استنباط فقهی و تفسیر در زمان غیبت

تب‌های اولیه

46 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
استنباط فقهی و تفسیر در زمان غیبت

سلام. پرسش من در مورد قابل اعتماد بودن استنباطات فقهی و تفاسیر علمای اسلام در زمان غیبت است. می دانیم که غیرمعصوم به اشتباه می افتد و ممکن است استنباط یا تفسیرش غلط باشد. به خصوص وقتی نقل صراحت کافی یا سندیت کافی در مسئله ندارد، مانند مسئله حرام بودن دوستی دختر و پسر، که نقل هرگز صراحتاً نمی گوید که دوستی حرام است، ولی دست دادن(مصافحه)، سخنان شیرین(یا شوخی) رد و بدل کردن و زنا در نقل ممنوع است و از ازدواج با زنان اهل دوستی نهی می شود. ما چگونه می توانیم بر چنین استنباطاتی که گاهی به طور اساسی چیزی در نقل در موردشان نیست، اعتماد کنیم؟

به طور مشابه در اصول عقاید هم تفسیرهایی بر نقلیات وجود دارد و برخی هم بر پایه عقل هستند. ولی همین عقل تفسیرگر، معصوم نیست و به اشتباه می افتد.

چگونه می توانیم به یقین برسیم؟

با نام الله


کارشناس بحث: استاد کریم

tazkie;456399 نوشت:
سلام. پرسش من در مورد قابل اعتماد بودن استنباطات فقهی و تفاسیر علمای اسلام در زمان غیبت است. می دانیم که غیرمعصوم به اشتباه می افتد و ممکن است استنباط یا تفسیرش غلط باشد. به خصوص وقتی نقل صراحت کافی یا سندیت کافی در مسئله ندارد، مانند مسئله حرام بودن دوستی دختر و پسر، که نقل هرگز صراحتاً نمی گوید که دوستی حرام است، ولی دست دادن(مصافحه)، سخنان شیرین(یا شوخی) رد و بدل کردن و زنا در نقل ممنوع است و از ازدواج با زنان اهل دوستی نهی می شود. ما چگونه می توانیم بر چنین استنباطاتی که گاهی به طور اساسی چیزی در نقل در موردشان نیست، اعتماد کنیم؟

با سلام
ما به حكم حدیث ثقلین موظف هستیم بعد از رسول خدا(ص) به دو چیز تمسک جوییم: 1- قرآن. 2- اهل بیت. به دلایلی مثل حفظ جان امام زمان علیه السلام از دیده ها غایب شدند. که تعبیر شیخ طوسی در این زمینه خیلی خوب است که در کشف المراد می فرماید: وجوده لطف وتصرفه لطف آخر وعدمه منا، وجود آن حضرت لطفی است وتصرف او در امور لطفی دیگر وعلت عدم این تصرف ما هستیم.
در واقع این قدر نشناسی مردم بود که حجت الهی از دیده ها غایب شد. ولی برای اینکه در عصر غیبت مردم بلا تکلیف نمانند ومرجعی برای حل مشکلات ومسائل دینی خود داشته باشند ما را به روات دین وعلمای ربانی ارجاع داده اند. که در این زمینه شیخ صدوق در کمال الدین از حضرت بقیة الله نقل می کند که فرمود: واما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا فذنهم حجتی علیکم وأنا حجة الله علیهم(کمال الدین، ج2، ص484) در حوادث پیش آمده به روات احادیث ما مراجعه کنید که آنها حجت من بر شما هستند ومن حجت خدا بر آنها هستم.
وقتی خود آن بزرگواران مراجع دین را حجت خود بر ما معرفی کرده اند پس سخن آنها بر ما حجت است وعمل به آنها تکلیف را از گردن ما ساقط می کند. راه برای خود ما هم باز است که اگر مجتهد بودیم می توانیم وباید طبق نظر خود عمل کنیم واگر نبودیم باید از مجتهدی جامع الشرایط تقلید کنیم.
فتوایی که مراجع می دهند در وهله اول طبق قرآن واحادیث صحیح صادر شده از اهل بیت می باشد. وحتما استحضار دارید که حدیث وقرآن برای خود علومی دارند ومجتهد هم مجاز نیست بدون دلیل ومدرک فتوایی بیان کند وهمه فتاوایی که بیان می کنند طبق دلیل ومنبع است. مثلا در مورد همین دوستی دختر وپسر اگر شما به آیه 30به بعد سوره مبارکه نور مراجعه کنید خداوند خطاب به زنان ومردان مومن می فرماید: چشمان خود را از نگاه گناه بپوشانید، وبه زنان دستور می دهد زینت خود را بجز حد ظاهری وصورت، دستها وروی پاها را برای نامحرمان آشکار نکنند که احادیث اینها نیز در ذیل آیه در جلد 3تفسیر صافی بیان شده است. ویا اینکه خداوند در سوره احزاب به زنان دستور می دهد هنگاه صحبت صدای خود را در برابر مردان نازک نکنند. چون مردان قلبشان مریض است ودر شما طمع می کنند.(احزاب، آیه 32)
حال شما بفرمایید که اولا تعریف شما از دوستی چیست؟ این دو نفر دختر وپسری که به قول شما دوست شده اند اصولا باید باهم حرف بزنند، شما می توانید تضمین کنید که این پسر این دوستی که لازمه اش ارتباط مستمر با همدیگر است هیچ حس لذتی از این دوستی ها نداشته باشد. مگر ما انسانها احساسات نداریم. وخود این دوستی ها موجب ایجاد صمیمیت وعلاقه ومحبت نسبت به نامحرم نمی شود.
از نظر دینی مطلق حرف زدن با نامحرم حرام نیست. ویا اگر نگاه به موارد گفته شده بدون حس لذت وگناه باشد ایرادی ندارد. اما اگر حضرتعالی این دوستی که می فرماید بین یک دختر وپسر را تشریح کنید مشخص می شود که از نوع حرام است یا ایرادی ندارد. ول یآنچه بعنوان دوستی در بین ماها رایج است خالی از گناه وشهوت نیست.

کریم;458139 نوشت:
با سلام
ما به حكم حدیث ثقلین موظف هستیم بعد از رسول خدا(ص) به دو چیز تمسک جوییم: 1- قرآن. 2- اهل بیت. به دلایلی مثل حفظ جان امام زمان علیه السلام از دیده ها غایب شدند. که تعبیر شیخ طوسی در این زمینه خیلی خوب است که در کشف المراد می فرماید: وجوده لطف وتصرفه لطف آخر وعدمه منا، وجود آن حضرت لطفی است وتصرف او در امور لطفی دیگر وعلت عدم این تصرف ما هستیم.
در واقع این قدر نشناسی مردم بود که حجت الهی از دیده ها غایب شد. ولی برای اینکه در عصر غیبت مردم بلا تکلیف نمانند ومرجعی برای حل مشکلات ومسائل دینی خود داشته باشند ما را به روات دین وعلمای ربانی ارجاع داده اند. که در این زمینه شیخ صدوق در کمال الدین از حضرت بقیة الله نقل می کند که فرمود: واما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا فذنهم حجتی علیکم وأنا حجة الله علیهم(کمال الدین، ج2، ص484) در حوادث پیش آمده به روات احادیث ما مراجعه کنید که آنها حجت من بر شما هستند ومن حجت خدا بر آنها هستم.
وقتی خود آن بزرگواران مراجع دین را حجت خود بر ما معرفی کرده اند پس سخن آنها بر ما حجت است وعمل به آنها تکلیف را از گردن ما ساقط می کند. راه برای خود ما هم باز است که اگر مجتهد بودیم می توانیم وباید طبق نظر خود عمل کنیم واگر نبودیم باید از مجتهدی جامع الشرایط تقلید کنیم.
فتوایی که مراجع می دهند در وهله اول طبق قرآن واحادیث صحیح صادر شده از اهل بیت می باشد. وحتما استحضار دارید که حدیث وقرآن برای خود علومی دارند ومجتهد هم مجاز نیست بدون دلیل ومدرک فتوایی بیان کند وهمه فتاوایی که بیان می کنند طبق دلیل ومنبع است. مثلا در مورد همین دوستی دختر وپسر اگر شما به آیه 30به بعد سوره مبارکه نور مراجعه کنید خداوند خطاب به زنان ومردان مومن می فرماید: چشمان خود را از نگاه گناه بپوشانید، وبه زنان دستور می دهد زینت خود را بجز حد ظاهری وصورت، دستها وروی پاها را برای نامحرمان آشکار نکنند که احادیث اینها نیز در ذیل آیه در جلد 3تفسیر صافی بیان شده است. ویا اینکه خداوند در سوره احزاب به زنان دستور می دهد هنگاه صحبت صدای خود را در برابر مردان نازک نکنند. چون مردان قلبشان مریض است ودر شما طمع می کنند.(احزاب، آیه 32)
حال شما بفرمایید که اولا تعریف شما از دوستی چیست؟ این دو نفر دختر وپسری که به قول شما دوست شده اند اصولا باید باهم حرف بزنند، شما می توانید تضمین کنید که این پسر این دوستی که لازمه اش ارتباط مستمر با همدیگر است هیچ حس لذتی از این دوستی ها نداشته باشد. مگر ما انسانها احساسات نداریم. وخود این دوستی ها موجب ایجاد صمیمیت وعلاقه ومحبت نسبت به نامحرم نمی شود.
از نظر دینی مطلق حرف زدن با نامحرم حرام نیست. ویا اگر نگاه به موارد گفته شده بدون حس لذت وگناه باشد ایرادی ندارد. اما اگر حضرتعالی این دوستی که می فرماید بین یک دختر وپسر را تشریح کنید مشخص می شود که از نوع حرام است یا ایرادی ندارد. ول یآنچه بعنوان دوستی در بین ماها رایج است خالی از گناه وشهوت نیست.

سلام.

اینکه طبق حدیثی روات حدیث، حجت خدا شناخته می شوند، اصل مسئله ی من را حل نمی کند. مسئله من بر سر این است که مجتهد در استنباطش معصوم نیست، و اگر می فرمایید که امام زمان مجتهد را راهنمایی خواهد کرد، پس اختلافات احکام و عقاید که بین علما هست از کجا می آید؟

در مورد بحث دوستی هم، خود شما فرمودید که فتوا باید با دلیل و مدرک باشد، مدرک ما به اصل دوستی اشاره ندارد، و فقط برخی از مسائلی که ممکن است در آن رخ بدهد را حرام می داند.

[="Tahoma"][="Navy"]

tazkie;459410 نوشت:
سلام.

اینکه طبق حدیثی روات حدیث، حجت خدا شناخته می شوند، اصل مسئله ی من را حل نمی کند. مسئله من بر سر این است که مجتهد در استنباطش معصوم نیست، و اگر می فرمایید که امام زمان مجتهد را راهنمایی خواهد کرد، پس اختلافات احکام و عقاید که بین علما هست از کجا می آید؟

در مورد بحث دوستی هم، خود شما فرمودید که فتوا باید با دلیل و مدرک باشد، مدرک ما به اصل دوستی اشاره ندارد، و فقط برخی از مسائلی که ممکن است در آن رخ بدهد را حرام می داند.


سلام
ما فی الجمله می دانیم که در دین در هر مورد، حکمی یا ارشادی وجود دارد
اما با این علم اجمالی به دو نحو برخورد می توان کرد یا آنرا رها کنیم یا بدان توجه نماییم
رها کردن آن خلاف عقل است چون با عدم توجه اطمینانی در مورد عدم عقاب نیست
پس باید توجه کرد و اجتهاد ( چه اجتهاد شخصی و چه تقلید از مجتهد ) طریقه وصول به حکم یا اعتذار است
یا علیم[/]

tazkie;459410 نوشت:
اینکه طبق حدیثی روات حدیث، حجت خدا شناخته می شوند، اصل مسئله ی من را حل نمی کند. مسئله من بر سر این است که مجتهد در استنباطش معصوم نیست، و اگر می فرمایید که امام زمان مجتهد را راهنمایی خواهد کرد، پس اختلافات احکام و عقاید که بین علما هست از کجا می آید؟

با وجود آب نمی توان تیمم کرد واگر اینکار ار بکنیم نمازمان باطل است. ولی وقتی آب نیست نماز با تیمم ایرادی ندارد. یا اینکه خوردن مردار حرام است ولی زمانی که انسان دارد از گشنگی تلف می شود وامکان دسترسی به غذای حلال را ندارد خوردن مردار هیچ ایرادی ندارد. حال بنده عرض می کنم شخص معصومی که شما روی آن تکیه می فرمایید به دلیل بی اعتنایی وخیانت مردم وامت اسلام بالاجبار از دیده ها غایب شده است، وخود به ما دستور داده است که در زمان غیبت به روات احادیث مراجعه کنیم. وتی شخص معصوم خود این دستور را به ما داده است. آیا نظر او درست ودقی است یا نه؟ اگر بفرمایید درست نیست که خلاف سخنان شماست. واگر می فرمایید معصوم است. پس اصل مراجعه به این مراجع تقلید ایرادی ندارد. چون نمی توان به خاطر غیبت معصوم بیش از هزار سال که مشخص نیست تا کی ادامه پیدا کند بلاتکلیف گذاشت. در احکام شرع یا باید مجتهد بود ویا به نظر مجتهد در غیبت امام عمل کرد. ووظیفه مجتهد این است که تمام تلاش خود را برای بدست آوردن حکم واقعی به کار برد ولی اگر اشتباه کند باز معذور است همچنین کسانی که به نظر او عمل کرده اند. واین فرمایش امام معصوم وخواست الهی است ومن وشما نیز که نمی توانیم از امام معصوم که حافظ اصلی دین ومبین احکام است جلو بیفتیم. زمانی که خوردن مردار در حال اضطرار وعدم توان تهیه غذا حلال است اکتفاء به مجتهد جامع الشرایط در زمان غیبت نیز ایرادی ندارد. واین قبیل احکام در شرع مدس زیاد است.

tazkie;459410 نوشت:
در مورد بحث دوستی هم، خود شما فرمودید که فتوا باید با دلیل و مدرک باشد، مدرک ما به اصل دوستی اشاره ندارد، و فقط برخی از مسائلی که ممکن است در آن رخ بدهد را حرام می داند.

بنده دلایلش را هم خدمتتان عرض کردم، واز شما پرسیدم که این دوستی که می فرمایید به چه شکل یاست که دختر وپسر با هم دوست باشند ولی هیچگونه احساس محبت وعلاقه وشهوت به همدیگر نداشته باشند؟ شما اگز لطف کنید این دوستی که مد نظر تان است را روشن کنید می توانیم ببینم اصلا این دوستی مد نظر شما حرام است یا حلال، چون همانطور که عرض شد نگاه کردن به مواری که گفته شد بدون قصد گناه یا صحبت بدون قصد گناه در موارد لازم ایرادی ندارد.

گرامی آیا علم اصول منشائش از ائمه علیهم السلام هست؟ این اثبات شده توسط روایات و بزرگان اصولی؟

با سلام.

کریم;459733 نوشت:
با وجود آب نمی توان تیمم کرد واگر اینکار ار بکنیم نمازمان باطل است. ولی وقتی آب نیست نماز با تیمم ایرادی ندارد. یا اینکه خوردن مردار حرام است ولی زمانی که انسان دارد از گشنگی تلف می شود وامکان دسترسی به غذای حلال را ندارد خوردن مردار هیچ ایرادی ندارد. حال بنده عرض می کنم شخص معصومی که شما روی آن تکیه می فرمایید به دلیل بی اعتنایی وخیانت مردم وامت اسلام بالاجبار از دیده ها غایب شده است، وخود به ما دستور داده است که در زمان غیبت به روات احادیث مراجعه کنیم. وتی شخص معصوم خود این دستور را به ما داده است. آیا نظر او درست ودقی است یا نه؟ اگر بفرمایید درست نیست که خلاف سخنان شماست. واگر می فرمایید معصوم است. پس اصل مراجعه به این مراجع تقلید ایرادی ندارد. چون نمی توان به خاطر غیبت معصوم بیش از هزار سال که مشخص نیست تا کی ادامه پیدا کند بلاتکلیف گذاشت. در احکام شرع یا باید مجتهد بود ویا به نظر مجتهد در غیبت امام عمل کرد. ووظیفه مجتهد این است که تمام تلاش خود را برای بدست آوردن حکم واقعی به کار برد ولی اگر اشتباه کند باز معذور است همچنین کسانی که به نظر او عمل کرده اند. واین فرمایش امام معصوم وخواست الهی است ومن وشما نیز که نمی توانیم از امام معصوم که حافظ اصلی دین ومبین احکام است جلو بیفتیم. زمانی که خوردن مردار در حال اضطرار وعدم توان تهیه غذا حلال است اکتفاء به مجتهد جامع الشرایط در زمان غیبت نیز ایرادی ندارد. واین قبیل احکام در شرع مدس زیاد است.

بنده نگفتم که در عصر غیبت عمل نکنیم، بحث من این است که از کجا بدانیم عملمان عیناً خواست خداست؟بله معصوم چنین می فرماید، ولی از همین روات حدیث تا مجتهد جامع الشرایط، به میزان زیادی تفسیر راه است، ضمن اینکه عقل با این سخن آرام نمی شود و می خواهد بداند که آیا مجتهد جامع الشرایط هرگز اشتباه نمی کند؟ اگر آری، پس چگونه حجیت دارد؟ و اگر خیر، پس فرق او با معصوم چیست؟ ما که دسترسی به خدا و معصوم نداریم که از ایشان بپرسیم، که وقتی یک مجتهد می گوید فلان و یک مجتهد می گوید بهمان، کدامیک درست گفته است. آیا شرط اعلمیت باعث عدم وقوع خطاست؟ خب بفرمایید که چگونه گاهی مجتهدین بزرگی که حتی خودشان نیز یکدیگر را به بزرگی یاد می کنند، بر سر حرام یا مباح بودن امری اختلاف دارند؟

ضمن این بر سر مسائل الهیاتی هم همین مشکل وجود دارد و عقل که به عدم عصمت خودش و عقل فلاسفه آگاه است، هرگز نمی تواند به آرامش کلی برسد و بگوید که الان به الهیاتی صحیح رسیدم. در متواترات نقلی هم که نه تمام مسائل الهیاتی وجود دارد و نه راه تفسیر بسته است.

کریم;459733 نوشت:

بنده دلایلش را هم خدمتتان عرض کردم، واز شما پرسیدم که این دوستی که می فرمایید به چه شکل یاست که دختر وپسر با هم دوست باشند ولی هیچگونه احساس محبت وعلاقه وشهوت به همدیگر نداشته باشند؟ شما اگز لطف کنید این دوستی که مد نظر تان است را روشن کنید می توانیم ببینم اصلا این دوستی مد نظر شما حرام است یا حلال، چون همانطور که عرض شد نگاه کردن به مواری که گفته شد بدون قصد گناه یا صحبت بدون قصد گناه در موارد لازم ایرادی ندارد.

گرامی بنده، معتقد به مباح بودن دوستی دختر و پسر نیستم که حال بخواهم چنین امری را پاسخگو باشم. ولی آیا اینکه کسی مشروب را به دهان ببرد و تف کند، گناه است؟ آیا اینکه کسی به شوخی(و نه به تهدید و محاربه) تیغی را به گلوی دوستش نزدیک کند ولی زخمی نزند، گناه است؟ چطور در اینگونه موارد، تا یک قدمی گناه رفتن ایراد ندارد، ولی در این مورد دارد؟ مگر در مورد مشروب هم میل به سرمستی وجود ندارد؟ خب شما در یک مورد خاص، مرز یک گناه را نیز به یک گناه می دانید که هیچ دلیل نقلی برایش نیست. یعنی اگر یک دختر و پسر با هم دوست باشند، در حالی که نه نگاه شهوانی به هم دارند و نه یکدیگر را لمس می کنند و نه سخنان شیرین به هم می زنند و نه بی حجابی در بینشان باشد، هیچ نقلی که بگوید ایندو گناهکارند نداریم، ولی اجماع علما بر حرام بودن عمل ایشان است! حال آیا اجماع غیرمعصوم، در امری که معصوم سکوت کرده است، در حالی که مسئله در زمان معصوم هم ممکن بوده است که رخ بدهد، ایجاد یقین می کند؟ بنده فکر نمی کنم به صرف اکثریت بودن مجتهدانی که چنین ادعایی می کنند، یقین قلبی پیش بیاید و خود از سر احتیاط این امر را رعایت می کنم.

tazkie;460066 نوشت:
بنده نگفتم که در عصر غیبت عمل نکنیم، بحث من این است که از کجا بدانیم عملمان عیناً خواست خداست؟بله معصوم چنین می فرماید، ولی از همین روات حدیث تا مجتهد جامع الشرایط، به میزان زیادی تفسیر راه است، ضمن اینکه عقل با این سخن آرام نمی شود و می خواهد بداند که آیا مجتهد جامع الشرایط هرگز اشتباه نمی کند؟ اگر آری، پس چگونه حجیت دارد؟ و اگر خیر، پس فرق او با معصوم چیست؟ ما که دسترسی به خدا و معصوم نداریم که از ایشان بپرسیم، که وقتی یک مجتهد می گوید فلان و یک مجتهد می گوید بهمان، کدامیک درست گفته است. آیا شرط اعلمیت باعث عدم وقوع خطاست؟ خب بفرمایید که چگونه گاهی مجتهدین بزرگی که حتی خودشان نیز یکدیگر را به بزرگی یاد می کنند، بر سر حرام یا مباح بودن امری اختلاف دارند؟

مجتهدین بر اساس ادله ای که وجود دارد ودر راس آنها قرآن وروایات هستند حکم صادر می کنند. در این بین حکم بعضی از گناهان صریح وواضح است، مثل خوردن شراب وقمارکه در سوره بقره آیه 219 می فرماید: از تو در باره شراب وقمار می پرسند بگو آنها گناه بزرگی هستند ومنافعی هم برای مردم دارند ولی ضررشان بیشتر از نفع شان است.
ولی بعضی از امور در زمان ائمه اتفا نیفتاده واموری است که در زمان ما پیش می آید، که در این مواقع مجتهد با اصول کلی که در دست دارد ومبانی که بر گرفته از احادیث هستند حکم این مسائل را مشخص می کند. امام رضا علیه السلام می فرماید: علینا القاء الاصول الیکم وعلیکم التفریع (کشف الاسرار فی شرح الاستبصار، ج1، ص209) بر ماست که اصول را بیان کنیم وشما جزئیات را با آن بسنجید. ائمه اصول کلی استنباط احکام را بیان می کنند وشاگردان آنها ودر عصر ما مراجع با تسلط بر این اصول احکام شرع را مطرح می کنند.
پس نسبت به اموری مانند: وضو، غذاهای حلال وحرام، احکام نماز، محرم ونامحرم و...حکم صریح ودقیق در قرآن واحادیث وجود دارد، ولی بعضی از امور جدید چه بسا حکمش صریح نیست ومجتهد با توجه به اصولی که از احادیث دریافت کرده است حکم آن را بیان می کند، که ممکن است مطابق واقع باشد واین احتمال هم وجود دارد که مطابق واقع نباشد ولی تکلیف از گردن ما ساقط می شود چون خود امام معصوم که حجت الهی بر ماست این مجتهدان را بر ما حجت قرار داده ومکلف مان کرده اند از آنها پیروی کنیم ویا خود مجتهد باشیم وهمین قدر تکلیف را از گردن ما ساقط می کند.
از شرایط مجتهد که در احادیث آمده است باید از پیروی هوای نفس، دنیا طلبی به دور بوده واهل تقوا باشد وهمین شرایط موجب می شود مجتهد تمام تلاش خود را در بدست آوردن حکم واقعی انجام دهد واگر احیانا اشتباه کرده باشد وبه واقع نرسیده باشد معذور است ومقلدان او نیز معذور بوده وثواب خود را می برند. در اینجا غیر معصوم بودن مجتهد موجب نمی شود که طبق هوای نفس رای دهد چون ما باید در انتخاب او دقت کنیم که حریص به دنیا نباشد. ولی چون مثل امام معصوم عالم به تمام واقعیات نیست ممکن است فتوایش مطابق واقع نباشد.
اختلاف مجتهدان نیز به اختلاف آنها در مبانی علمی اعم از رجال، لغت، حدیث شناسی، اعتبار احادیث وروات آنها ودیگر مسائل علمی بر می گردد که این اختلافات موجب اختلاف در فتوا نیز می شود ولی هر مکلفی باید از مرجع خود تقلید کند.

tazkie;460066 نوشت:
ضمن این بر سر مسائل الهیاتی هم همین مشکل وجود دارد و عقل که به عدم عصمت خودش و عقل فلاسفه آگاه است، هرگز نمی تواند به آرامش کلی برسد و بگوید که الان به الهیاتی صحیح رسیدم. در متواترات نقلی هم که نه تمام مسائل الهیاتی وجود دارد و نه راه تفسیر بسته است.

اگر به علم منطق مراجعه کنید در بین عقلیات اعتبار برهان از همه قوی تر است ویقین آور وکاشف از واقع است وبرهانی ارزش دارد که یا بدیهی باشد مثل اینکه دو دو تا می شود چهار تا، وبرای اینکه یقین پیدا کنیم که این استدلال عقلی وقیاسی که تشکیل داده است درست است یا نه؟ شرایطی دارد از قبیل اینکه باید مواد وشکل قیاس آن درست باشد وایراد در هر کدام اعتبار آن یاس وبرهان را از بین می برد.
بنابر این مسائل عقلی متد واصولی دارد که در بعضی موارد یقین آور است ودر بعضی موارد ظن آور که قواعد آن در علم منطق روشن شده است.

tazkie;460066 نوشت:
گرامی بنده، معتقد به مباح بودن دوستی دختر و پسر نیستم که حال بخواهم چنین امری را پاسخگو باشم. ولی آیا اینکه کسی مشروب را به دهان ببرد و تف کند، گناه است؟ آیا اینکه کسی به شوخی(و نه به تهدید و محاربه) تیغی را به گلوی دوستش نزدیک کند ولی زخمی نزند، گناه است؟ چطور در اینگونه موارد، تا یک قدمی گناه رفتن ایراد ندارد، ولی در این مورد دارد؟ مگر در مورد مشروب هم میل به سرمستی وجود ندارد؟ خب شما در یک مورد خاص، مرز یک گناه را نیز به یک گناه می دانید که هیچ دلیل نقلی برایش نیست. یعنی اگر یک دختر و پسر با هم دوست باشند، در حالی که نه نگاه شهوانی به هم دارند و نه یکدیگر را لمس می کنند و نه سخنان شیرین به هم می زنند و نه بی حجابی در بینشان باشد، هیچ نقلی که بگوید ایندو گناهکارند نداریم، ولی اجماع علما بر حرام بودن عمل ایشان است! حال آیا اجماع غیرمعصوم، در امری که معصوم سکوت کرده است، در حالی که مسئله در زمان معصوم هم ممکن بوده است که رخ بدهد، ایجاد یقین می کند؟ بنده فکر نمی کنم به صرف اکثریت بودن مجتهدانی که چنین ادعایی می کنند، یقین قلبی پیش بیاید و خود از سر احتیاط این امر را رعایت می کنم

طبق حدیث صریح امام صاد ق و نظر فقهاء بر سر سفره ا ی که شرا ب در آن است نشستن حرام است، حرمت دهان بردن آن که واضح وروشن است. در مورد چاقو اگر همین آدمی که شوخی می کند، احتمال داشته باشد در حین شوخی به هر دلیلی دست این آدم بلغزد وچاقو گردن طرف دیگر را ببرد آیا مسئول هست یا نه؟ طبق شرع این آدم باید دیه کامل بپردازد اگر تازه بتواند اثبات کند که کشتن غیر عمدی بوده است که در غیر اینصورت باید قصاص شود. سوای این سخنان قیاس در احکام شرع راه ندارد که چون فلان جا اینطوری بوده پس در اینجا هم به همین شکل است. به دهان بردن شراب حتی به شوخی هم حرام است ولی گذاشتن چاقو بر گردن دیگری به شوخی حرام نیست، پس نمی توان یاس کرد.
در مورد دختر وپسر هم اگر قرار بوده همه جزئیات یک به یک مشخص شود که در چه حالتهایی دوستی دختر وپسر ایراد ندارد ودر چه حالتی دارد، ودر دیگر موارد باید این قرآن صدها جلد بود تا حکم جزء به جزء مشخص شود. طبق همان اصول کلی که عرض شد مراجع احکام را استنباط می کنند که رشه های روایی وقرآنی دارند. مثلا از باب نمونه همانطور که گفته شد خداوند می فرماید: ای مومنان مرد وزن به یکدیگر نگاه شهوت آلود نکنید. از طرف دیگر یکی از مبانی در اصول فقه این است که مقدمه حرام حرام است، وقتی دختر وپسری با هم دوستی دارند مسلم کم کم بین آنها عاطفه هم برقرار خواهد شد وهمین ارتباطها به نگاههای شهوت آلود خواهد کشید. در حدیث داریم که شیطان می گوید: مرد وزن نامحرمی باهم خلوت نمی کنند مگر اینکه من نفر سوم در نزد آنها هستم. آیا شما می توانید تضمین کنید که دختر وپری با هم دوستس داشته باشند وبه هیچ وجه حتی یک نگاه شهوت آلود هم به یکدیگر نداشته باشند. با توجه به اینکه از نظر روانشناسی انسان به جنس مخالف علاقه دارد که البته همین دوستی هم که شما می فرمایید اگر علاقه به طرف مقابل نباشد دوستی معنی ندارد.
اگر خداوند می فرماید: به یکدیگر نگاه شهوت آلود نداشته باشید، لازمه ومقدمه آن عدم ارتباط با یکدیگر است. اگر این دوستی که نوعا هم در اول ارتباطها کم وبدون لمس وغیره است در آخر به جاهایی کشیده می شود که انسان از بیان آنها شرم می کند. اگر قرار باشد شرع این دوستی را اجازه دهد بعدا که به گناه کشیده شد دیگر نمی توان جلوی آن را گرفت.

با عرض سلام.

کریم;460107 نوشت:

مجتهدین بر اساس ادله ای که وجود دارد ودر راس آنها قرآن وروایات هستند حکم صادر می کنند. در این بین حکم بعضی از گناهان صریح وواضح است، مثل خوردن شراب وقمارکه در سوره بقره آیه 219 می فرماید: از تو در باره شراب وقمار می پرسند بگو آنها گناه بزرگی هستند ومنافعی هم برای مردم دارند ولی ضررشان بیشتر از نفع شان است.
ولی بعضی از امور در زمان ائمه اتفا نیفتاده واموری است که در زمان ما پیش می آید، که در این مواقع مجتهد با اصول کلی که در دست دارد ومبانی که بر گرفته از احادیث هستند حکم این مسائل را مشخص می کند. امام رضا علیه السلام می فرماید: علینا القاء الاصول الیکم وعلیکم التفریع (کشف الاسرار فی شرح الاستبصار، ج1، ص209) بر ماست که اصول را بیان کنیم وشما جزئیات را با آن بسنجید. ائمه اصول کلی استنباط احکام را بیان می کنند وشاگردان آنها ودر عصر ما مراجع با تسلط بر این اصول احکام شرع را مطرح می کنند.
پس نسبت به اموری مانند: وضو، غذاهای حلال وحرام، احکام نماز، محرم ونامحرم و...حکم صریح ودقیق در قرآن واحادیث وجود دارد، ولی بعضی از امور جدید چه بسا حکمش صریح نیست ومجتهد با توجه به اصولی که از احادیث دریافت کرده است حکم آن را بیان می کند، که ممکن است مطابق واقع باشد واین احتمال هم وجود دارد که مطابق واقع نباشد ولی تکلیف از گردن ما ساقط می شود چون خود امام معصوم که حجت الهی بر ماست این مجتهدان را بر ما حجت قرار داده ومکلف مان کرده اند از آنها پیروی کنیم ویا خود مجتهد باشیم وهمین قدر تکلیف را از گردن ما ساقط می کند.
از شرایط مجتهد که در احادیث آمده است باید از پیروی هوای نفس، دنیا طلبی به دور بوده واهل تقوا باشد وهمین شرایط موجب می شود مجتهد تمام تلاش خود را در بدست آوردن حکم واقعی انجام دهد واگر احیانا اشتباه کرده باشد وبه واقع نرسیده باشد معذور است ومقلدان او نیز معذور بوده وثواب خود را می برند. در اینجا غیر معصوم بودن مجتهد موجب نمی شود که طبق هوای نفس رای دهد چون ما باید در انتخاب او دقت کنیم که حریص به دنیا نباشد. ولی چون مثل امام معصوم عالم به تمام واقعیات نیست ممکن است فتوایش مطابق واقع نباشد.
اختلاف مجتهدان نیز به اختلاف آنها در مبانی علمی اعم از رجال، لغت، حدیث شناسی، اعتبار احادیث وروات آنها ودیگر مسائل علمی بر می گردد که این اختلافات موجب اختلاف در فتوا نیز می شود ولی هر مکلفی باید از مرجع خود تقلید کند.

