الهی نامه علامه حسن زاده آملی حفظه الله

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
الهی نامه علامه حسن زاده آملی حفظه الله

بسم الله الرحمن الرحيم
الهى بحق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرينت نورم ده.
الهى راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر.
الهى يا من يعفو عن الكثير و يعطى الكثير بالقليل از زحمت كثرتم وارهان و رحمت وحدتم ده.
الهى ساليانى مى پنداشتم كه ما حافظ دين توايم استغفرك اللهم در اين ليلة الرغائب هزار و سيصد و نود فهميدم كه دين تو حافظ ما است احمدك اللهم.
الهى چگونه خاموش باشم كه دل در جوش و خروش است و چگونه سخن گويم كه خرد مدهوش و بيهوش است.
الهى ما همه بيچاره ايم و تنها تو چاره اى و ما همه هيچكاره ايم و تنها تو كاره اى.
الهى از پاى تا فرقم در نور تو غرقم يا نور السموات و الارض انعمت فزد.
الهى شان اين كلمه كوچك كه به اين علو و عظمت است پس يا على يا عظيم شان متكلم اينهمه كلمات شگفت لا تتناهى چون خواهد بود.
الهى واى بر من اگر دانشم رهزنم شود و كتابم حجابم.
الهى چون تو حاضرى چه جويم و چون تو ناظرى چه گويم.
الهى چگونه گويم نشناختمت كه شناختمت و چگونه گويم شناختمت كه نشناختمت.
الهى چون عوامل طاحونه چشم بسته و تن خسته ام راه بسيار ميروم و مسافتى نمى پيمايم واى من اگر دستم نگيرى و رهاييم ندهى.
الهى خودت آگاهى كه درياى دلم را جزر و مد است يا باسط بسطم ده و يا قابض قبضم كن.
الهى دست با ادب دراز است و پاى بى ادب، يا باسط اليدين بالرحمة خذ بيدى.
الهى بسيار كسانى دعوى بندگى كرده اند و دم از ترك دنيا زده اند، تا دنيا بديشان روى آورد جز وى همه را پشت پا زده اند اين بنده در معرض امتحان درنيامده شرمسار است بحق خودت ثبت قلبى على دينك.
الهى ناتوانم و در راهم و گردنه هاى سخت در پيش است و رهزنهاى بسيار در كمين و بار گران بر دوش يا هادى اهدنا الصراط المستقيم صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و لا الضالين.
الهى از روى آفتاب و ماه و ستارگان شرمنده ام از انس و جان شرمنده ام حتى از روى شيطان شرمنده ام كه همه در كار خود استوارند و اين سست عهد ناپايدار.
الهى رجب بگذشت و ما از خود نگذشتيم و تو از ما بگذر.
الهى عاقبت چه خواهد شد و با ابد چه بايد كرد.
الهى عارفان گويند عرفنى نفسك، اين جاهل گويد عرفنى نفسى.
الهى اهل ادب گويند به صدرم تصرفى بفرما اين بى ادب گويد بر بطنم دست تصرفى نه.
الهى در راهم، اگر در باره ام گويى لم نجد له عزما چه كنم.
الهى آزمودم تا شكم دائر است دل بائر است يا من يحيى الارض الميتة دل دائرم ده.
الهى همه گويند خدا كو حسن گويد جز خدا كو.
الهى همه از تو دوا خواهند و حسن از تو درد.
الهى آن خواهم كه هيچ نخواهم.
الهى اگر تقسيم شود به من بيش از اين كه دادى نميرسد فلك الحمد.
الهى ما را ياراى ديدن خورشيد نيست، دم از ديدار خورشيد آفرين چون زنيم.
الهى همه گويند بده حسن گويد بگير. الهى همه سرآسوده خواهند و حسن دل آسوده

الهى همه آرامش خواهند و حسن بى تابى، همه سامان خواهند و حسن بى سامانى.
الهى چون در تو مى نگرم از آنچه خوانده ام شرم دارم.
الهى از من برهان توحيد خواهند و من دليل تكثير.
الهى از من پرسند توحيد يعنى چه حسن گويد تكثير يعنى چه.
الهى از نماز و روزه ام توبه كردم بحق اهل نماز و روزه ات توبه اين نا اهل را بپذير.
الهى بفضلت سينه بى كينه ام دادى بجودت شرح صدرم عطا بفرما.
الهى عقل گويد الحذر الحذر، عشق گويد العجل العجل آن گويد دور باش و اين گويد زود باش.
الهى ضعيف ظلوم و جهول كجا و واحد قهار كجا.
الهى آنكه از خوردن و خوابيدن شرم دارد از ديگر امور چه گويد.
الهى اگر چه درويشم ولى داراتر از من كيست كه تو دارايى منى.
الهى در ذات خودم متحيرم تا چه رسد در ذات تو.
الهى نعمت سكوتم را ببركت و الله يضاعف لمن يشاء اضعاف مضاعفه گردان.
الهى بلطفت دنيا را از من گرفته اى بكرمت آخرت را هم از من بگير.
الهى روزم را چو شبم روحانى گردان و شبم را چون روز نورانى.
الهى حسنم كردى احسنم گردان.
الهى دندان دادى نان دادى، جان دادى جانان بده.
الهى همه از گناه توبه مى كنند و حسن را از خودش توبه ده.
الهى گويند كه بعد سوز و گداز آورد حسن را بقرب سوز و گداز ده.
الهى خودت گفته اى و لا تياسوا من روح الله نااميد چون باشم.
الهى انگشترى سليمانيم دادى انگشت سليمانيم ده.
الهى سرمايه كسبم دادى توفيق كسبم ده.
الهى اگر ستار العيوب نبودى ما از رسوايى چه مى كرديم. الهى من الله الله گويم اگر چه لا اله الا الله گويم.

