««آداب نماز»» = ««تعلیم قلب»» از امام خمینی رحمة الله علیه

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
««آداب نماز»» = ««تعلیم قلب»» از امام خمینی رحمة الله علیه

مقدمه
برای نماز غیر از ظاهر, باطنی است و چنانچه برای ظاهر آدابی است, برای باطن آدابی است قلبیه باطنیه. ص 2 مقاله اولی: درآدابی که در تمام حالات نماز بلکه در تمام عبادات و مناسک ضرور است و در آن چند فصل است. ص 7 فصل اول یکی از آداب قلبیه در عبادت و وظایف باطنیه سالک طریق آخرت, توجه به عز ربوبیت و ذل عبودیت است. ص 7 کمال و نقص انسانیت تابع کمال و نقص این امر است. ص 7 جز با مقام عبودیت نتوان به معراج حقیقی مطلق رسید ؛ و لهذا در آیه شریفه فرماید : سبحان الذی اسری بعبده(اسرا 1) ص 10 فصل دوم : در مراتب مقامات اهل سلوک 1- مرتبه علم : و آن چنان است که به سلوک علمی و برهان فلسفی ثابت نماید ذلت عبودیت و عزت ربوبیت را . ص 11 لکن این حجاب از حجب غلیظه است که گفته اند: العم هو الحجاب الاکبر. ص11 2- در این مرتبه آنچه را عقل با قوت برهان و سلوک علمی ادراک کرده با قلم عقل به صفحه قلب بنگارد و حقیقت ذل عبودیت و عز ربوبیت را به قلب برساند و از قیود و حجب علمیه فارغ گردد. پس نتیجه مقام دوم حصول ایمان به حقایق است .ص 12 3- مقام سوم مقام اطمینان و طمانینه نفس است که در حقیقت مرتبه کامله ایمان است. ص 12 4- مقام چهارم مقام مشاهده است . ص 12 فصل سوم : در بیان خشوع است. حقیقت خشوع عبارت است از خضوع تام ممزوج با حب یا خوف.و آن حاصل شود از ادراک عظمت و سطوت و هیبت جمال و جلال. ص 13 پاره ای از قلوب عشقی و از مظاهر جمالند و پاره ای از قلوب خوفی و از مظاهر جلالند.(هرکس با توجه به حالت قلبی خود رو به این امر می آورد) ص 13 پس خشوع گاهی ممزوج با حب است و گاهی ممزوج با خوف و وحشت است , گرچه در هر حبی وحشتی و در هر خوفی حبی است . ص14 امثال ماها باید در صدد تحصیل خشوع از طریق علم یا ایمان برآییم. ص 14 فصل چهارم و از آداب مهمه قلبیه عبادات , خصوصا عبادات ذکریه , طمانینه است. ص 14 طمانینه عبارت است از آن که شخص سالک عبادت را از روی سکونت قلب و اطمینان خاطر بجا آورد. ص 16 یکی از نکات تکرار عبادات و تکثار اذکار و اوراد آن است که قلب را از آن ها تاثیری حاصل آید و انفعالی رخ دهد تا کم کم حقیقیت ذکر و عبادت تشکیل باطن ذات سالک را دهد و قلبش با روح عبادت متحد گردد. ص 17 فصل پنجم : در بیان محافظت عبادت از تصرف شیطان است خلوص از تصرف شیطان که مقدمه اخلاص است به حقیقت حاصل نشود مگر آن که سالک در سلوکش خدا خواه شود و خود خواهی و خودپرستی را که منشا تمام مفاسد و ام الامراض باطن است زیر پا نهد. ص 20 در جمیع حرکات و افعال سوء ظن کامل به خود داشته باشد و هیچ گاه آن را سر خود و رها نکند. ص 21 فصل ششم : در بیان نشاط و بهجت است سالک جدیت کند که عبادت را از روی نشاط و بهجت قلب و فرح و انبساط خاطر بجا آورد و از کسالت و ادبار نفس در وقت عبادت احتراز شدید کند. ص 23 (ادب دیگری که در این باب مطرح است مراعات می باشد که Smile سالک در هر مرتبه که هست , چه در ریاضات و جاهدات علمیه یا نفسانیه یا عملیه, مراعات حال خود را بکند و با رفق و مدارا با نفس رفتار نماید و زاید بر طاقت و حالت خود تحمیل آن نکند. ص 25 فصل هفتم: در بیان تفهیم است آن چنان است که انسان قلب خود را در ابتدا امر چون طفلی پندارد که زبان باز نکرده و آن را می خواهد تعلیم دهد ؛ پس هر یک از اذکار و اوراد و حقایق و اسرار عبادات را با کمال دقت و سعی به آن تعلیم دهد و در هر مرتبه ای از کمال هست , آن حقیقتی را که ادراک نموده به قلب بفهماند. پس اگر اهل فهم معانی و اذکار نیست واز اسرار عبادات بی بهره است همان معنای اجمالی را که قرآن کلام خداست و اذکار یادآوری حق است و عبادات اطاعت و فرمانبرداری پروردگار است تعلیم قلب کند و به قلب همین معانی اجمالیه را بفهماند . و اگر اهل فهم معانی صوریه قرآن و اذکار است همان معانی صوریه را از قبیل وعد و وعید و امرو نهی و از علم مبدا و معاد به آن مقدار که ادراک نموده به قلب تعلیم دهد . و اگر کشف حقیقتی از حقایق معارف یا سری از اسرار عبادات برای او شده همان را با کمال سعی و کوشش به قلب تعلیم کند و آن را تفهیم نماید. و نتیجه این تفهیم آن است که پس از مدتی مواظبت زبان قلب گشوده شود و قلب ذاکر و متذکر گردد.ص 28 علامت آن که زبان قلب گشوده شده آن است که تعب ذکر و زحمت آن مرتفع شود و نشاط و فرح رخ دهد و خستگی و رنج زایل گردد. ص 29 فصل هشتم : در بیان حضور قلب است فصل نهم : در بیان احدیث راجع به ترغیب حضور قلب رسول اکرم (ص) : عبادت کن خدای تعالی را چنانکه گویا او را می بینی و اگر تو او را نمی بینی او تورا می بیند. از این حدیث دو مرتبه از مراتب حضور قلب استفاده می شود: اول اینکه سالک مشغول حاضر باشد و از حضور و محضر نیز غافل باشد. دوم آن است که خود را حاضر محضر ببیند و ادب حضور و محضر ملحوظ دارد. ص 38 فصل دهم : در دعوت به تحصیل حضور قلب پس ای عزیز , اگر ایمان به آنچه ذکر شد که گفته انبیاء علیهم السلام است آوردی و خود را برای تحصیل سعادت و سفر آخرت مهیا نمودی و لازم دانستی حضور قلب را که کلید گنج سعادت است تحصیل کنی , راه تحصیل آن این است که اولا رفع موانع حضور قلب نمایی و پس از آن