نگاهي به روش شناسی تفسيری امامان علیهم السلام

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نگاهي به روش شناسی تفسيری امامان علیهم السلام

نگاهي به روش شناسي تفسير امامان(ع)


چکيده

دستيابي به فهم درست آيات قرآن، هدف اصلي مفسّران قرآن است. پس از عهد تدوينِ تفسير، اين مهم با شيوه‏هاي گونه‏گون به وسيله آنان صورت گرفته است که در مواضع يا مواضيعي، تفاوت‏هاي آشکاري با هم دارند. رمز و راز اين تباين‏ها، به مباني نظري ـ معرفتي مفسّران بر مي‏گردد که در سايه آن، رويکردهاي تفسيري را رقم زده است. در اين بين، عترت پيامبر در جايگاه ترجمان قرآن، تا آن جا که زمينه و ظرفيت‏هاي فرهنگي و اجتماعي اجازه داده، در زمان خود به تفسير آيات واپسين کتاب آسماني پرداخته‏اند.
نگاه آنان به قرآن، برگرفته از مبادي استوار و مباني محکمي چون جامعيت و برخورداري اين کتاب الاهي از جنبه‏هاي ظاهري و باطني است.
در سايه اين اصول اساسي، آموزه‏هاي تفسيري اهل بيت که بيش‏تر در حوزه تفسير محتوايي و مفهومي است، بر روش‏هايي اتکّا دارد. اين مقاله کوشيده است تا ابعاد آن را پژوهش کند.

واژگان کليدي:
اهل بيت، تفسير، تأويل، روش تفسيري.

درآمد

قرآن، وحي نامه جاودانه الاهي است که آموزه‏هاي آن، زمانشمول و جهانشمول است. حقيقت نزول اين خداي‏نامه به پيامبري اُمّي و به زبان عربي مورد تصديق خود قرآن کريم است.
الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَکْتُوبا عِندَهُمْ فِي التَّورَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُم ... (اعراف: (7): 157).
إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنا عَرَبِيّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (زخرف (43): 3).

مسلمانان صدر اسلام، در شبه جزيره عربستان به درک معاني و فهم مضامين بيش‏تر آيات قرآني قادر بودند؛ زيرا قرآن به زبان آن‏ها بود؛ اما زماني هم آياتي به محمّد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله نازل مي‏شد که بيش‏تر آنان و حتّي برخي صحابه نزديک حضرت، از شناخت معاني آن ناتوان بودند. در موارد نياز به فهم و درک مقاصد آيات الاهي، مسلمانان به پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله مراجعه کرده، به گونه‏اي، پاسخ پرسش خود را مي‏گرفتند. آيه 44 نحل به اين مطلب اشاره دارد:
وَأَنزَلْنَا إِلَيْکَ الذِّکْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَکَّرُونَ.
براساس اين کريمهِ وحي، رسالت پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله تبيين و تفسير آيات قرآن است. شواهدي که بر اين مطلب دلالت دارند، فراوانند؛ از جمله:
عبداللّه‏ بن مسعود (متوفّاي 32) گفته است: هر يک از ما که ده آيه از قرآن را مي‏آموختيم، از آن نمي‏گذشتيم تا اين که معنا و شيوه عمل به آن را از پيامبر دريافت مي‏کرديم (جامع البيان: ج 1، ص 88).

بدين سان مي‏توان گفت: تفسير قرآن عملاً از روزگار خود پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله آغاز شده، و بي‏گفت‏وگو، نخستين مفسّر قرآن، رسول گرامي اسلام است.
نکته در خور بيان آن که بيان و شرح پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله همانند خود قرآن، وحياني است (ر.ک: جامع لاحکام القرآن: ج 1، ص 4). بر اساس روايت اوزاعي از حسام بن عطيه، وحي الاهي نازل مي‏شد و جبرئيل سنّت را در تفسير و تبيين آن نيز بر رسول اللّه‏ مي‏آورد (الکفاية في علم الروايه: ص 27).

تفسير در مرحله آغازين خود به صورت تفسير به مأثور بوده، و آن چه به نام جريان تفسير به مأثور در تاريخ تفسير قرآن مطرح است، در ابتداي امر آن به روايت نبوي انحصار دارد. شيعه نيز به نصّ قرآن، قول پيامبر را در تفسير آيات قرآن حجّت مي‏داند؛ امّا براي اقوال صحابه و تابعين حجيّتي قائل نيست (قرآن در اسلام: ص 57).

در اين ميان، اين که آيا نخستين مفسّر قرآن، همه آيات وحي را تفسير کرد يا از دنيا رحلت فرمود در حالي که بخشي از آيات، تفسير ناشده باقي ماند، مطلبي اختلافي است، و مجال طرح آن در اين مقال نمي‏گنجد.
براساس نظر يکي از شاگردان مرحوم شهيد صدر، پيامبر به دليل اختلاف سطح فکر مخاطبان،قرآن را دو نوع تفسير کرد: تفسير همه آيات و در سطح افرادي خاص چون علي عليه‏السلام ، و ديگر، تفسير بخشي از آيات و به قدر نياز مردم (علوم القرآن: ص 98).

