جمع بندی چرا امام رضا(ع) را عالم آل محمد(ص) نامیده اند اما امام باقر و صادق (ع) را نه؟

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا امام رضا(ع) را عالم آل محمد(ص) نامیده اند اما امام باقر و صادق (ع) را نه؟

سلام علیکم

چرا امام رضا(علیه السلام) را عالم آل محمد(صلي الله عليه و آله) گفته‌اند؟ در حالیکه امام صادق(علیه السلام) و امام باقر(علیه السلام)
با آن همه فرصت و فعالیت برای نشر علم به این لقب نامیده نشده‌اند؟

آیا این لقب عالمیت برای امام رضا(علیه اسلام)در روایات معصومین آمده یا توسط مردم به آن حضرت داده شده است؟

با نام الله


کارشناس بحث: استاد رئوف

متعلم;454581 نوشت:
سلام علیکم

چرا امام رضا(علیه السلام) را عالم آل محمد(صلي الله عليه و آله) گفته‌اند؟ در حالیکه امام صادق(علیه السلام) و امام باقر(علیه السلام)
با آن همه فرصت و فعالیت برای نشر علم به این لقب نامیده نشده‌اند؟

آیا این لقب عالمیت برای امام رضا(علیه اسلام)در روایات معصومین آمده یا توسط مردم به آن حضرت داده شده است؟

با سلام خدمت شما دوست گرامی

به پاسخ زیر توجه کنید:

