خاطراتی از مراودات آیت‌الله خامنه‌ای و استاد شهریار

تب‌های اولیه

20 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
خاطراتی از مراودات آیت‌الله خامنه‌ای و استاد شهریار

به نام خدا

نویسنده : اقای علی اصغر فردی شاگرد استاد شهریار

شهریارشناس

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای طبق اظهارات خود و با توجه به ذوق ادبی‌شان، از اوائل جوانی و دوران تحصیل در مشهد مقدس با آثار مرحوم
استاد حكیم شهریار آشنایی داشته‌اند. نخست این‌كه شهریار در سال‌های ۱۳۱۰ تا ۱۳۱۴ كه دوران تبعید خود را در خراسان سپری می‌كردند،
با أجلّه‌ی شاعران خراسان مانند مرحوم نوید، محمود فرخ، گلشن آزادی و غیره معاشر بودند. از همین جهت است كه مراودات آیت‌الله خامنه‌ای
با أعاظم شعرای مشهد كه خود از مداومان انجمن شاخص ادبی

مشهد بودند، مزید بر آشنایی ایشان با احوال و آثار شهریار می‌شد. یك بار
معظم‌له در دوران ریاست‌جمهوری فرمودند كه حین فراغت از دراسات و مباحثات، گاه كنار حوض مدرسه‌ی علمیه‌ی مشهد اشعاری از شهریار را
(مخصوصاً «علی ای همای رحمت» را نام بردند) با خود زمزمه می‌كرده‌اند و حتی
یادم است كه فرمودند معمولاً آن غزل را در دستگاه همایون ترنم می‌كرده‌اند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به نظر این‌جانب از برترین شهریارشناسان معدود هستند كه از دیرباز در جریان احوال و آثار شهریار بوده‌اند. بنا به مسموعات
نسبتاً دقیقم، ایشان حداقل سه دوره‌ی كامل آثار شهریار را مطالعه‌ی تنقیدی كرده و در حواشی، ملاحظات خود را یادداشت فرموده‌اند. در هر یك از
ملاقات‌ها ایشان نكته‌های بدیعی درباره‌ی ظرائف اشعار استاد حكیم شهریار گفته‌اند. در هر یك از دیدارهای عمومی یا فردی با معظم‌له نكته‌هایی
را افاده فرموده‌اند كه توجه به آن مفاهیم، تعمق در آثار و
احوال شهریار را می‌طلبد و مهم‌ترین نكته این‌كه شخصیت راستین و پایه‌ی معنوی استاد حكیم شهریار را بهتر از ایشان كسی توفیق ارزیابی
نداشته است. ایشان در ملاقات اعضاء و مهمانان كنگره‌ی یكصدمین سالگرد میلاد شهریار در سال ۱۳۸۵، شهریار را با اتّكاء به أدلّه و إقامه‌ی
براهین متقن علمی، «حكیم» خواندند.

ادامه دارد ...


این نماز می‌شود أحلی من عسل!

بلاشك می‌توانم بگویم كه استاد یك شیفتگی و شوق بی‌بدیلی نسبت به امام و آقا داشتند. پس از انقلاب و تفویض امامت جمعه‌ی تهران به معظم‌له،
مرحوم استاد با ایشان آشنا شدند و این آشنایی بلافاصله و شاید از همان اولین نظر به یك علاقه و عشقی بدل شد. استاد اهل عبادت و ذكر دائم بود و
جز اخبار و خطابه‌های حضرت امام خمینی به تلویزیون نگاه نمی‌كردند، اما از نخستین هفته‌های نماز جمعه‌ی ایشان، مداوم و تعقیب‌كننده‌ی خطبه‌ها
و كل نماز ایشان شدند، اما با چه كیفیتی؟

حتی نكته‌ای بین جوانان متدین متداول شده بود كه این را كسی به اعتبار علاقه‌ی استاد حكیم به نمازهای آقای خامنه‌ای به ایشان نقل كرده بود
و از آن پس استاد آن لطیفه را می‌گفتند و می‌خندیدند و به لطافت در باب بحث رایج وجوب نماز جمعه می‌گفتند: این وجوب
قید دارد و اگر آقای خامنه‌ای بخواند، واجب است.