دوره صحابيان، دومين مرحله تفسير قرآن است. در اين مرحله، تفسير برمبناي روايت پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله است. علي عليه‏السلام سرآمد و داناترينِ مفسّران صحابي بوده (المحرّر الوجير: ج 1، ص 18) و در مراتب بعدي، عبداللّه‏ بن عبّاس (ترجمان القرآن و حبر الامه) ابن مسعود و ابيّ بن کعب قرار دارند. هر کدام از اين مفسّران، صاحب سبک ويژه‏اي در تفسير هستند.
از ويژگي‏هاي عمده و شاخص‏هاي کلّي اين جريان تفسيري، سادگي و بي‏پيرايگي، سلامت و پيراستگي از جَدل و اختلاف، پرهيز از تفسير به رأي و نقلِ صرف است.
در عهد تابعين، تفسير با محوريت مفسّران بزرگي چون مجاهد بن جبرمکي (متوفّاي 104)، سعيد بن جبير (متوفّاي 95) طاووس بن‏کيسان يماني (متوفّاي 106)، عطاء بن ابي‏رياح (متوفّاي 114) و ... ادامه يافته است (تفسير در اين دوره نيز ويژگي‏هاي خاص خود را دارا است). در اين مرحله دامنه تفسير اندکي گسترده مي‏شود و جنبه‏هاي ادبي و واژه‏شناسي، اجتهاد و اعمال نظر، مورد توجّه مفسّران قرار مي‏گيرد. شاخصه مهم در اين مرحله، نفوذ اسرائيليات و روايات موضوع به حوزه تفسير است که منشأ اصلي آن، عالمان اهل کتابي هستند که به اسلام گراييده‏اند.

جايگاه تفسير اهل بيت

از کاستي‏هاي مباحثِ تاريخ تفسير، مطرح نبودن جريان تفسيري اهل بيت است. متأسّفانه بيش‏تر کساني که پژوهش‏هاي خود را به اين حوزه از تاريخ و فرهنگ اسلام اختصاص داده‏اند، اين موضوع را به بحث نگذاشته‏اند. آن‏ها به طور عمده از جريان تفسيري صحابيان و تابعان به تفصيل سخن گفته‏اند.
مدارس تفسيري مکّه، مدينه، کوفه و بصره، هم به لحاظ جغرافيايي و هم بنا به شخصيت‏هاي تأثيرگذار، به طور گسترده مورد بحث قرار گرفته است. در اين ميان، از مکتب تفسيري اهل بيت سخني نيست؛ نه از تکوين و پيدايش آن و نه از تطوّر آن، و در يک کلام، از ويژگي‏هاي آن، بحثي به ميان نيامده است.
محسن امين عاملي از ميان اصحاب امامان، بيش از سي مفسّر را نام مي‏برد (اعيان الشيعه: ج 1، ص 125 ـ 127).

برخي از اين مفسّران چون ميثم تمار، جابر بن يزيد جعفي، ابوجناده حصين بن مخارق سلولي، محمّد بن خالد برقي، و يونس بن عبدالرّحمان به گفته فهرست نگاران اثري در تفسير داشته‏اند (اعيان الشيعه: همان؛ و نيز ... الفهرست: ص 359).
اصحاب مذکور از مباحث تفسيري امام پنجم عليه‏السلام ، امام ششم عليه‏السلام ، امام هفتم و هشتم عليه‏السلام بهره برده‏اند. اين مقاله تا حدّ امکان مي‏کوشد زواياي پنهان و آشکار اين جريان تفسيري را کاوش کند و نمادهاي تفسيري اهل بيت را عرضه بدارد.

مرجعيت علمي اهل بيت و اعتبار سنّت معصومان

اهل بيت، ذريّه و خاندان گرامي پيامبر اسلامند. عترت، کنار قرآن در جايگاه يادگارهاي جاويدان وي ميان امّت قرار دارند. واپسين فرستاده حق، از آن دو به ثَقَلين تعبير کرده که تا هنگام قيامت و برپايي رستاخيز و حضور در کنار حوض کوثر، از همديگر جدايي ناپذيرند (سنن ترمذي: ج 5، ص 662 ـ 663؛ مسند احمد بن حنبل: ج 3، ص 14؛ المستدرک علي الصحيحين: ج 3، ص 109؛ حلية الاولياء: ج 9، ص 64). بر اين روايت متواتر نبوي، نتايجي مترّتب است؛ از آن جمله، منوط بودنِ تفسير قرآن به مرجعيت اهل بيت. همگامي يا همراهي عترت و قرآن، آگاهي بي‏نظيرِ جانشينان پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله را از قرآن نشان مي‏دهد. به بيان ديگر، عصمت و برتري علمي آنان، از مقتضيات بديهي و روشن اين حديث است. آن چه بر اين موضوع تأکيد مي‏کند، بياني از حضرت مولا علي عليه‏السلام است آن جا که فرمود:
خداوند، آلودگي و پلشتي‏ها را از دامان ما پاک، و از در افتادن در دام گناه محافظت کرد. ما گواه مردم و راهنماي آنان در زمين هستيم. ما همراه قرآن، و قرآن قرين ما است و هرگز از هم جدا نخواهيم شد (کافي: ج 1، ص 191؛ بحارالانوار: ج 33، ص 270).

حجيّت يا اعتبار سنّت تفسيري اهل بيت، ادّله قرآني و حديثي دارد. يکي از آياتي که مي‏توان بر اساس آن، اين مرجعيت علمي را توجيه کرد، آيه ذکر است.
فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُم لاَ تَعْلَمُونَ (نحل (16): 43).

مضمون کلّي اين آيه، ضرورتِ مراجعه ناآگاهان را به آگاهان خاطر نشان مي‏سازد. در صورت حجّت بودن بيان و گفتار اهل ذکر، اين رجوع منطقي، و در غير آن، لغو است.
به استناد بيش‏تر روايات فريقين، اهل بيت، مصاديقِ بارز اهل ذکرند (شواهد التنزيل: ج 1 ص 432؛ احقاق الحق: ج 3، ص 842)؛ بنابراين، ضرورت يا الزام پرسش از اهل ذکر (بخوانيد اهل بيت) بديهي است و دامنه گفتارهاي قرآني آنان، حجيّت و سنديت دارد (الميزان: ج 5، ص 274).

