لیله المبیت سند افتخار امیرالمؤمنین(ع) در قرآن

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
لیله المبیت سند افتخار امیرالمؤمنین(ع) در قرآن

لیله المبیت سند افتخار امیرالمؤمنین (ع) در قرآن



لیله المبیت سند افتخار امیرالمؤمنین(ع) در قرآن-مهدی دقیقی شاهرودی

در تاريخ اسلام وتاريخ زندگاني پيامبر اسلام (ص) اصطلاح لیله المبیت در مورد شب هجرت آن حضرت از مكه به مدينه به كار مي‌رود زیرا که اهالى مكه پس از درگذشت حضرت خديجه سلام الله علیها، همسر پيامبر صلی الله علیه و آله و درگذشت حضرت ابوطالب علیه السلام، عموى آن حضرت، بر دشمنى خويش افزودند و حتى قصد جان پيامبر صلی الله علیه و آله را نمودند.از سوى ديگر تعدادى از اهالى يثرب در همان سال ‏هاى غربت و تنهايى پيامبر صلی الله علیه و آله در ايام حج با وى و اهداف بلند دينش آشنا شده و پس از بازگشت به يثرب، به تبليغ آن پرداختند.مردم يثرب، رفته رفته به اسلام علاقه نشان داده و در مراسم سال بعد، تعداد زيادترى به نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله رسيدند و به دست مبارك وى، مسلمان شده و با آن حضرت پيمان بستند.



اما در مراسم حج سال سيزدهم بعثت، گروهى از حاجيان يثربى كه تعدادشان هفتاد و سه مرد و زن بود، در اواسط ايام تشريق و در محل عقبه در سرزمين "منى"، ايمان آورده و با آن حضرت پيمان بستند، تا از وى و يارانش همانند خانواده و طايفه خويش پشتيبانى كنند.(1)

و از فرداي آن شب مسلمانان مكه بتدريج به يثرب هجرت كردند، پس از گذشت ايام حج و بازگشت اهالى يثرب به سرزمين خويش، مهاجرت مسلمانان مكه به سوى يثرب آغاز گرديد.آنان به دستور پيامبر صلی الله علیه و آله به دور از چشم مشركان قريش به صورت فردى و گروهى عازم يثرب شدند.به طورى كه در مكه معظمه، جز پيامبر صلی الله علیه و آله و تعدادى اندك از يارانش و گروهى زنان و مردان كهن سال و از كار افتاده، كسى باقى نماند.

پيامبر صلی الله علیه و آله بيش از هر زمان ديگر، در يكى دو ماه آخر اقامتش در مكه، احساس تنهايى و خطر مى ‏كرد.سرانجام سران قريش در واپسين روزهاى ماه صفر، تصميم به كشتن پيامبر صلی الله علیه و آله گرفتند.