اقدام به خود آن کنی . اما مانع حضور قلب در عبادات تشتت خاطر و کثرت واردات قلبیه است ( یا از طریق حواس ظاهره یا تخیلات و تفکرات باطنیه یا ترکیبی از هردو) و طریق علاج , قلع ماده کلی به اصلاح خیال و وهم است . و گاهی تشتت خاطر مانع از حضور قلب است که به طریق کلی دو منشا بزرگ دارد : یکی هرزه گردی و فرار بودن خود طایر خیال است و دوم حب دنیا و تعلق خاطر به حیثیات دنیوی است. ص 42و43 فصل یازدهم : در بیان دوای هرزه گردی خیال طریق عمده رام نمودن قوه خیال عمل نمودن به خلاف است. و آن چنان است که انسان در وقت نماز خود را مهیا کند که حفظ خیال در نماز کند و آن را حبس در عمل نماید و به مجرد این که بخواهد از چنگ انسان فرار کند آن را استرجاع نماید و در هر یک از حرکات و سکنات و اذکار و اعمال نماز ملتفت حال آن باشد و از حال آن تفتیش نماید و نگذارد سر خود باشد. ص 44 عمده در این باب حس احتیاج است که آن درما کمتر است ؛ قلب ما باور نکرده است که سرمایه سعادت عالم آخرت و وسیله زندگانی روزگارهای غیر متناهی نماز است. ص 45 **( نظریه مهمی در باب دنیا و آخرت ) ص 45 فصل دوازدهم : در بیان آنکه حب دنیا باعث تشتت خیال است و علاج آن دل ما چون با حب دنیا آمیخته شده و مقصد و مقصودی جز تعمیر آن ندارد , ناچار این حب مانع از فراغت قلب و حضورآن در محضر قدس شود. وعلاج این مرض مهلک و فساد خانمان سوز با علم و عمل نافع است. اما علم نافع برای این مرض , تفکر در ثمرات و نتایج آن و مقایسه کردن بین آن ها و مضار و مهالک حاصله ازآن است. ص 48 طریق علاج عملی آن است که معامله به ضد کند : پس اگر به مال و منال علاقه دارد با بسط و ید و صدقات واجبه و مستحبه ریشه آن را از دل بکند. ص 50 تتمیم : در اعراض دادن نفس است از دنیا و عزم بر سلوک. ص 52 مقاله ثانیه : در مقدمات نماز است وذکر بعض آداب قلبیه آن و در آن چند مقصد است مقصد اول : در طهارت است و در آن چند فصل است فصل اول : در بیان اجمالی طهور است بر سالک الی الله لازم است که در اول امر رفع موانع و قذرات کند تا اتصاف به طهارت و حصول طهور که از عالم نور است برای او میسور شود ؛ و تا تطهیر جمیع قذرات ظاهریه و باطنیه و علنیه و سریه نشود , سالک را حظی از محضر و حضور نخواهد بود. ص 56 اولین مراتب قذرات , قذرات آلات و قوای ظاهریه نفس است . ص 56 (دومین مرتبه)یکی از موانع بزرگ این سلوک قذارات معاصی است که با آب پاک و پاکیزه توبه نصوح باید آن را تطهیر کرد . ص 56 (مرتبه سوم) پس از آنکه لوث اخلاق فاسده را با آب طاهر پاکیزه علم نافع و ارتیاض شرعی صالح از لوح نفس شست و شو نموده , باید اشتغال پیدا کند به تطهیر قلب از تعلق به غیر حق و توجه به خود و عالم . و منشا آن حب دنیااست که بالاترین خطاهاست , و حب نفس است که مادر همه امراض است. ص57-58 تطهیر از حب نفس و دنیا اول مرتبه تطهیر سلوک الی الله است حقیقتا. ص 58 بالاترین قذارات معنویه که تطهیر آن را با هفت دریا تیوان نمود و انبیاء عظام علیهم السلام را عاجز نموده , قذارت جهل مرکب است. ص 58 بر انسان لازم است که با تفکر در حال انبیاء و اولیای کمل صلوات الله علیهم و تذکر مقامات آنها , این قذارت را از باطن شستشو دهد. ص 59 فصل دوم : در اشاره به مراتب طهور است اول مرتبه طهارت متسنن شدن به سنن الهیه و موتمر شدن به اوامر حق است و مرتبه دوم متحلی شدن به فضایل اخلاق و فواضل ملکات است و مرتبه سوم طهور قلبی است که عبارت است از تسلیم نمودن قلب را به حق . ص 61 فصل سوم : درآداب قلبیه سالک است هنگام توجه به آب برای طهارت امام صادق (ع): چون اراده طهارت و وضو کردی متوجه آب بشو آن سان که متوجه رحمت حق شوی زیرا که حق تعالی قرار داده آب را کلید تقرب به خود و مناجات خویش و راهنمای بساط خدمت خود. و چنانچه رحمت خدا پاک می کند گناهان بندگان را همانطور نجاسات ظاهره را آب پاک می کنند نه غیر آن . خدای تعالی فرماید : اوست آن کس که فرستاد باد ها را برای بشارت در جلو رحمتش و نازل نمودیم از آسمان آب پاک پاکیزه را .(فرقان 48) و فرمود خدای تعالی: و قرار دادیم از آب هر چیز زنده را.(انبیا 30) . (مراتب طهارت:1)و تفکر نما در صفای آب و رقت و طهارت و برکت آن و لطافت ممزوج شدن آن با هر چیزی و استعمال کن آن را در تطهیر آن اعضایی که خداوند امر فرموده تو را به پاکیزه نمودن آن ها . و ادا کن آداب را در فرضیه ها و سنت های الهی ؛ زیرا که در تحت هر یک از آنها فایده هایی است بسیار که چون استعمال نمایی آن ها را به احترام منفجر شود از برای تو -در نزدیکی- چشمه های فایده های آن . (2) پس از آن معاشرت کن با خلق خدا مثل ممزوج بودن آب با اشیاء که ادا می کند حق هر چیزی را و از معنای خود تغییر نمی کند و تامل کن قول رسول خدا صلی الله علیه و آله را که می فرماید مثل خالص مثل آب است . (3) باید صفای تو با خدای تعالی در همه طاعات مثل صفای آب باشد در وقتی که نازل نمود آن را از آسمان و نامید آن را طهور.