دو قطب مخالف

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
دو قطب مخالف

با نام و یاد دوست

سلام

سوال یکی از کاربران که تمایل نداشتند با مشخصات و آیدی خودشون مطرح بشه

با حفظ امانت در این تاپیک طرح می شود و جهت پاسخگویی به کارشناس محترم ارجاع داده می شود.

اما سوال ایشون:

نقل قول:


دو قطب مخالف

اوایل ازدواجم هر کسی من و شوهرم و میدید تقریبا اینجوری میشد
یه خرده باور در کنار هم بودن ما براشون سخت بود
خیلی با همسرم فرق داریم ..دو قطب مخالف
یکی مشرق ...اون یکی مغرب
حتی اگه به افکار همدیگه هم نزدیک بشیم فایده نداره
اوایل ازدواج دختر خیلی شلوغ پر سر و صدا و شیطون و بد حجاب و راحت و ازاد بودم
اما شوهرم فردی ساکت و اروم و صبور و مذهبی
این که چه طور سرنوشت و تقدیر و هزار کوفت و زهر مار دیگه دست به دست هم داد و ما رو بهم سوند برای خودمم جای سواله
همیشه از خودم میپرسم تو اون لحظه به چی فکر میکردم
اما الان بعد سال ها فهمیدم من اصلا اون لحظه اصلا فکر نمیکردم
بیشتر بحث هامون سر ایراد گرفتن از همدیگه بود
شوهرم میگفت بلند خندیدی..حجابت بد بود ...زیادی صمیمی شدی ..جلب توجه کردی
و من میگفتم تو تمام مدت مثل ادم های لال تماشا کردی و مثل ادم های فلج یه گوشه نشستی و از جات تکون نخوردی ..همش تو خودت بودی و اخم کرده بودی و الی اخر
شب های قدر و غیره اون برای عزاداری به مسجد و هیئت میرفت و من بی میل همراهش میرفتم و مجبورش میکردم بعد یه ساعت برگردیم خونه ...یا کلا از رفتن شونه خالی میکردم
میدونم با ندونم کاری هام تیشه به ریشه ی زندگیم زدم
اما بی تجربگی و هزار جور گرفتاری
گذر زمان بود یا خدا زد تو سرم و ادم شدم و نمیدونم
فقط میدونم دیگه دست از جلب توجه و شلوغ بازی و بد حجابی و غیره برداشتم و یه جورایی اگه تعریف از خود نباشه خانوم شدم
امااااااااااااااااااااااا اااااااااااااااااااا
نکته اصلی حرفم همین جاس
شوهرم حالا بر عکس من شده
مردی که نمازش قضا نمیشد و واسه کاهل نمازی من اینقدر تو سر خودش میکوبید
حالا دیگه قید نماز خوندن و مسجد و هیئت و به کل زده
از مکان های مذهبی مثل امام زاده ها فراریه
فقط ماه رمضون با کلی غر غر روزه میگیره و نمازش و میخونه
یه جورایی از دست ادم های مسلمون نما شاکی شده و با خدا قهر کرده
حرفاش بوی ناشکری و کفر میده
این منو خیلی نگران کرده ....
چند وقت پیش که حرف بچه شده بود گفت من توان مالی ندارم
وقتی بهش گفتم روزی بچه دست خداس عصبی گفت
وقتی من نرم سرکار روزی رو کی میرسونه ..
نمیتونم بهش حق بدم ...اما نمیتونم باهاش بحث کنم ..به محض شنیدن دفاعیه شروع به فحش دادن به اسمون و زمین و غیره میشه

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد امیدوار

طاهر;449477 نوشت:

با نام و یاد دوست

سلام

سوال یکی از کاربران که تمایل نداشتند با مشخصات و آیدی خودشون مطرح بشه

با حفظ امانت در این تاپیک طرح می شود و جهت پاسخگویی به کارشناس محترم ارجاع داده می شود.