مشکل بر سر سقوط وظیفه نیست، مشکل بر سر اطمینان از حسن عمل هست.

اولاً همین احکام موجود در روایات هم، در موارد بسیار معدود بر اساس متواترات هستند، و عموماً در بهترین حالت صحیح هستند، و می دانیم که حدیث صحیح قطعیت ایجاد نمی کند، که اگر می کرد در صورت ناسازگاری با متواتر، کنار گذاشته نمی شد.

ثانیاً در بیشتر موارد وقتی به مرحله ای می رسیم، به استنباط ختم می شود. مثلاً زمان معصومین سیگار نبوده است که بخواهند بگویند کشیدن آن مصداق رساندن غبار غلیظ به گلو هست یا خیر. خب اینجا بحث بر سر مبطلات یک عمل واجب پیش می آید که استنباط غیر معصوم بر آن رخ می دهد. دسترسی هم که به معصوم و خدا نداریم که بپرسیم و پاسخ بگیریم.

ثالثاً اختلافات گاهی هم خیلی بزرگتر از این مسائل است، مثل سن تکلیف دختر، که کسی که از همین حوزه مرجعیت گرفته است، چهار سال دیرتر از سایرین این سن دختر را مکلف می داند. حال آیا می توان با یقین پیرامون این چهار سال نظر داد؟

کریم;460107 نوشت:

اگر به علم منطق مراجعه کنید در بین عقلیات اعتبار برهان از همه قوی تر است ویقین آور وکاشف از واقع است وبرهانی ارزش دارد که یا بدیهی باشد مثل اینکه دو دو تا می شود چهار تا، وبرای اینکه یقین پیدا کنیم که این استدلال عقلی وقیاسی که تشکیل داده است درست است یا نه؟ شرایطی دارد از قبیل اینکه باید مواد وشکل قیاس آن درست باشد وایراد در هر کدام اعتبار آن یاس وبرهان را از بین می برد.
بنابر این مسائل عقلی متد واصولی دارد که در بعضی موارد یقین آور است ودر بعضی موارد ظن آور که قواعد آن در علم منطق روشن شده است.

بله، ولی همین منطق و برهان، یقین آور است؟ صدها و هزاران تن از منطقیون و فلاسفه در طول تاریخ، پذیرفته اند که خدا در ذات واحد خود سه شخصیت دارد. صدها و هزاران تن از آنان نیز این را انکار می کنند! گروهی از آیه ای نتیجه ای می گیرند و گروهی نتیجه ای وارونه، و همیشه جا برای اما و اگر باقی می ماند. پس علم منطق و فلسفه نیستند که مسائل عقلی را حل می کنند.

کریم;460107 نوشت:

طبق حدیث صریح امام صاد ق و نظر فقهاء بر سر سفره ا ی که شرا ب در آن است نشستن حرام است، حرمت دهان بردن آن که واضح وروشن است. در مورد چاقو اگر همین آدمی که شوخی می کند، احتمال داشته باشد در حین شوخی به هر دلیلی دست این آدم بلغزد وچاقو گردن طرف دیگر را ببرد آیا مسئول هست یا نه؟ طبق شرع این آدم باید دیه کامل بپردازد اگر تازه بتواند اثبات کند که کشتن غیر عمدی بوده است که در غیر اینصورت باید قصاص شود. سوای این سخنان قیاس در احکام شرع راه ندارد که چون فلان جا اینطوری بوده پس در اینجا هم به همین شکل است. به دهان بردن شراب حتی به شوخی هم حرام است ولی گذاشتن چاقو بر گردن دیگری به شوخی حرام نیست، پس نمی توان یاس کرد.
در مورد دختر وپسر هم اگر قرار بوده همه جزئیات یک به یک مشخص شود که در چه حالتهایی دوستی دختر وپسر ایراد ندارد ودر چه حالتی دارد، ودر دیگر موارد باید این قرآن صدها جلد بود تا حکم جزء به جزء مشخص شود. طبق همان اصول کلی که عرض شد مراجع احکام را استنباط می کنند که رشه های روایی وقرآنی دارند. مثلا از باب نمونه همانطور که گفته شد خداوند می فرماید: ای مومنان مرد وزن به یکدیگر نگاه شهوت آلود نکنید. از طرف دیگر یکی از مبانی در اصول فقه این است که مقدمه حرام حرام است، وقتی دختر وپسری با هم دوستی دارند مسلم کم کم بین آنها عاطفه هم برقرار خواهد شد وهمین ارتباطها به نگاههای شهوت آلود خواهد کشید. در حدیث داریم که شیطان می گوید: مرد وزن نامحرمی باهم خلوت نمی کنند مگر اینکه من نفر سوم در نزد آنها هستم. آیا شما می توانید تضمین کنید که دختر وپری با هم دوستس داشته باشند وبه هیچ وجه حتی یک نگاه شهوت آلود هم به یکدیگر نداشته باشند. با توجه به اینکه از نظر روانشناسی انسان به جنس مخالف علاقه دارد که البته همین دوستی هم که شما می فرمایید اگر علاقه به طرف مقابل نباشد دوستی معنی ندارد.
اگر خداوند می فرماید: به یکدیگر نگاه شهوت آلود نداشته باشید، لازمه ومقدمه آن عدم ارتباط با یکدیگر است. اگر این دوستی که نوعا هم در اول ارتباطها کم وبدون لمس وغیره است در آخر به جاهایی کشیده می شود که انسان از بیان آنها شرم می کند. اگر قرار باشد شرع این دوستی را اجازه دهد بعدا که به گناه کشیده شد دیگر نمی توان جلوی آن را گرفت.

اولاً شما بفرمایید که بر اساس کدام قاعده ی فقهی مرز گناه، گناه است؟ چگونه ثابت می کنید بردن شراب به دهان و تف کردن آن، حرام است؟

ثانیاً بنده در مورد عدم توضیح کامل در قرآن، سخن نگفتم، بیشتر موارد از حدیث هستند: دست دادن، سخن شیرین گفتن و نگاه شهوانی کردن. حال به نظر شما آیا همین حدیث نمی توانست خیلی واضح و روشن بگوید که هیچ دو نامحرمی نمی توانند با هم دوستی کنند؟ مگر طبق روایت متواتر در صورت تمسک به ثقلین، از گمراهی نجات پیدا نمی کنیم؟ خب کدامیک از ثقلین گفته اند که صرف دوستی بین دو نامحرم حرام است؟ این مسائل هم که از مسائل جدید نیستند، پس چرا معصوم به آنها اشاره نکرده است؟

tazkie;460540 نوشت:
مشکل بر سر سقوط وظیفه نیست، مشکل بر سر اطمینان از حسن عمل هست.
اولاً همین احکام موجود در روایات هم، در موارد بسیار معدود بر اساس متواترات هستند، و عموماً در بهترین حالت صحیح هستند، و می دانیم که حدیث صحیح قطعیت ایجاد نمی کند، که اگر می کرد در صورت ناسازگاری با متواتر، کنار گذاشته نمی شد.

سلام
ببخشيد کدام متخصص علم رجال گفته است که حدیث متواتر وصحیح با هم تلای می کنند وباید صحیح را کنار گذاشت. حدیث صحیح حدیثی است که همه روات آن امامی، عادل، ثقه باشند وحدیث متواتر حدیثی است که در هر طبقه ای به حدی نقل شود که هماهنگی این ناقلان بر گفتن کذب عادتا ناممکن باشد. این دو حدیث چطو ر با هم تلای می کنند ومگر چنین تلاقی ما در روایات خود داریم؟
حسن عمل چیست؟ آیا ما موظف به پیروی از امام معصوم نیستیم وهمان امام ما را موظف به تبعیت از مرجع تقلید نکرده است، چه حسن عملی بالاتر از ولایت پذیری است؟ شما بر اساس حجت ودلیلی که دارید به نظر مرجع عمل می کنید واین حسن عمل است. وهمانطور که گفتم حسن عملی بالاتر از ولایت اذیری ما نداریم. سخن بالا را باز عرض می کنم ما تابع دلیل هستیم که طبق آن عمل کنیم واگر عمل کنیم اجر وثواب کامل را به دست خواهیم آورد، وبالاتر از این رفتن جلو زدن از خدا ومعصوم است.

tazkie;460540 نوشت:
ثالثاً اختلافات گاهی هم خیلی بزرگتر از این مسائل است، مثل سن تکلیف دختر، که کسی که از همین حوزه مرجعیت گرفته است، چهار سال دیرتر از سایرین این سن دختر را مکلف می داند. حال آیا می توان با یقین پیرامون این چهار سال نظر داد؟

کدام مرجع تقلید جامع شرایط تقلید که از طرف اهل خبره نقل شده است چنین فتوایی داده است؟ تا آنجا که بنده مطالعه کردم در بین مراجع معرف چنین سخن وفتوایی وجود ندارد.

tazkie;460540 نوشت:
بله، ولی همین منطق و برهان، یقین آور است؟ صدها و هزاران تن از منطقیون و فلاسفه در طول تاریخ، پذیرفته اند که خدا در ذات واحد خود سه شخصیت دارد. صدها و هزاران تن از آنان نیز این را انکار می کنند! گروهی از آیه ای نتیجه ای می گیرند و گروهی نتیجه ای وارونه، و همیشه جا برای اما و اگر باقی می ماند. پس علم منطق و فلسفه نیستند که مسائل عقلی را حل می کنند.

این هزاران را از گجا نقل می کنید؟ در بین همین فلاسفه غربی خیلی ها هستند که با اینکه مسیحی هستند ولی سه خدا را قبول ندارند ومعتقد به خدای واحد هستند، که در عصر ما ایان بابور، پلانتینجا، میکل پترسون از قبیل همین افراد هستند واگر به کتاب علم ودین در گفتگو با دانشمندان را که آقای محدثی نوشته است مطالعه کنید به تعداد بیشتری از این دانشمندان دست پیدا می کنید. وعاملی هم که موجب شد خیلی از اینها معتقد به خدای واحد شوند همین براهین عقلی بوده است.

tazkie;460540 نوشت:
اولاً شما بفرمایید که بر اساس کدام قاعده ی فقهی مرز گناه، گناه است؟ چگونه ثابت می کنید بردن شراب به دهان و تف کردن آن، حرام است؟

قاعده اش را بیان کردم، مقدمه واجب واجب ومقدمه حرام حرام است. برای مطالعه بیشتر می توانید به علم اصول فقه مراجعه کنید. در مورد شراب نیز طب نظر همه فقهاء نگه داشتن شراب در خانه، سر سفره گذاشتن آن ، معامله آن حرام است. خوب کسی اگر در خانه یا سر سفره شراب نداشته باشد می تواند به شوخی با آن بازی کند؟ یا آنرا نخریده باشد. شراب از جمله گناهان کبیره ای اشت که ده نفر نسبت به آن لعن شده اند، از قبیل: کسی که انگور می کارد تا شراب درست کنند، فشار دهنده انگور، فروشنده شراب، کسی که می خوردو...
در مورد دوستی هم که می فرمایید: ما در حدیث معروفی داریم که فردی نزد عمر از امیرالمومنین (ع) شکایت کرد که به من سیلی زده است وحضرت در توضیح فرمود که او در حال طواف مشغول نگاه کردن به زنان مسلمان بود.
سوای این اگر قرار بود همه چیز صریح باشد دیگر نیازی به مرجع تقلید نبود، سوای اینکه قرآن واحادیث برای خود اصول وقواعدی دارند که فهم آنها برای همه میسر نیست، وکار مرجع تقلید هم همین است که این احکام را بر اساس همین منابع استخراج می کنند.

با عرض سلام و خسته نباشید.

کریم;460642 نوشت:

سلام
ببخشيد کدام متخصص علم رجال گفته است که حدیث متواتر وصحیح با هم تلای می کنند وباید صحیح را کنار گذاشت. حدیث صحیح حدیثی است که همه روات آن امامی، عادل، ثقه باشند وحدیث متواتر حدیثی است که در هر طبقه ای به حدی نقل شود که هماهنگی این ناقلان بر گفتن کذب عادتا ناممکن باشد. این دو حدیث چطو ر با هم تلای می کنند ومگر چنین تلاقی ما در روایات خود داریم؟
حسن عمل چیست؟ آیا ما موظف به پیروی از امام معصوم نیستیم وهمان امام ما را موظف به تبعیت از مرجع تقلید نکرده است، چه حسن عملی بالاتر از ولایت پذیری است؟ شما بر اساس حجت ودلیلی که دارید به نظر مرجع عمل می کنید واین حسن عمل است. وهمانطور که گفتم حسن عملی بالاتر از ولایت اذیری ما نداریم. سخن بالا را باز عرض می کنم ما تابع دلیل هستیم که طبق آن عمل کنیم واگر عمل کنیم اجر وثواب کامل را به دست خواهیم آورد، وبالاتر از این رفتن جلو زدن از خدا ومعصوم است.


نخست اینکه خود شما بفرمایید کدام متخصص علم رجال این حرف من را رد می کند؟ در بحثهای بررسی روایات تحریف، پاسخ روایات صحیح را چه می دهیم؟ آیا به غیر از این است که می گوییم در صورت تعارض آحاد با تواتر، آحاد کنار گذاشته می شود، و بر اساس تواتر قرآن، روایت نمی تواند پذیرفته شود.

دوم اینکه این مرجع تقلید را شما از کجا آوردید؟ روایت که متواتر هم نیست، می گوید روات حدیثنا.

سوم اینکه گذشته از بحث تواتر، آیا صحیح السند بودن همین روایت روات حدیثنا، اثبات شده است؟ اگر شده است، مدارکش را نشان بدهید.

کریم;460642 نوشت:

کدام مرجع تقلید جامع شرایط تقلید که از طرف اهل خبره نقل شده است چنین فتوایی داده است؟ تا آنجا که بنده مطالعه کردم در بین مراجع معرف چنین سخن وفتوایی وجود ندارد.

آیت الله یوسف صانعی! به توضیح المسائل ایشان که رجوع کنید، در آنجا آشکارا گفته اند که سن تکلیف دختر 13 است.

کریم;460642 نوشت:

این هزاران را از گجا نقل می کنید؟ در بین همین فلاسفه غربی خیلی ها هستند که با اینکه مسیحی هستند ولی سه خدا را قبول ندارند ومعتقد به خدای واحد هستند، که در عصر ما ایان بابور، پلانتینجا، میکل پترسون از قبیل همین افراد هستند واگر به کتاب علم ودین در گفتگو با دانشمندان را که آقای محدثی نوشته است مطالعه کنید به تعداد بیشتری از این دانشمندان دست پیدا می کنید. وعاملی هم که موجب شد خیلی از اینها معتقد به خدای واحد شوند همین براهین عقلی بوده است.

اولاً تثلیث قائل به سه خدا نیست، و سه خدایی از نتایجی از که مخالفین تثلیث از تعریف آن می گیرند.

ثانیاً یکتاانگاران و شاهدان یهوه، اقلیت ناچیزی از جهان مسیحیت هستند و به هر حال تعداد بیشماری از فلاسفه مسیحی هستند که تثلیث را منطقی می دانند و آنرا بر اساس روابط درون ذاتی خدا، ممکن می دانند که اینجا جای طرحشان نیست. به هر حال این افراد هم فیلسوف هستند و تعدادشان هم کم نیست.

پس به هر حال بین فلاسفه اختلافات فکری زیادی هست که به دلیل عدم دسترسی به خدا و معصوم، بر سر باور به خدا پیش می آید.

کریم;460642 نوشت:

قاعده اش را بیان کردم، مقدمه واجب واجب ومقدمه حرام حرام است. برای مطالعه بیشتر می توانید به علم اصول فقه مراجعه کنید. در مورد شراب نیز طب نظر همه فقهاء نگه داشتن شراب در خانه، سر سفره گذاشتن آن ، معامله آن حرام است. خوب کسی اگر در خانه یا سر سفره شراب نداشته باشد می تواند به شوخی با آن بازی کند؟ یا آنرا نخریده باشد. شراب از جمله گناهان کبیره ای اشت که ده نفر نسبت به آن لعن شده اند، از قبیل: کسی که انگور می کارد تا شراب درست کنند، فشار دهنده انگور، فروشنده شراب، کسی که می خوردو...
در مورد دوستی هم که می فرمایید: ما در حدیث معروفی داریم که فردی نزد عمر از امیرالمومنین (ع) شکایت کرد که به من سیلی زده است وحضرت در توضیح فرمود که او در حال طواف مشغول نگاه کردن به زنان مسلمان بود.
سوای این اگر قرار بود همه چیز صریح باشد دیگر نیازی به مرجع تقلید نبود، سوای اینکه قرآن واحادیث برای خود اصول وقواعدی دارند که فهم آنها برای همه میسر نیست، وکار مرجع تقلید هم همین است که این احکام را بر اساس همین منابع استخراج می کنند.

اولاً لطفاً سند این قاعده واجب بودن مقدمه واجب و حرام بودن مقدمه حرام را بفرمایید.

ثانیاً چرا معصوم به صراحت نمی گوید که دوستی حرام است؟

ثالثاً این موارد در مورد شراب، باز به دهان بردن و تف کردن را پوشش نمی دهد. زیرا ممکن است دوست شخص داشته باشد و او از دوستش بگیرد و بچشد و تف کند.

رابعاً روایتی که برای دوستی ذکر کردید، اصلاً ربطی به دوستی ندارد و بحث آن هیز بودن و چشمچرانی است.

خامساً ما هم نگفتیم فقیه هستیم، ولی می توانیم دلیل فقها را بپرسیم.

tazkie;460766 نوشت:
نخست اینکه خود شما بفرمایید کدام متخصص علم رجال این حرف من را رد می کند؟ در بحثهای بررسی روایات تحریف، پاسخ روایات صحیح را چه می دهیم؟ آیا به غیر از این است که می گوییم در صورت تعارض آحاد با تواتر، آحاد کنار گذاشته می شود، و بر اساس تواتر قرآن، روایت نمی تواند پذیرفته شود.

احسنت خبر متواتر در برابر خبر واحد است نه خبر صحیح واین اصطلاحات نباید قاطی شود، چون بحث خبر صحیح در مقابل خبر ضعیف، حسن، موثق وغیره است. یعنی خبر یا صحیح است، یا ضعیف. ودر تقسیم دیگر یا متواتر است یا خبر واحد.

tazkie;460766 نوشت:
دوم اینکه این مرجع تقلید را شما از کجا آوردید؟ روایت که متواتر هم نیست، می گوید روات حدیثنا.

همه روایتهایی که علماء طبق آن عمل کرده اند متواتر نیست چون در اینصورت باید اکثر احکام ما کنار گذاشته می شد چون برای همه روایت متواتر نداریم. علماء بر اساس حدیث صحیح، موثق وحسن نیز عمل می کنند وآنچه عمل نمی کنند روایت ضعیف است ودر صورت تعارض روایات نیز بر اساس ضوابط وقواعدی که در علم حدیث وجود دارد عمل میکنند ودر احکام نیز بابی است در اصول فقه به نام تعارض ادله که مشخص می کند در صورت تعارض به چه شکل باید عمل کرد.
اینکه مراجع تقلید از کجا روایت احادیث هستند؟ اگر قرار باشد همه چیز را با لغت جلو بریم، که در اینصورت اصطاحات قدیم با الان خیلی فرق می کند. ومراد هم الفاظ نیست بلکه معنی مقصود است که این لفظ بر آن مطابقت می کند یانه؟ روات احادیث یعنی کسانی که احادیث اهل بیت را روایت می کنند وآنها را می فهمند ومی توانند به مردم توضیح بدهند که مقصود چیست. یعنی علاوه بر نقل روایت قدرت فهم روایت را نیز دارند. اکثر روایات ما در باب احکام است واز نظر شیعه معتبر ترین کتب حدیثی چهار کتاب: کافی، من لایحضره الفقیه، تهذیب واستبصار هستند. واینها چهار منبع اصلی نزد هر فقیهی می باشند. وتیکیه مراجع تقلید بر احادیث است واز نزد خود چیزی نمی گویند، چون احامی که بیان می کنند یا صریحا ویا اصول کلی آنرا زا روایات به دست می آورند. آیا روات احادیث غیر از اینها می توانند باشند. سوای اینکه در حوزه علمیه رسمی وجود دارد از قدیم که به اشخاص اجازه نقل روایت می دهند واین اجازه را نوعا مراجع به کسانی که آنها را قبل برای نقل روایت می دهند وروایت شناس هستند می دهند. آیا کسی که اجازه نقل روایت به دیگران می دهد وخود قبلا این اجازه را از دیگربزرگان دریافت کرده است، نمی تواند روای حدیث باشد.

tazkie;460766 نوشت:
سوم اینکه گذشته از بحث تواتر، آیا صحیح السند بودن همین روایت روات حدیثنا، اثبات شده است؟ اگر شده است، مدارکش را نشان بدهید.

اگر ما بخواهیم بر سر اقسام حدیث بحث کنیم از بحث اصلی خود جدا می شویم. اما چون سوال کرده اید، باید عرض کنم در فقه ودین فقط به روایت صحیح عمل نمی کنند که قبلا توضیح دادم، بلکه بعضی روایات است که با اینکه صحیح نیست ولی فقهاء به آن عمل کرده اند ومقبول آنها می باشد مثل: مقبوله حنظله که امام صادق علیه السلام دستور می دهد شیعیان برای قضاوت به روات احادیث از اهل بیت که آنها که مورد قبول آنها هستند مراجعه کنند.
حدیث روایت احادیثنا در جلد دو کتاب کمال الدین شیخ صدوق، ص 484، مجلسی، بحارالانوار، ج53، ص181 آمده است.

tazkie;460766 نوشت:
آیت الله یوسف صانعی! به توضیح المسائل ایشان که رجوع کنید، در آنجا آشکارا گفته اند که سن تکلیف دختر 13 است.

جامعه مدرسین حوزه علمیه قم که اهل خبره در آنجا تشریف دارند ومراجع قابل تقلید را معرفی می کنند، اعلام کردند که از نظر آنها آیت الله صانعی شرایط لازم برای تقلید را ندارند. سخن ما در مراجعی است که اهل خبره صلاحیت آنها را برای تقلید اعلام کرده واز دیگران اعلم می باشند.

tazkie;460766 نوشت:
اولاً تثلیث قائل به سه خدا نیست، و سه خدایی از نتایجی از که مخالفین تثلیث از تعریف آن می گیرند.
ثانیاً یکتاانگاران و شاهدان یهوه، اقلیت ناچیزی از جهان مسیحیت هستند و به هر حال تعداد بیشماری از فلاسفه مسیحی هستند که تثلیث را منطقی می دانند و آنرا بر اساس روابط درون ذاتی خدا، ممکن می دانند که اینجا جای طرحشان نیست. به هر حال این افراد هم فیلسوف هستند و تعدادشان هم کم نیست.
پس به هر حال بین فلاسفه اختلافات فکری زیادی هست که به دلیل عدم دسترسی به خدا و معصوم، بر سر باور به خدا پیش می آید.

الیبته این سخن شماست وخود آنها چنین اعتقادی ندارند وچنانچه قرآن هم از آنها نقل می کند آنها معتقد به سه خدا هستند واعتقاد دارند که خداوند العیاذ بالله در وجود حضرت عیسی حلول کرده واو در واقع خدای مجسم است. ما در مقام دفاع از تک تک فلاسفه نیستیم، وهر کسی را هم نمی شود چون اسمش را فیلسوف گذاشته اند فیلسوف نامید، وهمه فلاسفه نیز از عقلیات وبدیهیات پیروی نمی کنند. فلسفه اسلامی با غربی تفاوت دارد، ودر میان فلاسفه غربی کسانی مثل هیوم هستند که کلا خدا ودین را قبول ندارند. چون ما در فلسفه ومنطق بحث مغالطه، جدل، وهم وخیال را هم داریم که بعضی مغالطه را با برهان اشتباه می کنند هرچند که در کنار نامشان لقب فیلسوف هم باشد. وپیگیری خود اینها هم فرصت وعلاقه می خواهد وما خواستیم بگوییم که در میان فلاسفه مسیحی افراد زیادی هستند که قائل به خدای واحد هستند هرچند در چنین فضایی بزرگ نشده ودر سایه تحقیق وعلم به این نتایج رسیده اند.
البته با تمام این سخنان ما در مقام این نیستیم که بگوییم تمام گفته های فلاسفه درست است وآنها اشتباهی ندارند. بلکه ما در مقام بیان برهان وارزش عقل بودیم که سخن به اینجا کشید. والا معیار اصلی در فهم وبیان دین وحقیقت قرآن واحادیث وعقل سلیم می باشد. عقلی که در کنار نقل حرکت کند.

tazkie;460766 نوشت:
اولاً لطفاً سند این قاعده واجب بودن مقدمه واجب و حرام بودن مقدمه حرام را بفرمایید.

کفایة الاصول، از آخوند خراسانی، ج1، بحث مقدمه واجب. الیته این از باب نمونه است والا صدها کتاب در اصول فقه وجود دارد که به این مساله اشاره کرده اند، مثل: قوانین الاصول، فوائد الاصول از میرزای نائینی، تقریرات اصول فقه امام خمینی و...

tazkie;460766 نوشت:
ثانیاً چرا معصوم به صراحت نمی گوید که دوستی حرام است؟

این دوستی که می فرماید: در عصر ما ودر سایه رسانه ها این قدر رائج شده است متاسفانه، والا در عصر ائمه چنین چیزی وجود نداشته است. وآنها در قالب بحث حرم ونامحرم این امور را مطرح کرده اند. که نمونه های آن از قرآن واحادیث بیان شد.
شما لطف کنید بفرمایید غرض از این دوستی که هیچگونه علقه وارتباطی نیست وساکت در کنار هم می نشینند چیست؟ البته از انسانی که درای شهوت، احساس است بعید است که درستی که شما تعریف می کنید در بین دو نامحرم اتفاق بیفتد.

tazkie;460766 نوشت:
ثالثاً این موارد در مورد شراب، باز به دهان بردن و تف کردن را پوشش نمی دهد. زیرا ممکن است دوست شخص داشته باشد و او از دوستش بگیرد و بچشد و تف کند.
رابعاً روایتی که برای دوستی ذکر کردید، اصلاً ربطی به دوستی ندارد و بحث آن هیز بودن و چشمچرانی است.

بنده عرض می کنم که نشستن بر سر سفره غذایی که شراب دارد حرام است. در تحف العقول از امام علی علیه السلام نقل می کند: بر سر سفره ای که شراب است ننشینید.(تحف العقول، ص110)
در مبانی استدلال قاعده ای است به نام دلیل اولویت مثلا وقتی قرآن می فرماید: به پدر ومادر خود اف نگویید، مسلما زدن آنها به طریق اولی حرام است. حالا ما بگوییم نه قرآن زدن را نگفته بلکه اف را گفته است لذا زدن اشکالی ندارد. وقتی نشستن بر سر سفره شراب که دیگران می خورند حرام است. مسلم شوخی کردن با آن وبه دهان بردن آن به طریق اولی حرام است. سوای اینکه شوخی با هر چیزی صحیح نیست. مثلا ما قمار بازی کنیم وجدی نباشیم ووصرفا برای سرگرمی باشد، باز هم حرام است. شوخی با چیز حرام هم حرام است و صرف شوخی بودن مجز درست بودن آن نیست.

سلام علیکم

کریم;461077 نوشت:
احسنت خبر متواتر در برابر خبر واحد است نه خبر صحیح واین اصطلاحات نباید قاطی شود، چون بحث خبر صحیح در مقابل خبر ضعیف، حسن، موثق وغیره است. یعنی خبر یا صحیح است، یا ضعیف. ودر تقسیم دیگر یا متواتر است یا خبر واحد.

بله، ولی خبر صحیح تا وقتی واحد یا آحاد باشد، یقین آور نیست، و وقتی به سطح تواتر رسید، می توان بدان یقین کرد.

نقل قول:
همه روایتهایی که علماء طبق آن عمل کرده اند متواتر نیست چون در اینصورت باید اکثر احکام ما کنار گذاشته می شد چون برای همه روایت متواتر نداریم. علماء بر اساس حدیث صحیح، موثق وحسن نیز عمل می کنند وآنچه عمل نمی کنند روایت ضعیف است ودر صورت تعارض روایات نیز بر اساس ضوابط وقواعدی که در علم حدیث وجود دارد عمل میکنند ودر احکام نیز بابی است در اصول فقه به نام تعارض ادله که مشخص می کند در صورت تعارض به چه شکل باید عمل کرد.

ببینید بنده اصلاً قصدم این نیست که بگویم آنچه از حدیث صحیح آحاد یا موثق و حسن به دست آمده است، لازم الاجرا نیست. من قصدم این است که بگویم اینها یقین آور نیستند، نه از جهت فرار از تکلیف، بلکه از جهت شناخت وظیفه. وقتی ما بر اساس روایتی عمل می کنیم که نمی توان با یقین آن را به معصوم نسبت داد، به خصوص وقتی موثق یا حسن است، چگونه مطمئن باشیم که آنچه خدا خواسته دقیقاً همین است؟

نقل قول:
اگر ما بخواهیم بر سر اقسام حدیث بحث کنیم از بحث اصلی خود جدا می شویم. اما چون سوال کرده اید، باید عرض کنم در فقه ودین فقط به روایت صحیح عمل نمی کنند که قبلا توضیح دادم، بلکه بعضی روایات است که با اینکه صحیح نیست ولی فقهاء به آن عمل کرده اند ومقبول آنها می باشد مثل: مقبوله حنظله که امام صادق علیه السلام دستور می دهد شیعیان برای قضاوت به روات احادیث از اهل بیت که آنها که مورد قبول آنها هستند مراجعه کنند.
حدیث روایت احادیثنا در جلد دو کتاب کمال الدین شیخ صدوق، ص 484، مجلسی، بحارالانوار، ج53، ص181 آمده است.

ببینید ما باید برای آنچه در پیش رو می گیریم امری معتبر داشته باشیم یا خیر؟ وقتی همین روایت روات حدیثنا، یقین آور نیست، خب مشکل را دو چندان می کند. وقتی نمی شود با یقین آنرا به معصوم نسبت داد، ما چگونه می توانیم با یقین به آن عمل کنیم؟

نقل قول:
جامعه مدرسین حوزه علمیه قم که اهل خبره در آنجا تشریف دارند ومراجع قابل تقلید را معرفی می کنند، اعلام کردند که از نظر آنها آیت الله صانعی شرایط لازم برای تقلید را ندارند. سخن ما در مراجعی است که اهل خبره صلاحیت آنها را برای تقلید اعلام کرده واز دیگران اعلم می باشند.

جامعه مدرسین در دیماه 88 این را اعلام کرد ولی در توضیح المسائلی که مربوط به سال 76 است، این حکم ایشان را من دیده ام. پس در این سالها مشکلی با این دستورات اختلافی ایشان نبود.

