آیا ابن تیمیه در مورد صفات خبری گرایش به تجسیم داشته است؟

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا ابن تیمیه در مورد صفات خبری گرایش به تجسیم داشته است؟

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام بر همه گرامیان

سوالی که مدتها ذهنم را مشغول به خود نموده این است که در صفات خبریه (استناد دست و چشم و رویت و...به خدا)؛ نظرات مختلفی میان علمای اسلامی بوده است.
در این میان گروهی قائل به تجسیم و تشبیه شده اند و قائل به دست و پا و چشم و محل استقرار برای خدا شده اند. واز گروههایی که متهم به این امر هستند سلفیون می باشند.

سؤال من این است که با توجه به کتابهای ابن تیمیه آیا واقعا ابن تیمیه قائل به تجسیم بوده است یا خیر؟

خیلی متشکرم.:Gol:

با نام الله



کارشناس بحث: استاد صدرا

کوهساران;436928 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام بر همه گرامیان

سوالی که مدتها ذهنم را مشغول به خود نموده این است که در صفات خبریه (استناد دست و چشم و رویت و...به خدا)؛ نظرات مختلفی میان علمای اسلامی بوده است.
در این میان گروهی قائل به تجسیم و تشبیه شده اند و قائل به دست و پا و چشم و محل استقرار برای خدا شده اند. واز گروههایی که متهم به این امر هستند سلفیون می باشند.

سؤال من این است که با توجه به کتابهای ابن تیمیه آیا واقعا ابن تیمیه قائل به تجسیم بوده است یا خیر؟

خیلی متشکرم.:Gol:

با سلام و عرض ادب

الف) صفات الهی از دیدگاه متکلمان بر دو قسم است:

1. صفات ذاتى كه بر نوعى كمال دلالت دارند و از راه عقل مى ‏توان آنها را براى خداوند متعال اثبات كرد، مانند علم، قدرت و حيات.
2.صفات خبرى و آنها صفاتى ‏اند كه از را عقل نمى‏ توان آنها را براى خدا اثبات كرد، مانند دست،پا، چشم و صورت داشتن؛ نزول، مجیء، استوی، اما با این حال این اوصاف در قرآن و سنت بر خدای متعال حمل شده اند.[1]

فرق کلامی در باره ی این اوصاف در دو حد تنزیه مطلق و تشبیه و تجسیم مطلق قرار گرفته اند. اقوال تنزیهی عبارتند از: نفی صفات(دیدگاه جهمیه)؛ تاویل صفات(دیدگاه شیعه و معتزله و گروهی از اشاعره و ماتردیه)؛ اثبات صفات بدون کیفیت(دیدگاه ابو الحسن اشعری)؛ تفویض حقیقت صفات به باری تعالی(دیدگاه ابو منصور ماتریدی و اکثر اهل حدیث).

ب) ابن تیمیه خود را تابع سلف می نامد. سلف در این دیدگاه به كسانى گفته می شود كه در اصول و فروع دين به ظواهر آيات و احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله عمل مى‏ كنند و از بكارگيرى عقل و تحليل‏هاى عقلانى در زمينه ی مسائل اعتقادى و معارف دينى به شدت پرهيز مى‏ كنند. اصل و معيار براى آنان سنت پيامبر صلی الله علیه وآله است اعم از اين كه موافق عقل باشد يا مخالف. [2]

اكثريت اهل حدیث ـ در زمينه ى آيات و احاديث مربوط به صفات الهى ـ به ويژه صفات خبريه، راه تفويض را برگزيده اند و ضمن ايمان به همه ى آنچه در كتاب و سنّت درباره ى صفات خداوند آمده است، از حمل آنها به معانى ظاهرى كه مستلزم تشبيه باشد نیز اجتناب ورزیده اند. تفویض یعنی اعتقاد به مفاد صفات بدون التزام به مدلول ظاهری(چنان که روش تشبیه گرایان است) و بدون اظهار نظر در باره مقصود آیات و تاویل آیات( چنانکه روش معتزله است).

ج) با مطالعه ی اجمالی آثار و عقاید ابن تیمیه می توان گفت که وی دارای نظام فکری منسجمی نبوده است. نتیجه ی این آشفتگی ذهنی سبب آن شده که وی با توجه به آثار متعدد خویش، نظریات متعارضی از خود به جای گذاشته باشد، که تبعا این امر موجب برداشتهای مختلف از آراء و عقاید وی شده است. وی از سویی خود را تابع سلف می داند، سلفی که معتقد به فهم صحیح آنها از دین بوده است.

