ملیتا گردابی که اسراییل را به کام حود کشید

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ملیتا گردابی که اسراییل را به کام حود کشید

ملیتا
گردابی
که اس راییل را به کام حود کشید:Kaf:

باغ موزه ملیتا با هدف معرفی الگوی بی‌نظیری از مبارزات مقاومت اسلامی علیه دشمن صهیونیستی از ابتدای اشغال بیروت در سال 1982 تا جنگ 33 روزه سال 2006، در ارتفاعات اقلیم التفاح در جنوب لبنان تأسیس شده است.
کد خبر: ۱۳۹۲۰۰

تاریخ انتشار:
۰۸ دی ۱۳۸۹ - ۱۵:۰۱
-
29 December 2010

خبرنگار خبرگزاری برنا،‌ آخرین تصاویر از مراحل آماده سازی باغ موزه ملیتا در جنوب لبنان را تهیه کرده است.

گفتنی است این باغ موزه با هدف معرفی الگوی بی‌نظیری از مبارزات مقاومت اسلامی علیه دشمن صهیونیستی از ابتدای اشغال بیروت در سال 1982 تا جنگ 33 روزه سال 2006، در ارتفاعات اقلیم التفاح در جنوب لبنان تأسیس شده است.

موزه ملیتا،‌ در منطقه‌ای از مناطق جنگی جنوب لبنان ساخته شده و فاز اول آن مدتی پیش افتتاح شد. این موزه شامل اتاق جلسات و پخش فیلم، بخش لوازم جنگی و تانک‌های اسراییلی منهدم شده است که تانک مرکاوا هم جزء آنهاست.

همچنین بخش جنگل این باغ موزه، شامل سنگرهای واقعی و لوازم سربازان حزب‌الله است و سالنی شامل برخی غنائم به دست آمده از اسرائیلی‌ها و همچنین اطلاعاتی سری از ارتش رژیم اشغالگر قدس است.

نماي كلي

يادبودشهدا - تپه‌ای که در بالاترین قسمت باغ موزه ملیتا ساخته شده است و به شهدا اشاره می‌کند و بر بسیاری از پایگاه‌های سابق اسرائیل مشرف است.

ضد هوايي غنيمت گرفته شده از رژیم اشغالگر

يادبود سيد حسن نصرالله به مردم در ميدان آزادي موزه مليتا

اعترافات سران رژیم صهيونيستي به شكست در برابر حزب الله

اتاق فرماندهي حزب الله

سنگر رزمندگان حزب الله

محل نيايش شهید سيد عباس موسوي نخستین دبيركل حزب الله

سنگر اسرائيلي غنيمت گرفته شده توسط حزب الله

مقبره نمادين ارتش رژیم صهیونیستی

نماد «اسرائيل از خانه عنكبوت سست‌تر است».

نماد شهيد عماد مغنيه و امضاي او به عنوان فرمانده 2 پيروزي

تانك ميركاوا پيشرفته‌ترين سلاح اسرائيل در جنگ 33 روزه (لوله تانك به نماد تحقير گره زده شده است)