نقل قول:
الیبته این سخن شماست وخود آنها چنین اعتقادی ندارند وچنانچه قرآن هم از آنها نقل می کند آنها معتقد به سه خدا هستند واعتقاد دارند که خداوند العیاذ بالله در وجود حضرت عیسی حلول کرده واو در واقع خدای مجسم است. ما در مقام دفاع از تک تک فلاسفه نیستیم، وهر کسی را هم نمی شود چون اسمش را فیلسوف گذاشته اند فیلسوف نامید، وهمه فلاسفه نیز از عقلیات وبدیهیات پیروی نمی کنند. فلسفه اسلامی با غربی تفاوت دارد، ودر میان فلاسفه غربی کسانی مثل هیوم هستند که کلا خدا ودین را قبول ندارند. چون ما در فلسفه ومنطق بحث مغالطه، جدل، وهم وخیال را هم داریم که بعضی مغالطه را با برهان اشتباه می کنند هرچند که در کنار نامشان لقب فیلسوف هم باشد. وپیگیری خود اینها هم فرصت وعلاقه می خواهد وما خواستیم بگوییم که در میان فلاسفه مسیحی افراد زیادی هستند که قائل به خدای واحد هستند هرچند در چنین فضایی بزرگ نشده ودر سایه تحقیق وعلم به این نتایج رسیده اند.
البته با تمام این سخنان ما در مقام این نیستیم که بگوییم تمام گفته های فلاسفه درست است وآنها اشتباهی ندارند. بلکه ما در مقام بیان برهان وارزش عقل بودیم که سخن به اینجا کشید. والا معیار اصلی در فهم وبیان دین وحقیقت قرآن واحادیث وعقل سلیم می باشد. عقلی که در کنار نقل حرکت کند.

البته اینها سخن من نیست، و آنچه شما می فرمایید نظر رسمی مسیحیت نیست، بلکه استنتاج منتقدین از تعابیر آنهاست. اما به هر حال شما که به عقل و منطق ارجاع می دهید، عقل و منطق هزاران فیلسوف، در چهارچوب منطق ارسطویی و افلاطونی و نوافلاطونی و غیره، تثلیث را منطقی انگاشته است. بنده فکر نمی کنم که تمام آنها از عقل و بدیهیات پیروی نکرده باشند، بلکه گمانم این است که آنها به خاطر غیرمعصوم بودن عقل بشر، به این ورطه افتاده اند، و دچار مغالطه و جدل و وهم می شویم.

اما این که تمام گفته های فلاسفه درست نیست، این مشکل را به وجود می آورد که معیار برای فهمیدن درست و نادرستی چیست؟ عقل خودمان؟ عقل سایر فلاسفه؟ و پیچیدگیها ادامه دارد. این طرف نقد می کند و آن طرف جواب می دهد...

نقل قول:

این دوستی که می فرماید: در عصر ما ودر سایه رسانه ها این قدر رائج شده است متاسفانه، والا در عصر ائمه چنین چیزی وجود نداشته است. وآنها در قالب بحث حرم ونامحرم این امور را مطرح کرده اند. که نمونه های آن از قرآن واحادیث بیان شد.
شما لطف کنید بفرمایید غرض از این دوستی که هیچگونه علقه وارتباطی نیست وساکت در کنار هم می نشینند چیست؟ البته از انسانی که درای شهوت، احساس است بعید است که درستی که شما تعریف می کنید در بین دو نامحرم اتفاق بیفتد.

قرآن می فرماید از اهل کتاب زن بگیرید به شرط اینکه اهل دوستی آشکار و پنهان نباشند. پس این امر در آن زمان هم بوده است. پس باز هم جای سؤال باقی است که چرا صراحتاً خود این عمل، حرام دانسته نشده است؟

شاید دو نفر برای شناخت بهتر از هم دوست شوند، تا شاید با هم ازدواج کنند. آیا اگر دوستی به نیت ازدواج باشد، دیگر گناه نیست؟

نقل قول:
بنده عرض می کنم که نشستن بر سر سفره غذایی که شراب دارد حرام است. در تحف العقول از امام علی علیه السلام نقل می کند: بر سر سفره ای که شراب است ننشینید.(تحف العقول، ص110)
در مبانی استدلال قاعده ای است به نام دلیل اولویت مثلا وقتی قرآن می فرماید: به پدر ومادر خود اف نگویید، مسلما زدن آنها به طریق اولی حرام است. حالا ما بگوییم نه قرآن زدن را نگفته بلکه اف را گفته است لذا زدن اشکالی ندارد. وقتی نشستن بر سر سفره شراب که دیگران می خورند حرام است. مسلم شوخی کردن با آن وبه دهان بردن آن به طریق اولی حرام است. سوای اینکه شوخی با هر چیزی صحیح نیست. مثلا ما قمار بازی کنیم وجدی نباشیم ووصرفا برای سرگرمی باشد، باز هم حرام است. شوخی با چیز حرام هم حرام است و صرف شوخی بودن مجز درست بودن آن نیست.

بله، ولی شما در مثالی که فرمودید، حرمت عملی بدتر از عمل قید شده در آیه را مد نظر دارید. ولی در مثال من، چیزی که گفته شده است، بدتر نیست، زیرا وقتی بر سر سفره ای که در آن شراب هست می نشینیم، به شکلی آنرا تأیید می کنیم، ولی وقتی برای اینکه بدانیم طعم شراب چگونه است، آنرا می چشیم، به معنای تأیید آن نیست. در واقع در مثال شما، مثل این است که من بگویم آیه گفته است به آنها اف نگویید، ولی نفرموده اگر کار اشتباهی کردند، ناراحت هم نشوید.

tazkie;463192 نوشت:
بله، ولی خبر صحیح تا وقتی واحد یا آحاد باشد، یقین آور نیست، و وقتی به سطح تواتر رسید، می توان بدان یقین کرد.

با سلام
چیزی که در فقه معتبر است یقین عقلی نیست، در عین حال روایاتی که در فقه عمل می کنند عمدتا خبر واحد نیستند، حداقل خبر مستفیض هستند واینطور نیست که اخبار مربوط به فقه خبر واحد باشند ودر خود اصول فقه بحثی هست که آیا خبر واحد معتبر است یانه؟ که نظرات هم تفاوت دارد ولی به هر حال خبر واحد خیلی کم است.

tazkie;463192 نوشت:
چگونه مطمئن باشیم که آنچه خدا خواسته دقیقاً همین است؟

خداوند متعال برای ما مرجع در فهم قرآن واحکام قرار داده است که بعد از رسول خدا(ص) اهل بیت ایشان ودر غیبت امام معصوم فقیه جامع الشرایط است. ودر قرآن کریم می فرمایدک هر آنچه را که رسول خدا می آورد وامر می کند عمل کنید واز هر آنچه نهی می کنید دوری کنید.(سوره حشر،آیه 7) پس ما در عمل به نظریات مراجع طبق دلیل قرآنی عل می کنم وریشه مساله به قرآن بر می گردد. واگر در جایی آنها به فرض حکم غلطی داده باشند ما اجر وثواب خود را برده وبه تکلیف عمل کرده ایم. وظیفه ما هم بیشتر از این نیست. وخا هم به همین شکل راضی وخرسند است.

tazkie;463192 نوشت:
ببینید ما باید برای آنچه در پیش رو می گیریم امری معتبر داشته باشیم یا خیر؟ وقتی همین روایت روات حدیثنا، یقین آور نیست، خب مشکل را دو چندان می کند. وقتی نمی شود با یقین آنرا به معصوم نسبت داد، ما چگونه می توانیم با یقین به آن عمل کنیم؟

سوای همین روایت بنده مقبوله محمد بن حنظله هم که در کتاب اصول کافی آمده است بیان کردم وفقهاء وعلماء طبق این روایت عمل کرده اند. فلذا مساله صرفا یک روایت غیر معتبر نیست. ثانیا شما از کجا می فرمایید این روایت معتبر نیست؟

tazkie;463192 نوشت:
جامعه مدرسین در دیماه 88 این را اعلام کرد ولی در توضیح المسائلی که مربوط به سال 76 است، این حکم ایشان را من دیده ام. پس در این سالها مشکلی با این دستورات اختلافی ایشان نبود.

تا آن موقع هم جامعه مدرسین ایشان را از مجتهدان جامع الشرایط برای تقلید معرفی نکرده بود.

tazkie;463192 نوشت:
البته اینها سخن من نیست، و آنچه شما می فرمایید نظر رسمی مسیحیت نیست، بلکه استنتاج منتقدین از تعابیر آنهاست. اما به هر حال شما که به عقل و منطق ارجاع می دهید، عقل و منطق هزاران فیلسوف، در چهارچوب منطق ارسطویی و افلاطونی و نوافلاطونی و غیره، تثلیث را منطقی انگاشته است. بنده فکر نمی کنم که تمام آنها از عقل و بدیهیات پیروی نکرده باشند، بلکه گمانم این است که آنها به خاطر غیرمعصوم بودن عقل بشر، به این ورطه افتاده اند، و دچار مغالطه و جدل و وهم می شویم.

در این صورت باید استنتاج قرآن هم غلط باشد که به این مساله تصریح کرده است. ولا تقولو ثلاثة انتهوا خیراً لکم إنما الله إله واحد(نساء/171)، نگویید خدا سه تاست واین سخن را رها کنید که برای شما بهتر است، همانا خداوند خدای واحد است. به قرینه سخن ذوم واضح وروشن می شود که مقصود از ثلاثه مسیحیت سه خداست.
مشکل همان افتادن در مغالطه ووهم است. ونکته بعدی اینکه بعضی با اینکه اسم فیلسوف هم دارند بعضی اوقات به جای رد عقاید غلط هم کیشان خود تلاش می کنند آنرا توجیه کنند، مثل همین تثلیث که می گویند مراد اقنوم های سه گانه است نه سه خدا. ولی همانطور که قرآن نقل می کند باور آنها سه خداست نه خدای واحد یا اقنوم های ثلاثه، ودر واقع آنها برای توجیه عقاید خلاف عقل ومنطق تلاش کرده اند این توجیهات را ذکر کنند.
سوای اینکه بهتر است بدانید طیف غالبی از فلاسفه غربی دوران رنسانس معتقدند، دین وعلم دو چیز جدا از هم هستند وربطی به هم ندارند وتوجیه کردن ایمان با عقل اشتباه است چون ایمان امری قلبی وشور انگیز است وبا معیارهای عقلی نمی توان آنرا سنجید. ویا دلایل عقلی ردش کرد. در حالی که ر دیدگاه اسلامی عقل خود از حجج الهی است واز منابع فهم احکام دینی می باشد وچیزی که مخالف با عقل صریح باشد باید کنارش گذاشت نه اینکه برای توجیه عقاید غلط از فکر کردن به درستی ونادرستی آنها منع کرد.

tazkie;463192 نوشت:
اما این که تمام گفته های فلاسفه درست نیست، این مشکل را به وجود می آورد که معیار برای فهمیدن درست و نادرستی چیست؟ عقل خودمان؟ عقل سایر فلاسفه؟ و پیچیدگیها ادامه دارد. این طرف نقد می کند و آن طرف جواب می دهد...

شما خود اذعان می کنید که فلاسفه در جاهایی به مغالطه می افتند وبعد سوال می کنید که چرا تمام گفته های آنها درست نیست!
ما مقلد عنوان یا شخص نیستیم که تمام گفته هایش درست یا نادرست باشد بلکه تابع دلیل هستیم ، هر کس دلیلش درست ومطابق حقایق علمی باشد قبول می کنیم واگر نباشد قبول نمی کنیم. فیلسوف هم اگر سخنش مطابق به بدیهیات بر گردد سخنش درست است والا ضرورتی ندارد که حتما حرفش را قبول کنیم.
معیار همام چیزی است که در اصوله موضوعه ومبانی هر علمی مشخص شده است که در منطق بدیهیات است که رد خود ندارد، در فقه استناد به ادله ومنابه اربعه است وسایر علوم هم به همین شکل. در درستی این مبانی هم سخنی نیست بلکه اشکال بعضی وقتها در ارجاع به این مبانی است که طرف مغالطه خود رابرهان قرار می دهد.

tazkie;463192 نوشت:
قرآن می فرماید از اهل کتاب زن بگیرید به شرط اینکه اهل دوستی آشکار و پنهان نباشند. پس این امر در آن زمان هم بوده است. پس باز هم جای سؤال باقی است که چرا صراحتاً خود این عمل، حرام دانسته نشده است؟
شاید دو نفر برای شناخت بهتر از هم دوست شوند، تا شاید با هم ازدواج کنند. آیا اگر دوستی به نیت ازدواج باشد، دیگر گناه نیست؟

همین سخن که ر سوره مائده آیه پنج بیان شده است به صراحت دوستی دختر وپسر را رد می کند، والمحصنات من المومنات والمحصنات من الذین اوتواالکتاب ....محصنین غیر مصافحین ولا متخذی اخدان، طبق این آیه اجازه می دهد با زنان مسلمان واهل کتابی که پاکدامن هستند ازدواج کنید به شرط اینکه خود نیز پاکدامن بوده وآنها را به دوستی نگیرید.
همین آیه دلالت بر حرمت دوست دختر وپسر دارد. وبنده نمی دانم دیگر چه صراحتی بالاتر از این می خواهید. در مورد ازدواج هم تنها به مقداری که شناخت برای انسان حاصل شئذ اجازه داده اند نه اینکه درستی یک ساله ویا یک ماه داشته باشند. بلکه اگر واقعا قصد ازدواج هست به مقداری که طرف را بشناسد اجازه صحبت ودیدن داده اند.

tazkie;463192 نوشت:
بله، ولی شما در مثالی که فرمودید، حرمت عملی بدتر از عمل قید شده در آیه را مد نظر دارید. ولی در مثال من، چیزی که گفته شده است، بدتر نیست، زیرا وقتی بر سر سفره ای که در آن شراب هست می نشینیم، به شکلی آنرا تأیید می کنیم، ولی وقتی برای اینکه بدانیم طعم شراب چگونه است، آنرا می چشیم، به معنای تأیید آن نیست. در واقع در مثال شما، مثل این است که من بگویم آیه گفته است به آنها اف نگویید، ولی نفرموده اگر کار اشتباهی کردند، ناراحت هم نشوید.

ببخشید ما برای چه مقصودی می خواهیم مزه شراب را بچشیم؟ چیزی که حرام است وحق استفاده از آنرا نداریم چرا باید مزه اش را بچشیم؟ مزه چیزی ره می چشند که می خواهند بخورند. در عین حال این عمل بیشتر موجب تایید است تا نشستن بر سر سفره شراب، چون آنجا اصلا به دننش نمی زند، در حالی که اینجا شراب را داخل دهان برده وبیرون می ریزد.

با عرض سلام و ادب

کریم;464689 نوشت:

چیزی که در فقه معتبر است یقین عقلی نیست، در عین حال روایاتی که در فقه عمل می کنند عمدتا خبر واحد نیستند، حداقل خبر مستفیض هستند واینطور نیست که اخبار مربوط به فقه خبر واحد باشند ودر خود اصول فقه بحثی هست که آیا خبر واحد معتبر است یانه؟ که نظرات هم تفاوت دارد ولی به هر حال خبر واحد خیلی کم است.

خب چیزی که یقین عقلی ندارد، چگونه التزام عملی می یابد و از آن بالاتر یقین به حسن عمل و رسیدن به رضای الهی را ایجاد می کند؟ ببینید حرف بنده این است که چه روایتی را می توان با یقین به معصوم نسبت داد؟ بدون شک روایت متواتر است، و تا وقتی در سطح آحاد است، خواه واحد باشد یا مستفیض، یقین آور نیست. وقتی نمی توان آنرا به یقین عقلی به معصوم نسبت داد، نمی توان مطمئن بود که خود روایت پیام صحیح را رسانده و تکلیف را مشخص کرده است.

نقل قول:
خداوند متعال برای ما مرجع در فهم قرآن واحکام قرار داده است که بعد از رسول خدا(ص) اهل بیت ایشان ودر غیبت امام معصوم فقیه جامع الشرایط است. ودر قرآن کریم می فرمایدک هر آنچه را که رسول خدا می آورد وامر می کند عمل کنید واز هر آنچه نهی می کنید دوری کنید.(سوره حشر،آیه 7) پس ما در عمل به نظریات مراجع طبق دلیل قرآنی عل می کنم وریشه مساله به قرآن بر می گردد. واگر در جایی آنها به فرض حکم غلطی داده باشند ما اجر وثواب خود را برده وبه تکلیف عمل کرده ایم. وظیفه ما هم بیشتر از این نیست. وخا هم به همین شکل راضی وخرسند است.

گذشته مرجعیت از اینکه در زمان غیبت فقیه جامع الشرایط را از کجا به خدا نسبت می دهید(یعنی همان بحث تواتر) مشکل اصلی در این نگرش دو چیز است، و به طور اساسی اصل بحث بنده هم روی ایندو است:

1.آیا فقیه جامع الشرایط، به خطا نمی افتد و ممکن نیست در استنباطات و تفسیرات اشتباه کند؟ که خب وقتی بین فتاوای ایشان ناسازگاری هست، ممکن نیست هر دو فتوا درست باشد. وقتی قبول داریم که فقیه جامع الشرایط ممکن است به خطا بیفتد، چگونه با عمل به استنباط او یقین کنیم که رضای خدا را به دست می آوریم؟

2.اگر به راستی حکم فقیه جامع الشرایط با استنباط از احادیث ائمه پیشین(ع)، دیگر چه نیازی به امام غائب(عج) است؟

نقل قول:
سوای همین روایت بنده مقبوله محمد بن حنظله هم که در کتاب اصول کافی آمده است بیان کردم وفقهاء وعلماء طبق این روایت عمل کرده اند. فلذا مساله صرفا یک روایت غیر معتبر نیست. ثانیا شما از کجا می فرمایید این روایت معتبر نیست؟

بنده نگفتم که این روایت غیر معتبر است. عرض کردم اثبات اعتبار و از آن گذشته یقین آوری آن، به عهدۀ مدعی است. آیا به صرف آمدن یک روایت در کتاب اصول کافی و عمل فقها و علما به آن، آن روایت معتبر است؟

نقل قول:
تا آن موقع هم جامعه مدرسین ایشان را از مجتهدان جامع الشرایط برای تقلید معرفی نکرده بود.

راستش برای من روشن نیست، چگونه کسی در این کشور اسلامی و شیعی، مرجع تقلید شناخته می شود و توضیح المسائل نشر می دهد و مدتها صحبتی از عدم صلاحیت او نمی شود، در حالی که مرجعیت او مورد قبول نیست! البته گفته می شود که در لیست جامعه مدرسین در سال 1373، نام علمای بسیاری همچون آیت الله صافی گلپایگانی، به چشم نمی خورد. برخی مجامع حوزوی هم که در سیاستها فعالیتهایی دارند مانند مجمع مدرسین و محققین و مجمع روحانیون مبارز هم با این امر مخالفت کرده اند! و گفته می شود که برخی از مراجع نیز با این حکم مخالفت داشته اند! به طور کلی امر ایشان امری پیچیده است، ولی خب ایشان چگونه بدون مرجع بودن، سالها توضیح المسائل نشر می دهد و خمس و زکات دریافت می کند، بدون اینکه جلوی این امر گرفته شود؟

نقل قول:
در این صورت باید استنتاج قرآن هم غلط باشد که به این مساله تصریح کرده است. ولا تقولو ثلاثة انتهوا خیراً لکم إنما الله إله واحد(نساء/171)، نگویید خدا سه تاست واین سخن را رها کنید که برای شما بهتر است، همانا خداوند خدای واحد است. به قرینه سخن ذوم واضح وروشن می شود که مقصود از ثلاثه مسیحیت سه خداست.
مشکل همان افتادن در مغالطه ووهم است. ونکته بعدی اینکه بعضی با اینکه اسم فیلسوف هم دارند بعضی اوقات به جای رد عقاید غلط هم کیشان خود تلاش می کنند آنرا توجیه کنند، مثل همین تثلیث که می گویند مراد اقنوم های سه گانه است نه سه خدا. ولی همانطور که قرآن نقل می کند باور آنها سه خداست نه خدای واحد یا اقنوم های ثلاثه، ودر واقع آنها برای توجیه عقاید خلاف عقل ومنطق تلاش کرده اند این توجیهات را ذکر کنند.
سوای اینکه بهتر است بدانید طیف غالبی از فلاسفه غربی دوران رنسانس معتقدند، دین وعلم دو چیز جدا از هم هستند وربطی به هم ندارند وتوجیه کردن ایمان با عقل اشتباه است چون ایمان امری قلبی وشور انگیز است وبا معیارهای عقلی نمی توان آنرا سنجید. ویا دلایل عقلی ردش کرد. در حالی که ر دیدگاه اسلامی عقل خود از حجج الهی است واز منابع فهم احکام دینی می باشد وچیزی که مخالف با عقل صریح باشد باید کنارش گذاشت نه اینکه برای توجیه عقاید غلط از فکر کردن به درستی ونادرستی آنها منع کرد.

بنده فکر می کنم دو مشکل هست: یکی اینکه از کجا معلوم که این آیه از بدعت سه خدایی در مسیحیت صحبت نمی کند(رک: درآمدی بر الهیات مسیحی، الیستر مک کراث) و راستکیشی را مد نظر قرار داده است؟ قرآن اینجا خطاب به اهل کتاب سخن می گوید، و از گروه خاصی نام نمی برد، می دانیم که بسیاری از این اهل کتاب تثلیث را حتی در مفهوم خدای واحد در سه شخص نیز قبول نداشتند، پس نمی توان این خطاب قرآن را به همگان نسبت داد.
دوم اینکه به فرض که منظور راستکیشی باشد، وقتی می فرماید ثلاثة از سه خدا سخن نمی گوید، بلکه می گوید سه، و وقتی می فرماید انما الله اله واحد، ممکن است منظور وحدت شخصیتی خدا باشد و نه ذاتی، و قرآن در اینجا سه شخصیتی بودن را رد می کند، زیرا مسیحیت راستکیش هرگز به بیش از یک خدا معترف نبوده است. به قول رحمت الله هندی، بحث با مسیحیان بر سر همین است که توحید و تثلیث را با هم می دانند و اگر بگویند تثلیث بدون توحید، دیگر بحثی با هم نداریم.(رک اظهارالحق) در واقع در مسیحیت گفته می شود: «تثلیث واحد است. ما به سه خدا معترف نیستیم، یک خدا در سه شخص. تثلیث هم "جوهر"»(رک اعتقادنامه ی قسطنطنیه 553)

بنده مشکل مغلطه و وهم را قبول ندارم و اتفاقاً مسئله هم همینجاست که چگونه به این عقل غیرمعصوم که به دام مغلطه و وهم می افتد اعتماد کنیم، ولی عقل غیر معصوم می تواند بفهمد کدام طرف مغالطه کرده است؟ بسیاری از ما سالها استدلالی را منطقی می دانیم ولی به پی به ضعفهای آن می بریم و سالها استدلالی را غلط می دانیم ولی به مرور پی به صحت آن می بریم. البته اصالت عقل را قبول دارم، ولی عصمتش را برای غیرمعصوم خیر.

نقل قول:
شما خود اذعان می کنید که فلاسفه در جاهایی به مغالطه می افتند وبعد سوال می کنید که چرا تمام گفته های آنها درست نیست!
ما مقلد عنوان یا شخص نیستیم که تمام گفته هایش درست یا نادرست باشد بلکه تابع دلیل هستیم ، هر کس دلیلش درست ومطابق حقایق علمی باشد قبول می کنیم واگر نباشد قبول نمی کنیم. فیلسوف هم اگر سخنش مطابق به بدیهیات بر گردد سخنش درست است والا ضرورتی ندارد که حتما حرفش را قبول کنیم.
معیار همام چیزی است که در اصوله موضوعه ومبانی هر علمی مشخص شده است که در منطق بدیهیات است که رد خود ندارد، در فقه استناد به ادله ومنابه اربعه است وسایر علوم هم به همین شکل. در درستی این مبانی هم سخنی نیست بلکه اشکال بعضی وقتها در ارجاع به این مبانی است که طرف مغالطه خود رابرهان قرار می دهد.

بنده نمی پرسم که «چرا تمام گفته های آنها درست نیست» بلکه بنده به این امر، استناد می کنم. من می پرسم که به استنتاجات عقل غیرمعصوم چگونه می توان اطمینان یافت؟ خب شما می فرمایید سخن فیلسوف اگر مطابق به بدیهیات بود می پذیریم و گرنه لزومی ندارد. آیا غیر از این است که بیشتر اصول دینی ما بر غیربدیهیات استوار بوده و وابسته به امور استدلالی هستند و به قول قرآن مؤمنین ایمان به غیب پیدا می کنند؟ ما که با خدا تماسی نداریم تا از او بپرسیم نظر کدام عالم در مورد او و چگونگی و صفاتش درست است، بلکه همیشه وابسته به استدلالات هستیم، که گاهی برخی مقدمات و استنباطات از منطق ارسطویی تا منطق افلاطونی و نوافلاطونی و غیره متفاوت هم می شود!

نقل قول:
همین سخن که ر سوره مائده آیه پنج بیان شده است به صراحت دوستی دختر وپسر را رد می کند، والمحصنات من المومنات والمحصنات من الذین اوتواالکتاب ....محصنین غیر مصافحین ولا متخذی اخدان، طبق این آیه اجازه می دهد با زنان مسلمان واهل کتابی که پاکدامن هستند ازدواج کنید به شرط اینکه خود نیز پاکدامن بوده وآنها را به دوستی نگیرید.
همین آیه دلالت بر حرمت دوست دختر وپسر دارد. وبنده نمی دانم دیگر چه صراحتی بالاتر از این می خواهید. در مورد ازدواج هم تنها به مقداری که شناخت برای انسان حاصل شئذ اجازه داده اند نه اینکه درستی یک ساله ویا یک ماه داشته باشند. بلکه اگر واقعا قصد ازدواج هست به مقداری که طرف را بشناسد اجازه صحبت ودیدن داده اند.

این استنباط شماست، متن آیه تنها بر عدم لیاقت زنانی که اهل دوستی هستند، آنهم فقط زنان و نه مردان، برای ازدواج سخن می گوید.

نقل قول:
ببخشید ما برای چه مقصودی می خواهیم مزه شراب را بچشیم؟ چیزی که حرام است وحق استفاده از آنرا نداریم چرا باید مزه اش را بچشیم؟ مزه چیزی ره می چشند که می خواهند بخورند. در عین حال این عمل بیشتر موجب تایید است تا نشستن بر سر سفره شراب، چون آنجا اصلا به دننش نمی زند، در حالی که اینجا شراب را داخل دهان برده وبیرون می ریزد.

شاید فرد بخواهد طعم آنرا بداند! ما که نمی توانیم به صورت پیشفرض افراد را محکوم کنیم. شاید یک نفر پلیس بود و شامه اش مشکل داشت، و مشروب بودن مایعی را بررسی کند؟ آیا نباید طعم آنرا بشناسد و برای بررسی آنرا بچشد؟ آیا علما اجماع دارند به دهان بردن آن نیز حرام است؟

با سلام

امام صادق (ع) وظیفه انواع افراد را در حدیث زیر مشخص نمودند :

[=&quot]از امام ششم پرسيدم: در صورتى كه دو تن از دوستان و ياران شما در مسئله اى مثل ارث يا دِيْن، اختلاف داشتند، آيا مى توانند براى داورى به حاكم و قاضى دستگاه خلافت رجوع كنند؟ حضرت فرمودند: در اينصورت نزاع را نزد طاغوت مطرح كرده اند و هر آنچه كه به نفع آنان حكم كند، هرچند حق مسلّمشان باشد، حرام است; زيرا حقّ خود را با حكم طاغوت ستانده اند درحالى كه، خداوند در قرآن كريم، فرمان داده است كه به طاغوت كفر ورزند. پرسيدم: پس چه كنند؟ فرمودند: يُنْظُرانِ اِلى مَنْ كانَ مِنْكُمْ، قَد رَوى حَديثِنا وَ نَظَرَ فى حَلالِنا وَ حَرامِنا وَ عَرَفَ اَحْكامَنا فَلْيَرضُوا بِهِ حَكَماً فَاِنّى قَد جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حاكِماً، فَاِذا حَكَمَ بِحُكْمِنا فَلَمْ يَقْبَلْهُ مِنْهُ، فَاِنَّما بِحُكْمِ اللّهِ اسْتَخَّفَ وَ عَلَيْنا رَدَّ وَ الرّادُّ عَلَيْنا اَلرّادُّ عَلَى اللّهِ فَهُوَ عَلى حَدِّ الشِّرْكِ بِاللّهِ[=&quot]; [=&quot]از ميان خود كسى را پيدا كنند كه راوى حديث ماست و در حلال[=&quot] و حرام، صاحب نظر است، حكم خود را به او واگذار كنند، تا ميان ايشان داورى نمايد[=&quot]; چرا كه من، چنين شخصى را بر شما حاكم قرار داده ام و هرگاه او به حكم ما داورى نمود و حكم او پذيرفته نشد، يقيناً حكم خداوند را كوچك شمرده و ما را انكار كرده اند و كسى كه ما را انكار كند و نپذيرد خدا را انكار كرده است، و اين در حدّ شركِ به خداست.[=&quot]گفتم: اگر هر كدام از آن دو يكى از اصحابمان را (از شيعيان) انتخاب[=&quot] كرده، بنظارت او در حق خويش راضى شد و آن دو در حكم اختلاف كردند و منشأ اختلافشان، اختلاف حديث شما بود، فرمود: حكم درست آنست كه عادلتر و فقيه‏تر و راستگوتر در حديث و پرهيزكارتر آنها صادر كند و بحكم آن ديگر اعتنا نشود. گفتم: اگر هر دو عادل و پسنديده نزد اصحاب باشند و هيچ يك بر ديگرى ترجيح نداشته باشد، چه كنند؟ فرمود: توجه شود بآن كه مدرك حكمش حديث مورد اتفاق نزد اصحاب باشد بآن حديث عمل شود و حديث ديگرى كه تنها و غير معروف نزد اصحابست رها شود زيرا آنچه مورد اتفاق است ترديد ندارد و همانا امور بر سه قسمند: 1- امرى كه درستى و هدايت آن روشن است و بايد پيروى شود. 2- امرى كه گمراهيش روشن است و بايد از آن پرهيز شود. 3- امرى كه مشكل و مشتبه است و بايد دريافت حقيقت او بخدا و رسولش ارجاع شود، پيغمبر (صلی الله علیه و آله) فرموده است: حلالى است روشن و حراميست روشن و در ميان آنها اموريست مشتبه (پوشيده و نامعلوم) كسى كه امور مشتبه را رها كند از محرمات نجات يابد و هر كه مشتبهات را اخذ كند مرتكب محرمات هم گردد و ندانسته هلاك شود. گفتم اگر هر دو حديث مشهور باشند و معتمدين از شما روايت كرده باشند؟ فرمود: بايد توجه شود، هر كدام مطابق قرآن و سنت و مخالف عامه باشد اخذ شود، و آنكه مخالف قرآن و سنت و موافق عامه باشد رها شود. گفتم: قربانت بمن بفرمائيد اگر هر دو فقيه حكم را از قرآن و سنت بدست آورده باشند، ولى‏
يكى از دو خبر را موافق عامه و ديگرى را مخالف عامه بيابيم، بكداميك أخذ شود؟ فرمود: آنكه مخالف عامه است حق است. گفتم فدايت شوم، اگر هر دو خبر موافق دو دسته از عامه باشد؟ فرمود: نظر شود بخبرى كه حاكمان و قاضيان ايشان بيشتر توجه دارند ترك شود و آن ديگر اخذ شود. گفتم: اگر حاكمان عامه بهر دو خبر با توافق نظر دهند؟ فرمود:
[=&quot]چون چنين شد صبر كن تا امامت را ملاقات كنى،[=&quot] زيرا توقف در نزد شبهات از افتادن بمهلكه بهتر است.حدیث صحیح اصول کافی

http://iranclubs.org/forums/showthread.php?t=113130&page=4


tazkie;467592 نوشت:
خب چیزی که یقین عقلی ندارد، چگونه التزام عملی می یابد و از آن بالاتر یقین به حسن عمل و رسیدن به رضای الهی را ایجاد می کند؟ ببینید حرف بنده این است که چه روایتی را می توان با یقین به معصوم نسبت داد؟ بدون شک روایت متواتر است، و تا وقتی در سطح آحاد است، خواه واحد باشد یا مستفیض، یقین آور نیست. وقتی نمی توان آنرا به یقین عقلی به معصوم نسبت داد، نمی توان مطمئن بود که خود روایت پیام صحیح را رسانده و تکلیف را مشخص کرده است.

