جمع بندی شبهه در مورد حضرت سلیمان و حضرت محمد (ص)

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شبهه در مورد حضرت سلیمان و حضرت محمد (ص)

سلام.
نمیدونم اینجا مکان درستی برای پرسیدن سوال هست یا نه.
بهرحال ، میخواستم بگم که لابد شما هم این داستان رو شنیدید که در یکی از مسافرت های سلیمان(ع) که جن و انس و پرندگان او را همراهی می کردند، عبورشان به سرزمین مورچگان (سرزمینی در نزدیکی طائف و به قول بعضی در نزدیکی شام) افتاد. یکی از مورچه ها با تعجیل سایر مورچگان را آگاه ساخت و به ایشان گفتبه خانه هایتان پناه ببرید و از مسیر سلیمان(ع) و یارانش دور شوید تا آنها شما را زیر پاهایشان لگدکوب نکنند. باد، صدای آن مورچه را به گوش سلیمان(ع) رسانید و سلیمان(ع) دستور داد تا او را به حضورش بیاورند. سپس به او گفت مگر نمی دانی که من پیامبر خدا هستم و از جانب انبیاء ستمی به دیگران نمی رسد؟ مورچه پاسخ داد چرا میدانم. سلیمان(ع) گفت: پس چرا مورچگان را از ما ترسانیدی؟ مورچه پاسخ داد منظور من این بود که آنها عظمت و شوکت ترا مشاهده نکنند تا خود را در مقابل تو حقیر پندارند و ناسپاسی به درگاه خداوند آغاز نمایند.


ولابد این داستان روهم شنیدین که در روزهاي آخر عمر پيامبر ايشان از مردم خواست اگر در حق كسي بدي يا خطايي كرده در همين دنيا قصاص كند و جريان عربي كه هنگام شلاق زدن پيامبر بر شتر اشتباهاً به شكم او شلاقي مي خورد را همه مي دانيم و نهايتاً رضايت آن عرب از پيامبر.

تناقض این دو روایت رو چطور توجیه میکنید؟؟؟؟؟

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد محسن

سوال:

پاسخ:
مطلبی را که در باره سلیمان پیامبر علیه السلام نقل کردید، ریشه قرآنی دارد و در کتاب خدا در سوره نمل،به آن اشاره شده است. خدای متعال فرمود:
"وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ" "حَتَّى إِذا أَتَوْا عَلى‏ وادِ النَّمْلِ قالَتْ نَمْلَةٌ يا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ" "فَتَبَسَّمَ ضاحِكاً مِنْ قَوْلِها وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى‏ والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبادِكَ الصَّالِحِينَ" (1)
یعنی:لشكريان سليمان از جن و انس و پرندگان نزد او جمع شدند آن قدر زياد بودند كه بايد توقف كنند تا به هم ملحق شوند.تا به سرزمين مورچگان رسيدند، مورچه ‏اى گفت: اى مورچگان! به لانه ‏هاى خود برويد تا سليمان و لشكرش شما را پاي مال نكنند در حالى كه نمى ‏فهمند! ( تفسیر نمی فهمند به این معنا است که ممکن است از روی بی توجهی زیر دست و پای لشگریان سلیمان نابود شوند.)
(سليمان) از سخن او تبسمى كرد و خنديد و گفت: پروردگارا! شكر نعمت هايى را كه بر من و پدر و مادرم ارزانى داشته‏ اى به من الهام فرما و توفيق مرحمت كن تا عمل صالحى كه موجب رضاى تو گردد انجام دهم و مرا در زمره بندگان صالحت داخل نما.
همان طور که مشاهده می شود، این واقعه در قرآن و در ضمن آیاتی چند بیان شده است،اما به بقیه ماجرایی که نقل کردید اشاره نشده است.در حالی که در بعضی از روایات به این موضوع اشاره شده است:
راوی نقل کرد:
از على بن موسى الرّضا عليه السّلام شنيدم كه فرمود : پدرم موسى عليه السّلام از پدرشان جعفر بن محمّد عليهما السّلام نقل كرد كه در ذيل بیان خداى عزّ و جلّ "فَتَبَسَّمَ ضاحِكاً مِنْ قَوْلِها" (سليمان از سخن مور خنديد) فرمود:
وقتى مورى به دیگر موران گفت:"يا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ‏"اى موران همه به خانه ‏هاى خود رويد مبادا سليمان و سپاهش ندانسته شما را پاي مال كنند.باد ... صداى مور را به آن حضرت رساند، سليمان بدون درنگ توقف نمود و فرمود: مور را نزد من حاضر كن وقتى مور را نزد آن جناب آوردند، حضرت فرمود: اى مور مگر نمی دانى من پيامبرم و به كسى ظلم و ستم نمی ‏كنم؟
مور گفت: چرا می دانم .سليمان فرمود: پس چرا موران را از ستم من بر حذر داشته و گفتى: اى موران به منزل‏ هاى خود برويد!
مور گفت: ترسيدم به آرايش و زينت دستگاه تو نظر كرده و فريفته آن شده در نتيجه غير خداى متعال را عبادت كنند......(2)
و اما در باره روایت دوم که در باره رسول خدا صلوات الله علیه و شبهه ای است که به مقام عصمت آن حضرت خدشه وارد می کند این پاسخ مناسب است:
نقل کرده اند پیامبر در اواخر عمر مبارک شان در بین مردم رفته و فرمود : هرکس حقی برمن دارد بیاید و بگوید! فردی بلند شد گفت :مدتی قبل شلاق شما به من خورده و الان می خواهم شما را قصاص کنم ! پیامبر دستور داد همان شلاق را بیاورند .... با توجه به این داستان، جای چند تحلیل وجود دارد. 1.پیامبر از روی قصد آن فرد را زده " در این صورت آن فرد حقش بوده و طلبی از پیامبر ندارد چون حتما گناهی مرتکب شده که حضرت از روی قصد او را زده است 2، پیامبر از روی سهو آن فرد را زده در این صورت سوال پیش می آید اگر پیامبر دستش به خطا رفته نعوذ بالله از کجا معلوم که چشم و زبانش و عقلش به خطا نرود! جواب این است شبهه های تحلیل دوم با استناد به آیه تطهیر رفع می شود. از سوی دیگر اگر شخصی از روی سهو به کسی آسیب برساند (مانند روایت بالا) باید دیه دهد نه قصاص شود .با این حساب این روایت نادرست است در حالی که بیشتر مردم با شنیدن چنین داستان هایی خواسته یا ناخواسته بر عصمت پیامبر صلوات الله علیه خدشه وارد می کنند.