سران قريش دانستند پايگاه تازه‏اي براي نشر دعوت اسلام در يثرب آماده شده است، از اينرو احساس خطر كردند، چرا که، مي‏ترسيدند پس از آن همه آزار و اذيت كه به پيامبر و پيروان او رسانده‏اند، پيامبر در صدد انتقام بر آيد و اگر هم فرضا قصد جنگ نداشته باشد، ممكن است راه بازرگاني قريش به شام را كه از كنار يثرب عبور مي‏كرد، مورد تهديد قرار دهد. براي رويارويي با چنين خطري، در آخر ماه صفر سال 14 بعثت در «دارالندوه» (مجلس شوراي مكه) اجتماع كردندحال سران قریش و چند قبیله دیگر در دارالندوه گرد هم آمده‌اند و در مورد تحولات اخیر مکه به شور نشسته‌اند، سخنگوی جمعیت در آغاز جلسه گفت: "ما مردم حرم، پیش همه قبایل محترم بودیم؛ ولی محمد میان ما تفرقه افکنده و این خطر بزرگی برای ماست!"
قریش برای نجات خود از این موضوع توطئه‌هایی در دارالندوه چیدند؛ برخی می‌گفتند فرد با شهامتی از میان ما انتخاب شود و پنهانی به زندگی او پایان دهد، ولی این نظر رد شد، چون به طور حتم بنی‌هاشم قاتل وی را می‌کشتند. دیگری می‌گفت محمد را زندانی کنیم تا هم آیین او انتشار پیدا نکند و هم از سختی و گرسنگی بمیرد، ولی این نظر نیز رد شد، زیرا احتمال داشت که طرفداران وی او را نجات دهند و دوباره جنگ و درگیری آغاز شود.
پیشنهادی دیگر مطرح شد و این بود که محمد را به شتری ببندیم و میان قبایل متعصب رها کنیم و بگوییم این مرد دشمن بت‌های شماست، در نتیجه آنها او را می‌کشند. این نظر نیز مانند دو نظر قبلی رد شد، چون ممکن بود او با خواندن آیاتی، آنها را جذب کند و علیه آنها بشوراند.
سپس ابوجهل گفت: «از هر قبیله‌ای یک نفر انتخاب شود و شبانه به طور دسته ‌جمعی به خانه او حمله برند و در تاریکی شب او را قطعه‌قطعه کنند تا قاتل شناخته نشود و بنی‌هاشم نتوانند انتقام بگیرند. در این صورت خون وی بر عهده هیچ‌کس نیست؛ بلکه تمام قبایل در مقابل بنی‌هاشم قرار می‌گیرند، در نتیجه آنها نمی‌توانند با تمام قبایل بجنگند و به ناچار به خون‌بها راضی می‌شوند». این نظر پذیرفته شد و قرار بر این شد تا شب هنگام، شمشیرزنان هر قبیله، مأموریت خود را انجام دهند و بقیه سران قبایل نیز پشتیبان آنها باشند. (2)
از سوى ديگر جبرئيل امين، اين خبر را به پيامبر صلی الله علیه و آله رسانيد و او را از سوى خداوند متعال، مأمور كرد كه به سوى يثرب (مدينه) هجرت كند.در این حال آیه شریفه:
«وَإِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُواْ لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَیَمْکُرُونَ وَیَمْکُرُ اللّهُ وَاللّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ؛(3)
وقتی که کافران با تو مکر می‌کنند که تو را حبس کنند یا بکشند یا اخراج کنند، خداوند نیز تدبیر می‌کند و خداوند بهترین چاره‌جویان و تدبیر کنندگان است» بر پیامبر نازل شد.
اما بيرون رفتن آن حضرت از خانه و خالى گذاشتن رختخواب، دشمن را حساس مى ‏كرد و در أمر هجرت، مشكلى به وجود مى ‏آورد.پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله براى اجراى فرمان الهى، به پسر عمويش على‏ بن ‏ابى ‏طالب علیه السلام كه یارنزديك و فداكار آن حضرت بود، پيشنهاد نمود كه در جاى او بخوابد و با فريب مشركان، مسئله سرنوشت ‏ساز هجرت را مهيا سازد.
امام علی علیه السلام كه خطر مرگ را در جلوى چشمان خويش مجسم مى ‏كرد، به آن حضرت عرض كرد:اى رسول ‏خدا، اگر من در جاى تو بخوابم، تو از دست مشركان رهايى خواهى يافت؟

پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود:بلى، من رهايى مى ‏يابم.
على علیه السلام در اين هنگام خوشنود شد و اعلام آمادگى كرد و به رختخواب پيامبر صلی الله علیه و آله رفت و در آن جا به راحتى آرميد.پذيرش پيشنهاد پيامبر صلی الله علیه و آله از سوى على ‏بن‏ ابى ‏طالب علیه السلام، نشاط تازه‏اى در رسول ‏خدا صلی الله علیه و آله به وجود آورد و او را در پیگيرى هدف‏ هايش مصمم ‏تر نمود.
شب موعود فرا رسيد، جوانان فريب ‏خورده قريش با هماهنگى كامل، در شب اول ربيع ‏الاول به خانه رسول ‏خدا صلی الله علیه و آله هجوم آورده و آن را از آغاز، در محاصره كامل خويش گرفتند.آنان قصد داشتند كه در ابتداى شب، مقصود خويش را عملى كنند، ولى ابولهب، آنان را مانع گرديد و گفت:تا طلوع فجر صادق اجازه نمى ‏دهم، داخل خانه محمد صلی الله علیه و آله گرديد.
همگى تا طلوع فجر، لحظه ‏شمارى مى ‏كردند و از روزنه ‏هاى اتاق، بستر آن حضرت را زير نظر داشتند.

