جمال جوانی
تبهای اولیه
[="Arial"][="Green"] دوران شادی و شادمانی، هیجان و شور، امید و نشاط، دلگرمی و تحرک، عشق و دلبستگی، مهرورزی ومهرجوئی و اوج شیفتگی برای رسیدن به قله کمال است. بگذریم از معدود کسانی که به زیبائیهای هستی، پشت پا زده اند و به دنبال امیال و شهوات خود، شخصیت خویش را به تاراج داده اند. بلوغ و جوانى، آغاز زندگى اجتماعى انسان است، در تمام ملت ها جوانی را يك تحول مهم و انقلاب پر ارج در حيات آدميان تلقى مى كنند. با این کلام، على عليه السلام، نعمت جوانى را در رديف بزرگ ترين نعمت هاى الهى، يعنى صحت و سلامت، آورده و به اندازه اى آن را مهم شمرده است كه مى فرمايد: تنها در موقع فقدان جوانى مى توان به ارزش آن پى برد البته از آنجا که نعمت های الهی سرمایه های بزرگی هستند که خداوند برای بهره برداری در اختیار انسان قرار داده است؛ آدمی را مورد سوال قرار خواهد داد که سرمایه ارزشمند جوانی را چگونه هزینه کرده است:
جوانى بهار زیبای زندگی است. دوران درخشش زیبائی و جلوه جمال آدمی است.
اولياى گرامى اسلام، جوانى را يكى از نعمت هاى پر ارج الهى و از سرمايه هاى بزرگ سعادت در زندگى بشر دانسته اند:
قال على عليه السلام: شيئان لايعرف فضلهما الا من فقدهما: الشباب والعافية.
على عليه السلام فرموده: قدر و قيمت دوچیز را انسان فقط وقتی می فهمد كه آنها را از دست بدهد:
يكى جوانى
و ديگرى تندرستى.
تاريخ يعقوبى ، ص 59.
رسول اكرم(ص) فرموده: در قيامت هيچ بنده اى قدم از قدم برنمى دارد تا به اين پرسشها پاسخ دهد.
اول آن كه عمرش را در چه كاری مصرف کرده است؟
دوم جوانى اش را چگونه و در چه راهی هزینه كرده است؟
از اين حديث نیز، به خوبى استفاده مى شود كه اسلام تا چه پايه به جوانى و ارزش آن توجه مخصوص دارد.
اين سرمايه در پيشگاه الهى به اندازه اى مهم است كه روز حساب از صاحبش سؤ ال مى شود كه چگونه آن را صرف كرده است.
گرچه دوران جوانى، خود قسمتى از مجموع عمر آدمى است، ولى اين قسمت از عمر، آنقدر ارزنده و ممتاز است كه درباره آن پرسشی مخصوص صورت مى پذیرد.
این بحث را ان شاءالله ادامه خواهیم داد....
نمونه ای از جوانان مقاومی که بسیار مورد توجه و احترام پیامبر اکرم(ص) بود، « مصعب بن عمير» است. او بسيار زيبا و عفيف، بلند همت و جوانمرد بود. پدر و مادرش به وى علاقه بسيار داشتند. او شيفته سخنان آسمانى پيغمبر اكرم و مجذوب گفتار روحانى و نافذ آن حضرت شد و بر اثر شرفيابى مكرر و شنيدن آيات قرآن شريف، آيين اسلام را صميمانه پذيرفت و به شرف مسلمانى نايل آمد در محيط مسموم و خطرناك آن روز و بين بت پرستان خودسر و جنايت كار مكه، پيروى از رسول اكرم و پذيرفتن آيين اسلام، بزرگ ترين جرم شناخته مى شد. روزى عثمان بن طلحه او را در حال نماز ديد و دانست كه قبول اسلام كرده . اين خبر را به مادر مصعب داد. طولى نكشيد كه اين خبر به گوش ديگران رسيد و همه جا صحبت از مسلمانى مصعب به ميان آمد. مگر ممکن است کسی که با جان و دل حقیقت را یافته است، با چند روز زندان و در اثر آزار و شکنجه، تغيير عقيده دهد و از سعادتى كه نصيبش شده است دست بردارد؟
به همين جهت، مصعب ، مسلمانى خود را به كسى نگفت و فرايض دينى خويش را تا آن جا كه ممكن بود، در خفا انجام مى داد.