در دوران امام رضا(عليه‏‏ السلام) فرهنگ و معارف شيعي در شكل كامل و گسترده اي در ميان شيعه روشن شده بود و انحرافات جزئي، تأثيري در اصل تشيع نداشت. از زمان امام باقر(عليه‏‏ السلام) به بعد و نيز توسط امام صادق و امام كاظم(عليه‏‏ما السلام) شمار فراواني از شيعيان چنان پرورش يافتند كه هر كدام استوانه اي در فقه و كلام شيعي به حساب مي آمدند؛ از سوي ديگر بيشتر منحرفين از افراد ضعيف النفسي بودند كه جز در شرايط خاصي زمينه رشد نداشتند (جعفريان، 1383،ص 430)؛ از اين رو عصر و دوران امام هشتم(عليه‏‏ السلام) به سبب ويژگي هايي كه داشت، به عصر طلايي معروف شد (قرشي، [بي تا]، ج 2، ص 181)؛ به گونه اي كه جامعه ي اسلامي آن زمان، به دليل آماده بودن بستر فرهنگي و علمي، به موقعيت ويژه اي رسيد. طبيعت علم دوستي اسلام سبب شد به موازات پيشرفت هاي سياسي و عقيدتي در كشورهاي مختلف جهان، علوم و دانش هاي آن كشورها به ميحط جامعه ي اسلامي راه يابد و كتب علمي ديگران از يونان گرفته تا مصر و از هند تا ايران و روم به زبان عربي كه زبان جامعه ي اسلامي بود، ترجمه شود (قيومي، 1373، ص 29)؛ چنان كه مأمون در ترجمه ي كتاب هاي يوناني كوشش بسيار نمود و پول بسياري در اين راه خرج كرد، به طوري كه مي گويند: مأمون در مقابل وزن كتاب هاي ترجمه شده طلا مي داد و به قدري به ترجمه كتاب ها توجه داشت كه روي هر كتابي كه به نام او ترجمه مي شد علامتي مي گذاشت و مردم را به خواندن و فراگرفتن آن علوم تشويق مي كرد و با حكما خلوت مي نمود و از معاشرت با آنها اظهار خشنودي مي كرد ( زيدان، [بي تا]، ج 3، ص 216).
مأمون پس از آوردن امام رضا(عليه‏‏ السلام) به مرو، جلسات علمي متعددي با حضور آن حضرت و دانشمندان گوناگون تشكيل داد. در اين جلسات، مذاكرات بسياري ميان امام(عليه‏‏ السلام) و ديگران صورت مي گرفت كه به طور عمده حول و حوش مسائل اعتقادي و فقهي بود. بخشي از اين مذاكرات را طبرسي در كتاب خود گردآوري نموده است (طبرسي، 1417، ق، ج 2، ص 171-237/ صدوق 1372، ج1، ص 126-167).
از مباحث و مناظرات كلامي روشن مي شود عمده ترين عوامل ايجاد فرقه هاي كلامي آشنايي مسلمانان با اديان و جنبش هاي ديگر بود؛ به ويژه نهضت ترجمه در دوره عباسيان كه بعضاً دستخوش غرض ورزي هاي مترجمان گرديد و زمينه مساعدي را در اين زمينه فراهم آورد؛ البته عوامل ديگري چون برداشت هاي مختلف از معارف ديني نيز تأثير بسزايي در رواج فرق كلامي داشت (سبحاني، 1411 ق، ج 1،ص 41).
هدف مأمون از تشكيل اين محافل علمي، نشان از علم دوستي او يا تظاهر به آن بود. در اصل بايد وي را از اين زاويه، متمايز از ديگر خلفاي عباسي دانست؛ به ويژه كه مذاق عقلي او و همراهي اش با معتزله، او را برآن مي داشت در برابر اهل حديث ايستادگي كرده، آنان را منكوب سازد؛ با اين حال مسئله در اينجا خاتمه نمي يافت. مأمون از تشكيل چنين جلساتي هدف ديگري نيز داشت. او مي خواست با كشاندن امام(عليه‏‏ السلام) به بحث، تصوري را كه عامه مردم درباره ائمه اهل بيت عليهم السلام داشتند و آنان را صاحب علم خاص، مثلاً از نوع علم لدني مي دانستند، از بين ببرد (جعفريان،1383، ص 442).
شيخ صدوق دراين باره مي نويسد: «مأمون انديشمندان سطح بالاي هر فرقه را در مقابل امام قرار مي داد تا حجت آن حضرت را به وسيله ي آنان از اعتبار بيندازد و اين، به جهت حسد او نسبت به امام و منزلت علمي واجتماعي او بود؛ اما هيچ كس با آن حضرت روبرو نمي شد جز آن كه به فضل او اقرار كرده، به حجتي كه از طرف امام عليه او اقامه مي شد، ملتزم مي گرديد» (صدوق، 1372، ج 1، ص 152).
در واقع مأمون علما را براي مناظره با امام رضا(عليه‏‏ السلام) احضار مي كرد و خاطرنشان مي ساخت كه مي خواهد مردم را از فضل و معلوماتش آگاه گرداند؛ اما مأمون در واقع با اين كار زهر در ميان علما مي ريخت تا شهد آن را از ميان بردارد؛ زيرا اين اميد را در سر مي پروراند كه - و لو يك بار هم كه شده- آن حضرت در مسئله اي دچار لغزش و اشتباه شوند و اين لغزش را وسيله و دستاويزي براي فروهشتن كرامت و تحقير آن جناب در برابر مردم و شيعيانشان قرار دهد و نيز اميدوار بود مردم از اين رهگذر از ولاء و دوستي آن حضرت رويگردان شوند.
بنابراين او مي خواست با توسل به اين مناظرات امام رضا(عليه‏‏ السلام) را كوچك سازد و از مقام و منزلتش با تحميل مقام ولايت عهدي به وي بكاهد و چنين وانمود سازد كه: اگر امام رضا(عليه‏‏ السلام) نسبت به دنيا بي اعتنا بود، ولايت عهدي را نمي پذيرفت، اما كارها برخلاف محاسبات مأمون جريان يافت؛ زيرا همين مناظرات موجب رفعت مقام علمي آن حضرت از ديدگاه مردم گشت و سبب شد همگي آگاه گردند كه بايد كليدهاي كار را به دست چه كساني بسپارند و او را عالم آل محمد صلي‌الله عليه و آله خواندند (حجتي، ص 113-114).

