پیش بینی های قرآن

تب‌های اولیه

15 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
پیش بینی های قرآن

************
سَنُرِیهِمْ آیاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقٌُّ (فصلت/53)

«ما آیات قدرت و حکمت خود را در آفاق جهان و نفوس بندگان کاملاً هویدا و روشن می گردانیم تا ظاهر و آشکار شود که (خدا و قیامت و رسالش هم) برحق است.»
************
آیات خود را در دوردست ها و در درون خودشان به آن ها نشان خواهیم داد تا جایی که برای آن ها روشن شود که این قرآن حق است.
پیش بینی شناخته شدن آیات قرآن در آینده
آیه پیش بینی می کند که انسان به شناخت پدیده ها در دوردست ها و در درون خود خواهد رسید. شناختی که به دست خواهد آورد نیز درستی حرف های قرآن را ثابت خواهد کرد.
در عصر ما انسان با تلسکوپ و میکروسکوپ و انواع امکانات پیچیده دیگر خیلی از پدیده های دوردست فضای دور و نزدیک و همین طور در درون خودش را شناخته است. آن شناخت ها نیز چنان که دیدیم به نوبه خود درستی آیات قرآن را تأیید نموده است.
************
وَكَذَلِكَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ وَلِیقُولُوا دَرَسْتَ وَلِنُبَیِنَهُ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (انعام/105)

«و به این شکل آیات را روشن می کنیم. بگذار بگویند که تو آن ها را خوانده ای. ما آن را (قرآن را) برای کسانی که می دانند (دانش دارند) نشان خواهیم داد».
************
آیه پیش بینی می کند که در آینده کسانی خواهند آمد که دانش خواهند داشت و قرآن را به آن ها نشان خواهد داد. و این چیزی است که فعلاً اتفاق افتاده است.
آسیب رساندن به گوش دام ها و تغییر در خلق
************
...وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَمَنْ یتَّخِذِ الشَّیطَانَ وَلِیًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُّبِینًا (نساء/119)

«...و به آن ها دستور دهند تا گوش حیوانات ببرند (تا علامت باشد که این حیوان نصیب بت هاست) و امر کنند تا خلقت خدا تغییر دهند (کتاب و احکام خدا را به دلخواه تأویل و تبدیل کنند) و هر کس شیطان را دوست دارد نه خدای خود را سخت زیان کرده زیانی که (در هر عاقلی کاملاً) آشکار است».
************
در قرآن دو مقوله «تبدیل» و «تغییر» هست. «تغییر» به معنی: ایجاد دگرگونی هایی در شیء، و «تبدیل» به معنی: عوض کردن کلی شیء (یعنی: عوض نمودن ماهیت و هویت آن) است. قرآن «تبدیل» پدیده ها را خارج از
توان انسان دانسته (لاتبدیل لخلق الله) و تا کنون نیز کسی موفق به تغییر "هویت و ماهیت" چیزی نشده، ولی ایجاد «تغییر» را پیشگویی کرده است. و این چیزی است که در عصر ما فعلاً انسان به آن نقطه رسیده و دست به چنین کاری می زند. مثلاً کسانی هستند که نمود های مردانگی خود را بر می دارند و نمود های زنانگی می دهند و همین طور بر عکس.
ضمن این که هر دو پیش بینی قرآن درست در آمده ترتیب آن ها نیز همان طور که آن را گفته اتفاق افتاده است. یعنی ابتدا گوش دام ها را منگنه کردند و بعد افراد را دستکاری کردند. البته احتمال این نیز هست که منظور آیه این باشد که انسان گوش دام ها را خواهد برید و برای ایجاد تغییرات در افراد از آن استفاده خواهد کرد.
پیش بینی عدم توان انسان در ساخت پشه و پس گرفتن سالم غذایی که آن را خورده
************
یا أَیهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِنْ یسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیئًا لَا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ (حج/73)

«ای مردم! مثالی زده می شود به آن گوش کنید: کسانی که شما آن ها را به جای خدا می خوانید "پشه ای را هم نمی توانند بیافرینند اگر چه برای ساخت آن هم دست شوند". و اگر پشه چیزی از آن ها برباید نیز نمی توانند آن را از آن سالم پس بگیرند. هم آن که می خواهد چنین کاری بکند و هم آنچه می خواهد به دست بیاید هیچ کدام نتیجه ای نخواهد داد».
************
یکی از نکات آیه این است که کسی نمی تواند پشه ای درست کند و این پیش بینی تا امروز که درست در آمده و کسی نتوانسته پشه ای درست کند.
نکته دیگر در آیه این است که چیزی که پشه برباید نمی توان سالم از آن پس گرفت. پشه پیش از این که غذا را وارد بدن خود کند با ماده تجزیه کننده و هضم کننده آن را تجزیه و هضم می کند و بعد آن را با مکیدن وارد بدن خود می کند. تا حالا کسی نتوانسته غذایی که پشه آن را تجزیه کرده و مکیده را از آن پس بگیرد و به همان ترکیبات قبلی خود برگرداند.
پیش بینی آلوده شدن محیط
************
ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَیدِی النَّاسِ... (روم/41)

«از کارهای مردم در دریا و خشکی فساد ایجاد خواهد شد».
************
در زبان عربی وقتی بخواهند اتفاق افتادن قطعی و محتوم کاری در آینده را بیان کنند از جمله از فعل گذشته استفاده می کنند (که گویی اتفاق افتاده است). به این خاطر این آیه مسئله ای مربوط به آینده را با فعل گذشته بیان نموده است.
نکته آیه:عملکردهای انسان در آینده (یعنی در زمان ما و آیندگان) در دریا و خشکی آلودگی ایجاد خواهد کرد.
این پیش بینی قرآن فعلاً تحقق پیدا کرده است. و آلودگی محیط چیزی است که همه با آن آشنایی داریم.(قابل ذکر است احتمالاً یکی از مصادیق مورد نظر آیه کریمه است.)
ژن مرگ
************
كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ... (آل عمران/185)

«هر موجود زنده ای شربت مرگ را می چشد...».
************
در این آیه همه قرآن در گرو این آیه گذاشته شده است. اگر روزی انسان بتواند عنصری یا ژنی یا چیزی در موجودات زنده پیدا کند که باعث مرگ می شوند و آن را در بیاورد و یا بکشد، و یا با متد دیگری بتواند مرگ را از سر موجود زنده دور کند و موجود زنده جاودانه بشود، در آن صورت معلوم می شد که این قرآن حرف خدا نیست و می سوخت. روشن است که کسی که دینی را از خود در می آورد و به خدا نسبت می دهد هیچ گاه چنین چیز هایی را مطرح نمی کند، چون انسان هر که باشد و هر چه باشد از آینده چیزی نمی داند. به هر حال تا کنون تلاش انسان برای یافتن ژنی به نام ژن مرگ و دور کردن آن از سر انسان نا موفق بوده است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منبع:
پناهی ، حسین /فیض آبادی،حمیده ، بیولوژی در قرآن- ش10 ، انتشارات فیض دانش ،1389

پیش بینی رفتن انسان به فضا
عنکبوت 22:« وَ ما اَنـْـتـُمْ بـِمُـعْـجـِزیـنَ فِـی الْاَرْضِ وَ لا فِی السَّـمـاءِ».
«شما نه در زمین و نه در فضا هیچکدام نمیتوانید اراده خدا را شکست بدهید».
معنی ضمنی و تلویحی آیه این است که انسان روزی به فضا خواهد رفت و در فضا خواهد بود، که فعلاً تحقق یافته است.

پیش بینی آلوده شدن محیط
روم 41: « ظـَهَـرَ الـْفـَسـادُ فِـی الـْبَـرِّ وَ الـْـبَـحْـرِ بـِمـا کَـسَـبَـتْ اَیْـدی الـنـّاسِ».
«از کارهای مردم در دریا و خشکی فساد ایجاد خواهد شد».
در زبان عربی وقـتی بخواهـنـد اتـفـاق افـتـادن قـطـعی و محـتـوم کاری در آینده را بیان کنند از جمله از فعـل گذشته استفاده می کنند (که گوئی اتفاق افتاده است). به این خاطر این آیه مـسـئـلـه ای مربوط به آینده را با فعـل گذشته بیان نموده است.
نکته آیه: عملکردهای انسان در آینده (یعنی در زمان ما و آیندگان) در دریا و خشکی آلودگی ایجاد خواهد کرد:
این پیش بینی قـرآن فعلاً تحقـق پیدا کرده است. و آلودگی محیط چیزی است که هـمـه با آن آشـنـائی داریم.

شهید علی اصغر پازوکی;442658 نوشت:
در زبان عربی وقتی بخواهند اتفاق افتادن قطعی و محتوم کاری در آینده را بیان کنند از جمله از فعل گذشته استفاده می کنند (که گویی اتفاق افتاده است). به این خاطر این آیه مسئله ای مربوط به آینده را با فعل گذشته بیان نموده است.
نکته آیه:عملکردهای انسان در آینده (یعنی در زمان ما و آیندگان) در دریا و خشکی آلودگی ایجاد خواهد کرد.
این پیش بینی قرآن فعلاً تحقق پیدا کرده است. و آلودگی محیط چیزی است که همه با آن آشنایی داریم.(قابل ذکر است احتمالاً یکی از مصادیق مورد نظر آیه کریمه است.)

سلام

ایا این مطلب را در مورد ذوالقرنین که داستان ان با فعل گذشته بیان شده نمیشود تامیم داد و نتیجه گرفت که ذوالقرنین کسی است که در اینده حتماً خواهد امد و اختیار این را دارد که هرکه را میخواهد عذاب کند یا با نیکوئی از او بگذرد .

