جمع بندی نظر روایات درباره حضرت یوسف(ع) و زلیخا

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نظر روایات درباره حضرت یوسف(ع) و زلیخا

با سلام .
نظر روایات و تاریخ درباره رابطه یوسف(ع) و زلیخا چیست ؟ بر طبق روایات زلیخا چگونه زنی بوده است ؟
من داشتم تفسیر سوره یوسف رو در کتاب تفسیر جامع(سید ابراهیم بروجردی) میخوندم که داستان حضرت یوسف(ع) رو کامل ذکر کرده بود اما سوالاتی پیش اومد و یه مقدار داستان ذکر شده به نظر مصنوعی جلوه میکرد .
بر طبق این داستان(از تفسیر جامع) زلیخا در خواب از قبل حضرت یوسف رو دیده بوده و عاشقش شده بود تا اینکه در خواب به او میگود چگونه به تو برسم که حضرت میفرمایند به مصر بیا . زلیخا هم به مصر میره به این خیال که با حضرت ازدواج کنه اما وقتی متوجه میشه عزیز مصر در مصر حاکم است و یوسف نیست ناراحت میشه که بهش گفته میشه ناراحت مباش و با او ازدواج کن خلاصه ازداج میکنن و وقتی یوسف رو بعنوان برده وارد مصر میکنن و شهرت و آوازه زیبایی این فرد در مصر میپیچه خیلیها میان به دیدنش حتی عده ای از زیبایی این فرد مردند . بعد زلیخا متوجه میشه و میاد به دیدن یوسف(که الان بعنوان برده است هنوز) خلاصه از حال میره و میگه این شوهر منه ! از طرف یوسف هم خبر میارن براش که میفرماید ما برای هم هستیم اما به هم نمیرسیم مگر بعد از سختی های زیاد . خلاصه عزیز مصر میاد یوسف رو میخره و تو قصر بزرگ میشه و اتفاقاتی هم قران هم ذکر کرده میفته و... .(داستان رو نسبتا کلی با یه سری جزئیات تفسیر جامع ذکر کرده)

اول از همه مهم ترین سوالی که دارم اینه که اصلا حضرت یوسف و زلیخا واقعا با هم ازدواج کرده اند ؟(روایاتی در این باره هست؟)
حالابر طبق روایات آیا واقعا زلیخا یوسف(ع) رو در خواب دیده بوده ؟ آیا حضرت چنین حرفی زده که ما برای هم هستیم اما بهم نمیرسیم مگر بعد از سختیهای بسیار ؟ اگر این مطلب درسته چطور زلیخا با اینکه میدونسته این فرد همان شوهرش است اما بازم تقاضای نامشروع داشت ؟ چرا یوسف به اون نگفت این کار رو نکن ما بعدا بهم میرسیم و ... ؟
همچنین خوندم که زلیخا ابدا با عزیز مصر هم بستر نشده بود و باکره بود که با یوسف(ع) ازدواج کرد . چنین مطلبی درسته ؟
ماجرای جوانی مجدد زلیخا هم صحت دارد ؟ در روایات این قضیه موجود است ؟

با تشکر

با نام الله


کارشناس بحث: استاد سید محسن

با سلام و تشکر
در مورد حضرت یوسف (علی نبینا و آله و علیه السلام) آیات سوره یوسف در قرآن وجود دارد که به داستان این پیامبر و زلیخا پرداخته است. اما بنابر شواهد تاریخی زلیخا که چهرا ی زیبا داشته است[1] شیفته حضرت یوسف میشود تا این که عزیز مصر از دنیا رفت زلیخا از شدت غم یوسف پیر و نابینا شد پس یوسف برای جوانی و بینایی او دعا کرد و او بینا و جوان شد و با یوسف ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو پسر به نام افراییم و میشا است.[2] مستوفی در تاریخ گزیده آورده است که در زمان ازدواج، زلیخا سی و دو ساله و یوسف سی ساله بود.[3] ابن اثیر در الکامل نوشته است: زمانی که بین حضرت یوسف(علیه السلام) و زلیخا عقد ازدواج بسته شد حضرت يوسف(علیه السلام) در شب زفاف به زن خود گفت:
«آيا اكنون اين كار حلال بهتر از آن كار حرام نيست كه تو نخست مى‏خواستى؟» زلیخا جواب داد:
«اى دوست، مرا سرزنش مكن زيرا من زيباترين زن بودم كه از دارائى و جاه نيز بهره بسيار داشتم ولى شوهرم نمى‏توانست با زنان نزديكى كند. تو را هم خداى بزرگ بسيار زيبا آفريده بود. از اين رو هواى نفس بر من چيره شد و از خويشتن دارى باز ماندم.» يوسف در آن شب، او را همچنان دوشيزه يافت، همسرش براى او دو فرزند آورد.[4]
اما این که حضرت یوسف، زلیخا را در خواب دیده باشد و یا زلیخا ایشان را در خواب دیده باشد این مطلب را یکی از علمای اهل سنت به نام غزالی بیان کرده است که مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان به دلیل عصمت پیامبران این حرف را رد میکند.[5]
نتیجه
حضرت یوسف زیبا بود و زلیخا هم بهره ای از زیبایی داشت وی علاقه شدیدی به یوسف داشت و بعد از مرگ شوهرش عزیز مصر و نیز پس از پیری و کوری در حالی که باکره بود با دعای یوسف جوان و با وی ازدواج کرد و حتی صاحب دو فرزند شد اما از زندگی شخصی ایشان و سن زلیخا در زمان مرگش در منابع تاریخی مطلبی ذکر نشده اما یوسف 120 سال عمر کرد[6]

[1] . مقدسی، البدء و التاریخ، ج 1 ص 450

[2] . همان ص 453

[3] . مستوفی ، تاریخ گزیده، ص 35. وی عزیز مصر را عنین خوانده است.

[4] . ابن اثیر ، الکامل، ج 2 ص 131

[5] . علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 11 ص190

[6] . مقدسی همان ، ج1 ص 451

سلام
ممنون که پاسخ دادید .
در تفسیر جامع این خبر آمده که زلیخا یوسف را خواب دید و...(ادامه ماجرا) و کلا در جلد اول تفسیر جامع مولف تمامی روایات گفته که از کتب زیر جمع آوری کرده :
كافى شيخ كلينى، فقيه و توحيد و اعتقادات و علل و ساير كتب ابن بابويه شيخ صدوق، كتاب بصائر الدرجات محمد بن حسن صفار و سعد بن عبد الله قمى و تفسير عياشى، فرات بن ابراهيم، مناقب ابن شهرآشوب، كامل الزياره ابن قولويه و كتاب تفسير آيات ولايت اهل بيت( ع) محمد بن عباس ماهيار معروف بابن حجام است كه از كتب متقنه اخبار مى‏باشد.
اصل سليم بن قيس هلالى، كتاب تهذيب و استبصار شيخ طوسى، كتاب خصال و اكمال الدين و محاسن شيخ برقى و تفسير مجمع البيان طبرسى و تفسير برهان سيد هاشم بحرانى و اختصاص شيخ مفيد

که تماما کتابهایی با ارزشند و فکر نمیکردم مولف روایت اشتباهی را نقل کند تا اینکه مطلبی در این سایت دیدم که این قضیه ازدواج یوسف(ع) با زلیخا و جوانی زلیخا رو شرح داده و احادیث اهل سنت و شیعه رو برسی کرده و تقریبا اواخر متن گفته شده :
نتیجه آن که تمامی روایات شیعه در ازدواج یوسف و زلیخا و جوان شدن زلیخا و بینا شدن وی، ریشه در روایت وهب بن منبه و ابن اسحاق دارد و از آن جهت که روایت این دو در شمار روایات اسرائیلی قرار دارد و هر روایت اسرائیلی از خرافات شناخته می شود، روایات ازدواج یوسف و زلیخا در متون و منابع شیعه از خرافات خواهد بود.