الهى مست تو را حد نيست ولى ديوانه ات سنگ بسيار خورد، حسن مست و ديوانه تست.
الهى ذوق مناجات كجا و شوق كرامات كجا.
الهى علمم موجب ازدياد جهلم شد يا علم محض و نور مطلق بر جهلم بيفزا.
الهى اثر و صنع توام چگونه بخود نبالم.
الهى دو وجود ندارد و يكى را قرب و بعد نبود.
الهى هر چه بيشتر دانستم نادانتر شدم بر نادانيم بيفزا.
الهى تا كعبه وصلت فرسنگها است و در راه خرسنگها و اين لنگ بمراتب كمتر از خرچنگ است، خرچنگ را گفتند بكجا ميروى گفت به چين و ما چين گفتند با اين راه و روش تو.
الهى دل داده معنى را از لفظ چه خبر و شيفته مسمى را از اسم چه اثر.
الهى كلمات و كلامت كه اينقدر شيرين و دلنشين اند خودت چونى.
الهى اگر از من پرسند كيستى چه گويم.
الهى هر چه بيشتر فكر مى كنم دورتر ميشوم.
الهى گروهى كو كو گويند و حسن هو هو.
الهى از گفتن يا شرم دارم.
الهى داغ دل را نه زبان تواند تقرير كند و نه قلم يارد بتحرير رساند الحمد لله كه دلدار به ناگفته و نانوشته آگاه است.
__________________

الهى محبت والد به ولد بيش از محبت ولد به والد است كه آن اثر است نه اين با اينكه اعداد است و عليت و معلوليت نيست پس محبت تو بما كه علت مطلق مايى تا چه اندازه است، يحبهم كجا و يحبونهم كجا؟!
الهى از كودكان چيزها آموختم لا جرم كودكى پيش گرفتم.
الهى چون است كه چشيده ها خاموشند و نچشيده ها در خورشند.
الهى از شياطين جن بريدن دشوار نيست با شياطين انس چه بايد كرد.
الهى خوشدلم كه از درد مينالم كه هر دردى را درمانى نهاده اى.
الهى در خلقت شيطان كه آنهمه فوائد و مصالح است در خلقت ملك چه ها باشد.
الهى ديده را بتماشاى جمال خيره كرده اى،دل را بديدار ذوالجمال خيره گردان.
الهى خنك آنكس كه وقف تو شد.
الهى شكرت كه دولت صبرم دادى تا بملكت فقرم رساندى.
الهى شكرت كه از تقليد رستم و به تحقيق پيوستم.
الهى تو پاك آفريده اى ما آلوده كرده ايم.
الهى پيشانى بر خاك نهادن آسان است دل از خاك برداشتن دشوار است.
الهى ظاهر ما اگر عنوان باطن ما نباشد در يوم تبلى السرائر چه كنيم.
الهى شكرت كه كور بينا و كر شنوا و گنگ گويايم. الهى درويشان بى سر و پايت در كنج خلوت بى رنج پا، سير آفاق عوالم كنند كه دولتمندانرا گامى ميسر نيست.

الهى اگر گلم و يا خارم از آن بوستان يارم.
الهى انسان ضعيف كجا و حمل قول ثقيل كجا.
الهى چگونه دعوى بندگى كنم كه پرندگان از من ميرمند و ددان رامم نيستند.
الهى گرگ و پلنگ را رام توان كرد با نفس سركش چه بايد كرد.
الهى چگونه ما را مراقبت نباشد كه تو رقيبى و چگونه ما را محاسبت نبود كه تو حسيبى.
الهى حلقه گوش من آن در ثمين انا بدك اللازم يا موسى.
الهى علف هرزه را وجين توان كرد ولى از تخم جرجير، خس نرويد.
الهى حق محمد و آل محمد بر ما عظيم است اللهم صل على محمد و آل محمد.
الهى نهر بحر نگردد ولى تواند با وى پيوندد و جدولى از او گردد.
الهى چون در تو مينگرم رعشه بر من مستولى ميشود پشه با باد صرصر چه كند.
الهى ديده از ديدار جمال لذت ميبرد و دل از لقاى ذوالجمال.