پیش بینی برگشت حضرت محمد (ص) به مکه
قصص 85: « إِنَّ الّـَذِی فـَرَضَ عَـلـَیـْکَ الـْقـُرْءَانَ لـَرَادُّکَ إِلَى مَـعَـادٍ».
« آن که قرآن به تو داد ترا به مکه باز خواهد گردانید».
(مُعاد در اصل مَـعْـوَد بر وزن مَـفـْعـَل اسم زمان و مکان است بمعنی: زمان و مکان برگشت. و در معنی دوم خود از جمله به "روز رستاخیز اطلاق شده (به اعتبار اینکه زمان و مکان برگشتن به زندگی است)"، و به زادگاه اطلاق می شود (به اعتبار اینکه انسان هر جا برود نهایتاً به آن برمی گردد). و در آیه به مکه اطلاق شده که زادگاه محمد بوده است).
محمد (ص) به دلایلی که می دانیم مجبور شده بود که مکه را ترک کند. آیه به وی وعده می دهد که وی به مکه باز خواهد گردید. همه قرآن و اسلام در گرو این آیه گذاشته شده بوده است. اگر محمد پیش از برگشتن به مکه فوت می کرد و یا هیچگاه پیروز نمی شد و نمی توانست وارد مکه بشود، در آنصورت همه دین وی می سوخت. چون برای پیروان وی روشن می شد که اگر این قرآن حرف خدا می بود، خدا منطقاً می بایست می دانست که محمد به مکه برمی گردد یا نه.
و روشن است که کسیکه یک دینی درست می کند، اینقدر می فهمد که شاید فردا پس فردا فوت کند و هیچگاه به مکه برنگردد، و دروغ بودنِ وحی بودنِ قرآن برای مردم روشن می شود.
روشن است که این آیه حرف کسی غیر از خدا نمی تواند باشد.

بدن فرعون
یونس 90 ـــ 92: « وَجَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْیًا وَعَدْوًا حَتَّى إِذَا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قَالَ: آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِیلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ ــــ آلآنَ! وَقَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَکُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ ــــ فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً وَ إِنَّ کَثِیرًا مِنَ النَّاسِ عَنْ آیَاتِنَا لَغَافِلُونَ».
« و بنی اسرائیل را از دریا عبور دادیم. فرعون و سپاهیان وی بیدرنگ مسلحانه و فراتر از حد خود آنها را دنبال کردند، تا وقتی که داشت غرق میشد گفت: ایمان آوردم به اینکه خدائی غیر از خدائیکه بنی اسرائیل (فرزندان یعقوب) به او ایمان اوردند وجود ندارد و همیشه مسلمان خواهم بود ـــ حالا! در حالیکه تا پیش از این از سپردن بنی اسرائیل سرباز زدی و همیشه نیز مفسد بودی ـــ امروز فقط بدن تو را نجات میدهیم تا برای افراد پس از خودت درسی باشد. هر چند خیلی از مردم از آیات ما غافلند».
واژه فرعون در لغت بمعنی: ساختمان باشکوه است. بعد به فرمانروایان مصر اطلاق شده، که اشاره ضمنی و تلویحی بوده به ساختمانهای بلند بالا و باشکوه آنها. تصویری که میبینیم تصویرهمان فرعونی است که در زمان موسی بوده و از سپردن بنی اسرائیل به موسی سرپیچی کرده و موسی و همراهانش را تعقیب کرده و در دریا غرق شده. او رامسز دوم نام داشته است. پس از غرق شدن افراد باقیمانده دستگاه فرعون که با وی در تعقیب موسی نبوده اند او را از آب گرفته و مومیائی میکنند، و امروزه در معرض تماشای جهانیان است. چیزی که 1400 سال پیش قرآن آن را پیش بینی کرده است.

ماجراي مسلمان شدن گروه ژاپني بخاطر "انجیر و زیتون"

از پیش بینی ها و معجزات قرآن پس از 1428 سال


داستان مسلمان شدن اين گروه ‍ژاپني، از جستجوى ماده «میثالویندز» که یک ماده پروتئینی است، آغاز شد. اين ماده در مخ انسان و حیوانات به میزان بسیار کمی ترشح می شود و این ترشحات پر از گوگرد است که به راحتی می توان با روی، آهن و فسفر مخلوط گردد.

این ماده برای بدن انسان، ماده اي بسیار مهم به حساب مي آيد و موجب کاهش نسبی "کولسترول" در بدن انسان می شود و همچنین براى "تقویت قلب" و "تنظیم تنفّس" مفید است.

ترشح این ماده از مخ انسان بعد از سن ۱۵ سالگی تا سن ۳۵ سالگی افزایش می یابد و بعد از این سن تا ۶۰ سالگی ترشح آن کم می گردد. بنابراین، این ماده در انسان به راحتی قابل دستیابی نيست.

در حیوانات نیز نسبتا این ماده بسیار کم است. از این رو گروهی از دانشمندان ژاپنی اقدام به جستجوی این ماده که باعث از بین رفتن عوارض پیری می شود در میان گیاهان کردند، و تنها این ماده را در دو گیاه پیدا کردند: انجیر و زیتون که در قرآن نيز با نام "التین و الزیتون" بيان شده است.

پس از نتیجه گیری که استفاده تنها از "انجیر" یا "زیتون" فایده مورد نظر را برای سلامتی انسان ندارد، پس باید آن دو را با هم مخلوط کرد، اين پژوهشگران ژاپني نیز بهترین میزان را برای بهترین تأثیر یک "انجیر" و هفت "زیتون" یافتند.

سپس يک پزشک عربستاني که "طه ابراهیم خلیفه" نام دارد، شروع به جستجو کردن در مورد این دو کلمه "انجیر" و "زیتون" در قرآن کریم کرد و فهمید که کلمه "انجیر" یک بار در قرآن کریم ذکر شده و زیتون ۶ بار به صورت صریح و یک بار به صورت ضمنی در سوره مؤمنون به آن اشاره شده، آنجا که خداوند متعال می فرمایند: «وشجرة تخرج من طور سیناء تنبت بالدهن وصبغ للآکلین».

"طه ابراهیم" همه اطلاعاتی را که از قرآن کریم جمع آوری کرده بود را برای گروه تحقیقاتی ژاپنی فرستاد. این گروه هم پس از اطمینان يافتن از اين اطلاعات، به دين مبين گرويدند.

فتا 1;443649 نوشت:
ایا این مطلب را در مورد ذوالقرنین که داستان ان با فعل گذشته بیان شده نمیشود تامیم داد و نتیجه گرفت که ذوالقرنین کسی است که در اینده حتماً خواهد امد و اختیار این را دارد که هرکه را میخواهد عذاب کند یا با نیکوئی از او بگذرد .

سلام

اگر جز این مطلبی که فرمودید بخواهید فرض کنید، باید همین الان سدی را بیابید که یاجوج و ماجوج پشت آن باشند.