و اما پاسخ اصلی این پرسش ها یا شبهه ها چنین است:
در این گونه موضوعات،که جنبه تاریخی و اعتقادی دارد، ابتدا باید اصل مسئله اثبات شود.تا بتوان در باره آن قضاوت کرد.
پس لازم است روایت مربوطه از نظر سند و منبع بررسی شود، سپس اگر این ماجرا صحت داشت در باره آن بحث شود.
پس از جستجوی مفصل معلوم شد مطلب نقل شده در هیچ یک از کتاب های روایی شیعه به جز در کتاب امالی شیخ صدوق آن هم با سندی که در باره اش بحث خواهیم کرد،نقل نشده است.در ضمن کتاب های پس از ایشان همگی از کتاب شیخ صدوق نقل کرده اند.
سند حدیث:
سلسله راویان حدیث به این شکل است: "عَنْ (مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الطَّالَقَانِیِّ )عَنْ (مُحَمَّدِ بْنِ حَمْدَانَ الصَّیْدَلَانِیِّ) عَنْ (مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ الْوَاسِطِیِّ) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَارُونَ عَنْ (خَالِدٍ الْحَذَّاءِ )عَنْ( أَبِی قِلَابَةَ عَبْدِ اللَّهِ) بْنِ (زَیْدٍ الْجَرْمِیِّ) عَنِ ابْنِ عَبَّاس‏"
جالب این که هیچ گونه گزارشی در کتاب های رجالی شیعه در باره افرادی که نام شان در پرانتز آمده است،وجود ندارد و این اسامی نزد شیعه نا شناخته اند.
البه تنها نام محمد بن هارون با عنوان "ضعیف" در کتاب خلاصه الاقوال علامه حلی بیان شده است....
در نتیجه این حدیث نزد شیعه هیچ حجیت و اعتباری ندارد ،مخصوصا این که از نظر متنی،دلالت بر خطای پیامبر صلوات الله علیه دارد که آن هم مغایر "مقام عصمت" است.
با این حال متن حدیث در کتب اهل تسنن آن هم به صورت مضطرب و متفاوت گزارش شده است. در یک جا نوشته شده مربوط به جگ بدر است. در جای دیگر نوشته شده این واقعه در مسیر بازگشت رسول خدا صلوات الله علیه از طائف اتفاق افتاده و دیگری آن را به مدینه و هنگام حیات پیامبر صلوات الله علیه منسوب کرده. در جای دیگر آمده که این داستان به اواخر عمر شریف حضرت صلوات الله علیه ربط دارد و ...
به هر حال اضطراب و تفاوت در نقل به همراه اشکال هایی که بیان شد،(مجهول بودن راویان و ضعف متنی) موجب اسقاط حجیت چنین روایاتی می شود.
علاوه نام مطالبه کننده قصاص در یک نفر خلاصه نمی شود.سوادة بن قیس، سواد بن عمرو، سواد بن غزیه و... یعنی حتی نام این شخص هم معلوم نیست در حالی که اگر چنین ماجرایی صحت داشت می بایست جزییات آن در ذهن همگان ماندگار می شد.البته بیش ترین نقل ها از سوادة بن قیس است، که نامش حتی در معتبرترین کتاب های طبقات دیده نشد.( در طبقه اول یعنی صحابه ) .
هم چنین نفر دومی که بعد از ابن عباس آمده، یعنی أَبِی قِلَابَةَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زَیْدٍ الْجَرْمِیِّ از هم مسلکان ابو هریره و عایشه و انس بن مالک بوده و روایاتش را از ایشان گرفته است که در شیوه دست برد در احادیث و کم و زیاد کردن آن ها، پیرو همین گروه است.
خصوصا اینکه در روایات مکتب خلفا الفاظ نا مناسب دیگری غیر از مظلمه هم آمده .... که بر انگیزه تحریف کنندگان این حدیث، برای ترویج عقاید باطل شان مبنی بر عدم عصمت پیامبر صلوات الله دلالت دارد.
متن حدیث نیز که جای تامل بسیار دارد: روایت چنین است"یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّکَ لَمَّا أَقْبَلْتَ مِنَ الطَّائِفِ اسْتَقْبَلْتُکَ وَ أَنْتَ عَلَى نَاقَتِکَ الْعَضْبَاءِ وَ بِیَدِکَ الْقَضِیبُ الْمَمْشُوقُ فَرَفَعْتَ الْقَضِیبَ وَ أَنْتَ تُرِیدُ الرَّاحِلَةَ فَأَصَابَ بَطْنِی فَلَا أَدْرِی عَمْداً أَوْ خَطَأً فَقَالَ مَعَاذَ اللَّهِ أَنْ أَکُونَ تَعَمَّدْتُ"
سواده خطاب به پیامبر صلوات الله علیه کرده می گوید:از طایف برمی گشتید،روی ناقه خود نشسته بودید و تازیانه خود را بلند کردید، البته می دانم که می خواستید به مرکب تان بزنید، ولی تازیانه به من خورد. ( نکته مهم تر این جاست که خود او می گوید ) نمی دانم از روی عمد بود یا سهو !
کسی که روایت را جعل کرده،همین جا خواسته با این شبهه ضربه خود را بزند ! البته چون دروغ گو فراموش کار است، یادش رفته که در عبارت قبل تصریح کرده بود که می دانستم می خواستید به مرکب بزنید، اما به من خورد ! تناقض بین این که می دانم و نمی دانم، در کلام سواده آشکار است .
یکی از ترفندهای تحریف احادیث،گزارش دقیق مکانی و زمانی و حالات و صفات است.او دقیقا حالت ناقه و نیز صفات تازیانه را بیان کرده است.در روایات مکتب خلفا حتی آمده که پیامبر صلوات الله عله کجا ایستاده،به چه چیزی تکیه داده و عمامه اش چگونه بود ... این ترفند برای باور پذیر نمودن روایات جعلی است تا عوام آن را بپذیرند!
نکته بعدی و قابل تامل این جا است که پیامبر صلوات الله علیه به بلال فرمود: برو و شلاق را از خانه فاطمه سلام الله علیه بیاور !
بر فرض وجود چنین تازیانه ای، در خانه حضرت زهرا سلام الله علیه چه می کند ؟ قاعدتا باید در خانه پیامبر باشد. که نشان می دهد تیر چند شعبه جعل روایات به چه جاهایی ضربه می زند.