الهى انسانرا قسطاس مستقيم آفريده اى افسوس كه ما در ميزان طغيان كرده ايم.
الهى شكرت كه نعمت صفت ايثارم بخشيدى.
الهى نعمت ارشادم عطا فرموده اى توفيق شكر آن را هم مرحمت بفرما.
الهى عروج بملكوت بدون خروج از ناسوت چگونه ميسر گردد يا من بيده ملكوت كل شى ء خذ بيدى.
الهى بسوى تو آمدم بحق خودت مرا بمن بر مگردان.
الهى اگر بخواهم شرمسارم و اگر نخواهم گرفتار.
الهى ظاهر كه اينقدر زيبا است باطن چگونه است.
الهى آخر خودت را در حق ما اول بفرما كه آخرين شفاعت را ارحم الرحمين فرمايد.
الهى دل بى حضور چشم بى نور است نه اين صورت ببيند و نه آن معنى.
الهى فرزانه تر از ديوانه تو كيست.
الهى دولت فقرم را مزيد گردان.
الهى شكرت كه فهميدم كه نفهميدم. الهى گريه زبان كودك بى زبان است آنچه خواهد از گريه تحصيل مى كند از كودكى راه كسب را بما ياد داده اى قابل كاهل را از كامل مكمل چه حاصل.

الهى شك شوريده جهانى را ميشوراند اين شوخ ديده را شوريده تر كن.
نبودم و خلعت وجودم بخشيده اى، خفته بودم و نعمت بيداريم عطا كرده اى، تشنه بودم و آب حيوتم چشانده اى، متفرق بودم و كسوت جمعم پوشانده اى، توفيق دوام در صلوتم هم مرحمت بفرما كه الذين هم على صلوتهم دائمون كامروا هستند.
الهى مصلى كجا و مناجى كجا تالى فرقان كجا و اهل قرآن كجا خنك آنكه مصلى مناجى و تالى فرقان و اهل قرآنست.
الهى عارف را با عرفان چه كار عاشق معشوق بيند نه اين و آن.
الهى توانگرانرا به ديدن خانه خوانده اى و درويشانرا بديدار خداوند خانه آنان سنگ و گل دارند و اينان جان و دل آنان سرگرم در صورتند و اينان محو در معنى خوشا آن توانگرى كه درويش است.
الهى قيس عامرى را ليلى مجنون كرد و حسن آملى را ليلى آفرين اين آفريننده ديد و آن آفريننده را در آفريده بر ديوانگان آفرين.
الهى اگر عنايت تو دست ما را نگيرد از چهل ها چله ما هم كارى برنيايد.
الهى خوشا آنانكه همواره بر بساط قرب تو آرميده اند.
الهى شكرت كه اين تهيدست پا بست تو شد.
الهى خوشا آنانكه در جوانى شكسته شدند كه پيرى خود شكستگى است.
الهى عقل و عشق سنگ و شيشه اند عاشقان از عاقلان نالند نه از جاهلان.
الهى اگر كودكان سرگرم بازيند مگر كلانسالان در چه كارند.
الهى شكرت كه پيرنا شده استغفار كردم كه استغفار پير استهزاء را ماند.
الهى آنكه ترا دوست دارد چگونه با خلقت مهربان نيست.
الهى كى شريك دارد تا تو را شريك باشد.
الهى من واحد بى شريكم چگونه ترا شريك باشد

الهى خوشا آندم كه در تو گمم.
الهى از من و تو گفتن شرم دارم انت انت.
الهى نه خاموش ميتوان بود و نه گويا در خاموشى چه كنيم در گفتن چه گوييم.
الهى دل بسوى كعبه داشتن چه سودى دهد آنكه را دل بسوى خداوند كعبه ندارد.
الهى عبادت ما قرب نياورده بعد آورده است كه فويل للمصلين الذين هم في صلوتهم ساهون.
الهى كامم را به حلاوت و تلاوت كلامت شيرين بدار.
الهى فتح قلب به ضم عين است، نصب عينم مرفوع غضوا ابصاركم ترون العجائب.
الهى قول و فعل قائل و فاعلند در لباس ديگر كه كل يعمل على شاكلته در كتاب تدوين و تكوين جز مصنف آن كيست.
الهى از خواندن نماز شرم دارم و از نخواندن آن شرم بيشتر.
الهى اين آفريده كه بدين پايه مهربان است آفريننده وى در چه پايه است.
الهى خفتگانرا نعمت بيدارى ده و بيدارانرا توفيق شب زنده دارى و گريه و زارى.
الهى جز اين نميشد با كه درآويزيم.
الهى تو خود گواهى كه اينسخنان از بى تابى است بر ما متاب.
الهى چه رسوايى از اين بيشتر كه گدا از گدايان گدايى كند.
الهى جن گفتند سمعنا قرآنا عجبا يهدى الى الرشد فآمنا به واى بر انسى كه از جن كمتر است. الهى واى بر من اگر دلى از من برنجد.

