جمع بندی اتحاد جسم و روح

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اتحاد جسم و روح

از دیدگاه متکلمین اسلامی، اتحاد محال است.

روح و جسم اگر با هم متحد نیستند، با هم چه نسبتی دارند؟

با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد صدیق

[=microsoft sans serif]

مسلمان ایرانی;443555 نوشت:
روح و جسم اگر با هم متحد نیستند، با هم چه نسبتی دارند؟

باسلام
نفس، جوهری است که ذاتا نیازی به ماده ندارد اما برای اینکه کارهای خود را انجام دهد، نیازمند به یک موضوعی است که بدن نامیده میشود.
پس نفس جوهری است که ذاتا مجرد ازماده و در مقام فعل نیازمند آن است.[1]
این جوهر در انسان، قوّه‏اى كه مبدأ تفكر است، نفس انسانى يا نفس ناطقه يا نفس متفكّره ناميده مى‏شود.
اين قوّه از اين جهت كه امور كلي را درک میکند و اعمال فكرى انجام مى‏دهد، نفس انسانى يا جوهر مجرد از ماده ناميده مى‏شود، و جوهرى است كه در سرزمین بدن تصرف میکند و بدن را تحت سیطره فرامین خود گرفته است.[2]
بنابراین رابطه نفس و بدن از دیدگاه فلاسفه، رابطه تدبیری است. به این معنا که نفس تدبیر کننده بدن است و آنرا تدبیر می نماید.
اما این موجود، برخلاف بدن، مجرد است و مادی نیست درحالیکه بدنی که نفس به آن تعلق گرفته، مادی است و
از انجا که موجود مادی، موجودی است که محدود به مکان و زمان نیست و در این قیود گرفتار نمیشود بنابراین
نفس انسان درون بدن نیست هرچند بیرون از آن هم نیست،
زیرا درون و بیرون از چیزی یاجایی بودن مخصوص مادیات است که باید حتما جایی را اشغال کنند و مکانی داشته باشند و در زمان حضور داشته باشند اما مجردات که نیاز به مکان و زمان ندارند و در آنها قرار نمیگیرند بنابراین نه بیرون از ماده اند نه داخل آن بلکه تنها ارتباط و اضافه اشراقی با ماده و بدن مادی که به آن تعلق گرفته اند دارند و فرمان های خود را از طریق بدن و قوای خود به انجام میرسانند.[3]
نسبت مکانی که روح و نفس با بدن دارد و گفته میشود روح در بدن است، اسنادی مجازی است و در حقیقت روح درون بدن قرار ندارد. و همانطور که گفته شد، روح و نفس و سایر موجودات مجرد، درون چیزی و مکانی قرار نمیگیرند.
بنابراین مشخص میشود که
اولا: نفس وبدن، دو چیز هستند نه یک چیز و با هم تمایز دارند؛
ثانیا: با هم ارتباط و تعلق دارند؛
ثالثا: ارتباط آنها ارتباط تدبیری است و نفس تدبیر کننده بدن است؛
رابعا: نفس و روح، درون یا خارج از بدن نیست بلکه اصولا اسناد این قبیل امور به این موجود که مجرد است، مسامحی و مجازی است نه حقیقی.
[=microsoft sans serif]


[/HR][=microsoft sans serif][1] . اموزش فلسفه، ج2، ص 164

[=microsoft sans serif][2] . فرهنگ فلسفی، ج1، ص 462

[=microsoft sans serif][3] . ر.ک: اموزش فلسفه ج2 ص 134و 135، درس 41

با سلام. نظر به اینکه تاپیک در مورد اتحاد است، اجازه می خواهم سؤال دیگری را نیز مطرح کنم:

نظر به اینکه «اتحاد به معنای یکی شدنِ دو چیز است.» و این امر محال انگاشته شده است، آیا امری مثل مسخ، را نمی توان به این خاطر که یکی شدن انسان و حیوان است،(مثل اتحاد انسان و میمون یا اتحاد انسان و خوک) محال دانست؟ البته مسخ بیشتر نوعی تغییر ماهیت انگاشته می شود، ولی فرد با وجود تغییر به حیوان، از حساب و کتاب بعد از مرگ نیز در امان نیست، و به این شکل، به نظر به می رسد که هم حیوانی غیر از انسان شده است و هم انسان باقی مانده است.

لطفاً در این مورد توضیح بفرمایید.

ز دیدگاه متکلمین اسلامی، اتحاد محال است.