در اين بين پيامبر در حالي كه آيه شریفه:
« وَ جَعَلْنَا مِن‏ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْناَهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ»
و در پيش روى آنان سدّى قرار داديم، و در پشت سرشان سدّى و چشمانشان را پوشانده‏ايم، لذا نمى‏بينند! (4)
مي‌خواندند، ازخانه بيرون رفتند و خداوند چشمان مشركان را از ديدن پيامبر ناتوان ساخت.
مهاجمان در هنگام بامداد، به طور گروهى داخل اتاق رسول ‏خدا صلی الله علیه و آله شده و به سوى رختخوابش هجوم آوردند.ناگهان امام على علیه السلام از ميان رختخواب برخاست و بر آنان بانگ‏ زد:واى بر شما، چه كار مى ‏كنيد؟
مهاجمان كه ناباورانه، على علیه السلام را در رختخواب پيامبر صلی الله علیه و آله مى ‏ديدند، از او پرسيدند:پس محمد صلی الله علیه و آله كجا است؟
على علیه السلام پاسخ داد:او را به من نسپرده بوديد تا از من بخواهيد.
ميان آنان و على علیه السلام سخنانى رد و بدل شد و چون چيزى دستگيرشان نگرديد، با خشم تمام از خانه پيامبر صلی الله علیه و آله بيرون رفته و در پى آن حضرت به راه افتادند.

پيامبر صلی الله علیه و آله از خانه خارج و به همراه ابوبكر (که بطور اتفاقی سر راه پیامبر ظاهر شد و ایشان از ترس افشا شدن نقشه گریز از مکه مجبور به همراه کردن ابوبکر با خود شدند)از مكه بیرون رفتند و در غار "ثور" كه در جنوب مكه و در نقطه مقابل مدينه قرار داشت، پناه گرفت.
مشركان، پس از هجوم به خانه پيامبر صلی الله علیه و آله و مشاهده امام على بن ابى طالب علیه السلام در رختخواب آن حضرت، خشمناكتر شده و به تعقيب آن حضرت پرداختند و براى پيدا كردن وى، صد شتر جايزه تعيين نمودند ولى هر چه تلاش كردند، به وى دست نيافتند.
در این هنگام ایزد منان، به "جبرائیل‏" و "میکائیل‏" وحى فرستاد: "من، بین شما برادرى ایجاد کردم و عمر یکى از شما را طولانى‏تر کردم، کدام یک از شما حاضر است ایثار به نفس کند و زندگى دیگرى را بر خود ترجیح دهد؟" هیچ یک حاضر نشدند. به آنان وحى کرد:"اکنون على علیه السلام در بستر خوابیده است و آماده‏ فدا کردن جان خود خواهد بود؛ به زمین روید و حافظ و نگاهبان او باشید."

هنگامى که جبرائیل بالاى سر و میکائیل پایین پاى على نشسته بودند، جبرائیل گفت:"به به! آفرین بر تو اى على! ایزد، به واسطه‏ تو، بر فرشتگان افتخار مى‏کند." ناگاه آیه‏ "و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات الله والله رئوف بالعباد." نازل شد. و در آن صفات على علیه السلام بیان گردید. (5)
ابن ابى الحدید معتزلى که از اهل سنت است - درباره‏ تفسیر این آیه معتقد است که حماسه‏ على علیه السلام در لیلة المبیت - شب خوابیدن به جاى رسول الله صلى الله علیه و آله - مورد تایید همه است جز کسانى که مسلمان نیستند و افراد سبک مغز...، آن را انکار نمى‏کنند. (6)
در آن شب در شأن علی (ع) و ایثار و فداکاری خالصانه‌اش آیه نازل گردید:
«وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بالْعِبَاد؛
از مردم کسی هست که جانش را برای خریدن رضای خداوند بفروشد و خداوند نیز با بندگان رئوف و مهربان است».(7)
نزول این آیه شریفه درباره على بن ابیطالب - صلوات الله علیه - از مسلمات و مورد تصدیق شیعه و اهل سنت است . مرحوم علامه امینى ، در الغدیر (8) آن را از کتابهاى بسیار از قبیل احیاء العلوم غزالى ، کفایه الطالب ، فصول المهمه ، نورالابصال و... نقل کرده است . و از ابن ابى الحدید از ابوجعفر اسکافى آورده که مى گوید: حدیث لیله الفراش ، با تواتر ثابت شده است ، و کسى آن را انکار نمى کند مگر دیوانه یا کافر باشد.
در روایات شیعه و اهل سنت آمده است كه علی(ع) این كار را انجام داد و خداوند به خاطر این كار به فرشتگان مباهات نمود و آنگاه كه پیامبر به سوی مدینه در حركت بود، این آیه را در شأن حضرت علی(ع) نازل فرمود(9)

