آغاز کار پیامبر با ابوطالب

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آغاز کار پیامبر با ابوطالب

[=&quot]آغاز کار پيامبر با ابوطالب [/]

[=&quot]فقيه حنبليان ابراهيم بن علي‏ بن محمد دينوري در کتاب خود نهايه الطلب و غايه السول في مناقب آل الرسول به اسناد خود از طاوس از ابن عباس در ضمن گزارشي دراز آورده است که پيامبر (ص) عباس را گفت: براستي خدا مرا فرمان داده است تا کار خويش آشکار سازم اينک مرا آگاه کن و آگاهي ها را بجوي تا نزد تو چه يافت شود عباس گفت : برادرزاده ام مي داني که قريش نسبت به تبار پدري تو حسودترين مردمانند و اگر چنان که گوئي رفتار کني آنگاه بالاترين گرفتاري ها و دردسري سخت و سهمناک روي خواهد داد که ما با يک کمان تير مي اندازيم و ديگران با شمشير آبدار و بران ما را ريشه کن مي‏سازند ولي به عمويت ابوطالب نزديک شو که بزرگ ترين عموهايت است و اگر تو را ياري ندهد[/] .[=&quot]تو را فرو نخواهد گذاشت و به دست دشمن نخواهد سپرد پس هر دو به نزد او شدند و چون‏ ابوطالب آندو را ديد گفت راستي را که‏نزد شما گمان خبري مي رود چه انگيزه اي در اين هنگام شما را واداشت که نزد من آئيد؟ عباس هم آنچه را پيامبر (ص) به او گفته بود برايش بازگو کرد و هم پاسخي را که خود به وي داده بود پس ابوطالب در پيامبر نگريست و گفت فرزند پدرم برو که تو نظري بلند داري و گروهي والا، پدرت از همه برتر است و بخدا سوگند هيچ زباني با تو سخن سخت نگويد مگر زبان هائي تند و تيز او را خواهد آزرد و تيغ هائي بران او را درخواهد ربود بخدا سوگند چنان تازيان رام تو شوند که گوئي بچگان چارپاياني هستند در برابر سرپرست خود و به راستي که پدرم‏همه کتاب ها را مي خواند و مرا گفت به راستي از پشت من پيامبري خواهد آمد که دوست مي دارم روزگار او را درک کنم و به وي بگروم پس هر که از فرزندان من روزگار او را بيابد بوي ايمان آرد . اميني گويد: مي بيني که[/] [=&quot]ابوطالب با چه پشتگرمي اي اين گزارش را از زبان پدرش مي آرد و از همان نخستين روز رسول خدا (ص) را دل مي دهد و پشتگرم مي سازد و او را دستور مي دهد که کار خويش و ياد خدا را آشکار سازد و خود در برابر اين حقيقت‏سر فرود آورده که وي همان پيامبري است که وعده ظهورش از زبان پدر او و نامه هاي گذشته آسمان داده شده و پيشگوئي نيز مي کند که تازيان در برابر او سر فرود آرند اکنون آيا گمان مي کني که او (ع) همه اين ها را اظهار مي کند و آنگاه خود به آن ايمان ندارد؟ اين بجز يک سخن ساختگي ‏نيست[/]

ابوطالب :

عبد مناف (يا عمران) بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف عم بزرگوار پيغمبر (ص) وپدر ارجمند اميرالمؤمنين على (ع) ، مادرش فاطمه بنت عمرو . بزرگ قريش وزعيم مكه ، جامع وقار حكما وهيبت امرا ، شخصيتى كه در عين ندارى وتهيدستى به لياقت ذاتى ، مقام سرورى را حائز وسردمداران قريش در برابرش خاضع بودند ، داستان عفيف كندى مشهور است كه گفت : در آغاز بعثت روزى به اتفاق عباس بن عبدالمطلب به مسجدالحرام رفتيم ، پيغمبر را ديدم به نماز ايستاده ونوجوانى و زنى نيز با او نماز مىخواندند، به عباس گفتم : اين ديگر چيست ؟ وى گفت ابن محمد برادر زاده من است كه مىگويد من از جانب خدا بر اين مردم پيام رسالت دارم وتاكنون جز اين نوجوان كه او نيز برادر زاده من است واين زن كه همسر او است كسى به دين او در نيامده . گفتم شما مردم قريش در اين باره چه مىگوئيد ؟ عباس گفت : ما منتظريم تا شيخ ـ يعنى ابوطالب ـ چه نظر دهد . اكثم صيفى دانشمند معروف عرب در بارهاش گويد : من دانش وادب وسياست وفراست را از ابوطالب آموختم .