اعجاز علمي
نويسنده: آيت الله محمد هادي معرفت
منبع: كتاب علوم قرآني
هـمـان گـونـه كـه يادآور شديم, ((اعجاز علمى قرآن)) مربوط به اشاراتى است كه ازگوشه هاى سـخـن حـق تـعالى نمودار گشته و هدف اصلى نبوده است, زيرا قرآن كتاب هدايت است و هدف اصـلى آن جهت بخشيدن به زندگى انسان و آموختن راه سعادت به او است ازاين رو اگر گاه در قـرآن بـه بـرخى اشارات علمى بر مى خوريم, ازآن جهت است كه اين سخن از منبع سرشار علم و حكمت الهى نشات گرفته و ازسرچشمه علم بى پايان حكايت دارد (( قل انزله الذي يعلم السر في الـسـمـاوات والا رض ((1)), بـگـو: آن را كسى نازل ساخته است كه راز نهان ها را در آسمان ها وزمين مى داند)) و اين يك امر طبيعى است كه هر دانش مندى هرچند در غير رشته تخصصى خود سخن گويد, از لابه لاى گفته هايش گاه تعابيرى ادا مى شود كه حاكى از دانش و رشته تخصص وى مـى بـاشد همانند آن كه فقيهى درباره يك موضوع معمولى سخن گويد, كسانى كه با فقاهت آشنايى دارند از تعابير وى درمى يابند كه صاحب سخن, فقيه مى باشد, گرچه آن فقيه نخواسته تا فقاهت خود را در سخنان خود بنماياند هم چنين است اشارات علمى قرآن كه تراوش گونه است و هدف اصلى كلام را تشكيل نمى دهد.
چـند تذكر: پيش از آن كه نمونه هايى از اين اشارات علمى ارائه گردد, ضرورت است كه چند نكته تذكر داده شود:
1- نكته اول: بـرخـى را گـمـان برآن است كه قرآن مشتمل بر تمامى اصول و مبانى علوم طبيعى و رياضى و فلكى و حتى رشته هاى صنعتى و اكتشافات علمى و غيره مى باشد و چيزى از علوم و دانستنى ها را فـروگـذار نـكرده است خلاصه قرآن علاوه بريك كتاب تشريعى كتاب علمى نيز به شمار مى رود بـراى اثـبات اين پندار افسانه وار,خواسته اند دلايلى از خود قرآن ارائه دهند, از جمله آيه (( و نزلنا عـلـيـك الـكتاب تبيانالكل شي ((2)), قرآن را بر تو فرستاديم تا بيان گر همه چيز باشد)) (( ما فـرطـنا في الكتاب من شي ((3)), در كتاب ـ قرآن ـ چيزى فروگذار نكرديم )) (( و لا رطب و لايـابـس الا في كتاب مبين ((4)), هيچ خشك و ترى نيست مگر آن كه در كتابى آشكار[ثبت] اسـت)) در حـديـثـى از عـبـداللّه بـن مـسـعـود آمده : ((من اراد علم الاولين و الاخرين فليتدبر القرآن ((5)), هر كه علوم گذشتگان و آيندگان را خواهان باشد, همانا درقرآن تعمق نمايد)).
اگـر ايـن گمان از جانب برخى سرشناسان ((6)) مطرح نگرديده يا به آنان نسبت داده نشده بود, متعرض آن نگرديده در صدد نقد آن بر نمى آمديم, زيراسستى دلايل آن آشكار است.
اولـيـن سـؤال كـه متوجه صاحبان اين پندار مى شود آن است كه از كجا و چگونه اين همه علوم و صنايع و اكتشافات روزافزون از قرآن استنباط شده, چرا پيشينيان به آن پى نبرده و متاخرين نيز به آن توجهى ندارند؟!
ديگر آن كه آيات مورد استناد با مطلب مورد ادعا بى گانه است زيرا آيه سوره نحل در رابطه با بيان فراگير احكام شريعت است آيه در صدد اتمام حجت بر كافران است كه روز رستاخيز هر پيامبرى با عنوان شاهد بر رفتار امت هاى خود برانگيخته مى شود و پيامبر اسلام نيز شاهد بر اين امت مى باشد, زيـرا كتاب و شريعتى كه بردست او فرستاده شده كامل بوده و همه چيز در آن بيان شده است (( و جـئنـا بـك شـهـيـدا عـلـى هـؤلا و نـزلـنـا عـلـيـك الـكـتـاب تبيانا لكل شي و هدى و رحمة و بـشـرى لـلـمـسـلـمـيـن )) ((7)) يعنى جاى نقص و كاستى در بيان وظايف و تكاليف شرعى بـاقـى نـگـذارديـم , تـا هدايت و رحمت و بشارتى باشد براى مسلمانان لذا با ملاحظه شان نزول و مـخـاطـبـيـن مورد نظر آيه و نيز صدر و ذيل آيه, به خوبى روشن است كه مقصود از (( تبيانا لكل شئ )) همان فراگيرى و جامعيت احكام شرع است.
اصولا شعاع دائره مفهوم هر كلام, با ملاحظه جاى گاهى كه گوينده در آن قرارگرفته, مشخص مـى گـردد مـثلا محمد بن زكريا كه كتاب ((من لا يحضره الطبيب)) رانگاشت و يادآورد شد كه تـمـامـى آن چه مورد نياز است در اين كتاب فراهم ساخته است, از جاى گاه يك پزشك عالى مقام سـخـن گـفته است, لذا مقصود وى از تمامى نيازها, در چارچوب نيازهاى پزشكى است بر همين شيوه مرحوم صدوق كتاب ((من لا يحضره الفقيه)) را تاليف نمود, تا مجموع نيازهاى در محدوده فقاهت راعرضه كند هم چنين است آن گاه كه خداوند بر كرسى تشريع نشسته, در رابطه باكتب و شرايع نازل شده بر پيامبران, چنين تعبيرى ايفاد كند كه صرفا به جامعيت جنبه هاى تشريعى نظر دارد!
هـمـين گونه است آيه (( ما فرطنا في الكتاب من شي )) ((8)) اگر مقصود از ((كتاب)) قرآن باشد در صورتى كه ظاهر آيه چيز ديگر است و مقصود از كتاب, كتاب تكوين ودر رابطه با علم ازلى الـهـى اسـت آيه چنين است: (( و ما من دابة في الا رض و لا طائر يطير بجناحيه الا امم امثالكم ما فـرطنا في الكتاب من شي ثم الى ربهم يحشرون )) ((9)) يعنى ما همه موجودات و آفريده ها را زير نظر داريم و هيچ چيزبيرون از علم ازلى ما نيست و سرانجام همه موجودات به سوى خدا است.
آيه (( و عنده مفاتح الغيب لا يعلمها الا هو و يعلم ما في البر و البحر و ما تسقط من ورقة الا يعلمها و لا حـبـة فـي ظـلـمـات الا رض و لا رطب و لا يابس الا في كتاب مبين )) ((10)), در اين جهت روشن تر است, كه همه موجودات و رفتار و كردارشان در علم ازلى الهى ثبت و ضبط است و حضور بالفعل دارد.
و امـا حـديـث ابـن مسعود, صرفا در رابطه با علومى است كه وى با آن آشنايى داشته و آن, علوم و مـعـارف ديـنى است و مقصود از اولين و آخرين, سابقين ولاحقين انبيا و شرايع آنان مى باشد, كه تمام آن چه در آن ها آمده در قرآن فراهم است.
2- دومـيـن نكته آن كه به كارگيرى ابزار علمى براى فهم معانى قرآنى, كارى بس دشوار و ظريف است, زيرا علم حالت ثبات ندارد و با پيش رفت زمان گسترش و دگرگونى پيدا مى كند و چه بسا يـك نـظـريه علمى ـ چه رسد به فرضيه ـ كه روزگارى حالت قطعيت به خود گرفته باشد, روز ديگر هم چون سرابى نقش بر آب, محو و نابود گردد لذا اگر مفاهيم قرآنى را با ابزار ناپايدار علمى تفسير و توجيه كنيم, به معانى قرآن كه حالت ثبات و واقعيتى استوار دارند, تزلزل بخشيده و آن را نااستوارمى سازيم خلاصه, گره زدن فرآورده هاى دانش با قرآن, كار صحيحى به نظرنمى رسد.
آرى اگر دانش مندى با ابزار علمى كه در اختيار دارد و قطعيت آن برايش روشن است , توانست از بـرخـى ابـهـامـات قرآنى ـ كه در همين اشاره ها نمودار است ـ پرده بردارد, كارى پسنديده است مشروط بر آن كه باكلمه ((شايد)) نظر خود را آغاز كند وبگويد: شايد ـ يا به احتمال قوى ـ مقصود آيه چنين باشد, تا اگر در آن نظريه علمى تحولى ايجاد گردد, به قرآن صدمه اى وارد نشود, صرفا گفته شود كه تفسير او اشتباه بوده است.
مـا در ايـن بخش از اعجاز قرآنى, با استفاده از برخى نظريه هاى قطعى علم منقول از دانش مندان مـورد اعـتماد, سعى در تفسير برخى اشارات علمى قرآن نموده ايم امابه اين نكته بايد توجه داشت كه هرگز نبايد ميان ديدگاه هاى استوار دين وفراورده هاى ناپايدار علم , پيوند ناگسستنى ايجاد نمود.
3- نـكته سوم , آيا تحدى ـ كه نمايان گر اعجاز قرآن است ـ جنبه علمى قرآن را نيزشامل مى شود؟
بـدين معنا كه قرآن آن گاه كه تحدى نموده و هم آورد طلبيده, آيا به اين گونه اشارات علمى نيز نـظر داشته است؟
يا آن كه بر اثر پيش رفت علم و پى بردن به برخى از اسرار علمى كه قرآن به آن ها اشـارتـى دارد, گوشه اى از اعجاز اين كتاب آسمانى روشن شده است به عبارتى ديگر پس از آن كه دانـش مـنـدان با ابزار علمى كه در اختيار داشتند توانستند از اين گونه اشارات علمى كه تا كنون حـالت ابهام داشته ,پرده بردارند و در نتيجه به گوشه اى از احاطه صاحب سخن (پروردگار) پى بـبـرنـد و دريـابـنـد كـه چـنـين سخنى يا اشارتى در آن روزگار, جز از پروردگار جهان امكان صدورنداشته و بدين جهت مساله اعجاز علمى قرآن مطرح گرديده است!.
بـرخى بر همين عقيده اند, كه اين گونه اشارات علمى دليل اعجاز مى تواند باشد ولى تحدى به آن صـورت نـگرفته است, چون روى سخن در آيات تحدى باكسانى است كه هرگز با اين گونه علوم آشـنـايـى نـداشته اند بر اين مبنا قرآن در جهت علمى همانند ديگر كتب آسمانى است, كه صورت تحدى به خود نگرفته اند, گرچه اشارات علمى دليل اعجاز مى توانند باشند ((11)).
ولى اين طرز تفكر از آن جا نشات گرفته كه گمان برده اند روى سخن در آيات تحدى تنها با عرب مـعـاصـر نزول قرآن بوده است, در حالى كه قرآن مرحله به مرحله از محدوده زمانى عصر خويش فراتر رفته و دامنه تحدى را گسترش داده است, نه تنها عرب بلكه تمامى بشريت را براى ابديت به هم آوردى فرا خوانده است.
يكى از آيات تحدى كه در سوره بقره است و پس از ظهور و گسترش اسلام درمدينه نازل گشته , تمامى مردم را مورد خطاب قرار داده است , پس از خطاب (( يا ايهاالناس اعبدوا ربكم الذي خلقكم والـذيـن مـن قبلكم لعلكم تتقون )) ـ با فاصله يك آيه ـمى فرمايد: (( و ان كنتم في ريب مما نزلنا عـلى عبدنا فاتوا بسورة من مثله وادعوا شهداكم من دون اللّه ان كنتم صادقين فان لم تفعلوا و لن تفعلوا )) ((12)) همه مردم مخاطب قرار گرفته اند, تا چنان چه ترديدى در رابطه با صحت وحى قـرآنـى دردل هاى شان راه يافته , آزمايش كنند آيا مى توانند حتى يك سوره همانند قرآن بياورند؟
هرگز نتوانسته و نخواهند توانست .
آيـه (( قل لئن اجتمعت الا نس و الجن على ان ياتوا بمثل هذا القرآن لا ياتون بمثله ولو كان بعضهم لبعض ظهيرا )) ((13)) آب پاكى را بر دست همه ريخته , تمامى انس و جن رابه نحو جمعى ـ كه عموم افرادى و ازمانى هر دو را شامل مى شود ((14)) ـ موردتحدى قرار داده است و اعلام كرده كه اگر همه انسان ها و پريان پشت در پشت هم بكوشند تا هم چون قرآنى بياورند نخواهند توانست.
اكنون مى پرسيم كه اين گونه گسترش در دامنه تحدى ـ كه همه انسان ها را در همه سطوح و در طول زمان شامل گرديده است ـ آيا نمى تواند دليل آن باشد كه همه جوانب اعجاز قرآنى , هر كدام به فراخور حال مخاطب خاص خود, مورد تحدى قرار گرفته باشند؟
به سادگى نمى توان از كنار اين احتمال گذشت يا آن راناديده گرفت!
نمونه هايى از اشارات علمى
در قرآن از اين گونه اشارات علمى و گذرا بسيار است برخى از اين اشارات از ديرزمان و برخى در ساليان اخير با ابزار علم روشن شده و شايد بسيارى ديگر را گذشت زمان آشكار سازد دانش مندان ـ بـه ويـژه در عصر حاضر ـ در اين باره بسياركوشيده اند, گرچه افرادى به خطا رفته ولى بسيارى نـيـز مـوفـق گـرديـده انـد نمونه هايى از اين گونه اشارات در بخش اعجاز علمى قرآن در كتاب ((التمهيد)) ج 6 آمده است, در اين جا به جهت اختصار به چند نمونه بسنده مى كنيم :
رتق و فتق آسمان ها و زمين
دشوارى تنفس با افزايش ارتفاع
آب منشا حيات
پوشش هوايى حافظ زمين
رتق و فتق آسمان ها و زمين
(( اولـم يـر الـذين كفروا ان السماوات والارض كانتا رتقا ففتقناهما )) ((15)) ((رتق))به معناى ((به هم پيوسته)) و ((فتق)) به معناى ((از هم گسسته)) است در اين آيه آمده است كه آسمان ها و زمين به هم پيوسته بوده اند و سپس از هم گسسته شدند.
مـفـسران در اين پيوسته بودن وگسسته شدن زمين و آسمان ها اختلاف نظرداشته اند بيش تر بر ايـن نـظـر بـوده انـد كه مقصود از به هم پيوستگى و گسسته شدن ,همان گشوده شدن درهاى آسمان و ريزش باران است, (( ففتحنا ابواب السماء بماء منهمر ((16)), پس درهاى آسمان را با آبى ريـزان گـشوديم)) و نيز شكافتن زمين وروييدن گياه , چنان چه مى فرمايد: ((ثم شققنا الا رض شـقـا فـانبتنا فيها حبا ((17)) , زمين را شكافتيم و پس در آن , دانه رويانيديم)) علا مه طبرسى گـويد: ((و اين معنا از دو امام (ابوجعفر باقر و ابو عبداللّه صادق (ع) روايت شده است ((18)), در ((روضـه كـافـى))روايـتـى ضـعيف السند از امام باقر(ع) است ((19)) و در تفسير قمى روايتى كه اتصال سندى ندارد از امام صادق (ع) روايت شده است ((20)).