میخواستم بدونم درباره مطالب این لینک چه نظری دارید ؟ آیا درست بررسی کرده و کلا این دسته روایات غیرقابل اعتمادند ؟
http://www.hawzah.net/fa/magazine/magart/4518/7307/91080
[SPOILER]

تعریف خرافه

تعریفهای بسیاری می توان از خرافه عرضه داشت: نسبت دادن امور طبیعی به ماوراء الطبیعه، باور و عقیده نامعقول، کلام بیهوده، موهوم، باطل و اسطوره ای، 1 بدون پشتوانه عقلی و علمی.
در میانِ تعریفهای یاد شده، تعریف خرافه به باور بدون پشتوانه علمی دقیق تر می نماید و بیش از دیگر تعریفها جامع و مانع جلوه می کند. بنابراین، در این نوشتار مراد از خرافه، باورِ بدون پشتوانه خواهد بود.
پیشینه خرافه

خرافه، تاریخی بس بلند و طولانی دارد. در آیات، نشانه هایی از وجود مصادیق گوناگون خرافه در میان اقوام گذشته وجود دارد. برای نمونه:
الف. قوم صالح، صالح(ع) و همراهان ایشان را به فال بد می گرفتند:
(قالُوا اطَّیرنا بِک وَبِمَن مَعَک)2
آنان گفتند: ما تو را و کسانی که با تو هستند به فال بد گرفتیم.
ب. قوم موسی او را شوم می دانستند:
(فَإِذا جأَتْهُمُ الحَسَنَه قالُوا لَنا هـذِهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَـیـئَه یـطَّـیـرُوا بِمُوسی وَمَنْ مَعَهُ أَلا إِنَّما طائِرُهُمْ عِنْدَ اللّهِ وَلـکنَّ أَکثَرَهُمْ لا یعْلَمُونَ)3
اما [آنان نه تنها پند نگرفتند، بلکه] هنگامی که نیکی [و نعمت] به آنان می رسید، می گفتند: به خاطر خود ماست. ولی هنگامی که بدی [و بلا] به آنان می رسید، می گفتند: از شومی موسی و کسان اوست. آگاه باشید سرچشمه همه اینها، نزد خداست؛ ولی بیش تر آنان نمی دانند.
ج. گروهی دیگر رسولان خدا را شوم می دیدند:
(قالُوا إِنّا تَـطَیرنا بِکمْ لَـئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّـکمْ وَلََیمَسَّـنَّـکمْ مِنّا عَذاب ألِـیمُ)4
آنان گفتند: ما شما را به فال بد گرفته ایم [و وجود شما را شوم می دانیم] و اگر [از این سخنان] دست برندارید شما را سنگسار خواهیم کرد و سُکنجه دردناکی از ما به شما خواهد رسید!
در جهان مدرن نیز، مانند جهان سنتی انبوهی از خرافات بر زندگی و روح و روان انسان مدرن حاکم شده است و مجال اندیشه و تفکر را از او ستانده است. شاهد این مدعا بسیاری فال بینان، رمالان و طالع بینان، درآمد هنگفت و سرسام آور ایشان، اقبال مردم به آنان و شمارگان چندصد هزاری کتابهای طالع بینی چینی، هندی، ژاپنی و….
خاستگاه خرافات

تقلید، ناتوانی از درک عقاید، ترس، اضطراب، نادانی و روایات ساختگی و اسراییلیات، تنها بخشی از آبشخورهای شکل گیری خرافه ها شناخته می شوند.
در میان موارد یاد شده، عواملی که رنگ و لعاب دینی گرفته اند، اثرگذاری بیش تری بر ساخت خرافه دارند و خرافه هایی که بر پایه این عوامل ساخته می شوند، بیش از دیگر انواع خرافه ها، محکم و درخور پذیرش جلوه می کنند.
برای نمونه آنان که از نحوست برخی ایام می گویند، آیات وحی را مستند خویش می سازند، از جمله به این آیه شریفه استناد می کنند:
(إِنّا أَرْسَلْنا عَلَیهِمْ رِیحاً صَـرْصَـراً فِی یـوْمِ نَـحْـسٍ مُسْـتَمِرَّ)5
چنان که هم ایشان از روایات بسیاری که بر نحوست برخی از ایام دلالت دارد در راستای اثبات باور خرافی خویش مدد می گیرند.
روایات اسراییلی و خرافات

بخش درخوری از خرافه ها آبشخور روایی دارند و پاره ای از این روایات، از اسرایلیات بشمارند. در تعریف روایتهای اسرائیلی چند نظریه وجود دارد:
شماری روایتهای اسرائیلی را روایتهایی می شناسند که مفسران و اهل حدیث از منابع یهود گرفته اند.
شماری دیگر اسرائیلیات را روایتهایی می دانند که مفسران و اهل حدیث از منابع یهودی، مسیحی و دیگران استفاده کرده اند.
گروهی نیز معنای اسرائیلیات را بسیار گسترده دانسته و کلیه روایتهایی که مخالفان اسلام جعل کرده اند، اسرائیلی معرفی می کنند.6
بنابراین، بانظر داشت تعریف خرافه به باور بدون پشتوانه علمی و عقلی و نظرداشت تعریف روایت اسرائیلی به روایتی که در منابع و مصادر اسلامی وجود ندارد و برگرفته از دیگر کتابها و ادیان است، نسبت میان روایت اسرائیلی و خرافه، عام و خاص خواهد بود. هر روایت اسرائیلی خرافه است، ولی هر خرافه ای روایت اسرائیلی نیست.
خرافه ها در داستان پیامبران

بخشی از داستان پیامبران، بر خرافه ها استوار شده است و بسیاری از این خرافه ها، ریشه در روایتهای اسرائیلی دارند. برای نمونه در داستان پیامبر اسلام، قصه غرانیق7 و ماجرای ازدواج پیامبر با زینب همسر زید، هیچ گونه پشتوانه علمی و عقلی ندارد و از این رو قرطبی، مفسر برجسته اهل سنت، از این جهت قصه غرانیق را به نقد می گیرد:
(این روایت در صحیح بخاری و مسلم نیامده است و افزون بر این، هیچ نویسنده معتبری این قصه را نقل نکرده است. )8
خرافه زدایی