بر این اساس وی خود را تسلیم محض ظواهر قرآن و سنت می داند و از هر از گونه تاویل در تفسیر پرهیز می نماید و با مخالفین خود نیز به بدترین وجه مقابله می نماید. اما از سویی با توجه به آشنایی ابن تیمیه با علوم عقلی مشاهده می گردد که وی در اثبات عقاید خویش چگونه دست به دامن دلائل غیر نقلی شده است و با اصول پذیرفته شده خود مخالفت ورزیده.

به عنوان مثال:

در حالی که بسیاری از فرق اهل سنت در باب اوصاف خبریه مسلک تفوض را پذیرفته اند وی به شدت به این برداشت می تازد و می نویسد: «فتبين أن قول أهل التفويض الذين يزعمون أنهم متبعون للسنة والسلف من شر أقوال أهل البدع والإلحاد»؛[3] آشکار شد که گفته ی اهل تفویض که می پندارند از پیروان اهل سنت و سلف می باشند، از بدترین گفته های اهل بدعت و الحاد است.

وی در جایی دیگر اهل تفویض را اهل تجهیل می نامد و در مورد آنان می نویسد:

«اما اهل تجهیل پس آنان کثیری از منتسبین به اهل سنت و قائلین به تبعیت از سلف را تشکیل می دهند. آنان می گویند: نه رسول خدا صلی الله علیه وآله معانی آیات صفات، که خدا بر او نازل کرد را شناخت و نه جبرئیل و نه مسلمانانی که سبقت در ایمان گرفتند. همچنین آنان در احادیث صفات معتقدند: که معانی این صفات را تنها خدا می داند...».[4]

این اعتراض در حالی است که اکثر سلف (اهل سنت) تابع این دیدگاه بوده اند؛ همچون مالک بن انس که ابن تیمیه در موارد متعددی به دیدگاه وی در باب صفات خبریه اشاره می نماید که از مالک بن انس در مورد چگونگی استوای خداوند بر عرش سؤال نمودندکه وی در این رابطه جواب داده است:«الاستواء معلوم والكيف مجهول والإيمان به واجب، والسؤال عنه بدعة وأظنك زنديقا أخرجوه من المسجد». استواء خدا معلوم است، اما کيفيت آن مجهول است، و ايمان به آن واجب است، و پرسش از آن بدعت است و گمان کنم تو فرد زنديقي هستي او را از مسجد بيرون کنيد. [5]

که در این استشهاد آنچه آشکار است عدم خوض در این مسائل است که چنین امری خود با مکتب تفویض سازگار است. همچنین ابن تیمیه در جای دیگری در باب مذهب سلف می نویسد: سلف به هیچ روی درباره ی صفات ، تفسیر و تاویل نمی کرده اند؛ بلکه توقف نموده و علم آنرا به خدا ارجاع داده اند، آن گاه وی بر این عقیده ادعای اجماع می نماید .


[/HR] [1]. همچون این آیات شریفه: (وَ يَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ).الرحمن/27.و تنها ذات ذو الجلال و گرامى پروردگارت باقى مى‏ماند؛ (قالَ يا إِبْلِيسُ ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ).ص/75.گفت: «اى ابليس! چه چيز مانع تو شد كه بر مخلوقى كه با قدرت خود او را آفريدم سجده كنى؟! آيا تكبّر كردى يا از برترينها بودى؟! (برتر از اينكه فرمان سجود به تو داده شود!)؛ (وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا)هود/37.و (اكنون) در حضور ما و طبق وحى ما، كشتى بساز؛ (وَ جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا).الفجر/22.و [فرمان‏] پروردگارت بيايد، و فرشتگان صف به صف بيايند؛ (الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى‏).طه/5. خداى رحمان بر عرش- تخت فرمانروايى بر جهان هستى- بر آمده است- استيلا دارد؛ (فَسُبْحانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ).یس/83.

[2]. ر. ك: اصول الحديث و احكامه فى علم الدرايه، جعفر سبحانى، ص 193، چاپ دوم.