تـفـسـيـر ديـگرى در اين باره شده كه آسمان ها و زمين ابتدا به هم پيوسته بودندسپس از هم جدا گشته و به اين صورت درآمده اند چنان چه در سوره ((فصلت ))مى خوانيم : (( ثم استوى الى السماء و هـي دخـان فـقـال لـهـا و لـلارض ائتـيـا طـوعـا او كـرهـا قـالـتا اتينا طائعين فقضاهن سبع سماوات ((21)) , [خداوند] هنگامى كه به آفرينش آسمان روى آورد, آسمان ها به صورت دودى ـ توده گازى ـ بودند آن گاه به زمين و آسمان فرمان داد كه به صورت جدا از هم حضور يابند ـ چه بـخواهند و چه نخواهند ـ(يعنى يك فرمان تكوينى بود), آن ها [به زبان حال] گفتند: فرمان پذير آمديم سپس هفت آسمان را اين چنين استوار ساخت)).
مـطـلـب مـذكـور در آيـه فـوق مـبـيـن يك حقيقت علمى است كه دانش روز, كم و بيش به آن پـى برده است و آن اين است كه منشا جهان مادى به صورت يك توده گازى بوده است بدين ترتيب واژه ((دخان)) در كلمات عرب, دقيق ترين تعبير از ماده نخستين ساختار جهان است.
مولا اميرمؤمنان ـ مكررا ـ در نهج البلاغه به همين حقيقت علمى كه آيه كريمه به آن اشارت دارد, تصريح فرموده است در اولين خطبه نهج البلاغه ـ كه درباره آفرينش جهان است ـ مى خوانيم : ((ثم انشا سبحانه فتق الاجوا و شق الارجا و سكائك الهوا ثم فتق ما بين السماوات العلى فملاهن اطوارا مـن ملائكته, سپس خداوند فضاهاى شكافته و كرانه هاى كافته و هواى به آسمان و زمين راه يافته را پديدآوردآن گاه ميان آسمان هاى زبرين را بگشود و از گونه گون فرشتگان پر نمود)) درخطبه 211 مـى فـرمـايـد: ((فـفتقها سبع سماوات بعد ارتتاقها, آن ها را از هم شكافت پس ازآن كه به هم پيوسته بودند)).
عـلا مـه مـجـلسى ـ در شرح روضه كافى ـ پس از نقل دو روايت سابق الذكرمى فرمايد: ((اين دو روايـت, بـرخـلاف آن چـيزى است كه از مولا اميرمؤمنان (ع)رسيده است)) ((22)) در اين باره تفصيلا سخن گفته ايم ((23)).
نقش كوه ها در استوارى زمين . در نه جاى قرآن از كوه ها با تعبير ((رواسى)) ياد شده است ((24)) (( و جعلنا في الارض رواسي ان تـميد بهم ((25)), و كوه ها را در زمين پابرجا و استوار نهاديم تا مبادا [زمين] آنان ]مردم] را تكان دهد و بلرزاند)).
اسـاسـا تـعـبير از كوه ها به ((رواسى)) بدان جهت است كه ((ثابت هايى)) هستند كه برريشه هاى مستحكم استوار مى باشند و از ماده ((رست السفينة)) گرفته شده , به معناى لنگر انداختن كشتى است كه به وسيله اين لنگرها در تلاطم آب هاى دريا استوار وپابرجا مى ماند ازاين رو, كوه ها هم چون لنگرهايى هستند كه زمين را در گردش ها وچرخش هاى خود, از لرزش و تكان باز مى دارد.
هم چنين از كوه ها به ((اوتاد)) تعبير شده , به معناى ميخ ها, كه زمين را از هم پاشى و فروريزى نگاه مى دارد (( والجبال اوتادا )) ((26)) .
مـولا امـيـرمـؤمـنان در اين زمينه گفتارى دارد, كه به خوبى تعابير اعجاز گونه قرآن راروشن مى سازد مى فرمايد:
((و جـبـل جـلا مـيـدهـا, و نشوز متونها و اطوادها, فارساها في مراسيها, و الزمهاقراراتها فمضت رؤوسـهـا فـي الـهـوا, و رسـت اصولها في الما فانهد جبالها عن سهولها, و اساخ قواعدها في متون اقـطارها و مواضع انصابها فاشهق قلالها, و اطال انشازها, و جعلها للارض عمادا, و ارزها فيها اوتادا فـسـكـنـت عـلى حركتها من ان تميد باهلها, او تسيخ بحملها, او تزول عن مواضعها فسبحان من امـسـكـهـا بـعدموجان مياهها ((27)), هم راه با سرشتن صخره هاى بزرگ زمين و برآمدن دل ايـن صـخـره ها و قله هاى بلند سر به فلك كشيده, در جاى گاه هاى خود استواريشان بخشيد پس قـلـه هـا را در هـوا بـه بلندا برد و ريشه هاى شان را در آب فرو كشيد بدين سان خداوند كوه ها را با بـلـنـداشان از دشت ها جدا ساخت و پايه هاى شان را چونان ريشه درختان در زمين هاى پيرامون و مـواضـع نصبشان, در اعماق زمين نفوذشان دادكوه ها را با قله هايى بس بلند و سلسله هايى به هم پـيـوسته و دراز, تكيه گاه زمين ساخت و چونان ميخ ها برآن بكوفت چنين است كه زمين به رغم حـركات گوناگونى كه دارد, براى ساكنانش از لرزش و تكان نگاه داشته شد و از فرو در كشيدن بار خود,باز داشته شد و از لغزش از جاى گاه خود در امان ماند پس بزرگ است خداوندى كه زمين را به رغم تلاطم امواج خروشان آب هاى آن , چنين استوار نگاه داشت)).
در بـخـشـى از ايـن گـفـتـار درربـار آمده: ((زمين به رغم حركت هاى خود از لغزش ولرزش و فروپاشيدگى نگاه داشته شد)) از اين گفتار سه نكته به دست مى آيد:
1 زمين داراى حركت هاى گوناگون است , ولى به رغم اين حركت ها آرامش وتعادل خود را حفظ كرده است.
2 پـوسـتـه زمـين مستحكم است و از هم نمى گسلد و لايه هايش گسسته نمى شود, تا ساكنان و بارهايش را در درون خود فرو نكشد.
3 زمين در حركت وضعى و انتقالى و برخى حركت هاى ديگر, آرام و استواراست و از مدارهايى كه به طور منظم در آن مى گردد, بيرون نمى افتد.
اين گونه نكته ها امروزه مورد تاييد اكتشافات و پژوهش هاى علمى قرارگرفته است اين اثر بزرگ كـوه هـا ـ كـه حـيـات را بـر پهناى زمين ميسر ساخته است ـ به دليل آن است كه سلسله كوه هاى پراكنده در پوسته سخت زمين, همانند كمربند زنجيره اى اطراف زمين را در بر گرفته اند.
اكـنـون بـهتر مى توانيم به ظرافت و دقت فرموده امام (ع) در خطبه يكم نهج البلاغة پى ببريم , كه بـه جاى كلمه جبال (كوه ها) واژه صخور (صخره ها) را به كار برده ((و وتدبالصخور ميدان ارضه, و به كوه هاى گران, زمين را ميخ كوب نموده به آن استوارى بخشيده است )) اين گفتار, تفسير آيه فوق الذكر است (( و جعلنا في الارض رواسى ان تميد بهم )) ((28)) امام (ع) جنبه ((صخره اى)) بودن كوه ها را در جهت استحكام واستوارى مرتبط مى داند.
سـلـسله كوه هاى سنگى ـ با پستى و بلندى هايى كه دارند ـ نقش بزرگى در تعادل زمين و ثبات اجزا واستوارى پوسته آن دارند تا اين كوه ها با وجود شعله ور بودن درون والتهاب گداخته هاى آن , درهم شكسته و لرزان نشوند.
آشـنايان با علوم طبيعى مى دانند كه زمين با حلقه هايى از سلسله كوه ها, محاصره شده است و اين امر عامل حفظ بيش تر ثبات زمين مى باشد حكمت و چگونگى ارتباط اين سلسله كوه ها با يك ديگر و جـهـت امتداد آن ها نيز بر طبيعى دانان پوشيده نيست اين سلسله كوه ها بر اساس نظمى بديع و محكم و توجه برانگيز, زمين را به شكل حلقه هايى كوهستانى درآورده است كه از چهار طرف آن را در بر گرفته اند.
وقتى به نقشه طبيعى زمين نظر مى افكنيم, ناهم وارى هاى زمين را به روشنى مشاهده مى كنيم و مى بينيم سلسله كوه ها به طور عموم در طول هر قاره امتدادمى يابد گويا اين كوه ها ستون فقرات قاره ها هستند.
هـنـگـامـى كه به شبه جزيره هاى هر قاره مى نگريم سلسله كوه ها را در طولانى ترين شكل ممكن امـتـداد يـافـتـه مى يابيم در طول جزاير كوهستانى ـ بزرگ يا كوچك ـ نيزسلسله كوه هايى يافت مى شود.
امـروزه بـا سـيـر و مـطـالـعه در بستر درياها و اقيانوس ها به طور يقين ثابت شده است كه بيش تر جـزيره ها و ارتفاعات آن ها در حقيقت دامنه و امتداد سلسله كوه ها وجزئى از آن ها هستند, به اين صـورت كـه قـسـمـتـى از آن كوه ها در آب درياها فرو رفته وپوشيده شده و بخشى ديگر همانند جزيره ها, برسطح آب آشكار است.
بـنـابراين تمام قاره ها به وسيله سلسله كوه ها و از طريق خشكى يا دريا به يك ديگرمتصل اند جالب تـوجـه اسـت بـدانـيـم, حلقه اى از سلسله كوه ها در زير دريا و درنزديكى ساحل شمالى قاره هاى سـه گـانـه شـمالى قرار دارد كه كاملا اقيانوس منجمدشمالى را در بر گرفته است و بسيارى از جزيره هاى حاشيه اين ساحل برجستگى هاى آن سلسله كوه ها هستند.
يعنى در قطب جنوب نيز حلقه ديگرى از سلسله كوه ها قرار دارد كه قطب منجمد جنوب را در بر گـرفته است بين دو حلقه ياد شده حلقه هاى ديگر سلسله كوه ها كه در طول قاره ها و اقيانوس ها از شـمـال تـا جـنـوب امـتـداد دارد پـيـوندى محكم ايجاد كرده است گويى اين سلسله كوه ها, چـارچـوب هـايى مشبك هستند كه پنچه دردست آويز زمين زده اند و از متلاشى شدن و تجزيه و پراكندگى ذرات زمين در فضاجلوگيرى مى كنند.
از جـهـت ديگر, درون زمين شعله ور است آتش برافروخته و زبانه دار وخشمگينى در درون زمين شـعله ور است, گويى نزديك است از خشم به جوش وخروش آيد و اگر ضخامت و سختى پوسته زمـيـن نـبـود, ايـن آتـش برافروخته زمين رادرهم مى ريخت زمين لرزه ها و آتش فشان هايى كه گه گاه مشاهده مى شود بخشى ناچيز از التهاب و فوران آتش درونى زمين است.
سـخـتـى و ضـخامت پوسته روى زمين ـ كه از ديرباز سرد مانده است ـ از فوران درون برافروخته زمـيـن مـانـع مـى شود واگر سختى و صلابت پوسته زمين نبود,لرزش هاى شديد و مستمر تمام زمين را فرا مى گرفت اگر خداوند زمين را نگه نمى داشت و آرامش نمى بخشيد, زمين ساكنانش را در خـود فـرو مـى كشيد واطرافش شكافته مى شد و همه چيز در هم فرو مى ريخت اما خداوند آسـمـان و زمين را نگاه مى دارد تا از استوارى كه دارند نلغزند ((ان اللّه يمسك السماوات والارض ان تزولا )) ((29)).
ملاحظه مى شود كه كوه ها صخره هاى كوهستانى سلسله وارى هستند كه زمين رااحاطه كرده اثر مـسـتـقـيـمـى بر توازن زمين دارد و جلوى لرزش آن را مى گيرد, به علاوه سختى اين پوسته در بـرگيرنده زمين جلوى اشتعال درونى زمين را نيز مى گيرد, كه دركلام مولا اميرمؤمنان (ع) به اين حقايق آشكار (از ديدگاه علم روز) اشارت فرموده است ((30).
دشوارى تنفس با افزايش ارتفاع
((و من يرد ان يضله يجعل صدره ضيقا حرجا كانما يصعد في السماء )) ((31)).
در ايـن آيـه از سـخـتـى و دشـوارى زندگى گم راهان سخن مى گويد و آنان را به كسى تشبيه مـى كـند كه در حال صعود به لايه هاى بالايى جو است و در اثر اين صعوددچار تنگى نفس و فشار سخت بر سينه خود مى گردد.
مفسران پيشين در وجه تشبيه , در آيه فوق اختلاف نظر دارند برخى بر اين باوربوده اند كه مقصود تـشبيه به كسى است كه بيهوده مى كوشد تا پرواز كند و مانندپرندگان در آسمان به پرواز درآيد, چـون ايـن كـار برايش مقدور نيست ناراحت مى شود و از شدت ناراحتى نفس كشيدن بر او دشوار مى گردد.
برخى گفته اند كه اين تشبيه همانند حالتى است كه درختان نونهال بخواهند درجنگل هاى انبوه رشـد يـابند, اما درختان كهن سر در هم كرده راه سربرافراشتن رامسدود مى كنند و اين درختان تازه رشد به سختى و دشوارى راه خود را به فضاى آزاد باز مى كنند مطالبى از اين قبيل گفته شده كه هيچ كدام مفهوم آيه را به خوبى روشن نمى سازد.
ولـى امـروزه با پى بردن به پديده فشارهوا در سطح زمين وتناسب آن با فشاردرجه خون از داخل بدن, كه موجب تعادل فشار بيرونى و درونى است, وجه تشبيه درآيه بهتر روشن شده و تاحدودى از ابهامات تفاسير پيشين كاسته شده است.
اشـتباه مفسران پيشين در اين بوده كه از تعبير ((يصعد في السماء)) ـ با تشديد صاد وعين و به كار بـردن ((فى)) ـ كوشش براى صعود به آسمان فهميده اند در صورتى كه اگراين معنا مقصود بود, بـايـستى واژه ((الى)) را به جاى ((فى)) به كار مى برد ديگر آن كه ((يصعد)) ـ از نظر لغت ـ مفهوم ((صـعـود)) و بـالا رفـتـن را نمى دهد, بلكه كاربرد اين لفظ ـاز باب تفعل ((تصعد)) ـ براى افاده مـعـنـاى به دشوارى افتادن مى باشد به گونه اى كه ازشدت احساس سختى, نفس در سينه تنگ شود در لغت ((تصعد نفسه)) به معناى به دشوارى نفس كشيدن و تنگى سينه و احساس درد و رنج است واژه هاى ((صعود)) و((صعد)) بر دامنه هاى صعب العبور اطلاق مى شود و براى هر امر دشوار بـسـيـارسـخـتـى بـه كـار مـى رود در سـوره جـن آمـده : (( و مـن يـعـرض عـن ذكر ربه يسلكه عـذابـاصـعـدا ((32)), و هركه از ياد پروردگار خود روى گرداند, او را در عقوبت دشوارى در مـى آورد)) در سـوره مدثر نيز آمده : (( سارهقه صعودا ((33)), او را به سخت ترين عقوبتى دچار مى سازم)).