اما سوال ایشون:

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

بسمه تعالی
با عرض سلام و تحیت محضر جنابعالی و تشکر از حسن اعتماد شما
ضمن تاسف از وضعیت پیش امده برای همسر محترم، تغییر مثبت و تعالی حضرتعالی را تبریک عرض می کنم و از خدای سبحان توفیق روز افزون حضرتعالی را مسئلت دارم.
هرچند در ابتدا لازم است تاکید کنم تشخیص دقیق وضعیت همسرتان مبتنی بر مراجعه حضوری به روانشناس است اما با توجه به توضیحات حضرتعالی اینگونه به نظر می رسد که وی از زمینه و استعداد احتمالی اضطراب و افسردگی برخوردار بوده اند و در پیچ و خم زندگی با ناکامیهایی مواجه شده اند که برای وی ایجاد شبهه عملی و اعتقادی نموده است. که در نتیجه مجموع این ناکامیها و استعداد افسردگی، وضعیت موجود را برای وی رقم زده است.
بر این مبنا لازم است تا حضرتعالی؛
_ با پیشنهاد زمینه ارجاع حضوری وی را به یک مشاور فراهم آورید.
_ از ایجاد اصطکاک و مشاجره با وی پرهیز کنید.
_ با همراهی بیشتر با وی در ابعاد مختلف (مدیریتی، اقتصادی، خانوادگی، جنسی و...) او را بیش از گذشته مورد تایید و حمایت قرار دهید.
_ به گونه ای با وی برخورد کنید تا اعتماد وی برای درد دل کردن با شما بیش از گذشته فراهم گردد. او نیاز دارد تا شما سنگ صبورش باشید.
_ کمتر وی را نصیحت کنید و سعی در تغییر او نداشته باشید، بلکه سعی کنید همدلی خود را با او افزایش دهید و در موقعیتهای مختلف با رعایت شرایط، به یادآوری خصوصیات اخلاقی گذشته وی آنهم به صورت مختصر اکتفا کنید.
_ گاهی از اوقات اگر شرایط را مناسب دیدید، تنها به یک پیشنهاد برای رفتن به مسجد و...به اتفاق یکدیگر بسنده کنید.
_ به صورت غیر مستقیم ارتباط با افراد و خانواده هایی که تقید مذهبی لازم را ندارند، را کاهش دهید.
_ به ایشان امید دهید و برای موفقیت بیشتر در کار و تحصیل و..او را تشویق کنید.
- از وی قدردانی کنید و نقاط مثبت وی را برجسته کنید.
_ در این مسیر از خدای بزرگ استعانت بجویید و ی را دعا کنید.

در پناه خدای متعال موفق باشید

و آخر دعوانا ان الحمدالله رب العالمین

سلام ....

به نظره من شوهرتون داره اولویت بندی زندگیش رو از دست میده ...
بچه خرج داره ... اوضاع اقتصادی همه خراب هست ... ولی زود بچه دار شدن خیلی مهم هست ...
بچه ای که مادر و پدر دور و بر 24 سالشون باشه ... خیلی قویتر ... باهوش تر ... از بچه ای هست که پدر و مادرش پیر شدن ...
اگر هم مادر و پدر سنشون به 30 تا 35 سال برسه ... دیگه اون بچه بدرد نمیخوره ... زنگوله پایه تابوت میشه ...

به هر حال به نظره من باید بتونین یه جوری راضیش کنین که از خیلی چیزهایه دیگه بزنه ولی بی خیال بچه نشه ...

[="Tahoma"][="Black"]

FT_Mohammadi;449962 نوشت:
اگر هم مادر و پدر سنشون به 30 تا 35 سال برسه ... دیگه اون بچه بدرد نمیخوره ... زنگوله پایه تابوت میشه ...

دستتون درد نکنه با این نظراتتون
دیگه اینجوری هام دیگه نیست
اتافقا کسانی که پدر و مادرشون سن بالایی دارن صبور تر هستن
فکر نکیند دارم از کسی دفاع میکنم ها
نه کلا میگم[/]

سلام...:Gol:
به نظر من شوهرتون به خاطر ببخشید کارهای شما وبسیاری از عوامل دیگه این جوری شدن البته ببخشیدا قصد توهین نداشتم .بالاخره شما زنش بودید خودتون بهتر از هرکس دیگه ای می دونید زن یعنی چی ؟باهاشون اینقدر باملایمت صحبت کنید که بفهمن ارزششون پیش شما اینقد زیاده.از ببخشید راه های زنانه تون استفاده کنیدخودتون می دونید که تحت تأثیر قرار می گیره از اون طریق رازی شون کنید...:Gol:موفق باشید:Gol:

موضوع قفل شده است