جمع بندی ولایت تکوینی

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ولایت تکوینی

سلام قلمرو ولایت تکوینی اهل بیت علیه السلام تا حد است ؟
دوستان در این مورد جواب و کتاب معرفی نمایید؟

با نام الله


کارشناس بحث: استاد صادق

orazgani;457074 نوشت:
سلام قلمرو ولایت تکوینی اهل بیت علیه السلام تا حد است ؟
دوستان در این مورد جواب و کتاب معرفی نمایید؟

پاسخ :
باسلام . وتقدیر از شما

در ابتدا باید اشاره شود اگر تأثیرگذاری در عالم خَلق باشد، به آن «ولایت تکوینی» می‌گوییم. بنابراین مقصود از ولایت تکوینی ،مقام معنوی انبیا و امامان معصوم(ع) و بندگان شایسته خدا است که در سایه آن با اذن پروردگار عالم می‌توانند در عالم هستی و دل‌های مردم تصرف داشته باشد.(1)
این امر همانند همه امور دیگر عالم تحت اراده و قدرت و با اذن الهی انجام می شود ، در نتیجه هیچ محذوری متصور نیست ؛ اصولا سنت الهی این گونه است که امور از مجرای وسائط تحقق یابند . قدرت و اراده و لطف الهی از مسیر برخی واسطه ها بر موجودات دیگر جریان یافته و اعطا شود.
در مسئله روزی، روزی دهنده اصلی و حقیقی و مستقل خدا است ، اما روزی می تواند از مجرای خاصی جریان یاید. انسان کامل و امام معصوم می تواند مجرای روزی تمام مخلوقات عالم باشد ؛ بر اساس این معنا می توان روزی دهندگی را به امام هم نسبت داد.
هم چنین امامان معصوم علاوه بر رهبرى ظاهرى و اداره ملکى جامعه، رهبرى ملکوتى جامعه بشرى را نیز بر عهده داشتند که جلوه ای از تجلی ولایت تکوینی ایشان بوده و هست ؛ همچنین تاثیرات خاص در قلوب افراد و هدایت های ویژه برخی افراد در همین راستا تبیین می شود؛
واسطه فیض بودن امامان معصوم تنها در امور معنوی نبوده بلکه ایشان به نوعی منبع رسیدن همه برکات بر انسان ها هستند و وساطت اعطای برکات مادی و معنوی بر انسان ها به نوعی بر عهده ایشان است . به یمن وجود ایشان نعمت های گوناگون بر ما اعطا می شود. بدیهی است وقتی همه این کمالات ومقامات را اعطای الهی و تحت اراده و مشیت خداوند می دانیم ، و استقلالی برای ائمه قایل نیستیم ، دیگر شرک معنا ندارد .
: ولایت مخصوص خد است و انسان کامل مجرای حق در هستی و مظهر حاکمیت ولایت الهی است، زیرا ولی خدا به کسی گفته می‌شود که تمام شئون وجودی او فانی در حق شده و از مقام فنا به مقام بقای به حق رسیده باشد.جنبه بشری و صفات امکانی او نیز در جهت وجود ربانی، فانی وتبدیل به صفات الهی شده باشد، چون انسان تا به مقام ولایت نرسد و فانی در احدیت وجود نگردد، از مقام فنا به مقام بقا به وجود مطلق راه نیابد و مبدأ افعال و صفات خود به حساب می‌آید، اما بعد از آن که لباس امکانی و تعینات بشری را از چهره وجود خود برگرفت ،خدا مبدأ افعال و آثار او خواهد بود، زیرا به دلیل قرب الهی و فانی شدن در حقیقت وجود، کردار و افعال او در عین حال که به خودش نسبت داده می‌شود ،به خدا نیز مستند می‌شود و مشمول تجلی خاص خدا می‌گردد .به جایی می‌رسد که به عنوان مظهر و شأنی از شئون فاعلیت خدا مطرح شده و ید الله و لسان الله می‌گردد .(2)

