دانش آموزانم را در رابطه با مدیریت غریزه جنسی، چگونه راهنمایی کنم؟

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
دانش آموزانم را در رابطه با مدیریت غریزه جنسی، چگونه راهنمایی کنم؟

با نام و یاد دوست

سلام

سوال یکی از کاربران که تمایل نداشتند با مشخصات و آیدی خودشون مطرح بشه

با حفظ امانت در این تاپیک طرح می شود و جهت پاسخگویی به کارشناس محترم ارجاع داده می شود.

سوال ایشون:

نقل قول:

با سلام من دانش آموزانی دارم که مرتکب ارتباط اینترنی یا خود ارضائی یا ارتباط با جنس مخالف هستند چگونه می توانم آنها را راهنمائی کنم؟
با آنها در زمینه نماز خواندن ذکر و توسل قرائت قرآن و...صحبت کردم مفید بوده ولی با توجه به ویژگی دوران نوجوانی و متاسفانه دیدگاه خانواده ها و برخی نظرات روانشناسی غیردینی مبنی بر نیاز به رابطه بی آسیب با جنس مخالف(که عملاًغیرممکن است) به راهکارهای بیشتری نیاز هست
باتشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد حامی

سلام بر شما مربي و استاد محترم.
خيلي خرسندم كه با افرادي چون شما در ارتباطم كه دغدغه آنها كمك به نوجوانان و رشد معنوي آنها است.
تصور كنيد مي خواهيم كمد سنگيني را از اتاقي به اتاق ديگر ببريم. شما هر چه قدر هم قدرت داشته باشيد، باز هم نياز به نيروي كمكي داريد.
كار فرهنگي ( عقايد،‌اخلاق و احكام) نياز به كمك و بسيج عمومي دارد. شما به اندازه توان خود تلاش مي كنيد و به همان اندازه نتيجه مي گيريد. براي ماندگار شدن اثر كار خود بايد خانواده، مربيان ديگر و دانش آموزان مثبت و وسائل كمك آموزشي( مجله، نرم افزار، كتاب و...) را به كمك بگيريد.
گاهي لازم است از روان شناس متدين دعوت شود تا آسيب ها را از زبان او بشنوند.
زماني بيان اعترافات غربيان از آزادي روابط دختر و پسر كارگشا است.
گاهي لازم است بدون اين كه از دين صحبت كنيم و بدون اين كه گارد بگيريم سخنان آنها را بشنويم و بعد براساس تجارب ميداني آسيب هاي اجتماعي را يكي يكي بيان كنيم
بيان داستان هاي واقعي خيلي مفيد است.

اين تاپيك را هم مطالعه كنيد:
http://www.askdin.com/thread33870.html#post442439
كتاب زير را مطالعه كنيد به خصوص مقاله غرب و برنامه هاى خويشتندارى / عبّاس پسنديده

class: tblp

[TD="class: pfeh"]نام منبع :[/TD]
[TD="class: part"]جوان، هيجان و خويشتنداري[/TD]
[TD="class: prd"][/TD]
[TD="class: pfeh"]پدید آورنده :[/TD]
[TD="class: part"] گروه نویسندگان حدیث زندگی[/TD]
[TD="class: prd"][/TD]
[TD="class: pfeh"]تعداد جلد :[/TD]
[TD="class: part"]1[/TD]
[TD="class: prd"][/TD]
[TD="class: pfeh"]ناشر :[/TD]
[TD="class: part"]سازمان چاپ و نشر دارالحدیث[/TD]
[TD="class: prd"][/TD]
[TD="class: pfeh"]محل نشر :[/TD]
[TD="class: part"]قم[/TD]
[TD="class: prd"][/TD]
[TD="class: pfeh"]تاریخ انتشار :[/TD]
[TD="class: part"]1386[/TD]
[TD="class: prd"][/TD]
[TD="class: pfeh"]نوبت چاپ :[/TD]
[TD="class: part"]اوّل[/TD]


سايت مهم و كاربردي

http://www.porsemani.ir/index.html


با عرض ادب
پیشنهادم اینه در هر زمینه ای که مشکل دارن، شما کتاب بگیرید، بدید بچه ها بخونن و به برندگان جایزه بدید؛ بعد کتابها رو جمع کنید بعد بدید به یه کلاس دیگه و همینطور ادامه پیدا کنه Smile