آيه تطهير (احزاب (33): 33) نيز در اين بحث، کار آمد است. مفادّ اصلي آيه، به طهارت مطلق اهل بيت و پاکي آنان از هرگونه رجس و پليدي اشاره دارد. اگر يکي از مصاديق رجس در اين آيه، جهالت باشد (اطيب البيان: ج 1، ص 509)، ساحتِ امامان از اين نقيصه نيز مبرّا است؛ در نتيجه، سخنان آنان از اين حيث، کمال وجامعيت دارد.
دليل حديثي ديگر به جز روايت ثَقَلين، سخن ديگري از پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله مشهور به حديث سفينه است (المعارف: ص 252؛ اسرار آل محمّد: ص 653). رسول خدا در اين بيان، اهل بيت را به کشتي نوح مانند کرده، فرجام کساني را که در اين کشتي سوار شوند، همچون مسافران سفينه نوح، نيک و سلامت يافته مي‏داند.

ضرورت تفسير اهل بيت

دين پژوهان، برداشت‏هاي ناصواب، تفسيرها و تأويل‏هاي نادرست و تحريف گرايانه فراواني را در ساحتِ دين نشان داده‏اند. برخي از اين استنباط‏هاي غيرصحيح و بي‏مبنا، ظهور يا پيدايش مذاهبي را در پي داشته است. در حوزه اسلام، پيش‏بيني پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله مبني بر 73 فرقه شدن امّت اسلام پس از وي، شاهدي بر اين مدّعا است؛ از اين رو، در فرايند پاسداري از حقيقت و خلوص وحي، مهم‏ترين يا شايد دشوارترين رويارويي‏ها، رويارويي با چنين برداشت‏هاي ناصواب است.

مولاي متّقيان هنگامي که ابن عبّاس را به سوي خوارج گسيل داشت تا ضمن بحث، آنان را از جنگ برحذر دارد، به او فرمود:
لاتخاصمهم بالقرآن، فانّ القرآن حَمّال ذو وجوه؛
با آن‏ها با قرآن احتجاج يا استدلال نکن؛ زيرا قرآن به وجوه گوناگون قابل تفسير است (نهج‏البلاغه: نامه 77).
عبارتي نزديک به همين مضمون، از پيامبر وارد شده که ابن ابي‏جمهور احسايي، آن را بدين صورت گزارش کرده است:
القرآن ذلول ذو وجوه محتمله، فاجعلوه علي احسن وجوه؛
قرآن به وجوه و جنبه‏هاي گوناگون قابل تفسير است؛ آن را به نيکوترين وجه تفسير کنيد (عوالي اللئالي: ج 4، ص 104).
پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله در اين باره، سخن ديگري نيز دارد که حاکي از نگراني وي از وقوع تحريف معنوي قرآن است.

اکثر ما اخافُ علي امتي من بعدي رجل يناول القرآن يضعه علي غيرمواضعه (بحار الانوار: ج 89، ص 112).
از بيش‏ترين چيزي که پس از خود براي امّتم نگرانم، اين است که کساني قرآن را در دست گرفته، به تفسير آن بپردازند؛ ولي آن را در جاي خود [= معاني خود] قرار ندهند.
نمونه‏هايي از اين دست، بيانگر نگراني‏ها و دشواري‏هايي است که ذکر آن رفت.
حال در چنين وضعيتي، چاره کار چيست؟ پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله به منظور صيانت از ميراث هميشگي وحي، تدبيري انديشيده، و آن، معرّفي عترت است که به آن اشاره کرديم.
در ضرورت تفسير اهل بيت همين بس که امّت اسلام پس از پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله در دوره تابعين و پس از آن به جريان‏هاي تفسيري گوناگوني گرايش يافت. اين تفسيرها باعث سر در گمي يا انحراف امّت از آموزه‏هاي درست وحي و ميراث نبوي شد.

ضرورت تفسير اهل بيت از رهگذر عبارات خود معصومان نيز در خور توجّه است. علي عليه‏السلام فرموده است:
هذا کتاب اللّه‏ الصامت و هذا القرآن اِمّا هو مستور بين الدفتين لاينطق بلسان و لابُدّ من ترجمان، انما ينطق عنه الرجال (نهج‏البلاغه: خطبه 125؛ وسائل الشيعه: ج 18، ص 20).
براساس بيان مولا عليه‏السلام قرآن، کتاب صامتي است که ديگران بايد مضامين آن را بيان کنند. سخن ديگري از امام عليه‏السلام در اين باره، شايسته دقّت است:
ذلک القرآن فاستنطقوه (نهج‏البلاغه: خ 158).
اين قرآن را به سخن آوريد.
القرآن آمر زاجر و صامت ناطق (نهج‏البلاغه: خطبه 183).
قرآن، فرماندهي بازدارنده و ساکتي گويا است.
از امام باقر عليه‏السلام نيز روايتي نقل شده که ذکر آن در اين مبحث بي‏مناسبت نيست:
ان مِن علم ما اوتينا تفسير القرآن و احکامه و علم تغيير الزمان وحدثاته ... و لو وجدنا اوعيه او مستراحا لقلنا (اصول کافي: ج 1، ص 332).
از جمله علومي که به ما [اهل بيت] داده شده، علم تفسير و احکام قرآن و ... است. اگر راز نگهداران يا افراد مورد اطميناني را مي‏يافتيم، تفسير آيات را به آن‏ها مي‏گفتيم.
بي‏ترديد امام عليه‏السلام شاگرداني خاص يا اصحاب سرّي داشته است. آن‏ها به دليل ظرفيت‏هاي فکري ـ روحي والا، همواره از معارف وحياني امام باقر عليه‏السلام بهره مي‏گرفته‏اند.