در تحسین و تبجیل نماز آقای خامنه‌ای می‌فرمودند: نماز با این شرائط می‌شود أحلی من عسل. همه‌ی زیبایی‌ها و شرائط كمال در ایشان
مجتمع است و نماز ایشان جشنواره‌ای از شیوایی‌هاست. امام جمعه‌ای كه صدایی به این گرمی و بمی و گیرایی دارد، فصاحت و بلاغتی چندین،
جزالت و سلاست بیانی چندان، لهجه و رعایت قواعد تجویدی در قرائت خطبه‌ی عربی هم مزید بر این‌ها و شگفت‌تر این‌كه نماز را به آوازی
دلاویز در مقامات می‌خوانند. این می‌شود مجموعه‌ی زیبایی‌ها و مجمعه‌ی گل‌ها. این عشق استاد
حكیم به اقامه‌ی نماز جمعه توسط آقا در شِعری نیز بازتاب یافت.

یك روز فرمودند: آقای خامنه‌ای سوره‌ی منافقون را در گوشه‌ی رهاب تلاوت می‌كنند، اما رهاب یك روایت قدیم دارد كه من از قُدما آموخته‌ام.
دستگاه ضبط صوتی بیاور كه بخوانم و به آقای خامنه‌ای برسان. ایشان رهاب را بسیار كامل خواندند و غزلی را هم به دستخط خود نوشتند
و توشیح به نام آقا كردند تا خدمتشان برسانیم. به اتفاق دوستی با دفتر معظم‌له تماس گرفتیم و سال ۱۳۶۴ بود كه هم نوار و هم شعر را تقدیم ایشان كردیم.

class: outer_border width: 1000

رهبر انقلاب:‌ من خبر داشتم در همان اوقاتى كه شهريار براى انقلاب مى‌سرود، يك عده از روشنفكران وابسته به رژيم گذشته كه با او سابقه‌ى دوستى داشتند، مرتب فشار مى‌آوردند، نامه برايش مى‌نوشتند و شعر در هجوش مى‌گفتند. حتى اطلاع داشتم كه رفته بودند و او را ملامت كرده بودند كه «تو چرا براى انقلاب اسلامى، اين‌طور دل مى‌سوزانى!؟» و او مثل كوه ايستاده بود. (۷۱/۹/۱۱)

ادامه دارد ...


بهترین غزل

پاییز ۱۳۵۹ گروهی از صدا‌و‌سیما به تبریز آمدند و خواستند كه با استاد حكیم گفت‌وگوی تلویزیونی انجام دهند. تا آن روز تقریباً كسی نمی‌دانست
كه موضع استاد حكیم شهریار نسبت به انقلاب اسلامی چگونه است. استاد ضمن گلایه‌ای رندانه و اشاره به غزل معروف خود گفتند كه «حالا چرا؟»
و این‌گونه اظهار كردند كه: باید از همان ابتدای انقلاب از همراهی وی با نظام بهره‌مندی می‌شد. استاد
حكیم در آن دیدار تلویزیونی با مردم چند غزل و قصیده در تكریم انقلاب اسلامی و امام خمینی خواندند و در پاسخ به سؤال خبرنگار كه كدام غزل
را بهترن غزل می‌داند، جواب عجیب و گرانبهایی را دادند و
گفتند به نظر من همین شعار مردم كه می‌گویند «خدایا! خدایا! خمینی را نگهدار»، بهترین و زیباترین غزل است.
این حداكثر كمربستگی بلندآوازه‌ترین و بزرگ‌ترین شاعر معاصر با یك تفكر و یك رهبر بود كه بسیاری از طیف‌های معارض را عصبانی كرد.