روح و جسم اگر با هم متحد نیستند، با هم چه نسبتی دارند؟

سلام
نسبت جسم و روح نسبت لفظ و معناست . یکی حکایتگر دیگری در مرتبه ای متفاوت از آن یکی است
و ظاهرا در مسخ فقط در جسم تحول قهری صورت میگیرد بهمین دلیل است که مسخ شدگان بیشتر از سه روز زنده نمی مانند که نشانه عدم تناسب جسم و روح و تعلق جبری این دو است
یا علیم

صدیق;447200 نوشت:
فرمان های خود را از طریق بدن و قوای خود به انجام میرسانند

سلام

لطفا توضیح دهید فرمانهای روح به بدن چه هستند ؟
همچنین ایا روح می تواند بدون بدن کاری انجام دهد ؟
و ایا روح می تواند از بدن خارج بشود در حالی که انسان زنده است و سالم ؟

ممنون از پاسخ گویی

[=microsoft sans serif]

مسلمان ایرانی;447708 نوشت:
نظر به اینکه «اتحاد به معنای یکی شدنِ دو چیز است.» و این امر محال انگاشته شده است، آیا امری مثل مسخ، را نمی توان به این خاطر که یکی شدن انسان و حیوان است،(مثل اتحاد انسان و میمون یا اتحاد انسان و خوک) محال دانست؟ البته مسخ بیشتر نوعی تغییر ماهیت انگاشته می شود، ولی فرد با وجود تغییر به حیوان، از حساب و کتاب بعد از مرگ نیز در امان نیست، و به این شکل، به نظر به می رسد که هم حیوانی غیر از انسان شده است و هم انسان باقی مانده است.

باسلام
تناسخ در فلسفه عبارت است از انتقال نفس موجودى بعد از مرگ جسمانى به بدن موجود ديگر.
قائلين به تناسخ، هر گروه به صورت يا صور مختلفى از آن معتقد بوده‏اند و لذا اشكال مختلفى از آن مطرح گرديده است، از جمله:
1. انتقال نفوس انسانى به اجساد حيواناتى كه آن انسانها از لحاظ صفات و اخلاق بدانها شبيه بوده‏اند. که مسخ نامیده میشود
2. انتقال نفوس انسانها به انسانهاى ديگر. که نسخ نامیده میشود.
3. انتقال به اجسام نباتى و جمادى. که فسخ نامیده میشود.
4. انتقال نفوس به اجسام جمادی که رسخ نامیده میشود.

به نظر فلاسفه تمام اقسام تناسخ باطل است.
دلیل آنان برای ابطال تناسخ چند امر است.
اولا: تناسخ مستلزم زیاد شدن نفوس بر بدن ها است. [1]
ثانیا: مستلزم این است که در آن واحد، یک بدن دارای دو نفس باشد زیرا
اگر نفسى را فرض كنيم كه بدن‏هاى متعددى آن را نسخ كنند، در حالى كه هر بدنى ذاتا مستحق داشتن نفس است كه همراه او حادث شده و به او تعلق دارد، در اين صورت لازم مى‏آيد كه يك بدن، در آن واحد داراى دو نفس باشد. یکی نفسی که خودش باید داشته باشد و دیگری نفسی که به واسطه تناسخ می گیرد.[2]
اما در مسخ به هیچ جهت اتحادی میان انسان و حیوان پیش نمی آید.
زیرا در فرضی که مسخ روی می دهد، بدن، بدن حیوان است و زمانی که نفس انسانی به بدن حیوانی تعلق میگیرد، دو حالت فرضی ممکن است روی دهد:
یکی اینکه روح حیوانی باقی بماند و نفس انسانی نیز به ان اضافه شود و در کنار او قرار بگیرد که اتحادی در کار نیست بلکه دو نفس در کنار هم هستند و بدن حیوانی را تدبیر میکننند.
احتمال دیگر نیز اینکه همینکه نفس انسانی اضافه میشود، نفس حیوانی از بدن حیوان خارج میشود و جای خود را به نفس انسانی میدهد. در این فرض نیز اتحادی در کار نیست.
بنابراین اتحادی قابل فرض نیست.
نه اتحاد نفس انسانی با بدن حیوانی: زیرا اتحادی در کار نیست و صرفا وظیفه این نفس تدبیر بدن است نه اتحاد با ان بلکه صرفا به ان تعلق میگیرد.
نه اتحاد نفس انسانی بانفس حیوانی که توضیح داده شد.