ببينید ا ینها نظرات شماست ولی قاطبه فقهاء وکسانی که در این علم تخصص دارند این نظریات شما را قبول ندارند. از باب اینکه امری ذوقی ونظری شخصی است با ارزش است ولی ارزش علمی ندارد. در فقه یا روایت متواتر است، یا مستفیض که نزدیک به خبر متواتر است واگر خبر صحیح مخالف وضد نداشته باشد با کدامین دلیل نسبت دادن آن به معصوم ایراد دارد.
فقه به خاطر اهمیتی که دارد علاوه بر 500 آیه قرآنی که در مورد فقه داریم وهمه معتبر می باشند در ابواب مختلف روایات متواتر داریم واگر متواتر نباشند صحیح هستند وخود عمل فقهاء تایید این روایات است. حتی اگر روایتی ضعیف باشد وفقهاء به آن عمل کرده باشند از نظر علم فقه واصول عمل فقهاء جبران ضعف این روایات را می کند.
در کنار این سخنان در نظر داشته باشید که اصول این احکام ومبانی فقهی از ائمه وقرآن دریافت شده است وامری شخصی وذوقی نبوده است. وما نیز نمی توانیم از آنها جلو بزنیم، وقتی آنها این رویه را تایید کرده اند در واقع این امر مورد رضایت خداست وما نیز که چیزی غیر از رضایت خداوند را نمی خواهیم.
بنده عرض می کنم که طبق مبانی رسیده از اهل بیت این روش فقهاء مورد تایید است ومسیری است که اهل بیت برای ما تعیین کرده اند. وشرط نکرده اند که تا یقین صددرصدبه صدور نداشتید، عمل نکنید. شما هر قدر هم سخن خود را تکرار کنید جوابی غیر از این نیست مگر اینکه ما بخواهیم، یک قدم از آنها جلو بیفتیم. برای اینکه بخواهید بدانید در کجا این سخنان را فرموده اند می توانید به کتاب وسائل الشیعه مراجعه کنید.

tazkie;467592 نوشت:
آیا فقیه جامع الشرایط، به خطا نمی افتد و ممکن نیست در استنباطات و تفسیرات اشتباه کند؟ که خب وقتی بین فتاوای ایشان ناسازگاری هست، ممکن نیست هر دو فتوا درست باشد. وقتی قبول داریم که فقیه جامع الشرایط ممکن است به خطا بیفتد، چگونه با عمل به استنباط او یقین کنیم که رضای خدا را به دست می آوریم؟

چون این راه را اهل بیتی پیش روی ما گذاشته اند که خلاف رضای خدا عمل نمی کنند.

tazkie;467592 نوشت:
اگر به راستی حکم فقیه جامع الشرایط با استنباط از احادیث ائمه پیشین(ع)، دیگر چه نیازی به امام غائب(عج) است؟

وقتی آب هست چرا باید تیمم گرفت، مراجعه به فقهاء بخاطر عدم دسترسی به امام است، وهمانطور که گفتم عدم وجود امام بخاطر حفظ جان است که مقصر ما انسانها هستیم. ما احکام جدیدی داریم که در عصر ائمه نبوده است ولذا فقهاء در این موارد طبق اصول عملیه عمل می کنند ولی مشخص نیست که در تمام موارد حکم واقعی به دست می آید والبته چنانچه گفته شد اصول این استباطات از ائمه رسیده است. ولی اگر خود معصوم باشد یقین داریم که حکم واقعی را بیان می کند ودر عین حال این اختلافات فقهی وجود نخواهد داشت. مثلا یکی سیگار را حرام بداند ودیگری حلال.

tazkie;467592 نوشت:
بنده نگفتم که این روایت غیر معتبر است. عرض کردم اثبات اعتبار و از آن گذشته یقین آوری آن، به عهدۀ مدعی است. آیا به صرف آمدن یک روایت در کتاب اصول کافی و عمل فقها و علما به آن، آن روایت معتبر است؟

مرحوم ملا احمد نراقی در کتاب عوائد الایام 19 روایت در ابا ولایت فقیه بیان داته است مثل اینکه علماء اسلام مانند انبیاء بنی اسرائیل هستند ویا اینکه علماء وارثان انبیاء هستندو... وفرموده: ضعف این روایات با عمل اصحاب جبران می شود.(عوائدالایام، ص186) چون علماء ما در طول تاریخ به مقتضای این روایات عمل کرده اند ضعف این روایات با این عمل جبران می شود. این هم یک قاعده علمی است. واگر شما اشکال داشتید باید دلیل علمی در رد این مساله بیان کنید که مثلا علامه حلی این سخن را قبول ندارد. والا صرف اینکه اینها یقین آور نیست دلیل نیست ونقض حساب نمی شود.

tazkie;467592 نوشت:
راستش برای من روشن نیست، چگونه کسی در این کشور اسلامی و شیعی، مرجع تقلید شناخته می شود و توضیح المسائل نشر می دهد و مدتها صحبتی از عدم صلاحیت او نمی شود، در حالی که مرجعیت او مورد قبول نیست! البته گفته می شود که در لیست جامعه مدرسین در سال 1373، نام علمای بسیاری همچون آیت الله صافی گلپایگانی، به چشم نمی خورد. برخی مجامع حوزوی هم که در سیاستها فعالیتهایی دارند مانند مجمع مدرسین و محققین و مجمع روحانیون مبارز هم با این امر مخالفت کرده اند! و گفته می شود که برخی از مراجع نیز با این حکم مخالفت داشته اند! به طور کلی امر ایشان امری پیچیده است، ولی خب ایشان چگونه بدون مرجع بودن، سالها توضیح المسائل نشر می دهد و خمس و زکات دریافت می کند، بدون اینکه جلوی این امر گرفته شود؟

این سخنان دیگر خارج از بحث وتخصص ماست وجواب آنرا باید مسئولان مربوطه بیان کنند.

tazkie;467592 نوشت:
بنده فکر می کنم دو مشکل هست: یکی اینکه از کجا معلوم که این آیه از بدعت سه خدایی در مسیحیت صحبت نمی کند(رک: درآمدی بر الهیات مسیحی، الیستر مک کراث) و راستکیشی را مد نظر قرار داده است؟ قرآن اینجا خطاب به اهل کتاب سخن می گوید، و از گروه خاصی نام نمی برد، می دانیم که بسیاری از این اهل کتاب تثلیث را حتی در مفهوم خدای واحد در سه شخص نیز قبول نداشتند، پس نمی توان این خطاب قرآن را به همگان نسبت داد.
دوم اینکه به فرض که منظور راستکیشی باشد، وقتی می فرماید ثلاثة از سه خدا سخن نمی گوید، بلکه می گوید سه، و وقتی می فرماید انما الله اله واحد، ممکن است منظور وحدت شخصیتی خدا باشد و نه ذاتی، و قرآن در اینجا سه شخصیتی بودن را رد می کند، زیرا مسیحیت راستکیش هرگز به بیش از یک خدا معترف نبوده است. به قول رحمت الله هندی، بحث با مسیحیان بر سر همین است که توحید و تثلیث را با هم می دانند و اگر بگویند تثلیث بدون توحید، دیگر بحثی با هم نداریم.(رک اظهارالحق) در واقع در مسیحیت گفته می شود: «تثلیث واحد است. ما به سه خدا معترف نیستیم، یک خدا در سه شخص. تثلیث هم "جوهر"»(رک اعتقادنامه ی قسطنطنیه 553)

البته سخن قرآن صریح است اگر به اول آیه خوب دقت کنید می فرماید: انما المسیح عیسی بن مریم رسول الله وکلمته ألقاها إلی مریم وروح منه فآمنوا بالله ورسله ولا تقولوا ثلاثة... می بینید که سخن از حضرت مسیح است نه اهل کتاب که خوب بود اول به آیه مراجعه می کرید بعد می گفتید سخن با اهل کتاب است. مساله دوم اینکه اگر شما بخواهید آیه ای با این صراحت را با سخنان امثال رحمت الله هندی قید بزنید دیگر باید فاتحه احادیث را خواند، وقتی با قرآنش چنین رفتار می شود.
نکته دیگر اینکه بفرمایید وحدت شخصی خدا با وحدت ذاتی چه فرقی دارد؟ از سخنان شما چنین برداشت می شود که خداوند وحدت ذاتی ندارد بلکه وحدت شخصی دارد. ممنون می شوم اگر این مساله را توضیح دهید. مساله تثلیث واعتقاد به سه خدا امری مسجل در بین مسیحیت است وتوجیهات امروزی بخاطر انتقادهایی است که بر آن شده است. چطور می شود در عین اعتقاد به تثلیث به توحید نیز قائل بودید.
ببینید اینجا که خداوند می فرماید: انما الله اله واحد، واحد همان توحید ذاتی است. از طرف دیگر داشتن فرزند را از خدا نفی می کند چون مسیحیت عیسی را پسر خدا می دانست. اگر مجموع آیه را خوب دقت کنید وچند بار بخوانید خیلی روشن وواضح است که مراد ومقصود نیست ودیگر لازم نیست آیه قرآن را با الهیات مسیحی قید بزنیم یا توضح دهیم.

tazkie;467592 نوشت:
این استنباط شماست، متن آیه تنها بر عدم لیاقت زنانی که اهل دوستی هستند، آنهم فقط زنان و نه مردان، برای ازدواج سخن می گوید.

سما لطف کنید وبروید از کتابهایی مانند التحقیق علامه مصطفوی یا قاموس قرآن وترجمه مفردات راغب نگاه کنید وببینید که معنای ولا متخذی اخدان چیست؟ البته اگر به پست قبلی خود مراجعه کنید وترجمه ای که کرده اید را نگاه کنید می بینید که دوست قرار دادن است. واضحات قرآن دیگر جای نظر دادن نیست.

با سلام.

کریم;468012 نوشت:

ببينید ا ینها نظرات شماست ولی قاطبه فقهاء وکسانی که در این علم تخصص دارند این نظریات شما را قبول ندارند. از باب اینکه امری ذوقی ونظری شخصی است با ارزش است ولی ارزش علمی ندارد. در فقه یا روایت متواتر است، یا مستفیض که نزدیک به خبر متواتر است واگر خبر صحیح مخالف وضد نداشته باشد با کدامین دلیل نسبت دادن آن به معصوم ایراد دارد.
فقه به خاطر اهمیتی که دارد علاوه بر 500 آیه قرآنی که در مورد فقه داریم وهمه معتبر می باشند در ابواب مختلف روایات متواتر داریم واگر متواتر نباشند صحیح هستند وخود عمل فقهاء تایید این روایات است. حتی اگر روایتی ضعیف باشد وفقهاء به آن عمل کرده باشند از نظر علم فقه واصول عمل فقهاء جبران ضعف این روایات را می کند.
در کنار این سخنان در نظر داشته باشید که اصول این احکام ومبانی فقهی از ائمه وقرآن دریافت شده است وامری شخصی وذوقی نبوده است. وما نیز نمی توانیم از آنها جلو بزنیم، وقتی آنها این رویه را تایید کرده اند در واقع این امر مورد رضایت خداست وما نیز که چیزی غیر از رضایت خداوند را نمی خواهیم.
بنده عرض می کنم که طبق مبانی رسیده از اهل بیت این روش فقهاء مورد تایید است ومسیری است که اهل بیت برای ما تعیین کرده اند. وشرط نکرده اند که تا یقین صددرصدبه صدور نداشتید، عمل نکنید. شما هر قدر هم سخن خود را تکرار کنید جوابی غیر از این نیست مگر اینکه ما بخواهیم، یک قدم از آنها جلو بیفتیم. برای اینکه بخواهید بدانید در کجا این سخنان را فرموده اند می توانید به کتاب وسائل الشیعه مراجعه کنید.

ببینید در وهله اول این امور تحقیقی هستند و نه تقلیدی، و اکثریت متخصصین غیرمعصوم در یک علم، نمی توانند نظری غیرمعصوم بدهند. در ثانی، خود این متخصصین بزرگوار، وقتی بحث حدیث متواتر مطرح می شود، می گویند حدیثی است که یقین ایجاد می کند، پس روشن است که آحاد یقین ایجاد نمی کند، چنانکه در بحثهای تحریف قرآن، ما در حد آحاد حدیث صحیح در تحریف قرآن داریم، ولی به خاطر تواتر قرآن، این احادیث آحاد کنار گذاشته می شوند. پس وقتی احادیث آحاد کنار گذاشتنی هستند، بدین معناست که ایجاد یقین نمی کنند. در واقع این نظر شخصی من نیست، بررسی و عملکرد همین علمای متخصص نشان می دهد که آحاد ایجاد یقین نمی کند و تنها تواتر است که یقین آور است.

حال شما می فرمایید که «اگر روایتی ضعیف باشد وفقهاء به آن عمل کرده باشند از نظر علم فقه واصول عمل فقهاء جبران ضعف این روایات را می کند.» که خب این به نظر من منطقی نیست. مگر فقیه معصوم است که عمل او به امری جبران ضعف روایت در آن زمینه را بکند؟

شما این مبانی رسیده از سوی اهل بیت را بیان بفرمایید تا ببینیم آیا چنین روشی را تأیید می کند یا خیر.

ضمن اینکه ما باید یقین پیدا کنیم و بعد عمل نکنیم، همان خدایی که به معصوم حجیت داده است می فرماید: «لا تقف ما لیس لک به علم»

نقل قول:
چون این راه را اهل بیتی پیش روی ما گذاشته اند که خلاف رضای خدا عمل نمی کنند.

گذشته از اینکه اثبات اینکه این راه از اهل بیت رسیده است، به عده شماست و شما برای آن تنها یک روایت نقل کرده اید که حتی صحت سندش را نیز اثبات نفرموده اید، این که آنها چون از راه اهل بیت بر ما حجت شده اند خلاف رضای خدا عمل نمی کنند، را از کجا آوردید؟ خدا رو شکر ما بعد از انقلاب، سه مثال نقض برای این فرمایش شما داریم! حالا یکی را مرجع نمی دانید، آن دو نفر دیگر که مرجعیت رسمی داشتند.

نقل قول:
وقتی آب هست چرا باید تیمم گرفت، مراجعه به فقهاء بخاطر عدم دسترسی به امام است، وهمانطور که گفتم عدم وجود امام بخاطر حفظ جان است که مقصر ما انسانها هستیم. ما احکام جدیدی داریم که در عصر ائمه نبوده است ولذا فقهاء در این موارد طبق اصول عملیه عمل می کنند ولی مشخص نیست که در تمام موارد حکم واقعی به دست می آید والبته چنانچه گفته شد اصول این استباطات از ائمه رسیده است. ولی اگر خود معصوم باشد یقین داریم که حکم واقعی را بیان می کند ودر عین حال این اختلافات فقهی وجود نخواهد داشت. مثلا یکی سیگار را حرام بداند ودیگری حلال.

بنده نمی گویم که وقتی معصوم هست به فقیه رجوع کنیم. بنده عرض می کنم که مثلاً در مثال شما، اگر فلسفه وجودی آب، وضو گرفتن بود، وقتی تیمم نیز می تواند جایگزین وضو باشد، دیگر خلقت آب الزامی نیست. حال وقتی فلسفه وجودی امام زمان(ع) هدایت و واستگی لطف است، اگر ممکن است که این امر به استنباطات فقها و با کمک گرفتن از احادیث رسیده از ائمه پیشین(ع)، حاصل شود، آنگاه ضرورت وجود امام زمان(عج) از بین می رود. عرض بنده این است.

نقل قول:
مرحوم ملا احمد نراقی در کتاب عوائد الایام 19 روایت در ابا ولایت فقیه بیان داته است مثل اینکه علماء اسلام مانند انبیاء بنی اسرائیل هستند ویا اینکه علماء وارثان انبیاء هستندو... وفرموده: ضعف این روایات با عمل اصحاب جبران می شود.(عوائدالایام، ص186) چون علماء ما در طول تاریخ به مقتضای این روایات عمل کرده اند ضعف این روایات با این عمل جبران می شود. این هم یک قاعده علمی است. واگر شما اشکال داشتید باید دلیل علمی در رد این مساله بیان کنید که مثلا علامه حلی این سخن را قبول ندارد. والا صرف اینکه اینها یقین آور نیست دلیل نیست ونقض حساب نمی شود.

خب چنانکه می فرمایید، خود این بزرگوار به ضعف روایات معترفند، و عمل اصحاب و علماء که غیرمعصوم هستند، نیز به نظر بنده نمی تواند چبران ضعف را بکند. بنده علمی بودن این قاعده را قبول ندارم، و اثبات به عهده مدعی است، لذا شما باید علمی بودن این قاعده را و اینکه یقین آور نبودن نقض حساب نمی شود را ثابت بفرمایید.

نقل قول:
این سخنان دیگر خارج از بحث وتخصص ماست وجواب آنرا باید مسئولان مربوطه بیان کنند.

شما فرمودید اختلاف نظر بین مراجع را نشان بدهم، بنده هم مثال به آقای صانعی زدم، شما فرمودید مجمع مدرسین ایشان را برکنار کرده، بنده هم عرض کردم شبهاتی در این برکناری هست، حال شما می فرمایید این سخنان خارج از بحث و تخصص ماست؟ البته قبول دارم که اینجا بحث سیاسی می شود، ولی خب خود شما باید به نفع قاعده خودتان گواه بیاورید. بنده که ادعایی ندارم.

نقل قول:
البته سخن قرآن صریح است اگر به اول آیه خوب دقت کنید می فرماید: انما المسیح عیسی بن مریم رسول الله وکلمته ألقاها إلی مریم وروح منه فآمنوا بالله ورسله ولا تقولوا ثلاثة... می بینید که سخن از حضرت مسیح است نه اهل کتاب که خوب بود اول به آیه مراجعه می کرید بعد می گفتید سخن با اهل کتاب است. مساله دوم اینکه اگر شما بخواهید آیه ای با این صراحت را با سخنان امثال رحمت الله هندی قید بزنید دیگر باید فاتحه احادیث را خواند، وقتی با قرآنش چنین رفتار می شود.

اگر به اول آیه خوب دقت کنیم این را می بینیم: "[=Traditional Arabic]يا أَهْلَ الْکِتابِ" پس خطاب با کلیت اهل کتاب است، نه مسیحیت و راستکیشی آن و نه از حضرت مسیح. ضمن اینکه رسول الله و کلمة الله و روح از خدا، بوده اند، می تواند خطابی به هر فرقه باشد، هم می تواند خطاب یهودیان منکر رسالت ایشان باشد، هم می تواند به بدعت انکار انسانیت مسیح باشد، هم می تواند خطاب به بدعت یکتاانگاری باشد، و هم خطاب به راستکیشان مسیحی باشد. این لا تقولوا ثالثة اگر هیچ صحبتی از اله در آن نیست، می تواند سخنی منفک از سخن پیشین باشد، مگر قرآن در یک آیه بعد خطاب به همسران پیامبر، اهل بیت را خطاب قرار نمی دهد؟ اما فرض عدم انفکاک نیز، می تواند به معنای سه شخص یا سه خدا باشد. چیزی که بدیهی است این است که قرآن نفرموده که مسیحیان یا اهل کتاب سه خدا دارند، فقط یک جا بدعت سه خدایی را تکفیر فرموده: "[=Traditional Arabic]لَقَدْ کَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ"، ولی در تثلیث راستکیش، الله سومی از سه نیست، بلکه هر سه اقنوم، الله هستند. تنها جایی که قرآن به طور روشن نگرشی از راستکیشی مسیحی را انکار می کند، انکار فعل ولادت در خداست: "[=Traditional Arabic]لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ"

ضمن اینکه بد نیست ابتدا رحمت الله هندی را بشناسید، و سخن بنده را نیز دقیق بخوانید، زیرا بنده سخن قرآن را با کلام ایشان، قید نزدم، تنها ارجاع بنده به سخن ایشان این بود که مسیحیان توحید را با تثلیث همراه می دانند. ما طبق کلام صریح قرآن بررسی کردیم.

نقل قول:
نکته دیگر اینکه بفرمایید وحدت شخصی خدا با وحدت ذاتی چه فرقی دارد؟ از سخنان شما چنین برداشت می شود که خداوند وحدت ذاتی ندارد بلکه وحدت شخصی دارد. ممنون می شوم اگر این مساله را توضیح دهید. مساله تثلیث واعتقاد به سه خدا امری مسجل در بین مسیحیت است وتوجیهات امروزی بخاطر انتقادهایی است که بر آن شده است. چطور می شود در عین اعتقاد به تثلیث به توحید نیز قائل بودید.
ببینید اینجا که خداوند می فرماید: انما الله اله واحد، واحد همان توحید ذاتی است. از طرف دیگر داشتن فرزند را از خدا نفی می کند چون مسیحیت عیسی را پسر خدا می دانست. اگر مجموع آیه را خوب دقت کنید وچند بار بخوانید خیلی روشن وواضح است که مراد ومقصود نیست ودیگر لازم نیست آیه قرآن را با الهیات مسیحی قید بزنیم یا توضح دهیم.

اولاً سخن بنده نیست، سخن فلاسفه مسیحی است، در ثانی، وارونه گفتید، وحدت ذاتی برقرار است ولی وحدت شخصی ندارند. فلاسفه ما می گویند تعدد شخص یعنی تعدد ذات، ولی فلاسفه آنها می گویند خدای واحد می تواند تعدد شخصیت نیز داشته باشد. تثلیث مسیحی، امری است درون ذاتی نه بین ذاتی، تعدد در اشحاص است و نه در ذات، لذا بین تثلیث و توحید منافاتی نمی بینند. شما یک مسیحی راستکیش گیر بیاورید که بگوید ما سه خدا داریم، تا من حرفتان را قبول کنم. من یک اعلامیه جهانی برای شما نقل می کنم که می گوید ما به یک خدا اعتراف می کنیم نه سه خدا.

به فرض اینکه در انما الله اله واحد، اگر منظور وحدت ذاتی باشد، آنگاه نقد بدعت سه خدایی است، نه تثلیث راستکیش، زیرا در تثلیث راستکیش، بر وحدت ذات تأکید می شود. ضمن اینکه ما قرآن را با الهیات مسیحی قید نمی زنیم، بلکه می گوییم اگر این آیه در حال نقد الهیات مسیحی است، باید مشخص شود که کدام بخش از الهیات مسیحی را نقد می کند. وقتی شخص مسیحی می گوید، که ما به یک خدا اقرار می کنیم و نه سه خدا، که نمی شود به زور به او گفت که نخیر تو سه خدا داری!

نقل قول:
سما لطف کنید وبروید از کتابهایی مانند التحقیق علامه مصطفوی یا قاموس قرآن وترجمه مفردات راغب نگاه کنید وببینید که معنای ولا متخذی اخدان چیست؟ البته اگر به پست قبلی خود مراجعه کنید وترجمه ای که کرده اید را نگاه کنید می بینید که دوست قرار دادن است. واضحات قرآن دیگر جای نظر دادن نیست.

شما هم اگر به "احل لکم" دقت بفرمایید، می بینید که صحبت از ازدواج کردن و نه حرام خواندن. آیا فقط گناه یک زن را از لیاقت ازدواج می اندازد؟ ضمن اینکه با توجه به واژۀ "المحصنات" آیه فقط از "زنانی" که اینگونه هستند صحبت می کند و بحث از مردان نیست.

با سپاس

tazkie;468229 نوشت:
بدین معناست که ایجاد یقین نمی کنند. در واقع این نظر شخصی من نیست، بررسی و عملکرد همین علمای متخصص نشان می دهد که آحاد ایجاد یقین نمی کند و تنها تواتر است که یقین آور است.
حال شما می فرمایید که «اگر روایتی ضعیف باشد وفقهاء به آن عمل کرده باشند از نظر علم فقه واصول عمل فقهاء جبران ضعف این روایات را می کند.» که خب این به نظر من منطقی نیست. مگر فقیه معصوم است که عمل او به امری جبران ضعف روایت در آن زمینه را بکند؟

نظر شما شریف ومحترم است ولی نمی توانیم این نظرات را معیار علوم قرار دهیم واین معیارهایی که علماء بیان داشته وقرار داده اند سالها روی آنها تحقیق کرده واعتبار آنها را ثابت کرده اند ومساله امری متداول بین همه این دانشمندان بزرگ است.

tazkie;468229 نوشت:
شما این مبانی رسیده از سوی اهل بیت را بیان بفرمایید تا ببینیم آیا چنین روشی را تأیید می کند یا خیر.
ضمن اینکه ما باید یقین پیدا کنیم و بعد عمل نکنیم، همان خدایی که به معصوم حجیت داده است می فرماید: «لا تقف ما لیس لک به علم»

ما در حدیث از امام صادق علیه السلام داریم: وقتی از ایشان سوال می شود که اگر ما وضوء داشته ام والان شک می کنم که وضویم باطل شده است یانه؟ امام وابشان این است: لا تنقض الیقین بالشک، هیچوقت یقینت را با شک از بین نبر. این سخن در دو سه جدیث نقل شده واز اخبار آحاد است. ولی بر اساس همین احادیث علمی در اصول فقه بنا شده به نام استصحاب که به تعبیر آیة الله جوادی آملی تا به حال بیش از 50 جلد کتاب با توجه به همین حدیث نگاشته شده است. تا این سخن را بسط داده وتبیین کنند. ویکی از ادله واصولی که در خیلی از موارد احکام بر اساس آن فتوا می دهند همین استصاب است. که در اینجا اصل از اهل بین گرفته شده ولی توسعه وتبیین جزئیات توسط فقهاء صورت می گیرد.

tazkie;468229 نوشت:
گذشته از اینکه اثبات اینکه این راه از اهل بیت رسیده است، به عده شماست و شما برای آن تنها یک روایت نقل کرده اید که حتی صحت سندش را نیز اثبات نفرموده اید، این که آنها چون از راه اهل بیت بر ما حجت شده اند خلاف رضای خدا عمل نمی کنند، را از کجا آوردید؟ خدا رو شکر ما بعد از انقلاب، سه مثال نقض برای این فرمایش شما داریم! حالا یکی را مرجع نمی دانید، آن دو نفر دیگر که مرجعیت رسمی داشتند.

بنده عرض کردم که جنیا ملا احمد نراقی در اثبات همین قضیه 19 حدیث در کتاب عوائدالایام آورده وتوضیح داده اند که می توانید مراجعه کنید. وسخن تنها یک حدیث نیست. قسمت اخیر سخنتان را متوجه نشدم.

tazkie;468229 نوشت:
حال وقتی فلسفه وجودی امام زمان(ع) هدایت و واستگی لطف است، اگر ممکن است که این امر به استنباطات فقها و با کمک گرفتن از احادیث رسیده از ائمه پیشین(ع)، حاصل شود، آنگاه ضرورت وجود امام زمان(عج) از بین می رود. عرض بنده این است.

اولا تنها فلسفه وجودي امام فتوا دادن نيست وثانيا در همين موردهم مجتهد به احكام واقعيه دسترسي كه ندارى بلكه بر اساس احادیث اهل بیت فتوا می دهد. ودر موارد که نقلی وجود ندارد بر اساس ادله فقهی واصول عملیه که اگر خود امام باشد دسترسی به این احکام دیگر وجود دارد.

tazkie;468229 نوشت:
خب چنانکه می فرمایید، خود این بزرگوار به ضعف روایات معترفند، و عمل اصحاب و علماء که غیرمعصوم هستند، نیز به نظر بنده نمی تواند چبران ضعف را بکند. بنده علمی بودن این قاعده را قبول ندارم، و اثبات به عهده مدعی است، لذا شما باید علمی بودن این قاعده را و اینکه یقین آور نبودن نقض حساب نمی شود را ثابت بفرمایید.

در هر علمی بر اساس قواعد همان علم نظر می دهند ونمی توان بر اساس باورها وقبول من وشما قواعد علومی که مورد قبول نزد قاطبه علماء فقه است ومستند به دلایلی است که در صورت علاقه می توانید در کتب آنها مطالعه کنید تخصیص وقید زد.

tazkie;468229 نوشت:
شما فرمودید اختلاف نظر بین مراجع را نشان بدهم، بنده هم مثال به آقای صانعی زدم، شما فرمودید مجمع مدرسین ایشان را برکنار کرده، بنده هم عرض کردم شبهاتی در این برکناری هست، حال شما می فرمایید این سخنان خارج از بحث و تخصص ماست؟ البته قبول دارم که اینجا بحث سیاسی می شود، ولی خب خود شما باید به نفع قاعده خودتان گواه بیاورید. بنده که ادعایی ندارم.

در هر صورت با توجه به نظر یک فقیه که خلاف فتوای مشهور وقاطبه فقهاء است نمی توان بحث کرد وادله دینی وفقهی را مور چالش قرار داد.

tazkie;468229 نوشت:
اگر به اول آیه خوب دقت کنیم این را می بینیم: "يا أَهْلَ الْکِتابِ" پس خطاب با کلیت اهل کتاب است، نه مسیحیت و راستکیشی آن و نه از حضرت مسیح. ضمن اینکه رسول الله و کلمة الله و روح از خدا، بوده اند، می تواند خطابی به هر فرقه باشد، هم می تواند خطاب یهودیان منکر رسالت ایشان باشد، هم می تواند به بدعت انکار انسانیت مسیح باشد، هم می تواند خطاب به بدعت یکتاانگاری باشد، و هم خطاب به راستکیشان مسیحی باشد. این لا تقولوا ثالثة اگر هیچ صحبتی از اله در آن نیست، می تواند سخنی منفک از سخن پیشین باشد، مگر قرآن در یک آیه بعد خطاب به همسران پیامبر، اهل بیت را خطاب قرار نمی دهد؟ اما فرض عدم انفکاک نیز، می تواند به معنای سه شخص یا سه خدا باشد. چیزی که بدیهی است این است که قرآن نفرموده که مسیحیان یا اهل کتاب سه خدا دارند، فقط یک جا بدعت سه خدایی را تکفیر فرموده: "لَقَدْ کَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ"، ولی در تثلیث راستکیش، الله سومی از سه نیست، بلکه هر سه اقنوم، الله هستند. تنها جایی که قرآن به طور روشن نگرشی از راستکیشی مسیحی را انکار می کند، انکار فعل ولادت در خداست: "لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ"
ضمن اینکه بد نیست ابتدا رحمت الله هندی را بشناسید، و سخن بنده را نیز دقیق بخوانید، زیرا بنده سخن قرآن را با کلام ایشان، قید نزدم، تنها ارجاع بنده به سخن ایشان این بود که مسیحیان توحید را با تثلیث همراه می دانند. ما طبق کلام صریح قرآن بررسی کردیم.

وقتی آیه صراحت دارد وقبل از بحث تثلیث اسم حضرت عیسی وفرزند حضرت مریم بودن را ذکر می کند وبعد از آن بحث وحدانیت خدا را بیشتر از این بحث کنم وبخواهم آیه صریح وروشن را تاویل کنم. این می شود اجتهاد در مقابل نص که از دیدگاه شیعه غلط واشتباه است.

tazkie;468229 نوشت:
اولاً سخن بنده نیست، سخن فلاسفه مسیحی است، در ثانی، وارونه گفتید، وحدت ذاتی برقرار است ولی وحدت شخصی ندارند.

عین سخن شما همین است.

tazkie;467592 نوشت:
وقتی می فرماید انما الله اله واحد، ممکن است منظور وحدت شخصیتی خدا باشد و نه ذاتی، و قرآن در اینجا سه شخصیتی بودن را رد می کند،

حالا منظورتان هر چه باشد خداوند تعدد شخصیتی هم ندارد، سه حیطه مختلف به نام پدر ، پسر، وروح القدس ندارد. البته اگر امکان دارد بفرمایید مراد از پدر که مسیحیها می گویند چیست؟

tazkie;468229 نوشت:
تعدد شخص یعنی تعدد ذات، ولی فلاسفه آنها می گویند خدای واحد می تواند تعدد شخصیت نیز داشته باشد. تثلیث مسیحی، امری است درون ذاتی نه بین ذاتی، تعدد در اشحاص است و نه در ذات، لذا بین تثلیث و توحید منافاتی نمی بینند. شما یک مسیحی راستکیش گیر بیاورید که بگوید ما سه خدا داریم، تا من حرفتان را قبول کنم. من یک اعلامیه جهانی برای شما نقل می کنم که می گوید ما به یک خدا اعتراف می کنیم نه سه خدا.