خرافه ها در میان آسیبهای اجتماعی بسیار ویران گر می نمایند. از این روی، تمامی رهبران الهی در گذر تاریخ با خرافه ها به مبارزه برخاسته و خرافه سازان و خرافه باوران را به عقب نشینی واداشته اند.
حضرت صالح در برابر قوم خویش می فرماید:
(قالَ طائِرُکم عِندَاللّهِ بَل أنتُم قَومُ تُفتَنُونَ. )9
[صالح] گفت: فال [نیک و] بد شما نزد خداست. [وهمه مقدرات به قدرت او تعیین می گردد] بلکه شما گروهی هستید، فریب خورده.
ابراهیم(ع) نیز به نقد خرافات مردم عصر خویش می پردازد و بر باورهای بی پشتوانه ایشان خط بطلان می کشد:
(وَ إِذ قالَ إِبْراهِـیمُ لاِبِـیهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَه إِنّی أَرَاک وَقَوْمَک فِی ضَلالٍ مُبِـینٍ وَکذ لِک نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکوتَ السَّمـواتِ وَالأَرضِ ولِیکونَ مِنَ المُوقِنِینَ فَلَمّا جَنَّ عَلَیهِ اللَّیلُ رَءَا کوْکباً قالَ هـذا رَبّی فَلَمّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الآ فِلِـینَ فَلَمّا رَءَا القَمَرَ بازِغاً قالَ هـذا رَبّی فَلَمّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ یهْدِنِی رَبّی لاَ ءَکونَنَّ مِنَ القَوْمِ الضّالّینَ فَلَمّا رَءَا الشَّمْسَ بازِغَه قالَ هـذا رَبّی هـذا أَکبَرُ فَلَمّا أَفَلَتْ قالَ یا قَوْمِ إِنّی بَرِیء مِمّا تُشْرِکونَ.)10
هنگامی را که ابراهیم به پدرش آزر گفت: آیا بتهایی را معبودان خود انتخاب می کنی؟ من، تو و قوم تو را در گمراهی آشکاری می بینم. و این چنین، ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم، و تا از اهل یقین گردد. هنگامی که شب او را پوشانید، ستاره ای مشاهده کرد، گفت: این خدای من است؟ اما هنگامی که غروب کرد، گفت: غروب کنندگان را دوست ندارم! و هنگامی که ماه را دید که می شکافد، گفت این خدای من است؟ اما هنگامی که غروب کرد، گفت اگر پروردگارم مرا راهنمایی نکند، بی گمان از گروه گمراهان خواهم بود. و هنگامی که خورشید را دید می شکافت، گفت این خدا من است؟ این بزرگ تر است! اما هنگامی که غروب کرد، گفت: ای قوم من از شریکهایی که شما می سازید، بیزارم.
پیامبر اسلام نیز، در برابر مردمی که کسوف را نتیجه مرگ ابراهیم فرزند آن حضرت می پنداشتند موضع می گیرد و پس از حمد و ثنای آفریدگار هستی، از خورشید و ماه به عنوان آیات الهی یاد می کند و کسوف و خسوف را در ارتباط با مرگ فرزند خویش نمی بیند و ارتباط کسوف و خسوف را با مرگ و زندگی منکر می شود. 11
این همه نشان از اهمیت خرافه زدایی و پیرایش و پالایش دین دارد. از این جهت در این نوشتار یکی از فرازهای داستان یوسف(ع) را که حکایت از ازدواج یوسف و زلیخا و جوان شدن زلیخا دارد، باتوجه به مصادر و منابع اهل سنت و شیعه، به بوته نقد و بررسی می گذاریم.
روایت ازدواج یوسف و زلیخا

قصه ازدواج یوسف و زلیخا و جوان شدن زلیخا در دو دسته از متون دیده می شود. دسته نخست منابع تفسیری، روایی و تاریخی اهل سنت و دست دوم متون شیعه.
روایت ازدواج در منابع اهل سنت

در متون اهل سنت، دو روایت، یکی به صورت صریح و دیگری با تسامح و توجیه، از ازدواج یوسف(ع) با زلیخا حکایت دارند:
اول. روایت وهب بن منبه:
روایت گر ازدواج یوسف(ع) با زلیخا در متون تفسیری، روایی و تاریخی اهل سنت، وهب بن منبه است. در تفسیر قرطبی (671 هـ. ق) وهب از ازدواج یوسف با زلیخا می گوید، زلیخا را همسر عزیز مصر معرفی می کند و از ناتوانی، نابینایی و تنگدستی او سخن می گوید. سخنان زلیخا با یوسف(ع) حزن و گریه یوسف(ع) را در پی دارد. یوسف به زلیخا می گوید: آیا عشق و محبت تو به من هنوز باقی است.
زلیخا دیدن یوسف را دوست داشتنی تر از دنیا می خواند.
ییوسف به نماز می ایستد و زلیخا به او اقتدا می کند.
ییوسف(ع) بینایی، جوانی و زیبایی زلیخا را از خدا طلب می کند و خدا جوانی، زیبایی و بینایی را به زلیخا باز می گرداند به گونه ای که او زیباتر از گذشته می شود.
ییوسف با زلیخا ازدواج می کند و او را دختر می یابد.
از او درباره این موضوع پرسش می کند.
زلیخا در جواب از ناتوانی جنسی شوهر سابق خود می گوید.
زلیخا دو پسر به نامهای افراثیم و منشا به دنیا می آورد و محبت یوسف به او چند برابر محبت زلیخا به خودش می شود. 12
افزون بر قرطبی، شمار دیگری از تفسیرنویسان اهل سنت چون ابن کثیر (774 هـ. ق) و سیوطی (911 هـ. ق) این روایت را با کمی تفاوت یاد می کنند. 13
نقد و بررسی

روایت وهب بن منبه، از چند جهت مخدوش است و بر فرض درستی، در شمار اسرائیلیات قرار می گیرد و عنوان آبشخور اصلی خرافه ازدواج یوسف با زلیخا شناخته می شود:
الف. ضعف راوی

وهب بن منبه از بزرگان اهل کتاب در یمن بوده و با کتب آسمانی آشنایی کامل داشته است. از این روی، بسیاری از بزرگان اهل سنت و شیعه او رادر شمار کسانی می آورند که اسرائیلیات بسیار در دین وارد کرده است. برای نمونه، ابن تیمیه، وهب بن منبه را از کسانی می شناسد که معظم خرافات و دروغها از او و کعب الاحبار نقل شده است:
(ومعظم الخرافات والاکاذیب نقلت عنهما. )14
و ابن خلدون نیز کعب الاحبار، وهب بن منبه و عبداللّه بن سلام را از اهل کتابی می شناسد که مسلمانان از ایشان بسیار روایت می کنند:
(عرب اهل کتاب و علم نبود، از این جهت از بزرگان اهل کتاب چون کعب الاحبار، وهب بن منبه و عبداللّه بن سلام درباره آفرینش و گذشته پرسش می کرد و مفسران نیز سخنان ایشان را با تساهل در تفاسیر خویش نقل می کردند. )15
ب. ناسازگاری با دیگر روایات

روایت وهب، دست کم با دو روایت دیگر ناسازگار می نماید:
روایت نخست، روایت ماوردی است که مرحوم طبرسی (548 هـ. ق)16 عبدالعزیز سلمی دمشقی (660 هـ. ق)17 و قرطبی (671 هـ. ق) آن را نقل می کنند. در این روایت می خوانیم:
(ولما رأته فی موکبه بکت، ثم قالت: الحمدللّه الذی جعل الملوک بالمعصیه عبیدا، والحمدللّه الذی جعل العبید بالطاعه ملوکا، فضمها إلیه، فکانت من عیاله حتی ماتت عنده، ولم یتزوجها. )18
قرطبی (671 هـ. ق) نیز پس از گزارش روایت ماوردی آن را با روایت وهب ناسازگار می خواند و در پایان با عبارت (فاللّه اعلم) تردید خود را نسبت به ماجرای ازدواج یوسف با زلیخا نشان می دهد:
(وهو خلاف ما تقدم عن وهب، وذکره الثعلبی فاللّه اعلم. )19
روایت دوم، روایت ابن اسحاق است؛ چه این که در این روایت، از ازدواج یوسف با راعیل سخن گفته شده و راعیل همسر (اطفیر) عزیز مصر خوانده شده است.
ج. آلوسی از مفسران برجسته اهل سنت خبر ازدواج یوسف و زلیخا را از خبرهایی می خواند که محدثین به آن اعتماد ندارند و برای آن هیچ اصلی نمی شناسند:
(وهذا مما لا اصل له وخبر تزوجها ایضا مما لایعول علیه عند المحدثین. )20
د. روایت تورات از ازدواج حضرت یوسف، متفاوت با روایت وهب و ابن اسحاق است.
در فصل سی و نهم، نام عزیز مصر پوطی فر آمده و ناتوان جنسی دانسته شده است:
(و یوسف به مصر فرود آورده شد و پوطی فر خواجه سرای فرعون سردار لشکریان. )21
در فصل چهل و یکم، از ازدواج یوسف با آسنث به خواست فرعون مصر، سخن گفته شده است:
(و فرعون، یوسف را صافنث پعنیح نام نهاد و آسنث، دختر پوطی فرع کاهن اون را به وی به زنی داد. )22
و در همین فصل، خبر ازدواج یوسف با آسنث دختر عزیز مصر آمده و از تولد دو پسر به نامهای: منسه و افریم سخن گفته شده است:
(و پیش از آمدن سالهای قحطی برای یوسف دو پسر زاییده شد که آسنث، دختر پوطی فرع کاهن اون، ایشان را برای او تولید نمود و یوسف اسم اول زاده را منسه نامید؛ زیرا که گفت خدا مرا از تمامی مشقت خود و تمامی خانه پدرم ناسی فرمود و اسم دومین را افریم خواند؛ زیرا که خدا مرا در زمین مصیبتم بارور گردانید.)23
در فصل چهل و ششم نیز از نام همسر یوسف و دو فرزند او سخن گفته شده است:
(و به یوسف در زمین مصر منسه و افریم زائیده شدند که ایشان را آسنث دختر پوطی فرع کاهن اون، برای او زایید. )24
نظر داشت روایت وهب بن منبه و آیات تورات، نشان از همانندیها و تفاوتهایی آشکار، میان سفر پیدایش و روایت وهب دارد:
همانندیها

