالانبیاصلى الله علیه وآله و كلمات ملكوتى او كه فرمود: «الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتی و رضیت لكم الاسلام دینا» (مائده: 3)، در چنین لحظاتى است كه به مفهوم واقعى گفتار حضرت یحیىعلیه السلام پى مىبریم كه فرمود: «او از من نیرومندتر است.» (41) [/]
[="Navy"]
4- مردم به شدت در انتظار ظهور «پیامبر موعود» بودهاند و این مطلب در جاى جاى عهد جدید آمده است. در بعضى جاها «پیامبر موعود»، حضرت عیسىعلیه السلام دانسته شده، اما از آنجا كه بر خود آن حضرت پوشیده نبوده كه شخص دیگرى در راه استبه درخواست مردم توجه نكردهاند. حتى ممكن استحضرت عیسىعلیه السلام در تعیین او مطالبى گفته باشند، ولى انجیلنویسان آن را نقل نكرده باشند. اما اجمالا نقل شده است كه «و چون مردمان این معجزه را، كه از عیسى صادر شده دیدند، گفتند: این البته همان نبى است كه باید در جهان بیاید و اما عیسى چون دانست كه مىخواهند بیایند و او را به زور برده، پادشاه سازند باز تنها به كوه برآمد.» (42) اگر حضرت عیسىعلیه السلام همان پیامبر موعود بود نباید به درخواست مردم پشت پا مىزد. تعداد جمعیتبسیار زیاد بوده است; دست كم، پنج هزار نفر به استقبال حضرت عیسىعلیه السلام شتافتند و آن حضرت با معجزه، تمام آنها را اطعام كرد. (43) بنابراین، بهترین فرصتبراى اجابت دعوت مردم فراهم بوده است، ولى حضرت عیسىعلیه السلام به اصرار آنها پاسخ منفى مىدهد و به تنهایى به كوه مىرود تا خدا را عبادت كند. (44) پس چون مردم در تطبیق پیامبر موعود با حضرت عیسىعلیه السلام دچار اشتباه شده بودند، آن حضرت با عدم اجابت دعوت آنها تفهیم كرد كه او آن «پیامبر موعود» نیست و باید در انتظار دیگرى باشند. در نتیجه، فرمود كه تسلىدهنده دیگرى در راه است و او شما را به جمیع راستى هدایتخواهد كرد.[/]
[="Navy"]
2- اشاره به تسلىدهنده یا فارقلیط
تسلىدهنده یا فارقلیط معروف، در ابواب چهاردهم، پانزدهم و شانزدهم انجیل یوحنا آمده است: «من از پدر سؤال مىكنم و او تسلىدهنده دیگرى به شما اعطا خواهد كرد... .» (45) «و لكن چون تسلىدهنده كه او را از جانب پدر نزد شما مىفرستم، آید... او بر من شهادت خواهد داد.» (46) «و من به شما راست مىگویم كه رفتن من براى شما مفید است; زیرا اگر نروم تسلىدهنده نزد شما نخواهد آمد، اما اگر بروم او را نزد شما مىفرستم.» (47)
در توضیح كلمه «تسلىدهنده» باید بگوییم: این كلمه در این عبارتها ترجمه واژه «فارقلیط» است. كلمه فارقلیط از طریق زبان سریانى به زبان عربى راه یافته و اصل آن «پاركلیتوس» به زبان یونانى است. در زبان یونانى، این كلمه به معناى تسلىدهنده مىباشد، اما كلمه ستایش شده یعنى «محمد» و مشتقات آن نظیر «احمد» ترجمه پركلیتوس است. بعید نیست كه این دو كلمه در اصل، یكى بوده و با افزودن «الف»، تعریف شده باشد. در این نوشته ما همان معنایى را لحاظ مىكنیم كه خود مسیحیان در نظر گرفتهاند.