شرايط تفسير و مفسّران در نظر اهل بيت

مفهوم تفسير با تأويل متفاوت است. برخي روايات از پيامبر و امامان عليهم‏السلام نيز به اين مطلب ناظر است. از نظر امام صادق عليه‏السلام تأويل آيه نهم سوره حجرات درباره کساني مصداق يافته که جنگ جَمَل را ضدّ علي عليه‏السلام راه انداختند (کافي: ج 8، ص 180). آن چه وراي اين آيه نهفته، مصداق خارجي و عيني مفاهيم قتل، طائفتان، اصلاح و عدل است؛ وگرنه مفهوم ظاهري و لغوي (تفسيري) آن‏ها روشن است؛ بدين سبب، تأويل قرآن ـ چنان که خواهيم گفت ـ در برابر تنزيل قرار دارد و تأويل آيات و تفسير باطني آيات الاهي در اختيار راسخان در علم است. تحذير امام معصوم عليه‏السلام از تأويل ناصواب آيات به وسيله اشخاصي، به معناي لفظي يا تنزيلي و تفسيري ربطي ندارد. امام باقر عليه‏السلام قتاده (متوفّاي 117) را به سبب تفسير بدون علم، سرزنش مي‏کند (صافي: ج 1، ص 57). مقصود امام اين نيست که او به معناي الفاظ يا جايگاه ادبي و مراتب بلاغي آگاهي ندارد؛ بلکه اين سرزنش يا نهي، به عدم راهيابي صحيح و احاطه نداشتن او به معناي عميق و بطون آيات قرآني معطوف است. (نيز مقدّمه دوم صافي: ص 59 که طيّ آن، گزارش برخورد امام عليه‏السلام با ابوحنيفه نيز آمده که امام او را از کساني بر مي‏شمرد که حرفي از قرآن را نمي‏داند.)

از تأويل که بگذريم، از نظر امامان معصوم، خودِ تفسير هم شرايطي دارد. اين بزرگان بر آگاهي از علوم قرآني تأکيد کرده‏اند. علوم قرآني، يعني مجموعه دانش‏هايي که در خدمت فهم بهتر قرآن است. چنين دانش‏هايي که در حکم مقدمه يا پيش شرط تفسير قرآن است، عبارتند از علم ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، شأن نزول آيات، عام و خاص، مطلق و مقيّد، مجمل و مبين. بدون شناخت اين علوم پيراموني، تفسير، راه به جايي نمي‏برد. توجّه به اين معارف و احاطه بدان‏ها در تفسير قرآن به قرآن، نقش راهبردي دارد.

امام علي عليه‏السلام ضمن بياني، سخنان پيامبر را از آن جهت که در بردارنده عام و خاص، محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ است، به قرآن تشبيه کرده (خصال: ص 256 و 257؛ اسرار آل محمّد: ص 270). امام عليه‏السلام در جايي ديگر نيز بر اين مطلب تصريح کرده، و قرآن را شامل حلال و حرام، ناسخ و منسوخ، نهي و جواز و ... دانسته است (خطبه 1). پر واضح است که مفسّر قرآن در مقام تفسير، به همه اين مراتب بايد احاطه يابد. پرهيز از تفسير به رأي نيز مورد توصيه اکيد پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و امامان معصوم است. اين که رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: هر کس قرآن را به رأي خويش تفسير کند، خدا نشيمنگاهي از آتش براي او فراهم مي‏کند (صافي: ج 1، ص 70)، يا امام صادق فرمود: کسي که قرآن را به رأي خود تفسير کند، اگر هم تصادفا تفسيرش درست باشد، اجري نمي‏برد، همه به نهي از تفسير به رأي ناظر است (صافي: ج 1، ص 71).

گونه ‏هاي تفسيري اهل بيت

روش‏هاي تفسير، شيوه‏هايي است که مفسّران براي کشف معاني و الفاظ آيات قرآني به کار مي‏گيرند. گر چه از نظر تفسير پژوهان، اين روش‏ها متعدّدند (التفسير و المفسّرون: ج 1، ص 146 ـ 149)، از يک نظر مي‏توان گفت که از زمان صحابه تا کنون، دو روش کلّي در تفسير قرآن مورد عمل قرار گرفته است: يکي روش تفسير به مأثور، و ديگري روش تفسيري عقلي ـ اجتهادي. مقصود از روش تفسير به مأثور، تفسير آيات از طريق روايات پيامبر و صحابه (در نظر اهل تسنّن) و معصومان است. برخي محقّقان برآنند که تفسير آيه به آيه (قرآن به قرآن) نيز در اين تعريف مندرج است (التفسير و المفسّرون: ج 1، ص 153 و نيز: اصول التفسير و قواعده: ص 111؛ المبادي العامه للتفسير: ص 55). در روش دوم، مفسّر، خودْورزانه آيات را تفسير مي‏کند. اين قبيل مفسّران، از روايات هم استفاده مي‏کنند؛ امّا کوشش عقلاني در اين تفسير، نقش محوري دارد. رويکردهاي گونه‏گون کلامي، لغوي، فلسفي، عرفاني، فقهي و ... در پرتو اين روش کلّي پديد آمده است.
چه نسبتي بين شيوه تفسيري اهل بيت با آن روش‏ها وجود دارد؟ اگر در روايات تفسيري اهل بيت که در آثار اصحاب و شاگردان آنان به صورت مدوّن يا ضمن مباحث ديگر درج شده، دقّت کنيم، در مي‏يابيم که آن‏ها در تفسير قرآن، به اصولي معتقد بوده‏اند. امامان بزرگ به جامعيت قرآن و مرجع بودن آن اعتقاد داشتند؛ از اين رو، روايات تفسيري آنان در ميدان‏هاي گوناگون اعتقادي، اجتماعي و فقهي وارد شده است. آنان همچنين براي آيات قرآني، جنبه‏هاي ظاهري وباطني قائل بودند (احياء علوم الدين: ج 1، ص 341؛ صافي: ج 1، ص 65 و 66). در پرتو اين مباني استوار و اصول بنيادين مي‏توان در تفسير اهل بيت از روش‏هاي ذيل سخن گفت:

