جزیره خضراء ؛ افسانه یا واقعیت؟

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
جزیره خضراء ؛ افسانه یا واقعیت؟



آيا جزيره خضراء محل سکونت امام زمان (عجل الله) است يا نه!!!
علامه حسن زاده آملي مي فرمايند:
مرحوم حاجى نورى راجع به جزيره خضراء روايتى نقل كرده است . يكى از فوايد محضر شريف علامه شعرانى اين است كه ايشان باز حاشيه اى در اينجا دارند كه ما آن حاشيه را در هزار و يك نكته آورديم .
ايشان مى فرمود كه : جزيره خضراء الان هم هست . از بلاد اندلس است . جزيره اى است خيلى سبز و خرم . نوعا جزيره ها خضراء هستند.ولى آن جزيره ويژگى خاصى دارد. مهدى فاطمى آن جا را پايتخت خودش قرار داد و محل حكومتش بود. بعد اين مهدى فاطمى و جزيره خضراء، سر زبانها افتاد و دهان به دهان نقل شد، و بعضى از اين جهال نقله ، مهدى فاطمى را تبديل كردند به حضرت مهدى بقيه الله (عج ) و ايشان را در جزيره خضراء اسكان دادند. و جزيره خضراء را با مثلث برمودا ارتباط دادند. چه كارها كردند، چه چيزها دنباله اين حرف آوردند و ديگران هم گرفتند اين را در اين كتاب و آن كتاب نوشتند.
راجع به اين مثلث بومودا كه خيلى حرفش هست ، هم همين طور. متاءسفانه آقايان فرمايشى را كه مى شنوند اينها را مى آورند اسناد مى دهند به دين و آيين . به دين شريفى كه يكپارچه برهان و عقل است : قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين .
خداوند درجات حضرت استاد آيت الله جناب آقاى رفيعى را متعال بفرمايد، ايشان درباره لو لا الحجه لساخت الارض و امثال اين گونه بيانات درباره حجت كه انسان حجت مى خواهد، مى فرمود: وجود بقيه الله كه سر الله است ، لازم است و نظام هستى بدون واسطه فيض و انسان كامل نمى شود.
اين به جاى خود، كه براى اثبات آن دليل و برهان داريم ، حرف داريم و برهان حكمى ، مطالب عرفانى ، آيات ، روايات در شرف متواتر و متضافر. اما حجتى كه روايات ما را به آن تشويق مى فرمايند كه عالم حجت مى خواهد لو لا الحجه لساخت الارض اين حجت يعنى عقل ، يعنى برهان ، يعنى دليل .
انسان كه به گزاف هر چيزى را نمى گويد، در حرفهايش تثبت مى خواهد، در پذيرفتنش تثبت و تدبر مى خواهد. دين ، دين عقل و برهان است . حالا مثلث برمودا در دريا، آن محوطه زير دريا كوه مغناطيس دارد، سنگ مغناطيس ، قوه مغناطيسى . مى دانيد قطب جغرافيايى زمين يك قطب است كه نسبت به كره سنجيده مى شود، و نيز زمين ، قطب مغناطيسى دارد. قطب مغناطيسى قرار ندارد، چرخش دارد و مقدارى چرخش هم با قواعد رياضى معلوم مى شود. اين قطب مغناطيسى مثلث برمودا هم زير دريا است ، لذا كشتى هايى به به خود كشيده ، بلكه طياره را از هوا به خود كشيده ، و بسيار قوى است ، اين را به حساب امام زمان (عج ) گذاشتند.