مسیحیان معتقدند كه مقصود از تسلىدهنده «روحالقدس» است كه پنجاه روز پس از عروج حضرت عیسىعلیه السلام نزد حواریون آمد و آنان را تقویت روحى كرد، به شرحى كه در آغاز كتاب اعمال رسولان آمده است. (48) ولى مسلمانان اعتقاد دارند كه شواهد و قراین كافى وجود دارد كه تسلىدهنده مورد نظر نمىتواند روحالقدس مورد نظر مسیحیان باشد. [/]
[="Navy"]
نقد درونى:
در عبارت مربوط به تسلىدهنده چند فراز مهم وجود دارد كه قابل تامل و بررسى است:
الف «تسلىدهنده دیگرى به شما عطا خواهد كرد تا همیشه با شما بماند.» (49)
ملتیهود همیشه شرایط دشوارى را تحمل كرده است. سراسر تاریخ یهود با جنگ و گریز، آوارگى، اسارت و انواع و اقسام بلاهاى دیگر آمیخته بوده است. پس از بشارت انبیاى بنىاسرائیلعلیهم السلام به فردى نجاتبخش، آنان در انتظار پادشاه قدرتمندى بودند كه پیروزمندانه وارد اورشلیم شود، التیامبخش شكستهدلان و تسلىبخش همه ماتمیان باشد. (50) با ظهور حضرت عیسى مسیحعلیه السلام انتظار یهود - به هر دلیل - برآورده نشد. خود حضرت عیسىعلیه السلام نیز مردم را به تسلىدهنده دیگرى بشارت مىدادند و مكررا تاكید مىكردند كه هر كس مرا دوست دارد وصیت مرا حفظ كند:
«اگر مرا دوست دارید احكام مرا نگاه دارید.» (51) «هر كس احكام مرا حفظ كند مرا محبت نموده است و هر كس به من محبت نماید خدا به او محبتخواهد نمود.» (52) سپس فرمودند: «من از پدر سؤال مىكنم و تسلىدهنده دیگر به شما عطا خواهد كرد تا همیشه با شما بماند.» (53) از قید «دیگر» استفاده مىشود كه حضرت عیسىعلیه السلام به پیامبر دیگرى همانند خود بشارت داده است. [/]
[="Navy"]
ب «من به شما راست مىگویم كه رفتن من براى شما مفید است; زیرا اگر نروم تسلىدهنده نزد شما نخواهد آمد، اما اگر بروم او را نزد شما مىفرستم.» (54) در این عبارت، حضرت عیسى مسیحعلیه السلام مىفرماید، من باید بروم تا او بیاید. ایشان آمدن تسلىدهنده را منوط به رفتن خود دانسته است. بنابراین، اگر تسلىدهنده روحالقدس باشد، همانگونه كه ارباب كلیسا تفسیر مىكنند، لازم نبود كه حضرت عیسىعلیه السلام بروند تا او بیاید; زیرا روحالقدس همراه آن حضرت و آن حضرت در معیت روحالقدس بود. حضرت یحیىعلیه السلام شهادت دادهاند كه حضرت عیسىعلیه السلام همراه با روحالقدس بوده است: «پس یحیى شهادت داده، گفت: روح را دیدم كه مثل كبوترى از آسمان نازل شده، بر او قرار گرفت.» (55) بر مادر حضرت عیسى، حضرت مریمعلیه السلام، نیز روحالقدس وارد شده بود. (56) علاوه بر آن، خود حضرت یحیىعلیه السلام، كه با تفاوت شش ماه (57) همسن حضرت عیسىعلیه السلام بود، «در شكم مادر پر از روح القدس بود.» (58) همچنین پدر بزرگوارش، حضرت زكریاعلیه السلام، نیز «از روح القدس پر شده بود و نبوت مىكرد.» (59) [/]
[="Navy"]
بنابراین، تسلىدهنده مورد نظر به طور قطع، باید غیر از روحالقدس مصطلح باشد; زیرا حضرت عیسىعلیه السلام فرمودند: «تا من نروم تسلىدهنده نزد شما نخواهد آمد، اما اگر بروم او را نزد شما مىفرستم.» (60) بعضى همانند نویسنده قاموس كتاب مقدس پذیرفتهاند كه روحالقدس به دو معناست. بنابراین، واضح است كه در اینجا روح قدسى مطرح است، نه روحالقدس مصطلح و آن كاملا با پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله قابل تطبیق است.