ميدان هاويه ـ دوزخ اسرائيل

ملیتا، روایت زمین برای آسمان

یک ساعتی می شود که از بیروت راه افتاده ایم. هنوز ساعات اولیه صبح است. وعدة دیدن موزة مقاومت که قرار است در دهمین سالگرد فرار اسرائیل از جنوب لبنان افتتاح شود، ما را صبح اول وقت به حرکت وا داشته و شاید هم طمع این که به عنوان یک گروه ایرانی، اولین کسانی باشیم که به آن جا می رسیم. از موزة مقاومت، هیچ تصور خاصی نداریم. نهایت چیزی که در ذهنمان مجسم می شود، موزة دفاع مقدس کرمان یا موزة مقاومت خرمشهر است. برای رسیدن به «ملیتا» باید به جنوب شرقی لبنان، منطقة «اقلیم التفاح» رفته و جاده های کوهستانی «جبل صافی» را پشت سر بگذاریم. مزارع و باغ های سیبِ منطقه، نخستین مناظری هستند که از اقلیم التفاح در ذهنمان ثبت می شود.[SPOILER]
به مناسبت جشن آزادسازی جنوب لبنان، همه جا آزین بندی شده است و پرچم های زردی که رنگش از دور هم چشم را به خود خیره می سازد، همه جا دیده می شود. تا میانة راه، ماشین دیگری را در جاده نمی بینیم و امید این که به عنوان اولین گروه به ملیتا برسیم، هم چنان وجود دارد؛ تا این که چند خودرو که از پنجره هایش پرچم های حزب الله بیرون است، از کنار ما می گذرند. دوربین های بچه های گروه، به دنبال شکار صحنه ها نشسته اند. تصاویر شهدای روستا، پرچم های فراوان حزب الله و خانه های مخروبه از جنگ سی وسه روزه، هر کدام سوژه ای می شوند برای دوربین ها.
چند دقیقه ای بیش تر به ملیتا نمانده است. راهنمایی که از طرف حزب الله ما را هم ر اهی می کند، به دو پرچم برافراشته اشاره می کند. یکی پرچم زرد حزب الله است و دیگری پرچم لبنان. آن جا ملیتا است. بالکنی که دو پرچم در آن نصب شده به کل منطقه تسلّط دارد؛ این را از ارتفاعی که بالا آمده ایم و زاویة دید بالکن می فهمم. به ملیتا که می رسیم، متوجه می شویم که پیش از ما خیلی ها طمع نخستین بودن را در ذهن می پرورانده اند؛ از تعداد ماشین های پارک شده چنین تحلیلی می کنیم. گروه را سروسامان می دهیم و به سمت در ورودی راه می افتیم. صدای حماسی و دل نشین سرودهای مقاومت از بلندگو ها به گوش می رسد.
از سلام وعلیک گفتنمان و چفیه های دور گردنمان همه می فهمند ایرانی هستیم! از همان در ورودی، مهمان عواطفشان می شویم. نخستین فرد کادر موزه، نوجوانی است عضو گروه پیش آهنگی امام مهدی(عج) که با احترام بسیار ورودمان را خوش آمد می گوید. روی سینه اش کارتی نصب شده که تصویری زیبا از امام و رهبر در آن نقش بسته است. با بی سیم اش راهنمای فارسی زبان را طلب می کند؛ این را از استقبال جوان پیش آهنگی می فهمیم که به فارسی از ما استقبال می کند.
پس از گذشت از در، چشممان به محوطه ای می افتد شبیه به پارک. مکانی زیبا، با کف سنگ چین و باغچه هایی در اطراف. هنوز موزه ای ندیده ایم. پشت سر راهنما راه می افتیم تا به فلکة میانی پارک می رسیم. آب نمای زیبا و بزرگی میان فلکه کار گذاشته اند. بیش تر شبیه پارک شهرهای مجلل است. هم چنان منتظرم که موزه را ببینم. آن چه از موزه در ذهنم می آید، ساختمانی است که وسایل مختلف را در کمد های شیشه ای درون آن، جا داده اند.
«... این جا ملیتا است؛ موزه ای که در بردارندة تاریخچة مقاومت حزب الله و مردم لبنان است، در مقابل اشغالگران رژیم صهیونیستی. شما در قسمت های مختلف موزه، تاریخچه و روش های مقاومت رزمندگان حزب الله را خواهید دید...»
سپس راهنما ما را به سمت ساختمانی در طرف دیگر آب نما دعوت می کند. ساختمان، سالن نمایشی با گنجایش دویست نفر دارد. گروه، خود را میان صندلی ها جا می دهد. امروز روز تازه هاست.
