جمع بندی چرا بعضی از فرزندان امامان، امام شدند؟

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا بعضی از فرزندان امامان، امام شدند؟

با سلام و احترام
چرا بعضی از فرزندان امامان امام شدند؟

با نام الله


کارشناس بحث: استاد شعیب

با سلام خدمت شما دوست گرامی
امامت امری است که از طرف خداست و هر که را او بخواهد امام قرار می دهد البته این خواست خدا از روی حکمت و با توجه به ظرفیت افراد و درجه قربشان به خدای تعالی است اما خدا با علم ذاتی خود می داند که چه کسی این ظرفیت و این توانایی را دارد تا این بار مسئولیت را بر دوش کشد و به منزل برساند.
اما این که این افراد در یک خانواده قرار گرفتند که هر امامی پسر امام قبل خود است هم حکمت هایی دارد که ما از آن بی خبر ایم فقط همین قدر می دانیم که باید در آباء امامان همه موحد و از نظر نسبی پاک می باشند.
البته در همین خاندان افرادی ظهور می کردند که نقش انتخاب افراد در پیروی از حق و حقیقت را بهتر به ما می نمایاندند تا جایی که افرادی پسر امام یا نوه امام بوده اما نا صالح و گمراه بودند پس این که فرزند امام امام میشد به این معنا نبوده که این امر وراثتی باشد.
نکته مهم در این بحث همان است که عرض شد که امر امامت از جانب خداست همان گونه که در قرآن در درخواست ابراهیم (ع) برای قرار گرفتن امر امامت در خاندانش از خدا درخواست کرد و خدا فرمود : لا ینال عهدی الظالمین" ملاک فرد است و جعل الهی.
ابى بصير گويد: من خدمت امام صادق (ع) بودم اوصياء را نام بردند و من هم اسماعيل را نام بردم، فرمود: نه- به خدا- اى ابا محمد اين با ما نيست، امر امامت نيست مگر با خدا عز و جل كه در باره يكى بعد از ديگرى نازل مى‏كند.
عمرو بن اشعث گويد: شنيدم امام صادق (ع) مى‏فرمود:
شما گمان مى‏كنيد وصيت‏ كننده از ما ائمه به هر كه خواهد مى تواند به امامت وصيت كند؟ نه- به خدا- بلكه امامت عهد و فرمانى است از طرف خدا و رسولش براى مردى پس از مردى تا برسد امر امامت به صاحبش كه مستحق آن است.(اصول كافى-ترجمه كمره‏اى، ج‏2، ص: 363)
معاويه بن عمار از امام صادق (ع) فرمود: امامت عهد معهودى است از طرف خدا عز و جل براى مردانى به نام معين، امام حق ندارد آن را دريغ دارد و پنهان كند از آنكه بعد از او معين شده، به راستى خدا تبارك و تعالى به داود (ع) وحى كرد: از خاندانت يكى وصى معين كن زيرا در علم من گذشته كه پيغمبرى مبعوث نكنم جز اينكه از خاندانش يك وصى باشد، داود فرزندانى بسيار داشت، در ميان آنها پسر بچه‏اى بود كه مادرش نزد داود بود و او را دوست مى‏داشت، داود پس از دريافت اين وحى نزد آن محبوبه خود آمد و به او گفت: به راستى خدا عز و جل به من وحى كرده و فرمان داده كه از خاندانم يك وصى معين كنم، آن همسرش به او گفت: پس خوب است پسر من باشد، داود گفت: من هم همين را خواستارم ولى در علم خدا گذشته بود كه وصىّ او سليمان است، خدا به داود وحى كرد تا فرمان من نرسد شتاب مكن، ديرى نپائيد كه دو مرد نزد او آمدند و در باره گوسفندى نزاعى داشتند، به داود خطاب رسيد كه: پسران خود را گرد آور و هر كدام در اين قضيه، به حق حكم كردند، او بعد از تو وصىّ تو باشد، داود فرزندان خود را جمع كرد و چون دو طرف مرافعه شرح قضيه را دادند (قضيه اين بوده كه گوسفند به باغِ مو انگورِ ديگرى ريخته و آن را خورده بود) سليمان رو به صاحب باغ كرد و گفت: اى صاحب باغ انگور، كَى گوسفندان اين مرد به باغ تو ريخته‏اند؟
گفت: دَر شب به باغ من آمده‏اند، فرمود: اى صاحب گوسفند، من حكم دادم كه همه اولاد گوسفندان تو با پشم آنها امسال مال صاحب باغ است. داود فرمود: چرا حكم ندادى كه خود گوسفندها
از او باشد؟ با اين كه عُلَماءُ بَنِي إِسْرائِيلَ قيمت كرده‏اند و بهاى مو انگور برابر بهاى گوسفندها است؟ سليمان گفت: موهاى انگور از ريشه كنده نشده‏اند و تنها بار آنها را خورده‏اند و در سال آينده باز بار مى‏دهند.
خدا به داود وحى كرد كه: حكم به حق همين است كه سليمان صادر كرده، اى داود تو چيزى را خواستى و ما چيز ديگرى را. داود نزد همسر خود رفت و گفت: ما چيزى خواستيم و خدا چيزى ديگر خواست و نمى‏شود جز آنچه خدا عز و جل خواسته، ما به امر خدا عز و جل راضى هستيم و تسليم شديم و همچنين هستند اوصياء (ع)، حق ندارند در اين أمر امامت تجاوزى كنند و آن را از صاحبش به ديگرى واگذارند (اصول كافى-ترجمه كمره‏اى، ج‏2، ص: 365)
عمرو بن مصعب گويد: شنيدم امام صادق (ع) مى فرمود: به نظر شما آن كه از ماها وصيت به امامت مى‏كند به هر كه خواهد مى‏تواند وصيت كند؟ نه به خدا، امامت عهدى است از طرف رسول خدا (ص) به مردى پس از مردى تا آن را به شخص‏ خود رسانيد.