ذکر موضوع "لیلة المبیت‏" و نزول این آیه شریفه درباره جانبازى و ایثار على علیه السلام نسبت به پیغمبرخدا، گذشته ازکتب احادیث و تفاسیر شیعه، درتفاسیر و کتب اخبار و تاریخ اهل تسنن هم آمده است و همگی بر رشادت علی علیه السلام در آن شب دهشتناک و خوف انگیز در مانند کتبهای زیر شهادت داده اند.
تفسیر فخر رازى و تفسیر درالمنثور سیوطى ذیل آیه مزبور./الصول المهمه ابن صباغ مالکى به نقل از احیاء علوم الدین غزالى/اسدالغابه ابن اثیر، جلد 4، ص 25./ نورالابصار شبلنجى، ص 77./کنوزالحقایق مناوى، ص 31./خائص نسائى، ص 8 ./مستدرک حاکم نیشابورى، جلد 3، ص 4./مسند احمد حنبل، ج 1، ص 348./ تاریخ بغداد، ج 13، ص 191. این واقعه مهم وارزشمند را ذکر نموده وشان امیرالمومنیین علیه السلام را در نجات جان پیامبر را گوشزد کرده اند.شایسته است مومنین این شب بزرگ که در نزد آسمانیان دارای ارزش و اعتبار است را پاس داشته و با تشکیل مجالس و محافل دینی به ذکر ابعاد این واقعه عظیم بپردازند.

[SPOILER]پی نوشت ها:

1-تفسیر قرطبی، ج 7، ص 397، (داراحیأالتراث العربی، بیروت)
2- فروغ ولایت، استاد جعفر سبحانی، ص 57-45، بخش دوم از فصل سوم، مؤسسه امام صادق، 1374ش
3-آیه 30 سوره انفال
4- يس/9
5-تفسیر نمونه،ج2، ص46/ الغدیر،ج2، ص44و تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 23 و 29.
6- شرح نهج البلاغه،ابن ابی الحدید،ج3، ص270
7-آیه 207 سوره بقره
8- جلد 3 ، صفحه 48
9- احیأالعلوم، الغزالی، ج 3، ص 378، (دارالهادی بیروت)؛ تذكرْ الخواص، ابن الجوزی، ص 35، (مكتبْ النینوی الحدیثه، تهران)؛ شواهد التنزیل، الحاكم الحسكانی، ج 1، ص 123، ش 4، (مجمع احیأ الثقافْ اسلامیه)؛ الغدیر، علامه امینی، ج 2، ص 49 - 47، (دارالكتاب العربی، بیروت، 1398 ه' ق)

منبع: شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه)[/SPOILER]

شب همان شب که سفر مبداء دوران مي شد
خط به خط باور تقويم مسلمان مي شد
شب همان شب که جهاني نگران بود آن شب
صحبت از جان پيمبر به ميان بود آن شب
در شب فتنه شب فتنه شب خنجرها
باز هم چاره علي بود نه آن ديگرها
مرد مردي که کمر بسته به پيکار دگر
بي زره آمده در معرکه يک بار دگر
تا خود صبح خطر دور و برش مي رقصيد
تيغ عريان شده بالاي سرش مي رقصيد
مرد آن است که تا لحظه ي آخر مانده
در شب خوف و خطر جاي پيمبر مانده
گر چه باران به سبو بود و نفهميد کسي
و محمد خود او بود و نفهميد کسي
در شب فتنه شب فتنه شب خنجرها
باز هم چاره علي بود نه آن ديگرها
ديگراني که به هنگامه تمرّد کردند
جان پيغمبر خود را سپر خود کردند
بگذاريد بگويم چه غمي حاصل شد
آيه ي ترس براي چه کسي نازل شد
بگذاريد بگويم خطر عشق مکن
جگر شير نداري سفر عشق مکن
عنکبوت آيه اي از معجزه بر سر در دوخت
تاري از رشته ايمان تو محکم تر دوخت
از شب ترس و تباني چه بگويم ديگر؟!
از فلاني و فلاني چه بگويم ديگر؟!
يازده قرن به دل سوخته ام مي داني
مُهر وحدت به لبم دوخته ام مي داني
باز هم يک نفر از درد به من مي گويد
من زبان دوختم و خواجه سخن مي گويد
من که از آتش دل چون خُم مِي در جوشم
مُهر بر لب زده خون مي خورم و خاموشم
طاقت آوردن اين درد نهان آسان نيست
شِقْشقِيّه است و سخن گفتن از آن آسان نيست