به خصوص این کتابها رو دانلود کنید
http://s2.picofile.com/file/7974653438/%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%B2%D8%B4_%D8%AA%D8%B1%DA%A9_%D8%AE%D9%88%D8%AF_%D8%A7%D8%B1%D8%B6%D8%A7%DB%8C%DB%8C_%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D9%85%D9%86%D8%A7.zip.html
بدید به شاگردان بخونند؛ ازشون امتحان بگیرید؛ جایزه بدید

[h=1]نامه‌های تکان‌دهنده شهید 17 ساله به مجله «زن روز»[/h]2 نامه از شهید امیر در سال 1365
* نامه اول شهید امیر به مجله زن روز در 1365/9/3
به نام خداوند بخشنده و مهربان
خدمت خواهران عزیز و گرامیم در مجله مفید و پربار زن روز؛
سلام من را از این فاصله دور پذیرا باشید. آرزو می کنم که در تمام مراحل زندگیتان موفق و موید و سلامت باشید. قبل از هر چیز لازم است از زحمات شما به خاطر فراهم آوردن این مجله مفید و سودمند تشکر کنم. بدون تعارف و تمجیدهای دروغین، مجله زن روز بهترین مجله خانوادگی در سطح کشور و بهترین نشریه از بین نشریات موسسه کیهان است، اما دلیل اینکه امروز در این هوای بارانی، این برادر کوچکتان تصمیم گرفت با شما درد دل کند، مشکل بزرگی است که بر سر راهش قرار گرفته؛ جریان را برایتان بازگو می کنم:
من پسری 17 ساله هستم و در خانواده ای مرفه و ثروتمند زندگی می کنم، اما چه ثروتی که می خواهم سر به تنش نباشد. پدر و مادر من هر دو پزشک هستند و از صبح زود تا پاسی از شب را در خارج از منزل سپری می کنند. تازه وقتی هم به خانه می آیند از بس خسته و کوفته هستند، زود می خوابند؛ اصلاً در طول روز یک بار از خود سوال نمی کنند که پسرمان (یعنی من)کجاست؟ حالا چه کار می کند؟ با چه کسی رفت و آمد می کند؟ اما خوشبختانه به حول و قوه الهی من پسری نیستم که از این موقعیت ها سوءاستفاده کنم و خودم را به منجلاب فساد بکشانم.

البته این مشکل اصلی من نیست؛ چون من دیگر به این بی توجهی ها عادت کرده ام و از اینکه اصلاً به من کاری ندارند که کجا می روم و چه می پوشم و با کی می گردم، تعجب نمی کنم، بلکه مشکل اصلی من از حدود یک سال پیش شروع شد.

پدر و مادرم به دلیل اینکه من تنها بچه خانواده هستم و ضمناً وضع مادیشان هم خوب است، دختر خاله ام را که در خانواده ای متوسط زندگی می کند، به فرزندی که چه عرض کنم، به سرپرستی قبول کردند (البته لازم به تذکر است که دختر خاله ام همسن خود من است) بله از آن تاریخ به بعد مشکل من شروع شد و خانه آرام و ساکت ما که در طول روز کسی جز من در آن زندگی نمی کرد، به زندگی ای تبدیل شد که دائم در آن سعی در دور کردن هوای نفس داشتم، با دختری که به مراتب از شیطان پست تر و گناهکارتر و حرفه ای تر است؛ تنها کارهای دختر خاله ام را در یک جمله خلاصه می کنم: «درخواست از من برای انجام بزرگترین گناه کبیره»؛ می دانم که منظور من را حتماً فهمیده اید و لازم به توضیحات اضافی نیست.
خواهران عزیز! کمکم کنید من چطور می توانم او را سر راه بیاورم؟ هر چه به او می گویم دست از سرم بردار گوشش بدهکار نیست، هر چه به او می گویم شخصیت زن این نیست که تو داری انجام می دهی، اصلاً گوش نمی کند، می ترسم آخر عاقبت کاری دست من بدهد، دوست ندارم که تسلیم او بشوم، باور کنید حتی بعضی وقت ها من را تهدید هم می کند و می گوید ...
البته فکر می کنم همه این بدبختی ها به خاطر این است که من یک مقدار زیبا هستم. فکر می کنم اگر این موهای طلایی و پوست روشن را نداشتم، حتماً این مشکل سرم نمی آمد. روزی هزار بار از خداوند درخواست می کنم که این زیبایی را از من بگیرد. دوست داشتم در خانواده ای فقیر زندگی می کردم و زشت ترین پسر روی زمین بودم، ولی گیر این دختر خاله شیطان صفت نمی افتادم که نمی گذارد تا قبل از ازدواج پاک بمانم. البته تا حالا که من تسلیم خواهش های او نشده ام، ولی می ترسم که بالاخره من را وادار به تسلیم کند.