[="Times New Roman"][="MediumTurquoise"]با سلام و احترام بزرگوار این جواب برای حقیر که حدیث رو میپذیرم جواب جامع و کامل هست ولی کسی که احادیث رو قبول نداره چطوری استدلال میفرمایید برایش؟

[="Times New Roman"][="MediumTurquoise"]

مدیر سایت;465874 نوشت:
سلام

کاربر گرامی ضمن عذر خواهی از شما
سئوال شما حدود 8 روز هست که بخاطر مسافرت کارشناس بی پاسخ مانده است که انشا الله به زودی پاسخ آن را خواهید گرفت

با سلام و احترام
بله درسته این سوالم 8 روز هست...
منظورم اینه در این یک ماهه که اومدم چندتا سوال کردم...

ashr;460698 نوشت:
با سلام و احترام بزرگوار این جواب برای حقیر که حدیث رو میپذیرم جواب جامع و کامل هست ولی کسی که احادیث رو قبول نداره چطوری استدلال میفرمایید برایش؟

با سلام و عرض ادب
از تاخیری که در پاسخگویی اتفاق افتاد معذرت می خواهم.

اولا این که امر امامت یک امر درون دینی است بدین معنا امامت به معنای جانشینی پیامبر اسلام در حیطه آموزه های دین مبین اسلام قابل طرح و بررسی است
پس درباره احادیث باید بحث سندی شود و با دلیل رد یا قبول شود.
ما درون شیعه احادیث فراوانی داریم که این امر را ثابت می کند همانگونه که برخی از آنها در جواب ذکر شد.
اما اگر کسی از غیر شیعه از اهل سنت دلیل بر امامت در نسل امام علی بخواهد چند دلیل می آوریم:
1.احادیث ائمه اثنی عشر که در کتب اهل سنت برای جانشینان پیامبر آمده که از لحاظ سندی شکی در آن نیست فقط بر شیعه اثنی عشری قابل تطبیق است.
احمدبن حنبل از جابربن سمره نقل ميكند: شنيدم رسول خدا(صلّي‌الله‌علیه و آله و سلم ) فرمودند:« يَكُونُ بَعدِي إثنا عَشَرَ خلَيفه كُلُّهُم مِن قُرَيش»
اين روايت در مسند احمد بن حنبل جلد 5 با 34 سند آمده كه در بعضي سندها به جاي خليفه كلمة امير به كار برده شده است.
در ينابيع الموده نقل شده است كه«كُلُّهُم مِن بَنِي هاشِم»
2.حدیث ثقلین: که پیامبر عدل و همسنگ قرآن را اهلبیت خود قرار داده است و به اقرار تفاسیر اهل سنت اهل بیت پیامبر امام علی و فاطمه امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) هستند
از طرفی هرگاه عدل و همطراز قرآن امام علی و امام حسن و امام حسین باشند و در ادامه حدیث هست "ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا" پس اگر امام بعد از امام علی را خود فرمود امام حسن و ایشان امام حسین و در احادیثی تا امام زمان را معرفی کردند دیگر نباید شکی در کلام آنها کرد چرا که فرمود اگر به آنها تمسک کنید(تمسک علمی و عملی) گمراه نمی شوید
رسول خدا در آخرين خطبه‌اش فرمود: "يا ايها الناس اني تارک فيکم الثقلين کتاب الله و عترتي اهل بيتي فتمسکوا بهما لا تضلوا، فانّ اللطيف الخبير اخبرني و عهد اليّ انهما لن يفترقا حتي يردا عليّ الحوض".(سنن ترمذي، ج 12، ص 258)
3.حدیث متواتر غدیر خم که در آن هیچ کدام از شیعه و سنی شکی ندارد که پیامبر پیروی علمی و عملی از علی ابن ابی طالب را واجب دانست پس احادیثی که از امام علی در جانشینانشان تا امام زمان هست لازم الاجراست.