(4) پاکیزه کن دل خویشتن را به پرهیزگاری و یقین در وقت پاکیزه نمودن اعضاء خود را به آب. ص62 و 64 با آب نازل از سماء حضرت حکم عدل قذارات خلقیه باطنیه تطهیر شود . و با آب نازل از سماء غفاریت ذنوب عباد تطهیر شود . با آب نازل از سماء ملکوت قذارات صوریه تطهیر شود . ص 63 فصل چهارم : در طهور است و آن یا آب است و آن در این باب اصل است و یا ارض است . بدان که انسان سالک را به طریق کلی دو طریق است برای وصول به مقصد اعلی و مقام ربوبیت : یکی از آن دو که مقام اولیت و اصالت دارد سیر الی الله است به توجه به رحمت مطلقه و خصوصا رحمت رحیمیه که رحمتی است که هر موجودی را به کمال لایق خود می رساند. ص 66 بهتر آن است که سالک الی الله پای سلوک خود را بشکند و از اعتماد به خود و ارتیاض و عمل خود یکسره برائت جوید و از خود و قدرت و قوت خود فانی شود و فنا و اضطرار خود را همیشه در نظر گیرد تا مورد عنایت شود و راه صد ساله را با جذبه ربوبیت یک شبه طی نماید, و لسان باطن و حالش در محضر قدس ربوبیت با عجز و نیاز عرض کند: امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء(نمل 62) . ص 67 فصل پنجم: در شمه ای از آداب وضو است به حسب باطن و قلب امام رضا (ع): همانا امر شده است به وضو تا آن که بنده پاک باشد هنگامی که می ایستد مقابل خدای جبار و وقت مناجات نمودن او حق را و برای آن که مطیع باشد در آنچه او را امر فرموده و پاکیزه باشد از کثافات و نجاسات ؛ با آنکه در آن است فوائد دیگر از قبیل بر طرف شدن کسالت و رفع شدن چرت و پاکیزه شدن دل برای ایستادن در مقابل خدای جبار. همانا واجب شد بر رو و دو دست و سر و دو پا , زیرا که بنده وقتی ایستاد در حضور حضرت جبار همانا منکشف از جوارح او و ظاهر گردد آنچه که وضو درآن واجب شود ؛ زیرا که با رویش سجده کند و خضوع نماید و با دستش سوال و رغبت و رهبت نماید و منقطع به حق شود و با سرش استقبال کند حق را در رکوع و سجودش و با پاهایش بایستد و بنشیند. ص 68 و 69 فصل ششم : در غسل است و آداب قلبیه آن جنابت فنای در طبیعت و غفلت از روحانیت است و غایه القصوای کمال سلطنت حیوانیت و بهیمیت و دخول در اسفل السافلین است. و غسل تطهیر از این خطیئه و رجوع از حکم طبیعت است و دخول در سلطان رحمانیت و تصرف الهیت است به شست و شو نمودن جمیع مملکت نفس را که فانی در طبیعت شده بود و به غرور شیطان مبتلا شده بود. ص 73 فصل هفتم : در پاره ای از آداب باطنیه ازلیه نجاست و تطهیر از اخباث است بدان که ازاله حدث خوج از انیت و انانیت و فنای از نفسیت است بلکه خروج از بیت النفس است بالکلیه ؛ و تا عبد را بقایایی از خویش باقی است , محدث به حدث اکبر است و عابد و معبود در او شیطان و نفس است . ص 76 باید دانست که مناسک صوریه و عبادات قالبیه نه فقط برای حصول ملکات کامله روحانیه و حقایق قلبیه است , بلکه آن یکی از ثمرات آنست. ص 79 عارف بالله و عالم به مقامات باید همه حقوق باطنیه و ظاهریه را مراعات کند و هر صاحب حقی را به حق و حظ خود برساند و از غلو و تقصیر و افراط و تفریط خود را تطهیر کند و ازاله قذارت انکار صورت شریعت که فی الحقیقه تحدید است و ازاله خباثت انکار باطن شریعت که تقیید است و هر دو از وساوس شیطانیه و اخباث آن لعین است , بنماید تا طریق سیر الی الله و وصول به مقامات معنویه برای او آسان شود.ص 81 مقصد دوم : در شمه ای از آداب لباس است و در آن دو مقام است مقام اول : در آداب مطلق لباس است پس از آنکه روشن شد که باطن را در ظاهر و ظاهر را در باطن تاثیر است , انسان طالب حق و ترقی روحانی باید در انتخاب ماده و هیات لباس آنچه را در روح تاثیر بد دارد و قلب را از استقامت خارج و از حق غافل می کند و وجهه روح را دنیایی می نماید احتراز کند. ص 87 انسان باید از لباس شهرت بلکه مطلق مشی بر خلاف معمول و متعارف احتراز نماید. ص 87 امام علی (ع): کسی که لباس عالی بپوشد لابد است از تکبر و لابد است برای تکبر آتش. ص 88 گاه شود که انسان به واسطه آن که لباس خود را شبیه به اجانب نموده , عصبیت جاهلانه پیدا کند نسبت به آنها و از دوستان خدا و رسول منضجر و متنفر گردد و دشمنان آنها محبوب گردد. ص 88 مقام دوم : در پاره ای از آداب لباس مصلی است و در آن دو باب است باب اول : در سر طهارت لباس باید دانست که چنانچه صورت نماز به طهارت لباس و بدن محقق نشود و قذارت که رجز شیطان و مبعد محضر رحمان است از موانع ورود در محضر است و مصلی را با لباس و بدن آلوده به رجز شیطان از محضر قدس تبعید و بهمقام انس بار ندهند. ص 91 و چون لباس بدن باطنی را طهارت حاصل شد , طهارت خود بدن ملکوتی از رجز شیطان نیز لازم است و آن تطهیر از ارجاس اخلاق ذمیمه است. ص 92 چون که سالک از این طهارت فارغ شد و لباس تقوی را به آب توبه نصوح و ریاضت شرعی تطهیر کرد لازم است که اشتغال پیدا کند به تطهیر قلب که ساتر حقیقی است و از برای تطهیر آن مراتبی است که به بعضی از آن به مناسبت این اوراق اشاره می شود : اول, تطهیر از حب دنیاست. و این مرتبه از تطهیر حاصل نشود جز به علم نافع و ریاضت قویه قلبیه و صرف همت در تفکر در مبدا و معاد و مشغول نمودن قلب به اعتبار در افول و خراب دنیا و کرامت و سعادت عوالم غیبیه . دوم , تطهیر از اعتماد به خلق است که شرک خفی , بلکه نزد اهل معرفت شرک جلی است و آن تطهیر حاصل شود به توحید فعلی حق جل و علا که سر چشمه جمیع طهارت قلبیه است. ص 92 و 93 باب دوم : در اعتبارات قلبیه ستر عورت است سالک چون خود را به جمیع شئون عین حضور دید , ستر جمیع عورات ظاهریه و باطنیه کند برای حفظ محضر و ادب حضور. ص 95 مقصد سوم : درآداب مکان مصلی است و درآن دو فصل است فصل اول: درمعرفت مکان است بدان که سالک الی الله را به حسب نشات وجودیه