ازاين رو معناى (( كانما يصعد في السماء )) چنين مى شود: او مانند كسى است كه درلايه هاى مرتفع جو, دچار تنگى نفس و سختى و دشوارى فراوان گشته است درواقع كسى كه خدا را از ياد برده ـ در زنـدگـى ـ مـانـنـد كسى است كه در لايه هاى بالايى جو قرار دارد و دست خوش درد و رنج و سـخـتـى تـنـفـس است لذا از اين تعبير (اعجازگونه) به خوبى به دست مى آيد كه اگر كسى در لايـه هاى فوقانى جو فاقد وسيله حفاظتى باشد, دچار چنين دشوارى و تنگى نفس مى گردد اين جز با اكتشافات علمى روز قابل فهم نيست , كه در آن روزگار براى بشريت پوشيده بوده است.
پـيـشـيـنيان بر اين عقيده بوده اند كه هوا فاقد وزن است , تا سال 1643 م كه وسيله هوا سنجى بر دسـت ((تـوريـچـلـى)) (1608 ـ 1647) اختراع گرديد ((34)) و بدين وسيله پى بردند كه هوا داراى وزن اسـت هـم چنين پى بردند كه هوا تركيبى از گازهاى مخصوصى است كه هر يك وزن مـشخصى دارد و مى توان وزن هوا را در هر كجا بامقدار فشارى كه وارد مى آورد, سنجيد و هرچه از سـطح دريا بالا رويم از اين فشاركاسته مى شود اكنون به دست آمده كه فشار هوا در سطح دريا, مـعـادل ثـقـل لـوله عمودى جيوه به ارتفاع 76 سانتى متر است همين فشار در سطح دريا بر بدن انـسـان وارد مى شود ولى در ارتفاع 5 كيلومتر از سطح دريا, اين فشار به نصف كاهش مى يابد پس هرچه بالاتر رود, اين فشار به طور معكوس پايين مى آيد, به ويژه درلايه هاى بالاى هوا كه تراكم هوا به گونه فاحشى پايين مى آيد و رقيق مى گردد.
در واقـع نيمى از گازهاى هوايى , يعنى تراكم پوشش هوايى چه از لحاظ وزن وچه از لحاظ فشار, در مـيـان از سـطـح دريـا تـا ارتفاع 5 كيلومتر واقع گرديده و سه چهارم آن تا ارتفاع 12 كيلومتر مـى بـاشـد ولـى مـوقعى كه به ارتفاع 80 كيلومتر برسيم, وزن هوا تقريبا به 20000/1 پايين مى آيد بـه وسيله شهاب هاى آسمانى به دست آمده كه تراكم هوا تقريبا تا حدود ارتفاع 350 كيلومتر است, زيـرا از فـاصـله 350 كيلومترى سنگ هاى آسمانى بر اثر اصطكاك و برخورد با ذرات هوا ملتهب و شعله ورمى گردند ((35)).
هـوا سـنگينى و فشار خود را از تمامى جوانب بر بدن ما وارد مى سازد, ولى مافشار وسنگينى آن را احساس نمى كنيم, زيرا فشار خون عروق بدن ما معادل فشارهوا است و هر دو فشار خارج و داخل بـدن متعادل مى باشند ليكن موقعى كه انسان بركوه هاى بلند بالا مى رود و فشار هوا كم مى شود, ايـن تـعـادل بـر هم خورده, فشارداخلى از فشار خارجى بيش تر مى شود اگر رفته رفته فشار هوا كـاهـش يـابد, گاه خون از منافذ بدن بيرون مى زند اولين احساسى كه به انسان در آن هنگام رخ مـى دهـد, سنگينى بر دستگاه تنفسى است كه بر اثر فشار خون بر عروق تنفسى تحميل مى شود و مجراى تنفس را تنگ كرده و موجب دشوارى تنفس مى گردد ((36)).
آب منشا حيات
(( و جـعـلـنـا مـن الـمـاء كـل شـي حي )) ((37)) پيامبر اكرم (ص) فرموده: ((كل شي خلق من الماء)) ((38)).
طبق آيه فوق و فرموده پيامبر, همه موجودات منشا هستى خود را از آب گرفته اند مرحوم صدوق از جـابـر بـن يـزيـد جـعـفـى ـ كـه از بـزرگان تابعين ((39)) به شمار مى رود ـ از امام باقر(ع) پرسش هايى دارد, از جمله در رابطه با آغاز آفرينش جهان مى پرسد امام در جواب مى فرمايد: ((اول شـي خلقه من خلقه , الشي الذي جميع الاشيا منه , و هو الماء ((40)), نخستين آفريده اى كه خدا خلق كرد, چيزى است كه تمامى اشيا از آن است و آن آب است)).
مـرحـوم كـلـيـنـى در روضـه كافى روايتى از امام باقر(ع) آورده كه در جواب مرد شامى فرموده: ((نخست آن چيزى را آفريد كه همه چيزها از آن است و آن چيز كه همه اشيا از آن آفريده شده, آب است در نتيجه خدا نسب هر چيزى را به آب رساند, ولى براى آب نسبى كه بدان منسوب شود قرار نداد)) ((41)).
هم چنين محمد بن مسلم ـ كه شخصيتى عالى قدر به شمار مى رود ـ ازامام صادق (ع) چنين روايت كرده است: ((كان كل شي ماء و كان عرشه على الماء)) ((42)) .
آيه شريفه: (( و هو الذي خلق السماوات والارض في ستة ايام و كان عرشه على الما ء ((43)), و او اسـت كـه آسـمـان ها و زمين را در شش هنگام آفريد و عرش [تدبير] او [پيش از آن] بر آب بود)), دلالت دارد كه پيش از پيدايش جهان هستى, ازآسمان ها گرفته تا زمين, آب پديد آمده است, زيرا در تعبير (( و كان عرشه على الماء )) واژه ((عرش)) كنايه از عرش تدبير و منظور, علم خداى متعال است به همه مصالح وشايستگى ها و بايستگى هاى هستى, در برهه اى كه جز آب چيزى نبوده است درنـتـيجه آيه كنايه از آن است كه خداى تعالى بود و هيچ چيز با او نبود, وخداوند پيش از آفرينش جهان ابتدا آب, سپس همه مخلوقات را از آب آفريد.
قرآن كريم در چند جا اشاره دارد كه ريشه زندگى, هم در منشا و پيدايش و هم درصحنه هستى و تداوم حيات, همه از آب است مى فرمايد:
(( و جعلنا من المءا كل شي حي ((44)), هر چيز زنده اى را از آب پديد آورديم)).
(( واللّه خلق كل دابة من ماء ((45)), خدا هر جنبنده اى را از آب آفريد)).
درباره انسان مى گويد:
(( و هو الذي خلق من الماء بشرا ((46)), و او است كه از آب بشرى آفريد)).
مـقـصود از اين آب همان آبى است كه سرمنشا همه موجودات است چنان چه درآيات فوق آمده, يا مـنـظـور از آب, نـطفه است چنان چه در آيه (( خلق من ماء دافق ((47)), [ آدمى] از آبى جهنده آفريده شد)) (( الم نخلقكم من ماء مهين ((48)), مگر شما را از آبى پست نيافريديم؟)) مقصود از ((پست)) بدبو و نفرت آور, برحسب ظاهر است ولى بيش تر مفسرين بر اين عقيده اند كه منظور از ((مـا)) همان پديده نخستين است ((اول ما خلق اللّه الماء ((49)), نخستين چيزى كه خدا آفريد آب بـود)), كـه تـمـامـى پديده ها از آن ريشه گرفته اند, زيرا بذر نخستين موجود زنده تنها ازآب پـاشـيـده شد, همان بذر اوليه اى كه به صورت حيوان ساده تك سلولى (آميپ) شكل گرفت و به سوى جان دارانى كه اعضاى پيچيده با بيش از يك ميليون سلول پيش رفت كرد.
امـا چگونگى پيدايش حيات ـ در آب اقيانوس ها, درياها و باتلاق ها ـ از نكات مبهمى است كه هنوز عـلـم تـجـربـى بـدان دسـت نيافته است ازاين رو است كه تئورى تكامل جان داران ـ به هر شكل و فرضيه اى كه تا كنون مطرح شده ـ به بررسى مرحله پس از پيدايش نخستين سلول زنده پرداخته اسـت, امـا برهه پيش از آن هنوز مجهول مانده است همين اندازه معلوم گشته كه حيات به اراده الـهـى ـ كـه بر تماى مقدرات هستى چيره است ـ به وجود آمده است و اين امر مسلمى است كه از پذيرش آن گريزى نيست , زيرا كه هم تسلسل باطل است و هم خودآفرينى محال دانش تجربى روز هم خودآفرينى را باطل مى شناسد ((50)).
پوشش هوايى حافظ زمين
(( و جـعلنا السما سقفا محفوظا و هم عن آياتها معرضون ((51)), و آسمان را سقفى محفوظ [برفراز زمين] قرار داديم , كه اينان از نشانه هاى آن روى گردانند)).
گـرد زمـيـن را پـوشـش هوايى ضخيمى فرا گرفته , كه عمق آن به 350 كيلومترمى رسد هوا از گـازهـاى ((نـيتروژن)) ـ به نسبت 03/78 درصد و ((اكسيژن)) به نسبت 99/20 درصد و اكسيد كربن به نسبت 04/0 درصد و بخار آب و گازهاى ديگر به نسبت 94/0 درصد تركيب يافته است اين پـوشـش هـوايـى با اين حجم ضخيم و بااين نسبت هاى گازى فراهم شده در آن, هم چون سپرى آسـيب ناپذير, زمين را دربرگرفته و آن را از گزند سنگ هاى آسمانى كه به حد وفور ((52)) به سوى زمين مى آيند و از همه اطراف , تهديدى هول ناك براى ساكنان زمين به شمار مى روند,حفظ كرده زندگى را برايشان امكان پذير مى سازد.
فـضـا انـبـاشـته از سنگ هاى پراكنده اى است كه بر اثر از هم پاشيدگى ستاره هاى متلاشى شده بـه وجـود آمـده انـد از ايـن سـنگ ها به صورت مجموعه هاى بزرگ وفراوانى پيرامون خورشيد در گـردشـنـد و روزانه تعداد زيادى از اين سنگ ها موقع نزديك شدن به كره زمين به وسيله نيروى جاذبه به سمت زمين كشيده مى شوند اين سنگ ها برخى بزرگ و برخى كوچك و با سرعتى حدود (60 ـ 50) كـيلومتر در ثانيه به سوى زمين فرود مى آيند, كه سرعتى فوق العاده است ولى هنگامى كه وارد لايه هوايى مى شوند در اثر سرعت زياد و اصطكاك فوق العاده با ذرات هوا, داغ شده شعله ور مـى شـوند و در حال سوختن يك خط نورى ممتد به دنبال خود ترسيم مى كنند و به سرعت محو و نابود مى شوند كه به نام شهاب سنگ شناخته شده اندبرخى از اين سنگ پرتاب ها آن اندازه بزرگ اند, كـه از لايه هوايى گذشته, مقدارى از آن به صورت سنگ هاى سوخته با صداى هول ناكى به زمين اصابت مى كند.
ايـن خود از آثار رحمت الهى است كه ساكنان زمين را از آسيب پرتاب هاى آسمانى فراوان در امان داشـتـه و پـوششى بس ضخيم آنان را از گزند آفات گرداگردشان محفوظ داشته است كه اگر چـنين نبود, امكان حيات بر روى كره زمين ميسر نبود علاوه در مورد پوشش اطراف زمين وجود لايـه ازن از اهميت بالايى برخوردار است اين لايه كه در اثر رعد و برق به وجودمى آيد, زمين را در بـرابـرپرتوهاى مضر كيهانى محافظت مى كند اگر اين لايه نبود حيات روى زمين ممكن نمى شد كه تفصيل آن در جاى خود آورده شده است پس هم واره بايد گفت: (( سبحان الذي سخر لنا هذا و ما كنا له مقرنين )) ((53)) .
پاورقي ها:
1- فرقان25 : 6.
2- نحل 16: 89.
3- انعام 6: 38.
4- انعام 6: 59.
5- غزالى , احيا العلوم باب 4, آداب تلاوة قرآن , ج 1, ص 296.
6- مـانـنـد ابوالفضل مرسمى (متوفاى 655) و ابوبكر معروف به ابن العربى معافرى (متوفاى 544) و شـايدظاهر كلام ابو حامد غزالى و زركشى و سيوطى نيز همين باشد, البته قابل تاويل نيز مى باشد كه در مقدمه ج 6التمهيد آورده ايم .
7- نحل16 : 89.
8- انعام6 : 38.
9- همان .
10- انعام6 : 59.
11- ر ك : دكتر احمد ابوحجر, التفسير العلمي للقرآن في الميزان , ص 131.
12- آيات شماره 21 و 23 و 25.
13- اسرا17: 88.
14- اين يك اصطلاح اصولى است و مقصود همه افراد در طول زمان مى باشد.
15- انبيا21: 30.
16- قمر54: 11.
17- عبس 80: 27 ـ 26.
18- مجمع البيان , ج 7, ص 45.
19- كافى شريف , ج 8, ص 95, شماره 67 و ص 120, شماره 93.
20- تفسير قمى , ج 2, ص 70.
21- فصلت 41: 12 ـ 11.
22- مـرآة الـعـقـول , ج 25, ص 232 در نتيجه دو روايت سابق الذكر به جهت ضعف سند, قابل استناد نيستند تنهافرموده مولا اميرمؤمنان كه سند قطعى است مى تواند تفسير آيه باشد.
23- ر ك : التمهيد, ج 6, ص 139 ـ 129.
24- سوره هاى رعد: 3 نمل : 61 حجر: 19 ق : 7 نحل : 15 لقمان : 10 انبيا: 31 فصلت : 10 مرسلات : 27.
25- انبيا21: 31.
26- نبا78: 7.
27- خطبه شماره 211 (صبحى صالح ) ص 328.
28- انبيا21: 31.
29- فاطر35: 41.
30- براى توضيح بيش تر ر ك : التمهيد, ج 6, ص 161 ـ 151.
31- انعام6 : 125.
32- جن72 : 17.
33- مدثر74: 17.
34- ر ك : تاريخ علوم ((پى ير روسو)) ترجمه حسن صفارى , ص 256.
35- ر ك : بصائر جغرافية , نوشته استاد رشيد رشدى بغدادى , ص 208 ـ 205.
36- ر ك : مبادئ العلوم العامة , ص 57 و نيز كتاب ((مع الطب في القرآن الكريم )), ص 21.
37- انبيا21: 30.
38- بحارالانوار, ج 54, ص 208, شماره 170 الدرالمنثور, ج 4, ص 317.
39- تـابـعـين به كسانى گفته مى شود كه پس از اصحاب آمده از ايشان كسب فيض نمودند و خود به ديدار مبارك پيامبر نايل نگرديده اند.
40- كتاب توحيد صدوق , ص 67, شماره 20, باب التوحيد.
41- كافى شريف , ج 8, ص 94, شماره 67.
42- همان , ص 95, شماره 68.
43- هود11: 7.
44- انبيا21: 30.
45- نور24: 45.
46- فرقان25 : 54.
47- طارق86 : 6.
48- مرسلات 77: 20.
49- تفسير فخر رازى , ج 24, ص 16.
50- براى تفصيل بيش تر ر ك : التمهيد, ج 6, ص 61 ـ 31.
51- انبيا21: 32.
52- روزانه ميليون ها سنگ پرتاب آسمانى به سوى زمين هدف گيرى مى شود.
53- زخرف 34: 13.