روش قرآن به قرآن

تأمّل در روايات تفسيري آموزگاران بزرگ تفسير نشان مي‏دهد که طريق تفسير قرآن به قرآن، قديم‏ترين روش تفسيري است (الميزان: ج 1، ص 25). مرحوم طباطبايي بر اين باور است که پيامبر يا امامان اهل بيت در تفسير آيه‏اي، از حجّت و برهاني علمي و نظري يا فرضيه‏اي علمي کمک نگرفته‏اند (الميزان، همان جا). قرآن که تبيان کلّ شي‏ء است، چگونه بيان خودش نباشد؟ امامان اهل بيت با توجّه به اين اصل روشن، اين روش را در تفسير قرآن به کار بسته‏اند.
امام علي عليه‏السلام آيه «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ» را با آيه «وَمَن يُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِينَ ...» (نساء (4): 69) تفسير کرده است (بحار: ج 65، ص 78؛ تفسير امام عسکري: ص 50).
وي در تبيين آيه «لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» (بقره (2): 124)، به آيه «إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ» (لقمان (31): 13) استناد مي‏کند. از رهگذر اين تفسير، ظلم به شرک تفسير مي‏شود (نورالثقلين: ج 1، ص 121 و 122؛ احتجاج: ج 1، ص 251).
تفسير امام صادق عليه‏السلام از آيه 6 بقره درباره کفر و انواع آن، با استناد به آياتي همچون:
وَمَا يُهْلِکُنَا الاَّ الدَّهْرُ (جاثيه (45): 24)؛
وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْما وَعُلُوّا (نمل (27): 14)؛
هذَا مِن فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي ءَأَشْکُرُ أَم أَکْفُرُ ... (نمل (27): 40)؛
وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَکُمْ ... أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ (بقره (2): 63 و 85)؛
کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغَضاءُ ... (ممتحنه (60): 4)،
نمونه‏اي ديگر است. از نظر امام صادق عليه‏السلام کفر مراتبي دارد و با استشهاد به آيات مذکور، شدّت و ضعف مي‏پذيرد.
در تفسير امام باقر عليه‏السلام مواردي يافت مي‏شود که واژه‏هاي مشکل با کمک خود آيات توضيح داده شده‏اند. مي‏توان تفسير کلمه روح با استناد به آيات (واقعه (56): 8 ـ 11)؛ (بقره (2): 253)؛ (مجادله (58): 22)؛ (نحل (16): 70) را نمونه‏اي از اين روش تفسير امام عليه‏السلام دانست. در اين تفسير، امام باقر عليه‏السلام انبيا را داراي روح قدسي، اصحاب ميمنه را داراي روح ايمان، روح قوت، روح بدن، اصحاب مشئمه را از زمره کساني مي‏داند که روح ايمان ندارند؛ ولي در عوض داراي روح بدني و شهواني و روح قوتند، تفسير مي‏کند (بصائر الدرجات: ص 468).
يکي ديگر از جنبه‏هاي تفسير قرآن به قرآن در تفسير امامان، ارجاع آيات متشابه به آيات محکم است. امام صادق عليه‏السلام در تفسير آيه 55 زخرف «فلمّا آسفونا انتقمنا ...» فرموده است:
خداوند، مانند ما تأسّف نمي‏خورد؛ بلکه تأسّف و رضاي خدا، همان تأسّف و رضاي دوستان خدا است، و خشم دوستان خدا، در حقيقت خشم خداوند است (شيخ صدوق، توحيد، ص 119 و 120).
به اين ترتيب، آيه متشابه را با ارجاع به آيه محکمِ «من يطع الرسول فقد اطاع اللّه‏ ...» (نساء (4):80) و نيز آيه «ان الذين يبايعونک انما يبايعون اللّه‏ ...» (فتح (48): 10) تفسير مي‏کند.

تفسير به مأثور

به عقيده شيعه، سخن امامان معصوم، در حکم سخن پيامبر است و به شرط رعايت موازين و ملاک‏هاي گزينش حديث و استواري متن آن، احاديث امامان، همان منزلت احاديث پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله را دارد (تبيان: ج 1، ص 86 و 87). به مقتضاي مضمون روايتي که شيخ مفيد (امالي: ص 42) از امام باقر عليه‏السلام آورده، ريشه گفته‏هاي ايشان به پيامبر و در نهايت به خداوند مي‏رسد. از نظر امام صادق عليه‏السلام ميراث علمي امامان بر گرفته از پيامبر است (کافي: ج 1، ص 292 و 293). به نظر شيخ بهايي، احاديث شيعه، به امامان دوازدگانه مي‏رسد و آن‏ها نيز گفتار خود را به پيامبر مي‏رسانند و علوم اهل بيت هم از مشکات وحي نشأت مي‏گيرد (الوجيزه: ص 22).

بدين سان، امامان، افزون بر بهره‏گيري از روش قرآن به قرآن، در مواردي، تفسير خود را به سخنان پيامبر يا ديگر امامان مستند ساخته‏اند. حضرات معصوم، تفسير آيات بسياري را از رسول خدا آورده‏اند.
امام علي عليه‏السلام در تفسير «و ذکرهم بايام اللّه‏، «ابراهيم (14): 5)، ايّام اللّه‏ را به استناد سخن پيامبر، نعمت‏هاي خدا مي‏داند (شيخ طوسي، امالي: مجلس 17؛ البرهان: ج 2، ص 305؛ بحارالانوار: ج 67،
ص 20). وي همچنين در تفسير آيه «هل جزاء الاحسان الا الاحسان» از پيامبر روايت مي‏کند که فرمود: پاداش کسي که به او نعمت توحيد دادم، جز بهشت نيست. (صدوق، توحيد: ص 6؛ کنزالدقائق: ج 12، ص 587).
امام کاظم عليه‏السلام پاسخ سؤال يکي از اصحاب خود را درباره آيه «فصيام ثلاثه ايام في الحج و سبعة اذا رجعتم ...» (بقره (2): 196)، با استناد به قول امام صادق بيان داشته است. (تفسير عياشي: ج 1، ص 199؛ بحارالانوار: ج 99، ص 291).
امام رضا عليه‏السلام نيز در تفسير آيه شريفه «...وقولوا حِطّة نغفرلکم خطاياکم وسنزيد المحسنين» (بقره (2): 58)، قول امام باقر را که فرمود: ما حِطّه شما هستيم، در تفسير آيه آورده است (تفسير عياشي: ج 1، ص 135؛ بحار: ج 23، ص 122).