الهى ايكاش الفاظى جز اسماء عليا و صفات حسنايت نبود كه از الوان الفاظ چه رنگها گرفته ايم.
الهى من كيستم و اطوار خلقتم چيست.
الهى همه از مردن ميترسند و حسن از زيستن كه اين كاشتن است و آن درويدن كلما رزقوا منها من ثمرة رزقا قالوا هذا الذى رزقنا من قبل و اتوا به متشابها، و الدنيا مزرعة الآخرة، جزاء وفاقا.
الهى توفيق امتثال آن رؤياى شيرين يا حسن خذ الكتاب بقوة مرحمت بفرما.
الهى غذا بكردار و گفتار رنگ و بو مى دهد واى بر آنكه دهنش مزبله است.
الهى عبادت بى معرفت خروارى بخردلى فلا نقيم لهم يوم القيمة وزنا. خرم آنكه ثقلت موازينه.
الهى ميوه در طول هسه خود است و جزا در طول عمل بلكه نفس عمل يوم تجد كل نفس ما عملت من خير محضرا و ما عملت من سوء خوشا آنكه روضة من رياض الجنة است.
الهى در بسته نيست ما دست و پا بسته ايم.
الهى در جواب خطاب يا ايها الذين آمنوا لبيك بگويم مايه شرمندگى است، نگويم دور از وظيفه بندگى.
الهى امروز هم چون اليوم نختم على افواههم كه لا يسئل عما يفعل و هم يسئلون.
الهى دل خوشم كه آلهى گويم.
الهى دل به جمال مطلق داده ايم هر چه باداباد.
الهى كيست كه موفق بزيارت جمال دل آرايت شد و شيدايت نشد.
الهى كى الله گفت و لبيك نشنيد.
الهى حرفهايم اگر مشوش است از ديوانه پراكنده خوش است.
الهى گل دماغ را معطر كند و گندنا دهن را ابخربا اينكه كاشته ديگرانند و خارج از ذات ما پس آنچه در خود كاشته ايم با ما چه خواهد كرد.
الهى عمرى كوكو مى گفتم و حالا هو هو مى گويم.
الهى پيش از تشنگى آب از چشمه سار مى جوشد و تشنه تشنه است و پيش از گرسنگى گندم از كشتزار ميرويد و گرسنه گرسنه است عشق است كه در همه ساريست بلكه يكسره جز عشق نيست.
الهى خوابهاى ما را تبديل به بيدارى بفرما. الهى آنكه سحر ندارد از خود خبر ندارد.


الهى ذلت و لذت قريب هم بلكه قرين همند كه ان مع اليسر يسرا راهرو در رنج تن گنج روان يابد و در اين بار گران بار گران.
الهى آنكه عالم است عامل است اين خفته صنعتگر است نه دانشور.
الهى آنكه سرمايه دارد و از آن بهره نمى برد از گدا گرفتارتر و بيچاره تر است.
الهى شكرت كه در لباس دوستانت هستم، مرا در عداد دوستانت بدار.
الهى در صورت انبيايم داشتى در سيرت آنانم هم بدار.
الهى عاشق را ترك ما سواى معشوق عين فرض است كه يك دل و دو معشوق كذب محض است.
الهى در اياك نستعين صادقم و در اياك نعبد كاذب نيستم.
الهى كريمه الله يتوفى الانفس حين موتها و التى لم تمت فى منامها خواب را شيرين مى كند و مرگ را شيرين تر.
الهى شب پره را در شب پرواز باشد و حسن را نباشد.
الهى هر چه پيش آمد خوش آمد كه مهمان سفره توايم.
الهى تن خوش است كه براى يكتا دو تا بود و جان خوش است كه از دو تا يكتا بود.
الهى اگر خدا خدا نكنيم چه كنيم و اگر ترك ما سوا نكنيم چه كنيم؟
الهى در شگفتم از كسى كه غصه خودش را نميخورد و غصه روزيش را ميخورد.
الهى فرزانگان گنگ شدند ديوانگان چه بگويند.
الهى اسمى جز بى اسمى برايم مباد.
الهى چرا بگريم كه تو را دارم و چرا نگريم كه منم.
الهى در اينجهان پر هياهو چرا من هو هو نكنم.
الهى بر سر نوح نجى چه آوردند كه تا رب لا تذر گفت؟!سلام على نوح فى العالمين.
الهى كودكان كتابى بوعده گرد و بكمال رسند و بزرگان كودك مآب بوعده مينو.
الهى خوشا بحال عالين كه جز تو نديدند و ندانند.
الهى حرم بر نامحرم حرام است محرم چرا محروم باشد.
الهى به امروز و فردا نه كار امروز رسيده شد نه فردا چه كنيم با كل ياتيه يوم القيمة فردا.
الهى بدان بر ما حق بسيار دارند تا چه رسد بخوبان.
الهى جهان زندان رندان است و جهانبان بهشت آنان ما را با رندان بدار.
الهى قاسم كه تويى كسى محروم و مغبون نيست.
الهى باد دان بتوان بسر بردن با دو نان چه بايد كرد. الهى چه عذابى از حجاب سخت تر است بحق خودت از جهنم حجابم وارهان