[=microsoft sans serif]


[/HR][=microsoft sans serif][1] . مجموعه مصنّفات، ج 3؛ الواح عمادى، ص 170

[=microsoft sans serif][2] . نجات، ابن سینا، 387

[=microsoft sans serif]

بی نظیر;447892 نوشت:
لطفا توضیح دهید فرمانهای روح به بدن چه هستند ؟

نفس، جوهری است که ذاتا مجرد است ولی برای انجام کارهایش نیاز به بدن دارد تا بر روی آن سوار شود و به آن تعلق بگیرد و به واسطه فرمان راندن به او، امور خود را به پیش ببرد.
این نفس برای اینکه تکامل بیابد نیاز به این دارد که بدن و مرکبی که سوار است سالم باشد بنابراین یک سری از دستورهایش این است که به سمت غذا برود و تغذیه کند و رشد کند و مقدمات آنرا ایجاد کند و تولید مثل داشته باشد و ..
اما از سوی دیگر، برای تکامل به میزان استعدادی عقلانی که داشته باشد و سعادت را هر طوری تعریف کرده باشد، به دنبال به دست آوردن ان سعادت است. بنابراین یک سری از دستورهایی که نفس به بدن می دهد این است که به سمت اموری برود که این سعادت رابرایش تأمین کند. اگر سعادت را در امور مادی می بیند به بدنش دستورهایی میدهد که نتیجه آن رفتن انسان به سمت بدست اوردن پول و مال است و اگر سعادت را در امور معنوی می بیند دستورهایش متناسب با آن فرق میکند.

بی نظیر;447892 نوشت:
همچنین ایا روح می تواند بدون بدن کاری انجام دهد ؟

خیر همانطور که بیان شد، نفس برخلاف جوهر عقلانی، جوهری است که بدون بدن قادر به انجام کارهایش نیست و به همین دلیل گفته اند که نفس جوهری است که گرچه ذاتا مجرد از ماده است ولی در مقام فعل و برای انجام کارهایش نیاز به جسم دارد.(1)

بی نظیر;447892 نوشت:
و ایا روح می تواند از بدن خارج بشود در حالی که انسان زنده است و سالم ؟

نفس داخل بدن نیست همانطور که خارج از ان نیز نیست 2)
زیرا نفس مجرد است و امر مجرد مکان و زمان پذیر نیست .
بلکه نفس تعلق به بدن دارد و به تدبیر بدن مشغول است.
بنابراین اینکه گفته شود نفس خارج از بدن است یا داخل ان اصلا درست نیست.
اما غیر از این نفس مجرد، انسان دارای یک روح بخاری یا روح حیوانی نیز هست که آن روح بخاری همان است که در روایات گفته میشود در هنگام خواب همراه با انسان است ولی هنگام مرگ از بدن جدا میشود و دیگر همراه با آن نیست. این روح بخاری دارای تجرد نیست بلکه جسمی است بسیار لطیف که همراه با بدن است.(3)

ــــــــــــــ
1. فرهنگ معارف اسلامی، ج3، ص 2021
2. پرتونامه، شیخ اشراق، ص 31
3. تعریفات جرجانی

[=microsoft sans serif] اتحاد جسم و روح
پرسش: روح و جسم اگر با هم متحد نیستند، با هم چه نسبتی دارند؟

پاسخ:
نفس، جوهری است که ذاتا نیازی به ماده ندارد اما برای اینکه کارهای خود را انجام دهد، نیازمند به یک موضوعی است که بدن نامیده میشود.
پس نفس جوهری است که ذاتا مجرد ازماده و در مقام فعل نیازمند آن است.[1]
این جوهر در انسان، قوّه‏اى كه مبدأ تفكر است، نفس انسانى يا نفس ناطقه يا نفس متفكّره ناميده مى‏شود.
اين قوّه از اين جهت كه امور كلي را درک میکند و اعمال فكرى انجام مى‏دهد، نفس انسانى يا جوهر مجرد از ماده ناميده مى‏شود، و جوهرى است كه در سرزمین بدن تصرف میکند و بدن را تحت سیطره فرامین خود گرفته است.[2]
بنابراین رابطه نفس و بدن از دیدگاه فلاسفه، رابطه تدبیری است. به این معنا که نفس تدبیر کننده بدن است و آنرا تدبیر می نماید.
اما این موجود، برخلاف بدن، مجرد است و مادی نیست درحالیکه بدنی که نفس به آن تعلق گرفته، مادی است و
از انجا که موجود مادی، موجودی است که محدود به مکان و زمان نیست و در این قیود گرفتار نمیشود بنابراین نفس انسان درون بدن نیست هرچند بیرون از آن هم نیست، زیرا درون و بیرون از چیزی یاجایی بودن مخصوص مادیات است که باید حتما جایی را اشغال کنند و مکانی داشته باشند و در زمان حضور داشته باشند اما مجردات که نیاز به مکان و زمان ندارند و در آنها قرار نمیگیرند بنابراین نه بیرون از ماده اند نه داخل آن بلکه تنها ارتباط و اضافه اشراقی با ماده و بدن مادی که به آن تعلق گرفته اند دارند و فرمان های خود را از طریق بدن و قوای خود به انجام میرسانند.[3]
نسبت مکانی که روح و نفس با بدن دارد و گفته میشود روح در بدن است، اسنادی مجازی است و در حقیقت روح درون بدن قرار ندارد. و همانطور که گفته شد، روح و نفس و سایر موجودات مجرد، درون چیزی و مکانی قرار نمیگیرند.
بنابراین مشخص میشود که
اولا: نفس وبدن، دو چیز هستند نه یک چیز و با هم تمایز دارند؛
ثانیا: با هم ارتباط و تعلق دارند؛
ثالثا: ارتباط آنها ارتباط تدبیری است و نفس تدبیر کننده بدن است؛
رابعا: نفس و روح، درون یا خارج از بدن نیست بلکه اصولا اسناد این قبیل امور به این موجود که مجرد است، مسامحی و مجازی است نه حقیقی.
[=microsoft sans serif]