[h=1]از تعبير "رب المشارق و المغارب" چگونه كرويت زمين استنباط مي‏شود؟[/h][h=2]پاسخ[/h]مشرق از شرق (بر وزن قمر) و شرق، به معني طلوع آفتاب است و اصل آن به معني روشن شدن مي‏باشد؛ شرق اسم مكان و به معني محل طلوع مي‏باشد. مغرب از غرب به معني دور شدن است و مغرب محل غروب و دور شدن مي‏باشد. غروب آفتاب عبارت است از دور شدن و پنهان شدن آفتاب از نظرها.[1]
در آيات قرآن مجيد، گاهي تعبير (مشرق و مغرب) به صورت مفرد آمده است مانند «و لله المشرق و المغرب»؛[2] مشرق و مغرب از آن خداست.
و گاهي به صورت تثنيه آمده است: مانند «رب المشرقين و رب المغربين»؛[3] پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب.
و گاهي به صورت جمع آمده است: مانند: «فلا اقسم برب المشارق و المغارب»؛[4] سوگند به پروردگار مشرق‏ها و مغرب‏ها.
هر يك از اين‏ها اشاره به نكته‏اي است و آن اين‏كه خورشيد، هر روز از نقطه تازه‏اي طلوع و در نقطه تازه‏اي غروب مي‏كند، بنابراين به تعداد روزهاي سال مشرق و مغرب داريم. از سوي ديگر، در ميان همه مشرق‏ها و مغرب‏ها، دو مشرق و دو مغرب ممتاز است كه يكي در آغاز تابستان، يعني حداكثر اوج خورشيد در مدار شمالي و يكي در آغاز زمستان يعني حداقل پايين آمدن خورشيد در مدار جنوبي است (كه از يكي تعبير به مدار رأس سرطان و از ديگري تعبير به مدار رأس جدي مي‏كنند).[5]
اين آيات در عين اين‏كه بر متعدد بودن محل طلوع و تابش آفتاب و محل غروب آن دلالت مي‏كنند، بر كروي بودن زمين نيز اشاره دارند، زيرا اگر زمين كروي باشد طلوع كردن و تابيدن آفتاب بر هر جزئي از اجزاي كره زمين مستلزم اين خواهد بود كه از جزء ديگر آن غروب بكند و در اين صورت تعدد مشرق‏ها بدون هيچ گونه تكلف و زحمت روشن و واضح مي‏گردد. ولي در غير كروي بودن زمين تعدد مشرق‏ها و مغرب‏ها كه از آيه استفاده مي‏گردد قابل درك و فهم نمي‏باشد.[6]
زيرا جسم مسطح بيش از يك شرق و يك غرب ندارد. فقط جسم كروي است كه هر نقطه آن يك طرف مشرق و طرف ديگر مغرب است، و هر قسمتي كه در مقابل آفتاب واقع شود، شروق آفتاب از آن‏جاست، در صورتي كه در جاي ديگر غروب كرده است. همچنين اختلاف افق‏ها دلالت بر كرويت زمين مي‏كند و آن‏را مشارق و مغارب متعددي است.[7] چنان‏كه از حضرت امير المؤمنين -عليه السلام- روايت شده كه فرمود: خورشيد سي‏صدو شصت مشرق و سي‏صدو شصت مغرب دارد، از آن نقطه‏اي كه امروز طلوع كرد ديگر طلوع نمي‏كند تا سال بعد در همان روز.[8]
از احاديث و خطبه‏ها و دعاهايي كه از پيشوايان ديني ما نقل شده است، اين مطالب به روشني استفاده مي‏گردد، از امام صادق‏-عليه السلام- نقل شده است كه فرمود:
«در يكي از سفرها مردي با من هم سفر گرديد، او هميشه نماز مغرب را پس از تاريكي شب و نماز صبح را قبل از طلوع صبح در تاريكي آخر شب مي‏خواند؛ ولي من بر خلاف او رفتار مي‏كردم و نماز مغرب را در موقع غروب و نماز صبح را در موقع فجر به‏جا مي‏آوردم. او به من گفت: تو نيز به مانند من رفتار كن، زيرا آفتاب پيش از آن‏كه از افق سر زند بر ديگران طلوع كرده است و آن‏گاه كه از ما غروب مي‏كند، هنوز در پاره‏اي از افق‏ها ناپديد نگرديده است. امام صادق -عليه السلام- فرمود: من به وي گفتم كه در طلوع و غروب آفتاب، هر قوم و ملتي بايد از افق خود پيروي كنند و طبق آن وظايف و مراسم مذهبي خويش را انجام دهد نه طبق افق ديگران.»
در اين روايت آن مرد به اختلاف و تعدد مشرق‏ها و مغرب‏ها كه از كرويت زمين به وجود مي‏آيد اشاره مي‏كند و امام صادق‏-عليه السلام- نيز در اين باره گفتار وي را تصديق مي‏نمايد، سپس حكم مسأله را بيان نموده و او را به اشتباهش متوجه مي‏سازد.[9]
تعبير «فلا اقسم رب المشارق و المغارب»، ممكن است به مشرق‏ها و مغرب‏هاي مختلف مكاني اشاره داشته باشد؛ چرا كه كرويت زمين سبب مي‏شود كه به تعداد مناطق روي آن، مشرق و مغرب وجود داشته باشد؛ يا اشاره به مشرق‏ها و مغرب‏هاي زماني باشد، زيرا مي‏دانيم كه حركت زمين به دور آفتاب سبب مي‏شود كه هرگز دو روز پشت سر هم خورشيد از يك نقطه طلوع و غروب نكند.
اين تفاوت مشرق‏ها و مغرب‏ها كه با نظم بسيار دقيق و حساب شده‏اي انجام مي‏گيرد، از يك سو سبب پيدايش فصول چهار گانه سال با آن همه بركات مي‏شود و از سوي ديگر، باعث تعديل حرارت و برودت و رطوبت در سطح زمين مي‏گردد؛ همچنين زندگي انسان‏ها و حيوانات و گياهان را سرو سامان مي‏بخشد كه هر يك از اين‏ها آيتي از آيات خدا و نشانه‏اي از نشانه‏هاي اوست.[10]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. آيت الله خويي، شناخت قرآن، تلخيص محمد صادق نجفي و هريس ، صص104-94، قم، مدينه العلم، 1402ق.
2. آيت الله سبحاني، قرآن و معارف عقلي، صص 66-63
3. آيت الله مكارم، تفسير نمونه، ذيل آيات (اعراف، 137)، (صافات، 5)، (معارج، 40)، (بقره، 11).
4. مكارم شيرازي، در جستجوي خدا، صص 221 -195.