[="SlateGray"]شخصی به نام «زین الدّین علی بن فضل مازندرانی»، در سال 690 ق. از سرزمین «بربر»، طی سفری به اقیانوس اطلس، سه روز با کشتی در دل آب، حرکت می کند تا به جزایر روافض (شیعیان) می رسد. در آنجا مطلع می شود که جزیره ای به نام جزیرة خضرا وجود دارد که فرزندان حضرت ولی عصر(ع) در آنجا زندگی می کنند. وی مدت چهل روز در همان محل اسکانش می ماند. پس از چهل روز، هفت کشتی حامل مواد غذایی، از جزیره خضرا، به این جزیره می آید.یکی از موضوع های مرتبط با زندگی و شخصیت امام مهدی (ع) که در مجامع مختلف درباره آن پرسش می شود، موضوع «جزیره خضرا» است. بسیاری می پرسند آیا واقعاً امام زمان (ع) در این جزیره دوردست در اقیانوس اطلس زندگی می کند؟ آیا چنان که برخی می گویند: یاران و فرزندان آن حضرت نیز در این جزیره اند؟ و... در پاسخ این پرسش ها باید گفت که موضوع «جزیره خضرا» به عنوان محل اقامت و زندگانی حضرت ولی عصر(ع) در عصر غیبت کبری، برگرفته از حکایتی است که عالمان شیعه، درباره استناد آن، اتّفاق نظر ندارند؛ گروهی آن را پذیرفته و در نتیجه معتقد به وجود جزیره خضرا هستند و جمعی، آن را بی اعتبار دانسته و اساساً وجود چنین جزیره ای را رد می کنند. در اینجا برای روشن تر شدن موضوع به بررسی این دیدگاه ها مهم ترین دلایل دو گروه می پردازیم.
[h=3]1. دیدگاه موافقان[/h]این گروه از عالمان شیعه حکایت جزیره خضرا را این گونه نقل می کنند:
شخصی به نام «زین الدّین علی بن فضل مازندرانی»، در سال 690 ق. از سرزمین «بربر»، طی سفری به اقیانوس اطلس، سه روز با کشتی در دل آب، حرکت می کند تا به جزایر روافض (شیعیان) می رسد. در آنجا مطلع می شود که جزیره ای به نام جزیرة خضرا وجود دارد که فرزندان حضرت ولی عصر(ع) در آنجا زندگی می کنند. وی مدت چهل روز در همان محل اسکانش می ماند. پس از چهل روز، هفت کشتی حامل مواد غذایی، از جزیره خضرا، به این جزیره می آید. ناخدای کشتی، او را با نام و نام پدرش، صدا می زند و می گوید: «مشخصات تو را به من گفته اند و اجازه داده اند که تو را به جزیره خضرا ببرم». آنگاه او را به آنجا می برد. پس از شانزده روز دریانوردی، سرانجام به «آب های سفید»ی می رسند و ناخدا توضیح می دهد که این آب ها، مانند «سور بلد» (دیوار شهر) جزیره را در بر گرفته است و کشتی های دشمنان، هرگز نمی توانند از آنها بگذرند و به برکت وجود حضرت ولی عصر(ع) در آن غرق می شوند.
سپس به جزیره خضرا می رسد. در آنجا جمعیت انبوهی را با بهترین لباس ها و نیکوترین وضع مشاهده می کند و شهری بسیار آباد، با درختانی سرسبز و انواع میوه ها و بازارهای بسیار و ساختمان های مجلل از سنگ های شفاف رخام می بیند. شخص بزرگواری به نام سیّد شمس الدّین که او را نوة پنجم امام زمان (ع) معرفی می کنند، مسئول تعلیم، تربیت و اداره جزیره خضرا و نایب خاص حضرت (ع) در آن جزیره است. او مستقیماً از امام (ع) فرمان می گیرد، ولی آن حضرت را نمی بیند و تنها، هر صبح جمعه نامه ای به خط امام (ع) در نقطه معینی گذاشته می شود که در آن، اوامر آن حضرت و آنچه تا یک هفته مورد نیاز خواهد بود، نوشته شده است.
علی بن فاضل، مدت هجده روز، در آن جزیره اقامت می کند، و از محضر سیّد شمس الدّین، استفاده می کند و پس از آن، به او دستور می رسد که به وطنش بازگردد. 1
علی بن فاضل، آنچه را از سخنان سیّد شمس الدّین، استفاده می کند در کتابی به نام الفوائد الشّمسیّه گرد می آورد و ماجرای تشرف خود را برای تنی چند از عالمان معاصر خویش بازگو می کند.
«فضل بن یحیی طیبی»، نویسنده قرن هفتم هجری قمری، در 11 شوال 669 ق، این حکایت را از زبان علی بن فاضل در شهر حلّه می شنود و آن را در کتابی با نام جزیرة الخضراء گرد می آورد. این کتاب، از سوی عالمان زیر مورد توجه واقع شده است:
ـ شهید اوّل، آن را به خط خود نوشته، و خط او در خزانه امیرالمؤمنین (ع) پیدا شده است.
ـ محقق کرکی، آن را به فارسی برگردانده است.
ـ علّامه محمّد باقر مجلسی، آن را در بحارالأنوار نقل کرده است.
ـ شیخ حر عاملی، آن را در کتاب إثبات الهداة درج نموده است.
ـ وحید بهبهانی، به مضمون آن فتوی داده است.
ـ بحرالعلوم، در کتاب رجال خویش، آن را مورد استناد قرار داده است.
ـ قاضی نورالله شوشتری، محافظت بر آن را بر هر مؤمنی لازم داشته است.
ـ میرزا عبدالله اصفهانی (افندی) آن را در کتاب ریاض العلماء نقل کرده است.
ـ میرزای نوری، آن را در کتاب جنةالمأوی و النجم الثاقب آورده است.
البته، حکایتی نیز دربارة محل اقامت امام مهدی (ع) از سوی شخصی به نام انباری نقل شده است، ولی به دلیل آنکه وی، آن را از شخصی مجهول نقل کرده است، به همان حکایت پیشین بسنده می کنیم.2
براساس حکایت علی بن فاضل، امام مهدی (ع) و فرزندان ایشان، در جزیره خضرا، واقع در اقیانوس اطلس سکونت دارند، و همه ساله، در موسم حج، حج می گزارند و پس از زیارت پدران و اجداد طاهرینشان (ع) در حجاز، عراق و طوس، مجدداً به این جزیره باز می گردند. آن حضرت (ع) غالباً در این جزیره اقامت دارند.3
[h=3]2. دیدگاه مخالفان[/h]جمعی از عالمان شیعه، حکایت یادشده را که بر وجود جزیره خضراء به عنوان محل اقامت غالب حضرت امام زمان (ع) دلالت می کند، دارای اشکال می دانند و از آنجا که دلیل دیگری در دست نیست، وجود چنان جزیره ای را نمی پذیرند.
پیش از نقل اشکال های وارد بر این حکایت، لازم است اشاره ای به سند آن داشته باشیم. علّامه مجلسی در کتاب خود می نویسد:
رساله ای مشهور به داستان جزیرة خضرا واقع در دریای سفید یافتم. چون این رساله در بردارندة یاد کسانی است که آن حضرت را دیده اند و همچنین در آن مطالب شگفت انگیزی وجود دارد دوست دارم آن را در اینجا بیاورم. از آنجا که این رساله را در اصول (کتاب های روایی) معتبر نیافتم برای آن بابی مستقل گشودم و آن را آن گونه که یافتم نقل می کنم.4
وی آنگاه به نقل حکایت می پردازد. در آغاز حکایت پس از خطبه آغازین چنین آمده است:
در خزانة امیر مؤمنان و سرور اوصیا و حجت پروردگار جهانیان و امام پرهیزکاران، علی بن ابی طالب ـ درود خدا بر او باد ـ متنی به خط شیخ فاضل و دانشمند عامل، فضل بن یحیی بن علی طیبی کوفی ـ قدس الله روحه ـ یافتم که در آن چنین آمده بود: «... این بندة نیازمند به بخشش خداوند سبحان متعال، فضل بن یحیی بن علی طیبی امامی کوفی که خدای او را ببخشاید، چنین می گویم:...»
فضل بن یحیی در ادامه رساله به واسطه شیخ شمس الدّین بن نجیح حلّی و شیخ جلال الدین عبدالله بن حرام حلی، حکایت جزیره خضرا را از زین الدّین علی بن فاضل مازندرانی نقل می کند.5
علّامه سیّد جعفر مرتضی عاملی، به بررسی سند این حکایت پرداخته و اشکال ها و پرسش های متعددی را متوجه آن دانسته است که در اینجا به مهم ترین آنها اشاره می کنیم:
1. نخستین پرستش ما دربارة فردی است که در ابتدای روایت می گوید: «در خزانه امیر مؤمنان... علی بن ابی طالب ـ درود خدا بر او باد ـ متنی به خطّ شیخِ فاضل و دانشمند عامل، فضل بن یحیی طیبی یافتم.»
این شخص از نظر ما ناشناخته و اسم و نسب و خصوصیات دیگر او، کاملاً مجهول است. با یک نظر اجمالی به ابتدای روایت می فهمیم که او به طور قطع مجلسی(ره) نیست؛ زیرا ایشان با صراحت فرمودند: «این داستان را از یک رساله دیگر نقل می کنم.»
همان گونه که سیّد هاشم بحرانی(ره) (از معاصران مجلسی) در نقل داستان می گوید: «بعضی از بزرگان فرموده اند که این حدیث را به خط شیخ فاضل... یافته ایم.»6