* نامه دوم شهید امیر به زن روز در 1365/10/1 در آستانه اعزام به جبهه و چهار روز قبل از شهادتش در عملیات کربلای 4

بسم رب الشهدا و الصدیقین
خدمت خواهران عزیز و گرامی ام در مجله زن روز

سلامی به گرمای آفتاب خوزستان و به لطافت نسیم بهاری از این راه دور برای شما می فرستم. مدت هاست که منتظر نامه شما هستم، ولی تا حالا که عازم دانشگاه اصلی هستم، جوابی از شما دریافت نکرده ام. البته مطمئن هستم که شما نامه ام را جواب خواهید داد، ولی وقتی شما جواب بدهید من امیدوارم در این دنیای فانی نباشم.
حدود یک هفته بعد از اینکه برای شما نامه ای نوشتم و گفتم خواهر خوانده ام من را ترغیب به گناه کبیره زنا می کند، شبی در خواب دیدم که مردی با کت و شلوار سبز در خیابان من را دیده است و به من می گوید: امیر برو به دانشگاه اصلی، وقتت را تلف نکن . من این خواب را از روحانی مسجدمان سوال کردم و ایشان گفتند که دانشگاه اصلی یعنی جبهه. من هم از اینکه خدا دست نیاز من را گرفته بود و راهی به روی من گشوده، خوشحال شدم و حال عازم جبهه نور علیه تاریکی هستم. البته این نامه را به کادر دبیرستان می دهم تا اگر خوشبختانه شهید شدم و بعد از شهادت من نامه شما آمد، این نامه را برایتان پست کنند تا از خبر شهادت من آگاه شوید.
البته من نمی دانم حالا که این نامه من را مطالعه می کنید، اصلاً یادتان هست که در نامه قبلی چه نوشته ام یا اینکه کثرت نامه های رسیده به شما موضوع نامه من را از خاطر شما پاک کرده است. به هر شکل همان طور که در نامه قبلی هم نوشته بودم پدر و مادر من آدم های درستی نیستند و رفتار و گفتار و کردارشان غربی است و خواهر خوانده ام هم که این موضوع را بعد از آمدن به منزل ما دید، فکر کرد من هم زود تسلیم می شوم، ولی او کور خوانده است. من مدت ها با شیطان مبارزه کرده و خودم را از آلودگی حفظ کرده ام، ولی فکر می کنید که تا کی می توانستم در مقابل این شیطان دخترنما مقاومت کنم، برای همین و با توجه به خوابی که دیده بودم، تصمیم گرفتم که خودم را به صف عاشقان حقیقی خدا پیوند بزنم و از این دام شیطان که در جلوی پایم قرار دارد، خلاصی پیدا کنم؛ من می روم، اما بگذار این دختر فاسد بماند.
من فقط خوشحالم که حال که عازم جبهه هستم، هیچ گناه کبیره ای ندارم و برای گناهان ریز و درشت دیگرم از خداوند طلب مغفرت می کنم. من می روم، ولی بگذار پدر و مادرم که هر دو دکتر هستند و ادعای تمدن می کنند، بمانند و به افکار غرب زده خود ادامه دهند. امیدوارم که بزودی از خواب غفلت بیدار شوند. من تا حالا به جبهه نرفته ام و نمی دانم حال و هوای آنجا چگونه است، ولی امیدوارم که خداوند ما بندگان سراپا تقصیر را هم مورد لطف خودش قرار دهد و از شربت غرورانگیز و مست کننده شهادت هم به ما بنوشاند؛ این تنها آرزوی من است.
پدر و مادرم هیچ وقت برای من پدر و مادر درست و حسابی نبودند. همیشه بیرون از خانه بودند و از صبح زود تا نیمه های شب در حال کار در بیمارستان یا مطب خصوصی و یا در مجلس های فساد انگیز بودند که من از رفتن به آنها همیشه تنفر داشته ام. هیچ وقت من محبت واقعی پدر و مادرم را احساس نکردم؛ چون اصلاً آنها را درست و حسابی ندیده ام. بعد هم که این دختر را پیش ما آوردند، زندگی آرام و بدون دغدغه من را به طوفان مبارزه با گناه تبدیل کردند، با این همه همان طور که گفتم خوشحالم که به گناهی که خواهر خوانده ام من را به آن تشویق می کرد آلوده نشدم. ضمناً خواهش می کنم به روان شناس مجله بگویید که در نوشته هایشان حتماً این موضوع را به پدر و مادرها تذکر دهند که پدر و مادری فقط این نیست که بچه درست کنید و آن وقت به امید خدا رها کنید، بلکه به آنها بگویید پدر و مادری یعنی محبت و توجه به فرزند.
امیدوارم من آخرین پسری باشم که از این اتفاقات برایش می افتد. البته من نمی دانم که این موضوع را خانم روان شناس باید بگوید یا کس دیگری. به هر صورت خودتان این پیام من را به هر کسی که مناسب می دانید برسانید تا او در مجله چاپ کند.
قلبم با شنیدن کلمه شهادت تندتر می زند و عطش پایان ناپذیری در رسیدن به این کمال در وجودم شعله می کشد. همان طور که گفتم اگر خداوند ما را پذیرفت و شهید شدیم که این نامه را از طرف رئیس دبیرستان برایتان می فرستند و اگر لایق و شایسته رسیدن به این مقام رفیع ندید و برگشتم، اگر نامه ای از شما دریافت کرده بودم، حتماً جوابش را می دهم. البته امیدوارم برنگردم چون آن وقت همان آش و همان کاسه است. بیشتر از این وقت شما را نمی گیرم. برای من دعا کنید. سلامتی و موفقیت همه شما خواهران گرامی را از خداوند متعال خواستارم و در پایان آرزو می کنم که همه انسان های خفته مخصوصاً پدر و مادر و خواهر خوانده ام از خواب غفلت بیدار شوند و رو به سوی اسلام بیاورند. عرض دیگری نیست.