[/HR] [1]. قرنشي، سيد علي اكبر، احسن الحديث، قم، واحد تحقيقاتي اسلامي، چاپ اول، 1366، ج 1، ص 220.
[2]. بقره/115.
[3]. رحمن/17.
[4]. معارج/40.
[5]. مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ ششم، 1368، ج 25، صص 45 -46.
[6]. خويي، ابوالقاسم، البيان، قم، انتشارات انوار المهدي، چاپ هشتم، 1401ق، ص 76-75.
[7]. ميرزا خسروي شاهزاده، علي رضا، تفسير خسروي، تهران، انتشارات اسلاميه، 1397، ج 5، ص 382.
[8]. طباطبايي، محمد حسين، تفسير الميزان، ترجمه موسوي همداني، قم، انتشارات جامعه مدرسين، 1363، ج 2، ص 36.
[9]. خويي، ابوالقاسم، البيان، قم، انتشارات انوار المهدي، چاپ هشتم، 1401ق، ص 76 -75.
[10]. مكارم شيرازي، ناصر، پيام قرآن، قم، مطبوعاتي هدف، چاپ سوم، 1371، ج 21، ص 19

aminj;443973 نوشت:
سلام

اگر جز این مطلبی که فرمودید بخواهید فرض کنید، باید همین الان سدی را بیابید که یاجوج و ماجوج پشت آن باشند.