نکته دیگر این که در آموزه‌های دینی برای انسان کامل (پیامبر و اولیا) صفات و کمالات وجودی ذکر شده که از جمله آنها اعجاز و کرامات است . در قرآن برای انبیا و در روایات برای اولیا در این باب نمونه‌های زیادی ذکر گردیده، حال باید دید که منشأ و خاستگاه این قدرت غیبی در وجود انسان کامل چیست که آنها بر انجام کارهای قدرت دارند که دیگران از آن عاجزند؟
حکیم نامدار جناب فارابی در کتاب فصوص الحکم در این باره سخنی شنیدنی دارد : نبی از نیروی قدسی برخوردار است .از این رو همان گونه که بدن آدمی در برابر روح او فروتن است و روح هر گونه تصرفی که بخواهد می‌تواند در بدن داشته باشد، عالم خلقت نیز در پیشگاه انسان کامل به همین میزان فروتن است . او هرگونه که بخواهد و صلاح بداند به اذن الهی می‌تواند در عالم تصرف کند.(3)
حکیم و عارف بزرگ امام خمینی نیز در این باره نکته‌های در خور دقت دارد : انسان کامل دارای اراده کامله‌ای است که به نفس اراده انقلاب در عناصر پدیده‌های خلقت به وجود می‌آورد و عالم طبیعت در پیشگاه اراده او خاضع است، و به طور کلی هیولای عالم امکان تحت تسخیر ولی الله است. هر گونه که بخواهد، به اذن در آن تصرف می‌کند ،چون او از اسم اعظم برخوردار است.(4)
قرآن کریم نیز وقتی معجزات حضرت عیسى و برخی انبیا دیگر را نقل کرده، روی این تعبیر تکیه دارد که آن کارهای خارق العاده به اذن الله انجام می‌شد.(5)
در کلام نورانی امیرمؤمنان آمده:
«والله ما قلعتُ باب خیبر وقذفت بها أربعین ذراعاً لم یحس به أعضائی بقوّة جسدیة ولا حرکة غذائیة ولکن اُیّدتُ بقوّة ملکوتیّة ونفس بنور ربّها مضئة؛(6) سوگند به خدا که در خیبر را از جا کندم و چهل ذراع دور انداختم، ولی نه با نیروی بدنی و حرکت غذایی، بلکه با نیروی ملکوتی و نفسی که با نور پروردگارش روشن است، انجام دادم».
با توجه به این گونه آموزه‌های دینی معلوم می‌شود که قدرت غیبی و ولایت تکوینی اولیای الهی ، جلوه‌ای از ظهور قدرت و ولایت الهی است . آنها به عنوان خلیفه خداوند و به اذن الهی کارهای خارق‌العاده را انجام می‌دهند . تردیدی در اعجاز و کرامات آنها نیست . هرگز اعتقاد به اعجاز و کرامات آنان باعث غلو نمی‌شود، چون اولاً در قرآن و روایات از آن مسایل خبر داده شده.
دوم: قدرت غیبی و ولایت تکوینی که برای آنان قایل هستیم، بر اساس قرآن و روایات است و آنها را به عنوان خلیفه و بنده پاک خداوند می‌دانیم.
سوم: اگر کسی درباره اولیا گمان کند که قدرت غیبی و ولایت تکوینی را از خود دارند و توهم الوهیت در آنان نماید ، غلو است . این توهم کفرآمیز است که هم از جانب دین و هم از جانب آنان مردود اعلام شده است ، اما اگر به عنوان خلیفه خداوند آنان را مظهر و تجلیگاه قدرت و ولایت خداوند بداند ،هیچ محذوری ندارد.