خداحافظ و التماس دعا والسلام علی عبادالله الصالحین

برادرتان امیر 1365/10/1

[="#006400"]هوالعالم

به نظر حقیر
[="#000080"]به سن و سال و حد درک شخص بستگی داره
بیشتر از بچه ها که نمیدونن
اولیای اونها که میدونن و میتونند درک کنند باید در جریان باشند
حتی شده با اشاره غیر مستقیم ...[/]

یه بنده خدا که ظاهرا از روی نادانی پای بساط الکل نشسته بود
وقتی نگاهش کردم . نشانه های اینکارو در چهره اش دیدم و احتمال دادم که کاری کرده

داشت از زندگی مینالید
که حرف از دود و قلیان اوردم وسط
و گفتم آدمی اگر میخواد تمرکز کافی و زندگی با برکتی داشته باشه خوبه که عادات بد رو ترک کنه
مثلا به سمت بریز بپاش و دود و قلیان نره !

به تندی گفت من نه اهله سیگارم نه اهل قلیان و نه .
دیگه هیچی نگفت چون اومد بگه الکل و فکر میکنم خودش فهمید که منظورم چیه
و خودش ساکت شد .

[="#000080"]
تا اینجا من به عنوان مشتری یا بزرگتر مسلمان وظیفه خودم رو انجام دادم و
نهایتا . اگر بتونم بهتره که بدون اشاره مستقیم به عمل زشت. با اولیای شخص حرف بزنم و
راهکارهایی رو غیر مستقیم به شخص منتقل کنم که خودش به گناه طرف پی ببره یا اینکه راه گناه کردن بسته بشه [/]

چون خوده طرف فاصله اش رو با بچه دار شدن خیلی زیاد میدونه
و فکر اینکه ممکنه بچه اش کند ذهن یا ضعیف چشم به دنیا میاد نمیتونه اونرو به اندازه کافی از عمل زشت دور کنه
و اینجا ممکنه ترسوندنش با این حرفا نتیجه عکس داشته باشه و حتی اونرو از بچه دار شدن منصرف کنه ...

زندگی حقیقی و واقعی بچه ها باید شیرین تر و شادتر از زندگی مجازی و درونیه اونها باشه و گرنه تاب نمیارن و زودی خودخور میشن ...

ورزش و تفریح دسته جمعی ! همصحبتی و درد دل و ... .[/]

اول سعی کنید بشناسیدشون

نیازهاشون رو ...موقعیتشون رو... دغدغه هاشون رو ...

تا تشخیص درست نباشه هیچ طبابتی به درستی انجام نمیگیره!!
سعی نکنید با قوه قهری علاج(سرکوب) بکنید که این اگه نتیجه هم داشته باشه خیلی موقت خواهد بود....