اینکه تعدد در اشخاص است نه در ذات، توضیح دهید؟ مگر می شود سه شخصیت در عین حال یک ذات داشته باشند. وقتی سه شخصیت است یعنی سه ذات جدا دارند واین از بدیهیات است. به هر حال خوشحال می شوم این تناقض ومله خودتان را توضیح دهید.

tazkie;468229 نوشت:
شما هم اگر به "احل لکم" دقت بفرمایید، می بینید که صحبت از ازدواج کردن و نه حرام خواندن. آیا فقط گناه یک زن را از لیاقت ازدواج می اندازد؟ ضمن اینکه با توجه به واژۀ "المحصنات" آیه فقط از "زنانی" که اینگونه هستند صحبت می کند و بحث از مردان نیست

بنده نمی توانم آیه ای را که مقصودش صریح وروشن است توجیه وتاویل کنم، معانی ولغات قرآن نیز باید از استعمال وبر داشت عرب که در لغت نامه ها وجود دارد گرفته شود ومتخذی اخدان که شامل مسلمانان واهل کتاب در آیه می شود دوست گرفتن است. لطف کنید با دلیل ومدرک سخن خود را بیان کنید.

با سلام و تشکر بابت اینکه صبورانه به بحث می پردازید. امیدوارم این روال ادامه داشته باشد.

کریم;470006 نوشت:
نظر شما شریف ومحترم است ولی نمی توانیم این نظرات را معیار علوم قرار دهیم واین معیارهایی که علماء بیان داشته وقرار داده اند سالها روی آنها تحقیق کرده واعتبار آنها را ثابت کرده اند ومساله امری متداول بین همه این دانشمندان بزرگ است.

من نمی گویم نظر بنده معیار باشد، ولی خب برای اینکه پاسخ ذهنی من حل شود یا باید غلط بودن این روش من مشخص شود یا شما با همین روش پاسخ من را بفرمایید، زیرا ما در عقاید تقلید نداریم و این عدم تقلید، روشها و متدها و معیارها را نیز شامل می گردد.

نقل قول:
در هر علمی بر اساس قواعد همان علم نظر می دهند ونمی توان بر اساس باورها وقبول من وشما قواعد علومی که مورد قبول نزد قاطبه علماء فقه است ومستند به دلایلی است که در صورت علاقه می توانید در کتب آنها مطالعه کنید تخصیص وقید زد.

بله، ولی من که هنوز اصالت این علم را نپذیرفته ام. شما بفرمایید چگونه عمل اصحاب و علمای غیرمعصوم، جبران ضعف روایت را می کند؟ دلیل عقلی بیاورید تا بررسی شود.

نقل قول:
ما در حدیث از امام صادق علیه السلام داریم: وقتی از ایشان سوال می شود که اگر ما وضوء داشته ام والان شک می کنم که وضویم باطل شده است یانه؟ امام وابشان این است: لا تنقض الیقین بالشک، هیچوقت یقینت را با شک از بین نبر. این سخن در دو سه جدیث نقل شده واز اخبار آحاد است. ولی بر اساس همین احادیث علمی در اصول فقه بنا شده به نام استصحاب که به تعبیر آیة الله جوادی آملی تا به حال بیش از 50 جلد کتاب با توجه به همین حدیث نگاشته شده است. تا این سخن را بسط داده وتبیین کنند. ویکی از ادله واصولی که در خیلی از موارد احکام بر اساس آن فتوا می دهند همین استصاب است. که در اینجا اصل از اهل بین گرفته شده ولی توسعه وتبیین جزئیات توسط فقهاء صورت می گیرد.

همانطور که نقل فرمودید، این حدیث گذشته از اینکه پیرامون احکام است، می فرماید یقین را با شک از بین نبرد، یعنی یک یقین ابتدایی هست، که دیگر نباید به آن شک کرد، در حالی که سؤال من مربوط به پیش از یقین است و یقین معقول هم پیش از آنکه یک شک اولیه باشد ایجاد نمی شود. قرآن می فرماید لاتقف ما لیس لک به علم. بنده هم می خواهم چیزی را بپذیرم که بدان علم دارم.

نقل قول:
بنده عرض کردم که جنیا ملا احمد نراقی در اثبات همین قضیه 19 حدیث در کتاب عوائدالایام آورده وتوضیح داده اند که می توانید مراجعه کنید. وسخن تنها یک حدیث نیست. قسمت اخیر سخنتان را متوجه نشدم.

بله؛، بنده هم عرض کردم که تعدد روایت کفایت نمی کند و باید حداقل صحت این روایتها ثابت شود. همانطور که می دانید ما بیش از صد روایت که نشانگر تحریف در قرآن هستند داریم، ولی نقص اعتبار و یا تضادشان با تواتر، باعث کنار گذاشته شدنشان می شود.

قسمت آخر سخنم ناظر به این فرمایش شما بود که «

چون این راه را اهل بیتی پیش روی ما گذاشته اند که خلاف رضای خدا عمل نمی کنند.
» عرض کردم ما در بین مراجع سه مثال نقض در عصر حاضر داریم، که حالا شما اگر یکی را هم مرجع ندانید، آن دو تای دیگر، مرجع هستند. در چالشی که بین امام خمینی و آیت الله شریعتمداری رخ داد، آیا می توان گفت هر دو طبق رضای خدا عمل کردند؟ در بحثهای مربوط به امام خمینی و آیت الله منتظری هم همینطور، آیا هر دو طبق رضای خدا سخن گفتند؟ خب چنین ادعایی قدری دشوار است.

نقل قول:
اولا تنها فلسفه وجودي امام فتوا دادن نيست وثانيا در همين موردهم مجتهد به احكام واقعيه دسترسي كه ندارى بلكه بر اساس احادیث اهل بیت فتوا می دهد. ودر موارد که نقلی وجود ندارد بر اساس ادله فقهی واصول عملیه که اگر خود امام باشد دسترسی به این احکام دیگر وجود دارد.

خب شما بفرمایید چه فلسفه دیگری برای وجود امام زمان هست که با وجود کفایت مراجع، باقی می ماند.

ضمناً بحث دسترسی به احکام واقعیه مطرح نیست، بلکه بحث این است که آنچه مجتهد بدان فتوا می دهد، کفایت می کند برای رسیدن به رضای خدا. در این صورت، لازمه لطف خدا نخواهد بود که حجتی زنده بین ما قرار دهد تا چگونگی رسیدن به رضای او را به ما نشان بدهد.

نقل قول:
در هر صورت با توجه به نظر یک فقیه که خلاف فتوای مشهور وقاطبه فقهاء است نمی توان بحث کرد وادله دینی وفقهی را مور چالش قرار داد.

بله، ولی اینجا این مشکل پیش می آید که وقتی گروهی غیرمعصوم بر مسئله ای اختلاف نظر داشتند، آیا فتوای مشهور و قاطبه فقهائی که معصوم نیستند، حجیت پیدا می کند؟ چنین ادعایی شباهت زیادی به توسل به اکثریت دارد.

کریم;470018 نوشت:

وقتی آیه صراحت دارد وقبل از بحث تثلیث اسم حضرت عیسی وفرزند حضرت مریم بودن را ذکر می کند وبعد از آن بحث وحدانیت خدا را بیشتر از این بحث کنم وبخواهم آیه صریح وروشن را تاویل کنم. این می شود اجتهاد در مقابل نص که از دیدگاه شیعه غلط واشتباه است.

عین سخن شما همین است.

حالا منظورتان هر چه باشد خداوند تعدد شخصیتی هم ندارد، سه حیطه مختلف به نام پدر ، پسر، وروح القدس ندارد. البته اگر امکان دارد بفرمایید مراد از پدر که مسیحیها می گویند چیست؟

اینکه تعدد در اشخاص است نه در ذات، توضیح دهید؟ مگر می شود سه شخصیت در عین حال یک ذات داشته باشند. وقتی سه شخصیت است یعنی سه ذات جدا دارند واین از بدیهیات است. به هر حال خوشحال می شوم این تناقض ومله خودتان را توضیح دهید.

ببینید بحث از تثلیث، باعث دوری ما از بحث اصلی می شود. قرآن هم اگر بگوید مسیحیان سه خدا دارند، منظورش نتیجه ی تثلیث است، نه خود تثلیث، که تأکید بر یک خدا در سه شخص دارد. من این مثال را از این جهت زدم که تثلیث را فلاسفه مسیحی مطابق توحید و فلاسفه یهودی و مسلمان مخالف توحید می دانند، تا عرض کنم که با مسلح بودن به منطق و فلسفه هم باز هم ممکن است به دام مغالطه و اشتباه بیفتیم، و اینجا در غیاب معصوم دشوار است تشخیص راه درست از نادرست. بدون شک، درک نکته اشتباهی که یک فیلسوف بدان متوسل می شود برای ما بسیار دشوارتر از تشخیص مغالطات عوامانه مبلغین مسیحیت است؛ و ضمناً وقتی ما نقد کنیم باز آنها جواب می دهند و بحث قرنهاست که ادامه دارد...

نقل قول:
بنده نمی توانم آیه ای را که مقصودش صریح وروشن است توجیه وتاویل کنم، معانی ولغات قرآن نیز باید از استعمال وبر داشت عرب که در لغت نامه ها وجود دارد گرفته شود ومتخذی اخدان که شامل مسلمانان واهل کتاب در آیه می شود دوست گرفتن است. لطف کنید با دلیل ومدرک سخن خود را بیان کنید.

بله مقصود آیه که صریح و روشن است، فقط من متوجه نمی شوم شما گناه بودن را از کجا آورده اید. طبق این آیه، مسافحات و متخذی اخذان، لیاقت ازدواج ندارند. این گناه بودن در کدام واژه روشن گشته است؟

tazkie;470321 نوشت:
من نمی گویم نظر بنده معیار باشد، ولی خب برای اینکه پاسخ ذهنی من حل شود یا باید غلط بودن این روش من مشخص شود یا شما با همین روش پاسخ من را بفرمایید، زیرا ما در عقاید تقلید نداریم و این عدم تقلید، روشها و متدها و معیارها را نیز شامل می گردد.

لازمه بحث علمي بحث کردن بر اساس اصول ثابت شده یک علم است ورد بحث ولایت فقیه وپیروی از علماء هم ادله عقلی وجود دارد که بیشتر در عقاید استفاده می شود وهم دلایل نقلی که از ائمه به ما رسیده است. ولی ما نمی توانیم معیارهای شخصی شما را ملاک قرار دهیم. به هر حال شما وقتی در مقابل این همه ادله پشت سر هم تکرار کنید که من قانع نشدم وسوالم حل نشد آخر بحث مسلم است که به جایی نمی رسد. شما باید یا دلیل بالاتر ومحکم تری ذکر کنید ویا اینکه ادله ما را با ادله قوی تر رد کنید. که علی الظاهر نوعا هیچکدام ا زاین دو کار ار انجام نمی دهید. اگر برداشت بنده درست باشد.

tazkie;470321 نوشت:
بله، ولی من که هنوز اصالت این علم را نپذیرفته ام. شما بفرمایید چگونه عمل اصحاب و علمای غیرمعصوم، جبران ضعف روایت را می کند؟ دلیل عقلی بیاورید تا بررسی شود.

البته این بحث عقلی نیست که دلیل عقلی ذکر کنیم بلکه بحثی در اصول فقه وعلم حدیث است، واجماع فقهاء در قبول آن ومشی بر اساس آنخود دلل درستی وحجیت آن است. با توجه به اینکه وقتی ائمه می فرمایند: جعلته حاکما علیکم، من فقهاء را حاکم بر شما قرار دادم. سیره وروش آنها در چنین اموری درست وحجیت دارد.

tazkie;470321 نوشت:
همانطور که نقل فرمودید، این حدیث گذشته از اینکه پیرامون احکام است، می فرماید یقین را با شک از بین نبرد، یعنی یک یقین ابتدایی هست، که دیگر نباید به آن شک کرد، در حالی که سؤال من مربوط به پیش از یقین است و یقین معقول هم پیش از آنکه یک شک اولیه باشد ایجاد نمی شود. قرآن می فرماید لاتقف ما لیس لک به علم. بنده هم می خواهم چیزی را بپذیرم که بدان علم دارم.

tazkie;470321 نوشت:
همانطور که نقل فرمودید، این حدیث گذشته از اینکه پیرامون احکام است، می فرماید یقین را با شک از بین نبرد، یعنی یک یقین ابتدایی هست، که دیگر نباید به آن شک کرد، در حالی که سؤال من مربوط به پیش از یقین است و یقین معقول هم پیش از آنکه یک شک اولیه باشد ایجاد نمی شود. قرآن می فرماید لاتقف ما لیس لک به علم. بنده هم می خواهم چیزی را بپذیرم که بدان علم دارم.

شما گفتید که دلیلی بر اینکه فقهاء این اصول را از ائمه گرفته اند بیان کنید، بنده هم ذکر کردم، البته این یک قاعده است وبحث وضو ار باب مثال بود. ثانبا تقلید ومراجعه به فقهاء در احکام است نه اعتقادات وخود فقهاء نیز در توضیح المسائل خود تاکید کرده اند که تقلید در عقاید جایز نیست. بلکه هر کس خود باید در این زمینه مجتهد باشد.

tazkie;470321 نوشت:
در چالشی که بین امام خمینی و آیت الله شریعتمداری رخ داد، آیا می توان گفت هر دو طبق رضای خدا عمل کردند؟ در بحثهای مربوط به امام خمینی و آیت الله منتظری هم همینطور، آیا هر دو طبق رضای خدا سخن گفتند؟ خب چنین ادعایی قدری دشوار است.

ما نگفتیم که مراجع معصوم هستند وعین امام معصوم می باشند، واین بحثهای اختلافی هم که مطرح می کنید ربطی به مراجعه به فقهاء وحاکم قرار دادن آنها در اختلافات وفهم احکام دینی ندارد. چون در این موارد هر کس باید به مرجع خود مراجعه کند.

tazkie;470321 نوشت:
خب شما بفرمایید چه فلسفه دیگری برای وجود امام زمان هست که با وجود کفایت مراجع، باقی می ماند.

امام واسطه فیض بین خدا وبندگان است. ودر حدیث به خورشیدی تشبیه شده است که نبودش مساوی با از بین رفتن مخلوقات است. وامام صادق علیه السلام می فرماید: لولا الحجة لساخت الارض بأهلها، اگر حجت خدا نباشد زمین اهل خود را فرو می برد. برای مطالعه بیشتر می توانید به کتاب حجت اصول کافی مراجعه کنید مخصوصا بحث اظطرار به حجت الهی.

tazkie;470321 نوشت:
ضمناً بحث دسترسی به احکام واقعیه مطرح نیست، بلکه بحث این است که آنچه مجتهد بدان فتوا می دهد، کفایت می کند برای رسیدن به رضای خدا. در این صورت، لازمه لطف خدا نخواهد بود که حجتی زنده بین ما قرار دهد تا چگونگی رسیدن به رضای او را به ما نشان بدهد.

این در نبود معصوم است والا با بودن ایشان اینطور نخواهد بود. وغیبت ایشان نیز همانطورکه در اول گفته شد از بی کفایتی مردم بوده است.

tazkie;470321 نوشت:
بله مقصود آیه که صریح و روشن است، فقط من متوجه نمی شوم شما گناه بودن را از کجا آورده اید. طبق این آیه، مسافحات و متخذی اخذان، لیاقت ازدواج ندارند. این گناه بودن در کدام واژه روشن گشته است؟

اگر لطف کنید آیه را از اول بخوانید بحث از حلیت است که می فرماید این اشخاص بر شما که پاکدمن هستند حلال می باشند نه کسانی که زناکار بوده ویا در پنهانی آنهارا بدوستی می گیرند. پس اینها حلال نیستند ووقتی حلال نباشند حرام خواهند بود.

tazkie;460540 نوشت:
مشکل بر سر سقوط وظیفه نیست، مشکل بر سر اطمینان از حسن عمل هست.

قبلا این موارد توضیح داده شد، اگر تکلیف عبارت از این است که انسان به وظیفه ای که در مقابل خدا قبول دارد عمل کند خدا همین اندازه را از ما می پذیرد وحسن عمل هم چیزی غیر از این نیست. وبیشتر از این جلو افتادن از خداست که مسلما قبح عملش بیشتر از حس وظیفه بیش از حد است.

tazkie;460540 نوشت:
اولاً همین احکام موجود در روایات هم، در موارد بسیار معدود بر اساس متواترات هستند، و عموماً در بهترین حالت صحیح هستند، و می دانیم که حدیث صحیح قطعیت ایجاد نمی کند، که اگر می کرد در صورت ناسازگاری با متواتر، کنار گذاشته نمی شد.

این مساله قبلا پاسسخ داده شد.

tazkie;460540 نوشت:
ثانیاً در بیشتر موارد وقتی به مرحله ای می رسیم، به استنباط ختم می شود. مثلاً زمان معصومین سیگار نبوده است که بخواهند بگویند کشیدن آن مصداق رساندن غبار غلیظ به گلو هست یا خیر. خب اینجا بحث بر سر مبطلات یک عمل واجب پیش می آید که استنباط غیر معصوم بر آن رخ می دهد. دسترسی هم که به معصوم و خدا نداریم که بپرسیم و پاسخ بگیریم.

در احکام حتی بیان معصوم مصادیق وموضوعات را مشخص نمی کنند بلکه تشخیص اینها به دست عرف است واینک قالب عرف جامعه دود سیگار را غلیظ می داند یا نه؟ آنچه مبطل روزه است دود غلیظ است حال اگر از نظر عرف دود سیگار غلیظ بود مبطل است.

tazkie;460540 نوشت:
ثالثاً اختلافات گاهی هم خیلی بزرگتر از این مسائل است، مثل سن تکلیف دختر، که کسی که از همین حوزه مرجعیت گرفته است، چهار سال دیرتر از سایرین این سن دختر را مکلف می داند. حال آیا می توان با یقین پیرامون این چهار سال نظر داد؟

نظر یک مجتهد بر خلاف اجماع فقهاء باعث نمی شود که ما آنهمه را رها کنیم وبه همین یک نظر بچسبیم، ونظر ایشان برای مقلدانش حجت است.

با سلام.

کریم;471486 نوشت:
لازمه بحث علمي بحث کردن بر اساس اصول ثابت شده یک علم است ورد بحث ولایت فقیه وپیروی از علماء هم ادله عقلی وجود دارد که بیشتر در عقاید استفاده می شود وهم دلایل نقلی که از ائمه به ما رسیده است. ولی ما نمی توانیم معیارهای شخصی شما را ملاک قرار دهیم. به هر حال شما وقتی در مقابل این همه ادله پشت سر هم تکرار کنید که من قانع نشدم وسوالم حل نشد آخر بحث مسلم است که به جایی نمی رسد. شما باید یا دلیل بالاتر ومحکم تری ذکر کنید ویا اینکه ادله ما را با ادله قوی تر رد کنید. که علی الظاهر نوعا هیچکدام ا زاین دو کار ار انجام نمی دهید. اگر برداشت بنده درست باشد.

عرض من این بود که «

من نمی گویم نظر بنده معیار باشد، ولی خب برای اینکه پاسخ ذهنی من حل شود یا باید غلط بودن این روش من مشخص شود یا شما با همین روش پاسخ من را بفرمایید،
» در ذهن من منطقی نیست حدیثی که به سرحد تواتر نرسیده است به عنوان امری یقینی که عقیده را بر مبنای آن می نهیم قرار گیرد، زیرا تواتر است که یقین می آورد و ما نقل متواتر داریم که "لا تقف ما لیس لک به علم". شما بهتر از من می دانید که بسیاری از آحاد در برابر تواتر کنار گذاشته می شوند، و این بیانگر این است که آحاد علم آور نیست.

نگرش متخصصین علم حدیث نیز با توجه به معصوم نبودنشان حجت نیست.

پس پیشنهاد من این است که اگر نگرش من را درست نمی دانید، علیه آن دلیل بیاورید، تا اگر دلیلتان قابل قبول است بپذیریم.

نقل قول:
البته این بحث عقلی نیست که دلیل عقلی ذکر کنیم بلکه بحثی در اصول فقه وعلم حدیث است، واجماع فقهاء در قبول آن ومشی بر اساس آنخود دلل درستی وحجیت آن است. با توجه به اینکه وقتی ائمه می فرمایند: جعلته حاکما علیکم، من فقهاء را حاکم بر شما قرار دادم. سیره وروش آنها در چنین اموری درست وحجیت دارد.

خب ببینید، به نظر من غیرمنطقی است که اگر اصحاب و علمای غیرمعصوم عملی را مرتکب شدند، عملشان برای ما حجت باشد. شما یا باید عقلانیت این امر را ثابت کنید یا رسیده از معصوم بودن نقلی که بیان کردید را.

ضمن اینکه بفرمایید تفاوت این روش با توسل به اکثریت چیست؟

نقل قول:
شما گفتید که دلیلی بر اینکه فقهاء این اصول را از ائمه گرفته اند بیان کنید، بنده هم ذکر کردم، البته این یک قاعده است وبحث وضو ار باب مثال بود. ثانبا تقلید ومراجعه به فقهاء در احکام است نه اعتقادات وخود فقهاء نیز در توضیح المسائل خود تاکید کرده اند که تقلید در عقاید جایز نیست. بلکه هر کس خود باید در این زمینه مجتهد باشد.

بحث تقریباً از اینجا شروع شد:

فرمودید:

طبق مبانی رسیده از اهل بیت این روش فقهاء مورد تایید است ومسیری است که اهل بیت برای ما تعیین کرده اند. وشرط نکرده اند که تا یقین صددرصدبه صدور نداشتید، عمل نکنید.

بنده عرض کردم:
شما این مبانی رسیده از سوی اهل بیت را بیان بفرمایید تا ببینیم آیا چنین روشی را تأیید می کند یا خیر. ضمن اینکه ما باید یقین پیدا کنیم و بعد عمل نکنیم، همان خدایی که به معصوم حجیت داده است می فرماید: «لا تقف ما لیس لک به علم»

فرمودید:

ما در حدیث از امام صادق علیه السلام داریم: وقتی از ایشان سوال می شود که اگر ما وضوء داشته ام والان شک می کنم که وضویم باطل شده است یانه؟ امام وابشان این است: لا تنقض الیقین بالشک، هیچوقت یقینت را با شک از بین نبر.

عرض کردم:
همانطور که نقل فرمودید، این حدیث گذشته از اینکه پیرامون احکام است، می فرماید یقین را با شک از بین نبرد، یعنی یک یقین ابتدایی هست، که دیگر نباید به آن شک کرد، در حالی که سؤال من مربوط به پیش از یقین است و یقین معقول هم پیش از آنکه یک شک اولیه باشد ایجاد نمی شود. قرآن می فرماید لاتقف ما لیس لک به علم. بنده هم می خواهم چیزی را بپذیرم که بدان علم دارم.

حال در پاسخ به این سخن آخر من، شما نقل فوق را مطرح کرده اید. همانطور که می بینید شما از اصل مسئله خیلی فاصله گرفته اید. بحث بر سر ائمه گرفتن نیست، بر سر یقین آوری و ناسازگاری با آیه ی شریفه ی لا تقف ما لیس لک به علم است.

نقل قول:
ما نگفتیم که مراجع معصوم هستند وعین امام معصوم می باشند، واین بحثهای اختلافی هم که مطرح می کنید ربطی به مراجعه به فقهاء وحاکم قرار دادن آنها در اختلافات وفهم احکام دینی ندارد. چون در این موارد هر کس باید به مرجع خود مراجعه کند.

در موردی که گفتم بحثهای فتوایی و احکام هم مطرح هستند، ولی من چون نمی خواهم بحث سیاسی باشد، مطرح نمی کنم. بعد هم اختلاف به هر حال هست و مراجع در همه چیز یک چیز نمی گویند، همین است که عمل به احتیاط یک امر است و عمل به فتوای یک مرجع یک امر دیگر.

نقل قول:
امام واسطه فیض بین خدا وبندگان است. ودر حدیث به خورشیدی تشبیه شده است که نبودش مساوی با از بین رفتن مخلوقات است. وامام صادق علیه السلام می فرماید: لولا الحجة لساخت الارض بأهلها، اگر حجت خدا نباشد زمین اهل خود را فرو می برد. برای مطالعه بیشتر می توانید به کتاب حجت اصول کافی مراجعه کنید مخصوصا بحث اظطرار به حجت الهی.

ببینید من بحث عقلی وجود حجت را عرض می کنم و بحثهای نقلی تا پیش از رفع مسئله ابهامی که می دانید من دارم، با مشکل روبرو هستند. اضطرار عقلی وجود امام زمان، اموری را شامل می شود که همین مرجعیت، به فرض داشتن امکان رساندن به مقصد، آنها را رفع می کند.

نقل قول:
این در نبود معصوم است والا با بودن ایشان اینطور نخواهد بود. وغیبت ایشان نیز همانطورکه در اول گفته شد از بی کفایتی مردم بوده است.

خب همین را عرض می کنم. در نبود معصوم آیا فتوای مرجع تقلید، کفایت می کند برای رسیدن به رضای خدا؟ اگر آری، عقلاً می توان پذیرفت که ممکن است هر زمانی حجتی نداشته باشد، جدای از بحثهای نقلی که محتاج بررسی هستند.

نقل قول:
اگر لطف کنید آیه را از اول بخوانید بحث از حلیت است که می فرماید این اشخاص بر شما که پاکدمن هستند حلال می باشند نه کسانی که زناکار بوده ویا در پنهانی آنهارا بدوستی می گیرند. پس اینها حلال نیستند ووقتی حلال نباشند حرام خواهند بود.

[=Traditional Arabic]الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حِلٌّ لَّكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلُّ لَّهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلاَ مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ وَمَن يَكْفُرْ بِالإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ

امروز چيزهاى پاكيزه براى شما حلال شده و طعام كسانى كه اهل كتابند براى شما حلال و طعام شما براى آنان حلال است و [بر شما حلال است ازدواج با] زنان پاكدامن از مسلمان و زنان پاكدامن از كسانى كه پيش از شما كتاب [آسمانى] به آنان داده شده به شرط آنكه مهرهايشان را به ايشان بدهيد در حالى كه خود پاكدامن باشيد نه زناكار و نه آنكه زنان را در پنهانى دوست‏خود بگيريد و هر كس در ايمان خود شك كند قطعا عملش تباه شده و در آخرت از زيانكاران است

خب این آیه می گوید که زنان اهل دوستی گناهکارند؟ فقط می فرماید که ازدواج با آنها حلال نیست.

نقل قول:
قبلا این موارد توضیح داده شد، اگر تکلیف عبارت از این است که انسان به وظیفه ای که در مقابل خدا قبول دارد عمل کند خدا همین اندازه را از ما می پذیرد وحسن عمل هم چیزی غیر از این نیست. وبیشتر از این جلو افتادن از خداست که مسلما قبح عملش بیشتر از حس وظیفه بیش از حد است.

نخواستیم از خدا جلو بزنیم. خواستیم همین عبارت شما که "خدا قبول دارد" ثابت شود. و تمام بحث بر سر همین است.

نقل قول:
در احکام حتی بیان معصوم مصادیق وموضوعات را مشخص نمی کنند بلکه تشخیص اینها به دست عرف است واینک قالب عرف جامعه دود سیگار را غلیظ می داند یا نه؟ آنچه مبطل روزه است دود غلیظ است حال اگر از نظر عرف دود سیگار غلیظ بود مبطل است.

اینکه قدری غیرمنطقی به نظر می رسد: فرض کنید در عرف جامعه ای دود سیگار غبار غلیظ محسوب نمی شو و در جامعه ای می شود، آیا در اولی کشین سیگار روزه را باطل می کند و در دیگری نمی کند؟ یعنی معیار خدا با عرف جوامع تفاوت می کند؟

نقل قول:
نظر یک مجتهد بر خلاف اجماع فقهاء باعث نمی شود که ما آنهمه را رها کنیم وبه همین یک نظر بچسبیم، ونظر ایشان برای مقلدانش حجت است.

خب تفاوت این با توسل به اکثریت را بفرمایید.

با سپاس

[="Tahoma"][="Navy"]سلام
به نظر بنده یکی از دلایل حجیت اجتهاد امر معصومین ع به برخی از اصحاب خود در خصوص اجتهاد و افتاء است چه اینکه اجتهاد و افتاء حتی در زمان حضور امامان هرچند متکی بر نقلهای یقینی بوده اما استنباطات یقینی نبوده است و امکان اشتباه وجود داشته است با این حال امام معصوم ع امر به اجتهاد و افتاء فرموده اند . این به معنای حجت بودن فتوای مجتهد است . البته با تحقیق در شخصیت دینی و علمی این افراد میتوان به شرایط لازم برای یک مجتهد مورد اطمینان پی برد
یا علیم
[/]

tazkie;475453 نوشت:
من نمی گویم نظر بنده معیار باشد، ولی خب برای اینکه پاسخ ذهنی من حل شود یا باید غلط بودن این روش من مشخص شود یا شما با همین روش پاسخ من را بفرمایید،» در ذهن من منطقی نیست حدیثی که به سرحد تواتر نرسیده است به عنوان امری یقینی که عقیده را بر مبنای آن می نهیم قرار گیرد، زیرا تواتر است که یقین می آورد و ما نقل متواتر داریم که "لا تقف ما لیس لک به علم". شما بهتر از من می دانید که بسیاری از آحاد در برابر تواتر کنار گذاشته می شوند، و این بیانگر این است که آحاد علم آور نیست.

بنده هم عرض کردم معیار در این مباحث یقین عقلی نیست بلکه اطمینان به صدور روایت است. البته در مورد احکام شرعی اکثرا اینها با اخبار متواتر ثابت شده اند. ویا اگر خبر متواتری نیست اخبار آحاد نیز با توجه به دلایلی که قبلا گفته شد مثا عمل فقهاء ویا شهرت فتوایی درست می شود. واین مساله ای است که مباین تاییدی آن گفته شد.

tazkie;475453 نوشت:
خب ببینید، به نظر من غیرمنطقی است که اگر اصحاب و علمای غیرمعصوم عملی را مرتکب شدند، عملشان برای ما حجت باشد. شما یا باید عقلانیت این امر را ثابت کنید یا رسیده از معصوم بودن نقلی که بیان کردید را.
ضمن اینکه بفرمایید تفاوت این روش با توسل به اکثریت چیست؟

تفاوتش این است که معصوم این روش را تایید کرده است. واین فقهاء جامع الشرایط در واقع منصوب از جانب ائمه (ع) هستند. اگر شما رای معصوم را قبول دارید خود معصوم این روش را تایید کرده است.

tazkie;475453 نوشت:
شما این مبانی رسیده از سوی اهل بیت را بیان بفرمایید تا ببینیم آیا چنین روشی را تأیید می کند یا خیر. ضمن اینکه ما باید یقین پیدا کنیم و بعد عمل نکنیم، همان خدایی که به معصوم حجیت داده است می فرماید: «لا تقف ما لیس لک به علم»

اشتباه همین جاست که اینهار اخلاف علم یدانیم. وقتی چیزی با دلیل عقلی یا شرعی موید تایید امام معصوم وروش مورد قبول امام تایید شده این علم است. در علم نگفته اند که حتما یقین صددرصد باشد. این همه حدیث که به ما توصیه کردهاند از علماء علم ید بگیریم. ا حساب شما ما نمی توانیم از غیر معصوم علم یاد بگیریم چون یقین به واقعیت آن نداریم. آنوقت این همه حدیث که توصیه به علم آموزی کرده بیخود خواهد بود. خلاصه کلام اینکه همین فتوای مراجع علم است نه جهل.

tazkie;475453 نوشت:
ما در حدیث از امام صادق علیه السلام داریم: وقتی از ایشان سوال می شود که اگر ما وضوء داشته ام والان شک می کنم که وضویم باطل شده است یانه؟ امام وابشان این است: لا تنقض الیقین بالشک، هیچوقت یقینت را با شک از بین نبر. عرض کردم: همانطور که نقل فرمودید، این حدیث گذشته از اینکه پیرامون احکام است، می فرماید یقین را با شک از بین نبرد، یعنی یک یقین ابتدایی هست، که دیگر نباید به آن شک کرد، در حالی که سؤال من مربوط به پیش از یقین است و یقین معقول هم پیش از آنکه یک شک اولیه باشد ایجاد نمی شود. قرآن می فرماید لاتقف ما لیس لک به علم. بنده هم می خواهم چیزی را بپذیرم که بدان علم دارم. حال در پاسخ به این سخن آخر من، شما نقل فوق را مطرح کرده اید. همانطور که می بینید شما از اصل مسئله خیلی فاصله گرفته اید. بحث بر سر ائمه گرفتن نیست، بر سر یقین آوری و ناسازگاری با آیه ی شریفه ی لا تقف ما لیس لک به علم است.