حكیم شهریار از همان ایام نخست وقوع انقلاب اسلامی، نظر به پیشینه‌ی دینی و وِلایی افكار و عقایدشان، با انقلاب اسلامی و قیام امام
همراهی جانانه كردند. به قول آقا «مرد كهنی» كه از معاشرت با همه إعراض می‌كرد، در منتهای تواضع و چابكی به
هر مراسمی كه مربوط به یكی از موضوعات انقلاب بود، می‌رفتند و با گشاده‌رویی دعوات را می‌پذیرفتند و اثری می‌سرودند و می‌خواندند.
بارها به این‌جانب اصرار می‌كردند كه ایشان را به جبهه‌های جنگ و دفاع مقدس مشایعت و ملازمت ركاب كنم تا در جمع رزمندگان حاضر
شود و آنها را حضوراً بستاید. ایشان برای همه‌ی مَنویّات و شعائر انقلاب، حتی كمیته‌ی انقلاب و امداد و بنیاد شهید و
سوادآموزی و كشتار خونین حجاج ایرانی و شهداء و مجلس و قوای سه‌گانه و بسیج و سپاه و ائمه‌ی جمعه و خانواده‌های
شهدا و رزمندگان و جانبازان و خلاصه برای هر موضوعی كه مربوط به موضوعات انقلاب باشد، شاهكارها آفریدند.

...

نگاه هوشمندانه‌ی ایشان با یك درك سیاسی كه ریشه در تاریخ همه‌ی‌ ادوار بشكوه تاریخ اسلام داشت موجب می‌شد كه در اشعار خود به نكات ظریفی متذكر شوند

كه امروز هم دارای كاربرد است. مثلاً این دو بیت را ببینید كه با وضع امروز چه تطبیقی دارد و محتوی چه نگاه منیعی است:

در این محاصره‌ی اقتصاد و فتنه‌ی جنگ ...... گرت تورم و كمبود بود خرده مگیر
ضعیف نیست مدیریت این فشار قوی است ......... چرا كه مهلت شیطان طویل نیست قصیر

ایشان در آن یك دهه، یك دیوان كامل پانصد صفحه‌ای شعر انقلاب ساختند كه در حیاتشان دو دفتر حاوی آن اشعار را این‌جانب گرداوری و منتشر كردم، اما بیست سال است

كه هنوز دیوان مكملی از ایشان منتشر نشده و همه‌ی دیوان‌ها ناقص و مخصوصاً فاقد آثار انقلابی استاد هستند.

روزی ایشان در اثر ذكاوت و تیزبینی رندانه و حكیمانه‌ی خود شعری به تركی سرودند كه ده سال بعد از آن جهان اسلام با مشكل آن یك بار دیگر به
طور جد مواجه شد و آن دعوت كشورهای ترك‌زبان تركیه و قفقاز و آسیای مركزی به تغییر الفبا از لاتین و كریل به الفبای اسلامی بود كه آن دو الفبا
را الفبای شیطان و الفبای ما را الفبای قرآن خواندند و ۱۰ سال قبل از فروپاشی شوروی آنها را به جهاد اسلامی و پیوستن به پیكره‌ی جنبش
جهانی اسلام فراخواندند. این‌جانب شعر را با صدای ایشان آماده‌ی پخش از رادیو برون‌مرزی مركز تبریز
كردم كه به زبان‌های تركی استانبولی و قفقازی پخش می‌شد.

مدیر واحد و مدیر مركز از پخش آن اجتناب كردند كه نباید شوروی را در این بحران جنگ آزرده كنیم. من مراتب را به معاونت برون‌مرزی در
تهران منعكس كردم و تلكسی از آن معاونت آمد كه با پخش آن شعر مخالفت كرده بودند. تصویر نسخه‌ی‌ مخطوط شعر را به انضمام
همان تلكس و یك نامه‌ای در ایضاح مراتب را خدمت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بردم. ایشان با هوشمندی سیاسی و فرهنگی كه دارند،
به معاونت برون‌مرزی صدا‌و‌سیما دستور فرمودند كه شعر مكرراً پخش شود و یك نسخه‌ی صوتی ضبط‌شده از آنتن را هم به ایشان تقدیم كنند.
آن شعر موج عظیمی در قفقاز و تركیه ایجاد كرد كه موجب ایجاد اصطكاكات فكری گسترده‌ای در آن جوامع گردید.

class: grid width: 1000

شبی استاد به بنده زنگ زدند و فرمودند: تلویزیون را می‌بینی؟ رفتم و دیدم آقا در كنفرانس حراره ایراد خطابه می‌كنند. بعد از إتمام نطق آقا به منزل استاد رفتم. دیدم استاد جملات برجسته‌ی آقا را تكرار می‌كردند كه دانه‌دانه دردهای مسلمانان را برمی‌شمرد و منشوری برای جهان اسلام می‌پرداخت. استاد می‌گفتند: من فقط می‌گریستم و دستم بر دعا بود كه خدایا این سید را از تمام بلیات من‌لایحتسب محافظت فرما.