براي آگاهي بيشتر درباره چرايي انتساب «عالم آل محمد» به ايشان به مطالب زير نيز توجه فرماييد:
از آنجا كه فضاي حاكم برجامعه اسلامي در زمان حكومت مأمون، مملو از آرا و نظرات مختلف از سوي گروه هاي گوناگون بود، طبيعتاً نقش امام(عليه‏‏ السلام) در برابر اين امواج فكري بسيار خطير و حساس بود. يكي از جرياناتي كه امام(عليه‏‏ السلام) در دوران خويش با آن مواجه گرديد، بحث هاي كلامي بود كه از ناحيه ي جريانات گوناگون فكري به سرعت فراگير شد و موجب گرديد در هر زمينه اختلاف نظر ايجاد شود. دو گروه «معتزله» و «اهل حديث» در برپايي اين جدال ها و جنجال هاي فكري، بيشترين سهم را دارا بودند. در برابر اين دو گروه- كه يكي عقل را برنقل ترجيح مي داد و ديگري نقل را برعقل - امام(عليه‏‏ السلام) مي كوشيد موضع خود را بيان فرمايد، از اين روست كه بخش عمده رواياتي كه از آن حضرت نقل شده در موضوعات كلامي آن هم در شكل پرسش و پاسخ و احياناً مناظرات است (عطاردي، 1406 ق،ج 1، ص 370-371/جعفريان، 1383، ص 450).
امام رضا(عليه‏‏ السلام) در مناظراتي كه مأمون به صورت تحميلي تشكيل مي داد، با پيروان مذاهب و مكاتب مختلف جهان گفتگو و مناظره مي كردند كه از نگاه برون ديني همچون همايش هاي بين المللي بين اديان بود و از نگاه درون ديني چنين گفتگوهايي بين فرقه هاي گوناگون با شيعه دوازده امامي در تاريخ اسلام نظير ندارد.
هنگامي كه مناظره كنندگان به مقام والاي علمي حضرت رضا(عليه‏‏ السلام) پي مي بردند به آگاهي تمام و كمال ايشان اقرار مي كردند و حتي خود مأمون چندين مرتبه بيان داشت: «هذا أعلم هاشمي» (كه به همان معناي عالم آل محمد مي‌باشد) (صدوق، [بي تا]، «ب» ص 454)؛ البته بعيد نيست مأمون در عين اينكه مي خواسته برتري حضرت بر ساير علويان ديگر معلوم شود، در عين حال مي خواسته حضرت از بعضي علماي ديگر شكست بخورد تاهم شكستي براي آن حضرت باشد و هم سرشكستگي براي كل اولاد ابوطالب؛ لذا به سليمان مروزي كه از متكلمين بود، گفت: «مي خواهم در يك مسئله او را مجاب كني(صدوق، 1372، ج 1، ص 378).
در حقيقت مناظراتي كه مأمون براي امام رضا(عليه‏‏ السلام) ترتيب مي داد، مبارزاتي بود كه ميان بزرگ ترين دانشمندان زمان از فرق و مذاهب مختلف و امام رضا(عليه‏‏ السلام) انجام مي شد و دراين مجالس اگر مدافع اسلام شخصي غير از امام رضا(عليه‏‏ السلام) بود شكست مي خورد. علم امام(عليه‏‏ السلام) به گونه اي بود كه اكثر علماي آن زمان هم، به علم حضرت(عليه‏‏ السلام) اعتراف داشتند؛ چه اينكه روايت هاي فراواني حكايت از علم والاي امام(عليه‏‏ السلام) دارد. به برخي از اين روايات در ادامه مي پردازيم:
ابوصلت هروي مي گويد: «از حضرت رضا(عليه‏‏ السلام) داناتر نديدم، مأمون در مجلس خود دانشمندان بزرگ اديان و فقها را جمع مي كرد، حضرت رضا(عليه‏‏ السلام) بر همه پيروز مي شد. كسي در ميان آنها باقي نمي ماند كه به مقام آن جناب اعتراف نكند و خود را در مقابلش كوچك به شمار نياورد» (طبرسي، 1417 ق،ص 63).
ابراهيم بن صولي مي گويد: «هرگز نديدم از علي بن موسي الرضا(عليه‏‏ السلام) سوالي شود مگر اينكه پاسخ آن را مي دانست. وي مطلع ترين شخص در زمينه ي تاريخ از ابتداي زمان تا روزگار خويش بود. مأمون با هر سوال از هر چيز، مرتب وي را امتحان مي كرد و ايشان پاسخ مي فرمود؛ علاوه بر اين تمام گفتار و شواهد ايشان از قرآن بود (صدوق، [بي تا]، «الف»، ص 525).
امام رضا(عليه‏‏ السلام) در مناظراتي كه با سران اديان و مكاتب داشتند، پاسخ خود را برمبناي اعتقاد شخص مخاطب بيان مي فرمودند؛ و اين مظهر ديگري از توانمندي امام(عليه‏‏ السلام) بود (صدوق، 1372، ج2، ص 164)؛ لذا هنگامي كه مأمون از بزرگ مسيحيان (جاثليق) خواست با امام(عليه‏‏ السلام) مناظره كند، او گفت چگونه با كسي بحث كنم كه به كتابي استدلال مي كند كه من آن را قبول ندارم و به گفتار پيامبري احتجاج مي كند كه من به او ايمان ندارم؟ و حضرت فرمود: «اي مرد مسيحي اگر از انجيل برايت دليل بياورم مي پذيري؟» جاثليق گفت: «آري» (صدوق، [بي تا]، «ب»، ص 318)؛ در واقع امام(عليه‏‏ السلام) بر اساس مشتركات قابل قبول با وي مناظره نمود، به گونه اي كه جاثليق پس از مناظره با ايشان گفت: «به حق مسيح، گمان نمي كردم در ميان مسلمانان كسي مانند تو باشد» (صدوق، 1372 ش،ج 1 ص 363).
آنچه در مناظرات امام(عليه‏‏ السلام) با اهميت مي باشد، اين است كه اين مناظرات در شناسايي مكتب تشيع نقش مهمي داشت؛ زيرا با توجه به اينكه رهبران اديان ادعاي برتري آيين خود را داشتند و هركدام براي شكست امام(عليه‏‏ السلام) آمده بودند، شكست آنان توسط امام(عليه‏‏ السلام) پيروزي بزرگي براي اسلام و مسلمانان تبديل گشت و به پيروان آنان ثابت كرد با وجود اسلام، هيچ آييني قابل پيروي نيست و در ميان مسلمانان مكتبي برتر از تشيع نيست؛ زيرا ساير عالمان مسلمان از پاسخگويي به علماي اديان ديگر عاجز مي شدند؛ به گونه اي كه عمران صابئي متكلم بزرگ زمان امام(عليه‏‏ السلام) ادعا داشت: كسي نتوانسته است در مناظره او را شكست دهد. وي بعد از مناظره با امام رضا(عليه‏‏ السلام) مسلمان شد (همان، ص 358). رأس الجالوت نيز خطاب به امام رضا(عليه‏‏ السلام) فرمود: «به خدا قسم! اي پسر محمد اگر رياستي كه برتمام يهود پيدا كرده ام، مانع نمي شد، دستور تو را پيروي مي كردم، به خدايي كه تورات را بر موسي و زبور را بر داوود نازل كرده، كسي را نديده ام تورات و انجيل را بهتر از شما تلاوت كند؛ و نه بهتر و شيرين تر از شما تفسير نمايد» (مجلسي، 1385 ق،ج 49، ص 77 -78).