این جمله هم مانند عبارت مجلسی دلالت ندارد که بحرانی مستقیماً از راوی شنیده باشد. بر فرض اینکه بپذیریم بحرانی مستقیماً از راوی شنیده است این پرسش مطرح می شود که چگونه بحرانی او را دیده و داستان را بدون واسطه از او شنیده ولی مجلسی او را ندیده است با اینکه بحرانی و مجلسی هر دو، در یک زمان می زیسته اند. دیگر اینکه به چه علّت مجلسی به نقل از یک رساله متداول بسنده کرده و راجع به نویسنده و صاحب آن تحقیق نکرده است تا حقیقت داستان را از او شفاهاً سؤال کند.
2. پرسش دوم اینکه چگونه این شخصِ «مجهول» خط طیبی را شناخت و اطمینان یافت که آنچه را در آن رساله یافته، خط طیبی است. آیا خط طیبی آن چنان مشهور و معروف بوده که حتی این فرد مجهول الحال هم آن را شناخته است؟
شاید واقع مطلب بر این شخص، مشتبه شده باشد. به این جهت که مثلاً وقتی که دیده طیّبی این داستان را روایت می کند، فکر کرده لابد کاتب آن هم اوست در صورتی که بین این دو امر، ملازمه ای نیست.
3. با توجه به این نکته ما مشاهده می کنیم که «علی بن فاضل» (کسی که در روایت به عنوان «مازندرانی» توصیف می شود و بعد خودش را در متن همین روایت، «عراقی» معرفی می کند) تلاش زیادی برای اثبات برخی از فضایل به نفع خودش دارد و این نکته از متن گفتارش با سیّد شمس الدّین، آنجا که از ملاقات با امام سخن می گوید، به روشنی معلوم می شود:
ای سرورم، من یکی از بندگان مخلص آن حضرت هستم با این همه امام را ندیده ام. بعد سیّد شمس الدین به من فرمود: چرا، تو او را دو مرتبه دیده ای... .
و آن دو مرتبه را برایش توضیح می دهد.
علاوه بر این، همه روایت در صدد اثبات یک فضیلت بی نظیر برای اوست و آن اینکه او خدمت کسی رسیده که دیگران نرسیده اند و همچنین درصدد اثبات عنایت و توجه امام به اوست.
پس وقتی ما این نکات را مورد توجه قرار می دهیم و بر آن، این حقیقت را بیفزاییم که هیچ یک از معاصران علی بن فاضل، او را توثیق نکرده و مورد اعتماد ندانسته اند و فقط کسانی او را قابل اعتماد دانسته اند که صدها سال پس از او زیسته اند و جالب اینکه، دلیل و مستند آنها در اعتماد به او، ظاهراً خود روایت جزیره خضرا است.
با توجه به این نکات، نتیجه می گیریم که: اطمینان به صحت آنچه او برای ما نقل می کند امکان ندارد؛ چون احتمال می دهیم اصل قضیه و ریشه داستان، از بافته های ذهن اوست که برای رسیدن به شهرت یا برای نایل شدن به اهداف دیگری آن را ساخته است، همچنان که در طول تاریخ، نمونه های آن را مشاهده کرده ایم.
4. از جمله نکاتی که شک و بدگمانی ما را در خصوص این راوی و داستانش افزایش می دهد این است که معاصران او مانند علّامه حلی ـ رحمه الله ـ و ابن داود، که در سال 707 ق از تألیف کتاب رجالی خود فراغت یافته بود، و همچنین علمای دیگر، به طور کلی او را نادیده گرفته و هیچ کدام از آنها حتی یک کلمه درباره او سخن نگفته اند. با اینکه داستان گران بها و بی نظیر او، باید آنها را تشویق و تحریک می کرد که به داستان و راوی آن اشاره کنند؛ راوی و داستانش را بستایند و چنین داستانی را به عنوان یکی از دلایل امام و امامت قرار دهند و آن را شایسته نقل در کتاب های خود بدانند. وقتی می بینیم دانشمندان اسلامی، مطالب و داستان های کم اهمیت تری را در نوشته هایشان آورده اند، ولی این داستان را نادیده انگاشته اند، پی می بریم که شاید آن را دروغ و باطل به حساب آورده اند؟ یا آن را نشنیده اند؟ و یا اساساً چنین داستانی در زمان آنها ساخته نشده بود؟!
همة این احتمالات وجود دارد و همه آنها، ما را به شک در این داستان و راوی آن فرا می خواند. شاید کسی بگوید که شخصیت های برجسته دیگری هم وجود دارند که نویسندگان معاصر آنها، نامشان را در کتاب های رجالی خود نیاورده اند و شاید نسبت به این راوی نیز همین مسئله اتفاق افتاده باشد، ولی ما با دقت متوجه می شویم که این پاسخ در حقیقت تلاش بیهوده ای است؛ زیرا این چنین شخصیت هایی اگر چه در بعضی از کتاب های رجالی مطرح نشده اند، ولی در کتاب های دیگری که در همان زمان تألیف گردیده، به قلم آمده و مطرح شده اند. یا اینکه حداقل، مورد اعتماد بودن آنها با قراین و شواهدی غیر از آنچه خود آنها راجع به خودشان گفته اند ثابت شده است، و برخلاف علی بن فاضل، یک داستان منحصر به فرد نداشته اند که کتاب های معتبر تاریخ، مانند آن را ثبت و ضبط نکرده باشند.
آری، همین که معاصران علی بن فاضل، داستان او را نادیده انگاشته اند و هیچ گونه خبری از آن نداده اند باعث برانگیخته شدن شک و بدگمانی جدّی ما نسبت به او می شود.
5. از جمله نکات جالب توجه اینکه در خود روایت به صراحت آمده است: علی بن فاضل، داستان را از شروع تا پایان، در حضور طیبی و گروهی از علمای حلّه و اطراف آنکه برای زیارت شیخ آمده بودند، توضیح می دهد. حال اینکه ما هیچ فردی از این عدّه را پیدا نکردیم که داستان را بی واسطه یا دست کم باواسطه نقل کند. در صورتی که از آنها انتظار می رود تا آن را در شهرها و در بین مردم منتشر ساخته باشند و این داستان جالب را نُقل مجالس و محافل کنند؛ زیرا در این حکایت، جایگاه وجود امام زمان (ع) و فرزندانش در یک موضع استثنایی و پیچیده تعیین شده است.
همچنین ما انتظار داشتیم مردم گروه گروه به زیارت قهرمان این کشف عجیب نایل شوند و به او تبرک جویند و تلاش کنند داستان را مستقیماً از خودش بشنوند و در کتاب های دیگر ثبت کنند و دانشمندان هم با آوردن نام او و داستانش، در کتاب های رجالی و غیررجالی خود، تبرک بجویند، ولی هیچ یک از این حوادث رخ نداد و تنها فردی که آن را نقل کرده، «طیبی کوفی» است. البته این نقل هم توسط فرد ناشناس، در بین اوراقی در میان گنجینه ای از کتاب ها کشف شده است و عجیب اینکه نویسندة ناشناس داستان هم، به خاطر خط معروف و مشهورش، توسط این مرد ناشناس، شناخته و کشف شده است.7
با توجه به مطالب یاد شده اظهارنظر صریح و قطعی در مورد درستی یا نادرستی حکایت جزیره خضرا مشکل به نظر می رسد و بهتر است به جای مخالفت یا موافقت بی چون و چرا با این حکایت، علم آن را به خدا بسپاریم و چنان که پیش از این یادآور شده ایم بیشتر به دنبال شناخت وظایف قطعی خود در برابر امام زمان (ع) و عمل به آنها بشناسیم؛ زیرا دانستن یا ندانستن محل اقامت امام عصر(ع) و وجود داشتن و وجود نداشتن محلی به نام جزیره خضرا هیچ تأثیری در معرفت ما نسبت به امام زمان نزدیکی با آن حضرت ندارد.8
[h=3]پی نوشت ها:[/h]1. به نقل از: ناجی النجار، جزیره خضرا و تحقیقی پیرامون مثلث برمودا، ترجمه و تحقیق علی اکبر مهدی پور، چاپ ششم، قم، مؤلف، 1411 ق، صص 52 ـ 54.
2. همان، ص 54.
3. همان.
4. علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج 52، ص 159.
5. همان.
6. سید هاشم بحرانی، تبصرةالولی، قم، مؤسسة المعارف الاسلامی، 1411 ه . ق، ص 243.
7. دراسة فی علامات الظهور و الجزیرة الخضراء، صص 195 ـ 198، ترجمه به نقل از: ابوالفضل طریقه دار، جزیره خضرا، افسانه یا واقعیت، چاپ هفتم، قم، بوستان کتاب، 1382، صص 115 ـ 119.
8. برای مطالعه بیشتر در موضوع جزیره خضرا ر.ک: علامه مجلسی، همان، ج 52، صص 174 ـ 159؛ علامه نوری، نجم الثاقب، صص 391ـ410؛ جزیرة خضرا و تحقیقی پیرامون مثلث برمودا؛ جزیره خضراء افسانه یا واقعیت؟!؛ غلامرضا نظری، جزیرة خضراء تحریفی در تاریخ شیعه، چاپ اول، قم، طلیعه نور، 1387.