سوال:
[=Times New Roman][=arial narrow]چرا بعضی از فرزندان امامان امام شدند؟
جواب:
امامت امری است که از طرف خداست و هر که را او بخواهد امام قرار می دهد البته این خواست خدا از روی حکمت و با توجه به ظرفیت افراد و درجه قربشان به خدای تعالی است اما خدا با علم ذاتی خود می داند که چه کسی این ظرفیت و این توانایی را دارد تا این بار مسئولیت را بر دوش کشد و به منزل برساند.
اما این که این افراد در یک خانواده قرار گرفتند که هر امامی پسر امام قبل خود است هم حکمت هایی دارد که ما از آن بی خبر ایم فقط همین قدر می دانیم که باید در آباء امامان همه موحد و از نظر نسبی پاک می باشند.
البته در همین خاندان افرادی ظهور می کردند که نقش انتخاب افراد در پیروی از حق و حقیقت را بهتر به ما می نمایاندند تا جایی که افرادی پسر امام یا نوه امام بوده اما نا صالح و گمراه بودند پس این که فرزند امام امام میشد به این معنا نبوده که این امر وراثتی باشد.
نکته مهم در این بحث همان است که عرض شد که امر امامت از جانب خداست همان گونه که در قرآن در درخواست ابراهیم (ع) برای قرار گرفتن امر امامت در خاندانش از خدا درخواست کرد و خدا فرمود : لا ینال عهدی الظالمین" ملاک فرد است و جعل الهی.
ابى بصير گويد: من خدمت امام صادق (ع) بودم اوصياء را نام بردند و من هم اسماعيل را نام بردم، فرمود: نه- به خدا- اى ابا محمد اين با ما نيست، امر امامت نيست مگر با خدا عز و جل كه در باره يكى بعد از ديگرى نازل مى‏كند.
عمرو بن اشعث گويد: شنيدم امام صادق (ع) مى‏فرمود:
شما گمان مى‏كنيد وصيت‏ كننده از ما ائمه به هر كه خواهد مى تواند به امامت وصيت كند؟ نه- به خدا- بلكه امامت عهد و فرمانى است از طرف خدا و رسولش براى مردى پس از مردى تا برسد امر امامت به صاحبش كه مستحق آن است.(اصول كافى-ترجمه كمره‏اى، ج‏2، ص: 363)
معاويه بن عمار از امام صادق (ع) فرمود: امامت عهد معهودى است از طرف خدا عز و جل براى مردانى به نام معين، امام حق ندارد آن را دريغ دارد و پنهان كند از آنكه بعد از او معين شده، به راستى خدا تبارك و تعالى به داود (ع) وحى كرد: از خاندانت يكى وصى معين كن زيرا در علم من گذشته كه پيغمبرى مبعوث نكنم جز اينكه از خاندانش يك وصى باشد، داود فرزندانى بسيار داشت، در ميان آنها پسر بچه‏اى بود كه مادرش نزد داود بود و او را دوست مى‏داشت، داود پس از دريافت اين وحى نزد آن محبوبه خود آمد و به او گفت: به راستى خدا عز و جل به من وحى كرده و فرمان داده كه از خاندانم يك وصى معين كنم، آن همسرش به او گفت: پس خوب است پسر من باشد، داود گفت: من هم همين را خواستارم ولى در علم خدا گذشته بود كه وصىّ او سليمان است، خدا به داود وحى كرد تا فرمان من نرسد شتاب مكن، ديرى نپائيد كه دو مرد نزد او آمدند و در باره گوسفندى نزاعى داشتند، به داود خطاب رسيد كه: پسران خود را گرد آور و هر كدام در اين قضيه، به حق حكم كردند، او بعد از تو وصىّ تو باشد، داود فرزندان خود را جمع كرد و چون دو طرف مرافعه شرح قضيه را دادند (قضيه اين بوده كه گوسفند به باغِ مو انگورِ ديگرى ريخته و آن را خورده بود) سليمان رو به صاحب باغ كرد و گفت: اى صاحب باغ انگور، كَى گوسفندان اين مرد به باغ تو ريخته‏اند؟