* متن فوق برگرفته از سایت پرسمان است.

سلام علیکم
با تشکر از جواب مبسوطتان، آیا می توان نتیجه گرفت که در روایات ایشان را عالم آل محمد نگفته‌اند؟

متعلم;455227 نوشت:
سلام علیکم
با تشکر از جواب مبسوطتان، آیا می توان نتیجه گرفت که در روایات ایشان را عالم آل محمد نگفته‌اند؟


با سلام خدمت شما دوست گرامی

برای به دست آوردن نتیجه ای که گفتید، باید جستجوی کامل و جامعی در روایات و ادعیه صورت بگیرد و بدون آن نمی توان این ادعا را مطرح کرد.
پاسخ فوق در پی تبیین علت این نام گذاری بود و منافاتی با این ندارد که در روایات یا ادعیه نیز چنین امری بیان شده باشد. (برای بررسی این موضوع در روایات می توانید از کارشناسان حدیث، سوال خود را مطرح کنید.)

موفق باشید

با نام و یاد دوست

سلام و عرض ادب



پرسش:
چرا امام رضا (علیه السلام) را عالم آل محمد (صلي الله عليه و آله) گفته‌اند؟ در حالی که امام صادق و امام باقر (علیهما السلام) با آن همه فرصت و فعالیت برای نشر علم به این لقب نامیده نشده‌اند؟

پاسخ:
شيخ صدوق در كتاب عيون اخبار الرضا می‏ نويسد: امام هشتم (علیه السلام) را با القاب زير ياد مي‏ كردند: 1. رضا؛ 2. صادق؛ ‏3. صابر؛ 4. فاضل؛ 5. قرة ‏اعين المؤمنين «نور چشم مؤمنان‏»؛ 6. غيظ الملحدين «مايه خشم منكران خدا».(1) و در بعضی از روايات به آن حضرت «عالم آل محمد (صلی الله علیه و آله)» لقب داده شده است.

چنانكه از حضرت موسی ابن‏ جعفر (علیه السلام) روايت‏ شده كه پدرم جعفر ابن‏ محمد (علیه السلام) مكرر به من می ‏فرمود عالم آل محمد (صلی الله علیه و آله) در نسل توست و كاش من او را می ديدم و او هم نام اميرالمؤمنين (علیه السلام) است.(2)

_ چرا امام رضا عالم آل محمد (صلی الله علیه و آله) نامیده شد؟
در كتاب های روايی بر ويژگی علم و دانش آن حضرت تاكيد شده است كه علاوه بر گفتار پيشين امام صادق (علیه السلام) روايات ديگری نيز آن را بيان می‏ كند. چنانكه در روايات ديگری از امام صادق (علیه السلام) پس از اين كه امتيازات امام موسي‏ بن ‏جعفر (علیه السلام) را بيان می ‏نمايد می‏ خوانيم: «يخرج الله تعالي منه غوث هذه الامة، و غياثها، و علمها، و نورها و فهمها و حكمها... قوله حكم و صمته علم، يبين للناس ما يختلفون فيه»؛ خداوند از نسل فرزندم موسی دادرس و فريادرس اين امت و روشنی بخش است و فهم و حكمت امت را متجلی می‏ سازد... سخنش حكم و سكوتش دانش - و روشنگر مسائل مورد اختلاف مردم است.(3)

و در روايت ديگری امام موسی‏ ابن ‏جعفر می‏ فرمايد: رسول گرامی اسلام را خواب ديدم و فرزندم علی را اين گونه برايم وصف نمود «علی ابنك ينظر بنورالله ... قد ملئ حكما و علما»؛ پسرت علی با نور الهی می‏ بيند و از دانش و احكام الهی لبريز شده است.»(4)

اكنون سؤال اين است كه تمام امامان از اين صفت‏ به نحو كامل برخوردار بوده ‏اند چرا تنها امام رضا (علیه السلام) بدان صفت نام گذاری شده است؟
در جواب می‏ توان گفت انتخاب اين صفت‏ بر اساس ويژگی و شرايط اجتماعی فرهنگی بوده است كه امام هشتم با آن روبرو بوده ‏اند كه ائمه پيشين با ديد غيبی و اطلاع از آينده آن را براي آن حضرت انتخاب نموده‏ اند. زمان امام رضا (علیه السلام) زمان اوج رو آوری جامعه اسلامی به فلسفه و كلام و متون ترجمه شده فلاسفه يونان بود كه عقيده‏ شناسان و دانشمندان زيادی در اين زمينه ‏ها وجود داشتند.

دكتر ابراهيم حسن می ‏نويسد: «زماني كه دولت عباسی روی كار آمد از آن جا كه اين دولت رو به پارسيان داشت عربان و پارسيان در پايتخت ايشان با هم اختلاط و آميزش يافتند و خلفا به دانستن علوم يونان و ايران رغبت نشان دادند «منصور» فرمان داده بود تا چيزی از كتاب های بيگانه را ترجمه كنند «حنين بن‏ اسحاق‏» بعضی از كتاب های «سقراط‏» و «جالينوس‏» را برای وی به عربی برگرداند «ابن مقفع‏» «كليله‏» را به عربی در آورد و نيز كتاب «اقليدس‏» را ترجمه كرد و جز ابن‏ مقفع بسياری ديگر از دانشمندان نيز در كار ترجمه متون به زبان فارسی شهرتی يافتند مانند خاندان نوبختيان و حسن ابن ‏سهل «وزير مامون‏» و احمد ابن‏ يحيی بلاذری «مؤلف فتوح البلدان‏» و عمرو ابن‏ فرخان در دوران هارون ترجمه رواجی ديگر يافت: از بعضي از شهرهای بزرگ روم كتاب هايی به تصرف وی افتاد و او گفت از كتاب های يونان هر چه بيشتر به دست آمد ترجمه كنند تشويقی نيز كه بر مكيان از مترجمان می كردند و ايشان را عطاهای خوب می‏ دادند در رواج ترجمه مؤثر بود.