باید بررسی شود پیامبر رحمت و شفقت صلوات الله علیه اصلا تازیانه برای مرکب ها استفاده می کرد؟ بر فرض قبول که تازیانه داشت، مگر طول آن چه اندازه بوده آن هم از بالای شتر (با آن ارتفاع) بیاید و به شکم فرد بخورد؟!
اما مهم ترین نکته در این خصوص، آن که اصولا این سخن که اگر کسی از من پیامبر مظلمه (ستمی) دیده باشد! در حد احتمال هم مغایر با عصمت است. ما با دلایل عقلی و نقلی پیامبر را از هر نوع اشتباه سهوی نیز پاک می دانیم ،چه رسد به چنین موارد حق الناس بزرگی که فرد از پی سال ها فراموش نکرده است !
در هر حال مشکلات متنی حدیث بسیار است. تازه وقتی چنین سند پر اضطرابی وجود داشته باشد پس به طور حتم نقد آن گستره بیشتری خواهد داشت.
بر اساس مبانی اعتقادی شیعه، پیامبر اکرم و اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین دارای عصمت مطلقه هستند .مراد از عصمت مطلقه بر اساس آن چه بزرگان اهل حکمت گفته[=arial]‌اند این است که صاحبان چنین مقامی،نه تنها از گناه عمدی و غیر عمدی مصون[=arial]‌اند، بلکه به آن چه اصطلاحاً ترک اولى گفته می شود،هم مرتکب نمی[=arial]‌شوند(3). در این باره می توانید به کتاب "پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی" که در باره حضرت به تفصیل بحث شده است، مراجعه کنید.
ایشان در تعریف عصمت مطلق پیامبر صلوات الله علیه نکته جالبی دارند.

"... او دارای مقام عصمت کبرى است بالاصاله و دیگر معصومین به تبعیت آن ذات مقدس دارای آن مقام[=arial]‌ اند و به تبع او دارای عصمت مطلقه هستند"(4)
بنابر این، گر چه جریان یاد شده در سؤال از سوی منبری ها زیاد مطرح می شود، ولی در چنین گفته هایی جای تأمل است، چون اگر داستان واقعیت داشته باشد که تازیانه رسول خدا به طور ناخواسته و از روی غفلت به آن شخص خورده باشد، بعد فراموش کرده و آن شخص جریان را به یاد حضرت آورده باشد، معنایش این است که رسول خدا صلوات الله علیه از روی سهو مرتکب گناه و حق[=arial]‌الناس است، با این که چنین احتمالی با عصمت مطلق حضرت سازگار نیست.
این ماجرا به نقل های دیگری بیان و متاسفانه جزیی از تاریخ غیر قابل استناد شده است که البته ارزش نقل ندارد.
حال باید دید کجای این دو روایت تناقض دارد!

پی [=arial]‌نوشت[=arial]‌ها:
1. سوره نمل آیات 17 تا 19
2.شیخ صدوق، علل الشرایع،ترجمه ذهنى تهرانى محمد جواد، قم،انتشارات مومنین،سال 1380خورشیدی،چاپ اول، ج‏1، ص 263
3. خواجه نصیرالدین طوسی، اوصاف الاشراف،تهران، انتشارات وزارت ارشاد اسلامی،سال 1369 خورشیدی، ص 26
4.امام خمینی، آداب الصلوه، انتشارات موسسه تنظیم و نشر آثار امام،سال 1370خورشیدی ص 60

موضوع قفل شده است