الهى توبه از گناه آسان است توفيق ده كه از عبادتمان توبه كنيم.
الهى حسن آملى مالامال آمال بود در راه يك امل همه را پايمال كرد يا منتهى امل الآملين ديگر خود دانى.
الهى شكرت كه مى گويم شكرت.
الهى اگر آخرم مثل اولم باشد بدا به اول و آخرم.
الهى خلقى در ناسوت متوغلند و جمعى بمثال ملتذند و قليلى در ملكوت مبهوت، سبحانك ما اعظم خلقك و امرك؟!
الهى از نام بردن انبياء و ملائكه شرم دارم كه با كدام زبان، با نام تو چه كنم كه فرموده اى عظم اسمائى، و با تلاوت كتاب تو چه كه لا يمسه الا المطهرون.
الهى لولا الشيطان لبطل التكليف سبحانك ما احسن صنعك.
الهى شكرت كه پريشانى بمقام يقين رسيده است.
الهى شكرت كه از تنهايى و خلوت لذت ميبرم چه تنها از خلوت وحشت دارد.
الهى بكبريائيت سوگند كه از ثياب فقر فخر دارم و از فاخر شرم كه در آن هم رنگ بينواى دل شكسته ام و در اين بيم دل شكستن است چه كنم كه در اين اوان بى اساس لولا اللباس لا لتبس الامر على اكثر الناس.
الهى لذت گرسنگى را در كامم بركت ده.
الهى حشر با عالم خيال كه اينقدر لذيذ است حشر با عالم عقل چه خواهد بود.
الهى آمدم ردم مكن، آتشينم كرده اى سردم مكن.
الهى اگر تا قيامت براى يك صغيره استغفار كنم از شرمندگى تقصير بندگى بدر نخواهم شد.
الهى سخن در عفو و رحمتت نيست گيرم كه تو بخشيم من از شرمندگى چه كنم تو خود گواهى كه از استغفار شرم دارم.
الهى استغفار خواستن غفران تست با خاطره گناه چه كنيم.
الهى چه بايد كرد كه گناه فراموش شود و گرنه با ياد گناه اگر برانى شرمنده و اگر نوازى شرمنده ترم.
الهى ديگر از بهشت لذت نتوانم برد چه عفو احسان در ازاى جرم و عصيان انفعال بيشتر آورد مگر جنت لقاء نصيب شود كه در حضور تام جز تو فراموش شود. الهى ماه مبارك(1390 ه ق)را حرام كردم كه نه قدر روزه را دانستم و نه قدر قدر را، نه قرآن خواندم و نه سحر داشتم و نه سهر، در ليلة الجوائز جز شرمسارى چه مى برم خوشا بحال صائم كه له فرحتان حين يفطر و حين يلقى ربه، بدا بحالم كه لى حزنتان، بارآلها آهم جهنم سوز است.
لهى واى بر آنكه در شب قدر فرشته بر او فرود نيامده با ديو همدم و همنشين گردد.
الهى يقينم را زياد گردان و اضطرابم را به اطمينان مبدل كن و آنى را در آخر خواهى كنى در اول كن كه شفاعت آخرين از آن ارحم الراحمين است.
الهى دل خوش بودم كه گاهى گريه سوزناك داشتم و دانه هاى اشك آتشين ميريختم ولى اين فيض هم از من بريده شد كه بيم زوال بصر است و امور مهمى كه در آنها امتثال فرمان تو است در نظر، ولى بارآلها عاشق نگريد چه كند و بنده فرمان نبرد چه كند.
الهى مرا در سايه خاتم صلى الله عليه و آله و سلم داشتى كه تو را يابم و بندگانت را دريابم شكر اين موهبت چگونه گذارم بارآلها ناپاك را بسويت بار نيست و با بندگانت كار نيست دستم را بدار تا در راهم استوار باشم.

الهى دهن آلوده را با كتابت چكار كه لا يمسه الا المطهرون واى بر آن مرشدى كه دهنش پليد است چه آن نارشيد خود شيطان مريد است، اگر در آشكار با يزيد است در پنهان با يزيد است.
الهى حشر و صحبت با خيالات نوعى از ماليخوليا است.كه الجنون فنون بحرمت عوالم عقول از آنم برهان و به اينم برسان كه اين حضور نور دهد و آن صحبت ظلمت.