زيرا مصعب جوان ، مسلمانى را بر اساس عقل و استدلال پذيرفته و در كمال توجه و بيدار دلى به اين آيين مقدس گرويده است.
او در جنگ بدر در ركاب پيغمبر اكرم بود و در جنگ احد نيز حضور داشت و پرچم مخصوص پيغمبر در دست او بود و در همان جنگ به درجه شهادت نايل شد.
رفته رفته، گفتار پيغمبر اكرم در سراسر جزيرة العرب ، به خصوص در شهر مدينه پخش شد و كم و بيش ، مردم ، از اساس اسلام و برنامه هاى آن آيين مقدس آگاه شدند. در نتيجه ، دين اسلام در گوشه و كنار طرفدارانى پيدا كرد و كسانى قبل از درك محضر پيغمبر اكرم، به تعاليم آن حضرت متمايل شدند. در آن روزگار، مدينه يكى از مهم ترين شهرهاى جزيرة العرب بود و دو قبيله بزرگ و معروف، به نام اوس و خزرج در آن زندگى مى كردند كه بدبختانه نسبت به يكديگر كينه و دشمنى داشتند و ساليان دراز با هم در جنگ و ستيز بودند.
پيغمبر اكرم مدتى مردم را در خفا به اسلام دعوت نمود. پس از آن كه عده قابل ملاحظه اى از زن و مرد به آن حضرت گرويدند، به امر الهى ، دعوت خود را آشكار كرد. از آن موقع ، علنا در مجامع عمومى مكه تلاوت قرآن مى نمود و برنامه هاى اسلام را با مردم به ميان مى گذارد.
پس از مراجعت ، آن چه را كه از پيغمبر اسلام و روش مسلمين ديده و شنيده بودند، براى ساير مردم بيان مى كردند.
آنان پس از استماع بيانات كوتاه و نافذ آن حضرت، صريحا اسلام آوردند و اعتقاد قلبى خود را اعلام كردند.
سپس از حضرت درخواست نمودند كسى را به نمايندگى خود با آنها به مدينه بفرستد كه قرآن را به مردم بياموزد و آنان را به آيين اسلام دعوت نمايد.
پيشواى اسلام و پيروان آن حضرت مى دانند كه اگر از اين فرصت گران بها به خوبى استفاده شود، اگر نماينده پيغمبر اكرم بتواند با روش صحيح و عالمانه، دين اسلام را به مردم مدينه معرفى نمايد، به طورى كه آنان اسلام را بپذيرند و به تعاليم قرآن شريف ايمان بياورند، موفقيت بسيار عظيم و درخشانى نصيب مسلمين خواهد شد.
[="Arial"][="Green"] پيغمبر اكرم به مصعب بن عمير، كه آن روز جوان نورسى بود، امر فرمود به معيت اسعد به سوى مدينه حركت كند. او بيشتر قرآن مجيد را فراگرفته بود. طولى نكشيد كه زن و مرد، پير و جوان ، رؤساى عشاير و افراد عادى مدينه به وى متوجه شدند. قرآن كريم را فراگرفتند. دين اسلام را پذيرفتند. كينه هاى ديرينه را از صفحه دل زدودند. با هم برادر شدند.