هدیه‌ی رئیس‌جمهور

كنگره‌ی بزرگداشت استاد شهریار به مناسبت هشتادمین سالگرد میلادشان را برگزار كردیم. آقا هیأتی را به نمایندگی
از سوی خود برای شركت در آن كنگره اعزام فرمودند. شادروان دكتر محمود بروجردی قائم‌مقام وزیر ارشاد بود و آقای دكتر
شیرازیان و معاونین وزیر ارشاد و شاعران مُعنوَن تهران برای دیدار خصوصی و انتقال پیام آقا وقت ملاقاتی خواستند. در محل
هتل آقای دكتر بروجردی به من گفتند كه آقا هدایایی هم برای استاد فرستاده‌اند كه موقع مناسبی
برای تقدیم آن هدایا را در نظر داشته باشم. این موضوع موجب تشویش خاطرم شد، چون می‌دانستم استاد حكیم
از پذیرفتن هرگونه هدیه‌ای اعراض خواهند كرد و اگر این اتفاق بیفتد، چون موضوع حكومتی و رسمی‌ است، شاید در صورت بروز بهانه،
سوءاستفاده و ردّ احسان تلقی شود. به هر حال به دنبال شیوه‌ای می‌گشتم كه به منزل استاد رفتیم.


بعد از تعارفات آقای دكتر بروجردی هدیه‌ای را از جانب مقام محترم ریاست‌جمهوری تقدیم استاد كرد. استاد حكیم با ابراز امتنان پاكت را گرفتند
و بی‌آن‌كه به محتوایش نگاهی كنند، با قلم خود نوشتند كه برای بنیاد بازسازی مناطق جنگی استفاده شود. سپس استاد بیانات خود
را با ذكر معالی و فضائل آقای خامنه‌ای و مراتب عشق خود به ایشان آغاز كردند. استاد در آن كنگره یكی از بهترین و سخته‌ترین و پخته‌ترین
غزل‌های شهریارانه را به تجلیل از مقام رئیس‌جمهور محترم وقت به نام «شهید زنده» خواندند
كه بعضی از ابیات آن به شرح زیر است:

جـهـاد عـشـق تـو پـیروزی اسـت پـایـانـش ..... كـه سـایـه‌پـرور سـیـمرغ پــور دسـتـانـــش
تهمتنی چـو تـو از هـفت‌خـوان نـینـدیـشد ..... نهنگ عـشق چه بیـم از نـهیـب طـوفـانـش
شـهـیـد زنـده‌ی ما خود رئیس جمهوری‌ست ..... كه دست داده به قرآن كه جـان به قربانش


طبیعی بود كه كشور و مسئولین مملكتی بعد از پیروزی انقلاب و ابتلائات پیاپی فرصت نوازش بزرگان ادبی
و فرهنگی كشور را به دست نمی‌آوردند و استاد نیز متوقع نوازشی نبود و همه‌ی كارهای خود را حداقل ایفاء وظیفه‌ی
شرعی می‌دانست و حتی شرمگین بود كه چرا سالخورده است و امكان شركت در حرب با كفار و عوامل
كفر را ندارد و همین جهادی قلم از ایشان برمی‌آید. بنابراین مدتی هیچ‌گونه واكنشی از مسئولین
به استاد و این قیام ایشان به عمل نیامد كه من شخصاً از این موضوع آزرده می‌شدم تا آقا به تصدی ریاست‌جمهوری
درآمدند و چندی بعد، از دفتر ایشان تماسی با ارشاد استان گرفته شده و سلام و احوالپرسی آقای رئیس‌جمهور
را به ایشان ابلاغ كردند و مسئول روابط عمومی درخواست تمهیدی برای برقراری ارتباط كردند.

