جمع بندی توحید در روایات

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
توحید در روایات

در روایت داریم هرکس خودش را شناخت، خدا را شناخته است، و همچنین در روایت دیگر داریم که با خدا، باید خدا را شناخت، آیا در این دو روایت یک تناقض دیده نمی شود؟

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد مجید

عقیق آبی;450913 نوشت:
در روایت داریم هرکس خودش را شناخت، خدا را شناخته است، و همچنین در روایت دیگر داریم که با خدا، باید خدا را شناخت، آیا در این دو روایت یک تناقض دیده نمی شود؟

با صلوات بر محمد وآل محمد
وسلام وعرض ادب واحترام
کاربر گرامی اگر توجه کافی و وافی در دو روایت بنمایید متوجه خواهید شد که هیچ گونه تناقضی در این دور وایت وجود ندارد، که ذیلاً به گوشه ای از این بحث اشاره می گردد اگر چه شما برای تکمیل این بحث می توانید به کتاب الله شناسی علامه طهرانی نیز مراجعه بفرمایید؛ وبحث تکمیلی را در آن جا به طور مفصل ملاحظه نمایید.
در يك نگاه كلى، شناخت انسان نسبت به خداوند سبحان دوگونه است:
- شناخت حصولى؛ كه مقصود از آن شناخت از راه عقل، تفكر، انديشه و استدلال و برهان است.
- شناخت حضورى؛ كه خود دوگونه است:
1. درك فطرى يا خداشناسى فطرى؛ كه يك علم حضورى غير اكتسابى در نهاد انسان و بيرون از محدوده اختيار او است. اين شناخت فطرى - كه در قلمرو اخلاق قرار نمى ‏گيرد - در بيشتر انسانها تنها استعداد و مايه ‏اى است كه آدمى با تلاش خود مى‏ تواند آن را از استعداد به فعليت و از حالت ابهام به مرحله‏ درك حضورى آگاهانه برساند. اين دو آيه از قرآن شريف به اين نوع معرفت ناظر است: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها...؛ پس روى خود را با گرايش تمام به حق، به سوى اين دين كن با همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است». «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏ شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلِينَ * أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا ذُرِّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ؛و چون پروردگارت فرزندان بنى آدم را از پشت‏ هاى ايشان برگرفت و آنان را بر خودشان گواه گرفت [و پرسيد] آيا پروردگار شما نيستم؟ گفتند: چرا شهادت مى‏ دهيم تا مبادا روز قيامت بگوييد ما از اين [حقيقت‏] بى خبر بوديم. يا مبادا بگوييد همانا پدران ما در گذشته شرك آورده بودند و ما فرزندانى از پى ايشان بوديم، آيا ما را به خاطر كارى كه باطل انديشان كردند هلاك مى‏ كنى».
2. علم حضورى اكتسابى؛ كه يك علم حضورى روشن و آگاهانه است و آدمى با تلاش و پس از پيمودن مراحل تكامل، اين شايستگى را مى‏ يابد كه خداوند آن را به او افاضه نمايد. اين نوع معرفت، داراى مراتب گوناگونِ شديد و ضعيف است كه آخرين مرحله آن همان هدف نهايى آفرينش و بالاترين مرتبه كمال انسانى مى‏ باشد. هر چند دريافت اين معرفت حضورى، مانند نوع قبل، مستقيماً در اختيار آدمى نيست؛ مقدمات دستيابى به آن، از افعال اختيارى است. در حقيقت، افاضه اين كمال - معرفت به خداوند - پاداش بخشى از افعال اختيارى انسان است كه به صورت تام و كامل در آخرت به او داده مى‏ شود؛ گرچه مراتب ديگرى از اين معرفت حضورى براى برخى از اولياى خدا در اين دنيا فراهم مى‏ آيد. در قرآن مجيد از اين معرفت به «رؤيت»، «شهود»، «نظر» و مانند آن ياد شده است:
«وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ * إِلى‏ رَبِّها ناظِرَةٌ؛ رخسارهايى در آن روز برافروخته [و به چشم دل‏] به سوى [ جمال ]پروردگارشان نظر كننده‏ اند». «وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ؛ و اين گونه ملكوت آسمان‏ها و زمين را به ابراهيم نمايانديم تا از جمله يقين كنندگان باشد».
قاعده‌اي‌ دارند حكماي‌ ارجمند؛ و آن‌ اين‌ مي‌باشد كه‌: لا يَعْرِفُ شَيْءٌ شَيْئًا إلاّ بِما هُوَ فيهِ مِنْهُ؛ هيچ‌ چيز علم‌ و اطّلاع‌ حاصل‌ نمي‌نمايد به‌ چيز ديگري‌ مگر بواسطۀ آن‌ جهتي‌ كه‌ از آن‌ چيز در اين‌ چيز وجود دارد.»
راه‌ علم‌ و اطّلاع‌ و عرفان‌ هر موجودي‌ به‌ موجود دگر، تنها در اشتراكات‌ است‌ نه‌ در امتيازات‌. راه‌ علم‌ و عرفان‌ فقط‌ در مشتركات‌ مفتوح‌ مي‌باشد، و در متميّزات‌ مسدود؛ و الاّ بايد ما عين‌ او و او عين‌ ما، و همۀ موجودات‌ عين‌ همۀ موجودات‌ بوده‌ باشند. يعني‌ اگر راه‌ علم‌ و معرفت‌ به‌ تمام‌ جزئيّات‌ و جميع‌ كثرات‌ باز باشد، تمام‌ موجودات‌ ضرورةً بايد يك‌ موجود باشند.
پس نتیجه این که این دو روایت نظر به مراتب شناخت دارند وتناقضی بین آن ها نیست.اگر چه بحث مفصلی در مورد این دو روایت در کتب مختلف صورت گرفته که می توانید مراجعه بفرمایید.
موضوع قفل شده است