مکان هایی است که از برای هر یک ازآن ها آداب مخصوصه ایست که تا سالک بدانها محقق نشود به صلوه اهل معرفت نایل نگردد. اول نشئه طبیعیه و مرتبه ظاهره دنیاویه است که مکان آن ارض طبیعت است . سالک را در این مرتبه ادب آنست که به قلب خود بفهماند که نزول او از نشئه غیبیه و هبوط نفس از محل اعلای ارفع به ارض سفلای طبیعت و رد او به اسفل سافلین از احسن تقویم برای سلوک اختیاری الی الله و عروج به معراج قرب و وصول به فنا الله و جناب ربوبیت است که غایت خلقت و نهایت مقصد اهل الله است , می باشد – رحم الله امرء علم من این و فی این و الی این . سالک باید بداند از دار کرامت الله آمده و در دار عبادت الله واقع است و به دار جزا الله خواهد رفت. ص 101و 102 و چون دار طبیعت را مسجد عبادت یافت و خود را معتکف در آن دانست باید به آداب آن قیام و از غیر تذکر حق صائم شود و از مسجد عبودیت خارج نشود مگر به قدر حاجت و چون قضای حاجت شد عود کند و با غیر حق انس نگیرد و دلبستگی به غیر پیدا نکند که اینها خلاف آداب اعتکاف بباب الله است. ص 102 مقام دوم : مرتبه قوای ظاهره و باطنه که جنود ملکیه و ملکوتیه نفس است که محل آنها ارض طبیعت انسان است که این بنیه و کالبد(بدن) باشد. و سالک را در این مقام ادب آن است که به باطن قلب بفهماند که ارض طبیعت خود مسجد ربوبیت است و سجده گاه جنود رحمانیه است پس مسجد را به قاذورات تصرف ابلیس پلید ننماید. ص 103 مقام سوم : نشئه غیبیه قلبیه سالک است که محل آن بدن برزخی غیبی نفس است که به انشاء و خلاقیت خود نفس پیدا شود. و سالک را در این مقام ادب آن است که به خود بچشاند که این مقام با مقامات دیگر بسیار متفاوت است و حفظ این مقام از مهمات سلوک است زیرا که قلب, امام معتکفان است و با فساد او همه فاسد شوند – اذا فسد العالم فسد العالم . قلب عالِم عالَم صغیر است و عالِم قلب عالَم کبیر است. ص 103 فصل دوم : در بعض آداب باحه مکان است سالک الی الله چون مراتب مکان را به حسب مقامات و نشات وجودیه خود فهمید در آداب قلبیه اباحه آنها باید بکوشد تا نماز او از تصرفات غاصبانه ابلیس پلید خارج شود. ص 107 مقصد چهارم : در آداب قلبیه وقت است و در آن دو فصل است فصل اول [مراقبت اربابان معرفت بر اوقات نماز] فصل دوم : در مواظبت از وقت از اوقات نماز حتی الامکان محافظت کن. و اشتغالات قلبیه خود را در آن اوقات کم کن بلکه قطع کن. ص 111 آداب قلبیه اوقات آنست که خود را مهیا کنی برای ورود به حضور مالک دنیا و آخرت و مخاطبه و مکالمه با حضرت حق جل و علا. ص 113 عمده آنست که با قلب خجل و دل وجل و استشعار انکسار و ذلت و ضعف و بیچارگی وارد محضر شوی و خود را به هیچ وجه لایق محضر ندانی و لایق عبادت نشماری و اذن دخول در عبادت و عبودیت را فقط از شمول رحمت و عمیم لطف حضرت احدیت جلت قدرته بدانی. ص 113 مقصد پنجم : در بعضی آداب استقبال است و در آن دو فصل است فصل اول : در سر جملی استقبال است بدان که ظاهر استقبال متقوم از دو امر است : یکی , مقدمی و آن صرف و جه ظاهر است از جمیع جهات متشتته . و دیگر , نفسی و آن استقبال به وجه است به کعبه که ام القری و مرکز بسط ارض است. ص 115 فصل دوم : در بعضی از آداب قلبیه استقبال است در این معجون الهی یعنی نماز , که معراج قرب الهی است , استقبال به قبله و توجه به نقطه مرکزیه و دست کشیدن و رو برگرداندن از جهات متفرقه , دعوی بیدار شدن فطرت(رسیدن به کامل و کمال) است و خارج شدن نور فطرت از احتجابات است. ص 117 مقاله ثالثه : در مقارنات نماز است و در ان چند باب است باب اول : در بعض آداب اذان و اقامه است و درآن پنج فصل است فصل اول : در سر جملی و آداب اجمالیه آنهاست سر اجمالی اذان اعلان قوای ملکوتیه و ملکیه و جیوش الهیه برای حضور است. و ادب اجمالی آن , تنبه به بزرگی مقام و خطر آن و عظمت محضر و حاضر و تذلل و فقر و فاقه و نقص و عجز ممکن از قیام به امر و قابلیت حضور در محضر است اگر لطف و رحمت حق جل و علا دستگیری نکند و جبر نقص نفرماید. و اقامه به پاداشتن قوای ملکوتیه و ملکیه است در محضر و حاضر نمودن آنها است در حضور. و ادب آن , خوف و خشیت و حیا و خجلت و رجا واثق به رحمت غیر متناهیه است . ص 122 مقدم بر همه چیز ( آداب حضور) آن است که یاس از روح الله و قنوط از رحمت الله را از قلب بیرون کنیم. ص 123 ادب حضور برای ما آن است که در اول امر محضر حق را باید چون محضر سلطانی عظیم الشان که قلب عظمت او را درک کرده بدانیم و به قلب خود بفهمانیم که همه عظمت ها و جلال و کبریاها جلوه ای از عظمت عالم ملکوت است که تنزل کرده در این عالم و عالم ملکوت در جنب عوالم غیبیه قدر محسوسی ندارد. ص 124 فصل دوم : در بعضی از آداب و اسرار تکبیرات اذان و اقامه است سالک در اول امر متوجه به کبریای ذات مقدس شود به حسب این شان جامع( نماز) پس اعلان عظمت و کبریای آن را کند اولا به قوای ملکوتیه و ملکیه مملکت خود و ثانیا به ملائکه الله موکله به ملکوت قوای منتشره در مملکت نفس و ثالثا به موجودات عوالم غیب و شهادت و رابعا به ملائکه الله به ملکوت سماوات و ارضین. پس به حسب چهار تکبیر, کبریای اسم اعظم را به جمیع سکنه عوالم غیب و شهادت مملکت داخلی و خارجی اعلان کند و این خود اعلان عجز خود از قیام به ثنای ذات مقدس است و اعلام قصور خود از اقامه نماز است. ص 125 و از این جهت