شما علی الظاهر یک قاعده دیگر از حدیث در آوردی در حالی که حدیث آن را نمی گوید. مساله در احکام شرعیه است اینکه قبل یقین شکی بوه واز این حرفها ربطی به این حدیث ندارد. مساله خیلی واضح وروشن است. شما می دانستید لباستان پاک بوده روز شنبه، روز یکشنبه شک می کنید که لباستان شاید نجس باشد. در اینجا طبق همین قاعده فتوا می دهند که این لباس پاک است ویقینی که روز شنبه داشته ای با شک یکشنبه از بین نبر. برداشت شما در حدیث وجود ندارد.

tazkie;475453 نوشت:
خب همین را عرض می کنم. در نبود معصوم آیا فتوای مرجع تقلید، کفایت می کند برای رسیدن به رضای خدا؟ اگر آری، عقلاً می توان پذیرفت که ممکن است هر زمانی حجتی نداشته باشد، جدای از بحثهای نقلی که محتاج بررسی هستند.

از نظر عقلی هم بخواهید بحث کنید. خداوند متعال می فرماید: إنی جاعل فی الارض خلیفة، من می خواهم در زمین جانشینی قرار دهم(بقره/30) به حکم عقل جانشین وخلیفه باید با مستخلف عنه تناسب داشته باشد. آیا خداوندی که مبرای از همه بدیها ومزین به همه خوبی هاست می تواند جانشینش انسان گنهکار باشد، پس یک انسان پاک ومبرای از گناه باید وجود داشته باشد که نقض غرض نشود. جانشینی که مظهر صفات الهی باشد. واین همان معصوم است که هر زمانی لازم است.

tazkie;475453 نوشت:
الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حِلٌّ لَّكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلُّ لَّهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلاَ مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ وَمَن يَكْفُرْ بِالإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ امروز چيزهاى پاكيزه براى شما حلال شده و طعام كسانى كه اهل كتابند براى شما حلال و طعام شما براى آنان حلال است و [بر شما حلال است ازدواج با] زنان پاكدامن از مسلمان و زنان پاكدامن از كسانى كه پيش از شما كتاب [آسمانى] به آنان داده شده به شرط آنكه مهرهايشان را به ايشان بدهيد در حالى كه خود پاكدامن باشيد نه زناكار و نه آنكه زنان را در پنهانى دوست‏خود بگيريد و هر كس در ايمان خود شك كند قطعا عملش تباه شده و در آخرت از زيانكاران است
خب این آیه می گوید که زنان اهل دوستی گناهکارند؟ فقط می فرماید که ازدواج با آنها حلال نیست.

وقتی زنان اهل دوستی گناهکار هستند چطور دوستی با آنها ایراد نداشته باشد. سخن اول شما این بود که دلیل صریحی بر حرمت دوستی دختر وپسر نیست. حال خود می فرمایید زنان اهل دوستی گناهکار هستند. ایل جمع است؟

tazkie;475453 نوشت:
اینکه قدری غیرمنطقی به نظر می رسد: فرض کنید در عرف جامعه ای دود سیگار غبار غلیظ محسوب نمی شو و در جامعه ای می شود، آیا در اولی کشین سیگار روزه را باطل می کند و در دیگری نمی کند؟ یعنی معیار خدا با عرف جوامع تفاوت می کند؟

علی الظاهر مطلب را خوب نرساندم. اگر قرار باشد تک تک جزئیات را شرع معین کند باید هزاران جلد کتاب نوشته شود. بلکه همین شرع برای عقل مردم ارزش قائل است. حکم را بیان می کند وتطبیق آنرا به عرف عقلاء می سپارد. واگر عرفها فرق کنند بلکه هر قشری طبق عرف خود عمل می کنند. سوای اینکه از جمله ما چنین برداشتی در نمی آمد. بلکه شارع حکم را بیان می کند.

سلام علیکم و رحمة الله.

کریم;476019 نوشت:
بنده هم عرض کردم معیار در این مباحث یقین عقلی نیست بلکه اطمینان به صدور روایت است. البته در مورد احکام شرعی اکثرا اینها با اخبار متواتر ثابت شده اند. ویا اگر خبر متواتری نیست اخبار آحاد نیز با توجه به دلایلی که قبلا گفته شد مثا عمل فقهاء ویا شهرت فتوایی درست می شود. واین مساله ای است که مباین تاییدی آن گفته شد.

بله، ولی همین اطمینان به صدور روایت از لسان معصوم، باید امری باشد که عقل آنرا تأیید کند. مسئله همینجاست که عمل فقهاء یا شهرت فتوا، نظر به غیرمعصوم بودن فقها، جبران آحاد بودن را نمی کند و نمی توان به چیزی که منبع غیریقینی اطمینان کرد.

عرض کرده بودم: «به

نظر من غیرمنطقی است که اگر اصحاب و علمای غیرمعصوم عملی را مرتکب شدند، عملشان برای ما حجت باشد. شما یا باید عقلانیت این امر را ثابت کنید یا رسیده از معصوم بودن نقلی که بیان کردید را.
» که پاسخی نفرمودید.

نقل قول:
تفاوتش این است که معصوم این روش را تایید کرده است. واین فقهاء جامع الشرایط در واقع منصوب از جانب ائمه (ع) هستند. اگر شما رای معصوم را قبول دارید خود معصوم این روش را تایید کرده است.

تأیید روش که محتاج اثبات است، اما این شبهه مربوط به چیزی است که شباهت به مغالطه توسل به اکثریت دارد که عقلاً غلط است. حال آیا عقل سلیم با سخن معصوم می تواند ناسازگار باشد؟ آیا حاضرید علم منطق را مردود بدانید؟ به نظر من شما باید نشان بدهید که این مسئله توسل به اکثریت نیست. و صرف اینکه معصوم آنرا تأیید کرده است، توسل به اکثریت را منطقی نمی کند.

نقل قول:
اشتباه همین جاست که اینهار اخلاف علم یدانیم. وقتی چیزی با دلیل عقلی یا شرعی موید تایید امام معصوم وروش مورد قبول امام تایید شده این علم است. در علم نگفته اند که حتما یقین صددرصد باشد. این همه حدیث که به ما توصیه کردهاند از علماء علم ید بگیریم. ا حساب شما ما نمی توانیم از غیر معصوم علم یاد بگیریم چون یقین به واقعیت آن نداریم. آنوقت این همه حدیث که توصیه به علم آموزی کرده بیخود خواهد بود. خلاصه کلام اینکه همین فتوای مراجع علم است نه جهل.

من عرض کرده ام: «

شما این مبانی رسیده از سوی اهل بیت را بیان بفرمایید تا ببینیم آیا چنین روشی را تأیید می کند یا خیر. ضمن اینکه ما باید یقین پیدا کنیم و بعد عمل نکنیم، همان خدایی که به معصوم حجیت داده است می فرماید: «لا تقف ما لیس لک به علم»
» من نگفتم این امور خلاف علم هستند. منظور از علم در این آیه، یک رشته از علم نیست، بلکه دانستن و یقین داشتن است.

از حساب بنده می توان از غیرمعصوم علم گرفت، ولی نمی توان به درستی آن یقین داشت.

نقل قول:
شما علی الظاهر یک قاعده دیگر از حدیث در آوردی در حالی که حدیث آن را نمی گوید. مساله در احکام شرعیه است اینکه قبل یقین شکی بوه واز این حرفها ربطی به این حدیث ندارد. مساله خیلی واضح وروشن است. شما می دانستید لباستان پاک بوده روز شنبه، روز یکشنبه شک می کنید که لباستان شاید نجس باشد. در اینجا طبق همین قاعده فتوا می دهند که این لباس پاک است ویقینی که روز شنبه داشته ای با شک یکشنبه از بین نبر. برداشت شما در حدیث وجود ندارد.

با همین تمثیل شما، ابتدا باید در روز شنبه ای بنده بدانم لباس پاک است تا روز بعد به شک نیفتم یا نه؟ شما به صورت یقینی مسئله را ثابت بکنید تا بنده به یقین برسم، بنده فردا به شک نخواهم افتاد. بحث ما بر سر همین یقین اوّلیه ای است که منطقی باشد و نه از سر اینکه دوست داریم اینگونه فکر کنیم. بعد هم مسئله اعتقادی با مسئله پاک و نجس یکی نیست. در مباحث اعتقادی، معیار تحقیقی نپذیرفتن چیزی بدون یقین است.

نقل قول:
از نظر عقلی هم بخواهید بحث کنید. خداوند متعال می فرماید: إنی جاعل فی الارض خلیفة، من می خواهم در زمین جانشینی قرار دهم(بقره/30) به حکم عقل جانشین وخلیفه باید با مستخلف عنه تناسب داشته باشد. آیا خداوندی که مبرای از همه بدیها ومزین به همه خوبی هاست می تواند جانشینش انسان گنهکار باشد، پس یک انسان پاک ومبرای از گناه باید وجود داشته باشد که نقض غرض نشود. جانشینی که مظهر صفات الهی باشد. واین همان معصوم است که هر زمانی لازم است.

استاد گرامی، این استدلال شما بیشتر نقلی است، ولی در عین حال نقل شما علیرغم تواتر، منظور شما را نمی رساند. توصیف این خلیفه در ادامه چیست؟ در ادامه همین آیه می خوانیم: «

قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ
» پس این خلیفه، در زمین فساد می کند و خونها می ریزد، ولی خدا چیزی می داند که فرشتگان نمی دانند. منظور از خلیفه در این آیه، آیا امام معصوم است؟ آیا انسان گناهکار مصداق آن نیست؟ خب من فکر می کنم کسی که فساد فی الارض می کند، معصوم نیست و گناهکار است.

روشن است که خلیفه، مطلق انسان است، و نه انسان معصوم. پس مسئله با این آیه اثبات نمی شود.

ضمن اینکه احتراماً ما خواستیم دلایل عقلی را ببینیم که تعارضی با کفایت فقها در زمان غیبت نداشته باشند. البته دلایل نقلی متواتر همچون آیات قرآن و حدیث ثقلین نیز محتاج تفاسیر عقلی هستند که از بحث ما خارج است.

نقل قول:
وقتی زنان اهل دوستی گناهکار هستند چطور دوستی با آنها ایراد نداشته باشد. سخن اول شما این بود که دلیل صریحی بر حرمت دوستی دختر وپسر نیست. حال خود می فرمایید زنان اهل دوستی گناهکار هستند. ایل جمع است؟

من از شما پرسیده ام(به علامت سؤال در انتهای آیه توجه بفرمایید): «

خب این آیه می گوید که زنان اهل دوستی گناهکارند؟ فقط می فرماید که ازدواج با آنها حلال نیست.
» من نگفته ام گناهکارند، دارم از شما می پرسم که آیا این آیه گفته است که آنها گناهکارند؟ همین. من که قرینه ای بر گناهکاری در این آیه نمی بینم.

نقل قول:
علی الظاهر مطلب را خوب نرساندم. اگر قرار باشد تک تک جزئیات را شرع معین کند باید هزاران جلد کتاب نوشته شود. بلکه همین شرع برای عقل مردم ارزش قائل است. حکم را بیان می کند وتطبیق آنرا به عرف عقلاء می سپارد. واگر عرفها فرق کنند بلکه هر قشری طبق عرف خود عمل می کنند. سوای اینکه از جمله ما چنین برداشتی در نمی آمد. بلکه شارع حکم را بیان می کند.

البته پیشتر فرموده بودید عرف جامعه، ولی همین عرف عقلا هم مسئله را حل نمی کند. زیرا باز می پرسم که آیا این مسئله را معصوم تجویز کرده یا برداشت ماست؟ اگر اوّلی است نیاز به اثبات تواتر دارد و اگر دومی است، برهانی جلی را می طلبد.

مطالبی که فراموش شده اند:

متأسفانه مطالبی پیشتر نقل شدند که بدون اینکه مسئله برای من حل شود، مسکوت ماندند.

1.بحث عقل غیرمعصوم بود که آیا می توان به آن اعتماد کرد در تفسیر و براهین منطقی یا خیر، که شما فرمودید منطق و فلسفه کمک به دوری آنها از خطا می کند که عرض کردیم که منطقیون و فلاسفه با هم اختلاف دارند و هر کدام نیز خود را پیرو منطق می دانند و البته بین فلسفه ها اختلاف هست، چه رسد به فلاسفه. بعد از آن، بحث مصداقی شد که متأسفانه با کنار رفتن مصداق، خود مسئله نیز فراموش شد.

2.در بحث لزوم تواتر برای اطمینان به حدیث، که فرمودید که نگرش متخصصین حدیث این نیست، عرض کردم: «

نگرش متخصصین علم حدیث نیز با توجه به معصوم نبودنشان حجت نیست. پس پیشنهاد من این است که اگر نگرش من را درست نمی دانید، علیه آن دلیل بیاورید، تا اگر دلیلتان قابل قبول است بپذیریم.
» که پاسخ نفرمودید.

3.بحث اختلاف بین فقها و مراجع مسکوت ماند. عرض کرده بودم اگر نگرش همه یکی است، عمل به احتیاط چه مفهومی دارد؟ بدون شک در چنین حالتی عمل به فتوای یک مرجع برابر با عمل به فتوای مرجع دیگر بود.

4.عرض کرده بودم:

ضرورت عقلی وجود امام زمان، اموری را شامل می شود که همین مرجعیت، به فرض داشتن امکان رساندن به مقصد، آنها را رفع می کند. که پاسخی نفرمودید.

5.فرموده بودید: «
نظر یک مجتهد بر خلاف اجماع فقهاء باعث نمی شود که ما آنهمه را رها کنیم وبه همین یک نظر بچسبیم، ونظر ایشان برای مقلدانش حجت است.
» که پرسیدم:
تفاوت این با توسل به اکثریت را بفرمایید.

با سپاس

tazkie;478671 نوشت:
من نگفتم این امور خلاف علم هستند. منظور از علم در این آیه، یک رشته از علم نیست، بلکه دانستن و یقین داشتن است.

از کجای آیه استفاده می شود ویا آیه دیگری که ناظر به این مساله باشد وبگوید علم در اینجا همان یقین عقلی است؟ علی الظاهراین سخنی است که شما دارد به آیه تحمیل می کنید.

tazkie;478671 نوشت:
پس این خلیفه، در زمین فساد می کند و خونها می ریزد، ولی خدا چیزی می داند که فرشتگان نمی دانند. منظور از خلیفه در این آیه، آیا امام معصوم است؟ آیا انسان گناهکار مصداق آن نیست؟ خب من فکر می کنم کسی که فساد فی الارض می کند، معصوم نیست و گناهکار است.

بحث در همان إنی أعلم ما لا تعلمون است، خداوند نمی گوید من اسن انسان خونریز را خلیفه قرار می دهم بلکه این فرشته ها از آن خلیفه واقعی خبر ندارند که ادامه آیات را بخوانید این مساله را برای فرشته ها روشن می کند. که معیار خلیفه بودن به دست می آید.

tazkie;478671 نوشت:
خب این آیه می گوید که زنان اهل دوستی گناهکارند؟ فقط می فرماید که ازدواج با آنها حلال نیست.» من نگفته ام گناهکارند، دارم از شما می پرسم که آیا این آیه گفته است که آنها گناهکارند؟ همین. من که قرینه ای بر گناهکاری در این آیه نمی بینم.

عذر می خواهم این حرفها دیگر از شما که دنبال دلایل عقلی هستید بعید است. خداوند حکیم چرا باید بگوید آدمی که گناهکا رنیست با او ازدواج نکنید؟ شما تا حالا صراحت آیه در اینکه نباید با زنانی که دوست مرد برای خود می گیرند ازدواج کرد پذیرفتید. خوب اگر اینها گناهکار نیستند خداوند با کدام علت معقول توصیه می کند که با آنها ازدواج نکنید؟

tazkie;478671 نوشت:
متأسفانه مطالبی پیشتر نقل شدند که بدون اینکه مسئله برای من حل شود، مسکوت ماندند.

در مورد مسائلی هم که بنده جواب نداده ام قصد بی احترامی نیست بلکه جواب آنها قبلا داده شده وجواب دیگری هم ندارم به این معنی که شما جوابهای ما را با دلیل قانع کننده ای رد نکرده اید که بنده دوباره جواب دهم. وعلت دوم اینکه چه بسا بنده هزاران دلیل هم بیاورم ولی شما قانع نشوید وبه آن یقین عقلی نرسید. به هر حال بنده فکر می کنم این روش تا حدودی خوب است ولی به این شدت هم چه بسا درست نباشد. چون فلسفه همه احکام شریعت برای ما واضح وروشن نیست که بخواهیم دلایل عقلی آن را بیان کنیم. وبنده نیز با مطالعاتی که دارم بیشتر از اینها دلیل دیگری ندیده ام سوای استدلالهایی که برای خود دارم وتلاش کرده ام آنها را بصورت متقن ومستند در این جوابها بیان کنم.

با سلام و تشکر

انتظار من این است که قدری با حوصله و بردباری به من پاسخ داده شود، آنهم وقتی ساعتها برای شبهات افراد بیدین که فقط قصدشان این است که از فیلتر نشدن این سایت برای نشر شبهاتشان استفاده کنند، وقت گذاشته می شود، نمی شود انتظار داشت که برای یک مسلمان شیعه هم وقت زیادی گذاشته شود؟ به نظرم گفتن اینکه «

چه بسا بنده هزاران دلیل هم بیاورم ولی شما قانع نشوید وبه آن یقین عقلی نرسید
» نمی تواند درست باشد، و من پیرامون وجود خدا و صحت اسلام به آن یقین عقلی مورد نظرم رسیده ام. ولی مباحثی که شما بیان می کنید نیاز به بحث دارد تا پذیرفته شود. چرا باید فکر کنیم که اگر کسی هدفش رسیدن به پاسخ باشد باید بحث خیلی سریع و کوتاه جمع و جور بشود و او سریعاً قانع شود؟ این پرسشگری موشکافانه است که ما را در رسیدن به براهین قویتر یاری می کند.

من به شما عرض کردم که فلاسفه و منطقیون با هم اختلاف دارند،[این دقیقاً استدلالی است که در کتاب اندیشه اسلامی، آیت الله سبحانی و دکتر رضایی، برای عدم کفایت عقل برای رسیدن به سعادت مطرح می کنند] شما می فرمایید عقل می تواند حکم کند، مسئله اینجاست که مگر عقل خود ما معصوم است؟(خود شما به خاطر نارسایی عقل غیرمعصوم به منطق و فلسفه ارجاع داده بودید) اگر باز ارجاع به فلسفه و منطق بدهید هم دور ایجاد می شود. پیرامون نیت آنها شما فرمایشی کردید که خب آنرا نمی شود ملاک قرار داد و گفت فلاسفه ی مخالف ما با حق عناد دارند.

در مورد مباحث فقهی، شما عمل فقها را جبرانگر عدم تواتر روایت می کنید، ولی اثبات منطقی این جبرانگری، به عهدۀ شماست.

به روایات بر اعتبار نگرش فقهاء اشاره می فرمایید که متواتر نیستند.

می فرمایید علمای حدیث غیرمتواتر را نیز معتبر می نامند، عرض می کنم که اگر غیرمتواتر معتبر است، چرا در برابر تواتر کنار گذاشته می شود؟ خود شما بفرمایید که فرق متواتر و غیرمتواتر چیست؟ آیا غیرمتواتر یقین آور است، ولی متواتر یقین آورتر است؟

می فرمایید که نظر اکثر فقها بر نظر اقلیت توفق دارد، می پرسم که تفاوت این استدلال با توسل به اکثریت چیست؟ آیا می شود چون اکثریت یک چیزی را حکم کرد بگوییم استنباط اکثریت درست است؟

و باید بپذیرید که در بسیاری موارد بر اساس ظن و گمان بیان می کنید، به عنوان مثال، می فرمایید: «

خداوند حکیم چرا باید بگوید آدمی که گناهکا رنیست با او ازدواج نکنید؟
» که خب بنده نمی گویم زنان اهل دوستی گناهکار نیستند(اطمینان هم ندارم که هستند)، عرض می کنم این آیه آنها را گناهکار ندانسته است: شما مدعی هستید و باید ثابت کنید که اسلام فقط در صورتی از ازدواج با یک زن نهی می کند که آن زن گناهکار باشد. ضمن اینکه این آیه فقط در مورد زنان اهل دوستی حرف زده است، مردان اهل دوستی را روی چه حسابی گناهکار می دانید؟
از سوی دیگر، شاید به این دلیل که ممکن است چنین زنی اهل دوستی بودن خود را بعد از ازدواج نیز حفظ کند و خطر خیانت و زنا می رود، از ازدواج با او نهی شده باشد، چنانکه بنا به روش فقها که هر چند بنده در آن کمی شک دارم ولی شما در آن یقین دارید، خود دوستی هم پرتگاه افتادن به یک سری گناه است که در نتیجه عزیزان استنباط به حرام بودنش می کنند.

یا در مورد بحث لزوم وجود امام زمان، این آیه منظور شما را نمی رساند، زیرا تمام انسانهای غیرمعصوم، فساد فی الارض و خونریزی نمی کنند، تفسیر انی اعلم ما لا تعلمون، به اینکه فرشتگان برآورد اشتباهی از این خلیفه کرده اند و آن خلیفه عصمت دارد، نیز فقط یک فرض است(که شاید با توجه به بحثهای ماهوی مجردات درست نباشد)، و ممکن است منظور این باشد که در بین همین انسانها، انسانهای صالحی هم خواهند آمد. ضمن اینکه این آیه صراحتی بر حضور دائمی این خلیفه بر زمین ندارد.

در مورد لا تقف ما لیس لک به علم، خب خود شما بفرمایید: «به چیزی علم داشتن» یعنی چه؟ ضمن اینکه گذشته از این سند نقلی، عقل سلیم هم می گوید که تا به اطمینان نرسیدی نپذیر. مگر غیر از این است که قرآن گروهی را مذمت می کند که پیروی ظن را می کنند؟

من خواهشمندم با صبر و حوصله و حلاجی، به روش معصومین که هرگز از پرسشگری افراد خسته نمی شدند به سؤالات پاسخ بدهید.

با سپاس

وَ ما يُدْريکَ لَعَلَّهُ يَزَّکَّى

tazkie;479174 نوشت:
انتظار من این است که قدری با حوصله و بردباری به من پاسخ داده شود، آنهم وقتی ساعتها برای شبهات افراد بیدین که فقط قصدشان این است که از فیلتر نشدن این سایت برای نشر شبهاتشان استفاده کنند، وقت گذاشته می شود، نمی شود انتظار داشت که برای یک مسلمان شیعه هم وقت زیادی گذاشته شود؟ به نظرم گفتن اینکه «چه بسا بنده هزاران دلیل هم بیاورم ولی شما قانع نشوید وبه آن یقین عقلی نرسید» نمی تواند درست باشد،

بنده نیز از این نوع بحث دقیق وظریف استقبال می کنم وخسته هم نمی شوم چون این نوع بحث مورد علاقه بنده نیز هست ولی سخن در این است که همه احکام واصول ما درست است که دلیل وحکمت دارند ولی همه برای ما روشن نیستند. شما وقتی در مورد یک معرفت دینی وحکم دینی بحث می کنید نمی توانید صرفا با تکیه بر عقل خود بدون تایید دینی با قطع ویقین صددر صد جواب دهید. این کار در اصول دین قابل تحقق است که عمدتا رسیدن به حقانیت آنها عقلی است مثل توحید واسلام اما در احکام دینی همه جا نمی شود با این متد جلو رفت. مثل همین قضیه ولایت فقیه ولزوم تبعیت از او که جزء مباحث ما بود. یا اینکه شما برای همه اینها دلیل نقلی متواتر ندارید. لذا با توجه به احادیث مورد عمل در بین عقلاء وعلماء واستباطهای خودمان با توجه به این ادله باید به نتیجه برسیم.
در ضمن هر علمی اصول قواعدی دارد که سالها برای اثبات آنها بحث کرده اند، مثلا در باب علم حدیث با توجه به ادله حدیثی قواعد آن پی ریزی شده است، بنابراین اینطور نیست که ما بتوانیم برای قبول فقط احادیث متواتر را محور قرار دهیم.

tazkie;479174 نوشت:
در مورد مباحث فقهی، شما عمل فقها را جبرانگر عدم تواتر روایت می کنید، ولی اثبات منطقی این جبرانگری، به عهدۀ شماست.

ببینید فقیه حق ندارد بدون دلیل وفحص کامل فتوا ونظری دهید لذا حکمی که می دهد بعد ز بررسی تمام جوانب است. نکته بعدی اینکه خیلی از منابع وآثار دینی ما در طول تاریخ از بین رفته است مثلا در بغداد کابخانه شیخ طوسی را آتش زدند در حالی که هشتاد هزار جلد کتاب در آن قرار داشت وخیلی از از آنها خطی بودد که از بین رفتند. واز موارد باز هم بوده، یا اینکه وقتی روسیه وکشورهای غربی در زمان قاجا روبعد از او به ایران حمله کردند کتابخانه های ایران را مانند آثار باستانی تخلیه کرده وبه کشور خود انتقال دادند لذا الان بعضی از منابع معتبر اسلامی در کتابخانه های این کشورها نگهداری می شود وماها دسترسی به آنها نداریم.
غرض از بیان این سخنان این بود که احادیث ومنابع معتبری در دست علماء سابق بوده وطبق آنها فتوا داده اند، اینها یا خود دلیل موثق ویقین آور بودند ویا اینکه موید سایر روایات بودند که این روایات بخاطر عللی که ذکر کردم به دست ما نرسیده است. لذا عمل فقهاء به یک روایت وسیره آنها خود می تواند جبران کننده ودلیل بر حکمی وفتوایی باشد.
وقتی خداوند می فرماید: لا یخشی الله من عباده الّا العلماء، تنها دانشمندان از بندگان خدا از او می ترسند. عالمی که از خدا می ترسد مسلما در نقل چیزی ونسبت دادن آن به دین تمام جوانب واحتیاطات را در نظر می گیرد.

tazkie;479174 نوشت:
می فرمایید علمای حدیث غیرمتواتر را نیز معتبر می نامند، عرض می کنم که اگر غیرمتواتر معتبر است، چرا در برابر تواتر کنار گذاشته می شود؟ خود شما بفرمایید که فرق متواتر و غیرمتواتر چیست؟ آیا غیرمتواتر یقین آور است، ولی متواتر یقین آورتر است؟

ببینید یک وقت دو حدیث وجود دارد که ضد هم هستند و محتوای آنها با هم نمی سازد در موضوع واحد، در اینجا مسلم نمی توان به هر دوی این روایتها عمل کرد. لذا در چنین مواقعی اصولیون مرحجاتی بیان داشته اند که ما به کدام روایت عمل کنیم. وقتی روایتی متواتر باشد بر غیر متواتر ارحجیت دارد وغیر متواتر کنا رگذاشته می شود. متواتر هم به روایتی گفته می شود که در هر طبقه ا ی از از طبقات محدثین آنقد رآن روایت نقل شده باشد که احتمال اینکه این روات با همدیگر نقشه ای برای دروغ سازی داشته باشند نفی شود.
اما سخن در این است که همه روایات که در همه جا باهم شاخ به شاخ نمی شوند. حال روایتی است مستفیض ولی به حد تواتر نمی رسد و در عین حال حدیث صحیح می باشد. با کدام منطق ما هم احادیث ضعیف را کنار بگذاریم وهم احادیثی که مستفیض وصحیح است. اینکه همه روایتها متواتر نیست مشخص است شیعه همیشه در اقلیت بوده واز جانب دشمنان تحت تعقیب واین آزادی را نداشت که همه احادیث اهل بیت را به راحتی بیان کنند. چون در اینصورت مرگش حتمی بود. لذا بخشی از این روایات متواتر نیستند ولی ا زمنابع ومصادر صحیح به ما رسیده اند.
مطلب دیگر اینکه خود ائمه بعضی از شاگردان خود را توثیق کرده اند، وگفته اند به روایاتی که از جانب آنها می رسد عمل شود حتی اگر مسند باشد. مانند زرارة ، یا ابن ابی عمیر وابن صفوان که بخشی از اینهار ا اصطلاحا اصحاب اجماع می گویند ودر واقع روایتشان همان نقش روایت متواتر را دارد هرچند از نظر نقل به آن حد نمی رسد.
با توجه به این مطالب وآزار واذیتی که بر شیعیان بوده به نظر شما چطور می توانستند همه روایتها را با تواتر به دست ما برسانند؟

tazkie;479174 نوشت:
می فرمایید که نظر اکثر فقها بر نظر اقلیت توفق دارد، می پرسم که تفاوت این استدلال با توسل به اکثریت چیست؟ آیا می شود چون اکثریت یک چیزی را حکم کرد بگوییم استنباط اکثریت درست است؟

به نظر شما در این مورد پس چکا رکنیم؟ توسل به اکثریت این است که شما با توجه به آراء عمومی واکثریت آنها کسی را بعنوان رئیس جمهو رانتخاب کنبد. اما در بحث ما توسل به نظر اکثریت بالاستقلال نمی کنیم. بلکه این بزرگواران از یک حدیث تفسیرهای مختلفی کرده اند مثلا یکی ولایت مطلقه را فهمیده ودیگری مقیده، من وشما نیز می توانید با تبحر در علوم اجتهادی نظر خودمان را داشته باشیم ولی زمانی که اینطور نیست، آیا منطقی است که دیدگاه 90 نفر را رها کرده وبه دیدگاه 10 نفر بچسبیم البته از نظر علمی واستدلال فقهی. والا د راحکام دینی هر کس باید مقلد مرجع خودش باشد.

tazkie;479174 نوشت:
باید بپذیرید که در بسیاری موارد بر اساس ظن و گمان بیان می کنید، به عنوان مثال، می فرمایید: «خداوند حکیم چرا باید بگوید آدمی که گناهکا رنیست با او ازدواج نکنید؟» که خب بنده نمی گویم زنان اهل دوستی گناهکار نیستند(اطمینان هم ندارم که هستند)، عرض می کنم این آیه آنها را گناهکار ندانسته است: شما مدعی هستید و باید ثابت کنید که اسلام فقط در صورتی از ازدواج با یک زن نهی می کند که آن زن گناهکار باشد. ضمن اینکه این آیه فقط در مورد زنان اهل دوستی حرف زده است، مردان اهل دوستی را روی چه حسابی گناهکار می دانید؟
از سوی دیگر، شاید به این دلیل که ممکن است چنین زنی اهل دوستی بودن خود را بعد از ازدواج نیز حفظ کند و خطر خیانت و زنا می رود، از ازدواج با او نهی شده باشد، چنانکه بنا به روش فقها که هر چند بنده در آن کمی شک دارم ولی شما در آن یقین دارید، خود دوستی هم پرتگاه افتادن به یک سری گناه است که در نتیجه عزیزان استنباط به حرام بودنش می کنند.

کدام زن وگمان خواهر بزرگوار، آیه را شما از اول خوب بخوانید وببینید چه برداشتی می کنید. بنده هم از شما انتظار دارم وقتی جوابی می دهم با دلیل محکم جواب دهید واگر با توجه به خود آیه واصول ادبی جواب می دهم شما هم با دلایل علمی جواب دهید. در این آیه شریفه خداوند می فرماید: طیبات بر شما حلال شد همچنین زنان پاکدامن ا زمومنات واهل کتاب به شرط آنحه خود اهل زنا نباشید وزنان را د رپنهانی برای خود دوست نگیرید.(ترجمه خلاصه آیه)
شما روی همی جملات متمرکز شوید. خداوند حلالیت این زنان را معلق می کند به دادن مهریه، عدم زنا و دوست نگرفتن زنان در پنهانی، زوانی که حلالیت مشروط به این امور است اینها پس باید حرام باشند. والا چیز حلالی را بخاطر یک حلال دیگر منع کردن با کدام منطق عقلی می سازد؟
دوم اینکه اینجا سه مورد است یک: دادن مهریه که واجب است. دو: عدم زنا که حرام است. سه: عدم دوست گرفتن. دوتای اول مسجل است وقتی این مساله در کنار زنا که از حرامهای اشد است بیان شده وهمچنین مهریه که عدم پرداخت آن حرام است. چطور باید ما این قسمت را از آندو جدا کرده وحکم دیگری بدهیم. سیاق خود آیه حرمت این مساله را می رساند.
اینجا هیچ ظن وگمانی نیست بلکه عین یقین است. از شما هم خواهش دارم که با توجه به ادله ای که ذکر کردم جواب دهید.

tazkie;479174 نوشت:
یا در مورد بحث لزوم وجود امام زمان، این آیه منظور شما را نمی رساند، زیرا تمام انسانهای غیرمعصوم، فساد فی الارض و خونریزی نمی کنند، تفسیر انی اعلم ما لا تعلمون، به اینکه فرشتگان برآورد اشتباهی از این خلیفه کرده اند و آن خلیفه عصمت دارد، نیز فقط یک فرض است(که شاید با توجه به بحثهای ماهوی مجردات درست نباشد)، و ممکن است منظور این باشد که در بین همین انسانها، انسانهای صالحی هم خواهند آمد. ضمن اینکه این آیه صراحتی بر حضور دائمی این خلیفه بر زمین ندارد.