[3].درء تعارض العقل و النقل، ابن تیمیه، ج1،ص115.

[4]. مجموع الفتاوی،ابن تیمیه، ج5،ص34، دارالوفاء:« أَهْلُ التَّجْهِيلِ فَهُمْ كَثِيرٌ مِنْ الْمُنْتَسِبِينَ إلَى السُّنَّةِ وَاتِّبَاعِ السَّلَفِ . يَقُولُونَ: إنَّ الرَّسُولَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لَمْ يَعْرِفْ مَعَانِيَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ إلَيْهِ مِنْ آيَاتِ الصِّفَاتِ وَلَا جِبْرِيلُ يَعْرِفُ مَعَانِيَ الْآيَاتِ وَلَا السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ عَرَفُوا ذَلِكَ . وَكَذَلِكَ قَوْلُهُمْ فِي أَحَادِيثِ الصِّفَاتِ : إنَّ مَعْنَاهَا لَا يَعْلَمُهُ إلَّا اللَّهُ...».

[5]. مجموع افتاوی، ج5،ص365.

د) ابن تیمیه در موارد متعددی خود را از تجسیم بدور می دارد،[1] اما با این حال خود در ورطه ی تشبیه و تجسیم افتاده است. وی از آنجا که اعتقادی به موجود مجرد ندارد، کوشیده با فرق گذاری بین وجود مرکب و غلیظ(متراکم)، ترکب را از خدا دور سازد و تراکم را برای خدا اثبات نماید.

ایرادی که بر این تفسیر وارد است آن است که چگونه ممکن است چیزی متراکم باشد اما با این حال مرکب نبوده باشد. بنابراین ابن تیمیه از طرفی می خواهد جسمانیت را از خداوند دور سازد و از طرفی دیگر می گوید چیزی که قابل رؤیت و اشاره نباشد، وجودخارجی ندارد؟

ابن تیمیه معتقد است آنچه در هستی کاملتر است، برای مرئی بودن شایسته تر است؛ و به همین دلیل، آنچه امکان مرئی شدن در آن نیست از حیث وجود و هستی، ضعیف تر است؛ و به همین دلیل آنچه امکان مرئی شدن در آن نیست از حیث وجود و هستی ضعیفتر است و به همین مناسبت می توان گفت که اجسام سخت و غلیظ برای مرئی شدن شایسته تر از هوا خواهند بود. چنانکه روشنائی نیز برای مرئی بودن به مراتب شایسته تر از تاریکی است.

ابن تیمیه سپس می نویسد:
چون واجب الوجود، از حیث وجود کاملتر ین موجودات است؛ لذا دورترین اشیاء به نیستی است؛ سپس برای مرئی بودن شایسته ترین موجودات به شمار می رود. اگر ما او را نمی بینیم به علت آن است که چشمان ما توانائی رؤیت او را ندارد نه آنک رؤیت او فی نفسه ممتنع به شمار آید.

«فكل ما كان وجوده أكمل كان أحق بأن يرى وكل ما لم يمكن أن يرى فهو أضعف وجودا مما يمكن أن يرى فالأجسام الغليظة أحق بالرؤية من الهواء والضياء أحق بالرؤية من الظلام لأن النور أولى بالوجود والظلمة أولى بالعدم والموجود الواجب الوجود أكمل الموجودات وجودا وأبعد الأشياء عن العدم فهو أحق بأن يرى وإنما لم نره لعجز أبصارنا عن رؤيته لا لأجل امتناع رؤيته كما أن شعاع الشمس أحق بأن يرى من جميع الأشياء.[2]

ه) با توجه به آثار ابن تیمیه می توان نظر او را در باب صفات خبریه اینگونه بیان داشت: ابن تیمیه همچون اهل حدیث قائل به اخذ ظواهر قرآن و سنت بدون هیچ تاویل و تفسیری است و بر خلاف دیدگاه اشاعره که خدا را بدون کیف می دانستند و بر خلاف دیدگاه ماتریدیه که علم به این اوصاف را به خدا تفویض نمودند، معتقد به وجود کیفیت برای این اوصاف است منتهی کیفیتی که ما بدان علم نداریم. با این حال ابن تیمیه معتقد به تنزیه خدا از تشبیه و تجسیم نیز می باشد و داستان ابن تیمیه در باب اوصاف خبری همچون اعتقاد نصاری نسبت به خداوند متعال است که در عین حالی که معتقد به بحث تثلیث اند؛ معتقدند به یگانگی خدا نیز هستند.