در اذان و اقامه مکرر ذکر شود و در نماز دائما تکرار شود. و از اینجا ادب آن نیز معلوم شود که باید سالک در هر تکبیری قلب و قوای خود را متذکر کند به عجز خود و کبریای حق. ص 126 ممکن است که این تکبیرات اولیه اذان هریک اشاره به مقامی باشد: پس اول اشاره باشد به تکبیر از توصیف ذاتا و دوم به تکبیر از توصیف وصفا و سوم به تکبیر از توصیف اسما و چهارم تکبیر از توصیف فعلا. ص 126 فصل سوم : در بعض آداب شهادت به الوهیت است و بیان ارتباط آن با اذان واقامه نماز بدان که برای الوهیت مقاماتی است که به حسب جمع به دو مقام تعبیر شود: یکی مقام الوهیت ذاتیه ؛ و دیگر مقام الوهیت فعلیه است. ص 130 شهادت به الوهیت برای اعلان به قوای ملکیه و ملکوتیه است که معبود های باطله و مقصود های معوجه را زیر پا نهند تا بتوانند به معراج قرب عروج کند. ص 130 مقصود از الوهیت فعلیه : یعنی شهادت می دهم که متصرفی در دار تحقق و موثری در غیب و شهادت نیست جز ذات مقدس حق جل و علا. ص 130 مراتب شهادت : اول شهادت قولیه. دوم شهادت فعلیه . سوم شهادت قلبیه. چهارم شهادت ذاتیه(وجودیه) است. ص 134 فصل چهارم: در بعض آداب شهادت به رسالت است و درآن اشاره به شهادت به ولایت است. تمسک به اولیاء نعم که خود راه عروج به معارج را یافته و سیر الی الله را به اتمام رسانده اند از لوازم سیر الی الله است. چنانچه در احادیث شریفه به آن بسیار اشاره شده است. ص 136 اما آداب شهادت به رسالت آن است که شهادت به رسالت از حق را به قلب برساند و عظمت مقام رسالت ؛ خصوصا رسالت ختمیه را که تمام دایره وجود از عوالم غیب و شهود تکوینا و تشریعا وجودا و هدایتا ریزه خوار نعمت آن سرورند, و آن بزرگوار واسطه فیض حق و رابطه بین حق و خلق است. ص 137 وجه دیگر آنکه در این شهادت اعلان به قوای ملکیه و ملکوتیه است که نماز, که حقیقت معراج مومنین و سرچشمه معارف اصحاب عرفان و ارباب ایقان است , نتیجه کشف تام محمدی(ص) است و فی الحقیقه این سوغات و ره آوردی است که از این سفرمعنوی روحانی(معراج) برای امت خود , که خیر امم است , آورده و آنها را قرین منت و مستغرق نعمت فرموده. ص 138 حقیقت خلافت و ولایت ظهور الوهیت است , و آن اصل وجود و کمال آن است. ص 141 در شهادت به الوهیت شهادتین منطوی است جمعا و در شهادت به رسالت آن دو شهادت نیز منطوی است , چنانچه در شهادت به ولایت آن دو شهادت دیگر منطوی است. ص 141 فصل پنجم : در بعضی از آداب حیعلات است (در اینجا) باید به صراحت لهجه قوای ملکیه و ملکوتیه را مهیا نماید برای نماز و اعلان حضور را به آنها بقوله : حی علی الصلوه. ص 142 و در این مقام ادب سالک آن است که قلب و قوای خود را تفهیم کند و به باطن قلب بفهماند قرب حضور را تا خود را مهیا کند برای آن و آداب صوره و معنویه را کاملا مراقبت نماید . پس از آن سر صلوه و نتیجه آن را اجمالا اعلان نماید بقوله: حی علی الفلاح وحی علی خیر العمل تا فطرت را بیدار نماید.ص 142 چون سالک بدین مقام رسید اعلان حضور دهد ف قد قامت الصلاه. پس باید خود را در حضور مالک الملوک عوالم وجود و سلطان السلاطین و عظیم مطلق ببیند و به قلب خود خطرهای حضور را که همه اش به قصور و تقصیر امکانی رجوع کند , بفهماند و با کمال شرمندگی خجلت از عدم قیام به امر و قدم خوف و رجا وارد شود و وفود به کریم کند و خود را دارای زاد و راحله نبیند و قلب خود را از سلامت تهی ببیند و عمل خویش را از حسنات نداند و به پشیزی نشمرد . اگر این حال در قلبش مستحکم شد امید است که مورد عنایت گردد: امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء . ص 143 باب دوم: در قیام است و در آن دو فصل است فصل اول: در سر جملی قیام است بدان که اهل معرفت قیام را اشاره به توحید افعال دانند؛ وبیان آن , این است که در قیام وضعا و قرائت لفظا. قیام وضعا اشارت به این است که اشارت به قیام عبد به حق ومقام قیومیت حق است که تجلی فیض مقدس و تجلی فعلی است و ادب این مقام آن است که این لطیفه الهیه را به یاد قلب تذکر دهد و نسبت قیومیت حق و تقوم خلق به حق را به باطن قلب برساند. ص 146 و 147 اما آن که در قرائت لفظا اشارت به مقام توحید فعلی است , در تفسیر سوره مبارکه حمد تفصیل آن بیاید ان شاء الله . ص 147 فصل دوم : در آداب قیام است و آن چنان است که سالک خود را حاضر در محضر حق ببیند و عالم را محضر ربوبیت بداند و خود را از حضار مجلس و مقیم بین یدی الله محسوب کند و عظمت حاضر و محضر را به قلب برساند و اهمیت مناجات با حق تعالی و خطر آن را به قلب بفهماند و با تفکر و تدبر قبل از ورود در صلوه قلب را حاضر کند و به او بزرگی مطلب را بفهماند و آن را ملتزم کند به خضوع و خشوع و طمانینه و خشیت و خوف و رجا و ذل و مسکنت تا آخر نماز. ص 148 نتیجه مطلوبه از عبادات تحصیل معارف و تمکین توحید و دیگر معارف است در قلب. ص 154 باب سوم : در سر نیت و آداب آن است و در آن پنج فصل است فصل اول : در حقیقت نیت است در عبادات فصل دوم یکی از مهمات آداب نیت, که از مهمات جمیع عبادات است و از دستورات کلیه شامله است, «اخلاص» است و حقیقت آن تصفیه نمودن عمل است از شائبه غیر خدا و صافی نمودن سر است از رویت غیر حق تعالی در جمیع اعمال صوریه و لبیه ¸ظاهریه و باطنیه و کمال آن ترک غیر است مطلقا و پانهادن بر انیت و انانیت و غیر و غیریت است یکسره . 160 – 161