غیر معصوم در این دنیا گناه نمی کند. فساد همان گناه است در معنای عام خودش. با کدام دلیل سخن ما فقط یک فرض است. ببینید با روشی که شما دارید ما باید روی خود ادله ای متمرکز شویم وحال آنکه شما دلیل بنده را که بر گرفته از آیه است یک فرضیه می دانید وخود با اگر واما سخن می گویید. خداوند سخن فرشتگان را در اینکه این موجود خونریزی خواهد کرد وفساد خواهد کرد نفی نمی کند. بلکه می فرماید: إنی أعلم ما لا تعلمون، من چیزی می دانم از خلقت این خلیفه که شما نمی دانید. پس متعلق این علم خداوند بادی امری باشد که از فساد وخونریزی به دور باشد. واین هم با غیر معصومین نمی سازد که مبریا از گناه وفساد هستند.

tazkie;479174 نوشت:
در مورد لا تقف ما لیس لک به علم، خب خود شما بفرمایید: «به چیزی علم داشتن» یعنی چه؟ ضمن اینکه گذشته از این سند نقلی، عقل سلیم هم می گوید که تا به اطمینان نرسیدی نپذیر. مگر غیر از این است که قرآن گروهی را مذمت می کند که پیروی ظن را می کنند؟

آفرین، مساله همین اطمینان است نه یقین ریاضی. واین اطمینان فقط از طریق عقل صرف به دست نمی آید وطریق عقلی علم صرف نیست. بلکه وقتی شما با توجه به ادله نقلی معتبر نیز عملی انجام می دهید در واقع طبق علم عمل کرده اید.
در احکام عملیه کسی که تقلید می کند خود علم تفصیلی به احادیث وآیات احکام ندارد ولی از کسی تقلید می کند که اینها را با علم واطمینان به دست آورده است. لذا ما نمی توانیم بگوییم این مقلد خلاف علم عمل کرده وباید در قیامت پاسخگو باشد.

سلام علیکم.

کریم;480357 نوشت:

بنده نیز از این نوع بحث دقیق وظریف استقبال می کنم وخسته هم نمی شوم چون این نوع بحث مورد علاقه بنده نیز هست ولی سخن در این است که همه احکام واصول ما درست است که دلیل وحکمت دارند ولی همه برای ما روشن نیستند. شما وقتی در مورد یک معرفت دینی وحکم دینی بحث می کنید نمی توانید صرفا با تکیه بر عقل خود بدون تایید دینی با قطع ویقین صددر صد جواب دهید. این کار در اصول دین قابل تحقق است که عمدتا رسیدن به حقانیت آنها عقلی است مثل توحید واسلام اما در احکام دینی همه جا نمی شود با این متد جلو رفت. مثل همین قضیه ولایت فقیه ولزوم تبعیت از او که جزء مباحث ما بود. یا اینکه شما برای همه اینها دلیل نقلی متواتر ندارید. لذا با توجه به احادیث مورد عمل در بین عقلاء وعلماء واستباطهای خودمان با توجه به این ادله باید به نتیجه برسیم.
در ضمن هر علمی اصول قواعدی دارد که سالها برای اثبات آنها بحث کرده اند، مثلا در باب علم حدیث با توجه به ادله حدیثی قواعد آن پی ریزی شده است، بنابراین اینطور نیست که ما بتوانیم برای قبول فقط احادیث متواتر را محور قرار دهیم.

به نظرتان غیرمنطقی است که ما چیزی را مبنا قرار بدهیم که حقانیتش اثبات شده باشد؟ مثلا آیا اگر احادیثی بین عقلا و علما مورد عمل بود چرا باید برای ما مبنا باشد؟ البته هنوز هم بر سر استنباط غیرمعصوم مسئله هست. اگر قرار باشد که ما بدون یقین جلو برویم، از نجات خود نیز یقینی نخواهیم داشت، مگر اینکه اثبات بشود که خدا همین روش غیریقینی را از ما می پذیرد. منظور من هم یقین ریاضی نیست و نقل را به شرط اعتبار معقول داشتن، قبول دارم.

در مورد علم حدیث، عرض می کنم که شما قواعد را بفرمایید تا ببینیم منطقی هست یا خیر. اگر دلیلی بر حجیت حدیث غیر متواتر وجود دارد، لطفا مطرح کنید تا اگر معقول است بپذیریم. ببینید در حدیث متواتر، نقل آنقدر افراد موثق مختلف نقل شده است که تبانی آنها بر دروغ محال به نظر می رسد.

نقل قول:
ببینید فقیه حق ندارد بدون دلیل وفحص کامل فتوا ونظری دهید لذا حکمی که می دهد بعد ز بررسی تمام جوانب است. نکته بعدی اینکه خیلی از منابع وآثار دینی ما در طول تاریخ از بین رفته است مثلا در بغداد کابخانه شیخ طوسی را آتش زدند در حالی که هشتاد هزار جلد کتاب در آن قرار داشت وخیلی از از آنها خطی بودد که از بین رفتند. واز موارد باز هم بوده، یا اینکه وقتی روسیه وکشورهای غربی در زمان قاجا روبعد از او به ایران حمله کردند کتابخانه های ایران را مانند آثار باستانی تخلیه کرده وبه کشور خود انتقال دادند لذا الان بعضی از منابع معتبر اسلامی در کتابخانه های این کشورها نگهداری می شود وماها دسترسی به آنها نداریم.
غرض از بیان این سخنان این بود که احادیث ومنابع معتبری در دست علماء سابق بوده وطبق آنها فتوا داده اند، اینها یا خود دلیل موثق ویقین آور بودند ویا اینکه موید سایر روایات بودند که این روایات بخاطر عللی که ذکر کردم به دست ما نرسیده است. لذا عمل فقهاء به یک روایت وسیره آنها خود می تواند جبران کننده ودلیل بر حکمی وفتوایی باشد.
وقتی خداوند می فرماید: لا یخشی الله من عباده الّا العلماء، تنها دانشمندان از بندگان خدا از او می ترسند. عالمی که از خدا می ترسد مسلما در نقل چیزی ونسبت دادن آن به دین تمام جوانب واحتیاطات را در نظر می گیرد.

از کجا بدانیم که خود آن فقیه به سند معتبری دسترسی داشته که ما دسترسی نداریم؟ از کجا بدانیم او نیز یقین قطعی را غیرالزامی ندانسته است؟ ضمن اینکه تقوا بیشتر یک امر درونی است، ما آیا تک تک این فقها را از نزدیک می شناسیم و به فرض شناخت، آیا از دلشان خبر داریم؟

نقل قول:
ببینید یک وقت دو حدیث وجود دارد که ضد هم هستند و محتوای آنها با هم نمی سازد در موضوع واحد، در اینجا مسلم نمی توان به هر دوی این روایتها عمل کرد. لذا در چنین مواقعی اصولیون مرحجاتی بیان داشته اند که ما به کدام روایت عمل کنیم. وقتی روایتی متواتر باشد بر غیر متواتر ارحجیت دارد وغیر متواتر کنا رگذاشته می شود. متواتر هم به روایتی گفته می شود که در هر طبقه ا ی از از طبقات محدثین آنقد رآن روایت نقل شده باشد که احتمال اینکه این روات با همدیگر نقشه ای برای دروغ سازی داشته باشند نفی شود.
اما سخن در این است که همه روایات که در همه جا باهم شاخ به شاخ نمی شوند. حال روایتی است مستفیض ولی به حد تواتر نمی رسد و در عین حال حدیث صحیح می باشد. با کدام منطق ما هم احادیث ضعیف را کنار بگذاریم وهم احادیثی که مستفیض وصحیح است. اینکه همه روایتها متواتر نیست مشخص است شیعه همیشه در اقلیت بوده واز جانب دشمنان تحت تعقیب واین آزادی را نداشت که همه احادیث اهل بیت را به راحتی بیان کنند. چون در اینصورت مرگش حتمی بود. لذا بخشی از این روایات متواتر نیستند ولی ا زمنابع ومصادر صحیح به ما رسیده اند.
مطلب دیگر اینکه خود ائمه بعضی از شاگردان خود را توثیق کرده اند، وگفته اند به روایاتی که از جانب آنها می رسد عمل شود حتی اگر مسند باشد. مانند زرارة ، یا ابن ابی عمیر وابن صفوان که بخشی از اینهار ا اصطلاحا اصحاب اجماع می گویند ودر واقع روایتشان همان نقش روایت متواتر را دارد هرچند از نظر نقل به آن حد نمی رسد.
با توجه به این مطالب وآزار واذیتی که بر شیعیان بوده به نظر شما چطور می توانستند همه روایتها را با تواتر به دست ما برسانند؟

همانطور که شما بهتر از بنده می دانید، در روایت پیرامون سیره معصومین، حتی روایت ضعیف نیز اگر با آموزه های اسلامی و روش کلی معصومین ناسازگار نباشد، پذیرفته می شود و در اکثر کتب پیرامون حیات معصومین، چنین امری به خوبی دیده می شود. ولی وقتی می خواهیم امری را مبنا قرار بدهیم یا پیرامون عمل معصومی به قضاوت بنشینیم، دیگر اعتبار حدیث خیلی مهم است.

وقتی یقین آور نبودن حدیث صحیح مستفیض روشن می شود که می دانیم که اگر با تواتر ناسازگار بود، کنار گذاشته می شد، در حالی که اگر یقین رسانی می کرد، چیزی بر آن ارجح نمی شد. حال اگر با تواتر تناقض نداشت هم، باز می دانیم که این حدیث آنقدر یقینی نیست که اگر با امری یقینی چون تواتر ناسازگار باشد، کنار گذاشته نشود. در واقع سؤال اینجاست: چگونه حدیثی مشابه که ناسازگار با تواتر است و کنارش گذاشته ایم، همین سطح اعتبار ظاهری این حدیث سازگار با تواتر را دارد؟ وقتی حدیثی با شرایط مشابه کنار گذاشته می شود، روشن است که این میزان سندیت، کفایت کننده نیست، حتی اگر با تواتر ناسازگار نباشد.

نقل قول:
به نظر شما در این مورد پس چکا رکنیم؟ توسل به اکثریت این است که شما با توجه به آراء عمومی واکثریت آنها کسی را بعنوان رئیس جمهو رانتخاب کنبد. اما در بحث ما توسل به نظر اکثریت بالاستقلال نمی کنیم. بلکه این بزرگواران از یک حدیث تفسیرهای مختلفی کرده اند مثلا یکی ولایت مطلقه را فهمیده ودیگری مقیده، من وشما نیز می توانید با تبحر در علوم اجتهادی نظر خودمان را داشته باشیم ولی زمانی که اینطور نیست، آیا منطقی است که دیدگاه 90 نفر را رها کرده وبه دیدگاه 10 نفر بچسبیم البته از نظر علمی واستدلال فقهی. والا د راحکام دینی هر کس باید مقلد مرجع خودش باشد.

این که چه کار باید بکنیم را خود من هم برایم سؤال است و به همین خاطر دغدغه ذهنی خود را اینجا مطرح کرده ام.

تا جایی که بنده می دانم، توسل به اکثریت این است که چون اکثریت یک چیزی را می گویند، آن چیز صحیح فرض شود. شما فرض کنید در هزار سال پیش زندگی می کنیم. از هر صد عالم علم هیئت، صد نفرشان(یعنی 100%) می گویند که زمین مسطح است. آیا این مسئله زمین را صاف می کند؟ به هر حال آنها متخصصین علم هیئت هستند و اینگونه استنباط می کنند، ولی خب با این همه زمین صاف نیست. حال اگر از 100 فقیه، 99 نفر چیزی را استنباط کنند، نمی شود گفت چون اینها بیشترند اینها درست استباط کرده اند.

البته پرسش بنده امری فرا تقلیدی است و به طور کلی دارم استنباط فقهی را مورد پرسش قرار می دهم.

نقل قول:
کدام زن وگمان خواهر بزرگوار، آیه را شما از اول خوب بخوانید وببینید چه برداشتی می کنید. بنده هم از شما انتظار دارم وقتی جوابی می دهم با دلیل محکم جواب دهید واگر با توجه به خود آیه واصول ادبی جواب می دهم شما هم با دلایل علمی جواب دهید. در این آیه شریفه خداوند می فرماید: طیبات بر شما حلال شد همچنین زنان پاکدامن ا زمومنات واهل کتاب به شرط آنحه خود اهل زنا نباشید وزنان را د رپنهانی برای خود دوست نگیرید.(ترجمه خلاصه آیه)
شما روی همی جملات متمرکز شوید. خداوند حلالیت این زنان را معلق می کند به دادن مهریه، عدم زنا و دوست نگرفتن زنان در پنهانی، زوانی که حلالیت مشروط به این امور است اینها پس باید حرام باشند. والا چیز حلالی را بخاطر یک حلال دیگر منع کردن با کدام منطق عقلی می سازد؟
دوم اینکه اینجا سه مورد است یک: دادن مهریه که واجب است. دو: عدم زنا که حرام است. سه: عدم دوست گرفتن. دوتای اول مسجل است وقتی این مساله در کنار زنا که از حرامهای اشد است بیان شده وهمچنین مهریه که عدم پرداخت آن حرام است. چطور باید ما این قسمت را از آندو جدا کرده وحکم دیگری بدهیم. سیاق خود آیه حرمت این مساله را می رساند.
اینجا هیچ ظن وگمانی نیست بلکه عین یقین است. از شما هم خواهش دارم که با توجه به ادله ای که ذکر کردم جواب دهید.

از دو استدلالی که مطرح کردید، اوِلی تا حدودی برای من نزدیک کننده است، ولی مسئله ای که اینجا هست، همان چیزی است که برخی دوستان مطرح می کنند و اینجا می تواند به صورت وارونه مورد استفاده قرار بگیرد: آنها استدلال می کنند که دوستی پرتگاه سقوط به گناهانی است که برای حرام بودنشان نص صریح داریم، مثل مسافحه با نامحرم، سخن شیرین گفتن و زنا، پس باید حرام انگاشته شود. حال می توان به صورت وارونه استدلال کرد: اینگونه زنان در پرتگاه سقوط به زنا هستند، یعنی ممکن است از متخذی اخذان به مسافح بودن نیز برسند، و نظر به چنین خطری، افراد قابل اعتمادی برای ازدواج نیستند و لذا ازدواج با آنها حلال نمی شود. یعنی می پرسم: چگونه پرتگاه حرام بودن یک مسئله،، بر اساس این استنباط، حرام کننده است، ولی برای ازدواج حلال بودن را منتفی نمی کند؟(که البته خودم به نظرم نمی رسد که معقول باشد که پرتگاه حرام هم حرام باشد)

نقل قول:
غیر معصوم در این دنیا گناه نمی کند. فساد همان گناه است در معنای عام خودش. با کدام دلیل سخن ما فقط یک فرض است. ببینید با روشی که شما دارید ما باید روی خود ادله ای متمرکز شویم وحال آنکه شما دلیل بنده را که بر گرفته از آیه است یک فرضیه می دانید وخود با اگر واما سخن می گویید. خداوند سخن فرشتگان را در اینکه این موجود خونریزی خواهد کرد وفساد خواهد کرد نفی نمی کند. بلکه می فرماید: إنی أعلم ما لا تعلمون، من چیزی می دانم از خلقت این خلیفه که شما نمی دانید. پس متعلق این علم خداوند بادی امری باشد که از فساد وخونریزی به دور باشد. واین هم با غیر معصومین نمی سازد که مبریا از گناه وفساد هستند.

از این جهت فرمایش شما یک فرض است، که خیلیها به کل انسان را خلیفة الله می دانند، مثلا شهید مطهری در کتاب انسان کامل یا امامت و ولایت چنین می گویند.(الان حضور ذهن ندارم)

ببینید من قصد اثبات ادعایم را ندارم. من احتمالی را مطرح می کنم، و تا وقتی احتمال منتفی نشود، استدلال اثبات نمی گردد. چنانکه خود شما می فرمایید خدا سخن فرشتگان را رد نمی کند، پس این خلیفه فساد فی الارض هم خواهد کرد، ولی وقتی خدا می فرماید چیزی می دانم که شما نمی دانید، احتمال قویتر این است که در بین این خلیفگان فی الارض، چون نه من واحد می دانمشان و نه شما، انسانهای بسیار بالایی باشند و این آنها هستند که از فساد و خونریزی به دور هستند. این هم یک احتمال است و من حس می کنم که از احتمال شما قویتر است.

نقل قول:
آفرین، مساله همین اطمینان است نه یقین ریاضی. واین اطمینان فقط از طریق عقل صرف به دست نمی آید وطریق عقلی علم صرف نیست. بلکه وقتی شما با توجه به ادله نقلی معتبر نیز عملی انجام می دهید در واقع طبق علم عمل کرده اید.
در احکام عملیه کسی که تقلید می کند خود علم تفصیلی به احادیث وآیات احکام ندارد ولی از کسی تقلید می کند که اینها را با علم واطمینان به دست آورده است. لذا ما نمی توانیم بگوییم این مقلد خلاف علم عمل کرده وباید در قیامت پاسخگو باشد.

بنده ادله نقلی معتبر را رد نمی کنم. مسئله بر سر "معتبر بودن" ادله نقلی است.

tazkie;482706 نوشت:
به نظرتان غیرمنطقی است که ما چیزی را مبنا قرار بدهیم که حقانیتش اثبات شده باشد؟ مثلا آیا اگر احادیثی بین عقلا و علما مورد عمل بود چرا باید برای ما مبنا باشد؟ البته هنوز هم بر سر استنباط غیرمعصوم مسئله هست. اگر قرار باشد که ما بدون یقین جلو برویم، از نجات خود نیز یقینی نخواهیم داشت، مگر اینکه اثبات بشود که خدا همین روش غیریقینی را از ما می پذیرد. منظور من هم یقین ریاضی نیست و نقل را به شرط اعتبار معقول داشتن، قبول دارم.

طبق نص کلام ما گفته شد که این اعتماد به استنباط غیر معصوم در عقاید نیست بلکه در احکام است. آنوقت ما قبلا دلایلی که حجیت سخن مرجع دینی وفقهاء را ثابت می کرد خدمت شما عرض کردیم پس این استنباطات وحجیت آنها مستند به کلام معصوم است. سوای اینکه کسی راه را برای اجتهاد ویقین ما نبسته است بلکه اگر اراده کنیم خود می توانیم به مقام اجتهاد رسیده وبا یقین به اعمالی که انجام می دهیم بپردازیم.
مراد از نقل به شرط اعتبار معقول داشتن یعنی چه؟ بنده در مورد این مساله زیاد از شما سوال کرده ام ولی هنوز دقیقا متوجه نشده ام که مراد شما ا زاین یقین چیست؟ وچطور باید در احکام عمل یما به این یقین برسیم. خوشحال می شوم که این مساله را روشن کنید.

tazkie;482706 نوشت:
در مورد علم حدیث، عرض می کنم که شما قواعد را بفرمایید تا ببینیم منطقی هست یا خیر. اگر دلیلی بر حجیت حدیث غیر متواتر وجود دارد، لطفا مطرح کنید تا اگر معقول است بپذیریم. ببینید در حدیث متواتر، نقل آنقدر افراد موثق مختلف نقل شده است که تبانی آنها بر دروغ محال به نظر می رسد.

من دقیقا نمی دانم معقول ومنطقی از نظر شما چیست؟
ولی بر اساس علم حدیث غیر از متواتر حدیثی که صحیح ، حسن، موثق هم باشد که روایان آنها یا دوازده امامی عادل، یا موثق ومورد توثیق از جانب علماء جرح وتعدیل باشند حدیثشان مورد قبول واقع می شود. واین در صورتی است که این روایان توثیق داشته باشند ودر کتب رجال بر عدالت وراستگویی آنها واعتبارشان شهادت داده باشند.
شما مجموع این دیدگاه ها را می توانید در کتب علم درایه که مجموع آنها در کتابی به نام رسائل فی درایة الحدیث جمع شده مطالعه بفرمایید بعد بینید قابل قبول هستند یانه؟ ودر این بحث ما نمی توانیم ، مجموع سخنان این کتابها را نقل نماییم که البته خلاصه آنها راعرض می کنیم.

tazkie;482706 نوشت:
از کجا بدانیم که خود آن فقیه به سند معتبری دسترسی داشته که ما دسترسی نداریم؟ از کجا بدانیم او نیز یقین قطعی را غیرالزامی ندانسته است؟ ضمن اینکه تقوا بیشتر یک امر درونی است، ما آیا تک تک این فقها را از نزدیک می شناسیم و به فرض شناخت، آیا از دلشان خبر داریم؟

توضیح دادیم وقتی کتابهای معتبر اسلامی در طول تاریخ سوخته شده ویا به غارت رفته اند این خود دلیل معتبری بر این مساله است. مثلا یک مورد آن اینکه ابن ابی عمیر از ترس حکومت احادیثی را که از امام صادق علیه السلام نوشته بود دفن کرد وزمانی که آمد وآنها را از زیر خاک بیرون آورد بخش زیادی از آنها پوسیده بودند.
اینکه تقوا امر درون یاست حرفی نیست ولی شما از زندگی با اشخاص به مرور به تقوا وایمان او پی نمی برید ومساله به این شکل هم که می فرمایید نیست.

tazkie;482706 نوشت:
وقتی یقین آور نبودن حدیث صحیح مستفیض روشن می شود که می دانیم که اگر با تواتر ناسازگار بود، کنار گذاشته می شد، در حالی که اگر یقین رسانی می کرد، چیزی بر آن ارجح نمی شد. حال اگر با تواتر تناقض نداشت هم، باز می دانیم که این حدیث آنقدر یقینی نیست که اگر با امری یقینی چون تواتر ناسازگار باشد، کنار گذاشته نشود. در واقع سؤال اینجاست: چگونه حدیثی مشابه که ناسازگار با تواتر است و کنارش گذاشته ایم، همین سطح اعتبار ظاهری این حدیث سازگار با تواتر را دارد؟ وقتی حدیثی با شرایط مشابه کنار گذاشته می شود، روشن است که این میزان سندیت، کفایت کننده نیست، حتی اگر با تواتر ناسازگار نباشد.

دلایل عقلی بیشتر از آنکه عرض کردم بنده سراغ ندارم . ولی زمانی که این احادیث نقیض ندارند وبا قرآن ومعارف دیگر نیز در تضاد نیستند چه لزومی دارد آنها را کنار بگذاریم . البته با توجه به اینکه عمده احکام ما اخبار متواتر ومستفیض ارند. ودر عصر غیبت نیز ما چیزی بیشتر از این اخبار نداریم واکر قرار باشد به صرف غیر متواتر بودن همه آنها را کنار بگذاریم باید خیلی از احکام اسلام را با اینکه حدیث صحیح بر آنها دلالت دارد کنار بگذاریم. وبنده فکر می کنم این اصلا منطقی ومعقول نیست.

tazkie;482706 نوشت:
اینگونه زنان در پرتگاه سقوط به زنا هستند، یعنی ممکن است از متخذی اخذان به مسافح بودن نیز برسند، و نظر به چنین خطری، افراد قابل اعتمادی برای ازدواج نیستند و لذا ازدواج با آنها حلال نمی شود. یعنی می پرسم: چگونه پرتگاه حرام بودن یک مسئله،، بر اساس این استنباط، حرام کننده است، ولی برای ازدواج حلال بودن را منتفی نمی کند؟(که البته خودم به نظرم نمی رسد که معقول باشد که پرتگاه حرام هم حرام باشد)

برای اینکه قبلا نیز گفته شد به حکم عقل مقدمه حرام حرام است. وقتی عملی موجب افتادن در حرام خواهد شد خود آن عمل نیز حرام می باشد. وقت یبنده می دانم اگر در فلان مجلس شرکت کنم باید شراب هم بخورم شرکت در آن مجلس حرام خواهد بود چون مقدمه حرام است.

tazkie;482706 نوشت:
چون نه من واحد می دانمشان و نه شما، انسانهای بسیار بالایی باشند و این آنها هستند که از فساد و خونریزی به دور هستند. این هم یک احتمال است و من حس می کنم که از احتمال شما قویتر است.

به هر حال حداقل ویقینی اش این است که ائمه اطهار ومعصومین در راس این افراد حتما هستند.

tazkie;482706 نوشت:
بنده ادله نقلی معتبر را رد نمی کنم. مسئله بر سر "معتبر بودن" ادله نقلی است.

اعتبارش بخاطر دلایل روایی وقرآنی است. مثلا شما توجه کنید. خداوند متعال می فرماید: مثلا خداوند در آیه 2سوره طلاق برای شهادت دو مرد عادل اعتبار قائل شده است. یا به مقتضای آیه 150 سوره انعام شهادت انسان بی ایمان اعتبار ندارد. یا اینکه به مقضای آیه 4سوره نور برای اثبات عمل منافی عفت باید چهار نفر عادل شهادت دهند. یا اینکه به اقتضای آیه 6سوره حجرات بدون تحقیق گواهی انسان فاسق را نباید پذیرفت. از جمع میان این آیات به دست می آید که گواهی انسان عادل دارای اعتبار وارزش است وبه مقتضا ی آن می توان حکم صادر کرد.
حالا بیان انسانی عادل که حدیثی را از امام معصوم نقل می کند در واقع شهادت به درستی این نقل است. ونوعا این نقل ها نه توسط دو نفر که چندین نفر نقل کرده اند ولی به حد تواتر نرسیده است اما بیش از چهار نفر آنرا نقل کرده اند. وشهادت انسان مومن وعادل وغیر فاسق معتب راست طبق همین آیاتی که نقل شد.

tazkie;482706 نوشت:
به نظرتان غیرمنطقی است که ما چیزی را مبنا قرار بدهیم که حقانیتش اثبات شده باشد؟ مثلا آیا اگر احادیثی بین عقلا و علما مورد عمل بود چرا باید برای ما مبنا باشد؟ البته هنوز هم بر سر استنباط غیرمعصوم مسئله هست. اگر قرار باشد که ما بدون یقین جلو برویم، از نجات خود نیز یقینی نخواهیم داشت، مگر اینکه اثبات بشود که خدا همین روش غیریقینی را از ما می پذیرد. منظور من هم یقین ریاضی نیست و نقل را به شرط اعتبار معقول داشتن، قبول دارم.

طبق نص کلام ما گفته شد که این اعتماد به استنباط غیر معصوم در عقاید نیست بلکه در احکام است. آنوقت ما قبلا دلایلی که حجیت سخن مرجع دینی وفقهاء را ثابت می کرد خدمت شما عرض کردیم پس این استنباطات وحجیت آنها مستند به کلام معصوم است. سوای اینکه کسی راه را برای اجتهاد ویقین ما نبسته است بلکه اگر اراده کنیم خود می توانیم به مقام اجتهاد رسیده وبا یقین به اعمالی که انجام می دهیم بپردازیم.
مراد از نقل به شرط اعتبار معقول داشتن یعنی چه؟ بنده در مورد این مساله زیاد از شما سوال کرده ام ولی هنوز دقیقا متوجه نشده ام که مراد شما ا زاین یقین چیست؟ وچطور باید در احکام عمل یما به این یقین برسیم. خوشحال می شوم که این مساله را روشن کنید.

tazkie;482706 نوشت:
در مورد علم حدیث، عرض می کنم که شما قواعد را بفرمایید تا ببینیم منطقی هست یا خیر. اگر دلیلی بر حجیت حدیث غیر متواتر وجود دارد، لطفا مطرح کنید تا اگر معقول است بپذیریم. ببینید در حدیث متواتر، نقل آنقدر افراد موثق مختلف نقل شده است که تبانی آنها بر دروغ محال به نظر می رسد.

من دقیقا نمی دانم معقول ومنطقی از نظر شما چیست؟
ولی بر اساس علم حدیث غیر از متواتر حدیثی که صحیح ، حسن، موثق هم باشد که روایان آنها یا دوازده امامی عادل، یا موثق ومورد توثیق از جانب علماء جرح وتعدیل باشند حدیثشان مورد قبول واقع می شود. واین در صورتی است که این روایان توثیق داشته باشند ودر کتب رجال بر عدالت وراستگویی آنها واعتبارشان شهادت داده باشند.
شما مجموع این دیدگاه ها را می توانید در کتب علم درایه که مجموع آنها در کتابی به نام رسائل فی درایة الحدیث جمع شده مطالعه بفرمایید بعد بینید قابل قبول هستند یانه؟ ودر این بحث ما نمی توانیم ، مجموع سخنان این کتابها را نقل نماییم که البته خلاصه آنها راعرض می کنیم.

tazkie;482706 نوشت:
از کجا بدانیم که خود آن فقیه به سند معتبری دسترسی داشته که ما دسترسی نداریم؟ از کجا بدانیم او نیز یقین قطعی را غیرالزامی ندانسته است؟ ضمن اینکه تقوا بیشتر یک امر درونی است، ما آیا تک تک این فقها را از نزدیک می شناسیم و به فرض شناخت، آیا از دلشان خبر داریم؟

توضیح دادیم وقتی کتابهای معتبر اسلامی در طول تاریخ سوخته شده ویا به غارت رفته اند این خود دلیل معتبری بر این مساله است. مثلا یک مورد آن اینکه ابن ابی عمیر از ترس حکومت احادیثی را که از امام صادق علیه السلام نوشته بود دفن کرد وزمانی که آمد وآنها را از زیر خاک بیرون آورد بخش زیادی از آنها پوسیده بودند.
اینکه تقوا امر درون یاست حرفی نیست ولی شما از زندگی با اشخاص به مرور به تقوا وایمان او پی نمی برید ومساله به این شکل هم که می فرمایید نیست.

tazkie;482706 نوشت:
وقتی یقین آور نبودن حدیث صحیح مستفیض روشن می شود که می دانیم که اگر با تواتر ناسازگار بود، کنار گذاشته می شد، در حالی که اگر یقین رسانی می کرد، چیزی بر آن ارجح نمی شد. حال اگر با تواتر تناقض نداشت هم، باز می دانیم که این حدیث آنقدر یقینی نیست که اگر با امری یقینی چون تواتر ناسازگار باشد، کنار گذاشته نشود. در واقع سؤال اینجاست: چگونه حدیثی مشابه که ناسازگار با تواتر است و کنارش گذاشته ایم، همین سطح اعتبار ظاهری این حدیث سازگار با تواتر را دارد؟ وقتی حدیثی با شرایط مشابه کنار گذاشته می شود، روشن است که این میزان سندیت، کفایت کننده نیست، حتی اگر با تواتر ناسازگار نباشد.