الهى چگونه شور و نوايم نباشد كه از آنچه در كامم ريختى اگر كوه دماوند از آن لب تر كند پاى كوبان سر از پا نشناسد و دست افشان از دست برود.
الهى اگر علم رهزن شود عاصم جز تو كيست.
الهى اگر دانشمند رهزن شود از هر اهريمنى بدتر است كه دزد با چراغ است.
الهى حاصل يك عمر درس و بحثم اين شد كه جهانرا جهانبانى است و انسان را سروسامانى.
الهى اى آشنايم تو خود دانى كه بيگانه ام بيگانه ترم كن خوشا بحال مؤمن كه غريب است.
الهى در اين شب دوشنبه سلخ شهر الله المبارك هزار و سيصد و نود هجرى قمرى با كسب اجازه از حضور انور شما نام كشور پهناور هستى را عشق آباد گذاشتم.
الهى ستاره شناس شدم و خودشناس نشدم، از رموز زيج و ربع مجيب و اسطرلاب با خبرم و از اسرار جام جم خويش بيخبر.
الهى بت سنگين شكستن نيك آسان است و بت نفس شكستن سخت دشوار، خنك آنكه از امت خليل بت شكن است كه هر دو را بشكست.
الهى اگر سر مويى باورم شود كه پيشه ام در پيشگاه تو پذيرفته است چون سروى كه از وزش صبا بچپ و راست ميچمد چنان پاى كوبى و دست افشانى كنم كه سنگ و گل را از شورم بشورانم و كوه را از سازم برقصانم.
الهى سرتاسر ذرات عوالم وجود در جنب و جوشند چگونه حسن خاموش باشد.
الهى آنكه را عشق نيست ارزش چيست.
الهى خروس را سحر باشد و حسن را نباشد.
الهى سر در راه سردار دادن آسان است و دل بدست دلدار دادن دشوار، كه آن جهاد اصغر است و اين اكبر.
الهى حسن عبد الله، عبد الله خراب آبادى بود و حال عبد الجمال عشق آبادى شد.
الهى حاصل فكرم بى فكرى است خنك آنكه از فكر بگذشت.
الهى خانه كجا و صاحب خانه كجا؟طائف آن كجا و عارف اين كجا؟آن سفر جسمانى است و اين روحانى.آن براى دولتمند است و اين براى درويش.آن اهل و عيال را وداع كند و اين ما سوا را.آن ترك مال كند و اين ترك جان.سفر آن در ماه مخصوص است و اين را همه ماه و آن را يكبار است و اين را همه عمر.آن سفر آفاق كند و اين سير انفس، راه آن را پايان است و اين را نهايت نبود.آن ميرود كه برگردد و اين ميرود كه از او نام و نشانى نباشد.آن فرش پيمايد و اين عرش.آن محرم ميشود و اين محرم.آن لباس احرام ميپوشد و اين از خود عارى ميشود.آن لبيك مى گويد و اين لبيك ميشنود.آن تا بمسجد الحرام رسد و اين از مسجد اقصى بگذرد. آن استلام حجر كند و اين انشقاق قمر، آنرا كوه صفا است و اين را روح صفا.سعى آن چند مره بين صفا و مروه است و سعى اين يك مره در كشور هستى.آن هروله ميكند و اين پرواز، آن مقام ابراهيم طلب كند و اين مقام ابراهيم.آن آب زمزم نوشد و اين آب حيات. آن عرفات بيند و اين عرصات.آنرا يك روز وقوف است و اين را همه روز.آن از عرفات بمشعر كوچك كند و اين از دنيا بمحشر.آن درك منى آرزو كند و اين ترك تمنى را، آن بهيمه قربانى كند و اين خويشتن را.آن رمى جمرات كند و اين رجم همزات.آن حلق راس كند و اين ترك سر. آنرا لا فسوق و لا جدال فى الحج است و اين رافى العمر.آن بهشت طلبد و اين بهشت آفرين.لاجرم آن حاجى شود و اين ناجى.
خنك آن حاجى كه ناجى است.