در هر دو نقل، عزیز مصر ناتوان جنسی معرفی شده است و نتیجه ازدواج یوسف با زلیخا در نقل وهب، آسنث در نقل تورات، تولد دو پسر است.
تفاوتها

1. در روایت وهب، زلیخا همسر عزیز مصر معرفی شده است و یوسف با زلیخا ازدواج می کند؛ اما در سفر پیدایش، نامی از همسر عزیر مصر برده نشده است.
2. در تورات، دو پسر یوسف، افراثیم و منسه خوانده شده اند، ولی در تورات نام آنان منسه و افریم آمده است.
3. در روایت وهب، عزیز مصر ناتوان جنسی دانسته شده، اما در آیات چهل و یکم و چهل و ششم، عزیز مصر دختری به نام آسنث دارد.
4. در روایت وهب هیچ نشانی از خواست فرعون برای ازدواج یوسف و زلیخا دیده نمی شود؛ اما در آیات تورات ازدواج یوسف با آسنث به خواست فرعون است.
بنابراین، تفاوتهای روایت وهب با آیات سفر پیدایش، بیش از همانندیهای آن دو است و این موضوع این احتمال را قوت می بخشد که وهب بن منبه، ماجرای ازدواج را از دیگر کتابهای الهی به خصوص ترجمه های تورات و دیگر کتابها گرفته باشد. بویژه باتوجه به این که در ترجمه هیرونومس یا جروم از تورات، فوطیفار، یا همان پوطی فار، خواجه خوانده شده است و آزنت همسر فوطیفار خوانده شده است.
علی قلی جدیدالاسلام می نویسد:
(قدیس هیرونومس یا جروم، در ترجمه خویش از تورات، فوطیفار را خواجه سرای فرعون می خواند و همسر او را آزنت می نامد که فرعون مصر او را به ازدواج یوسف درآورد. )25
که در این صورت و براساس این ترجمه، نام همسر عزیز مصر آزنت است و این آزنت، پس از درگذشت عزیز مصر با یوسف(ع) ازدواج می کند.
مؤید یا دلیل درستی این احتمال آن که وهب در روایت شیخ صدوق، سخن خود را به کتابهای الهی نسبت می دهد، نه تورات:
(وجدت فی بعض کتب اللّه عزوجل. )26
بنابراین، روایت وهب از اسرائیلیات خواهد بود و خاستگاه روایت او مجموعه ای از آثار و ترجمه های تورات است.
هـ. ماجرای ازدواج یوسف و زلیخا تنها مستند به نقل وهب است و نقل قول منابع معتبر به وهب مستند است.
در روایتی که شیخ صدوق با ذکر سند از وهب نقل می کند، وهب تصریح به نقل این ماجرا از کتب الهی دارد:
(وجدت فی بعض کتب اللّه عزوجل. )27
نتیجه آن که روایت وهب با نظرداشت منابع تفسیری اهل سنت، از اسرائیلیات است و به قرینه سخن آلوسی در شمار اسرائیلیاتی قرار می گیرد که درخور اعتماد نیستند و باتوجه به تعریف خرافه، قصه ازدواج یوسف و زلیخا در شمار خرافه ها قرار دارد.
دوم. روایت ابن اسحاق

ابن جریر طبری (310 هـ. ق) روایت ابن اسحاق را این گونه گزارش می کند:
(ابن اسحاق گفت: پادشاه مصر یوسف(ع) را (آن گونه که گفته اند) جایگزین اطفیر کرد و به او اختیار تام داد. ابن اسحاق ادامه داد: و (برای من نقل کرده اند و خدا بهتر می داند) زمانی که اطفیر از دنیا رفت، ریان بن ولید، همسر اطفیر را که راعیل نام داشت به ازدواج یوسف(ع) درآورد. وقتی راعیل به خدمت یوسف رسید یوسف به او گفت: این بهتر است از آن چه پیش از این به دنبال آن بود. (ابن اسحاق گفت: پس گمان می کنند) زلیخا گفت ای دوست مرا ملامت نکن. من چنان که می بینی زیبا هستم و صاحب من توان جنسی نداشت و از آن سو تو نیز زیبارو بودی. پس نفس من بر من غلبه یافت. پس ایشان گمان می کنند: یوسف(ع) او را باکره یافت و راعیل برای یوسف دو پسر آورد یکی افراثیم و دیگری میشا. )28
ابن ابی حاتم رازی (327 هـ. ق) نیز با حذف صدر و ذیل روایت یاد شده، این گونه می نویسد:
(ابن اسحاق می گوید: و (ذکر کرده اند) زمانی که اطفیر از دنیا رفت، ریان بن ولید، همسر اطفیر را که راعیل نام داشت به ازدواج یوسف(ع) درآورد. وقتی راعیل به خدمت یوسف رسید، یوسف به او گفت: این بهتر است از آن چه پیش از این به دنبال آن بودی. (ابن اسحاق گفت: پس گمان می کنند) زلیخا گفت ای دوست مرا ملامت نکن. من چنان که می بینی زیبا هستم و صاحب من توان جنسی نداشت و از آن سو تو نیز زیبا رو بودی پس نفس من بر من غلبه یافت. پس ایشان گمان می کنند: یوسف(ع) او را باکره یافت و راعیل برای یوسف دو پسر آورد.)29
سمعانی (489 هـ. ق) نیز بدون این که نامی از ابن اسحاق بیاورد به صورت مجهول می گوید:
(روایت شده که پادشاه خواسته یوسف را پس از یک سال اجابت کرد و او را ولایت داد و تاج جواهرنشان بر سر او نهاد و او را بر تخت طلا نشانید، تمامی قدرت را به او داد و او را عزیز مصر خواند و همچنین در ادامه قصه آمده است که: عزیز مصر از دنیا رفت و پادشاه مصر همسر او را به ازدواج یوسف درآورد و او برای یوسف دو پسر آورد. )30
بغوی (510 هـ. ق) نیز با کمی تفاوت همان روایت طبری را در ازدواج یوسف(ع) گزارش می کند. 31
چنان که نسفی نیز تلفیقی از چند روایت را گزارش می کند. صدر روایت را مانند سمعانی می آورد و ذیل روایت را چون طبری و ابن ابی حاتم رازی. اما در مجموع نقل او بیش تر مانند روایت طبری است با این تفاوت که سند ندارد و راوی ذکر نشده است. 32
روایت وهب بن منبه و ابن اسحاق از جهت نام همسر یوسف با یکدیگر ناسازگار می نمایند در توجیه و سازگار جلوه دادن این دو روایت، برخی راعیل را نام همسر عزیز مصر می دانند و زلیخا را لقب او می شناسند33 و شماری دیگر راعیل را لقب و زلیخا را نام همسر عزیز مصر می دانند. 34
براین اساس زلیخا و راعیل را یک نفر می شناسند و زلیخای در روایت وهب را همان راعیل روایت ابن اسحاق و راعیل روایت ابن اسحاق را همان زلیخای در راویت وهب معرفی می کنند.
این سخن، هرچند به ظاهر صحیح می نماید و ممکن است روایت وهب را سازگار با روایت ابن اسحاق نشان دهد؛ اما با دقت در نسب راعیل و زلیخا به نادرستی این راهکار پی می بریم.
نام پدر زلیخا، تملیخاست35 و نام پدر راعیل، رعاییل36 است. بنابراین، ناسازگاری میان روایت وهب و ابن اسحاق به قوت خود باقی است.
نقد و بررسی روایت ابن اسحاق