خلاصه کتاب آداب صلات ( آداب نماز ) حضرت امام خمینی (ره)

مقدمه
برای نماز غیر از ظاهر, باطنی است و چنانچه برای ظاهر آدابی است, برای باطن آدابی است قلبیه باطنیه. ص 2
مقاله اولی: درآدابی که در تمام حالات نماز بلکه در تمام عبادات و مناسک ضرور است و در آن چند فصل است. ص 7
فصل اول
یکی از آداب قلبیه در عبادت و وظایف باطنیه سالک طریق آخرت, توجه به عز ربوبیت و ذل عبودیت است. ص 7
کمال و نقص انسانیت تابع کمال و نقص این امر است. ص 7
جز با مقام عبودیت نتوان به معراج حقیقی مطلق رسید ؛ و لهذا در آیه شریفه فرماید : سبحان الذی اسری بعبده(اسرا 1) ص 10

فصل دوم : در مراتب مقامات اهل سلوک
1- مرتبه علم : و آن چنان است که به سلوک علمی و برهان فلسفی ثابت نماید ذلت عبودیت و عزت ربوبیت را . ص 11
لکن این حجاب از حجب غلیظه است که گفته اند: العم هو الحجاب الاکبر. ص11
2- در این مرتبه آنچه را عقل با قوت برهان و سلوک علمی ادراک کرده با قلم عقل به صفحه قلب بنگارد و حقیقت ذل عبودیت و عز ربوبیت را به قلب برساند و از قیود و حجب علمیه فارغ گردد. پس نتیجه مقام دوم حصول ایمان به حقایق است .ص 12
3- مقام سوم مقام اطمینان و طمانینه نفس است که در حقیقت مرتبه کامله ایمان است. ص 12
4- مقام چهارم مقام مشاهده است . ص 12