منبع:www.hawzah.net

[/]

[=&quot]سلام علیکم ضمن تشکر از سئوال خوب شما لازم است ابتدا داستان جزیره خضراء را ذکر کنیم[=&quot]
[=&quot]خلاصه داستان اول جزيره خضراء
[=&quot]مرحوم علامه مجلسي قدس سره در بحارالانوار (ج 52، ص 159) مي نويسند:
[=&quot]رساله اي يافتم مشهور به داستان جزيره ي خضراء... و چون آن را در کتاب هاي روايي نديدم، عين آن را در فصل جداگانه اي آوردم.
[=&quot]يابنده ي آن متن مي گويد: در آن متن چنين آمده است:
[=&quot]من (فضل بن يحيي کوفي) در سال 699 ه. ق. در کربلا از دو نفر، داستاني شنيدم. آن ها داستان را، از زين الدين علي بن فاضل مازندراني، نقل مي کردند. داستان مربوط به جزيره ي خضرا در درياي سفيد بود. مشتاق شدم داستان را از خود علي بن فاضل بشنوم. به همين دليل به حلّه رفتم و در خانه ي سيد فخرالدين، با علي بن فاضل ملاقات کردم و اصل داستان را جويا شدم.
[=&quot]او، داستان را در حضور عده اي از دانشمندان حله و نواحي آن چنين بازگو کرد: سال ها در دمشق نزد شيخ عبدالرحيم حنفي و شيخ زين الدين علي مغربي اندلسي تحصيل مي کردم. روزي شيخ مغربي عزم سفر به مصر کرد. من و عده اي از شاگردان با او همراه شديم. به قاهره رسيديم. استاد مدتي در الازهر به تدريس پرداخت، تا اين که نامه اي از اندلس آمد که خبر از بيماري پدر استاد مي داد. استاد عزم اندلس کرد. من و برخي از شاگردان با او همراه شديم. به اولين قريه اندلس که رسيديم، من بيمار شدم. به ناچار، استاد مرا به خطيب آن قريه سپرد و خود به سفر ادامه داد.
[=&quot]سه روز بيمار بودم، پس از آن، روزي در اطراف ده قدم مي زدم که کارواني از طرف کوه هاي ساحل درياي غربي وارد شدند و با خود پشم و روغن و کالاهاي ديگر داشتند. پرسيدم: از کجا مي آيند؟ گفتند: از دهي از سرزمين بربرها مي آيند که نزديک جزاير رافضيان است.
[=&quot]هنگامي که نام رافضيان را شنيدم، مشتاق زيارت آنان شدم. تا محل آنان، 25 روز راه بود که دو روز بي آب و آبادي و بقيه آباد بودند، حرکت کردم و به سرزمين آباد رسيدم. به جزيره اي رسيدم با ديوارهاي بلند و برج هاي مستحکم که بر ساحل دريا قرار داشت. مردم آن جزيره، شيعه بودند و اذان و نماز آن ها بر هيأت شيعيان بود.
[=&quot]آنان از من پذيرايي کردند. پرسيدم: غذاي شما از کجا تأمين مي شود؟ گفتند: از جزيره ي خضراء در درياي سفيد که جزاير فرزندان امام زمان(عج) است که سالي دو مرتبه، براي ما غذا مي آورند.
[=&quot]منتظر شدم تا کاروان کشتي ها از جزيره ي خضراء رسيد. فرمانده ي آن، پيرمردي بود که مرا مي شناخت و اسم من و پدرم را نيز مي دانست. او مرا با خود به جزيره ي خضراء برد.
[=&quot]شانزده روز که گذشت، آب سفيدي در اطراف کشتي ديدم و علت آن را پرسيدم. شيخ گفت: اين درياي سفيد است و آن جزيره ي خضراء. اين آب هاي سفيد، اطراف جزيره را گرفته است و هرگاه کشتي دشمنان ما وارد آن شود، غرق مي گردد. وارد جزيره شديم. شهر داراي قلعه ها و برج هاي زياد و هفت حصار بود. خانه هاي آن از سنگ مرمر روشن بود....
[=&quot]در مسجد جزيره با سيد شمس الدين محمد که عالم آن جزيره بود، ملاقات کردم. او مرا در مسجد جاي داد. آنان نماز جمعه مي خواندند (واجب مي دانستند). از سيد شمس الدين پرسيدم: آيا امام حاضر است؟ گفت: نه، ولي من نايب خاص او هستم. به او گفتم: امام را ديده اي؟ گفت: نه، ولي پدرم، صداي او را شنيده و جدم، او را ديده است.
[=&quot]سيد مرا به اطراف برد. در آن جا کوهي مرتفع بود که قُبّه اي در آن وجود داشت و دو خادم در آن جا بودند. سيد گفت: من هر صبح جمعه آن جا مي روم و امام زمان را زيارت مي کنم و در آن جا ورقه اي مي يابم که مسايل مورد نياز درآن نوشته شده است.
[=&quot]من نيز به آن کوه رفتم و خادمان قبه از من پذيرايي کردند... در مورد ديدن امام زمان(عج) از آنان پرسيدم، گفتند: غير ممکن است.
[=&quot]درباره ي سيد شمس الدين از شيخ محمد (که با او به خضراء آمدم) پرسيدم. گفت: او از فرزندانِ فرزندان امام است و بين او و امام، پنج واسطه است.
[=&quot]با سيد شمس الدين، گفت وگوي بسيار کردم و قرآن را نزد او خواندم. از او درباره ي ارتباط آيات و اين که برخي آيات، با قبل بي ارتباط هستند، پرسيدم. پاسخ داد:.... مسلمانان پس از رسول خدا و به دستور خلفا، قرآن را جمع آوري کردند. از همين رو، آياتي که در قدح و مذمت خلفا بود، از آن ساقط کردند. از همين جهت، آيات را نامربوط مي بيني، ولي قرآن علي عليه السلام که نزد صاحب الامر(عج) است، از هر نقصي مبرّاست و همه چيز در آن آمده است.
[=&quot]در جمعه ي دومي که در آن جا بودم، پس از نماز، سر و صداي بسيار زيادي از بيرون مسجد شنيده شد. پرسيدم: اين صداها چيست؟ سيد پاسخ داد: فرماندهان ارتش ما هر دو جمعه ي مياني ماه سوار مي شوند و منتظر فرج هستند. پس از اين که آنان را در بيرون مسجد ديدم، سيد گفت: آيا آنان را شمارش کردي؟ گفتم: نه. گفت: آنان سيصد نفرند و سيزده نفر باقي مانده اند.
[=&quot]از سيد پرسيدم: علماي ما احاديثي نقل مي کنند که هر کس پس از غيبت ادعا کند مرا ديده است، دروغ مي گويد. حال چگونه است که برخي از شما، او را مي بينيد؟
[=&quot]سيد گفت: درست مي گويي، ولي اين حديث مربوط به زماني است که دشمنان آن حضرت و فرعون هاي بني العباس فراوان بودند، امّا اکنون که اين چنين نيست و سرزمين ما از آنان دور است، ديدار آن حضرت ممکن است.
[=&quot]سيد شمس الدين ادعا کرد که: تو نيز امام زمان (عج) را دو مرتبه ديده اي، ولي نشناخته اي. هم چنين گفت که آن حضرت، خمس را بر شيعيان خود مباح کرده است و آن حضرت هر سال حج مي گذارد و پدرانش را در مدينه، عراق و طوس زيارت مي کند.
[=&quot]اين خلاصه اي از داستان بود. البته کساني که خواهان اطلاع دقيق تري هستند، مي توانند داستان را در بحارالانوار يا منابع ديگر مطالعه کنند.
[=&quot]