سلام

پس در حال حاظر نباید دنبال سدی از اهن و مس مذاب بگردیم .

فتا 1;444162 نوشت:
پس در حال حاظر نباید دنبال سدی از اهن و مس مذاب بگردیم

در http://www.askdin.com/thread11700.html در این مورد توضیح داده شده:

[=Verdana]سپس ما را سير داد تا به سد ياجوج و ماجوج رسيديم ، پس به باد فرمود:[=Verdana] به زير اين كوه فرود آى ، و با دست خود به كوه بلندى كه نزديك سد بود و تا چشم كار مى كرد بلندى داشت اشاره نمود، ناگاه سياهى اى در آن ديديم كه گويا پاره اى از شب است و دود از آن برمى خاست ، حضرت فرمود: من صاحب اين سدم كه به روى اين بندگان كشيده شده است .
[=verdana]سلمان گفت : من آن ها را سه دسته ديدم : دسته اى بلند قد، كه طول هر كدام (صد و) بيست ذرع در (صد و) ده ذرع بود.

[=verdana]دسته دوم طول هر كدام صد ذرع در هفتاد ذرع بود. و دسته سوم طورى بودند كه يك گوش خود را زير خود پهن مى كردند و ديگرى را بسان لحاف روى خود كشيده و به دور خود مى پيچيدند.

[="Tahoma"][="Blue"]پیش گویی‌های قرآن
خبرگزاری فارس: قرآن در راستای هدایت و سعادت بشر نازل شده است اما برخی پیش گویی‌هایی در آن وجود دارد که به آینده بشریت اشاره دارد و هنوز به واقع نرسیده است.

Tweet
به گزارش سرویس فضای مجازی خبرگزاری فارس به نقل از سایت جام نیوز،‌ قرآن کریم کتاب هدایت بشر به سوی خداست و کتاب پیشگویی نیست اما در راستای هدایت قرآنی، برخی از آیات قرآن به وقایع آینده بشریت اشاره دارد.

این آیات گاهی در حد رازگویی و نوعی اعجاز بشمار می آیند. با توجه به این مطلب آیا در قرآن پیشگویی هایی وجود دارد که تحقق نیافته باشد؟ برای پاسخ به این پرسش لازم است وعده ها و پیشگویی های خداوند در قرآن را به دو دسته تقسیم شود:

الف : پیشگویی ها و راز گویی هایی که در قرآن آمده وبعدا تحقق یافته است.

مثلا: وقتی در زمان پیامبرصل الله علیه وآله وسلم خبر پیروزی ایرانیان بر رومیان آمد، آیات آغازین سوره روم نازل شد و از شکست ایرانیان در آینده ی نزدیک خبر داد و این جریان پپس از چند سال اتفاق افتاد و این راز گویی اعجاز آمیز قرآن ثابت شد.[/]

[="Tahoma"][="Blue"]« سپاه روم در نزدیک ترین سرزمین شکست خورد؛ (ولی) آنان بعد از شکستشان در (ظرف) چند سال بزودی پیروز خواهند شد. کار(ها) قبل از (آن شکست)، و بعد از (این پیروزی) فقط از آن خداست؛ و در آن روز مومنان از یاری الهی (و پیروزی دیگری) شاد می شوند.»

مثال دیگر: پیامبر پیروزی مسلمانان را بر مشرکان مکه در خواب دید و به مردم خبر داد سپس آیه ای در مورد آن نازل شد و این مطلب واقع شد و مسلمانان وارد مسجدالحرام شدند.این مطلب در آیه 27 سوره مبارکه فتح آمده و پیشگویی کرد که خواب پیامبر تحقق خواهد یافت، و این رازگویی اعجاز آمیز نیز محقق شد. «به یقین خد ابه فرستاده اش در خواب بحق راست گفت که اگر خدا بخواهد قطعا با امنیت وارد مسجدالحرام می شوید در حالی که سرهایتان را تراشیده و (یا) کوتاه کرده اید (و از کسی) نمی ترسید؛ و (خدا) می دانست آنچه که نمی دانستید؛ و جز این، پیروزی نزریکی (برای شما) قرار داده است.»[/]

[="Tahoma"][="Blue"]پوشش هوايى حافظ زمين
رتق و فتق آسمان ها و زمين
(( اولـم يـر الـذين كفروا ان السماوات والارض كانتا رتقا ففتقناهما )) ((15)) ((رتق))به معناى ((به هم پيوسته)) و ((فتق)) به معناى ((از هم گسسته)) است در اين آيه آمده است كه آسمان ها و زمين به هم پيوسته بوده اند و سپس از هم گسسته شدند.
[/]

بسم الله الرحمان الرحیم
سلام علیکم

با عرض احترام و ادب:
ابتداء باید بیان کنیم که تمام پیش گوئیهای قرآن معجزه است واینکه قران کریم در بسیاری از علوم نظرات فصل الخطاب را داده است همه معجزه است. ولی قران کریم به واسطه این معجزات تحدی نکرده است زیرا این معجزات فقط مختص قرآن کریم نیست بلکه پیش گویی از آینده، در تورات و انجیل هم وجود دارد و در روایات معصومین (ع) الی ماشا الله فراوان داریم. و همچنین در روایات به علوم مختلف اشاره شده است و نظرات برجسته و جاودانی را ابراز داشته است. اما نه تورات و انجیل تحدی کرده اند و نه احادیث معصومین (ع) ادعای تحدی دارند ولی تنها کتاب آسمانی که تحدی می کند قرآن کریم است.

در بعد پیش گوئیها در روایات به صورت وفور داریم، تمام روایات سیأتی همه خبری از آینده می دهد مثلا قال رسول الله (ص) :
سیأتی زمان علی امتی یأکلون شیئا اسمه البنج انا برئ منهم و هم بریئون منی1
زمانی بر امت من خواهد گذشت که چیزی را استعمال می کنند به نام بنج (مواد مخدر ) من از آنها بری هستم وآنها از من.
قال رسول الله (ص) :
من احتقر ذنب البنج فقد کفر2
هر کس گناه مواد مخدر را کوچک بشمارد کافر شده است.
قال رسول الله(ص):
من أکل البنج فکأنما هدم الکعبه سبعین مره و کأنما قتل سبعین ملکا مقربا و کأنما قتل سبعین نبیا مرسلا و کأنما احرق سبعین مصحفا و کأنما رمی الی الله سبعین حجرا و هو ابعد من رحمه الله من شارب الخمر و آکل الربا و الزانی و النمام 3
کسی که مواد مخدر را مصرف می کند مثل آن است که 70 مرتبه کعبه را خراب کرده است و مانند کسی است که 70 ملک مقرب الهی را کشته و مانند کسی است که 70 پیامبر را به قتل رسانده و مثل کسی است که 70 قران را سوزانده است و 70 سنگ را به سوی خدا پرتاب کرده و او از رحمت خدا دورتر از شارب خمر، ربا خوار، زناکار و سخن چین است.
بنابر این تحدی قرآن برای اینها نیست، بلکه برای معجزاتی است که مختص قران کریم است مثل چگونگی و نوع چینش الفاظ قرآن که هیچ کتاب و متن و نوشته ای را یارای مقابله با آن نیست و اگر می بیینیم که قران کتابی است که با تکرار و خواندن آن روح انسان خسته نمی شود، داری شیرینی خاصی است که به روح طراوت میدهد، برای مقطع تحصیلی خاصی نیست، برای زمان خاصی نیست، محدود به مکان خاصی نمی باشد، نه شعر است نه نثر ولی داری قافیه و سجع است، از بالاترین فصاحت و بلاغت برخورداراست. همه به خاطر همین چینش الفاظش می باشد.
البته معجزات خاص قران فراوان است مثلا قران کتابی است که در طول 23 سال، در شرائط متفاوت، موقعیتهای مختلف در هنگامه جنگ و صلح در هنگامه شکست و پیروزی در زمان غربت و در هنگامی که اسلام تمام حکومت عربستان را در قبضه خود داشت، درمحیط های مختلف، نازل شده است ولی هیچ اختلافی در آن نیست.
ادب ، منطق ، عقلانی بودن ، مطابق با فطرت انسان سخن گفتن ،همه جوانب انسان را با هم نگریستن،آخرین سخن را در حقوق بشر گفتن، نظم ریاضی که درچینش الفاظ و ترتیب آن است و ... اینها همه از معجزات خاص قران کریم است که هیچ بشر و یا کتاب آسمانی و یا کتبی که منسوب به پیامبران گذشته است را یارای مبارزه با آن نیست. که البته بحث مفصل می طلبد.

1تا 3- میزان الحکمه ج 3 ص 12

والسلام

موضوع قفل شده است