[/HR][=microsoft sans serif][1] . اموزش فلسفه، ج2، ص 164

[=microsoft sans serif][2] . فرهنگ فلسفی، ج1، ص 462

[=microsoft sans serif][3] . ر.ک: اموزش فلسفه ج2 ص 134و 135، درس 41

[=microsoft sans serif]سوال دیگر این است که نظر به اینکه «اتحاد به معنای یکی شدنِ دو چیز است.» و این امر محال انگاشته شده است، آیا امری مثل مسخ، را نمی توان به این خاطر که یکی شدن انسان و حیوان است،(مثل اتحاد انسان و میمون یا اتحاد انسان و خوک) محال دانست؟ البته مسخ بیشتر نوعی تغییر ماهیت انگاشته می شود، ولی فرد با وجود تغییر به حیوان، از حساب و کتاب بعد از مرگ نیز در امان نیست، و به این شکل، به نظر به می رسد که هم حیوانی غیر از انسان شده است و هم انسان باقی مانده است.
تناسخ در فلسفه عبارت است از انتقال نفس موجودى بعد از مرگ جسمانى به بدن موجود ديگر.
قائلين به تناسخ، هر گروه به صورت يا صور مختلفى از آن معتقد بوده‏اند و لذا اشكال مختلفى از آن مطرح گرديده است، از جمله:
1. انتقال نفوس انسانى به اجساد حيواناتى كه آن انسانها از لحاظ صفات و اخلاق بدانها شبيه بوده‏اند. که مسخ نامیده میشود
2. انتقال نفوس انسانها به انسانهاى ديگر. که نسخ نامیده میشود.
3. انتقال به اجسام نباتى و جمادى. که فسخ نامیده میشود.
4. انتقال نفوس به اجسام جمادی که رسخ نامیده میشود.

به نظر فلاسفه تمام اقسام تناسخ باطل است.
دلیل آنان برای ابطال تناسخ چند امر است.
اولا: تناسخ مستلزم زیاد شدن نفوس بر بدن ها است.
ثانیا: مستلزم این است که در آن واحد، یک بدن دارای دو نفس باشد زیرا
اگر نفسى را فرض كنيم كه بدن‏هاى متعددى آن را نسخ كنند، در حالى كه هر بدنى ذاتا مستحق داشتن نفس است كه همراه او حادث شده و به او تعلق دارد، در اين صورت لازم مى‏آيد كه يك بدن، در آن واحد داراى دو نفس باشد. یکی نفسی که خودش باید داشته باشد و دیگری نفسی که به واسطه تناسخ می گیرد. [1]اما در مسخ به هیچ جهت اتحادی میان انسان و حیوان پیش نمی آید. زیرا در فرضی که مسخ روی می دهد، بدن، بدن حیوان است و زمانی که نفس انسانی به بدن حیوانی تعلق میگیرد، دو حالت فرضی ممکن است روی دهد:
یکی اینکه روح حیوانی باقی بماند و نفس انسانی نیز به ان اضافه شود و در کنار او قرار بگیرد که اتحادی در کار نیست بلکه دو نفس در کنار هم هستند و بدن حیوانی را تدبیر میکننند.
احتمال دیگر نیز اینکه همینکه نفس انسانی اضافه میشود، نفس حیوانی از بدن حیوان خارج میشود و جای خود را به نفس انسانی میدهد. در این فرض نیز اتحادی در کار نیست.بنابراین اتحادی قابل فرض نیست.نه اتحاد نفس انسانی با بدن حیوانی: زیرا اتحادی در کار نیست و صرفا وظیفه این نفس تدبیر بدن است نه اتحاد با ان بلکه صرفا به ان تعلق میگیرد. نه اتحاد نفس انسانی بانفس حیوانی که توضیح داده شد.
[=microsoft sans serif]


[/HR][=microsoft sans serif][1] . مجموعه مصنّفات، ج 3؛ الواح عمادى، ص 170
موضوع قفل شده است