الهى وسعت جهان كيانى كه اين است فسحت عالم ربانى چون خواهد بود. الهى از من آهى و از تو نگاهى.
الهى بچهل و سه رسيده ام چند سال ايام صباوت بود و بعد از آن تا اربعين دوران نخوت جوانى و غرور تحصيل فنون جنون، اينك حاصل بيدارى دوساله ام آه گاه گاهى است يا لا اله الا انت جز آه در بساط ندارم از من آهى و از تو نگاهى.
الهى عمرى آه در بساط نداشتم و اينك جز آه در بساط ندارم.
الهى غبطه ملائكه اى ميخورم كه جز سجود ندانند كاش حسن از ازل تا ابد در يك سجده بود.
الهى تا كى عبد الهوى باشم بعزتت عبد الهو شدم.
الهى از نخوردن رسوائيم و از خوردن رسواتر.
الهى سست تر از آنكه مست تو نيست كيست.
الهى عبد الله و محمد و على و فاطمتين و حسين را به حسن ببخش و حسن را به محمد و على و فاطمه و حسنين.
الهى همه اين و آن را تماشا كنند و حسن خود را كه تماشايى تر از خود نيافت.
الهى هر كه شادى خواهد بخواهد حسن را اندوه پيوسته و دل شكسته ده.كه فرموده اى:انا عند المنكسرة قلوبهم.
الهى دل بى حضور چشم بى نور است اين دنيا را نمى بيند و آن عقبا را.
الهى فرد تنها تويى كه ما سوايست همه زوج تركيبى اند و صمد فقط تويى كه جز تو پرى نيست و تو همه اى كه صمدى.
الهى حسين شير خوارم آهنگ برخاستن مى كند و از ناتوانى و بى تابى بر خود مى لرزد تا دستش را بگيرم و بايستانمش كه آرام گيرد حسن هم حسين تست و جز تو دستگيرى نيست بشير خوار حسين دست حسن را گير.
الهى حسين شير خوار حسن را به حسن ببخش و حسن را بشير خوار حسين.
الهى آنكه خواب را حباله اصطياد مبشرات نكرده است كفران نعمت گرانبهايى كرده است كه درى از پيغمبرى است.
الهى مراجعت از مهاجرت بسويت، تعرب بعد از هجرت است و تويى كه نگهدار دلهائى.
الهى تو خود گواهى كه در عصر سلخ شهر الله مبارك هزار و سيصد و نود چنان حسرتى بر اين بنده مستولى شد كه گوشه هاى چشمم با ناودان بهارى برابرى ميكرد و آههاى آتشينم جهنم سوز بود كه بيداران در اينماه رستگار شدند و اين خفته زيانكار، اين حسرت يكماه بود با حسرت يك عمر چه بايد كرد امشب كه ليله چهار شنبه بيست و سوم شوال المكرم هزار و سيصد و نود است از دل و جان توبه كرده ام و صميمانه بسوى تو رخت بسته ام يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله مسافر تائبت را بپذير و توفيقش ده كه بر عهدش استوار باشد و همواره محو ديدار باشد.
الهى نور برهانم داده اى نار وجدانم هم بده.
الهى هشيار را با بستر و بالين چه كار و مست را با دين و آيين چه كار.
الهى آنكه در نماز جواب سلام نميشنود هنوز نماز گذار نشد ما را با نمازگذاران بدار.
الهى خوشا آنكه بر عهدش استوار است و همواره محو ديدار است.
الهى همه در راه خود استوارند حسن را در راهش استوار بدار.
الهى توفيق ترك عبادتم در عبادتم ده.
الهى حاضر با غافل برابر نيست حضور و غفلتم ده.
الهى شكرت كه بسر من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة الجاهلية رسيدم و امام شناس شدم و فهميدم كه امام اصل او قائم و نسل او دائم است.
الهى آنكس تاج عزت بر سر دارد كه حلقه ارادتت را در گوش دارد و طوق عبوديتت را در گردن.
الهى همه ددان را در كوه و جنگل مى بينند و حسن در شهر و ده.
الهى در خواب سنگين بودم و دير بيدار شدم باز شكرت كه بيدار شدم خنك آنكه مشمول آتيناه الحكم صبيا، و آتيناه رحمة من عندنا و علمناه من لدنا علما است. الهى حسن هيولاى اولاى هيچ ندار است فقط قابل ديدار صورت يار است

الهى شكرت كه حقير و فقيرم نه امير و وزير.
الهى چگونه حاضر نباشم كه معلوم تو بلكه علم توام وسع ربى كل شى ء علما.
الهى چگونه از عهده شكر برآيم كه اين بى نام و نشانرا سر و سامان داده اى.
الهى تا كنون ديوانه فرزانه نما بودم و اينك فرزانه ديوانه نما شدم.
الهى فرزندان حسن هر گاه از كار خسته شدند از شنيدن يك بارك الله پدر چنان نيرو مى گيرند كه گويا خستگى نديدند اگر پدرشان يكبار بارك الله از تو شنود چه خواهد شد.
الهى عاشق را با شعر و شاعرى و سجع و قافيه پردازى و الفاظ بازى چه كار.
الهى پرندگان همه يكطرف و مرغ عشق يكطرف، گياهان همه يك جهت و گياه عشق يك جهت، همه درسها يكجانب و درس عشق يكجانب، همه يكسوى و عشق يك سوى.
الهى بلبل به چمن خوش است و جعل به چمين.حسن را آنچنان كن نه اينچنين.
الهى از خوردن در شگفتم كه جماد را حيوان مى كند و حيوان را انسان.
الهى اين ايام معدوداتست و محرم ماه ارشاد در پيش، توفيقم ده تا هم اكنون قابل ارشاد شوم كه گفتار از دهن بى كردار نمودارى ندارد.
الهى مرا بنعمت لقايت متنعم فرموده اى چگونه شكر آن بگذارم.
الهى شكرت كه به جنت لقايت در آمدم.
الهى از اربعين كليميم به روى اربعين و كليم(ع) و كريمه و واعدنا موسى شرمنده ام كه حق هيچيك را بجاى نياورده ام.
الهى كجا سر دوست از دوست مستور است چگونه حسن دعوى دوستى كند كه مهجور است.
الهى يك عمر امروز را فردا بردم توفيقم ده كه حال فردا را بامروز آورم.
الهى ثمره درس و بحث و فكر و ذكرم اين شد كه جهانرا جهانبانى است و جان را جانانى.
الهى قربان لب و دهانم بروم كه بذكر تو گويايند.
الهى تا كنون از اين و آن بسويت راه مى يافتم و اينك از تو باين و آن آشنا ميشوم. الهى در شگفتم از آنكه در غربت از ياد وطن شكفته ميشود و در دنيا از ياد آخرت گرفته