[=&quot].[=&quot] خلاصه داستان دوم جزيره خضراء [=&quot]محدّث نوري، در کتاب جنّة المأوي، حکايت سوم، مي گويد: [=&quot]در آخر کتاب التعازي، تأليف شريف زاهد، ابي عبدالله محمّد بن علي بن الحسن بن عبدالرحمان العلوي الحسيني رضي الله عنه به نقل از عالم حافظ حجةالاسلام سعيد بن احمد بن الرضي از شيخ مقري خطير الدين حمزة بن المسيب بن الحارث آمده است که: [=&quot]او (سعيد بن احمد) مي گويد، در خانه ي من، در محله ي ظفريّه در مدينة السلام در هجدهم شعبان سال پانصد و چهل و چهار ه.ق، خطيرالدين، براي من حکايت کرد که استادم ابن ابي القاسم عثمان بن عبدالباقي بن احمد الدمشقي در هفدهم جمادي الأخري سال پانصد و چهل و سه گفت: [=&quot]استادم کمال الدين احمد بن محمد بن يحيي الانباري در خانه ي خود در مدينة السلام در شب دهم رمضان سال پانصد و چهل و سه، چنين نقل کرد: [=&quot]در ماه رمضان سال پانصد و چهل و سه، نزد وزير عون الدين يحيي بن هبيرة بوديم. عده اي ديگر نيز نزد او بودند. وقتي افطار کردند و متفرق شدند، وزير به ما دستور داد بمانيم. مردي نيز آن شب، در مجلس حضور داشت که ما او را نمي شناختيم و قبلاً نديده بوديم. وزير، بسيار به او احترام مي گذاشت و به سخن او گوش مي داد و به ديگران توجّهي نداشت. [=&quot]سخن به درازا کشيد تا آن که دير وقت شد و ما خواستيم بازگرديم، ولي بارش باران مانع شد و ما نزد وزير مانديم. [=&quot]سخن درباره ي اديان و مذاهب پيش آمد و به اسلام و مذاهب گوناگون آن منتهي شد. وزير گفت: «کم ترين طايفه، مذهب شيعه اند. در منطقه ما، ممکن نيست که اکثريّت با شيعه باشد.». وزير، در مذمّت شيعه، سخن گفت و خدا را بر اين که آنان در دورترين نقاط نيز کشته مي شوند، سپاس گفت. [=&quot]در اين هنگام، شخصي که وزير، بسيار به او توجّه داشت، به وزير رو کرد و گفت: «براي شما سخني بگويم درباره ي آن چه بحث مي کرديد يا آن که لب فرو بندم؟». وزير ساکت شد و سپس گفت: «بگو آن چه داري!». [=&quot]مرد ناشناس گفت: با پدرم در سال پانصد و بيست و دو، از شهر باهيه حرکت کرديم. محل ما، روستاهايي دارد که تاجران آن را مي شناسند و هزار و دويست پارچه آبادي است و در هر آبادي، عدّه ي زيادي سکونت دارند. آنان، همگي، مسيحي هستند و حتّي جزايري که اطراف آنان است، همه، مسيحي اند. بزرگي سرزمين آنان، دو ماه راه است و ميان آنان و خشکي، بيست روز فاصله است و همه ي کساني که در خشکي هستند نيز مسيحي اند. [=&quot]سرزمين ما، به «حبشه» و «نوبه» متصل مي شود و آنان نيز، همگي مسيحي اند. [=&quot]سرزمين ما به سرزمين بربرها نيز متصل است و آنان، بر دين خودشان هستند... من، روم و افرنج را اضافه نمي کنم (يعني، آنان نيز مسيحي اند.). [=&quot]از شما پنهان نيست که شام و عراق نيز مسيحي دارد. [=&quot]چنين پيش آمد که ما، در دريا، سفر مي کرديم و براي تجارت و کسب سود، به هر سو مي رانديم تا آن که به جزيره هاي بزرگ پر درختي که ديوارهاي زيبا و باغات و روستاهاي فراوان داشت، رسيديم. [=&quot]نخستين شهري که رسيديم و لنگر انداختيم، از ناخدا پرسيديم: «اين جزيره چيست؟». گفت: «من، تا کنون، به اين جزيره نيامده ام و آن را نمي شناسم.». [=&quot]پياده شديم و به خيابان هاي آن شهر رفتيم. نام شهر را پرسيديم. گفتند: «مبارکه است.». گفتيم: «نام حاکم چيست؟». گفتند: «طاهر.». گفتيم: «پايتخت آن کجا است؟». گفتند: «زاهره.». پرسيديم: «زاهره کجا است؟». گفتند: «فاصله ي دَه شب از راه دريا است و بيست و پنج روز از خشکي. مردم آن سامان، همگي، مسلمان اند.». [=&quot]گفتيم: «چه کسي زکات مال ما را مي گيرد (ماليات) تا شروع در داد و ستد کنيم؟». گفتند: «نزد نايب سلطان برويد.» گفتيم: «اعوان او کجا هستند؟». گفتند: «او دار و دسته ندارد. او، در خانه ي خود زندگي مي کند و همه، نزد او مي روند.». [=&quot]تعجّب کرديم و به خانه ي او راهنمايي شديم. مرد صالحي را ديديم که عبايي بر دوش دارد و عبايي نيز فرش او است و دوات هم در پيش روي او قرار دارد و مشغول نوشتن است. سلام کرديم. گفت: «از کجا مي آييد؟». گفتم: «از فلان سرزمين.». گفت: «همه ي شما؟» گفتيم: «نه؛ در ميان ما، مسلمان، يهودي، نصراني است.». نايب گفت: «يهودي و نصراني، جزيه بدهند، ولي با مسلمان بايستي درباره مذهب اش سخن بگوييم.». [=&quot]از يهوديان و نصرانيان، جزيه گرفتند، ولي به مسلمانان گفتند مذهب تان را بگوييد. وقتي آنان مذهب خود را گفتند، نايب گفت: «شما، مسلمان نيستيد و اموال شما مصادره مي شود. کسي که به خدا و پيامبر و وصي او و امام زمان، ايمان نداشته باشد، مسلمان نيست.». [=&quot]وقتي ما، همسفران خود را در خطر ديديم، گفتيم: «اگر اجازه بفرماييد، ما نزد سلطان برويم؟». او، پاسخ مثبت داد. [=&quot]به ناخدا گفتيم: «ما مي خواهيم به زاهره برويم تا بلکه دوستان خود را نجات دهيم.»، ولي ناخدا گفت: «من، راه را بلد نيستم.». [=&quot]از شهر مبارکه، راهنماياني استخدام کرديم و سيزده روز و شب، طيّ مسير کرديم تا آن که قبل از طلوع فجر، راهنما، تکبير گفت. افزود: «اين، مناره هاي زاهر است.». [=&quot]صبح، به شهر زيبايي وارد شديم که زيباتر از آن، چشم ما نديده است: هواي لطيف و آب شيرين؛ شهري را ديديم که بر روي کوهي از سنگ سفيد بنا شده بود؛ گرد آن، ديواري تا دريا کشيده بودند؛ نهرها، در شهرها و محله هايش جاري بود؛ گرگ و گوسفند، کنار هم بودند؛ بازارهاي بزرگ؛ ارزاق فراوان؛ و رفت و آمد از دريا و خشکي از ويژگي هاي آن شهر بود.... وقتي صداي مؤذّن بلند مي شد، همه، به مسجد مي شتافتند.... [=&quot]بالاخره، به حضور سلطان رسيديم. سلطان، در باغي بود که قبّه اي در ميان آن قرار داشت. در اين هنگام، اذان گفته شد و باغ پر از نمازگزاران شد. [=&quot]مردم، او را «پسر صاحب الأمر» مي ناميدند. به ما خير مقدم گفت و پرسيد: «تاجر هستيد يا ميهمان؟». گفتيم: «تاجر.». گفت: «کدام يک مسلمان ايد و کدام اهل کتاب؟» و پرسيد: «مسلمانان، پيرو کدام مذهب اند؟». [=&quot]شخصي به نام دربهان بن احمد اهوازي با ما بود. گفت: «من، شافعي ام و بقيّه ي مسلمانان همراه ما نيز شافعي اند، مگر حسان بن غيث که او مالکي است.». [=&quot]سلطان، رو به آنان کرد و گفت: «... آيا غير از اهل بيت، کسي از اهل کِسا بوده است؟... آيه ي تطهير در شأن چه کساني است؟...». [=&quot]دربهان، کلام سلطان را قطع کرد و گفت: «اي پسر صاحب الامر! آيا مي توانيد نسب خود را بيان کنيد؟». [=&quot]سلطان گفت: «من، طاهر، پسر محمّد بن الحسن، بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمّد بن علي بن الحسين بن علي هستم.». [=&quot]... مرد شافعي، غش کرد. پس از به هوش آمدن، به سلطان ايمان آورد. [=&quot]ما، هشت روز ميهمان او بوديم و يک سال نيز نزد مردم آن شهر ميهمان شديم. در اين مدّت، دريافتيم که اين شهر )و توابع آن( مسير دو ماه در خشکي و دريا است و پس از آن، شهري است به نام رائقه که سلطان آن، قاسم بن صاحب الامر است. و سپس صافيه است که سلطان آن، ابراهيم بن صاحب الامر است و سپس ظلوم است که سلطان عبدالرحمان بن صاحب الأمر است و سپس عناطيس است که سلطان آن، هاشم بن صاحب الامر است... [=&quot]در همه ي اين ديار، جز مؤمن شيعه يافت نمي شود... و جمعيت آنان به حدي است که اگر همه ي دنيا جمع شوند، تعداد آنان، فزون تر است. [=&quot]ما، يک سال نزد آنان بوديم و منتظر ورود صاحب الامر شديم؛ چون، معتقد بودند که آن سال، سال آمدن او به زاهره است، ولي ما موفّق نشديم. ابن دربهان و حسان، در آن شهر ماندند تا او را زيارت کنند. [=&quot]وقتي «عون الدين وزير» اين داستان را شنيد، برخاست و وارد اطاقي شد و يک يک ما را احضار کرد و گفت: «مبادا اين داستان را بازگو کنيد.». ما نيز اين داستان را تا پس از مرگ او بازگو نکرديم. [=&quot] 1-[=&quot]داستان جزیره خضراء دو مرجع و داستان تاریخی دارد و هیچ روایت یا حدیثی آنرا تائید نمی کند. داستان اول آن از علی بن فاضل مازندانی است که به سال 699 ه ق بر می گردد که این داستان از معروفت بیشتری برخوردار است[=&quot].