این دغدغه مندی شما ارزشمنده ، ماجور باشید ان شالله ...

یاعلی

طاهر;441969 نوشت:

با نام و یاد دوست

سلام

سوال یکی از کاربران که تمایل نداشتند با مشخصات و آیدی خودشون مطرح بشه

با حفظ امانت در این تاپیک طرح می شود و جهت پاسخگویی به کارشناس محترم ارجاع داده می شود.

سوال ایشون:

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

سلام ...
من هم بنظرم ...

1- شما نمیتونی جلویه خودارضایی کسی رو بگیرین ... حتی خیلی ها میدونن که این کار چه مشگلاتی رو براشون ایجاد میکنه ... اما نمیتونن کنار بزارنش .
2- شما نمیتونین مانع دوست پسر و دوست دختر و روابط آنچنانی بشین ... چون اگر کسی تجربه اش کرده باشه ... به زور میتونه کنار بزارتش .
3-به نظره من بهتر هست در مورده روابط نامشروع و مخصوصا خود ارضایی اصلا صحبت نکنین ... اگر شما در مورده خودارضایی صحبت کنین ... تازه خیلی ها میرن ببین که چی هست .
4- تنها راه خوبی که به نظره من وجود داره این هست که بنیه مذهبیشون رو قوی کنین ... مثلا زندگی بزرگان دین رو تعریف کنین و تو لابلای حرفهاتون طریقه برخودری که این بزرگان با این مسائل داشتن رو عنوان کنین .
5- باید بتونین ابعاد غیر مادی رو جلویه رویه چنین انسانهایی بزارین ... تا بدونن ابعادی دیگر هم وجود داره .
6- فقط در مورد دوستی ها بهشون هشدار بدین ... که اینگونه روابط علاقه هایی رو به وجود میاره که باعث میشن انسان تا آخر عمرش گریه کنه و هیچ وقت مزه شادی رو نبره ...

سعی کنید بهشون نزدیک بشید طوری که به شما به چشم یه دوست نگاه کنند.
اینی که میگم تجربه ی یک دانش آموزه.
این بنده ی خدا خیلی ادعاش میشد که مذهبیه و این حرفا.
سعی می کرد بچه ها رو درست کنه.
برای هر جشن یا ماتمی یه مداحی می آورد.
بچه های مدرسه ی ما هم عموما نه از مداحی خوششون میاد و نه از قرآن و ... مخصوصا به این صورت.
در عوض کسانی که خیلی بویی از دین و مذهب نبرده بودن روز به روز بر تعداد دوستانشون اضافه میشد.
اما همین دانش آموز سال بعد سعی کرد با همه دوست باشه.
به خاطر همین هم سعی کرد با اطرافیانش رابطه ی خوبی داشته باشه.
به حدی رسید که حتی با شبه دشمنانش هم دوست شد.
تونسته تیکه هایی که میندازن رو کم کنه. اگه یه وقت تیکه ای هم انداختن میتونه بوسیله ی این دوستی زود جمع و جورش کنه.
فایده ی این کار این بود که دیگه بچه ها مجبور نیستن موضع بگیرن.
اگه وضع همین طور پیش بره شاید چند وقت دیگه بچه ها بیان سمت ای آقا و پشتش وایستن.
تازه دیگه کسانی هم که کلا از این مسایل به دور بودن سمتش نرن.
یعنی اصلا یادشون بره که چنین مسائلی هم هست.
حالا شما ببینید ایشون به عنوان یه دانش آموز چنین کاری کرد.
شما که دیگه معلم هستید.
ضمنا یه چیزی جاموند.
چند روز پیش همین کسی که با دانش آموز مذکور دشمنی می کرد استارت یه طرح خوب رو زد.
اول زنگ دینی شروع کرد به خوندن دعای فرج.
و بچه ها هم باهاش خوندن.
و این کار رو در یک زنگ دیگه هم تکرار کرد.
حالا خودتون دوستی رو با روش های دیگه مقایسه کنید.
سعی کنید با شاگرداتون دوست باشید.
من خودم دانش آموزم و از معلمی که خیلی خشک درس میده و حتی هنوز اسم همه ی بچه ها رو بلد نیست خوشم نمیاد.
در عوض معلمی رو دوست دارم که با بچه ها صمیمی باشه مگه اینکه ویژگی های منفی دیگری داشته باشه.
مطمئنم دانش آموزان شما هم چنین معلمی رو دوست دارن.

موضوع قفل شده است