فصل سوم : در بیان خشوع است.
حقیقت خشوع عبارت است از خضوع تام ممزوج با حب یا خوف.و آن حاصل شود از ادراک عظمت و سطوت و هیبت جمال و جلال. ص 13


پاره ای از قلوب عشقی و از مظاهر جمالند و پاره ای از قلوب خوفی و از مظاهر جلالند.(هرکس با توجه به حالت قلبی خود رو به این امر می آورد) ص 13

پس خشوع گاهی ممزوج با حب است و گاهی ممزوج با خوف و وحشت است , گرچه در هر حبی وحشتی و در هر خوفی حبی است . ص14


امثال ماها باید در صدد تحصیل خشوع از طریق علم یا ایمان برآییم. ص
14



فصل چهارمو از آداب مهمه قلبیه عبادات ,
خصوصا عبادات ذکریه , طمانینه است. ص 14

طمانینه عبارت است از آن که شخص سالک عبادت را از روی سکونت قلب و اطمینان خاطر بجا آورد. ص 16

یکی از نکات تکرار عبادات و تکثار اذکار و اوراد آن است که قلب را از آن ها تاثیری حاصل آید و انفعالی رخ دهد تا کم کم حقیقیت ذکر و عبادت تشکیل باطن ذات سالک را دهد و قلبش با روح عبادت متحد گردد. ص 17

فصل پنجم :
در بیان محافظت عبادت از تصرف شیطان است

خلوص از تصرف شیطان که مقدمه اخلاص است به حقیقت حاصل نشود مگر آن که سالک در سلوکش خدا خواه شود و خود خواهی و خودپرستی را که منشا تمام مفاسد و ام الامراض باطن است زیر پا نهد. ص
20

در جمیع حرکات و افعال سوء ظن کامل به خود داشته باشد و هیچ گاه آن را سر خود و رها نکند. ص 21

فصل ششم :
در بیان نشاط و بهجت است

سالک جدیت کند که عبادت را از روی نشاط و بهجت قلب و فرح و انبساط خاطر بجا آورد و از کسالت و ادبار نفس در وقت عبادت احتراز شدید کند. ص 23