کلیپی ده دقیقه ای با صداگذاری و تصاویر بدیع که تاریخ مقاومت را مرحله به مرحله نمایش می دهد، از «شیخ راغب حرب» و «سید عباس موسوی» گرفته تا عملیات های حزب الله و یادی از مرد اسطوره ای شان «حاج رضوان»، خیلی بهمان می چسبد. همه اش را با دوربین ضبط می کنم. حس حماسه و افتخار در سراسر وجودمان جاری می شود. پس از پایان فیلم، مردم داخل سالن را برانداز می کنم؛ آن ها هم ما را، همه در یک حس مشترکیم.
راهنمای جوان ما را به دیدن قسمت بعدی موزه فرا می خواند، از ساختمان بیرون می آییم. دوباره از آب نما می گذریم و به سمت دیگر محوطه قدم می گذاریم. نمی دانم بر چیزی که این جا ساخته اند، چه نامی می توان گذاشت. چشمانم همه جا را می کاود تا اطلاعات بیش تری راجع به آن جا جمع کند. یک محوطة بسیار بزرگ که توسط راهروهای جانبی احاطه شده و درون آن ترکیب بسیار زیبایی از ادوات نظامی، جعبه های مهمات، تانک ها و سازه های خیره کننده، جاسازی شده است. در بین آن ها، ماکتی با اندازة واقعی از «مرکاوا» به چشم می آید که لولة آن گره خورده است. روی زمین، با حروف برجستة عبری کلماتی نوشته شده؛ آن قدر بزرگ که فکر می کنم مخاطبش باید دوربین های هواپیماهای شناسایی یا ماهواره های جاسوسی باشند.
طرف دیگر این محوطه، دیواری نارنجی است که با رنگ متفاوتش جلب توجه می کند و روی آن تصویری از یک کبوتر و یک امضا دیده می شد. با اشارة راهنما متوجه می شوم که نمونة امضای «حاج عماد مغنیه» است. شاید نمادی است از تأیید موزه، توسط حاج عماد؛ چرا که «سید حسن نصرالهش» در سخنرانی همان شب گفته بود: این موزه از طرح های حاج رضوان بوده و قرار است یک موزه دیگر هم در بیروت افتتاح شود. دوربین های بچه های گروه یک دل سیر عکس می گیرند.
حالا دیگر راهنما دارد در مورد تونل های رزمندگان توضیح می دهد. از کل تاکتیک های حزب الله در جنگ سی وسه روزه، فقط تونل ها خیلی برجسته اند و ما تشنة دیدار این تونل ها، پیشاپیش گروه راه می افتیم. چند نفری که ولع بیش تری برای رسیدن دارند؛ پله های سنگ چین میان راه را نشان می دهند. جالب این که درختان وسط راه پله ها را نکنده اند و روی همة آن ها چراغ شب رنگ نصب کرده اند تا در شب هم معلوم باشند.
به فاصلة چند متر از راه سنگ چین، فضاسازی های جالبی با مانکن هایی که به جای رزمندگان ایفای نقش می کنند، وجود دارد. یکی در حال عبادت، دیگری در حال تمرین نظامی و استتار، یکی دیگر در حال حمل برادر مجروح خود بر روی شانه اش و دیگری هم در حال مداوای رزمندة مجروح.
در کنارة راه، به گودالی بر می خوریم که دیوارة آن نیز سنگ چین شده است. آن طرف‍ تر محلی است که با گل های مصنوعی تزیین شده و چهار زنجیر و چهار ستون به عرض نیم متر، محدودة آن را مشخص کرده است. منتظر می شویم تا بچه ها برسند. راهنما برایمان توضیح می دهد که گودال، محل عبادت یکی از رزمندگان بوده است و یادمان کوچکی که با گل تزیین شده، محل شهادت یکی از آن هاست.
لبنانی ها که ما را می بینند، نگاه های پرمحبتشان را دریغ نمی کنند. یکی سلام می کند، یکی کودکش را به ما معرفی می کند و دیگری همراه گروه می شود. در معرفی ها به نام «علی رضا» و «فاطمه»، بیش تر از بقیه برمی خوریم.