ج- «او از طرف خود سخن نخواهد گفت، بلكه آنچه شنیده استسخن خواهد گفت.» (61) حضرت عیسىعلیه السلام نیز همانند انبیاى سلفعلیهم السلام مىفرمایند: آن روح راستى كه پس از من خواهد آمد از پیش خود سخن نمىگوید، بلكه از آنچه كه شنیده استسخن خواهد گفت. در سراسر قرآن كریم یك اظهار نظر و تفسیر و حتى یك كلمه و اشاره از خود پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله یا از یاران صدیق و مؤمن او دیده نمىشود. قرآن كریم سراسر وحى و كلام خداست و پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله كلام خداى تبارك و تعالى را آنچنان كه جبرئیل امین بر او فرومىخواند و او مىشنید، بر زبان مىآورد و بر جهانیان آشكار مىساخت. كلمات، جملات و تعالیم خود آن حضرت، علىرغم ارزش قدسىاش، كلام خدا محسوب نمىشود و تحت مقوله جداگانهاى به نام احادیث گردآورى شدهاند. [/]
[="Navy"]
د- «او بر من شهادت خواهد داد... او مرا جلال خواهد داد.» (62)
پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله بر حضرت عیسىعلیه السلام و حواریون او شهادت دادند و از مادر مكرمه ایشان به خوبى هرچه تمامتر یاد كردند. قرآن كریم از زنان، با لقب و كنایه یاد مىكند و اسم هیچ زنى در قرآن یافت نمىشود، اما نام مبارك حضرت مریمعلیها السلام بیش سى مرتبه در قرآن كریم تكرار گردیده و سورهاى از قرآن به نام آن حضرت نامگذارى شده است. این به دلیل عظمت مقام این بزرگوار و شاید به دلیل جفایى است كه در حق ایشان رواداشتند.
ه- «بسیار چیزهاى دیگر نیز دارم كه به شما بگویم، لكن الآن طاقت تحمل آن را ندارید، لكن چون او - یعنى روح راستى - آید شما را به جمیع راستى هدایتخواهد كرد.» (63) [/]
[="Navy"]
شكى نیست كه همه انبیاى الهىعلیهم السلام در هدایت مردم مؤثر بودهاند و هر یك از آن بزرگواران كاروان بشریت را گامى به جلو هدایت كردهاند. دین خدا به تدریج، كاملتر شده و در نهایت، به صورت كامل به مردم عرضه گردیده است. حضرت عیسىعلیه السلام چنان كه بیان شد، فرصت اجراى فرامین الهى را پیدا نكرد، مردم نیز استعداد و آمادگى لازم براى پذیرش نداشتند. آن حضرت خود به این حقیقت اشاره كردهاند كه «بسیار چیزهاى دیگر نیز دارم كه به شما بگویم، لكن الآن طاقت تحمل آن را ندارید، لكن چون او روح راستى آید شما را به جمیع راستى هدایتخواهد كرد.» (64)
یكى خط است ز اول تا به آخر
بر او خلق جهان گشته مسافر
در این ره انبیا چون ساربانند
دلیل و رهنماى كاروانند
و از ایشان سید ما گشته سالار
هم او اول هم او آخر در این كار (65)
و «او از آینده خبر خواهد داد.» (66)
پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله از طریق وحى الهى از آینده خبر دادند. در سال 615 میلادى، هنگامى كه ایران روم را شكست داد و موجب خوشحالى قریش شد، قرآن كریم با قاطعیت كامل فرمود در كمتر از ده سال دیگر روم ایران را شكستخواهد داد. بر این قضیه بعضى مسلمانان و كفار با یكدیگر شرطبندى كردند. سرانجام، همان شد كه قرآن كریم خبر داده بود. (67) [/]
[="Navy"]
قرآن كریم همچنین با قاطعیت كامل خبر داد آن كسى كه پیامبرصلى الله علیه وآله را «ابتر» مىخواند، خودش «ابتر» است. (68) بعضى به پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله به دلیل آنكه فرزند مذكر نداشت، مقطوعالنسل مىگفتند. نسل چنین كسانى به طور كلى، منقرض شد، اما شجره طیبه ائمه اطهارعلیهم السلام و فرزندان آنها از نسل پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله روز به روز در حال فزونى است.