(ادب دیگری که در این باب مطرح است مراعات می باشد که Smile سالک در هر مرتبه که هست , چه در ریاضات و جاهدات علمیه یا نفسانیه یا عملیه, مراعات حال خود را بکند و با رفق و مدارا با نفس رفتار نماید و زاید بر طاقت و حالت خود تحمیل آن نکند. ص 25

فصل هفتم:
در بیان تفهیم است

آن چنان است که انسان قلب خود را در ابتدا امر چون طفلی پندارد که زبان باز نکرده و آن را می خواهد تعلیم دهد ؛ پس هر یک از اذکار و اوراد و حقایق و اسرار عبادات را با کمال دقت و سعی به آن تعلیم دهد و در هر مرتبه ای از کمال هست , آن حقیقتی را که ادراک نموده به قلب بفهماند. پس اگر اهل فهم معانی و اذکار نیست واز اسرار عبادات بی بهره است همان معنای اجمالی را که قرآن کلام خداست و اذکار یادآوری حق است و عبادات اطاعت و فرمانبرداری پروردگار است تعلیم قلب کند و به قلب همین معانی اجمالیه را بفهماند . و اگر اهل فهم معانی صوریه قرآن و اذکار است همان معانی صوریه را از قبیل وعد و وعید و امرو نهی و از علم مبدا و معاد به آن مقدار که ادراک نموده به قلب تعلیم دهد . و اگر کشف حقیقتی از حقایق معارف یا سری از اسرار عبادات برای او شده همان را با کمال سعی و کوشش به قلب تعلیم کند و آن را تفهیم نماید. و نتیجه این تفهیم آن است که پس از مدتی مواظبت زبان قلب گشوده شود و قلب ذاکر و متذکر گردد.ص 28 علامت آن که زبان قلب گشوده شده آن است که تعب ذکر و زحمت آن مرتفع شود و نشاط و فرح رخ دهد و خستگی و رنج زایل گردد. ص 29

فصل هشتم : در بیان حضور قلب است


فصل نهم : در بیان احدیث راجع به ترغیب حضور قلب


رسول اکرم (ص) : عبادت کن خدای تعالی را چنانکه گویا او را می بینی و اگر تو او را نمی بینی او تورا می بیند. از این حدیث دو مرتبه از مراتب حضور قلب استفاده می شود: اول اینکه سالک مشغول حاضر باشد و از حضور و محضر نیز غافل باشد. دوم آن است که خود را حاضر محضر ببیند و ادب حضور و محضر ملحوظ دارد. ص 38

فصل دهم :
در دعوت به تحصیل حضور قلب


پس ای عزیز , اگر ایمان به آنچه ذکر شد که گفته انبیاء علیهم السلام است آوردی و خود را برای تحصیل سعادت و سفر آخرت مهیا نمودی و لازم دانستی حضور قلب را که کلید گنج سعادت است تحصیل کنی , راه تحصیل آن این است که اولا رفع موانع حضور قلب نمایی و پس از آن اقدام به خود آن کنی . اما مانع حضور قلب در عبادات تشتت خاطر و کثرت واردات قلبیه است ( یا از طریق حواس ظاهره یا تخیلات و تفکرات باطنیه یا ترکیبی از هردو) و طریق علاج , قلع ماده کلی به اصلاح خیال و وهم است . و گاهی تشتت خاطر مانع از حضور قلب است که به طریق کلی دو منشا بزرگ دارد : یکی هرزه گردی و فرار بودن خود طایر خیال است و دوم حب دنیا و تعلق خاطر به حیثیات دنیوی است. ص 42و43

فصل یازدهم :
در بیان دوای هرزه گردی خیال

طریق عمده رام نمودن قوه خیال عمل نمودن به خلاف است. و آن چنان است که انسان در وقت نماز خود را مهیا کند که حفظ خیال در نماز کند و آن را حبس در عمل نماید و به مجرد این که بخواهد از چنگ انسان فرار کند آن را استرجاع نماید و در هر یک از حرکات و سکنات و اذکار و اعمال نماز ملتفت حال آن باشد و از حال آن تفتیش نماید و نگذارد سر خود باشد. ص 44


عمده در این باب حس احتیاج است که آن درما کمتر است ؛ قلب ما باور نکرده است که سرمایه سعادت عالم آخرت و وسیله زندگانی روزگارهای غیر متناهی نماز است. ص 45 **( نظریه مهمی در باب دنیا و آخرت ) ص 45

فصل دوازدهم : در بیان آنکه حب دنیا باعث تشتت خیال است و علاج آن

دل ما چون با حب دنیا آمیخته شده و مقصد و مقصودی جز تعمیر آن ندارد , ناچار این حب مانع از فراغت قلب و حضورآن در محضر قدس شود. وعلاج این مرض مهلک و فساد خانمان سوز با علم و عمل نافع است. اما علم نافع برای این مرض , تفکر در ثمرات و نتایج آن و مقایسه کردن بین آن ها و مضار و مهالک حاصله ازآن است. ص 48


طریق علاج عملی آن است که معامله به ضد کند : پس اگر به مال و منال علاقه دارد با بسط و ید و صدقات واجبه و مستحبه ریشه آن را از دل بکند. ص 50


تتمیم : در اعراض دادن نفس است از دنیا و عزم بر سلوک. ص 52

موضوع قفل شده است