روایت ابن اسحاق نیز از چند جهت در خور طعن است و در گروه اسرائیلیات قرار می گیرد:
الف. ابن اسحاق، مشترک میان چندین نفر است: سلیمان بن اسحاق، یعقوب بن اسحاق، یحیی بن اسحاق، محمد بن اسحاق، زکریا بن اسحاق و….
ب. روایت ابن اسحاق، در شمار احادیث مسند و منسوب به پیامبر قرار نمی گیرد و حکم روایت مسند را ندارد؛ چه این که در روایت ابن اسحاق، چهار نشانه بر نقل ابن اسحاق از افراد نامعلوم، یا دست کم غیر از پیامبر وجود دارد:
1. (فیما یذکرون)
2. (فذکر لی واللّه اعلم)
3. (فیزعمون)
4. (فیزعمون)
واژه ها و جمله های یاد شده، قرینه ای روشن و آشکار بر نقل ابن اسحاق از دیگران است و بنابراین، روایت او در شمار روایات مستند و درخور اعتماد اهل سنت قرار نمی گیرد؛ چه این که اهل سنت روایتی را مسند و معتبر می شناسند که برگرفته از پیامبر باشد.
ج. ابن اسحاق، به روایت خود اعتماد نداشته و با عباراتی چون (واللّه اعلم) و (فیزعمون) از بی اعتمادی خویش به اصل ماجرا و جزئیات آن پرده برمی دارد.
د. روایت اضطراب در متن دارد. برخی موارد اضطراب عبارت اند از:
1. در نقل طبری، سخن از جانشینی یوسف شده است، ولی در نقل ابن ابی حاتم، هیچ اشاره ای به این موضوع نشده است.
2. در روایت ابن ابی حاتم، نامی از فرزندان یوسف برده نشده است؛ اما در روایتی که طبری نقل می کند، افراثیم و میشا پسران حضرت یوسف معرفی می شوند.
3. صدر روایت ازدواج یوسف با راعیل در نقل طبری با نقل ابن ابی حاتم، سمعانی، بغوی، نسفی متفاوت است؛ بخصوص با نظرداشت این موضوع که همانندی زیادی میان روایت سمعانی با سِفرِ پیدایش وجود دارد.
در سِفرِ پیدایش می خوانیم:
(پس فرعون به یوسف گفت… علی هذا پیش کار خانه ام تو خواهی بود و تمام قوم من محکوم حکم تو خواهند شد و من همین، به حسب تخت، از تو بزرگ تر خواهم بود و دیگر فرعون به یوسف گفت که ببین تو را بزرگ تمامی مصر گردانیدم و فرعون، انگشترین خود را از دست خود درآورد و به دست یوسف گذاشت و هم او را به کتان نازک ملبس ساخت و طوق زرین به گردنش انداخت و او را به عراده دومین خود سوار کرد و در حضورش ندا کردند زانو بزنید و او را حاکم تمامی ملک مصر گردانید. هم فرعون به یوسف گفت که: من فرعونم و بدون اذن تو کسی در تمامی ملک مصر دست خود و پای خود را نخواهد برداشت. )37
4. نام فرعون در برخی نقلها، ریان بن ولید آمده است و در برخی دیگر هیچ نامی از او برده نشده است.
5. روایت ابن اسحاق از ازدواج یوسف با راعیل حکایت می کند و روایت وهب بن منبه از ادواج یوسف با زلیخا. هرچند برخی راعیل را نام همسر عزیز مصر می دانند و زلیخا را لقب او می شناسند38 و شماری دیگر راعیل را لقب و زلیخا را نام همسر عزیز مصر می دانند39 و شاید بر این اساس بتوان ناسازگاری این دو روایت را از میان برداشت؛ اما نظرداشت نام پدر راعیل و پدر زلیخا نشان از آن دارد که زلیخا و راعیل یک نفر نیست. نام مادر زلیخا تملیخاست40 و نام مادر راعیل، عاییل.41
روایت ازدواج یوسف و زلیخا در متون شیعه

روایت ازدواج یوسف و زلیخا در چند متن اصلی شیعه آمده است:
اول. تفسیر قمی:

(عزیز مصر در سالهای قحطی از دنیا رفت و همسر او درمانده و نیازمند کمک دیگران شد، تا آن جا که از دیگران کمک می گرفت. تا این که او در مسیر یوسف(ع) قرار گرفت… یوسف به او گفت به یاد داری با من چه کردی؟
زلیخا گفت: ای پیامبر خدا! مرا ملامت نکن که من به چند سختی گرفتار آمدم… یوسف(ع) به او گفت: آیا حاجتی داری؟ زلیخا گفت: از خدا بخواه مرا جوان گرداند. یوسف چنین کرد و زلیخا جوان شد و یوسف با او ازدواج کرد و او را باکره یافت.)42
دوم. امالی شیخ صدوق (381 هـ. ق)

(وهب بن منبه می گوید: وقتی یوسف با زلیخا روبه رو شد، زلیخا گفت: حمد خدای را که ملوک را به جهت گناه عبید قرار داد و عبید را به سبب طاعت ملوک گردانید. آن گاه زلیخا از یوسف(ع) کمک طلبید… و یوسف دستور داد به او مقداری طلا دهند… یوسف با زلیخا ازدواج کرد. )43
سوم. علل الشرایع شیخ صدوق (381 هـ. ق)

در این کتاب ماجرای ازدواج از امام صادق(ع) روایت شده است. امام(ع) از ملاقات یوسف و زلیخا می گوید. زلیخا از جمال یوسف(ع) می گوید و یوسف(ع) پیامبر اسلام را زیباتر از خود می خواند. زلیخا سخن یوسف(ع) را تصدیق می کند. یوسف می پرسد: چگونه سخن مرا تصدیق می کنی؟ زلیخا پاسخ می دهد: زیرا وقتی او را توصیف کردی حب او در قلب من قرار گرفت. خداوند به یوسف وحی کرد که ای یوسف او راست می گوید و من او را دوست دارم چون او محمد(ص) را دوست دارد. آن گاه خداوند یوسف را به ازدواج با زلیخا فرمان داد. 44
چهارم. امالی شیخ طوسی (046 هـ. ق)