گفت: دَر شب به باغ من آمده‏اند، فرمود: اى صاحب گوسفند، من حكم دادم كه همه اولاد گوسفندان تو با پشم آنها امسال مال صاحب باغ است. داود فرمود: چرا حكم ندادى كه خود گوسفندها
از او باشد؟ با اين كه عُلَماءُ بَنِي إِسْرائِيلَ قيمت كرده‏اند و بهاى مو انگور برابر بهاى گوسفندها است؟ سليمان گفت: موهاى انگور از ريشه كنده نشده‏اند و تنها بار آنها را خورده‏اند و در سال آينده باز بار مى‏دهند.
خدا به داود وحى كرد كه: حكم به حق همين است كه سليمان صادر كرده، اى داود تو چيزى را خواستى و ما چيز ديگرى را. داود نزد همسر خود رفت و گفت: ما چيزى خواستيم و خدا چيزى ديگر خواست و نمى‏شود جز آنچه خدا عز و جل خواسته، ما به امر خدا عز و جل راضى هستيم و تسليم شديم و همچنين هستند اوصياء (ع)، حق ندارند در اين أمر امامت تجاوزى كنند و آن را از صاحبش به ديگرى واگذارند (اصول كافى-ترجمه كمره‏اى، ج‏2، ص: 365)
عمرو بن مصعب گويد: شنيدم امام صادق (ع) مى فرمود: به نظر شما آن كه از ماها وصيت به امامت مى‏كند به هر كه خواهد مى‏تواند وصيت كند؟ نه به خدا، امامت عهدى است از طرف رسول خدا (ص) به مردى پس از مردى تا آن را به شخص‏ خود رسانيد.
بجز این احادیث شیعی احادیث مورد قبول غیر هم داریم که امامت در نسل پیامبر است:
1.احادیث ائمه اثنی عشر که در کتب اهل سنت برای جانشینان پیامبر آمده که از لحاظ سندی شکی در آن نیست فقط بر شیعه اثنی عشری قابل تطبیق است.
احمدبن حنبل از جابربن سمره نقل ميكند: شنيدم رسول خدا(صلّي‌الله‌علیه و آله و سلم ) فرمودند:« يَكُونُ بَعدِي إثنا عَشَرَ خلَيفه كُلُّهُم مِن قُرَيش»
اين روايت در مسند احمد بن حنبل جلد 5 با 34 سند آمده كه در بعضي سندها به جاي خليفه كلمة امير به كار برده شده است.
در ينابيع الموده نقل شده است كه«كُلُّهُم مِن بَنِي هاشِم»
2.حدیث ثقلین: که پیامبر عدل و همسنگ قرآن را اهلبیت خود قرار داده است و به اقرار تفاسیر اهل سنت اهل بیت پیامبر امام علی و فاطمه امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) هستند
از طرفی هرگاه عدل و همطراز قرآن امام علی و امام حسن و امام حسین باشند و در ادامه حدیث هست "ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا" پس اگر امام بعد از امام علی را خود فرمود امام حسن و ایشان امام حسین و در احادیثی تا امام زمان را معرفی کردند دیگر نباید شکی در کلام آنها کرد چرا که فرمود اگر به آنها تمسک کنید(تمسک علمی و عملی) گمراه نمی شوید
رسول خدا در آخرين خطبه‌اش فرمود: "يا ايها الناس اني تارک فيکم الثقلين کتاب الله و عترتي اهل بيتي فتمسکوا بهما لا تضلوا، فانّ اللطيف الخبير اخبرني و عهد اليّ انهما لن يفترقا حتي يردا عليّ الحوض".(سنن ترمذي، ج 12، ص 258)
3.حدیث متواتر غدیر خم که در آن هیچ کدام از شیعه و سنی شکی ندارد که پیامبر پیروی علمی و عملی از علی ابن ابی طالب را واجب دانست پس احادیثی که از امام علی در جانشینانشان تا امام زمان هست لازم الاجراست.

موضوع قفل شده است