[=&quot]داستان دوم از کمال الدین احمد بن محمد بن یحیی انباری است که به سال 543 ه ق برمی گردد، این داستان از معرفیت کمتری نسبت به داستان اولی برخوردار است[=&quot].
2-
[=&quot]خود این دو داستان 156 سال با هم فرق زمانی دارند. و این تفاوت فاحش زمانی انسان را در اصل آن مرردتد می کند[=&quot] .
3-
[=&quot]در داستان اول که از معروفیتی بیشتر برخوردار است مطالبی می باشد مبینی بر آنکه قرآن تحریف شده است، در حالی عدم تحریف قرآن هم توسط خود قرآن که فرمود انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون وهم علماء اسلام از شیعه و سنی با دلایل یقینی عدم تحریف قرآن را ثابت می کنند که در کتابها ی علوم قرآنی مثل البیان فی علوم القرآن آیه الله خوئی و صیانه القرآن من التحریف آیه الله معرفت و ...می توانید مراجعه کنید[=&quot].
4-
[=&quot]در داستان اول علی بن فاضل می گوید: از جناب سید شمس الدین پرسیدم آیا امام را تا کنون دیده ای گفت نه ، ولی پدرم صدای او را شنیدها است اما بعد از اندکی که با سید برای قدم زدن بیرون رفته بودند از دور مکان امام را به او نشان می دهد و می گوید من هر جمعه آن جا می روم و امام را زیارت می کنم[=&quot] .
5-
[=&quot]در داستان اول می گوید: اسلام توسط ابوذر به این جزیره آمد ه است ولی در زندگینامه ابوذر چنین مسافرتی د ر تاریخ دیده نمی شود[=&quot] .
6-
[=&quot]در داستان دوم آنقدر غلو است که می گوید : به شهر دیگری به نام زاهره رفتیم مکان بسیار زیبا و دلگشا و مشرف به دریا بود طول و عرض این شهر پر سرور به اندازه ای بود که یک اسب تندرو کمتر از دو ماه نمی توانست آن را بپیماید و سپس می گویتد ما پنج شهر را مشاهده کردیم که طول و عرض این پنج شهر به اندازه یک سال راه است و جمعیت آن نامحدود است و همگی شیعه هستند و خاکمان این شهرها فرزندان امام زمان می باشند. و این با توجه به آن است که امروز که جمعیت اینقدر زیاد است، مثلا تهران که شهر نسبتا بزرگی است با یک اسب تندرو در چند ساعت می توان از شرق تا غرب آن را پیمود[=&quot] .
7-
[=&quot]جزیره خضرائی که در داستان اول مطرح است در کنار دریای مدیترانه که در عربی به آن [=&quot]([=&quot]البحر الابیض المتوسط) می نامند می باشد که دلیل نامگذاری این دریا به بحر الابیض سفید بودن آب آن است به خاطر رسوبات دریا است و این جزیره با همین نام هم اکنون هم در انتهای جنوب غربی اسپانیای فعلی یا اندلس قدیم موجود است و این جزیره از سال 92 ه ق تا سال 897 که اندلس به کلی از دست مسسلمانان خارج شد در دست مسلمانان بوده و حاکمان آنها توسط حکومتهایی حاکم بر مسلمین مشخص می شده است و نام حکام آنها در تاریخ مشخص است ولی نه در تاریخ این جزیره، این ادعاهای علی بن فاضل مازندارانی است و نه امروز هم که این جزیره یکی از شهرهای اسپانیا است هیچ کدام از این نشانه ها در آنجا موجود نیست[=&quot].
8-
[=&quot]اینکه بعضی پنداشته اند که شاید جزیره خضراء همان جزیره برمودا است باید توضیح مختصری از جزیره برمودا هم خدمت شما دوست عزیز داشته باشیم[=&quot] :
[=&quot]جزیره برمودا یا مثلث برمودا یک مثلت فرضی است که راس آن جزیره برمودا و قاعده آن ایالات جنوب شرقی امریکا و اضلاع آن کشورهای کوبا ، هایتی ، دومینیکن و حامائیکا را در بر می گیرد این جزیره متشکل از 150 جزیره مرجانی و 20 جزیره قابل سکونت می باشد که جمعیت آن حدود 650000 نفر سیاه پوس و سفید و دو رگه می باشد، بیشتر مردم آن مسیحی پروتستان هستند و مرکز آن هامیلتون است.شرایط اقلیمی این جزیره، آن را به منطقه ای خاص در جهان مبدل کرده است، مثل مثلث شیطان در اقیانوس آرام در نزدیکی ژاپن مثلا آبهای اطراف این جزیره بسیار متلاطم و دارای غرش امواج و مه گرفتگی خاصی است [=&quot]
[=&quot]و همچنین یک جریان آبی از خلیج مگزیک بین کویاو فلوریدا شروع می شود که با سرعت پنج کیلونتر در ساعت حرکت می کند و پهنای آن 145 کیلومتر است و[=&quot] [=&quot] عمق آن در برخی نقاط به 800 متر می رسد و در هر دقیقه دو بلیون تن آب را در امتداد سواحل فلوریدا بر روی هم می غلطاند و علاوه بر اینها وزش طوفان های موسمی است که با سرعت بالای یک صد کیلومتر در این مناطق می وزد بنابر این مثلث برمودا یک مکان حادثه خیزی است که جز ء مستعمرات انگلیس می باشد و از این حالت انگلیس بزرگترین[=&quot] [=&quot] استفاده اقتصادی می کند به گونه ای که با تبلیغات گسترده آن را تبدیل به یکی از مناطق پر ترافیک[=&quot] [=&quot] جهانگردی کرده است تا آنجا که گاهی برای رونق بخشیدن به جهانگردی آن افسانه ها می سازد و حتی هر چند مدت با پنهان کردن کشتی های[=&quot] [=&quot] خود از ناپدید شدن آن خبر می دادهد و از شرکت های یبیمه غرامت دریافت می کند سپس همان کشتی را با نام دیگر و تغییر برخی ظواهر آن در نقطهای دیگر به ثبت رسانده و دوباره می فروشد یا از آن بهره برداری می کند[=&quot] .[=&quot] [=&quot]9- خوانندگان گرامی قضاوت کنید اگر در شش قرن گذشته از چنین جزیره ای سخن می گفتند با توجه به اینکه در آن زمان مردم خیال می کردند که آخرین قسمت شرق دنیا چین و آخرین قسمت غرب دنیا را اسپانیا می دانستند و از آن طرف، آبهای آزاد بی خبر بودنند چنین داستانهائی را در ممکن می دانست ولی امروز که همه کره زمین زیر نظرماهواره ها می باشد چگونه مممکن است چنین مکانی وجود داشته باشد ولی همه از آن بی خبر باشند. در حالی که این مکان در جهان ماده روی همین کره خاکی است.
[=&quot]10 [=&quot]–[=&quot] از همه اینها مهمتر اینکه با کدام سیره اهل بیت هماهنگ و سازگار است که العیاذ بالله خودشان با خانواده در یک مکان آنچنانی در نهایت ناز و نعمت دنیائی زندگی کنند و شیعیانشان را با آن همه مشکلات بین این همه دشمنان رها سازند. [=&quot]