سخنرانی حراره و سازمان ملل

شبی استاد به بنده زنگ زدند و فرمودند: تلویزیون را می‌بینی؟ اگر نمی‌بینی، برو ببین، بعد صحبت كنیم. من برای دیدن تلویزیون رفتم و دیدم آقا در كنفرانس
حراره ایراد خطابه می‌كنند. شاید تمامی مدت صحبت را بی‌اراده حتی مجال به خود آمدن برای نشستنم نیافتم و ایستاده گوش كردم. چنان هیجان‌زده بودم
كه بعد از إتمام نطق آقا، باشتاب به منزل استاد رفتم. شب دیروقت بود، اما استاد در كمال إعجاب و هیجان گریه می‌كردند و جملات برجسته‌ی آقا را تكرار می‌كردند
كه دانه‌دانه دردهای مسلمانان را برمی‌شمرد و منشوری برای جهان اسلام می‌پرداخت. استاد می‌گفتند: من فقط می‌گریستم و دستم
بر دعا بود كه خدایا این سید را از تمام بلیات من‌لایحتسب محافظت فرما

باری دیگر نطق شاهكار آقا در سازمان ملل بود كه با هم و به‌اتفاق تماشا كردیم. احتمالاً در این نطق بود كه ایشان سرآغاز برخی از بندها را با منادای
«آقای رئیس!!» می‌گفتند و استاد حكیم سراسر این خطبه را گریان و داعی و دادخواه از خدا و دو دست به سوی عرش گوش داد و پس از پایان نطق،
ساعتی بحث در پیرامون زوایای ظرائف و طرائف این خطابه‌ی ‌تاریخی بود. همین سخنان را علی‌الصّباح به ابیاتی ریختند:
جهاد بود كه شخص رئیس جمهوری .... صلای عشق به گوش جهانیان درداد
خطابه بود ولی دیكته‌كرده‌ی جبریل ... كه دل صدای خدا می‌شنفت از آن فریاد
غریو زینب كبری به خطبه چون طوفان ....خراب ساخته قصر یزید و ابن زیاد
فكنده زلزله در كاخ ارتجاع عرب ...به‌لرزه‌ اردن و مصر است و بصره و بغداد
و این ابیات بعداً شعری كامل شد با عنوان «هفته‌ی جنگ».

class: outer_border width: 400

حكیم شهریار از همان ایام نخست وقوع انقلاب اسلامی، نظر به پیشینه‌ی دینی و وِلایی افكار و عقایدشان، با انقلاب اسلامی و قیام امام همراهی جانانه كردند. بارها به این‌جانب اصرار می‌كردند كه ایشان را به جبهه‌های جنگ و دفاع مقدس مشایعت و ملازمت ركاب كنم تا در جمع رزمندگان حاضر شود و آنها را حضوراً بستاید.

ابوالفضل مایی

یكی از روزهای تابستان سال ۱۳۶۵ بود كه از روابط عمومی ریاست‌جمهوری زنگ زدند و گفتند كه آقای رئیس‌جمهور عزم تبریز دارند و
مایل هستند ملاقاتی با استاد تدارك شود كه بهتر است چند تن از شعرای مُعنوَن تبریز هم در آن دیدار ملتزم و مشایع باشند. روز
بعدش معظم‌له به تبریز آمدند و چون حضور ایشان در منزل استاد یا منزل محل ورود آقا كه منزل امام جمعه‌ی وقت بود، مناسب نمی‌بود،
سالن استانداری را در نظر گرفتیم و حدود ۲۰ تا ۳۰ تن از شعرای تبریز را هم دعوت كردیم. بعد از نماز مغرب
بنده استاد را از منزلشان به میعاد ملازمت كردم.

دیدار آقا و استاد حكایتی است كه با كلام توصیف نمی‌شود. بسیار صحنه‌ی دلاویزی بود. از این جهت كه من با تمامی رفتارها و سكنات
استاد حكیم آشنایی دارم، برای من این نوع استقبال از استاد بسیار شگفت‌انگیز بود. این دو همدیگر را به آغوش كشیدند و استاد تا دست
آقا را در دست گرفت، گریه‌ی عجیبی سركرد. دست آقا را به سینه فشرد و گفت «ابوالفضل مائی».