و) ابن عثیمین در تبیین دیدگاه ابن تیمیه بیان می دارد: سلف هرگز کیفیت را به صورت مطلق نفی نکرده اند؛ زیرا نفی مطلق کیفیت، نفی وجود است و هیچ موجودی نیست مگر آنکه دارای کیفیت است.اما این کیفیت، گاهی معلوم است و گاهی مجهول؛ و کیفیت ذات خداوند و صفات او بر ما مجهول است...

بنابراین برای خداوند کیفیتی ثابت می شود که ما نمی دانیم....و نفی کیفیت از استوی(نشستن) به صورت مطلق، تعطیل این صف است؛ زیرا اگر ما استوا را حقیقتا ثابت کردیم، باید دارای کیفیتی باشد و چنین است در بقیه اوصاف.[3]

ابن تیمیه و پیروان او به سبب دیدگاه عقل ستیزی خود از سویی و ظاهر گرائی و حس گرائی از سوی دیگر؛ خداوند را همچون اجسام فرض نموده است که اگر دارای کیفیتی نباشد معنایش وجود نداشتن خواهد بود؟! یعنی ابن تیمیه از سویی در صدد فرار از تجسیم و تشبیه است و از سویی دیگر خدائی را معرفی می نماید که ویژگی اجسام را دارا است با این وصف که خداوند مثل و نظیری ندارد. واین دیدگاه نزدیک ترین دیدگاه به مجسمه خواهد بود.

موفق باشید.


[/HR] [1]. مجموع الفتاوی، ج11،ص482:« فَبَيَّنَ فِي هَذِهِ الْآيَاتِ أَنَّ اللَّهَ لَا كُفُوَ لَهُ وَلَا نِدَّ لَهُ وَلَا مِثْلَ لَهُ وَلَا سَمِيَّ لَهُ . فَمَنْ قَالَ : إنَّ عِلْمَ اللَّهِ كَعِلْمِيِّ أَوْ قُدْرَتَهُ كَقُدْرَتِي أَوْ كَلَامَهُ مِثْلُ كَلَامِي أَوْ إرَادَتَهُ وَمَحَبَّتَهُ وَرِضَاهُ وَغَضَبَهُ مِثْلُ إرَادَتِي وَمَحَبَّتِي وَرِضَائِي وَغَضَبِي أَوْ اسْتِوَاءَهُ عَلَى الْعَرْشِ كَاسْتِوَائِي أَوْ نُزُولَهُ كَنُزُولِي أَوْ إتْيَانَهُ كَإِتْيَانِي وَنَحْوَ ذَلِكَ فَهَذَا قَدْ شَبَّهَ اللَّهَ وَمَثَّلَهُ بِخَلْقِهِ تَعَالَى اللَّه عَمَّا يَقُولُونَ وَهُوَ ضَالٌّ خَبِيثٌ مُبْطِلٌ بَلْ كَافِرٌ ».

[2]. منهاج السنة، ج2،ص193.

[3].مجموع الفتاوی ابن عثیمین، ج1،ص194:«فإن السلف لا ينفون الكيف مطلقا ؛ لأن نفي الكيف مطلقا نفي للوجود ؛ إذ ما من موجود إلا وله كيفية ، لكنها قد تكون معلومة ، وقد تكون مجهولة ، وكيفية ذات الله تعالى وصفاته مجهولة ، وكيفية ذات الله تعالى وصفاته مجهولة لنا ، ولا يحل لنا أن نكيف شيئا من ذلك...».