دلایل عقلی بیشتر از آنکه عرض کردم بنده سراغ ندارم . ولی زمانی که این احادیث نقیض ندارند وبا قرآن ومعارف دیگر نیز در تضاد نیستند چه لزومی دارد آنها را کنار بگذاریم . البته با توجه به اینکه عمده احکام ما اخبار متواتر ومستفیض ارند. ودر عصر غیبت نیز ما چیزی بیشتر از این اخبار نداریم واکر قرار باشد به صرف غیر متواتر بودن همه آنها را کنار بگذاریم باید خیلی از احکام اسلام را با اینکه حدیث صحیح بر آنها دلالت دارد کنار بگذاریم. وبنده فکر می کنم این اصلا منطقی ومعقول نیست.

tazkie;482706 نوشت:
اینگونه زنان در پرتگاه سقوط به زنا هستند، یعنی ممکن است از متخذی اخذان به مسافح بودن نیز برسند، و نظر به چنین خطری، افراد قابل اعتمادی برای ازدواج نیستند و لذا ازدواج با آنها حلال نمی شود. یعنی می پرسم: چگونه پرتگاه حرام بودن یک مسئله،، بر اساس این استنباط، حرام کننده است، ولی برای ازدواج حلال بودن را منتفی نمی کند؟(که البته خودم به نظرم نمی رسد که معقول باشد که پرتگاه حرام هم حرام باشد)

برای اینکه قبلا نیز گفته شد به حکم عقل مقدمه حرام حرام است. وقتی عملی موجب افتادن در حرام خواهد شد خود آن عمل نیز حرام می باشد. وقت یبنده می دانم اگر در فلان مجلس شرکت کنم باید شراب هم بخورم شرکت در آن مجلس حرام خواهد بود چون مقدمه حرام است.

tazkie;482706 نوشت:
چون نه من واحد می دانمشان و نه شما، انسانهای بسیار بالایی باشند و این آنها هستند که از فساد و خونریزی به دور هستند. این هم یک احتمال است و من حس می کنم که از احتمال شما قویتر است.

به هر حال حداقل ویقینی اش این است که ائمه اطهار ومعصومین در راس این افراد حتما هستند.

tazkie;482706 نوشت:
بنده ادله نقلی معتبر را رد نمی کنم. مسئله بر سر "معتبر بودن" ادله نقلی است.

اعتبارش بخاطر دلایل روایی وقرآنی است. مثلا شما توجه کنید. خداوند متعال می فرماید: مثلا خداوند در آیه 2سوره طلاق برای شهادت دو مرد عادل اعتبار قائل شده است. یا به مقتضای آیه 150 سوره انعام شهادت انسان بی ایمان اعتبار ندارد. یا اینکه به مقضای آیه 4سوره نور برای اثبات عمل منافی عفت باید چهار نفر عادل شهادت دهند. یا اینکه به اقتضای آیه 6سوره حجرات بدون تحقیق گواهی انسان فاسق را نباید پذیرفت. از جمع میان این آیات به دست می آید که گواهی انسان عادل دارای اعتبار وارزش است وبه مقتضا ی آن می توان حکم صادر کرد.
حالا بیان انسانی عادل که حدیثی را از امام معصوم نقل می کند در واقع شهادت به درستی این نقل است. ونوعا این نقل ها نه توسط دو نفر که چندین نفر نقل کرده اند ولی به حد تواتر نرسیده است اما بیش از چهار نفر آنرا نقل کرده اند. وشهادت انسان مومن وعادل وغیر فاسق معتب راست طبق همین آیاتی که نقل شد.

با عرض سلام.

کریم;483359 نوشت:

طبق نص کلام ما گفته شد که این اعتماد به استنباط غیر معصوم در عقاید نیست بلکه در احکام است. آنوقت ما قبلا دلایلی که حجیت سخن مرجع دینی وفقهاء را ثابت می کرد خدمت شما عرض کردیم پس این استنباطات وحجیت آنها مستند به کلام معصوم است. سوای اینکه کسی راه را برای اجتهاد ویقین ما نبسته است بلکه اگر اراده کنیم خود می توانیم به مقام اجتهاد رسیده وبا یقین به اعمالی که انجام می دهیم بپردازیم.

استاد گرامی، مشکل بر سر همین انتساب پذیری یک استدلال نقلی به معصوم است. در این زمینه، مشکل اصلی من همان بحث پذیرش حدیث است.

اما سؤالی که به فرض یقین این انتسابها وجود دارد، این است که چه عاملی باعث می شود که یقین کنیم که مجتهد به خطا نرفته است؟ معصوم که خود در پس پرده غیبت است، پس چگونه می شود یقین داشت که نایبینش اشتباه نمی کنند و آنچه دستور خدا می کنند به راستی دستور خداست؟

نقل قول:
مراد از نقل به شرط اعتبار معقول داشتن یعنی چه؟ بنده در مورد این مساله زیاد از شما سوال کرده ام ولی هنوز دقیقا متوجه نشده ام که مراد شما ا زاین یقین چیست؟ وچطور باید در احکام عمل یما به این یقین برسیم. خوشحال می شوم که این مساله را روشن کنید.

نقل قول:
من دقیقا نمی دانم معقول ومنطقی از نظر شما چیست؟
ولی بر اساس علم حدیث غیر از متواتر حدیثی که صحیح ، حسن، موثق هم باشد که روایان آنها یا دوازده امامی عادل، یا موثق ومورد توثیق از جانب علماء جرح وتعدیل باشند حدیثشان مورد قبول واقع می شود. واین در صورتی است که این روایان توثیق داشته باشند ودر کتب رجال بر عدالت وراستگویی آنها واعتبارشان شهادت داده باشند.
شما مجموع این دیدگاه ها را می توانید در کتب علم درایه که مجموع آنها در کتابی به نام رسائل فی درایة الحدیث جمع شده مطالعه بفرمایید بعد بینید قابل قبول هستند یانه؟ ودر این بحث ما نمی توانیم ، مجموع سخنان این کتابها را نقل نماییم که البته خلاصه آنها راعرض می کنیم.

نقل قول:
دلایل عقلی بیشتر از آنکه عرض کردم بنده سراغ ندارم . ولی زمانی که این احادیث نقیض ندارند وبا قرآن ومعارف دیگر نیز در تضاد نیستند چه لزومی دارد آنها را کنار بگذاریم . البته با توجه به اینکه عمده احکام ما اخبار متواتر ومستفیض ارند. ودر عصر غیبت نیز ما چیزی بیشتر از این اخبار نداریم واکر قرار باشد به صرف غیر متواتر بودن همه آنها را کنار بگذاریم باید خیلی از احکام اسلام را با اینکه حدیث صحیح بر آنها دلالت دارد کنار بگذاریم. وبنده فکر می کنم این اصلا منطقی ومعقول نیست.

به این مطلب از سایت اندیشه قم توجه بفرمایید: «اطمينان نسبت به يك روايت مقامي پايين­تر از يقين و فراتر از جواز عمل و حجيّت است، يقين معمولاً نسبت به روايات متواتر حاصل مي­شود. روايت متواتر به خبري گويند كه سلسلة راويان حديث در هر طبقه و در هر مرحله به حدي برسند كه امكان توطئه و هم‎دستي بر دروغ در مورد آنها داده نشود.(ر.ك: سبحاني، جعفر، اصول الحديث و احكامه، قم، مؤسسة‌ الامام الصادق(ع)، چاپ دوم، 1414ق، ص23ـ26.) دهد عنوان اطمينان معمولاً در مورد روايات احادي استفاده مي­شود كه با قراين اطمينان آور همراه است.البته خبر آحاد در بردارنده به قرائن قطعي ساز...ممكن است يك روايت موثق بر يك روايت صحيح ترجيح داده شود به اين دليل كه بزرگان مكتب روايت موثق را بر صحيح ترجيح داده‎اند.توضيح اينكه: ممكن است قرايني در اختيار آن‎ها بوده كه در گذر زمان از بين رفته و به دست ما نرسيده است، و گرنه هيچ دليلي بر اين ترجيح دادن از سوي بزرگان حديث شناس وجود ندارد. البته اين تنها يك قرينه‎ است و ممكن است قراين ديگري باعث رها كردن اين قرينه شود.»
http://www.andisheqom.com/Files/faq.php?level=4&id=3196&urlId=1044

ملاحظه می فرمایید که این سایت وابسته به حوزه، به نقل حضرت آیت الله سبحانی، اطمینان را پایینتر از یقین دانسته و یقین را معمولاً مربوط به روایت متواتر می داند ولی در عین حال فرمایش شما را مبنی بر فراتر از جواز عمل و حجیت می داند. منظور من از اعتبار معقول داشتن، یقین بود.

مسئله ی من اینجاست که اکثر بنیانهای اطمینان بخشی یک روایت جای تشکیک دارند:

-سلسله راویان شیعه و ثقه، اثبات کننده نیست، زیرا بنا به نقل مطلب فوق «يك روايت با سند صحيح، ممكن است اطمينان‎آور نباشد؛ هر چند بتوان به لحاظ صحت سند بر طبق آن عمل كرد؛ از طرفي روايتي را كه با سند حسن، يا حتي ضعيف، از راه‎هاي ديگر اطمينان‎آور باشد، بنابراين؛ نتيجة ارزيابي سند يا دلالت به تنهايي،‌ نمي‎تواند ملاك اطمينان يا عدم اطمينان باشد. »

-عمل علما و اصحاب، اثبات کننده نیست، زیرا این افراد معصوم نیستند و هم ممکن است اشتباه کرده باشند و هم ممکن است که برخی در درون منحرف شده باشند. اینکه ممکن است آنها در زمان، به یک سند یقینی دسترسی داشته بوده باشند، یقین آور نیست، زیرا در عین حال ممکن است چنین دسترسی ای نداشته بوده باشند.

منظور من از معقول و منطقی چیزی است که یقین آور باشد و با این روشها در حد خودم آشنا هستم، ولی این روشها نیاز به اثبات دارند.

نقل قول:
توضیح دادیم وقتی کتابهای معتبر اسلامی در طول تاریخ سوخته شده ویا به غارت رفته اند این خود دلیل معتبری بر این مساله است. مثلا یک مورد آن اینکه ابن ابی عمیر از ترس حکومت احادیثی را که از امام صادق علیه السلام نوشته بود دفن کرد وزمانی که آمد وآنها را از زیر خاک بیرون آورد بخش زیادی از آنها پوسیده بودند.

صحیح ولی، نمی توانیم به حدیثی که با اسناد معتبر، به دستمان نرسیده استناد کنیم.

نقل قول:
اینکه تقوا امر درون یاست حرفی نیست ولی شما از زندگی با اشخاص به مرور به تقوا وایمان او پی نمی برید ومساله به این شکل هم که می فرمایید نیست.

بله تقوا را با زندگی با افراد نمی توان تشخیص داد، ولی وقتی تقوا امری درونی است، نمی توانیم به صرف عالم و عامل بودن، رأی به تقوا بدهیم. بسیاری از علمای ادیان دیگر نیز عالم و عامل به امور دین خود هستند، ولی در برابر حق، تقوای فکری ندارند و غرض را بر حق ترجیح می دهند.

نقل قول:
برای اینکه قبلا نیز گفته شد به حکم عقل مقدمه حرام حرام است. وقتی عملی موجب افتادن در حرام خواهد شد خود آن عمل نیز حرام می باشد. وقت یبنده می دانم اگر در فلان مجلس شرکت کنم باید شراب هم بخورم شرکت در آن مجلس حرام خواهد بود چون مقدمه حرام است.

پس قبول دارید که در آیه صحبتی از گناه بودن عمل دوستی نشده و گناه بودن استنباط است. عقل من می پذیرد که اگر مقدمه ی حرام، به چیزی جز حرام نینجامد، باید حرام باشد، ولی در غیراینصورت، عقل من چنین حکمی نمی دهد. مثلاً میل به جنس مخالف داشتن، یک مقدمه برای زناست، ولی الزاماً که به زنا منتهی نمی شود، بسیاری انسانها آنرا در مسیر مشروع به کار برده اند. آیا دوستی یک دختر با یک پسر، الزاماً به سخن شیرین زدن یا لمس کردن یا زنا می انجامد؟

نقل قول:
به هر حال حداقل ویقینی اش این است که ائمه اطهار ومعصومین در راس این افراد حتما هستند.

بحث بر سر این که ائمه و معصومین در رأس آنها باشند، نیست. بحث بر سر خلیفة الله در این آیه است که شما با امام زمان یکی می دانستیدش، که عرض کردیم اینگونه به نظر نمی رسد.

نقل قول:
خداوند در آیه 2سوره طلاق برای شهادت دو مرد عادل اعتبار قائل شده است. یا به مقتضای آیه 150 سوره انعام شهادت انسان بی ایمان اعتبار ندارد. یا اینکه به مقضای آیه 4سوره نور برای اثبات عمل منافی عفت باید چهار نفر عادل شهادت دهند. یا اینکه به اقتضای آیه 6سوره حجرات بدون تحقیق گواهی انسان فاسق را نباید پذیرفت. از جمع میان این آیات به دست می آید که گواهی انسان عادل دارای اعتبار وارزش است وبه مقتضا ی آن می توان حکم صادر کرد.
حالا بیان انسانی عادل که حدیثی را از امام معصوم نقل می کند در واقع شهادت به درستی این نقل است. ونوعا این نقل ها نه توسط دو نفر که چندین نفر نقل کرده اند ولی به حد تواتر نرسیده است اما بیش از چهار نفر آنرا نقل کرده اند. وشهادت انسان مومن وعادل وغیر فاسق معتب راست طبق همین آیاتی که نقل شد.

بهترین مثال نقض برای فرمایش شما، همین روش علمای حدیث است که احادیث آحادی که از تعدادی افراد ثقه و عادل به دستشان رسیده است را گاهی به راحتی کنار می گذارند، پس طبق همین حدیث شناسی مورد نظر شما، این نگرش اعتبار کافی ندارد.

با تشکر

tazkie;485955 نوشت:
استاد گرامی، مشکل بر سر همین انتساب پذیری یک استدلال نقلی به معصوم است. در این زمینه، مشکل اصلی من همان بحث پذیرش حدیث است.

اما سؤالی که به فرض یقین این انتسابها وجود دارد، این است که چه عاملی باعث می شود که یقین کنیم که مجتهد به خطا نرفته است؟ معصوم که خود در پس پرده غیبت است، پس چگونه می شود یقین داشت که نایبینش اشتباه نمی کنند و آنچه دستور خدا می کنند به راستی دستور خداست؟


کسی نگفته که خطا نمی کنند. بلکه این خطا بقدری نیست که کلا کنار گذاشته شوند وامت بلا تکلیف بماند. ما دو راه داریم یا بخاطر شر قلیل از خیر کثیر بگذریم وبه خاطر اشتباهات جزئی این بزرگواران امت اسلامی بدون مرجع دینی مانده ومسلما دچار گمراهی وسرگردانی شده وبه مرور اصل اسلام به خطر خواهد افتاد. یا اینکه خیر کثیر را بر شر قلیل ترجیح داده ودر نبود معصوم بنا به دلایلی که قبلا بحث کردیم از وجود مجتهد جامع شرایط استفاده کرد.

tazkie;485955 نوشت:
-سلسله راویان شیعه و ثقه، اثبات کننده نیست، زیرا بنا به نقل مطلب فوق «يك روايت با سند صحيح، ممكن است اطمينان‎آور نباشد؛ هر چند بتوان به لحاظ صحت سند بر طبق آن عمل كرد؛ از طرفي روايتي را كه با سند حسن، يا حتي ضعيف، از راه‎هاي ديگر اطمينان‎آور باشد، بنابراين؛ نتيجة ارزيابي سند يا دلالت به تنهايي،‌ نمي‎تواند ملاك اطمينان يا عدم اطمينان باشد. »

البته مسلم از کلام خود آیت الله سبحانی متوجه شدید که این ترجیح روایت موثق بر صحیح زمانی است که در مقام تعارض باشند. وآنهم بنا به دلایلی که خودشان ذکر کرده اند وبنا بر اینکه بخشی از کتابخانه ها ی معتبر شیعه ومنابع حدیثی معتبر در طول تاریخ از بین رفته اند لذا معقول است که علمای قدیم بیشتر به منابع روایی معتبر دسترسی داشته اند.
خلاصه آنچه ایشان گفته اند در اینجا اطمینان معتبر است نه یقین در همه حالات.

tazkie;485955 نوشت:
عمل علما و اصحاب، اثبات کننده نیست، زیرا این افراد معصوم نیستند و هم ممکن است اشتباه کرده باشند و هم ممکن است که برخی در درون منحرف شده باشند. اینکه ممکن است آنها در زمان، به یک سند یقینی دسترسی داشته بوده باشند، یقین آور نیست، زیرا در عین حال ممکن است چنین دسترسی ای نداشته بوده باشند.

عمل اصحاب به عنوان شخصی اعتبار ندارد بلکه از باب اینکه آنها به منابع بیشتر دسترسی داشته اند معتبر است. اما اینکه امکان دارد منابع بیشتر در دسترس آنها نبوده کاملا مردود وغلط است چون چنانچه گفته شد بخشی از منابع حدیثی وروایی ما از دست رفته است وعلماء قدیم به آنها دسترسی داشته اند.

tazkie;485955 نوشت:
منظور من از معقول و منطقی چیزی است که یقین آور باشد و با این روشها در حد خودم آشنا هستم، ولی این روشها نیاز به اثبات دارند.

کاش همینطو ر بود وکسی مخالف اینکه کاش یقینی بودند نیست ولی مساله در اینجاست که ما فعلا احادیث متواتر در همه احکام وزمینه بالاخص مسائل جدید فقهی ودینی نداریم که یقین آور باشند. به نظر شما وقتی واقعیت وحقیقت این است باید چکار کرد؟
فقهاء ما با استفاده از احادیث واستدلالهای علمی توانسته اند قواعدی قرار دهند برای مراجعه در امور مستحدثه وسایر امور. بیشتر از این چکار می توانستند بکنند؟

tazkie;485955 نوشت:
بله تقوا را با زندگی با افراد نمی توان تشخیص داد، ولی وقتی تقوا امری درونی است، نمی توانیم به صرف عالم و عامل بودن، رأی به تقوا بدهیم

به صرف عالم بودن حکم به تقوا نمی دهیم بلکه این تقوا از زندگی این عالم ومعاشرت او با مردم ودوستانش است که مشخص می شود. به هر حال انسانی که سالها در میان ما عمر می کند وعملکرد او را دیده ایم می توانید بگوییم چقدر تقوا دارد.

tazkie;485955 نوشت:
بهترین مثال نقض برای فرمایش شما، همین روش علمای حدیث است که احادیث آحادی که از تعدادی افراد ثقه و عادل به دستشان رسیده است را گاهی به راحتی کنار می گذارند، پس طبق همین حدیث شناسی مورد نظر شما، این نگرش اعتبار کافی ندارد.

این صرفا یک ادعا است بدون دلیل ومصداق، اگرخبر واحد را کنار می گذارند زمانی است که احتمال می دهند وقرائنی در دست دارند که مخالف با این حدیث است اما اگر اینطور نباشد وواقعا برای فقیهی ثابت شود که این خبر واحد از شخصی ثقه وعادل صادر شده است چر باید کنار بگذارد؟

[="Tahoma"][="Navy"]سلام
هرچند از مطالب بنده در این تاپیک استقبال نشده اما از طرح نظر خودم اجتناب نمی کنم
سوال اصلی تاپیک این بود که با توجه به ظنی بودن منابع فقهی چطور می توانیم به آنها بعنوان تعالیم دین اعتماد کنیم در حالیکه ما را از ما لیس لک به علم نهی فرموده اند
سوال اول این است که آیا منظور از علم در اینجا همان یقین صد درصدی است یا اطمینان عرفی ؟
سوال دوم اینکه آیا فقیه در استنباط فقهی خود به اطمینان می رسد یا خیر؟
و سوال سوم اینکه ما مقلدین باید به استنباط فقهی فقیه اطمینان داشته باشیم یا به صحت تقلید از او ؟
جواب سوالات زیر بطور مختصر عبارتست از :
1- منظور از علم همان اطمینان عرفی است چه اینکه وصول به یقین صددرصدی متعذر است و فرمان به تحصیل امر متعذر معقول و حکیمانه نیست
2- بحث یقین و اطمینان فقیه یک مساله شخصی است و به او مربوط است لذا باید بحث کرد که آیا مجموعه ادله دینی برای حصول اطمینان کافی است یا خیر که جواب آن با توجه به افتاء مجتهدان مثبت است
3- ما باید به صحت تقلید از فقیه اطمبنان داشته باشیم و نه حصول اطمینان برای فقیه در استنباط فقهی اش چه اینکه حصول این اطمینان برای او یک امر شخصی است و به حسب موضوعات فقهی هم متفاوت است چه بسا فقیهی در یک موضوع به اطمینانی که منجر به صدور فتواست برسد و دیگری نرسد و فتوایی هم ندهد
خلاصه اینکه وظیفه مقلدین اطمینان از صحت تقلید است و نه اطمینان بخشی استنباطات فقهی چه اینکه اگر ما فقیه بودیم که بتوانیم این امر را تشخیص دهیم نیازی به تقلید نداشتیم و باید خود اجتهاد می کردیم
یا علیم
[/]

با سلام.

کریم;486172 نوشت:
کسی نگفته که خطا نمی کنند. بلکه این خطا بقدری نیست که کلا کنار گذاشته شوند وامت بلا تکلیف بماند. ما دو راه داریم یا بخاطر شر قلیل از خیر کثیر بگذریم وبه خاطر اشتباهات جزئی این بزرگواران امت اسلامی بدون مرجع دینی مانده ومسلما دچار گمراهی وسرگردانی شده وبه مرور اصل اسلام به خطر خواهد افتاد. یا اینکه خیر کثیر را بر شر قلیل ترجیح داده ودر نبود معصوم بنا به دلایلی که قبلا بحث کردیم از وجود مجتهد جامع شرایط استفاده کرد.

اینکه پیروی از مجتهدین جامع شرایط، در زمان غیبت، بهتر از عدم پیروی از آنهاست که حرفی در آن نیست. مسئله اینجاست که آیا بنده می توانم با عمل به دستورات غیرمعصوم چنین مجتهدی، مطمئن باشم که رضای خدا را به دست آورده ام؟

نقل قول:
البته مسلم از کلام خود آیت الله سبحانی متوجه شدید که این ترجیح روایت موثق بر صحیح زمانی است که در مقام تعارض باشند. وآنهم بنا به دلایلی که خودشان ذکر کرده اند وبنا بر اینکه بخشی از کتابخانه ها ی معتبر شیعه ومنابع حدیثی معتبر در طول تاریخ از بین رفته اند لذا معقول است که علمای قدیم بیشتر به منابع روایی معتبر دسترسی داشته اند.
خلاصه آنچه ایشان گفته اند در اینجا اطمینان معتبر است نه یقین در همه حالات.

بحث آن مطلب این بود که «

نتيجة ارزيابي سند يا دلالت به تنهايي،‌ نمي‎تواند ملاك اطمينان يا عدم اطمينان باشد
» پس به صرف صحیح السند بودن نیز حدیث اطمینان بخش نمی شود.

البته من متوجه نمی شوم تفاوت اطمینان معتبر و یقین چیست، زیرا چیزی که به آن یقین نداریم قابل اطمینان نیست! مگر اینکه معنای خاصی مد نظر باشد.

نقل قول:
عمل اصحاب به عنوان شخصی اعتبار ندارد بلکه از باب اینکه آنها به منابع بیشتر دسترسی داشته اند معتبر است. اما اینکه امکان دارد منابع بیشتر در دسترس آنها نبوده کاملا مردود وغلط است چون چنانچه گفته شد بخشی از منابع حدیثی وروایی ما از دست رفته است وعلماء قدیم به آنها دسترسی داشته اند.

اینکه بخشی از منابع حدیثی و روایی ما از دست رفته اند، درست ولی آیا مطمئن باشیم آنها به این منابع دسترسی داشته و در صورت دسترسی به آن عمل کرده اند؟

نقل قول:
کاش همینطو ر بود وکسی مخالف اینکه کاش یقینی بودند نیست ولی مساله در اینجاست که ما فعلا احادیث متواتر در همه احکام وزمینه بالاخص مسائل جدید فقهی ودینی نداریم که یقین آور باشند. به نظر شما وقتی واقعیت وحقیقت این است باید چکار کرد؟
فقهاء ما با استفاده از احادیث واستدلالهای علمی توانسته اند قواعدی قرار دهند برای مراجعه در امور مستحدثه وسایر امور. بیشتر از این چکار می توانستند بکنند؟

من هم قبول دارم که باید بین بد و بدتر، بد را انتخاب کرد و در شرایط موجود حالتی رو برگزید که مطمئنتر هست. ولی آیا وقتی این حالت رو انتخاب می کنیم، آیا می تونیم مطمئن باشیم که به حکمی که رضای خداست، دست پیدا می کنیم.

نقل قول:
به صرف عالم بودن حکم به تقوا نمی دهیم بلکه این تقوا از زندگی این عالم ومعاشرت او با مردم ودوستانش است که مشخص می شود. به هر حال انسانی که سالها در میان ما عمر می کند وعملکرد او را دیده ایم می توانید بگوییم چقدر تقوا دارد.

ولی تقوا امری باطنی است، و نمی توان از روی ظواهر به آن حکم داد.

نقل قول:
این صرفا یک ادعا است بدون دلیل ومصداق، اگرخبر واحد را کنار می گذارند زمانی است که احتمال می دهند وقرائنی در دست دارند که مخالف با این حدیث است اما اگر اینطور نباشد وواقعا برای فقیهی ثابت شود که این خبر واحد از شخصی ثقه وعادل صادر شده است چر باید کنار بگذارد؟

بله، ولی آیا برای هر حدیث واحدی، قرائت یقینی کافی برای بررسی صحت و اعتبار وجود دارند؟

با تشکر

محی الدین;488081 نوشت:
هرچند از مطالب بنده در این تاپیک استقبال نشده اما از طرح نظر خودم اجتناب نمی کنم

اگر جایی متعرض مطالب حضرتعالی نشده ایم بخاطر این بوده که قبول داشتیم ونیازی به تعریض وبحث نبوده است ولی به هر حال اگر کوتاهی شده عذر خواهی می کنم.

محی الدین;488081 نوشت:
سوال اصلی تاپیک این بود که با توجه به ظنی بودن منابع فقهی چطور می توانیم به آنها بعنوان تعالیم دین اعتماد کنیم در حالیکه ما را از ما لیس لک به علم نهی فرموده اند
سوال اول این است که آیا منظور از علم در اینجا همان یقین صد درصدی است یا اطمینان عرفی ؟

آنچه مسلم اس به دست آوردن یقین صد در صد در عصر غیبت معصوم در همه امور امری ناشدنی است. اما آنچه مراد است داشتن حجت است واینکه ما کوتاهی نکرده ایم. مثلا یک مجتهد در بررسی خود تمام تلاش خود رابرای بدست آوردن حکم واقعی انجام دهد واگر در جایی به حکم واقعی دسترسی پیدا نمی کند وبه ادله ظاهری عمل می کند همین تلاش او وعدم کوتاهی حجتی است برای تبرئه او در صورت خطا بودن علمش، چون اگر شارع مقدس به این اندازه راضی نباشد باید حکم ره به هر طریق ممکن به دست مکلف برساند ودر غیر اینصورت اگر بخواهد این شخص را تنبیه کند عقاب بلابیان خواهد بود که از حکیم وخداوند صادر نمی شود.
پس آنچه مقصود ومراد از علم در بحث فقهی است داشتن حجت شرعی است. وعمل بر اساس دلیل مثلا قیاس واستحسان دلیل نیستند ومکلف ومجتهد را تبرئه نمی کنند.

محی الدین;488081 نوشت:
سوال دوم اینکه آیا فقیه در استنباط فقهی خود به اطمینان می رسد یا خیر؟

اطمینان به این معنی که فقیه ادله موجود وقابل دسترسی را بررسی وتمام تلاش خود را در بدست آوردن حکم حقیقی انجام می دهد واگر جایی دسترسی به حکم واقعی نیست بر اساس حکم ظاهری حکم می کند باید گفته شود که برای او محقق می شود.

محی الدین;488081 نوشت:
و سوال سوم اینکه ما مقلدین باید به استنباط فقهی فقیه اطمینان داشته باشیم یا به صحت تقلید از او ؟

یکی از شرایط صحت تقلید ما تقلید از مجتهد جامع شرایط واعلم است وخود این حتی اگر ما تفصیلا به آن آگاهی هم نداشته باشیم نشانگر این است ، که آن فقیه تلاش خود را برای استباط صحیح فقهی انجام می دهد.

tazkie;488591 نوشت:
اینکه پیروی از مجتهدین جامع شرایط، در زمان غیبت، بهتر از عدم پیروی از آنهاست که حرفی در آن نیست. مسئله اینجاست که آیا بنده می توانم با عمل به دستورات غیرمعصوم چنین مجتهدی، مطمئن باشم که رضای خدا را به دست آورده ام؟

با سلام وعرض ادب
همین اضطرار خود دلیل کافی است. در فقه گفته می شود. الضروریات تبیح المحظورات، ضرورت حرام را تبدیل به حلال می کند مثلا کسی که حیاتش وابسته به خوردن مردار است باید بخورد وهیچ اشکالی ندارد. ما در اینجا دچا رحرام نیز نمی شویم بلکه این فقهاء همان وارثان انبیاء هستند وعلمی را که از منابع قرآنی وروایی می گیرند به ما انتقال می دهند وسوای این دنیا طلب وحریص به دنیا هم نیستند که دنبال منافع شخصی باشند لذا مسلم در عصر غیبت با توجه به احادیثی هم که نقل شد. ودلایل عقلی موجود پیروی از این بزرگواران موجب رضایت خداوند است.آن شاءالله.

tazkie;488591 نوشت:
البته من متوجه نمی شوم تفاوت اطمینان معتبر و یقین چیست، زیرا چیزی که به آن یقین نداریم قابل اطمینان نیست! مگر اینکه معنای خاصی مد نظر باشد.

تفاوتش این است که وقتی یقین است واقعا شما می دایند به واقع رسیده اید وذره ای شک ندارید. اما اطمینان معتبر با توجه به ادله معتبری است که همه یقین آور نیستند. ومرتبه این اطمینان پایین تر از یقین است.

tazkie;488591 نوشت:
اینکه بخشی از منابع حدیثی و روایی ما از دست رفته اند، درست ولی آیا مطمئن باشیم آنها به این منابع دسترسی داشته و در صورت دسترسی به آن عمل کرده اند؟

از آنجا که فقهاء تشنه این علوم هستند وتمام تلاش خود را برای رسیدن به حقیقت می کنند. وفقهاء فعلی ما شاهد قوی بر این مساله هستند که تمام کتب فقهی معتبر ومنابع حدیثی را مطالعه می کنند تا چیزی کم نگذاشته باشند. واگر شما درس های این مراجع نقلید وفقهاء را گوش دهید بالوجدان این مساله را مشاهده می کنید. پس وقتی این منایع در دسترس آنها بوده چرا باید مراجعه نمی کردند وقتی می خواستند حکم مساله ای را پیدا کنند که بعد از قرآن منبع معتبر همسان قرآن همین سخنان اهل بیت است.

tazkie;488591 نوشت:
ولی تقوا امری باطنی است، و نمی توان از روی ظواهر به آن حکم داد.

ما مسئول نیستیم که باطن اشخاص را بررسی کنیم وبه تعبیر معروف تفتیش عقاید کنیم. ما مسئولیم بر اساس همین ظواهر قضاوت کنیم. حتی در حدیث داریم تا زمانی که می توانید عمل شخصی را حمل بر صحت کنید حمل بر بدی وگناه نکنید.

tazkie;488591 نوشت:
بله، ولی آیا برای هر حدیث واحدی، قرائت یقینی کافی برای بررسی صحت و اعتبار وجود دارند؟

بحث حجیت خبر واحد امری اختلافی بین علماء است. اما اصولا خبر واحدی را ترتیب اثر می دهند که قرائن عقلیه ونقلیه موید آن باشند. والبته زمانی که فقط خبر واحد در دست است ونمی شود مکلف را نیز نسبت به عملش سرگردان گذاشت مسلم خبر واحد بهتر از اصول عملیه است. چون خبر واحد از امارات حساب می شود. وامارات ارجحیت بر اصول عملیه دارند.

با سلام و تشکر از پاسخها. من گمان می کنم فعلا باید روی پاسخها فکر کنم. شاید در آینده هم در محور همین بحث برایم سؤالی پیش بیاید، ولی فعلاً میخواهم روی بحث فکر کنم.

با تشکر

tazkie;502527 نوشت:
با سلام و تشکر از پاسخها. من گمان می کنم فعلا باید روی پاسخها فکر کنم. شاید در آینده هم در محور همین بحث برایم سؤالی پیش بیاید، ولی فعلاً میخواهم روی بحث فکر کنم.
با تشکر

با سلام وعرض ادب
ما در خدمت برای جوابگویی به سوالات شما هستیم وامیدوارم که انشاء الله موفق باشید.
موضوع قفل شده است