قرآن كریم به مناسبتهاى گوناگون پیشگویىهاى فراوانى ذكر كرده است; در سوره قمر از شكست كفار در جنگ بدر خبر داده، (69) در سوره آل عمران از شكست كفار در برابر مسلمانان، (70) در سوره فتح، از فتح مكه و تحقق یافتن رؤیاى پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله (71) و در سوره بقره فرموده: هرگز كسى نخواهد توانست نظیر سورهاى از قرآن بیاورد و تا امروز نیز كسى نتوانسته است. (72) علاوه بر آن، پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله با معجزه قرآن كریم، افق دیگرى در مورد آینده حتمى گشود كه در كتب انبیاى گذشتهعلیهم السلام از عهد عتیق و جدید اثرى از آنها نیست. ایشان درباره مرگ، برزخ، قیامت و حوادث روز قیامت آیات فراوانى آوردند. در قرآن كریم كمتر صفحهاى است كه در آن ذكرى از معاد، قیامت، منازل آخرت و آینده حتمى مؤمنان و غیر مؤمنان خبر نداده باشد. حتى در قرآن كریم، سورههایى تحت عناوین قیامه، واقعه، حاقه، نبا، تكویر، انفطار، زلزال و قارعه وجود دارند كه در تمام آنها از آینده خبر داده شده است. [/]
[="Navy"]
ز اتمام حجت: حضرت عیسىعلیه السلام در نهایت، با حواریون و پیروان خود اتمام حجت كرد و فرمود: «اگر نیامده بودم و با ایشان تكلم نكرده بودم گناه نمىداشتند و اما الآن عذرى براى گناه خود ندارند.» (73)
حضرت موسىعلیه السلام نیز با پیروان خود اتمام حجت كرد. در عهد عتیق پس از بشارت به پیامبرى نظیر موسى چنین آمده است:
«و نبىاى را براى ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم كرد و كلام خود را در دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت و هر كسى كه سخنان مرا، كه او به اسم من مىگوید، نشنود من از او مطالبه خواهم كرد.» (74)
در قرآن كریم نیز پیوسته به كسانى كه دین اسلام را نپذیرند وعده عذاب داده شده است. بنابراین، بر تمام كسانى كه این موارد را پس از قرنها در كتب مقدس خود مىیابند لازم است كه در آن تامل كنند. شاید به نتایج تازهاى نایل آیند! [/]
[="Navy"]
نقد بیرونى:
الف- برداشت متاخران حضرت عیسى مسیحعلیه السلام:
معاصران و حتى متاخران از حضرت عیسىعلیه السلام تا قرنها بعد، از كلمه «فارقلیط»، روحالقدس مصطلح را نمىفهمیدند. در قرون اولیه میلادى، مردم اعتقادات گوناگونى داشتند. ویل دورانت مىنویسد: «پیروان مسیح در سه قرن اول، جز در مبناى اساسى، صدگونه اعتقاد داشتند.» بعضىها حضرت عیسى مسیحعلیه السلام را انسان و پیامبرى همانند انبیاى دیگر مىدانستند، بعضى دیگر او را فقط فرشته مىدانستند كه به شكل و هئیت انسان بود، بعضى دیگر مىگفتند: او نه انسان است و نه فرشته، او فقط خداست ولى در شكل و هیئت