اولين بار است كه شهر بزرگ و پر اختلاف مدينه، از نبى اكرم درخواست نماينده كرده است. اولين بار است كه پيشواى اسلام تصميم گرفته است به خارج از مكه نماينده رسمى بفرستد. بدون ترديد، كسى كه براى آن نمايندگى معين مى گردد و براى انجام چنين ماءموريت خطيرى برگزيده مى شود، بايد از هر جهت شايسته و لايق باشد تا بتواند از طرفى به اختلافات خونى اوس و خزرج خاتمه دهد و محيط مهر و محبتى به وجود آورد،
پيشواى اسلام ، از ميان همه مسلمانان، «مصعب بن عمير» این جوان برومند را به نمايندگى خود برگزيد و او را براى انجام آن ماءموريت مهم به مدينه فرستاد.
گفتار آتشينش در سخنرانى، آهنگ گرمش در تلاوت قرآن، اخلاق پسنديده اش در معاشرت با مردم، تدبير عاقلانه اش در حل مشكلات و اختلافات، افكار مردم را زير و رو كرد و آنان را به شدت تحت تأثير رفتار و گفتار عميق خود قرار داد.
مصعب بن عمير اول كسى است كه در مدينه اقامه جمعه و جماعت كرد و به دست او اسيد بن خضير و سعدبن معاذ قبول اسلام كردند و اين پيروزى هاى درخشان در اسلام براى افتخار و بزرگى او كافى است .
پيشواى اسلام مى توانست از بين اصحاب خود، مرد سالخورده اى را به نمايندگى خويش برگزيند و به مدينه بفرستد، يا آن كه چند نفر را با هم، به اسم يك هيئت نمايندگى انتخاب و آن ماءموريت را به آنان محول فرمايد.
[="Arial"][="Green"] شهر مقدس مكه، مركز جزيرة العرب و مورد توجه و احترام عموم قبايل و عشایر بود. رسول اكرم، كه خود در مكه متولد شده و همان جا به افتخار نبوت نايل آمده بود، به آن شهر علاقه بسيار داشت، ولى سختگيرى و فشار مشركين آن چنان زندگى را بر آن حضرت و يارانش غيرقابل تحمل كرده بود كه ناگزير شد مكه را ترك گويد و از سرزمين محبوب خويش دل برگيرد و به مدينه مهاجرت نمايد فعاليت مؤ ثر و تبليغات نافذ مصعب بن عمير، قبلا زمينه را براى ورود پيغمبر اكرم(ص) مهيا كرده بود و مردم مدينه با آغوش باز آماده پذيرايى پيشواى اسلام و پيروان آن حضرت بودند. رسول اكرم به مدينه آمد و مسلمين مكه نيز تدريجا وارد آن شهر شدند. رفته رفته اسلام در مدينه قوت گرفت و مسلمين مكه و مدينه، كه آن روز به نام مهاجر و انصار خوانده مى شدند، متشكل گرديدند و در كمال خلوص و صميميت، به رهبرى پيشواى خود، فعاليت هاى اساسى و همگانى خويش را براى بسط اسلام و پيشرفت مسلمين آغاز نمودند. بزرگ ترين آرزويى كه آن روز مسلمين در دل داشتند اين بود كه مكه را فتح كنند و كعبه مقدس را از يد مشركين خارج، و از لوث وجود بت هاى گوناگون تطهير نمايند، زيرا مى دانستند با فتح مكه، يعنى مركز جزيرة العرب، راه پيشرفت اسلام از هر جهت هموار خواهد شد، و تعاليم آسمانى رسول اكرم همه جا با سرعت پيشرفت خواهد كرد. به خواست خداوند، اين آرزوى بزرگ جامه عمل پوشيد و پيشواى عالى قدر اسلام، با سربازان سلحشور و با ايمان خود، مشركين را غافلگير كردند و بدون احتياج به زد و خوردهاى خونين، به مكه قدم گذاردند. بت ها را شكستند و آن لكه هاى ننگ را نابود كردند. حرم خدا از پليدى شرك پاك شد، و بانگ الله اكبر، از بام كعبه مقدس ، به تمام شهر طنين انداخت . پس از فتح مكه طولى نكشيد كه جنگ حنين پيش آمد. ناچار بايد رسول اكرم و سربازانش از مكه خارج شوند و به جبهه جنگ بروند. لازم بود براى تنظيم امور ادارى آن شهر، كه به تازگى از يد مشركين خارج شده، فرماندار لايق و مدبرى تعيين شود كه در كمال شايستگى به كارهاى مردم رسيدگى كند و به علاوه، از بى نظمى هايى كه ممكن است دشمنان به وجود آورند، جلوگيرى نمايد. پيشواى اسلام، از بين تمام مسلمين، جوان بيست و يكساله اى را به نام «عتاب بن اسيد» براى اشغال آن مقام بزرگ برگزيد و به نام وى فرمان صادر كرد. ادامه دارد.....