شیخ طوسی نیز با سندی متفاوت، همان روایت تفسیر قمی را با کمی تفاوت می آورد:
(لما أصابت امرأه العزیز الحاجه قیل لها: لو أتیت یوسف،علیه السلام، فشاورت فی ذلک، فقیل لها: إنا نخافه علیک. قالت: کلا إنی لا أخاف من یخاف اللّه، فلما دخلت علیه فرأته فی ملکه، قالت: الحمداللّه الذی جعل العبید ملوکا بطاعته، وجعل الملوک عبیدا بمعصیته، فتزوجها فوجدها بکرا، فقال: ألیس هذا أحسن، ألیس هذا أجمل؟ فقالت: إنی کنت بلیت منک بأربع خصال: کنت أجمل أهل زمانی، وکنت أجمل أهل زمانک، وکنت بکرا، وکان زوجی عنینا. )45
ارزیابی و سنجش

نقد روایت قمی:

سند روایت قمی، ضعیف است چه این که در سند این روایت، یحیی بن اکثم آمده است و یحیی به باور رجال نویسان از قضات اهل سنت در سامرا، 46 منکر مقام و منزلت ائمه و از کسانی بوده است که با امام جواد(ع) مناظره می کرده است. 47
افزون بر این، واژگان و محتوای روایت قمی ناسازگار با دیگر روایات، بخصوص روایت شیخ طوسی است و این ناسازگاری از ساختگی بودن آن حکایت دارد. برای نمونه در روایت شیخ طوسی، زلیخا خود را گرفتار چهار سختی می خواند و از چهار سختی نیز نام می برد در صورتی که در روایت قمی از دو سختی سخن می گوید و با نظرداشت امالی چاپ ایران که داخل پرانتز آمده است (وبلیت بزوج عنین طـ)، مجموعه سختیها، بیش از سه تا نخواهد شد. چنان که در روایت شیخ صدوق در علل الشرایع، ازدواج یوسف(ع) با زلیخا به امر خدا (فامره اللّه تبارک و تعالی ان یتزوجها) صورت گرفته است، اما در روایت قمی هیچ نشانه ای از امر خدا نیست و یوسف(ع) خود تصمیم به ازدواج با زلیخا گرفته است.
بنابراین، یحیی بن اکثم برای همسو نشان دادن اهل بیت پیامبر، سخن وهب بن منبه را مستند به ایشان می کند در نتیجه اسرائیلی بودن روایت وهب به روایت قمی نیز سرایت می کند و روایت قمی نیز در شمار خرافات قصه یوسف(ع) قرار می گیرد.
نقد روایت صدوق در امالی

این روایت چون روایت قمی از چندین جهت مخدوش است:
الف. راوی روایت صدوق، وهب بن منبه است و رجال نویسان شیعه چون: نجاشی، شیخ طوسی و علامه حلی او را سنی، ضعیف و کذاب می شناسند. 48
ب. وهب بن منبه ماجرای ازدواج یوسف و زلیخا را برگرفته از دیگر کتب آسمانی می داند:
(وجدت فی بعض کتب اللّه عزوجل. )
ج. افزون بر این، روایت وهب در امالی با روایت او در متون اهل سنت ناسازگار می نماید.
در متون اهل سنت، افراثیم و منشا، دو پسر ارشد یوسف و نتیجه ازدواج آن حضرت با زلیخا هستند در صورتی که در روایت صدوق در امالی، یوسف(ع) پیش از ازدواج با زلیخا فرزند داشته است:
(فقال بعض ولد یوسف لیوسف. )49
افزون بر این، در دیگر فرازهای این ازدواج نیز، میان روایت وهب در امالی صدوق و روایت او در تفسیر قرطبی تفاوتهای بزرگی دیده می شود
نتیجه: روایت صدوق در امالی نیز چون روایت وهب خرافی است و در شمار اسرائیلیات قرار می گیرد.
نقد روایت صدوق در علل الشرایع

این روایت نیز از جهت سند و محتوا مشکل دارد:
الف. این روایت به قرینه (عمن ذکره عن ابی عبداللّه) در شمار روایات مرفوعه است. از این روی، ابن فهد حلی این روایت را مرفوعه می خواند:
(وروی محمد بن علی بن بابویه مرفوعا الی الصادق علیه السلام. )50
ب. آیت اللّه بروجردی، روایات مرسله و مرفوعه شیخ صدوق را برگرفته از روایات اهل سنت می شناسد. بنابراین، ممکن است این روایت همان روایت وهب باشد که راوی یا راویان اهل سنت در سند ذکر نشده اند.
ج. روایت صدوق در علل الشرایع، ناسازگار با دیگر روایات قصه ازدواج یوسف با زلیخاست؛ چه این که:
1. در دیگر روایات، از زیبایی پیامبر اسلام سخن گفته نشده است.
2. زلیخا سبب گمراهی خویش را تنها زیبایی حضرت یوسف می داند، در صورتی که در دیگر روایات، سه یا چهار عامل را برای بدبختی خویش برمی شمارد.
3. در این روایت یوسف(ع) با اولین برخورد، زلیخا را می شناسد؛ اما در دیگر روایات مانند روایت وهب، زلیخا نخست خود را معرفی می کند.
د. روایت صدوق ناسازگار با سخن پیامبر است:
(کان یوسف احسن منی ولکنی أملح. )51
ییوسف از من زیباتر است؛ امّا من از او بانمک تر.
نقد روایت شیخ طوسی