بچه های شاداب گروه ما، خارج از عرف حاکم بر رفتار لبنانی ها عمل می کنند. داخل سنگرهای تعبیه شده در محوطه می روند و با رزمنده های عروسکی عکس یادگاری می گیرند. مردم هم شاید از روی مهمان نوازی این رفتار را نادیده می گیرند. از آن جالب تر، رفتار برادرانة پیش آهنگان است؛ حتی جلو تر که کارهای عجیب و غریب تری از ما می بینند.
به دهانة ورودی تونل ها می رسیم و راهنما، با فارسی دست و پا شکسته توضیح می دهد که این جا تونل های رزمندگان است؛ جایی که سید عباس موسوی و شیخ راغب حرب هم در آن حضور داشته اند و این جا پایگاهی بوده برای خودسازی و تمرین نظامی رزمندگان.
کمی معطل می شویم تا تونل خلوت شود. برای جلوگیری از ازدحام، به همه اجازة ورود نمی دهند. چند دقیقه می گذرد تا نوبت به ما می رسد. گروه ما وارد می شود و از همان بدو ورود، دوربین ها به کار می افتند. ورودی دری آهنی با رنگ سبز است. وارد می شوم و اولین چیزی که می بینم، تیرآهن و ورقه های فلزی جلد شده است. راهرویی که برای عبور، فقط دو نفر کنار هم می توانند حرکت کنند و تنها به اندازه ای ارتفاع دارد که بتوانی بایستی. تصاویری از امام، رهبر، سید عباس موسوی و دیگر بزرگان مقاومت، چشم را نوازش می دهد.
در راه به اتاق استراحت می رسیم و کپسول هوایی بزرگی در آن. گوشة دیگر اتاق وسایل حفاری دیده می شود؛ از بیل و کلنگ تا مته های بزرگ هیدرولیک که کارگران در ایران با آن خیابان ها را می کنند.
جلوتر، آشپزخانه ای است با دری شیشه ای و ضخیم که از آن یک ویترین ساخته است؛ محل طبخ غذاهای ساده ای مثل کوکو یا اُملت، از گوجه، تخم مرغ، سیب زمینی و کمی هم سبزی. جلوتر، بعد از یک پیچ، به اتاق فرمان دهی می رسیم؛ چند بی سیم، یک میز و کتابخانه ای با تعدادی کتاب، تنها موجودی آن هستند. هر بیننده ای در ذهنش رزمندگانی را تصور می کند که دور میز نشسته اند و دارند روی نقشه ای که باز است، طرح ریزی می کنند.
از این جا به بعد، دیواره های فلزی به پایان می رسد و سطح ناهموار سنگی داخل تونل، نمایان می شود. دست که روی سنگ ها می کشی، به فکر می روی که این دیواره های سنگی، نتیجة صلابت کسانی است که با اراده های پولادین خود، هشتاد متر زیر زمین، بر سنگ هایی چنین محکم، تیشه زده اند. تونلی است، پر از درس برای یاد گرفتن. نمازخانه، نام یکی از اتاق های تونل است. آن را مستقل کنده اند و حتی با اتاق استراحت مشترک نگرفته اند. آخرین اتاقی که پس از یک تغییر زاویة دیگر در مسیر تونل می بینیم، اتاق اسلحه و مهمات است. چند قبضه اسلحه برای نمونه به نمایش گذاشته اند.
در این عمق، نه موشک، نه بمب و نه راکت، هیچ کدام اثر نمی کنند و احتمالاً در عمق تونل معرفت رزمندگانی که آن را حفر کرده اند، دنیا طلبی و ذلت هم اثر نمی کند. آخر، موشک و دنیا طلبی، هنوز به این تکنولوژی دست نیافته اند که بتوانند به مؤمنانی در این عمق ها، راه پیدا کنند.
تونل را با توضیحات راهنما در مورد روش حفر آن، پشت سر می گذاریم و دوباره به راه سنگ چین باز می گردیم. دور و برمان را به فاصلة چند متر، درختان احاطه کرده اند؛ طوری که جز زمین زیر پا و کمی هم از آسمان، جای دیگری را نمی توان دید. دهانة چند تونل دیگر را که درشان بسته است، در راه می بینم. یکی از این تونل ها متعلق به سید عباس موسوی بوده که به عنوان جزئی از تاریخ مقاومت ثبت شده است.
چینش دور محوطة بیرون از تونل، کمی متفاوت است. سنگرهای تیربار بتونی و چند مسلسل دیده می شود. انتهای راه سنگ چین، به بالکنی می رسد مرتفع و مسلط به پایین که با نرده های محافظ احاطه شده است. تسلط دید به منطقه و دو پرچم بزرگ حزب الله و لبنان یادمان می آورد که در راه که می آمدیم، این جا را نشان کرده بودیم برای دیدزدن به کل جنوب لبنان.