با سلام و عرض احترام

اگر اصل داستان را بخواهید به همین سایت (جزیره خضراء حقیقت یا افسانه) مراجعه کنید . اکنون تحلیلی بر دو داستان را مطالعه فرمائید.

1-داستان جزیره خضراء دو مرجع و داستان تاریخی دارد و هیچ روایت یا حدیثی آنرا تائید نمی کند. داستان اول آن از علی بن فاضل مازندانی است که به سال 699 ه ق بر می گردد که این داستان از معروفت بیشتری برخوردار است.
داستان دوم از کمال الدین احمد بن محمد بن یحیی انباری است که به سال 543 ه ق برمی گردد، این داستان از معرفیت کمتری نسبت به داستان اولی برخوردار است.

2- خود این دو داستان 156 سال با هم فرق زمانی دارند. و این تفاوت فاحش زمانی انسان را در اصل آن مرردتد می کند .

3- در داستان اول که از معروفیتی بیشتر برخوردار است مطالبی می باشد مبینی بر آنکه قرآن تحریف شده است، در حالی عدم تحریف قرآن هم توسط خود قرآن که فرمود انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون وهم علماء اسلام از شیعه و سنی با دلایل یقینی عدم تحریف قرآن را ثابت می کنند که در کتابها ی علوم قرآنی مثل البیان فی علوم القرآن آیه الله خوئی و صیانه القرآن من التحریف آیه الله معرفت و ...می توانید مراجعه کنید.

4- در داستان اول علی بن فاضل می گوید: از جناب سید شمس الدین پرسیدم آیا امام را تا کنون دیده ای گفت نه ، ولی پدرم صدای او را شنیدها است اما بعد از اندکی که با سید برای قدم زدن بیرون رفته بودند از دور مکان امام را به او نشان می دهد و می گوید من هر جمعه آن جا می روم و امام را زیارت می کنم .

5- در داستان اول می گوید: اسلام توسط ابوذر به این جزیره آمد ه است ولی در زندگینامه ابوذر چنین مسافرتی د ر تاریخ دیده نمی شود .

6- در داستان دوم آنقدر غلو است که می گوید : به شهر دیگری به نام زاهره رفتیم مکان بسیار زیبا و دلگشا و مشرف به دریا بود طول و عرض این شهر پر سرور به اندازه ای بود که یک اسب تندرو کمتر از دو ماه نمی توانست آن را بپیماید و سپس می گویتد ما پنج شهر را مشاهده کردیم که طول و عرض این پنج شهر به اندازه یک سال راه است و جمعیت آن نامحدود است و همگی شیعه هستند و خاکمان این شهرها فرزندان امام زمان می باشند. و این با توجه به آن است که امروز که جمعیت اینقدر زیاد است، مثلا تهران که شهر نسبتا بزرگی است با یک اسب تندرو در چند ساعت می توان از شرق تا غرب آن را پیمود .

7- جزیره خضرائی که در داستان اول مطرح است در کنار دریای مدیترانه که در عربی به آن (البحر الابیض المتوسط) می نامند می باشد که دلیل نامگذاری این دریا به بحر الابیض سفید بودن آب آن است به خاطر رسوبات دریا است و این جزیره با همین نام هم اکنون هم در انتهای جنوب غربی اسپانیای فعلی یا اندلس قدیم موجود است و این جزیره از سال 92 ه ق تا سال 897 که اندلس به کلی از دست مسسلمانان خارج شد در دست مسلمانان بوده و حاکمان آنها توسط حکومتهایی حاکم بر مسلمین مشخص می شده است و نام حکام آنها در تاریخ مشخص است ولی نه در تاریخ این جزیره، این ادعاهای علی بن فاضل مازندارانی است و نه امروز هم که این جزیره یکی از شهرهای اسپانیا است هیچ کدام از این نشانه ها در آنجا موجود نیست.