[="Arial"][="Green"]اهمیت دادن پیامبر به جوانان شایسته
فرماندار جوان
رسول اكرم عتاب بن اسيد را والى مكه قرار داد، و در آن روز سنش بيست و يكسال بود. پيغمبر امر فرمود كه با مردم نماز بگذارد و عتاب بن اسيد اول اميرى بود كه پس از فتح، در مكه اقامه نماز جماعت كرد.
پيغمبر اكرم به عتاب بن اسيد، فرماندار برگزيده خود فرمود: آيا مى دانى تو را به چه مقامى گمارده و بر چه قومى فرمانروا كرده ام؟
تو را حاكم و امير اهل حرم خدا و ساكنين مكه معظمه نموده ام.
اگر بين مسلمين كسى را از تو شايسته تر مى شناختم، حتما اين مقام را به وى محول مى كردم.
انتساب آن جوان به چنين مقام بزرگى، باعث رنجش خاطر و آزردگى شديد رجال عرب و بزرگان مكه شد.
زبان به شكايت و اعتراض گشودند، و گفتند رسول اكرم دوست دارد كه ما همواره حقير و پست باشيم، به همين جهت جوان نورسى را بر مشايخ عرب و بزرگان حرم، امير و فرمانروا كرده است .
سخنان گله آميز مردم به سمع مبارك آن حضرت رسيد، نامه مفصلى خطاب به مردم مكه نوشت و در كمال صراحت، مراتب شايستگى و لياقت عتاب بن اسيد را خاطر نشان فرمود و تأكيد كرد كه تمام مردم مؤ ظف اند از اوامر وى اطاعت نمايند و دستورهاى او را به كار بندند.
در پايان نامه، با جمله كوتاهى، اعتراض نابه جاى مردم را جواب داد:
و لايحتج منكم فى مخالفته بصغر سنه فليس الاكبر هو الافضل، بل الاءفضل هوالاكبر
هيچ يك از شما جوانى عتاب را اساس اعتراض قرار ندهد، زيرا ملاك فضيلت انسان، كبر سن و بزرگى نيست؛ بلكه برعكس، ميزان بزرگى انسان، فضيلت و كمال معنوى است!
رسول اكرم همواره از عتاب بن اسید حمايت مى فرمود، و آن جوان تا آخر عمر پيغمبر اكرم فرماندار مكه بود و در كمال لياقت و شايستگى انجام وظيفه كرد و در طول دوران مأموريت خويش، به خدمات درخشانى در تمام شئون مختلف نايل گرديد.
ايستادگى و اصرار پيغمبر اكرم در تثبيت مقام عتاب بن اسيد و بى اعتنايى به رنجش خاطر سالخوردگان و جواب گويى به اعتراض آنان، معرف برنامه مكتب اسلام در پشتيبانى از جوانان لايق است.
رسول اكرم با رفتار جدى خويش، و با حمايت صريحى كه از عتاب بن اسيد فرمود، عموم پيروان خود را به اين نكته متوجه كرد كه بايد با نادانى ها و تعصب هاى جاهلانه، قولا و عملا مبارزه كرد.
بايد در مواقع مقتضى قسمتى از كارهاى مهم مملكت را به جوانان شايسته محول نمود و از نيروى ثمربخش نسل جوان به نفع كشور و ملت استفاده كرد.