آخر این چه شقاوتی است كه با این دست چنین بكنند؟ گریان و دادخواه زمزمه می‌كرد و من گوش به این نجواها خوابانده. منظره
تاریخی بود. گریه امانش نمی‌داد و تا دقائقی بعد از این‌كه هر دو جلوس فرمودند، استاد همچنان می‌گریست و هنگام نشستن هم
چندی دستشان را روی دست آقا گذاشته بودند. این واقعه، عینی‌ترِ هر باری بود كه آقا در نماز دست به قنوت
می‌گشودند. استاد هر بار در این ملاحظه، منقلب می‌شدند و اینك دیگر همان دست در آغوشش بود.
بعد از مبادله‌ی تعارفات، حضرت آقای خامنه‌ای از استاد خواستند اشعاری را بخوانند و استاد چند غزل از آخرین
سروده‌هایشان را خواندند و سپس برنامه با اشعار دیگر شاعران حاضر ادامه یافت و به پایان رسید.

در پایان، آقا بیانات فاضلانه‌ای إشعار فرمودند و مراتب رضایت و حتی تعجب خود را از وجود چنین شعرای مقتدری در حول چراغ شعر استاد اظهار كردند
و سپس برای صرف شام به تالاری دیگر منتقل شدیم. باز آقا در كنار استاد جلوس فرمودند و فرزندوار به استاد مهربانی‌ها
می‌كردند. غذا به بشقاب ایشان می‌كشیدند و نان و آب تعارف می‌كردند و پیش از ایشان شروع به میل نمی‌كردند و پس از شام
نیز چندی بیتوته ادامه یافت. صحبت‌ها از خراسان و شعر و حیدربابا و اوزان و ظرائف و دقایق بلاغی و شعریّات رفت و آقا از ساعات
شبانه‌روزی استاد سؤال می‌كردند و استاد سیاق روزمره را توضیح می‌دادند تا آقا فرمودند كه دیگر دیرهنگام است و مزاحمت برای استراحت استاد نشود و مجلس را به پایان بریم.

استاد نگاهی به من كردند و وقت را استفهام كردند. من عرض كردم كه ساعتی از نیمشب گذشته و استاد گفتند: چون آقای
خامنه‌ای مسافرند و خسته، رفع زحمت كنیم. به‌اتفاق به منزل برگشتیم. ساعت یك بامداد بود و استاد گفتند من خسته
نیستم، بلكه قلباً مائل و شائق بودم تا صباح این معاشرت ادامه می‌داشت. استاد عجیب شكفته بودند.
من در تمام آن‌همه سال‌ها استاد را چنین به وجد ندیده بودم؛ بسیار بانشاط. شهریار كه عمری با أجلّه و أكابر رجال معاشرت داشتند
و مؤانس مردانی چون ملك‌الشعراء بهار و میرزاده‌ی عشقی و سعید نفیسی و رهی معیری و دیگران بودند، بعد از مراجعت به تبریز جز مدت
كوتاهی در همان اوائل كه با رجال آن زمان تبریز معاشرت‌هایی داشتند، سال‌ها در خلوت و انزوایی زندگی كرده بودند و از جماعات
بند و پیوند گسسته، در به روی خلق بسته و پیوسته با خدا مشغول بودند.

البته معاشرتی درخور شأن استاد حكیم كمتر اتفاق می‌افتاد و از این رو است كه ایشان از آن مصاحبت سیر نشده بودند.
تا دیرهنگام به مرور آن ساعات گذراندیم و همواره از نزاكت‌ها و نكته‌طرازی‌های آقا صحبت به میان بود. یادم هست كه نكته‌ای از طرز افاده و
بیان آقا را تأكید كردند و گفتند كه این‌گونه ظرافت‌ها دیری ‌است كه منسوخ شده و كمتر كسی به این دقائق در گفتار عنایت می‌ورزند و یكی از
آن ظرائف و طرائف افادات آقا این بود كه در بیان خاطرات خودشان دائر بر علاقمندی دیرین به اشعار استاد گفتند: از ابتدای
جوانی به خواندن و حفظ كردن اشعار ایشان مبادرت می‌كردم و حال كه ایشان «مرد كهنی» هستند و ... این عبارت را استاد نشانی
دیگر از مراتب نازك‌رفتاری آقا تعبیر كردند و گفتند ایشان اگر هر عبارتی جز این را به كار می‌بردند، به این نزاكت نمی‌بود
و این طرز خطاب شیواترین و بلیغ‌ترین نوع نكته‌طرازانه‌ای است كه در توصیف یك پیرمرد می‌توان ساخت و پرداخت.