به نقل از کتاب معارف ومعاریف واژه ابوطالب

چون عبدالمطلب چشم از جهان ببست، ابوطالب محمد (ص) هشت ساله يتيم را تكفل نمود ودر كودكى او را سرپرستى ودر جوانى از او حمايت نمود وبه زير بال محبت خويش بداشت ودر سفرهاى تجارت با خود مىبرد وچون به رسالت مبعوث گشت او را به بهترين وجه وسختترين شرائط ودر برابر دژخيمترين دشمنان چون مشركان قريش پشتيبانى نمود آنچنان كه در تاريخ بى سابقه وبى لاحقه است ، وهنگامى كه ديد در شهر مكه نمىتواند با اطمينان كامل از حضرتش مواظبت نمايد وفشار دشمنان روز افزون گرديد به ناچار از خانه وكاشانه وكسب وكار دست كشيد وبا افراد فاميل دسته جمعى به شعب پناه برد ومدت سه يا چهار سال در شرائطى طاقتفرسا ـ جز چهار ماه حج وعمره در سال ـ به محروميت وممنوعيت اقتصادى و اجتماعى بسر برد وبه جان و دل از آن حضرت
حمايت كرد كه بسا شب تا به صبح نخفتى وخود با فرزندان به نگهبانى پرداختى تا در 26 رجب سه سال پيش از هجرت كه ابوطالب چشم از اين جهان ببست جبرئيل فرود آمد وپيغمبر(ص) را گفت : تو دگر در اين سرزمين يار ومددكارى ندارى از شهر مكه بيرون شو وآن حضرت به كوه حجون پناه برد .

به نقل از کتاب معارف ومعاریف واژه ابوطالب

حال ، ابوطالب با آن علم ودرايت وعقل وفراست كه سى ودو سال پيش از بعثت ونه سال وهشت ماه پس از بعثت جان ومال واولاد وهمه مقدرات خويش را در راه كسى كه از كودكى تا چهل سالگى حسب پيشگوئى كاهنان مورد رشك وعداوت بوده واز چهل سالگى كه به نبوت مبعوث گشته با بتپرستان بى فرهنگ جاهلى مواجه بود فدا كند و از هر چه در توان داشته در اين راه دريغ نداشته آيا اسلام اختيار كرده يا به حال شرك وكفر از جهان رفته ؟

مسأله ايمان واسلام ابوطالب از دير زمان ميان شيعه واهل سنت مورد اختلاف بوده است . اين مسأله كم كم به صورت حادّى در آمد و از شكل تاريخى بيرون آمده صورت كلامى وعقيدتى وسياسى به خود گرفت . سيره نويسان اهل سنت اكثراً معتقدند كه ابوطالب مشرك از دنيا رفت . علماى شيعه با تكيه به روايات واشعارى كه از ابوطالب بجاى مانده حكم به مسلمان
بودن او دادهاند و در اين باره رسالهها پرداختهاند كه ظاهراً يكى از قديمترين آنها كتاب ايمان ابيطالب شيخ مفيد است (چاپ نجف 1953 و 1963 ميلادى) . برخى نيز مثل ابن ابى الحديد ، شارح نهج البلاغه ، پس از ذكر دلايل مخالف وموافق از اظهار نظر در اين باره خوددارى كردها ند وگفتها ند : «فانا فى امره من المتوقفين» . شك نيست كه اينهمه مخالفت با ايمان ابوطالب براى كاستن قدر على بن ابيطالب (ع) و زدودن افتخار از خاندان او بوده است . روشن است كه ابوسفيان وخاندان بنى اميه تا روز فتح مكه در برابر اسلام مخالفت كردند وتنها در آن روز به ناچار ايمان آوردند . اين امر در جامعهاى كه تفاخر به آباء واجداد ـ حتى با نفى صريح قرآن از اين امر ـ جاى مهمى در آن داشت براى بنى اميه نقص مهمى بشمار مىرفت و از آنجا كه حمايت ابوطالب پدر حضرت على (ع) از اسلام جاى انكار نداشت ، آنان كوشيدند كه اين افتخار را از على (ع) بگيرند وبگويند پدر او مشرك از دنيا رفت ، حال آنكه ابوسفيان پدر معاويه اسلام آورده است .