الهى چونست كه در خود مى نگرم بتو نزديك ميشوم و در تو مينگرم از تو دور.
الهى تو خود بزرگى و بر همه دست دارى.مرا بزرگ آفريدى و بر همه دست دادى، بارى از بزرگ آنچنان بزرگ اينچنين پديد آيد.
الهى تا حال تو را پنهان مى پنداشتم و حال جز تو را پنهان ميدانم.
الهى يكى حافظه قوى دارد و ديگرى هاضمه قوى خنك آنكه عاقله بالغه دارد.
الهى آنكه را دل باز دادى دهن بسته است اينسخن پرداز دل بسته است.
الهى مرا بر همه سلطنت دادى بسلطانت مرا بر من سلطنت ده.
الهى حسن از دست خود چنان بود و در دست تو چنين شد شكرت كه آنچنان اينچنين شد.
الهى تو را دارم چه كم دارم پس چه غم دارم.
الهى هر كه را مى بينم با خودند مرا با خودت دار.
الهى هر كه را مى بينم در تسخير و تصرف ملك مى گويد و مى كوشد حسن را سير در ملكوت ده و انس با جبروت و بزبان آنان گويا كن و در حضور مالك ملك و ملكوت و جبروت بدار.
الهى از سجده كردن شرمسارم و سر از سجده برداشتن شرمسارتر.
الهى يا لا اله الا انت اجازه خواهم كه هو هو گويم و انت انت.
الهى اين كمترين را با قليل بدار.
الهى در شگفتم از آنكه كوه را مى شكافد تا بمعدن جواهر دست يابد و خويش را نميكاود تا بمخزن حقائق برسد.
الهى هر نقمت و زحمت بر حسن آيد نعمت و رحمت است و همه تلخيها در كامش شيرين تر از عسل است و هر دشوارى براى او آسان است جز اينكه گرفتار احمق شود بعزت و سلطانت در چنگ احمق گرفتارش مكن.
الهى حسن را شير و پلنگ بدرد و با احمق بسر نبرد.
الهى روى زمينت باغ وحش شد خرم آنكه از وحشيان برست.
الهى شكرت كه بنده آزادم.
الهى نمى گويم كه ظالم نيستم ولى شكر كه از عمال ظلمه نشدم.
الهى سيلى سرازير شد تا قطره اى نصيب حسن گرديد.
الهى شكرت كه اين كودك را در سايه اقبال بزرگان واسطه فيض گردانيدى.
الهى گرچه علم رسمى سر بسير قيل و قال است باز شكر كه علم و كتاب حجابم شدند نه سنگ و گل و درهم و دينار.
الهى بحرمت سر و سامان گرفته گانت اين بى سر و پا را آواره ات كن. الهى شكرت كه از دوستان دشمنانت و از دشمنان دوستانت نيستم

الهى شكرت كه دوستانت را دوست دارم و دشمنانت را دشمن.
الهى نمى گويم كه از دوستانم ولى شكر كه از دشمنان نيستم.
الهى شكرت كه بديدار حسن جمالت عاشقم و بگفتار ذكر جميلت شايق.
الهى ما هر چه كنيم كم است و تو هر چه دهى بسيار يا من يعطى الكثير بالقليل.
الهى شكرت كه صاحب منصب بى زوالم.
الهى سگ گله و حائط و صيد، حرمت امانت را داشته باشند و حسن ظلوم و جهول با امانت تو خيانت كند.
الهى كتابدار و كتابخوان و كتابدان بسيارند خنك آنكه خود كتاب است و كتاب آر.
الهى خدا خدا گفتن مجازى ما كه اينهمه بركت دارد اگر بحقيقت گوييم چون خواهد بود.
الهى واى بر حسن كه اگر به پايه اى بى باك شود تا بذات پاك و نامهاى گرامى و نامه سترگ و فرستادگان بزرگ و دوستان ستوده ات سوگند ياد كند.

موضوع قفل شده است