آن شب استاد بارها اشاره به دست مجروح آقا داشتند و روز بعد كه مشرف شدم، شعری را پیش رویم نهادند كه در آن این بیت‌ها بود:

شهید زنده‌ی ما خود رئیس جمهوری‌ست...... كه چون وصیّ رسولش بوَد جمال غدیر
نگاه داشت به یك دست پرچم اسلام ..... كه خونبهای ابوالفضل می‌زند شمشیر
به قدّ اوست قبای ریاست جمهور ....... كه خلعتی‌است الهی و نیستش تغییر

class: outer_border width: 200

آقای دكتر بروجردی هدیه‌ای را از جانب مقام محترم ریاست‌جمهوری تقدیم استاد كرد. استاد حكیم با ابراز امتنان پاكت را گرفتند و بی‌آن‌كه به محتوایش نگاهی كنند، با قلم خود نوشتند كه برای بنیاد بازسازی مناطق جنگی استفاده شود.


نسخه‌ی قدیمی «حیدر بابا»

در دوران ریاست‌جمهوری، بین آیت‌الله خامنه‌ای و استاد شهریار مراسلاتی انجام می‌گرفت و ادامه داشت. مثلاً یكی از خویشان
استاد حكیم نسخه‌ای از چاپ قدیم منظومه‌ی شاهكار جهانی استاد حكیم به نام «حیدربابا» را پیدا كرده بودند
كه استاد آن را به قول خودشان «نسگل» كردند به آقا داده بشود و با قلم خود یادداشتی به همراه یك قطعه شعری
كه ارتجالاً به همان مناسبت تقدیم نسخه حیدربابا سرودند و نوشتند.


شاعرنوازی

یك بار استاد به من گفتند كه دلم برای شنیدن صدای آقای خامنه‌ای تنگ آمده است و كاش می‌شد كه تلفنی اظهار عشقی
به ایشان می‌كردیم. استاد معمولاً با تلفن صحبت نمی‌كردند و حتی با آداب صحبت تلفنی هم آشنا نبودند. مثلاً
«الو» نمی‌گفتند یا تعارفات متعارف در صحبت‌های تلفنی را مراعات نمی‌كردند و به‌شدت از صحبت با تلفن استنكاف می‌كردند
. این است كه برای من بسیار عجیب بود. تا بنده زنگ زدم و مسئول دفتر آقا گفتند كه آقا در جلسه‌ی
فوق‌العاده‌ی شورای عالی دفاع با فرماندهان نظامی هستند، اگر فوریت دارد كه در داخل جلسه به اطلاعشان برسانیم
و اگر اضطراری نیست كه ما تماس را بعد از جلسه برقرار می‌كنیم. بنده عدم اضطرار را گفتم و خواهش كردم
كه در صورت فراغت ارتباط حاصل شود. حتی یك ربع ساعت نگذشته بود كه زنگ زدند و صحبت كردند.
این یكی از نمونه‌های قابل مثال كیفیت معاشرت و شاعرنوازی یك رئیس‌جمهور در جهان معاصر بود.


آخر شاهنامه

آقا در طول مدت استراحت استاد در یكی از بیمارستان‌های تهران یك یا دو بار شخصاً از استاد عیادت به عمل آوردند و به‌كرّات
و مرّات هیأت‌هایی را برای عیادت از استاد به نمایندگی خودشان اعزام می‌فرمودند.
اما آخر شاهنامه مشكورتر بود. نزدیك صبوح ۲۷ شهریور سال ۱۳۶۷، استاد به پرستار می‌فرمایند كه چراغ اتاق را روشن كن
و برو كه من مهمان خواهم داشت. پرستار نقل كرد كه استاد حكیم سرشان را به طرف درگاه اتاق برگردانده و
خیره مانده بودند. باری كه سر زدم، با تبسمی به من فرمودند: مهمانم آمد؛ ما را تنها بگذارید دخترم. من هولناك و كمی
ترسان از اتاق خارج شدم، اما لحظه‌ای بعد فكر كردم كه من نباید مریض بدحال را به حال خود رها كنم و تا به اتاق برگشتم،
استاد خرقه تهی كرده و به سوی ملكوت أعلا عروج كرده بودند. و این اتفاق
در ساعت ۴.۴۵ دقیقه‌ی بامداد ۲۷ شهریور افتاده بود.