در سند این روایت، عباد بن یعقوب الاسدی وجود دارد که شیخ طوسی و علامه حلی او را (عامی المذهب) معرفی می کنند52 و بعید نیست که عباد بن یعقوب، با همان هدفی که یحیی بن اکثم داشته است، روایات اهل سنت را به اهل بیت نسبت می دهد.
افزون بر این، شیخ طوسی در کتاب الغیبه، قصه ازدواج حضرت یوسف و زلیخا و جوان شدن زلیخا را به اصحاب السیر نسبت می دهد:
(و کذلک اصحاب السیر ذکروا ان زلیخا امرأه العزیز رجعت شابه طریه وتزوجها یوسف علیه السلام. )53
در صورتی که اگر روایت شیخ طوسی، معتبر بود و شیخ به آن اعتماد داشت و آن را صادر از امام می دانست، قصه ازدواج یوسف و زلیخا را به امام نسبت می داد، یا دست کم به اصحاب السیر و امام(ع) نسبت می داد.
نتیجه آن که تمامی روایات شیعه در ازدواج یوسف و زلیخا و جوان شدن زلیخا و بینا شدن وی، ریشه در روایت وهب بن منبه و ابن اسحاق دارد و از آن جهت که روایت این دو در شمار روایات اسرائیلی قرار دارد و هر روایت اسرائیلی از خرافات شناخته می شود، روایات ازدواج یوسف و زلیخا در متون و منابع شیعه از خرافات خواهد بود.
سوگمندانه باوجود خرافی بودن ازدواج حضرت یوسف و زلیخا، بسیاری از صاحب نظران رشته های گوناگون، به طرح این روایت پرداخته و حجم درخور توجهی از آثار اسلامی را به گزارش این ازدواج و بحث درباره آن ویژه ساخته اند. برای نمونه شماری از محدثان در جای جای آثار خویش به بحث در مورد این روایت پرداخته و از ازدواج یوسف و زلیخا می گویند.
علامه مجلسی محدث بزرگ شیعه، در جای جای بحارالانوار، روایت ازدواج یوسف و زلیخا را از علل الشرایع و امالی صدوق، تفسیر قمی، قصص الانبیا راوندی و تفسیر ثعلبی نقل می کند54 و در یک مورد به نتیجه گیری می پردازد:
(اقول: یدل هذا الخبر وغیره مما اوردناه فی هذا الباب علی انه کان قد تزوجها. )55
افزون بر محدثان، مفسران قرآن نیز گرفتار این روایت شده و بی توجه به خرافی بودن آن، در تفسیر آیات از آن بهره می گیرند. برای نمونه طبرسی در مجمع البیان، با نقل روایات اهل سنت و نسبت دادن آنها به قیل و همچنین نقل روایت قمی به طرح ازدواج یوسف و زلیخا می پردازد56 چنان که فیض کاشانی نیز با نقل روایت صدوق در علل الشرایع و قمی57 و شیخ حویزی با نقل روایت علل الشرایع، قمی و امالی شیخ طوسی، قصه ازدواج یوسف و زلیخا را به بوته بحث می گذارد. 58
غزالی از مفسران اهل سنت نیز، در تفسیر سوره یوسف می نویسد:
(راوی می گوید: پدر زلیخا فرستاده ای به نزد پادشاه مصر، قطیفور، فرستاد با این پیغام که من دختری دارم که کسی را جز تو نمی خواهد، اگر تو نیز بخواهی او را با هر آن چه از فرمانروایی و اموالم که خواسته باشی به نزد تو خواهم فرستاد. و پادشاه مصر در پاسخ او نوشت، هرکس که ما را بخواهد ما نیز او را می خواهیم و هرکس که ما را دوست بدارد، ما نیز او را دوست می داریم و من جز او کسی را از تو نمی خواهم…
وقتی (زلیخا) به مصر رسید، به شکرانه آن چه در خواب در شأن یوسف دیده بود، بس شادمان گشت، اما وقتی در حجره خویش نشست و عزیز مصر به نزد او آمد و پرده اش را بر سر و چهره خویش گذارد و هنگامی که وی او را دید به یکی از کنیزکان که کنارش نشسته بود، گفت: این مرد کیست… آن گاه سروشی در گوش او ندا داد و گفت: ای زلیخا، نگران نباش و بردباری پیشه کن، چه بسا با بردباری به کام خویش برسی و با شوهر خویش محبت پیشه کن؛ چرا که او تنهاافزاری است برای رسیدن به وصال آن همسرت که او را به خواب دیده ای. از این روی، خاموشی گزید و آرام شد و پادشاه نیز از حسن و زیبایی او به شگفت آمد و دل به او سپرد و در کنارش می خفت؛ اما نمی توانست که به او دست رساند؛ چرا که او و یوسف برای همدیگر آفریده شده بودند. اما وقتی پادشاه می خواست در کنارش آرام گیرد، زنی از جنها به او نمایانده می شد… کنیزک زلیخا، قصه را چنان که بود با یوسف گفت و یوسف نیز به او گفت: من نیز او را در خواب دیده ام. پس برو و به او بگو من از تو و تو از آن منی، اما ما پس از تاب آوردن دشواریها و سختیهای بسیاری به همدیگر خواهیم رسید. )59
همو در فرازی دیگر روایتی تقریباً مانند روایت وهب می آورد و پس از نقل ماجرای زیبا شدن زلیخا می نویسد:
(در همان لحظه عشق او به دل یوسف افتاد و خطبه عقدشان را یعقوب بر زبان آورد و یوسف(ع) او را دوشیزه عذرا یافت و پس از آن زلیخا خانه ای برگزید و در خلوت نشست و به عبادت خداوند مشغول شد و در نیمه شب یوسف به سراغش رفت و در زد و زلیخا گفت بازگرد که اوضاع دگر شده و من بهتر از تو را یافته ام؛ اما یوسف در را شکست و بر او وارد شده و زلیخا از او گریخت و یوسف پیراهنش را پاره کرد… وقتی یوسف به وصال زلیخا رسید، گفت ای زلیخا من هرگز تو را به این زیبایی ندیده ام و از او پرسید: چگونه است که تا امروز دوشیزه بر جای مانده ای؟ زلیخا در پاسخ گفت: قطیفور هرگاه می خواست، نمی توانست به من نزدیک شود. )60
پر واضح است که نقل حدیث نویسان و تفسیرگران، سکوت ایشان در برابر این روایت و بهره های اخلاقی آنان، 61 از سخن زلیخا:
(الحمدللّه الذی جعل العبید ملوکا بطاعته وجعل الملوک عبیدا بمعصیته. )
نافی اسرائیلی بودن ماجرای ازدواج یوسف و زلیخا نیست. چه این که بهره گیری از این گروه از روایات در زمینه های گوناگون، بخصوص مباحث اخلاقی و پند و اندرز مخاطبان دلیل بر اسرائیلی نبودن آنها نیست.
پی نوشتها:

* استادیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
1. فرهنگ عمید، ج 1/842.
2. سوره نمل، آیه 47.
3. سوره اعراف، آیه 131.
4. سوره یس، آیه 18.
5. سوره قمر، آیه 19.
6. الاسرائیلیات فی التفسیر والحدیث، محمدحسین ذهبی/ 19ـ20.
7. احکام القرآن ابن العربی، 3/303؛ لباب النقول، سیوطی/139.
8. تفسیر قرطبی، ج 12/81.
9. سوره نمل، آیه 47.
01. سوره انعام، آیه 74ـ78.
11. محاسن، احمد بن محمد بن خالد برقی، ج 2/313، دارالکتب، تهران.
21. تفسیر قرطبی، ج 9/213ـ215.
31. تفسیر ابن کثیر، ج 2/500؛ الدر المنثور، ج 4/25.
41. المنار، رشیدرضا، ج 8/356ـ357.
51. تاریخ ابن خلدون، ج 1/439ـ440.
61. تفسیر مجمع البیان، ج 5/418.
71. تفسیر العز بن عبدالسلام، عزالدین عبدالعزیز السلمی، ج 2/127ـ128.
81. تفسیر قرطبی، ج 9/218.
19. تفسیر العز بن عبدالسلام، ج 2/127ـ128.
02. تفسیر آلوسی، ج 13/5.
12. کتاب مقدس، عهد عتیق، سفر پیدایش، فصل سی و نهم، آیه 1.
22. همان، فصل چهل و یکم، آیه 46.
32. همان، فصل چهل و یکم، آیات 51ـ53.
42. همان، فصل چهل و ششم، آیه 21.
52. شرح و نقد سِفر پیدایش تورات، علی قلی جدیدالاسلام/678.
62. امالی شیخ صدوق/52ـ53.
72. همان.
82. تفسیر طبری، ج 13/9.
29. تفسیر ابن ابی حاتم رازی، ج 7/2162.
03. تفسیر سمعانی، ج 3/41.
13. تفسیر بغوی، ج 2/433.
23. تفسیر نسفی، ج 2/195.
33. تفسیر ابی السعود، ج 4/262؛ البدایه والنهایه، ج 1/232.
43. تفسیر آلوسی، ج 12/207.
53. همان.
63. البدایه والنهایه، ج 1/232؛
[/SPOILER]

سلام
در مورد کتب رجالی شیعه که وهب بن منبه را تضعیف نمودند در متن ارسالی آدرسهایی درج شدهنجاشی ص 348 و فهرست طوسی 222 و خلاصة الاقوال علامه حلی ص 431 لطف کنید این آدرسها و انتشارات آن را برای ما بیان کنید. با تشکر

سید محسن;459903 نوشت:
سلام
در مورد کتب رجالی شیعه که وهب بن منبه را تضعیف نمودند در متن ارسالی آدرسهایی درج شدهنجاشی ص 348 و فهرست طوسی 222 و خلاصة الاقوال علامه حلی ص 431 لطف کنید این آدرسها و انتشارات آن را برای ما بیان کنید. با تشکر