کوهساران;436928 نوشت:
سؤال من این است که با توجه به کتابهای ابن تیمیه آیا واقعا ابن تیمیه قائل به تجسیم بوده است یا خیر؟

سلام عليكم

اگر علاقه داريد مي توانيد پاسختان را از لينك ذيل با پيوند هاي مختلف جويا شويد

تجسيم خدا از منظر وهابيت

تجسيم خدا از منظر اهل سنت

یک سوالی داشتم خدمت دوستان و اساتید گرامی ..
ابن تیمیه در کتاب بیان التدلیس خودش می گوید : 1-خدا سه دست داشت 2-خدا نوجوان است و بی ریش 3-خدا در اسمان ها گیر کرده است 4-خدا مگس سوار است و..
می خواستم بدانم ابن تیمیه در این جا دارد سخنان فرقه ای را نقد می کند یا نه سخن خودش همین است؟؟

ammarshia;438628 نوشت:
یک سوالی داشتم خدمت دوستان و اساتید گرامی ..
ابن تیمیه در کتاب بیان التدلیس خودش می گوید : 1-خدا سه دست داشت 2-خدا نوجوان است و بی ریش 3-خدا در اسمان ها گیر کرده است 4-خدا مگس سوار است و..
می خواستم بدانم ابن تیمیه در این جا دارد سخنان فرقه ای را نقد می کند یا نه سخن خودش همین است؟؟

سلام خدمت استاد عزيزم:hamdel:

تا انجا كه بنده حقير در اين زمينه تحقيق كرده ام جناب ابن تيميه حرامي در هيچ كدام يكي از كتب هاي خود مسئله تجسيم را رد نمي كند و بيان او و عدم رديه ان خود نشان از قبول ان هست هيچ بلكه در جاهايي به صراحت او براي خداوند اندازه و حدود قائل شده است و ان چه كه ديدگاه حقير را تقويت مي كند جملات امام عسقلاني حافظ علي اطلاق اهل سنت مي باشد كه مي گفت:

افترق الناس فيه شيعاً
فمنهم من نسبه إلى التجسيم لما ذكر في العقيدة الحموية والواسطية وغيرهما من ذلك كقوله أن اليد والقدم والساق والوجه صفات حقيقية لله وأنه مستوٍ على العرش بذاته فقيل له يلزم من ذلك التحيز والانقسام فقال أنا لا أسلم أن التحيز والانقسام من خواص الأجسام فالذم بأنه يقول بتحيز في ذات الله
مردم در مرد ابن تیمیه چند گروه شدند
گروهي مي گفتند او قائل بر تجسِّيم است. يعني خدا را داراي دست و پا و ساق و صورت مي‌داند و قائل است خداوند روي عرش نشسته است

منبعش هم الدرر الكامنه هست

اما اوهامات جناب حرامي پايان ندارد و به اينجا ختم نمي شوم بلكه او ياوه هايش را در دو كتاب ديگرش تطميع مي كند

وليس فى كتاب اللّه ولا سنّة رسوله ولا قول أحد من سلف الأمّة وأئمّتها أنّه ليس بجسم وأنّ صفاته ليست أجساما وأعراضا؟! فنفى المعانى الثابتة بالشرع والعقل بنفى ألفاظ لم‏ينف معناها شرع ولا عقل، جهل وضلال
در كتاب خدا و سنّت رسول اكرم (ص) و هم‏چنين در گفتار سلف امّت (صحابه) و پيشوايان دينى نيامده كه خداوند جسم نيست و صفات او از جسمانيّت و عَرَض بودن منزّه است. انكار يك معنايى كه شرع و عقل آن را نفى نكرده، يك نوع نادانى و گمراهى است.
التأسيس فى ردّ أساس التقديس، ج 1، ص 101.

او در ادامه مى‏گويد:

والكلام في وصف اللّه بالجسم نفيا وإثباتا بدعة، لم يقل أحد من سلف الأمّة وأئمتها إنّ اللّه ليس بجسم، كما لم يقولوا إنّ اللّه جسم
نفى و اثبات جسمانيّت خداوند متعال بدعت است و كسى از بزرگان گذشته نگفته است كه خداوند جسم نيست، همان‏گونه كه گفته نشده او جسم است.
الفتاوى، ج 5، ص 192

در جاى ديگر مى‏گويد:
فإسم المشبّهة ليس له ذكر بذمّ، في الكتاب والسنّة ولاكلام أحد من الصحابة والتابعين
در قرآن و روايات، مذمتى از مشبهه به ميان نيامده و سخنى هم از صحابه و تابعين در اين باره نقل نشده است.
بيان تلبيس الجهميّة فى تأسيس بدعهم الكلاميه، ج 1، ص 109.