تفسير محتوايي يا تأويل گرايانه

بخش اصلي تفسير اهل بيت، حول محور تفسير معنوي قرآن است. تفسير معنوي، همان تفسير محتوايي يا تبيين مفهومي آيات به شمار مي‏رود. اين سخن به اين معنا نيست که آنان به شرح الفاظ يا بيان لغوي کلمات و آيات قرآن اهتمام نداشته‏اند؛ بلکه به اين معنا است که قرآن به لحاظ داشتن وجوه گوناگون، تفسير يا تأويل‏هاي متفاوت را برمي‏تابد و اين جا است که حضور معنوي و علمي اهل بيت در جايگاه مصداق اهل ذکر معنا مي‏يابد.
بر اين اساس، تأويل آيات به صورت مصاديق بارز راسخان در علم، دامنه گسترده‏اي را در حوزه رواياتِ تفسيري شامل شده است.
واژه تأويل به صورت اسمي و مصدري خود مجموعا در هفت سوره و هفده بار در قرآن به کار رفته است. تعمّق در آيات پيشين که کلمه تأويل در آن به کار رفته، بيانگر معناي تأويل در يکي از اين معاني است.

أ: توجيه کردن آيه متشابه؛
ب: تعبير رؤيا؛
ج: عاقبت امر و سرانجام کار؛
د: کشف معناي باطني آيه.
افزون بر اين معاني، تأويل در لسان پيامبر و برخي از ياران و جانشينان او نيز به کار رفته است. معناي تأويل در اين قبيل روايات، تطبيق و برداشت‏هاي کلّي و همه جانبه‏اي است که از آيه استفاده مي‏شود. (براي اطّلاع بيش‏تر، ر.ک: جريان‏شناسي تفسير عرفاني از نگارنده: ص 20 ـ 28). به بيان ديگر، از رهگذر دقّت در اين روايات مي‏توان استنباط کرد که تأويل، همان معناشناسي قرآن با توجّه به واقعيّات جاريِ هر زمان است. تأويل‏گرايي يا تفسير معنوي امامان، در شيوه‏هاي ذيل تبلور يافته است.

أ. تعيين مصداق يا تطبيق
در اين روش، آيات با واقعيات و حوادث محسوس يا انسان‏هايي خاص تطبيق مي‏يابد. در فرايند تطبيق، مفهوم معنوي آيات، چهره‏اي عيني به خود گرفته است.
تأويل مصداقي امام صادق در تفسير آيه کريمه «ولا تؤتو السفها اموالکم التي جعل لکم قياما» (نساء (4): 5)، نمونه‏اي قابل ذکر است. امام عليه‏السلام با استناد به سخن پيامبر، «سفهاء» را به انسان شرابخوار تأويل مي‏کند (مجمع البيان: ج 3 و 4، ص 14).

نمونه ديگر در تفسير امام علي از واژه‏هاي «حسنه» و «سيّئه» تجلّي يافته است. وي اين دو واژه را که به ترتيب در آيات «من جاء بالحسنه فله خير منها» (نمل (27): 89)، و «من جاء بالسيّئّه فکُبّتْ و جوههم في النار ...» (نمل (27): 90) آمده، به حبّ اهل بيت و بغض اهل بيت تأويل کرده است.
امام سجاد عليه‏السلام نيز امامان را مصداق يا تأويل آن آيات دانسته است (فرات کوفي: ص 314؛ معاني الاخبار: ص 298). در مواردي اقوال تفسيري امام باقر عليه‏السلام به تأويل آيات به آن چه درباره امامان است، اشاره دارد؛ مانند تفسير او از آيه «ادخلوا في السلم» (بقره: 208) که منظور از «السلم» را آل محمّد و ولايت آنان مي‏داند (تفسير عياشي: ج 1، ص 213 و نيز ر.ک: صافي: ج 1، ص 372؛ تفسير عياشي: ج 3، ص 37). سِلم تفسير ديگري نيز دارد که به آن اشاره خواهيم کرد.

ب. توسعه مفهومي يا جري و تطبيق
اين اصطلاح، از روايت امام باقر عليه‏السلام مأخوذ است. حضرت فرموده است: اگر اين گونه باشد که وقتي آيه‏اي درباره قومي نازل شد، پس از آن که آن قوم مردند، آن آيه نيز بميرد، از قرآن چيزي باقي نمي‏ماند؛ امّا قرآن، تا آسمان‏ها و زمين برقرار است، جاري خواهد بود و براي هر قوم، آيه‏اي است که آن را مي‏خوانند و از آن، بهره نيک يا بد دارند (تفسير عياشي: ج 1، ص 85). از سوي ديگر، بعضي روايات، بطن قرآن را که به نحوي توسعه مفهومي واژه يا آيه قرآني است، از قبيل جري تلقّي کرده‏اند (قرآن در اسلام: ص 50)؛ بدين رو، مفهومي را از آيات قرآني توسعه بخشيدن، و آن را در جاري زمان تفسير کردن، از ديگر شيوه‏هاي تفسير محتوايي امامان بوده است.

تفسير امام علي عليه‏السلام از مفهوم نصيب در آيه شريفه «ولاتنس نصيبک من الدنيا» (قصص (28): 77) که درباره قارون است، به مفاهيم سلامت، توانايي، فراغت و جواني توسعه دادن، شاهدي بر اين مطلب است (معاني الاخبار: ص 325؛ نور الثقلين: ج 4، ص 139).
امام علي همچنين مفهوم معامله‏کنندگان جان با خدا را به گونه‏اي وسعت داده و به همه کساني که در راه امر به معروف و نهي ازمنکر به شهادت مي‏رسند، تأويل کرده است (مجمع البيان: ج 1 و 2، ص 301).