8- اینکه بعضی پنداشته اند که شاید جزیره خضراء همان جزیره برمودا است باید توضیح مختصری از جزیره برمودا هم خدمت شما دوست عزیز داشته باشیم :
جزیره برمودا یا مثلث برمودا یک مثلت فرضی است که راس آن جزیره برمودا و قاعده آن ایالات جنوب شرقی امریکا و اضلاع آن کشورهای کوبا ، هایتی ، دومینیکن و حامائیکا را در بر می گیرد این جزیره متشکل از 150 جزیره مرجانی و 20 جزیره قابل سکونت می باشد که جمعیت آن حدود 650000 نفر سیاه پوس و سفید و دو رگه می باشد، بیشتر مردم آن مسیحی پروتستان هستند و مرکز آن هامیلتون است.شرایط اقلیمی این جزیره، آن را به منطقه ای خاص در جهان مبدل کرده است، مثل مثلث شیطان در اقیانوس آرام در نزدیکی ژاپن مثلا آبهای اطراف این جزیره بسیار متلاطم و دارای غرش امواج و مه گرفتگی خاصی است
و همچنین یک جریان آبی از خلیج مگزیک بین کویاو فلوریدا شروع می شود که با سرعت پنج کیلونتر در ساعت حرکت می کند و پهنای آن 145 کیلومتر است و عمق آن در برخی نقاط به 800 متر می رسد و در هر دقیقه دو بلیون تن آب را در امتداد سواحل فلوریدا بر روی هم می غلطاند و علاوه بر اینها وزش طوفان های موسمی است که با سرعت بالای یک صد کیلومتر در این مناطق می وزد بنابر این مثلث برمودا یک مکان حادثه خیزی است که جز ء مستعمرات انگلیس می باشد و از این حالت انگلیس بزرگترین استفاده اقتصادی می کند به گونه ای که با تبلیغات گسترده آن را تبدیل به یکی از مناطق پر ترافیک جهانگردی کرده است تا آنجا که گاهی برای رونق بخشیدن به جهانگردی آن افسانه ها می سازد و حتی هر چند مدت با پنهان کردن کشتی های خود از ناپدید شدن آن خبر می دادهد و از شرکت های یبیمه غرامت دریافت می کند سپس همان کشتی را با نام دیگر و تغییر برخی ظواهر آن در نقطهای دیگر به ثبت رسانده و دوباره می فروشد یا از آن بهره برداری می کند .

9- خوانندگان گرامی قضاوت کنید اگر در شش قرن گذشته از چنین جزیره ای سخن می گفتند با توجه به اینکه در آن زمان مردم خیال می کردند که آخرین قسمت شرق دنیا چین و آخرین قسمت غرب دنیا را اسپانیا می دانستند و از آن طرف، آبهای آزاد بی خبر بودنند چنین داستانهائی را در ممکن می دانست ولی امروز که همه کره زمین زیر نظرماهواره ها می باشد چگونه مممکن است چنین مکانی وجود داشته باشد ولی همه از آن بی خبر باشند. در حالی که این مکان در جهان ماده روی همین کره خاکی است.

10 از همه اینها مهمتر اینکه با کدام سیره اهل بیت هماهنگ و سازگار است که العیاذ بالله خودشان با خانواده در یک مکان آنچنانی در نهایت ناز و نعمت دنیائی زندگی کنند و شیعیانشان را با آن همه مشکلات بین این همه دشمنان رها سازند.
والسلام موفق باشید .

سلام من قبلا داستان ماجزای جزیره ی خضرا رو خونده بودم و دلایلی هم که علمای شیعه برای رد این داستان داده بودند خونده بودم دلایل بسیار قانع کننده بود و منم قبول کردم که همچین چیزی وجود نداره.
اما چند روز پیش که داشتم یک کتاب درباره داستان کسانیکه امام عصر(عج) را ملاقات کردند مطالعه میکردم به یک داستان رسیدم در مورد جزیره خضرا که توسط یکی از علمای شیعه- مرحوم محمد باقر شفتی- اتفاق افتاده(این داستان در پشت رساله خودشون هم ذکر شده)
در ادامه شرح داستان رو میذارم و از دوستان و کارشناس محترم خواهش میکنم که نظرشون رو در مورد رد کردن یا تایید کردن این داستان بیان کنند.

شرح داستان چنین است:
من از آن حضرت مي خواستم كه «بحر ابيض»و جزيره خضرا را مشاهده كنم و بلادي را كه اولاد آن حضرت در آن حكومت دارند، ببينم.خدا را به حق امام زمان(ع)قسم دادم كه صحت اين امر را براي من ظاهر كند.شب عيد غديري كه مصادف با شب جمعه بود، تا ثلث آخر شب، كنار باغچه اي كه درخانه ي ما، واقع در خيابان مسجد سيد بود، قدم مي زدم.ناگاه سيد بزرگواري را ديدم كه به سيماي علما بود.او به تمام ما في الضمير من خبر داد و گفت:بلادي كه در جزيره ي خضراء است صحيح مي باشد.سپس فرمود آيا مي خواهي به چشم خود ببيني تا عبرتي براي تو و ساير اولي الابصار باشد؟ پس چشمت را باز كن.نگاه كردم و از آيات الهيّه، شهر و بلدي را ديدم كه خانه هاي آن از هم دور و طرف راست و چپ آن از درخت ها و گل ها سبز و خرم بود.گويي «جنا تّ تجري من تحتها الأنهار»را مي ديدم.سپس گفت:به آخر آن درخت ها توجه كن.نگاه كردم.گفت برو آنجا مسجد و امام جماعتي را مي بيني.نماز را با او بخوان و پشت سر او صفوفي هست كه انتها ندارد.او از طبقه ي هفتم اولاد حضرت صاحب الامر(ع)و نامش عبدالرحمن است.رفتم و متوجه شدم زمين زير پاي من طيّ مي شود.امام جماعت در محراب ايستاده بود.صورتش مانند ماه مي درخشيد و نور از سيمايش بالا مي رفت.هر دو نگاهي به يكديگر كرديم. فرمود:«مرحباً بك، همانا خدا بر تو منّت نهاده است». از مسائل مشکل علمي، از آن آقا پرسيدم و ايشان جواب فرمودند.بسيار مهربّاني كرد و از ما في الضمير من خبر داد.نماز فجر را با آقا خواندم و به او اقتدا كردم. مشغول به تعقيبات شدم.نزديك طلوع آفتاب در ذهنم آمد كه در اين وقت با مردم نماز مي خواندم و الآن آنها بر عادت همه روزه منتظرند.با خود مي گفتم :امروز گذشت و نمي رسم.ناگاه شنيدم كه آن سيد امام جماعت فرمود:نگران نباش كه به زودي تو را به جاي خود مي رسانيم و با آنها نماز مي خواني.همان سيدي كه ابتدا نزد من آمده بود، دست مرا گرفت و گفت:برويم.به بركت امام زمان(ع)ناگاه خود را در مسجد محله خودمان يافتم و با جماعت نماز خواندم، اما آن سيد را ديگر نديدم.

[="Navy"]یک کتابی هم با همین عنوان تالیف شده اثر ناجی النجار و ترجمه استاد علی اکبر مهدی پور

البته استاد مهدی پور اونجا از این داستان دفاع کرده اند، هرچند خود بنده قانع نشدم.[/]


با نام و یاد دوست

سلام

پاسخ سوالات و شبهات مططرح شده در پستهای فوق در تاپیک های زیر توسط کارشناس محترم ارائه شده است:

جزیره ی خضرا دروغ یا واقعیت (یحتمل دروغ)

***جزیره خضراء***

ایا امام زمان(ع) در جزیره خضراء زندگی می کند؟

جزیره خضرا...افسانه یا واقعیت؟


خواهشمندم تاپیک های فوق را به دقت مطالعه نمایید

اگر سوالی داشتید با پیام خصوصی اطلاع دهید.

در همین جا از کاربران محترم درخواست دارم قبل از ایجاد موضوع و طرح سوال ، حتما از گزینه جستجوی سایت استفاده کنند

تا اگر بحث مشابهی قبلا در سایت وجود داشت مطالعه کنند

و در صورتی که به پاسخ سوال خود نرسیدند نسبت به ایجاد موضوع جدید اقدام نمایند.

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

موضوع قفل شده است