متوجه منظورتون نشدم .
منظورتون اینه که به دروغ چنین آدرسهایی رو داده ؟

با سلام
نخیر سوالم این است که شما خودتان این آدرسها را بررسی کردید یانه؟ اگر بررسی کردید سال چاپ و مرکز انتشارات این کتابها را برای بنده ارسال نمایید
با تشکر

سید محسن;460268 نوشت:
با سلام
نخیر سوالم این است که شما خودتان این آدرسها را بررسی کردید یانه؟ اگر بررسی کردید سال چاپ و مرکز انتشارات این کتابها را برای بنده ارسال نمایید
با تشکر

نه من این کتب رو بررسی نکردم .
درباره این شخص تو گوگل سرچ کردم و دربارش گفته شده این شخص بیشتر تحت تاثیر اهل کتاب بوده و روایات اونا رو در دین ما آورده
حالا در کل نظر شما نسبت به سخنان اون لینکی که دادم چیه ؟ این مدل روایات کلا بی اعتبارن ؟

با سلام و تشکر
در این متن ارسالی شما آمده بود که منابع رجالی شیعه وهب بن منبه را فردی کذاب و از اهل سنت میدانند و به روایات او اعتنا نمی کنند بنده منابع رجالی شیعه را بررسی کردم اسمی به نام وهب بن منبه نیافتم و آدرسهایی که در متن شما بود از وهب بن وهب یا افرادی که نامشان وهب بود آمده بود در حالی که وهب بن منبه معروف به وهب بن منبه عبدالله الصنعانی یا الیمانی معروف بوده و در کتب دیگر هم بررسی کردم نام او را آوردند واز او گزارشات تاریخی نقل کردند. به هرحال تایید و یا تضعیفی از ایشان در رجال شیعی نیافتم.

سید محسن;461062 نوشت:
با سلام و تشکر
در این متن ارسالی شما آمده بود که منابع رجالی شیعه وهب بن منبه را فردی کذاب و از اهل سنت میدانند و به روایات او اعتنا نمی کنند بنده منابع رجالی شیعه را بررسی کردم اسمی به نام وهب بن منبه نیافتم و آدرسهایی که در متن شما بود از وهب بن وهب یا افرادی که نامشان وهب بود آمده بود در حالی که وهب بن منبه معروف به وهب بن منبه عبدالله الصنعانی یا الیمانی معروف بوده و در کتب دیگر هم بررسی کردم نام او را آوردند واز او گزارشات تاریخی نقل کردند. به هرحال تایید و یا تضعیفی از ایشان در رجال شیعی نیافتم.

با این حساب روایات نقل شده از وهب بن منبه قابل اعتماده ؟

سید محسن;461062 نوشت:
با سلام و تشکر
در این متن ارسالی شما آمده بود که منابع رجالی شیعه وهب بن منبه را فردی کذاب و از اهل سنت میدانند و به روایات او اعتنا نمی کنند بنده منابع رجالی شیعه را بررسی کردم اسمی به نام وهب بن منبه نیافتم و آدرسهایی که در متن شما بود از وهب بن وهب یا افرادی که نامشان وهب بود آمده بود در حالی که وهب بن منبه معروف به وهب بن منبه عبدالله الصنعانی یا الیمانی معروف بوده و در کتب دیگر هم بررسی کردم نام او را آوردند واز او گزارشات تاریخی نقل کردند. به هرحال تایید و یا تضعیفی از ایشان در رجال شیعی نیافتم.

به یک شخصی درباره همین فرد پیغام خصوصی دادم در یک سایت دیگه همچین جوابی فرستاد :

در کتب اهل سنت که این شخص راستگو است
اما در کتب شیعه :
کتاب سید خویی معجم الرجال جلد20 ص 230
تقدم النجاشی وشیخ ان ابن الولی استثناه فی جمله من استثنی

در کتاب نقد الرجال می گوید :نبه النجاشی والشیخ علی ضعفه عن ترجمه ی محمدبن احمد بن یحیی ج5 ص82
و مفید فی معجم الرجال الحدیث ص 648 :ضعیف

با سلام
بنده نمیگم که روایات ایشان قابل اعتماد است ولی مطلبی که در مورد تضعیف وهب بیان کردید در منابع رجالی نیافتم میتوانید خودتان به این منابع رجالی رجوع کنید.

با سلام
عرض کردم در منابع رجالی مطلبی نیافتم

پرسش:
آیا حضرت یوسف با زلیخا ازدواج کرد؟آیا جوان شدن زلیخا صحت دارد ؟

پاسخ:
در مورد حضرت یوسف (علیه السلام) آیات سوره یوسف در قرآن وجود دارد که به داستان این پیامبر و زلیخا پرداخته است. اما بنابر شواهد تاریخی زلیخا که چهره ای زیبا داشته است[1] شیفته حضرت یوسف میشود تا این که عزیز مصر از دنیا رفت زلیخا از شدت غم یوسف پیر و نابینا شد پس یوسف برای جوانی و بینایی او دعا کرد و او بینا و جوان شد و با یوسف ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو پسر به نام افراییم و میشا است.[2]

مستوفی در تاریخ گزیده آورده است که در زمان ازدواج، زلیخا 32ساله و یوسف 30 بود.[3] ابن اثیر در الکامل نوشته است: زمانی که بین حضرت یوسف(علیه السلام) و زلیخا عقد ازدواج بسته شد حضرت يوسف(علیه السلام) در شب زفاف به زن خود گفت:
آيا اكنون اين كار حلال بهتر از آن كار حرام نيست كه تو نخست مى‏خواستى؟» زلیخا جواب داد:
«اى دوست، مرا سرزنش مكن زيرا من زيباترين زن بودم كه از دارائى و جاه نيز بهره بسيار داشتم ولى شوهرم نمى‏ توانست با زنان نزديكى كند. تو را هم خداى بزرگ بسيار زيبا آفريده بود. از اين رو هواى نفس بر من چيره شد و از خويشتن دارى باز ماندم.» يوسف در آن شب،

او را همچنان دوشيزه يافت، همسرش براى او دو فرزند آورد.[4]
اما این که حضرت یوسف، زلیخا را در خواب دیده باشد و یا زلیخا ایشان را در خواب دیده باشد این مطلب را یکی از علمای اهل سنت به نام غزالی بیان کرده است که مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان به دلیل عصمت پیامبران این حرف را رد میکند.[5]
نتیجه
حضرت یوسف زیبا بود و زلیخا هم بهره ای از زیبایی داشت وی علاقه شدیدی به یوسف داشت و بعد از مرگ شوهرش عزیز مصر و نیز پس از پیری و کوری در حالی که باکره بود با دعای یوسف جوان و با وی ازدواج کرد. وی صاحب دو فرزند شد اما از زندگی شخصی ایشان و سن زلیخا در زمان مرگش در منابع تاریخی مطلبی ذکر نشده است. اما یوسف 120 سال عمر کرد[6]


منابع
کلیدواژه : حضرت یوسف، زلیخا، ازدواج، خواب
[1] . مقدسی، البدء و التاریخ، ج 1 ص 450، الثقافة الدینیه، بیروت، بی تا
[2] . همان ج 1 ص 453
[3] . مستوفی ، تاریخ گزیده، ص 35، امیر کبیر، تهران، 1364ش. وی عزیز مصر را عنین خوانده است.
[4] . ابن اثیر ، الکامل، ج 2 ص 131، دارصادر، بیروت، 1385ق
[5] . علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 11 ص190، جامعه مدرسین، قم، 1374ش
[6] . مقدسی همان ، ج1 ص 451


موضوع قفل شده است