و اينگار اين اقا نيز مانند مفتي، مفتكي به درك واصل شده بن باز كور بوده و ايات قران را نديده است

«لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ »(سوره شوری، آیه۱۱)
«و لَا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ»(سوره انعام، آیه ۱۰۳)

ابن تیمیه در کتابش بیان تلبیس الجهمیه جلد 2ص607 پس از استشهاد به آیات متشابه قران کریم می نویسد :
فهذا کلّه وما أشبه شواهد ودلائل علی الحدّ؛ ومن لم یعترف به فقد کَفَرَ بتنزیل الله، وجَحَدَ آیات الله .

تمام اینها و اینگونه شواهدی ، دلایلی هستند بر حَدّ و اندازه داشتن خداوند .وهر کس که به حد واندازه داشتن خداوند اعتراف نداشته باشد به آنچه که نازل شده است ایمان ندارد وو با آیات خداوند به مبارزه برخواسته است .

گويا اين اقا ايت قران را نخوانده است كه خداوند همشكل و همتايي ندارد

وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ ﴿سوره توحيد، ايه 4﴾

وَلَمَّا جَاء مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنظُرْ إِلَيْكَ قَالَ لَن تَرَانِي وَلَكِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ موسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ ﴿143/اعراف﴾
و چون موسى به ميعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت عرض كرد پروردگارا خود را به من بنماى تا بر تو بنگرم فرمود هرگز مرا نخواهى ديد ليكن به كوه بنگر پس اگر بر جاى خود قرار گرفت به زودى مرا خواهى ديد پس چون پروردگارش به كوه جلوه نمود آن را ريز ريز ساخت و موسى بيهوش بر زمين افتاد و چون به خود آمد گفت تو منزهى به درگاهت توبه كردم و من نخستين مؤمنانم

گويا اين اقا از قران عايشه استفاده مي نموده كه چنين اياتي وجود نداشته است كه ايات را بزغاله خورده بوده و يا بزكوهي

و در اخر لازم به ذكر هست كه اين اقا نيز مانند بعد از گزينه هاي صدر اسلام از دست نشانده هاي يهود بوده است كه اسرائيليات انها را وارد اسلام كرد همان گونه كه يهوديان قائل بر تجسيم بودند ابن تيميه حرامي ليدر صهيونيزم هم باور ها و انديشه هاي او بر مشبه و تجسيم خدا استوار بود

وَ إِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَي لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّي نَرَي اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ
هنگامي كه قوم حضرت موسي (عليه السلام) از حضرت موسي (عليه السلام) درخواست رؤيت حق‌تعالي را به صورت آشكار كردند، خداوند بر آنان غضب كرد و با صاعقه آسماني آنان را نابود كرد.

ذهبي از ابي نعيم چنين نقل مي كند: وما أحسن قول نعيم بن حماد الذي سمعناه بأصح إسناد عن محمد ابن إسماعيل الترمذي انه سمعه يقول من شبه الله بخلقه فقد كفر
كسي كه خدا رابه خلق تشبيه كند كافر است.
سير أعلام النبلاء ج 13 ص 299

و به همين جهت هست كه به قول عسقلاني مردم ابن تيميه را به خاطر تجسيم زنديق مي دانند همان گونه كه اين امر را از زبان خود ابن تيميه اثبات و حكمش را هم ابن نعيم صادر نموده است

برادر عمار شيعه عزيز، نكته ذيل را هم مي توانيدبه ارشيو خود اضافه كنيد::::::::::

أبو الفداء در تاريخ خود مى گويد:

استدعى تقي الدين أحمد بن تيمية من دمشق إلى مصر وعقد له مجلس وأمسك وأودع الاعتقال بسبب عقيدته فإنّه كان يقول بالتجسيم

ابن تيميه از دمشق به مصر احضار گرديد وپس از محاكمه وى را دستگير و به سبب عقيده اش زندانى كردند زيرا او معتقد بود كه خداوند متعال داراى جسم است.

تاريخ أبي الفداء: 2/392، حوادث 705، كشف الارتياب: 122


ammarshia;438628 نوشت:
یک سوالی داشتم خدمت دوستان و اساتید گرامی ..
ابن تیمیه در کتاب بیان التدلیس خودش می گوید : 1-خدا سه دست داشت 2-خدا نوجوان است و بی ریش 3-خدا در اسمان ها گیر کرده است 4-خدا مگس سوار است و..
می خواستم بدانم ابن تیمیه در این جا دارد سخنان فرقه ای را نقد می کند یا نه سخن خودش همین است؟؟

با سلام وصلوات

من در کتب ابن تیمیه کتابی به این نام ندیدم اما در کتب دیگرش مانند منهاج السنه صراحتا عقیده یهود در تجسیم را تصحیح میکند وابویعلی موصلی که هم مذهب ابن تیمیه است در کتاب ابطال التاویلات بصراحت خداوند را دارای اعضا که می خندد وگریه میکند و.....