ما که آدم های کارکشتة نظامی نیستیم، ولی می توانیم تحلیل کنیم که تسلط دید در این حد، به کل منطقه، چه امتیاز بزرگی برای دارندة آن محسوب می شود.
با توضیحات مرد همراه، می فهمیم این جا زمانی دست اسرائیل بوده و مدتی هم دست فالانژها که با عملیات های رزمندگان مقاومت، باز پس گرفته شده است. چشم که می اندازی، کل جنوب را می توانی در زاویة دید خود داشته باشی. روستاهای فراوانی که هر کدام از مجموعة چند خانه و مزرعه تشکیل شده اند.
چه روزها بر این روستاها و مردمانشان گذشته است تا امروز این دو پرچم بر فراز این بالکن به اهتزاز در بیایند و چه جان نثاری ها شده تا این که امروز وقتی کشاورزان اقلیم التفاح، خسته از کار، کمری راست کنند، چشمان خود را به کوه می دوزند و حضور پدرانة مقاومت را بالای سرشان حس می کنند. این ها مهم ترین چیزهایی است که از مرور تاریخچة این سرزمین به فکرت می رسد.
گروه برای دیدن قسمت بعد راه می افتد. پس از گذشتن از میان درختان، یک حیاط دیگر که دور تا دورش ادوات سنگین و نیمه سنگین نظامی چیده اند، نمایان می شود. از موشک و آرپی جی تا ضد هوایی و تویوتای کاتیوشاانداز. ادوات نظامی برای مردم عادی همیشه جذاب هستند، اما مردم فقط از دور نظاره می کنند و حتی بچه ای که با دیدن موشک ها به وجد آمده و با بالا و پایین پریدن و تکرار صاروخ، صاروخ می خواهد به سمت موشک ها برود، با مخالفت مادرش روبه رو می شود. دوستان ما اما انگار اصلاً احساس غریبی نمی کنند. به راحتی وارد محوطه های پشت زنجیر شده و با همة ادوات عکس می اندازند و پیش آهنگان هم فقط با لبخند همیشگی، از ما خواهش می کنند که نزدیک ادوات نرویم. بعد از ما، مردم هم انگار خوششان آمده است، به سمت وسایل نظامی می روند و بساط عکس انداختن گرم می شود.
بعد از این حیاط و گذشتن از چند پله، به آب نمای وسط فلکة موزه می رسیم. این بار سمت دیگر فلکه را می رویم و به پله های فراوانی که به بلندترین حیاط مجموعه می رسد، قدم می گذاریم. از بالای پله ها، عظمت کار بهتر نمایان می شود. یک موزة ده هزار مترمربعی، شامل شش هزار متر باغ و چهارهزار متر زیربنا، با معماری ای حرفه ای که پنجاه مهندس آن را در یک صدوپنجاه هزار ساعت کار ساخته اند؛ آن هم در کنار یک شهر که در ارتفاع 1050 متری از دریا است.
از این حیاط مرتفع، چند کوه دیگر دیده می شود که یکی از آن ها پایگاه «سجد» را در قلة خود جای داده بود. این حیاط محلی بوده است برای رصد شبانه روزی تحرکات اسرائیلی ها در آن پایگاه.
«از زمین تا آسمان» ترکیبی که در معماری و شعار ملیتا رعایت شده است. ملیتا را در لبنان با این شعار می شناسند: «ملیتا، حکایت الاَرض لِلسّما»، روایت زمین برای آسمان.
استاد «مسعود نجابتی» خطاط و گرافیست ایرانی، طراحی نشان گرافیکی ملیتا را برعهده داشته است. نشانی که در آن، از سبزی زمین تا سرخی پرواز، یگانگی مفهوم معماری ملیتا را یادآوری می کند.
طراحان ملیتا برای جاودانه کردن تاریخچة مقاومت، نه تنها به کلیشه های رایج در موزه ها پشت پا زده اند، بلکه با به کارگیری بهترین های هر رشتة مورد نیاز در ساخت موزه، اثری خلق کرده اند که مقاومت را در سخت ترین شرایط آن به نمایش می گذارد. تقدس ملیتا، مزاحمتی برای استفاده از بهترین و ممتازترین ها ایجاد نکرده است، بلکه در کنار هم، معجونی خوش ترکیب ساخته اند، برای ایجاد اثری با نام «آموزشکدة تفریحی مقاومت»
[/SPOILER]