مي رود قصه ي ما سوي سرانجام آرام
دفتر قصه ورق مي خورد آرام آرام


چشم وا کن احد آيينه ي عبرت شد و رفت
دشمن باخته بر جنگ مسلط شد و رفت
آن که انگيزه اش از جنگ غنيمت باشد
با خبر نيست که طاعت به اطاعت باشد
داد و بيداد که در بطن طلا آهن بود
چه بگويم که غنيمت رکب دشمن بود
داد و بيداد برادر که برادر تنهاست
جنگ را وا مگذاريد پيمبر تنهاست
يک به يک در ملاء عام و نهاني رفتند
همه دنبال فلاني و فلاني رفتند
همه رفتند غمي نيست علي مي ماند
جاي سالم به تنش نيست ولي مي ماند
مرد مولاست که تا لحظه ي آخر مانده
دشمن از کشتن او خسته شده? درمانده
در دل جنگ نه هر خار و خسي مي ماند
جگر حمزه اگر داشت کسي مي ماند
مرد آن است که سر تا به قدم غرق به خون
آن چناني که علي از اُحد آمد بيرون

مي رود قصه ي ما سوي سرانجام آرام
دفتر قصه ورق مي خورد آرام آرام

مي رسد قصه به آن جا که علي دل تنگ است
مي فروشد زرهي را که رفيق جنگ است
چه نيازي دگر اين مرد به جوشن دارد
اِن يَکاد از نفس فاطمه بر تن دارد
کوچه آذين شده در همهمه آرام آرام
تا قدم رنجه کند فاطمه آرام آرام
فاطمه فاطمه با رايحه ي گل آمد
ناگهان شعر حماسي به تغزّل آمد

مي رود قصه ي ما سوي سرانجام آرام
دفتر قصه ورق مي خورد آرام آرام

مي رسد قصه به آن جا که جهان زيبا شد
با جهاز شتران کوه اُحد بر پا شد
و از آن آينه با آينه بالا مي رفت
دست در دست خودش يک تنه بالا مي رفت
تا که از غار حرا بعثت ديگر آرد
پيش چشم همه از دامنه بالا مي رفت
تا شهادت بدهد عشق ولي الله است
پله در پله از آن ماذنه بالا مي رفت
پيش چشم همه دست پسر بنت اسد
بين دست پسر آمنه بالا مي رفت
گفت: اين بار به پايان سفر مي گويم
«بارها گفته ام و بار دگر مي گويم»
راز خلقت همه پنهان شده در عين علي ست
کهکشان ها نخي از وصله ي نعلين علي ست
گفت ساقيِ من اين مرد و سبويم دستش
بگذاريد که يک شمّه بگويم، دستش
هر چه در عالم بالاست تصرف کرده
شب معراج به من سيب تعارف کرده
گفتني ها همگي گفته شد آن جا اما
واژه در واژه شنيدند صدا را اما...
سوخت در آتش و بر آتش خود دامن زد
آن که فهميد و خودش را به نفهميدن زد

مي رود قصه ي ما سوي سرانجام آرام
دفتر قصه ورق مي خورد آرام آرام

شهر اين بار کمر بسته به انکار علي
ريسمان هم گره انداخته در کار علي
بگذاريد نگويم که اُحد مي لرزد
در و ديوار ازين قصه به خود مي لرزد

مي رود قصه ي ما سوي سرانجام آرام
دفتر قصه ورق مي خورد آرام آرام

مي نويسم که "شب تار سحر مي گردد"
يک نفر مانده ازين قوم که برمي گردد.


موضوع قفل شده است