قال في منهاج سنته ج 2 ص 562 :
وأما الرسل صلوات الله وسلامه عليهم أجمعين فيثبتون إثباتاً مفصلاً وينفون نفياً مجملاً ! يثبتون لله الصفات على وجه التفصيل وينفون عنه التمثيل ، وقد علم أن التوراة مملوءة بإثبات الصفات التي تسميها النفاة تجسيماً ! ومع هذا فلم ينكر رسول الله صلى الله عليه وسلم وأصحابه على اليهود شيئاً من ذلك !! ولا قالوا أنتم مجسمون ! ! بل كان أحبار اليهود إذا ذكروا عند النبي صلى الله عليه وسلم شيئاً من الصفات أقرهم الرسول على ذلك !! وذكر ما يصدقه كما في حديث الحبر الذي ذكر له إمساك الرب سبحانه وتعالى للسماوات والأرض المذكور في تفسير قوله تعالى : وما قدروا الله حق قدره الآية . . وقد ثبت ما يوافق حديث الحبر في الصحاح عن النبي صلى الله عليه وسلم من غير وجه من حديث ابن عمر وأبي هريرة وغيرهما . ولو قدر بأن النفي حق فالرسل لم تخبر به ! !

البته که علت این انحراف ، دوری از ثقلین و اکتفا به ظاهر آیاتی مانند : بیمینه : کرسیه : عرشه : ید الله : اعیننا : یداه : و... اخبار غیر معصوم است .

برادر عمار شيعه عزيز، نكته ذيل را هم مي توانيدبه ارشيو خود اضافه كنيد::::::::::

یکی از علمای معاصر اهل تسنن که از جرگه احناف بوده و از کبار علمای دیار هندوستان میباشد فردی است به نام محمد انور شاه کشمیری هندی حنفی دیوبندی متوفی 1353 هجری میباشد.
یکی از آثار این عالم مشهور هند ، کتاب « فیض الباری علی صحیح البخاری » میباشد که شرحی بر صحیح بخاری املاء شده توسط او بر شاگردانش میباشد.

حافظ کشمیری از زبان ابن تيميه میگوید :
قال الحافظُ ابن تَيْمِيَة: من أَنْكَرَ الجهَةَ تعالى، فهو كمن أَنْكَرَ وجودَه عزَّ برهانه

حافظ ابن تیمیه گفت : هر کس داشتن جهت برای خداوند متعال را انکار کند همانند کسی است که خداوند متعال را انکار کرده است ...
و در جواب این سخن این تیمیه میگوید :

قلتُ: ويا للعجبَ ويا للأسف، كيف سوَّى أمرَ الممكن، والواجب؟ أَمَا كان له أن يَنْظُرَ أنَّ من أَخْرَجَ العالمَ كلَّه من كتم العدم إلى بقعة الوجود، كيف تكون علاقته معه كعلاقة سائر المخلوقات؟ فإنَّ اللَّهَ تعالى كان ولم يكن معه شيءٌ، فهو خالقٌ للجهات

میگویم (کشمیری ) : نمیدانم تعجب کنم یا تاسف بخورم ! چگونه امر ممکن و واحب را یکسان میداند ؟ آیا وی نباید به این مطلب دقت کند که آن کسی که همه عالم هستی را کتم عدم به قله رفیع وجود رساند پس چگونه آن ذات میتواتد شبیه دیگر مخلوقات باشد ؟ خداوند متعال بود آن زمانی که هیچ چیزی همراهش نبود و او خالق جهات است.

فيض البارى شرح صحيح البخارى ، ج 6 ص 563 ، اسم المؤلف: محمد أنور شاه بن معظم شاه الكشميري الهندي الوفاة:1352 هـ ، دار النشر : دار الکتب العلمیه – 1426ه – 2005م ، تحقيق : محمد بدر عالم المیرتهی

موضوع قفل شده است