پی‌نوشت‌:
1. . بابازاده، علی‌اکبر، تجلیات ولایت، ص157.
2. . آموزه‌های عرفانی از منظر امام علی(ع)، ص 252، نشر بوستان کتاب قم 1386ش.
3. . انسان کامل از نگاه امام خمینی، ص 119، نشر پژوهشگاه علم و معارف اسلامی، قم 1387ش.
4. همان، ص 119.
5. آل عمران (3) آیه 49 و مائده (5) آیه 110.
6. بشارة المصطفى لشیعة المرتضى، ص 294.

کد: 1108766
[h=3]پرسش[/h] [h=1]فرق هدایت تشریعی و تکوینی چیست؟[/h] [h=4]پاسخ[/h] [h=2]می‏توان سه تمایز و تفاوت را بین این دو نوع هدایت بیان كرد:
1. هدایت تکوینی به معنایی عام و فراگیر بوده و همه عالم آفرینش و ممکنات را پوشش می‏دهد، و هیچ چیزی خارج از آن نیست؛ در حالی که هدایت تشریعی مختصّ موجودات مختار و با اراده‏ای است که قدرت گزینش داشته باشند. به تعبیر دیگر، گرچه هر دو هدایت ارتباط با مبدأ فاعلی و از شئون ربوبیّت خدا است، لکن هدایت تکوینی رابطه همه پدیده‏ها و عالم آفرینش با ربّ العالمین است، و هدایت تشریعی، رابطه خاصّی است که انسان علاوه بر رابطه فوق، با هادی و پروردگار خویش دارد.
2. هدایت تکوینی چون فعل مستقیم خدا است، تخلف‏ناپذیر و قطعی است. لذا در مقابل هدایت تکوینی عام ضلالت صدق نمی‏کند؛ زیرا خدا در آفرینش و تدبیر و ربوبیّت هرگز خطا نکرده و کسی را به انحراف نمی برد. اما در هدایت تشریعی اختیار و اراده انسان هم دخالت دارد و بدون گزینش و انتخاب او تحقق پیدا نمی‏کند، و لذا قطعی نبوده و ممکن است به مرحله اجرا و تحقق نرسد؛ و در مقابل آن ضلالت و گمراهی وجود دارد، و آن در جایی است که انسان به اراده خود، به غیر قانون و برنامه الهی تمسّک جوید. آری، قرآن برای آن کس که بخواهد و آن را پذیرفته و خدا را هادی خود بخواهد، کتاب هدایت است.
«قل یا ایها الناس قد جاءکم الحق من ربکم فمن اهتدی فانما یهتدی لنفسه ومن ضَلَّ فانما یَضِلُّ علیها وما انا علیکم بوکیل» یعنی بگو ای مردم، حق از طرف پروردگارتان به سراغ شما آمد. هر کس در پرتو آن هدایت یابد، برای خود هدایت شده، و هر کس گمراه گردد، به زیان خود گمراه می‏گردد و من مأمور به اجبار شما نیستم.
«وأن اتلوا القران فَمَن اهتدی فانّما یهتدی لنفسه وَمَنْ ضَلّ فقل انّما اَنَا من المنذرین» یعنی این که قرآن را تلاوت کنم، هر کس هدایت شود به سود خود هدایت شده و هر کس گمراه گردد، بگو من فقط از انذار کنندگانم.
3. هدایت و تدبیر تکوینی را خدا با آفرینش و خلق موجودات و خصوصیّاتی که در خلقت آن‏ها قرار داده انجام می‏دهد؛ امّا هدایت تشریعی از طریق وحی و فرستادن کتاب‏های آسمانی و بعثت انبیا اعمال گشته و تحقّق می‏یابد و بزرگ‏ترین فلسفه بعثت انبیا و شرایع وحیانی ابلاغ هدایت تشریعی خدا به انسان می‏باشد.
«ونزلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شی‏ء وهدی ورحمة وبشری للمسلمین" یعنی ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز و مایه هدایت و رحمت و بشارت برای مسلمانان است.
با آرزوی توفیق.
موسسه ذکر ـ قم.
باستانی.[/h]

موضوع قفل شده است