خود مامون هم ترجمه می‏ كرد او مخصوصا به ترجمه كتاب های يونانی و ايرانی علاقه داشت و كسانی را به «قسطنطنيه‏» فرستاد تا كتاب های كمياب فلسفه و هندسه و موسيقی و طب را بياورند.
«ابن نديم‏» می‏ گويد: ميان مامون و پادشاه روم نامه‏ هايی رد و بدل شد و از او خواست تا از علوم قديم كه در خزانه روم بود كتاب هايی بفرستد و او پس از امتناع پذيرفت و مامون گروهی را كه «حجاج ابن‏ مطر» و «ابن ‏طريق‏» و «سلما» سرپرست «دارالحكمة‏» از آن جمله بودند فرستاد تا از آن كتاب ها هر چه خواستند برگرفتند و چون نزد مامون بردند دستور داد تا آن ها را به عربی برگردانند و آنان نيز اين كار را كردند.»(5)

از طرف ديگر قبول ولايت عهدی از جانب امام رضا (علیه السلام) به دلائلی كه در محل خويش بيان شد موجب شهرت و رويارويی حضرت با مكاتب و اديان مختلف در سطحی گسترده گشت. البته آنچه از روايات استفاده می ‏شود اين است كه مامون اين مناظرات را جهت درهم شكستن شخصيت علمي امام و در نتيجه بی‏ اعتمادی شيعيان به امام خودشان تربيت می‏ داد. چنان كه مامون به «سلمان مروزی‏» متكلم معروف خراسان گفت: «انما وجهت اليك لمعرفتی بقوتك و ليس مرادی الا ان تقطعه عن حجة واحدة فقط‏» بدين جهت‏ به تو پيشنهاد مناظره دادم كه قوت علمی ترا می ‏شناسم و قصد من جز اين نيست كه در يكی از استدلال ها راه را بر او ببندی.(6) اما بر خلاف نظر مامون جلوه‏ های علمی امام (علیه السلام) بيشتر می‏ گشت و شايستگی اهل بيت پيامبر (صلی الله علیه و آله) بر مردم و دانشمندان آشكارتر می ‏شد. چنان كه خود امام (علیه السلام) به «نوفلی‏» فرمود: «فاذا قطعت كل صنف و دحضت‏ حجته و ترك مقالته و رجع الي قولي علم المامون ان الموضع الذي هو بسبيله ليس بمستحق له‏»؛ هنگامي كه بر هر گروهی راه استدلال را بربندم و استدلالشان را باطل كنم، مامون خواهد فهميد كه شايستگی آن جايگاه كه انتخاب كرده است ندارد.(7)

مجموع این عوامل باعث شد که این صفت برای امام رضا (علیه السلام) به نحو بارزتری نسبت به دیگر امامان جلوه کند، زیرا که حضرت در مقابله با افراد و علمای دیگر ادیان و نحله ها، مناظرات فراوانی داشتند و از طریق برتری علمی خویش بر آن ها، توانستند حقانیت شیعه را نشان دهند.

____________
(1) عيون اخبارالرضا، ج 2، ص 250. نقل از بحارالانوار، ج‏49، ص‏9.
(2) منتهي الآمال، ج 2، ص‏256. فصل اول در ولادت امام رضا(ع).
(3) بحارالانوار، ج 48، ص 12.
(4) بحارالانوار، ج 48، ص‏13.
(5) تاريخ سياسي اسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، نشر جاودان، ج 2، ص‏296.
(6) بحارالانوار، ج‏49، ص 178.
(7) بحارالانوار، ج‏49، 175.

* این پاسخ از سایت شفقنا استفاده شده است.

موضوع قفل شده است