خاطرا ت خودم از ملیتا

اقلیم التفاح در بلندی های صیدا و صور
انکس که انجا مشرف است
همه منطقه را زیر نظر دارد

ئ درست در روبرویت با فاصله ای چند صد متری ارتفاعات دیگری بود
که اسراییلی های نا نجیب درانجا مستقر بودند

این ارتفاعات را باید با امکاناتی بسار کمم ولی سخت به چنگ و دندان نگه می داشتی
زیرا اینجا باب امنیت یا سقوط شیعه بود
اری این نقطه را ملیتا می نامیدند

از دزب که وارد می شوی
به درخت کهن سالی بر می خوری که خشکیده بود

اما به برکت فردی که در کنار این درخت به شهادت می رسد
یعنی به برکت خون این شهید این درخت از دوباره بیدار گشت و شاخ و برگ داد

شهید علی اصغر پازوکی;438247 نوشت:
اما به برکت فردی که در کنار این درخت به شهادت می رسد
یعنی به برکت خون این شهید این درخت از دوباره بیدار گشت و شاخ و برگ داد

سلام و عرض ادب
کدام شهید ؟

با سلام راوی که برای ما توضیح میداد
گفت یکی از بچه های حزب الله
اینجا شهید شده بود ف اسمش را نگفت
ناگفتهخ نماند در اقلیم التفاخ حزب الله بخاطر بمباران ای اس راییل شهدای زیادی داد
تا اینکه، تونلی زیر کوه کنند و تعدادشهدا به حداقل رسید


بخشی ملیتا
را چون گردابی ساخته اند
که ارتش اسراییل را به کام خود کشیده است

دیوار زرد رنگ روبرو
بعنوان نماد حزب الله
و با امضای شهید مغنیه می باشد
که سدی بزرگ بر صهیونیست ها گردیدند
و برای اولین بار در تاریخ اس راییل ان را شکست دادند


دشمن اس راییلی روی کوه های روبرویی مستقر بوده اند

دیوار زرد رنگ را اگر بزرگ نمایید
امضای شهید مغنیه را بر روی خود دارد

وسط گرداب به زبان عبری اگه گفتید چی نوشته شده است؟

خودتون رو خسته نکنید
اسراییلی ها
از هوا عکس گرفته اند
و دیده اند نوشته شده: گورستان اس راییل

در درون ان گرداب ،

لاشه بالگردی را می بینید

قصه اش این است
که این بالگرد شب هنگام برای ضربه زدن به مقاومت در منطقه امده بود
شکارچی بالگرد ان را نمی دید
و از طرفی لازم بود ان را ساقط نماید

چشم را بسته
و با اسم مبارک یا زهرا شلیک می نماید

و باذن الله بالگرد اس راییلی
سقوط می کند

شهید علی اصغر پازوکی;447534 نوشت:
در درون ان گرداب ،

لاشه بالگردی را می بینید

قصه اش این است
که این بالگرد شب هنگام برای ضربه زدن به مقاومت در منطقه امده بود
شکارچی بالگرد ان را نمی دید
و از طرفی لازم بود ان را ساقط نماید

چشم را بسته
و با اسم مبارک یا زهرا شلیک می نماید

و باذن الله بالگرد اس راییلی
سقوط می کند

[=times new roman]فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى وَلِیبْلِی الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ«الأنفال/17»
[=times new roman]و شما آنان را نکشتید بلکه خدا آنان را کشت و چون [ریگ به سوی آنان] افکندی تو نیفکندی بلکه خدا افکند [آری خدا چنین کرد تا کافران را مغلوب کند] و بدین وسیله مؤمنان را به آزمایشی نیکو بیازماید قطعا خدا شنوای داناست

شهید علی اصغر پازوکی;438247 نوشت:
از دزب که وارد می شوی
به درخت کهن سالی بر می خوری که خشکیده بود

اما به برکت فردی که در کنار این درخت به شهادت می رسد
یعنی به برکت خون این شهید این درخت از دوباره بیدار گشت و شاخ و برگ داد

/////////////////////////

اسم آن شهید چه بود ؟

اسم شهید رو نپرسیدم
ولی روای جناب اقای ریوارن (تحلیلگر تلویزون )بود
که سخنانشان موثق می باشد