نقش تعليم اهل بيت در تفسير

برخي بر اين عقيده‏اند که اهل بيت، در تفسير قرآن، نقش تعليمي را ايفا کرده‏اند. به عبارت ديگر، امامان اهل بيت درصدد آموختن روش تفسير و چگونگي بهره‏گيري از آيات در تفسير بوده‏اند، نه آن که درصدد باشند همه آيات را تفسير کنند (التفسير و المفسّرون في ثوبه القشيب: ج 1، ص 468). امامان با نمونه‏هايي که در تفسير آيات ارائه فرموده‏اند، در واقع خواسته‏اند اصول و مبادي تفسير قرآن را براي اصحاب و شاگردان تبيين کنند (همان). هر چند احاديث تفسيري امامان فراوان نيست، و به تعبير علاّمه طباطبايي، صحابه از علي عليه‏السلام در تفسير قرآن تعدادي حديث نقل کرده و از تابعان نيز بيش از صد حديث نقل نکرده‏اند (الميزان: ج 5، ص 274)؛ امّا اين روايات براي آموزش روش تفسيري آنان کافي است.
در بخش‏هاي پيشين مقاله، محورهاي مهّم تفسير اهل بيت از قبيل تفسير قرآن به قرآن، تفسير قرآن از طريق احاديث رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و تأويل به معناي خاصّ آن تصريح شد. در بحث نقش تعليمي اهل بيت نيز به نکاتي در تکميل مباحث پيش‏گفته اشاره مي‏شود.

1. پرهيز از رجوع يا استناد به اقوال اهل کتاب در تفسير قرآن مورد تأکيد امامان بوده است. روايت حماد بن عيسي از قول امام صادق عليه‏السلام در نفي سخن يهود مبني بر آن که چهار زانو نشستن مکروه نيست، نمونه‏اي است که مي‏توان از آن ياد کرد (کافي: ج 2، ص 661).
2. توجّه به لغت در حدّ کفايت، از آموزه‏هاي ديگر تفسير اهل بيت است. روايت ابي محمر سعدي از امام علي عليه‏السلام درباره آيه 77 آل عمران شنيدني است. امام عليه‏السلام در تفسير آيه «ولاينظر اليهم يوم القيامه ...» فرمود: يعني در روز قيامت به خير و رحمت به ايشان نگريسته نمي‏شود؛ چنان که عرب، به سيّد و بزرگ خود مي‏گويد: «لاتنظُر اليناً»؛ يعني چيزي (خبري) از شما به ما نمي‏رسد. در اين جا نيز معناي عبارت اين است که خداوند، خير و رحمتي براي آن‏ها نخواهد فرستاد و با ديده رحمت به آن‏ها نمي‏نگرد (تفسير عياشي: ج 1، ص 315).

تفسير امام باقر عليه‏السلام در معناي يد که فرموده است: يد در لغت عرب به معناي قدرت ونعمت است (توحيد صدوق: ص 104).
از طرف ديگر، اهل بيت عليهم‏السلام از اشعار جاهلي در تفسير آيات قرآن پرهيز مي‏کردند. حتّي امام علي عليه‏السلام بزرگ‏ترين شاعر عرب جاهلي (امروء القيس) را گمراه مي‏خواند. با اين وصف، اقوال گمراهان چگونه مي‏تواند مستند قرآني باشد؟ (نهج‏البلاغه: کلمه 455).
3. توجّه به سياق نيز از مواردي است که امامان در تفسير خود بهره گرفته‏اند. در تفسير علي بن ابراهيم قمي به نقل از امام صادق عليه‏السلام ذيل آيه شريفه «صبغة اللّه‏ و من احسن من اللّه‏ صبغة و نحن له عابدون»، صبغه به معناي «اسلام» است.
مرحوم طباطبايي، ذيل اين آيه گفته است: سياق آيات بر دعوت از اهل کتاب به پذيرش اسلام دلالت دارد (الميزان: ج 1، ص 315؛ و نيز ر.ک: صافي: ج 1، ص 289).

4. امامان در جايگاه روشنگران مسير تفسير قرآن به قرآن در لابه‏لاي مباحث قرآني خود، از استدلال‏هاي عقلي ابا نداشته‏اند. لزوم تدبّر در آيات وحي که از آموزه‏هاي خود قرآن کريم است، از نظر امامان نيز مورد تأکيد قرار گرفته است. دقّت در تفسير برخي آيات همچون آيه وضو (مائده (5): 6)؛ آيه قصر در سفر (نساء (4): 101 و 102) به وسيله امام باقر، آيه قطع يد (مائده (5): 38) از امام جواد عليه‏السلام يا آيه (اعراف (7): 7)، (بقره (2): 219) در بحث تحريم خمر که از امام موسي ابن جعفر عليه‏السلام رسيده و مواردي ديگر، نشان مي‏دهد که امامان در پرتو عقل و تدبّر در آيات، دقايق و ظرافت‏هايي را در تفسير به کار گرفته‏اند که به سان سرمشق و الگويي مي‏تواند در تفسير قرآن مورد استفاده قرار گيرد (ر.ک: کافي: ج 3، ص 30؛ المنار، ج 6، ص 226 و 227؛ من لايحضره الفقيه: ج 1، ص 278 و 279، حديث 1266).