انسان. (75) سرانجام، كلیسا بر اثر تفوق سازمان خود، بر همه این جنبشها چیره گشت و نظریه چهارمى مطرح كرد كه حضرت عیسى مسیحعلیه السلام به نحو تجزیهناپذیرى، هم انسان و هم خداست. این نظریه در شوراى نیقیه در سال 325 میلادى تثبیتشد و از آن زمان به بعد تثلیثبه عنوان اعتقاد رسمى كلیسا اعلام گردید. خداى پدر به عنوان اقنوم اول، حضرت عیسى مسیحعلیه السلام، پسر خدا، اقنوم دوم و روحالقدس، اقنوم سوم شناخته شد. بنابراین، در قرون اولیه میلادى مردم فارقلیط موعود را با روحالقدس یكى نمىدانستند. آنها در انتظار فارقلیط موعود بودند. بر همین اساس بود كه افراد متعددى آمدند و ادعا كردند كه فارقلیط موعودند. [/]
[="Navy"]
در حدود سال 156 میلادى شخصى به نام مونتانوس در آسیاى صغیر قیام كرد و خود را «فارقلیط موعود» دانست. وى دنیاپرستى روزافزون مسیحیان و خودكامى اسقفها را در كلیسا تقبیح كرد و خواستار بازگشتبه سادهزیستى و زهد مسیحیان نخستین و همچنین استقرار مجدد حق غیبگویى یا گفتار الهامشده براى اعضاى محافل مذهبى شد. وى با حالتخلسه چنان شیوا غیبگویى مىكرد كه شاگردانش به او به عنوان «فارقلیط موعود» حضرت مسیحعلیه السلام درود مىفرستادند. (76)
از دیگر افرادى كه ادعا مىكرده «فارقلیط موعود» عیسى مسیح است، جوانى پارسى به نام مانى از اهالى تیسفون است. وى در قرن سوم میلادى، هنگام تاجگذارى شاهپور اول، در سال 242 میلادى خود را مسیحعلیه السلام خواند و گفت كه خداى حقیقى، او را براى اصلاح حیات مذهبى و اخلاقى بشر به زمین فرستاده است. (77) [/]
[="Navy"]
ب- اسناد مكشوفه بحرالمیت:
براساس اسناد مكشوفه در سواحل بحرالمیت نیز مردم در انتظار پیامبر موعود (آن نبى) بودند و این غیر از «مسیح موعود» بود. این پیامبر موعود را در زبان عبرى گبر به معناى «انسان» مىخواندند. اگرچه پس از حضرت عیسى مسیحعلیه السلام «آن نبى» در میان مسیحیان با مسیحعلیه السلام یكى دانسته شد، اما یكى دانستن این دو با پیشفرضى كلامى همراه بود، ولى از حیث تاریخى و بر اساس اسناد و مدارك موجود، این تطبیق بىمورد است. [/]
[="Navy"]__________________________
1) تثنیه، 18:18 و 19
2) اعمال رسولان، 3:22
3) متى، 1:18
4) لوقا، 1:28، 31، 34، 35، 37
5) او در جهان بود... جهان او را نشناخت. به نزد خاصان خود آمد و خاصانش او را نپذیرفتند.» یوحنا، 1:10 و 11
6) اعداد، 15:32، 36
7) یهوداى اسخریوطى براى سى پاره نقره او را تسلیم رؤساى كهنه كرد (متى، 26:15) و پطرس، حوارى دیگر، پس از دستگیرى آن حضرت، سه مرتبه او را انكار كرد. (متى، 26:34))(
ر. ك. به: انجیل متى باب 26 ; قابل توجه است كه قرآن مصلوب شدن حضرت عیسى(ع) را نپذیرفته است.