به نقل از کتاب معارف ومعاریف واژه ابوطالب

همين امر در مورد بنى عباس هم صادق بود . عباس در مكه اسلام نياورد وبا كفار قريش در جنگ بدر به مقابله رسول خدا شتافت . اينهمه باعث جعل روايات واخبار مبنى بر مشرك بودن ابوطالب هم از سوى هواخواهان بنى اميه وهم از سوى هواخواهان بنى عباس شد .

شواهد عقلى ونقلى بر اسلام ابوطالب فراوان است كه حسب گنجايش اين كتاب به ذكر چند حديث اشاره ميشود :

اصبغ بن نباته گويد : از اميرالمؤمنين(ع) شنيدم مىفرمود : به خدا سوگند كه پدرم وجدم عبدالمطلب وهاشم وعبدمناف هرگز بت نپرستيدند . عرض شد : پس چه دينى داشتند ؟ فرمود : بر دين ابراهيم بودند وبه سوى كعبه نماز مىگزاردند .

امام صادق (ع) فرمود : اميرالمؤمنين(ع) دوست مىداشت اشعار ابوطالب خوانده ونوشته شود ومىفرمود : آن را بياموزيد وبه فرزندانتان تعليم كنيد كه وى بر دين خدا بوده ودر آن اشعار دانش فراوانى است . امام صادق (ع) فرمود : داستان پدرم ابوطالب مانند داستان اصحاب كهف است كه ايمان را پنهان مىداشته وشرك را اظهار مىنمودند واز اين جهت اجرشان مضاعف گشت .

ابان بن محمد گويد : به حضرت رضا(ع) نوشتم فدايت گرديم من در ايمان ابى طالب در شكّم . حضرت در جواب نوشت : «بسم الله الرحمن الرحيم (ومن يبتغ غير سبيل المؤمنين نولّه ما تولى) (نساء:115) ; بدان كه اگر به ايمان ابى طالب معتقد نگردى راهت به سوى آتش دوزخ خواهد بود .

ليث مرادى گويد : به امام صادق (ع) عرض كردم : مولايم ! مردم مىگويند : ابوطالب در بقعهاى از آتش است كه مغز سرش در آن مىجوشد ؟ فرمود : به خدا سوگند دروغ مىگويند همانا اگر ايمان ابوطالب را در يك كفه ترازو نهند وايمان همه مردم به كفه ديگر ، ايمان ابوطالب راجح آيد .

به نقل از کتاب معارف ومعاریف واژه ابوطالب

از امام صادق (ع) روايت شده كه چون ابوطالب وفات نمود جبرئيل بر پيغمبر (ص) فرود آمد وبه وى گفت : از مكه بيرون شو كه دگر در اينجا يار ومددكارى ندارى . جمعيت قريش به قتل آن حضرت مصمم شدند وحضرت بناچار از مكه فرار وبه كوه حجون در حوالى مكه پناه برد .

حضرت ابوطالب نه سال وهشت ماه پس از بعثت وفات يافت و واقدى گويد: سه سال قبل از هجرت بوده . وبه نقل ابن عباس وفات او در بيست وششم رجب بوده است . ابوطالب از فاطمه بنت اسد چهار پسر وسه دختر به نامهاى : طالب ، عقيل ، جعفر ، على، امهانى ، جمانه وريطه ، و از زن ديگر پسرى به نام طليق داشته . (بحار : 35/81 ـ 115 و 19/24 ، دائرةالمعارف تشيع و قلم نگارنده)
به نقل از کتاب معارف ومعاریف واژه ابوطالب