منابع
[SPOILER]
1. ابن ابي جمهور احسائي: عوالي اللئالي، تحقيق مرعشي و مجتبي عراقي، قم، 1404 ق.
2. ابن عطيه اندلسي: المحرّر الوجيز في تفسير الکتاب العزيز، بي‏جا، 1395 ق.
3. ابن قتيبه: المعارف، دارالکتب العلميه، بيروت، 1407 ق.
4. ابن نديم: الفهرست، ترجمه محمّدرضا تجدد، اميرکبير، تهران، 1366 ش.
5. احمد بن حنبل: مسند، استانبول، 1982 م.
6. اصفهاني، ابو نعيم: حلية الاولياء، دارالکتب العلميه، بيروت، 1409 ق.
7. بحراني، سيد هاشم: البرهان في تفسير القرآن، مؤسسه اسماعيليان، قم.
8. بهايي، بهاءالدين: الوجيزه، چاپ سنگي ضميمه درايه شهيد ثاني.
9. ترمذي، محمّد بن عيسي: سنن الترمذي، استانبول، 1981 م.
10. تفسير فرات الکوفي، تحقيق محمّد کاظم [محمودي] تهران.
11. تفسير منسوب به امام عسکري، منشورات امام مهدي، قم، بي‏تا.
12. حاکم حسکاني، عبيداللّه‏ بن احمد: شواهد التنزيل لقواعد التفصيل، تحقيق محمّدباقر محمودي، تهران، 1411 ق.
13. حاکم نيشابوري، ابو عبداللّه‏: المستدرک علي الصحيحين، به اهتمام، يوسف مرعشي، بيروت، بي‏تا.
14. حرّ عاملي، محمّد بن حسن: وسائل الشيعه الي تحصيل الشريعه، تحقيق رباني شيرازي، بيروت.
15. حکيم، محمّدباقر: علوم القرآن، مجمع علمي اسلامي، تهران، 1403 ق.
16. خطيب بغدادي، الکفاية في علم الروايه، تحقيق احمد عمر هاشم، بيروت، 1406 ق.
17. ذهبي، محمّدحسين: التفسير و المفسّرون، بي‏جا، بي‏تا.
18. سليم بن قيس هلالي: اسرار آل محمّد، ترجمه اسماعيل انصاري، قم، 1375 ش.
19. شوشتري، قاضي نوراللّه‏: احقاق الحق، تحقيق آيت اللّه‏ مرعشي نجفي، قم.
20. صدوق، محمّد بن علي بن بابويه: توحيد، مقدمه سيد حسن خراسان، نجف، 1386 ق.
21. صدوق، محمّد بن علي بن بابويه: معاني الاخبار، تصحيح علي‏اکبر غفاري، قم، 1361 ش.
22. صدوق، محمّد بن علي بن بابويه: من لايحضره الفقيه، به اهتمام موسوي خراساني، بيروت، 1401 ق.
23. صدوق، محمّد بن علي: خصال، تصحيح علي اکبر غفاري، قم، 1403 ق.
24. صغير، محمّدحسين: المبادي العامه للتفسير، قم، 1413 ق.
25. صفار، محمّد بن حسن: بصائر الدرجات، منشورات اعلمي، تهران، بي‏تا.
26. طباطبايي، محمّدحسين: الميزان في تفسير القرآن، موسسه اعملي، بيروت، 1393 ق.
27. طباطبايي، محمّدحسين: قرآن در اسلام، قم، 1361 ش.
28. طبرسي، ابو منصور، احمد بن علي: احتجاج، تحقيق سيد محمّدباقر خراساني، نجف، 1386 ق.
29. طبرسي، فضل بن حسن: مجمع البيان، تحقيق هاشم رسولي محلاتي، يزدي طباطبايي، بيروت، 1408 ق.
30. طبري، محمّد بن جرير: جامع البيان عن تأويل آي القرآن، تحقيق محمود محمّد شاکر، احمد محمّد شاکر، دارالمعارف، مصر.
31. طوسي، محمّد بن حسن: امالي، تحقيق سيد حسن موسوي خراساني، قم، 1414 ق.
32. طيب، عبدالحسين: اطيب البيان في تفسير القرآن، تهران، 1393 ق.
33. عبده، رشيد رضا: تفسير المنار، بيروت، افست، بي‏تا.
34. عروسي حويزي، عبدعلي: نور الثقلين، تحقيق سيد هاشم رسولي محلاتي، افست قم.
35. عک، عبدالرحمن: اصول التفسير و قواعده، دارالنفائس، بيروت، 1406 ق.
36. عياشي سمرقندي، محمّد بن مسعود: التفسير، تحقيق، قسم الدراسات الاسلاميه، قم، 1421 ق.
37. غزالي، ابو حامد: احياء علوم الدين، دار الفکر، بيروت، [بي‏تا].
38. فيض کاشاني، محمّد بن مرتضي: الصافي في تفسير القرآن، تحقيق محسن حسيني اميني، تهران، 1419 ق.
39. قاسم پور، محسن: جريان‏شناسي تفسير عرفاني، انتشارات ثمين، تهران، 1381 ش.
40. قرطبي، محمّد بن احمد: جامع لاحکام القرآن، تحقيق، محمّد عبدالقادر عطا، بيروت، 1408 ق.
41. کليني، محمّد بن يعقوب: الکافي، تحقيق علي اکبر غفاري، تهران، 1388 ق.
42. کليني، محمّد بن يعقوب: کافي، با ترجمه و شرح جواد مصطفوي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اهل بيت، بي‏تا.
43. مجلسي، محمّدباقر: بحارالانوار، انتشارات الوفاء، بيروت، 1404 ق.
44. محسن امين: اعيان الشيعه، دارالتعارف، بيروت، 1380 ق.
45. مشهدي، محمّد بن محمّدرضا قمي: کنز الدقائق و بحر الغرائب، تحقيق حسين درگاهي، وزارت ارشاد، 1411 ق.
46. معرفت، محمّدهادي: التفسير و المفسّرون في ثوبه القشيب، مشهد، 1418 ـ 1419 ق.
47. مفيد، محمّد بن محمّد: امالي، تحقيق علي اکبر غفاري، قم، 1403 ق.

نویسنده : دکتر محسن قاسم‏پور[/SPOILER]

موضوع قفل شده است