بعد از نماز صبح، در اولین ساعت روز، حضرت آقا شخصاً به بیمارستان رفته و با استاد حكیم شهریار تودیع فرموده بودند.
شاهدی مراتب تودیع آقا با استاد را بسیار عجیب تعریف كرده است كه چون شخصاً ناظر نبودم، از نقل مراتب و دقائق
احترام آقا نسبت به پیكر استاد امتناع می‌كنم. بعد از ساعتی از دفتر آقا به این‌جانب زنگ زدند و مراتب استمالت
و تسلیت معظم‌له را به این‌جانب ابلاغ كردند و اوامر ایشان را منتقل كردند كه نظر مبارك، برگزاری باشكوه مراسم
تدفین و فاتحه‌ی ایشان بود كه هر مانع و مشكلی هم پیش آید، به خودشان گزارش
كنیم كه نسبت به رفع و حلّ آن إصدار امر كنند.

class: outer_border width: 250

یكی از خویشان استاد حكیم نسخه‌ای از چاپ قدیم منظومه‌ی شاهكار جهانی استاد حكیم به نام «حیدربابا» را پیدا كرده بودند كه استاد آن را به قول خودشان «نسگل» كردند به آقا داده بشود و با قلم خود یادداشتی به همراه یك قطعه شعری كه ارتجالاً به همان مناسبت تقدیم نسخه حیدربابا سرودند و نوشتند.

چنین هم شد؛ زمزمه‌هایی پیدا شدند كه پیكر استاد حكیم شهریار را در مكان‌هایی مانند حرم حضرت سیّدعبدالظیم یا
در روستای نیاكانی و دامنه‌ی حیدربابا دفن كنند و چون اما طبق برنامه‌ی مسبوق، مراتب انتقال پیكر استاد
به مقبرة‌الشعراء تبریز را فراهم آوردیم. مقامات استانی مصراً می‌خواستند كه بنا به ملاحظاتی، مراسم تدفین لدی‌الورود
انجام گیرد و نظر این‌جناب برگزاری مراسم تدفین سه روز پس از فوت بود كه باز متوسل به دفتر مقام مكرم
ریاست‌جمهوری شدیم و آن نحو معاضدت نیز معمول گردید. ظرف این سه روز تمام تمهیدات برای برگزاری در
حدّ أعلای شوكت و حشمت صورت گرفت و تمام علاقمندان را فرصت مشاركت حاصل شد و باز هیأتی عالی از وزرا و
نمایندگان ویژه‌ی رئیس‌جمهور از سوی حضرتشان اعزام شد.


پیام تسلیت بسیار متینی با امضای ایشان صادر شد و حسب امر ریاست محترم جمهور وقت، هیأت دولت یك روز عزای عمومی اعلام كرد و در
سطح استان نیز به اعلام سه روز عزای عمومی نائل شدیم. پس از چهلم استاد حكیم شهریار، بنده به پاس ابراز شكران و امتنان از
بابت همه‌ی لطف‌های لایُعدّ و لایُحصای ایشان، به دیدار ایشان رفته و یك طرح حاوی شانزده بند را در جهت تداوم تبجیل و تجلیل از مقامات
ادبی و عرفانی استاد حكیم شهریار را به پیشگاهشان تقدیم كردم كه حقاً و انصافاً یكایك مفاد آن طرح در حد و درجه‌ی أعلا با مزائد
دیگر پیرو اشارت معظم‌له انجام شد.

امروز بر حسب همان بركات، شاهد تكریم رسمی یاد و نام استاد هستیم و چون ذكر همه‌ی مسائل را مناسبتی نیست، از بیان
برخی فتنه‌ها إعراض می‌كنم كه اگر هنوز توجهات شاعرنوازانه‌ی‌ ایشان نمی‌بود، بسیاری از معاندان و یا ساده‌لوحان مانع و رادع
مراتب تكریم استاد می‌شدند كه آخرینِ آن، حیله‌ی ‌تغییر تقارن روز شعر و ادب با سالروز درگذشت استا
د حكیم شهریار بود كه باز با نیم‌نظر معظم‌له رفع شد.