9) متى، 5:17
10) لوقا 16:17
11) پیدایش، باب 16
12) پیدایش، 17:15 - 1
13) پیدایش، 21:2 - 5
14) پیدایش، 16:12 و 25:18
15) تثنیه، 18:18 قابل توجه است كه در ترجمههاى جدید، كه به نام ترجمه تفسیرى از سوى كلیساها انتشار یافته است، در این عبارات، لفظ «از میان برادران» ایشان را حذف كردهاند. ر. ك. به: كتاب مقدس، ترجمه تفسیرى، انجمن بینالمللى كتاب مقدس، 1995م، تثنیه، 18:18
16) اشعیا، 29:12
17) آیات 1 - 5 سوره علق
18) شیخ محمود شبسترى، گلشن راز
19) Rev. James L. Dow M. A., Dictionary of the Bible, p. 402-403
20) احادیث
21) على بن حسینعلى الاحمدى، مكاتیب الرسول، چ سوم، نشر امین، 1363، ص 172
22) على بن حسینعلى الاحمدى، همان، ص 174
23) آن كس است اهل بشارت كه اشارت داند
نكتهها هستبسى محرم اسرار كجاست
(حافظ)
24) یوحنا، 7:40 - 43
25) یوحنا، 6:10 - 14
26) یوحنا، 1:19 - 27
27) مرقس، 1:7
28) در اسرائیل سه دادگاه وجود داشت كه مهمترین آن دادگاه سنهدرین كبیر بود. اعضاى آن هم وظیفه قضاوت را به عهده داشتند و هم وظیفه هئیت منصفه را، این دادگاه مسئولیتهاى سنگینى داشت. پیغمبر دروغین و كاهن اعظم را تنها در این دادگاه مىتوانستند محاكم كنند. ر.ك. به: گنجینهاى از تلمود ص 302.
29) كتاب دوم پادشاهان، 2:11
30) بر اساس اناجیل موجود، نظریه عیسىعلیه السلام در اینجا مخالف نظریه یحیى است. حضرت یحیىعلیه السلام مىفرماید كه او الیاس نبى نیست، اما حضرت عیسىعلیه السلام، حضرت یحیىعلیه السلام را همان الیاس نبىعلیه السلام مىدانست. ما هر دو بزرگوار را پیامبر خدا و راستگو مىشماریم، لكن اناجیل موجود را هم مخدوش مىدانیم اما كلیسا كه هم وثاقت اناجیل را پذیرفته و آن را الهام و تحت اشراف روحالقدس مىداند باید این تناقص را حل كند، لابد مىگویند یكى نمىدانسته است! (ر. ك. به: متى 17:11 - 13)
31) مرقس، 1:7 و لوقا، 3:16
32) یوحنا، 1:27
33) لوقا، 1:26
34) متى، 3:5 و لوقا، 3:18
35) مرقس، 6:21 - 29 / لوقا، 3:19 - 20
36) متى، 3:7 / لوقا، 3:7
37) متى، 3:11 / مرقس، 1:7
38) متى، 4:12 ، 13 ، 23 و ابواب دیگر
39) مرقس، 6:21 - 29
40) ر. ك. به: متى، 27:28 - 34
41) متى، 3:11 / مرقس، 1:7
42) یوحنا، 6:14 و 15
43) یوحنا باب 6.
44) یوحنا، 6:15
45) یوحنا، 14:17 و 18
46) یوحنا، 15:26 و 27
47) یوحنا، 16:7 و 8
48) اعمال رسولان، بابهاى 1 و 2
49) یوحنا، 14:16
50) اشعیا، 61:1 و 2
51) یوحنا، 14:15
52) یوحنا، 16:5 [/]
[="Navy"]
53) یوحنا، 14:16
54) یوحنا، 16:7
55) یوحنا، 1:37
56) لوقا، 1:35
57) ر. ك. به: لوقا، 1:26
58) لوتا 1:15.
59) لوقا، 1:67
60) یوحنا، 16:7
61) یوحنا، 16:13
62) یوحنا، 15:26
63) یوحنا، 16:12 و 13
64) یوحنا، 16:12 و 13
65) شیخ محمود شبسترى، همان
66) یوحنا، 16:13
67) سوره روم: 2-4
68) سوره كوثر: 4
69) سوره قمر: 44 و 45
70) سوره آل عمران: 12
71) سوره فتح: 27
72) سوره بقره: 24
73) یوحنا، 15:23
74) تثنیه، 18:18
75) همان
76) ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 3، ص 708
77) ویل دورانت، همان، ج 3، ص 709 / همچنینن ر. ك. به: جفرى بارندر، المعتقدات الدینیة لدى الشعوب، ترجمه د. امام عبدالفتاح، كویت، 1413 ، ص 129 [/]